تصرفی است که بدون رضایت مالک مال غیر منقول از طرف کسی صورت گرفته باشد.در معنی عام کلمه تصرف عدوانی عبارت است از خارج شدن مال از استیلا و تصرف مالک آن مال بدون رضایت اش.
تصرفی است که بدون رضایت مالک مال غیر منقول از طرف کسی صورت گرفته باشد.در معنی عام کلمه تصرف عدوانی عبارت است از خارج شدن مال از استیلا و تصرف مالک آن مال بدون رضایت اش.
گواهی است که به موجب آن ورثه متوفی از دادگاه در خواست صدور آن را می کنند تا وراث متوفی به عدد واشخاص معین ومعلوم شود به این گواهی،گواهی حصر وراثت نیز گفته می شود.
برابر این اصل هر کس حق هر گونه تصرف که مخالف شرع نباشد، دارد از این رو هر مالکی نسبت به مایملک خود حق هر گونه تصرف وانتفاعی دارد مگر آنکه قانون استثنا کرده باشد. برای هر کس حق ساخت وساز در ملک شخصی اش دارد ولی برابر مقررات شهرداری نمی تواند بیش از چند طبقه معین شده درضوابط وآیین نامه های مربوط اقدام به ساخت آپارتمان نماید.
ضرر زدن به مال غیر که منشاء ضرر بوسیله خود مرتکب به هدف هدایت نشده ولی بر اثر تقصیر یا بی مبادلاتی و غفلت و عدم احتیاط او ضرری متوجه دیگری می شود مانند آنکه گوسفندان بواسطه عدم مراقبت به مزرعه گندم دیگری رفته و چرای آنها موجب ضرر به کشاورز گردد. یا زنجیر سگ را محکم نبندند و سگ به عابرین حمله کند.
انفساخ: انحلال قهری عقد را گویند.
مهایات: تقسیم منافع بر حسب زمان.
مجازات_ترذیلی: مجازاتی که لطمه به افتخار و شئون اجتماعی مجرم بزند.محرومیت از حقوق اجتماعی
تقاص: به این معنا است که داین حق خود را از اموال مدیون بدون مراجعه به قاضی استیفا کند.
جعاله: التزام شخص به ادای اجرت معلوم در مقابل عملی اعم از این که طرف معین باشد یا غیر معین.
اخذ_به_السوم: یک نفر مالی را می گیرد که معاینه کند که اگر خوب باشد بخرد و اگر بد باشد نخرد.
ایلاء: سوگندی است که زوج یاد کند که همیشه یا بیش از ۴ ماه با زوجه دائم خود مقاربت نکند.
استفسار: تفسیر و توضیح خواستن.
معافیت : عفو از حق به معنی چشم پوشی از حق خود به نفع طرف است.
معاوضه: عقدی است که به موجب آن یکی از طرفین مالی می دهد به عوض مال دیگر که از طرف دیگر اخذ می کند.
معوض: در عقد معوض مالی که از طرف ایجاب کننده داده می شود معوض نام دارد
سازش: تراضی (توافق) طرفین دعوی بر فیصله نزاع معین در دادگاه و با دخالت دادرس.
سبب: خویشاوندی است بین دو نفر که بر اثر رابطه زناشویی به وجود می آید.
سفیه: کسی است که تصرفات او در اموال و حقوق مالی خود عقلایی نباشد.
سقوط: تنزل و از بین رفتن حق را گویند.
سکنی: حق انتفاع هرگاه به صورت سکونت منتفع در مسکن متعلق به غیر باشد، آن را سکنی نامند.
سلطه: عبارت است از اختیار قانونی شخص بر اشیاء یا اموال یا اشخاص دیگر.
شخص_حقوقی: عبارت است از گروهی از افراد انسان با منفعتی از منافع عمومی.
شخص_حقیقی: به معنای شخص طبیعی است.
شخص_طبیعی: اشخاص انسانی را گویند که موضوع حق و تکلیف هستند.
صداق: مهر.
صغیر: کسی که به سن ۱۸ سال تمام نرسیده باشد.
صلح: عقدی است که در آن طرفین، توافق بر امری از امور کنند؛ بدون اینکه توافق آنها به عنوان یکی از عناوین معروف عقود باشد.
صیغه: در عقود و ایقاعات تشریفاتی الفاظ معین را گویند که عقد یا ایقاع بدون آن الفاظ صحیح نیست.
ضامن: متعهد در عقد ضمان را گویند.
ضمان: به معنی عقد ضمان است و عبارت است از اینکه شخصی مالی را که بر ذمه دیگری است، به عهده بگیرد.
طلب: تعهدی که بر ذمه شخصی به نفع کسی وجود دارد.
عرف: چیزی که در ذهن شناخته شده و مأنوس و مقبول خردمندان است.
عطف_قانون_به_ما_سبق: یعنی حکومت قانون نسبت به وقایعی قبل از تاریخ وضع و نشر آن.
عقد: تعهد یک طرف بر قبول امری که مورد قبول طرف دیگر باشد.
علت: امری است که به محض وقوع آن چیز دیگری بدون اینکه تأخیری رخ دهد به دنبال آن واقع شود.
عوض: در معاملات معوض هر یک از دو موضوع مورد معامله را گویند.
عین: اشیاء مادی مستقل.
غش: از جرایم مربوط به تقلب در کسب است.
غصب: تصرف در مال غیر به نحو عدوان.
غیر_منقول: مالی که از جایی به جایی قابل انتقال نباشد مانند زمین و معدن.
قرض: عقدی است که به موجب آن یکی از طرفین عقد مقدار معینی از مال خود را به طرف دیگر تملیک می کند و طرف او مثل آن را از حیث مقدار، جنس و وصف رد کند.
شاهد: کسی که شهادت بر امری می دهد.
شبه_عقد: عبارت است از یک عمل ارادی که قانون آن را منع نکرده و بدون اینکه عقدی منعقد شود، ایجاد تعهد در مقابل غیر کند.
شخص: کسی که موضع حق قرار گیرد، مانند انسان و شرکت تجاری.
شرط: امری است محتمل الوقوع در آینده که طرفین عقد یا ایقاع کننده، حدوث اثر حقوقی عقد یا ایقاع را متوقف بر حدوث آن امر محتمل الوقوع کنند.
قسم: گواه گرفتن یکی از مقدسات بر صدق اظهار خود.
قصد: مصمم شدن به انجام یک عمل حقوقی از قبیل اقرار، بیع و غیره.
قولنامه: نوشته ای غالباً عادی حاکی از توافق بر واقع ساختن عقدی درمورد معینی که ضمانت اجرای تخلف از آن، مشخص است.
قیم: نماینده قانونی محجور که از طرف مقامات صلاحیتدار قضایی در صورت نبودن ولی قهری و وصی او تعیین می شود.
گرو : مترادف رهن است. گرودهنده، راهن و گروگیر، مرتهن است و گروگان عین مرهونه را گویند.
مؤجل: تعهدی که انجام دادن آن، مشروط به رسیدن اجل معین باشد.
مأجور: به معنای عین مستأجره استعمال شده است.
ماترک: مالی که با فوت مالک آن و به حکم قانون به وارث تعلق گیرد.
مالک: صاحب ملک، صاحب مال غیرمنقول، صاحب اراضی و صاحب سرمایه در عقد مضاربه.
