قاچاق انسان شامل حداکثر مجازاتِ حبس ابد و حداقل مجازات اجباری ۵ سال میباشد که جرم حاصله به واسطۀ آدمربایی، ضرب و شتم، تجاوز جنسی یا مرگ است و در موارد دیگر شامل حداکثر ۱۴ سال مجازات و حداقل ۴ سال.
قاچاق انسان شامل حداکثر مجازاتِ حبس ابد و حداقل مجازات اجباری ۵ سال میباشد که جرم حاصله به واسطۀ آدمربایی، ضرب و شتم، تجاوز جنسی یا مرگ است و در موارد دیگر شامل حداکثر ۱۴ سال مجازات و حداقل ۴ سال.
گرفتن شناسنامه برای طفل نامشروع با توجه به الحاق فرزند نامشروع به پدر، از وظایف پدر است. هر چند که مجازات رابطه نامشروع در قانون مجازات اسلامی و کتاب حدود، با توجه به اینکه باردار شدن زن از رابطه نامشروع به اثبات وقوع رابطه نامشروع، کمک می کند، تاثیری در پذیرش مسوولیت فرزند متولد شده ندارد.
اگر ازدواج پدر و مادر ثبت نشده باشد، اعلام تولد طفل، باید توسط پدر و مادر انجام شود. اما اگر امکان مراجعه هر دو والدین و توافق آنها در اعلام ولادت نباشد، با مراجعه هر کدام از والدین، با قید نام کوچک شناسنامه صادر می شود. اگر در این حالت مراجعه کننده مادر طفل باشد، نام خانوادگی مادر به وی اختصاص می یابد. یعنی با قید نام پدر در شناسنامه، نام خانوادگی مادر روی طفل گذارده خواهد شد.
اما اگر والدین طفل نامشروع مشخص نباشند، شناسنامه با مشخصات والدین فرضی بری طفل صادر می شود.
=الزام به گرفتن شناسنامه
*گاهی ممکن است زانی، با انکار رابطه نامشروع، نفی نسب فرزند نامشروع را مدعی شود. در این حالت، مادر طفل می تواند با طرح دعوا در دادگاه خانواده، نسبت به اثبات نسب طفل نامشروع اقدام نماید. در این حالت اگر پدر طفل مشخص باشد، پس از ارجاع به پزشکی قانونی و انجام آزمایشات DNA، حکم به اثبات نسب طفل نامشروع صادر می شود. با صدور این حکم، والدین طفل حسب مورد به مجازات حد زنا محکوم خواهند شد و بر اساس حکم دادگاه، اداره ثبت احوال نسبت به صدور شناسنامه برای طفل نامشروع اقدام خواهد نمود.
حضانت و پرداخت نفقه
پرداخت نفقه فرزند حاصل از رابطه نامشروع، به عهده پدر وی است. در صورتی که کار گرفتن شناسنامه برای طفل نامشروع به انجام برسد و هویت پدر طفل مشخص باشد، پرداخت نفقه مطابق قانون به عهده پدر و در نبود پدر به عهده جد پدری می باشد. حضانت فرزند متولد شده از رابطه نامشروع نیز بر اساس قانون حمایت خانواده تعیین می شود. تنها حقی که فرزند متولد شده از رابطه نامشروع از آن محروم است، حق توارث بین فرزند نامشروع و والدین وی می باشد.
فروش مال غیر چیست؟ مجازات آن چیست؟ تفاوت انتقال مال غیر با معامله معارض چیست؟ آیا انتقال مال غیر همان معامله فضولی است؟ وجه تمایز انتقال مال غیر و معامله فضولی چیست؟ آیا انتقال مال غیر جرم محسوب میشود؟
در این مقاله به بررسی انتقال مال غیر و وجه تمایز و تشابه آن با معامله معارض و معامله فضولی میپردازیم و علاوه بر آن جرم بودن آن و نحوهی رسیدگی و مجازات آنها را هم بررسی میکنیم.
تعریف مال غیر
شناخت و تعیینِ دقیق و حدود قلمرو بحث، مستلزمِ شناختِ مفاهیم، واژهها و اصطلاحات مورد استفاده است پس در تعریفی ساده، روشن و مختصر واژگان و موضوعاتِ اساسیِ تحقیق را که اهمیت بسزایی در شناخت حیطه و قلمرو مقررات دارد مورد بحث قرار میدهیم. قبل از ورود به مباحث اصلی ضرورت دارد به تبیین مفاهیم و واژگان اساسی بپردازیم. با توجه به اینکه (انتقال مال غیر) یک عبارت ترکیبی است و از واژگان متعدد تشکیل شده است، هر یک از آنها را بهطور مستقل مورد بررسی قرار میدهیم:
انتقال
واژهی انتقال به معنای زوالِ (از بین رفتن) مالکیتِ مالک نسبت به مال یا اموالِ معین به نفع مالک جدید است، که هریک از آنها را بهطور مستقل بررسی میکنیم:
مال
ریشهی لغوی مال از فعل ماضیِ میل به معنی خواستن اخذ شده است. هر چیزی که در عالم به وجود آید، شیء اطلاق میشود و به هر شیئی که با صفات معین توصیف شود، مال اطلاق میشود. از این جهت شیء اعم از مال است چون هر مالی شیء است، ولی هر شیئی مال نیست. از لحاظ حقوقی دو شرط اساسی برای اطلاق مال به شیء مورد نظر است. اول اینکه مفید باشد و نیازی اعم از مادی و معنوی برآورده کند و دارای نفع عقلایی باشد، دوم اینکه قابل اختصاص یافتن به شخص، اعم از حقیقی و حقوقی یا گروه یا جامعه باشد. در اصطلاح فقهی و قانونی مال به چیزی که ارزش تجاری داشته باشد تعریف شده است، آن چیزی که بتواند مورد داد و ستد قرار گیرد و از نظر اقتصادی ارزش مبادله داشته باشد. آن چیزی که پرداخت پول یا یک کالای با ارزش دیگر در مقابل آن، هم از نظر عرف و هم از نظر شرع، جایز شناخته شود. در اصطلاح به چیزی اطلاق میشود که ارزش اقتصادی داشته و قابل تقویم به پول باشد، حقوق مالی مانند حق شفعه و حقِ مالکیت بر علامتِ تجاری نیز مال محسوب میشود. مال چیزی است که قابل نقل و انتقال باشد. پس سرقفلی که مستقلا قابل نقل و انتقال نیست، مال محسوب نمیشود.
تعریف اصطلاحیِ جرم انتقال مال غیر
تعریف هر جرم به منزلهی شناخت کامل آن و نهایتا شناسایی دقیق و شناساندن صحیح آن به دیگران است. با توجه به این امر، تعریف جرم باید جامع و مانع باشد، و به صورتی ارائه شود که با شرایط زمانی و مکانی مختلف هماهنگ باشد تا مجرمان حرفهای نتواند با تمسک به اصل لزوم تفسیر مضیق قوانین کیفری (تفسیری است که در آن از معنای مواد قانونی تجاوز نکنند و حدود اجرای آن را توسعه ندهند) به نفع متهم از مجازات فرار کنند. البته میدانیم هر جرمی پس از تحقق ارکان (مادی-معنوی و قانونی) به منصهی ظهور میرسد و امروزه علمای حقوق جزا و جرمشناسان برای هر بزهای تعریف خاصی بیان کردهاند، اما با تأمل در کتب حقوقی علما و دانشمندان حقوق جزا و با مراجعه به قوانین مرتبط هنوز تعریف جامع و مانعی از جرمِ انتقال مال غیر در دست نیست فقط با ملاحظه مادهی اول قانون مجازات انتقال مال غیر،مقنن به شرایط بزهکار این جرم اشاره کرده و مرتکب را کلاهبردار محسوب نموده است. اما تعریف جامعی ارائه نشده است با این حال مؤلفین اعتقاد دارند که جرم انتقال مال غیر در اصطلاح همین جرم نهفته و با کمی دقت میتوان چنین تعریفی را برای آن مطرح کرد:
«انتقال نامشروع و غیرقانونی هر نوع مال متعلق به غیر (چه عین مال موضوع انتقال باشد چه منفعت آن) توسط اشخاص، اعم از حقیقی و حقوقی به دیگری با سوءِنیت و مهیا نمودن مقدمات قبلی در قالب عقود به منظور به دست آوردن منافع مادی بهطور ناحق را جرم انتقال مال غیر میگویند.»
مقنن در مادهی یک قانون مجازات بیان نموده: «کسی که مال غیر را با علم به اینکه مال غیر است به نحوی از انحاء عینا یا نفعتا بدون مجوز قانونی به دیگری منتقل کند، کلاهبردار محسوب و مطابق مادهی ۲۳۸ قانون مجازات عمومی محکوم میشود. همچنین انتقال گیرنده که در حین معامله عالِم به عدم مالکیت انتقال دهنده باشد اگر مالک از وقوع معامله مطلع شده و تا یک ماه پس از حصول اطلاع اظهاریه برای ابلاغ به انتقال گیرنده و مطلع کردن او از مالکیت خود به ادارهی ثبت یا دفتر اسناد یا دفتر بدایت یا صلحیه یا یکی از دوایر دیگر دولتی تسلیم ننماید، معاون جرم محسوب خواهد شد. هر یک از دوایر و دفاتر مکلفند در مقابل اظهاریهی مالک رسید بدهند و آن را بدون فوت وقت به طرف برساند.» به طور کلی هدف مقنن از جعل این جرم، جلوگیری از تجاوز و انتقال مال دیگران بدون مجوز قانونی بوده است. با توجه به شرایط و اوصاف مذکور در قانون تعریف ذیل قابل ارائه است: «انتقالِ عمدیِ مالِ متعلق به غیر بدون مجوز قانونی». البته فروش مال غیر از مصادیق و عناوین انتقال مال غیر است که آن را در غالب انتقال مال غیر تشریح میکنیم که یکی از مباحث جزایی را شامل میشود.
«انتقال» عنصر رفتار مجرمانه از رکن مادی جرم انتقال مال غیر است که عناصر، نتیجهی مجرمانه و رابطهی سببیت در آن مستتر هستند. قید «عمدی» نشان دهندهی علم مرتکب به عدم مالکیت خود و تعلق مال به غیر و وجود سوءِنیت در عمل است، که آن را از معامله فضولی منفک میکند. همچنین قید انتقال بدون مجوز قانونی به عنوان وصف فعل مجرمانه است، به این صورت که انتقال دهنده بدون داشتن حق وکالت یا وصایت یا قیمومیت یا ولایت یا هر عنوان دیگری اقدام به انتقال مال دیگری کرده است.
ارکان تشکیل دهندهی بزهِ انتقال مال غیر
از منظر حقوق کیفریِ عمومی، برای تحقق هر جرم وجود سه رکن لازم است که عبارتند از: رکن قانونی، رکن مادی، و رکن روانی. در حقوق کیفری اختصاصی برای تحقق هر جرمی، علاوه بر ارکان عمومی جرم، شرایط و عناصر اختصاصی دیگری لازم است که به اقتضای ماهیت هر جرمی متفاوت است. جرم مانند هر پدیدهی حقوقی دیگر امری اعتباری است که برای تحقق آن با توجه به اعتبارات مختلفی که در نظر گرفته شده، ارکان یا عناصر مختلفی لازم است.
رکن قانونی
اگر در تعریف جرم پیشبینیِ قانونگذار لازم باشد یعنی اعتبار قانونگذار هم مورد نظر باشد، رکن قانونی نیز از ارکان تشکیل دهندهی جرم تلقی خواهد شد و حکم قانون را نمیتوان خارج از ماهیت اعتباری جرم دانست. رکن قانونی در واقع پرتوی از اصل قانونی بودن جرم و مجازات و زیربنای ارکان مادی و روانی است، لزوم رعایت اصل قانونی بودن جرم و مجازات و اتکای آن به قاعدهی عقلی «قبح عقاب بلا بیان» که رعایت آن با تعابیر مختلف و طی قرون متمادی، هم سابقه داشته است. در قانون اساسی در اصول مختلف از جمله اصول (۳۶،۳۷، ۱۶۶،۱۶۹) و در قانون مجازات مواد (۲ و ۱۱) اصل قانونی بودن جرم و مجازات و نتایج حاصل از آن پذیرفته شده است. در «قرآن» آیهی ۲۹ سوره نساء و آیه ۱۸۸ سورهی بقره به این موارد اشاره دارد.
ملاک قانونی
اصل قانونی بودن جرم و مجازات اقتضا دارد که قانونگذار جرایم را مشخص و مجازات آنها را اعلام کند. در حال حاضر مادهی ۱ قانون مجازات راجع به انتقال مال غیر مصوب ۱۳۰۸ رکن قانونی جرم مذکور را تشکیل میدهد. در قانون مدنی در موارد ۲۴۷ الی ۲۶۳ به معاملاتی که موضوع آن مال غیر است (معاملات فضولی) پرداخته و معامله با مال غیر را غیرنافذ دانسته است. از آنجایی که این نوع ضمانت اجرای مدنی برای جلوگیریی از عمل غیر قانونی انتقال مال غیر کافی نبوده، ضمانت اجرای کیفری را هم در این خصوص در نظر گرفتند.
