به روز بودن دانشجویان حقوق و پاسخگویی به سوالات هموطنانم.

۵۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

فسخ قرارداد به دلیل برگشت چک (تنفیذ فسخ به دلیل تخلف از شرط)

ماده ۳۹۹ قانون مدنی مصوب ۱۳۰۷ با اصلاحات بعدی:

ماده ۳۹۹ در عقد بیع ممکن است شرط شود که در مدت معین برای بایع یا مشتری یا هر دو یا شخص خارجی اختیار فسخ معامله باشد.

قرارداد و تعهدات به طور کلی در قانون مدنی مصوب ۱۳۰۷ با اصلاحات بعدی:

باب اول – در عقود و تعهدات به طور کلی

 ماده ۱۸۳ عقد عبارت است از این که یک یا چند نفر در مقابل یک یا چند نفر دیگر تعهد بر امری نمایند و مورد قبول آن‌ها باشد.

 فصل اول – در اقسام عقود و معاملات

 ماده ۱۸۴ عقود و معاملات به اقسام ذیل منقسم می‌شوند: لازم، جایز، خیاری، منجز و معلق.

 ماده ۱۸۵ عقد لازم آن است که هیچ یک از طرفین معامله، حق فسخ آن را نداشته باشد مگر در موارد معینه.

 ماده ۱۸۶ عقد جایز آن است که هر یک از طرفین بتواند هر وقتی بخواهد آن را فسخ کند.

 ماده ۱۸۷ عقد ممکن است که نسبت به یک طرف لازم باشد و نسبت به طرف دیگر جایز.

 ماده ۱۸۸ عقد خیاری آن است که برای طرفین یا یکی از آن‌ها یا برای ثالثی اختیار فسخ باشد.

 ماده ۱۸۹ عقد منجز آن است که تأثیر آن بر حسب انشاء، موقوف به امر دیگری نباشد والا معلق خواهد بود.

 فصل دوم – در شرایط اساسی برای صحت معامله

 ماده ۱۹۰ برای صحت هر معامله شرایط ذیل اساسی است:

۱- قصد طرفین و رضای آن‌ها

۲- اهلیت طرفین

۳- موضوع معین که مورد معامله باشد.

۴- مشروعیت جهت معامله

 مبحث اول – در قصد طرفین و رضای آن‌ها

 ماده ۱۹۱ عقد محقق می‌شود به قصد انشاء به شرط مقرون بودن به چیزی که دلالت بر قصد کند.

 ماده ۱۹۲ در مواردی که برای طرفین یا یکی از آنها تلفظ ممکن نباشد، اشاره که مبین قصد و رضا باشد کافی است.

 ماده ۱۹۳ انشاء معامله ممکن است به وسیله‌ی عملی که مبین قصد و رضا باشد مثل قبض و اقباض حاصل گردد مگر در مواردی که قانون استثناء کرده باشد.

 ماده ۱۹۴ الفاظ و اشارات و اعمال دیگر که متعاملین به وسیله‌ی آن، انشاء معامله می‌نمایند باید موافق باشد به نحوی که احد طرفین، همان عقدی را قبول کند که طرف دیگر قصد انشاء آن را داشته است والا معامله باطل خواهد بود.

 ماده ۱۹۵ اگر کسی در حال مستی یا بیهوشی یا در خواب معامله نماید آن معامله به واسطه‌ی فقدان قصد باطل است.

 ماده ۱۹۶ کسی که معامله می‌کند آن معامله برای خود آن شخص محسوب است مگر این که در موقع عقد، خلاف آن را تصریح نماید یا بعد، خلاف آن ثابت شود مع‌ذلک ممکن است در ضمن معامله که شخص برای خود می‌کند تعهدی هم به نفع شخص ثالثی بنماید.

 ماده ۱۹۷ در صورتی که ثمن یا مثمن معامله، عین متعلق به غیر باشد، آن معامله برای صاحب عین خواهد بود.

 ماده ۱۹۸ ممکن است طرفین یا یکی از آن‌ها به وکالت از غیر اقدام بنماید و نیز ممکن است که یک نفر به وکالت از طرف متعاملین، این اقدام را به عمل آورد.

 ماده ۱۹۹ رضای حاصل در نتیجه‌ی اشتباه یا اکراه، موجب نفوذ معامله نیست.

 ماده ۲۰۰ اشتباه وقتی موجب عدم نفوذ معامله است که مربوط به خود موضوع معامله باشد.

 ماده ۲۰۱ اشتباه در شخص طرف، به صحت معامله خللی وارد نمی‌آورد مگر در مواردی که شخصیت طرف، علت عمده عقد بوده باشد.

 ماده ۲۰۲ اکراه به اعمالی حاصل می‌شود که مؤثر در شخص با شعوری بوده و او را نسبت به جان یا مال یا آبروی خود تهدید کند به نحوی که عادتاً قابل تحمل نباشد. در مورد اعمال اکراه‌آمیز سن و شخصیت و اخلاق و مرد یا زن بودن شخص باید در نظر گرفته شود.

 ماده ۲۰۳ اکراه موجب عدم نفوذ معامله است اگر چه از طرف شخص خارجی غیر از متعاملین واقع شود.

 ماده ۲۰۴ تهدید طرف معامله در نفس یا جان یا آبروی اقوام نزدیک او از قبیل زوج و زوجه و آباء و اولاد موجب اکراه است. در مورد این ماده تشخیص نزدیکی درجه برای مؤثر بودن اکراه بسته به نظر عرف است.

 ماده ۲۰۵ هر گاه شخصی که تهدید شده است بداند که تهدیدکننده نمی‌تواند تهدید خود را به موقع اجرا گذارد و یا خود شخص مزبور قادر باشد بر این که بدون مشقت، اکراه را از خود دفع کند و معامله را واقع نسازد آن شخص، مکره محسوب نمی‌شود.

 ماده ۲۰۶ اگر کسی در نتیجه‌ی اضطرار، اقدام به معامله کند مکره محسوب نشده و معامله‌ی اضطراری معتبر خواهد بود.

 ماده ۲۰۷ ملزم شدن شخص به انشاء معامله به حکم مقامات صالحه‌ی قانونی، اکراه محسوب نمی‌شود.

 ماده ۲۰۸ مجرد خوف از کسی بدون آن که از طرف آن کس، تهدیدی شده باشد اکراه محسوب نمی‌شود.

 ماده ۲۰۹ امضای معامله بعد از رفع اکراه موجب نفوذ معامله است.

 مبحث دوم – در اهلیت طرفین

 ماده ۲۱۰ متعاملین باید برای معامله اهلیت داشته باشند.

 ماده ۲۱۱ برای این که متعاملین، اهل محسوب شوند باید بالغ و عاقل و رشید باشند.

 ماده ۲۱۲ معامله با اشخاصی که بالغ یا عاقل یا رشید نیستند به واسطه‌ی عدم اهلیت باطل است.

 ماده ۲۱۳ معامله محجورین نافذ نیست.

 مبحث سوم – در مورد معامله

 ماده ۲۱۴ مورد معامله باید مال یا عملی باشد که هر یک از متعاملین، تعهد تسلیم یا ایفای آن را می‌کنند.

 ماده ۲۱۵ مورد معامله باید مالیت داشته و متضمن منفعت عقلایی مشروع باشد.

 ماده ۲۱۶ مورد معامله باید مبهم نباشد مگر در موارد خاصه که علم اجمالی به آن کافی است.

 مبحث چهارم – در جهت معامله

 ماده ۲۱۷ در معامله لازم نیست که جهت آن تصریح شود ولی اگر تصریح شده باشد، باید مشروع باشد والا معامله باطل است.

 ماده ۲۱۸ هر گاه معلوم شود که معامله با قصد فرار از دین به طور صوری انجام شده، آن معامله باطل است.

 ماده ۲۱۸ مکرر – هر گاه طلبکار به دادگاه دادخواست داده دلایل اقامه نماید که مدیون برای فرار از دین، قصد فروش اموال خود را دارد، دادگاه می‌تواند قرار توقیف اموال وی را به میزان بدهی او صادر نماید، که در این صورت بدون اجازه‌ی دادگاه حق فروش اموال را نخواهد داشت.

 فصل سوم – در اثر معاملات

 مبحث اول – در قواعد عمومی

 ماده ۲۱۹ عقودی که بر طبق قانون واقع شده باشد، بین متعاملین و قائم‌مقام آن‌ها لازم‌الاتباع است مگر این که به رضای طرفین اقاله یا به علت قانونی فسخ شود.

 ماده ۲۲۰ عقود نه فقط متعاملین را به اجرای چیزی که در آن تصریح شده است ملزم می‌نماید بلکه متعاملین به کلیه‌ی نتایجی هم که به موجب عرف و عادت یا به موجب قانون از عقد حاصل می‌شود ملزم می‌باشند.

 ماده ۲۲۱ اگر کسی تعهد اقدام به امری را بکند یا تعهد نماید که از انجام امری خودداری کند، در صورت تخلف، مسئول خسارت طرف مقابل است مشروط بر این که جبران خسارت تصریح شده و یا تعهد، عرفاً به منزله‌ی تصریح باشد و یا برحسب قانون، موجب ضمان باشد.

 ماده ۲۲۲ در صورت عدم ایفای تعهد با رعایت ماده‌ی فوق، حاکم می‌تواند به کسی که تعهد به نفع او شده است اجازه دهد که خود او عمل را انجام دهد و متخلف را به تأدیه‌ی مخارج آن محکوم نماید.

 ماده ۲۲۳ هر معامله که واقع شده باشد محمول بر صحت است مگر این که فساد آن معلوم شود.

 ماده ۲۲۴ الفاظ عقود محمول است بر معانی عرفیه.

 ماده ۲۲۵ متعارف بودن امری در عرف و عادت به طوری که عقد بدون تصریح هم، منصرف به آن باشد به منزله‌ی ذکر در عقد است.

 مبحث دوم – در خسارات حاصله از عدم اجرای تعهدات

 ماده ۲۲۶ در مورد عدم ایفای تعهدات از طرف یکی از متعاملین، طرف دیگر نمی‌تواند ادعای خسارت نماید مگر این که برای ایفای تعهد مدت معینی مقرر شده و مدت مزبور منقضی شده باشد و اگر برای ایفای تعهد، مدتی مقرر نبوده، طرف، وقتی می‌تواند ادعای خسارت نماید که اختیار موقع انجام با او بوده و ثابت نماید که انجام تعهد را مطالبه کرده است.

 ماده ۲۲۷ متخلف از انجام تعهد وقتی محکوم به تأدیه خسارت می‌شود که نتواند ثابت نماید که عدم انجام، به واسطه‌ی علت خارجی بوده است که نمی‌توان مربوط به او نمود.

 ماده ۲۲۸ در صورتی که موضوع تعهد، تأدیه‌ی وجه نقدی باشد، حاکم می‌تواند با رعایت ماده‌ی ۲۲۱ مدیون را به جبران خسارت حاصله از تأخیر در تأدیه دین محکوم نماید.

 ماده ۲۲۹ اگر متعهد به واسطه‌ی حادثه‌ای که دفع آن خارج از حیطه‌ی اقتدار اوست، نتواند از عهده‌ی تعهد خود بر آید، محکوم به تأدیه خسارت نخواهد بود.

 ماده ۲۳۰ اگر در ضمن معامله شرط شده باشد که در صورت تخلف، متخلف مبلغی به عنوان خسارت تأدیه نماید، حاکم نمی‌تواند او را به بیشتر یا کمتر از آنچه که ملزم شده است محکوم کند.

 مبحث سوم – در اثر عقود نسبت به اشخاص ثالث

 ماده ۲۳۱ معاملات و عقود فقط درباره‌ی طرفین متعاملین و قائم‌مقام قانونی آن‌ها مؤثر است مگر در مورد ماده‌ی ۱۹۶.

 فصل چهارم – در بیان شرایطی که در ضمن عقد می‌شود

 مبحث اول – در اقسام شرط

 ماده ۲۳۲ شروط مفصله ذیل باطل است ولی مفسد عقد نیست:

۱- شرطی که انجام آن غیر مقدور باشد.

۲- شرطی که در آن نفع و فایده نباشد.

۳- شرطی که نامشروع باشد.

 ماده ۲۳۳ شروط مفصله ذیل باطل و موجب بطلان عقد است:

۱- شرط خلاف مقتضای عقد

۲- شرط مجهولی که جهل به آن موجب جهل به عوضین شود.

 ماده ۲۳۴ شرط بر سه قسم است:

۱- شرط صفت

۲- شرط نتیجه

۳- شرط فعل اثباتاً یا نفی

شرط صفت عبارت است از شرط راجعه به کیفیت یا کمیت مورد معامله.

شرط نتیجه آن است که تحقق امری در خارج، شرط شود.

شرط فعل آن است که اقدام یا عدم اقدام به فعلی بر یکی از متعاملین یا بر شخص خارجی شرط شود.

 مبحث دوم – در احکام شرط

 ماده ۲۳۵ هر گاه شرطی که در ضمن عقد شده است، شرط صفت باشد و معلوم شود آن صفت موجود نیست کسی که شرط به نفع او شده است خیار فسخ خواهد داشت.

 ماده ۲۳۶ شرط نتیجه، در صورتی که حصول آن نتیجه، موقوف به سبب خاصی نباشد آن نتیجه به نفس اشتراط، حاصل می‌شود.

 ماده ۲۳۷ هرگاه شرط در ضمن عقد، شرط فعل باشد اثباتاً یا نفیاً، کسی که ملتزم به انجام شرط شده است باید آن را به جا بیاورد و در صورت تخلف، طرف معامله می‌تواند به حاکم رجوع نموده تقاضای اجبار به وفای شرط بنماید.

 ماده ۲۳۸ هر گاه فعلی در ضمن عقد شرط شود و اجبار ملتزم به انجام‌آن غیرمقدور ولی انجام آن به وسیله شخص دیگری مقدور باشد، حاکم می‌تواند به خرج ملتزم موجبات انجام آن فعل را فراهم کند.

 ماده ۲۳۹ هر گاه اجبار مشروط‌علیه برای انجام فعل مشروط ممکن نباشد و فعل مشروط هم از جمله اعمالی نباشد که دیگری بتواند از جانب او واقع سازد طرف مقابل حق فسخ معامله را خواهد داشت.

 ماده ۲۴۰ اگر بعد از عقد، انجام شرط، ممتنع شود یا معلوم شود که حین‌العقد ممتنع بوده است کسی که شرط بر نفع او شده است اختیار فسخ معامله را خواهد داشت مگر اینکه امتناع، مستند به فعل مشروط‌له باشد.

 ماده ۲۴۱ ممکن است در معامله، شرط شود که یکی از متعاملین برای آنچه که به واسطه معامله، مشغول‌الذمه می‌شود رهن یا ضامن بدهد.

 ماده ۲۴۲ هر گاه در عقد، شرط شده باشد که مشروط‌علیه مال معین را رهن دهد و آن مال تلف یا معیوب شود مشروط‌له اختیار فسخ معامله را خواهد داشت نه حق مطالبه‌ی عوض رهن یا ارش عیب و اگر بعد از آن که مال را مشروط‌له به رهن گرفت آن مال تلف یا معیوب شود دیگر اختیار فسخ ندارد.

 ماده ۲۴۳ هر گاه در عقد، شرط شده باشد که ضامنی داده شود و این شرط انجام نگیرد مشروط‌له حق فسخ معامله را خواهد داشت.

 ماده ۲۴۴ طرف معامله که شرط به نفع او شده می‌تواند از عمل به آن شرط صرف نظر کند در این صورت مثل آن است که این شرط درمعامله قید نشده باشد لیکن شرط نتیجه قابل اسقاط نیست.

 ماده ۲۴۵ اسقاط حق حاصل از شرط، ممکن است به لفظ باشد یا به فعل یعنی عملی که دلالت بر اسقاط شرط نماید.

 ماده ۲۴۶ در صورتی که معامله به واسطه‌ی اقاله یا فسخ به هم بخورد شرطی که در ضمن آن شده است باطل می‌شود و اگر کسی که ملزم به انجام آن شرط بوده است عمل به شرط کرده باشد می‌تواند عوض او را از مشروط‌له بگیرد.

 فصل پنجم – در معاملاتی که موضوع آن مال غیر است یا معاملات فضولی

 ماده ۲۴۷ معامله به مال غیر، جز به عنوان ولایت یا وصایت یا وکالت، نافذ نیست ولو این که صاحب مال باطناً راضی باشد ولی اگر مالک یا قائم‌مقام او پس از وقوع معامله آن را اجازه نمود در این صورت معامله، صحیح و نافذ می‌شود.

 ماده ۲۴۸ اجازه‌ی مالک نسبت به معامله فضولی حاصل می‌شود به لفظ یا فعلی که دلالت بر امضای عقد نماید.

 ماده ۲۴۹ سکوت مالک ولو با حضور در مجلس عقد، اجازه محسوب نمی‌شود.

 ماده ۲۵۰ اجازه در صورتی مؤثر است که مسبوق به رد نباشد والا اثری ندارد.

 ماده ۲۵۱ رد معامله‌ی فضولی حاصل می‌شود به هر لفظ یا فعلی که دلالت بر عدم رضای به آن نماید.

 ماده ۲۵۲ لازم نیست اجازه یا رد فوری باشد. اگر تأخیر موجب تضرر طرف اصیل باشد مشارالیه می تواند معامله را به هم بزند.

 ماده ۲۵۳ در معامله‌ی فضولی اگر مالک قبل از اجازه یا رد فوت نماید اجازه یا رد، با وارث است.

 ماده ۲۵۴ هر گاه کسی نسبت به مال غیر معامله نماید و بعد آن مال، به نحوی از انحا به معامله‌کننده‌ی فضولی منتقل شود، صرف تملک موجب نفوذ معامله‌ی سابقه نخواهد بود.

 ماده ۲۵۵ هر گاه کسی نسبت به مالی، معامله به عنوان فضولی نماید و بعد معلوم شود که آن مال، ملک معامله‌کننده بوده است یا ملک کسی بوده است که معامله‌کننده می‌توانسته است از قِبل او ولایتاً یا وکالتاً معامله نماید در این صورت نفوذ و صحت معامله موکول به اجازه‌ی معامل است والا معامله باطل خواهد بود.

 ماده ۲۵۶ هر گاه کسی مال خود و مال غیر را به یک عقدی منتقل کند یا انتقال مالی را برای خود و دیگری قبول کند معامله نسبت به خود او نافذ و نسبت به غیر، فضولی است.

 ماده ۲۵۷ اگر عین مالی که موضوع معامله‌ی فضولی بوده است قبل از این که مالک، معامله‌ی فضولی را اجازه یا رد کند مورد معامله دیگر نیز واقع شود مالک می‌تواند هر یک از معاملات را که بخواهد اجازه کند. در این صورت هر یک را اجازه کرد، معاملات بعد از آن نافذ و سابق بر آن باطل خواهد بود.

 ماده ۲۵۸ نسبت به منافع مالی که مورد معامله‌ی فضولی بوده است و همچنین نسبت به منافع حاصله از عوض آن، اجازه یا رد از روز عقد مؤثر خواهد بود.

 ماده ۲۵۹ هر گاه معامل فضولی، مالی را که موضوع معامله بوده است به تصرف متعامل داده باشد و مالک، آن معامله را اجازه نکند، متصرف، ضامن عین و منافع است.

 ماده ۲۶۰ در صورتی که معامل فضولی، عوض مالی را که موضوع معامله بوده است گرفته و در نزد خود داشته باشد و مالک با اجازه معامله، قبض عوض را نیز اجازه کند دیگر حق رجوع به طرف دیگر نخواهد داشت.

 ماده ۲۶۱ در صورتی که مبیع فضولی به تصرف مشتری داده شود هر گاه مالک، معامله را اجازه نکرد مشتری نسبت به اصل مال و منافع مدتی که در تصرف او بوده ضامن است اگر چه منافع را استیفا نکرده باشد و همچنین است نسبت به هر عیبی که در مدت تصرف مشتری، حادث شده باشد.

 ماده ۲۶۲ در مورد ماده‌ی قبل، مشتری حق دارد که برای استرداد ثمن، عیناً یا مثلاً یا قیمتاً به بایع فضولی رجوع کند.

 ماده ۲۶۳ هر گاه مالک، معامله را اجازه نکند و مشتری هم بر فضولی بودن آن جاهل باشد حق دارد که برای ثمن و کلیه‌ی غرامات به بایع فضولی رجوع کند و در صورت عالم بودن، فقط حق رجوع برای ثمن را خواهد داشت.

 فصل ششم – در سقوط تعهدات

 ماده ۲۶۴ تعهدات به یکی از طرق ذیل ساقط می‌شود:

۱- به وسیله‌ی وفای به عهد

۲- به وسیله‌ی اقاله

۳- به وسیله‌ی ابراء

۴- به وسیله‌ی تبدیل تعهد

۵- به وسیله‌ی تهاتر

۶- به وسیله‌ی مالکیت مافی‌الذمه

 مبحث اول – در وفای به عهد

 ماده ۲۶۵ هر کس مالی به دیگری بدهد ظاهر، در عدم تبرع است بنابراین اگر کسی چیزی به دیگری بدهد بدون این که مقروض آن چیز باشد می‌تواند استرداد کند.

 ماده ۲۶۶ در مورد تعهداتی که برای متعهدله، قانوناً حق مطالبه نمی‌باشد اگر متعهد به میل خود آن را ایفا نماید دعوی استرداد او مسموع نخواهد بود.

 ماده ۲۶۷ ایفای دین از جانب غیر مدیون هم جایز است اگر چه از طرف مدیون اجازه نداشته باشد ولیکن کسی که دین دیگری را ادا می‌کند اگر با اذن باشد حق مراجعه به او دارد والا حق رجوع ندارد.

 ماده ۲۶۸ انجام فعلی در صورتی که مباشرت شخص متعهد شرط شده باشد به وسیله‌ی دیگری ممکن نیست مگر با رضایت متعهدله.

 ماده ۲۶۹ وفای به‌عهد وقتی محقق می‌شود که متعهد، چیزی را که می‌دهد، مالک و یا مأذون از طرف مالک باشد و شخصاً هم اهلیت داشته باشد.

 ماده ۲۷۰ اگر متعهد در مقام وفای به عهد، مالی تأدیه نماید دیگر نمی‌تواند به عنوان این که در حین تأدیه، مالک آن نبوده استرداد آن را از متعهدله بخواهد مگر این که ثابت کند که مال غیر و با مجوز قانونی در ید او بوده، بدون این که اذن در تأدیه داشته باشد.

