بزهکاری به مجموعه تخلفات جزایی که افراد در یک جامعه مرتکب می‌شوند اطلاق می‌شود و بزهکاری کودک و نوجوان مربوط به سنینی است که توسط قوانین حدود آن مشخص شده است.بزهکاری کودک و نوجوان دیر زمانی است که مورد توجه و اقبال صاحب‌نظران علوم تربیتی، روانشناسان و مربیان بوده است و آنان تلاش وسیعی را در این حیطه به کار برده‌اند. قوانینی که بزهکاری را تعریف می‌کنند، بر حسب دولت‌ها و شرایط اجتماعی و اقلیمی، هر کشوری متفاوت‌اند (تراکم جمعیت، وضع سکونت، وضعیت اقتصادی و...).
وجود ناهنجاری‌های اجتماعی متخصصان علوم اجتماعی را بر آن داشته تا کاوش‌های وسیعی را در زمینه، علل وقوع بزه و جرم در جامعه انجام دهند.
نتایج این تحقیقات نشان‌دهنده این واقعیت است که عوامل متعددی در بزهکاری کودکان و نوجوانان دخالت دارد که به مواردی از آن اشاره می‌شود:
1ـ تحول بهنجار و سازگاری اجتماعی
2ـ عوامل اجتماعی
3ـ عوامل بدنی و سرشتی
4ـ اختلالات تحول شخصیت
5 ـ عوامل اجتماعی ثانوی


آسیب‌شناسی اجتماعی


آسیب‌شناسی اجتماعی مفهوم جدیدی است که از علوم زیستی گرفته شده و مبتنی بر تشابهی است که دانشمندان بین بیماری‌های عضوی و آسیب‌های اجتماعی (کجروی‌ها) قائل می‌شوند. در واقع، با شکل‌گیری و رشد جامعه شناسی در قرن نوزدهم میلادی، بهره‌گیری از علوم مختلف برای بیان فرایندهای اجتماعی نیز معمول شد.
آسیب‌شناسی عبارت است از «مطالعه و شناخت ریشه بی‌نظمی‌ها در ارگانیسم». در پزشکی به فرایند و علت‌یابی بیماری‌ها، آسیب‌شناسی گویند.


هدف‌ها و مقاصد آسیب‌شناسی


1ـ مطالعه و شناخت آسیب‌های اجتماعی و علل انگیزه‌های پیدایی آن‌ها؛ زیرا تشخیص درست دردها نخستین شرط چاره‌جویی و بیش از نیمی از درمان است.
2ـ پیشگیری از وقوع انحرافات اجتماعی و جرم در جامعه به منظور بهسازی محیط زندگی جمعی و خانوادگی.
3ـ درمان کجروان اجتماعی با به‌کارگیری روش‌های علمی و استفاده از شیوه‌های مناسب برای قطع ریشه‌ها و انگیزه‌های این کجروی‌ها.
4ـ تداوم درمان برای پیشگیری و جلوگیری از بازگشت مجدد انحرافات اجتماعی و بررسی شیوه‌های بازپذیری اجتماعی کجروان.
در واقع آسیب‌شناسی اجتماعی مطالعه خاستگاه اختلال‌ها، بی‌نظمی‌ها و نابسامانی‌های اجتماعی است. اگر در جامعه‌ای هنجارها مراعات نشود، کجروی پدید می‌آید و رفتار آسیب می‌بیند.


هنجارهای اجتماعی


هنجارهای اجتماعی ، شیوه‌های رفتاری معینی هستند که براساس ارزش‌های اجتماعی جامعه شکل می‌گیرند و با رعایت آن‌هاست که جامعه نظام پیدا می‌کنند.
در اصطلاح جامعه‌شناسی هنجارها را «الگوی استاندارد شده رفتار و کردار» می‌گویند؛ این الگوها نشان‌دهنده رفتار ایده‌آل یا مطلوب افراد جامعه است.
مقررات رسمی، قوانین، احکام فقهی و شرعی، آداب و رسوم، شیوه‌های قومی و نظایر آن از جمله هنجارهای جامعه به‌شمار می‌روند.
پاره‌ای از مهم‌ترین هنجارهای اجتماعی را می‌توان به شرح زیر گروه‌بندی کرد:
1ـ هنجارهای دینی، هنجارهای دینی معلول آموزش دینی هر جامعه مفروض است. برای مثال، فقه و شرع مقدس اسلام که از تعالیم دینی اسلام سرچشمه گرفته است، در طول قرن‌ها به وسیله مجتهدان و اندیشمندان دینی تنظیم و تدوین شده و تنها مرجع داوری در کارها و مهم‌ترین هنجارها در ایران است.
2ـ هنجارهای رسمی؛ هنجارهای رسمی مشتمل بر قوانین تشکیلاتی، اداری و مالی کشور و واحدها و موسسه‌های تابعه است. مانند قانون اساسی، قانون مدنی و قوانین حقوقی و جزایی.
هنجارهای رسمی به وسیله نمایندگان مجلس وضع می‌شود و بخش اعظم کارهای اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و اداری و سازمانی براساس آن انجام می‌گیرد و سازمان‌های قضایی و نیروهای انتظامی برای نظارت بر اجرای آن‌ها به وجود آمده‌اند.
3ـ هنجارهای سنتی (غیررسمی): هنجارهای سنتی هنجارهایی است که به وسیله فرد یا افرادی وضع نشده، بلکه خود به خود و به صورت تدریجی از اتفاقات روزمره زندگی سرچشمه گرفته و خاستگاهی جز کل جامعه ندارد. این هنجارها جزیی از فرهنگ عامه (فولکلور) است که آن‌ها را با عنوان سنت‌ها، رسم‌ها و آداب و رسوم می‌شناسیم.


