بله، همان نیم عشر است (ماده ۲۳ قانون شوراهای حل اختلاف مصوب ۱۳۹۴)
بله، همان نیم عشر است (ماده ۲۳ قانون شوراهای حل اختلاف مصوب ۱۳۹۴)
نیم عشر یعنی پنج درصد مبلغ محکومٌ به که بابت اجرای حکم بعد از اجرا از محکوم علیه وصول می شود. (به ماده ۱۵۸ قانون اجرای احکام مدنی مراجعه شود)
اجراییه ورقه ای است رسمی که از نهاد یا مرجع خاصی صادر می شود و هدف آن آگاهی مخاطب از حکم و زمان حکم و نحوه اجرای آن است. وقتی که شما اقامه دعوا کرده و حکمی دریافت کردهاید، دریافت حکم پایان ماجرا نیست و شما باید پس از قطعیت حکم اجرای آن را از دادگاه بخواهید. طبق ماده۴ قانون اجرای احکام مدنی؛ اجرای حکم با صدور اجراییه به عمل میآید مگر این که در قانون ترتیب دیگری مقرر شده باشد. در مواردی که حکم دادگاه جنبه اعلامی داشته و مستلزم انجام عملی از طرف محکوم علیه نیست از قبیل اعلام اصالت یا بطلان سند اجراییه صادر نمیشود همچنین در مواردی که سازمانها و مؤسسات دولتی و وابسته به دولت طرف دعوی نبوده ولی اجرای حکم باید به وسیله آنها صورت گیرد صدور اجراییه لازم نیست و سازمانها و مؤسسات مزبور مکلفند به دستور دادگاه حکم را اجرا کنند. اجراییه چند نوع است:
ماده ۲۱ قانون اجرای احکام مدنی: «مدیر اجراییه دادگاه برای اجرای حکم، پرونده ای تشکیل می دهد تا اجراییه دادگاه ، تقاضا و کلیه برگهای مربوط، به ترتیب در آن بایگانی شود.» در عمل، رویه دادگاهها چنین است که پس از ابلاغ اجراییه دادگاه و برگشت نسخه دوم اجراییه دادگاه ، با همین نسخه ی دوم، پرونده ی اجرایی تشکیل می شود و شماره ی مجزایی از پرونده ی دادرسی خواهد داشت و بقیه ی سیر پرونده از جمله توقیف اموال و اعمال ماده ۳ قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی (یا همان جلب محکومٌ علیه) در همین پرونده ی اجراییه دادگاه رقم خواهد خورد.
طبق ماده۶ قانون اجرای احکام مدنی؛ در اجراییه نام و نام خانوادگی و محل اقامت محکومله و محکومعلیه و مشخصات حکم و موضوع آن و اینکه پرداخت حق اجرا به عهده محکومعلیه میباشد نوشته شده و به امضاء رئیس دادگاه و مدیر دفتر رسیده به مهر دادگاه ممهور و برای ابلاغ فرستاده میشود.
مطابق ماده ۷ همان قانون؛ برگهای اجراییه به تعداد محکومعلیهم به علاوه دو نسخه صادر میشود یک نسخه از آن در پرونده دعوی و نسخه دیگر پس از ابلاغ به محکومعلیه در پرونده اجرایی بایگانی میگردد و یک نسخه نیز در موقع ابلاغ به محکومعلیه داده میشود.
قابل ذکر است به استناد ماده ۸ همان قانون ابلاغ اجراییه طبق مقررات آیین دادرسی مدنی به عمل میآید و آخرین محل ابلاغ به محکومعلیه در پرونده دادرسی برای ابلاغ اجراییه سابقه ابلاغ محسوب است.
طبق ماده ۹ قانون فوق در مواردی که ابلاغ اوراق راجعبه دعوی طبق ماده ۱۰۰ قانون آیین دادرسی مدنی به عمل آمده و تا قبل از صدور اجراییه محکومعلیه محل اقامت خود را به دادگاه اعلام نکرده باشد مفاد اجراییه یک نوبت به ترتیب مقرر در مادتین ۱۱۸ و ۱۱۹ این قانون آگهی میگردد و ده روز پس از آن به موقع اجرا گذاشته میشود. در این صورت برای عملیات اجرایی ابلاغ یا اخطار دیگری به محکومعلیه لازم نیست مگر اینکه محکومعلیه محل اقامت خود را کتباً به قسمت اجرا اطلاع دهد. مفاد این ماده باید در آگهی مزبور قید شود.
