در
تعارض اسناد اگر هر دو سند عادی باشد و در دادگاه، دعوی الزام به انتقال
سند رسمی اقامه گردد، سه حالت پدید میآید که از بحث معامله معارض خارج
میباشد؛ ولی به اختصار اشاره میشود: ۱.
اگر تاریخ تنظیم هر دو سند در زمان واحد باشد یا هیچ کدام دارای تاریخ
نباشد و تقدم هیچ یک بر دیگری نیز از سوی فروشنده تأیید نشود نمی توان هیچ
یک را بر دیگر ترجیح داد؛ نتیجه حاصل از این ابهام، رد خواسته دارندگان سند
عادی نسبت به موضوع مطروحه مبنی بر الزام فروشنده به تنظیم سند رسمی است. ۲.
اگر بایع تقدم تاریخ یکی از چند بیع واقع شده را تأیید کند باید بیعی را
که تقدم آن به وسیله بایع مقدم شمرده شده است دارای اعتبار دانست. این نکته
در ذیل۱ ماده ۱۲۹۱ قانون مدنی تصریح شده و دلالت بر این دارد که اسناد
عادی در دو مورد اعتبار اسناد رسمی را داشته، درباره طرفین و وراث و قائم
مقام آنان معتبر است: ۱- اگر طرفی که سند بر علیه او اقامه شده است صدور آن
را از منتسب الیه تصدیق نماید. … ۳.
اگر اسناد دارای تاریخ متفاوت باشند یا یکی از آنها دارای تاریخ و دیگری
بدون تاریخ باشد، سند عادی تاریخ دار یا دارای تاریخ مقدم معتبر به حساب
خواهد آمد و کسی رأی موافق میگیرد که تاریخ قولنامه اش مقدم بر دیگری است. البته
این نکته را نباید دور از ذهن نگاه داشت که در دو قولنامه معارض که هر دو
عادی است دادگاه باید برتری قولنامه نخست را در پرتو چگونگی انجام تعهدات
خریدار اول بررسی کند و اگر فروشنده نشان دهد خریدار نخست تعهدات خود را به
گونه ای بنیادی نقض کرده است حق فسخ برای فروشنده به وجود میآید و امضای
قولنامه دوم را یا باید فسخ ضمنی قولنامه نخست دانست و یا آنکه ممکن است
فروشنده فسخ قولنامه اول را به دلیل تخلف خریدار به او اعلام کرده باشد و
در این صورت دعوی الزام به تنظیم سند از سوی خریدار نخست میتواند مردود
اعلام شود. اما بحث ما ناظر به زمانی است که یکی از سه حالت ذیل پدیدار شود: ۱-
مالی در ابتدا طی قولنامهای عادی معامله شود و فروشنده متعهد گردد که در
تاریخ معینی در دفتر اسناد رسمی سند را به نام خریدار انتقال دهد؛ اما طی
معاملهای دیگر پس از انعقاد قولنامه با خریدار دوم در دفتر اسناد رسمی،
سند را به نام وی انتقال می دهد. در این حالت ما با یک سند عادی مقدم و یک
سند رسمی مؤخر روبرو هستیم. ۲-
مالی در ابتدا طی سندی در دفتر اسناد رسمی منتقل شده و دوباره همان مال طی
یک سند رسمی دیگر مورد انتقال واقع شود؛ که ما در این مورد با دو سند رسمی
مواجه خواهیم بود. ۳-
مالی طی سند رسمی مقدم و مجزا مبنی بر وجود حقی اعم از حدود یا ارتفاق
نسبت به ملک مجاور و یک سند مؤخر دال بر عدم وجود چنین حقی یا بالعکس وجود
دارد و معامله معارض نسبت به قسمتی از این مال به حساب میآید. در
این مقاله بر آنیم که به نقد و بررسی معاملات معارض بپردازیم. به این
منظور مباحث مرتبط با موضوع معاملات معارض را در سه بخش مورد بررسی قرار
خواهیم داد. بخش اول شامل، بررسی قولنامه از منظر شرعی و قانونی، بیان
نظریات علمای حقوق پیرامون معامله معارض و بررسی حالات مختلف معامله معارض.
بخش دوم شامل تبیین نظام ثبتی ایران، اهمیت، هدف از ثبت در دفتر اسناد
رسمی و وظایف اداره ثبت نسبت به اسناد مالکیت معارض. در بخش سوم شروع به
جرم معامله معارض، بررسی سیر تاریخی مجازات در معاملات معارض، تبیین ماده
۱۱۷ قانون ثبت و در آخر بیان ایراداتی که به رأی وحدت رویه قضایی وارد است
میپردازیم.