انواع کجروی‌های اجتماعی


کجروی‌های اجتماعی را می‌توان به انواع زیر تقسیم کرد:
1ـ کجروی نخستین؛ کجروی نخستین به انحرافی گفته می‌شود که فرد هنجار شکن هنوز «برچسب» نخورده و خود را منحرف نمی‌داند.
این گونه کجروی‌ها گاه و بیگاه پیش می‌آید، موقتی است، همیشه تکرار نمی‌شود و مردم هنوز به فرد خاطی برحسب انحراف نداده‌اند و برای او احترام قایلند. مثل عبور از چراغ قرمز و...
2ـ کجروی دومین؛ کجروی دومین به رفتار انحراف‌آمیزی گفته می‌شود که فرد متجاوز «برچسب» خورده باشد و او نیز خود را «کجروی» بداند.
در واقع، اولیای امور بر او برچسب انحراف زده باشند و فرد نیز «پایگاه منحرف بودن» را پذیرفته باشد. مثل آدم‌کشان حرفه‌ای و...
3ـ کجروی فردی؛ شخصی که به تنهایی از هنجارهای اجتماعی منحرف شود و آن‌ها را نپذیرد و اجرا نکند، کجروی فردی نامیده می‌شود یک منحرف فردی، تنها از معیارها و مقررات مطلوب خودش پیروی می‌کند و به تنهایی دست به رفتار انحراف‌آمیز می‌زند.
4ـ کجروی گروهی؛ گروهی از افراد که به صورت دسته‌جمعی، برخلاف هنجارهای پذیرفته شده فرهنگی جامعه عمل می‌کنند، «کجروی گروهی» را مرتکب می‌شوند.
کجروی گروهی معمولاً در داخل «خرده فرهنگ کجرو» جامعه انجام می‌‌گیرد. مثل دسته‌های تبهکار و...
5 ـ کجروی ناآگاهانه؛ اگر رفتاری ندانسته و از روی ناآگاهی از فردی سر زند که با هنجارهای جامعه منافات داشته باشد، کجروی ناآگاهانه رخ داده است. مثل ارتکاب خلاف از سوی دیوانگان و کودکان.
6ـ کجروی آگاهانه؛ هرگاه فردی یا افرادی دانسته و از روی آگاهی و براساس نظام ارزشی ویژه خود به اعمالی بر خلاف ارزش‌ها و هنجارهای جامعه دست بزنند، چنین کجروی را آگاهانه نامند.
7ـ کجروی طبیعی؛ هنجارهای اجتماعی و فرهنگی هیچ‌گاه به‌طور کامل و موبه‌مو مراعات نمی‌شوند و همواره مقداری انحراف از الگوی ایده‌آل فرهنگی وجود دارد که چنین انحرافی را «کجروی طبیعی» می‌گویند.
8 ـ کجروی سازنده؛ چنانچه فرد یا گروهی با اطلاع و آگاهی کامل از ارزش‌ها و هنجارهای جامعه خودی، ارزش‌ها و هنجارهای نو بیافریند که برتر از قبلی باشد و جامعه را به سوی پیشرفت و تعالی سوق دهد، چنین انحرافی را «کجروی سازنده» می‌گویند؛ زیرا اگر جامعه‌ای همواره الگوهای فرهنگی خود را مو به مو اجرا می‌کرد، فرهنگ و تمدن بشری ایستا می‌ماند. کجروی‌های سازنده یا مثبت ممکن است در تمام جنبه‌های زندگی اجتماعی اعم از سیاسی، نظامی، فرهنگی، دینی، اقتصادی و... پدید آیند.
مثل مقدسان در نظام ارزش‌های دینی، قهرمانان در نظام جنگی، رهبران در نظام سیاسی، هنرمندان در نظام هنری و...


جرم چیست؟ مجرم کیست؟


جرم پدیده اجتماعی و جهانی است و تحت عناوینی چون سرپیچی، سرکشی و رفتار انحرافی و ناپسند با خلقت بشر آغاز شده است. آدم و حوا، به علت ارتکاب عمل نهی شده‌ای چون خوردن گندم یا سیب از بهشت رانده شدند و پسرشان قابیل برادر خود هابیل را به قتل رساند.
غالباً جرم را به بیماری اجتماعی تشبیه کرده‌اند ولی نزدیک کردن این دو مفهوم دقیقاً درست نیست، زیرا بیماری، در عالم واقع، با نشانه‌ها و علایم و نمودارهایی مشخص می‌شود که جنبه محسوس و ملموس دارد و ممکن است به خودی خود جرم باشد.


بررسی و معرفی ناهنجاری های اجتماعی :


آسیب‌ها و زیان‌های عملی هر قدر زیاد و مهم باشد، مرتکب آن هنگامی مجرم تلقی می‌شود که افکار عمومی و اعتقاد گروهی وی را مجرم بشناسند. به عبارت دیگر، آنچه عملی را به جرم تبدیل می‌کند، جنبه عینی و بیرونی عمل نیست، بلکه تعیین‌کننده جرم، قضاوتی است که جامعه در مورد آن عمل دارد.
امیل دورکیم، جامعه‌شناس فرانسوی، می‌گوید: «هر عملی که درخور مجازات باشد، جرم است. به بیان دیگر هر فعل یا ترک فعلی که نظم، صلح و آرامش اجتماعی را مختل سازد و قانون نیز برای آن مجازاتی تعیین کرده باشد، «جرم» محسوب می‌شود.
تعریف عملی و حقوقی جرم و مجرم چنین است: «جرم عملی است که برخلاف یکی از موارد قانون مجازات عمومی هر کشور باشد و مجرم کسی است که در زمان معینی عمل او برخلاف مقررات قانون رسمی کشور باشد.


ارکان جرم‌شناسی


در جرم‌شناسی پدیده‌های بزه، بزهکار و بزهکاری را به عنوان سه رکن اصلی در نظر می‌گیرند. در زیر هریک از آن‌ها را مورد بررسی قرار می‌دهیم:


بزه


بزه نخستین پدیده‌ای است که با تجمع افراد به دور یکدیگر تظاهر پیدا کرد؛ زیرا گردآمدن افراد، برخوردهای گوناگونی را به وجود آورد که به نفع افراد و اجتماع نبود. به ناچار واکنش جامعه در برابر سرپیچی آنان از مقررات «مجازات» بود. بنابراین هرعملی که در جامعه قوانین را نقض کند و مجازات در پی داشته باشد، «بزه» نامیده می‌شود.
بررسی‌های جرم‌شناسی نشان می‌دهد که هر معلولی، علتی دارد و هیچ چیز به خودی خود به وجود نمی‌آید. بنابراین، هر جرمی هم دارای علل سازنده‌ای است که بر روی فرد اثر می‌گذارد و او را به سوی ناسازگاری و نابهنجاری سوق می‌دهد. پی آمد این سوق دادن‌ها، ارتکاب خطا است و خاطی را به یک تعبیر «بزهکار» می‌نامند.


بزهکاری


بزهکاری مجموعه‌ای از جرایمی است که در یک زمان و مکان معین به وقوع می‌پیوندد. به همین سبب، زمانی که این پدیده مورد بررسی قرار می‌گیرد، در حقیقت همه پدیده‌های اقتصادی، فرهنگی، بهداشتی، سیاسی، مذهبی، خانوادگی و مانند آن را در جامعه شامل می‌شود.
ژامبومرلن می‌نویسد: «بزهکاری پدیده‌ای است که بدون توجه به بزهکار، می‌توان آن را مورد بررسی قرار داد». در ایران بزهکاری به کل جرایمی گفته می‌شود که درصورت ارتکاب، به موجب قوانین قصاص، دیات، حدود و تعزیرات دارای مجازات هستند.