 ماده ۲۷۱ دین باید به شخص داین یا به کسی که از طرف او وکالت دارد تأدیه گردد یا به کسی که قانوناً حق قبض دارد.

 ماده ۲۷۲ تأدیه به غیر اشخاص مذکور در ماده‌ی فوق وقتی صحیح است که داین راضی شود.

 ماده ۲۷۳ اگر صاحب حق از قبول آن امتناع کند متعهد به‌وسیله‌ی تصرف دادن آن به حاکم یا قائم‌مقام او بری می‌شود و از تاریخ این اقدام، مسئول خسارتی که ممکن است به موضوع حق وارد آید نخواهد بود.

 ماده ۲۷۴ اگر متعهدله اهلیت قبض نداشته باشد تأدیه در وجه او معتبر نخواهد بود.

 ماده ۲۷۵ متعهدله را نمی‌توان مجبور نمود که چیز دیگری به غیر آن چه که موضوع تعهد است قبول نماید اگر چه آن شئ، قیمتاً معادل یا بیشتر از موضوع تعهد باشد.

 ماده ۲۷۶ مدیون نمی‌تواند مالی را که از طرف حاکم ممنوع از تصرف در آن شده است در مقام وفای به عهد تأدیه نماید.

 ماده ۲۷۷ متعهد نمی‌تواند متعهدله را مجبور به قبول قسمتی از موضوع تعهد نماید ولی حاکم می‌تواند نظر به وضعیت مدیون، مهلت عادله یا قرار اقساط دهد.

 ماده ۲۷۸ اگر موضوع تعهد عین معینی باشد، تسلیم آن به صاحبش در وضعیتی که حین تسلیم دارد موجب برائت متعهد می‌شود اگر چه کسر و نقصان داشته باشد، مشروط بر این که کسر و نقصان از تعدی و تفریط متعهد ناشی نشده باشد، مگر در مواردی که در این قانون تصریح شده است. ولی اگر متعهد با انقضای اجل و مطالبه، تأخیر در تسلیم نموده باشد مسئول هر کسر و نقصان خواهد بود اگر چه کسر و نقصان، مربوط به تقصیر شخص متعهد نباشد.

 ماده ۲۷۹ اگر موضوع تعهد عین شخصی نبوده و کلی باشد متعهد مجبور نیست که از فرد اعلای آن ایفا کند، لیکن از فردی هم که عرفاً معیوب محسوب است نمی‌تواند بدهد.

 ماده ۲۸۰ انجام تعهد باید در محلی که عقد واقع شده به عمل آید مگر این که بین متعاملین قرارداد مخصوصی باشد یا عرف و عادت، ترتیب دیگری اقتضا نماید.

 ماده ۲۸۱ مخارج تأدیه به‌عهده‌ی مدیون است مگر این که شرط خلاف شده باشد.

 ماده ۲۸۲ اگر کسی به یک نفر دیون متعدده داشته باشد، تشخیص این که تأدیه از بابت کدام دین است با مدیون می‌باشد.

 مبحث دوم – در اقاله

 ماده ۲۸۳ بعد از معامله، طرفین می‌توانند به تراضی آن را اقاله و تفاسخ کنند.

 ماده ۲۸۴ اقاله به هر لفظ یا فعلی واقع می‌شود که دلالت بر به هم زدن معامله کند.

 ماده ۲۸۵ موضوع اقاله ممکن است تمام معامله واقع شود یا فقط مقداری از مورد آن.

 ماده ۲۸۶ تلف یکی از عوضین، مانع اقاله نیست در این صورت به جای آن چیزی که تلف شده است، مثل آن در صورت مثلی بودن و قیمت آن در صورت قیمی‌بودن داده می‌شود.

 ماده ۲۸۷ نماات و منافع منفصله که از زمان عقد تا زمان اقاله در مورد معامله حادث می‌شود مال کسی است که به واسطه‌ی عقد مالک شده است ولی نماات متصله مال کسی است که در نتیجه‌ی اقاله، مالک می‌شود.

 ماده ۲۸۸ اگر مالک، بعد از عقد در مورد معامله تصرفاتی کند که موجب ازدیاد قیمت آن شود، در حین اقاله به مقدار قیمتی که به سبب عمل او زیاد شده است مستحق خواهد بود.

 مبحث سوم – در ابرا

 ماده ۲۸۹ ابرا عبارت از این است که دائن از حق خود به اختیار صرف نظر نماید.

 ماده ۲۹۰ ابرا وقتی موجب سقوط تعهد می‌شود که متعهدله برای ابرا اهلیت داشته باشد.

 ماده ۲۹۱ ابرای ذمه‌ی میت از دین صحیح است.

 مبحث چهارم – در تبدیل تعهد

 ماده ۲۹۲ تبدیل تعهد در موارد ذیل حاصل می‌شود:

۱- وقتی که متعهد و متعهدله به تبدیل تعهد اصلی به تعهد جدیدی که قائم‌مقام آن می‌شود به سببی از اسباب، تراضی نمایند در این صورت متعهد نسبت به تعهد اصلی بری می‌شود.

۲- وقتی که شخص ثالثی با رضایت متعهدله قبول کند که دین متعهد را ادا نماید.

۳- وقتی که متعهدله مافی‌الذمه‌ی متعهد را به کسی دیگر منتقل نماید.

 ماده ۲۹۳ در تبدیل تعهد، تضمینات تعهد سابق به تعهد لاحق تعلق نخواهد گرفت مگر این که طرفین معامله آن را صراحتاً شرط کرده باشند.

 مبحث پنجم – در تهاتر

 ماده ۲۹۴ وقتی دو نفر در مقابل یکدیگر مدیون باشند بین دیون آن‌ها به یکدیگر به طریقی که در مواد ذیل مقرر است تهاتر حاصل می‌شود.

 ماده ۲۹۵ تهاتر، قهری است و بدون این که طرفین در این موضوع تراضی نمایند حاصل می‌گردد. بنابراین به محض این که دو نفر در مقابل یکدیگر در آن واحد مدیون شدند هر دو دین تا اندازه‌ای که با هم معادله می‌نمایند به طور تهاتر برطرف شده و طرفین به مقدار آن در مقابل یکدیگر بری می‌شوند.

 ماده ۲۹۶ تهاتر فقط در مورد دو دینی حاصل می‌شود که موضوع آن‌ها از یک جنس باشد، با اتحاد زمان و مکان تأدیه ولو به اختلاف سبب.

 ماده ۲۹۷ اگر بعد از ضمان، مضمون‌له به مضمون‌عنه مدیون شود، موجب فراغ ذمه‌ی ضامن نخواهد شد.

 ماده ۲۹۸ اگر فقط محل تأدیه دینین، مختلف باشد تهاتر وقتی حاصل می‌شود که با تأدیه‌ی مخارج مربوط به نقل موضوع قرض از محلی به محل دیگر یا به نحوی از انحا، طرفین، حق تأدیه در محل معین را ساقط نمایند.

 ماده ۲۹۹ در مقابل حقوق ثابته‌ی اشخاص ثالث، تهاتر مؤثر نخواهد بود و بنابراین اگر موضوع دین به نفع شخص ثالثی در نزد مدیون مطابق قانون توقیف شده باشد و مدیون بعد از این توقیف از دائن خود طلبکار گردد دیگر نمی‌تواند به استناد تهاتر، از تأدیه‌ی مال توقیف‌شده امتناع کند.

 مبحث ششم – مالکیت مافی‌الذمه

 ماده ۳۰۰ اگر مدیون، مالک مافی‌الذمه‌ی خود گردد ذمه‌ی او بری می‌شود، مثل این که اگر کسی به مورث خود مدیون باشد پس از فوت مورث، دین او به نسبت سهم‌الارث ساقط می‌شود.

چک به طور کلی در قانون صدور چک مصوب ۱۳۵۵ و قانون تجارت مصوب ۱۳۱۱ با اصلاحات بعدی:

قانون صدور چک مصوب ۱۳۵۵ با اصلاحات مصوب ۱۳۷۲ و اصلاحات مصوب ۱۳۸۲:

ماده ۱- (الحاقی ۱۳۷۲/۸/۱۱) انواع چک عبارتند از:

۱. چک عادی،‌ چکی است که اشخاص عهده بانک‌ها به حساب جاری خود صادر می‌کنند و دارنده آن تضمینی جز اعتبار صادرکننده آن ندارد.

۲. چک تایید شده، چکی است که اشخاص عهده بانک‌ها به حساب جاری خود صادر و توسط بانک محال علیه پرداخت وجه آن تایید می‌شود.

۳. چک تضمین‌شده، چکی است که توسط بانک به عهده همان بانک به درخواست مشتری صادر و پرداخت وجه آن توسط بانک تضمین می‌شود.

۴. چک مسافرتی، چکی است که توسط بانک صادر و وجه آن در هریک از شعب آن بانک توسط نمایندگان و کارگزارن آن پرداخت می‌گردد.

ماده ۲- چک‌‌های صادر عهده بانک‌هایی که طبق قوانین ایران در داخل کشور دایر شده یا می‌شوند همچنین شعب آنها در خارج از کشور در حکم اسناد لازم‌الاجرا است و دارنده چک در صورت مراجعه به بانک و عدم دریافت تمام یا قسمتی از وجه آن به علت نبودن محل یا به هر دلیل دیگری که منتهی به برگشت چک و عدم پرداخت گردد می‌تواند طبق قوانین و آیین‌نامه‌های مربوط به اجرای اسناد رسمی وجه چک یا باقیمانده آن را از صادرکننده وصول نماید.

برای صدور اجراییه دارنده چک باید عین چک و گواهی‌نامه مذکور در ماده ۴ و یا گواهی‌‌نامه مندرج در ماده ۵ را به اجرای ثبت اسناد محل تسلیم نماید.

اجراء ثبت در صورتی دستور اجرا صادر می‌کند که مطابقت امضای چک به نمونه امضای صادرکننده در بانک از طرف بانک گواهی شده باشد.

دارنده چک اعم از کسی که چک در وجه او صادر گردیده یا به نام او پشت‌نویسی شده یا حامل چک (در مورد چک‌های در وجه حامل) یا قائم مقام قانونی آنان.

تبصره (الحاقی ۱۳۶۷/۰۳/۱۰) مصوب مجمع تشخیص مصلحت نظام) دارنده چک می‌تواند محکومیت صادرکننده را نسبت به پرداخت کلیه خسارات و هزینه‌های وارد شده که مستقیما و به طور متعارف در جهت وصول طلب خود از ناحیه وی متحمل شده است، اعم از آنکه قبل از صدور حکم یا پس از آن باشد، از دادگاه تقاضا نماید. در صورتی که دارنده چک جبران خسارت و هزینه‌های مزبور را پس از صدور حکم درخواست کند، باید درخواست خود را به همان دادگاه صادرکننده حکم تقدیم نماید.

ماده ۳- (اصلاحی ۱۳۸۲/۰۶/۰۲) صادرکننده چک باید در تاریخ مندرج در آن معادل مبلغ مذکور در بانک محال علیه وجه نقد داشته باشد و نباید تمام یا قسمتی از وجهی را که به اعتبار آن چک صادر کرده، به صورتی از بانک خارج نماید یا دستور عدم پرداخت وجه چک را بدهد و نیز نباید چک را به صورتی تنظیم نماید که بانک به عللی از قبیل عدم مطابقت امضا یا قلم خوردگی در متن چک، یا اختلاف در مندرجات چک و امثال آن از پرداخت وجه چک خودداری نماید.

هرگاه در متن چک شرطی برای پرداخت ذکر شده باشد، بانک به آن شرط ترتیب اثر نخواهد داد.

ماده ۳ مکرر- (الحاقی ۱۳۸۲/۰۶/۰۲) چک فقط در تاریح مندرج در آن و با پس از تاریخ مذکور قابل وصول از بانک خواهد بود.

ماده ۴- هر گاه وجه چک به علتی از علل مندرج در ماده ۳ پرداخت نگردد بانک مکلف است در برگ مخصوصی که مشخصات چک و هویت و نشانی کامل صادرکننده در آن ذکر شده باشد علت یا علل عدم پرداخت را صریحا قید و آن را امضاء و مهر نموده و به دارنده چک تسلیم نماید.

در برگ مذکور باید مطابقت امضا صادرکننده چک با نمونه امضا موجود در بانک (در حدود عرف بانکداری) و یا عدم مطابقت آن از طرف بانک تصدیق شود.

بانک مکلف است به منظور اطلاع صادرکننده چک، فورا نسخه دوم این برگ را به آخرین نشانی صاحب حساب که در بانک موجود است ارسال دارد.

در برگ مذبور باید نام و نام خانوادگی و نشانی کامل دارنده چک نیز قید گردد.

ماده ۵- در صورتی که موجودی حساب صادرکننده چک نزد بانک کمتر از مبلغ چک باشد به تقاضای دارنده چک بانک مکلف است مبلغ موجود در حساب را به دارنده چک بپردازد و دارنده چک با قید مبلغ دریافت شده در پشت چک و تسلیم آن به بانک، گواهی‌نامه مشتمل بر مشخصات چک و مبلغی که پرداخت شده از بانک دریافت می‌نماید. چک مذکور نسبت به مبلغی که پرداخت نگردیده  بی‌محل محسوب و گواهی‌نامه بانک در این مورد برای دارنده چک جانشین اصل چک خواهد بود.

در مورد این ماده نیز بانک مکلف است اعلامیه مذکور در ماده قبل را برای صاحب حساب ارسال نماید.

ماده ۶- بانک‌ها مکلفند در روی هر برگ چک نام و نام خانوادگی صاحب حساب را قید نمایند.

ماده ۷- (اصلاحی ۱۳۸۲/۰۶/۰۲) هرکس بزه صدور چک بلامحل گردد به شرح ذیل محکوم خواهد شد:

الف- چنانچه مبلغ مندرج در متن چک کمتر از ده میلیون ریال باشد به حبس تا حداکثر شش ماه محکوم خواهد شد.

ب- چنانچه مبلغ مندرج در متن چک از ده میلیون ریال تا پنجاه میلیون ریال باشد از شش‌ماه تا یک‌سال حبس محکوم خواهد شد.

ج- چنانچه مبلغ مندرج در متن چک از پنجاه میلیون ریال بیشتر باشد به حبس از یک سال تا دو سال و ممنوعیت از داشتن دسته‌چک به مدت دوسال محکوم خواهد شد و در صورتی که که صادر کننده چک اقدام به صدور چکهای بلامحل نموده باشد مجموع مبالغ مندرج در متون چک‌ها ملاک عمل خواهد بود.

تبصره (الحاقی ۱۳۸۲/۰۶/۰۲) این مجازات شامل مواردی که ثابت شود چک‌های بلامحل بابت معاملات نامشروع و یا بهره ربوی صادر شده، نمی‌باشد.

ماده ۸ – (اصلاحی ۱۳۷۲/۰۸/۱۱) چک‌هایی که در ایران عهده بانک‌های خارج از کشور صادر شده باشند از لحاظ کیفری مشمول مقررات این قانون خواهند بود.

ماده ۹- در صورتی که صادرکننده چک قبل از تاریخ شکایت کیفری، وجه چک را نقدا به دارنده آن پرداخته یا به موافقت شاکی خصوصی ترتیبی برای پرداخت آن داده باشد یا موجبات پرداخت آن را در بانک محال علیه فراهم نماید قابل تعقیب کیفری نیست.

در مورد اخیر بانک مذکور مکلف است تا میزان وجه چک حساب صادرکننده را مسدود نماید و به محض مراجه دارنده و تسلیم چک وجه آن را بپردازد.

ماده ۱۰- (اصلاحی ۱۳۷۲/۰۸/۱۱) هر کس با علم به بسته بودن حساب بانکی خود مبادرت به صدور چک نماید عمل وی در حکم صدور چک بی‌محل خواهد بود و به حداکثر مجازات مندرج در ماده ۷ محکوم خواهد شد و مجازات تعیین شده غیرقابل تعلیق خواهد بود.

ماده ۱۱- جرایم مذکور در این قانون بدون شکایت دارنده چک قابل تعقیب نیست و در صورتی که دارنده چک تا شش ماه از تاریخ صدور چک برای وصول آن به بانک مراجعه ننماید یا ظرف شش ماه از تاریخ صدور گواهی عدم پرداخت شکایت ننماید دیگر حق شکایت کیفری نخواهد داشت.

منظور از دارنده چک در این ماده شخصی است که برای اولین بار چک را به بانک ارائه داده است.

برای تشخیص این که چه کسی اولین بار برای وصول چک به بانک مراجه کرده است، بانک‌ها مکلفند به محض مراجعه دارنده چک هویت کامل او را در پشت چک با ذکر تاریخ قید نمایند.

کسی که چک پس از برگشت از بانک به وی منتقل گردیده حق شکایت کیفری نخواهد داشت مگر آنکه انتقال قهری باشد.

در صورتی که دارنده چک بخواهد چک را به وسیله شخص دیگری به نمایندگی از طرف خود وصول کند و حق شکایت کیفری او در صورت بی‌محل بودن چک محفوظ باشد، باید هویت و نشانی خود را با تصریح نمایندگی شخص مذکور در ظهر چک قید نماید و در صورت بانک اعلامیه مذکور در ماده ۴ و ۵ را به نام صاحب چک صادر می‌کند و حق شکایت کیفری وی محفوظ خواهد بود.

تبصره: هرگاه بعد از شکایت کیفری، شاکی چک را به دیگری انتقال دهد با حقوق خود را نسبت به چک به هر نحو دیگری واگذار نماید تعقیب کیفری موقوف خواهد شد.

ماده ۱۲- (اصلاحی ۱۳۸۲/۰۶/۰۲) هرگاه قبل از صدور حکم قطعی، شاکی گذشت نماید و یا اینکه متهم وجه چک و خسارت تاخیر تادیه را نقدا به دارنده آن پرداخت کند، یا موجبات پرداخت وجه چک و خسارت مذکور (از تاریخ ارائه چک به بانک) را فراهم کند یا در صندوق دادگستری با اجراء ثبت تودیع نماید مرجع رسیدگی قرار موقوفی صادر خواهد کرد. صدور قرار موقوفی تعقیب در دادگاه کیفری مانع از آن نیست که دادگاه نسبت به سایر خسارت مورد مطالبه رسیدگی و حکم صادر کند.

هرگاه پس از صدور حکم قطعی شاکی گذشت کند و یا اینکه محکوم علیه به ترتیب فوق موجبات پرداخت وجه چک و خسارات تاخیر تادیه و سایر خسارات مندرج در حکم را فراهم نماید اجرای حکم موقوف می‌شود و محکوم علیه فقط ملزم به پرداخت مبلغی معادل یک سوم جزای نقدی مقرر در حک خواهد بود که به دستور دادستان به نفع دولت وصول خواهد شد.

تبصره (الحاقی ۱۳۸۲/۰۶/۰۲) میزان خسارات و نحوه احتساب آن بر مبنای قانون الحاق یک تبصره به ماده ۲ قانون اصلاح موادی از قانون صدور چک مصوب ۱۳۷۶٫۳٫۱۰ مجمع تشخیص مصلحت نظام خواهد بود.

ماده ۱۳- (اصلاحی ۱۳۸۲/۰۶/۰۲) در موارد زیر صادرکننده چک قابل تعقیق کیفری نیست:

الف- در صورتی که ثابت شود چک سفید امضا داده شده باشد.

ب- هرگاه در متن چک وصول وجه آن منوط به تحقق شرطی شده باشد.

ج- چنانچه در متن چک قید شده باشد که چک بابت تضمین انجام معامله و یا تعهدی است.

د- هرگاه بدون قید در متن چک ثابت شود که وصول وجه آن منوط به تحقق شرطی بوده یا چک بابت تضمین انجام معامله یا تعهدی است.

ه‍- در صورتی که ثابت شود چک بدون تاریخ صادر شده و یا تاریخ واقعی صدور چک مقدم بر تاریخ مندرج در متن چک باشد.

ماده ۱۴- (اصلاحی ۱۳۷۲/۰۸/۱۱) صادرکننده چک یا ذینفع با قائم مقام قانونی آنها با تصریح به اینکه چک مفقود یا سرقت یا جعل شده یا از طریق کلاهبرداری یا خیانت در امانت یا جرائم دیگری تحصیل گردیده می‌تواند کتبا دستور عدم پرداخت وجه چک را به بانک بدهد. بانک پس از احراز هویت دستور دهنده از پرداخت وجه آن خودداری خواهد کرد و در صورت ارائه چک بانک گواهی عدم پرداخت را با ذکر علت اعلام شده صادر و تسلیم می‌نماید.

دارنده چک می‌تواند علیه کسی که دستور عدم پرداخت داده شکایت کند و هرگاه خلاف ادعایی که موجب عدم پرداخت شده ثابت گردد دستور دهنده علاوه بر مجازات مقرر در ماده ۷ این قانون به پرداخت کلیه خسارات وارده به دارنده چک محکوم خواهد شد.

تبصره ۱ (اصلاحی ۱۳۷۶/۱۰/۱۴) ذینفع در مورد این ماده کسی است که چک به نام او صادر یا ظهرنویسی شده یا چک به او واگذار گردیده باشد (یا چک در وجه حامل به او واگذار گردیده)

در موردی که دستور عدم پرداخت مطابق این ماده صادر می‌شود بانک مکلف است وجه چک را تا تعیین تکلیف آن در مرجع رسیدگی یا انصراف دستوردهنده در حساب مسدودی نگهداری نماید.

تبصره ۲ (الحاقی ۱۳۷۲/۰۸/۱۱) دستور دهنده مکلف است پس از اعلام به بانک شکایت خود را به مراجع قضایی تسلیم و حداکثر ظرف مدت یکهفته گواهی تقدیم شکایت خود را به بانک تسلیم نماید در غیر این صورت پس از انقضا مدت مذکور بانک از محل موجودی به تقاضای دارنده چک وجه آن را پرداخت می‌کند.

تبصره ۳ (الحاقی ۱۳۷۶/۱۰/۱۴) پرداخت چک‌های تضمین‌شده و مسافرتی را نمی‌توان متوقف نمود مگر آنکه بانک صادرکننده نسبت به آن ادعای جعل نماید. در این مورد نیز حق دارنده چک راجع به  شکایت به مراجع قضایی طبق مفاد قسمت اخیر ماده ۱۴ محفوظ خواهد بود.

ماده ۱۵- دارنده چک می‌تواند وجه چک و ضرر و زیان خود را در دادگاه کیفری مرجع رسیدگی مطالبه نماید.

ماده ۱۶- رسیدگی به کلیه شکایات و دعاوی جزایی و حقوقی مربوط به چک در دادسرا و دادگاه تا خاتمه دادرسی، فوری و خارج از نوبت به عمل خواهد آمد.

