درج شرط مدت در نکاح منقطعه

شرط اساسی در انعقاد ازدواج موقت تعیین مدت می باشد یعنی طرفین زمانی که قصد ازدواج موقت را دارند باید برای این ازدواج خود، مدت تعیین کنند. این در حالی است که انعقاد ازدواج دائم نیازی به تعیین مدت توسط طرفین ندارد. مقدار مدتی که طرفین تعیین می شود محدودیتی ندارد، آنها می توانند حتی برای یک ساعت و یا تا ۹۹ سال و یا بیشتر تعیین مدت کنند. ماده ۱۰۷۵ قانون مدنی در این باره می گوید: نکاح وقتی منقطع است که برای مدت معینی واقع شده باشد. همانطور که در این ماده ذکر گردیده برای اینکه ازدواج موقت منعقد گردد، الزاما باید مدت داشته باشد و در صورتی که مدتی برای این ازدواج تعیین نگردیده باشد بدون شک باید پذیرفت که ازدواج موقت منعقد نگردیده است. حال سوالی که اغلب حقوقدانان مطرح می نمایند این است که اگر در ازدواج موقت مدت تعیین نشده باشد آیا باید این ازدواج را باطل دانست و یا باید پذیرفت که ازدواج موقت بدون تعیین مدت ازدواج دائم است؟ در این رابطه حقوقدانان و فقها نظرات متفاوتی را ارائه نموده اند که با یکدیگر اختلاف دارند. گروهی از فقهای امامیه اعتقاد دارند که در اینصورت ازدواجی که واقع می گردد، ازدواج دائم است چرا که زمانی که شخص پیشنهاد ازدواج را میدهد و طرف مقابل آن را قبول می‌نماید، ازدواج دائم منعقد می گردد مگر اینکه در آن مدت ذکر شود و فقط ذکر نمودن مدت است که ازدواج را موقت می گرداند. این دسته از فقها برای ادعای خود دلیل دیگری می آورند و آن این است که در صورتی که ما شک در صحت یا عدم صحت ازدواج داریم بر اساس اصل صحت که یکی از اصول عملیه میباشد باید ازدواج را صحیح بدانیم همچنین آنها برای اثبات ادعای خود به برخی از روایات و اخبار نیز استناد نموده اند. در مقابل این منظر، نظر دیگری مطرح می باشد بر اساس نظر این عده زمانی که در ازدواج، مدت تعیین نشده باشد و قصد طرفین ازدواج موقت باشد این ازدواج باطل است چرا که شرط اساسی انعقاد ازدواج موقت تعیین مدت در آن است و در صورتی که این شرط رعایت نگردد باید ازدواج را باطل دانست. کسانی که این نظر را ارائه نموده اند برای اثبات نظر خود دلایلی را ارائه کرده‌اند. بر اساس نظر این عده در این مورد نمی توان به اصل صحت مراجعه کرد زیرا زمانی مجاز به مراجعه به اصل صحت هستیم که شک در صحت یا عدم صحت عقدی داریم و دلیلی برای ترجیح هیچ یک نداریم ولی در این موضوع، دلیلی بر خلاف اصل صحت وجود دارد پس بنابراین نمی توانیم بر این اصل رجوع کنیم. با بیان نظرات این دو عده، تکلیف چیست در این مورد باید نظر کدام دسته را قبول نمود؟ با توجه به ماده ۱۹۰ قانون مدنی که به صراحت از قصد و رضای طرفین به عنوان شرط اصلی صحت معاملات یاد کرده است و ضمانت اجرای نداشتن قصد را بطلان معامله و قرارداد می داند، باید پذیرفت در صورتی که طرفین در انعقاد ازدواج، مدت ذکر نمی کنند، اگر قصد آنها ازدواج دائم باشد باید آن ازدواج را دائم دانست و در صورتی که معلوم گردد قصد آن ها انعقاد ازدواج موقت بوده است که در آن مدتی ذکر نگردیده باید چنین عقدی را باطل دانست و نمی‌توان گفت این ازدواج، ازدواج دائم است چرا که طرفین قصدی بر انعقاد ازدواج دائم نداشته‌اند.