در حقوق ایران اولین مقررات راجع به انتقال مال غیر در قانون مصوب ۱۳۰۲ با عنوان «قانون راجع به اشخاصی که مال غیر را انتقال میدهند و یا تملک میکنند و مجازات آنها به تصویب رسیده است.» مادهی ۱ این قانون بیان میدارد: «اگر کسی اقرار نموده و یا محقق شد که مال شخص ثالثی را بدون مجوز قانونی به نحوی از انحا عینا و منفعتا نقل به غیر نموده و به تصرف او داده است، توقیف و حبس خواهد شد تا اینکه عین و یا عوض مال و همچنین خسارات وارده بر مالک و مشتری را رد نماید.» سپس در مادهی ۲ قانون مذکور شرایط و ارکان جرم تملک و تصرف مال غیر را اینگونه بیان کرده است: «اگر کسی اقرار نموده یا محقق شود که مال ثالثی را با علم به مستحقالغیر بودن آن بدون مجوز قانونی به نحوی از انحا تملک کرده و به تصرف خود درآورده است توقیف و حبس خواهد شد تا در عین مال یا عوض آن را با خسارت وارده بر مالک رد نماید.» این بند از از قانون هر نوع تملک ناشی از انجام معامله و هر گونه تملک و تصرف بر مال غیر را بدون آن که ناشی از عمل انتقال و در قالب معامله باشد، شامل میشود. علاوه بر آن به علت آن که صرفا به جنبهی خصوصی جرم توجه شود، ضمانت اجرای کیفری دیگری غیر از حبس یا رد و پرداخت خسارت وارده در مورد مرتکبین جرم پیشبینی نشده بود. قانونگذار در سال ۱۳۴۴ مادهی ۳ را که به بیان ضمانت اجرای کیفری شلاق اختصاص داشت، به این قانون الحاق کرد که مادهی الحاقی نیز در سال ۱۳۴۴ به موجب قانون لغو مجازات شلاق به این شرح اصلاح گردید. «در دو مادهی فوق مصادیق متقلبانه جزئاً تعقیب و به مجازاتی که کمتر از یک سال حبس نباشد، محکوم خواهد شد.» بنابراین تغییرات به عمل آمده در سال ۱۳۴۴ راجع به قانون ۱۳۰۲ را میتوان در دو موردخلاصه کرد:
در نتیجه میتوان گفت صرف عمدی بودن اقدامات شخص برای تحقق جرایم مذکور در قانون ۱۳۰۲ کافی نبوده لزوما باید اقدامات شخص واجد وصف متقلبانه باشد. با وجود قانون ۱۳۰۲ و ۱۳۰۸ قانونی تحت عنوان «قانون مجازات راجع به انتقال مال و غیر» در مادهی ۹ به تصویب رسید. مستند قانونی در مورد انتقال مال غیر قانون راجع به مجازات انتقال مال غیر مصوب ۱۳۰۸ قانون مجازات عمومی مصوب ۱۳۰۴ و مادهی ۲۳۸ آن است. از تاریخ تصویب قانون مجازات عمومی به بعد تقلباتی نسبت به اموال صورت گرفت که از لحاظ شرایط کلی با کلاهبرداری تطابق نداشت که به موجب مقررات جداگانه این قبیل تقلبات را یا در حکم کلاهبرداریی قرار داده یا مجازات کلاهبرداری را بر آنها مترتب کرده است. شرایط اصلی و مجازات انتقال مال غیر در مادهی ۱ قانون فوق معین شده و سایر مقررات آن به متفرعات موضوع مربوط میشود.
رکن مادی
رکن مادی جرم انتقال مال غیر بر خلاف کلاهبرداری بسیط است، یعنی احتیاج به وسایل متقلبانه، اغفال مال باخته و تسلیم مال توسط او به کلاهبردار ندارد. در این جرم بزه دیده در صحنه جرم حضور ندارد تا اغفال شود، بلکه صرفاانتقال مال غیر توسط مرتکب کافی است. رکن مادی جرم را تشکیل میدهد و اگر قولنامهای باشد، تنظیم قولنامه و امضای آن رکن مادی را تشکیل میدهد.
رفتار مجرمانه
رفتار مجرمانه مجموعه اقداماتی است که برای تحقق رکن مادی در هر جرمی توسط قانونگذار پیشبینی شده است. در صورت ارتکاب آن توسط شخص یا اشخاص و جمع بودن عناصرِ دیگر، جرم محقق میشود. میدانیم که برای تحقق کلاهبرداری باید مرتکب با بهکار بردن وسایل متقلبانه، دیگری را اغفال کند و مال باخته در اثر اغفال، مال خود را به کلاهبردار تسلیم کند، در حالی که در انتقال مال غیر این اقدامات وجود ندارد. اما از آنجا که انتقالدهنده مال غیر، با انجام معاملهی مذکور در عمل خود را مالک معرفی و مبادرت به انتقال ملک مزبور کرده است، اقدام وی به منزلهی تصرف در وسایل متقلبانه تلقی میشود و برای او مجازات کلاهبرداری پیشبینی شده است. از نظر نوع رفتار مجرمانه مرتکب، اقدامات او جنبه ایجابی از نوع تصرف و استیلا و تملک دارد و شامل ترک فعل نمیشود برای تحقق جرم انتقال مال غیر در خصوص انتقال دهنده، ارتکاب یک فعل مادی مثبت را پیشبینی کرده است. به عبارت دیگر قانونگذار شخص را از انجام یک کار غیر قانونی نهی کرده است. بدین صورت که مرتکب این عمل نشود، پس اگر شخص به نهی قانونگذار توجه نکند و آن عمل را انجام دهد مرتکب جرم مذکور که فعل او بهصورت مثبت است، لذا ترک فعل برای تحقق این جرم کافی نیست.
ارتکاب جرم توسط انتقال گیرنده نیز مانند انتقال دهنده از طریق فعل مادی مثبت است. وی با فعل مثبت خود اقدام به خریداری یا هر نحو دیگری، اقدام به تملک مال متعلق به غیر میکند، از آن جهت که قانونگذار این عمل را نهی کرده است در صورت انجام آن مرتکب نهی قانونگذار را نادیده گرفته و به عنوان این جرم به حساب میآید. فعل ارتکابی مالک مال متفاوت با سایرین (انتقال دهنده و انتقال گیرنده) است. قانونگذار وی را ملزم به انجام دادن کاری کرده است که چنانچه از انجام آن خودداری کند، مرتکب جرم شده است. التزام مالک به این صورت است که: «اگر مالک از وقوع معامله مطلع شده و تا یک ماه پس از حصول اطلاع اظهاریه برای انتقال گیرنده و مطلع نمودن او از مالکیت خود به اداره ثبت اسناد تسلیم ننماید، معاون جرم محسوب خواهد شد.» بنابراین اگر مالک از وقوع انتقال غیرقانونی مالش مطلع شود و به مادهی فوق عمل نکند، در صف مرتکبین جرم قرار میگیرد. انتقال بدون مجوز قانونی، وصف فعل مجرمانه جرم مذکور است، به این صورت که انتقال دهنده، بدون داشتن حق وکالت یا وصایت یا قیمومیت یا ولایت یا هر عنوان دیگری اقدام به انتقال مال دیگری کرده است. بنابراین اگر انتقال مال غیر با مجوز قانونی صورت گیرد، عمل جرم محسوب نمیشود. باتوجه به نص صریح مادهی ۱ قانون ۱۳۰۸، شرط اساسی برای تحقق جرم انتقال مال غیر، عبارت است از اینکه انتقال یا فروش غیر بدون مجوز قانونی صورت پذیرد. به عبارت دیگر قید «بدون مجوز قانونی» در مادهی ۱ این قانون دلالت بر خروج مواردی دارد که انتقال مال غیر به موجب قانون تجویز شده است. بنابراین اگر انتقالدهنده در مقام مأموری باشد که از ناحیه دادگاه، سند انتقال مال محکوم علیه ممتنعی را امضاء میکند مشمول مقررات کیفری انتقال مال غیر نخواهد بود. نمونهای از انتقال مال غیر، انتقال مال توسط بایعی است که حق فسخ دارد، چون به محض وقوع عقد بیع مشتری مالک مبیع میشود، بنابراین در صورت اعمال حق فسخ و انتقال مال توسط بایع بدون تنفیذ دادگاه در واقع مال غیر را منتقل کرده است. اما در اینجا چون بایع دارای اختیار فسخ بوده و از اختیار قانونی خود استفاده نموده است، ظاهرا اشکالی برای عمل وی وجود ندارد مگر اینکه در خصوص ماهیت حق فسخ و آثار مترتب بر آن ایراد شود و شرایط صحت آن از نظر دادگاه ثابت و تنفیذ نگردد. به عبارت دیگر در حقیقت با اعمال خیار فسخ به نحو صحیح عملا اثر حقوقی مترتب بر عقد بیع منحل میگردد و نمیتوان در این حالت گفت قانونگذار مجوز انتقال مال غیر را داده است.
رکن روانی
از اصول مسلم و پذیرفته شده حقوق کیفری نوین این است که صرف انجامِ عملِ ناقضِ قانون جرم نیست یا سبب مسؤلیت کیفری نمیشود. بلکه تحقق جرم مستلزم وجود قصد مجرمانه است و قصد مجرمانه یعنی تعلق فعل و انفعال ذهنی مرتکب بر انجام عمل مجرمانه است و لازم است رفتار ارتکابی همراه با علم و اراده باشد.
چون اصل بر عمدی بودن جرایم است بنابراین نیازی به تصریح قانونگذار نیست در مقابل چون غیرعمدی بودن جرایم استثنا و خلاف اصل است لذا نیازمند تصریح است. جرم انتقال مال غیر بنا به دلایل زیر جرمی عمدی است:
تمایز انتقال مال غیر با عناوین مجرمانه مشابه
۱. کلاهبرداری
جرم انتقال مال غیر هم خانواده با جرم کلاهبرداری است، ولی از آنجایی که در بعضی شرایط ویژه با بزه خاص کلاهبرداری متفاوت است، قانونگذار برای حفظ شرایط و ارکان هر جرم و جلوگیری از اختلاف مفاهیم و انطباقشان با مصادیق مجرمانه مبادرت به تأسیس متن قانونی مربوط به آن قضیه نموده است البته به نظر میرسد که جرم انتقال مال غیر یک جرم بسیط بهشمار میآید. بزه مزبور مانند کلاهبرداری که دارای رکن مادی مرکب نظیر توسل به وسایل متقلبانه، اغفال مجنی علیه، تقدیم مال با رضایت و نهایتاً بردن مال دیگری است، نیست زیرا در این جرم مجنی علیه واقعی جرم، حضور فیزیکی در صحنه ارتکاب بزه ندارد تا اغفال گردد و مال خود را با رضایت به مجرم کلاهبردار تقدیم و تسلیم نماید.
از سوی دیگر در بزه انتقال مال غیر چنانکه مالک آگاه به وقوع معامله و انتقالگیرنده آگاه به تعلق مال غیر نباشد، جرم از ناحیهی انتقالدهنده نسبت به مالک، انتقال مال غیر و نسبت به انتقال گیرنده کلاهبرداری خواهد بود، زیرا با انتقال آن به دیگری چین وانمود کرده است که مال مذکور متعلق به اوست و از این طریق اعتماد انتقال گیرنده را جلب و با اغفال وی ثمن معامله را تحویل میگیرد. با وجود تشابه برخی وجوه تشابه دو جرم از حیث رکن معنوی و مادی، این دو باهم تطابق کامل ندارند. اول آنکه: در مادهی ۱ قانون تشدید، صراحتا تحقق رکن مادی جرم کلاهبرداری، تحصیل و بردن مال غیر است اما در خصوص رکن مادی جرم انتقال مال غیر، صرف انجام معامله موجب انتقال عین یا منفعت در مورد مال متعلق به غیر برای تحقق رکن مادی این جرم کافی است و نیازی به خارج شدن مال از ید مالک و از ید متعامل نیست. دوم آنکه: جرم کلاهبرداری از جمله جرایمی است که وسیلهی به کار رفته در آن از ویژگیهای خاصی برخوردار است. این ویژگی خاص در تحقق جرم کلاهبرداری و در نتیجه تحقق و عدم تحقق شروع به جرم آن تأثیر دارد. وسیلهی بهکار رفته در کلاهبرداری، همان کذب و خلاف واقع بودن است. وسیلهی بهکار برده شده در کلاهبرداری به دو دسته تقسیم میشوند:
۲. معامله معارض (ملک یا مالی از سوی مالک بیشتر از یک بار معامله شده باشد)
قانون تعریفی از جرم معامله معارض بیان نکرده است و در مادهی ۱۱۷ قانون ثبت نیز عنوان معامله معارض مطرح نشده است بلکه رویهی قضایی مقررات مادهی ۱۱۷ قانون ثبت را اصطلاحا معامله معارض نامگذاری کرده است، تعریف ارائه شده برای معامله معارض عبارت است از: معامله معارض، معامله یا تعهدی است که توسط مالک به موجب سند رسمی نسبت به عین یا منفعت مالی انجام گرفته که معامله معارض و مخالف با واگذاری سابق نسبت به همان مال به موجب سند رسمی یا عادی باشد.
مادهی ۱۱۷ قانون ثبت مصوب ۱۳۱۰ میگوید: هر کس به موجب سند رسمی یا عادی نسبت به عین یا منفعت مالی (اعم از منقول یا غیر منقول) حقی به شخصی یا اسخاصی داده و بعد نسبت به همان عین یا منفعت به موجب سند رسمی معامله یا تعهدی معارض با حق مزبور بنماید به حبس با اعمال شاقه از ۳ تا ۱۰ سال محکوم خواهد شد.
در معاملهی معارض واقعیت خارجی این است که وقتی فروشنده در هنگام اجرای معاملهی دوم به رغم آنکه دارای سمت مالکیت نیست، آن را به دیگری منتقل میکند، سمت مالک بودن را بر خلاف واقع اختیار کرده است که از مصادیق تقلب و جعل عنوان به حساب میآید و با آنچه در کلاهبرداری لازم است تشابه دارد.
“چک” به عنوان یک سند تجاری معتبر در نظام اقتصادی نقش مهم و اساسی دارد و به همین خاطر قوانین خاص و اصول تجاری بر این سند حاکم است.
طبق قانون آیین دادرسی مدنی، خوانده دعوا می تواند امضای خود را در سند عادی که علیه او استناد شده، مورد انکار قرار دهد و در این صورت خواهان (طلبکار) باید انتساب سند به خوانده و اصالت سند را اثبات کند و بار اثبات به عهده خواهان است. به این نحوه که با تعیین کارشناس باید مشخص گردد که امضای مندرج در سند عادی (مبایعه نامه، رسید طلب و…) با امضای خوانده در اسناد مسلم الصدور وی همچون عقدنامه ازدواج و سند مالکیت تطابق اساسی دارد یا ندارد. حال اگر تطابق نداشته باشد، از آنجا که امکان دارد خوانده چند امضائه باشد، خواهان باید با دلایل دیگر همچون اقرار و شاهد و … اثبات نماید که خوانده (بدهکار) ذیل سند عادی را به همین شکل و شمایل فعلی با دستش امضاء زده است حال چه امضای همیشگی خوانده باشد یا نباشد.
