در فرهنگ های لغت عربی به فارسی از قضا [قَ‌] (ع مص، اِ)  به فرمان دادن و حکم کردن وحکم کردن بین مردم . دادرسى کردن. قضاوت کردن. داورى. رسانیدن حاجت و تمام کردن آن. روا گردانیدن.وام گزاردن. ادا کردن دین. واجب کردن. فرمان. حکم. اندازۀ چیزى. و از این معنى است قضا و قدر. بلا. سرنوشت بد.   تعبیر وتعریف شده است .