 

بنابراین در ازدواج موقت برخلاف ازدواج دائم طرفین باید به صورت کاملا معین، مدت را تعیین کنند و صرف اینکه مدت قابلیت تعیین را داشته باشد کفایت نمی کند زیرا در ماده ۷۶ قانون مدنی بیان شده که مدت این نوع ازدواج باید کاملاً معین باشد که از واژه کاملاً درمیابیم که صرف داشتن قابلیت تعیین، کافی برای این امر نیست.

از منظر مهریه زوجه

یکی دیگر از مواردی که در نکاح موقت، برخلاف ازدواج دائم باید در زمان انعقاد عقد تعیین گردد مهریه زوجه می باشد. ذکر کردن مهریه در زمان عقد از شرایط اساسی ازدواج موقت است و اگر طرفین در ازدواج موقت، مهریه را ذکر نکنند این ازدواج باطل است. این در حالی است که در ازدواج دائم، تعیین مدت، شرط صحت عقد ازدواج نیست و حتی اگر طرفین در زمان انعقاد عقد، مهریه برای زوجه در نظر نگیرند، زوجه در صورتی که بین او و همسرش رابطه زناشویی برقرار گردد، مستحق مهرالمثل است. مهرالمثل نیز مهریه ای است که با توجه به اوضاع و شرایط، تحصیلات، زیبایی و عرف جامعه، توسط کارشناس، برای زن تعیین می گردد. لازم به ذکر است که اگر در ازدواج دائم طرفین شرط نمایند که زوجه بدون هیچ نوع مهریه ای باشد این شرط به جهت مخالفت با قاعده امری استحقاق زوجه به مهریه، نامشروع و باطل خواهد بود به عبارت دیگر مهریه از آثار قانونی ازدواج است و توافق طرفین تنها در میزان و چگونگی آن موثر است.

 

از منظر نفقه

به محض انعقاد عقد ازدواج برای هر یک از طرفین حقوق و تکالیفی به وجود می‌آید یکی از آن حقوق و تکالیف حق زوجه بر نفقه و تکلیف شوهر به پرداخت آن است، بر این اساس به موجب ماده ۱۱۰۶ قانون مدنی در ازدواج دائم، شوهر ملزم به پرداخت نفقه است که این ماده مربوط به نظم عمومی بوده و از قواعد آمره می باشد. یعنی طرفین می‌توانند در آن شرط خلاف کنند که به موجب آن زن حق نفقه نداشته باشد. در صورتی که در ازدواج دائم شوهر به این تکلیف خود عمل نماید زن میتواند از دادگاه الزام وی را خواستار شود و در صورتی که با محکومیت به پرداخت نفقه همچنان از پرداخت آن امتناع کند دادگاه میتواند با درخواست زن او را مطلقه نماید این در حالی است که در نکاح موقت اصولاً شوهر تکلیفی به پرداخت نفقه به زن را ندارد (ماده ۱۱۱۳قانون مدنى) اگر اینکه شرط مخالفی بین طرفین مقرر گردیده باشد که این شرط می تواند به صورت صریح یا به صورت ضمنی و یا حتی بر حسب عرف احراز گردد. برای مثال اگر در عرف محل زوجه منقطعه، یعنی زن در ازدواج موقت دارای حق نفقه باشد و در آن محل این امر به صورت عرف درآمده باشد در صورتی که بین زن و مردی ازدواج موقت منعقد گردد حتی بدون اینکه شرط نمایند زن دارای حق نفقه باشد او مستحق این حق است چرا که این شرط با اینکه به صورت صریح و یا ضمنی از عقد آنها برداشتن می شود اما بر اساس عرف زن مستحق نفقه است. نکته دیگری که در خصوص تفاوت در نفقه بین ازدواج دائم و ازدواج موقت می توان بیان نمود این نکته است که برخلاف ازدواج دائم که عدم تمکین زن از مرد سبب عدم استحقاق او بر نفقه است در ازدواج موقت ناشزه بودن زن و عدم تمکین وی از مرد در مواقعی که برای او شرط نفقه شده است موجب از بین رفتن حق او بر نفقه نخواهد شد.