درباب فوت یا حجر محکوم علیه نیز ماده ۱۰ قانون اجرای احکام مدنی مقرر داشته: «اگر محکومعلیه قبل از ابلاغ اجراییه محجور یا فوت شود اجراییه حسب مورد به ولی، قیم، امین، وصی، ورثه یا مدیر ترکه او ابلاغ میگردد و هرگاه حجر یا فوت محکومعلیه بعد از ابلاغ اجراییه باشد مفاد اجراییه و عملیات انجام شده به وسیله ابلاغ اخطاریه به آنها اطلاع داده خواهد شد.»
توجه داشته باشید طبق ماده ۲۴ قانون اجرای احکام مدنی؛ دادورز (مأمور اجرا) بعد از شروع به اجرا نمیتواند اجرای حکم را تعطیل یا توقیف یا قطع نماید یا به تاخیر اندازد مگر به موجب قرار دادگاهی که دستور اجرای حکم را داده یا دادگاهی که صلاحیت صدور دستور تأخیر اجرای حکم را دارد یا با ابراز رسید محکومله دایر به وصول محکومبه یا رضایت کتبی او در تعطیل یا توقیف یا قطع یا تاخیر اجرا. طبق ماده ۱۱ قانون فوق هرگاه در صدور اجراییه اشتباهی شده باشد دادگاه میتواند رأساً یا به درخواست هریک از طرفین به اقتضای مورد اجراییه را ابطال یا تصحیح نماید یا عملیات اجرایی را الغا کند و دستور استرداد مورد اجرا را بدهد.
اجراییه را ورقه ای تعریف کرده اند که طبق مقررات قانونی از نهاد یا مرجع صالح صادر می شود و هدف آن احقاق حق فرد متقاضی است. اجراییه را ممکن است دادگاه صادر کند و ممکن است اداره ثبت مرجع صدور آن باشد. اجراییه ای که از مرجع ثبتی صادر شده نیز می توان ابطال آن را درخواست نمود. طبق ماده ۷ اصلاح بخشی از مقررات قانون ثبت؛ هر گاه مدلول سند قبل از صدور حکم ابطال اجرا شده باشد پس از قطعیت آن حکم عملیات اجرائی به حالت قبل از اجرا بر میگردد. طبق ماده۳۴ اصلاحی قانون ثبت مصوب ۱۳۸۶؛ در مورد کلیه معاملات رهنی و شرطی و دیگر معاملات مذکور در ماده(۳۳) قانون ثبت، راجع به اموال منقول و غیرمنقول، درصورتی که بدهکار ظرف مهلت مقرر درسند،بدهی خود را نپردازد،طلبکار میتواند از طریق صدور اجرائیه وصول طلب خود را توسط دفترخانه تنظیم کننده سند، درخواست کند. چنانچه بدهکار ظرف ده روز از تاریخ ابلاغ اجرائیه نسبت به پرداخت بدهی خود اقدام ننماید بنابه تقاضای بستانکار، اداره ثبت پس از ارزیابی تمامی مورد معامله و قطعیت آن، حداکثر ظرف مدت دو ماه از تاریخ قطعیت ارزیابی، با برگزاری مزایده نسبت به وصول مطالبات مرتهن به میزان طلب قانونی وی اقدام و مازاد را به راهن مسترد مینماید.
جمع آوری مطلب هادی کاویان مهر
یک دادگاه بدوی در صلاحیت عمومی مجاز به رسیدگی به نوعی پرونده مدنی یا کیفری است که منحصراً به دادگاه دیگری ارتکاب نشده است. رسیدگی به کلیه پرونده ها در دادگاه های صلاحیت عمومی کشور نیست. دادگاه بدوی با صلاحیت محدود مجاز است فقط به موارد مشخصی رسیدگی کند. دادگاه های بدوی با صلاحیت محدود ممکن است در صلاحیت موضوعی محدود باشند یا از طریق روش های دیگر مانند دادگاه های دعاوی کوچک در بسیاری از استان ها برای پرونده های مدنی با بحث و جدال کم. دادرسی های دیگر به هیچ وجه در دادگاه ها انجام نمی شود بلکه در نهادهای شبه قضایی یا در دستگاه های اداری با قدرت قضاوت ایجاد شده توسط اساسنامه برای تعیین تصمیمات لازم با روش های رویه ای ساده مانند داوری انجام می شود.