ماده ۱۷- وجود چک در دست صادرکننده دلیل پرداخت وجه آن و انصراف شاکی از شکایت است مگر خلاف این امر ثابت گردد.

ماده ۱۸- (اصلاحی ۱۳۷۲/۰۶/۰۲) مرجع رسیدگی‌کننده جرائم مربوط به چک بلامحل،‌از متهمان در صورت توجه اتهام طبق ضوابط مقرر در ماده ۱۳۴ قانون آیین‌دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب (در امور کیفری) – مصوب ۱۳۷۸٫۶٫۲۸ کمیسیون قضایی مجلس شورای اسلامی- حسب مورد یکی از قرارهای تامین کفالت یا وثیقه (اعم از وجه نقد یا ضمانت‌نامه بانکی یا مال منقول و غیرمنقول) اخذ می‌نماید.

ماده ۱۹- در صورتی که چک به وکالت یا نمایندگی از طرف صاحب حساب اعم از شخص حقیقی یا حقوقی صادر شده باشد، صادرکننده چک و صاحب امضا متضامنا مسول پرداخت وجه چک بوده و اجراییه و حکم ضرر و زیان بر اساس تضامن علیه هر دو نفر صادر می‌شود. به علاوه امضاکننده چک طبق مقررات این قانون مسولیت کیفری خواهد داشت مگر اینکه ثابت نماید که عدم پرداخت مستند به عمل صاحب حساب یا وکیل یا نماینده بعدی او است،‌ که در این‌صورت کسی که موجب عدم پرداخت شده از نظر کیفری مسوول خواهد بود.

ماده ۲۰- مسولیت مدنی پشت‌نویسان چک طبق قوانین و مقررات مربوط کماکان به قوت خود باقی است.

ماده ۲۱- (اصلاحی ۱۳۷۲/۰۸/۱۱) بانک‌ها مکلفند کلیه حسابهای جاری اشخاصی را که بیش از یکبار چک بی‌محل صادرکرده و تعقیب آنها منجر به صدور کیفرخواست شده باشد بسته و تا سه سال به نام آنها حساب جاری دیگری باز ننمایند.

مسولین شعب هر بانکی که به تکلیف فوق عمل ننمایند حسب مورد با توجه به شرایط و امکانات و دفعات و مراتب جرم به یکی از مجازات‌های مقرر در ماده ۹ قانون رسیدگی به تخلفات اداری توسط هیات رسیدگی به تخلفات اداری محکوم خواهند شد.

تبصره ۱ (الحاقی ۱۳۷۲/۰۸/۱۱) بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران مکلف است سوابق مربوط به اشخاصی را که مبادرت به صدور چک بلامحل نموده‌اند به صورت مرتب و منظم ضبط و نگهداری نماید و فهرست اسامی این اشخاص را در اجرای مقررات این قانون در اختیار کلیه بانک‌های کشور قرار دهد.

تبصره ۲ (الحاقی ۱۳۷۲/۰۸/۱۱) ضوابط و مقرارت مربوط به محرومیت افراد از افتتاح حساب جاری و نحوه پاسخ به استعلامات بانک‌ها به موجب آیین‌نامه‌ای خواهد بود که ظرف مدت سه‌ماه توسط بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران تنظیم و به تصویب هیات دولت می‌رسد.

ماده ۲۲- (اصلاحی ۱۳۸۲/۰۶/۰۲) در صورتی که به متهم دسترسی حاصل نشود، آخرین نشانی متهم در بانک محال‌علیه اقامتگاه قانونی او محسوب می‌شود و هرگونه ابلاغی به نشانی مزبور به عمل می‌آید.

هرگاه متهم حسب مورد به نشانی بانکی یا نشانی تعیین‌شده شناخته نشود با چنین محلی وجود نداشته باشد گواهی مامور به منزله ابلاغ اوراق تلقی می‌شود و رسیدگی به متهم بدون لزوم احضار متهم وسیله مطبوعات ادامه خواهد یافت.

ماده ۲۳ قانون چک مصوب خرداد ۱۳۴۴ نسخ می‌شود.

قانون تجارت مصوب ۱۳۱۱ با اصلاحات بعدی:

فصل سوم چک

ماده ۳۱۰ چک نوشته‌ایست که بموجب آن صادرکننده وجوهی را که در نزد محال‌علیه دارد کلاً یا بعضاً مسترد یا بدیگری واگذار مینماید.
ماده ۳۱۱ در چک باید محل و تاریخ صدور قید شده و بامضای صادرکننده برسد – پرداخت وجه نباید وعده داشته باشد.
ماده ۳۱۲ چک ممکن است در وجه حامل یا شخص معین یا بحواله‌کرد باشد – ممکن است بصرف امضاء در ظهر بدیگری منتقل شود.
ماده ۳۱۳ وجه چک باید بمحض ارائه کارسازی شود.
ماده ۳۱۴ صدور چک ولو اینکه از محلی بمحل دیگر باشد ذاتاً عمل تجارتی محسوب نیست لیکن مقررات این قانون از ضمانت صادرکننده و‌ظهرنویسها و اعتراض و اقامه دعوی ضمان و مفقود شدن راجع به بروات شامل چک نیز خواهد بود.
ماده ۳۱۵ اگر چک در همان مکانی که صادر شده است باید تأدیه گردد دارنده چک باید در ظرف پانزده روز از تاریخ صدور وجه آنرا مطالبه کند و‌اگر از یک نقطه به نقطه دیگر ایران صادر شده باشد باید در ظرف چهل و پنج روز از تاریخ صدور چک مطالبه شود.
‌اگر دارنده چک در ظرف مواعد مذکوره در این ماده پرداخت وجه آن را مطالبه نکند دیگر دعوی او بر علیه ظهرنویس مسموع نخواهد بود و اگر وجه‌چک بسببی که مربوط بمحال‌علیه است از بین برود دعوی دارنده چک بر علیه صادرکننده نیز در محکمه مسموع نیست.
ماده ۳۱۶ کسی که وجه چک را دریافت میکند باید ظهر آنرا امضاء یا مهر نماید اگر چه چک در وجه حامل باشد.
ماده ۳۱۷ مقررات راجعه به چک هائی که در ایران صادر شده است در مورد چکهائی که از خارجه صادر شده و باید در ایران پرداخته شود نیز‌رعایت خواهد شد – لیکن مهلتی که در ظرف آن دارنده چک می‌تواند وجه چک را مطالبه کند چهار ماه از تاریخ صدور است.

فصل چهارم در مرور زمان

ماده ۳۱۸ دعاوی راجعه به برات و فته‌طلب و چک که از طرف تجار یا برای امور تجارتی صادر شده پس از انقضای پنج سال از تاریخ صدور‌ اعتراض نامه و یا آخرین تعقیب قضائی در محاکم مسموع نخواهد بود مگر اینکه در ظرف این مدت رسماً اقرار به دین شده باشد که در این صورت مبداءِ ‌مرور زمان از تاریخ اقرار محسوب است. در صورت عدم اعتراض مدت مرور زمان از تاریخ انقضاءِ مهلت اعتراض شروع میشود.
تبصره – مفاد این ماده در مورد بروات و چک و فته ‌طلبهائی که قبل از تاریخ اجرای قانون تجارت مصوب ۲۵ ولو ۱۳۰۳ و ۱۲ فروردین و ۱۲ خرداد۱۳۰۴ صادر شده است قابل اجرا نبوده و این اسناد از حیث مرور زمان تابع مقررات مربوط بمرور زمان راجع باموال منقوله است.
ماده ۳۱۹ اگر وجه برات یا فته‌طلب یا چک را نتوان بواسطه حصول مرور زمان پنجسال مطالبه کرد دارنده برات یا فته‌طلب یا چک می‌تواند تا‌ حصول مرور زمان اموال منقوله وجه آنرا از کسی که بضرر او استفاده بلاجهت کرده است مطالبه نماید.
تبصره – حکم فوق در موردی نیز جاری است که برات یا فته‌طلب یا چک یکی از شرایط اساسی مقرر در این قانون را فاقد باشد.

۳۱ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

مطالبه وجه چک از صادر کننده با قرار تامین خواسته

ماده ۳۱۰ قانون تجارت مصوب ۱۳۱۱ با اصلاحات بعدی:

ماده ۳۱۰ چک نوشته‌ای که به موجب آن صادر کننده وجوهی را که نزد محال علیه دارد کلاً یا بعضاً مسترد یا به دیگری واگذار می‌نماید.

ماده ۱۶ قانون صدور چک مصوب ۱۳۵۵ با اصلاحات مصوب ۱۳۷۲ و اصلاحات مصوب ۱۳۸۲:

ماده ۱۶ رسیدگی به کلیه شکایات و دعاوی جزایی و حقوقی مربوط به چک در دادسرا و دادگاه تا خاتمه دادرسی، فوری و خارج از نوبت به عمل خواهد آمد.

قانون آیین دادرسی مدنی مصوب ۱۳۷۹ با اصلاحات بعدی:

بند ج ماده ۱۰۸ خواهان می تواند قبل از تقدیم دادخواست یا ضمن دادخواست راجع به اصل دعوا یا در جریان دادرسی تا وقتی که حکم قطعی صادر نشده است در موارد زیر از دادگاه درخواست تامین خواسته نماید و دادگاه مکلف به قبول آن است:
الف ـ دعوا مستند به سند رسمی باشد.
ب ـ خواسته در معرض تضییع یا تفریط باشد.
ج ـ در مواردی از قبیل اوراق تجاری واخواست شده که به موجب قانون، دادگاه مکلف به قبول درخواست تامین باشد.
د ـ خواهان، خساراتی را که ممکن است به طرف مقابل وارد آید نقدا به صندوق دادگستری بپردازد.
تبصره ـ تعیین میزان خسارت احتمالی، با در نظر گرفتن میزان خواسته به نظر دادگاهی است که درخواست تامین را می پذیرد. صدور قرار تامین موکول به ایداع خسارت خواهد بود.

ماده ۱۰۹ ـ درکلیه دعاوی مدنی اعم از دعاوی اصلی یا طاری و درخواستهای مربوط به امورحسبی به استثنای مواردی که قانون امور حسبی مراجعه به دادگاه را مقرر داشته است ، خوانده می تواند برای تادیه خسارات ناشی از هزینه دادرسی و حق الوکاله که ممکن است خواهان محکوم شود از دادگاه تقاضای تامین نماید . دادگاه در صورتی که تقاضای مزبور را با توجه به نوع و وضع دعوا و سایر جهات موجه بداند ، قرار تامین صادر می نماید و تا وقتی که خواهان تامین ندهد، دادرسی متوقف خواهد ماند و در صورتی که مدت مقرر در قرار دادگاه برای دادن تامین منقضی شود و خواهان تامین ندهد به درخواست خوانده قرار رد دادخواست خواهان صادر می شود .
تبصره – چنانچه بر دادگاه محرز شود که منظور از اقامه دعوا تاخیر در انجام تعهد یا ایذای طرف یا غرض ورزی بوده، دادگاه مکلف است در ضمن صدور حکم یا قرار، خواهان را به تادیه سه برابر هزینه دادرسی به نفع دولت محکوم نماید.

ماده ۱۱۰ در دعاویی که مستند آنها چک یا سفته یا برات باشد و همچنین در مورد دعاوی مستند به اسناد رسمی و دعاوی علیه متوقف ، خوانده نمی تواند برای تامین خسارات احتمالی خود تقاضای تامین نماید.

ماده ۱۱۱ ـ درخواست تامین از دادگاهی می شود که صلاحیت رسیدگی به دعوا را دارد.

ماده ۱۱۲ ـ درصورتی که درخواست کننده تامین تا ده روز از تاریخ صدور قرار تامین نسبت به اصل دعوا دادخواست ندهد، دادگاه به درخواست خوانده، قرار تامین را لغو می نماید.

ماده ۱۱۳ ـ درخواست تامین درصورتی پذیرفته می شود که میزان خواسته معلوم یا عین معین باشد.

ماده ۱۱۴ ـ نسبت به طلب یا مال معینی که هنوز موعد تسلیم آن نرسیده است، در صورتی که حق مستند به سند رسمی و در معرض تضییع یا تفریط باشد می توان درخواست تامین نمود .

ماده ۱۱۵ ـ درصورتی که درخواست تامین شده باشد مدیر دفتر مکلف است پرونده را فوری به نظر دادگاه برساند ، دادگاه بدون اخطار به طرف، به دلایل درخواست کننده رسیدگی نموده، قرارتامین صادر یا آنرا رد می نماید .

ماده ۱۱۶ ـ قرار تامین به طرف دعوا ابلاغ می شود ، نامبرده حق دارد ظرف ده روز به این قراراعتراض نماید. دادگاه در اولین جلسه به اعتراض رسیدگی نموده و نسبت به آن تعیین تکلیف می نماید .

ماده ۱۱۷ ـ قرار تامین باید فوری به خوانده ابلاغ و پس از آن اجرا شود. درمواردی که ابلاغ فوری ممکن نباشد و تاخیر اجرا باعث تضییع یا تفریط خواسته گردد ابتدا قرار تامین اجرا و سپس ابلاغ می شود .

ماده ۱۱۸ ـ درصورتی که موجب تامین مرتفع گردد دادگاه قرار رفع تامین را خواهد داد. درصورت صدور حکم قطعی علیه خواهان یا استرداد دعوا و یا دادخواست، تامین خود به خود مرتفع می شود.

ماده ۱۱۹ ـ قرار قبول یا رد تامین قابل تجدید نظر نیست.

ماده ۱۲۰ ـ درصورتی که قرار تامین اجرا گردد و خواهان به موجب رای قطعی محکوم به بطلان دعوا شود و یا حقی برای او به اثبات نرسد ، خوانده حق دارد ظرف بیست روز از تاریخ ابلاغ حکم قطعی ، خسارتی را که از قرار تامین به او وارد شده است با تسلیم دلایل به دادگاه صادرکننده قرار، مطالبه کند. مطالبه خسارت در این مورد بدون رعایت تشریفات آیین دادرسی مدنی و پرداخت هزینه دادرسی صورت می گیرد.
مفاد تقاضا به طرف ابلاغ می شود تا چنانچه دفاعی داشته باشد ظرف ده روز از تاریخ ابلاغ بادلایل آن راعنوان نماید. دادگاه در وقت فوق العاده به دلایل طرفین رسیدگی و رای مقتضی صادر می نماید. این رای قطعی است. در صورتی که خوانده درمهلت مقرر مطالبه خسارت ننماید وجهی که بابت خسارت احتمالی سپرده شده به درخواست خواهان به او مسترد می شود.

۲ ـ اقسام تامین

ماده ۱۲۱ ـ تامین در این قانون عبارت است از توقیف اموال اعم از منقول و غیرمنقول .

ماده ۱۲۲ ـ اگر خواسته ، عین معین بوده و توقیف آن ممکن باشد، دادگاه نمی تواند مال دیگری را به عوض آن توقیف نماید.

ماده ۱۲۳ ـ درصورتی که خواسته عین معین نباشد یا عین معین بوده ولی توقیف آن ممکن نباشد، دادگاه معادل قیمت خواسته از سایر اموال خوانده توقیف می کند.

ماده ۱۲۴ ـ خوانده می تواند به عوض مالی که دادگاه می خواهد توقیف کند و یا توقیف کرده است، وجه نقد یا اوراق بهادار به میزان همان مال در صندوق دادگستری یا یکی از بانک ها ودیعه بگذارد . همچنین می تواند درخواست تبدیل مالی را که توقیف شده است به مال دیگر بنماید مشروط به اینکه مال پیشنهاد شده از نظر قیمت و سهولت فروش از مالی که قبلا توقیف شده است کمتر نباشد. در مواردی که عین خواسته توقیف شده باشد تبدیل مال منوط به رضایت خواهان است.

ماده ۱۲۵ ـ درخواست تبدیل تامین از دادگاهی می شود که قرار تامین را صادر کرده است. دادگاه مکلف است ظرف دو روز به درخواست تبدیل رسیدگی کرده، قرار مقتضی صادر نماید.

ماده ۱۲۶ ـ توقیف اموال اعم از منقول و غیرمنقول و صورت برداری و ارزیابی و حفظ اموال توقیف شده و توقیف حقوق استخدامی خوانده و اموال منقول وی که نزد شخص ثالث موجوداست، به ترتیبی است که در قانون اجرای احکام مدنی پیش بینی شده است .

ماده ۱۲۷ ـ از محصول املاک و باغها به مقدار دوسوم سهم خوانده توقیف می شود. اگر محصول جمع آوری شده باشد، مامور اجرا سهم خوانده را مشخص و توقیف می نماید. هرگاه محصول جمع آوری نشده باشد برداشت آن، خواه دفعتا و یا به دفعات، باحضور مامور اجرا به عمل خواهد آمد. خوانده مکلف است مامور اجرا را از زمان برداشت محصول مطلع سازد. مامور اجراحق هیچ گونه دخالت در امر برداشت محصول را ندارد ، فقط برای تعیین میزان محصولی که جمع آوری می شود حضور پیدا خواهد کرد. خواهان یا نماینده او نیز در موقع برداشت محصول حق حضور خواهد داشت.
تبصره – محصولاتی که در معرض تضییع باشد فورا ارزیابی و بدون رعایت تشریفات با تصمیم و نظارت دادگاه فروخته شده، وجه حاصل در حساب سپرده دادگستری تودیع می گردد.

ماده ۱۲۸ ـ در ورشکستگی چنانچه مال توقیف شده عین معین و مورد ادعای متقاضی تامین باشد، درخواست کننده تامین بر سایر طلبکاران حق تقدم دارد.

ماده ۱۲۹ ـ در کلیه مواردی که تامین مالی منتهی به فروش آن گردد رعایت مقررات فصل سوم از باب هشتم این قانون  مستثنیات دین) الزامی است.

ماده ۱۹۸ـ در صورتی که حق یا دینی بر عهده کسی ثابت شد، اصل بر بقای آن است مگر اینکه خلاف آن ثابت شود.

چک به طور کلی در قانون صدور چک مصوب ۱۳۵۵ و قانون تجارت مصوب ۱۳۱۱ با اصلاحات بعدی:

قانون صدور چک مصوب ۱۳۵۵ با اصلاحات مصوب ۱۳۷۲ و اصلاحات مصوب ۱۳۸۲:

ماده ۱- (الحاقی ۱۳۷۲/۸/۱۱) انواع چک عبارتند از:

۱. چک عادی،‌ چکی است که اشخاص عهده بانک‌ها به حساب جاری خود صادر می‌کنند و دارنده آن تضمینی جز اعتبار صادرکننده آن ندارد.

۲. چک تایید شده، چکی است که اشخاص عهده بانک‌ها به حساب جاری خود صادر و توسط بانک محال علیه پرداخت وجه آن تایید می‌شود.

۳. چک تضمین‌شده، چکی است که توسط بانک به عهده همان بانک به درخواست مشتری صادر و پرداخت وجه آن توسط بانک تضمین می‌شود.

۴. چک مسافرتی، چکی است که توسط بانک صادر و وجه آن در هریک از شعب آن بانک توسط نمایندگان و کارگزارن آن پرداخت می‌گردد.

ماده ۲- چک‌‌های صادر عهده بانک‌هایی که طبق قوانین ایران در داخل کشور دایر شده یا می‌شوند همچنین شعب آنها در خارج از کشور در حکم اسناد لازم‌الاجرا است و دارنده چک در صورت مراجعه به بانک و عدم دریافت تمام یا قسمتی از وجه آن به علت نبودن محل یا به هر دلیل دیگری که منتهی به برگشت چک و عدم پرداخت گردد می‌تواند طبق قوانین و آیین‌نامه‌های مربوط به اجرای اسناد رسمی وجه چک یا باقیمانده آن را از صادرکننده وصول نماید.

برای صدور اجراییه دارنده چک باید عین چک و گواهی‌نامه مذکور در ماده ۴ و یا گواهی‌‌نامه مندرج در ماده ۵ را به اجرای ثبت اسناد محل تسلیم نماید.

اجراء ثبت در صورتی دستور اجرا صادر می‌کند که مطابقت امضای چک به نمونه امضای صادرکننده در بانک از طرف بانک گواهی شده باشد.

دارنده چک اعم از کسی که چک در وجه او صادر گردیده یا به نام او پشت‌نویسی شده یا حامل چک (در مورد چک‌های در وجه حامل) یا قائم مقام قانونی آنان.

تبصره (الحاقی ۱۳۶۷/۰۳/۱۰) مصوب مجمع تشخیص مصلحت نظام) دارنده چک می‌تواند محکومیت صادرکننده را نسبت به پرداخت کلیه خسارات و هزینه‌های وارد شده که مستقیما و به طور متعارف در جهت وصول طلب خود از ناحیه وی متحمل شده است، اعم از آنکه قبل از صدور حکم یا پس از آن باشد، از دادگاه تقاضا نماید. در صورتی که دارنده چک جبران خسارت و هزینه‌های مزبور را پس از صدور حکم درخواست کند، باید درخواست خود را به همان دادگاه صادرکننده حکم تقدیم نماید.

ماده ۳- (اصلاحی ۱۳۸۲/۰۶/۰۲) صادرکننده چک باید در تاریخ مندرج در آن معادل مبلغ مذکور در بانک محال علیه وجه نقد داشته باشد و نباید تمام یا قسمتی از وجهی را که به اعتبار آن چک صادر کرده، به صورتی از بانک خارج نماید یا دستور عدم پرداخت وجه چک را بدهد و نیز نباید چک را به صورتی تنظیم نماید که بانک به عللی از قبیل عدم مطابقت امضا یا قلم خوردگی در متن چک، یا اختلاف در مندرجات چک و امثال آن از پرداخت وجه چک خودداری نماید.

هرگاه در متن چک شرطی برای پرداخت ذکر شده باشد، بانک به آن شرط ترتیب اثر نخواهد داد.

ماده ۳ مکرر- (الحاقی ۱۳۸۲/۰۶/۰۲) چک فقط در تاریح مندرج در آن و با پس از تاریخ مذکور قابل وصول از بانک خواهد بود.

ماده ۴- هر گاه وجه چک به علتی از علل مندرج در ماده ۳ پرداخت نگردد بانک مکلف است در برگ مخصوصی که مشخصات چک و هویت و نشانی کامل صادرکننده در آن ذکر شده باشد علت یا علل عدم پرداخت را صریحا قید و آن را امضاء و مهر نموده و به دارنده چک تسلیم نماید.

