اگرچه انتقاد از وضعیت زنان و به چالش کشیدن کلیشه های جنسیتی در طول تاریخ مطرح بوده است؛ ولی آغاز جنبشهای فمینیستی و رواج این واژه – به معنای امروزین آن- به اواخر قرن نوزدهم نسبت داده می شود. در این زمان بود که واژه ی فمینیسم پدید آمد و به سرعت رواج و مقبولیت یافت. مبارزات اولیه فمینیستی در ابتدا بر روی اصلاح وضعیت اجتماعی و اقتصادی زنان متمرکز بود، و عمدتاً ناظر به کسب حق رأی، دسترسی به تحصیل و اشتغال، دست یابیِ زنان به حق حضانت فرزند و ...می شد.

مکتوبات اولیه ای که در دفاع از آزادی زنان منتشر شد عموماً توسط کسانی صورت گرفت که درگیر امور سیاسی بودند؛ مانند نظریه برابری زن و مرد در کتاب «کنیزک کردن زنان» (یا انقیاد زنان) که در 1869 توسط جان استوارت میل نوشته شد؛ و به پارلمان انگلستان پیشنهاد شد.

به وجود آمدن این مبارزات در مغرب زمین امری است که زمینه های آن وجود داشته است: از بعد نظری اصولاً زن انسان درجه دوم محسوب می شد؛ ارسطو زن را مرد ناکام می دانست که حاصل ناتوانی طبیعت در خلق مردان است، و به هیچ روی سزاوار شرکت در امور اجتماعی نیست. به موجود درجه دوم بودن زن از ناحیه عالمان دینی و نهاد دین (کلیسا) نیز دامن زده می شد؛ در کتاب مقدس حوا، عامل اصلیِ گناه اولیه آدم و مسئول خروج وی از بهشت معرفی می شود. وجود بحثهای نظری از قبیل این که آیا زن انسان است؟ آیا زن مخلوق کامل خداست؛ یا نسخه ی ناقص مرد است؟ آیا زن و مرد در پیشگاه خداوند مساویند؟ نشانگر جایگاه زن در سنت مغرب زمین است.

در بعد عملی نیز بسیاری از حقوق فردی و اجتماعی از قبیل حق مالکیت، ارث بردن، حق رأی، و...از زنان سلب شده بود. به گونه ای که حتی تا اواخر دهه ی دوم قرن بیستم، در آمریکا و انگلستان، هنوز زنان را از حق رأی محروم نگه داشته بودند. در چنین فضایی زمزمه های مخالفت بتدریج آغاز شد. این مخالفتها عموماً به طور غیرمستقیم و در آثار ادبی جلوه گر شد. در ابتدا وجهه ی همت این آثار اثبات تواناییها و شایستگیهای زنان بود؛ و سپس به تدریج گرایش به اثبات برابری زنان و مردان، قوت و رواج یافت.

گرچه سازمان یافتن جنبش فمینیسم را به اواخر قرن نوزدهم نسبت می دهند، اما آغازِ واقعیِ جنبش فمینیسم را با انقلاب کبیر فرانسه (1789-1799) هم زمان دانسته اند. بعد از اسقرار حکومت جمهوری و از بین رفتن نظام سلطنت، لایحه ی حقوق بشر در پارلمان فرانسه به تصویب رسید.

از ویژگیهای این قانون در نظر نگرفتن زنان و تضییع حقوق آنان بود. اولیمپ دگونک- که خود در انقلاب کبیر فرانسه نقش داشت- لایحه ای را به مجلس پیشنهاد کرد و در آن از حق کار زنان، حقوق قانونی در خانواده، حق آزادی بیان و نیز داشتن پارلمانی مستقل دفاع کرد. این لایحه به تصویب نرسید و موجب مرگ پیشنهاددهندگان شد. این جریان در داخل فرانسه و در خارج آن ادامه پیدا کرد. از جمله ی دنبال کنندگان این جریان در داخل فرانسه و در خارج آن ادامه پیدا کرد.

از جمله ی دنبال کنندگان این جریان ماری ولستن کرافت را می توان نام برد. وی در کتاب« استیفای حقوق زنان» تفاوتهای ذاتی میان زنان را مورد انکار قرار داد و تفاوتهای موجود را زاییده ی محیط اجتماعی دانست. ایده ی کرافت توسط جان استوارت میل در کتاب «کنیزک کردن زنان» پی گرفته شد، تاکید عمده ی میل بر این نکته بود که زنان شایستگی و لیاقتهای بسیاری دارند که در اثر آموزش می توانند جایگاه واقعی خود را در اجتماع بیابند. کتاب کنیزک کردن زنان جهش عمده ای در حرکتهای فمینیستی و به خصوص فمینیسمِ لیبرال ایجاد کرد.