مهریه
مهریه به آن مالی گویند که مرد هنگام ازدواج متعهد می شود آن را به زن بپردازد.
باید توجه کنیم که هر چیزی امکان اینکه به عنوان مهریه پذیرفته شود را ندارد مثلا جدیدا مشاهده می شود که طرفین قصد دارند عشق ورزیدن، دروغ نگفتن و... را در سند ازدواج به عنوان بخشی از مهریه بیاورند، اما به دلیل این که این موارد قابل تبدیل به پول نیستند، این امکان وجود ندارد که آنها را به عنوان مهریه ذکر کنیم.
ماده 1078 قانون مدنی در این خصوص بیان می کند: هر چیزی را که مالیت داشته و قابل تملک نیز باشد می توان مهر قرار داد.
اقسام مهریه
1- مهر المسمی: مهریه ای است که در زمان عقد با توافق طرفین انجام می شود.
2- مهر المثل: هرگاه در زمان عقد مهر المسمی تعیین نشده باشد، و بعدها با توافق همدیگر یا با توافق دادگاه مهر المسمى تعیین شود به آن مهر المثل می گویند.
ملاک و معیار در مهر المثل صفات و خصوصیات زن (از قبیل شرافت و جمال و بکارت) و عادت زنان نزدیک وی (مانند مادر و خواهر و عمه و خاله) می باشد.
3- مهر المتعه: مهری که مرد به زن بر اساس وضعیت فقر و غنای خود می دهد.
4- مهر السنة: مهریه ای که بر اساس سنت پیامبر اسلام باشد.
شرایط مهریه
1- مالیت داشتن: مرد نمی تواند بگوید تمام هوای تهران را مهریه قرار می دهم.
2- قابل تملک باشد: مرد نمی تواند میدان آزادی را مهریه همسرش قرار بدهد، زیرا جزو اماکن عمومی است.
3- معین باشد: یعنی مجهول نباشد؛ یعنی نمی تواند فلان جواهری را که در ته اقیانوس آرام است، مهریه قرار دهد.
چیزهایی که می توانند به عنوان مهر قرار بگیرند عبارتند از:
1) عین باشد مثل باغ
2) دین باشد مثل چک، سفته، برات
3)منفعت باشد مانند منفعت باغ
4) انجام کار مثل ساختمان خانه
5) آموزش باشد مثل آموزش قرآن و نقاشی
6) حقوق مالی باشد مثل سر قفلی یا حق تألیف ترجمه ها
باید توجه نمود که فوت زوج در مهریه تأثیر گذار نیست و مهریه از ماترک شوهر (آنچه به جا گذاشته) برداشته می شود.
چنانچه زن هم بمیرد، مهریه ساقط نمی شود.
مهریه ارث است و به وراث وی خواهد رسید.
هنگام فسخ نکاح، در صورتی که دختر وظایف زناشویی را انجام داده باشد، مهریه به او تعلق می گیرد، اما زمانی که فقط عقد شده و هنوز عروسی نکرده باشد، نصف مهریه به او تعلق می گیرد.
نحوه وصول مهریه
1- ارسال اظهار نامه از سوی زن به شوهر.
2- از طریق اجرای ثبت.
3- از طریق دادگاه ها.
اظهارنامه نوعی اوراق چاپی موجود در دادگستری است که دارای دو ستون خواهان و خوانده می باشد.
خواهان (زوجه) اظهارات خود را در مورد درخواست مهریه، در ردیف خواهان می نویسد و آن را از طریق دادگاه برای خوانده (زوج) می فرستد.
در ردیف خوانده، اظهارات زوج نیز ثبت می شود.
در این هنگام زوجه همچنان باید تمکین کند، چرا که در غیر این صورت ناشزه محسوب می شود و نفقه به او تعلق نمی گیرد.
اگر مرد توانایی پرداخت مهریه را داشت اما از پرداخت آن خودداری کرد، زوجه مهریه خود را به اجرا می گذارد.
چنانچه ظرف مدت ده روز مالی، زن دارایی شوهر را معرفی کند، فوراً نسبت به توقیف آنها اقدام می شود.
اگر دارایی زوج فقط حقوق او باشد (اگر مرد همسر دیگری نداشته باشد) تا یک چهارم آن ماهانه به زوجه تعلق می گیرد، تا زمانی که مهریه کاملاً پرداخت شود و مرد تا پرداخت کامل مهریه زن نمی تواند از کشور خارج شود اما در صورتی که مرد اموال دیگری غیر از حقوق داشته باشد دادگاه اموال او را می فروشد و مهریه از این طریق پرداخت می شود.
اما اگر مرد توانایی مالی نداشت، زن می تواند به دادگاه خانواده مراجعه کند و دادخواستی مبنی بر استرداد مهریه به دادگاه بدهد.
دادگاه به دادخواست او رسیدگی می کند در صورتی که زوجه مستحق دریافت مهریه باشد، دادگاه حکم به پرداخت مهریه می دهد.
در این صورت مرد موظف می شود از زمان تعیین شده توسط دادگاه، مهریه همسرش را بپردازد.
اگر مرد مالی داشته باشد و زن فکر کند که در طول مدتی که دادگاه تشکیل می شود، مرد آن مال را می فروشد یا جابه جا می کند، از دادگاه می خواهد قرار تأمین خواسته صادر کند، با این درخواست قرار تأمین صادر می شود و مال تا صدور حکم دادگاه، توقیف می شود.
طلاق
طلاق تنها حلال شرعی است که خود خداوند هم چندان آن را دوست نمیدارد و یکی از حقوق شرعی و حلال زوجین محسوب میشود.
این حق موضوعی مهم است که با جاری ساختن آن (طبق روایات و احادیث) عرش الهی به لرزه می افتد.
انواع طلاق
طلاق دائم به دو دسته تقسیم می شود که هر کدام با توجه به شرع و قانون شرایط خاص خود را دارند:
1- نوع اول طلاق را طلاق رجعی می نامند به این معنا که پس از اینکه طلاق بین زن و مرد صورت گرفت مرد میتواند بدون اینکه دوباره برای ثبت و خواندن صیغه ازدواج اقدامی کند برای شروع دوباره زندگی مشترک زن را به زندگی برگرداند.
این رجوع به معنای همان بازگشت دوباره است اما این بازگشت دارای شرایط خاصی است و به این معنا نیست که مرد هر زمان که بخواهد می تواند زن را به زندگی برگرداند.
اقدام به بازگشت زن باید حتماً در دوران عده زن باشد.
اقدام به بازگشت تنها به اراده شوهر واقع میشود و اگر زن بخواهد اقدام به بازگشت کند اراده او هیچ تاثیری نخواهد داشت.
اقدام به بازگشت زن توسط مرد میتواند با سخن و کلام باشد مثل اینکه به زنش بگوید من به تو رجوع کرده ام و یا اینکه با رفتار و اعمالی باشد که عرف از آن رفتار، پشیمانی مرد را از جدایی فهم کند مانند رفتار محبت آمیز مرد به زنش.
در طلاق رجعی تا زمانی که زن در دوران عده به سر می برد به نوعی هنوز به عنوان همسر مرد شناخته شده و مرد باید به او نفقه بپردازد و در صورتی که مرد خواهان ازدواج دوباره باشد باید به دادگاه رفته و از او اجازه بگیرد.
در طلاق رجعی زن و شوهر از هم ارث میبرند مرد حق ندارد تا زمانیکه مدت عده به پایان نرسیده است مطلقه رجعیه خود را از محل سکونتش یعنی منزل خود خارج کند.
2- نوع دوم طلاق را طلاق بائن می نامند به این معنا که مرد نمی تواند اقدامی برای بازگشت زنش داشته باشد و در صورتی که خواهان برگرداندن زنش باشد باید حتماً او را طبق تشریفات قانونی و شرعی دوباره به عقد خود در آورد.
یکی از آثار مهم طلاق بائن جدایی کامل دو همسر از یکدیگر است و در اثر این طلاق زن و شوهر به کلی از هم جدا شده و مرد میتواند بی اجازه دادگاه ازدواج کند.
و هیچ تکلیفی هم به پرداخت نفقه به زن سابق خود ندارد.
در این نوع طلاق زن ومرد از هم ارث نمیبرند و زن باید خانه شوهر را بعد از طلاق ترک کند و اگر عده نداشته باشد میتواند بلافاصله ازدواج کرده و اقامتگاه و نام خانوادگی واقعی خود را استفاده کند.
اگر شوهر در حال بیماری، زن خود را طلاق دهد و بعد بر اثر ان بیماری بمیرد زن از او ارث میبرد اگر چه طلاق بائن باشد ولی به شرط آنکه زن شوهر نکرده باشد.
اقسام طلاق بائن
۱- طلاقی که قبل از «نزدیکی» واقع شود.
در چنین وضعیتی ممکن است:
الف) این زن، بِکر (دوشیزه) باشد.
ب) یا زنی است که قبلا ازدواج کرده و حالا به سبب طلاق یا فوت شوهر، از قید زوجیت آزاد شده و این آقا نیز شوهر دوم او است.
در دو صورت بالا، پس از طلاق، نیازی به نگهداشتن «عِده» نیست و زوجه می تواند بلافاصله با مرد دیگری، ازدواج نماید.
۲- طلاق زن یائسه.
یائسه به خانمی گفته می شود که ـ بر اثر تمام شدن پنجاه یا شصت سالگی ـ دیگر خون عادت ماهیانه (حیض) نمی بیند.
در این صورت هم نیازی به «عِـدّه» نیست.
۳- طلاق زوجه صغیره. (کمتر از ۹ سال)
در این صورت هم نیازی به «عِده» نیست.
۴- طلاق خُـلع
تا زمانی که زوجه، رجوع به عوض نکرده باشد.
در طلاق خلع عوض ممکن است کمتر یا بیشتر یا عین مهر باشد.
۵- طلاق مبارات
تا زمانی که زوجه، رجوع به عوض نکرده باشد.
در طلاق مبارات عوض نباید زائد بر مهر باشد.
معنای رجوع به عوض: در دو طلاق خلع و مبارات، زوجه چیزی مانند: پول، مِلک و... به شوهر خود می دهد تا در عوض آن، وی را از قید ازدواج آزاد سازد.
حال اگر پس از مدتی، این زن نزد شوهر ـ که از او طلاق گرفته بود ـ رفته و از او بخواهد که آن پول یا ملک یا... را به وی بازپس دهد، طلاق، «رجعی» خواهد شد و شوهر نیز می تواند از وی بخواهد که به ازدواجش برگردد.
۶- سه طلاقه ای که دو رجوع در میان آن ها فاصله شده است.
در این مورد، پس از اجرای طلاق سوم، زن بر شوهرش حرام می شود و حلال شدن او مشروط به آن است که این زن بعد از پایان عده، با مرد دیگری ـ به نام «مُحلِّل» ـ ازدواج نماید.
ازدواج با محلل، باید با نزدیکی و زناشویی همراه باشد و پس از نزدیکی، چانچه آن دو، با طلاق یا مرگ زوج از یکدیگر جدا شوند، زن می تواند مجددا با شوهر سابق خویش ازدواج نماید.
عده
عده مدت زمانی است که زن پس از جدایی یا مرگ شوهرش باید از ازدواج خودداری کند.
این مدت با توجه به نوع پایان ازدواج (مرگ همسر یا طلاق یا فسخ نکاح) نوع ازدواج (دائم یا موقت) و شرایط باروری زن یا بارداری او متغیر است.
فلسفه وضع عده جلوگیری از اختلاط نسل و احترام به رابطه زناشویی سابق و تعبد است.
در صورتی که زن در هنگام عده با مردی ازدواج کند ازدواج آنان باطل است و در صورت آگاهی از حکم عده ازدواج آن مرد و زن با یکدیگر برای همیشه حرام است.
همچنین شوهر در هنگام عده طلاق رجعی حق دارد از طلاق رجوع کند.
بطور کلی در عدهِ طلاق رجعی حقوق و تکالیف زن و شوهر نسبت به یکدیگر همچنان برقرار است؛ مثلاً شوهر باید به زن نفقه بدهد، در صورت مرگ یکی دیگری از او ارث می برد و اگر در زمان عده طلاق رجعی رابطه جنسی خارج از چارچوب ازدواج با شخصی از جنس مخالف برقرار کنند به حد زنای محصنه یعنی سنگسار محکوم خواهند شد.
عده یا عدت در لغت به معنی شمار و جماعت و گروه است و از العدة عربی گرفته شده که از رِیشه عَدَّ به معنی شمردن می آید.
در اصطلاح فقه به مدتی گفته می شود که زن باید برای ازدواج مجدد صبر کند.
عده وفات
عده مرگ شوهر بنا بر مشهور چهار ماه و ۱۰ روز است.
نظر خلاف مشهور و نادر نصف این مدت یعنی دو ماه و ۵ روز است.
اگر زن حامل (آبستن) باشد عده او طولانی ترین زمان بین مدت عده یا وضع حمل اوست.
(یعنی حداقل رعایت مدت چهار ماه و ده روز و گاهی بیش تر)
عده وفات عام است چه برای ازدواج دائم یا موقت، حتی زن یائسه یا زنی که بین او و شوهر نزدیکی واقع نشده، عده وفات دارند.
در طول این مدت زینت برای زن ممنوع است.
عده طلاق
عده طلاق در ازدواج دائم سه طهر (پاک شدن از حیض) است.
در مورد زنی که قاعده نمی شود ولی به سن یائسگی نرسیده ۳ ماه است.
عده طلاق در عقد موقت در صورت حیض نشدن در سن حیض یک ماه و نیم(۴۵ روز) است
در صورت حیض شدن عده بنا بر مشهور دو حیض است.
سه قول نادر نیز در این زمینه وجود دارد:
یک حیض- یک حیض و نیم- دو طهر (پاکی از حیض)
در قوانین ایران بر خلاف نظر مشهور، نظر دو طهر به عنوان قانون تعیین شده است.
عده طلاق کنیز از شوهر آزاد دو طهر است.
اما اگر در طلاق زن باردار باشد عده او بر خلاف موارد بالا وضع حمل است هرچند لحظاتی بعد از طلاق وضع حمل کند عده او پایان می یابد.
زن یائسه، پا به سن گذاشته و عادات ماهیانه ندارد و زن نابالغ، حتی اگر با شوهرش آمیزش جنسی داشته، پس از طلاق عده ندارند.
عده زن باردار
عده زن حامله چه در ازدواج دائم و چه در موقت و چه در طلاق یا فسخ یا مرگ همسر تا زمان زایمان است.
تنها در مورد مرگ همسر اگر مدت زمان باقیمانده تا زایمان کمتر از ۴ ماه و ۱۰ روز باشد زن باید تا پایان ۴ ماه و ۱۰ روز عده را نگهدارد.
در صورت سقط شدن بچه قبل از زایمان هم عده در هنگام مرگ فرزند به پایان می رسد.
عده نکاح منقطع
در ازدواج موقت عده زن باردار مثل نکاح دائم تا زایمان
و عدهٔ مرگ همسر ۴ ماه و ۱۰ روز است.
اما عده پایان فسخ یا بذل مدت کمتر از نکاح دائم یعنی دو بار قاعدگی و پاک شدن است.
در زنانی که با وجود عدم یائسگی عادت نمی بینند هم این مدت ۴۵ روز است.
عده زن یائسه
زن یائسه یعنی زنی که عادت ماهیانه نمی شود و باروری خود را از دست داده، نه عده طلاق دارد و نه عده فسخ نکاح.
ولی عده مرگ همسر دارد که به اندازه عده زنان معمولی است.
فقهای متأخر شیعه غالباً سن یائسگی را برای زنان معمولی پنجاه سال و برای زنان قریشی شصت سال اعلام کرده اند.
ارث
ارث در لغت به معنای مالی است که از متوفی باقی مانده و در اصطلاح انتقال دارایی شخص متوفی به بازماندگان می باشد که این امر بدون اراده متوفی و بازماندگان او صورت می گیرد.
معنای دیگر آن انتقال غیر قراردادی چیزی از شخص به شخص دیگر است.
فقیهان به پیروی از قرآن کریم از ارث به فریضه و فرض نیز تعبیر کرده اند.
برخی اصطلاحات حقوقی در خصوص ارث
متوفی: کسی که فوت کرده است.
ترکه: مالی است که از متوفی باقی مانده است.
وارث: شخصی است که از متوفی ارث می برد.
نسب: عبارت از ارتباط و اتصال فردی به دیگری به ولادت شرعی.
خویشان نسبی: عبارت است از وابستگی شخصی به شخص دیگر از طریق ولادت چه مستقیم باشد مانند رابطه پسر و مادر چه با واسطه باشد مانند رابطه برادر که به واسطه پدر با یکدیگر خویشاوند هستند.
خویشان سببی: خویشاوندی بین دو نفر که در اثر ازدواج به وجود می آید. مثل رابطه داماد با مادر همسر یا خواهر زن.
عرصه و اعیان: منظور از عرصه زمین است و منظور از اعیان ساختمان می باشد.
توارث بین دو نفر: یعنی فوت هر یک، باعث ارث بری دیگری میشود.
مثل زن و شوهر که از یکدیگر ارث می برند.
اشخاصی که به موجب نسب ارث می برند سه طبقه اند:
1- طبقه اول: پدر ، مادر ، اولاد و اولادِ اولاد.
2- طبقه دوم: اجداد و برادر و خواهر و اولاد آنان.
3- طبقه سوم: عمه ها و عموها و خاله ها و دایی ها و فرزندان آنان.
اگر طبقه اول زنده باشد طبقه دوم ارث نمی برند و همچنین اگر طبقه دوم فقط زنده باشد طبقه سوم ارث نمی برند.
به عنوان مثال شخصی می میرد و دو سال پس از او پدرش می میرد بنابراین فرزند وی دیگر ارث از پدربزرگ نمی برد.
نمی توان اموال شخصی را که گمشده و اثری از وی نیست (مفقود الاثر است) را تقسیم کرد مگر اینکه مرگ او محرز و ثبت گردد یا اینکه تشخیص داده شود تا این مدت، دیگر نمی توانسته زنده بماند.
ارث بری زن از مرد
زن از شوهر در صورت داشتن فرزند یک هشتم ارث می برد و اگر زن از شوهرش فرزند نداشته باشد یک چهارم ارث می برد.
ارث بری مرد از زن
مرد از زن در صورتی که زن فرزند نداشته باشد یک دوم ارث می برد و در صورتی که زن فرزند داشته باشد یک چهارم ارث می برد و اگر زن بمیرد و وراثی نداشته باشد شوهر تمام ترکه زن را به ارث می برد.
ولی اگر شوهر بمیرد و وراث نداشته باشد زن همان نصیب خود را می برد و بقیه دارایی شوهر او همانند ترکه بی وراث، به دولت داده می شود.
ارث بری فرزندان
به طور کلی براساس قانون باید رابطه ورثه با متوفی که در این مورد فرزندان هستند به صورت پدری یا مادری یا پدر و مادری باشد.
هر فرزندی که رابطه نسبی با میت داشته باشد از او ارث می برد.
مثلا اگر شوهر فوت کند عملا چیزی به فرزند زن که از مرد دیگر می باشد نمی رسد یا بالعکس.
اگر مرد همسر دومی اختیار کند، همسر دوم برای فرزندان فقط زن پدر آنها بوده و در صورت فوتش فقط فرزندان خود او و شوهرش به واسطه سببیتی که دارد، به مقدار یک چهارم ارث می برد.
ارث مرد چند زنه
همان طور که می دانیم قانون به مرد این اجازه را داده است که تا 4 زن را به عقد دائم خود درآورد؛ پس هر یک از این 4 زن در صورت وجود، از اموال شوهر ارث می برند زیرا که عقد آنان دائمی و قانونی بوده است.
ماده 942 قانون مدنی در این مورد می گوید:
در صورت تعدد زوجات یک چهارم یا یک هشتم ترکه که تعلق به زوجه دارد بین آنان بالسویه تقسیم می شود.
پس اگر مردی دارای 2 زن دائمی باشد، پس از فوت در صورت داشتن فرزند یک هشتم اموالش بین زنان وی به صورت مساوی تقسیم می شود.
در اینجا نکته ای حائز اهمیت است که وجود زن دوم با فرزند عملا از سهم زن اولی که فرزندی ندارد از 2 جهت باعث کاهش آن می شود؛
یکی آن که فرض آن را از یک چهارم به یک هشتم کاهش داده و دیگر آن که این یک هشتم نیز نصف شده است.
مثلا مردی 2 زن داشته که از زن اول بچه ای ندارد و از زن دوم 2 دختر و 2 پسر دارد، پس از مرگ وی زن اول با آن که فرزندی از متوفی ندارد ولی به علت وجود فرزندان دیگر از زن دوم مستحق نصف یک هشتم از اموال شوهر است.
در صورت به نام کردن اموال به اسم زن، اگر مرد در قید حیات باشد، عملی است قانونی حتی اگر تمام اموال باشد و بعد از مرگ وی کسی نمی تواند اعتراضی به مالکیت زن بکند.
ولی اگر مرد پس از مرگ و در وصیت نامه خود، وصیت کند که خانه ای از آن زن شود موضوع متفاوت است.
قانون براساس ماده 843 به موصی (وصیت کننده) اجازه داده است که فقط تا ثلث اموال را وصیت کند و اگر وصیت بیش از این مقدار باشد ورثه باید اجازه دهند در غیر این صورت از مورد وصیت تا مقدار ثلث حذف می شود. (یعنی سقف ارث مرد برای زن نهایتاً یک سوم است)
پس می توان گفت اگر در خانه ای که از سوی شوهر متوفی برای زن وصیت شده از لحاظ قیمتی کمتر از یک سوم ترکه متوفی باشد، وصیت صحیح است در غیر این صورت در مورد بیش از ثلث، باید ورثه متوفی اجازه دهند.
در مورد جنین اگر جنین دنیا بیاید و فقط یک گریه کند و بمیرد ارث می برد و تا زمانی که دنیا نیامده و مورث وی بمیرد در آن هنگام که تقسیم ما ترک می کنند سهم یک پسر را برای او کنار می گذارند.
طبق ماده 1159 قانون مدنی هر طفلی که پس از انحلال نکاح متولد شود ملحق به شوهر اوست مشروط به اینکه مادر هنوز شوهر نکرده و از تاریخ انحلال نکاح تا روز ولادت فرزند، بیشتر از ده ماه گذشته باشد.
مگر آنکه ثابت شود از تاریخ نزدیکی تا زمان ولادت کمتر شش ماه و یا بیش از ده ماه گذشته باشد.
شک در مورد تاریخ فوت دو نفر که در یک زمان مرده باشند
در این خصوص مطابق ماده 874 قانون مدنی اگر اشخاصی که بین آن ها توارث باشد بمیرند و تاریخ فوت یکی از آن ها معلوم و دیگری از حیث تقدم و تاخر مجهول باشد (شک در مورد اینکه کدام زودتر و کدام دیرتر مرده است) آنکه تاریخ فوتش مجهول است از دیگری ارث می برد.
مثلا دو نفر در دریا در یک کشتی غرق شده بمیرند و یکی از آنان به طریقی مشخص شود که در چه زمانی مرده و دیگری مشخص نشود، آنکه تاریخ مرگش نامشخص است ارث می برد.
ارث بری فرزند خوانده
کودک فرزند خوانده از رحمت حضانت و ولایت در حکم فرزند خانواده است، اما فرزند خوانده از زن و شوهر ارث نمی برد و پدر و مادر نیز از زمره وراث فرزند خوانده محسوب نمی شود.
شروط انتقال ارث
1- از متوفی مالی به جا مانده باشد.
2- باید بین مورث و وارث رابطه ی خویشاوندی وجود داشته باشد.
این قرابت و خویشاوندی ممکن است سببی یا نسبی باشد.
در رابطه نسبی ارث به وارث تعلق می گیرد.
در رابطه سببی زوجیت دائم موجب ارث می شود.
3- مورث فوت کرده باشد و وارث در زمان مرگ او زنده باشد.
4- جنینی که در شکم مادر است به شرط آنکه زنده متولد شود از مورث خود ارث خواهد برد.
5- وارث مسلمان از مورث کافر ارث می برد
ولی کافر از مسلمان ارث نمی برد.
موانع ارث
1- اگر فرزند میت، مرده به دنیا بیاید به او ارث تعلق نمی گیرد.
2- اگر کسی مورث خود را به طور عمدی بکشد و مرتکب قتل شود از ارث محروم می شود.
3- در لعان زن و شوهر از یکدیگر ارث نمی برند.
فرزندی هم که مورد نفی و لعان پدر خود واقع شده از او ارث نمی برد.
(در این حالت پدر فرزندی را که در زمان زوجیت با همسرش به دنیا آمده از خود نفی می کند و او را فرزند خود نمی داند و تحت شرایطی شرعی مراسم لعان برگزار میشود رابطه وارث بین فرزند و پدر به وجود نخواهد آمد.)
4- فرزند نامشروع از پدر و مادر ارث نمی برد.
5- کافر بودن از دیگر موارد مانع از تعلق گرفتن ارث می شود.
شخص کافر هیچگونه ارثی از متوفی نمی برد و سهمی به وی تعلق نمیگیرد.
6- اگر موقع تقسیم ارث، کسی از ورثه غایب مفقود الاثر باشد باید سهم او کنار گذاشته شود.
بعدا اگر مشخص شد که وی قبل از مورث مرده است سهم وی بین دیگر وراث تقسیم میشود، اما اگر مشخص شد که وی زنده است یا تاریخ مرگ وی بعد از مورث است، سهمش به وراث خودش (یعنی زن، فرزند و...) می رسد.
گاهی به خاطر بروز مانعی سهم وارث از حد اعلی به حد ادنی تنزل می کند.
به عنوان مثال وجود فرزند، موجب کاهش سهم شوهر از نصف به یک چهارم و سهم زن از یک چهارم به یک هشتم می شود.
فقها از این نوع مانع، به حجب نقصان تعبیر کرده اند.
اگر کسی فوت کرد و از خود مالی به جا گذاشت پس از برداشت هزینه های کفن و دفن میت و تجهیز آن مانند سدر کافور هزینه حمل جنازه و... باقی مانده بین وراث تقسیم می شود.
مواردی که سهم زن بیشتر از سهم مرد می باشد
1. موردی که میت، غیر از پدر و دختر، وارث دیگری نداشته باشد که در اینجا پدر یک ششم و دختر بیش از آن می برد.
2. همچنین میتی دارای نوه باشد و فرزندهای او در زمان حیات وی مرده باشند که در اینجا نوه پسری سهم بیشتر و نوه دختری سهم کمتری می برد.
(یعنی در اینجا جنسیت نوه ها دیگر ملاک نیست.)
مواردی که زن به اندازه مرد ارث می برد
1. ارث فرزند به پدر و مادر (که البته شامل دو استثنا می باشد)
2. اگر زن و مرد از خویشاوندان مادری میت باشند.
مثل:
1- برادر و خواهر مادری
2- برادر زاده و خواهر زاده مادری
3- عمو و عمه مادری
4- دایی و خاله (مادری یا پدری یا پدری و مادری)
البته در این دو مورد اخیر (سه و چهار) احتیاط وجوبی آن است که در تقسیم ارث با یکدیگر صلح کنند.
زن چه اموالی را به ارث می برد
زن به عنوان همسر متوفی مستحق یک چهارم یا یک هشتم از اموال مرد است.
حال این که چه مالی را می تواند به ارث ببرد بسیار مهم است، زیرا که در مقدار سهم زن موثر است.
زوجه در صورت فرزند دار بودن زوج، یک هشتم از عین اموال منقول (مثل ماشین، موتور و...) و یک هشتم از قیمت اموال غیرمنقول (مثل خانه، باغ، مغازه و ...) اعم از عرصه (زمین) و اعیان (ساختمان) ارث می برد.
در صورتی که زوج هیچ فرزندی نداشته باشد سهم زن یک چهارم از کلیه اموال است.
پس لازم است بعد از مرگ شوهر، علاوه بر اموال منقول که تقسیم می شود، اموال غیر منقول قیمت گذاری شده و یک چهارم یا یک هشتم از این قیمت به زن داده شود.
در مواقعی امکان دارد که ورثه دیگر متوفی از قیمت گذاری مال غیر منقول امتناع بکنند.
ماده 948 قانون مدنی این امکان را به زن داده است که حق خود را از عین اموال استیفا کند، پس وی می تواند در مرحله اول، ورثه را از طریق دادگاه اجبار به قیمت گذاری و دریافت سهم خود کرده، در غیر این صورت و ادامه امتناع ورثه، براساس رویه قضایی موجود، زن می تواند سهم مشاع خود را از عین یعنی خود زمین و خانه تملک کند.
ازدواج موقت بدون هیچ ارثی
همان طور که بیان شد شرط اصلی برای ارث بردن زن از همسرش وجود زوجیت دائمی بین آنها است.
از مفهوم ماده 940 قانون مدنی که قید زوجیت دائمی را ذکر کرده می توان چنین فهمید که در نکاح منقطع (متعه یا صیغه) هیچ ارثی برای زن راه ندارد.
حتی زن مثل مورد نفقه که می توانست آن را در عقد شرط کند، دیگر نمی تواند شرط توارث را در نکاح منقطع (موقت) بگنجاند و اگر چنین شود شرط باطل است.
ارث بردن زن حتی در طلاق
اگر شوهر، زن خود را به صورت رجعی مطلقه کرده و در زمان عده فوت کند، زن از اموال شوهر ارث می برد.
ولی اگر فوت شوهر بعد از انقضای مدت عده بوده یا طلاق بائن باشد (طلاقی که قبل از نزدیکی بوده یا طلاق زن یائسه، طلاق خلع و مبارات) دیگر زن از مرد در صورت فوت، هیچ ارثی نمی برد.
ماده 943 قانون مدنی این امر را ابراز داشته است.
البته در ماده 944 همین قانون آمده که اگر شوهر در حالی که به مرضی مبتلا است زن را طلاق دهد و در ظرف یک سال از تاریخ طلاق به علت همان مریضی بمیرد، زن از او ارث می برد حتی اگر طلاق به صورت بائن باشد به شرط آنکه زن در طول این یک سال ازدواج نکرده باشد.