۱. مراجع قضائی عمومی نخستین
۲.مراجع قضائی عمومی عالی
۱. مراجع قضائی عمومی نخستین
۲.مراجع قضائی عمومی عالی
۱.مراجع وابسته به قوه قضاییه
۲.مراجع وابسته به قوه مقننه
۳.مراجع وابسته به قوه مجریه
۴.مراجع وابسته به نهادهای عمومی غیر دولتی
۵.مراجع خصوصی و قراردادی (داوری)
۱. مراجع قضائی عمومی
۲.مراجع قضائی استثنائی و اختصاصی
الف )مراجع قضائی
ب) مراجع قانونی و غیر قضائی
در صورت درخواست استرداد دعوا در مرحله نخستین و حصول شرایط آن، دادگاه قرار رد دعوا صادر میکند. تفاوتی نمیکند که درخواست استرداد دعوا پیش از ختم مذاکرات اصحاب دعوا و یا پس از ختم مذاکرات با رضایت خوانده باشد. این قرار از اعتبار امر قضاوت شده برخوردار نمیباشد و خواهان علی القاعده میتواند دوباره همان دعو ا را اقامه کند اما باید دادخواست جداگانهای با رعایت تمامی شرایط، تنظیم و تقدیم دادگاه نماید. اثر استرداد دعوا و قرار رد دعوا قهقرایی است و آن قرار گرفتن اصحاب دعوا در موقعیتی است که پیش از اقامه دعوا داشتهاند. به طور کلی استرداد در مواقعی که مقصود مسکوت گذاشتن دعوا است به مجرد اینکه مورد موافقت مدعی علیه قرار بگیرد به وجه الزام آوری اثر خود را میبخشد و آن این است که اصحاب دعوا را به حالت قبل از اقامه دعوا برمیگرداند.
نکته قابل ذکر در اینجا آن است که اگر چه تقدیم دادخواست، مطالبه رسمی حق شمرده میشود و تمامی آثار آن را دارد (از جمله مبدأ احتساب خسارت تأخیر در ادای دین)، اما هر گاه دعوا مسترد شده و قرار رد دعوا صادر گردد، این اثر دادخواست مربوط نیز از بین میرود. در صورت تعدد خواندگان در دعاوی قابل تجزیه، دعوا ممکن است نسبت به برخی از آنها مسترد شود، در این صورت اگر پس از ختم مذاکرات اصحاب دعوا باشد تنها رضایت خوانده یا خواندگانی لازم است که دعوا نسبت به آنها مسترد گردیده است و قرار رد دعوا تنها نسبت به آنها صادر میگردد. در دعاوی غیر قابل تجزیه، درخواست استرداد دعوا نسبت به بعض خواندگان علی القاعده نباید شنیده شود.
صور مختلف استرداد دعوا با توجه به آنچه در بندهای ب و ج ماده ۱۰۷ ق.آ.د.م. آمده است به شرح زیر قابل ذکر است:
مورد مذکور در بند «ب» ناظر به موردی است که دادرسی هنوز در جریان است و تمام نشده است ولی خواهان به دلایلی نفع خود را در استرداد دعوا میداند.
موارد مذکور در بند «ج» ناظر به وقتی است که مذاکرات اصحاب دعوا خاتمه پیدا کرده است که دو حالت در این مرحله از دادرسی متصور است:
خوانده با استرداد دعوا موافق باشد و به آن رضایت دهد و در واقع خواهان فقط اعلام میکند که دعوای خود را مسترد میدارد.
خواهان نه تنها اعلام میکند که دعوای خود را مسترد میکند بلکه تصریح میکند که از دعوای خود به کلی صرفنظر میکند.
با نگاهی اجمالی به بند ج ماده ۱۰۷ ق.آ.د.م ممکن است از ظاهر ماده، چنین برداشت شود که در هر دو حالت بالا باید قرار سقوط دعوا صادر شود. اما به نظر میرسد که درحالت نخست باید قرار رد دعوا صادر شود و فقط در حالت دوم است که قرار سقوط دعوا صادر میشود. از نظر منطقی هم این احتمال معقول میباشد زیرا قرار سقوط دعوا که خواهان را برای همیشه از طرح مجدد دعوا محروم میکند؛ در صورتی است که خواهان بکلی از دعوای خود صرفنظر کرده باشد؛ در این صورت رضایت خوانده هم تأ ثیری ندارد. اما وقتی با رضایت خوانده باشد معنایش این است که خواهان از دعوای خود بکلی صرفنظر نکرده است چون صرفنظر کلی از دعوا نیازی به رضایت خوانده ندارد.
با توجه به ماده ۱۰۷ ق.آ.د.م. در استرداد دعوا قبل ختم مذاکرات اصحاب دعوا نیازی به رضایت خوانده نمیباشد. ختم مذاکرات اصحاب دعوا، مقطعی است که ادعاها، ادله و استدلالات اصحاب دعوا، متناظراً مطرح و شنیده شده و یا فرصت و امکان طرح آن فراهم شده باشد و دادگاه برای صدور رأی قاطع تشکیل جلسه رسیدگی، به مفهوم اعم که اصحاب دعوا در آن دعوت شده باشند را دیگر لازم نمیبیند.
درخواست استرداد دعوا پس از ختم مذاکرات اصحاب دعوا در موردی ممکن است که خوانده راضی باشد؛ بنابراین پس از ختم مذاکرات اصحاب دعوا خواهان نمیتواند به صورت یک جانبه، دعوا به معنای اعم (دادرسی) را مسترد نماید. در نتیجه باید پذیرفت که با ختم مذاکرات طرفین، برهم زدن رابطه حقوقی بین خواهان وخوانده که در پی اقامه دعوا ایجاد میشود مستلزم توافق طرفین است.