۱ بخش اول ۱.۱ بررسی قولنامه از منظر شرعی عِربون
(قولنامه) اسمی است غیر عربی که به گفته مؤلف المعجم الوسیط عبارت است از «
مقداری از بها که پیشتر پرداخت میشود تا اگر معامله انجام پذیرفت بخشی از
بهای کامل باشد و گر نه از آن فروشنده باشد.»ابن اثیر نیز قولنامه را چنین
شرح کرده است «کالایی را خریده و به صاحب آن چیزی پرداخت کرده باشد تا اگر
معامله انجام یابد بخشی از بها به حساب آید وگر نه از آن صاحب کالا باشد و
خریدار حق بازگرداندن آن را ندارد.» با
بررسی این تعاریف است که اهل شریعت در ماهیت قولنامه قائل شده اند که «
قولنامه همانند فروختن با حق خیار مشروط است.» بدین ترتیب که دو طرف به شرط
پرداخت مبلغی معین، به خریدار حق خیار میدهند؛ به این معنی که به هنگام
بر هم زدن معامله فروش با حق خیار مشروط به تملیک درآوردن آن چه به فروشنده
پرداخته است می باشد؛ و اگر آن را برهم نزدند مبلغ پرداختی بخشی از بها به
حساب میآید. با
توجه به مطالب فوق الذکر در قواعد شریعت فروش قولنامهای همان فروختن با
شرط حق خیار مشروط به نظر آمده وجایز میباشد؛ زیرا شرط مذکور ذاتاً جایز و
رضایت مندانه درخود قرارداد آمده است. مبنای مکملی که در نظر اهل شریعت
درجهت مجاز بودن خرید و فروش به طریق قولنامه رسیده است احادیث مستند از
نبی مکرم اسلام و حضرت علی (ع) است که فرموده اند: «المسلمون عندَ شروطهم
الا کلُ شرطٍ خالفَ کتابُ الله عز وجل، فلا یجوز» و «لا یجوز البیع العربون
الا ان یکون نقداً من الثمن». قولنامه در لسان حضرت امیر (ع) جز در صورتی
که بخشی از پول بها باشد جایز نیست؛ و به تعبیر دیگری فروش قولنامهای تنها
در صورتی که به هنگام امضای نهایی معامله بخشی از بها به حساب آید جایز
شمرده شده است، نه آنگاه که جدا از خود بها باشد. با ملاحظه همین امارات
است که در فتاوای فقهای عظام و طریق شریعت، قولنامه بخشی از مبایعه تلقی
گردیده و مفاد آن صحیح و الزام آور میباشد و درشرایط کنونی نیز روح حاکم
بر دادگاههای ایران پذیرش و تنفیذ قولنامه هاست؛ برهمین اساس هم هیأت عمومی
دیوان عالی کشور در ۲ مرحله و در۲ رأی نقض و اصراری به شمارههای
۱۳۷۴-۳۲و۱۳۷۵-۶حکم بر صحت و مؤثر بودن آثار تعهدات مندرج درقولنامه داده و
آن را فروشنامه به حساب آورده است.
۱.۲ بررسی قولنامه از منظر قانونی قولنامه
از نظر دکتر جعفری لنگرودی عبارت است از « سندی که حاکی از قرار و مدار
طرفین مراضات بر انتقال، در امری مالی برای تعهد فعل معین با تنظیم سند و
درج وجه التزام برای متخلف. مفاد آن از لزوم برخوردار است.» (جعفری
لنگرودی، محمدجعفر، وسیط در ترمینولوژی حقوق) در
تعریفی دیگر از دکتر کاتوزیان بیان شده است « در مواردی که خریدار و
فروشنده قصد معامله ای را دارند، که هنوز مقدمات آن فراهم نشده است،
قراردادی را می بندند و تعهد می کنند که معامله را با شرایط معین و در مهلت
خاص انجام دهند؛ سندی را که دراین باب تنظیم می شود وعده بیع و در زبان
عرف قولنامه می نامند.»(کاتوزیان، ناصر، جزوه حقوق مدنی۶) بنا
بر اصل حاکمیت اراده که در متون قانونی از جمله مواد ۱۹۱و۳۳۹ قانون مدنی
اشاره شده است، هر ماهیت حقوقی را که اراده دو طرف یک قرارداد انشاء میکند
درعالم اعتبار و حقوق تحقق یابد و هیچ مانعی جلوی خلاقیت اراده انسان را
نگیرد؛ مگر اینکه مانع مزبور برخاسته از یک مصلحت باشد، مانند تاثیر اراده
در معامله مربوط به مواد مخدر. پس اگر از منظر صحت اراده و نفوذ آن به
موضوع نگریسته شود چنین برداشت میکنیم که، فروش مال غیر منقول بدون تنظیم
سند رسمی را نمی توان باطل دانست؛ بلکه باید آن را معامله صحیحی شمرد که
پیش از ثبت سند عادی نزد ادارات دولتی و محاکم دادگستری، پذیرفته نیست؛ به
عبارت دیگر سند عادی از لحاظ ثبوت صحیح بوده ولی از نظر اثبات قابل قبول
نمی باشد. با نگاهی گویا به بعضی از مواد قانون ثبت به نظر نمی رسد که فروش
