۱⃣صیغه: در عقود و ایقاعات تشریفاتی الفاظ معین را گویند که عقد یا ایقاع بدون آن الفاظ صحیح نیست.
۲⃣ضامن: متعهد در عقد ضمان را گویند.
۳⃣ضمان: به معنی عقد ضمان است و عبارت است از اینکه شخصی مالی را که بر ذمه دیگری است، به عهده بگیرد.
۴⃣طلب: تعهدی که بر ذمه شخصی به نفع کسی وجود دارد.
۵⃣عرف: چیزی که در ذهن شناخته شده و مأنوس و مقبول خردمندان است.
عطف قانون به ما سبق: یعنی حکومت قانون نسبت به وقایعی قبل از تاریخ وضع و نشر آن.
۶⃣عقد: تعهد یک طرف بر قبول امری که مورد قبول طرف دیگر باشد.
۷⃣علت: امری است که به محض وقوع آن چیز دیگری بدون اینکه تأخیری رخ دهد به دنبال آن واقع شود.
۸⃣عوض: در معاملات معوض هر یک از دو موضوع مورد معامله را گویند.
۹⃣عین: اشیاء مادی مستقل.
????غش: از جرایم مربوط به تقلب در کسب است.
۱⃣۱⃣فک رهن: خروج مال مورد رهن از حالت وثیقه بودن.
۱⃣۲⃣زیان: در معنای ضرر به کار می رود.
۱⃣۳⃣زیان دیرکرد: به معنی خسارت تأخیر تأدیه (پرداخت) است.
۱⃣۴⃣سازش: تراضی (توافق) طرفین دعوی بر فیصله نزاع معین در دادگاه و با دخالت دادرس.
۱⃣۵⃣سبب: خویشاوندی است بین دو نفر که بر اثر رابطه زناشویی به وجود می آید.
۱⃣۶⃣سفیه: کسی است که تصرفات او در اموال و حقوق مالی خود عقلایی نباشد.
۱⃣۷⃣سقوط: تنزل و از بین رفتن حق را گویند.
۱⃣۸⃣سکنی: حق انتفاع هرگاه به صورت سکونت منتفع در مسکن متعلق به غیر باشد، آن را سکنی نامند.
۱⃣۹⃣سلطه: عبارت است از اختیار قانونی شخص بر اشیاء یا اموال یا اشخاص دیگر.
۲⃣۰⃣شخص حقوقی: عبارت است از گروهی از افراد انسان با منفعتی از منافع عمومی.
۲⃣۱⃣شخص حقیقی: به معنای شخص طبیعی است.
۲⃣۲⃣شخص طبیعی: اشخاص انسانی را گویند که موضوع حق و تکلیف هستند.
۲⃣۳⃣صداق: مهر.
۲⃣۴⃣صغیر: کسی که به سن ۱۸ سال تمام نرسیده باشد.
۲⃣۵⃣صلح: عقدی است که در آن طرفین، توافق بر امری از امور کنند؛ بدون اینکه توافق آنها به عنوان یکی از عناوین معروف عقود باشد.
۲⃣۶⃣غصب: تصرف در مال غیر به نحو عدوان.
۲⃣۷⃣غیر منقول: مالی که از جایی به جایی قابل انتقال نباشد مانند زمین و معدن.
۲⃣۸⃣قرض: عقدی است که به موجب آن یکی از طرفین عقد مقدار معینی از مال خود را به طرف دیگر تملیک می کند و طرف او مثل آن را از حیث مقدار، جنس و وصف رد کند.
۲⃣۹⃣شاهد: کسی که شهادت بر امری می دهد.
۳⃣۰⃣شبه عقد: عبارت است از یک عمل ارادی که قانون آن را منع نکرده و بدون اینکه عقدی منعقد شود، ایجاد تعهد در مقابل غیر کند.
۳⃣۱⃣شخص: کسی که موضع حق قرار گیرد، مانند انسان و شرکت تجاری.
۳⃣۲⃣شرط: امری است محتمل الوقوع در آینده که طرفین عقد یا ایقاع کننده، حدوث اثر حقوقی عقد یا ایقاع را متوقف بر حدوث آن امر محتمل الوقوع کنند.
۳⃣۳⃣قسم: گواه گرفتن یکی از مقدسات بر صدق اظهار خود.
۳⃣۴⃣قصد: مصمم شدن به انجام یک عمل حقوقی از قبیل اقرار، بیع و غیره.
۳⃣۵⃣قولنامه: نوشته ای غالباً عادی حاکی از توافق بر واقع ساختن عقدی درمورد معینی که ضمانت اجرای تخلف از آن، مشخص است.
۳⃣۶⃣قیم: نماینده قانونی محجور که از طرف مقامات صلاحیتدار قضایی در صورت نبودن ولی قهری و وصی او تعیین می شود.
۳⃣۷⃣گرو : مترادف رهن است. گرودهنده، راهن و گروگیر، مرتهن است و گروگان عین مرهونه را گویند.
۳⃣۸⃣مؤجل: تعهدی که انجام دادن آن، مشروط به رسیدن اجل معین باشد. اصطلاحات حقوقى
۳⃣۹⃣مأجور: به معنای عین مستأجره استعمال شده است.
۴⃣۰⃣ماترک: مالی که با فوت مالک آن و به حکم قانون به وارث تعلق گیرد.
۴⃣۱⃣مالک: صاحب ملک، صاحب مال غیرمنقول، صاحب اراضی و صاحب سرمایه در عقد مضاربه.
۴⃣۲⃣مالکیت: حق ا ستعمال، بهر ه برداری و انتقال یک چیز به هر صورت مگر در مواردی که قانون استثناء کرده باشد.
۴⃣۳⃣مایملک: قسمت مثبت از دارایی شخص را گویند.
۴⃣۴⃣متصالح: قبول کننده را در عقد صلح گویند.
۴⃣۵⃣مثمن: معوض را در عقد بیع گویند.
۴⃣۶⃣مجنون: کسی که فاقد تشخیص نفع و ضرر و حسن و قبح است.
۴⃣۷⃣محجور : کسی که فاقد عقل یا رشد یا کبر باشد.
۴⃣۸⃣محق: کسی که ادعای او حق است.
۴⃣۹⃣محل اقامت: محلی که شخص در آنجا سکونت داشته و مرکز مهم امور او نیز در آنجا باشد.
۵⃣۰⃣مدیون: کسی که بر ذمه او تعهدی به نفع غیر وجود دارد.
۵⃣۱⃣مستعیر: کسی که مال غیر را به عاریه می ستاند.
۵⃣۲⃣مستغلات: اموال غیرمنقولی که مورد بهره برداری توسط مالک آنهاست.
۵⃣۳⃣مستودع: مرادف ودیعه گیر.
۵⃣۴⃣مشتری: کسی که در عقد بیع، قبول عقد می کند و عوض می دهد.
۵⃣۵⃣مصالح: کسی که در عقد صلح، ایجاب از ناحیه او است.