در دادگاه بدوی شواهد و شهادت تحت قوانین شواهدی که توسط قانون آیین دادرسی قابل اجرا تعیین شده است پذیرفته می شوند و تعییناتی به نام یافته های واقعیت براساس شواهد انجام می شود. دادگاه به ریاست یک یا چند قاضی نتایج قانون را بر اساس قانون قابل اجرا ارائه می دهد. در بیشتر حوزه های قضایی قانون عادی دادگاه بدوی اغلب با یک هیئت منصفه و یک قاضی تشکیل می شود. در چنین دادرسی های هیئت منصفه هیئت منصفه به عنوان حقیر عمل می کند. در بعضی موارد قاضی یا قضات با اساسنامه عرف یا توافق طرفین به عنوان قانونگذاران حقوقی و حقیقی عمل می کنند. در مورد بیشتر قضات که از طریق روند دادرسی دادرسی به پرونده ها رسیدگی می کنند و آن ها ترجیح می دهند که به همه طرفین فرصت داده شود که یک پرونده قوی و قوی ارائه دهند به این ترتیب که اشتباهات در شهادت، رویه ها، اساسنامه و غیره رشد نکند.
فرجام خواهی از تصمیمات دادگاه های بدوی معمولاً توسط دادگاه های بالاتر با قدرت رسیدگی به تجدیدنظر صورت می گیرد (دادگاه های تجدیدنظر). بیشتر دادگاه های بدوی دادگاه هایی می باشند که در آن ها سابقه ارائه شواهد ایجاد می شود و باید به دادگاه تجدیدنظر رسیدگی یا ارسال شود. سابقه دادگاه بدوی توسط دبیر دادگاه بدوی تأیید و به هیئت تجدیدنظر منتقل می شود. اکثر دادگاه های تجدیدنظر صلاحیت استماع شهادت یا گرفتن ادله را ندارند بلکه در عوض فقط در مورد موارد قانونی حکم می دهند.
روند برگزاری دادگاه
در دادگاه متهم ممکن است توسط قاضی به تنهایی یا توسط قاضی و هیئت منصفه محاکمه شود. هدف از دادرسی ارائه کلیه شواهد قابل قبول مربوطه به دادگاه است. هیئت منصفه درباره گناه یا بی گناهی فرد متهم تصمیم خواهد گرفت.
در بیشتر موارد امور در یک دادگاه علنی برگزار می شود و ممکن است افراد عمومی در آن حضور داشته باشند.
اگر متهم نوجوان باشد در دادگاه کودکان حاضر خواهد شد.
متهم در سکو ظاهر می شود و سندی توسط دادستان ارائه می شود که به عنوان کیفرخواست شناخته می شود. کیفرخواست جزئیات جرم ادعایی را بیان می کند. توسط همیار قاضی برای متهم خوانده می شود که از او خواسته می شود “مجرم” یا “بی گناه” را قبول کند.
اگر متهم جرم خود را اعلام کند توسط قاضی محکوم می شود. اگر متهم به “بی گناهی” اعتراف کند دادگاه آغاز می شود.
دادستان ابتدا با خطاب به هیئت منصفه پرونده دولت علیه متهم را تشریح می کند و سپس شاهدان را برای ارائه شواهد فرا می خواند که دفاعیات می توانند از آن ها بازجویی کند. پس از پایان بازجویی دادستان می تواند شاهد را مجدداً مورد بازجویی قرار دهد. پرونده دفاعی نیز از همین رویه پیروی می کند.
پس از ارائه کلیه شواهد ، دادستانی و دفاع پرونده های خود را در آخرین سخنرانی به هیئت منصفه بررسی می کنند. سپس قاضی شواهد را روشن می کند و در آن موارد مربوط به هیئت منصفه را روشن می کند.
هیئت منصفه برای در نظر گرفتن شواهد دادگاه را ترک می کند و سعی در صدور حکم دارد و قربانیان حق دارند از روند دادرسی های دادگاه مطلع شوند.
حتی اگر تا به حال به دادگاه و دادسرا نیز نرفته باشید، حتماً تا به حال نام دعاوی حقوقی و کیفری به گوشتان خورده است و شاید با تفاوتهای آنها نیز آشنایی داشته باشید. دعاوی حقوقی، دعاوی هستند که توسط فرد ضرردیده که “خواهان” نامیده میشود تنظیم شده و مستقیماً به دادگاه عرضه میشود و فرد ضرررسانده نیز در این گونه پروندهها “خوانده” نامیده میشود. در واقع فرد خواهان درخواست خود را در برگهای به نام دادنامه نوشته و تنظیم میکند و با تهیه و باطل کردن تمبرهایی به ارزش ۱٫۵% مبلغ مورد نظر دعوای حقوقی خود را به دادگاه میفرستد. به همین دلیل نیز به طور کلی در دعاوی حقوقی به درخواستی که برای طرح دعوا و در برگهای خاص تنظیم میشود، “دادخواست حقوقی” می گویند و در این موارد از واژه “شکایت” استفاده نمیشود.
