یکی از اندیشه‌هایی که همواره بشر را رنج داده است اندیشه مرگ و پایان یافتن زندگی است. آدمی همواره از خود می‌پرسد چرا به دنیا آمده‌ایم و چرا می‌میریم؟ منظور از این ساختن و خراب کردن چیست؟ آیا این کار لهو و بیهوده نیست؟اونقدر که قابل تصور نیست .همیشه مجهولات هراس آور هستندبه بیان دیگر، جهل=هراس٫اگر همه ی جزئیات مرگ و چرایی و چگونگی آن برایمان روشن بود، احتمالاً شرایط خیلی فرق می کرد..یاد مرگ، مـایـه تـذکـّر و تـنـبـّه اسـت کـه انسان هـدف را فـرامـوش نـکـنـد و اعـمـال و تصمیمهاى خویش را با توجه به آن هدف تنظیم نماید،از این رو در روایات بسیارى ، یاد مـرگ مـورد تـشـویـق قـرار گـرفـتـه اسـت. بر خلاف تعابیر موجود،یاد مرگ و قـیـامـت ، زنـدگـى دنـیا را از انسان سلب نمى کند بلکه به آن معنایی بهتر و سمت و سو مى دهد.غالبا تصور می‌کنند مرگ یک امر عدمی و به معنای فنا است ولی این برداشت هرگز با آنچه در قرآن کریم آمده و دلائل عقلی به آن رهنمون می‌شود موافق نیست. مرگ از نظر قرآن یک امری وجودی است، یک انتقال و عبور از جهانی به جهان دیگر است و لذا بسیاری از آیات قرآن از مرگ تعبیر به توفّی شده است که به معنی باز گرفتن و دریافت روح از تن بوسیله فرشتگان است. در برخی از آیات هم مرگ را صریحا مخلوق خدا شمرده و می‌فرماید: «الذی خلق الموت والحیوه» (سوره ملک _ ۲)

قرآن کریم می‌فرماید : انسانهایی که فهمیدند مرگ چیست می‌گویند : «مرگ اگر مرد است گو نزد من آی» در سوره بقره است که می فرماید: «… فتمنّواالموت» یعنی آرزوی آمدن به یک نشئه وسعتر را بکنید .

مرگ اگر مرد است گو نزد من آی تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ

من ز او عمری ستانم جاودان او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ

فردوسی بزرگ نمونه ای کامل از الگوی اخلاقی و فرهنگی ما و جهان است. شاهنامه وی یکی از سه کتاب ادبی جهان شناخته شده است. وی می فرماید: ای مردم بی آزاری را الگوی زندگی خویش قرار دهید و از آنچه دارید خرسند باشید و بر مال دیگران چشم نداشته باشید تا روانی آسوده داشته باشید. دیگران را آزار ندهید و ستم بردیگران مکنید. این است راهی جاودان برای زندگی نیک و آسوده. به همسایگان نیکی کنید بخصوص بزرگان و فرهیخته گان را ارج گذارید. پاکی و نیکی تنها راهی است که انسان بایستی از آن پیروی کند. در جهان تنها دو چیز است که برای ابد باقی می ماند. آری آنهم سخن راست و کردار نیک است. سعدی می فرماید:

چراغم می خورنداز ترس مردن            مگرآنان که مردند غم نخوردند

علامه طباطبایی فرمودند، مرگ، عدم نیست، یک امر وجودی است که قابل چشیدن است، راه انتقال از دنیا به آخرت است. پایان راه نیست، بلکه به منزله تغییر در حیات و شیوه زندگی است، مانند لباسی که تعویض می‌شود. آمادگی برای مرگ، نشانه اولیای خداست. هر کس از انسان‌ها به نحوی از این جهان رخت برمی‌بندند، بعضی با سخت‌ترین حالات و عده‌ای مثل بو کردن گل.