مال غیر منقول بدون تنظیم سند رسمی باطل باشد؛ بلکه آنچه که به اتفاق در
مواد پیرامون آن ذکر شده است دال بر آثار آن در استفاده در ادارات دولتی و…
میباشد. مانند ماده ۴۸ قانون ثبت که اشاره به عدم پذیرش این گونه اسناد
در ادارات و محاکم دارد و از این لحاظ گفته میشود آنچه در ماده ۴۸ مورد
توجه قانونگذار قرار گرفته است، سند معامله است نه خود معامله و در این که
عنوان محاکم در کنار ادارات در این ماده یاد شده است منظور به صرف ارائه آن
نزد ادارات و محاکم بدون رسیدگی و رأی قضایی مورد نظر است نه اینکه در
مقام دعوی و حتی منظور قانونگذار در غیر ممکن بودن در ارائه به ادارات هم
فهمیده نمی شود که سند باطل است؛ بلکه مفهوم آن این است که برای اعمال
تصرفات مالکانه مانند وثیقه گذاشتن ملک سند ثبت نشده در بانکها یا تحصیل
پروانه ساختمانی و… ممکن نیست. به این ترتیب در مقام تفسیر ماده ۴۸ قانون
ثبت چنین پنداشته شده است که عنایت قانونگذار صرفاً سند ثبت نشده معامله
غیر منقول و هدف محدود کردن حجیت و آثار سند مزبور بوده است نه سلب اعتبار
از معامله مال غیر منقول مندرج درقولنامه. همچنین ماده۲۲ قانون ثبت که
میگوید: «دولت فقط کسی را که ملک به اسم او ثبت شده و یا کسی که ملک مزبور
به او منتقل گردیده و انتقال آن در دفتر املاک به ثبت رسیده مالک خواهد
شناخت.» دلالت بر بطلان معاملهای که دردفتر املاک ثبت نشده است ندارد. (
بهشتی، مرتضی، ماهیت قولنامه در ساحت شریعت و قانون)
۱.۳ نظرات علمای حقوق در مورد معاملات معارض دکتر
مهدی شهیدی بیان می کنند « معامله معارض با قولنامه غیر نافذ است.» ایشان
معتقدند ممکن است در قراردادی یکی از دو طرف تعهد کند که ساختمانی را که در
آینده خواهد ساخت به طرف دیگر بفروشد و این طرف قبول کند، چنین قراردادی
بیع نیست؛ بلکه تعهد بر بیع است که هرچند مورد عقد بیع در آینده فعلاً
موجود نیست، لیکن ایجاد قرارداد صحیح است چه این که مورد معامله در این
قرارداد ساختمان نیست؛ بلکه تعهد بر بیع ساختمان است؛ همچنین اظهار می
دارند، متعهد در قولنامه تعهد به فروش مال معینی نموده و نتیجه چنین
قراردادی ایجاد حق عینی برای متعهدله می باشد؛ زیرا حقوق اشخاص به شیء معین
را حقوق عینی می گویند. این حق هر چند حق مالکیت نیست؛ ولی چون حق دینی به
نوعی به عین معینی تعلق گرفته و در واقع معامله دوم نافی حق عینی متعهدله
می باشد؛ در نتیجه طبق قاعده کلی که حقوق نافی حق عینی، باعث عدم نفوذ
معامله می شود معامله دوم غیرنافد است.(شهیدی، مهدی، حقوق مدنی ۶) به
نظر دکتر ناصرکاتوزیان « معامله معارض با قولنامه قابل ابطال از سوی
متعهدله می باشد» ایشان معتقدند، قولنامه مانند سایر اسنادی که برای ایجاد
تعهد تنظیم می شود در دادگاه معتبر است و دو طرف مکلف به اجرای مفاد آن
هستند؛ زیرا تعهدی که ضمن آن شده متکی به قرارداد خریدار و فروشنده است(
ماده ۱۰ قانون مدنی) قولنامه نه تنها برای اجرای مفاد آن ایجاد التزام می
کند به طور ضمنی حاوی شرط اسقاط حق تصرف مخالف با مفاد تعهد نیز هست؛ پس
اگر مالکی که در قولنامه متعهد به فروش ملک خود شده است آن را به دیگری
انتقال دهد برمبنای همین شرط ضمنی می توان ابطال آن را از دادگاه خواست. همچنین
ایشان با استدلال دیگری بیان میکنند قولنامه ایجاد حق عینی نمی کند و تنها
حق دینی مبنی بر فروش مال معین بر ذمه متعهد مستقر می شود و متعهد با فروش
مال به دیگری در واقع ملک خود را فروخته است و حق مالکیت خود را اعمال
نموده است. متعهد اگرچه اعمال حق خود را نموده ولی با اعمال حق خود به ضرر
متعهدله اقدام کرده است و این نوعی سوء استفاده از حق می باشد و سوء
استفاده از حق به موجب اصل ۴۰ قانون اساسی که مقرر می
دارد « هیچ کس نمی تواند اعمال حق خویش را موجب اضرار دیگران و یا منافع
