فروید چندین بار دیدگاه خود را درباره ی سادیسم و مازوخیسم تغییر داد و سرانجام در سال 1921 بیان کرد که سادیسم و مازوخیسم هر دو از تجلیات غریزه مرگ می باشد. در صورتی که جهت پرخاشگری به سمت بیرون از خود باشد دگر آزاری یا سادیسم و هنگامی که به سمت درون باشد خودآزاری یا مازوخیسم نامیده می شود. کودک دوست دارد تمایلات سادیستی خود را ارضا نماید، لیکن قوانین خانواده یا اجتماعی او را از ابراز این تمایلات بر حذر می دارد. به همین دلیل کودک اجبارا به درون گروی روی می کند. اینگونه تمایلات که در اثر منع و جلوگیری واپس زده می شوند به شکل مازوخیسم تجلی یافته و این دگرگونی عامل تقویت کننده ای برای من برتر می گردد.

اصل مازوخیسم به دنبال مرحله ی قبلی خود ظهور می کند که دو عامل برای شکل گیری آن با همکاری یک دیگر عمل می کنند. در این مرحله کودک تمایلات پرخاشگرانه بیشتری نسبت به مرحله قبل دارد ولی نمی تواند آن را به دنیای بیرونی و واقعی انعکاس دهد. هنوز دنیای خارج برای وی خطرزا است به همین دلیل این میل متوجه خویش می شود. در واقع مازوخیسم شکلی از سادیسم است که متوجه خود فرد شده است و شخص آن چه را در حالت سادیسم نسبت به دیگران انجام داده و روا می دارد نسبت به خودش جایز می داند.

در حدود 2 تا 3 سالگی لذت در نواحی مقعد متمرکز می شود. کودک کنترل ارادی اسفنگتر های اورتر و مقعدی را تجربه می کند. تظاهرات سادیستی در این مرحله نیز وجود دارد که Sadique anal نامیده می شود این مرحله توام با احساس خشونت به دیگران اگرسیویته (تهاجمی) است. اینجا رضایت سکسوئل عمل دفع توام با میل به تهاجم در رفتار بیان می شود. اگر لیبیدو با تمایل به تهاجم ارتباط دارد به این دلیل است که دیگرآزاری یا سادیسم با خودآزاری یا مازوخیسم واسطه بین تمایلات لیبیدو (عشقی) و اگرسیویته (تهاجمی) هستند و این ارتباط در پروسه رشد روانی از سال های اولیه زندگی تا پایان زندگی ادامه پیدا می کند.

شروع و پایان این مرحله نیز با تجربه اضطرابی همراه است که فروید بدین شکل بیان می دارد: اختگی را می توان در تجربه روزانه جدا شدن مدفوع از بدن یا فقدان پستان مادر هنگام از شیر گرفتن مجسم کرد.