 

از منظر انحلال

در قانون مدنی موجبات انحلال نکاح عبارتند از فسخ، طلاق و بذل مدت. در هر دو ازدواج یعنی ازدواج دائم و ازدواج موقت در صورت وجود خیارات(اختیار)، از جمله خیار عیب، خیار تدلیس و خیار تخلف از شرط صفت می توان عقد را فسخ نمود. در مورد دو موجب باقیمانده از موجبات انحلال نکاح باید گفت که از این میان طلاق مختص به عقد دائم و بذل مدت اختصاص به ازدواج موقت دارد. همانطور که بیان شد بر اساس ماده ۱۱۲۰ قانون مدنی مقررات مربوط به طلاق در ازدواج موقت جاری نمی گردد و در صورتی که زوجین بخواهند به نتیجه‌ای که مشابه باطلاق است یعنی جدایی و خاتمه دادن به زندگی زناشویی برسند، می‌توانند از طریق فسخ و یا بذل مدت اقدام نمایند همچنین نکاح موقت، با تمام شدن مدت تعیین شده توسط طرفین در عقد خاتمه می یابد.

از منظر عده

 به موجب ماده ۱۱۵۰ قانون مدنی عده یعنی مدتی که تا انقضا آن، زنی که عقد نکاح او منحل شده است نمی تواند شوهر دیگر اختیار کند. یکی دیگر از تفاوت‌های بین ازدواج دائم و ازدواج موقت مدت زمانی است که شخص باید عده نگه دارد یعنی در آن مدت نمی تواند ازدواج دیگری نماید. مدت عده ای که زوجه ازدواج دائم در زمان طلاق و یا فسخ نکاح باید نگه دارد ۳ طهر است مگر اینکه زن با اقتضای سن، عادت زنانگی نبیند که در این صورت مدت عده او سه ماه خواهد بود ولی عده زن در ازدواج موقت در صورت فسخ و یا بذل مدت به اندازه دو طهر است مگر اینکه زن به اقتضای سن، عادت زنانگی نبیند که در این صورت مدت زمان عده او ۴۵ روز می باشد. همچنین اگر زن حامله باشد در هر یک از این دو ازدواج مدت عده زن تا وضع حمل است و در صورتی که شوهر فوت نماید مدت عده زوجه دائم و زوجه منقطعه ۴ ماه و ۱۰ روز است. فرض دیگردرخصوص زمان عده فرض زنی است که حامله است و شوهرش فوت می کند که در این صورت او موظف است بلند ترین زمان که به اصطلاح حقوقی، ابعد الاجلین نام دارد را رعایت کند، یعنی بین عده وفات که ۴ ماه و ۱۰ روز است و یا عده زن حامله ک تا وضع حمل می باشد، هر کدام بلندتر است موظف به رعایت آن است. مدت عده ای که زن باید نگه دارد در زمانی که شوهر غایب می گردد به اندازه عده وفات یعنی چهار ماه و ۱۰ روز است. به صورت خلاصه باید گفت که عده زن در ازدواج دائم و ازدواج موقت یکسان است (مواد ۱۱۵۳ ۱۱۵۴ قانون مدنی ) مگر عده آنها در خصوص فسخ و طلاق در ازدواج دائم و فسخ و بذل مدت در ازدواج موقت(مواد ۱۱۵۱ و ۱۱۵۲ قانون مدنی).