در قرآن مجید ۱۱۵ مرتبه کلمه «دنیا» بکار رفته و ۱۱۵ مرتبه کلمه «آخرت» استعمال شده است و این یک تصادف نیست. البته این به معنای آن نیست که اهمیت دنیا و آخرت هر دو یکسان است و دنیا و آخرت با هم منافاتی ندارند، به شرط آنکه انسان به دنبال حسنه و نیکی باشد، فقط باید مراقب باشیم که زینت‌ها و جلوه‌های دنیا، مقدمه غفلت از آخرت است. انسان باید در مسائل دنیا و آخرت فکر کند و برای آخرت خود از همین دنیا چیزی را کسب کند و در مبدا و معاد و اسرار هستی و آفریده‌ها و قوانین حاکم فکر کند و تا آنجا که می‌تواند، مسائل را با تعقل و اندیشه قبول کند .

از امام حسن‏(ع) سؤال شد که مرگ چیست؟ فرمود: مرگ بهترین شادى‏هایى است که بر مؤمن وارد مى‏شود.

امام حسین(ع) مى‏فرماید: مرگ پلى است که شما را از دردسرهاى دنیا به رفاه و لطف خدا مى‏رساند، همان گونه که براى دشمنان خدا انتقال از کاخ به زندان است.

هر حقیقتی دارای اثرات تربیتی است و مرگ به عنوان حققتی مهم ، در بردارنده فواید بسیاری است. به اعتقاد من،تفکر در مرگ، مردن را آسان می کند و به این آگاهی می رساند که اولین و آخرین کسی نیستیم که متولد شده و یا می میرد.تامل در مرگ، به انسان عزت نفس و بزرگی می بخشد و تحمل مصائب را در نظرش آسان می کند.مرگ نه تنها آرامبخش است بلکه برای کسانی که از جایگاه والای انسانی برخوردارند،مایه شفا تلقی می شود. دنیای ما ظرفیت، اوج و تعالی روح بشر را ندارد و لذا مرگ دریچه‌ای است برای ادامه روند تکامل ارواح عالی انسانی. اگر بعد از مرگ خبرى نیست، پس چرا مى ترسیم؟ خائنان بیش تر از همه مردم از هیولاى مرگ هراسانند، و در مقابل مؤمنان راستین، مرگ را با آغوش باز مى پذیرند . سوگند به پروردگار! پروایى ندارم از این که به سوى مرگ حرکت کنم ،زیرا دوست دارم مرگ را چون از آن خاک که بدنیا امده ام به همان خاک بر می گردم ،برای یک بار هم که شده در خودتان بمیرید تا ارزش واقعی مرگ رابچشید ومعنی حقیقت زندگی را درک کنید اگر در خودتان مردید در او زنده خواهید شد .مرگ مانند پلی است که رسیدن به آن آسان ولی گذشتن از آن مشکل می باشد و در امتداد این پل یکی خوبی و دیگری بدی . که اصل کار در این دنیا بر آخرت نهان می شود .زندگی دو نیم است ،نیم اوّل در انتظار نیم دوّم و نیم دوِم در حسرت نیم اوّل شخصی که به رحمت الهی و پاداش روز جزا یقین ندارد، همواره در نوعی بیم و هراس بسر می‌برد. ترس از آن دارد که هر لحظه دفتر عمرش بسته شود و از این دیار کوچ کند، اما شخص باایمان در دنیایی پر از امید به سر می‌برد و در همه مشکلات تکیه‌گاهش خداست و یقین دارد که «و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین» اینان با پشتوانه‌‌ای بزرگ از ایمان واقعی به خدا و یقین به روز جزا و هدفی مقدس، همچون مشعل‌هایی فروزانند که دل‌های استوارشان بسان خدای خویش دل داده‌اند و تنها از او هراس دارند و قلبشان را به یاد او قوت بخشیده‌اند که « ألا بذکرالله تطمئنّ القلوب»

براستی اگر کسی می دانست مرگ یک نوع افتخار و لیاقت است . همه برای رسیدن و پیدا کردن این لیاقت به صف می ایستادند . مرگ یک نوع لیاقت است که نصیب هر کسی نمی شود ، وهیچ کسی را توان آن نیست که زمان آنرا تغییر دهد مگر خداوند جان آفرین آنچه ما بنام مرگ میخوانیم،آغاز یک زندگی است که هنوز بشر نتوانسته است چگونگی آنرا درک کند مگر به مقدار اندک .