مالکیت: حق ا ستعمال، بهر ه برداری و انتقال یک چیز به هر صورت مگر در مواردی که قانون استثناء کرده باشد.
مایملک: قسمت مثبت از دارایی شخص را گویند.
متصالح: قبول کننده را در عقد صلح گویند.
مثمن: معوض را در عقد بیع گویند.
مجنون: کسی که فاقد تشخیص نفع و ضرر و حسن و قبح است.
❗️رأی دادگاه :
رأی اتخاذ تصمیم دادگاه پس رسیدگی و سنجش دلایل طرفین دعوا است. رأی اعم از حکم قضایی و قرار صادره از دادگاهها است.
❗️حکم :
چنانچه رای دادگاه راجع به ماهیت دعوا و قاطع آن به طور جزیی یا کلی باشد ، حکم ... نامیده می شود. (ماده299 ق.آ.د.م)
❗️قرار : چنانچه تصمیم دادگاه راجع به ماهیت دعـوا بوده و قاطع آن نباشد (قـرار تحقیقاتی) یا راجـع به ماهیت دعوا نبوده ولی قاطع آن باشد
(قرارهای نهایی)
و یا نه راجع به ماهیت دعوا و نه قاطع آن باشد(قرار موقت) ، قرار نامیده می شود.
✅قرارهای مدنی توسط دو مرجع صادر می شود:
🔻 الف) قرارهایی که توسط دادرس یا رئیس دادگاه صادر می شود.
🔻ب) قرارهایی که توسط مدیر دفتر دادگاه صادر می شود. مانند قرار رد (توقیف) دادخواست ، که در مرحله تکمیل پرونده اگر دادخواست ناقص و یا تکمیل نباشد مدیر دفتر بعد از اخطار کتبی و عدم رفع نقص ، مبادرت به صدور قرار رد دادخواست می نماید.
✅ قرارها را می توان در اقسام زیر طبقه بندی کرد:
⭕️قرار اعدادی :
قرارهایی هستند که دادگاه رأساً و یا به درخواست یکی از اصحاب دعوا پیش از صدور حکم صادر می کند و مقصود از آن رسیدگی به دلایل یکی طرفین و احراز صحت اموری است که مؤثر در صحت ادعا است. مانند قرار اخذ توضیح ، قرار اخذ نظر کارشناس ، قرار معاینه
⭕️قرارنهایی (قاطع دعوا) :
قرارهایی هستند که اگرچه در ماهیت دعوا نیست ، ولی موجب خروج دعوا از دادگاه می شوند. مانند قرار سقوط دعوا، قرار شمول مرور زمان ، قرار عدم اهلیت خواهان.
☀️دادنامه :
فرم چاپی مخصوص تهیه شده توسط قوه قضاییه است که احکام دادگاهی یا قرارهای محاکم بر روی آن تایپ می شود.
⭕️ختم رسیدگی :
دادگاه درپایان هریک از جلسات رسیدگی،ختم آن جلسه را اعلام می کندکه این اعلام ختم رسیدگی مانع ازادامه تحقیقات جدید نیست. و دادگاه با تعیین جلسه بعدی رسیدگی را ادامه می دهد.
⭕️ختم دادرسی :
ختم دادرسی به این معناست که دادگاه ادلّه طرفین را مورد سنجش قرارداده و پرونده آماده برای صدور رأی می باشد. بعد از اعلام ختم دادرسی دادگاه حق ادامه تحقیقات را نخواهد داشت و باید ظرف یک هفته انشای رأی کند.
#ارتفاق: حقی است برای ملک شخصی در ملک دیگری
#استرداد: بازپس گرفتن
#اشل: پایه
#تئوری: نظر و نظریه
#تأمین: وثیقه و تضمین
#تالی_فاسد: نتیجه فاسد
#تدلیس: اعمالی که موجب فریب طرف معامله شود
#تزویر: جعل
#تظلم: شکایت و دعوی
#تغریب: تبعید،نفی بلد
#تفاسخ: اقاله
#تنزیل: پست کردن
#تولیت: تصدی امور وقف
#ثالث: کسی که طرف عقد نیست هر چند که قائم مقام یکی از طرفین باشد
#ثبوت: وجود و تحقق
#جائر: ستم کننده
#جارح: کسی که عدالت دیگری را مورد ایراد قرار میدهد
#جیرو: ظهر نویس
#حد: منع و بند
#حصه: سهم مشاع
#حق_وتو: حق رد کردن(من مخالفم)
#خوانده: مدعی علیه
#دائره: شعبه
#دائن: کسی که تعهدی به نفع او بر ذمه غیر وجود دارد(بستانکار)
#دادبرده: محکوم له
#دادخواهی: دعوی
#دادستان: مدعی العموم
#داعی: غرض
#دستینه: امضاء
#دوسیه: پرونده
#دفینه: مالی که در مکانی دفن شده و تصادفا یافت میشود
#دندانی: تراز
#ذمه: حقی که شخصی به عهده دیگری دارد
#رایزن: مستشار سفارت
#رجم: سنگسار کردن
#رایش: کسی که دلال و واسطه در دادن رشوه از طرف دهنده رشوه به گیرنده رشوه میباشد
#روادید: ویزا
#سب: توهین(ناسزا)
#شارع: قانون گذار و مقنن
#ظلامه: شکوائیه و عرضحال
#عطف: برگشتن
#غریم: بستانکار،حصه
#سرقفلی: پولی که مستأجر ثانی به مستأجر سابق در موقع انتقال اجاره بلاعوض میدهد و هم چنین مستأجر اول به موجر مالک میدهد
#ضباط: بایگان
#عقار: اراضی
#سجل: نوشته
#زن_متعه: زن صیغه
#رهان: هر نوع برد و باخت
#رد: نپذیرفتن،برگرداندن،تخطئه کردن
🔹سلطه: عبارت است از اختیار قانونی شخص بر اشیاء یا اموال یا اشخاص دیگر.
🔹شخص حقوقی: عبارت است از گروهی از افراد انسان با منفعتی از منافع عمومی.
🔹شخص حقیقی: به معنای شخص طبیعی است.
🔹شخص طبیعی: اشخاص انسانی را گویند که موضوع حق و تکلیف هستند.
🔹صداق: مهر
🔹صغیر: کسی که به سن ۱۸ سال تمام نرسیده باشد.
🔹صلح: عقدی است که در آن طرفین، توافق بر امری از امور کنند؛ بدون اینکه توافق آنها به عنوان یکی از عناوین معروف عقود باشد.
🔹صیغه: در عقود و ایقاعات تشریفاتی الفاظ معین را گویند که عقد یا ایقاع بدون آن الفاظ صحیح نیست.
🔹ضامن: متعهد در عقد ضمان را گویند.
🔹ضمان: به معنی عقد ضمان است و عبارت است از اینکه شخصی مالی را که بر ذمه دیگری است، به عهده بگیرد.
۱. زنا :
اجماع و نزدیکی زن و مردی که علقه زوجیت (ازدواج) بین شون نیست
۲. قوادی :
عبارت است از جمع و مرتبط کردن دو نفر یا بیشتر برای زنا یا لواط
(معرفی زن یا مردی برای زنا)
۳. قذف :
نسبت دادن زنا یا لواط به شخص دیگری
۴.نکاح :
عبارت است از عقدی که سبب رابطه زنا شویی بین دو جنس مخالف می شود.