عمومی قرار دهد ممنوع است.» در ثانی متعهد ضمن تعهد به فروش مال معین تعهد
دیگری نموده مبنی بر اینکه مال موضوع تعهد را تا موعد انجام عقد بیع به
دیگری نفروشد. بدین ترتیب که مالک مال موضوع معامله علاوه بر اینکه تعهد به
فروش کرده به طور ضمنی تعهد به نگهداری مال مذکور تا زمان وقوع معامله را
نیز کرده است و اکنون که مال را به ثالثی فروخته در واقع من غیر حق معامله
ای را انجام داده که باعث اضرار به دیگری شده است؛ بنا به دلایل فوق این
معامله قابل ابطال از سوی زیان دیده است.(کاتوزیان، ناصر، درسهایی از عقود
معین، جلد اول) طبق
نظر دکتر حسین صفایی « معامله معارض با قولنامه صحیح است؛ ولی متعهد باید
خسارت متعهد له را بدهد» وی معتقد است که در قولنامه برای متعهدله حق عینی
ایجاد نمی شود، زیرا حقوق عینی در حقوق ایران( ماده ۲۹ قانون مدنی) احصاء
شده هستند و غیر از موارد احصائی حقوق عینی دیگری نداریم، و حق ایجاد شده
برای متعهد له حق دینی می باشد و طبق قاعده کلی معاملات معارض با حق دینی
صحیح است و فقط در صورت زیان متعهدله باید متعهد زیان او را جبران نماید؛
نتیجه نهایی اینکه چنین معامله ای صحیح، ولی متعهد باید خسارت متعهدله را
جبران نماید. دکتر
محمود کاشانی بیان می کند « زمانی که هر دو قولنامه عادی باشند در یک
تحلیل حقوقی این دو قولنامه عادی را میتوان به سان دو عقد هبه جداگانه
دانست که شخصی مال خود را به دو شخص هبه میکند؛ ولی آن را به هیچ یک از آن
دو تحویل نمی دهد.» از آنجا که عقد هبه بر طبق ماده۷۹۸ قانون مدنی بدون قبض
هبه گیرنده واقع نمیشود و کامل نیست و تسلیم مال به هبه گیرنده حق و
اختیار هبه کننده است؛ بنابراین هیچ یک از دو شخص مزبور نمیتوانند الزام
هبه کننده را به تسلیم مال خود از دادگاه درخواست کنند و مقدم بودن تاریخ
یکی از دو هبه تأثیری ندارد. هبهکننده اختیار مال خود را همچنان در دست
دارد و به هر یک تسلیم کند آن هبه کامل میگردد. همین حکم در مورد دو
قولنامه عادی معارض نیز جاری است. ۱.۴ بررسی حالات مختلف معاملات معارض
۱.
هنگامی که با یک سند عادی مقدم و یک سند رسمی مؤخر روبرو هستیم. این عمل
در رویه قضایی به این گونه میباشد که اگر در آن منطقه سابقه ثبتی برای
املاک وجود نداشته باشد سند عادی دو نقش را ایفا خواهد کرد یکی دلیل وقوع
معامله و دیگری دلیل اثبات مالکیت، که در این مورد رأی به نفع کسی صادر
میشود که تاریخ سندش مقدم بر دیگری است.(دکتر مجتبی نیکدوستی، جزوه حقوق
مدنی۱۳۹۰،۳)ولی در مناطقی که ثبت اسناد راه پیدا کرده و سابقه ثبتی در آن
مناطق وجود دارد، دادگاه حق را به استناد مواد ۴۷،۴۶و ۴۸ قانون ثبت به شخصی
میدهد که سند رسمی به نام وی خواهد بود و شخص انجام دهنده به معامله
معارض به مجازات ماده ۱۱۷ قانون مذکور محکوم خواهد شد. ۲.
هنگامی که با دو سند رسمی، یکی مقدم و دیگری مؤخر مورد مواجه هستیم. در
صورت وقوع این مورد برای سردفترانی که علی رغم اخطار اداره ثبت و بخشنامه و
ابلاغ آن معامله معارض را ثبت نمایند در قسمت اخیر ماده ۶ لایحه قانونی
مربوط به اسناد مالکیت معارض انفصال دائم از شغل سردفتری پیش بینی شده که
تخلف اداری است. و همچنین ماده ۷ قانون ثبت برای کارمندان اداره ثبت که عمل
مخالف مقررات آن موجب صدور سند مالکیت معارض یا معاملات متعدد شود مجازات
انفصال موقت که کمتر از دو سال نخواهد بود یا انفصال دائم به تناسب مورد
پیش بینی کرده است. ۳.
این مورد ناظر به حالتی است که اسناد معارض در مورد قسمتی از ملک مجاور یا
نسبت به حق ارتفاقی در آن ملک باشد که در سند مقدم این حق تصریح نشده و در
سند ملک مجاور به این نکته اشاره شده باشد. بدیهی است سند مؤخر در موارد
تعارض جزئی و یا تعارض در حقوق ارتفاق در همان مورد تعارض ابطال خواهد شد؛
یعنی حد سند معارض باطل و با سند مقدم منطبق می گردد و یا حقوق ارتفاقی
مندرج در آن حذف می شود.