بزهکار کیست؟


دلایل زیادی در دست است که ثابت می‌کند این مساله از تاریخ 306 قبل از میلاد مسیح وجود داشته است. زیرا در میان قوانین اولیه رومیان پیش‌بینی‌هایی نیز برای کودکانی که دزدی می‌کرده‌اند به عمل آمده است.
پس می‌توان گفت که بزهکاری نوجوانان به هیچ وجه مخصوص نسل امروز نیست و این مساله انحصاری هیچ کشور یا فرهنگی نیست.امروزه تقریباً در هر یک از زبان‌های دنیا برای جوانان و نوجوانانی که رفتار و یا سلیقه‌هایشان در میان ملت‌ها آن چنان متفاوت است که افکار عامه مردم را برمی‌انگیزند، اصطلاح مخصوصی به کار می‌رود. مثلاً در انگلستان Teddy boys، در هلند Nozems، در سودان Raggare، در فرانسه Blousons، در آفریقای جنوبی Tsotsis، در استرالیا Bodgies، در آلمان و اتریش Halbstarken، در تایوان TaiPau، در ژاپن Nambo boys و یا Taiyozuku، در یوگسلاوی Tapkaroschi، درایتالیا Vitelloni، در لهستان Hooligans و... ولی ما حق نداریم تصور کنیم هر Teddy boy به طور فعال مشغول بزهکاری است.
این نام‌ها اغلب مردم را گمراه می‌کنند، در حالی که غیر عادلانه است اگر تصور شود هر نوجوان یا جوانی که آهنگ Rock'n roll و یا فلان لباس عجیب را دوست دارد، با وجودی که اکنون بزهکار نیست، در راه بزهکار شدن است. بزرگسالان غالباً اصطلاح بزهکار را برای بیان خشم خود و یا سلیقه‌های گمراه‌کننده این عصیانگران به کار می‌برند.
دومین کنگره سازمان ملل درباره «پیشگیری از جرم و رفتار با خلافکاران» توصیه می‌کند که در هر کشوری بدون اقدام به تعیین یک استاندارد از آن چه که باید بزهکاری جوانان تلقی شود، باید اصطلاح بزهکاری نوجوانان تا حدممکن به عصیان علیه قوانین جنایی محدود شود، لذا ما اصطلاح «بزهکاری نوجوانان» را بدون دلیل و قید احتیاط به کار نمی‌بریم. هر کودکی که خلاف قانون عمل کند و یا رفتار تعرض‌آمیز داشته باشد، نباید بزهکار محسوب شود.
عدم تجانس در میان کشورها خود نشان می‌دهد که دیدگاه کشورهای مختلف در مورد آن کسی که بزهکار است و آن کس که بزهکار نیست و آنچه که باید در این مورد انجام شود متفاوت است. به عنوان مثال یک شکل وسیع از بزهکاری جمع کردن ته سیگار از خیابان‌ها در قاهره است. در صورتی که این عمل در کشورهای دیگر خلاف محسوب نمی‌شود.
به طور کلی، هر چند بین کودکی که درخیابان‌های قاهره ته سیگار جمع می‌کند، کودک نیجریه‌ای که به خانواده‌اش بی‌حرمتی می‌کند، نوجوان یا جوان آمریکایی که چاقوی ضامن‌دار می‌کشد و یا کودک اروپایی که دزدی می‌کند، شباهت زیادی موجود است ولی تفاوت‌های فاحشی نیز بین آن‌ها وجود دارد. با وجود این، همه آن‌ها بزهکار محسوب می‌شوند. فقط می‌توان گفت که رفتار بزهکاران در تمام جهان چنان وسعتی دارد که از یک حد جزئی تا یک حد کاملاً خشونت‌بار گسترش می‌یابد. بنابراین به دشواری می‌توان انواع رفتارها و خلافکارها را از هم تمیز داد.


بزهکاری پنهان


در گذشته طبقه‌بندی از سوابق بزهکاران نشان‌گر این بود که این کودکان در شرایط زندگی فقیرانه‌ای بزرگ شده‌اند. اما قسمت دوم نتیجه گزارش سازمان ملل تغییری شدید در این گرایش را نشان می‌دهد. زیرا در حال حاضر نمی‌توان گفت که بزهکاری نوجوانان به یک دسته اقتصادی ـ اجتماعی خاصی محدود است. شواهد زیاد نشان می‌دهند که کودکان با داشتن درآمد زیاد از راه اخاذی با تهدید، بزهکار می‌شوند.
در فرانسه اصطلاح Jackets of Gold نامی است که به بزهکاران متعلق به خانواده ثروتمند‌تر از Blousons noirs داده می‌شود.
اعمالی مانند کش رفتن از مغازه‌ها در موارد نسبتاً همگانی توسط کودکان تقریباً 12 ساله صورت می‌گیرد که نود درصدشان پسران هستند. این اعمال غالباً توسط گروه‌هایی صورت می‌گیرد که اعضای آن‌ها همدیگر را برای دزدی‌ تحریک می‌کنند تا سبب خنده و تفریح شوند.
این دزدها از تمام طبقات هستند و تقریباً اشیاء ارزان قیمت را می‌دزدند. آن‌ها بیشتر از خانواده‌های مرفه هستند تا طبقات دیگر.
یک بررسی تازه که در ایالات متحده به عمل آمده است نشان می‌دهد که عده نسبتاً زیادی از پسران 13 تا 19 ساله به اعمالی بدتر از بزهکاری دست می‌زنند که هرگز در دادگاه ثبت نشده‌اند. اینان فرزندان خانواده‌هایی هستند که درآمد متوسط و یا خوب دارند. مطالعات بیشتر بر روی منابعی که از قسمت‌های مختلف دنیا به دست آمده است نشان می‌دهد که تعدادی از بزهکاران پنهان و یا نامشخص وجود دارند که اعمال آن‌ها خیلی بدتر یا عمده‌تر از آن‌هایی است که قبلاً حدس زده می‌شده است. تعداد روز افزون آن‌ها را کودکان خانواده‌هایی تشکیل می‌دهند که وضع اقتصادی خوبی دارند. البته بزهکاری در گروه‌هایی که وضع اقتصادی بد دارند هم دیده می‌شود. هر چند که ممکن است وجه اشتراک به ظاهر زیاد باشد، ولی بزهکاری جوانان در هر منطقه و در هر کشور ویژگی‌های مخصوص به خود را نشان می‌دهد.
در ایران بزهکار به کسی گفته می‌شود که مرتکب عملی گردد که قانون یا شرع ارتکاب آن را منع کرده است و یا ترک عملی که انجام آن را واجب و لازم دانسته است. چنین کسی در اسلام گنه‌کار و مجرم شناخته می‌شود و اگر توبه نکند باید مجازات شود، چه برای جرمش حد و حکم مشخص تعیین شده یا نشده باشد و در صورت دوم به دستور حاکم شرع و مجتهد جامع‌الشرایط و مرجع صلاحیت‌دار تأدیب و تعزیر می‌شود.
اولین دادگاه اطفال بزهکار در سال 1899در ایالت متحده آمریکا تاسیس گردید. دیگر کشورهای جهان برای پیشگیری از بزهکاری اطفال و اصلاح و تربیت یا درمان آن با اقتباس از قوانین آمریکا به تدوین قوانین اطفال بزهکار و تشکیل دادگاه اطفال اقدام نمودند. مهمترین هدف تشکیل دادگاه اطفال بزهکار لزوم شناسایی علل بزهکاری و شخصیت طفل و اتخاذ روش‌های خاص جهت اصلاح و تربیت و بازسازی اطفال بزهکار و پیشگیری ارتکاب بزه است.
پس از آشنایی با بزهکاری پنهان اکنون به مطالعه مراحل جزایی و جرم شناسی می پردازیم:
اولین بار قانون‌گذار ایرانی مسأله اطفال بزهکار را از نظر علمی و واقعی در سال 1338 مورد توجه قرار داده و در آن سال قانونی تحت عنوان «قانون تشکیل دادگاه اطفال بزهکار» از تصویب گذرانید و اولین کانون اصلاح و تربیت پس از 9سال گذشتن از تصویب قانون تشکیل دادگاه اطفال بزهکار، در سال 1347 در تهران تشکیل شد و در سال‌های بعد در مشهد و اهواز نیز کانون اصلاح و تربیت با امکانات کم تشکیل شده است.
حداقل سنی که در آن کودک مسئول اعمال خود است و می‌توان او را در دادگاه محاکمه کرد در کشورهای مختلف متفاوت است. برای نمونه در ایالات متحده 7 سال، در اسرائیل9 سال، در انگلستان10 سال، در یونان 12سال، در فرانسه و لهستان 13سال، در اتریش، بلژیک، چک و اسلواکی، آلمان، ایتالیا، نروژ، سوئیس و یوگسلاوی 14 سال و در ایران 16 سالگی است.
همچنین تنبیه‌های مقرر به وسیله قوانین و شیوه اعمال آن‌ها در کشورهای مختلف فرق می‌کند. در گذشته طبقه‌بندی از سوابق بزهکاران نشانگر این بود که این کودکان در شرایط زندگی فقیرانه‌ای بزرگ شده‌اند.
اما قسمت دوم نتیجه گزارش سازمان ملل تغییری شدید در این گرایش را نشان می‌دهد زیرا در حال حاضر نمی‌توان گفت که بزهکاری نوجوانان به یک دسته اقتصادی اجتماعی خاصی محدود است.
شواهد زیاد نشان می‌دهند که کودکان با داشتن درآمد زیاد از راه اخاذی با تهدید، بزهکار می‌شوند. در فرانسه اصطلاح Jackets of Gold ناشی است که به بزهکاران متعلق به خانواده‌های ثروتمندتر اطلاق می‌شود.