۵.طلاق :
عبارت است از انحلال نکاح دائم با شرایط و تشریفات خاص از جانب مرد و نماینده قانونی او
۶. عده:
مدتی که در آن مدت زنی که ازدواجش از طریق طلاق،وفات،فسخ نکاح یا بذل مدت منحل شده نمی توان شوهر دیگری اختیار کند.
۷. کراهت :
خواستن ترک کاری بدون اینکه انجام آن گناه داشته باشد. مثل : طلاق
۸. بذل مدت :
صرف نظر کردن زوج از ادامه اثر عقد نکاح در ازدواج موقت وپایان بخشیدن به آن را گویند.
۹.تمکین
سلطه و اختیار دادن به دیگری را تمکین گویند. تمکین به معنای انجام وظایف زناشویی است. تمکین از حقوق واجب شوهر بر زن است و در صورت
خودداری زن از آن بدون عذر، نفقه او بر شوهر واجب نخواهد بود. در واقع هر یک از زن و شوهر مکلّف به وظیفه خویش است؛ زن به تمکین و
مرد به پرداخت مهر و هیچکدام بر دیگری توقف ندارد
۱۰.نشوز :
اصطلاحی در فقه و حقوق اسلامی به معنی تمکین نکردن، نافرمانی و عدم ایفاء وظایف زناشویی از سوی یکی از زوجین است. اگرچه معمولاً نشوز فقط به نافرمانی زن از طریق عدم تمکین به شوهر اشاره دارد اما نافرمانی شوهر نیز در نوشته های فقهی نشوز نامیده میشود.
۱⃣صیغه: در عقود و ایقاعات تشریفاتی الفاظ معین را گویند که عقد یا ایقاع بدون آن الفاظ صحیح نیست.
۲⃣ضامن: متعهد در عقد ضمان را گویند.
۳⃣ضمان: به معنی عقد ضمان است و عبارت است از اینکه شخصی مالی را که بر ذمه دیگری است، به عهده بگیرد.
۴⃣طلب: تعهدی که بر ذمه شخصی به نفع کسی وجود دارد.
۵⃣عرف: چیزی که در ذهن شناخته شده و مأنوس و مقبول خردمندان است.
عطف قانون به ما سبق: یعنی حکومت قانون نسبت به وقایعی قبل از تاریخ وضع و نشر آن.
۶⃣عقد: تعهد یک طرف بر قبول امری که مورد قبول طرف دیگر باشد.
۷⃣علت: امری است که به محض وقوع آن چیز دیگری بدون اینکه تأخیری رخ دهد به دنبال آن واقع شود.
۸⃣عوض: در معاملات معوض هر یک از دو موضوع مورد معامله را گویند.
۹⃣عین: اشیاء مادی مستقل.
????غش: از جرایم مربوط به تقلب در کسب است.
۱⃣۱⃣فک رهن: خروج مال مورد رهن از حالت وثیقه بودن.
۱⃣۲⃣زیان: در معنای ضرر به کار می رود.
۱⃣۳⃣زیان دیرکرد: به معنی خسارت تأخیر تأدیه (پرداخت) است.
۱⃣۴⃣سازش: تراضی (توافق) طرفین دعوی بر فیصله نزاع معین در دادگاه و با دخالت دادرس.
۱⃣۵⃣سبب: خویشاوندی است بین دو نفر که بر اثر رابطه زناشویی به وجود می آید.
۱⃣۶⃣سفیه: کسی است که تصرفات او در اموال و حقوق مالی خود عقلایی نباشد.
۱⃣۷⃣سقوط: تنزل و از بین رفتن حق را گویند.
۱⃣۸⃣سکنی: حق انتفاع هرگاه به صورت سکونت منتفع در مسکن متعلق به غیر باشد، آن را سکنی نامند.
۱⃣۹⃣سلطه: عبارت است از اختیار قانونی شخص بر اشیاء یا اموال یا اشخاص دیگر.
۲⃣۰⃣شخص حقوقی: عبارت است از گروهی از افراد انسان با منفعتی از منافع عمومی.
۲⃣۱⃣شخص حقیقی: به معنای شخص طبیعی است.
۲⃣۲⃣شخص طبیعی: اشخاص انسانی را گویند که موضوع حق و تکلیف هستند.
۲⃣۳⃣صداق: مهر.
۲⃣۴⃣صغیر: کسی که به سن ۱۸ سال تمام نرسیده باشد.
۲⃣۵⃣صلح: عقدی است که در آن طرفین، توافق بر امری از امور کنند؛ بدون اینکه توافق آنها به عنوان یکی از عناوین معروف عقود باشد.
۲⃣۶⃣غصب: تصرف در مال غیر به نحو عدوان.
۲⃣۷⃣غیر منقول: مالی که از جایی به جایی قابل انتقال نباشد مانند زمین و معدن.
۲⃣۸⃣قرض: عقدی است که به موجب آن یکی از طرفین عقد مقدار معینی از مال خود را به طرف دیگر تملیک می کند و طرف او مثل آن را از حیث مقدار، جنس و وصف رد کند.
۲⃣۹⃣شاهد: کسی که شهادت بر امری می دهد.
۳⃣۰⃣شبه عقد: عبارت است از یک عمل ارادی که قانون آن را منع نکرده و بدون اینکه عقدی منعقد شود، ایجاد تعهد در مقابل غیر کند.
۳⃣۱⃣شخص: کسی که موضع حق قرار گیرد، مانند انسان و شرکت تجاری.
۳⃣۲⃣شرط: امری است محتمل الوقوع در آینده که طرفین عقد یا ایقاع کننده، حدوث اثر حقوقی عقد یا ایقاع را متوقف بر حدوث آن امر محتمل الوقوع کنند.
۳⃣۳⃣قسم: گواه گرفتن یکی از مقدسات بر صدق اظهار خود.
۳⃣۴⃣قصد: مصمم شدن به انجام یک عمل حقوقی از قبیل اقرار، بیع و غیره.
۳⃣۵⃣قولنامه: نوشته ای غالباً عادی حاکی از توافق بر واقع ساختن عقدی درمورد معینی که ضمانت اجرای تخلف از آن، مشخص است.
۳⃣۶⃣قیم: نماینده قانونی محجور که از طرف مقامات صلاحیتدار قضایی در صورت نبودن ولی قهری و وصی او تعیین می شود.
۳⃣۷⃣گرو : مترادف رهن است. گرودهنده، راهن و گروگیر، مرتهن است و گروگان عین مرهونه را گویند.
۳⃣۸⃣مؤجل: تعهدی که انجام دادن آن، مشروط به رسیدن اجل معین باشد. اصطلاحات حقوقى
۳⃣۹⃣مأجور: به معنای عین مستأجره استعمال شده است.
۴⃣۰⃣ماترک: مالی که با فوت مالک آن و به حکم قانون به وارث تعلق گیرد.
۴⃣۱⃣مالک: صاحب ملک، صاحب مال غیرمنقول، صاحب اراضی و صاحب سرمایه در عقد مضاربه.
۴⃣۲⃣مالکیت: حق ا ستعمال، بهر ه برداری و انتقال یک چیز به هر صورت مگر در مواردی که قانون استثناء کرده باشد.
۴⃣۳⃣مایملک: قسمت مثبت از دارایی شخص را گویند.