گاهی اشخاص ذیل قرارداد را با امضای اصلی خود امضاء نمی کنند و طرف دیگر قرارداد به خیال خودش از طرف مقابل امضاء گرفته است!! بعداً در دادگاه به راحتی می گوید امضای من نیست و انکار می کنم و کارشناس نیز با توجه به نمونه امضاهای قبلی شخص انکار کننده در اسناد مسلم الصدورش، این انکار را تایید می کند. یعنی به همین راحتی طرف از زیر بار قرارداد شانه خالی می کند!! به همین خاطر باید حتماً طرفین در تمام صفحات قرارداد، نام و نام خانوادگی را با خط خود بنویسند و اثر انگشت هم بزنند.
نتیجتاً خوانده دعوا می تواند سند عادی را انکار نماید و صرف انکار هم کافی است و هیچ دلیلی هم نباید بر انکار خود ارائه دهد بلکه در این حالت خواهان باید انتساب امضای سند به خوانده و اصالت سند را از طریق اقرار و شاهد و امارات و قرائن و … اثبات نماید. انتساب امضاء به خوانده یعنی اینکه خوانده با دست خودش سند را امضاء زده است حال چه شکل و شمایل امضاء ذیل سند با نمونه امضای قبلی خوانده تطابق بنماید یا ننماید.
اکنون این سوال پیش می آید که در عین حال که چک یک سند عادی است، آیا صاحب حساب می تواند امضای خود را در چک انکار کند؟؟ به فرض هم که انکار امضاء از جانب صاحب حساب قابل قبول و مسموع باشد، آیا صرف انکار کافی است و صاحب حساب همچون انکار سایر اسناد عادی هیچ دلیلی بر انکار امضای خود لازم نیست ارائه نماید؟؟
به طور مثال شما علیه صاحب حساب چک طرح دعوا می کنید و صاحب حساب در دادگاه در یک جمله کوتاه بگوید امضای مندرج در چک امضای من نیست و انکار می کنم!! و بعد از این شما مجبور شوید با نظر کارشناسی انتساب امضاء را به صاحب حساب اثبات کنید و در نهایت هم کارشناس تایید کند که امضای روی چک با نمونه امضای موجود در بانک یا نمونه امضای صاحب حساب در سند مالکیت خونه اش تطابق ندارد و نتیجتاً حکم به رد دعوای شما و بی مسئولیتی صاحب حساب صادر شود. آیا چنین فرض خنده دار و احمقانه ای در دنیای تجارت قابل تصور است؟؟
با قاطعیت تمام باید گفت : خیر. در واقع هرچند چک سند عادی است ولی به دلیل اصول تجاری و قوانین خاص، اثبات می کنیم که :
اولاً : امضای چک قابل انکار نیست.
ثانیاً : به فرض هم که قائل به پذیرش انکار امضای چک باشیم، صرف انکار کافی نیست و صاحب حساب بر خلاف انکار سایر اسناد عادی، باید دلیل موجه بر انکار خود ارائه نماید.
اکنون هر دو فرض را بررسی می کنیم :
۱) عدم امکان انکار امضای چک
تفاوت مهمی که بین چک با سایر اسناد عادی مثل سفته و مبایعه نامه وجود دارد این است که یقیناً کاغذ چک در یک دسته چک در ابتدا در مالکیت انحصاری و تصرف خود صاحب حساب چک بوده است و متعاقباً در تصرف دارنده فعلی چک قرار گرفته است ولی در مورد سایر اسناد عادی مثل سفته هیچ یقین سابقی وجود ندارد که کاغذ سفته سابقاً در تصرف خود صادرکننده سفته بوده است.
این تفاوت بین چک با سایر اسناد عادی آنچنان مهم و اساسی است که حکم انکار امضاء را در چک با سایر اسناد عادی متفاوت می سازد. چرا که وقتی کاغذ چک در زمانی یقیناً در تصرف صاحب حساب چک بوده است و متعاقباً در تصرف دارنده فعلی قرار گرفته است، این اماره را ایجاد می نماید که چک با رضایت صاحب حساب از تصرف سابق خود به تصرف فعلی دارنده درآمده است و اماره ید نیز موید آن است. به این معنی که وجود اصل چک در تصرف مالکانه دارنده فعلی چک، اماره بر مالکیت دارنده بر چک است هر چند که سبق مالکیت بر کاغذ چک با صاحب حساب چک بوده است.
اماره ید (ماده ۳۵ قانون مدنی) حتی در حالت مشخص بودن سابقه متصرف و مالک مال منقول نیز جاری است و تصرف کنونی مقدم بر تصرف سابق است. خصوصاً این موضوع در مورد چک بیشتر مطرح می شود چرا که سند تجاری و اساساً فلسفه وجودی آن وسیله پرداخت بودن است و حقوق آن معد برای انتقال یافتن است و با سایر اموال منقول مثل طلا و دوچرخه تفاوت دارد. مثلاً ممکن است که در مورد یک ساعت طلا که یقیناً در سابق متعلق به شخص الف بوده و اکنون که در تصرف شخص ب است و شخص ب برای مالکیت خود به اماره تصرف استناد می کند، از شخص ب سبب و علت تصرف را بخواهیم ولی در مورد چک قطعاً تصرف کنونی دارنده فعلی مقدم بر تصرف سابق صاحب حساب بر روی کاغذ چک است به دلیل اصولی تجاری و اینکه اساساً فلسفه چک برای خرج کردن به دیگران است بر خلاف یک ساعت طلا و سایر اموال منقول. جالب این که حتی در سایر اموال منقول نیز طبق نظریات برخی حقوقدانان و فقهاء، تصرف فعلی مقدم بر تصرف سابق است و متصرف فعلی می تواند برای اثبات مالکیت خود به صرف تصرف فعلی خود (اماره ید) استناد نماید که در این صورت به طریق اولی در مورد چک تصرف فعلی دارنده مقدم بر تصرف سابق صاحب حساب بر کاغذ چک است. فلذا تردیدی نیست که دارنده چک از اماره ید برخوردار است و این اماره ید به نفع دارنده ملازمه با انتقال رضایتمندانه فیزیکی اصل چک از تصرف صاحب حساب به دست دارنده فعلی دارد و انتقال فیزیکی چک نیز ملازمه با انتقال حقوق چک از صاحب حساب به دارنده چک دارد صرف نظر از این که چه شکل امضایی در متن چک منقوش شده باشد.
بنابراین با وجود اماره ی ید به نفع دارنده چک، دیگر نوبت به فرصت انکار امضای چک توسط صاحب حساب و انداختن بار اثبات انتساب امضاء به عهده دارنده چک با کارشناسی تطابق امضاء نمی رسد و لاجرم این صاحب حساب چک است که باید نامشروع بودن تصرف فعلی دارنده را اثبات نماید.
نامشروع بودن تصرف فعلی دارنده نیز لزوماً باید با شکایت کیفری سرقت و جعل و یا خیانت در امانت و جعل صورت بگیرد و نه شکایت کیفری جعل به تنهایی. چرا که جعل امضای صاحب حساب چک ملازمه با سرقت و خیانت در امانت دارد. در واقع شاکی باید سبب و علت خروج نامشروع چک از تصرف سابق خود به تصرف فعلی دارنده را اثبات نماید که شامل مفقودی و سوء استفاده از سفید امضاء و سرقت و خیانت در امانت است و شکایت کیفری جعل به تنهایی کافی برای اثبات این موضوع نیست. بنابراین اگر شاکی (صاحب حساب چک) نتواند مفقودی و سوء استفاده از سفید امضاء و یا سرقت و یا خیانت در امانت نسبت به چک خود را اثبات نماید، لزوماً باید ادعای جعل امضای چک هم مردود گردد ولو اینکه امضای چک با امضای شاکی مطابقت ننماید. وقتی میبینم در این دادگستری طرف شکایت کیفری جعل امضای چک به تنهایی مطرح کرده و هیچ ادعای سرقت و خیانت در امانت در کنار جعل مطرح نمیکنه و قاضی هم قرار کارشناسی صادر میکنه و در نهایت به دلیل عدم تطابق امضاء، دارنده چک محکوم به جرم جعل و استفاده از سند مجعول میشه!!! به خدا اعصابم به هم میریزه …
علاوه بر قابل انکار نبودن چک، حتی ادعای جعل نیز در دادگاه حقوقی فایده ای ندارد و اماره ید را منتفی نمی کند. چرا که ادعای جعل حقوقی نیز همچون ادعای انکار در نهایت فقط اثبات می کند که امضای چک مطابق نمونه امضای موجود در بانک و یا مطابق نمونه امضاهای قبلی صاحب حساب در اسناد مسلم الصدورش نیست ولی این به معنای عدم تنظیم و اصدار چک از ناحیه صاحب حساب نیست و خلاف اماره ید را اثبات نمی کند.
در ماده ۳ قانون صدور چک، همین اماره مبنای مسئولیت صاحب حساب حتی در حالت عدم تطابق امضاء قرار گرفته است. ماده ۳ قانون صدور چک، حتی عدم تطابق امضاء را از موارد صدور چک بلامحل عنوان نموده است و این دلالت بر مسئولیت صاحب حساب (صادر کننده چک) دارد. در واقع با توجه به دلالت التزامی ماده ۳ قانون صدور چک، امضای مندرج در چک از جانب صاحب حساب قابل انکار نیست. در واقع این اماره علیه صاحب حساب وجود دارد که عدم تطابق امضاء ناشی از تنظیم عمدی آن توسط خود صادر کننده چک است و خود او با کج زدن امضای خود و یا با درج امضای غیر مشابه موجب عدم وصول چک شده است. بنابراین اماره ید به نفع دارنده ملازمه با این دارد که در هر حال چک را صاحب حساب تنظیم نموده است و ترتیب اثر دادن به انکار صاحب حساب (تنظیم کننده چک) و انداختن بار اثبات انتساب به دارنده چک (شاکی) وجاهت قانونی ندارد. نتیجتاً :
عدم تطابق امضاء مانع انتساب تنظیم چک به صاحب حساب آن نمی شود.
تنظیم و صدور چک توسط شخص صاحب حساب در قالب هر شکل امضایی، مفروض قانون گذار است.
پس تنظیم و اصدار چک با هر شکل امضای منقوش در آن، موجب مسئولیت پرداخت برای صاحب حساب است نه صرفاً امضای چک به شکل امضایی که مطابق نمونه امضای موجود در بانک باشد. نتیجتاً صاحب حساب فقط با طرح شکایت کیفری سرقت و جعل و یا مفقودی و جعل و یا خیانت در امانت و جعل باید اماره تنظیم و اصدار را از خود کنار بزند و اظهار به انکار امضای چک و یا حتی طرح ادعای جعل در دادگاه حقوقی و یا شکایت کیفری جعل به تنهایی کفایت نمی کند.
اما در مورد سایر اسناد عادی و حتی سایر اسناد تجاری (سفته و برات) این طور نیست. چرا که قانون خاص در مورد آن ها نظیر ماده ۳ قانون صدور چک وجود ندارد و مضافاً وجود اصل سند در تصرف دارنده (خواهان) اماره ید به نفع او علیه خوانده ایجاد نمیکند و ملازمه با صدور سند توسط خوانده ندارد. چرا که مالکیت انحصاری و تصرف سابق خوانده دعوا بر کاغذ آن اسناد قابل اثبات نیست و نتیجتاً انتقال فیزیکی آن سند از بدهکار به شاکی نیز قابل اثبات نیست که اماره و قرینه بر اصدار و تنظیم آن توسط خوانده به هر شکل امضایی باشد. خصوصاً که اکثر اسناد عادی مثل رسید طلب واجد حقوق قابل انتقال نیستند که انتقال فیزیکی آن موجب انتقال حقوقی آن شود و خواهان وجود اصل سند را نزد خود اماره انتقال حقوق سند به خود بداند. فلذا طلبکار نمی تواند با استناد به وجود اصل آن سند نزد خود از اماره انتقال حقوقی و یا اصدار و تنظیم سند از ناحیه خوانده استفاده کند. بنابراین با انکار امضاء توسط خوانده، خواهان باید تنظیم و اصدار سند از ناحیه خوانده را اثبات نماید.
نتیجه این که چک سند تجاری است و قانونگذار جهت ثبات بازار و معاملات تجاری در ماده ۳ قانون صدور چک، حتی عدم تطابق امضای چک را نافی مسئولیت صاحب حساب و صادر کننده ندانسته است. به عبارت بهتر امضای منقوش در چک به هر شکلی که باشد به عنوان امضای صادرکننده، مفروض قانون گذار است و فقط تحت شرایط ماده ۱۴ قانون صدور چک می توان خلاف فرض قانون گذار را اثبات کرد. به این معنی که با توجه به قرینه لفظی “شکایت” در ماده مذکور، صاحب حساب تنها با ارائه حکم کیفری می تواند عدم انتساب امضای چک به خود را اثبات کند. لذا به فرض هم که کارشناس به عدم تطابق امضای صاحب حساب با امضای روی چک اظهار نظر نماید، مؤثر در مقام نمی باشد. قانون گذار اجازه نداده است که صاحب حساب و صادر کننده با تغییر در امضای خود و سپس انکار آن!! ثبات بازار و معاملات تجاری را به هم ریزد و خود را از مسئولیت تجاری رها سازد.
۲) انکار امضای چک با ارائه دلیل
اگر انکار امضای چک توسط صاحب حساب آن قابل استماع تلقی شود و به فرض هم که امضای چک قابل انکار باشد، انکار چک توسط صاحب حساب، استثنائاً در مورد چک، “ادعا” محسوب می شود و باید دلیل انکار خود ارائه دهد.
چرا که انکار امضای چک ملازمه با ادعای سرقت و جعل و یا مفقودی و جعل و یا خیانت در امانت و جعل دارد. بنابراین باید خود صاحب حساب علیرغم انکار چک، عدم انتساب امضای چک به خود را با ارائه حکم کیفری اثبات کند نه این که دارنده چک، انتساب امضاء به صاحب حساب را اثبات نماید. در غیر این صورت نظام اقتصادی و امنیت مبادلات مالی در بازار به هم می ریزد.