۲ بخش دوم ۲.۱ بررسی نظام ثبتی ایران در
ایران نظام ثبتی بر پایه دفتر املاک استوار شده است و با اعلانات اداره
ثبت و انجام تشریفات مشخص، اشخاص درخواست ثبت میکنند و ملک مورد نظر در
دفتر املاک به نام آنها به ثبت میرسد. اساس این سیستم که در حقوق به نام
«سیستم دفتر املاک» معروف است از آلمان و سوئیس گرفته شده است. ماده
۲۲ قانون ثبت چنین اشعار میدارد «همین که ملکی مطابق قانون در دفتر املاک
به ثبت رسید، دولت فقط کسی را که ملک به اسم او ثبت شده و یا کسی را که
ملک مزبور به او منتقل گردیده و این انتقال نیز در دفتر املاک به ثبت رسیده
یا اینکه ملک مزبور از مالک رسمی ارثاً به او رسیده باشد مالک خواهد
شناخت… .» پس
دفتر املاک معیار مالکیت یا دیگر حقوق عینی است که اشخاص روی ملک دارند
مانند حق رهن و حق ارتفاق و بر همین اساس از نظر قانونی ما برتری را به
شخصی میدهیم که توانسته از فروشنده سند انتقال رسمی بگیرد. ماده ۸۷۳ قانون
مدنی آلمان میگوید:« مالکیت منتقل می شود از طریق توافق طرفین و ثبت آن در
دفتر املاک. » پس برای احراز مالکیت دو رکن وجود دارد: یک رکن تراضی و
توافق و دیگری ثبت در دفتر املاک؛ این ماده صراحت کامل دارد که در آلمان
قولنامه باید با سند رسمی منعقد شود و در واقع مندرجات دفتر املاک به عنوان
اماره صحت مورد پذیرش قانونگذار این کشور باشد.
۲.۲ اهمیت و اهداف ثبت رسمی هدف
از ثبت اسناد در یک بیان کلی، رسمیت و اعتبار بخشیدن و نتیجتاً استفاده از
امتیازاتی است که قانونی برای اسناد ثبت شده قائل گردیده است، بدیهی است
فواید و امتیازات ثبت قراردادها، معاملات و وضعیت املاک تا به حدی است که
بیش از پیش هر نظری را بر ضرورت الزامات گسترده تری برای ثبت، جهت احتراز
از مسایل عدیده ناشی از عدم ثبت رسمی اعمال حقوقی, مجاب می نماید. شاید از
همین رهگذر است که برخی از صاحب نظران حتی در مفاهیم وقوع عقد بیع و مالکیت
ناشی از معاملات املاک غیرمنقول ثبت شده به لحاظ مقررات مواد ۲۲ و ۴۶
قانون ثبت قائل به تفکیک گردیده و تحقق معامله و ثبوت مالکیت خریداران این
قبیل اموال را به تنظیم سند رسمی در دفترخانه منوط و موکول می دانند. البته
به نظر می رسد با توجه به نظریه سنتی در خصوص ملزومات وقوع عقد بیع و نیز
تصریحات مواد ۱۸۳ و ۱۹۱ قانون مدنی, که بر اساس آن برای وقوع عقد صرفاً
نیاز به ایجاب و قبول است، پذیرش چنین نظریه ای حداقل در وضعیت قانونی
فعلی، مشکل است؛ ولی فایده ای که برای این نظریه متصور است، تاکید بر
رویکردی قانونی است که الزامات افزونتری را بر اشخاص جهت ثبت معاملات املاک
غیرمنقول حاکم می نماید. ۲.۳ وظایف اداره ثبت نسبت به اسناد مالکیت معارض ادارات
ثبت مکلفند به محض اطلاع از صدور اسناد معارض وجود سند مالکیت معارض (ثبت
مؤخر) و همچنین سند مالکیت ثبت مقدم را به دفاتر اسناد رسمی حوزه مربوطه
کتباً ابلاغ نمایند و گزارش امر را جهت اتخاذ تصمیم به هیأت نظارت ارسال
دارند ممکن است اداره ثبت خود متوجه صدور سند مالکیت شود و یا این که
دارنده سند مالکیت مقدم یا مؤخر این موضوع را اطلاع دهد؛ لذا پس از اطلاع
نماینده و نقشهبردار ثبت به محل وقوع ملک عزیمت و با توجه به حدود مندرج
در پرونده ثبتی و حدود پلاکهای مجاور نقشه پلاک را ترسیم و مقدار تعارض را
در نقشه ترسیمی نمایان و جریان امر را به اداره کل ثبت استان جهت طرح در
هیأت نظارت ارسال نمایند چون رسیدگی به تعارض اسناد مالکیت در صلاحیت هیأت
نظارت و شورای عالی ثبت است، برابر بند ۵ ماده ۲۵ اصلاحی قانون ثبت رسیدگی
به تعارض در اسناد مالکیت کلاً و یا بعضاً خواه نسبت به اصل ملک خواه نسبت
به حدود و حقوق ارتفاقی آن با هیأت نظارت است، رأی هیأت نظارت در این مورد
قابل تجدیدنظر در شورای عالی ثبت است. وقتی که رأی هیأت نظارت صادر و به
اداره ثبت واصل شد واحد ثبتی رونوشت رأی را برای اطلاع ذینفع به مدت ۲۰
