اطلاق و تقیید متلازم یکدیگرند:

منظور از این عبارت این است که، ما به لفظی مطلق می گوییم که بتواند مقید شود و لفظی را مقید می نامیم که بتواند مطلق شود ( یعنی امکان مطلق شدن را داشنه باشد)
یعنی هر جا تقیید ممکن باشد، اطلاق هم ممکن است و هر جا تقیید ممتنع باشد، اطلاق نیز ممتنع است.

مثال اول :
به لفظ انسان مطلق می گوییم زیرا امکان مقید شدن را دارد . مثلا می توانیم بکگوییم انسان عالم
به لفظ انسان عالم مقید میگوییم زیرا امکان مطلق شدن را دارد. یعنی می توانیم بگوییم انسان(مطلق)

مثال دوم :
به لفظ عسل مطلق می گوییم زیرا می توانیم آن را مقید کنیم . می توانیم بگوییم عسل ایرانی
به لفظ عسل ایرانی مقید می گوییم، زیرا می توانیم آن را مطلق کنیم. یعنی می توانیم بگوییم عسل

 

پس در مثال اول انسان نسبت به عالم و جاهل بودن مطلق است ( انسان مطلق است و انسان عالم مقید است و انسان جاهل هم مقید است)

اما لفظ انسان نسبت به لفظ دارای قلب ( یعنی انسان دارای قلب) نمی تواند مطلق یا مقید شود زیرا انسان بدون قلب، انسان نیست و نمی توان گفت انسان بدون قلب

به زبان ساده تر نمی توان گفت :

انسان : مطلق
انسان دارای قلب : مقید
انسان بدون قلب : مقید

در مثال دوم :
لفظ عسل نسبت به ایرانی بودن یا خارجی بودن مطلق است
یعنی:
عسل: مطلق
عسل ایرانی: مقید
عسل خارجی: مقید

اما لفظ عسل نسبت به شیرین بودن (یعنی عسل شیرین) نمی تواند مطلق یا مقید شود،زیرا عسل بدون شیرینی ،عسل نیست

یعنی نمی توان گفت :
عسل : مطلق
عسل شیرین : مقید
عسل غیر شیرین :مقید

اکنون یک سوال پیش می آید . به این نمودار دقت نمایید:

انسان ......... مطلق است
انسان عالم .....  مقید است
انسان جاهل......مقید است
انسان دارای قلب : نه مطلق است و نه مقید
انسان بدون قلب : نه مطلق است و نه مقید
.
.
.
.
عسل شیرین : نه مطلق است و نه مقید

عسل غیر شیرین : نه مطلق است و نه مقید