۴⃣۴⃣متصالح: قبول کننده را در عقد صلح گویند.
۴⃣۵⃣مثمن: معوض را در عقد بیع گویند.
۴⃣۶⃣مجنون: کسی که فاقد تشخیص نفع و ضرر و حسن و قبح است.
۴⃣۷⃣محجور : کسی که فاقد عقل یا رشد یا کبر باشد.
۴⃣۸⃣محق: کسی که ادعای او حق است.
۴⃣۹⃣محل اقامت: محلی که شخص در آنجا سکونت داشته و مرکز مهم امور او نیز در آنجا باشد.
۵⃣۰⃣مدیون: کسی که بر ذمه او تعهدی به نفع غیر وجود دارد.
۵⃣۱⃣مستعیر: کسی که مال غیر را به عاریه می ستاند.
۵⃣۲⃣مستغلات: اموال غیرمنقولی که مورد بهره برداری توسط مالک آنهاست.
۵⃣۳⃣مستودع: مرادف ودیعه گیر.
۵⃣۴⃣مشتری: کسی که در عقد بیع، قبول عقد می کند و عوض می دهد.
۵⃣۵⃣مصالح: کسی که در عقد صلح، ایجاب از ناحیه او است.
۱- #قطعهمالکیت:قطعهزمیندارایحدود مشخص و سند مالکیت رسمی .
۲- #تفکیک: تقسیم یک قطعه مالکیت به چند قطعه مالکیت جهت استفاده واحد یا مختلف(عکس عمل تجمیع).
۳- #تجمیع: ادغام چند قطعه مالکیت جهت استفاده واحد یا مختلف ( عکس عمل تفکیک )
۴- #مساحت_قطعه_مالکیت_یا_مساحت_زمین : مساحت محاسبه شده از ابعاد مندرج در سند مالکیت رسمی .
۵ـ#سطحساختمانییازیربنا:سطحساختهشدهدرمجموعهطبقاتساختمان .
۶- #ارتفاع_ساختمان_یا_بنا : فاصله مرتفع ترین نقطه بام و در صورت وجود سقف شیبدار مرتفع ترین خط الراس بام از سطح گذر اصلی .
۷- #سطحمعبر:متوسطارتفاعبالاترین و پائینترین نقطه گذرها ، گذرهای مشرف به قطعه مالکیت .
۸- _پیلوت: قسمتی از ساختمان هم سطح گذر که به صورت فضائی شامل ستونها و بدون دیوارهای جداکننده بوده و فاصله زیر سقف آن از گذر ۲۰/۲ الی ۵/۲ باشد .
۹- #زیرزمین: قسمتی از ساختمان که ارتفاع روی سقف آن از سطح گذردرقسمتمربوطهحداکثر۲۰/۱ متر باشد ویا محوطه پیلوت .
۱۰- #طبقه_همکف: قسمتی از ساختمان که فاصله کف آن از سطح گذر حداکثر ۲۰/۱ متر و یا ارتفاع سقف آن از گذر بیش از ۲۰/۱ متر باشد و همچنین طبقه روی پیلوت .
۱۱_#طبقاتفوقانی:کلیهطبقاتساختمانکهرویطبقههمکف ساخت شود .
۱۲_#برقطعه_مالکیت_یا#بر_زمین: قسمت یا قسمتهائی از حدود یک مالکیت که مجاور گذر قرار داشته باشد.
۱۳- #فضای_آزاد (#حیاط): سطحی از قطعه مالکیت که در آن هیچگونه ساختمانی احداث نشده و فقط برای درختکاری ، گلکاری ، استخر . حوض ، آب نما ایوان غیرمسقف و سایر استفاده های محوطه سازی تخصیص داده شده باشد .
۱۴- #پارکینگ : محل نگهداری صرفاّ وسائل نقلیه به غیر از محوطه ادارات ، محلهای کار و غیره که هر آن قابل دسترسی باشد .
۱۵- #ایوان: سطح سرپوشیده در طبقه همکف که بین ساختمان و فضای آزاد قرار گیرد
۱۶-#بالکن:سطحسرپوشیدهدرطبقات بنا که حداقل یکطرف آن باز شد .
۱۷- #تراس_یا_مهتابی : سطح ساختمان غیر مسقف به غیر از بام .
۱۸_ #پیشآمدگییاکنسول :هرگونهبیرونآمدگیساختماندرطبقاتفوقانی.
۱۹_ #درخت : در ضوابط طرح تفصیلی اصفهان درخت به گیاهانی اتلاق می شود که حداقل ارتفاع آن دو متر و محیط آن ۵۰ سانتی متر باشد .
۲۰_ #باغ : قطعه مالکیتی یا زمینی که به ازاء هر ۵ متر مربع آن حداقل یک درخت وجود داشته باشد .
۲۱_ #سطح مشرف :سطوحی از ساختمان که در حریم اشراف ساختمان دیگری قرار گیرد
الف ـ سند لازم الاجرا
سند رسمی یا عادی که بدون صدور حکم از دادگاه قابل صدور اجرائیه برای اجراء مدلول سند باشد مانند سند رسمی طلب و چک.
ب ـ سند ذمه
سند حاکی از تعهد مدیون به پرداخت وجه نقد یا پرداخت جنس یا تعهد به فعل معین که در اصطلاحات ثبتی در معنی مقابل اسناد مربوط به معاملات با حق استرداد بکار می رود.
ج ـ سند وثیقه
سندی است که دلالت بر عقد رهن یا معامله با حق استرداد یا بیع شرط کند که به موجب آن شخصی (اعم از اینکه مدیون باشد یا نه) عین مال منقول یا غیرمنقول خود را وثیقه انجام عملی قراردهد، خواه آن عمل، رد طلب باشد یا عمل دیگر.
چ ـ دستور اجرا
یعنی دستور به اجرای سند رسمی ( و یا در حکم سند رسمی مانند چک) که حسب مورد توسط مراجع صالح ثبت یا سردفتر تنظیم کننده سند صادر می شود.
ح ـ سند انتقال اجرائی
بعد از مزایده مال مورد مزایده به موجب سند رسمی به برنده مزایده یا بستانکار منتقل می شود، آن سند را سند انتقال اجرائی می نامند.
خ ـ بازداشت
توقیف کردن اموال جهت اجرای مفاد سند.
د ـ حافظ
کسی که ادارات اجراء اسناد رسمی مال توقیف شده را نزد او به امانت گذارند تا حفظ و نگهداری کند.
ذ ـ صورتجلسه
سندی است که مقامی رسمی در جریان اجرای مفاد سند، عملی را در آن ثبت می کند.
رـ کارشناس رسمی
کسی که به مناسب خبره بودن در فنی می تواند در مسائل مربوط به فن خود به عنوان صاحب نظر اظهارنظر کند و از مراجع ذی صلاح پروانه برای این کار داشته باشد.
ز ـ خبره
صاحـب فنـی که به جـهت مهارت خود در موضوعات مربـوط بـه فـن خـود صاحب نظر باشد.
س ـ مازاد
در اصطلاحات ثبتی مازاد بهای ملکی است که زائد بر مقدار طلب بستانکار مقدم باشد و چون معلوم نیست به ملک مورد بازداشت یا مورد وثیقه بستانکار اول بعد از مزایده برای پرداخت طلب او مازادی داشته باشد، آن را مازاد احتمالی هم نامیده اند.