روز در تابلو اعلانات ثبت محل الصاق و چنانچه ظرف مدت مذکور به رأی هیأت
نظارت اعتراض نشد رأی را اجرا مینماید و در صورت دریافت اعتراض در مدت ۲۰
روز سوابق امر به شورای عالی ثبت ارسال میگردد و پس از دریافت رأی شورای
عالی ثبت نسبت به پیگیری موضوع اقدام مینماید چنانچه شورای عالی ثبت و
هیأت نظارت تشخیص دهند که سند مالکیت معارض صادر شده، مراتب را به اداره
ثبت محل وقوع ملک اعلام مینمایند و ثبت محل موضوع تعارض را کتباً به
دارنده سند مالکیت ثبت مؤخر ابلاغ مینماید چنانچه دارنده سند مالکیت
معارض با اخطاری که طبق مقررات آیین دادرسی مدنی به او ابلاغ شده است در
مدت ۲ ماه از تاریخ ابلاغ به دادگاه محل وقوع ملک مراجعه نکند و گواهی طرح
دعوی را اخذ و به اداره ثبت محل تسلیم و رسید اخذ ننماید و دارنده سند
مالکیت مقدم الصدور گواهی عدم طرح دعوی را از مراجع صالحه اخذ و در مدت
مزبور به واحد ثبتی تقدیم دارد اداره ثبت بطلان سند مالکیت معارض را نسبت
به مورد در ستون ملاحظات ثبت ملک قید و مراتب را به دارنده سند مزبور و
دفاتر اسناد رسمی اعلام خواهد نمود و چنانچه سند مالکیت معارض در اختیار
اداره ثبت باشد آن را باطل و ضمیمه پرونده ثبتی مینماید؛ ولی اگر دارنده
سند مالکیت معارض در ظرف مدت ۲ ماه به دادگاه صالحه دادخواست داده باشد و
گواهی طرح دعوی را به اداره ثبت تسلیم نماید اداره ثبت تا صدور حکم نهایی
دادگاه اقدامی در مورد اسناد یاد شده نمینماید. ۳ بخش سوم ۳.۱ شروع به جرم بزه معامله معارض بر
اساس ماده ۴۱ قانون مجازات اسلامی «هر کس قصد ارتکاب جرمی کند و شروع به
اجرای آن نماید، لکن جرم منظور واقع نشود، چنانچه اقدامات انجام گرفته جرم
باشد محکوم به مجازات همان جرم میشود. » بر این اساس هرگاه بایع پس از
انتقال مبیع به وسیله سند رسمی یا عادی، به قصد انتقال مال به دیگری اقدام
به جعل اسناد نماید و بدین ترتیب خود را مالک معرفی نماید؛ ولی موفق به
تنظیم سند رسمی نگردد عمل او به دلیل جعل اسناد رسمی جرم بوده و از این جهت
قابل تعقیب است؛ بنابراین به استناد ماده ۴۱ قانون مجازات اسلامی شروع به
جرم معامله معارض چنانچه مقرون به عمل مجرمانه نباشد جرم محسوب نشده و عمل
مرتکب به استناد اصل قانونی بودن جرایم و مجازاتها فاقد وصف مجرمانه
میباشد.
۳.۲ سیر تاریخی بزه معامله معارض در
قانون جزای عرفی مصوب ۵ جمادی الاول سال ۱۳۳۵ هجری قمری اجمالاً به موضوع
معامله معارض توجه نموده و برای مرتکبین این جرم، مجازات کلاهبرداری در نظر
گرفته شد؛ ولی در قانون مجازات عمومی مصوب ۱۳۰۴ این ماده به دست فراموشی
سپرده شد و ماده ۲۲۸ این قانون به عنوان کلی «بزه کلاهبرداری»اکتفا کرد. در
تاریخ ۲۶/۱۲/۱۳۱۰ در جریان تصویب قانون اسناد و املاک موضوع معامله معارض
به صورت جدی مورد توجه قرار گرفت و بر این مبنا ماده ۱۱۷ قانون ثبت تصویب
شد که فاقد کلمه (یا عادی) بوده و انحصار به تنظیم دو سند رسمی مختلف
التاریخ داشته است و بعداً در تاریخ ۷/۵/۱۳۱۲با اضافه شدن کلمه (یا عادی)
به نحو زیر اصلاح و تصویب گردید «هرکس به موجب سند رسمی یا عادی نسبت به
عین یا منفعت مالی (اعم از منقول و غیر منقول) حقی به شخص یا اشخاصی داده و
بعد نسبت به همان عین یا منفعت به موجب سند رسمی معامله یا تعهدی معارض با
حق مزبور بنماید جاعل در اسناد رسمی محسوب و به حبس با اعمال شاقه از سه
تاده سال محکوم خواهد شد. » این
ماده در زمان حاکمیت قانون مجازات عمومی مصوب ۱۳۰۴ به تصویب رسید. به موجب
ماده ۸ این قانون حبس با اعمال شاقه مجازات جنایی محسوب میشد؛ اما در سال
۱۳۵۲ با تصویب قانون مجازات عممومی بر اساس تبصره ۸ آن قانون حبسهای توأم
با اعمال شاقه حذف و به جای ان حبس مجرد جایگزین شد؛ بنابراین در حال حاضر
هم مجازات این جرم حبس مجرد خواهد بود. (غلامرضا کامیار،بزه معامله معارض)
۳.۳ تبیین ماده ۱۱۷ قانون ثبت ضمانت
اجرای کیفری پیشبینی شده در ماده ۱۱۷ قانون ثبت برای این است که اشخاص از