واژه “شکایت” یا همان “شکواییه” به شرایط دیگری از دعاوی قانونی نسبت داده میشود. هنگامی که فردی از انجام عمل فرد دیگری که متهم، متشکی و یا مجرم تلقی میشود، زیان میبیند و برای گرفتن حق خود دعوای کیفری را آغاز میکند، در واقع شکواییه یا شکایت کیفری خود را تنظیم کرده و به دادسرا میفرستد. “شکواییه” در دعاوی کیفری مستقیماً به دادگاه فرستاده نمیشود. زیرا شکایت فرد شاکی باید ابتدا مورد بررسی دادسرا و کلانتری قرار گرفته و پس از تأیید به دادگاه فرستاده شود. برای تنظیم شکواییه نیاز به فرم یا برگه خاصی نیست و هزینه زیادی نیز برای شاکی در بر ندارد زیرا در هر برگهای میتوان شکواییه را تنظیم کرد. بنابراین طرح دعاوی کیفری از سوی شاکی در دادگاه را شکواییه یا شکایت کیفری می گویند و اصطلاح دادخواست در این موارد کاربردی نخواهد داشت.
دادنامههای حقوقی بسته به مراحل مختلف پیشروی پرونده انواع مختلفی دارند که هم از سوی خواهان و هم از سوی خوانده تنظیم و به دادگاه تقدیم میشوند. در ادامه برای آشنایی بیشتر با دعاوی حقوقی و روند اجرای آنها انواع دادنامههای حقوقی را برای شما شرح میدهیم.
۱٫ دادخواست نخستین
این نوع دادنامه در واقع اولین دادنامه برای مطرح کردن دعوای حقوقی است که توسط خواهان ( فرد ضرر دیده ) تنظیم میشود. در این برگه خواهان تمام ادعاها، ادله، شواهد، مدارک و خواسته خود را عنوان کرده و از دادگاه درخواست رسیدگی و صدور رأی میکند. با فرستادن این برگه به دادگاه دادرسی دادگاه برای طرح دعاوی این فرد آغاز میشود.
۲٫ دادخواست طاری
این نوع دادنامه در جریان دعوا در دادگاه و توسط هر دو طرف دعوا میتواند تنظیم به دادگاه تقدیم شود. که البته باید با موضوع دعوای در حال جریان مرتبط باشد و یا از آن نشات بگیرد.
۳٫ دادخواست اضافی
دادنامه اضافی در واقع سندی است که خواهان علاوه بر ادعاها و دعاوی قبلی به عنوان یک دعوای جدید اما مرتبط به همان پرونده به دادگاه ارائه میدهد تا ادله و شواهد علیه خوانده بیشتر شده و روند صدور رأی نیز تسریع شود.
۴٫ دادخواست واخواهی
در دعاوی حقوقی برعکس دعاوی کیفری، دادگاه میتواند در صورت غیاب فرد خوانده و محکوم نیز رأی را صادر کند که در اکثر موارد نیز رأی به نفع فرد خواهان صادر میشود. در این موارد فرد خوانده میتواند دادنامهای مبنی بر اعتراض به حکم غیابی تنظیم و به دادگاه تقدیم کند.
۵٫ دادنامه متقابل
هنگامی که دعوای حقوقی با دادنامه نخستین که توسط فرد خواهان تنظیم شده در دادگاه به جریان در میآید، فرد خوانده اصلی نیز میتواند سندی متقابلاً علیه خواهان اصلی دعوا تنظیم کرده و به دادگاه ارائه دهد. این سند به نام دادخواست متقابل شناخته میشود.
۶٫ دادنامه جلب ثالث
در برخی پروندههای حقوقی، ادعاها و ادله فرد خواهان برای اثبات جرم فرد خوانده و احقاق حق کافی نیست و نیاز است که فرد سومی نیز وارد پرونده شود. در برخی موارد این فرد سوم به عنوان شاهد و در برخی موارد نیز به عنوان هم دست فرد خوانده به دادرسی جلب میشود. به دادنامهای که برای جلب فرد سوم تنظیم میشود دادخواست جلب ثالث می گویند.
۷٫ دادنامه ورود ثالث
به موجب تنظیم این نوع دادنامه فرد سومی که به دادرسی جلب شده بود وارد دادرسی میشود تا مدارک و شواهد او مورد بررسی قرار گیرد.
