بهطور کلی فرق عرف با قانون در این است که اولاً واضع عرف اجتماع میباشد و در واقع آن را واضع معین و مشخصی نیست. ثانیاً مانند قانون، مدون نمیباشد.
هرچند در قانون به طور آشکار و ویژه از عرف ذکری بهمیان نمیآید اما به نحوی مورد حمایت و ملاک عمل قرار داده شده و ضمانت اجرایی برای آن تعیین میشود. اساس بیشتر قوانین، عرف بوده و بهویژه بخش اعظم قوانین آنگلوساکسون را عرف تشکیل میدهد. در فقه اسلام در تعیین موضوع معاملات و احکام، عرف معتبر است.
علمای حقوق معمولاً عرف را در کنار قانون، رویه قضایی و دکترین حقوقی یکی از منابع حقوق محسوب میکنند. با این حال در نظامهای پیشرفته حقوق داخلی معمولاً از استناد به عرف خودداری شده و آن را عنصری مزاحم و نسبتاً بیاهمیت شمرده میشود، اما در عرصه بینالمللی، حداقل تاکنون، عرف یک منبع پویا بوده و نقش برجستهای در تدوین و شکلگیری حقوق بینالملل ایفا کردهاست.
در فقه اسلامی هرچند عرف در ردیف منابع چهارگانه حقوق اسلامی ذکر نشده اما مطالعه آثار فقها نشان میدهد که عرف را هم مثل کتاب و سنت از ادله و منابع استنباط احکام به شمار میروند. دلیل ذکر نشدن عرف به طور جداگانه شاید به این دلیل باشد که آن را بخشی از سنت میدانند چراکه تقریر پیامبر (معصوم از نظر شیعیان) هم سنت محسوب شده و عرفهای نیک از طریق تقریر تایید شدهاند. شاید هم با توجه به آیه «خذ العفو و أمر بالعرف» آن را بخشی از کتاب محسوب کرده باشند.