انعقاد معامله معارض خودداری نموده و توجه داشته باشند اگر از قرارداد عادی
اولیه تخلف کنند و با قرارداد دوم و سند رسمی راه را برای اجرای قرارداد
اول ببندند مرتکب جرم شده و باید چنین کیفر سنگینی را متحمل شوند. در
کشور ما دادگاه و دیوان عالی کشور در طول تاریخ تصویب ماده ۱۱۷ قانون ثبت،
رویه متفاوتی را پیش گرفتند، دستهای معتقد به این بودند که برخلاف نص این
ماده اگر معامله اول با سند عادی بوده و معامله دوم با سند رسمی صورت
پذیرفته باشد؛ لذا معامله معارض تحقق پیدا نمیکند و استدلال آنها هم این
است که طبق ماده ۴۸ قانون ثبت معامله اول که با سند عادی است ارزش و اعتبار
ندارد و در هیچ محکمهای قابل پذیرش نیست و توان معارضه با سند رسمی را
ندارد. دستهای دیگر بر این امر اعتقاد داشتند که طبق نص ماده ۱۱۷ اگر سند
اول عادی بود و سند دوم رسمی، معامله معارض صورت گرفته است. سرانجام
دادستان کل کشور به دلیل اختلافاتی که در زمینه تعریف معنا و مفهوم معامله
معارض وجود داشت درخواست رأی وحدت رویه نمود و هیات عمومی دیوان عالی کشور
چنین رأی صادر کرد: «نظر
به اینکه شرط تحقق بزه مشمول ماده ۱۱۷ قانون ثبت اسناد و املاک قابلیت
تعارض دو معامله یا تعهد نسبت به یک مال میباشد در نقاطی که ثبت رسمی مربوط
به معامله غیرمنقول به موجب بند اول ماده ۴۷ قانون ثبت کشور اجباری میباشد
سند عادی راجع به آن اموال طبق ماده ۴۸ همان قانون در هیچ یک از ادارات و
محاکم پذیرفته شده نیست و قابلیت تعارض با سند رسمی نخواهد داشت؛ بنابراین
چنانچه کسی در این قبیل نقاط با وجود اجباری بودن ثبت رسمی اسناد قبلاً
معاملهای نسبت به مال غیرمنقول به وسیله سند عادی انجام دهد و سپس به موجب
سند رسمی معاملهای معارض با معامله اول در مورد همان مال واقع سازد عمل او
از مصادیق ماده۱۱۷ قانون ثبت اسناد نخواهد بود؛ بلکه ممکن است بر فرض احراز
سوء نیت با ماده کیفری دیگری قابل انطباق باشد. این رأی طبق قانون وحدت
رویه قضائی مصوب سال ۱۳۲۸برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاهها در موارد
مشابه لازمالاتباع است. »(رأی وحدت رویه قضائی شماره۴۳، هیأت عمومی دیوان
عالی کشور، ۱۰/۸/۱۳۵۱) با
صدور رأی وحدت رویه عملاً هیات عمومی به این اختلافات پایان داده و ماده
۱۱۷ را از قانون ثبت حذف کرد و جای شگفتی است که این تفسیر در نص ماده ۱۱۷
صورت گرفته و عملاً مجازات جرم معامله معارض را منتفی ساخت.
۳.۴ ایرادات رأی وحدت رویه ۱.
هیأت عمومی دیوان عالی کشور در مقام صدور رأی وحدت رویه مفسر قانون است و
نباید اقدام به وضع و فسخ قوانین نماید. هیأت عمومی در این رأی از حدود
اختیارات خود خارج و اقدام به تضییق و رفع شمول قانون نموده است به نحوی که
نتیجه عملی این رأی عقیم ماندن قسمتی از قانون بوده است؛ به عبارت دیگر
علی رغم تصریح در صدر ماده ۱۱۷ قانون ثبت در خصوص انتقال حقی به وسیله سند
عادی این انتقال به وسیله رأی صادر شده در خصوص اموال غیر منقول صحیح نبوده
و چنین معاملهای قابلیت تعارض با معامله بعدی که به وسیله سند رسمی واقع
میشود را ندارد. ۲.
ماده ۴۸ قانون ثبت در سال ۱۳۱۰ وضع شده است و ماده ۱۱۷ در سال ۱۳۱۲ اصلاح
شده و به صورتی که الآن است در آمده است. در ماده ۱۱۷ اصلی، اسمی از سند
عادی نبرده است و در صورتی که هر دو معامله با سند رسمی صورت گرفته باشد
جرم شناخته شده بود؛ بنابراین در سال ۱۳۱۲ که قانونگذار آن را اصلاح کرده و
قید«یا عادی» را به آن اضافه کرده است، به مواد ۴۷و۴۸ قانون ثبت نیز که
تاریخ تصویب آن مقدم است توجه داشته و با این توضیحات برای انتقال با سند
عادی مجازات تعیین نموده است. و قابل توجه اینکه تنها اصلاحی که در ماده
۱۱۷ به عمل آمده قید همین جمله «یا عادی» است و مسلم است که مقنن خواسته
برای انتقالاتی هم که با سند عادی صورت میگیرد و سپس با سند رسمی معامله
معارض با آن انجام داده میشود مجازات معین نماید. ۳.