ش ـ اعتراض شخص ثالث
شکایت شخصی است نسبت به عملیات اجرائی که از طرفین پرونده اجرائی نمی باشد.
ص ـ اعراض از رهن
یعنی مرتهن از وثیقه اش بگذرد. زیرا عقد رهن از سوی مرتهن جائز است و او می تواند آن را یک جانبه فسخ کند و حق وثیقه اش را ساقط نماید. پس دین با وثیقه او مبدّل به دین بی وثیقه می شود و سند رهنی او سند ذمه ای می گردد و مقررات اجراء اسناد ذمه ای بر آن مترتب می شود.
ض ـ فک رهن
آزاد کردن عین مرهونه از قید رهن، خواه از طریق دادن دین و خواه از طریق ابراء دائن.
ط ـ فسخ سند
یعنی ثبت انحلال سند رسمی معامله در دفتری که آن سند را به ثبت رسانده است، مطابق تشریفات مقرره در قانون ثبت اسناد و املاک.
ظ ـ مزایده
صورت خاصی از فروش مال است که از مبلغ ارزیابی مال شروع شده و به پیشنهادکننده بالاترین قیمت واگذار می شود.
ع ـ نیابت اجرائی
نیابتی که اجرای ثبت در حدود قوانین و مقررات جهت انجام امور اجرائی به اداره ثبت محل دیگر که اقامتگاه مدیون یا اموال بدهکار در حوزه آن قرار دارد بدهد.
غ ـ هیات نظارت
هیاتی است مرکب از مدیرکل ثبت استان یا قائم مقام او و دو نفر ازقضات دادگاه تجدیدنظر استان به انتخاب رئیس قوه قضائیه که به کلیه اختلافات و اشتباهات مربوط به امور ثبتی در حوزه قضائی استان رسیدگی می نماید.
ف ـ شورای عالی ثبت
عالی ترین مرجع رسیدگی اداری در امور ثبتی که برای تجدیدنظر در آراء هیات نظارت که از دو شعبه املاک و اسناد تشکیل می گردد.
ق ـ ممنوع الخروج
بدهکاری که به دلیل عدم معرفی مال یا عدم دسترسی به اموال وی به درخواست بستانکار وفق مقررات از خروج وی از کشور جلوگیری می شود.
ک ـ حق استرداد
حقی است که به موجب آن مدیون می تواند با رد طلب بستانکار مال مورد وثیقه را تحت تصرف کامل خود درآورد.
گ ـ حق الاجرا
حقی است به صورت پول که دولت از بابت اجرائیه اسناد رسمی می گیرد که پنج درصد مبلغ مورد اجراست.
ل ـ حق الحفاظه
حق الزحمه ای است که به حافظ برابر مقررات تعلق می گیرد.
ن ـ قبض اقساطی
قبوضی است که در معاملات اقساطی و اسناد اجاره به تعداد اقساط مورد تعهد صادر می شود.
م ـ حق سکنی
حق انتفاع هرگاه بصورت سکونت منتفع در مسکن متعلق به غیر باشد، آن را حق سکنی گویند.
۱٫ حقوق :
مجموعه قوانین است که حاکم بر روابط انسان هاست که با هدف استقراء عدالت و ایجاد نظم به وجود آمده است.
۲٫ دیه :
دیه مالی است که به سبب جنایت بر نفس یا عضو به مجنی علیه یا به ولی یا اولیاء دم او داده میشود.
۳٫ زنا :
عبارت است از اجماع مرد با زنی که ذاتا” بر او حرام است.
۴٫ قوادی :
عبارت است از جمع و مرتبط کردن دو نفر یا بیشتر برای زنا یا لواط
۵٫ قذف :
نسبت دادن زنا یا لواط به شخص دیگری
۶٫ اقرار :
اگر شخصی خبری را اعلام کند که مفاد آن بر ضرر خودش و به نفع دیگری باشد اقرار نام دارد. به شخصی که اقرار می کند مقر
گویند. اگر مفاد این خبر به نفع خودش وبه ضرر دیگری باشد ادعا واگر به نفع دیگری وبه ضرر شخص ثالثی باشد شهادت نام دارد.
۷٫ اهلیت :
عبارت است از شایستگی انسان برای دارا بودن یا اجرای حق و تکلیف
۸٫ نکاح :
عبارت است از عقدی که سبب رابطه زنا شویی بین دو جنس مخالف می شود.
۹٫ طلاق :
عبارت است از انحلال نکاح دائم با شرایط و تشریفات خاص از جانب مرد و نماینده قانونی او
۱۰٫ دارایی :
تمام حقوق و تعهدات شخص اعم از مالی و غیر مالی
۱۱٫ عده:
مدتی که در آن مدت زنی که ازدواجش از طریق طلاق،وفات،فسخ نکاح یا بذل مدت منحل شده نمی توان شوهر دیگری اختیار کند.
۱۲٫ حرمت :
خواستن ترک کاری و راضی نبودن به انجام آن. مثل :قتل و سرقت
۱۳٫ کراهت :
خواستن ترک کاری بدون اینکه انجام آن گناه داشته باشد. مثل : طلاق
۱۴٫ تدلیس :
اعمالی که موجب فریب طرف معامله می شود وشخص فریب خورده تحت شرایط قانونی حق فسخ دارد.
۱۵٫ ولی : کسی که به حکم قانون اختیار دیگری را در قسمتی از امور داراست.
۱۶٫ ولی قهری : ولایت پدر یا جد پدری نسبت به صغیر.
۱۷٫ حریم :
مقداری از اراضی اطراف ملک قنات و نهر و امثال آن است که برای کمال انتفاع از آن ضرورت دارد
۱۸ مفهوم اشاعه :
انتشار مالکیت شرکاء در همه اجزاء مال مشاء است( یعنی همه شرکاء در همه اجزاء شریکند (
۱۹ حجر :
عبارت است از ممنوع بودن شخص از تصرف در بعضی یا تمام امور خود به منظور از حمایت از او به حکم قانون
۲۰ بذل مدت :
صرف نظر کردن زوج از ادامه اثر عقد نکاح در ازدواج موقت وپایان بخشیدن به آن را گویند.
۲۱ تمتع :
عبارت است از این که شخص قانونا” شایستگی و توانایی بهره مندی و دارا شدن حقی را داشته باشد.
۲۲تمکین
سلطه و اختیار دادن به دیگری را تمکین گویند. تمکین به معنای انجام وظایف زناشویی است. تمکین از حقوق واجب شوهر بر زن است و در صورت
۲۳ خودداری زن از آن بدون عذر، نفقه او بر شوهر واجب نخواهد بود. در واقع هر یک از زن و شوهر مکلّف به وظیفه خویش است؛ زن به تمکین و
۲۴ مرد به پرداخت مهر و هیچکدام بر دیگری توقف ندارد.
۲۵نشوز :
اصطلاحی در فقه و حقوق اسلامی به معنی تمکین نکردن، نافرمانی و عدم ایفاء وظایف زناشویی از سوی یکی از زوجین است. اگرچه معمولاً نشوز فقط به نافرمانی زن از طریق عدم تمکین به شوهر اشاره دارد اما نافرمانی شوهر نیز در نوشته های فقهی نشوز نامیده میشود.
۲۶سلف یا سلم :
به معنای پیش فروش است .