در برگ مذکور باید مطابقت امضا صادرکننده چک با نمونه امضا موجود در بانک (در حدود عرف بانکداری) و یا عدم مطابقت آن از طرف بانک تصدیق شود.

بانک مکلف است به منظور اطلاع صادرکننده چک، فورا نسخه دوم این برگ را به آخرین نشانی صاحب حساب که در بانک موجود است ارسال دارد.

در برگ مذبور باید نام و نام خانوادگی و نشانی کامل دارنده چک نیز قید گردد.

ماده ۵- در صورتی که موجودی حساب صادرکننده چک نزد بانک کمتر از مبلغ چک باشد به تقاضای دارنده چک بانک مکلف است مبلغ موجود در حساب را به دارنده چک بپردازد و دارنده چک با قید مبلغ دریافت شده در پشت چک و تسلیم آن به بانک، گواهی‌نامه مشتمل بر مشخصات چک و مبلغی که پرداخت شده از بانک دریافت می‌نماید. چک مذکور نسبت به مبلغی که پرداخت نگردیده  بی‌محل محسوب و گواهی‌نامه بانک در این مورد برای دارنده چک جانشین اصل چک خواهد بود.

در مورد این ماده نیز بانک مکلف است اعلامیه مذکور در ماده قبل را برای صاحب حساب ارسال نماید.

ماده ۶- بانک‌ها مکلفند در روی هر برگ چک نام و نام خانوادگی صاحب حساب را قید نمایند.

ماده ۷- (اصلاحی ۱۳۸۲/۰۶/۰۲) هرکس بزه صدور چک بلامحل گردد به شرح ذیل محکوم خواهد شد:

الف- چنانچه مبلغ مندرج در متن چک کمتر از ده میلیون ریال باشد به حبس تا حداکثر شش ماه محکوم خواهد شد.

ب- چنانچه مبلغ مندرج در متن چک از ده میلیون ریال تا پنجاه میلیون ریال باشد از شش‌ماه تا یک‌سال حبس محکوم خواهد شد.

ج- چنانچه مبلغ مندرج در متن چک از پنجاه میلیون ریال بیشتر باشد به حبس از یک سال تا دو سال و ممنوعیت از داشتن دسته‌چک به مدت دوسال محکوم خواهد شد و در صورتی که که صادر کننده چک اقدام به صدور چکهای بلامحل نموده باشد مجموع مبالغ مندرج در متون چک‌ها ملاک عمل خواهد بود.

تبصره (الحاقی ۱۳۸۲/۰۶/۰۲) این مجازات شامل مواردی که ثابت شود چک‌های بلامحل بابت معاملات نامشروع و یا بهره ربوی صادر شده، نمی‌باشد.

ماده ۸ – (اصلاحی ۱۳۷۲/۰۸/۱۱) چک‌هایی که در ایران عهده بانک‌های خارج از کشور صادر شده باشند از لحاظ کیفری مشمول مقررات این قانون خواهند بود.

ماده ۹- در صورتی که صادرکننده چک قبل از تاریخ شکایت کیفری، وجه چک را نقدا به دارنده آن پرداخته یا به موافقت شاکی خصوصی ترتیبی برای پرداخت آن داده باشد یا موجبات پرداخت آن را در بانک محال علیه فراهم نماید قابل تعقیب کیفری نیست.

در مورد اخیر بانک مذکور مکلف است تا میزان وجه چک حساب صادرکننده را مسدود نماید و به محض مراجه دارنده و تسلیم چک وجه آن را بپردازد.

ماده ۱۰- (اصلاحی ۱۳۷۲/۰۸/۱۱) هر کس با علم به بسته بودن حساب بانکی خود مبادرت به صدور چک نماید عمل وی در حکم صدور چک بی‌محل خواهد بود و به حداکثر مجازات مندرج در ماده ۷ محکوم خواهد شد و مجازات تعیین شده غیرقابل تعلیق خواهد بود.

ماده ۱۱- جرایم مذکور در این قانون بدون شکایت دارنده چک قابل تعقیب نیست و در صورتی که دارنده چک تا شش ماه از تاریخ صدور چک برای وصول آن به بانک مراجعه ننماید یا ظرف شش ماه از تاریخ صدور گواهی عدم پرداخت شکایت ننماید دیگر حق شکایت کیفری نخواهد داشت.

منظور از دارنده چک در این ماده شخصی است که برای اولین بار چک را به بانک ارائه داده است.

برای تشخیص این که چه کسی اولین بار برای وصول چک به بانک مراجه کرده است، بانک‌ها مکلفند به محض مراجعه دارنده چک هویت کامل او را در پشت چک با ذکر تاریخ قید نمایند.

کسی که چک پس از برگشت از بانک به وی منتقل گردیده حق شکایت کیفری نخواهد داشت مگر آنکه انتقال قهری باشد.

در صورتی که دارنده چک بخواهد چک را به وسیله شخص دیگری به نمایندگی از طرف خود وصول کند و حق شکایت کیفری او در صورت بی‌محل بودن چک محفوظ باشد، باید هویت و نشانی خود را با تصریح نمایندگی شخص مذکور در ظهر چک قید نماید و در صورت بانک اعلامیه مذکور در ماده ۴ و ۵ را به نام صاحب چک صادر می‌کند و حق شکایت کیفری وی محفوظ خواهد بود.

تبصره: هرگاه بعد از شکایت کیفری، شاکی چک را به دیگری انتقال دهد با حقوق خود را نسبت به چک به هر نحو دیگری واگذار نماید تعقیب کیفری موقوف خواهد شد.

ماده ۱۲- (اصلاحی ۱۳۸۲/۰۶/۰۲) هرگاه قبل از صدور حکم قطعی، شاکی گذشت نماید و یا اینکه متهم وجه چک و خسارت تاخیر تادیه را نقدا به دارنده آن پرداخت کند، یا موجبات پرداخت وجه چک و خسارت مذکور (از تاریخ ارائه چک به بانک) را فراهم کند یا در صندوق دادگستری با اجراء ثبت تودیع نماید مرجع رسیدگی قرار موقوفی صادر خواهد کرد. صدور قرار موقوفی تعقیب در دادگاه کیفری مانع از آن نیست که دادگاه نسبت به سایر خسارت مورد مطالبه رسیدگی و حکم صادر کند.

هرگاه پس از صدور حکم قطعی شاکی گذشت کند و یا اینکه محکوم علیه به ترتیب فوق موجبات پرداخت وجه چک و خسارات تاخیر تادیه و سایر خسارات مندرج در حکم را فراهم نماید اجرای حکم موقوف می‌شود و محکوم علیه فقط ملزم به پرداخت مبلغی معادل یک سوم جزای نقدی مقرر در حک خواهد بود که به دستور دادستان به نفع دولت وصول خواهد شد.

تبصره (الحاقی ۱۳۸۲/۰۶/۰۲) میزان خسارات و نحوه احتساب آن بر مبنای قانون الحاق یک تبصره به ماده ۲ قانون اصلاح موادی از قانون صدور چک مصوب ۱۳۷۶٫۳٫۱۰ مجمع تشخیص مصلحت نظام خواهد بود.

ماده ۱۳- (اصلاحی ۱۳۸۲/۰۶/۰۲) در موارد زیر صادرکننده چک قابل تعقیق کیفری نیست:

الف- در صورتی که ثابت شود چک سفید امضا داده شده باشد.

ب- هرگاه در متن چک وصول وجه آن منوط به تحقق شرطی شده باشد.

ج- چنانچه در متن چک قید شده باشد که چک بابت تضمین انجام معامله و یا تعهدی است.

د- هرگاه بدون قید در متن چک ثابت شود که وصول وجه آن منوط به تحقق شرطی بوده یا چک بابت تضمین انجام معامله یا تعهدی است.

ه‍- در صورتی که ثابت شود چک بدون تاریخ صادر شده و یا تاریخ واقعی صدور چک مقدم بر تاریخ مندرج در متن چک باشد.

ماده ۱۴- (اصلاحی ۱۳۷۲/۰۸/۱۱) صادرکننده چک یا ذینفع با قائم مقام قانونی آنها با تصریح به اینکه چک مفقود یا سرقت یا جعل شده یا از طریق کلاهبرداری یا خیانت در امانت یا جرائم دیگری تحصیل گردیده می‌تواند کتبا دستور عدم پرداخت وجه چک را به بانک بدهد. بانک پس از احراز هویت دستور دهنده از پرداخت وجه آن خودداری خواهد کرد و در صورت ارائه چک بانک گواهی عدم پرداخت را با ذکر علت اعلام شده صادر و تسلیم می‌نماید.

دارنده چک می‌تواند علیه کسی که دستور عدم پرداخت داده شکایت کند و هرگاه خلاف ادعایی که موجب عدم پرداخت شده ثابت گردد دستور دهنده علاوه بر مجازات مقرر در ماده ۷ این قانون به پرداخت کلیه خسارات وارده به دارنده چک محکوم خواهد شد.

تبصره ۱ (اصلاحی ۱۳۷۶/۱۰/۱۴) ذینفع در مورد این ماده کسی است که چک به نام او صادر یا ظهرنویسی شده یا چک به او واگذار گردیده باشد (یا چک در وجه حامل به او واگذار گردیده)

در موردی که دستور عدم پرداخت مطابق این ماده صادر می‌شود بانک مکلف است وجه چک را تا تعیین تکلیف آن در مرجع رسیدگی یا انصراف دستوردهنده در حساب مسدودی نگهداری نماید.

تبصره ۲ (الحاقی ۱۳۷۲/۰۸/۱۱) دستور دهنده مکلف است پس از اعلام به بانک شکایت خود را به مراجع قضایی تسلیم و حداکثر ظرف مدت یکهفته گواهی تقدیم شکایت خود را به بانک تسلیم نماید در غیر این صورت پس از انقضا مدت مذکور بانک از محل موجودی به تقاضای دارنده چک وجه آن را پرداخت می‌کند.

تبصره ۳ (الحاقی ۱۳۷۶/۱۰/۱۴) پرداخت چک‌های تضمین‌شده و مسافرتی را نمی‌توان متوقف نمود مگر آنکه بانک صادرکننده نسبت به آن ادعای جعل نماید. در این مورد نیز حق دارنده چک راجع به  شکایت به مراجع قضایی طبق مفاد قسمت اخیر ماده ۱۴ محفوظ خواهد بود.

ماده ۱۵- دارنده چک می‌تواند وجه چک و ضرر و زیان خود را در دادگاه کیفری مرجع رسیدگی مطالبه نماید.

ماده ۱۶- رسیدگی به کلیه شکایات و دعاوی جزایی و حقوقی مربوط به چک در دادسرا و دادگاه تا خاتمه دادرسی، فوری و خارج از نوبت به عمل خواهد آمد.

ماده ۱۷- وجود چک در دست صادرکننده دلیل پرداخت وجه آن و انصراف شاکی از شکایت است مگر خلاف این امر ثابت گردد.

ماده ۱۸- (اصلاحی ۱۳۷۲/۰۶/۰۲) مرجع رسیدگی‌کننده جرائم مربوط به چک بلامحل،‌از متهمان در صورت توجه اتهام طبق ضوابط مقرر در ماده ۱۳۴ قانون آیین‌دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب (در امور کیفری) – مصوب ۱۳۷۸٫۶٫۲۸ کمیسیون قضایی مجلس شورای اسلامی- حسب مورد یکی از قرارهای تامین کفالت یا وثیقه (اعم از وجه نقد یا ضمانت‌نامه بانکی یا مال منقول و غیرمنقول) اخذ می‌نماید.

ماده ۱۹- در صورتی که چک به وکالت یا نمایندگی از طرف صاحب حساب اعم از شخص حقیقی یا حقوقی صادر شده باشد، صادرکننده چک و صاحب امضا متضامنا مسول پرداخت وجه چک بوده و اجراییه و حکم ضرر و زیان بر اساس تضامن علیه هر دو نفر صادر می‌شود. به علاوه امضاکننده چک طبق مقررات این قانون مسولیت کیفری خواهد داشت مگر اینکه ثابت نماید که عدم پرداخت مستند به عمل صاحب حساب یا وکیل یا نماینده بعدی او است،‌ که در این‌صورت کسی که موجب عدم پرداخت شده از نظر کیفری مسوول خواهد بود.

ماده ۲۰- مسولیت مدنی پشت‌نویسان چک طبق قوانین و مقررات مربوط کماکان به قوت خود باقی است.

ماده ۲۱- (اصلاحی ۱۳۷۲/۰۸/۱۱) بانک‌ها مکلفند کلیه حسابهای جاری اشخاصی را که بیش از یکبار چک بی‌محل صادرکرده و تعقیب آنها منجر به صدور کیفرخواست شده باشد بسته و تا سه سال به نام آنها حساب جاری دیگری باز ننمایند.

مسولین شعب هر بانکی که به تکلیف فوق عمل ننمایند حسب مورد با توجه به شرایط و امکانات و دفعات و مراتب جرم به یکی از مجازات‌های مقرر در ماده ۹ قانون رسیدگی به تخلفات اداری توسط هیات رسیدگی به تخلفات اداری محکوم خواهند شد.

تبصره ۱ (الحاقی ۱۳۷۲/۰۸/۱۱) بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران مکلف است سوابق مربوط به اشخاصی را که مبادرت به صدور چک بلامحل نموده‌اند به صورت مرتب و منظم ضبط و نگهداری نماید و فهرست اسامی این اشخاص را در اجرای مقررات این قانون در اختیار کلیه بانک‌های کشور قرار دهد.

تبصره ۲ (الحاقی ۱۳۷۲/۰۸/۱۱) ضوابط و مقرارت مربوط به محرومیت افراد از افتتاح حساب جاری و نحوه پاسخ به استعلامات بانک‌ها به موجب آیین‌نامه‌ای خواهد بود که ظرف مدت سه‌ماه توسط بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران تنظیم و به تصویب هیات دولت می‌رسد.

ماده ۲۲- (اصلاحی ۱۳۸۲/۰۶/۰۲) در صورتی که به متهم دسترسی حاصل نشود، آخرین نشانی متهم در بانک محال‌علیه اقامتگاه قانونی او محسوب می‌شود و هرگونه ابلاغی به نشانی مزبور به عمل می‌آید.

هرگاه متهم حسب مورد به نشانی بانکی یا نشانی تعیین‌شده شناخته نشود با چنین محلی وجود نداشته باشد گواهی مامور به منزله ابلاغ اوراق تلقی می‌شود و رسیدگی به متهم بدون لزوم احضار متهم وسیله مطبوعات ادامه خواهد یافت.

ماده ۲۳ قانون چک مصوب خرداد ۱۳۴۴ نسخ می‌شود.

قانون تجارت مصوب ۱۳۱۱ با اصلاحات بعدی:

فصل سوم چک

ماده ۳۱۰ چک نوشته‌ایست که بموجب آن صادرکننده وجوهی را که در نزد محال‌علیه دارد کلاً یا بعضاً مسترد یا بدیگری واگذار مینماید.
ماده ۳۱۱ در چک باید محل و تاریخ صدور قید شده و بامضای صادرکننده برسد – پرداخت وجه نباید وعده داشته باشد.
ماده ۳۱۲ چک ممکن است در وجه حامل یا شخص معین یا بحواله‌کرد باشد – ممکن است بصرف امضاء در ظهر بدیگری منتقل شود.
ماده ۳۱۳ وجه چک باید بمحض ارائه کارسازی شود.
ماده ۳۱۴ صدور چک ولو اینکه از محلی بمحل دیگر باشد ذاتاً عمل تجارتی محسوب نیست لیکن مقررات این قانون از ضمانت صادرکننده و‌ظهرنویسها و اعتراض و اقامه دعوی ضمان و مفقود شدن راجع به بروات شامل چک نیز خواهد بود.
ماده ۳۱۵ اگر چک در همان مکانی که صادر شده است باید تأدیه گردد دارنده چک باید در ظرف پانزده روز از تاریخ صدور وجه آنرا مطالبه کند و‌اگر از یک نقطه به نقطه دیگر ایران صادر شده باشد باید در ظرف چهل و پنج روز از تاریخ صدور چک مطالبه شود.
‌اگر دارنده چک در ظرف مواعد مذکوره در این ماده پرداخت وجه آن را مطالبه نکند دیگر دعوی او بر علیه ظهرنویس مسموع نخواهد بود و اگر وجه‌چک بسببی که مربوط بمحال‌علیه است از بین برود دعوی دارنده چک بر علیه صادرکننده نیز در محکمه مسموع نیست.
ماده ۳۱۶ کسی که وجه چک را دریافت میکند باید ظهر آنرا امضاء یا مهر نماید اگر چه چک در وجه حامل باشد.
ماده ۳۱۷ مقررات راجعه به چک هائی که در ایران صادر شده است در مورد چکهائی که از خارجه صادر شده و باید در ایران پرداخته شود نیز‌رعایت خواهد شد – لیکن مهلتی که در ظرف آن دارنده چک می‌تواند وجه چک را مطالبه کند چهار ماه از تاریخ صدور است.

فصل چهارم در مرور زمان

ماده ۳۱۸ دعاوی راجعه به برات و فته‌طلب و چک که از طرف تجار یا برای امور تجارتی صادر شده پس از انقضای پنجسال از تاریخ صدور‌اعتراضنامه و یا آخرین تعقیب قضائی در محاکم مسموع نخواهد بود مگر اینکه در ظرف این مدت رسماً اقرار به دین شده باشد که در این صورت مبداءِ ‌مرور زمان از تاریخ اقرار محسوب است. در صورت عدم اعتراض مدت مرور زمان از تاریخ انقضاءِ مهلت اعتراض شروع میشود.
تبصره – مفاد این ماده در مورد بروات و چک و فته ‌طلبهائی که قبل از تاریخ اجرای قانون تجارت مصوب ۲۵ ولو ۱۳۰۳ و ۱۲ فروردین و ۱۲ خرداد۱۳۰۴ صادر شده است قابل اجرا نبوده و این اسناد از حیث مرور زمان تابع مقررات مربوط بمرور زمان راجع باموال منقوله است.
ماده ۳۱۹ اگر وجه برات یا فته‌طلب یا چک را نتوان بواسطه حصول مرور زمان پنجسال مطالبه کرد دارنده برات یا فته‌طلب یا چک می‌تواند تا‌حصول مرور زمان اموال منقوله وجه آنرا از کسی که بضرر او استفاده بلاجهت کرده است مطالبه نماید.
تبصره – حکم فوق در موردی نیز جاری است که برات یا فته‌طلب یا چک یکی از شرایط اساسی مقرر در این قانون را فاقد باشد.

۳۱ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

در چه شرایطی مجازات لواط و تفخیذ اعدام است ؟

مطابق قانون مجازات اسلامی در موارد زیر مجازات این جرم اعدام است :

۱- اگر فاعل از لحاظ قانونی محصن باشد

۲- اگر فاعل لواط را با عنف یا اکراه انجام دهد

۳- اگر فاعل غیر مسلمان و مفعول مسلمان باشد مجازات فاعل اعدام است.

۴- در تفخیذ اگر فاعل غیر مسلمان و مفعول مسلمان باشد مجازات فاعل اعدام است.

 

آیا تفاوتی دارد در دادگاه به جرم لواط محکوم شویم یا تفخیذ ؟

اگر به مجازات های گفته شده در فوق توجه شود مشخص است به جز در موارد منتهی به اعدام در سایر موارد مجازات هر دو جرم یکسان بوده و عبارت است از صد ضربه شلاق حدی

 

راه های اثبات لواط چیست ؟

لواط چون جزء جرایم حدی میباشد با اقرار – شهادت شهود – علم قاضی و قرائنی همچون پزشکی قانونی ، آنتن دهی و سایر موارد همچون تحقیقات محلی و … قابل اثبات است.

بنابراین با قسم خوردن و قسامه در دادگاه نمیتوان این جرم را اثبات کرد.

 

آیا پرونده لواط نیاز به وکیل دارد ؟

با توجه به مجازات هایی که این جرم دارد و هر دو مجازات بسیار سنگین میباشداز طرفی برخورد قاطعانه شعب رسیدگی کننده ، مواد متعدد قانونی در این خصوص عدم آشنایی با رویه دادگاه ها و مهم تر از آن کم سن و سال بودن طرفین پرونده یا یکی از آنهاحضور وکیل بنظر الزامی میباشد.

۲۳ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

آیا تفاوتی بین تفخیذ با لواط از لحاظ مجازات وجود دارد ؟

مطابق قوانین موجود این دو جرم اگر منتهی به شلاق شوند هر دو به یک میزان شلاق دارد.

اما در لواط ممکن است حد مفعول اعدام باشد مگر در شرایط خاص مثل اکراه

این در حالیست که در تفخیذ مجازات فاعل و مفعول یکسان است مگر فاعل غیر مسلمان و مفعول مسلمان باشد که در این صورت مجارات فاعل اعدام است.

۲۳ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

تفخیذ به چه معناست ؟

در فوق گفته شد اگر ختنه گاه داخل دبر شود به آن لواط میگویند.حال اگر چنین اتفاقی نیافتدبه زبان ساده فاعل آلتش را بین رانهای((باسن)) مفعول بگذارد اما دخول صورت نگیرد به آن تفخیذ میگویند.

ناگفته نماند اگر دخول صورت بگیرد اما تا ختنه گاه فرو نرود نیز تفخیذ است نه لواط

۲۳ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

لواط به چه معناست ؟

اگر این انسان مذکر((مرد-پسر)) آلت تناسلی را تا ختنه گاه آن در دُبُر((پشت-باسن)) انسان مذکر دیگری فرو کند

بگونه ای که ختنه گاه داخل دبر شود به آن لواط میگویند

که بسته به شرایط آن مجازات های مختلفی از قبیل اعدام یا شلاق حدی دارد.

تعریف قانونی لواط در ماده ۲۳۳ قانون مجازات اسلامی آمده است.

متاسفانه در جامعه به هر عمل شنیعی بین دو فرد مذکر لواط گفته میشود در حالیکه از لحاظ قانونی شرط اصلی وقوع لواط داخل شدن ختنه گاه به پشت فرد مذکر دیگر است.

حال ممکن است سوال شود پس اگر دخولی نباشد اسم قانونی این عمل چیست؟

در قانون فوق ماده ۲۳۵ آن عمل دیگری را بیان نموده که به آن تفخیذ میگویند.

۲۳ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

تفاوت بین دعاوی حقوقی و کیفری چیست؟

دعوا به معنایی که در بند پیشین مورد اشاره قرار گرفت، انواع مختلفی دارد اما در یک تقسیم‌بندی کلی به دو نوع دعوای حقوقی و دعوای کیفری تقسیم می‌گردد. اشخاص حقیقی یا حقوقی که درصدد اقامه دعوا می‌باشند، باید پیش از هر اقدامی با بهره‌گیری از مشاوره‌های تخصصی، حقوقی یا کیفری بودن موضوع دعوا را تشخیص داده و سپس براساس آن، اقدامات قانونی لازم را انجام دهند.

