انفساخ: انحلال قهری عقد را گویند.
مهایات: تقسیم منافع بر حسب زمان.
مجازات_ترذیلی: مجازاتی که لطمه به افتخار و شئون اجتماعی مجرم بزند.محرومیت از حقوق اجتماعی
تقاص: به این معنا است که داین حق خود را از اموال مدیون بدون مراجعه به قاضی استیفا کند.
جعاله: التزام شخص به ادای اجرت معلوم در مقابل عملی اعم از این که طرف معین باشد یا غیر معین.
اخذ_به_السوم: یک نفر مالی را می گیرد که معاینه کند که اگر خوب باشد بخرد و اگر بد باشد نخرد.
ایلاء: سوگندی است که زوج یاد کند که همیشه یا بیش از ۴ ماه با زوجه دائم خود مقاربت نکند.
استفسار: تفسیر و توضیح خواستن.
معافیت : عفو از حق به معنی چشم پوشی از حق خود به نفع طرف است.
معاوضه: عقدی است که به موجب آن یکی از طرفین مالی می دهد به عوض مال دیگر که از طرف دیگر اخذ می کند.
معوض: در عقد معوض مالی که از طرف ایجاب کننده داده می شود معوض نام دارد
سازش: تراضی (توافق) طرفین دعوی بر فیصله نزاع معین در دادگاه و با دخالت دادرس.
سبب: خویشاوندی است بین دو نفر که بر اثر رابطه زناشویی به وجود می آید.
سفیه: کسی است که تصرفات او در اموال و حقوق مالی خود عقلایی نباشد.
سقوط: تنزل و از بین رفتن حق را گویند.
سکنی: حق انتفاع هرگاه به صورت سکونت منتفع در مسکن متعلق به غیر باشد، آن را سکنی نامند.
سلطه: عبارت است از اختیار قانونی شخص بر اشیاء یا اموال یا اشخاص دیگر.
شخص_حقوقی: عبارت است از گروهی از افراد انسان با منفعتی از منافع عمومی.
شخص_حقیقی: به معنای شخص طبیعی است.
شخص_طبیعی: اشخاص انسانی را گویند که موضوع حق و تکلیف هستند.
صداق: مهر.
صغیر: کسی که به سن ۱۸ سال تمام نرسیده باشد.
صلح: عقدی است که در آن طرفین، توافق بر امری از امور کنند؛ بدون اینکه توافق آنها به عنوان یکی از عناوین معروف عقود باشد.
صیغه: در عقود و ایقاعات تشریفاتی الفاظ معین را گویند که عقد یا ایقاع بدون آن الفاظ صحیح نیست.
ضامن: متعهد در عقد ضمان را گویند.
ضمان: به معنی عقد ضمان است و عبارت است از اینکه شخصی مالی را که بر ذمه دیگری است، به عهده بگیرد.
طلب: تعهدی که بر ذمه شخصی به نفع کسی وجود دارد.
عرف: چیزی که در ذهن شناخته شده و مأنوس و مقبول خردمندان است.
عطف_قانون_به_ما_سبق: یعنی حکومت قانون نسبت به وقایعی قبل از تاریخ وضع و نشر آن.
عقد: تعهد یک طرف بر قبول امری که مورد قبول طرف دیگر باشد.
علت: امری است که به محض وقوع آن چیز دیگری بدون اینکه تأخیری رخ دهد به دنبال آن واقع شود.
عوض: در معاملات معوض هر یک از دو موضوع مورد معامله را گویند.
عین: اشیاء مادی مستقل.
غش: از جرایم مربوط به تقلب در کسب است.
غصب: تصرف در مال غیر به نحو عدوان.
غیر_منقول: مالی که از جایی به جایی قابل انتقال نباشد مانند زمین و معدن.
قرض: عقدی است که به موجب آن یکی از طرفین عقد مقدار معینی از مال خود را به طرف دیگر تملیک می کند و طرف او مثل آن را از حیث مقدار، جنس و وصف رد کند.
شاهد: کسی که شهادت بر امری می دهد.
شبه_عقد: عبارت است از یک عمل ارادی که قانون آن را منع نکرده و بدون اینکه عقدی منعقد شود، ایجاد تعهد در مقابل غیر کند.
شخص: کسی که موضع حق قرار گیرد، مانند انسان و شرکت تجاری.
شرط: امری است محتمل الوقوع در آینده که طرفین عقد یا ایقاع کننده، حدوث اثر حقوقی عقد یا ایقاع را متوقف بر حدوث آن امر محتمل الوقوع کنند.
قسم: گواه گرفتن یکی از مقدسات بر صدق اظهار خود.
قصد: مصمم شدن به انجام یک عمل حقوقی از قبیل اقرار، بیع و غیره.
قولنامه: نوشته ای غالباً عادی حاکی از توافق بر واقع ساختن عقدی درمورد معینی که ضمانت اجرای تخلف از آن، مشخص است.
قیم: نماینده قانونی محجور که از طرف مقامات صلاحیتدار قضایی در صورت نبودن ولی قهری و وصی او تعیین می شود.
گرو : مترادف رهن است. گرودهنده، راهن و گروگیر، مرتهن است و گروگان عین مرهونه را گویند.
مؤجل: تعهدی که انجام دادن آن، مشروط به رسیدن اجل معین باشد.
مأجور: به معنای عین مستأجره استعمال شده است.
ماترک: مالی که با فوت مالک آن و به حکم قانون به وارث تعلق گیرد.
مالک: صاحب ملک، صاحب مال غیرمنقول، صاحب اراضی و صاحب سرمایه در عقد مضاربه.
مالکیت: حق ا ستعمال، بهر ه برداری و انتقال یک چیز به هر صورت مگر در مواردی که قانون استثناء کرده باشد.
مایملک: قسمت مثبت از دارایی شخص را گویند.
متصالح: قبول کننده را در عقد صلح گویند.
مثمن: معوض را در عقد بیع گویند.
مجنون: کسی که فاقد تشخیص نفع و ضرر و حسن و قبح است.