اقامتگاه: جایی که شخص در آن جاست و سکونت دارد و مرکز مهم امور او هم در آن جاست.

اُلیگارشی: حکومت طبقه محدود.

اماره ید: اگر کسی مالی در اختیار داشته حکم می شود که وی مالک است.

امتزاج: آمیخته شدن دو کالا با یکدیگر بدون اختیار طرفین.

امواج غیر منقول: اموالی که قابل جابه جا شدن نیستند مثل خانه.

اموال منقول: اموالی که قابل جا به جا شدن هستند مانند کتاب.

انتقال دِین اختیاری: شخص با طلبکار قرار می گذارد که دین او را به شخص دیگری بدهد.

انتقال دین قهری: کسی که از دنیا می رود و دینی دارد دین او به اموال آن کس منتقل می شود.

انتقال طالب اختیاری: کسی که صاحب حق است مطالبه خود را به کس دیگری انتقال دهد.

انتقال طالب قهری: انتقال حق طلبکار از بدهکار به ورثه او.

انعزال: خود به خود شخصی سمتش را از دست بدهد.

انفال: خرجی دادن.

اِنفِساخ: خود به خود و بدون اختیار و اراده طرفین عقد بر هم خورده می شود.

اهلیت: سزاوار بودن برای داشتن حق.

اهلیت استیفاء: یعنی اهلیت بهره برداری یعنی می تواند از اموال خود بهره برداری نموده و در آن دخل و تصرف داشته یاشد.

اهلیت تمتع: شخص اهلیت برخوردار شده از چیزی را دارد یعنی می تواند مالک باشد.

ایجاب: واجب کردن، اعلام تعهد یا اعلام تملیک، مقابل قبول.

ایفاء: منفعت رساندن.

ایقاع: عملی است قضایی و یک طرفی که به صِرف قصد انشا و رضای یک طرف منشا اثر حقوقی شود.

ایلاء: نوعی سوگند یاد کردن مرد است برای آزار زن.

بایع: خریدار.

بدل حیلوله: بدلی که حایل است بین مالک و اصل مال.

بَرَص: پیسی، بیماری پوستی.

بَریات عمومی: مواردی که نیکی است و مربوط به عموم مردم است.

به نحو عدوان: از راه زور و ظلم و بدون حق.

بیع: (تعریف حقوقی): تملیک عین به عوض معلوم (دادن مبلغ مشخص در مقابل مال مشخص).

بیع(تعریف عرفی): استفاده از لفظ هایی که از طرف عرف برای آن ها معین شده.

بیع (تعریف فقهی): قصد تملیک عین در مقابل مال(تعریف شیخ انصاری).

بیع سَلَف یا سَلَم: اگر مثمن مؤجل و ثمن حال باشد این بیع سلف است.

بیع شرط: بیعی که در آن برای مدت معینی با رد مثل ثمن به مشتری برای بایع حق فسخ قرار داده اند.