این نظر را هم می توان از ماده ۳ قانون صدور چک برداشت کرد. چرا که وقتی قانون گذار اصل و بنا را بر امضای چک توسط صاحب حساب گذاشته و حتی عدم تطابق امضاء را هم مانع تحقق جرم صدور چک بلا محل ندانسته است، این حکم قانونی ملازمه با این دارد که صاحب حساب (متهم پرونده کیفری) از خود دفاع کند و با دلایل موجه عدم انتساب امضای چک به خود را اثبات نماید و فرض قانونی را از خود کنار بزند. فلذا صرف انکار چک توسط متهم کفایت نمی کند و باید دلیلی بر انکار ارائه دهد. همین حکم به طریق اولی در مورد دعوای حقوقی هم وجود دارد و ملاک آن با شکایت کیفری یکی و حتی از آن شدیدتر است. یعنی خوانده دعوای حقوقی نیز باید دلیل موجهی بر انکار خود ارائه دهد و از خود دفاع کند
هبه در لغت به معنای بخشیدن و دادن چیزی به کسی بدون عوض است. در تعریف در معنای اصطلاحی هبه آورده شده است: واهب آن چیزی را که ملک خودش است، رایگان و بلاعوض به دیگری انتقال بدهد. به هبه عطیه و نحله نیز می گویند. معنای لغوی هبه و اصطلاحی آن نزدیک به هم هستند، زیرا در هر دو تحویل رایگان عین به دیگری است.
هبه در لغت به معنای بخشیدن و دادن چیزی به کسی بدون عوض است. در تعریف در معنای اصطلاحی هبه آورده شده است: واهب آن چیزی را که ملک خودش است، رایگان و بلاعوض به دیگری انتقال بدهد. به هبه عطیه و نحله نیز می گویند. معنای لغوی هبه و اصطلاحی آن نزدیک به هم هستند، زیرا در هر دو تحویل رایگان عین به دیگری است. هبه و بخشش به خویشاوندان اگرچه فقیر هم نباشد مستحب است. مخصوصا در مورد پدر و فرزند استحباب آن موکد است و پدر و مادر اگر نیاز مالی داشته باشند؛ هبه و بخشش به آنها واجب عینی است. در هبه مستحب است بین فرزندانش فرق نگذارد؛ و به طور مساوی به آنها هبه کند.
ارکان هبه
هبه از سه رکن تشکیل می شود:
۱ -واهب: کسی است که مال را به دیگری تملیک می کند.
۲- متهب: کسی است که تملیک را قبول می کند.
۳- موهوب: مالی که مورد هبه است و بخشش می شود.
اقسام هبه:
هبه بر دو نوع است. مورد اول هبه معوض است که واهب در هنگام عقد به متهب شرط کند، عوض چیزی را که به او می دهد او نیز عوض آن را رایگان به واهب بدهد. یا این که متهب بدون شرط واهب، چیزی در مقابل هبه ای که گرفته رایگان به واهب بدهد.
مورد دوم هبه غیرمعوض که واهب در هنگام عقد هبه، شرط پرداخت عوض بر متهب نکرده باشد و متهب هم چیزی در عوض هبه به واهب پرداخت نکند.
تفاوت هبه معوض با عقود دیگر
در هبه معوض عوضی که در آن قرار داده می شود، در مقابل مال موهوب نیست بلکه عوض در مقابل شرط واهب است. در عقود دیگر مثل بیع، عوض در مقابل عین است.
تبیین هبه
هبه علاوه بر ایجاب احتیاج به قبول نیز دارد مثل بیع، نکاح و اجاره، ایجاب آن به هر لفظی که ظهور عرفی در معنای بخشیدن داشته باشد مثل وهبتک به تو بخشیدم. یا ملکتک ملک تو کردم محقق می شود و همچنین قبول هبه با هر لفظی که ظهور عرفی در معنی قبول دارد و دلالت بر رضایت متهب دارد واقع می شود. قبض عین موهوبه شرط صحت آن است البته بعضی از فقها عقیده دارند که قبض شرط لزوم هبه است شرط صحت یعنی متهب علاوه بر قبول هبه باید چیزی را که به او هبه شده، از واهب تحویل بگیرد؛ و این قبض هم باید به اذن واهب باشد. بنابراین اگر متهب عین موهوبه را قبض نکند حکم ملکیت بر آن بار نمی شود؛ و اگر واهب قبل از قبض متهب بمیرد این عین موهوبه جزء ترکه واهب حساب می شود.
فرق بین عقد و ایقاع
گفته شده که هبه عقد بوده و از دو طرف تشکیل شده است. علاوه بر ایجاب به قبول نیز احتیاج دارد. ولی ایقاع یک طرفی است فقط ایجاب می خواهد احتیاج به قبول ندارد مثل طلاق و عتق.
نوع عقد هبه
هبه عقد جائز است: یعنی هر یک از طرفین می توانند آن را به هم بزنند، مگر در چند مورد که هبه لازم می شود و واهب نمی تواند آن را به هم بزند و عین موهوبه را پس بگیرد. ۱- بخشش به خویشاوندان باشد مثل پدر و مادر ۲- واهب مال را «قربه الی الله » بخشیده باشد. ۳- هبه معوضه باشد اگر چه متهب عوض خیلی کم به واهب داده باشد. ۴- مال موهوبه به حال خود باقی نمانده باشد. بلکه تمام یا بعضی از آن به کلی تلف شده یا صورت آن تغییر کرده مثلا پارچه دوخته شده یا اطعام خورده شده باشد یا این که متهب مال را به دیگری انتقال داده باشد. ۵- واهب بعد از تحویل عین موهوبه از دنیا برود یا متهب بعد از تحویل گرفتن فوت کند.
احکام وضعی هبه
حکم فروش مال موهوبه: اگر واهب در هبه ای که نمی تواند رجوع کند عین موهوبه را بفروشد بیعش فضولی است؛ و چنانچه متهب اجازه دهد معامله اش صحیح است؛ و اگر اجازه ندهد معامله باطل است؛ و اگر هبه غیرلازمه باشد و متوجه باشد که مال موهوبه را می فروشد این فروشش رجوع از هبه است؛ و معامله اش نیز صحیح است.
طریقه رجوع از هبه
رجوع در هبه یا با گفتار است به طوری که واهب بگوید از هبه ام برگشتم یا مال موهوبه را برگردان یا به فعل است، مثل برگرداندن عین و گرفتن آن از دست متهب؛ و اگر واهب مال موهوبه را بفروشد یا اجاره دهد یا وقف کند اگر به قصد رجوع از هبه باشد این هم رجوع از هبه است؛ و در رجوع هم اطلاع متهب شرط نیست و صحیح است.
منیع: روزنامه حمایت
ر چه مواردی دادخواست ما توسط مدیر دفتر شعبه پذیرفته نمیشود؟ |
یکی از تکالیف مهم مدیر دفتر دادگاه قرار رد دادخواست است؛ مواردی که موجب صدور رد دادخواست توسط مدیر دفتر و در غیاب وی، جانشین رئیس دفتر خواهد شد شامل موارد زیر میشود. |
، چک از جمله اسنادی است که قانونگذار توجه ویژه ای نسبت بدان داشته است. این توجه نشات گرفته از کارکرد چک می باشد، چه اینکه همواره سعی بر آن بوده که به عنوان سند جایگزین اسکناس و نیز سند پرداخت مورد استفاده قرار گیرد.
یکی از این توجهات ویژه قانونگذار نسبت به این سند، وضع نمودن راه های مختلف به منظور اقدام برای مطاله وجه مندرج در روی این سند می باشد. این طرق اقدامی عبارتند از:
طرح شکایت کیفری
طرح دعوای حقوقی
اقدام از طریق اجرای ثبت
در این گزارش به تشریح نحوه اقدامات از طریق اجرای ثبت خواهیم پرداخت:
اولین قدم برای اقدام از طریق اجرای ثبت تشخیص دایره اجرایی مورد نظر برای اقدام می باشد. به موجب ماده 245 آیین نامه اجرای مفاد اسناد لازم الاجرا و طرز رسیدگی به شکایت از عملیات اجرایی «درخواست اجرای چک از ثبت محلی که بانک طرف حساب صادر کننده چک در آن محل واقع است، به عمل می آید...» به طور مثال اقدام از طریق اجرای ثبت در شهر تهران برای چک های صادر شده عهده بانک های تهران به عمل خواهد آمد.
مدارک لازم برای درخواست اجراء
به موجب قسمت اخیر ماده 245 آیین نامه فوق الذکر «برای صدور اجراییه در مورد چک باید اوراق ذیل به ثبت محل تسلیم شود:
الف.درخواست نامه چاپی طبق نمونه موجود در ثبت
ب. اصل و فتوکپی چک و برگشتی آن
همچنین برای اقدام از طریق اجرای ثبت مطابقت امضای صادرکننده با نمونه آن در بانک الزامی می باشد.
اجرای چک جزئاً پرداخت شده و مشروط
نکته قابل ذکر در این قسمت این می باشد که همواره درخواست اجراء نسبت به قسمتی از اجراء ممکن خواهد بود. به عبارتی دیگر همواره این امکان وجود خواهد داشت که قسمتی از وجه چک پرداخت شود و مابقی آن پرداخت نشده باقی بماند، دراینصورت نسبت به مبلغ پرداخت نشده امکان اقدام از طریق اجرای ثبت وجود خواهد داشت.
به موجب ماده 246 آیین نامه فوق الذکر: «هرگاه چک نسبت به قسمتی از مبلغ آن بدون محل باشد، دارنده چک نسبت به باقیمانده حق صدور اجراییه دارد.» به طور مثال زمانی که دارنده به بانک جهت وصول وجه چک مراجعه می نماید با کسری موجودی صادرکننده روبرو می شود، دراینصورت وی می تواند از بانک پرداخت مبلغ موجود در حساب صادرکننده را درخواست نماید و نسبت به مازاد آن گواهی عدم پرداخت بگیرد. (پرداخت جزئی صورت می گیرد)، در اینصورت وی این امکان را خواهد داشت تا مبلغ پرداخت نشده را از طریق اجرای ثبت مطالبه نماید.
اجرای چک مشروط
به موجب ماده 248 آیین نامه فوق الذکر :«دعوای صادرکننده چک در مورد مطالبی که گاهی به عنوان بابت ...در متن چک نوشته می شود و هم چنین مطالب مذکور در ظهر چک در مورد ظهرنویس در اداره ثبت قابل رسیدگی نمی باشد و فقط وجه مرقوم در چک قابل صدور اجراییه در اداره ثبت می باشد.»
این در حالی است که در مورد این نوع چک ها نیز بانک به شرط مزبور در چک ترتیب اثر نخواهد داد.
معایب و مزایای اجراء از طریق اداره ثبت
معایب اجراء از طریق اداره ثبت اسناد
علی رغم این که اقدام از طریق اجرای ثبت مستلزم وقت کمتری می باشد و در واقع بدون رسیدگی و صدور حکم اقدام به اجرای مفاد چک می شود، در عمل دارندگان چک ها، اقدام از طریق دادگستری را بر طریق اجرای مزبور ترجیح می دهند. دلایل عمده این امر را به شرح ذیل می توان برشمرد:
الف. در اقدام از این طریق امکان حبس نمودن صادرکننده وجود نخواهد داشت. استفاده از امتیاز مذکور (حبس محکوم علیه) مختص به اقدام از دادگستری است.
ب. هزینه اقدام از طریق اجرای ثبت در مقایسه با هزینه درخواست از طریق دادگستری به مراتب بیشتر است.
ج. اجراء از طریق ثبت تنها علیه «صادرکننده» چک امکان پذیر خواهد بود.
د. برخی محاکم اقدام از طریق اجرای ثبت را دلیل انصراف دارنده چک از تعقیب کیفری می دانند.
ه. تعقیب کیفری صادرکننده تنها از طریق دادگستری امکان پذیر می باشد. در دادگاه امکان تامین خواسته وجود دارد بدون ابلاغ به خوانده، ولی در اداره ثبت به طرف ابلاغ می شود و او اموالش را منتقل می کند.
2. مزایای اجراء از طریق اداره ثبت اسناد
اقدام از طریق اجرای ثبت برخلاف اقدام از طریق دادگستری که مستلزم تقدیم دادخواست و تشریفات دادرسی و قطعیت حکم و غیره می باشد، مدت زمان بسیار کمتری را جهت حصول نتیجه نیازمند است.
شکایت کیفری و حقوقی و درخواست اجراء
چک از جمله اسناد تجاری است که برای وصول وجه آن دارنده قادر است از سه مرجع حقوقی، کیفری و ثبتی اقدام نماید، لکن درباره امکان اقدام موازی به وصول وجه چک از سه مرجع به طور همزمان اختلاف نظر وجود دارد.
برخی اعتقاد دارند از آنجا که برای وصول وجه چک قانوناً هم از طریق اجرای ثبت و هم دادگاه می توان اقدام کرد، دادگاه ملزم است بدون درنظر گرفتن مراجعه دارنده چک به اجرای ثبت با ملاحظه گواهی عدم پرداخت قرار تأمین اموال صادر کند، ولی چنانچه از طریق دادگاه حقوق شاکی پرداخت شد به هرحال عشریه آن را به ثبت بدهد، نهایتاً منعی در اقدامات موازی وجود ندارد.
عده ای در مقابل معتقدند دارنده چک در انتخاب مرجع آزاد است. لکن در صورتی که از طریق اجرای ثبت عمل نماید مادام که از این راه منصرف نشود و تقاضای اجراییه را مسترد ننماید نمی تواند از طریق دادگاه تظلم نماید و مطالبه وجه از طریق دادگاه وجاهت ندارد. چرا که هریک از مراجع مربوطه برای وصول طلب دارنده چک ممکن است به توقیف مال متعلق به مدیون اقدام نماید و توقیف چند مرجع در خصوص دین واحد شرعاً و قانوناً مجاز نمی باشد.
اداره حقوقی در نظریه شماره 1027/7-27/11/81 وصول وجه چک از دو مرجع را عمل مجرمانه و مشمول عنوان کلاهبرداری می داند و در نظریه شماره 10699/7-6/12/81 نیز اعلام داشته که در صورت اقدام موازی در ثبت و دادگستری، دادگاه قرار عدم استماع دعوی صادر می کند.
