نظریه انتخاب عقلانی براساس این فرض استوار است که مجرمان بالقوه زیادی «در بیرون» در جامعه وجود دارند. از این رو باید شرایط خاصی که پیش میآید تا شخص تصمیم بگیرد جرم را مرتکب شود شناسایی کنیم. وقتی چنین شرایطی شناسایی شوند میتوان مداخلههایی برای پیشگیری از ارتکاب جرم طراحی کرد. شاید تعجب انگیز نباشد که باید بیشترین تمرکز خود را صرف جرمهای «متداول» مانند دزدی و آسیبهای مجرمانه کنیم. اگرچه باید پژوهشهای بیشتری در مورد ماهیت این شرایط صورت گیرد، اما این دیدگاه که مجرم این مسائل را که هنگام تصمیم گیری در مورد مرتکب شدن جرم در نظر میگیرد یا خیر، ممکن است برای یک خطا، خردمندانه باشد. واضح است که یک دزد میتواند یک دارایی خاص را انتخاب کند و در زمانهای مشخصی از روز،آن را زیر نظر بگیرد آیا این دارایی به کسی تعلق دارد یا خیر؟ و آیا سیستم امنیتی از آن مراقبت میکند یا خیر؟ از این رو، یک دزد خیابانی ممکن است این چیزها را نوعی قربانی در نظر گیرد.
با این وجود، در ادامه خواهیم دید که سبک و سنگین کردن شرایط و فرآیندهای تصمیم گیری به آن سادگی هم که به نظر میرسد نیست. کلارک و دیگر کسانی که پیرو نظریه انتخاب عقلانی هستند تاکید دارند باید فرصتها و وسوسههایی که در دسترس مجرمان بالقوه قرار دارند کاهش یابد. در واقع، آنها میکوشند با کاهش دادن چنین موقعیتهای وسوسه برانگیزی، دزدی کردن یا تخلف کردن نسبت به اشخاص یا اموال را برای متخلفان بالقوه به یک امر «غیر عقلانی» تبدیل کنند. به گفته کلارک (۱۹۹۵، به روز رسانی شده توسط کورنیش و کلارک، ۲۰۰۳) راههای میان مرتبطی هستند که میتوان به این هدف دست یافت (بر اساس خلاصهای که کرافورد، ۲۰۰۷: ۸۴۷ تهیه کرده است).
افزایش تلاش ادراک شده در ارتکاب جرم
محکم کردن هدف- افزایش حفاظت از اموال مورد هدف مجرمان. مانند، قفل زدن به درها یا نصب ابزارهای امنیتی به ماشینها.
کنترل کردن- دشوار کردن دسترسی به اموال. برای مثال، استفاده از کارتهای الکترونیکی برای برداشتن اشیای گرانبها
جرم شناسی اجرایی
دستگاههای کنترل خروج- برای مثال، قرار دادن دستگاههای کنترل خروج در درهای فروشگاهها حایلهای جدا کننده- قرار دادن حایل میان اشیا و اشخاص تا دسترسی به اشیا دشوار شود.
استفاده از ابزارهای کنترل کنندهرتسهیل کننده-پیشگیری کردن از دسترسی داشتن به کالاهایی که منجر به ارتکاب جرم میشوند، مانند کنترلهای فروش الکل.
افزایش احتمال دستگیری ادراک شده
تقویت کردن نگهبانی- قرار دادن لاین دیگری از حایل. مانند بررسی چمدانها در فرودگاهها مراقبت رسمی-کنترل کردن و مراقبت از سوی پرسنل کارآموزده مانند افسران پلیس یا تکنولوژیهایی مانند دوربینهای کنترل سرعت و سیستمهای CCTV.
کنترل کارمندان-کنترلی که از سوی کارمندان یک سازمان ارائه میشود مانند، نگهبانان مدرسه یا رانندگان اتوبوس٫
کنترل طبیعی-ایجاد تسهیلاتی در محیط که احتمال ارتکاب جرم را کاهش دهند مانند، افزایش نور خیابانها، و استفاده از طرحهای مشاهدهی همسایگی
کاهش دادن بی نام ونشان بودن- فراهم کردن نوعی هویت برای افراد.
کاهش پاداشهای مورد انتظار برای جرم
پنهان کردن شی هدف- قرار دادن اشیا در یک مکان امن. مانند قرار دادن در یک گاراژ مطمئن جا به جا کردن شی هدف-کاهش دادن هزینههای حمل و نقل یا فراهم کردن وسایل نقلیه امن و ارزان قیمت برای افراد آسیب پذیر شناسایی شی هدف- مانند، وصل کردن یک کد به شیشهی ماشین یا یک کد پستی به ابزارهای خانه منحل کردن بازار- از میان بردن بازارهایی که در آنها اشیا دزدی، مانند، لاستیکهای ماشینها به فروش میرود.