 

 

 

از منظر ارث بری

 بر اساس ماده ۹۴۰و ۱۰۷۷ قانون مدنی در ازدواج موقت زن و شوهر از یکدیگر ارث نمی برند و این مورد از مواردی است که بر خلاف نظم عمومی است و توافق بر خلاف آن غیر ممکن می باشد. بنابراین هر یک از این دو ماده از قوانین آمره هستند. برخلاف ازدواج موقت در ازدواج دائم زوجین از یکدیگر ارث می برند و نوع ارث بری آنها به این شکل است که آنها در کنار سایر طبقات ارث خواهند برد و وجود ورثه مانع ارث بردن آنها نمی شود مگر اینکه آن ها دارای فرزند باشند که در این صورت سبب می گردد آن ها ارث کمتر را ببرند یعنی سهم ارث شوهر در صورتی که فاقد فرزند باشند یک دوم از اموال زن است و در صورتی که آنها دارای فرزند باشند، این سهم به یک چهارم تقلیل می‌یابد و در خصوص سهم ارث زن در صورت فقدان فرزند این میزان یک چهارم است و در صورت داشتن فرزند این میزان به یک هشتم تقلیل خواهد یافت.

 

از منظر ثبت ازدواج

 پس از انعقاد ازدواج مرد، موظف است در شرایطی این ازدواج را به ثبت برساند و در صورتی که از انجام این وظیفه خودداری کند مستحق ضمانت اجرا خواهد بود. مواردی را که مرد ملزم به ثبت آنها است از این قبیل می باشد: ازدواج دائم، طلاق و فسخ نکاح رجوع انفساخ بطلان نکاح و بطلان طلاق. بنابراین ثبت نکردن ازدواج موقت و یا عدم ثبت بذل مدت فاقد وصف مجرمانه است مگر اینکه شرایط ماده ۲۱ قانون حمایت خانواده برقرار گردد که در این شرایط مردم موظف به ثبت می گردد. بر اساس این ماده در صورتی مرد موظف به ثبت واقعه ازدواج موقت است که ثبت به صورت شرط ضمن عقد در آمده باشد، در صورتی که طرفین توافق به ثبت داشته باشند که این مورد در حکم شرط ضمن عقد است که به صورت صریح در عقد نیامده ولی بناء طرفین بر آن واقع گردیده است و همچنین در صورتی که زوجه باردار شود. بنابر آنچه گفته شد ثبت ازدواج دائم همیشه تکلیف مرد است و موظف به ثبت ازدواج دائم است ولی ازدواج موقت اصولاً نیازی به ثبت نخواهد داشت مگر اینکه سه مورد نام برده موجود باشد.

 

 

 

از منظر نحوه مطالبه مهریه

تفاوت دیگری که برای ازدواج دائم و ازدواج موقت می توان بیان نمود این است که زوج در ازدواج دائم می تواند مهریه خود را هم از طریق دادگاه و هم از طریق دایره اجرای ثبت مطالبه نماید چرا که سند ازدواج در ازدواج دائم، یک سند رسمی است ولی زوجه ازدواج موقت امکان این که مهریه خود را از دایره اجرای ثبت مطالبه کند نخواهد داشت مگر اینکه ازدواج وی ثبت شده باشد و دارای سند رسمی باشد چرا که دایره اجرای اداره ثبت صرفاً مخصوص به اسناد رسمی است.

همانطور که میدانید پس از انعقاد عقد ازدواج، زوجه مالک مهریه می گردد و میتواند آن را مطالبه کند. تفاوتی که در این خصوص می‌توان بین ازدواج دائم و ازدواج موقت بیان کرد این است که در ازدواج دائم قبل از برقراری اولین رابطه جنسی بین زوجین زوجه امکان مطالبه تمام مهریه را نخواهد داشت و استقرار حق او بر تمام مهریه مشروط است به برقراری رابطه جنسی یعنی تمکین از شوهر و تا قبل از برقراری این رابطه او صرفاً می تواند نصف مهریه را دریافت کند این در حالی است که در ازدواج موقت مهریه به محض انعقاد توسط زوجه قابلیت مطالبه را دارد حتی اگر بین آنها نزدیکی صورت نگرفته باشد.