اگر درگیر یک دعوای حقوقی شدهاید و یا قصد شروع و مطرح کردن یک دعوای حقوقی را دارید، بهتر است بدانید که برای شروع دعاوی حقوقی تنظیم یک دادنامه نخستین صحیح و کامل میتواند در تسریع روند دادگاه کمک بسیاری به شما بکند. دادنامه حقوقی بخشهای مختلفی دارد که هرکدام باید با دقت و به طور کامل توسط خواهان کامل شود تا هنگام ارائه به دادگاه کم و کاستی در آن وجود نداشته باشد و دادگاه به طور دقیق بتواند به خواسته و ادعای خواهان رسیدگی کند. به این منظور در ادامه نکاتی که باید در هنگام پر کردن دادخواست حقوقی برای مطرح کردن دعاوی حقوقی رعایت کنید را به شما یادآورد خواهیم شد.
• یکی از مهمترین مواردی که در برای تنظیم دادخواست حقوقی باید به آن توجه شود، مشخص بودن نام کامل خوانده و آدرس محلی است که این فرد در آن اقامت دارد. اگر آدرس محل زندگی فرد خوانده در دادنامه نخستین مشخص نشود، دادگاه در جریان دادگاه بازهم فرصت ارائه یک آدرس و یا چاپ اخطاریه را به فرد خواهان میدهد. در شرایطی اگر هیچ آدرسی از خوانده توسط خواهان به دادگاه داده نشود ممکن است پرونده باطل شده و هزینه تمبرهای باطل شده نیز به فرد خواهان باز نگردد. اما اگر فرد خواهان هیچ اطلاعی از آدرس فرد خوانده نداشته باشد میتواند به دادگاه اطلاع دهد تا راههای دیگری برای جریان دادرسی پرونده اتخاذ شود.
• نکته مهم بعدی تعیین دقیق و صحیح خواسته (مطالبه فرد ضرر دیده) در برگه دادخواست است. به عنوان مثال اگر دعوایی مربوط به پس گرفتن مبلغ خاصی از فرد خوانده است باید به طور دقیق در خواسته(شرح دادخواست) ذکر شود. اگر حق مطالبه شده ملک و یا چیزی است که ارزش دقیق مالی آن مشخص نیست، خواسته مورد نظر باید در دادنامه ذکر شود. ( به عنوان مثال ملکی به این آدرس و یا درخواست خلقید مال مورد نظر). این موضوع از این جهت اهمیت بسیاری دارد که مشخص بودن خواسته به طور دقیق دادگاه را از رسیدگی به مسائل فرعی باز میدارد و روند دادرسی نیز سریعتر پیش میرود.
• اگر قصد دارید در دادنامه حقوقی خود چند خواسته را مطرح کنید، بهتر است توجه کنید که خواستهها به هم مرتبط باشند. زیرا در غیر این صورت دادگاه خواستهها را از هم تفکیک کرده و هرکدام را به صورت پروندهای جداگانه بررسی خواهد کرد. این کار ممکن است روال پرونده شما را با کندی شدیدی مواجه کند.
• در دعاوی حقوقی به خصوص دعاوی مالی، اکثر دادنامهها و درخواستها توسط وکیل فرد خواهان به دادگاه ارائه میشود. دلیل این امر نیز حساسیت تنظیم دادنامههای حقوقی به منظور تسریع روند پرونده است. ما نیز به شما پیشنهاد میکنیم در دعاوی حقوقی خود حتماً از یک وکیل خبره و با تجربه کمک بگیرید تا دادرسی پرونده با سرعت بیشتری پیش برود.
مستقیماٌ در محاکم دادگستری مطرح می شود و دیگر نیازی نیست که به دادسرای عمومی و انقلاب مراجعه کرد بلکه بدواٌ در دادگاه مطرح و مورد رسیدگی قرار می گیرد.
اعیان:منظور از اعیان ساختمانی است که دارای کاربردی های مسکونی ؛اداری ؛ تجاری و غیره باشد
اجرت المثل: گاهی در قبال استفاده از اموال باید مبلغی پول به عنوان ارزش واقعی تخمینی آنها پرداخت کرد که به این مبلغ در اصطلاح اجرت المثل اموال می گویند.
محکوم به: آنچه در مورد آن حکم داده شده است
محکوم له: کسی که حکم به سود او صادر شده است
لازم الایفا: لازم الایفا به این معنی است که باید به آن عهد عمل شود
مستحدثات:به معنی بناهای نو است
دادورز: مامور اجرا یا دادورز زیر نظر مدیر اجرا؛ رای دادگاه را اجرا می کند بنابراین عملی کردن مفاد و مندرجات اجراییه دادگاه یا اداره ثبت اسناد و املاک کشور به عهده مامور اجرا است.