ولی در مورد اقدام همزمان کیفری و ثبتی همچنانکه ماده 249 آیین نامه اجرایی مفاد اسناد رسمی مقرر داشته: «اعلام جرم علیه صادرکننده چک بی محل به مقامات صلاحیت دار مانع درخواست صدور اجراییه برای وصول وجه چک از طریق اداره ثبت نخواهد بود مگراینکه دستوری در این باره از طرف مقامات قضایی صادر شود.»
عدم مطابقت امضاء و درخواست اجراء
به موجب ماده 250آیین نامه فوق الذکر : «اگر عدم پرداخت وجه چک به علت عدم مطابقت امضای ذیل چک با امضای کسی که حق صدور چک را دارد، باشد در اداره ثبت اجراییه صادر نخواهد شد.»
مفهوم دارنده
به موجب ماده 251 آیین نامه فوق الذکر:«دارنده چک که حق تقاضای صدور اجراییه دارد، اعم است از کسی که چک در وجه او صادر گردیده یا به نام او ظهرنویسی شده است و یا حامل چک (در خصوص چکهای در وجه حامل) شخصی نیز که بعد از برگشت خوردن چک به او منتقل می شود دارنده قانونی محسوب می شود و اسقاط حق شکایت موضوع ماده 11 قانون صدور چک فقط راجع به حق شکایت کیفری است.»
مسئولیت تضامنی وکیل و صاحب حساب
به موجب ماده 252 آیین نامه فوق الذکر: «در صورتی که چک به وکالت یا نمایندگی از طرف صاحب حساب صادر شده باشد، صادر کننده چک و صاحب حساب متضامناً مسئول پرداخت وجه چک بوده و به تقاضای بستانکار اجراییه علیه آنها براساس تضامن صادر می شود.»
به عبارتی دیگر در صورت صدور چک به نمایندگی اعم از آنکه از طرف شخص حقیقی باشد یا حقوقی، هم نماینده و هم صاحب حساب مسئول خواهند بود و این مورد از مواردی است که اقدام از طریق اجرای ثبت علیه شخصی غیر از صادرکننده نیز ممکن خواهد بود.
چک وعده دار
به موجب ماده 253 آیین نامه فوق الذکر : «در مورد چکهای وعده دار اجراییه پس از سررسید صادر خواهد شد.» به موجب بخش نامه ثبتی : «چکهای بانکی وعده دار قبل از رسیدن موعد پرداخت، در اجرای ثبت قابل اقدام نمی باشد.»
انصراف از تعقیب عملیات اجرایی
به موجب ماده 254 آیین نامه فوق الذکر: «پس از صدور اجراییه چک، دارنده چک می تواند ضمن اعلام انصراف از تعقیب عملیات اجرایی مطالبه استرداد لاشه چک را بکند، در این صورت اگر اجراییه ابلاغ شده باشد، حق الاجراء را باید بپردازد و در این مورد پرونده مختومه محسوب است.»
شکایت از نحوه اجراء و توقیف و ابطال عملیات اجرایی
1. شکایت از نحوه اجراء
شکایت از نحوه عملیات اجرایی صلاحیت رییس ثبت محل قرار خواهد داشت و رسیدگی و اخذ تصمیم ثبت را در صلاحیت هیأت نظارت قرار داده است.
2. دعوی توقیف و ابطال عملیات اجرایی
به موجب ماده 2 قانون اصلاح بعضی مواد قانون ثبت و قانون دفاتر اسناد رسمی؛ «مرجع رسیدگی به دعاوی ناشی از دستور اجرای اسناد رسمی دادگاه صلاحیت دار محلی است که در حوزه آن دستور اجراء داده شده است.» و ماده 4 آن قانون مقرر می دارد: «اقامه دعوا مانع از جریان عملیات اجرایی نیست مگر اینکه دادگاه حکم به بطلان دستور اجراء داده یا قراری دایر بر توقیف عملیات اجرایی بدهد.»
همچنین به موجب ماده 5 آن قانون: «در صورتیکه دادگاه دلایل شکایت را قوی بداند یا در اجرای سند رسمی ضرر جبران ناپذیر باشد، به درخواست مدعی بعد از گرفتن تأمین، قرار توقیف عملیات اجرایی را می دهد.
ترتیب تأمین همان است که در قوانین دادرسی مدنی برای تامین خواسته مقرر است و در صورتی که موضوع سند لازم الاجراء وجه نقد باشد و مدعی وجه نقد بدهد، آن وجه در صندوق ثبت محل توقیف می شود و تأمین دیگر گرفته نخواهد شد.»
- حامل در لغت به معنای کسی است که چیزی را حمل میکند بنابراین مقصود از سند در وجه حامل، سندی است که هر کس آن را در دست داشته باشد، مالک آن به شمار میآید؛ مگر اینکه خلاف آن به اثبات برسد.
اسناد جمع سند و به معنای نوشتهای است که قابل اعتماد و استناد باشد. در اصطلاح حقوقی و بر اساس ماده 1284 قانون مدنی، سند به هر نوشتهای گفته میشود که در مقام دعوا یا دفاع، قابل استناد باشد.
اینگونه معمول است که در هر سندی، نام صاحب سند نوشته میشود و مراجع قانونی فقط او را به عنوان مالک سند به رسمیت میشناسند اما در عالم حقوق، این امکان وجود دارد که نام صاحب سند در آن نوشته نشود و هر کس سند را در دست داشته باشد، مالک آن به حساب آید؛ چنین سندی را سند در وجه حامل میگویند.
حامل در لغت به معنای کسی است که چیزی را حمل میکند بنابراین مقصود از سند در وجه حامل، سندی است که هر کس آن را در دست داشته باشد، مالک آن به شمار میآید؛ مگر اینکه خلاف آن به اثبات برسد.
سند در وجه حامل از دیدگاه قانون تجارت
در قانون تجارت ایران، مواد 320 تا 334 به اسناد در وجه حامل اختصاص داده شده اما قانونگذار در این مواد به ارایه تعریفی از این نوع اسناد نپرداخته است. در حالی که با توجه به مجموعه مواد مرتبط با این نوع اسناد میتوان گفت، سند در وجه حامل نوشتهای است که به موجب آن امضاکننده متعهد میشود در موعد معین، مبلغ معینی را به دارنده سند پرداخت کند. در این مورد، دارنده هر کسی است که سند را در دست داشته باشد یا به عبارت سادهتر حامل آن باشد. این معنی به خوبی از ماده 320 قانون تجارت قابل فهم است.
به موجب این ماده، «دارنده هر سند در وجه حامل، مالک و برای مطالبه وجه آن محق محسوب میشود؛ مگر در صورت ثبوت خلاف. معذلک اگر مقامات صلاحیتدار قضایی یا پلیس، تأدیه وجه آن سند را منع کند، تأدیه وجه به حامل، مدیون را نسبت به شخص ثالثی که ممکن است سند متعلق به او باشد، بری نخواهد کرد.»مفهوم عبارت "مگر در صورت ثبوت خلاف" این است که اگرچه به موجب قانون، هر کسی سند در وجه حاملی را در دست داشته باشد، مالک آن شناخته میشود اما افراد دیگر میتوانند با استفاده از دلایل محکمهپسند دیگر، ثابت کنند که شخص مزبور، مالک آن سند نیست و به ناحق آن را در دست دارد و به تبع همین موضوع، برای مطالبه وجه آن صلاحیت قانونی ندارد.
مبنای حقوقی مالکیت حامل (دارنده) ماده ۳۵
میتوان مبنای حقوقی مالکیت دارنده سند در وجه حامل را حکمی دانست که قانونگذار در قانون مدنی مقرر کرده است. به موجب ماده 35 این قانون، «تصرف به عنوان مالکیت، دلیل مالکیت است، مگر اینکه خلاف آن ثابت شود.»تصرف در اصطلاح حقوقی به معنای تسلط و استیلا بر یک مال، در مقام اعمال حق است. قانون مدنی اینگونه تصرف را دلیل بر مالکیت متصرف دانسته است؛ اگرچه برای اثبات مالکیت خود هیچ گونه دلیل دیگری نداشته باشد. این قاعده در اصطلاح حقوق مدنی، قاعده ید یا اماره ید نامیده میشود. در توضیح این مطلب باید گفت که چون در یک جامعه منظم، معمولاً کسی که مالی را به طور مستمر در تصرف خود دارد و مانند مالک با آن مال رفتار میکند، در حقیقت مالک آن است، قانونگذار با وضع قاعده مذکور از مالک و مالکیت در مقابل ادعاهای بیاساسی که ممکن است نظم و امنیت جامعه را بر هم زند، حمایت میکند.آنچه در این میان حائز اهمیت است، این است که متصرف و دارنده باید به "عنوان
مالکیت" مال را در دست داشته باشد؛ یعنی خود را مالک آن بداند.
البته همانطور که گفته شد، آنچه قانونگذار در مواد 35 قانون مدنی و 320 قانون تجارت مقرر کرده، دلیلی قطعی و غیرقابل خدشه نبوده و ممکن است بتوان خلاف آن را با دلایل محکمهپسند دیگری به اثبات رساند.
ویژگیهای حقوقی اسناد در وجه حامل
با توجه به آنچه قانونگذار در مواد 320 تا 334 قانون تجارت در مورد اسناد در وجه حامل آورده است، میتوان شرایط و ویژگیهای قانونی این نوع اسناد را که مبیّن خصوصیات آن است، به شرح ذیل نام برد:
الف) تصرف سند در وجه حامل، شرط مالکیت آن است
از آنجایی که قانون تجارت، دارنده اسناد در وجه حامل را مالک آن میشناسد، لذا میتوان گفت که شرط مالکیت یک سند در وجه حامل، داشتن آن است. البته اگرچه این تصرف و دارندگی به تنهایی دلیل مالکیت دارنده آن است اما در صورتی که ثابت شود شخص، آن را من غیر حق در تصرف خود دارد، مالک آن نیست و برای مطالبه وجه آن محق شناخته نمیشود.
ب) اسناد در وجه حامل به وسیله "قبض و اقباض" قابل انتقال به غیر هستند
قبض در لغت به معنای در دست گرفتن و تصرف کردن چیزی است.
شیوههای انتقال مالکیت اسناد به شخص دیگر، با یکدیگر یکسان نیست. انتقال برخی اسناد مانند سهام بانام شرکتها باید در دفتر ثبت سهام شرکت به ثبت برسد و انتقالدهنده یا نماینده وی باید انتقال را در دفتر مزبور امضا کند. (ماده 45 قانون تجارت)
برخی دیگر از اسناد مانند برات به وسیله درج یک امضا در پشت سند قابل انتقال به دیگری است. (ماده 245 قانون تجارت) که این عمل حقوقی ظهرنویسی نامیده میشود.
اما اسناد در وجه حامل را میتوان به سادگی و بدون نیاز به رعایت هیچ گونه تشریفاتی به وسیله قبض و اقباض به دیگری منتقل کرد.
ج) استحقاق مطالبه وجه سند
دارنده سند در وجه حامل، چون مالک آن شناخته میشود، قانوناً استحقاق مطالبه وجه آن را از مدیون دارد، مگر اینکه ثابت شود سند مزبور متعلق به دارنده آن نیست.
د) وصول وجه سند در مقابل رسید
بر اساس ماده ۳۲۱ قانون تجارت، «جز در موردی که حکم بطلان سند صادر شده، مدیون سند در وجه حامل مکلف به تأدیه نیست، مگر در مقابل اخذ سند.»به موجب این ماده، دارنده سند در وجه حامل در مقابل وصول وجه آن از مدیون، باید اصل سند را با دادن رسیدی که نشان میدهد وجه سند را دریافت کرده است، به مدیون تحویل دهد.
انواع اسناد در وجه حامل
اسناد در وجه حامل، محدود به نوع خاصی نیست و هر سندی که به موجب قانون، منعی در صدور آن در وجه حامل وجود نداشته باشد، میتوان به این طریق صادر کرد. از باب نمونه میتوان به اسناد در وجه حامل ذیل اشاره کرد:
الف) چک در وجه حامل
چک ورقهای است که به وسیله آن صادرکننده، مبالغی را که بانک در حساب او نگه داشته است، برداشت میکند یا به بانک دستور میدهد آن را به شخص دیگری پرداخت کند.ماده ۳۱۲ قانون تجارت میگوید: «چک ممکن است در وجه حامل یا شخص معین یا به حوالهکرد باشد و ممکن است به صرف امضا در ظهر به دیگری منتقل شود.»به موجب این ماده، چک را میتوان در وجه حامل صادر کرد. در این صورت، هر کسی که چک را در دست داشته باشد، به موجب قانون مالک آن است و میتواند با مراجعه به بانک وجه آن را مطالبه کند؛ مگر اینکه شخص دیگری ثابت کند که چک متعلق به دارنده فعلی نیست.
ب) سفته در وجه حامل
به موجب ماده 307 قانون تجارت، سفته سندی است که به موجب آن امضاکننده تعهد میکند مبلغی را در موعد معین یا عندالمطالبه در وجه حامل یا شخص معین یا به حوالهکرد آن شخص کارسازی کند.سفته را میتوان در وجه حامل صادر کرد. یعنی صادرکننده تعهد میکند که در موعد مقرر، مبلغ معینشده در سفته را به هر کسی که آن را در دست دارد، بپردازد.
ج) سهام بینام شرکتهای بازرگانی موضوع ماده 39 قانون تجارت
سهام ممکن است به دو صورت صادر شود. اگر سهام به نام شخص خاصی صادر شود، سهام بانام است که انتقال آن به دیگری باید در دفتر ثبت سهام شرکت به ثبت برسد (ماده 40 قانون تجارت) و اگر سهام بینام باشد، نوعی سند در وجه حامل است که به سادگی با قبض و اقباض قابل انتقال به غیر خواهد بود.
د) گواهینامه موقت سهام بینام موضوع ذیل ماده 39 قانون تجارت
تا زمانی که اوراق سهام صادر نشده است، شرکت باید به صاحبان سهام "گواهینامه موقت سهم" بدهد که معرّف تعداد و نوع سهام و مبلغ پرداختشده آن است. این گواهینامه در حکم سهم است.