 

مهم‌ترین تفاوت بین دعاوی حقوقی و کیفری بدین شرح است:

الف. تفاوت بین دعاوی حقوقی و کیفری در نحوه طرح دعوی

یکی از مهم‌ترین وجوه افتراق دعوای حقوقی و دعوای کیفری، نحوه‌ی طرح این دعاوی است. اقامه‌ی دعوای حقوقی نیازمند تنظیم و تقدیم دادخواست و در برخی از موارد قانونی، نیازمند تنظیم و تقدیم درخواست می‌باشد اما طرح دعوای کیفری مستلزم تنظیم شکوائیه است. بنابراین، نمی‌توان اموری را که فاقد جنبه‌ی کیفری است، از طریق طرح شکایت مورد پیگیری قرار داد. هم‌چنین اقامه‌ی این دعاوی بدون پرداخت هزینه‌ی دادرسی امکان‌پذیر نیست؛ با این تفاوت که هزینه‌ی دادرسی در تمامی دعاوی کیفری یکسان و برابر بوده اما در دعاوی حقوقی این هزینه براساس بهای خواسته متغیّر می‌باشد. بنابراین، به میزانی که بهای خواسته افزایش یابد، هزینه‌ی دادرسی نیز افزایش خواهد یافت. البته در صورتی که خواهان دعاوی حقوقی توانایی پرداخت این هزینه را نداشته باشد، می‌تواند در ابتدا با تقدیم دادخواست اعسار بدون پرداخت این هزینه در مراحل ابتدایی، دعوای حقوقی خود را طرح نماید. به طرفین دعوای حقوقی، «خواهان» و «خوانده» و به طرفین دعوای کیفری، «شاکی» و «مُشتکی‌عنه» گفته می‌شود.

ب. تفاوت بین دعاوی حقوقی و کیفری در مرجع صالح به رسیدگی

یکی دیگر از وجوه تمایز بسیار مهم میان دعاوی حقوقی و کیفری، مرجع قضایی صالح برای رسیدگی به هر یک از آن‌ها می‌باشد. مرجع صالح برای طرح شکایت دادسرا می‌باشد. البته این شکایات ممکن است در نزد ضابطان دادگستری(هم‌چون افسران و درجه‌داران نیروی انتظامی) نیز صورت گیرد ولی با این حال باید آن‌ها نیز پس از ثبت شکایت آن را به مقامات قضایی ارجاع دارند. پس از انجام تحقیقات مقدماتی در خصوص پرونده، حسب اینکه موضوع شکایت چه باشد، پرونده کیفری با صدور قرار جلب به دادرسی به دادگاه‌های کیفری ارجاع داده می‌شود تا پس از انجام بررسی‌های لازم حکم قانونی صادر شود. این در حالی است که در دعوای حقوقی مراجع قضایی حقوقی صلاحیت رسیدگی به دعوا را دارند و اساساً نهاد دادسرا در این مراجع وجود ندارد. از حیث صلاحیت محلی نیز در دعاوی حقوقی قاعده آن است که دادگاه محل اقامت خوانده صلاحیت رسیدگی دارد اما در دعاوی کیفری شکوائیه باید در دادسرای محل وقوع جرم تنظیم گردد.

 

پ. تفاوت بین دعاوی حقوقی و کیفری در اسباب طرح دعاوی

تمایز مهم دیگری که میان دعوای حقوقی و کیفری وجود دارد، به سبب طرح هر یک از این دعاوی باز می‌گردد. بدین معنا که دعوای کیفری که با تنظیم شکایت‌‌نامه باید طرح شود، برای موقعیتی است که موضوع جنبه‌ی کیفری دارد. به عبارت بهتر، در صورتی که شخصی ادعا داشته باشد حقی از وی تضییع شده و تضییع این حق با رفتاری صورت گرفته باشد که قانون‌گذار آن را جرم‌انگاری کرده است، شخص مدعی باید با طرح دعوای کیفری در راستای احقاق حق خود گام بردارد. مقصود از جرم نیز رفتاری است که قانون‌گذار در قانون مجازات اسلامی یا قوانین دیگر برای آن مجازات در نظر گرفته است. حال اگر تضییع حق با رفتاری صورت گرفته باشد که قانون‌گذار آن را جرم‌انگاری نکرده است، تنها راه موجود برای احقاق حق طرح دعوای حقوقی از طریق تنظیم دادخواست خواهد بود. در واقع امکان دارد که شخصی با رفتار خود حق دیگری را مورد تعرض قرار دهد اما این رفتار عنوان مجرمانه نداشته باشد. در این حالت طرح دعوای حقوقی تنها راهی است که صاحب حق پیش روی خود دارد.

ت. تفاوت در نتیجه و اثر مترتب بر طرح دعاوی کیفری و حقوقی

تفاوت بین دعاوی حقوقی و کیفری دیگری که وجود دارد، نتیجه و اثر مترتب بر هر یک از این دعاوی می‌باشد. همان‌طور که ذکر شد، طرح دعاوی کیفری زمانی محمل قانونی دارد که رفتار انجام شده که به تضییع حقوق دیگری انجامیده است، دارای عنوان مجرمانه باشد؛ یعنی قانون‌گذار آن را جرم‌انگاری نموده و برای آن مجازات در نظر گرفته باشد. مهم‌ترین اثر مترتب بر طرح دعوای کیفری آن است که در صورت صدور حکم محکومیت، شخص ِمحکوم علاوه بر اینکه ملزم می‌گردد آسیب وارده بر طرف مقابل را جبران نماید، به تحمل مجازات قانونی نیز محکوم می‌شود. این در حالی است که در دعاوی حقوقی، نمی‌توان از دادرس انتظار صدور حکم مجازات شخص محکوم را داشت زیرا اساساً نه وی صلاحیت صدور چنین حکمی را دارد و نه آن‌که رفتار ارتکاب یافته جنبه‌ی مجرمانه دارد که منجر به صدور حکم مجازات برای محکوم شود. در این دعاوی ضمانت‌اجرای قانونی حسب مورد و با توجه به نوع دعوا متفاوت از دعوای کیفری است. با این حال ممکن است پرونده کیفری در مسیری قرار گیرد که برخی از اصحاب دعوا سعی داشته باشند بخاطر منافع خود، امر کیفری را به امر حقوقی بدل نمایند. در این موارد باید توجه داشت که تبدیل امر کیفری به امر حقوقی موجب می‌شود که بخش مهمی از ضمانت‌اجرا در احقاق حق از بین برود و در عمل موجب تحمیل ضرر و زیان بر طرف مقابل گردد.

تفاوت دادخواست با شکوائیه چیست؟

شکایت کیفری یا همان دعاوی کیفری ابتدا در دادسرا مطرح می‌شود و بعد از تحقیقات در کلانتری (یا آگاهی) و دادسرا به دادگاه کیفری فرستاده می‌شود. به شخصی که شکایت کیفری می‌کند شاکی و طرف مقابل او متهم گفته می‌شود. متن شکایت شکوائیه نامیده می‌شود که در هر برگه‌ای می‌توان نوشت. پس اولین قدم برای ثبت شکایت کیفری مراجعه به دادگاه کیفری و دریافت فرم شکواییه است. شکواییه، ورقه چاپی‌ای است که موارد از قبیل نام شاکی ، آدرس و موضوع دعوی در آن نوشته شده است که باید توسط شاکی تکمیل شود.

در مقابل، دعوای حقوقی مستقیماً در دادگاه حقوقی مطرح می‌شود و شخصی که دعوا را طرح می‌کند خواهان و طرف مقابل او خوانده نامیده می‌شود. در بسیاری از مواد قانونی دادخواست به معنی برگه دادخواست استفاده می‌شود که همان برگه‌ای‌ست که شخص به وسیله آن طرح شکایت حقوقی یا همان دادخواهی خود را به دادگاه ارائه می‌کند. متن خواسته باید در برگه مخصوصی که دادخواست نام دارد نوشته شود.

همانطور که برای اقامه یک دعوای حقوقی باید دادخواستداد برای ثبت دعوای کیفری نیز باید شکوائیهتنظیم کرد.

به‌طور خلاصه تفاوت دادخواست با شکوائیه را می‌توان در این موارد نام برد:

  • شکایت کیفری مربوط به دعاوی کیفری است که مقررات مربوط به آئین دادرسی کیفری بر آن حاکم است  ولی دادخواست حقوقی مربوط به ثبت دعوای حقوقی که مقررات آئین دادرسی مدنی در آن اعمال می‌شود.
  • برای ثبت دعوای حقوقی باید دادخواست (دادخواست حقوقی) تنظیم کرد ولی برای اقامه دعوای کیفری نیاز به تنظیم شکواییه می‌باشد.
  • دادخواست حقوقی به دادگاه حقوقی و شکوائیه به دادسرا یا دادگاه کیفری ارائه داده می‌شود.
  • شکوائیه را هم می‌توان در برگه معمولی (به شرط درج اطلاعات لازم ) و هم می‌توان در فرم مخصوص شکواییه نوشت. اما طرح شکایت حقوقی حقوقی باید حتما در فرم دادخواست چاپی ثبت و تنظی شود.

 

موضوعاتِ واجدِ دو جنبه‌ حقوقی و کیفری

حال که مهم‌ترین تمایزهای میان دعاوی حقوقی و کیفری مورد اشاره قرار گرفت، اشاره به این نکته نیز ضروری است که برخی از موضوعات فقط حقوقی، برخی دیگر صرفاً کیفری و برخی نیز هم حقوقی و هم کیفری می‌باشند. در دو گروه نخست(یعنی دعاوی صرفاً حقوقی و یا دعاوی صرفاً کیفری)، فقط یک راه برای احقاق حق وجود دارد اما در موضوعاتی که دارای دو جنبه می‌باشند، شخصی که ادعا دارد حقی از وی ضایع شده است می‌تواند هر یک از دو روش فوق‌الذکر(حقوقی یا کیفری) را برای احقاق حق خود به کار گیرد. یکی از بارزترین موضوعاتی که دارای دو وجه کیفری و حقوقی می‌باشد و برای پیگیری آن‌ می‌توان از هر دو روش بهره جست، صدور چک روز بلامحل است. صدور چک روز بلامحل جرم است؛ از این رو دارنده‌ی چک بلامحل هم می‌تواند ضمن تنظیم شکوائیه با مطالبه‌ی وجه چک و ضرر و زیان خود در دادگاه کیفری در پی وصول مبلغ چک خود برآید و هم‌ می‌تواند با تنظیم دادخواست حقوقی به این هدف برسد. همان‌طور که پیش‌تر نیز ذکر شد، در صورت طرح دعوای کیفری صادرکننده‌ی چک علاوه بر الزام به پرداخت مبلغ چک، با مجازات قانونی صدور چک بلامحل نیز مواجه خواهد شد ولی در صورت طرح دعوای حقوقی حکم صادره صرفاً مشتمل بر الزام به پرداخت مبلغ چک و هم‌چنین خسارت تأخیر تأدیه خواهد بود.

 

شکایت کیفری بهتر است یا حقوقی ؟

در مبحث تفاوت بین دعاوی حقوقی و کیفری، یکی از سوالاتی که بسیار پرسیده می‌شود این است که شکایت کیفری بهتر است یا حقوقی؟ نکته‌ای که باید به آن توجه کنید این است که بدانید شکایتی که قصد مطرح کردن آن را دارید حقوقی است یا کیفری؟ از آنجایی که مراجع متعدد دادگستری هر کدام عهده‌دار رسیدگی به یک سری امور و دعاوی مشخص هستند شکایتی که در دادگاه کیفری مطرح می‌شود نمی‌تواند در دادگاه حقوقی مطرح شود. همچنین هر کدام از این مراجع، آیین دادرسی مخصوص به خود را دارند یعنی برای اقامه دعوی در هر یک از این دادگاه‌ها باید تشریفات مخصوص به همان مرجع را طی کرد تا دادگاه بتواند به موضوع دعوی رسیدگی کند. به عبارت دیگر هر کدام از این شکایت‌ها شعبه دادسرا و دادگاه مخصوص خودشان را دارند که شما باید برای طرح شکایت به آنها مراجعه کنید.

 

برای شناخت این که یک دعوا حقوقی است یا کیفری ، یک راه‌حل ساده این است که دعوا زمانی کیفری است که کاری که طرف مقابل انجام می‌دهد و باعث ضرر و زیان شما شده در قانون جرم محسوب شود و شما با شکایت کردن، به‌دنبال کیفر شدن و مجازات متهم باشید. اما دعوای حقوقی تنها اختلافی است که هدف شما از پیگیری آن، معمولا مجازات طرف مقابل نیست بلکه می‌خواهید به حق و حقوق خود یا ارث و میراث یا نفقه‌تان برسید یا اینکه خسارتی را که به شما وارد شده است بگیرید.

شکایت کیفری چیست؟

شکایت کیفری مربوط به جرایم کیفری می‌باشد یعنی عملی که دادگاه برای مرتکب آن مجازات تعیین می‌کند. برای رسیدگی، شکایت کیفری را باید ابتداء به مرجعی بنام دادسرا برد و بعد از انجام تحقیقات در کلانتری و دادسرا , جهت رسیدگی به دادگاه کیفری فرستاده می‌شود. شکایت کیفری را بدون استفاده از وکیل هم می‌توان در دادگستری مطرح کرد و برای مطرح کردن آن (ازهرنوعی که باشد) فقط یک تمبر ۲۰۰۰ تومانی لازم است که در دادگستری برروی آن زده می‌شود. برای دعوت کردن طرف شکایت کیفری (متهم) به دادگاه ورقه‌ای بنام احضاریه برای او فرستاده می‌شود و اگر متهم (مشتکی عنه) به احضاریه توجه نکند و در وقت تعیین شده خود را به مرجع قضایی معرفی نکند، او را جلب و به اجبار به دادگستری می‌برند.

پرونده کیفری حتی با پس گرفتن شکایت از طرف شاکی هم بسته نمی‌شوند (مثل شکایت راجع به قتل، زنا، رشوه).

 

شکایت حقوقی چیست؟

برای شکایت حقوقی یا همان دعوای حقوقی دادگاه مجازاتی درنظر نمی‌گیرد و فقط مرتکب عمل را به دادن حقوق قانونی دیگران یا انجام تکالیفش ملزم می‌کند. این شکایت حتماً باید در ورقه مخصوصی به نام دادخواست نوشته شود وگرنه به آن رسیدگی نمی‌شود (ورقه دادخواست در داخل دادگستری‌ها قابل خریداری می‌باشند) وسپس دادخواست حقوقی باید مستقیماً به دادگاه برده شود. اکثر شکایت‌های حقوقی باید توسط وکیل دادگستری مطرح شود به طور مثال شکایت‌هایی که موضوع آن مالی و بیشتر از یک میلیون تومان است.  برای طرح شکایت حقوقی، باید به تناسب ارزش مالی که راجع به آن دعوا مطرح شده یک ونیم درهزار تمبر باطل کرد مثلاً برای گرفتن یک طلب ۱۰ میلیون تومانی بالغ بر ۱۵۰ هزارتومان تمبر لازم است. برای دعوت کردن طرف شکایت حقوقی (خوانده) از ورقه‌ای بنام اخطاریه استفاده می‌شود و اگرخوانده به‌موقع حاضر نشود، منتظر او نمی‌مانند و ممکن است حق را به خواهان بدهند.

 شکایت‌های حقوقی با پس گرفتن دعوا از طرف شکایت‌ کننده، خاتمه می‌یابند.

۲۳ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

۵ مرحله ثبت شکایت کیفری

معمولا مردم در هنگام تصمیم برای ثبت شکایت کیفری با خود به این سوال فکر می کنند که مراحل ثبت یک شکایت کیفری چیست. برخی هم بدون این که فکر کنند مراحل ثبت شکایت کیفری چیست مستقیم به کلانتری محل مراجعه می کنند.

اما برای این کار از کجا شروع کنیم؟ قبل از آن بهتر است با ۲ اصطلاح آشنا شوید و بدانید کدام‌یک از این ۲ نوع شکایت را باید مطرح کنید: حقوقی یا کیفری.

یکی از مشکلاتی که مراجعان دادگستری زیاد با آن مواجه می‌شوند، تفکیک ۲ عنوان «شکایت کیفری» و «شکایت حقوقی» است. برای موفقیت در دادگستری، دانستن تفاوت‌های این ۲ عنوان بسیار مهم است. همین اول بدانید که دعوای کیفری مربوط به عملی است که برای مرتکب آن، دادگاه مجازات تعیین می‌کند، ولی برای دعوای حقوقی، دادگاه مجازاتی در نظر نمی‌گیرد و فقط مرتکب عمل را به دادن حقوق قانونی دیگران یا انجام دادن تکالیفش ملزم می‌کند.

تفکیک شکایت کیفری و حقوقی

یادتان باشد شکایت کیفری را روی هر کاغذی می‌توان نوشت و به مرجع قضایی برد، اما شکایت حقوقی حتما باید روی ورقه مخصوصی به نام «دادخواست» نوشته شود، وگرنه مورد پذیرش قرار نمی‌گیرد. شما می‌توانید ورقه دادخواست را از دادگستری‌ها بخرید.  این ۲ عنوان تفاوت دیگری نیز دارند: شکایت کیفری برای رسیدگی ابتدا به مرجعی به نام دادسرا برده و بعد از انجام شدن تحقیقات در کلانتری و دادسرا، به دادگاه فرستاده می‌شود، ولی دادخواست حقوقی باید مستقیما به دادگاه برده شود.

شکایت‌های کیفری را بدون استفاده از وکیل هم می‌توان در دادگستری مطرح کرد، ولی اکثر شکایت‌های حقوقی باید به وسیله وکیل دادگستری مطرح شود؛ مثلا برای مطرح کردن شکایت‌هایی که موضوع آنها مالی و بیشتر از یک میلیون تومان است، حتما باید از وکیل استفاده شود. برای مطرح کردن شکایت کیفری (از هر نوعی که باشد) فقط یک تمبر ۲ هزار تومانی لازم است که در دادگستری روی آن زده می‌شود.

در زیر ۵ مرحله ثبت شکایت کیفری را شرح میدهیم:

۱- مراجعه به دادسرا

با شکایت شاکی، دادسرا موظف به رسیدگی می‌شود و نمی‌تواند از رسیدگی به آن امتناع کند، برای طرح شکایت شاکی باید به دادسرایی مراجعه کند که جرم در حوزه آن رخ داده است، بنابراین اگر جرم در مشهد اتفاق افتاده است، نمی‌توانید در تهران طرح شکایت کنید، گام اول تنظیم شکواییه و تقدیم آن به دادسراست.

نوشتن شکایت و تقدیم آن به دادسرا تشریفات دادخواست را ندارد و قانون ساده از کنار آن گذر کرده است، البته شکایتی که شما به دادسرا ارایه می‌کنید باید حداقل‌هایی داشته باشد که بعداً به بیان آن می‌پردازیم اما این شرایط و حداقل‌ها بسیار کمتر از بایدها و نبایدهای تنظیم دادخواست است. البته با وجود این که تهیه شکواییه ساده‌تر از دادخواست است باز هم به شما توصیه می‌کنیم که با یک متخصص در این خصوص مشورت کنید، منظور از متخصص کسی است که تخصص در علم حقوق دارد؛ بنابراین از این توصیه به مشورت، مراجعه به عریضه‌نویسان دادگاه و دادسرا را برداشت نکنید. هر چند بعضی از این افراد تجربه زیادی در نوشتن چنین عریضه‌هایی دارند؛ اما نمی‌توان انتظار داشت که اشراف کامل به همه موضوعات داشته باشند.

قاعدتاً هرچقدر پول بدهید آش می‌خورید؛ بنابراین قیمت ارزان نوشتن یک عریضه نباید شما را فریب دهد، البته خوبی رسیدگی کیفری این است که اگر شما عنوان جرم را اشتباه بنویسید به هر حال دادسرا دلایل و مدارک را بررسی خواهد کرد و اگر تشخیص دهد که عنوان شما درست نبوده است و عنوان مجرمانه دیگری بر عمل صدق می‌کند همان عنوان را به‌کار خواهد برد.

ثبت الکترونیک شکوائیه

قوه قضائیه برای سرعت بخشیدن به این کار و صرفه جویی در وقت، راه حل اینترنتی را  ارائه داده تا شاکی، وکیل یا نماینده اش بتوانند به صورت الکترونیکی این شکایت را از طریق سامانه ثبت نام الکترونیک شکوائیه تقدیم کنند.

 

۲- نوشتن شکواییه

شکایات در برگی تنظیم می‌شوند که «شکواییه» نام دارد. برخلاف دادخواست‌های حقوقی، نیازی نیست که شکواییه در برگه‌های مخصوصی که توسط قوه‌ی قضاییه تنظیم شده است نوشته شود، بلکه می‌توان شکواییه را در برگه‌های معمولی نیز تنظیم کرد. اما طبق قانون، نوشتن موارد ذیل الزامی است:

  1. نام و نام خانوادگی، نام پدر، سن، شغل، میزان تحصیلات، وضعیت تأهل، تابعیت، مذهب، شماره‌ی شناسنامه، شماره‌ی ملی، نشانی دقیق، در صورت لزوم آدرس ایمیل، شماره‌ی تلفن ثابت و همراه، کدپستی شاکی
  2. موضوع شکایت، تاریخ و محل وقوع جرم
  3. ضرر وارده به مدعی و مورد مطالبه‌ی وی
  4. ادله‌ی وقوع جرم، اسامی، مشخصات و نشانی شهود و مطلعان در صورت امکان
  5. مشخصات و نشانی مشتکی عنه یا مظنون در صورت امکان

پس از درج موارد فوق و تکمیل شکواییه، شاکی باید آن را امضا و به دادسرا یا دادگاه مربوط ارائه کند. دادسرا یا دادگاه پس از انجام دادن بررسی‌های لازم، دستورات مقتضی را برای پیگیری به ضابطان قضایی اعلام می‌کند.