طبقه‌بندی مراحل زندگی از نظر جزایی و جرم‌شناسی


بین یک طفل خردسال غیر ممیز و یک فرد کبیر عاقل و بالغ مراتب و درجاتی وجود دارد. 3 مرحله زیر را از لحاظ جزایی می‌توان در زندگی هر یک از افراد بشر مشخص ساخت.
مرحله اول: دوران طفولیت و نداشتن تمیز مطلق
در این دوره طفل اصولاً دارای شعور و تشخیص خوب از بد نبوده و قدرت درک اعمال اجرایی ندارد و اعمال وی در صورتی که مجرمانه باشد قابل انتساب به او نیست.
مرحله دوم: دوران کودکی و تمیز نسبی
در این دوره طفل هنوز به مرحله رشد و کبر قانونی نرسیده ولی به طور نسبی می‌تواند بد و خوب را از هم تشخیص داده و تا حدودی نتیجه اعمال خود را پیش‌بینی کند.
مرحله سوم: دوران بلوغ و سن کبر قانونی
در این مرحله اصل براین است که همه افراد بشر در سن به‌خصوصی دارای رشد جسمی و عقلی کافی شده و قوه تمیز و تشخیص خوب و بد را به نحو کامل دارا هستند و چنانچه مرتکب جرمی شوند قابل انتساب به آنان است مگر آن که برحسب اتفاق و حادثه قدرت تمیز را از دست داده باشند.
جرم‌شناسان معتقدند که دوران زندگی باتوجه به رشد جسمی و روانی افراد به دوره طفولیت، شروع بلوغ و نوجوانی، جوانی، بزرگسالی و پیری تقسیم می‌شود.


1- دوره طفولیت


در این دوره تا 9 سالگی با رشد جسمی و روانی، شخصیت طفل تکوین یافته و بین 9 تا 12 سالگی دوره تکامل عقلانی و منطبق شدن با وضع محیط و دوره ثبات آغاز می‌شود.


2- دوره نوجوانی و شروع بلوغ


این دوره حدود سنی 12 تا 18 سالگی را دربرمی گیرد و مرحله انتقال از دوران طفولیت به دوره جوانی است.
نوجوان از یک طرف درحال کنار گذاشتن وابستگی‌های کودکی است و از طرف دیگر توانایی لازم برای حل بسیاری از مشکلات زندگی را ندارد و همین تزلزل فکری و روانی، حالت پریشانی و ابهام را در او به وجود آورده و آرامش روحی او را به هم می‌زند. این دوره توأم با تحول جسمی و روانی فرد بوده و رشد سریع اعضاء سبب بیداری هوس‌ها، احساسات و رویاهای گوناگون می‌شود.
با شروع دوره بلوغ احساساتی مبهم و تازه، امیال شدید ونامعلوم در نوجوان پیدا شده و از اعماق درونی او نوعی فشار روی وجود او اعمال می‌شود که برایش ناشناخته بوده و همین فشار باعث نگرانی‌ها و هیجاناتی می‌شود که برای نوجوان سابقه نداشته است و همه اعضاء و احساسات او برای تامین و درک لذت جنسی با یکدیگر همکاری می‌کنند و هرچه با عشق و زیبایی بیشتر ارتباط داشته باشد، بیشتر سبب هیجان خاطر او می‌شود.
بلوغ نه تنها انگیزه‌های غریزی و امیال جنسی را در وجود نوجوان بیدار می‌کند بلکه گرایش‌های عاطفی و روانی او را به ظهور می‌رساند. در این دوران کشمکش جدی بین تمایلات نفسانی از یک طرف و گرایش‌های متعالی و روحانی نوجوان از طرف دیگر در می‌گیرد. وقتی که هوس‌ها او را مغلوب می‌کند، بعد از فروکش کردن آن دستخوش اندوه و پشیمانی شده و احساس گناه می‌کند. گویی از خود بیزار شده و خود را سرزنش می‌کند. گاه احساس زبونی و ناتوانی کرده و گمان می‌کند که قادر به اصلاح و کنترل خود نیست و همین احساس، در او نوعی نگرانی به وجود می‌آورد.