به موجب ذیل ماده 39 قانون تجارت، گواهینامه موقت سهام بینام در حکم سهام بینام است بنابراین این گواهینامه نیز نوعی سند در وجه حامل است که همانند خود سهام بینام با قبض و اقباض قابل انتقال به غیر است و دارنده، مالک آن شناخته میشود.
م) ورقه قرضه بدون نام موضوع ماده 52 قانون تجارت
به موجب ماده 52 قانون تجارت، ورقه قرضه، ورقه قابل معاملهای است که معرّف مبلغی وام با بهره معین است که تمام یا بخشی از آن باید در مواعد معینی باز پس داده شود. به موجب ماده 2 قانون انتشار اسناد خزانه و اوراق قرضه مصوب سال 1348، اوراق قرضه را نیز میتوان به صورت بینام صادر کرد بنابراین ورقه قرضه بینام نیز نوعی سند در وجه حامل است که دارنده آن مالک شناخته میشود.
ن) اسناد خزانه
به موجب ماده 3 قانون انتشار اسناد خزانه مصوب سال 1343 و ماده یک قانون انتشار اسناد خزانه و اوراق قرضه مصوب سال 1348، اسناد خزانه اسناد بینامی است که در وجه حامل قابل پرداخت است و برای تأمین احتیاجات مالی خزانه دولت انتشار مییابد.
و) برات
در مورد اینکه آیا میتوان برات را به صورت سند در وجه حامل صادر کرد یا خیر، قانون تجارت، صراحتی ندارد و حتی طبق بند 7 ماده 223 قانون تجارت، ذکر اسم شخصی که برات در وجه او صادر میشود، الزامی است و عدم ذکر آن موجب میشود تا سند صادرشده دیگر مشمول مقررات قانون تجارت، راجع به برات نباشد. (ماده 226 قانون تجارت)
اما در عمل چون برات توسط براتکش صادر و در اختیار دارنده برات قرار میگیرد، این امکان وجود دارد که اسم دارنده برات در برات قید نشود و تا روزی که برات باید به قبولی براتگیر برسد از برات به عنوان سند در وجه حامل استفاده شود.
مفقود شدن اسناد در وجه حامل
مسأله مفقود شدن یک سند در وجه حامل نسبت به مفقود شدن یک سند بانام از اهمیت بالاتری برخوردار است. به همین دلیل است که قانونگذار چنانچه سند در وجه حاملی مفقود شود، مقررات ویژهای پیشبینی کرده است.
الف) مفقود شدن سند در وجه حامل دارای کوپن
برخی از اسناد در وجه حامل دارای ورقه کوپن هستند. این اسناد به این علت دارای برگ کوپن هستند که دارنده بتواند در فواصل زمانی معین با ارایه هر برگ کوپن، از مدیون میزان معینی بهره دریافت کند. برخی دیگر از اسناد در وجه حامل به همراه خود چنین کوپنی ندارند اما مندرجات سند حق دریافت مقدار معینی بهره را در مواعد معین به دارنده میدهد.در صورتی که چنین اسناد در وجه حاملی مفقود شوند، به موجب ماده 322 قانون تجارت، قانونگذار به جای اینکه یابنده را ملزم به مسترد کردن اصل سند و کوپنها کند، به مالک اجازه داده است که ابطال آنها را تقاضا کند. این تصمیم قانونگذار به این دلیل است که در غالب موارد در صورت گم شدن سند، فردی که ممکن است سند نزد او باشد، معلوم نیست.دادگاه صالح برای رسیدگی به درخواست ابطال سند گمشده، دادگاه محل اقامت مدیون است. یعنی کسی که به موجب آن سند ملزم به پرداخت وجه آن است. پس از آن که مالک سند، ادعای خود مبنی بر گم شدن سند را در دادگاه به اثبات رساند، دادگاه به وسیله اعلان در جراید به دارنده مجهول سند اخطار میکند که به دادگاه مراجعه کند. (ماده 323 قانون تجارت) این اخطار باید 3 دفعه در روزنامه رسمی منتشر شود. هر گاه کسی سند مفقودشده را ظرف مدت 3 سال از تاریخ انتشار نخستین اعلان به عنوان مالک ارایه نکند، حکم بطلان سند صادر خواهد شد.
(مواد 324 و 327 قانون تجارت)به موجب ماده 325 قانون تجارت، دادگاه میتواند به تقاضای مدعی به مدیون قدغن کند که وجه سند را به کسی نپردازد. چنانچه مدیون به رغم منع دادگاه وجه سند را به دارنده بپردازد به استناد قسمت اخیر ماده 320 قانون تجارت، در مقابل مالک واقعی بریالذّمه محسوب نمیشود و باید وجه سند را به مالک واقعی بپردازد.پس از صدور حکم ابطال، مدعی حق دارد تقاضا کند به خرج وی سند و اوراق کوپن جدید صادر و تحویل وی شود. (ماده 331 قانون تجارت)
مفقود شدن سند در وجه حامل ساده
مقصود از سند در وجه حامل ساده، سند در وجه حاملی است که دارای ورقه کوپن نیست. در صورتی که یک سند در وجه حامل ساده مفقود شود، مدعی مالکیت آن با مراجعه به دادگاه، مفقود شدن سند را اعلام میدارد. دادگاه در صورتی که ادعای وی مبنی بر اینکه سند در وجه حاملی را در دست داشته و اکنون آن را گم کرده است، قابل اعتماد دید، حکم میدهد که مدیون وجه سند را در صورتی که مهلتی نداشته باشد، فوراً بپردازد و اگر برای پرداخت وجه سند مهلتی معین شده باشد، پس از انقضای مدت، آن را به صندوق دادگستری بسپارد. (ماده 332 قانون تجارت)
اگر در مدت زمانی که دادگاه به عنوان مهلت برای ارایه سند مفقود مقرر داشته است، کسی سند مفقود را با ادعای مالکیت به دادگاه ارائه کرد، دادگاه به این ادعا رسیدگی خواهد کرد و در غیر این صورت پس از انقضای مهلت مقرر توسط دادگاه، وجهی که در صندوق دادگستری به امانت گذاشته شده است، به مدعی داده میشود. (ماده 333 قانون تجارت)
مطابق با ماده ۱۰۶ قانون مجازات ۱۳۹۲:
در جرائم تعزیری قابل گذشت هرگاه متضرر از جرم در مدت یک سال از تاریخ اطلاع از وقوع جرم، شکایت نکند، حق شکایت کیفری او ساقط میشود مگر اینکه تحت سلطه متهم بوده یا به دلیلی خارج از اختیار، قادر به شکایت نباشد که در این صورت مهلت مزبور از تاریخ رفع مانع محاسبه میشود. هرگاه متضرر از جرم قبل از انقضای مدت مذکور فوت کند و دلیلی بر صرف نظر وی از طرح شکایت نباشد هر یک از ورثه وی در مهلت شش ماه از تاریخ وفات حق شکایت دارد.
مرور زمان مجازات.
مطابق ماده 107 قانون مجازات اسلامی 1/2/1392؛ مرور زمان، اجرای احکام قطعی تعزیری را موقوف میکند و مدت آن از تاریخ قطعیت حکم به قرار زیر است:
الف) در جرائم درجه 1 و 2 و 3 با انقضای مدت 20 سال
ب) در جرائم تعزیری درجه 4 با انقضای مدت 15 سال
پ) در جرائم تعزیری درجه 5 با انقضای مدت 10 سال
ت) در جرائم تعزیری درجه 6 با انقضای مدت 7 ۸سال
ج) در جرائم تعزیری درجه 7 و 8 با انقضای مدت 5 سال
مطابق با ماده 105 قانون مجازات اسلامی 1392:
مرور زمان، در صورتی تعقیب جرائم موجب تعزیر را موقوف میکند که از تاریخ وقوع جرم تا انقضای مواعد زیر تعقیب نشده یا از تاریخ آخرین اقدام تعقیبی یا تحقیقی تا انقضای این مواعد به صدور حکم قطعی منتهی نگردیده باشد:
الف- جرائم تعزیری درجه یک تا سه با انقضای پانزده سال
ب- جرائم تعزیری درجه چهار با انقضای ده سال
پ- جرائم تعزیری درجه پنج با انقضای هفت سال
ت- جرائم تعزیری درجه شش با انقضای پنج سال
ث- جرائم تعزیری درجه هفت و هشت با انقضای سه سال.
*«بر حسب مفاد مواد 697، 698 و 699ق.م.ا. اگر شاکی در مقام احقاق حق و رفع ظلم از خود علیه کسی شکایت کند و عملی یا امری را صریحاً به او نسبت دهد که قانوناً جرم است ولی نتواند صحت این اسناد را به اثبات برساند به عنوان مفتری قابل تعقیب و مجازات نیست.
*زیرا در جرم افترا نیز مثل سایر جرایم عمدی از جمله عناصر متشکله جرم سوءنیت یا عنصر معنوی آن است، در اعلام شاکی ستمدیده، عنصر معنوی جرم افترا وجود ندارد و فقط نتوانسته است دلیل محکمهپسند به مقامات قضایی ارایه کند.
* به علاوه مفتری لغتاً و اصطلاحاً به کسی اطلاق میشود که با دروغ و صحنهسازی به منظور هتک حرمت و حیثیت دیگری نسبت خلاف واقع به او بدهد. مضافاً شاکی و متضرر از ستم شرعاً و قانوناً شخصاً مجاز به انتقام شخصی نیست و راهی جز اعلام شکایت به مراجع صالحه نخواهد داشت و از طرفی به دور از عدالت است به جای رفع ظلم، شاکی را به عنوان مفتری کیفر دهیم و از ظالم و مجرم حمایت کنیم البته اگر کسی به منظور اضرار به غیر اکاذیبی به وی نسبت دهد و قادر به اثبات آن نباشد به عنوان مفتری قابل تعقیب است و عنوان ورقه خطی یا شکواییه مذکور در مواد 697 و698ق.م.ا. به شکایت چنین شاکی صادق خواهد بود.»
به رغم جایگاه اصل برائت در امور کیفری و حاکم بودن آن بر اصول و قواعد حقوق جزا، در موارد خاصی از اعمال این اصل عدول شده است. عدول از اصل برائت به این معنی است که اصل بر مجرم بودن فرد بوده و این متهم است که باید در اثبات بی گناهی خویش ارائه دلیل نماید و در غیر این صورت به مجازات مقرر محکوم خواهد شد.در این یادداشت به موارد عدول از اصل برائت کیفری در قوانین کیفری خواهیم پرداخت تا این نکته بدست آید که اصل برائت در قوانین کیفری برخلاف تصور عموم نه بصورت مطلق، که بصورت نسبی پذیرفته شده است و این نسبیت تا جایی پیش می رود که فلسفه اصل برائت که منادی حفظ حرمت اشخاص خصوصی، کنترل قدرت و پیش بینی راهکارهایی جهت جلوگیری از فساد و سوء استفاده از قدرت باشد را نقض می نماید.
1- پولشویی: اولین مورد تقدم اماره مجرمیت بر اصل برائت موضوع تحصیل ثروت های مشکوک است. پول شویی در بسیاری از کشورها جرم انگاری شده و برای آن مجازات های شدیدی در نظر گرفته شده است. علاوه بر جرم انگاری تطهیر پول، اماره مجرمیت بر اصل برائت مقدم شده است. بر این اساس اموال مورد نظر، توقیف شده و شخص مظنون جهت ادای توضیحات و اثبات مشروعیت منشأ این اموال به دادگاه فراخوانده می شود. در صورتی که متهم منشأ این اموال را اثبات نماید از وی رفع اتهام می شود و اموال به وی مسترد می گردد. اما اگر نتواند مشروعیت منشأ آنها را اثبات نماید علاوه بر مصادره اموال، به مجازات های تعیین شده محکوم می شود.
2-رسیدگی به جرایم در دادگاه ویژه روحانیت: دادگاه ویژه روحانیت، علاوه بر نقض بیش از اندازه قواعد عمومی، قواعد استثنایی عجیبی نیز دارد که بیشتر آنها ناقض حقوق قضایی افراد و همچنین ناقض اصل برابری افراد در مقابل قانون است. در بخشی از ماده 42 آیین نامه دادسراهها و دادگاههای ویژه روحانیت می خوانیم «... در موارد استثنایی و در مواردی که شرع و قانون، مجازات مشخصی تعیین نگردیده حاکم می تواند مستدلاً بر اساس نظر خود اقدام به صدور حکم نماید.» در این حکم قانونی، به صورت مشهود اصل برائت نادیده انگاشته شده است. چرا که دیگر شکی نداریم که شخص در فقدان جرم متهم است یا نه. چرا که در صورت فقدان دلیل اصل بر برائت است. اصل در جایگاه شک بکار می رود اما در این جا نه تنها شکی نیست بلکه اصل بر بی گناهی است.
3-برخورد دلیل گونه با گزارش های مامورین انتظامی (تبصره اصل 15 قانون آئین دادرسی کیفری): تبصره ماده 15 قانون آئین دادرسی کیفری در مقام بیان اعتبار گزارش پلیس می گوید:«گزارش ضابطین در صورتی معتبر است که موثق و مورد اعتماد قاضی باشند.» به نظر می رسد اثبات گناه و جرم دیگران تنها با گزارش مأمور پلیس، برائت وی را به خطر می اندازد. این استدلال به این معنا نیست که گزارش پلیس به هیچ وجهی فاقد ارزش اثباتی باشد بلکه منظور این است که با توجه به امکان جمع آوری دلایل مثبت جرم، صرف اتکا به گزارش پلیس می تواند در مخدوش نمودن برائت افراد جامعه موثر باشد. گزارش پلیس می تواند به عنوان یکی از قراین موجود به کار رفته و ضابطین را به کسب «دلیل قضایی» رهنمون سازد. این نظر با پیشرفت پلیس علمی منطقی تر نیز به نظر می رسد. اگر گزارش پلیس را تنها علت و دلیل مجرمیت بدانیم با توجه به فقدان تشکیلات پلیس قضایی در شرایط فعلی و نگاه به شدت مغرضانه و طرفدارانه ای که گاها در تنظیم این گزارشات وجود دارد امنیت قضایی افراد و اماره بی گناهی آنان در معرض خطر جدی قرار می گیرد.
