مـوج اول در سـال 1830 شروع شد. مری ولستون کرافت با نوشتن کتاب حقانیت حقوق زن‌ (‌‌1792‌) تأثیر اصلی را بر این موج گذاشت. پس از وی، جان استوارت میل‌ با‌ همکاری‌ همسر اولش، هـری تـیلور، کتاب انقیاد زنان (1869) را نـوشت کـه تأثیر مهم بعدی را‌ بر این موج گذاشت. نگارش این کتاب در حالی صورت گرفت که زنان‌ در دوره ویکتوریا، در‌ اوج‌ سرکوب به سر می‌بردند.

می‌توان گفت: اساسا اندیشه حقوق لیبرال سنتی، مینه اصـلی بـروز این موج به شمار می‌رود؛ دیدگاهی که برخاسته از اندیشه جان لاک بود.

گسترش حقوق‌ مدنی و سیاسی، به ویژه اعطای ق رأی به زنان، خواسته و هدف اصلی این موج بود. البته در کنار هدف اصـلی، اهـداف فرعی نـیز وجود داشتند. از جمله این اهداف می‌توان به دست‌یابی‌ زنان‌ به کار، آموزش، بهبود موقعیت زنان متأهّل در قـوانین، حق برابر با مردان برای طلاق و متارکه قانونی و مسائل پیرامون ویـژگی‌های جـنسی اشـاره کرد.

دهه 1920 زنان به هدف اصلی‌ خود‌ ـ یعنی حق رأی ـ دست یافتند. با دست‌یابی به این هدف، دوران وقـفه ‌ ‌فـعالیت فمنیست‌ها آغاز شد و بجز فعالیت برای صلح‌خواهی، فعالیت دیگری نداشتند.

البته رسیدن بـه حـق رأی، تنها‌ دلیل توقف فعالیت فمنیست‌ها نبود، بلکه اساس شرایط حاکم بر آن دوران ایجاب می‌نمود که فـمنیست‌ها فعالیت جدّی نداشته باشند. پیدایش جنبش‌های اقتدارگرا، از جمله «فاشیسم» و «نازیسم» و مهم‌تر از‌ آن‌، وقـوع‌ دو جنگ خانمانسوز جهانی اول‌ و دوم، مـهم‌ترین‌ عواملی بودند که فمینست‌ها را در آن دوران مهار کردند و آنان را از فعالیت جدّی بازداشتند.