ذی‌نفع شکایت

یادتان باشد بعضی از جرایم هستند که باید شاکی خصوصی داشته باشند تا رسیدگی به آنها در دادسرا شروع شود. در این پرونده‌ها، فقط شخصی می‌تواند طرح شکایت کند که ذی‌نفع باشد. اگر گذرتان به کلانتری یا دادسرا افتاده باشد، حتما شاهد جر و بحث افرادی با مقام‌های دادسرا بوده‌اید که برای پیگیری پرونده خویشاوندان و آشنایان مراجعه کرده‌اند و با پاسخ منفی مقام‌های قضایی و کارمندان روبه‌رو شده‌اند. معمولا این افراد خیلی زود از کوره در می‌روند و حس می‌کنند که در مسیر شکایت آنان سنگ‌اندازی شده است. این در حالی است که معمولا هیچ سوء نیتی در این باره وجود ندارد.

مقام‌های قضایی و کارکنان دادگاه‌ها برای رعایت قانون و البته حفظ حقوق شاکی و متهم نمی‌توانند اطلاعات پرونده‌ها را در اختیار هر کسی قرار دهند. به هر حال، هنگام طرح شکایت، از شاکی درباره مشخصات و نشانی‌اش سؤال و هویت و سمت شاکی در طرح شکایت احراز می‌شود. چه ‌بسا شخصی اعلام شکایت کند، ولی در طرح آن ذی‌نفع نباشد. برای مثال، در جرایم قابل گذشت مانند ترک انفاق یا فحاشی، اگر اعلام‌کننده شکایت ذی‌نفع در طرح دعوا نباشد، دادسرا به شکایت او ترتیب اثر نخواهد داد؛ مانند اینکه کسی به دلیل ترک انفاق دوستش از سوی همسر او طرح شکایت کند! در این حالت، چون وی فاقد سمت در طرح شکایت است و ذی‌نفع نیست، به شکایت او ترتیب اثر داده نمی‌شود.

 

۳- شروع رسیدگی به شکایت کیفری ، تحقیقات مقدماتی

بعد از طرح شکایت کیفری، پرونده در دادسرا مورد رسیدگی قرار می‌گیرد و تحقیق های مقدماتی شروع می‌شوند و دادسرا به کمک ضابطان دادگستری به تحقیق در مورد جرم و تعقیب متهم می‌پردازد.نکته‌ای که باید مدنظر قرار داد آن است که لزوما در مرحله‌ی دادسرا جلسه‌ای تشکیل نمی‌شود و احتمال دارد که دادستان و دادیار و بازپرس، طرفین را به صورت جداگانه احضار کنند و به مدارک و دلیل های ارائه‌شده رسیدگی و رأی مورد نظر خود را صادر کنند.

در صورتی که در این مرحله، تحقیقات مقدماتی مقام رسیدگی را قانع کند که جرمی واقع شده است ، در این صورت کیفرخواست به دست دادستان تنظیم می‌شود و به دادگاه صالح ارسال می‌شود و از این مرحله به بعد، پرونده به دست قاضی دادگاه مورد رسیدگی قرار می‌گیرد. اگر دلایل شما کافی باشد، متهم به طریق قانونی احضار یا دستگیر می‌شود و در اولین فرصت و قبل از اتمام ۲۴ ساعت از زمان دستگیری، صریحا و به روشنی، دلایل توجه اتهام به او تفهیم شود. توجه داشته باشید که سرنوشت شکایت شما در این مرحله هنوز معلوم نیست پس رسیدگی مقدماتی دادسرا صرفا به منظور جمع‌آوری ادله‌ی مورد احتیاج و رد پرونده‌هایی است که ادله‌ی کافی ندارند و این دادگاه است که باید در نهایت در مورد واقع شدن یا نشدن جرم نظر بدهد.توجه داشته باشید که سرنوشت شکایت شما در این مرحله هنوز معلوم نیست.

 

۴- رسیدگی در مرحله‌ی نخستین

بعد از ورود پرونده به مرحله‌ی دادگاه و تعیین وقت رسیدگی، جلسه‌ی دادرسی با حضور طرفین تشکیل می‌شود. قاضی دادگاه با توجه به تحقیقات دادسرا و گزارش‌های ضابطین دادگستری و با اخذ اقرار طرفین و شهادت شهود به پرونده ورود پیدا می‌کند.

پرونده در دادسرا بررسی خواهد شد و حتی اگر منتهی به کیفرخواست شود، باز هم این دادگاه است که باید در مورد واقع شدن یا نشدن جرم نظر بدهد. متهم در تمامی این مراحل از این حقوق برخوردار است:

  • حق دارد وکیل همراه خود داشته باشد تا هنگام تحقیق، در جلسه تحقیقات حضور پیدا کند.
  • حق دارد در مقابل پرسش‌های قاضی سکوت کند و از امضای صورت‌جلسه تحقیقات خودداری کند.
  • پرسش‌ها از متهم باید در خصوص جرم ارتکابی باشد، نه موضوعات دیگر. برای مثال، در اتهام سرقت، قاضی حق ندارد از متهم درباره اعتیاد او به مواد مخدر پرسش کند یا اینکه قبل از تفهیم اتهام، کاغذ سفید را در اختیار او قرار دهد تا در مورد گناهانی که تاکنون مرتکب شده است، بنویسد.
  • نمی‌توان از متهمان به طور جمعی تحقیق کرد و باید به صورت انفرادی از آنان تحقیق شود، مگر در مواردی که نیاز به مواجهه حضوری است.

 

۵- رسیدگی در مرحله‌ی تجدیدنظر

در صورتی که قاضی دادگاه تحقیقات صورت‌گرفته توسط دادسرا را ناقص بداند یا مورد های تازه ای درمورد پرونده کشف کند، پرونده را برای تکمیل تحقیقات به دادسرا ارجاع می‌دهد یا خود اقدام به تکمیل تحقیقات می‌کند. به جز آراء مربوط به دیه‌ی کمتر از یک دهم دیه‌ی کامل، حبس تا سه ماه، جزای نقدی تا یک میلیون تومان و شلاق تا ده ضربه، دیگر رأی‌هایی که به دست قضات صادر می‌شوند قابل‌ اعتراض و تجدیدنظر می‌باشند.

در پایان باید این نکته را هم اضافه کرد که حتی اگر متهم اتهام را قبول کند به این معنی نیست که تحقیقات خاتمه یافته است. ممکن است این اقرار متهم برای فرار سایر همدستان او از مجازات باشد و از طرفی اقرار متهم باید برای قاضی اقناع وجدانی حاصل کند و منطبق با محتویات پرونده باشد. پس با اولین پاسخ و بدون پرسش‌های دقیق نمی‌توان به تحقیقات خاتمه داد.

 

انتخاب وکیل مناسب

در آخر باید مسئله‌ای را مورد توجه قرار داد. متأسفانه در بیشتر موارد، شاهد عدم رضایت عموم مردم در مراجعه به نهادهای قضایی و احقاق حق هستیم. یکی از اصلی‌ترین علل این عدم رضایت، ناآگاهی مراجعین از جزئیات قانونی وعدم توجه به دستوراتی است که به دست مقامات قضایی صادر می‌شوند.

یکی از این دستورات، مواعد و مهلت‌ زمان هایی است که به دست مقامات و مسئولین قضایی اعلام می‌شوند. این مهلت‌ها غیرقابل تجدید هستند؛ مهلت‌های ده روزه جهت رفع نقص، مهلت بیست روزه جهت تجدیدنظر، حضور در ساعتی که پرونده مورد رسیدگی قرار می‌گیرد و رد دادخواست در صورت عدم حضور یا تأخیر و…

۲۳ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

اخذرضایت از بیمار قبل از عمل

آگاهی هر شهروندی از حقوق خود در زمان وررود به بیمارستان در زمینه رضایت نامه،برائت نامه، انواع رضایت نامه ،تفاوت بین رضایت نامه و برائت نامه و برخی قوانین و مقرارت در خصوص اخذ رضایت نامه و برائت نامه لازم و ضرروی می باشد.

با ورود بیمار به بیمارستان، اجازه نامه های مختلفی از وی و همراهان وی اخذ می گردد.
رضایت نامه: امضای مدرکی است که بیمار قبل از تن دادن به هرگونه اقدام درمانی، از کلیه خطرات عمل، راههای درمانی جایگزین و خطرات آن توسط پزشک معالج آگاهی پیدا می کند. رضایت نامه به عنوان یک سندقانونی و رسمی شناخته شده،لذا دقت در مفاد آن در رعایت نکات قانونی آن بسیارحائز اهمیت می باشد.
با توجه به اهمیت رضایت نامه ها در دفاع از حقوق بیمار،پزشک و بیمارستان در مراجع قضایی و قانونی ، آگاهی کادر درمانی از قوانین و مقررات حقوقی مربوط به رضایت نامه ها، آنان را تامین این مهم یاری می رساند.
بنابر اهمیت این موضوع، طبیعی است که نحوه تنظیم و اخذ رضایت از بیماران باید تابع شرایط و ضوابط اسناد رسمی کشور باشد یعنی هم فردگیرنده رضایت از بیماران باید دارای شرایطی خاص و مختص باشد و هم بیمار باید از محتوای رضایت نامه آگاهی کامل داشته باشد.
در ایران معمولا فرم رضایت نامه در واحد پذیرش توسط بیمار یا ولی بیمار پر می شود. مسئولین پذیرش باید به نمایندگی از سوی پزشک مداوا کننده بیمارستان، از مریض یا بستگان نزدیک وی جهت انجام اقدامات درمانی مجوزهای مناسب را اخذ نمایند. زمانی که این فرم توسط بیمار و یا نماینده وی در زمان پذیرش امضا می شود، مدرکی از رضایت بیمار برای دریافت خدمات و اقدامات درمانی فراهم می کند. آنچه باید در زمان اخذ رضایت نامه مورد توجه پزشک ،پرستار و واحد پذیرش بیمارستان باشد این است که بیمار با آگاهی نسبت به مفاد و محتوای اجازه نامه باید اقدام به تایید آن نماید. بنابراین آگاهی پرسنل بهداشتی و درمانی از قوانین و مقررات اخذ رضایت نامه،بسیار ضروری است و آگاهی آنها از این قوانین موجود از بلا تکلیفی آنها در برخی موقعیت ها می کاهد و آنها را در مقابل دعاوی قانونی حفظ می کند.

رضایت:


رضایت در لغت به معنای اجازه، رخصت، خشنودی، تسلیم شدن و موافقت و خرسندی آمده است.
رضایت در اصطلاح حقوقی عبارتست از تمایل قلب به طرف یک عمل حقوقی که سابقاً انجام شده یا الان انجام می‌شود یا بعداً واقع خواهد شد. رضایت هر سه زمان، حال، گذشته، و آینده را شامل می‌شود. برخلاف قصد انشاء که فقط شامل زمان حال می‌شود.
رضایت بیمار:
یعنی تمایل قلبی و موافقت ایشان مبنی بر اینکه تعرضی برخلاف قانون علیه حقوق و آزادی های او انجام شود.
رضایت نامه :
عبارت است از امضاء مدرکی که بیمار قبل از تن دادن به هرگونه رضایت از کلیه خطرات عمل، راههای درمان و جایگزین و خطرات آن توسط پزشک آگاهی پیدا کند.


برائت نامه :


اخذ برائت این است که پزشک قبل از شروع به اقدام تشخیصی و درمانی ، خطرات احتمالی را به بیمار یا ولی او تذکر دهد و کتبا برائت اخذ نماید تا در صورت بروز خسارت ،مسئول و مدیون نباشد. با اخذ برائت به پزشک اجازه داده می شود تا بر اساس تخصص و صلاحیت خود بتواند در مقام تشخیص یا درمان بیمار را با توجه به موازین علمی در معرض آسیب های احتمالی و لازم با روشهای طبی قراردهد. چنانچه بیمار در طی درمان دچار عوارض یا نقص عضوی گردد در صورتی که پزشک براساس موازین علمی و فنی عمل کرده باشد مقصر نیست.


عنصرقانونی رضایت:


قانون مجازات اسلامی می گوید: هر نوع عمل جراحی یا طبی مشروع که با رضایت شخص یا اولیاء یا سرپرستان یا نمایندگان قانونی آنها و رعایت موازین فنی و عملی انجام شود،جرم نخواهد بود و سه شرط لازم برای رفع مسئولیت کیفری پزشک یکی جلب رضایت بیمار یا ولی قانونی اوست و فردی که رضایت نامه را امضا می کند و از طرفی باید هوشیار بوده و بالغ و عاقل باشد.
براساس قانون مجازات اسلامی که در آنها به بحث رضایت اشاره شده، یکی از اساسی‌ترین و اصولی‌ترین ارکان در بحث درمان توسط پزشک وجود رضایت می‌باشد. همانگونه که در بسیاری از امور حقوقی و معاملات و قراردادها بحث رضایت در کنار عقل و بلوغ از شرایط اصلی و عامه و پایه‌ای به شمار رفته در بحث پزشکی و ارتباط بیمار و پزشک، عنصر رضایت نقش کلیدی و مجوز عمل و اقدام شمرده شده است. اجازه و رضایت بیمار موجب مجاز بودن اقدام پزشک است و انجام عمل جراحی و یا هر اقدام دیگری بدون رضایت و اذن بیمار در حکم جرح عمومی است در واقع اجازه و رضایت برای شروع هر اقدامی لازم است در مقام بیان شرایط جواز تصرف در نفس دیگران به عنوان معالجه و درمان بوده و نفس فعل طبابت صرف نظر از نتیجه احتمالی آن را مورد توجه قرار داده است که در این صورت اقدام پزشک و یا عمل جراحی در صورتی مشروع است که با رضایت بیمار صورت گرفته باشد و یا ولی و یا سرپرستان بیمار و با شرط عدم خطای پزشکی با این وصف رضایت و اذن مستفاد از قانون در مشروعیت فعل طبیب یعنی معالجه موثر بوده و پزشک در برابر صدمات احتمالی مسئول است. و پزشک بدون ضمیمه نمودن رضایت بیمار یا ولی یا سرپرستان او مجاز به اقدام نبوده و در صورت اقدام ضامن است.
درقانون مجازات اسلامی اشعارمیدارد : چنانچه پزشک قبل از شروع درمان یا عمل جراحی از بیمار یا ولی او برائت حاصل کند. ضامن خسارت مالی یا جانی و یا نقص عضو نمی باشد.
برای گرفتن رضایت نامه بایستی یک ارتباط منطقی همراه با حفظ اعتماد متقابل بین پزشک و بیمار وجود داشته باشد، گرفتن رضایت نامه برای اقدامات غیرقانونی و غیراخلاقی نظیر سقط جنین معتبر نیست. شرط برائت به معنی معاف شدن از ضمان ناشی از احتمال خطرات است و باعث می شود تا طبیب را از اثبات احتیاط به وسیله خود و انتساب خطر به عامل خارج معاف کند با وجود چنین شرطی بیمار یا بازماندگان او باید بی مبالاتی و عمد پزشک را مطابق قواعد عمد ثابت کنند وگرنه طرفی از دعوی خسارت نمی بندند ولی اثر برائت از این فراتر نمی رود و بویژه در مورد تقصیرهای سنگین و عمد اثری ندارد.
جهت اخذ هرچه بهتر برائت و رضایت نامه از بیماران می توان ابتدا مریض را پذیرش کرد و در بیمارستان بستری نمود (کاری که در ایران انجام نمی شود بلکه از همه فبل از بستری شدن و در هنگام پذیرش برائت نامه کسب می شود و سپس اقدام به بستری بیمار می گردد) سپس در موقع مناسبی قبل از اینکه اقدامات درمانی شروع شود توضیحات نسبتاً کامل و مفیدی راجع به درمان،راه های درمانی موجودبرای علاج بیماری شخص،عوارض درمان و شانس موفقیت درمان به مریض ارائه گردد. به نظر می رسد چنانچه این توضیحات توسط شخص پزشک به بیمار ارایه شود و بیمار در حضور وی فرم را امضاء کند از آرامش خاطر بیشتری بهره مند خواهد شد و به پزشک خود بیشتر اعتماد خواهد کرد.
اصول مربوط به رضایت نامه، برائت نامه و سایر حقوق قانونی و اخلاقی بیماران به طور معمول در قالب دروس پزشکی قانونی و اخلاق پزشکی در دانشکده های پزشکی و پیرا پزشکی برای دانشجویان رشته های علوم پزشکی تدریس می شود با این حال تجارب نویسندگان در کمیسیون های پزشکی، سازمان نظام پزشکی و پزشکی قانونی حاکی از وجود موارد قابل توجهی از دعاوی قضایی و حقوقی است که بیماران با استناد به عدم رضایت و عدم اطلاع کافی از روند امور تشخیصی و درمانی علیه کادر معالج خویش اقامه دعوی نموده اند.
براساس نتایج بررسی ها ی انجام شده در بیمارستان ها اغلب موارد رضایت نامه و تمام موارد برائت نامه توسط فردی بجز پزشک و در زمان پذیرش اخذ می شود در صورتیکه دادن اطلاعات در مورد بیماری و گرفتن رضایت و برائت در زمان بستری که تنش کمی وجود دارد می بایستی توسط جراح یا پزشک معالج بیمارانجام شود و احتمال موفقیت درمان هم تا حدودی به بیمار توضیح داده شود.


فرق رضایت نامه و برائت نامه چیست؟


اگر پزشک فقط رضایت گرفته باشد،در صورت بروز مرگ،نقص عضو یا خسارت مالی ضامن است ولی اگر برائت نیز تحصیل کرده باشد،عهده دار خسارت پدید آمده نیست.فقط اصل برائت است که موجب سقوط ضمان می شود البته در صورت بروز قصور پزشکی،برائتی که قبل از درمان گرفته شده، باعث سقوط ضمان نیست.
شرایط رضایت نامه معتبر:
– اخذ رضایت کتبی
– اخذ رضایت از بیمار یا ولی قانونی وی
– ثبت امضا و ترجیحاً اثر انگشت رضایت دهنده
– تنظیم رضایت نامه به زبان ساده ،روشن و قابل فهم
– احراز عقل و شعور رضایت دهنده
– احراز سن قانونی رضایت دهنده
– اخذ رضایت آگاهانه
– اخذ رضایت بدون تهدید و یا فشار
– ثبت امضای شاهد
شرط رضایت آگاهانه:
– تشریح وضعیت
– شرح مناسبی از فرایند مورد استفاده و عواقب مورد انتظار آنها
– شرح منافع مورد انتظار
– پیشنهاد پاسخگویی به سئوالات بیمار
– مطلع ساختن بیمار از معالجات پزشکی یا جراحی که به عهده مستقیم پزشک بوده و قابل انتقال به دیگری نیست.
انواع رضایت نامه در هنگام پذیرش بیمار:
– رضایت نامه معالجه و عمل جراحی
– رضایت نامه ترخیص با میل شخصی
– اجازه قطع عضو
– اجازه نامه استفاده از اطلاعات پرونده بیمار
– اجازه و برائت نامه
که همگی در هنگام پذیرش بیمار اخذ می شود.

رضایت و برائت در درمان:
هیچ بیمار عاقلی را نمی توان بدون رضایت وی و نیز تحصیل برائت از او به پذیرش درمان پزشکی واداشت اگر بیمار تمایل به مراقبت های پزشکی داشته باشد پزشک باید قبل از شروع به درمان رضایت و برائت را گرفته باشد در واقع اخذ رضایت در جهت احترام به حقوق بیمار و استقلال اوست.


انواع رضایت:


۱- تلویحی(ضمنی)
۲- بیانی (صریح)

رضایت تلویحی یا ضمنی:
اکثر درمانها و تشخیص های پزشکی بر اساس این نوع است بیمار به صورت ضمنی و عملی و براساس اراده و آزادی خویش عمل می‌کند؛ مثلاً انتخاب یک پزشک از میان پزشکان دیگر، وقتی فردی به پزشک مراجعه می کند یا از پزشک درخواست ویزیت می کند به درمان و معاینه رضایت دارد هنگامی که بیماری وارد مطب یا اتاق معاینه می شود نیازی نیست که پزشک از او بپرسد آیا مایلید درمان شوید؟ چون اگر بیمار بدنبال درمان خود نباشدبه پزشک مراجعه نمی کند.با این حال این رضایت ضمنی در مورد اعمال اولیه بالینی مانند گرفتن شرح حال،تحت نظر قراردادن،بالا زدن آستین برای گرفتن فشار خون صادق بوده و معاینات اختصاصی تر مانند معاینات واژینال،نمونه برداری و…را شامل نمی شود.
رضایت بیانی یا صریح:
گاهی لازم است قبل از انجام معاینه خاص، نوع و شیوه معاینه توضیح داده شود و شخص ثالثی حضور داشته باشد.تا در صورت بروز مشکل،جای اعتراضی نباشد. قبل از انجام هر گونه معاینه یا اقدام درمانی خاص می بایستی رضایت بطور شفاهی گرفته شود در موارد بستری در بیمارستان و اعمال تشخیصی و درمانی تهاجمی مثل جراحی،آندوسکوپی ،تست ورزش،کاتتریزاسیون قلبی و… اخذ رضایت و برائت کتبی از مشکلات بعدی احتمالی جلوگیری خواهد کرد.

وظیفه اخذرضایتنامه باچه کسی است؟

اساسی ترین حقوق بیماران دادن رضایت اگاهانه به قبول یک روش معالجه می باشدکه این وظیفه برعهده مستقیم پزشک معالج بوده وقابل انتقال به دیگری نیست وپذیرش بیمارستان درزمان مراجعه مستقیم بیمارثبت کتبی این رضایت رابرعهده دارد
سن قانونی برای گرفتن رضایتنامه چندسال می باشد
دراکثرکتب اخلاق پزشکی،بلوغ قانونی رسیدن به سن۱۸ سال مدنظراست.
اگربیمار زیر سن قانونی باشد، رضایت قانوناً از چه کسانی می تواند اخذ گردد؟
چنانچه بیمار به سن قانونی۱۸ سال تمام رسیده باشدازخودبیماردرغیراین صورت ازنمایندگان قانونی بیماررضایت اخذمی گردد.البته ازنظرشرع مقدس اسلام منظورازولی،به ترتیب اولویت،پدر،جدپدری،حاکم شرع،ودرشرایط خاص بستگانی ازاومی باشند


موارداورژانس پزشکی کدامند؟


ماده یک: فوریتهای پزشکی به مواردی ازاعمال پزشکی اطلاق می شودکه بایدبیماران راسریعاًموردرسیدگی ودرمان قراردادوچنانچه اقدام فوری به عمل نیاید،باعث خطرات جانی یانقص عضو و یا عوارض صعب العلاج ویاغیرقابل درمان خواهدشد؛ مانند:
۱-مسمومیتها ۲-سوختگی ها ۳-زایمانها ۴-صدمات ناشی ازحوادث وسوانح وسایل نقلیه ۵-سکته مغزی وقلبی ۶-اغما ۷-اختلالات تنفسی شدیدوخفگی ها ۸-تشنجات ۹-بیماریهای عفونی خطرناک مانندمننژیتها ۱۰ –بیماریهای نوزادانیکه نیازبه تعویض خون دارند۱۱ –سایرمواردی که درشمول تعریف ماده یک قرارمی گیرد.