تصرف عدوانی : اگر شخصی با زور و بدون رضایت مالک یا مستاجر ؛ زمین یا ملک آن را تصرف کند این عمل وی تصرف عدوانی نامیده می شود.به عبارتی تصرف عدوانی عبارتست از این که کسی به جبر و تعدی ؛ مال مورد تصرف کسی را از ذست او درآورد.
خلع ید: خلع ید علاوه بر معنای لغتی دارای معنا و مفهوم قانونی نیز می باشد.از لحاظ قانونی خلع ید به دعوایی گفته می شود که در آن مالک یک مال غیر منقول همچون خانه؛ مغازه یا زمین به طرفیت متصرف غیر قانونی مال خود آن دعوا را اقامه کرده ؛ و از دادگاه میخواهد که روند تصرف غیر مجاز فرد متصرف را پایان ببخشند و ملکش را به او برگرداند.
دادگاه بدوی: دادگاه هایی که در اولین مرحله ؛ پرونده به آنها ارجاع شده و منجر به صدور حکم می شود دادگاه بدوی نام دارد.
محکوم علیه: به شخصی کهحکم دادگاه بر علیه او صادر شده باشد محکوم علیه می گویند.
دادرسی دو مرحله ای: چنانچه رسیدگی پرونده در دادگاه بر اساس مقررات در ۲ مرحله بدوی و تجدید نظر مقدور باشد دادرسی دو مرحله ای خواهد داشت.
حکم و قرار : اگر رای مراجع به ماهیت دعوی باشد و باعث رفع و قطع اختلاف شود حکم نامیده می شود و اگر تصمیم دادگاه دادگاه به قطع خصومت منجر نشود و قاطع دعوی نباشد به آن قرار می گویند
واخواهی : اعتراض به رای غیابی صادره از دادگاه را واخواهی می نامند
اعاده دادرسی: شیوه ای خاص و ویژه از شکایت نسبت به رای دادگاه است که منجر به بازگشت مجدد پرونده به دادگاه و رسیدگی دوباره به آن می گردد.
فرجام خواهی: اعتراض به ارا صادر شده از دادگاه های بدوی یا تجدید نظر که در موارد خاص در دیوان عالی مورد رسیدگی قرار می گیرد.
تجدید نظر خواهی: مرحله دوم رسیدگی به پرونده های مطروحه در دستگاه قضایی است که در نتیجه اعتراض به ارای صادره از مرحله بدوی صورت می پذیرد
اعتراض ثالث: چنانچه در طی فرآیند دادرسی حکمی صادر شود که به حقوق شخص ثالث که در جریان دعوی دخالت نداشته لطمه ای وارد شود؛ شخص ثالث حق اعتراضی به رای صادره را خواهد داشت
رای قطعی: حکمی است که امکان تغییر در مفاد آن وجود نداشته باشد به عبارتی شکایت از رای به صورت واخواهی یا تجدید نظر خواهی مقدور نباشد.
عندالمطالبه: یعنی هر زمانی که مطالبه شود باید پرداخت گردد.
عندالاستطاعه: یعنی در صورت داشتن تمکن مالی باید پرداخت گردد
مثتثنیات دین: مواردی از اموال فرد بدهکار که قابل توقیف توسط طلبکاران نیست و برای گذراندن معمول زندگی فرد لازم است.
سند رسمی : اسنادی که در اداره ثبت اسناد و املاک و یا دفاتر اسناد رسمی یا در نزد سایر مامورین رسمی در حدود صلاحیت آنها و بر طبق مقررات قانونی تنظیم شده باشند.
اموال منقول: اموالی که امکان نقل و انتقال آنان وجود دارد بدون اینکه به مال یا مکان قرار گرفتن آن خسارتی وارد شود.
اموال غیر منقول: اموالی که جابجایی آنها بدون ورود خسارت به آن مال یا مکان قرار گیری آنها ممکن نباشد مانند خانه یا اجر های بکار رفته در ساختنیک دیوار
ذی نفع : شخصی است که تعهد مندرج در سند باید به نفع اجرا شود
اسناد لازم الاجرا: براساس قانون ؛ مفاد آن سند می بایست انجام شود و در صورت امتناع از اجرای آن پیگرد قانونی خواهد داشت
سند رسمی: براساس ماده ۱۲۸۴ قانون مدنی سند؛ هر نوشته ای است که در زمان طرح دعوی یا دفاع قابل استناد باشد.
