به طور کلّی در بررسی پست مدرنیسم نمی­ توان به دنبال اصول و چارچوب خاصّی بود. اساساً این مکتب –اگر بتوان نام مکتب بر آن نهاد– یک اندیشه اصول ستیز و چارچوب گریز است. بنا به تعبیر رابرت آودی، پست مدرن به مجموعه پیچیده­ ای از واکنش ­ها مربوط می­ شود که در برابر فلسفه مدرن قرار گرفته است، بدون آن که در اصول عقاید و بنیادهای اندیشگی توافق و اجماعی بین متفکّران این رویکرد موجود باشد.

با توجّه به همین جنبه­ های انتقادی می ­­توان پست مدرنیسم را به مثابه یک مفهوم خوشه ­ای تلقّی کرد که شامل عناصر سلبی و ضدّیّت های زیر است:

ضدّیّت با نظریّة بازتاب در معرفت ­شناسی، و به طور کلّی ضّدّیت با موضع معرفت­ شناختیِ فلسفة جدید (پسامعرفت­ شناسی)؛ نفی سوژه شناساگر و خود مختار، و تأکید بر ادغام سوژه و ابژه؛ نفی امکان بی ­طرفیِ عقل، و تأکید بر تاریخی بودن عقلانیّت و معرفت؛ ضدّیّت با وحدت­ گرایی، مرکزگرایی، اقتدارگرایی و مرجعیّت باوری،و موافقت با انشعاب و تنوّع و تکثّرگرایی؛ ضدّیّت با ذات­ گرایی؛ و تأکید بر هویّت سیّال انسان، و اعتقاد به واحد نبودن و پراکندگی فرد؛ ضدّیت با واقع­گرایی (رئالیسم)؛ مخالفت با ساختارگرایی؛ مخالفت با برهان استعلایی و مواضع استعلایی؛ نفی اندیشه پیشرفت؛ نفی اصول و قواعد عام جهان شمول برای همه زمان­ ها و مکان­ ها، و تأکید بر تعیین­ کنندگی گفتمان­ ها و فرهنگ ­ها در کردارها و اشکال زندگی؛ نفی واژگان نهایی؛ نفی هر گونه وحدت و بساطت و قطعیّت؛ اعتقاد به نسبیّت و نسبیّت­گرایی؛ و نفی روایت­ های کلّی مدرنیته یا فراروایت ­ها. همچنان که پیداست عمده یا همه چالش ­های پست مدرنیسم با مدرنیسم، در واقع بر سر مواضع معرفت­ شناسانه است.