کاهش تحریک
کاهش استرس و ناکامی- مانند، مدیریت موقعیتهایی که در آنها «نقاط فشار» وجود دارد، مثل رنگ تاکسیهایی که دیرهنگام مسافرکشی میکنند، یا قرار دادن پلیس در کلوبهای شبانه
به حداقل رساندن احتمال مشاجره- از پیش تعیین کردن واضح قیمتها مانند نرخ تاکسیها یا اطمینان یافتن از اینکه مکانهای عمومی خیلی شلوغ نشده اند.
کاهش دادن تحریک و وسوسه-کنترل کردن عواملی که ممکن است بر ارتکاب جرم اثر بگذارند مانند، پررنگ نکردن تفاوتهای نژادی در رسانهها
خنثی کردن فشار همسالان- مانند قرار دادن برنامههای آموزشی در مورد تاثیرات منفی نوشیدن الکل در سنین پایین، که میکوشند فرد را از بار منفی فشارهای همسالان رها سازند.
تشویق نکردن تقلید- از میان بردن «دعوت» برای ارتکاب جرم، مانند، «تعمیر کردن پنجرههای شکسته شده»
حذف بخششها
تعیین کردن قانون- فراهم کردن یک برگه رسمی مانند یک فرم مالیات دهی،
ایجاد قوانین روشن و گویا
قرار دادن دستورالعمل- اطمینان یافتن از اینکه مواردی که عنوان جرم محسوب میشوند به روشنی به اطلاع افراد برسد. مانند، قرار دادن تابلوهای «سیگار ممنوع» در جایی که در معرض دید عموم باشد.
تحریک کردن وجدان-تلاش برای اینکه مردم جنبههای اخلاقی را تحسین کنند. مانند، اطلاعات امنیت جاده در بزرگراهها.
افزایش دادن تسهیلات- فراهم کردن تسهیلاتی مانند دستشوییهای عمومی برای اینکه مردم به انجام رفتارهای مجرمانه تشویق نشوند.
کنترل کردن دسترسی- این امر طیف وسیعی از احتمالات را در بر میگیرد. برای مثال، والدین باید دسترسی به الکل برای کودکان را کنترل کنند.
تحلیلهای انتقادی نظریه انتخاب منطقی را میتوان در سه سطح انجام داد: تکنیکی، کیفی، و نظریه ای. دو مورد اول به پیشگیری از جرم، همانطور که در بالا اشاره شد تمرکز دارند، اما مورد سوم نظریه منطقی را به طور کلی در بر میگیرد.
تحلیل در سطح تکنیکی در مورد کاربردهای عملی (آیا میتوان این کار را انجام داد) و کارایی (آیا موثر است؟) میباشد. از دیدگاه کاربرد عملی، تحلیل به بحث در مورد مسائلی مانند هزینه ابزارهای کنترل و دوربینهای CCTV میپردازد. موضوع کارایی کمی پیچیدهتر است و نیازمند بررسی یافتههای پژوهشهایی است که کارایی برخی از روشهای پیشنهاد شده بر کاهش جرم را مطالعه کرده اند. حتی اگر مشکلات مربوط به جمع آورهای قابل اطمینان در این مورد را کنار بگذاریم، بازهم اگر به مفهوم «جابه جایی» دقت کنیم متوجه میشویم که این مشکل چقدر پیچیده است. منتقدین عقیده دارند طرحهایی که برای کاهش یا پیگیری از جرم بکار برده میشوند معمولا سبب جا به جایی یا انحراف جرم میشوند.هاکیم و رنگرت (۱۹۸۱) ۵ راه مختلفی که سبب بروز چنین پدیدهای میشود را شرح میدهند:
۱ـ جا به جایی فضایی- جرم روی میدهد اما در فضایی که کمتر کنترل شده است.
۲ـ جا به جایی موقتی- جرم روی میدهد اما در زمان دیگری از روز٫
۳ـ جا به جایی تاکتیک- جرم روی میدهد اما متدی که برای آن بکار برده میشود اصلاح میشود.
۴ـ جا به جایی هدف- جرم در همان محل روی میدهد اما شی مورد هدف تغییر میکند.
۵ـ جا به جایی نوع جرم- جرم در همان محل روی میدهد اما ماهیت آن تغییر میکند.
در طی سالها پژوهشگران زیادی تلاش کردهاند تا نشان دهند جا به جایی جرم تا چه اندازه روی میدهد، اگرچه نتایجی که بدست آمده با یکدیگر متفاوت هستند. این امر بسیار شگفت انگیز است زیرا راهبردهای بسیار زیادی برای جلوگیری یا کاهش رفتارهای مجرمانه اجرا شده اند. با این حال، آشکار است که تا حدی جا به جایی روی میدهد. با این وجود، نظریه پردازانی که پیرو انتخاب منطقی هستند عقیده دارند که این امر نشان دهنده شکست برخی از اندازه گیریهای خاص نیست. برخی (مانند بار و پیز، ۱۹۹۰) ذکر میکنند جا به جایی جرم سودمند است در صورتی که به توزیع برابرتر نرخ قربانی سازی منجر شود. علاوه بر این، گفته میشود، باتوجه به نوع جرم، جا به جا شدن محل از حوزههای مسکونی به غیرمسکونی میتواند از نظر همسایگی مفید باشد. متیو (۱۹۹۲ب) مثالی در این مورد ذکر میکند که چطور سختگیریهای اعمال شده در مورد فاحشگی در یکی از مناطق لندن سبب شد میزان جرم در منطقه پایین آید.
جرم شناسان فرهنگی به بسیاری از متد پیشنهاد شده در بالا برای پیگیری از جرم انتقاد میکنند. آنها ذکر میکنند این روشها این را در نظر نمیگیرند که بسیاری از جرائم به خاطر میل به لذت بردن، هیجان و یا اعتراض کردن است (فصل ۸) نه رسیدن به یک وسیله. آنها عقیده دارند افزایش خطر مرتبط با جرم ممکن است، نتیجه معکوس داشته باشد زیرا ممکن است مرتکب جرم شدن را برای برخی از افراد جذابتر سازد.
تحلیلهای انتقادی در مورد کیفیت، به بررسی شکلهای مختلف پیگیری از جرم و تاثیر آنها بر کیفیت زندگی میپردازد. آشکار است که موثر بودن یک وسیله، برای کاهش میزان جرم نمیتواند استفاده از آن را توجیه کند، زیرا مثلا ممکن است استفاده از این روش هزینه سنگینی در بر داشته باشد. به مثال زیر توجه کنید:
* هزینههای مالی خیلی زیاد هستند
* مزاحمتی که برای دیگران ایجاد میکند قابل پذیرش نیست. زمانی را یک شخص باید صرف کند تا از ابزارهای امنیتی مختلف فرودگاه گذر کند را در نظر بگیرید. اگر چه ممکن است مردم غر بزنند اما بخشی از نارضایتی آنها را برای تاخیر را میتوان در مقابل کاهش خطرهایی چون حمله تروریستها قابل پذیرش دانست. با این حال، اینکه چه میزانی از تاخیر را میتوان قابل قبول دانست، مشخص نمیباشد.
* برخی از ابزارهای امنیتی ممکن است زیبایی چهره شهر را مخدوش کنند.
برخی از شکلهای امنیتی، مانند، استفاده از دوربینهای CCTV ممکن است از نظر اخلالی که در حریم خصوصی افراد ایجاد میکنند مشکل آفرین باشند.
کنترل ممکن است در فعالیتهای تبعیضی بر اساس شکلهای شخصی یا نهادی نژادپرستی دخیل شود.
برخی از شکلهای پیشگیری از جرم ممکن است مسائلی در مورد حقوق انسانی ایجاد کند. یکی از مثالهای این مورد، دستگاهی است که ماسکیتو نام دارد و صدایی تولید میکند که به قدر کافی بلند است که نوجوانان آن را بشنوند اما افراد مسن آن را نمیشنوند. این دستگاه به طور فزایندهای توسط فروشندگان، اصناف محلی و خانه دارها بکار برده میشود تا کسانی را که در آن اطراف «ول میگردند» متفرق کند. سازمان آزادی حقوق بشر این دستگاه را اینگونه توصیف میکند: « یک سلاح تهی از تبعیض که کودکان را به گونهای هدف قرار میدهد که اگر علیه گروه دیگر به کار برده شده بود، غوغا به راه میانداخت» (هینسلیف، ۲۰۰۸: ۵).
آنچه در بالا ذکر شد، مسائل دیگری نیز ایجاد میکند. کسانی که در تدوین طرحهای پیشگیری از جرم مشارکت دارند، از دیدگاه دولت، تحت فشار قرار میگیرند تا اشاره کنند که هدف اصلی آنها کنترل کردن جرم است، کسانی که در مقیاس وسیع درک میکنند و به فکر این خطرات هستند. آشکار است که از دیدگاه سیاسی، جلب رضایت عموم مردم اهمیت بسیاری دارد. با این حال، باید ذکر کنیم که دولت و رسانهها نقش بسیار پررنگی در ایجاد یا تشویق نگرانیهای خاصی در مردم دارند- شاید از طریق پانیکهای اخلاقی (فصل ۱۰). اگر چنین چیزی روی دهد، صرف نظر از ماهیت واقعی تهدید، کار قانع کردن مردم برای اینکه نیاز مداخلههای قوی تری است تا حدی سادهتر میشود.
تحلیلهایی که در سطح نظریهای صورت میگیرند، نظریه انتخاب عقلانی را به صورت کلی در نظر دارند. برای آغاز (این امر به طور مستقیم با جرم شناسی فرهنگی و بخشهایی از جرم شناسی انتقادی ارتباط دارد-فصلهای ۱ تا ۸)، باید به کسانی اشاره کنیم که قبول ندارند پژوهشهای عموم- محور باید اول روی جرم شناسی تمرکز داشته باشند. این منتقدین عقیده دارند مشکل اصلی این است که این پژوهشها در وهله اول لزوما توسط درخواست و دستورالعمل سازمانهای خصوصی یا عمومی (مانند Home Office) که بودجه آنها را تامین میکنند محدود میشوند. طبق این دیدگاه، جهان بینیهای سیاسی و نیاز به تولید نتایج (مرتبط و عملی) سبب میشود که پارامترها و احتمالات چنین پژوهشهایی بسیار با محدودیت مواجه شود. با این وجود، پژوهشهای عموم-محوری وجود دارند که نظریه پردازان انتقادی همیشه بیشتر به آنها علاقه داشته اند، به خصوص پژوهشهایی که مستقیما در مورد جرائم افراد قدرتمند هستند.
انتقادهایی که به نظریه انتخاب منطقی وارد شده است به این اشاره میکند که مجرمان از قضاوتهای هزینه-پیامد استفاده میکنند، همانطور که کسانی که میخواهند تصمیمهای منطقی بگیرند از چنین قضاوتی بهره میگیرند. راک (۲۰۰۷:۱۶) این امر را «داستان بی زحمت مرد اقتصادی» مینامد:
مرد اقتصادی در ظاهر مجرمانه خود دارای انگیزههای پیچیده، زندگی اجتماعی غنی، و یا در واقع، یک هویت اجتماعی قابل تشخصی نمیباشد… وی به چنین پیچیدگی نیاز ندارد، زیرا کاری که او میکند این است که خطر، میزان تلاش و پاداشی که از ارتکاب جرم مورد نظرش بدست میآید را ارزیابی کند، درست همانطور که افراد دیگر این کار را میکنند. از این رو، نظریه انتخاب منطقی بسیاری از چیزهایی که جرم شناسان به آن علاقمند هستند نادیده میگیرند: ارتباط میان انگیزشهای مجرمانه و تجربیات قبلی اجتماعی و فرهنگی؛ هویتهای اجتماعی و ادراک خود؛ و بافتارهای ساختار اجتماعی که انگیزشهای مجرمانه در آنها شکل میگیرد. نظریه انتخاب عقلانی علاقهای به بررسی شکل گیری انگیزشهای مجرمانه ندارد بلکه به سادگی چنین فرض میکند چنین انگیزشهایی وجود دارند. علاوه بر این، منتقدین عقیده دارند درک جرم بسیار ناقص مانده است زیرا علاقهای به انجام پژوهشهای کیفی و قومیتی در این مورد وجود ندارد. تمرکز بر رویداد مجرمانه، و فرآیندهای تصمیم گیری فوری و موقعیتی است که منجر به این میشود که شخص تصمیم بگیرد جرمی مرتکب شود. از این رو، این منتقدین ذکر میکنند اگرچه افراد تصمیم میگیرند که جرمی مرتکب شوند یا خیر، اما این تصمیم را در شرایطی میگیرند که تحت انتخاب آنها نمیباشد. این شرایط با طبقه اجتماعی، قومیت، جنسیت، فشار گروه همسالان، فقر (فصل۳) وابستگی به مواد و دارو و غیره ارتباط دارد. مولنیس (۲۰۰۶) در پژوهشی در ایالات متحده، خشونت مردانه جدی را در بافتار ادراکهای خاص مردانگی که در سطح ویژگیهای ساختاری جامعه مفهوم سازی
شدهاند (و به خصوص در زندگی خیابانی طبقه پایین جامعه نمود یافته است) و نیز در سطح مشغولیت فکری ادراکی بررسی میکند. سپس این امر به نگرانی تبدیل میشود که در تجربیات موقعیت نهفته است، برای مثال، زمانی که فرد باور دارد این تجربیات مورد توجه قرار نگرفته اند.