اموال منقول: اموالی که امکان نقل و انتقال آنان وجود دارد بدون اینکه به مال یا مکان قرار گرفتن آن خسارتی وارد شود
حق السعی : کلیه دریافتی های قانونی کارگر طبق قانون کار اعم از حقوق ؛ هزینه ایاب و ذهاب ؛ هزینه مسکن؛ پاداش و سایر مزایا طبق قرارداد کار را حق السعی می گویند.
عسر و حرج: به وجود آمدن وضعیتی که ادامه زندگی را برای فرد با مشقت همراه ساخته و تحمل آن مشکل باشد.
برای حفظ و رساندن ترکه به وارثان و دیگر صاحبان آن، اقداماتی از قبیل مهر و موم ترکه، تحریر ترکه و اداره آن باید انجام شود که در صلاحیت دادگاه عمومی آخرین اقامتگاه متوفی است و در صورت نداشتن اقامتگاه در ایران، در صلاحیت دادگاه آخرین محل سکونت متوفی خواهد بود. دادگاه صالح به درخواست ورثه یا نماینده آنها یا طلبکار متوفی که دارای سند رسمی طلب یا حکم قطعی نسبت به آن باشد و وصی متوفی، فورا و با ابلاغ وقت مهر و موم ترکه به اشخاص ذینفع، به مهر و موم ترکه اقدام میکند. رفع مهر و موم نیز به درخواست اشخاص ذینفع توسط همین دادگاه انجام میگیرد و پس از رفع مهر و موم دادگاه، در صورت درخواست از او اقدام به تحریر ترکه میکنند.
تحریر ترکه، تعیین مقدار ترکه و بدهیهای متوفی است (ماده ۲۰۶ قانون امور حبسی) این کار به طور معمول بدون مراجعه به دادگاه توسط وارثان و طلبکاران متوفی انجام میشود. اگر اختلافی در این میان باشد یا اینکه در میان وارثان شخص غایب یا مهجوری (سفیه، دیوانه، کودک) باشد، از دادگاهی که آخرین اقامتگاه یا منزل متوفی در آن بوده است درخواست تحریر ترکه میشود، البته این درخواست از ورثه یا نماینده قانونی آنها مانند وکیل و وصی برای اداره اموال متوفی پذیرفته می شود.
پس از آن که ورثه ترکه را قبول کردند هر یک از آنها عهدهدار پرداخت بدهیهای متوفی به نسبت سهم خود خواهند بود. اگر میزان ترکه کفاف بدهی را ندهد باید این عدم کفایت را ثابت کنند. وارثی که ترکه را قبول کرده است، تا زمانی که تصرفی در ترکه نکرده باشد (مثلا مالی از آن نفروخته باشد) میتواند ترکه را رد کند.
ورثه طی یک ماه از تاریخ اطلاع از فوت مورث، اگر بخواهند ترکه را رد کنند باید نظر خود را کتبی یا شفاهی به دادگاه اطلاع دهند، اطلاع مربوط در دفتر مخصوص ثبت خواهد شد در غیر این صورت پس از یک ماه مذکور فرض میشود که ترکه را قبول کردهاند. رد ترکه از سوی ورثه به معنای رد سهمالارث خود نیست.
اگر والدین کودک باهم ازدواج نکنند و فرزندی از آنها به دنیا بیاید، این چنین فرزندی حاصل عمل زنا بوده و نسب او با خویشاوندان والدین ناشی از زنا خواهد بود. این کودک حاصل رابطه نامشروع و غیرقانونی بوده و به اصطلاح فقهی، ولدالزنا نامیده میشود. براساس قانون مدنی ایران، نسب نامشروع، غیرقانونی بوده ولی آن چه را که برای زناکاران درنظر میگیرند، هرگز برای کودک حاصل از زنا، معین و مشخص نمیشود. در این مقاله به بررسی شرایط توارث پرداختیم.
در صورتی که مردی بنا به تصور خود با زنی نزدیکی کند، در حالی که زن او را شوهر خود قلمداد نمیکند، این چنین عملی، نزدیکی به شبهه یا طی به شبهه میگویند. فرزندی که از این رابطه به دنیا میآید، او را ولد شبهه و نسب او را نسب ناشی از شبهه میگویند.اگر والدین کودک به روش قانونی ازدواج نکرده باشند، و شرایط قانونی نکاح را بعد متوجه شوند، و هنوز هم باور داشته باشند که زن و شوهر قانونی هستند، نسب آن ها براساس شبهه حکمی و موضوعی براساس قانون مدنی ایران، مشروع و قانونی خواهد بود. با همین روال، فرزند ناشی از رابطه جنسی آنان نیز قانونی شمرده خواهد شد.