رضایت در موارد اورژانسی:


در این گونه موارد اخذ رضایت لازم نیست اما اگر بیمار هوشیار بود از خودش و الا از اطرافیانش و یا اطلاع به بستگانش از آنها و در صورت نبودن هیچ کدام با اطلاع قاضی کشیک براساس صورتجلسه‌ای با امضای ۳ نفر از پزشکان و یا سایر کادر بیمارستان اقدام درمانی و جراحی صورت می‌گیرد.
مواردی که اخذ رضایت لازم نیست:
۱- معاینات متهمین و زندانیان
۲- معاینات دوره‌ی بهداشتی کارکنان صنایع غذائی
۳- معاینات دانش‌آموزان از لحاظ بهداشت عمومی
۴- معاینات مسافرانی که از مرزهای آبی و خاکی و هوائی وارد یا خارج می‌شوند در مواقع وجود بیماری‌های مسری.
۵- معاینه داوطلبان ازدواج،استخدامی
۶- مصدومان و بیماران اورژانسی و بدحال
۷- در موارد همه‌گیر شدن بیماری‌ها و امراضی مثل سل و مالاریا
۸- معاینه متهمان یا مصدومان توسط پزشک قانونی به امر قضائی
۹- معاینات پزشکی قانونی
 *برای افراد نابالغ و محجورین و افراد مسنی که قادر به اداره امور خود نیستند، ولی یا قیم قانونی باید رضایت نامه را مطالعه و امضا کند افراد نابالغ فردیست که به بلوغ شرعی نرسیده است ولی در اکثر کتب اخلاق پزشکی بلوغ قانونی (رسیدن به سن ۱۸ سال) مد نظر است
* برای تمام اقدامات درمانی که بر روی حقوق ناشی از ازدواج تأثیر می گذارد رضایت همسر لازمست (سقط جنین، هیسترکتومی، بستن لوله ها، تغییر جنسیت).
*در صورت احتمال وجود خطر جانی یا کودک آزاری پس از در جریان گذاشتن مراجع قانونی اقدام به درمان می کنیم (بدون اخذ رضایت).
* اگر پدر و مادر کودک متارکه کرده باشند کسی که حضانت فرزند را به عهده گرفته مسئول است و باید رضایت نامه را مطالعه و امضا کند.

موضوع رضایت:
پزشک نباید ازحدود رضایت توافق شده با بیمارتجاوزکند وباید به همان مقداری که بیمارراضی به درمان ومعالجه است اکتفا نماید اگربیمار برای کشیدن یا ترمیم یکی از دندان ها به دندانپزشک مراجعه کرده باشد، دندانپزشک نمی توند بدون اجازه مریض دندان دومی را کشیده یا ترمیم نماید هرچند دندان دومی نیاز به معالجه داشته باشد.
گاهی ممکن است که پزشک به هنگام عمل جراحی متوجه گردد که بیمارازبیماری مخفی دیگری رنج می برد که نجات وی مشروط به عمل جراحی دراین زمینه است مثلا جراح به هنگام عمل آپاندیسیت،متوجه می گردد که درشکم بیمارغده بزرگی وجود دارد که باید مورد عمل جراحی قرارگیرد.حال آیا طبیب می تواند بدون رضایت قبلی بیماربه انجام عمل جراحی دوم مبادرت نماید یا خیر؟ ودرصورت مبادرت به عمل دوم،وایجاد خطر،پزشک مسئول است یا خیر؟ دراین مورد بین حقوقدانان و پزشکان اختلاف نظراست ولی راه حل بهتراین است که باید بین حالت فوریت وحالت غیرفوری فرق گذاشت اگرعمل دوم فوریت دارد پزشک مکلف است برای نجات بیماربه انجام عمل دوم مبادرت ورزد وموجب مسئولیت پزشک نمی گردد.ودرصورت فوری نبودن عمل دوم،پزشک مسئول خطرات ناشی ازعمل خواهد بود.

زمان رضایت:
رضایت باید قبل از درمان و یا به هنگام آن باشد(در صورتی که اخذ رضایت به دلیل عدم فوریت امکان داشته باشد ) از این رو رضایت بعدی فقط می تواند احتمالا موجب اعمال کیفیات مخففه باشد.
درموارد زیراخذ رضایت وبرائت ازبیمارلازم نیست:
موارد اورژانسی وفوری:
الف)مفهوم فوریت: اورژانس واقعی زمانی است که انجام عمل فوری برای حفظ زندگی یا سلامت بیمارمورد نیازباشد، بیمارنتواند طرف مشاوره قرارگیرد وبیمارقبلا هیچ دستورالعملی درمورد مراقبت نداده باشد.
ب) مرجع تشخیص فوریت:وظیفه پرسنل بهداشتی است که تشخیص دهد مسئاله مرگ و زندگی وجود دارد و اگر نتوانند اورژانس بودن موردی را نشان دهند دادگاه فرض را بر اورژانس نبودن می گذارد و احراز فوریت با دادگاه است.
ج) شرایط لازم جهت تحقق موارد فوری:
برای وجود حالت فوریت و اورژانس وجود سه شرط زیر کافی است:
۱- خطر شدیدی نسبت به جان و جسم بیمار باشد و اگر زود معالجه و درمان نشود امکان مرگ یا عیب سنگینی وجود دارد.
۲- بیمار یا مصدوم قادر به اجازه دادن نباشد یعنی در حال اغما یا بیهوشی باشد و نتواند اجازه دهد و به بستگان او نیز دسترسی نباشد و قبلا هیچگونه دستورالعمل جهت انجام مراقبت ارائه نداده باشد.
۳- تمام اقدامات پزشکان برای رفع مخاطرات جسمانی بیمار باشد.

۲۳ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

اشخاص ممنوع المعامله

موضوع ممنوعیت معامله اشخاص اعم از حقیقی یا حقوقی از مسائل مبتلا به دفاتر اسناد رسمی است. دفاتر اسناد رسمی در مواجهه با اسامی اشخاص که اعمال حقوقی آن ها مورد نهی مراجع قضایی قرار گرفته و مراتب بخشنامه های مربوط، ابلاغ گردیده است، در اجرای تکالیف مقرر از تنظیم سند خودداری می نمایند.

بررسی مبنای قانونی محدودیت معاملات اشخاص، محصور بودن شرایط اساسی صحت معامله، جایگاه نهی قانون گذار در معاملات و مانند آن این نکته را متبادر به ذهن می کند که در صورت انجام چنین معاملاتی نقل و انتقال اموال به نحو صحیح انجام پذیرفته و وجود حکم ممنوعیت معامله نمی تواند دلیل بطلان معامله تلقی گردد.
اعمال حقوقی به دو گروه ممتاز« عقود» و« ایقاعات» تقسیم می شوند. عقود و معاملات مطابق ماده 184 ق.م، ممکن است لازم، جایز، خیاری، منجز و یا معلق باشند. همچنین تقسیمات دیگری از عقود همچون عقد معوض و مجانی، عقد معین و نامعین، عقد تملیکی و عهدی، عقد رضایی و تشریفاتی و ... به تفصیل در گفتار و نوشته های استادان حقوق مورد توجه و مداقه واقع گردیده که وجه مشترک اعتبار تمامی عقود مذکور با هر عنوان و قید و شرط، رعایت ماده 190 ق.م. در انعقاد آن می باشد.
مطابق ماده 190 ق. م. « برای صحت هر معامله شرایط ذیل اساسی است :
1- قصد طرفین و رضای آن ها؛ 2- اهلیت طرفین ؛ 3- موضوع معین که مورد معامله باشد ؛ 4- مشروعیت جهت معامله .» به عبارت دیگر، فقدان هر یک از شرایط اساسی، صحت معامله را مخدوش و از تأثیر آن جلوگیری به عمل می آورد، اعم از این که شرط مورد نظر قانون گذار ناظر به اشخاص و متعاملین یا اموال و مورد معامله بوده باشد. به بیانی واضح تر، اصل، اعتبار قراردادها است هرگونه حکم به بی اعتباری قرارداد، نیاز به نص دارد؛ اما این که تصمیم مراجع قانونی در ممنوع المعامله کردن اشخاص، تصریح به بی اعتباری معاملات شخص ممنوع المعامله است یا تا زمان احراز نبود یکی از شرایط اساسی، معامله، مشمول حکم کلی و معتبر و یا این که بدون اجازه مقامات ذی صلاح، غیر نافذ تلقی و در صورت اجازه، نافذ و صحیح قلمداد گردد، موضوع این مقاله است که در دو بخش ارائه خواهد گردید.
بخش اول : اشخاص ممنوع المعامله.
بخش دوم : حکم معاملات شخص ممنوع المعامله.
بخش یک : اشخاص ممنوع المعامله
الف – تعاریف
1- الف – محجورین
همه اشخاص، اصولاً دارای اهلیت تمتع هستند. یعنی می توانند دارای حق باشند ولی ممکن است اهلیت استیفا، یعنی توانایی اجرای حق، نداشته باشند. اشخاصی که اهلیت استیفا ندارند، محجور نامیده می شوند. حجر در لغت به معنی منع است و در اصطلاح حقوقی عبارت است از منع شخص از تصرف در اموال و حقوق مالی خود و انجام دادن اعمال حقوقی، مانند عقد یا ایقاع؛ بنابراین، محجورین کسانی هستند که به علت صغرسن یا نقص یا اختلال قوای دماغی نمی توانند در امور خود آزادانه تصرف کنند و اعمال حقوقی که برای حیات انسان لازم است، انجام دهند و از این رو به حمایت های قانون گذار نیاز دارند. مطابق ماده 1207 ق.م؛ اسباب حجر، « صغر»، « جنون» و « سفه » می باشد که به لحاظ فقدان یا عدم کفایت اراده این اشخاص، قانون گذر با برقراری حجر و پیش بینی نهادهایی برای اداره امور آن ها، به حمایت از اشخاص صغیر و مجنون و سفیه مبادرت ورزیده است . در مقابل این گروه از محجورین که فلسفه وضع قواعد حجر، حمایت از حقوق آنان است، گروه دیگری از محجورین وجود دارند که دلیل حکم حجر آن ها، حفظ حقوق بستانکاران و جلوگیری از تصرفات مالی مضر به حال طلبکاران است، مانند حجر تاجر ورشکسته که حقوق دانان از آن به « حجر سوء ظنی » نام می برند.
بدین ترتیب محجورین موضوع ماده 1207 ق.م. در عین داشتن مشترکات فراوان با اشخاص ممنوع المعامله ( ازجمله ممنوعیت یا محدودیت مداخله در اموال خود) از شمول اشخاص مورد بحث این یادداشت، خارج اند و « افلاس» نیز ضمن این که در ماده 1207 ق.م. از اسباب حجر ذکر نگردیده، اگر مربوط به تاجر باشد، توقف و ورشکستگی نام می گیرد که از مباحث حقوقی تجارت است و خارج از موضوعات حقوق مدنی است؛ و اگر مربوط به غیرتاجر باشد، « اعسار » نامیده می شود. اعسار مربوط به حقوق مدنی است ولی در حقوق مدنی ما ] صرف[ اعسار موجب حجر نیست و این امر از قانون اعسار و افلاس و اصلاح قانون تسریع محاکمات مصوب 25/8/1310 فهمیده می شود. ماده 37 این قانون مقرر می دارد : « در کلیه اختیارات و حقوق مالی مدعی اعسار افلاس، که استفاده از آن مؤثر در تأدیه دیون او باشد، طلبکاران در مورد مدعی اعسار و مدیر تصفیه، در مورد مدعی افلاس، قائم مقام قانونی مدعی اعسار یا افلاس بوده و حق دارند به جای او از اختیارات و حقوق مزبوره استفاده کنند». مفهوم ماده این است که اگر معسر یا مدعی اعسار، اختیارات و حقوق خود را برای تأدیه دیون خود به کارنبرد، طلبکاران به قائم مقامی او می توانند این اختیارت را به کار برند ولی این ماده معسر را از به کاربردن اختیارات و حقوق خود منع نکرده و او را محجور به حساب نیاورده است؛ به همین دلیل است که ماده 1207 ق.م. معسر را جزو محجورین نام نبرده است؛ بنابراین، اشخاص ممنوع المعامله جزو هیچ یک از دو گروه عمدۀ ممنوع شدگان از تصرف در اموال خویش، محسوب نمی گردند.
2- الف – ممنوع المعامله
از ممنوع المعامله به معنای خاص آن تعریفی ارائه نگردیده است و با توجه به مصادیق آن می توان چنین بیان داشت که ممنوع المعامله شخصی است اعم از حقیقی یا حقوقی که در اثر اقدام خود از طرف مقام قضایی ذی صلاح، از مداخله در اموال خود منع می گردد؛ این ممنوعیت ممکن است ناظر به تمام معاملات ( هرگونه عمل حقوقی و عقد و ایقاع ) یا معاملات ناقله باشد که در هر حال باعث سلب حق استیفای معامله کننده می گردد.
باید توجه داشت که این گونه ممنوعیت ها راجع به اشخاص است نه اموال و ممنوعیت راجع به اموال تحت عنوان « اموال بازداشتی یا توقیفی » دارای احکام جداگانه ای است.
ب – مبنای قانونی ممنوعیت
برای نخستین بار، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با هدف جلوگیری از انتقال اموال صاحبان سمت های دولتی و عمومی در رژیم سابق، وزارت دادگستری مبادرت به صدور بخشنامۀ شمارۀ 8678/10 مورخ 30/11/1357 خطاب به ادرات ثبت و دفاتر اسناد رسمی بدین شرح نمود: « تنظیم سند راجع به معاملات و نقل و انتقالات، هبه نامه، صلح نامه، اقرارنامه، وکالتنامه و هرگونه سند دیگر در مورد اموال منقول و غیرمنقول و امتیازات و سهم الارث و سایر دارایی نخست وزیران، وزرا، معاونین نخست وزیر، معاونین وزرا، امرای ارتش و شهربانی و ژاندارمری، رؤسای سازمان ها و مؤسسات دولتی و مدیران شرکت ها و بانک های دولتی، شهرداری و معاونین شهرداری پایتخت، شهرداران شهرستان های درجه یک، استانداران و فرمانداران کل، سفرا، رؤسای و نمایندگان مجلسین سنا و شورای ملی که از اول سال 1342 به بعد در سمت های یادشده شاغل بوده اند، اکیداً خودداری نمایند»؛ این بخشنامه مبنای اصلی تکلیف دفاتر اسناد رسمی در خودداری از تنظیم و ثبت اسناد راجع به اشخاص ممنوع المعامله است که در طول سال های گذشته با تغییراتی مواجه و تعدیل گردیده است.
قانون نحوه اجرای اصل 49 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مصوب 17/5/1363 که دولت را مکلف به استرداد ثروت های نامشروع ناشی از جرایم و موارد مذکور در آن، از جمله ربا، قمار، سوء استفاده ار موقوفات، سوء استفاده از مقاطعه کاری ها و معاملات دولتی، نموده و دادستان را موظف به بررسی اموال و دارایی های اشخاص حقیقی یا حقوقی که به نوعی به رژیم سابق وابستگی داشته یا مشاغل آنان از جمله مشاغل ممنوعه می باشد، نموده است، به عنوان مبنای دیگری در صدور حکم ممنوعیت معامله اشخاص در دادگاه های انقلاب مورد استناد قرار می گیرد.
قسمت دوم ماده 345 ق.م ناظر به شرط اهلیت طرفین معامله در تصرف در مبیع و ثمن نیز گاهی گاهی مبنای قانونی حکم ممنوعیت معرفی می گردد اما به نظر می آید منظور از عبارت«هریک از بایع و مشتری باید علاوه بر اهلیت قانونی برای معامله، اهلیت برای تصرف در مبیع یا ثمن را نیز داشته باشد». این است که بایع بتواند مبیع را انتقال دهد و از تصرف در آن قانوناً ممنوع نباشد مانند مالی که در اثربازداشت اجرایی یا تأمین متعلق حق شخص ثالث قرار گرفته و یا اموال ورشکسته که متعلق حقو طلبکاران است موجبی که اموال نامبرده را نمی توان مورد معامله قرارداد، نقصی است که در خود مال می باشد اگر چه منشأ آن مدیون بودن خود صاحب مال می باشد. پس شرط مزبور از شرایط مورد معامله است نه از شرایط طرفین معامله.
ج – آیا برقراری ممنوعیت، یک اقدام تأمینی است؟
مطابق ماده یک قانون اقدامات تأمینی مصوب 12/2/1339؛ « اقدامات تأمینی عبارتند از تدابیر که دادگاه برای جلوگیری از تکرار جرم ( جنحه یا جنایت) درباره مجرمین خطرناک اتخاذ می کند». مجرمین خطرناک هستند که سوابق و خصوصیات روحی و اخلاقی آنان و کیفیت ارتکاب و جرم ارتکابی، آنان را در مظان ارتکاب جرم در آینده قراردهد اعم از این که قانوناً مسئول باشند یا غیرمسئول . صدور حکم اقدام تأمینی از طرف دادگاه وقتی جایز است که کسی مرتکب جرم گردیده باشد.
اقدامات تأمینی، اقسامی دارد: بعضی سالب آزادی همچون نگهداری مجرمین مجنون و مختل المشاعر در تیمارستان مجرمین، بعضی محدودکننده آزادی مانند ممنوعیت از اشتغال به کسب یا شغل یا حرفه معین و برخی دیگر به اقدامات تأمینی مالی معروف اند از قبیل « ضبط اشیای خطرناک»، « ضمانت احتیاطی»، «بستن مؤسسه» « محرومیت از حق ابوت و قیمومت و نظارت» و« انتشارحکم» با مداقه در تمامی مصادیق اقدامات تأمینی، به مصداقی تحت عنوان ممنوعیت از معامله که مورد تصویب قانون گذار قرار گرفته باشد، برنمی خوریم. بنابراین، به حکم اصل قانونی بودن جرایم و مجازات ها و اقدامات تأمینی، می توان به خروج موضوعی آن از موارد اقدامات تأمینی اظهار نظر نمود.
د – آیا حکم ممنوعیت معامله، مصداق محرومیت از حقوق اجتماعی است؟
ماده 17 ق.م.ا.، « محرمیت از حقوق اجتماعی» را یکی از مصادیق تأدیب یا عقوبتی که از طرف حکومت به منظور حفظ نظم و مراعات مصلحت اجتماع در قبال تخلف از مقررات و نظامات حکومتی تعیین می گردد، پذیرفته است که به عنوان مجازات اصلی مثل سایر مجازات ها همچون « حبس»، « جزای نقدی»، «تعطیلی محل کسب»، « لغو پروانه» و « تبعید» مورد لحوق حکم قرار می گیرد، ماده 19 همان قانون نیز به محاکم اختیار داده است کسی را که به علت ارتکاب جرم عمومی به تعزیر یا مجازات بازدارنده محکوم گردیده، به عنوان تتمیم حکم تعزیری یا بازدارنده، مدتی از حقوق اجتماعی محروم نمایند.
تبصرۀ یک مادۀ 62 مکرر همین قانون، محرومیت از حقوق اجتماعی را، مجازات تبعی محکومیت کیفری به 1- « قطع عضو در جرایم مشمول حد » 2- « شلاق د رجرایم مشمول حد » و 3- حبس تعزیری بیش از سه سال» دانسته و در 8 بند، مصادیق محرومیت را تعیین نموده است که در هر سه حالت اعم از این که محرومیت از حقوق اجتماعی، مجازات « اصلی»، « تکمیلی» یا « تبعی » باشد، با توجه به تفکیک، حقوق مدنی از حقوق اجتماعی، و تلقی شدن حق انعقاد قرارداد به عنوان یک حق مدنی و نهایتاً عدم تصریح به ممنوعیت معامله به عنوان حق اجتماعی و تفسیر مضیق و به نفع متهم در قوانین کیفری، به نظر می آید، نمی توان ممنوعیت معامله اشخاص را به عنوان مصداقی از مصادیق محرومیت از حقوق اجتماعی، منظور نمود.
هـ - آیا حکم ممنوع المعامله به متعامل نیز قابل تسری است؟
اصولاً برقراری حکم ممنوعیت معامله برای اشخاص یک اقدام تأمینی و احتیاطی است که به منظور حفظ اموال و جلوگیری از انتقال اموال شخص ممنوع المعامله که ظن قوی در غیرمشروع بودن کسب آن می رود،اتخاذ می گردد. برخلاف مواردی که هدف از ممنوعیت دفاع از حقوق شخص محجور و جلوگیری از تضییع حقوق صغیر و مجنون و غیررشید می باشد.
در این فرض، شخص ممنوع المعامله ] خریدار یا متعامل [ با خرید، قبول صلح و قبول هبه بر اموال و دارایی خود افزوده و امکان اجرای آراء محکومیت احتمالی در آینده را تسهیل می نماید و ایجاد تضییق در ا ین حالت با فلسفه حکم ممنوعیت در تعارض است. چرا که از یک طرف با الزام آور بودن حکم محکومیت شخص ممنوع المعامله و ضرورت توقیف اموال وی جهت تأدیه حقوق دولت و اشخاص، مواجه هستیم و از طرف دیگر، محکومٌ علیه را از کسب اموال جهت تسریع در اجرای حکم و تسهیل آن محروم می کنیم، علاوه بر آن، مطابق فراز دوم بخشنامۀ شمارۀ 130/10 مورخ 14/1/1358 وزارت دادگستری « چنانچه خریدار ضمن تنظیم سند اعلام کند که فروشنده از افراد مشمول بخشنامه نیست ( منظور بخشنامه اشخاص ممنوع المعامله است) و با علم و آگاهی کامل از این امر به انجام معامله و تنظیم سند مبادرت می نماید و در صورت کشف خلاف آن، مسئولیت آن برعهده اوست و در مقابل دولت به میزان ارزش واقعی مور معامله، متعهد می باشد و دولت اختیارضبط مورد معامله و یا معادل ارزش واقعی آن از سایر اموال خریدار دارد، انجام معامله بلامانع می باشد»، واضعان بخشنامه با تفکیک منطقی موقعیت فروشنده و خریدار و همچنین تأکید بر تعهد خریدار به پاسخگویی مراجع دولتی در صورت کشف ممنوع المعامله بودن فروشنده و توجه به عدم ضرورت تعهد فروشنده نسبت به خریدار ممنوع المعامله، این گونه تعهدات را ( تعهد جبران خسارات وارده به دولت در صورت کشف خلاف) موضوعاً منتفی دانسته است. ضمناً حکم ممنوعیت که دربردارنده محدودیت آزادی اشخاص در انجام معاملات و تنظیم اسناد می باشد، با رعایت قواعد و قوانین و مقررات می باید « مضیق» و « به نفع متهم » تفسیر و به قدر متیقن اکتفا گردد که دراین صورت، تسری احکام ممنوعیت معامله به غیرمعامل، قابلیت توجیه قانونی ندارد.
بخش دوم : حکم معاملات شخص ممنوع المعامله
اعمال حقوقی اشخاص، ممکن ا ست به لحاظ رعایت کامل مقررات قانونی در انعقاد و تشکیل آن، « صحیح » یا در نتیجه واقع نشدن تراضی، بدون موضوع بودن آن، و منع قانون از نفوذ تراضی نامشروع، « باطل» و یا موقوف به اجازه دیگری باشد که دراین صورت « غیرنافذ» خواهد بود.
صرف نظر از نبود مبنای قانونی بر جواز محرومیت اشخاص از استیفای حقوق مالکانه ( در خصوص ممنوع المعامله کردن اشخاص) مبادرت شخص به انجام اعمال حقوقی، به ویژه معاملات ناقله که در عین حال، منهی مقامات قضایی است، چه حکمی دارد؟
شاید در نگاه اول، به دلیل منع قانون از تراضی نامشروع ( الممنوع شرعاً کالممنوع عقلاً ) به نظر آید، این چنین معاملاتی را باید محکوم به بطلان تلقی نمود. چراکه در غیراین صورت، فلسفه وضع ممنوعیت که حمایت از حقوق سایر اشخاص و حفظ و نگهداری اموال آن ها و جلوگیری از تصرف مضر به حال آنان است، از بین می رود.
دیدگاه قابل تأمل دیگر، « غیرنافذ» شناختن معاملات افراد ممنوع المعامله است. مطابق این دیدگاه، هدف اصلی از وضع حالت ممنوعیت، جلوگیری از معاملات منافی و حفظ حقوق اشخاصی است که از اقدامات خلاف قانون دیگری متضرر شده اند. پس مادامی که صاحبان حق اعم از دولت یا اشخاص، معاملات ممنوع المعامله را رد نکرده اند، معامله باطل نمی گردد و در صورت تنفیذ، این گونه معاملات، تمام شرایط یک معامله صحیح را دارا می گردند؛ همان گونه که در معاملات راجع به اموال بازداشتی و توقیف شده مقرر است. دیدگاه سوم بر صحت معاملات شخص ممنوع المعامله تأکید دارد و در تأیید نظریه خویش به دلایل ذیل استناد می کند:
الف – نهی در این گونه معاملات موجب فساد نیست؛
همان گونه که در کتاب های علم اصول به تفصیل، بحث گردیده است، «صحت» عبارت از ترتب اثر مطلوب است و منظور از مطلوب نیز همان مطلوب عقلا است و « فساد » عبارت است از عدم ترتب اثر مطلوب در موضوع قابل، بنابراین چنانچه اثر مطلوب بر معامله ای مترتب گردد، معامله مذکور را صحیح می خوانیم، برای مثال: مقصود از « بیع» ترتب اثر ملکیت است. اگر ملکیت حاصل شود، خواهیم گفت که معامله مورد نظر صحیح است؛ اما اگر اثر مطلوب ما، یعنی ملکیت، بر بیع انجام یافته مترتب نگردد، معامله را فاسد می نامیم.
در تحلیل مفاد نهی قانون گذار و رابطه آن با صحت و فساد معامله از منظر بزرگان محققان و فقیهان امامیه، پنج قول ذکر گردیده است:
1- نهی در معاملات و نیز در عبادات، مطلقاً دلالت بر فساد دارد.
2- نهی در معاملات ونهی در عبادات مطلقاً: یعنی نه لغتاً و نه شرعاً. دال بر فساد نیست.
3- نهی در عبادات و معاملات مقتضی فساد است شرعاً
4- نهی در عبادات دلالت بر فساد دارد ولی نهی در معاملات دلالت بر فساد ندارد.
این قول منتخب فقهای امامیه است.
5- نهی در عبادات و معامله، تنها در فصل حسی دلالت بر فساد دارد.
برای اثبات دلالت برفساد معامله، گفته شده است که وظیفه هر قانون گذار عاقل این است که با اوامر و نواهی خود اشخاص را به مصالح و مفاسد اعمالشان ارشاد کند. به همین جهت، در نهی هر معامله نیز حکمی است که فقط با رفع تمام آثار آن به دست می آید. در هر مورد که قانون گذار تراضی در امری را منع می کند باید گفت که مفاسد پیمان را بیشتر از مصالحش یافته و به ناچار اشخاص را از ایجاد آن رابطه حقوقی منع کرده است. به اضافه چون مفاد امر و نهی با هم جمع نمی شود و متناقض است، آثار آن دو نیز باید نقیض هم باشد. پس، همان گونه که اثر امر، صحت معامله است؛ مقتضای نهی نیز باید ضد آن یعنی فساد معامله باشد.
برعکس، در نفی این دلالت، استدلال شده است که به طور مسلم نهی قانون گذار موجب تحریم عمل حقوقی و لزوم عقاب و مجازات است ولی دلالت بر فساد معامله نمی کند. زیرا مانعی ندارد که قانون آثار حقوقی عملی را زایل نکند و در عین حال نیز مرتکب آن را کیفر دهد.
از طرفی، بر پایه پندار و گمان نیز نمی توان اصل آزادی اراده را محدود ساخت. وانگهی، درستی معامله موضوع امر قانون نتیجه امتثال از آن امر است، در حالی ک فساد معامله مورد نهی حاصل تمرد و تجاوز به حکم قانون گذار است. پس صحت معاملاتی که در قانون امر به آن شده با فساد عقود مورد نهی ملازمه ندارد.
به عبارت دیگر، به جز مواردی که نهی قانون گذار ناظر به یکی از ارکان و شرایط صحت معامله است یا جایی که ایجاد تعهد یا انتقال حق به طور مسلم با حکم قانون منافات دارد، نهی، دلالت بر فساد ندارد. و بنابراین، در صورت وقوع عقد با لحاظ وجود ممنوعیت برای شخص ممنوع المعامله شاید مرتکب، مجازات اقدام تخلف از حکم مقرر را متحمل گردد، اماآثار عقد تا احراز صریح به بطلان یا عدم نفوذ، ایجاد گردیده و تداوم پیدا می کند.
ب – قاعده التزام به مفاد عقد
مبنای نیروی الزام آور عقد را اعم از این که « اراده اشخاص» یا « قواعد اخلاقی» یا « مصالح اجتماعی» بدانیم، رعایت مفاد آن را از جانب طرفین عقد الزامی می نماید؛ احترام به شخصیت و آزادی انسان، توصیه های اخلاقی و دینی از جمله ؛ « اوفوا بالعقود» و « المؤمنون عند شروطهم» و بنای عقلا مبنی بر تنظیم روابط اجتماعی و اقتصادی در سایه حفظ عهد و پیمان، همگی بر احتراز از پیمان شکنی تأکید دارند.
علاوه بر آن، مطابق ماده 219 ق.م.: « عقودی که بر طبق قانون واقع شده باشد بین متعاملین و قائم مقام آن ها لازم الاتباع است، مگر این که به رضای طرفین اقاله یا به علت قانونی فسخ گردد»؛ از این ماده قانونی به « اصالة اللزوم» نام برده شده است و بر این اساس، هر عقدی لازم است مگر این که جواز عقد به طور کلی، یا امکان فسخ آن در موارد خاص احراز شود، معاملات اشخاص ممنوع المعامله نیز با تبعیت از این قاعده کلی، تا احراز مراتب بی اعتباری، الزام آورند.
ج – اصل صحت
صحت در برابر فساد و بطلان است و نزد فقها، صحت بدین معنا عبارت است از داشتن اثر مورد نظر مثل این که بیع موجب نقل وانتقال ثمن و مبیع می شود و اجاره، موجب مالکیت منافع برای مستأجر می شود؛ حال اگر کسی بیعی انجام داده که به نظر می رسد فاقد برخی از شرایط صحت باشد یا مالی را به اجاره واگذار نموده که احتمال می رود مانعی در اجاره دادن آن وجود داشته است، در این موارد، اصل صحت را به کار می بندیم و عقد مربوطه را صحیح می انگاریم.
تصریح ماده 223 ق.م. به « صحت معاملات» تا معلوم شدن فساد آن، دلیل دیگری بر اعتبار معاملات اشخاصی است که بدون مبنای صریح قانونی و به صرف صدور حکم مراجع قضایی از معاملات مورد نظر منع گردیده اند. چرا که در این موارد، با شک در صحت این گونه معاملات، به کمک اصالة الصحه، رفع تردید می گردد.
نتیجه :
1- مطابق قواعد عمومی قراردادها، رعایت شرایط اساسی صحت معاملات در انعقاد قرارداد، الزامی است وفقد حکم ممنوعیت شخص به خودداری از معامله، از جمله شرایط اساسی، قلمداد نگردیده و وجود آن خللی به صحت و اعتبار قرارداد وارد نمی کند.
2- بی اعتباری معاملات شخص ممنوع المعامله جز در موارد منصوص قانونی، فاقد مبنای شرعی است و حکم بربی اعتباری این گونه معاملات به طورکلی، با قواعد تفسیر مضیق قوانین کیفری و تفسیر به نفع متهم، ناسازگار است.
3- نهی قانون گذار در موارد خاصی حکایت از بی اعتباری توافق اشخاص برخلاف حکم مربوطه را دارد و در بسیاری از موارد نمی توان به صرف وجود « نهی »، معامله واقع شده را بی اعتبار دانست صرفاً در مواردی که « نهی » به معنی « اسم مصدری» است. یعنی جایی که از نظر قانون گذار مالکیت ایجاد نمی گردد، سبب بطلان معامله است و موضوع ممنوع المعامله، از این موارد نیست.
4- ممنوعیت معامله ناظر به معامل است و تسری آن به معاملات خریدار و به طور کلی متعامل نیاز به تصریح دارد.