3- دوره نوجوانی


از 18 تا 25 سال، رشد عقلانی و جسمانی به حد کمال می‌رسد. در این دوره، وضع روانی تا حدودی مشابه دوره نوجوانی است. در سن 25 سالگی، جوان دارای هدفی خاص و به فکر حفظ منافع خویش است و همین تکامل و پختگی و اهداف، مسائلی را به دنبال آورده و او را احساساتی و عاطفی بار می‌آورد و در سنین 25 تا 35 سالگی فرد نیاز به اشتغال به کار و حرفه را در خود احساس می‌کند.


4- دوره بزرگسالی


از سن 35 سالگی دوره بزرگسالی شروع و تا 50 سالگی ادامه می‌یابد، در این دوره انسان به فکر تخصص در حرفه، ترقی در شغل و ترفیع مقام خویش در اجتماع و تشکیل خانواده و رفاه زندگی است.


5- دوره کهن‌سالی


پیری و کهن‌سالی با ضعف جسمی شروع و همین ضعف جسمی سبب عدم ثبات عاطفی نیز می‌شود. شخص با بازنشسته شدن و از دست دادن شغل احساس عدم ثبات و از بین رفتن ارزش اجتماعی خود می‌کند و از لحاظ خلق و منش تغییر می‌کند ولی کمتر مرتکب جرم می‌شود.


علل بزهکاری اطفال و نوجوانان


شناسایی شخصیت اطفال و نوجوانان بزهکار و پی بردن به علل ارتکاب جرم از مهم‌ترین وظایف هر دادرس دادگاه اطفال است. تنها توجه به عملی که از مجرم سرزده بدون توجه به شخصیت او کاری عبث و بیهوده است. تا اوایل قرن نوزدهم میلادی تحقیقات و تقسیم‌بندی علمی کاملی در مورد علل ارتکاب جرائم، مخصوصاً در مورد اطفال و نوجوانان به عمل نیامده بود. نخستین تحقیق علمی جامع در مورد علل ارتکاب جرائم توسط پزشک ایتالیایی «سزار لومبروزو» در سالهای 1835 تا 1909 انجام گرفت. او معتقد بود که رابطه‌ای مخصوص میان ساختمان بدنی مجرم و اعمال و کردار او وجود دارد.
دانشمند دیگر ایتالیایی «آنریکوفری» پروفسور علوم جامعه‌شناسی و حقوق، در کتاب معروف «جامعه‌شناسی کیفری» به بحث در مورد ریشه‌های ارتکاب جرائم پرداخت و بر روی علل اجتماعی جرم پرداخت.
در ابتدای عصر جدید، علم شناخت علل یا (Etiologies) به کمک علوم جدید دیگر از قبیل روان‌شناسی(Psychologies)، جامعه‌شناسی (Sociologies)، علوم تربیتی (Pedagogies)،‌ انسان‌شناسی جنایی Anthropologies)
(Criminally، زیست‌شناسی (Biologic) و علوم شناسایی بیماری‌های بدن (Pathologies) و... نمودار شده و به کمال رسید.
کودک از زمانی که در رحم مادر زندگی می‌کند، تحت تأثیر محیط داخلی رحم قرار دارد و رشد و نمو جنین منوط به شرایط مناسب بدن مادر و جذب مواد غذایی از مادر است. بنابراین اگر مادر به برخی از بیماری‌ها مبتلا باشد و یا از نظر غذایی و سوءتغذیه شدید رنج ببرد، جنین نیز از او متأثر می‌شود.
پس از تولد، محیط خانواده مهم‌ترین عامل در تکوین و تحول شخصیت کودک است. اگر محیط خانواده سالم و مناسب باشد در کودک اعتماد به نفس و مهر و محبت، ایثار، استقلال، قدرت پذیرش مسئولیت، همسازی، انطباق و بالاخره شخصیت سالم به وجود می‌آید. برعکس در خانواده ناسالم رشد طبیعی شخصیت کودک کُند صورت می‌گیرد و او را آماده بزهکاری می‌سازد. درواقع پایه‌های شخصیت هر کودک در خانواده گذاشته می‌شود اما عوامل دیگر نیز مانند رفتار همسایه‌ها، دوستان، محیط مدرسه و آموزشی در شخصیت کودک اثر می‌گذارد. کودکان در مدرسه یاد می‌گیرند که چگونه رفتار اجتماعی داشته باشند و نقش خود را در اجتماع ایفا کنند. آنها می‌آموزند که در چه محدوده‌ای بیندیشند،حس همکاری داشته باشند و با دیگران همسازی کنند. آنها یاد می‌گیرند که برای پیشرفت، موفقیت و رضایت خاطر خود به همکاری و همسازی نیاز دارند.


دوران نوجوانی و جرم


تا کنون مراحل زندگی را از نظر جرم شناسی بررسی کردیم. و اما ادامه بحث پیرامون دوران نوجوانی و جرم :
مدرسه می‌تواند رابطه صحیحی با کودک برقرار کند و او را آماده پذیرش مسئولیت، تصمیم‌گیری و حل مسائل زندگی کند، بنابر این آموزگاران نیز مانند پدر و مادر، در شکل دادن شخصیت افراد تأثیر دارند.
شخص پس از مرحله کودکی و نوجوانی در مسیر جریان‌های فرهنگی قرار می‌گیرد و با فرهنگ غیرمادی جامعه خود آشنا و از آنها متأثر می‌شود.
او ناگزیر است که در اجتماعی زندگی کند، با مبانی دینی و امور مذهبی آشنا شود، معیارهای اختلافی را بپذیرد و در روند تکامل خود از همه جنبه‌های فرهنگی جامعه برخوردار شود. به این ترتیب نفوذ فرهنگ جامعه و به عبارت دیگر تمامی جنبه‌های فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در تغییر و تحول شخصیت اثر می‌گذارند و سبب رفتار بهنجار و یا نابهنجار شخصیت می‌شوند.
دانشمندان در بررسی‌های خود به این نتیجه رسیده اند که ارتکاب جرم از ناحیه اطفال علل فراوانی دارد.
این عوامل یا مربوط به عوامل بزه‌زای داخلی است و یا از عوامل بزه‌زای خارجی هستند. عوامل بزه‌زای داخلی ناشی از ساختمان جسمی و روانی اطفال می‌شود از قبیل عوامل مادرزادی، عوامل ناشی از وراثت، سختی‌های ناشی از زایمان، ضربه‌های مغزی، طرز کار ترشحات غدد داخلی و عوامل متعدد روانی از قبیل نوروز، پسیکوز، پریشان روانی و... که در پیدایش بزهکاری اطفال و انحرافات آنان موثرند.
وقوع جرم محتاج عامل مهمتر دیگری به نام «موقعیت» است و تا این موقعیت فراهم نشود هیچکس نمی‌تواند مرتکب جرم شود. بعضی از مجرمان برحسب اتفاق در موقعیت ارتکاب جرم قرار می‌گیرند ولی بعضی دیگر شخصاً به دنبال موقعیت رفته و آن را فراهم می‌سازند.