این که گفته میشود تنظیم کننده سند وقتی قابل تعقیب است که سند تنظیمی او
با سندی که بعداً تنظیم میکند تعارض داشته باشد و سند عادی مطابق ماده ۴۸
قانون ثبت، نمی تواند با سند رسمی تعارض داشته باشد این ادعا از جهت ذیل
غیر قابل قبول است. تعارض مصدر باب تفاعل به معنی تخالف است و مسلم است
وقتی سندی غیر رسمی تنظیم میشود و مال غیر منقولی طبق آن به دیگری منتقل
میگردد و بعداً به موجب سند رسمی همان مال به دیگری انتقال داده میشود
این دو سند مخالف یکدیگر است و مفهوم تعارض مصداق پیدا میکند. ۴.
ماده ۱۱۷ تعارض دو معامله پی در پی نسبت به منفعت یک مال را جرم میداند و
از مواد۴۷،۴۶و۴۸ قانون ثبت این معنی استنباط میشود که سند عادی که موضوع
آن مال غیر منقول باشد مستقلاً در ادارات و محاکم به عنوان مستند مالکیت
محسوب نمی شود ولی این موارد اشاره به بطلان سند عادی ندارد و آنچه در ماده
۱۱۷ قانون ثبت به عنوان تعارض ذکر شده است تعارض دو معامله است نه دو
سندرسمی. (غلامرضا کامیار، بزه معامله معارض)
۳.۵ چه جرمی می توان برای معامله معارض در نظر گرفت؟ سوالی
که در اینجا میتوان مطرح کرد این است که با توجه به رای وحدت رویه و مواد
قانونی در قانون ثبت برای معامله معارض چه جرمی میتوان متصور شد؟ در
تلفیق ماده ۱۱۷ قانون ثبت با مواد ۴۸-۴۷-۴۶ قانون مذکور و مواد مربوط به
جعل اعم از مادی و معنوی و مواد مربوط به کلاهبرداری به نظر میرسد علیرغم
اینکه کلاهبرداری از بسیاری جهات شبیه معامله معارض است به نحوی که مبنا و
اساس هر دو را فریب و نیرنگ تشکیل میدهد حقوقدانان حقوق کیفری در بحث از
کلاهبرداری همواره این جرم را به عنوان خانواده بزه کلاهبرداری یا جرایم در
حکم آن محسوب کرده اند؛ ولی از بسیاری جهات نیز این دو جرم با هم تفاوت
هایی دارند که عبارتند از وسایل ارتکاب کلاهبرداری معین و منصوص نیست ولی
در معامله معارض وسیله محدود به دو سند پی در پی است، کلاهبرداری جرم علیه
اموال است و قابل گذشت میباشد و رضایت و عدم رضایت مجنیعلیه در تحقق آن
موثر نیست، اما معامله معارض جرم علیه نظم عمومی است و با گذشت شاکی منتفی
نمی شود؛ همچنین کلاهبرداری جرمی مقید است؛ یعنی تحقق آن منوط به تحصیل مال
دیگری است در حالیکه معامله معارض از این لحاظ جرمی مطلق میباشد؛ لذا
نمیتوان معامله معارض را تحت این جرم قرار دارد و همچنین برخلاف این حرف که
در انتهای رای وحدت رویه بیان شده است، معامله معارض مشمول هیچ عنوان
کیفری دیگر به ویژه جرم کلاهبرداری نمیباشد، علت این امر هم عدم داشتن
سوءنیت فروشنده در معامله اول است و فروشنده صرفاً از اجرای قرارداد
خودداری کرده و عمل وی به دلیل مخدوش بودن قصد نمی تواند حاکی کلاهبرداری
باشد؛ بنابراین با برداشتن وصف کیفری از معامله معارض، خریدار اول نمیتواند
از باب ضرر و زیان ناشی از جرم، خساراتی را که در پی انجام معامله معارض
از سوی فروشنده متحمل شده است مطالبه کند. البته خریدار اول از بابت خسارت
مربوط به ثمن داده شده و بهره آن می تواند ادعای خسارت تاخیر تادیه نمایید
ولی در حالت کلی دست وی از عین مال و مورد معامله کوتاه است و نمی تواند
کاری کند. همچنین خریدار اول تنها میتواند از باب دارا شدن ناعادلانه به
فروشنده رجوع کند و زیان دیرکرد از هنگام پرداخت پیش پرداخت و دیگر اقساط
ثمن و همچنین افزایش بهایی را که فروشنده در معامله معارض به دست آورده است
مطالبه کند، در این صورت خواسته خواهان نمیتواند بیش از کل رقم معامله دوم
باشد. (ماهنامه قضاوت، شماره ۴۶)
۹۸/۰۳/۱۳
۰
۰
هادی کاویان مهر