۲۷اقاله :
به معنای بر هم زدن معامله با تراضی و سازش طرفین معامله است.
۲۸برائت :
اصلی است فقهی وعقلی که در امر کیفری ومدنی به کار می آید.برای مثال اصل آن است که هیچ کس مجرم نیست ومبری از ارتکاب جرم می باشد.
۲۹خیار:
تسلط بر از بین بردن اثر حاصل از عقد را گویند. خیار ممکن است ناشی از توافق و تراضی طرفین باشد مانند خیار شرط در عقد بیع که به موجب آن شرط می شود که در مدت معینی برای خریدار یا فروشنده یا هر دو یا نفر سومی اختیار فسخ معامله باشد و یا ممکن است خیار ناشی از حکم قانون باشد مانند خیار مجلس که به موجب آن مادام که مجلس عقد به هم نخورده طرفین حق بر هم زدن معامله را دارند.
۳۰عقد بیع :
ایجاب و قبولی که بر نقل ملک در برابر عوض معلوم دلالت می کند.
اسم مجموعه ای است از مقررات که به منظور رسیدگی بمرافعات یا شکایات (قضائی و اداری) یا درخواستهای قضائی (مانند درخواست در امور حسبی) و مانند آنها وضع و بکار می رود. مانند آئین دادرسی مدنی(یا اصول محاکمات حقوقی) و آئین دادرسی کیفری و آئین دادرسی اداری و جز اینها.
رشته ای از حقوق خصوصی داخلی که مربوط به رسیدگی به دعاوی ناشی از اعمال تجارتی است. در همین معنی اصطلاح آئین دادرسی بازرگانی هم به کار می رود.
رشته ای است از حقوق عمومی داخلی برای کشف جرم و رسیدگی به آن و تطبیق مجازات مرتکب با قانون و برای تعیین تشکیلات دادگاه های کیفری و صلاحیت آنها و مقررات طرح دعوی کیفری و صدرو حکم.
رشته ای از است از حقوق داخلی هر ملت که از سازمانهای قضائی و قواعد راجع به دعاوی مدنی بحث می کند.
عنوان عقودی است که در آنها تعهد بطور متناوب یا مجدد انجام شود و عوض آن مقطوعاً معین و یکجا یا با اقساط پرداخت شود؛ مانند آبونمان راه آهن و برق یا روزنامه و تئاتر یا گاز و تلفن و مانند آنها. عوض را وجه اشتراک گویند.
ابحه ی چیزی بمعنی اجازه ی تملک یا ارتکاب فعل یا مصرف و اخذ چیزی است(ماده 92ق.م)
یعنی اجازه تملک. این اجازه را گاهی مقنن مستقیماً می دهد مانند اجازه ی تملک مباحات در ماده ی 147 ق.م و گاهی ناشی از قصد انشاء مالک است مانند نثار مال در عروسی که صاحب جشن از طریق نثار، باحه ی تملک به خضار می کند. اذن در نهایت سر تیر بر سر دیوار هم مصداق اباحه ی تملک منافع است (ماده ی 120 ق. م) همه اقسام اباحه ی تملک، جائز یا لازم نیستند بلکه به حسب طبیعت هر قسم ممکن است جائز یا لازم باشد، غالباً جائز می باشند.
هرگاه منافع چیزی (بطور عام که شامل کار اجیر هم باشد) در مقابل عوض (معین یا غیر معین) مبادله شود و این مبادله جائز (نه لازم) باشد آن را اباحه ی منافع به عوض گویند.
در لغت به معنی اختراع و ایجاد چیز تازه است. در شریعت بمعنی چیز تازه (فکر تازه) بعنوان دیانت در دین وارد کردن است.
فرض جدید و تازه ای در مورد یک مسأله فقهی اظهار نمودن است. ابداع احتمال، ذهن را از حالت بساطت خارج می سازد
چشم پوشی اختیاری بستانکار از طلب خود.
بیع صَرف، صراف: بیع صرف بیعی که در آن طلا و نقره در مقابل طلا و نقره خرید و فروش می شود.
بیع کالی به کالی: اگر مثمن و ثمن هر دو مؤجل باشند بیع کالی به کالی است.
بیع مؤجل: بیع نسیه
بیع مُرابحه: آگاهی از مقدار ثمن، خرید و سود آن شرط است.
بیع مُساوِمه: بیعی که در آن فروشنده قیمت خریدار اعلام نمی کند و طرفین بر قیمت فروش آن تراضی می کنند.
بیع نسیه: اگر مثمن حال و ثمن مؤجل باشد نسیه است.
بیع نقد یا حال: اگر مثمن و ثمن حال و نقد است این بیع نقد یا بیع حال است یعنی موعد اجلی برای تسلیم مقرر نشده است.
پارتیتوکراسی: حزب سالاری(حزب فاشیست ایتالیا) (حزب کمونیست شوروی)
پلوتوکراسی: حکومت ثروتمندان.
تابعیت اختیاری: شخص به اختیار خود تابعیت کشوری را انتخاب می کند.
تابعیت تبعی: شخص به تبع شخص دیگر تابع دولتی می شود.
تابعیت تحمیلی: اراده شخص در تابعیت دخالت ندارد.
تأدیه ثمن: باید پول رایج مملکت باشد مگر بایع و مشتری توافقی دیگر کرده باشند.
تَبَعُض: جزءجزء شدن و تجزیه شدن.
تدلیس: عمل یا لفظی که موجب فریب طرف معامله شود.
تراضی: توافق طرفین برای انجام کاری.
ترامی: ترامی از رمی به معنای پرتاب کردن که در فقه به معنای انتقال از سابق به لاحق یا عکس آن آمده است.
تُروت: قرارداد
ترصیف: پیوستگی منظم، نظام متصل اجزای مادی یک دیوار
تَساقُط: وقتی دو قاعده با یکدیگر تعارض داشته باشند هر دو اسقاط می شوند(از بین می روند)
تَسالم: آشتی
تَسامُح: عقد مسامحه سودجویی در آن مطرح نیست مثل عقد صلح و آشتی.
تَعارُض: برخورد دو ماده قانونی با یکدیگر
تَعَدی: تجاوز نمودن از حدود اذن یا متعارف نسبت به مال یا حق دیگری.
تعصیب: زائد بر سهم صاحبان فرض به خویشاوندان ابوینی اگرچه از درجه یا طبقه مؤخر باشند داده می شود.
تفریط: ترک عملی که به موجب قرارداد یا متعارف بری حفظ مال غیر لازم است.
تکلیف: کاری که بر عهده دیگران است و باید انجام دهند.
تمکین: حُسن معاشرت، خوشرویی و اجازه گرفتن از مرد
تناقض قوانین: دو حکم جداگانه صادر شده که اجرای همزمان امکان ندارد می گویند دو ماده با هم تناقض دارند.
تنقیح مناط: تنقیح مناط به استخراج ملاک حکم از خطاب شارع برای تعمیم دادن آن به موارد مشابه اطلاق میشود.
تولیت: اداره کردن امور موقوفه طبق ماده 75 قانون مدنی
اقامتگاه: جایی که شخص در آن جاست و سکونت دارد و مرکز مهم امور او هم در آن جاست.
اُلیگارشی: حکومت طبقه محدود.
اماره ید: اگر کسی مالی در اختیار داشته حکم می شود که وی مالک است.