وظایف مسئولان کانون اصلاح و تربیت


در ماده 11 آیین‌نامه اجرایی کانون اصلاح و تربیت پیش‌بینی شده که: «کانون اصلاح و تربیت در هر حوزه دارای یک نفر مدیر و برای هر یک از قسمت‌های آموزش، نگاهداری موقت و اصلاح و تربیت و زندان، یک نفر مسئول خواهد بود و تعداد کافی پزشک، روان‌پزشک، روان‌شناس، متخصص، مددکار اجتماعی، مربی، آموزگار، آموزگار تعلیمات حرفه‌ای، کارمند دفتری، پزشکیار و مراقب تربیتی و انتظامی در اختیار خواهد داشت.»
مدیر کانون عهده‌دار همه امور مربوط به کانون است و موظف است که:
ـ تصمیمات دادگاه را به موقع به اجرا گذارد.
ـ نسبت به اجرای برنامه‌های ورزشی، تربیت اخلاقی، آموزش علمی، تعلیم حرفه به طفل، وضع غذا، بهداشت و خواب آنان مراقبت به عمل آورد.
ـ حداقل هر 3 ماه یک بار گزارش کاملی از وضع اخلاق و رفتار هر طفل و پیشرفت‌هایی که حاصل کرده است به رئیس دادگاه که طفل رابه کانون اعزام داشته است، بدهد.
ـ قبل از مدت مذکور، چنانچه تغییرات محسوسی در وضع تربیتی طفل ملاحظه کرد، مراتب را به دادگاه اطفال اعلام کند.
ـ در مواردی که بر اثر بیماری یا اختلال در وضع مزاجی یا روانی، نگهداری و معالجه، وی در کانون اصلاح و تربیت میسر نباشد، مدیر کانون مراتب را به قاضی دادگاه اعلام می‌کند و با موافقت او طفل را به یکی از مؤسسات پزشکی یا تربیتی اعزام می‌کنند.


تصمیمات دادگاه در مورد کودکان و نوجوانان بزهکار


اطفال 6 تا 12 سال: ماده 17 قانون تشکیلات دادگاه اطفال بزهکار می‌گوید: در مورد اطفالی که سن آنان بیش از 6 سال تمام تا 12 سال تمام است، در صورتی که مرتکب جرمی شوند بر حسب مورد، تصمیمات زیر اتخاذ خواهد شد:
1ـ تسلیم به اولیاء یا سرپرست با اخذ تعهد به تأدیب و تربیت و مواظبت در حسن اخلاقی طفل
2ـ اعزام به کانون اصلاح و تربیت به منظور تأدیب و تربیت برای مدت یک ماه تا شش ماه (در مواردی که به جهتی، ولی یا سرپرست صلاحیت ندارد و یا الزام او به تأدیب و تربیت و مواظبت در حسن اخلاق طفل ممکن نباشد)
اطفال 12 تا 15 سال: این افراد به علت داشتن سن بیشتر و این که تا حدی از شعور بیشتری برخوردارند، دارای مسئولیت بیشتری بوده و لذا قانون هم مقررات شدیدتری درباره آنان برقرار کرده است. ماده 18 قانون تشکیل دادگاه اطفال برای این قبیل مجرمان سه نوع مقررات متفاوت وضع کرده است:
1ـ تسلیم به اولیاء یا سرپرست با اخذ تعهد به تأدیب و تربیت و مواظبت در حسن اخلاق طفل.
2ـ سرزنش و نصیحت به وسیله قاضی دادگاه.
3ـ اعزام به کانون اصلاح و تربیت از 3 ماه تا یک سال.
اطفال 15 تا 18 سال: این قبیل کودکان در مرز تمیز و بلوغ قرار گرفته‌اند. بنابر این تا حد بسیار زیادی به اعمال ارتکابی خود و وخامت آن آگاهی دارند و می‌توان گفت که اکثر جرائم خود را با قدرت تمیز و شعور انجام می‌دهند. لذا مسئولیت آنان از جهتی شبیه اطفال کم‌سن و سال و از جهتی دیگر شبه بزرگسالان است.
دادگاه بین جرائم ارتکابی افراد بین 15 تا 18 سال از جهت جنحه و جنایت بودن فرق قائل شده است. هرگاه جرم ارتکابی از درجه جنحه، باشد دادگان ممیز است که یکی از تصمیمات زیر را بر حسب مورد در باره طفل بزهکار اتخاذ کند:
1ـ تسلیم به اولیا یا سرپرست با اخذ تعهد به تأدیب و تربیت و مواظبت در حسن اخلاق طفل.
2ـ سرزنش و نصیحت به وسیله قاضی دادگاه.
3ـ اعزام به کانون اصلاح و تربیت یا دارالتأدیب در نقاطی که کانون اصلاح و تربیت نباشد از 3 ماه تا یک سال نباشد.
ولی اگر جرم ارتکابی از درجه جنایت باشد، دادگاه مکلف است طفل را برای مدتی بین 6 ماه تا 5 سال به زندان کانون اصلاح و تربیت و در نقاطی که کانون اصلاح و تربیت تشکیل نشده، به دارالتأدیب اعزام کند.
تاریخچه اطفال بزهکار و نوجوانان در جوامع اولیه با سرگذشت غم‌انگیزی همراه بوده است. در این ایام به هیچ وجه مسئولیت اخلاقی در بین نبود. مسئولیت آن زمان «مسئولیت مادی» بود، یعنی اگر کسی مرتکب جرم عمدی می‌شد، مستحق مجازات بود. خواه از سلامت عقل بهره‌مند بود یا خیر. حتی در بسیاری از موارد مجازات جرائم غیرعمدی شبیه جرائم عمدی بود.
در مجموعه قوانین حمورایی که یکی از جالب‌ترین و قدیمی‌ترین قوانین جزایی است، گفته شده که: «اگر جراحی خسارت جسمانی فاحشی به مریض وارد آورد، مقرر است که دست او را قطع کنند و یا اگر فرزند شخص بزرگی را هلاک سازد، پسر همان جراح را به عوض باید به قتل برسانند». و در جای دیگر می‌خوانیم که اگر بنّایی ساختمانی را می‌ساخت و در نتیجه خراب می‌شد و در اثر ریزش آن کسی به قتل می‌رسید، قصاص بدین نحو انجام می‌گرفت که اگر صاحب خانه به قتل می‌رسید، معمار باید کشته می‌شد و اگر فرزند صاحب خانه در زیر آوار از بین می‌رفت، فرزند معمار مستحق مرگ بود.»
اساس مجازات‌ها در قوانین حمورابی، اصولاً قصاص است.
دندان برای دندان، چشم برای چشم... ولی در عین حال استثناء نیز وجود داشت. بین توانگران و مستمندان، آزادگان و بردگان، طبقه اشراف و عوام در مجازات‌های تحمیلی فرق‌های زیادی به چشم می‌خورد.
مثلاً اگر کسی از اشراف باعث کور شدن فردی از طبقه عامه یا برده‌ای می‌شد، باید جریمه می‌پرداخت. ولی اگر دو نفر هم سطح بودند یا کسی از طبقه پایین، فردی از طبقه برتر را مورد آزار قرار می‌داد، باید به همان نحو مورد شکنجه قرار می‌گرفت.