زمانی که والدین کودک در زمان انعقاد نطفه، با روش درست و قانونی و شرعی ازدواج کرده باشند، نوع ازدواج دایمی یا موقت در قانونی بودن ازدواج تاثیری ندارد، بدین ترتیب نسب آنان با فرزندان خود، شرعی و قانونی خواهد بود. اگر قبل از ازدواج، نطفه طفل منعقد شده باشد، و طفل در دوران ازدواج و نکاح والدین به دنیا بیاید، بنابراین این چنین طفلی، قانونی و شرعی نیست، و والدین نمیتوانند او را فرزند خود قلمداد کنند.
ولایت یکی دیگر از احکام نسب است. ولایت در خانواده، همان قدرت اداره امور مالی زندگی و تربیت فرزندان است که تنها پدر و خویشاوندان پدری نسبت به آن وظیفه داشته، مادر و خویشاوندان مادری در این زمینه مسئولیتی ندارند.
نفقه اقارب، یکی از مهم ترین احکام نسب است. این نوع نفقه شامل نفقه اقارب و نفقه فرزندان نیز میشود. براساس ماده قانون ۱۱۹۹ قانون مدنی، پدر باید نفقه اولاد را تامین کند و بعد از این که پدر فوت کرد یا صورتی که پدر نتواند اموال خود را بین وراث خود تقسیم کند، در این صورت اجداد پدری میتوانند با توجه به میزان نزدیکی اولاد به پدر، میران بهره بردن از ارث را مشخص کنند. اگر اجداد پدری نیز وجود نداشته باشند، در این صورت مادر و خاندان مادری باید در این مورد دخالت کنند. حتی اگر مادر هم زنده نباشد یا این که نمیتواند ارث را بین وراث خود تقسیم کند، در این صورت خاندان مادری باید در مورد انفاق، وارد عمل شوند و ارث را بین فرزندان تقسیم کنند. در این مقاله به بررسی شرایط توارث پرداختیم.
نسب باعث منتفع شدن از ارث میشود و براساس ماده ۸۶۲ قانون مدنی، سه گروه از اشخاص شامل پدر، مادر و فرزندان، اجداد، خواهر و برادر و فرزندان آنها، عمهها و خالهها و فرزندان آنها، کسانی هستند که از ارث منتفع میشوند. براساس ماده قانون ۸۸۴، شخصی که از زنا متولد شده، هرگز نسبت به ارث نمیتواند ادعایی بکند، ولی اگر از رابطهای، فرزندی به دنیا آمده باشد که با یکی از والدین خود رابطه ثابتی داشته ولی نسبت به دیگری از روی اکراه یا شبهه زنا رابطهای نداشته باشد، این چنین فرزندی فقط میتواند از ارث یک والد خود استفاده کند و این چنین رویهای نیز میتواند برعکس نیز باشد.
تعزیر، مجازاتی است که مشمول عنوان حد، قصاص یا دیه نیست و به موجب قانون در موارد ارتکاب محرمات شرعی یا نقض مقررات حکومتی تعیین و اعمال میشود، مانند حبس یا جزای نقدی. باید توجه داشت که در کشور ما جرایم تعزیری مطابق اصل قانونی بودن جرایم و مجازاتها در قانون آمده و قاضی فقط در حدود مجازات تعریف شده قادر به اعمال آن است. برای مثال مجازات جرم خیانت درامانت مطابق ماده ۶۷۴ قانون مجازات اسلامی، شش ماه تا سه سال حبس است. البته در جرایم عمدیی (حد، قصاص)، تعزیری، دادگاه میتواند به عنوان تکمیل مجازات، مجرم را از حقوق اجتماعی یا از اقامت در نقطه یا نقاط معین ممنوع کند یا او را به اقامت در مکان معینی مجبور نماید.
دیه اعم از مقدر و غیرمقدر، مالی است که در شرع مقدس برای ایراد جنایت غیرعمدی بر نفس، اعضاء و منافع یا جنایت عمدی مقرر میشود، البته در مواردی که به هر جهتی قصاص ندارد. برای مثال دیه شکستن استخوان ران پای یک مرد که بهبود پیدا کند، معادل پرداخت بهای هشت نفر شتر است.
در ماده ۱۵ قانون مجازات اسلامی جدید، حد مجازاتی است که نوع، میزان و کیفیت اجرای آن در شرع مقدس تعیین شده است. برای مثال مجازات شرابخواری برای مرتبه اول ۸۰ ضربه تازیانه است یا حد زنای با محارم، قتل است. در این گونه موارد در صورت اثبات جرم، قاضی نمیتواند در نوع و میزان مجازات تغییری دهد.