 

از منظر وجود شرط محلل

 به موجب ماده ۱۱۴۵ قانون مدنی یکی از مواردی که در آن طلاق جز طلاق‌های بائن محسوب می گردد سومین طلاق است. طلاق بائن طلاقی است که در آن مرد پس از طلاق امکان رجوع به همسرش را ندارد. زمانی که مرد برای سومین بار همسر خود را طلاق می دهد طلاق به عمل آمده تلاقی بائن است. یعنی اگر شخصی برای بار اول ازدواج نماید و همسر خود را طلاق دهد و در مدت عده به وی رجوع کند و سپس او را طلاق دهد و مجددا در دوران عده به او رجوع نماید در این مرحله اگر دوباره همسرش را طلاق دهد دیگر امکان رجوع به وی را ندارد همچنین در صورتی که مرد در دوران عده به زن رجوع کند و پس از گذراندن دوران عده با همسر خود مجدداً ازدواج نمایند نیز شامل این مورد می گردد. در چنین مواقعی زوجین می توانند با یکدیگر ازدواج کنند مگر اینکه ایجاد محلل شود یعنی زن با یک شخص دیگر ازدواج دائم نمایند و طلاق بگیرد که پس از طلاق شوهر اولش میتواند با او ازدواج کند در غیر این صورت امکان ازدواج زوجین با یکدیگر فراهم نیست. در ازدواج موقت چنین شرطی وجود ندارد مرد می‌تواند برای هر چند بار که می خواهد بذل مدت کند و مجدداً به انعقاد عقد نکاح با زوجه منقطعه خود اقدام کند.

 

از منظر محدودیت در دین

یکی دیگر از تفاوت های ازدواج دائم و ازدواج موقت این است که مرد مسلمان می‌تواند با زن غیر مسلمان ازدواج دائم نماید ولی ازدواج موقت با زن غیر مسلمان اهل کتاب جایز است.

 

 

از منظر رابطه زوجیت

یکی دیگر از مواردی که می‌توان به عنوان تفاوت بین نکاح دائم و نکاح موقت بیان نمود این است که در ازدواج موقت برخلاف ازدواج دائم، زوجین می توانند شرط نمایند که بین آنها رابطه جنسی برقرار نگردد ولی در ازدواج دائم قرار دادن چنین شرطی ممکن نیست. البته باید بیان نمود که در این رابطه بین حقوقدانان و فقها اختلاف نظر وجود دارد که برخی از آنها چنین شرطی را مخالف با مقتضای ذات عقد یعنی مخالف با هدف اصلی عقد می دانند که به نظر این عده انعقاد عقد ازدواج به ‌دلیل تمتع و بهره بری جنسی زوجین از یکدیگر می باشد و در صورتی که شرط کنند بین آنها رابطه جنسی برقرار نگردد این شهر باطل است و سبب می گردد عقد نیز باطل باشد. در مقابل عده‌ای نیز عقیده دارند که هدف اصلی از انعقاد ازدواج برقراری رابطه زوجیت است نحوه برقراری رابطه جنسی به نظر این ادعا شرط عدم نزدیکی مخالف مقتضای ذات عقد نکاح نبوده و منع قانونی نیز ندارد در نتیجه شرطی صحیح است مشروط به اینکه زوجین دلیل موجهی بر این شرکت داشته باشند مثل بیماری.

 

از منظر تعداد زوجین

در رابطه با تفاوت های عقد ازدواج دائم با موقت به این نکته نیز می توان اشاره نمود که مرد در ازدواج دائم، نمیتواند بیش از ۴ زن داشته باشد ولی در ازدواج موقت او محدودیتی ندارد و میتواند بی محدودیت ازدواج موقت منعقد نماید.