راه‌های پیشگیری از بزهکاری کودکان و نوجوانان


مسئولان آموزش و پرورش در یکی از کشورها برنامه‌ای با 4 اصل تنظیم کرده‌اند که با استفاده از آن مدارس زیادی می‌توانند به بزهکاران نوجوان کمک کنند:
1ـ کاهش تعداد شاگردان هر کلاس تا معلم بتواند به یکایک شاگردان رسیدگی کند.
2ـ تربیت و آماده کردن معلمانی که نشان داده‌اند توانایی کار کردن به‌طور سازنده با کودکان را دارند.
3ـ فراهم آوردن افراد متخصص برای کمک به معلمان در مواجهه با مسائل خاص در مدرسه و مهیا ساختن خدمات کلینیکی (مشتمل بر خدمات پزشکی، روانشناختی و اجتماعی) برای کودکانی که به کمک‌هایی ورای مسئولیت مدرسه نیاز دارند.
4ـ جلب پشتیبانی والدین و هماهنگ کردن تلاش‌های آن‌ها و کارکنان مدرسه برای طرح‌ریزی نقشه‌هایی به منظور مقابله با مسأله بزهکاری.


تنبیه بدنی مجرمان


کتک زدن در بعضی از مجرمان بی‌اثر است و عده دیگری را خشمگین یا ناراحت می‌کند. بعضی از اوقات درد و ناراحتی‌های ناشی از کتک خوردن کودک را می‌ترساند و غالباً ممکن است او را برای مدت کوتاهی رام کند ولی خیلی به ندرت او را درباره خود و جهان اطرافش داناتر و عاقل‌تر می‌کند. شخص خلاف‌کار باید با عواقب اعمال طبیعی خود روبه‌رو شود و بداند که مسئول زندگی خویش است ولی برای دستیابی به این نتایج نه این‌گونه تهدیدها مؤثر است و نه تنبیه‌بدنی.
گاهی اوقات مجازات حتی جرم را استوارتر می‌کند. مجازات می‌تواند یک اثر روانی قطعی روی کودکی که فکر می‌کند باید تنبیه شود، داشته باشد. بنابراین او باید حق آن را نیز ادا کند یا به عبارت دیگر در مقام تلافی آن برآید.
«ژان ژاک روسو» فیلسوف قرن هیجدهم چنین می‌نویسد: «... به تدریج که من پی در پی کتک می‌خوردم اثر آن در دفعات بعدی در من کمتر و کمتر می‌شد و در آخر چنین به نظر می‌رسید که تنبیه‌ها، کیفری برای دزدی‌های من است و در واقع به من قدرت می‌داد که به کار خودم یعنی دزدی ادامه بدهم و به جای این که نگاهی به گذشته کنم و به تنبیه‌های خود بیندیشم، به آینده نگاه می‌کردم و منتظر انتقام بودم. زیرا کتک خوردن من مانند یک شخص پست و رذل مرا بیشتر به این کارها وامی‌داشت و در واقع حکم تلقینی را داشت که به من می‌گفت من هم یکی از افراد خلاف‌کارم. من پی بردم که دزدی و کتک خوردن متعلق به یکدیگرند و من با اتکا به این مسأله با وجدانی آسوده‌تر از قبل شروع به دزدی می‌کردم و با خود چنین می‌گفتم: «خیلی خوب، چه خواهد شد؟ کتک خواهم خورد؟ هیچ اشکالی ندارد. این چیزی است که من برای آن ساخته شده‌ام». تحقیقات به ما نشان می‌دهد که مسأله اعمال بزهکارانه یا بزهکاری فقط در سطح نوجوانی صورت نمی‌پذیرد، بلکه بعدها نیز ادامه پیدا می‌کند. اگر وضع به ترتیبی بود که اعمال ضداجتماعی تا سن 18 سالگی ادامه می‌یافت و از آن پس افراد، از حوزه و قلمرو اعمال بزهکارانه کاملاً دور می‌شدند، شاید ضرورتی نداشت که این همه کوشش و تلاش در راه رفع بزهکاری به عمل آید و برای درمان و پیشگیری آن وقت صرف شود.
ولی متأسفانه وضع به این ترتیب نیست و ضروری است که اقدامات جدی و عمیقی برای کشف افراد بزهکار صورت گیرد و قبل از این که اعمال بزهکارانه صورت گیرد، اقدامات لازم انجام شود.
مهم‌ترین این اقدامات پیشگیری است.
پیشگیری باید به ترتیبی در یک جامعه اعمال شود که به تدریج تغییرات عمیق و قابل‌توجهی طی چند نسل در جامعه به وجود آید و از میزان بزهکاری کاسته شود. در زمینه پیشگیری باید مسائل به صورت نظام‌دار بررسی شود، پس در ابتدا علل اجتماعی، بعد عوامل بدنی ـ سرشتی سپس اختلالات مربوط به تحول شخصیت و در آخر عوامل اجتماعی ثانوی را مورد بحث قرار می‌دهیم.


عوامل اجتماعی


تردیدی نیست که تحول طبیعی افراد، موقعی امکان‌پذیر است که آنان در شرایط اجتماعی سالم و مناسبی قرار گرفته باشند. اگر این شرایط در جامعه‌ای وجود نداشته باشد، بی‌شک افرادی در جامعه پیدا می‌شوند و تحول می‌یابند که از هنجارها دور هستند و بین آن‌ها گروهی پیدا خواهد شد که به اعمال غیراجتماعی یا غیراخلاقی دست خواهند زد.
برای روشن شدن موضوع به چند نکته مهم اشاره می‌شود:
ـ رابطه عاطفی بین مادر و کودک در طول رشد فوق‌العاده حائز اهمیت است. بنابراین در یک اجتماع باید شرایط اقتصادی به نحوی باشد که مادران مراقب و شاهد پرورش و تربیت کودکان خود باشند. اگر در جامعه‌ای مادران در وضعی قرار گیرند که مرتباً دور از کودکانشان باشند و بر اثر اشتغال به کار نتوانند مراقبت‌های لازم را از کودکان خود به عمل آورند، آن رابطه احساسی و هیجانی لازم که ایجاد ایمنی می‌کند و از بروز رفتار اختلال‌آمیز جلوگیری می‌کند، حاصل نمی‌شود. پس به جای سپردن کودکان به دیگران یا سازمان‌هایی مانند شیرخوارگاه، پرورشگاه و یا مهد کودک و... باید امکاناتی به مادران داده شود تا شخصاً به پرورش بچه‌های سنین پایین همت گمارند.
ـ لزوم استفاده از تعطیلات یا مرخصی سالانه برای مادران، که این موضوع در رابطه با ریتم بارداری است. ریتم بارداری باید به ترتیبی باشد که امکان رسیدگی به وضع کودکان وجود داشته باشد. اگر در خانواده‌ای در فاصله 5 سال پنج بچه یا بیشتر به وجود آید، امکان ندارد که مادر بتواند آن‌ها را در شرایط سالم و صحیح پرورش دهد.
ـ مهیا کردن شرایط مناسب برای سکونت، یک نوع مسئولیت اجتماعی است که برای افراد جامعه، شرایط مناسب به وجود آید تا در خانه‌هایی زندگی کنند که شرایط بهداشتی در آن‌ها رعایت شده باشد، مثلاً خانه‌ها به اندازه کافی از هم دور باشند. در محله‌هایی که تراکم جمعیت زیاد است فشار خارق‌العاده‌ای به کودک و مادر و پدر وارد می‌آید. بدین معنی که صدای بلند کودک مزاحم همسایه‌ها می‌شود و پدر و مادر مجبورند که از ایجاد سر و صدا جلوگیری کنند. با این وضع نه تنها یک حالت اختلال‌آمیز در محیط خانواده به وجود می‌آید، بلکه حالت گریزی از خانه برای پدر و مادر و فرزندان، به‌خصوص وقتی فرزندان به حد نوجوانی می‌رسند، ایجاد می‌شود.