4- ماده 449 قانون مجازات اسلامی(جرایم ضد امنیت): جرایم ضد امنیت از زمره مصادیقی است که برائت کیفری در آن غالبا قربانی امنیت اجتماعی و سیاسی گردیده است. ماده 449 قانون مجازات اسلامی اشعار دارد«هر کس در یکی از دسته ها یا جمعیت های مذکور در ماده(498) عضویت یابد به سه ماه تا پنج سال حبس محکوم می گردد مگر اینکه ثابت شود از اهداف آن بی اطلاع بوده است.» همان طور که مشاهده می شود اصل بر این است که شخص عضو در یکی از گروهها محارب از اهداف آنها نیز مطلع می باشد در حالی که اصل برائت حکم می نماید که عدم اطلاع از اهداف این گروهها منتج گردد. بنابراین بخش آخر این ماده بر خلاف اصل برائت بوده و صریحاً آن را نقض می نماید و قانونگذار حفظ امنیت را بر برائت فردی حاکم گردانیده است.
یکی از معضلات رایج در معاملات امروزی، موضوع چک برگشتی و یا همان چک بلامحل است. شاید زمانی که نمایندگان مجلس در سال ۱۳۱۱ در قانون تجارت ایران قوانینی در خصوص چک را بهتصویب رساندند، فکر نمیکردند که صدور چک و تخلفات و جرائم مرتبط، آنقدر زیاد شود که این قوانین بارها مورد بازنگری و اصلاح قرار گیرد. در قانون اولیه حتی نامی از چک برگشتی یا چک بلامحل وجود نداشت اما درست یک سال بعد مادهای به این قانون اضافه شد که بر اساس آن، صدور چک برگشتی از مصادیق کلاهبرداری بهحساب میآمد. این قوانین دستخوش تغییرات قرار گرفتند تا امروز که دو واژهی کیفری و حقوقی در رابطه با چک برگشتی (بلامحل یا پرداختنشدنی) متداول شده است. در این مقاله ابتدا به بررسی چکهای کیفری پرداخته و ابعاد مختلف آن را مطرح میکنیم و سپس به بررسی چکهای حقوقی پرداختهایم.
قبل از هر چیز باید بدانیم که چه زمانی میتوان یک چک را برگشت زد. هرگاه دارندهی چک با یکی از موارد زیر رو به رو شد، میتواند چک را برگشت بزند:
بر طبق مادهی ۱۱ قانون صدور چک، مهلت شکایت کیفری علیه صادرکنندهی چک، دو دورهی شش ماهه است. منظور از این دو دوره، ابتدا حداکثر تا شش ماه پس از تاریخ صدور چک است که دارندهی چک میتواند آن را برگشت زده و گواهی عدم پرداخت دریافت کند.بنابراین مهلت برگشت زدن چک برای شکایت کیفری ۶ماه از تاریخ چک است. پس اگر در این مدت، دارندهی چک آن را به بانک ارائه نداده و مقدمات شکایت را فراهم نکند، این مهلت از بین میرود و دیگر قابل تعقیب کیفری نیست. شش ماه دوم از تاریخ صدور گواهی عدم پرداخت است، بدین منظور که اگر دارندهی چک در مهلت شش ماه پس از تاریخ صدور، چک را به بانک برده و در صورت نبود وجه نقد در حساب، آن را برگشت زده و گواهی عدم پرداخت از طرف بانک صادر شود، از این تاریخ وی نیز شش ماه وقت رسیدگی کیفری در محاکم دادگستری را خواهد داشت؛ ولی اگر دارندهی چک در مهلتهای یاد شده اقدامی نکند، دیگر امکان شکایت کیفری و محکوم کردن صادرکنندهی چک به مجازاتهایی که در قانون ذکر شده است، وجود ندارد. برای مثال تاریخ صدور چکی ۱۵ اردیبهشت ۹۵ است؛ دارندهی چک برای تعقیب کیفری فقط شش ماه فرصت دارد که چک را برگشت بزند؛ یعنی تا تاریخ ۱۵ آبان ۹۵. حال اگر در این مدت چک را برگشت زد، میتواند تا شش ماه پس از این تاریخ (برگشت زدن چک یا دریافت گواهی عدم پرداخت از بانک) به مراجع صالح برود و اقامه دعوای کیفری کند؛ اما اگر تا ۱۵ آبان ۹۵ چک را برگشت نزند، دیگر نمیتواند تقاضای تعقیب کیفری کند و از مهلت شش ماههی دوم خود استفاده کند.
به موجب مادهی ۱۳ قانون صدور چک، در موارد زیر صادرکنندهی چک قابل تعقیب کیفری نیست:
همچنین لازمبهذکر است که شکایت کیفری تنها در اختیار فردی است که چک را به بانک ارائه کرده و گواهی عدم پرداخت به نام او صادر شده باشد. بنابراین در صورتیکه چک بعد از برگشت خوردن به شخص دیگری منتقل شود، قابلیت شکایت کیفری توسط این شخص را ندارد.
در صورتی که دارندهی چک (منظور از دارندهی چک شخصی است که برای اولین بار چک را به بانک ارائه داده است) متوجه شود که در حساب صادرکننده به میزان کافی پول وجود ندارد، ابتدا بایستی چک را برگشت زده و سپس گواهی عدم پرداخت را از بانک دریافت نماید. پس از آن دارندهی چک میتواند با در دست داشتن شناسنامه و اصل چک برای طرح دعوا به دادسرای محل مراجعه و شکوائیهی خود را به مراجع قضائی تقدیم نماید. ( جهت آگاهی از چگونگی طرح شکایت کیفری میتوانید به مقالهای که در اینرابطه در وبسایت ما قرار گرفته است، مراجعه نمایید. )
مجازات چک برگشتی در ماده ۷ قانون از یک روز تا دوسال حبس عنوان شده است. البته با توجه به قوانین دادگاهها می بایست حبس کمتر از ۹۱ روز را تبدیل به جزای نقدی کنند. به موجب مادهی ۷ قانون صدور چک، صادرکنندهی چک برگشتی به شرح ذیل محکوم خواهد شد:
تا به اینجا به بررسی چکهای کیفری پرداختیم اما باید توجه داشت در صورتیکه صادرکنندهی چک برگشتی را نتوان به صورت کیفری تعقیب کرد، بهمعنای از اعتبار ساقط شدن و بیارزش شدن چک نیست. اینگونه چکها را میتوان به صورت حقوقی طرح دعوی کرد که در ادامه به بررسی آن خواهیم پرداخت.
برخی از افراد که از چک در تعاملات تجاری خود بهره میگیرند، تصور میکنند حقوقی شدن چک برگشتی به معنی از اعتبار افتادن و بیارزش شدن آن است. در حالیکه اینگونه نیست. در چک برگشتی حقوقی فقط صادرکننده قابل تعقیب و مجازات کیفری نیست؛ اما میتوان تقاضای توقیف اموال و دارایی صادرکننده را کرد و دادگاه نیز حکم به پرداخت مبلغ چک خواهد داد مگر آنکه با دفاعیات خوانده (صادرکننده) ثابت شود که به طور کلی طلبی وجود ندارد یا آنکه چک بابت ربا صادر شده است و یا به هر دلیل دیگر دارندهی چک (خواهان) استحقاقی ندارد. در واقع تعقیب کیفری از آن جهت بهتر است که اغلب اوقات صادرکننده به علت ترس از مجازات، خود مبادرت به پرداخت مبلغ چک میکند و معمولاً دارندهی چک در زمان کوتاهتری میتواند طلب خود را وصول کند. در ادامهی این مقاله به بررسی چکهای حقوقی پرداخته و ابعاد مختلف آن را مطرح میکنیم.
در تمام شرایط میتوان چک را در قالب دعوای حقوقی مطرح کرد. اما در موارد زیر بهدلیل عدم امکان تعقیب کیفری الزاماً میبایست دعوا بهشکل حقوقی مطرح گردد:
در این روش که هم در خصوص چکهای کیفری و هم در خصوص چک حقوقی قابل اجراست، دارندهی چک میتواند اقدام به توقیف اموال صادرکنندهی چک کند؛ چرا که بر طبق مادهی ۲ قانون صدور چک، “چک در حکم سند لازمالاجرا است”. برای این منظور دارندهی چک پس از مراجعه به بانک و اطلاع از غیرقابل پرداخت بودن چک، با دریافت گواهینامهی عدم پرداخت برای صدور اجراییه، عین چک را به انضمام گواهی مبنی بر مطابقت امضای چک با نمونهی موجود آن در بانک که از سوی بانک صادر میشود، به اجرای ثبت اسناد محل تسلیم و تقاضای صدور اجراییه میکند. البته قبل از صدور اجراییه، متقاضی باید مبلغ حقالاجرا را در صندوق اجرای ثبت تودیع نموده و نیز اقدام به معرفی اموال متعلق به صادرکنندهی چک بهغیر از مستثنیات دین (مثلا فرش یا یخچال) که از موارد ضروری برای زندگی است، کند.
دارندهی چک میتواند به منظور مطالبهی مبلغ چک، اقدام به تنظیم وتقدیم دادخواست علیه صادر کننده به دادگاه عمومی محل انجام معامله یا اقامتگاه صادرکنندهی چک (خوانده) کند. دارندهی چک باید با مراجعه به سایت قوه قضاییه در تهران و شهرستانهایی که سامانه الکترونیک قوه قضاییه راهاندازی شده است و با مراجعه به دادگاه در حوزههایی که این سامانه راهاندازی نشده است و الصاق تمبر قانونی به آن، مراحل اولیه را تکمیل و طرح دعوا نماید.
البته دارندهی چکهایی که مبلغ آنها تا ۲۰۰ میلیون ریال است، میبایست همراه با مدارک به واحد ارجاع حل اختلاف واقع در شهر یا استان مربوطه مراجعه کند تا بعد از ارجاع مدارک به شعبهی صالح ( اقامتگاه خوانده)، رسیدگی توسط شعبهی حل اختلاف آغاز شود.
بارها این سوال از وکلا پرسیده می شود که “آیا چک حقوقی زندان دارد؟” یا “مجازات چک حقوقی چیست؟” که در پاسخ باید عنوان نمود که طبق قانون جدید ۹۴ (قانون نحوه اجرای محکومیت های مالی مصوب ۹۴) اگر حکم دادگاه به نفع دارنده صادر شد ابتدا بایستی اموال محکوم علیه بررسی گردد تا در صورتی که صادرکننده یا ظهرنویسان اموالی دارند به نفع دارنده توقیف شود. در صورتی که اموالی یافت نشود دارنده می تواند حکم جلب محکوم علیه را دریافت نماید مشروط بر اینکه دارنده ظرف یک ماه از صدور اجراییه دادخواست اعسار ندهد. در صورتی که دادخواست اعسار بدهد جلب ایشان تا زمان صدور حکم به تعویق می افتد. در صورت صدور حکم اعسار، جلب محکوم علیه امکانپذیر نیست و بایتی مبلغ را به شکل اقساط پرداخت نماید و در غیر اینصورت می توان تا زمان پرداخت وجه یا صدور حکم اعسار، محکوم علیه را جلب نمود.
همانطور که اشاره شد در صورتیکه شرایط شکایت کیفری محقق باشد، دارندهی چک راحتتر میتواند طلبش را وصول کند. اما فارغ از بحث حقوقی و کیفری بودن چک برگشتی و چگونگی وصول طلب در این موارد، بهنظر میرسد سیستمهای بانکی و قضایی کشور دارای خلأهایی هستند که منجر به بازدارندگی پایین نسبت به صدور چک بلامحل شده است. درصد بالای چکهای برگشتی مؤید این مسئله است. امید است که با اصلاح نظام و ساختار پولی و بانکی و همچنین تقویت قوانین متناسب با آن، مشکلات فراوانی که این ابزار کارآمد ایجاد کرده است، برطرف گردد.
حتماً شما هم تاکنون عباراتی نظیر پشت نویسی چک یا ظهرنویسی چک را شنیدهاید.
تعریف پشت نویسی
پشت نویسی چک، نوشتن عبارت یا عباراتی است بر پشت سند (چک) که بیانگر انتقال حق مندرج در سند مزبور و اثباتکنندهی آن است.
انواع پشت نویسی چک
ظهرنویسی چک معمولاً به دو منظور صورت میگیرد:
دارنده چک با امضا در پشت چک، آن را به شخص دیگری منتقل میکند. در صورتیکه وجه مندرج در چک در سررسید توسط صادر کننده تأمین نگردد، بانک محالعلیه (بانک پرداختکنندهی وجه) اقدام به صدور گواهینامه عدم پرداخت مینماید.
در این حالت برای معتبر نمودن بیشتر چک نزد دارندهی آن، شخص ثالثی به عنوان ضامن، پشت چک را امضا مینماید که ممکن است از صادرکننده ضمانت نماید یا از پشت نویس قبلی.
مسئولیت پشت نویس در هریک از انواع پشت نویسی چک
برای بحث در خصوص پشت نویسی چک باید به قانون تجارت (مواد مربوط به پشت نویسی برات) رجوع کرد زیرا از یک سو، قانون صدور چک، مسئولیت مدنی پشت نویسان چک را به قانون تجارت ارجاع داده است و از سوی دیگر در خود این قانون مواد مستقلی در خصوص ظهرنویسی چک وجود ندارد بلکه به مواد مربوط به پشت نویسی برات انتقال داده شده است.
بر اساس آنچه عنوان شد اگر پشت نویسی چک به منظور انتقال چک باشد، دارندهی چک در صورتی میتواند به پشت نویس مراجعه و مبلغ چک را مطالبه نماید که گواهینامهی عدم پرداخت تا ۱۵ روز از زمان سررسید چک صادر شود. در این حالت او میتواند به هریک از صادرکننده و یا پشت نویس، جهت دریافت طلب رجوع کند. در غیر اینصورت (خارج از زمان ۱۵ روز)، پشت نویس در مقابل دارندهی چک بری شده و دارنده فقط میتواند از صادرکنندهی چک، طلب خود را مطالبه نماید.