به همین ترتیب، رایت و دکر (۱۹۹۴) در ایالات متحده در این مورد توضیح میدهند که فرهنگ خیابانی که ویژگی آن رفتارهای سازمان نیافته اجتماعی هستند به شکل گیری رفتارهای مجرمانه در افراد جوان کمک میکند. از این نظر این پژوهشگران، مشکل نظریه انتخاب عقلانی این است که نمیتواند این عوامل زمینهای را مد نظر قرار دهد، عواملی که توضیح میدهند چرا انگیزه و تصمیم برای ارتکاب جرم به صورت تصادفی پراکنده نشده اند، به عبارت دیگر چرا همه افراد از نظر فرصت مرتکب دزدی، تجاوز، و خشونتهای شدید با یکدیگر برابر نیستند.
مفهوم انتخاب «عقلانی» نظر منتقدین را نیز به خود جلب کرده است. اگرچه نظریه پردازان انتخاب منطقی این را پذیرفتهاند که مجرمان همیشه در ارزیابی موقعیت برای مرتکب جرم شدن به بهترین شکل عمل نمیکنند اما ایدههای آنها به خصوص وقتی میخواهد برای پیشگیری از جرم به مرحله عمل درآید، دقیقا بر این فرض استوار است که مجرمان تصمیمات منطقی میگیرند. این امر این مساله را مطرح میکند که منظور از «منطقی» دقیقا چیست و ما را به یاد مفهوم «مرد اقتصادی» میاندازد که در یک مهمانی دقیقا منطقی عمل میکند (بر خلاف یک مرد اقتصادی «ناقص» که در یک مهمانی نسبتا یا کاملا غیرمنطقی عمل میکند).از این رو، به نظر میرسد نظریه پردازان انتخاب منطقی عقیده دارند چه یک تصمیم کاملا منطقی، یا نسبتا منطقی باشد و چه کاملا غیرمنطقی، از دیدگاه شخص مجرم همیشه منطقی است (و نشان دهنده زمینه اجتماعی و شرایط آنی است).
این امر دو مساله را بر میانگیزد. اول اینکه، این احتمال که شخص ممکن است در یک رفتار مجرمانه شرکت کند حتی اگر این رفتار از نظر او غیرمنطقی باشد (به خاطر ریسک بالای ادراک). در این موقعیت، تلاشهایی که برای پیشگیری از جرم صورت میگیرند بسیار ناکارآمد خواهند بود. دوم اینکه، این نظریه این را میرساند که اگرچه مجرمان بالقوه انتخابهایی میکنند که از نظر آنها منطقی است، اما ممکن است در واقعیت این انتخابها منطقی نباشند، که نشان میدهد یک مقیاس عینی-که نظریه پردازان انتخاب منطقی آن را ابداع کردهاند وجود دارد-که منطقی بودن با آن سنجیده میشود. همین است که تلاش برای پیشگیری از جرم را توجیه میکند. با این وجود، اگر مجرمان فقط بر اساس منطقی بودن از دیدگاه خودشان عمل میکردند، تلاشهای پیشگیری از جرم که توسط یک فرد «بیرونی» صورت میگیرد، و دیدگاه ظاهرا عینی در مورد معنای منطقی بودن، از دیدگاه عملکرد به عنوان یک بازدارنده بسیار مشکل ساز میشود.علاوه بر این، منتقدان از این شکایت دارند که زبان مشترکی برای مفهوم سازی جرم وجود ندارد. یکی از پیامدهای این امر این است که وضعیت فعلی تعاریف و ادراکهایی که از «جرم» و «مشکل جرم» ارائه میشود، به سادگی همانی که برداشت میشود در نظر گرفته میشود.
* این مقاله ترجمهای است از مقاله انتخاب عقلانی(Rational choice theory) مندرج در کتاب دیدگاههای کلیدی در جرم شناسی
(KEYPERSPECTIVES IN CRIMINOLOGY) اثر جان تیرنی(John Tierney).ص (۷ تا ۱۳)