دلالت کلام بر چیزى‌ که عرفا مقصود گوینده است،اما صحت کلام او متوقف بر وجود این‌دلالت نیست،دلالت تنبیه یا ایماء نامیده مى‌شود.

مثال  ١ .گاهى انسان براى فهماندن یک مطلب به مخاطب،مستقیما منظور خود را بیان‌نمى‌کند،بلکه با ذکر معناى ملازم آن منظور خود را به‌طور غیرمستقیم مى‌فهماند.مثلاقاضى براى جلوگیرى از دروغگویى متهم یا شاهد به جاى اینکه مستقیما آنان را از این‌کارنهى کند مى‌گوید:«دروغ گفتن در محضر دادگاه،جرم و مستوجب مجازات است». یا اداره‌راهنمایى و رانندگى در یک چهارراه یا بزرگراه این جمله را در یک تابلو مى‌نویسد:«این‌چهارراه (یا بزرگراه) به‌وسیله دوربین‌هاى مداربسته کنترل مى‌شود».این عبارت به دلالت‌تنبیه به این معناست که:مقررات راهنمایى و رانندگى را رعایت کنید.بدیهى است که در این‌مثالها،صحت یا صدق کلام گوینده متوقف بر این دلالت نیست.


مثال  ٢ .در برخى موارد،کلام با یک قرینه لفظى یا غیرلفظى همراه است که از آن‌مى‌توان علیت یا شرطیت امرى را براى حکم موردنظر فهمید.مثلا از مجتهدى درباره حکم‌خرید و فروش مال مجهول سؤال مى‌شود و او در پاسخ مى‌گوید:«باطل است».از اقتران‌این کلام با عبارت سؤال‌کننده مى‌توان فهمید که جهل به‌مورد معامله،علت بطلان آن است. پس کلام به دلالت تنبیه بر شرطیت علم براى صحت معامله دلالت دارد.