امتزاج: آمیخته شدن دو کالا با یکدیگر بدون اختیار طرفین.
امواج غیر منقول: اموالی که قابل جابه جا شدن نیستند مثل خانه.
اموال منقول: اموالی که قابل جا به جا شدن هستند مانند کتاب.
انتقال دِین اختیاری: شخص با طلبکار قرار می گذارد که دین او را به شخص دیگری بدهد.
انتقال دین قهری: کسی که از دنیا می رود و دینی دارد دین او به اموال آن کس منتقل می شود.
انتقال طالب اختیاری: کسی که صاحب حق است مطالبه خود را به کس دیگری انتقال دهد.
انتقال طالب قهری: انتقال حق طلبکار از بدهکار به ورثه او.
انعزال: خود به خود شخصی سمتش را از دست بدهد.
انفال: خرجی دادن.
اِنفِساخ: خود به خود و بدون اختیار و اراده طرفین عقد بر هم خورده می شود.
اهلیت: سزاوار بودن برای داشتن حق.
اهلیت استیفاء: یعنی اهلیت بهره برداری یعنی می تواند از اموال خود بهره برداری نموده و در آن دخل و تصرف داشته یاشد.
اهلیت تمتع: شخص اهلیت برخوردار شده از چیزی را دارد یعنی می تواند مالک باشد.
ایجاب: واجب کردن، اعلام تعهد یا اعلام تملیک، مقابل قبول.
ایفاء: منفعت رساندن.
ایقاع: عملی است قضایی و یک طرفی که به صِرف قصد انشا و رضای یک طرف منشا اثر حقوقی شود.
ایلاء: نوعی سوگند یاد کردن مرد است برای آزار زن.
بایع: خریدار.
بدل حیلوله: بدلی که حایل است بین مالک و اصل مال.
بَرَص: پیسی، بیماری پوستی.
بَریات عمومی: مواردی که نیکی است و مربوط به عموم مردم است.
به نحو عدوان: از راه زور و ظلم و بدون حق.
بیع: (تعریف حقوقی): تملیک عین به عوض معلوم (دادن مبلغ مشخص در مقابل مال مشخص).
بیع(تعریف عرفی): استفاده از لفظ هایی که از طرف عرف برای آن ها معین شده.
بیع (تعریف فقهی): قصد تملیک عین در مقابل مال(تعریف شیخ انصاری).
بیع سَلَف یا سَلَم: اگر مثمن مؤجل و ثمن حال باشد این بیع سلف است.
بیع شرط: بیعی که در آن برای مدت معینی با رد مثل ثمن به مشتری برای بایع حق فسخ قرار داده اند.
آریستوکراسی: نجیب سالاری، نجیب زادگان و اشرافیان، حکومت بهترین ها.
آیین دادرسی مدنی: شیوه اقامه دعوا، نحوه تجدیدنظرخواهی، اعاده دادرسی، و اجرای حکم می پردازد.
اِبراء: از حق خود به اختیار گذشتن.
اِبراء: چشم پوشی اختیاری بستانکار از طلب خود.
اجرت المثل: اگر کسی مالی را از فردی بگیرد و عین مال نزد او باقی باشد و در مدتی که منفعتی برده و بین طرفین مالاجاره مشخص نشده باشد باید آن چه را که به عنوان اجرت منافعی که استفاده کرده به صاحب مال بدهد که این را اجرت المثل گویند.
اجرت المسمی: اجرت در عقد اجاره را گویند.
اجمال قانون: ممکن است قانونگذار از اصلاحاتی استفاده کند که معانی مختلفی داشته باشد، در این حالت حکم قانون مجمل (مبهم) است.
اَجیر: کسی که مورد اجاره قرار می گیرد.
اِحرام: افراد در زمانی که اعمال حج را انجام می دهند، حق ازدواج ندارند و عقد در حال احرام باطل است.
اراضی موات باالاصاله: از اول زمین بدون عمران و آبادی بوده است.
اراضی موات بالعرض: عمران و آبادی در این زمین ها بوده است.
اَرش: میانگین قیمت جنس معیوب و جنس سالم.
استحصال درآمد: کسب درآمد.
استیفاء: منفعت بردن.
استیلا: تسلط پیدا کردن.
اِستیمان: مطالبه مال به عنوان امانت.
اِسقاط: از بین رفتن حق از اعمال حق.
اصل استصحاب: در مواردی که در گذشته به آن یقین و اطمینان داشته باشیم ولی در حال شک بر یقین بودن آن داریم بنا را بر یقین می گذاریم.
اصیل: شخصی که معامله را برای خود منعقد می سازد.
اضطرار: ناچاری.
اِعسار: عدم کفایت دارایی یا دسترسی نداشتن به مال و نداشتن قدرت پرداخت هزینه دادرسی یا دیون .
اَفراز: در مقابل اشاعه یعنی جدا کردن.
اَقارب سببی: از طریق ایجاد یک رابطه به وجود می آید.
اَقارب نَسَبی: از لحاظ خون و تولد با یکدیگر ارتباط دارند.
اِقاله: به هم زدن عقد لازم است به تَراضی یکدیگر آن را تَفاسُخ و تَقابُل نیز می گویند.
احضاریه: ورقه ای است که در آن قاضی امر می کند تا کسی اعم از متهم، مطلع یا گواه در دادسرا یا دادگاه حاضر شود. ابلاغ احضاریه با رعایت تشریفات مربوطه و عدم حضور مخاطب بدون عذر موجه موجب خواهد شد تا وی توسط مراجع قضایی جلب شود.
ارتفاق: حقی است برای ملک شخصی در ملک دیگری مانند حق عبور آب از ملک غیر و حق گشودن ناودان در زمین دیگری.
ارش در معاملات: عبارت از کسری است که صورت آن تفاوت قیمت صحیح و معیب روز تقویم مال مورد معامله و مخرج آن کسر، قیمت صحیح روز تقویم است. هر گاه این کسر ضرب در قیمت بهای روز وقوع عقد نشود، حاصل این ضرب را ارش می گویند.
ارش در امور کیفری: هر گاه در قانون برای عضوی دیه مقرر و تعین نشده باشد، برای آن عضو توسط کارشناس یا قاضی ارش تعیین می شود. برای مثال دست دارای دیه معین است اما طحال دارای دیه مشخصی نیست و قاضی برای آن ارش تعیین می کند.
استرداد دعوی: در امور حقوقی هر گاه خواهان (مدعی) از دعوی و ادعای خود، با رضایت خویش صرف نظر کند، در اصطلاح گفته می شود که خواهان دعوایش را مسترد کرده است.
اظهارنامه ثبتی: ورقه ای چاپی و رسمی است که توسط مامور دولتی مخصوص که مامور توزیع اظهارنامه نام دارد، پس از تنظیم صورت مجلسی شامل حدود، نوع ملک، مشخصات آن، مالک و امضای ریش سفیدان محل و مطلعان؛ بین متصرفان به عنوان مالکیت توزیع می شود. مندرجات اظهارنامه ثبتی باید با صورت مجلس بالا مطابق باشد و شماره ملک هم باید در اظهارنامه ثبت شود.
دلال: دلال کسی است که در مقابل اجرت، واسطه انجام معاملاتی شده یا برای کسی که می خواهد معاملاتی انجام دهد، طرف معامله پیدا می کند. اصولاً قرارداد دلالی تابع مقررات راجع به وکالت است.