عوامل سرشتی


- پسیکوپات کسی است که با شرایط محیط خود سازش ندارد. وقتی با پسیکویاتی1های سرشتی سروکار داریم باید از اوژنیسم2، صحبت کنیم. آیا باید مانع از به انجام رسیدن ازدواج افراد روان دردمند شویم و این افراد را مجبور کنیم که از چنین اقدامی خودداری کنند و یا این که آن‌ها را عقیم کنیم؟ باید دانست این اقدامات با مسائل روانی، حقوقی، اخلاقی، اجتماعی و... مواجه می‌شوند و در هیچ جای دنیا نتوانسته‌‌اند مسأله اوژنیسم را کاملاً عملی سازند.
مکتب اروپایی پسیکوپاتی را سرشتی می‌داند ولی در مقابل مکتب آمریکایی لورتابندر عقیده دارد که پسیکوپاتی براثر عوامل اجتماعی به خصوص قبل از سن 5 سالگی به وجود می‌آید. در صورت اخیر با تغییر شرایط کودکان می‌توانیم از بروز و توسعه اختلالات جلوگیری به عمل ‌آوریم. درحالی که در پسیکوپاتی سرشتی کار مهمی که به عنوان پیشگیری انجام می‌شود، با تظاهرات پسیکوپاتی مبارزه می‌شود.
- در مورد نارسایان عقلی همبسیتگی قابل قبولی نمی‌توان بین بزهکاری و نارسایی عقلی قائل شد. البته به نظر برت و دیگران همبستگی بین بزهکاری و اراسئی عقلی قوی است. اما در مطالعات بعدی مانند مطالعات اکسنر و چاسل این همبستگی ناچیز است. عده‌ای از نارسایان عقلی که در درجه کودنی قرار دارند به علت این که نمی‌توانند از اجتماع بهره مند شوند و تعلیمات کافی ببینند، دچار احساس کمتری می‌شود و به پرخاشگری و بزهکاری می‌پردازند. به همین سبب باید شرایط تعلیمی و حرفه‌ای خاصی به وجود آید و مدارس و کلاس‌های مخصوص برای این افراد دایر شود تا در چهارچوب مدرسه و با مربی و روش مخصوص به نتایجی نائل آیند.
همراه با این آموزش ساده کودن‌ها را می‌توان به سطح فعالیت‌های ساده‌ای کشاند تا در آن احساس ایمنی به وجود آید. این افراد تا پایان زندگی نیازمند حمایت جامعه‌‌اند. در بسیاری از کشورها با تدوین قوانین خاصی سازمان‌های مختلف کار یعنی کارگاه‌ها، کارخانه‌ها و مؤسسات دیگر را موظف می‌سازند که نیروی انسانی مورد نیاز خود را برای فعالیت‌های معینی از بین افراد ضعیف‌تر تأمین کنند و متناسب با شرایط زندگی به آنان مزد پرداخت شود تا این قبیل افراد براثر بی‌کاری سربار اجتماع و عامل تخریب نشوند. در مورد نقیصه‌های عضوی باید تمامی شرایط را به کار بست تا این افراد بتوانند خود را با محیط زندگی تطبیق دهند.


عوامل اجتماعی ثانوی


مسائلی مانند تاثیر رادیو، تلویزیون، سینما، ماهواره، رمان‌های پلیسی و مشروبات الکلی از عوامل اجتماعی ثانوی به حساب می‌آیند.
گاهی اوقات این وسائل نه تنها به کودک و نوجوان چیزی نمی‌آموزند بلکه وقت و انرژی مورد نیاز آن‌ها را تلف می کنند و افراد در برابر این محرک‌ها به صورت فعل پذیر در می آیند بدون آن که فعالیت ذهنی داشته باشند، حال آن که کودکان و نوجوانان باید از طریق فعالیت همه‌جانبه و پرورش دهنده ارگانیزم خویش تحول یابند.
نکته مهم این که گاهی دستگاه‌هایی مانند ماهواره و... صحنه‌هایی ایجاد می‌کنند که دیدن آن‌ها در نوجوانان انگیزه‌هایی را برمی‌انگیزند که ممکن است به ایجاد واکنش‌های ضد اجتماعی، غیر اجتماعی و غیر اخلاقی منتهی شوند.
بعضی کتب و مجلات نیز از راه تصاویر و یا نوشته‌ها به اشاعه این بدآموزی‌ها کمک می‌کنند و پایه تقلید کورکورانه کودکان و نوجوانان قرار می‌گیرند.
اقداماتی که می‌توان درباره پیشگیری از عواقب آن‌ها به عمل آورد:
- میزان ساعات استفاده از این رسانه‌ها کاهش یابد.
- فیلم‌ها و هم‌چنین کُتب با وضع روانی کودکان و نوجوانان گزینش شود.
- محدودیت سنی برای استفاده از کتب و رسانه‌ها ایجاد شود.
- والدین باید کودکان و نوجوانان را برای استفاده از برنامه‌ها و فیلم‌های خوب و مطالعه کتب تربیت کنند.
در مورد استفاده از مشروبات الکلی نیز باید گفت که جنبه‌های اخلاقی و پرورش و بهداشتی باید در خانواده‌ها منسوخ شوند تا نوجوانان خود به مضرات آن پی‌برده و از آن دوری کنند.


پی نوشت ها :


1- پسیکوپاتی – روان دردمندی Psychopathie
2- اوژنیسم – بهتر شناختن نژاد و نسل‌های آینده    
منبع:روزنامه اطلاعات