درخواست استرداد دعوا میتواند صریح یا ضمنی باشد. ( در صورت ضمنی بودن باید مبتنی بر وقایع یا اعمالی باشد که بررسی آنها در صلاحیت دادگاه بوده و حاکی از اراده خواهان در درخواست استرداد دعوا باشد). درعین حال ممکن است استرداد دعوا به صورت کتبی (که در دفتر ثبت گردیده و پیوست پرونده میشود) و یا شفاهی باشد یعنی در جلسه دادرسی یا رسیدگی اعلام و در صورت مجلس نوشته شده و خواهان آنرا امضاء نماید.
درخواست استرداد دعوا مستلزم وجود قصد و اعلام ارادهی شخصی است که دعوا را استرداد مینماید.
در بحث درخواست استرداد دعوا چون اصل حق متنازع فیه مطرح است، اهلیت تمتع لازم دارد، از این رو اگر خواهان محجور باشد و دعوا به وسیله قیم اقامه شود و قیم بخواهد دعوا را مسترد کند باید با اجازه دادستان اقدام کند.
درخواست استرداد دعوا مادامی که دادرسی تمام نشده پذیرفته میشود. بنابراین از یک سو تا زمانی که دادرسی تمام نشده باید با رعایت سایر شرایط پذیرفته شود، از سوی دیگر زمانی که دادرسی تمام شده باشد درخواست استرداد دعوا قابل پذیرش نخواهد بود. این امر برای رعایت مصالح عموم و از قواعد آمره است، زیرا دادرسی زمانی تمام میشود که دادگاه تصمیمات و اقدامات لازم را اعم از تشکیل جلسه های دادرسی، صدور و اجرای قرارهای اعدادی و . . . برای صدور رأی قاطع، معمول داشته و پرونده آمادهی صدور رأی باشد، در نتیجه اگر استرداد دعوا و صدور قرار رد دعوا در این مقطع مجاز شمرده شود، خواهان میتواند پس از درخواست استرداد دعوا دوباره اقامهی دعوا نموده و موجب شود که امکانات و وقت دادگاه که باید صرف دعاوی دیگر شود مجدداً صرف دعوای او شود. پس از پایان دادرسی تحت هیچ شرایطی حتی رضایت خوانده درخواست استرداد دعوا پذیرفته نخواهد بود.
در موارد زیر دعوا زایل می شود :
۱- ممکن است پیامد زوال حق اصلی باشد:
الف- زوال حق ممکن است ارادی باشد: مثل اینکه صاحب حق، از حق و امتیازی که دارد به طور ارادی بگذرد. (داین به اختیار از گرفتن طلبش از مدیون بگذرد (۲۸۹ ق.م.) مثل ابراء و اعراض)
ب- زوال حق ممکن است قهری باشد و بدون اراده صاحب حق مثل اینکه پدری از پسرش طلب دارد که بعد از مرگ پدر صفت داین و مدیون در پسر جمع می شود. و حق پدر به همان اندازه که پسر از او ارث می برد زایل می شود.
(ق.م.۳۰۰)= مالکیت فی ذمه یا با مرگ پدر طلب پدر به وارث منتقل می شود.
۲- در موارد استثنائی با فوت هر یک از آنان، حق و دعوا زایل می شود.
مثل: طلاق و تمکین و انفاق
۳- حکم قطعی:
زوال دعوا به مفهوم اخص معمولا نتیجه حکم قطعی است که اختلاف را فصل می کند. در برخی موارد حکم قطعی نیز قابلیت اعاده دادرسی و اعتراض را فصل می کند. در برخی موارد حکم قطعی نیز قابلیت اعاده دادرسی و اعتراض ثالث را دارد بنابراین بهتر است به جای قطعی بودن حکم از «نهایی بودن آن» استفاده کنیم.
۴- صرف نظر کردن. در صورتی که خواهان بر اساس بند ج ماده ۱۰۷ از دعوی خود به کلی صرف نظر کند، قرار سقوط دعوی صادر می شود که با صدور آن خواهان حق اقامه مجدد دعوی را ندارد.
۵- دعوا به مفهموم اعم هم با استرداد دعوا زایل می شود، ولی این زوال به خودی خود موجب زوال دعوا به مفهوم خاص نمی شود. (قرار رد دعوی- ماده ۸۴)
بر اساس اصل سی و چهارم قانون اساسی :
” دادخواهی حق مسلّم هر فرد است و هرکس می تواند به منظور دادخواهی به دادگاه های صالح رجوع کند . همه افراد ملت حق دارند این گونه دادگاه ها را در دسترس داشته باشند و هیچکس را نمی توان از دادگاهی که به موجب قانون حق مراجعه به آن را دارد منع نمود “
اما در مواردی ممکن است حق اقامه دعوا از شخصی که اصولا از این حق برخوردار است سلب شود که به آن در اصطلاح حقوقی زوال دعوی گفته می شود . زوال در لغت به معنای از بین رفتن و نابودی آمده است . زوال دعوا دارای دو مفهوم خاص و عام است . زوال دعوی در معنای عام به معنای از بین رفتن دعوایی است که خواهان به آن اقدام کرده است . اما زوال دعوا در معنای خاص معمولا نتیجه صادر شدن حکم قطعی است که اختلاف را حل و فصل می کند .