اما در صورتیکه پشت نویسی چک به منظور ضمانت باشد، چنانچه چک پس از مراجعه به بانک بهدلیل عدم موجودی برگشت بخورد و بهعنوان چک برگشتی تلقی گردد، ضامن بههمراه کسی که از او ضمانت نموده مسئول پرداخت میگردد و در این فرض محدودیت زمانی در برگشت چک و غیره در قانون پیشبینی نشده و دارنده در هر زمان میتواند به ضامن و دیگر مسئولین چک، جهت وصول مبلغ مندرج در چک رجوع کند.
همانطور که ملاحظه میشود امضاء چک به عنوان ضامن، مسئولیت بیشتری را نسبت به امضاء بهعنوان انتقالدهنده بههمراه دارد. اما چگونه میتوان تشخیص داد که امضاء پشت نویس در حکم ضمانت است یا انتقال؟
معیارهای تشخیص ضمانتکننده از انتقالدهنده در ظهرنویسی چکها
اما فارغ از نوع پشت نویسی چک، نکتهای که باید به آن توجه کرد این است که علیه پشت نویس، چه از نوع ضامن و چه از نوع انتقالدهنده، نمیتوان شکایت کیفری کرد و حکم جلب گرفت و باید به شکل حقوقی طرح دعوی شود.
اجراییه شامل سه نوع است. 1) اجراییه دادگاه 2) اجراییه مالیاتی 3) اجراییه ثبتی
در این قسمت، فقط راجع به اجراییه دادگاه سخن خواهیم گفت.
اجرائیه ی دادگاه، برگه ای است که به موجب آن، الزام محکومٌ علیه به انجام آنچه در حکم دادگاه آمده است به او تذکر داده میشود تا ظرف مهلت مشخص آن را اجرا کند. لازم به ذکر است اجرای هر حکمی که از دادگاه های حقوقی صادر میشود، به موجب ورقه ی اجراییه خواهد بود.
ماده 21 قانون اجرای احکام مدنی: «مدیر اجرا برای اجرای حکم، پرونده ای تشکیل می دهد تا اجراییه، تقاضا و کلیه برگهای مربوط، به ترتیب در آن بایگانی شود.» در عمل، رویه دادگاهها چنین است که پس از ابلاغ اجراییه و برگشت نسخه دوم اجراییه، با همین نسخه ی دوم، پرونده ی اجرایی تشکیل می شود و شماره ی مجزایی از پرونده ی دادرسی خواهد داشت و بقیه ی سیر پرونده از جمله توقیف اموال و اعمال ماده 3 قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی (یا همان جلب محکومٌ علیه) در همین پرونده ی اجرایی رقم خواهد خورد.
اصولا، اجرای هر حکم قطعی قابل اجرای مدنی باید به موجب اجراییه باشد. ماده 4 قانون اجرای احکام مدنی چنین است: «اجرای حکم با صدور اجراییه به عمل می آید مگر اینکه در قانون، ترتیب دیگری مقرر شده باشد…» لذا بجز مواردی که در ادامه ی این ماده ذکر شده است (استثنائات)، در سایر موارد، اجرای حکم با صدوراجراییه به عمل خواهد آمد.
یکی از مواردی که نیاز به صدوراجراییه ندارد در دعوی ابطال سند رسمی است در صورتی که حکم علیه خوانده صادر شود، برای ابطال سند، اجراییه علیه محکومٌ علیه صادر نخواهد شد. در این گونه پرونده ها، دادگاه با ارسال یک برگ کپی تصدیق شده از دادنامه به اداره ثبت اسناد و املاک مربوطه، دستور ابطال سند مزبور و ثبت در سوابق ثبتی داده می شود.
مورد دیگر که اجراییه صادر نمی شود مربوط به دستور تخلیه املاک استیجاری است که توسط شورای حل اختلاف انجام می شود (مربوط به قانون روابط موجر و مستأجر مصوب 1376)
سه مورد دیگر:
.
نکته در خصوص پرداخت اقساطی مهریه، نفقه و… : در تبصره ماده 47 قانون حمایت خانواده چنین آمده است: «در مورد این ماده و سایر مواردی که به موجب حکم دادگاه باید وجوهی به طور مستمر از محکوم علیه وصول شود، یک بار تقاضای صدور اجراییه کافی است و عملیات اجرایی مادام که دستور دیگری از دادگاه صادر نشده باشد ادامه می یابد.»
سوال1: منظور از نیم عشر که در پرونده های اجرایی می شنویم به چه معناست؟ جواب: نیم عشر یعنی پنج درصد مبلغ محکومٌ به که بابت اجرای حکم بعد از اجرا از محکوم علیه وصول می شود. (به ماده 158 قانون اجرای احکام مدنی مراجعه شود)
سوال2: در پرونده های غیرمالی هم آیا نیم عشر دریافت می شود؟ جواب: خیر، در پرونده های غیرمالی، حق اجرا بین 20 هزار تومان الی صد هزار تومان تعیین می شود.
سوال 3: در تخلیه املاک استیجاری، حق اجرا چقدر است؟ جواب: سی درصد اجاره بهای یک ماه.(بند ماده 3 قانون وصول برخی از درآمدهای دولت و مصرف آن در موارد معین)
سوال 4: آیا اجرای آرای شورای حل اختلاف نیز هزینه اجرایی دارد؟ بله، همان نیم عشر است (ماده 23 قانون شوراهای حل اختلاف مصوب 1394)
دو نکته در خصوص هزینه (حق) اجرا:
به تکلیف قانون، هرکس بدون مجوز عمداً یا در نتیجه بیاحتیاطی به جان یا سلامتی یا مال یا آزادی یا حیثیت یا شهرت تجارتی یا به هر حق دیگر که بهموجب قانون برای افراد ایجاد گردیده لطمهای وارد نماید که موجب ضرر مادی یا معنوی دیگری شود مسئول جبرانخسارتناشی از عمل خود خواهد بود و همچنین است در صورتی که مسئولیت یا تعهدی به شخص سپرده شده باشد؛ لیکن وی آن را انجام نداده یا تأخیر در انجام آن داشته باشد.
در مواردی نیز ممکن است شخص با ارتکاب رفتار مجرمانهای مسبب ضرر و زیان به مجنی علیه یا ثالث باشد در این صورت شخص زیاندیده بهعنوان «مدعی خصوصی» میتواند جبران تمام ضرر و زیانهای مادی و معنوی و منافع ممکنالحصول ناشی از جرم را مطالبه کند
تمامی موارد فوق نشان از آن دارند کهخسارتوارده اعم از مادی یا معنوی، منافع ممکنالحصول یا هزینههای دادرسی قابل مطالبه از متعهد یا مسبب یا مسئول حادثه یا جنایت میباشند البته جهت محکوم کردن وی، لازم است شرایط مطالبهخسارتتوسط مدعی خصوصی به اثبات برسد.
مرجع تعیین میزان خسارت
قبل از بحث در خصوص انواعخسارتو طریقه مطالبه آنها لازم است بدانیم که ممکن است میزانخسارتاز طریق قانون یا مرجع قضائی تعیین شود در صورت تعیین میزانخسارتتوسط مقنن، افزایش یا کاهش آن امکان نخواهد داشت و محکمه مکلف به صدور حکم به همان میزان خواهد بود. لیکن در مواردی که میزان خسارات توسط مرجع قضایی تعیین میشود این امکان وجود خواهد داشت.
تعیین میزان خسارت توسط قانون
در این حالت مقنن رأساً وارد عمل شده، میزانخسارتناشی از عدم انجام تعهد یا تأخیر در انجام تعهد یا ورودخسارتاز باب تسبیب یا مباشرت را تعیین میکند و دادگاه باید متخلف را به همان مقداری که در قانون تعیین شده محکوم کند و توافق طرفین زائد بر مقدار قانونی فاقد ضمانت اجرا است. از جمله مواردی که مقنن به تبعیت از شرع اقدام به تعیین میزانخسارتوارده نموده بحث دیات در قانون مجازات اسلامی میباشد که از باب ورود ضرر یا آسیب به اعضاء بدن، میزان و مقدار آنها همانطوری که ماده 448 ق.م.ا. جدید تصریح میدارد مشخص و مقطوع میباشد.
تعیین میزان خسارت توسط مرجع قضائی
موارد و مصادیقی وجود دارد که مقنن تعیین میزانخسارترا با جلب نظر کارشناس به مرجع قضائی ارجاع نموده است که در این مورد میتوان به موضوع ارش یا اجرتالمثل یا میزان ضرر و زیان ناشی از جرم اشاره نمود در این خصوص ماده 3 قانون مسئولیت مدنی مقرر میدارد: «دادگاه میزان زیان و طریقه و کیفیت جبران آن را با توجه به اوضاع و احوال قضیه تعیین خواهد کرد جبران زیان را به صورت مستمری نمیشود تعیین کرد مگر آنکه مدیون تأمین مقتضی برای پرداخت آن بدهد یا آنکه قانون آن را تجویز نماید.» و همچنین مقنن در ماده 449 ق.م.ا. اشعار میدارد که: «… دادگاه با لحاظ نوع و کیفیت جنایت و تأثیر آن بر سلامت مجنیعلیه ومیزان خسارت وارده با در نظر گرفتن دیه مقدّر و با جلب نظر کارشناس میزانآن را تعیین میکند…» همانطوری که در فوق توضیح دادیم به مجوز ماده 4 قانون مسئولیت مدنی در مواردی که دادگاه میزانخسارترا تعیین میکند میتواند میزانخسارترا در مورد زیر تخفیف دهد:
انواعخسارتقابل مطالبه
خسارات دادرسی
خسارات دادرسی عبارت است از هزینه دادرسی و حقالوکاله وکیل و هزینههای دیگری که بهطور مستقیم مربوط به دادرسی و برای اثبات دعوا یا دفاع لازم بوده است از قبیل حقالزحمه کارشناسی و هزینه تحقیقات محلی و خواهانی که به میزان خواسته دعوی شامل اصل خسارت، هزینه دادرسی وخسارتتأخیر تأدیه (هرچند میزان آن مشخص نباشد) اموالی از خوانده توقیف کرده باشد، میتواند در زمان اجرای حکم هر آنچه مورد حکم قرار گرفته است اعم از اصلخسارتو خسارات دادرسی و خسارات تأخیر تأدیه از اموال توقیف شده استیفاء نماید.
خسارت ممکن الحصول
«منافعممکنالحصول منافعی هستند که مقتضی وجود آنها حاصل شده باشد. اینگونهمنافع را عرف و قانون در حکم موجود میداند و چنانچه کسی آن را تلف کند یاباعث تفویت آن شود باید خسارت ناشی از اقدام خود را جبران کند. نظیراجرتالمثل ایام بیکاری راننده شاغل تاکسی صدمهدیده تا زمان تعمیر که باتوجه به بند 2 ماده 14 قانون آیین دادرسی کیفری جدید و قواعد تسبیب و لاضررو مقررات قانون مسئولیت مدنی این قبیل منافع قابل مطالبه هستند.»
تشخیص اینکه موضوع دعوی مشمول منافع ممکنالحصول بوده و قابل مطالبه است یا از موارد عدمالنفع بوده و غیر قابل مطالبه است مصداقی بوده و با توجه به ملاکهای یاد شده به عهده قاضی رسیدگیکننده است. همچنین با عنایت به تبصره 2 ماده 14 ق.آ.ک، منافع ممکنالحصول تنها به مواردی اختصاص دارد که صدق اتلاف نماید و مقررات مرتبط به منافع ممکنالحصول و نیز پرداختخسارتمعنوی شامل جرائم موجب تعزیرات منصوص شرعی و دیه نمیشود.
اگر شخصی به قتل برسد و قاتل شناخته نشود یا بر اثر ازدحام کشته شود دیه از بیتالمال پرداخت میشود.
بر اساس قانون، نفقه اولاد به عهده پدر است و در صورت فوت پدر یا عدم توانایی او در پرداخت مخارج زندگی فرزندش، این تکلیف به عهده پدر بزرگ و جد یا دیگر اجداد پدری است.
دادسرا بخشی از دادگستری است که وظیفه اصلی آن تحقیق و بازجویی و کشف جرم است اما دادگاه وظیفه رسیدگی و صدور حکم را دارد.
** بنابراین ضروری است به نکات ذیل توجه کنید:
1- قبل از معامله باید اطمینان پیدا کنید که طرف مقابل شما مالک ملک مورد معامله است. چگونه؟؟ از طریق دفاتر اسناد رسمی استعلام مالکیت بعمل آورید، سپس با تحقیق محلی و میدانی هویت مالک را احراز و آنرا با سجل ابرازی انطباق دهید.در غیر اینصورت ممکن است مال غیر را خریداری نموده باشید!
2-مشخصات دقیق پلاک ثبتی را با تعیین هر دو پلاک فرعی و اصلی، در قرارداد خود درج نمایید. همچنین ضروری است نشانی دقیق ملک را نیز درج نمایید. اگر مورد معامله، آپارتمان باشد، حساسیت های فوق بیشتر و ظرائف دیگری را نیز بهمراه خواهد داشت!
3-شروط مربوط به وجه التزام و تضامین را به دقت در قرارداد درج کنید. با این شروط، در فرض تخلف طرف مقابل، میتوانید از محل وجه التزام و شروط ضمنی، حقوق خود را تأمین نمایید.
*این شروط در قراردادهای مختلف، متفاوت خواهد بود، لذا در صورت لزوم از متخصصین حقوقی حتماً مشورت بگیرید.
4-شرایط مربوط به پرداخت ثمن معامله را بصورت پلکانی و مشروط درج کنید.
*اگر قرار است چک بدهید، حتما شماره چک ها و تاریخ آنرا و همچنین و تحویل آنرا به دقت در قرارداد درج نمایید.
5- زمان تحویل ملک و نحوه تحویل را بدقت در قراردادتان لحاظ کنید.
6- موعد دقیق انتقال اسناد رسمی مالکیت و دفترخانه اسناد رسمی مربوطه را به صراحت در قرارداد ذکر نمایید.
7- آثار عدم حضور در دفترخانه و یا عدم تحویل ملک را به صراحت در قرارداد درج نمایید.
8- نشانی دقیق طرفین در قرارداد ذکر شود.
9-حتماً دو شاهد معتمد قرارداد شما را امضاء کنند.
10- علاوه بر امضاء، اثر انگشت طرف مقابلاتان را نیز در ذیل قرارداد اخذ نمایید.