بیع صَرف، صراف: بیع صرف بیعی که در آن طلا و نقره در مقابل طلا و نقره خرید و فروش می شود.

بیع کالی به کالی: اگر مثمن و ثمن هر دو مؤجل باشند بیع کالی به کالی است.

بیع مؤجل: بیع نسیه

بیع مُرابحه: آگاهی از مقدار ثمن، خرید و سود آن شرط است.

بیع مُساوِمه: بیعی که در آن فروشنده قیمت خریدار اعلام نمی کند و طرفین بر قیمت فروش آن تراضی می کنند.

بیع نسیه: اگر مثمن حال و ثمن مؤجل باشد نسیه است.

بیع نقد یا حال: اگر مثمن و ثمن حال و نقد است این بیع نقد یا بیع حال است یعنی موعد اجلی برای تسلیم مقرر نشده است.

پارتیتوکراسی: حزب سالاری(حزب فاشیست ایتالیا) (حزب کمونیست شوروی)

پلوتوکراسی: حکومت ثروتمندان.

تابعیت اختیاری: شخص به اختیار خود تابعیت کشوری را انتخاب می کند.

تابعیت تبعی: شخص به تبع شخص دیگر تابع دولتی می شود.

تابعیت تحمیلی: اراده شخص در تابعیت دخالت ندارد.

تأدیه ثمن: باید پول رایج مملکت باشد مگر بایع و مشتری توافقی دیگر کرده باشند.

تَبَعُض: جزءجزء شدن و تجزیه شدن.

تدلیس: عمل یا لفظی که موجب فریب طرف معامله شود.

تراضی: توافق طرفین برای انجام کاری.

ترامی: ترامی از رمی به معنای پرتاب کردن که در فقه به معنای انتقال از سابق به لاحق یا عکس آن آمده است.

تُروت: قرارداد

ترصیف: پیوستگی منظم، نظام متصل اجزای مادی یک دیوار

تَساقُط: وقتی دو قاعده با یکدیگر تعارض داشته باشند هر دو اسقاط می شوند(از بین می روند)

تَسالم: آشتی

تَسامُح: عقد مسامحه سودجویی در آن مطرح نیست مثل عقد صلح و آشتی.

تَعارُض: برخورد دو ماده قانونی با یکدیگر

تَعَدی: تجاوز نمودن از حدود اذن یا متعارف نسبت به مال یا حق دیگری.

تعصیب: زائد بر سهم صاحبان فرض به خویشاوندان ابوینی اگرچه از درجه یا طبقه مؤخر باشند داده می شود.

تفریط: ترک عملی که به موجب قرارداد یا متعارف بری حفظ مال غیر لازم است.

تکلیف: کاری که بر عهده دیگران است و باید انجام دهند.

تمکین: حُسن معاشرت، خوشرویی و اجازه گرفتن از مرد

تناقض قوانین: دو حکم جداگانه صادر شده که اجرای همزمان امکان ندارد می گویند دو ماده با هم تناقض دارند.

تنقیح مناط: تنقیح مناط به استخراج ملاک حکم از خطاب شارع برای تعمیم دادن آن به موارد مشابه اطلاق می‌شود.

تولیت: اداره کردن امور موقوفه طبق ماده 75 قانون مدنی