دعوی متقابل: مدعی علیه حق دارد در مقابل ادعای مدعی اقامه دعوی کند. چنین دعوایی را در صورتی که با دعوی اصلی ناشی از یک منشأ باشد یا با دعوی نامبرده ارتباط کامل داشته باشد دعوی متقابل می نامند که به آن دعوی در همان دادگاه با دعوی اصلی رسیدگی می شود مگر اینکه دعوی متقابل از صلاحیت ذاتی دادگاه خارج باشد. بین دو دعوی وقتی ارتباط کامل موجود است که اتخاذ تصمیم در هر یک مؤثر در دیگری باشد.
اخذ به شفعه: هر گاه مال غیرمنقول قابل تقسیمی مانند خانه و زمین بین دو نفر مشترک باشد و یک نفر از شرکا، سهم خود را به شخص ثالثی بفروشد، شریک دیگر حق دارد به اندازه وجهی که شخص ثالث پرداخته است، به او بدهد و کل مال را تملک کند و شخص ثالث نقشی در اعمال این حق از سوی شریک ندارد. از این رو در معامله مال غیرمنقول که دارای شریک است، باید توجه داشت که شریک حق اعمال اخذ به شفعه را دارد.
اجرت المثل: اگر کسی از مال دیگری استفاده کند و عین مال با استفاده کردن باقی باشد و از بین نرود، مانند استفاده از اتومبیل یا خانه یا ملک دیگری، و بین استفاده کننده و صاحب آن عقدی منعقد نشده باشد، استفاده کننده باید بابت آنچه که استفاده کرده است، به صاحب مال بدهد. به وجهی که بابت این استفاده پرداخت می شود، اجرت المثل گویند. برای تعیین اجرت المثل با در نظر گرفتن شرایط و اوضاع و احوال، نوع استفاده، عین مال و... مبلغی برای مدت استفاده در نظر گرفته می شود. در مقابل اجرت المثل، اجرت المسمی قرار دارد؛ یعنی اجرتی که برای آن توافق کرده ساند.
تعاریف برخی از نکات حقوقی و کیفری که برای بسیاری از مردم سوال پیش میاید که منظور از این کلمات و اصطلاحات چیست.
قصاص:کیفری است که جانی به ان محکوم میشود وباید با جنایت او برابر باشد.
دیه:مالی است که از طرف شارع برای جنایت تعیین شده است.
تعزیر:تادیب یا عقوبتی است که نوع و مقدار ان در شرع تایید نشده وبه نظر حاکم واگذار شده است از قبیل حبس و جزای نقدی و شلاق که میزان شلاق بایستی ازمقدار حد کمتر باشد.
انواع قرارهای کیفری:
تحقیق و بازجویی ازشهود و مطلعین:تحقیق و بازجویی ازشهود و مطلعین قبل از محاکمه غیر علنی است.
شرایط شاهد:بلوغ.عقل.ایمان.طهارت مولد.عدالت.عدم وجود انتفاع شخصی برای شاهد.عدم وجود دشمنی بین شاهد و طرفین دعوا.عدم اشتغال به تکدی و ولگردی
جرح وت عدیل شهود:عبارت است از ادعای فقدان یکی از شرایطی که قانون برای شاهد مقرر کرده واز ناحیه طرفین دعوا صورت میگیرد.
عدم تعقیب یا اجرای حکم از سوی ضابطین:چنانچه ضابطین در انجام وظایف خود مرتکب فعل یا ترک فعلی شوند که نتیجه ان عدم تعقیب یا اجرای حکم صادره باشد حسب مورد تحت تعقیب کیفری انتظامی و اداری خواهند گرفت.
فاصله بین ابلاغ احضاریه و موعد احضار:حداقل سه روز است و هرگاه موضوع فوریت داشته باشد میتوان متهم را زودتر احضار کرد.
تحقیق در جرایم منافی عفت:تحقیق در جرایم منافی عفت ممنوع است مگر در مواردی که مشهود بوده و یا دارای شاکی خصوصی باشد.
حد:به مجازاتی گفته میشود که نوع و میزان و کیفیت آن در شرع تعیین شده است.
تعریف مجازات بازدارنده:تادیب یا عقوبتی است که ازطرف حکومت به منظور حفظ نظم ومراعات مصلحت اجتماع در قبال تخلف از مقررات ونظامات حکومتی تعیین میگردد از قبیل: حبس.جزای نقدی.تعطیل محل کسب .لغو پروانه ومحرومیت از حقوق اجتماعی و اقامت در نقطه یا نقاط معین و منع از اقامت در نقطه یا نقاط معین.
مهر المتعه:
اگر در عقد نکاح مهری ذکر نشده باشد و شوهر قبل از نزدیکی و تعیین مهر زن خود را طلاق دهد به زن مهر المتعه تعلق خواهد گرفت. برای تعیین مهر المتعه وضعیت و حال مرد از حیث فقر و غنا ملاحظه میشود.
مهر المثل:
هرگاه هنگام عقد نکاح مهریه تعیین نشود و پس از نزدیکی و قبل از تراضی بر مهریهای معین بر حسب شرافت و وضعیت خانوادگی زوجه و اوضاع و احوال او مهریه تهیه میشود.
مهر المسمی:
مهری که در عقد نکاح معین شده یا تعیین آن به شخص ثالث واگذار میشود.
نسب:
رابطه شخصی به دیگری از طریق ولادت مانند پدر و پسر و یا بواسطه خویشاوندی مثل دو برادر.
ورقه استشهادیه:
استشهادیه ورقهای است رسمی یا عادی که گواهان شهادت خود را در آن به خط خود یا دیگری نوشته باشند.
وصیت تملیکی:
به موجب آن کسی عین یا منفعت مال خود را برای زمان پیش از مرگش به طور مجانی به دیگری میدهد.
ولی:
کسی که به حکم قانون اختیار دیگری را در قسمتی از امور داراست.
ولی قهری:
ولایت پدر یا جد پدری نسبت به صغیر.
ابلاغ:
رساندن اوراق دعوی مانند اخطاریه، اجرای حکم، اجراء سند و… به اطلاع شخص یا اشخاص معین با رعایت تشریفات قانونی.
اتلاف:
از بین بردن مال دیگری را گویند، چه قسمتی از یک مال باشد و چه تمام آن، با اتلاف مال دیگری برای اتلاف کننده مسئولیت مدنی ایجاد میشود چه تلف عمدی چه غیر عمدی باشد. یعنی فرقی نمیکند کسی عمداً خانه دیگری را آتش بزند یا با روشن کردن آتش بیش از حد متعارف در حیات منزل خود بدون آنکه قصد آتش سوزی منزل دیگری را داشته باشد آتش به خانه دیگری سرایت کرده و موجب اتلاف گردد.
اجاره:
عقدی است که به موجب آن یک طرف که موجر نامیده میشود و منافع عین مالی را (چه غیر منقول مانند خانه و چه منقول مانند خودرو) به ازای دریافت اجاره بها به طرف دیگر که مستاجر نامیده میشود منتقل میکند. اگر شخص منافع و نیروی کار خود را به ازای دریافت اجرت در اختیار دیگری قرار دهد به او اجیر و به استفاده کننده مستاجر میگویند.