۲۳ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

مزایای ثبوت اعسار

اگر شخص بتواند اعسار خود را در دادگاه ثابت کند، می‌تواند از مزایای معافیت از تمامیت یا قسمتی از هزینه دادرسی و استفاده از وکیل مجانی استفاده کند. ضمنا اگر معسر در دعوی مطروحه خود محکوم له واقع شود (حکم به نفع او صادر گردد.)، مکلف به پرداخت هزینه دادرسی می‌شود.

تکلیف ورثه معسر

چنانچه مدعی اعسار حین دعوی فوت کند، ورثه وی نمی‌توانند از حکم اعسار مورث خود استفاده کنند زیرا وضعیت اعسار قائم به شخصی است و چه بسا ورثه، خود توانایی پرداخت هزینه دادرسی را داشته باشند؛ بنابراین مکلف هستند در صورت داشتن تمکن مالی، هزینه دادرسی را در مرحله‌ای از رسیدگی بپردازند.ورثه زمانی می‌توانند هزینه را نپردازند که خودشان نیز معسر باشند و بتوانند این مساله را در دادگاه ثابت کنند که در این صورت، از معافیت پرداخت هزینه دادرسی استفاده خواهند کرد.

چگونگی رسیدگی به دعوی اعسار

دعوی اعسار به دو طریق طرح دعوی اعسار از طریق دادخواست جداگانه مطرح می‌شود.به محض وصول دادخواست اعسار، مدیر دفتر ظرف دو روز پرونده را به نظر قاضی می‌رساند تا چنانچه قاضی شهادت شهود را در دادگاه ضروری بداند، طرفین دعوا همراه با شهود در دادگاه حاضر شوند. در هر صورت، شهود باید از وضع مالی و زندگانی مدعی اعسار و نیز مشخصات، شغل و وسیله امرار معاش وی آگاه باشند و در حضور قاضی با سوگند شهادت دهند.معافیت از هزینه دادرسی، برای هر دعوی به طور همزمان علیه یک نفر مطرح شود که در این صورت قبولی اعسار در یک دعوی در دعاوی دیگر نیز قابل استفاده است.حکم اعسار در تمام مراحل رسیدگی به یک پرونده قابل استفاده است مگر آنکه مدعی اعسار در جریان رسیدگی متمکن (دارا) شود که در این صورت موظف به پرداخت هزینه دادرسی است.

اعتراض به حکم اعسار از محکوم‌به

نتیجه اعسار از دو حالت خارج نیست؛ یا دادگاه دلایل اعسار را کافی ندانسته، حکم بر قبول اعسار می‌دهد و یا اینکه دادگاه دلایل اعسار را کافی ندانسته حکم به رد اعسار می‌دهد.در هر دو صورت طبق مقررات آیین دادرسی مدنی که اخیراً تصویب شده است، حکم رد یا قبولی اعسار قابل رسیدگی در مرحله تجدید نظر بوده و به هیچ وجه قابل رسیدگی در دیوان عالی کشور نیست.

مقررات جزایی اعسار

چنانچه ادعای اعسار در مورد محکوم به باشد و مدعی اعسار نتواند ادعای خود را ثابت کند، دادگاه ضمن رسیدگی رد تقاضای اعسار، وی را به پرداخت وجوه مخارج رسیدگی به دعوی اعسار معادل دو برابر مخارج معمولی و حق‌الوکاله وکیل محکوم می‌کند.این محکومیت در مورد اعسار

۲۳ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

اعسار مطلق و نسبی چیست؟

اعساربه دوصورت مطلق و نسبی محقق می‌شود؛ اعسارمطلق وقتی است که شخص به طورکامل ازپرداخت محکوم به یا هزینه دادرسی عاجز و ناتوان بوده و یا درحال حاضر هیچگونه دسترسی به اموال و دارایی خود ندارد.خواه یکجا باشد و خواه به صورت اقساط. چنانچه فرد به طور یکجا و یک باره تمکن پرداخت محکوم به و یا هزینه دادرسی را نداشته باشد ولی قادر به پرداخت قسطی آن باشد گفته می‌شود که معسرنسبی است.برای اثبات ادعای اعسار، مدعی باید حداقل چهار شاهد به دادگاه معرفی کند و شهود می‌بایست از وضع معیشتی و زندگی او مطلع باشند.

۲۳ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

کتا ب ...........هادی کاویان مهر........1398

۲۲ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۲۴ ۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

عدم دخول در عمل لواط چه حکمی دارد؟

چنانچه در عمل لواط، دخول انجام نشود و مثل تفخیذ و یا بین دو باسن باشد، برای فاعل و مفعول ۱۰۰ تازیانه در نظر گرفته می‌شود. در اجرای این حکم بین محصن، غیر محصن، کافر و مسلمان تفاوتی وجود ندارد. استثنای این حکم تنها در صورتی خواهد بود که فاعل کافر باشد و مفعول نیز مسلمان نباشد. در غیر این صورت جزای طرفین اعدام خواهد بود.

۲۰ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

توبه لواط کننده چه حکمی دارد؟

چنانچه لواط کننده پیش از شهادت شاهدان توبه نماید، حد در موردش اجرا نخواهد شد. اما در صورتی که پس از گواهی شاهدان توبه کند، حد از وی ساقط نمی‌شود. اگر اثبات لواط به وسیله اقرار گناهکار صورت پذیرد و سپس توبه نماید، امام (ع) و نایب وی اجازه دارند از گناهش چشم پوشی نمایند و یا اینکه حد را در موردش اجرا کنند.

 

۲۰ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

انواع مجازات در نظر گرفته شده برای عمل لواط

  • در صورتی که هر دو طرف عاقل، بالغ و مختار باشند، برایشان حکم اعدام در نظر گرفته می‌شود.
  • در صورتی که فاعل فردی عاقل و بالغ باشد و مفعول شخصی نابالغ، برای فاعل حکم اعدام و برای مفعول حکم تادیب صادر خواهد شد.
  • چنانچه فاعل و مفعول نابالغ باشند، برایشان حکم تادیب صادر می‌شود.
  • اگر فاعل شخصی نابالغ و مفعول فردی بالغ باشد برای فاعل تادیب و برای مفعول حد در نظر گرفته می‌شود.

لازم به ذکر است که قانون در احکام ذکر شده هیچ وجه تمایزی بین کافر، مسلمان، محصن و غیر محصن قائل نشده است.

انواع اعدام در عمل لواط

  • اعدام با گردن زدن گناهکار به وسیله شمشیر
  • بستن دست و پای گناهکار و پرتاب وی از ارتفاع (کوه و…) به نحوی که استخوان‌های او بشکند.
  • به آتش کشیدن گناهکار
  • سنگباران کردن گناهکار
  • بر طبق برخی نظریه‌ها: تخریب دیوار بر روی گناهکار

قانون این اختیار را به حاکم داده است تا بنا به اراده خویش یکی از اقسام اعدام را برای مجازات گناهکار در نظر گیرد.

۲۰ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

مجازات در نظرگرفته شده برای عمل لواط

عمل لواط را می‌توان از قبیح‌ترین اعمال غیر شرعی دانست که برای آن مجازات سنگین در نظر گرفته شده است. بدی عمل لواط تا جایی است که برای مجازات مرتکبان آن سوزاندن در آتش نیز تجویز شده است. مجازاتی که برای هیچ از اعمال خلاف شرع در نظر گرفته نشده است. برای مجازات فاعل و مفعول در عمل لواط باید بتوان گناه طرفین را اثبات نمود. راه اثبات این عمل ناپسند همانند راه اثبات عمل زنا و بر طبق مواردی است که پیشتر بیان کردیم.

کشتن، سنگسار کردن، پرت کردن گناهکار از بلندی به گونه‌ای که استخوان‌هایش بشکند و سوزاندن در آتش از اختیاراتی است که دین اسلام برای مجازات عمل لواط در نظر گرفته است. در صورتی که مفعول شخصی عاقل، بالغ و مختار باشد، مجازاتش حد قتل خواهد بود. در صورتی که به بلوغ نرسیده باشد، حد “تعزیر” در موردش اجرا خواهد شد.

لازم به ذکر است منظور از تعزیر همان تنبیه است که به مجازات‌های بدنی گفته می‌شود که در شرع برایش حد مشخصی در نظر گرفته نشده است. حالات، اشخاص و شرایط مختلف از عوامل تعیین مقدار تعزیر است که از سوی حاکم اعلام می‌شود. اما به طور معمول برای تعزیر، ۲۵ تازیانه در نظر گرفته می‌شود.

در صورتی که “مساحقه” صورت گرفته باشد، باید بتوان آن را به طریقی که پیشتر گفته شد اثبات نمود و پس از آن برای فاعل و مفعول صدتازیانه در نظر گرفته می‌شود. اگر محصنه باشند، حکم سنگسار در مورد آنها اجرا می‌شود.

منظور از مساحقه آمیزش و برقراری رابطه جنسی نامشروع بین دو زن است که در برخی از مواقع به آن “طبق زدن” گفته می‌شود.

اگر شخصی وسیله ارتباط نامشروع بین دو نفر باشد به آن “قواد” گفته می‌شود که بر طبق قانون و شرع مستحق ۷۵ ضربه تازیانه خواهد بود. سپس سرش را میتراشند و پس از چرخاندن در شهر به منطقه‌ای دیگر تبعید می‌کنند. برای اثبات این عمل باید دو نفر عادل شهادت دهند و یا دو مرتبه اقرار صورت پذیرد.

۲۰ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

چگونه می‌توان لواط را اثبات کرد؟

عمل لواط را به دو صورت می‌توان اثبات نمود. این دو صورت عبارتند از:

  • فاعل و مفعول هرکدام چهار مرتبه به این عمل شنیع اقرار نمایند. لازم به ذکر است که دفعات اقرار هر یک تنها در مورد خودش موثر خواهد بود.
  • شهادت دادن چهار مرد که دارای شرایط مورد قبول باشند. شاهدین باید این عمل را مشاهده کرده باشند.
۲۰ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

علم قاضی از کجا ایجاد میشود؟

علمی‌ معتبر است که از راه‌های متعارف و معمول فراهم آمده باشد نه از راه‌های غیرعادی مانند مکاشفه و الهام یا علوم غریبه (نظیر رمل، خواب مصنوعی، هیپنوتیزم، سحر و جادو، تله‌پاتی و…) این موارد از ویژگی‌های ضرورت ذکر منشا پیدایش علم در رای است و طبق ماده ۲۱۱ قانون مجازات اسلامی ‌قاضی باید مستند علم خود را به طور صریح در حکم ذکر کند.

معمولا مستند علم قاضی، همان قرائن قطعیه علم‌آور هستند. این قرائن ممکن است در قالب نظریه کارشناس، تسامع و استفاضه مفید علم (که از ناحیه انجام تحقیقات محلی یا معاینه محل به‌دست می‌آید)، اخبار عادل واحد (در مواردی که تعدد مشهود لازم است) اقرار به کمتر از حد مقرر، اقرار در نزد قاضی تحقیق و در مراحل تحقیقات مقدماتی باشند.

بنابراین علم قاضى به لحاظ اعتبار و حجیّت سزاوارتر است؛ زیرا کاشف بودن علم قاضى و طریقیت آن به واقع، قوى‌تر از دلیلی است که در موضوع قضاوت و صدور حکم کاشف شمرده مى‌شود چرا که با وجود علم نیازی به اقامه بینه و اقرار نیست.

این مطلب در ماده ۲۱۲ قانون مجازات اسلامی ‌نیز اشاره شده است «در صورتی که علم قاضی با ادله قانونی دیگر در تعارض باشد اگر علم، بین باقی بماند آن ادله برای قاضی معتبر نیست و قاضی با ذکر مستندات علم خود و جهات رد ادله دیگر، رأی صادر می‌کند. چنانچه برای قاضی علم حاصل نشود ادله قانونی معتبر است و براساس آنها رأی صادر می‌شود.»

۲۰ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

در چه مواردی علم قاضی موجب رسیدن به مجرم میشود؟

یک) وقتی محقق است که علم قاضی در خارج از جلسات تحقیق و محاکمه کسب شود؛ به این معنی که قاضی قبل از طرح دعوا در محکمه، واقعه کیفری را شخصا ملاحظه کند.

دو) هنگامی ‌محقق است که قاضی پس از ملاحظه طرح شکایت و دلایل، شواهد و قرائن اتهام و استماع مدافعات متهم و ادله و شواهد اتهام و با بررسی کامل محتویات پرونده و دلایل آنان و استماع اظهارات طرفین دعوا، عالم به صحت اسناد جرم به متهم یا عدم صحت آن شود.

۲۰ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر