قیم به کسی گفته میشود که از طرف دادگاه برای سرپرستی محجور و نگهداری اموال او در مواردی که ولی خاص (پدر، جد پدری) وجود نداشته باشد، منصوب میشود.
قیم به کسی گفته میشود که از طرف دادگاه برای سرپرستی محجور و نگهداری اموال او در مواردی که ولی خاص (پدر، جد پدری) وجود نداشته باشد، منصوب میشود.
سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم "مشتی خاک" که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه یا "سنگی" در دامان یک کوه یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس شاید "خاکی" از گلدان یا حتی "غباری" بر پنجره
اما مرا از این میان برگزیدند :
برای" نهایت"
برای" شرافت"
برای" انسانیت"
و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :
" نفس کشیدن "
" دیدن "
" شنیدن "
" فهمیدن "
و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید
من منتخب گشته ام :
برای" قرب "
برای" رجعت "
برای" سعادت "
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:
به" انتخاب "
به" تغییر "
به" شوریدن "
به" محبت "
وای بر من اگر قدر ندانم…
طرف دوم مکلف است فتوکپی اسناد هزینه را اعم از اسناد خرید اجناس یا دستمزدها امضاء کرده در پایان هر هفته در اختیار طرف اول قرار دهد . همچنین مکلف است صورت حسابی در دو نسخه ترتیب دهد
قرارداد مشارکت در ساخت بنا
نظر به اینکه خانم /آقای : ................................................فرزند آقای ..............
دارای شناسنامه شماره .........................................صادره از ................به نشانی: ............................................................................................................................(از این پس طرف اول قرارداد نامیده می شود )مالک پلاک فرعی ..................از اصلی ..............اراضی...................بخش...................واقع در ....................است و قصد احداث بنا در پلاک مذکور را دارد و نظر به اینکه خانم / آقای :................................فرزند آقای:.........................
دارای شناسنامه شماره ...........................................................صادره از ...................متولد ......................نشانی : ........................................................................(که از این پس طرف .دوم قرارداد نامیده می شود ).امکانات مالی لازم را جهت احداث بنا در ملک موصوفه دارد ،به منظور احداث بنا در پلاک مذکور و شرکت در عرصه و اعیان پلاک این قرارداد بین طرفین منعقد شد .
ماده 2-ارزش عرصه در تاریخ عقد قرارداد معادل ........... ریال (.............. تومان )برآورد شده است و مورد قبول طرفین است .
ماده 3-مقرر شد طرف دوم بنایی با مشخصات و طبق نقشهای که پیوست این قرارداد و جزءلاینفک آن است و به امضاء طرفین رسیده است در پلاک موصوف امضاء کند .
تبصره 1-طرف دوم مکلف است بنا را دقیقاً بر مبنای پروانه شهرداری و نقشه های مصوب احداث نماید .
تبصره 2-طرف دوم مکلف است کلیه ضوابط و قوانین مربوط به عملیات ساختمانی و اصول ایمنی را رعایت نماید و طرف اول در این خصوص مسئولیتی ندارد .
ماده 4-طرف دوم مکلف است فتوکپی اسناد هزینه را اعم از اسناد خرید اجناس یا دستمزدها امضاء کرده در پایان هر هفته در اختیار طرف اول قرار دهد . همچنین مکلف است صورت حسابی در دو نسخه ترتیب دهد و در پایان هر هفته نسخه ثانی صورت حساب را امضاءکرده و در اختیار طرف اول بگذارد . مدارک و صورتحساب های مذکور ملاک محاسبات و روابط مالی طرفین خواهد بود .
ماده 5- پس از آنکه هزینه های انجام شده از جانب طرف دوم طبق مدارک ماده 4 به ارزش عرصه ( طبق ماده 2) بالغ شد مابقی هزینه های ساختمان تا اتمام بنا بالمناصفه پرداخت خواهد شد . به این منظور طرفین حساب جاری مشترکی در بانک ............ افتتاح کرده اند که برداشت از آن با دو امضاءانجام می شود . طرفین مکلفند کلیه وجوهی را که برای مصرف در ساختمان لازم است به این حساب واریز کنند .کلیه پرداختها را نیز از این حساب انجام دهند .
ماده 6-طرف دوم مکلف است بنا را مبنای برنامه زمان بندی شده ای که به عنوان ضمیمه شماره 2 این قرارداد به امضاءطرفین رسیده احداث کند .
ماده 7- پس از اتمام بنا ،طرف اول مکلف است نسبت به تنظیم سند رسمی انتقال سه دانگ مشاع از ملک ( اعم از عرصه و اعیان ) به طرف دوم اقدام کند .
تبصره 1-کلیه هزینه های لازم برای تنظیم سند رسمی انتقال ( اعم از مالیاتها و عوارض و جرایم و هزینه تفکیک و غیره ) بالمناصفه پرداخت خواهد شد .
تبصره 2- انتقال رسمی ظرف 75 روز از تاریخ صدور گواهی پایان ساختمان باید انجام شود .
ماده 8-طرف اول در صورت تاخیر در ایفاء تعهد موضوع ماده 7 مکلف است بابت هر روز تاخیر مبلغ ...........ریال به طرف دوم بپردازد . پرداخت این وجه مسقط طرف اول نخواهد شد و انتقال سه دانگ باید انجام شود .
ماده 9 در صورت بروز اختلاف در تفسیر یا اجرای این قرارداد آقای .... به نشانی .....................................................که ضمن قبول داوری این قرارداد را امضاءکرده اند ،در خصوص مورد به عنوان داور دارای حق صلح و سازش اظهار نظر خواهند کرد ورای ایشان برای طرفین قطعی و لازم الاجرا و غیر قابل اعتراض است
ماده 10-این قرارداد که مشتمل بر 10 ماده و4 تبصره است در تاریخ ......... در .................... بین طرفین امضاء و مبادله شد . تعداد نسخ 3 نسخه و هر نسخه در ......... صفحه وبا اعتبار واحد است .
محل امضاء طرف اول قرارداد محل امضاء طرف دوم قرارداد : محل امضاء داور
موضوعات مرتبط : قرارداد , قرارداد مشارکت در ساخت بنا , قرارداد مشارکت در ساخت , قرارداد مشارکت در ساخت ساختمان
ریاست محترم مجتمع قضایی "نام شهرستان محل وقوع ملک " باسلام احتراماً به استحضارمی رساند:به موجب کپی مصدق سند مالکیت شماره ، پلاک/ پلاک های ثبتی شماره / بخش "شماره و نام شهرستان" به مساحت واقع در در مالکیت قانونی و رسمی اینجانب بوده و املاک مذکور..
برگ دادخواست به دادگاه عمومی
مشخصات طرفین |
نام |
نام خانوادگى |
نام پدر |
شغل |
محل اقامت شهر – خیابان -کوچه - شماره –پلاک |
خواهان |
بابافارس
|
قاسمی |
|
|
اصفهان....... |
خوانده |
بابافارس 2 |
.... |
|
|
اصفهان.... |
وکیل یا نماینده قانونى |
|
|
|
|
|
تعیین خواسته وبهای آن |
ابطال رای کمیسیون ماده 12 قانون زمین شهری و ابطال سند مالکیت صادره به انضمام جمیع خسارات قانونی وارده |
||||
دلایل ومنضمات دادخواست |
کپی مصدق 1- نظریه کمیسیون ماده 12 ، 2 - معاینه و تحقیق محلی با جلب نظر کارشناس رسمی دادگستری 3- نقشه های هوایی سنوات 35 لغایت 58
|
||||
ریاست محترم مجتمع قضایی "نام شهرستان محل وقوع ملک " باسلام احتراماً به استحضارمی رساند: به موجب کپی مصدق سند مالکیت شماره ، پلاک/ پلاک های ثبتی شماره / بخش "شماره و نام شهرستان" به مساحت واقع در در مالکیت قانونی و رسمی اینجانب بوده و املاک مذکور طی سالیان متمادی تحت کشت و زرع بوده و به دلیل واقع شدن در محدوده شهر و بر اثر عوامل جوی عملیات کشاورزی در آن متوقف شده و کمیسیون ماده 12 بدون توجه به سوابق و وجود آثار عمران در آن و بدون رعایت موازین قانونی آن را موات اعلام نموده. از آنجائیکه با توجه به تعریف زمین موات پلاک های مورد ترافع خارج از شمول تعریف مزبور می باشد فلذا عندالاقتضاء با معاینه و تحقیق محلی و جلب نظر کارشناس رسمی رشته مرتبط و با لحاظ نقشه های هوایی سنوات 35 لغایت 58 صدور حکم به فسخ نظریه کمیسیون ماده 12 به شماره و اعلام بایر بودن پلاک/پلاک های مذکور به انضمام جمیع خسارات و هزینه دادرسی مورد استدعاست.
محل امضاء – مهر – انگشت |
:مورداجاره:تمامی ششدانگ یکباب واقع در تلفنبه مساحت تقریبی مترمربع جزءپلاک ثبتی باحق استقاده ازآب،گازوتلفن شمارة وپارکینگ وجمیع لوازم ولواحق شرعیه وعرفیه که به رؤیت وتأییدمستأجررسیده است و مورداجاره برای خانوادة نفری اجاره داده شد.
اجاره نامه
تاریخ تنظیم:
1:موجرآقای: فرزند: ، بشمارة شناسنامة: ،صادره از: ، نشانی: ،تلفن تماس .
2:مستأجرآقای: فرزند: بشمارة شناسنامة: ،صادره از: ،نشانی:مورداجاره،نشانی محل کار: تلفن:
3:مورداجاره:تمامی ششدانگ یکباب واقع در تلفنبه مساحت تقریبی مترمربع جزءپلاک ثبتی باحق استقاده ازآب،گازوتلفن شمارة وپارکینگ وجمیع لوازم ولواحق شرعیه وعرفیه که به رؤیت وتأییدمستأجررسیده است و مورداجاره برای خانوادة نفری اجاره داده شد.
4:مدت اجاره یکسال شمسی ازتاریخ لغایت می باشد.
5:اجاره بهاء درتمام مدت اجاره( شمسی)مبلغ ریال معادل تومان که به قرارماهیانهتومان(ریال تمام)دراول هرماه وطی رسید کتبی تأدیه می شود.
تبصرةالف:درصورت تأخیر بیش ازده روزمستأجردرتأدیة هریک ازاقساط مال الاجاره ،موجرمی تواندوفق قانون روابط موجرومستأجرنسبت به فسخ اجاره نامه وتخلیة مورداجاره اقدام نماید.
تبصرة ب:مستأجرمبلغ ریال (تومان)نقداً بعنوان قرض الحسنه به موجرپرداخت نمود.زمان بازپرداخت این قرض ،تاریخ انقضای مدت اجاره یازمان فسخ است لکن بین طرفین شرط شده که قرض دهنده حق مطالبة بازپرداخت دین رانداردمگراینکه مورداجاره تخلیه وعین مستأجره به موجرمستردشود.بنابراین مستأجرحق رجوع به مبلغ فوق راتاتخلیة مورداجاره وتسویه های متعلقه ازقبیل آب،برق،گاز،تلفن و.... نخواهدداشت.
تبصرة ج:چک های شمارة و عهدة بانک شعبة کد بترتیب به تاریخ های وبعنوان تضمین پرداخت مال الاجاره وچک شمارة عهدة همان بانک بعنوان ضمانت تخلیه توسط مستأجر تحویل موجرگردید.
6:شروط:
الف:مالیات مستغلات وعوارض شهرداری وتعمیرات اساسی بعهدة موجروهزینه های استفاده ازحفاظت ونظافت بعهدة مستأجرمی باشد.
ب:مستأجرحق انتقال مورداجاره راکلاًوجزءً بغیرندارد.
ج:مورداجاره صرفاً برای سکونت باجاره واگذارمی شودوحق استفادة تجاری برای مستأجروجودندارد.
د:مستأجرمتعهداست بهای آب ،برق،گازوتلفن مصرفی مورداجاره رادرمواعدمقرربه سازمانهای مربوطه تأدیه نمایدوقبوض رسمی آنرا هنگام تخلیه به موجرتسلیم نماید.
ه:مستأجرمتعهداست باانقضای مدت اجاره ویاحین الفسخ مورداجاره راتخلیه وضمن تسویه حسابهای فیمابین وبااخذرسیدبه موجرتحویل نماید.ودرصورت بروزهرگونه عیب ونقص درمورداجاره که مربوط به استفادة مستأجرباشدازقبیل شکستن درب وپنجره،شیشه وکلیدوپریزوقفل ودستگیره وامثالهم ازعهدة خسارت وارده برآید.
و:مستأجرمتعهدبه پرداخت هزینه های مربوط به نظافت ونگهداری مشاعات نسبت به سهم خودمی باشد.
ز:چنانکه مستأجرقبل ازانقضای مدت اجاره تمایل به فسخ قراردادوتخلیة عین مستأجره گرددمتعهدخواهدبودمراتب فسخ رایک ماه قبل به موجراطلاع داده ویک ماه اجاره بهای اضافی وبلاعوض پس ازتخلیه مورد اجاره را به موجربپردازد.
ح:باامضای این قراردادمورداجاره به تصرف مستأجرداده شد.
ط:این قرارداد دراجرای مقررات مادة 2قانون روابط موجرومستأجرمصوب سال1376 و دردونسخه که هرکدام دارای حکم واحدهستند،تنظیم گردید.
امضاء موجر
امضاء مستأجر
امضاءشاهد اول
امضاء شاهددوم
مورد وکالت : مراجعه به هر یک از دادگاههای خانواده با حق طرح و اقامه هر نوع دعوی و پیگیری آن تا اجرای کامل و نهایی رای با حق استرداد دادخواست و دعوی بمنظور مطلقه نمودن خود از زوجیت موکل به هر قسم طلاق
وکالتنامه زن در طلاق
موکل : آقای ( زوج ) فرزند : به شماره شناسنامه: صادره: به نشانی :
وکیل: خانم ( زوجه ) فرزند: به شماره شناسنامه: صادره : به نشانی :
مورد وکالت : مراجعه به هر یک از دادگاههای خانواده با حق طرح و اقامه هر نوع دعوی و پیگیری آن تا اجرای کامل و نهایی رای با حق استرداد دادخواست و دعوی بمنظور مطلقه نمودن خود از زوجیت موکل به هر قسم طلاق اعم از بائن ، رجعی ، خلع یا مبارات با هر شرط و قرار و به هر طریق اعم از اخذ مهریه یا نفقه و یا بذل نفقه و عین مهریه یا معادل آن یا کمتر و یا بیشتر از مهریه و قبول بذل از طرف زوج و تعیین تکلیف راجع به کلیه حقوق دوران زوجیت خود و فرزندان مشترک اعم از قبول یا رد حضانت و انتخاب وکیل یا وکلای دادگستری و عقد قرارداد با آنها با هر شرط که لازم باشد با حق مراجعه به دفاتر رسمی طلاق و پرداخت هرگونه وجه, امضای اسناد و ثبت طلاق و دادن وکالت جهت اجرای صیغه طلاق و دادن رسید و اخذ اوراق و مدارک و انجام کلیه تشریفات لازم و بطورکلی هر اقدام قانونی و عرفی که برای اجرای مورد وکالت لازم باشد.
موکل ضمن عقد لازم دیگری حق عزل وکیل , ضم وکیل و ضم امین به وکیل را تا انجام و اجرای کامل مفاد این وکالتنامه از خود سلب و ساقط نمود .
حدود اختیارات : وکیل در انجام مورد وکالت به هر نحو و به هر طریق که صلاح بداند ماذون میباشد و دارای وکالت تامه و اختیارات مطلقه با حق توکیل به غیر ولو کراراً از طرف موکل بوده و امضاء وکیل بمنزله امضاء موکل است به قسمی که دیگر نیازی به حضور یا کسب اجازه موکل ندارد و این وکالت فقط در نفس وکالت موثر است.
وکیل : خانم موکل : آقای
این قرارداد به موجب ماده (10) قانون کار جمهوری اسلامی ایران وتبصره (3) الحاقی به ماده (7) قانون کار موضوع بند (الف) ماده(8) قانون رفع برخی از موانع تولید وسرمایه گذاری صنعتی –مصوب 25/8/1387 مجمع تشخیص مصلحت نظام بین کارفرما/نماینده قانونی کارفرما وکارگر منعقد می شود.
این قرارداد بین شرکت ............................... که در این قرارداد کارفرما و خانم / آقای ….............................فرزند ……………به شماره شناسنامه…….....…… صادره .........................……… متولد............................................. به نشانی...که در این قرارداد همکار نامیده می شود به شرح ذیل تنظیم و مورد موافقیت طرفین می باشد :
به نام خدا
این قرارداد بین شرکت ............................... که در این قرارداد کارفرما و خانم / آقای ….............................فرزند ……………به شماره شناسنامه…….....…… صادره .........................……… متولد............................................. به نشانی...که در این قرارداد همکار نامیده می شود به شرح ذیل تنظیم و مورد موافقیت طرفین می باشد :
1- این قرارداد به منظور استفاده از خدمات همکار در زمینه .............. جهت همکاری در پروژه …………… از تاریخ ……………لغایت …………… است . مدت ...................... روز از شروع قرارداد به عنوان دوره آزمایشی می باشد .
تبصره الف – در صورتی که در طول دوره آزمایشی نحوه کار همکار مورد رضایت کارفرما نباشد ، کارفرما مختار خواهد بود به صورت یک طرفه قرارداد را فسخ نماید .
تبصره ب – پایان کار همکار در شرکت به طور کامل بستگی به تقلیل نیرو ( مانند زمان کاهش حجم کار ) ، اتمام کار پروژه و یا اتمام قرارداد دارد .
تبصره ج – شرکت اختیار دارد همکار را در هر یک از کارگاه ها و دفاتر خود برای انجام تعهدات و وظایف مورد نظر در این قرارداد به کار گمارد .
2- ساعات کار کارگاه از ساعت .............................. لغایت ......................... می باشد و همکار متعهد است ساعات و برنامه کار شرکت را دقیقاٌ رعایت نماید .
3- همکار متعهد و موظف است از غیبت غیرمجاز و از ترک محل کار بدون هماهنگی بپرهیزد و وظایف محوله را باکمال دقت و رعایت مقررات ایمنی شرکت و زیر نظر سرپرست مربوطه انجام دهد ، درصورت هر گونه قصور در موارد ذکر شده ، بر اساس مقررات انضباطی شرکت با نامبرده رفتار خواهد شد .
4- مبلغ قرارداد ... ریال بوده که این مبلغ با توجه به تعداد روزهای کارکرد ماهیانه پرسنل و بر اساس 23 روز کار به صورت 12 ساعته محاسبه شده و قابل پرداخت خواهد بود . این مبلغ در برگیرنده تمامی حقوق و مزایا و با توجه به قوانین و مقررات مربوط به کار به شرح بندهای الف تا ی زیر تعیین می گردد و کارفرما در هر ماه از نظر حقوق و مزایا با همکار تسویه حساب کامل می نماید و همکار حق هر گونه ادعائی را در مورد حقوق و مزایا به غیر از مبلغ توافق شده از خود سلب می نماید .
الف – مزد مبنا ب – ایاب و ذهاب ج – حق مسکن د – حق اولاد و – نوبتکاری
ز – عیدی ح – بن خوار و بار ط- سنوات ی – سایر مزایا
تبصره د - در صورتیکه کارکرد پرسنل کمتر از 23 روز در ماه باشد ، حقوق پرسنل به صورت عدد توافق شده ماهیانه تقسیم بر عدد 23 ( روز ) و ضربدر تعداد روزهای کارکرد قابل محاسبه و پرداخت خواهد بود . که طبق محاسبات انجام شده شامل بندهای الف تا ی فوق خواهد بود .
تبصره ه - در صورتیکه نیاز به خدمات همکار به صورت اضافه کار بیشتر از 23 روز در ماه باشد ، به جای پرداخت مبلغ اضافه کار ، به روزهایrest نامبرده در دوره بعد افزوده خواهد شد و مبلغی بابت اضافه کار پرداخت نمی گردد .
5 – این قرارداد پس از انقضاء مدت از سوی هر یک از طرفین قابل فسخ بوده در غیر اینصورت با توافق طرفین قابل تمدید خواهد بود .
تبصره و - چنانچه همکار پس از انقضاء مدت قرارداد با تائید کارفرما به کار خود ادامه دهد ، این قرارداد به طور ضمنی و شفاهی به میزان مدت قرارداد قبلی ولو در چند نوبت قابل تمدید خواهد بود .
6 – همکار موظف است در صورتیکه در حین کار بخواهد قرارداد را فسخ نماید با اعلام قبلی یک ماهه شرکت را مطلع نموده و کلیه کارهای در دست اقدام ناتمام خود را در حد قابل قبول شرکت به انجام رسانده تا کارفرما نسبت به جایگزین نمودن پرسنل دیگر اقدام نماید .
7 – چنانچه کارفرما بنا به دلایلی خواهان فسخ قرارداد باشد با اعلام قبلی به همکار ظرف مدت ده روز نسبت به تسویه حساب کامل همکار اقدام می نماید و همکار حق هر گونه ادعائی را در خصوص مدت قرارداد از خود سلب می نماید .
8 – همکار در ارتباط با وسائل و ابزار کاری که جهت انجام امور محوله در اختیار وی قرار گرفته در حکم امین اموال شرکت بوده و طبق مقررات مربوطه در خصوص بروز هر گونه خسارت ناشی از قصور کارگر به ابزار کار یا ماشین آلات و دستگاهها ، مسئول جبران آن خواهد بود .
9 – در سایر موارد رابطه بین همکار و کارفرما ، مطابق قانون کار و سایر مقررات مربوطه حاکم خواهد بود .
10 – کلیه قراردادهای کار فقط با مهر و امضاء شرکت و با سربرگ شرکت معتبر خواهد بود .
11 – این قرارداد شامل 11 ماده و 6 تبصره در تاریخ ............................................. تنظیم و به امضاء طرفین رسیده است .
نام و نام خانوادگی همکار نام و نام خانوادگی کارفرما
نکاتی که در مورد این ماده به چشم میخورد عبارت است از: مرور زمان به سپری شدن مدت زمان معینی گفته میشود که از نظر مقنن سپری شدن آن مدت، موجب عدم تعقیب جرایم موجب تعزیری یا عدم اجرای مجازات های قطعی تعزیری است.
_ مرور زمان در جرائم موجب تعزیر ممکن است و در حدود و قصاص و دیات و تعزیرات منصوص شرعی قابل اجرا نیست.
_ این ماده ناسخ ماده 173 قانون آیین دادرسی کیفری دادگاههای عمومی انقلاب است.
_ جرائم تعزیری مستمر، تا زمانی که رفتار مجرمانه استمرار دارد،مشمول مرور زمان نمی شود.
_ مرور زمان تعقیب شامل مباحث جرم ، شرکاء و معاونین نیز است.
نظریه مشورتی 2/6/92_7/92/10/19 تعزیرات منصوص شرعی به تعزیراتی گفته میشود که در شرع مقدس اسلام، برای یک عمل معین نوع ومقدار کیفر مشخص شده باشد، بنابراین مواردی که به موجب روایات و یا هردلیل شرعی دیگر،بطور کلی ومطلق برای عملی تعزیر مقررگردیده ونوع ومقدار آن معین نشده است، تعزیر منصوص محسوب نمیشود.
نقدی به ماده 106قانون مجازات اسلامی
نکاتی که در مورد این ماده به چشم میخورد عبارت است از
تبصره: غیر از مواردی که شاکی تحت سلطه متهم بوده ، درصورتی به شکایت وی یا ورثه او رسیدگی می شود که جرم موضوع شکایت طبق.
وکالت زوجه در طلاق و تفویض حق طلاق به او : یکی از موضوعات مهم ومورد ابتلا که در فقه اسلامی و حقوق مدنی مورد بحث و بررسی واقع شده وکالت زوجه در طلاق است.. ممکن است ضمن عقد نکاح یا عقد لازم دیگر یا به صورت قراردادی مستقل شوهر به زن وکالت دهد که از طرف او خود را مطلقه سازد .
از طریق شرط ضمن عقد نکاح چنین اختیاری را برای خود تحصیل کند. در این صورت وکالت زن، مادام که ازدواج منحل نشده باقی خواهد ماند. واز انجا که عقد وکالت در اینجا تابع عقد لازم (ازدواج) شده موکل حق عزل وکیل را نخواهد داشت . این راه حل که در حقوق اسلام و ایران به سود زن پذیرفته شده در واقع، اختیار مطلق مرد در امر طلاق را تا حدودی تعدیل می کند.
مقدمه: یکی از موضوعات مهم ومورد ابتلا که در فقه اسلامی و حقوق مدنی مورد بحث و بررسی واقع شده وکالت زوجه در طلاق است.. ممکن است ضمن عقد نکاح یا عقد لازم دیگر یا به صورت قراردادی مستقل شوهر به زن وکالت دهد که از طرف او خود را مطلقه سازد . زوجه برای اینکه به آسانی بتواند خود را از قید یک ازدواج نامناسب رهایی بخشد، می تواند از طریق شرط ضمن عقد نکاح چنین اختیاری را برای خود تحصیل کند. در این صورت وکالت زن، مادام که ازدواج منحل نشده باقی خواهد ماند. واز انجا که عقد وکالت در اینجا تابع عقد لازم (ازدواج) شده موکل حق عزل وکیل را نخواهد داشت . این راه حل که در حقوق اسلام و ایران به سود زن پذیرفته شده در واقع، اختیار مطلق مرد در امر طلاق را تا حدودی تعدیل می کند.
قبل از بحث تفصیلی از این موضوع بجاست مقدمتا از وکالت در طلاق به طور مطلق به اختصار سخن می گوییم. قول مشهور فقهای امامیه این است که وکالت در طلاق جایز است، اعم از اینکه موکل در مجلس طلاق(یا در بلد) حاضر یا غایب باشد. در تائید این نظر به اطلاق پاره ای روایات واخبار از جمله صحیحه سعیدالاعراج استناد شده و نیز استدلال شده است به اینکه طلاق یک فعل نیابت است و به اصطلاح امروز یک امر کاملا شخصی نیست که مباشرت در آن لازم باشد و به همین دلیل به اجماع می تواند برای طلاق وکیل بگیرد و تفاوتی بین حاضر وغایب از این لحاظ نیست.
شیخ طوسی و پیروانش برانند که توکیل حاضر حاضر در طلاق جایز نیست و در این باره به رواین زراره از حضرت صادق (ع) استناد کرده اند که فرمود: لا یجوز الوکاله فی الطلاق (وکالت در طلاق جایز نیست). شیخ برای جمع بین این روایت و روایات دیگری که بر صحت وکالت در طلاق دلالت دارند روایت مزبور را حمل بر حاضر کرده است.
در رد این استدلال گفته اند: سند این روایت ضعیف است و از این رو نمی تواند معارض صحیحه سعیدالاعراج باشد و آن را تخصیص دهد.
بنابر قول شیخ طوسی غیبت با دوری زوج از بلد تحقق می یابد معهذا صاحب مسالک گفته است : بنابر قول شیخ غیبت با مفارقت از مجلس طلاق تحقق می یابد اگر چه زوج در بلد باشد. لیکن آنچه از عبارت شیخ بر می آید این است که غیبت از بلد مجوز وکالت در طلاق است نه دوری از مجلس عقد.
قانون مدنی از قول مشهور فقهای امامیه پیروی کرده می گوید: ممکن است صیغه طلاق را به توسط وکیل اجرا نمود(ماده1138) . مزیت این راه حل آن است که اگر شوهر غایب باشد یا حاضر بوده وعربی نداند و بکار بردن صیغه عربی را در طلاق چنامچه اکثر فقهای امامیه گفته اند، لازم بدانیم یا در این باره از نظر شرعی احتیاط کنیم می توان برای اجرای صیغه طلاق چنانکه معمول است ، از وکیل استفاده کرد.
پس از مقدمه فوق، اینک وکالت زوجه در طلاق را مورد بررسی قرار می دهیم. در این باب نخست از فقه اسلامی (خاصه وعامه) و سپس از قانون مدنی که مبتنی بر فقه است سخن می گوییم (بخش اول). چون در فقه اسلامی علاوه بر توکیل زن در طلاق تفویض طلاق به او یا تخبیر نیز مطرح است، بخش دوم مقاله را به تفویض طلاق به زوجه اختصاص می دهیم.
وکالت زوجه در طلاق
الف-فقه اسلامی
در این باب نخست فقه امامیه و سپس فقه عامه را مورد بحث قرار می دهیم.
1-فقه امامیه-در فقه امامیه در خصوص وکالت زوجه در طلاق سه قول دیده می شود: جواز، عدم جوازو توقف.
اول -جواز-قول مشهور فقهای امامیه این است که وکالت زوجه در طلاق جایز است زیرا:
-اولا طلاق فعلی قابل نیابت است واز اعمالی نیست که مباشرت شخص در آن لازم باشد.
-ثانیا زن از لحاظ حقوقی کانل است و می تواند وکیل باشد(چه از جانب شوهر وچه از جانب شخص دیگر) همانطور که می تواند سایر اعمال حقوقی را انجام دهد و تفاوتی بین زن و اشخاص دیگر در مورد وکالت نیست.
-ثالثا ادله ای که بر جواز وکالت در طلاق به طور اطلاق دلالت دارند شامل زوجه هم می شوند.
-رابعا بعضی از فقها برای جواز توکیل زن در طلاق به تخبیر پیامبر زنان خود را در مورد طلاق استدلال کرده اند: از حضرت باقر (ع) روایت شده است که بعضی از زنان پیامبر هم می گفتند : محمد تصور می کند که اگر ما را طلاق دهد شوهری مناسب از قوم ما برای ما پیدا نمی شود . این سخن خدای عزوجل را ناخوش آ,د و آیه تخیی را نازل فرمود: یا ایها النبی قل لازواجک ان کنتن تردن الحیوه الدنیا و زینتها فتعالین امتعکن و اسرحکن سراجا جمیلا و ان کنتن تردن الله و رسوله والدار الاخره فان الله اعد للمحسنات منکن اجرا عظیما(احزاب 29-28) یعنی ای پیامبر به زنانت بگو که اگر زندگی دنیا و زینت آن را می خواهید پس بیائید که شما را بهره مند سازم (مهرتان را بپردازم)و به خوبی طلاقتان دهم.و اگر خدا ورسول او وزندگی آخرت را طالبید پس خدا برای نیکوکاران شما اجری عظیم آماده کرده است. پس از نزول آیه زنان پیامبر (ص ) او را اختیار کردند و به زندگی با پیامبر (ص ) ادامه دادند.
از تخییر نبی (ص ) که در این دو آیه آمده است برخی به جواز توکیل زوجه در طلاق استدلال کرده اند لیکن خالی از اشکال نیست زیرا:
اولا ممکن است مقصود این باشد که هر یک از زنان پیامبر (ص ) که طلاق را اختیار کنند پیامبر (ص ) او را طلاق دهد نه اینکه آن زن اختیار در اجرای صیغه طلاق داشته باشد.
ثانیا بر فرض اینکه مراد دادن اختیار طلاق به زن باشد این امر چنانکه در پاره ای روایات آمده است از خصائص نبی (ص ) بوده است و نمی توان آن را به اشخاص دیگر تعمیم داد.
دوم- عدم جواز- قول دیگر از شیخ طوسی است که عدم جواز را به دلائل زیر پذیرفته است:
زن که قابل است نمی تواند فاعل باشد . رد این استدلال بدین گونه است که مغایرت اعتباری بین فاعل و قابل کافی است. در اینجا زن به اعتبار و حیثیت وکالت از شوهر فاعل طلاق است وبه اعتبار و حیثیتی دیگر قابل . مغایرت اعتباری در عقود که مرکب از ایجاب و قبول است کافی است چه رسد به ایقاعات مانند طلاق که یک عمل حقوقی یک جانبه است.
- ظاهر قول پیامبر (ص ) . الطلاق بید من اخذ بالساق (طلاق به دست شوهر است) اقتضا می کند که توکیل در طلاق مطلقا صحیح نباشد . لیکن وکالت غیر زوجه به دلیلی بیرون از این نص از آن خارج شده است. پس وکالت زن بر اصل منع باقی است.
ضعف این استدلال آشکار است زیرا حدیث بر فرض صحت مفید حصر نیست و بودن اختیار طلاق در دست مرد با تعیین وکیل از جانب او منافات ندارد زیرا وکیل از جانب موکل طلاق می دهد و عمل وکیل به منزله عمل موکل است . وبر فرض اینکه حدیث مفید حصر باشد ادله ای که وکلای غیر زن را از آن خارج می کند (و صحت وکالت آنان را اقتضا می نماید) شامل وکالت زن نیز می گردد.
سوم-توقف – برخی از فقها که نتوانسته اند یکی از دو قول مذکور را بر دیگری ترجیح دهند قائل به توقف شده اند . صاحب حدائق از این دسته است.
2- فقه عامه- آنچه تاکنون گفتیم مربوط به فقه امامیه بود. اما در فقه عامه جمهور فقها توکیل در طلاق را اعم از اینکه وکیل زوجه یا شخص دیگری باشد صحیح دانسته اند . در عین حال فقهای حنفی برآنند که اگر شوهر به زن در طلاق وکالت دهد این توکیل در واقع تفویض است. تفاوت اساسی بین توکیل و تفویض چنانکه در بخش دوم خواهیم دید آن است که در توکیل نایب (وکیل) اراده موکل را اعلام می کند و تابع نظر موکل است در حالی که در تفویض شخصی که طلاق به او تفویض شده مطابق اراده خود عمل و تابع اراده و خواست شوهر نیست.
ظاهریه بر خلاف اکثر فقهای عامه بر آنند که توکیل در طلاق جائز نیست زیرا طلاق عملی شخصی است که اختیار آن به دست شوهر است و نیابت شخصی از دیگری در انجام دادن عملی منوط به حکم شرع است و در کتاب و سنت جواز توکیل غیر (اعم از زوجه و شخص دیگر ) در طلاق نیامده است به همین دلائل ظاهریه بر خلاف سایر فقهای عامه تفویض طلاق را نیز مجاز نمی دانند.
رد این استدلال با توجه به عدم مخالفت توکیل با کتاب و سنت و روایاتی که بر جواز وکالت در طلاق عموما و جواز وکالت زوجه در آن خصوصا دلالت دارند آسان است.
در قوانین کشورهای عربی به تبعیت از جمهورفقهای اسلامی توکیل زوجه در طلاق معتبر شناخته شده است.
ب قانون مدنی
قانون مدنی ایران در مورد وکالت زن در طلاق از قول مشهور فقهای امامیه پیروی کرده است. در قانون مدنی دو ماده راجع به وکالت در طلاق دیده می شود یکی ماده 1138 ک هوکالت در طلاق را به طور اطلاق تجویز می کند وبه وکالت زوجه اختصاص ندارد و دیگر ماده 1119 که مربوط به توکیل زن در طلاق از طریق شرط ضمن عقد است . این ماده که مصوب سال 1313 می باشد چنین مقرر می دارد طرفین عقد ازدواج می توانند هر شرطی که مخالف با مقتضای عقد مزبور نباشد در ضمن عقد ازدواج یا عقد لازم دیگر بنمایند مثل اینکه شرط شود هر گاه شوهر زن دیگر بگیرد یا در مدت معینی غایب شود و یا ترک انفاق نماید یا برعلیه حیات زن سوء قصد کند یا سوء رفتاری نماید که زندگی آنها با یکدیگر غیر قابل تحمل شود زن وکیل و وکیل در توکیل باشد که پس از اثبات تحقق شرط در محکمه و صدور حکم نهائی خود را مطلقه سازد قبل از قانون مدنی نیز ماده 4 قانون ازدواج مصوب 1310 که صریحا نسخ نشده و تا حدی که با قانون مدنی و دیگر قوانین جدید متعارض نباشد به قوت و اعتبار خود باقی است به این مساءله توجه کرده و چنین مقرر داشتهاست:
طرفین عقد ازدواج می توانند هر شرطی را که مخالف با مقتضای عقد مزبور نباشد در ضمن عقد ازدواج یا عقد لازم دیگر بنمایند مثل اینکه شرط شود هر گاه شوهر در مدت معینی غایب شده یا ترک انفاق نموده یا برعلیه حیات زن سوء قصد کرده یا سوء رفتاری نماید که زنگانی زناشوئی غیر قابل تحمل شود زن وکیل و وکیل در توکیل باشد که پس از اثبات تحقق شرط در محکمه و صدور حکم قطعی خود را به طلاق بائن مطلقه سازد.
تبصره – در مورد این ماده محاکمه بین زن وشوهر در محکمه ابتدائی مطابق اصول محاکمات حقوقی بعمل خواهد آمد . حکم بدایت قابل استیناف و تمیز است. مدت مرور زمان 6 ماه از وقوع امری است که حق استفاده از شر را می دهد.
چنانکه ملاحظه می شود عبارات ماده 1119 قانون مدنی در واقع تکرار ماده 4 قانون ازدواج با پاره ای اصلاحات است. در مقایسه بین این دو ماده و برای روشن شدن مطلب ذکر نکاتی به شرح زیر لازم بنظر می رسد:
1- در ماده 1119 قانون مدنی جمله شوهر زن دیگر بگیرد اضافه شده و بدین طریق تصریح گردیده است که زن می تواند ضمن عقدنکاح یا عقد لازم دیگر که با شوهر منعقد می کند شرط نماید که اگر شوهر زن دیگری بگیرد، زن وکالت در طلاق داشته باشد این مثال در ماده 4 قانون ازدواج دیده نمی شود هر چند که قبول آن با توجه به عموم ماده و اینکه مواردی که ذکر شده تمثیلی است، نه حصری و براساس فقه اسلامی قبل از قانون مدنی هم اشکالی نداشته است.
2-در ماده 1119 قانون مدنی به جای حکم قطعی مذکور در ماده 4قانون ازدواج اصطلاح حکم نهایی بکاررفته است، تا روشن شود که زن فقط پس از طی همه مراحل قانونی و تایید حکم به وسیله دیوان عالی کشور یا عدم استفاده از حق فرجام خواهی در مدت مقرر می تواند خود را به وکالت از شوهر مطلقه نماید. حکم قطعی در اصطلاح حقوقی به حکمی گفته می شود که مراحل رسیدگی ماهوی آن پایان یافته، هر چند که تقاضای رسیدگی فرجامی نسبت به آن شده باشد. بنابراین فرجام خواهی مانع قطعی بودن حکم نیست و پس از طی مرحله فرجامی حکم به صورت نهایی در می آید. در قانون ازدواج بر خلاف قانون مدنی ، اصطلاح حکم قطعی بکاررفته است. معهذا با توجه به تبصره ماده4 قانون ازدواج که حکم را قابل استیناف و تمیز دانسته و اینکه در صورت وقوع طلاق قبل از حکم فرجامی نقض حکم نمی تواند موجب بطلان طلاق باشد و وضع را به صورت اولیه باز گرداند و در این شرایط درست نیست که زن بتواند به محض قطعیت حکم وقبل از رسیدگی و صدور حکم فرجامی خود را مطلقه سازد، لذا می توان گفت مقصود از حکم قطعی در ماده 4 قانون ازدواج همان حکم نهایی بوده است و از این لحاظ تفاوتی بین دو قانون نیست.
3-تبصره ماده 4قانون ازدواج در قانون مدنی آورده نشده شاید از آنرو که بنای قانون مدنی بر ذکر قواعد ماهوی بوده نه قواعد شکلی ، نظیر آنچه در تبصره مذکور آمده است. حال ببینیم آیا حکمی که دادگاه در زمان ما به استناد ماده 1119 قانون مدنی صادر می کند قابل استیناف و تمیز است یا نه و آیا قاعده راجع به مرور زمان که در جمله آخر تبصره ماده 4 قانون ازدواج ذکر شده امروز به قوت و اعتبار خود باقی است یا نه.
در مورد سوال اول می توان گفت: برابر لایحه قانونی دادگاه مدنی خاص مصوب مهر ماه 1358 این قبیل احکام که صدور آنها امروزه در صلاحیت دادگاه مزبور است اصولا قابل تجدید نظر است ولی قابل فرجام نمی باشد . ماده12 قانون مذکور چنین مقرر می دارد: احکام دادگاه در موارد زیر قطعی و در سایر موارد قابل تجدید نظر است.
1-در صورتی که حکم مستند به اقرار باشد. اقرار شفاهی در صورت مجلسید و به امضا مقر می رسد.
2-در صورتی که طرفین دعوی قبل از صدئر حکم از حق در خواست تجدید نظر صرفنظر کرده باشند.
3-حکم مستند به رای یک یا چند داور یا کارشناس که طرفین کتبا رای آنها را قاطع دعوی قرار داده باشند.
4- دعاوی مالی که خواسته دعوی بیش از دویست هزار ریال نباشدو
بند چهارم ماده که مربوط به دعاوی مالی است در مورد دعاوی مستند به ماده 1119 قانون مدنی مصداق پیدا نمی کند. اما اینگونه دعاوی ممکن است مشمول یکی از بندهای 1-2و3 ماده 12 باشد. در این صورت حکم دادکاه برابر قانون قطعی و غیر قابل تجدید نظر است. اما اگر حکم نه مستند به اقرار باشد نه مستند به رای یک یا چند داور یا کارشناس که طرفین رای آنها را قاطع دعوی قرار داده باشند و طرفین هم از حق در خواست تجدید نظر صرفنظر نکرده باشند، برابر قاعده کلی مندرج در صدر ماده 12، قابل تجدید نظر وبه دیگر سخن قابل استیناف است. پس قاعده کلی این است که حکم دادگاه در دعاوی مستند به ماده 1119 قانون مدنی قابل استیناف است جز در موارد سه گانه ای که ماده 12 لایحه قانونی دادگاههای مدنی خاص استثنا کرده است.
باید اضافه کرد که اگر در محلی دادگاه مدنی خاص تشکیل نشده و دعوی مستند به ماده 1119، طبق ماده4 لایحه قانونی مذکور در دادگاه عمومی اقامه شده باشد، رسیدگی یک درجه ای و حکم صادر از این دادگاه غیر قابل پژوهش است(ماده2قانون تشکیل دادگاههای عمومی مصوب مهر ماه 1358).
اما چرا اینگونه احکام غیر قابل فرجامند؟ از آنجا که لایحه قانونی مذکور فقط از تجدید نظر سخن گفته و می توان گفت به طور ضمنی فرجام را نفی کرده است و با توجه به اینکه احکام راجع به دعاوی خانوادگی به موجب قانون حمایت خانواده غیر قابل فرجام بوده و این قاعده تا کنون نسخ نشده است لذا می توان گفت احکامی که به استناد ماده 1119قانون مدنی صادر می شوند، که مربوط به دسته ای از دعاوی خانوادگی هستند غیرقابل فرجامند. بنابراین نظر ، تبصره ماده4 قانون ازدواج در قسمتی که مربوط به قابل تمیز بودن احکام یادشده می باشد منسوخ است. در مورد سوال دوم که مربوط به مرور زمان است ممکن است گفته شود که قاعده مندرج در جمله اخیر تبصره به قوت و اعتبار خود باقی است زیرا قاعده مزبور با هیچ یک از قوانین بعدی صریحا یا ضمنا نسخ نشده است، این یک قاعده استثنایی است که اصل غیرقابل مرور زمان بودن دعاوی خانوادگی را تخصیص می دهد. پس اگر زن ظرف 6ماه از تاریخ وقوع امری که حق استفاده از شرط وکالت را به او می دهد در دادگاه اقامه دعوی نکند، دیگر دعوای او در دادگاه مسموع نخواهد بود.
لیکن این نظر قابل ایراد است، زیرا دادگاه مدنی خاص نوعی دادگاه شرع است که از مجتهد جامع الشرایط یا منصوب از طرف وی تشکیل شده (ماده1 لایحه قانونی دادگاه مدنی خاص) و ترتیب رسیدگی آن تابع مقررات شرع است و در شرع مرور زمان در این گونه دعاوی مقررنشده است. بنابراین این حمله اخیر تبصره ماده4 قانون ازدواج را باید منسوخ تلقی کرد.
4-در ماده قانون ازدواج گفته شده است که زن به موجب شرط ضمن عقد می تواند خود را به طلاق بائن مطلقه کند ولی در قانون مدنی دو کلمه طلاق بائن حذف شده است شاید بدین جهت که بائن یا رجعی بودن طلاق یک حکم یا قاعده امری است که توافق طرفین در آن موثر نیست. قانون نوع طلاق را از نظر بائن یا رجعی بودن معین می کند، نه اراده طرفین. در باره اینکه چنین طلاقی بائن یا رجعی است بعدا سخن خواهیم گفت.
5-ماده4 قانون ازدواج و ماده 1119 قانون مدنی هر دو از شرط وکالت ضمن عقد نکاح یا عقد لازم دیگر سخن گفته اند . مزیت اینگونه شرط آن است که وکالت را که خود عقدی جایز است تابع غقد لازم قرار می دهد و مادام که عقد لازمی که شرط وکالت ضمن آن شده است باقی است هیچیک از طرفین نمی تواند وکالت را بهم زند و مخصوصا موکل(شوهر) حق عزل وکیل(زن ) را نخواهد داشت. واضح است که طریق توکیل زوجه در طلاق منحصر به مورد مذکور نیست بلکه شوهر می تواند، طبق قواعد عمومی وکالت، به موجب قرارداد مستقلی زن را وکیل خود در طلاق کند، همانطور که می تواند به شخص دیگری در این خصوص وکالت دهد. بدیهی است که در این صورت وکالت عقدی جایز است که هر یک از طرفین حق فسخ آن را دارد. پس شوهر می تواند هر وقت بخواهد وکیل خود را عزل کند مگر اینکه حق عزل وکیل را ضمن عقد لازمی از خود سلب کرده باشد(ماده679 قانون مدنی).
6- در هر دو ماده یاد شده از وکالت زن با حق توکیل سخن به میان آمده است. دادن حق توکیل به زن به موجب شرط ضمن عقد دارای این فایده است که زن می تواند چنانکه معمول است برای اجرای صیغه طلاق به شخصدیگری وکالت دهد. هر گاه زن حق توکیل نداشته باشد و به تعبیر قانون ، وکیل در توکیل نباشد، نمی تواند به دیگری برای این کار وکالت دهد. برابر ماده 672قانون مدنی وکیل در امری نمی تواند برای آن امر به دیگری وکالت دهد مگر اینکه صریحا یا به دلالت قرائن وکیل در توکیل باشد. بنابراین در صورتی که طرفین درباره حق توکیل، فوت کرده باشند، با توجه به اینکه در عرف امروز زنی از شوهر برای طلاق وکالت دارد خود صیغه طلاق را اجرا نمی کند، بلکه برای این امر به شخص دیگری وکالت می دهد می توان گفت قرائن دلالت بر آن دارد که حق توکیل به زن داده شده است. در این خصوص علاوه بر ماده 673قانون مدنی می توان به ماده 225قانون مزبور استناد کرد.
ج- چند مساءله
هر گاه ضمن عقد نکاح یا عقد لازم دیگر برای طلاق به طور مطلق به زن وکالت داده شود یعنی وکالت مقید به امری از قبیل ترک انفاق یا غیبت یا سوء قصد به حیات زن نباشد آیا این شرط درست است؟
اگر وکالت عام باشد چنانکه ضمن عقد شرط شود که زن از طرف شوهر وکیل و وکیل در توکیل است که هر وقت خواست خود را مطلقه کند آیا می توان شرط را درست دانست؟
در فقه اسلامی اشکالی در این گونه وکالت نیست زیرا چنانکه گفته شد بنابر اطلاق ادله فرقی بین توکیل زن و غیر او نیست و همانطور که شوهر می تواند به شخص دیگری وکالت مطلق یا عام برای طلاق زوجه خود دهد می تواند زن را وکیل مطلق یا عام در طلاق کند . اینگونه شرط نه خلاف مقتضای ذات عقد است نه نامشروع . پس اشکالی در صحت آن وجود ندارد.
از عموم بند اول ماده 4 قانون ازدواج و ماده 1119 قانون مدنی هم می توان این معنی را استنباط کرد. در بند اول این ماده مقرر شده است که طرفین عقد ازدواج می توانند هر شرطی که مخالف با مقتضای عقد مزبور نباشد در ضمن عقد ازدواج یا عقد لازم دیگر بنمایند… و آنچه پس از این قاعده عام در دو ماده مذکور آمده مثال هائی بیش نیست و منعی برای وکالت عام یا مطلق ایجاد نمی کند.
هر گاه شوهر برای طلاق به زن خود وکالت مطلق یا عام دهد ایا زن باید برای طلاق به دادگاه مدنی خاص رجوع کند یا می تواند بدون مراجعه به دادگاه خود را مطلقه سازد؟
طبق تبصره 2 ماده 3 لایحه قانون دادگاه مدنی خاص در مواردی که بین زوجین راجع به طلاق توافق شده باشد مراجعه به دادگاه لازم نیست . با توجه به این تبصره ممکن است گفته شود : در مسائله مورد نظر مراجعه به دادگاه لازم نیست زیرا در واقع با شرط وکالت مطلق یا عام برای طلاق بین زوجین راجع به طلاق توافق شده است. توافق برای طلاق که در قانون ذکر شده مطلق است و زمان و شکل خاصی ندارد و بکار بردن لفظ خاصی برای آن لازم نیست و توافق به هر شکل و صورتی و در هر زمانی واقع شود مشمول تبصره 2 ماده 3 قانون مذکور خواهد بود.
لیکن این نظر قابل خدشه است زیرا توافق تعبیر دیگری از قرار داد است و قرار داد راجع به طلاق هنگامی تحقق می پذیرد که زن و شوهر اراده خود را برای طلاق با شرایط مقرر برای قرار داد به صورتی اعلام کنند و صرف توکیل زن در طلاق به موجب شرط ضمن عقد برای تحقق این توافق کافی نیست زیرا اینگونه وکالت که به زن اختیار می دهد خود را از طرف شوهر مطلقه کند غیر از اعلام اراده و موافقت در مورد طلاق است . ممکن است زن وکالت در طلاق را برای خود تحصیل کند بدون اینکه در آن هنگام با طلاق موافق باشد و معمولا زن در زمان عقد نکاح قصد طلاق و موافقت با آن را ندارد. پس نمی توان شرط ضمن عقد نکاح را موافقت با طلاق بشمار آورد. توافق برای طلاق هنگامی واقع می شود که زن و شوهر طی قرار داد جداگانه ای اراده خود را در این زمینه اعلام کنند بدون اینکه بین اعلام اراده آنان ( ایجاب و قبول ) فاصله غیر متعارفی وجود داشته باشد . در این صورت نیازی به مراجعه به دادگاه برای طلاق نخواهد بود. اما اگر زن فقط وکالت عام یا مطلق برای طلاق داشته باشد باید طبق تبصره 2 ماده 3 لایحه قانونی دادگاه مدنی خاص برای طلاق به نمایندگی از شوهر به دادگاه رجوع کند و دادگاه پس از ارجاع امر به داوری در صورتی که بین زوجین سازش حاصل نشود اجازه طلاق صادر می کند و زن می تواند با در دست داشتن آن به دفتر خانه طلاق رجوع و خود را بوکالت از شوهر مطلقه نماید.
این راه حل به مصلحت خانواده هم نزدیکتر است چه ممکن است با ارجاع امر به داوری اختلاف بین زوجین فیصله یابد و مساءله طلاق منتفی گردد و بدینسان خانواده باقی بماند.
3- هر گاه زوجه با استفاده از وکالت که به موجب شرط ضمن عقد به او داده شده خود را مطلقه کند آیا این طلاق رجعی یا بائن است؟ به طوریکه از فقه اسلامی و قانون مدنی (ماده 1145 ) بر میآید طلاق جز موارد استثنایی مصرح در قانون رجعی است و چون طلاق زن به وکالت از شوهر از موارد طلاق بائن بشمار نیامده بنابراین اصولا رجعی است مگر اینکه مشمول یکی از موارد مذکور در ماده 1145 قانون مدنی و به عبارت روشن تر طلاق قبل از نزدیکی یا طلاق یائسه یا خلع و مبارات ویا طلاق سوم باشد.
ممکن است گفتهئ شود اگر طلاق مزبور رجعی باشد توکیل زن بی فایده خواهد بود زیرا شوهر می تواند با رجوعخود اثر طلاق را از میان ببرد در حالی که مقصود از این توکیل آن است که زن بتواند خود را از قید زندگی زناشوئی آزاد کند.
در پاسخ می توان گفت که این توکیل حتی در صورتی که طلاق رجعی باشد بی فایده نیست زیرا طلاقی که بدین سان واقع می شود در عدد طلاقها منظور می گردد و هنگامی که عدد طلاق به سه رسید طلاق بائن خواهد بود نه رجعی .
4- سوال دیگری که در اینجا مطرح می شود آن است که اگر ضمن عقد نکاح به زن وکالت در طلاق داده شده باشد و زن با وکالت از شوهر خود را مطلقه کند وسپس شوهر رجوع نماید آیا زن می تواند با استفاده از وکالت مجددا خود را طلاق دهد ؟ به دیگر سخن آیا با یک بار طلاق وکالت زن ارزش خود را از دست می دهد یا نه؟
چون وکالت در فرض ما برای یک بار طلاق نبوده و مطلق است و از سوی دیگر با رجوع شوهر اثر طلاق از میان رفته ازدواج سابق با شرائط آن و بدون نیاز به عقد جدید ادامه می یابد لذا می توان گفت شرط وکالت هم به قوت و اعتبار خود باقی می ماند و زن می تواند مجددا از آن استفاده کند.
هر گاه شوهر به زن بگوید خود را سه طلاقه کن و زن یک بار طلاق دهد آیا طلاق صحیح است یا باطل؟
ممکن است مقصود از سه طلاق با لفظ واحد (یک صیغه ) باشد یا سه طلاق صحیح شرعی با فاصله رجوع بین آنها . برفرض اول ممکن است به وقوع یک طلاق به طور صحیح در صورتی که سه طلاق در یک مجلس و با یک لفظ واقع شود قائل باشیم یا بطلان طلاق را در این صورت بپذیریم . بنابراین مساءله فروض مختلف پیدا می کند که باید آنها را بررسی کرد.
اول – مقصود شوهر سه طلاق با لفظ واحد است. برای پاسخ به اینکه آیا طلاقی که زن داده صحیح است یا نه باید مقدمتا به بحث راجع به سه طلاقه کردن زن در یک مجلس و با یک صیغه اشاره کنیم . فقهای عامه صحت این گونه طلاق را پذیرفته اند . اما بین فقهای امامیه در این باره اختلاف است. بعضی برآنند که اصلا طلاقی در این مورد واقع نمی شود. و برخی براین قولند که یک طلاق صحیحا واقع می شود و این قول مشهور است ودر تائید آن استدلال شده است به اینکه مقتضی برای تحقق یک طلاق وجود دارد و تفسیر طلاق به عدد سه مانع وقوع یک طلاق نخواهد بود و نیز یک طلاق با جمله فلانه طالق تحقق می یابد و کلمه ثلاثا (سه بار) ملغی است زیرا شرط درستی بیش از یک طلاق را که رجوع یا ازدواج مجدد می باشد فاقد است . بعلاوه پاره ای از روایات در این باره مورد استناد واقع شده است.
به هر حال این بحث کلی است و اختصاص به مساءله وکالت ندارد.
در مورد توکیل زن برای سه بار طلاق که مقصود از آن سه طلاق با یک لفظ باشد در صورتی که قائل به بطلان این گونه طلاق به طور کلی باشیم عملی که زن به وکالت از شوهر انجام می دهد (یک طلاق) بدون شبهه باطل خواهد بود زیرا وکالت زن برای طلاق فاسد بوده و او برای طلاق صحیح وکالت نداشته است. لیکن اگر صحت یک طلاق را به پیروی از قول مشهور بپذیریم احتمال می رود طلاقی که به وسیله زن واقع شده صحیح باشد زیرا در این فرض سخن شوهر خودت را سه طلاقه کن به منزله این است که بگوید خود را یک طلاق بده چه از سه طلاق فقط یکی معتبر است و اذن در سه طلاق متضمن اذن در یک طلاق نیز می باشد پس مانعی برای صحت آن نیست . و نیز احتمال می رود که طلاق زن باطل باشد زیرا توکیل برای سه طلاق به طور مجموعی و به عنوان امر واحد بوده و یک طلاق غیر از آن است بعلاوه وکالت تابع غرض موکل است و ممکن است غرض موکل به سه طلاق با یک لفظ تعلق گرفته باشد . بلکه اگر غرض موکل معلوم نباشد باید از مدلول لفظ پیروی و بالنتیجه حکم به بطلان وکالت نماییم . صاحب مسالک و جواهر بحق این قول را اقوی دانسته اند . علاوه بر دلائل مذکور از لحاظ اینکه با قبول آن موارد طلاق محدود تر می شود و این به مصلحت جامعه نزدیکتر است نیز می توان آن را ارجح دانست.
دوم- مقصود شوهر سه طلاق صحیح شرعی است. یعنی سه طلاق که بین آنها رجوع فاصله باشد و در اینجا دو صورت فرض می شود:
-صورت اول اینمه شوهر در رجوع هم صریحا به زن وزکالت داده باشد یا بگوییم: توکیل در طلاق مستلزم توکیل در رجوع است . در این فرض محتمل است که یک طلاق به طور صحیح واقع شود زیرا یک طلاق ضمن مورد وکالت(سه طلاق) آمده است و صحت یک طلاق(طلاق اول)است و نیز حکم به توقف طلاق دمک بر رجوع مستلزم صحت طلاق اول است. و نیز محتمل است طلاق مزبور باطل باشد بدین استدلال که مورد وکالت مجموع سه طلاق است که حاصل نشده و غرض موکل از سه طلاق بینونت تامه بوده که با یک طلاق تحقق نمی یابد. پس یک طلاق مورد وکالت نبوده است . صاحب جواهر در این مساله می گوید: تحقیق صحت است زیرا یک طلاق بعض مورد وکالت است که صحیحا واقع شده و انجام همه مورد وکالت بر وکیل واجب نیست مگر اینکه مراد سه طلاق به هیات اجتماعیه باشد، به نحوی که یک طلاق جزئی از مورد وکالت محسوب گردد. در این صورت صحت آن موکول به اتمام عمل است.
-صورت دوم اینکه شوهر در رجوع صریحا به زن وکالت نداده و توکیل در طلاق را هم مقتضی توکیل در رجوع ندانیم. در این صورت نیز دو احتمال است: یکی آنکه طلاق زن صحیح باشد زیرا مانعی برای آن نیست ومورد وکالت شامل یک طهم می باشد. احتمال دیگر انکه طلاق صحیح نیست زیرا توکیل برای مجموع سه طلاق بوده که واقع نشده است.
احتمال اول با توجه به اینکه عرفا در این گونه موارد امور متعدد(سه طلاق جداگانه) مورد نظر است نه امر واحد مرکب از سه جز و مانعی برای صحت یکی از آن امور نیست اقوی بنظر می رسد. صاحب مسالک نیز آن را احتمالی قوی تلقی کرده است. در واقع در این فرض مقصود شوهر این است که طلاق به وسیله زن واقع شود و رجوع در اختیار خود شوهر باشد. پس اگر شوهر بعد از طلاق رجوع کند زن می تواند با اعمال وکالت خود را مجددا مطلقه نماید. بعد از طلاق دوم نیز اگر شوهر رجوع کند زن می توان با استفاده از وکالت خود را برای بار سوم با رعایت مقررات طلاق دهد.
6-هر گاه شوهر به زن برای یک طلاق وکالت دهد وزن خود را سه طلاقه کند آیا طلاق واقع می شود یا نه؟
در این مساله نیز بین فروض مختلف می توان تفکیک کرد.
اول-زن سه طلاق با یک لفظ واقع ساخته است. در این فرض اگر قائل به بطلان طلاق به طور کلی در مورد سه طلاقه کردن زن با لفظ واحد باشیم طلاق مزبور بدون هیچ گونه شک وشبهه ای باطل خواهد بود و یک طلاق هم واقع نخواهد شد. اما اگر وقوع یک طلاق به طور صحیح را در مورد مذکور بپذیریم در صحت طلاق به وکالت در مساله مورد بحث دو وجه است . صاحب شرایع قول به وقوع یک طلاق را اشبه دانسته است. لیکنصاحب جواهر برآن است که طلاق اصلا باطل است زیرا خارج از مورد وکالت بوده است . چه بسا غرض موکل یک طلاق به طریق مخصوص بوده، نه یک طلاق که در ضمن سه واقع گردد، مگر اینکه قرینه ای وجود داشته باشد که این نوع طلاق را نیز در برگیرد.
دوم- زن سه طلاق متوالی با الفاظ جداگانه واقع ساخته است. در این فرض اشکالی در صحت طلاق اول نیست و دو طلاق دیگر، اعم از اینکه بعد از رجوع از طرف شوهر یا بدون آن واقع شده باشد باطل است زیرا خارج از مورد وکالت بوده است. و بدیهی است که بطلان این دو طلاق موجب بطلان طلاق اول که با شرایط مقرر واقع شده نخواهد بود.
بخش دوم : تفویض طلاق به زوجه
به اعتقاد جمهور فقهای عامه شوهر می تواند اختیار طلاق را به زوجه یا غیر او تفویض کند. برای روشن شدن مفهوم تفویض نخست باید فرق بین تفویض و توکیل را ، بدان گونه که فقهای عامه گفته اند شرح دهیم و سپس تفویض در فقه عامه و بالاخره تفویض در فقه امامیه و قانون مدنی را مورد بحث قرار دهیم.
الف-فرق بین تفویض و توکیل
در فرق بین تفویض وتوکیل در فقه عامه، بویژه فقه حنفیه نکاتی به شرح زیر گفته شده است.
در توکیل، وکیل به ارده موکل عمل می کند لیکن در تفویض مفوض الیه به ارده خود عمل می نماید. به عبارت دیگر تفویض تعلیق امر طلاق به مشیت اجنبی و تملیک طلاق به غیر است.
موکل می تواند وکیل خود را عزل کند چرا که وکالت عقدی جایز است در صورتی که در تفویض طلاق شوهر نمی تواند کسی را که امر طلاق به او تفویض شدهعزل نماید به دیگر سخن تفویض بر خلاف توکیل قابل رجوع نیست. معهذا فقهای شافعی گفته اند: در تفویض مادام که طلاق واقع نشده شوهر حق رجوع از آن را دارد.
اگر وکالت مطلق باشد اعمال آن مقید به وقت خاصی نیست در حالی که اگر تفویض مطلق باشد باید در مجلس تفویض اعمال شود چنانکه اگر طلاق به زن تفویض شده باشد زن باید در همان مجلسی خود را مطلقه کند و گرنه تفویض ارزش خود را از دست خواهد داد.
هر گاه شوهر بعد از تفویض طلاق مجنون شود در تفویض تاثیری نخواهد داشت در حالی که با جنون موکل وکالت منفسخ می شود.
فقهای حنفی گفته اند: در تفویض شرط نیست که مفوض الیه بلغ یا عاقل باشد در صورتی که در وکالت این امور شرط است.
تفویض نیازی به قبول مفوض الیه ندارد لیکن توکیل از انجا که عقد است به قبول وکیل نیاز دارد.
ب-تفویض در فقه عامه.
جمهور فقهای عامه تفویض طلاق به زوجه را جایز می دانند . حتی فقهای حنفی چنانکه اشاره کردیم توکیل زوجه در طلاق را تفویض بشمار می آورند بدین استدلال که وکیل کاری برای دیگران انجام می دهد ، در حالی که زن خود را مطلقه می کند و کاری به مشیت خود وبرای خود انجام می دهد. بنابراین توکیل اگر چه صریح باشد تفویض محسوب می شود. در مقابل حنابله می گویند: نیابت در طلاق چه به صورت توکیل باشد چه با صیغه تفویض یا تخبیر توکیل بشمار می آید.
جمهور فقهای عامه برای صحت تفویض به دلایل زیر استناد کرده اند:
1-آیه 28و29 از سوره احزاب: یا ایها النبی قل لازواجک ان کنتن تردن الحیوه الدنیا و زینتها فتعالین امتعکن و اسرحکن سراحا جمیلا. وان کنتن تردن الله و رسوله والدار الاخره فان الله اعد للمحسنات منکن اجرا عظیما. به روایت عامه زنان پیامبر (ص) از کمی نفقه به او شکایت بردند و این آیات در باره ایشان نازل شد. جمهور فقهای عامه می گویند: مقصود از اراده دنیا در آیه کریمه اختیار طلاق است وبدین ترتیب پیامبر (ص) امر طلاق را به زنان خود تفویض کرد و آنان را در این کار مخیر نمود که اگر خواستند خود را مطلقه کنند.
2-در صحیح بخاری از عایشه روایت شده است که: پیامبر خدا (ص) ما را مخیر کرد وما خدا ورسول او را اختیار کردیم و پیامبر (ص) آن را بر ما به چیزی نگرفت. ودر روایت دیگری آمده است : پس آن را طلاق بشمار نیاورد. این حدیث بنابر نظر جمهور فقهای عامه دلالت دارد بر اینکه اگر زنان پیامبر (ص) نفس خود را اختیار می کردند طلاق محسوب می شد.
ظاهریه بر خلاف جمهور، تفویض طلاق را منع کرده ودر تفسیر آیه گفته اند: مقصود تخییر زنان پیامبر (ص) بین دنیا وآخرت است نه تخییر بین فراق و بقا و معنی فتعالین امتعکن این است که اگر در زندگانی دنیا را انتخاب کردید پس بیایید که شما را طلاق دهم و بهره مندتان سازم. پس خداوند متعال به نبی خود امر فرموده که هر گاه زنانش دنیا را اختیار کردند آنان را طلاق دهد و این امر مستلزم آن نیست که امر طلاق در اختیار انان باشد.
جمهور در رد نظریه ظاهریه به روایت عایشه استدلال کرده اند که گفته است: پیامبر (ص) به او فرمود: ای عایشه همانا چیزی را به تو یاد آور می شوم که بجاست درباره آن شتاب نکنی و از والدین خود کسب تکلیف نمایی. می گویند کسب تکلیف (استثمار) از پدر ومادر نمی تواند مربوط به اختیار بین دنیا وآخرت باشد بلکه درباره اختیار بین بقا و فراق است.
الفظ تفویض-الفاظ تفویض طلاق به زوجه متعدد است و هر لفظی که دلالت بر تفویض کند برای تحقق آن کافی است. معهذا فقهای عامه مخصوصا سه لفظ را در این باب ذکر کرده اند. طلقی نفسک (خودت را طلاق بده) اختاری نفسک(نفس خود را اختیار کن)و امرک بیدک (کارت بدست خود است). فقهای حنفی بر آنند که صیغه تفویض ممکن است به لفظ صریح باشد مانند جمله اول، که در این صورت مثل خود طلاق نیازی به نیت(قصد) ندارد. و ممکن است به لفظ کنایه باشد، مانندجمله دوم و سوم که در این صورت تحقق تفویض احتیاج به نیت دارد، همانگونه که طلاق با الفاظ کنایه (به اعتقاد حنفیه) به نیت نیاز دارد . بنابراین اگر شوهر به زن بگوید: اختاری نفسک و نیت تفویض کند و زن بگوید: اخترت نفسی (نفس خود را اختیار کردم) و قصد طلاق کند طلاق واقع شده است. لیکن اگر زن کلمه نفسی را نگوید یا بگوید اخترت زوجی (شوهرم را اختیار کردم) یا نیت طلاق نکند طلاق واقع نمی شود.
صیغه تفویض ممکن است مقید به زمان معین باشد، یا عام بوده همه زمانها را در برگیرد یا مطلق باشد، اگر مقید به زمان معین باشد چنانکه شوهر بگوید خود را در این ماه مطلقه کن زن فقط اختیار طلاق در ان مدت را دارد و با انقضا مدت مزبور حق او در طلاق زائل می شود.
هر گاه تفویض عام باشد چنانکه شوهر بگوید هر وقت اراده کردی خود را طلاق بده در این مورد زن حق دارد خود را هر وقت خواست مطلقه کند.
اما اگر عبارت تفویض مطلق باشد چنانکه شوهر بگوید خود را طلاق بده بدون اینکه زمانی تعیین نماید زن فقط می تواند در همان مجلس خود را مطلقه کند و با برخاستن از مجلس تفویض حق او زائل می شود. و اگر از مجلس تفویض غایب باشد فقط در مجلسی که امر تفویض به اطلاع او می رسد حق طلاق دارد.
ج-تفویض در فقه امامیه و قانون مدنی- فقهای امامیه بجای تفویض بیشتر کلمه تخییر را بکار برده و در کتب خود آن را مورد بحث قرار داده اند. در واقع تخییر نوع بارز تفویض و عبارت از این است که شوهر به قصد تفویض طلاق به زوجه او را مخیر کند که نفس خود یا شوهر را اختیار نماید. فقهای امامیه در این مساله اختلاف نظر دارند .گروهی از جمله ابن جنید و ابن ابی عقیل و سید مرتضی (بنابر آنچه در پاره ای کتب از او نقل شده است) بر آنند که هر گاه زن به فوریت بعد از تخییر با اجتماع شرایط طلاق ، نفس خود را اختیار کند جدایی واقع می شود، بی آنکه به صیغه طلاق نیاز باشد و در تایید این نظر به اخبار و روایاتی چند استناد کرده اند از جمله صحیحه حمران از حضرت باقر که فرمود المخیره تبین من ساعتها من غیر طلاق (مخیره به محض اختیار نفس خود از شوهر بدون طلاق جدا می شود).
اما صاحب جواهر می گوید: این قول از اقوال نادره مهجوره است . به هر حال قول مشهور فقهای امامیه بر این است که در صورت تخییر ، طلاق وجدایی واقع نمی شود.
در تایید این قول دلایلی به شرح زیر آورده شده است:
1-اخباری که در تایید وقوع طلاق مورد استناد واقع شده محمول بر تقیه است.
2-صحیحه حمران محمول به سببی غیر از طلاق مانند تدلیس و عیب است و به بیان روشن تر مربوط به موردی است که زن به علتی مانند تدلیس و عیب حق فسخ نکاح را داشته باشد.
3- روایات و اخبار متعدد بر منبع تخییر و تفویض طلاق به زوجه دلالت دارند، از جمله خبر عیسی بن القاسم از ابی عبدالله (ع) : سالته عن رجل خیر امراته فاختارت نفسها بانت منه؟ قال لا انما هذا شی کان لرسول الله (ص) خاصه امر بذلک فعل و لو اخترن انفسهن لطلقهن و هو قول الله تعالی قل لازواجک الی آخره (از ان حضرت پرسیدم مردی زن خود را مخیر کرد وزن نفس خود را اختیار نمود. ایا جدایی حاصل می شود؟ فرمود نه.این کار ویژه رسول خدا بوده، بدان امر شده و آن را انجام داده است . واگر زنان پیامبر(ص) نفس خود را اختیار می کردند پیامبر آنان را طلاقمی داد و این سخن خدای تعالی است: قل لازواجک… تا آخر.
اخبار دیگری هم وارد شده که بر منبع تولیت زنان در طلاق به طور کلی دلالت دارد. هر چند که در آنها سخنی از تخییر به میان نیامده است . از جمله صحیح ابن قیس از ابی جعفر که فرمود: قضی علی(ع) فی رجل تزوج امراه فاصدقها و اشتطت ان بیدها الجماع والطلاق. قال خالفت السنه و ولیت الحق من لیس یاهله. قال و قضی علی(ع) ان علی الرجل النفقه بیده الجماع و الطلاق و ذلک السنه. علی ْ(ع) درباره مردی که با زنی ازدواج کرده و برای او مهر معین نموده وزن شرط کرده بود که نزدیکی و طلاق بدست او باشد به قضاوت نشسته فرمود: باسنت مخالفت کردی وحق را به کسی دادی که مستحق آن نیست. سپس علی(ع) در مقام قضا فرمود نفقه بر عهده مرد و نزدیکی و طلاق بدست اوست و این سنت است.
بنابراین ، تخییر بنابر قول مشهور فقهای امامیه جایز نیست و در صورتی که زن پس از تخییر نفس خود را اختیار کند طلاق واقع نمی شود.
به نظر صاحب جواهر بازگشت این مطلب به عدم صحت طلاق کنایی و طلاق معلق در فقه امامیه است و در اینجا دو احتمال است.
یکی اینکه تخییر از جانب شوهر، خود یک نوع طلاق کنائی باشد که معلق به اختیار زن است . دیگر اینکه سخن زن اخترت نفسی (نفس خود را اختیار کردم) کنایه در طلاق باشد. به هر حال نزد عامه هم طلاق به کنایه و هم طلاق معلق صحیح است ونیز آنان تخییر را صحیح دانسته اند. لیکن نزد فقهای امامیه هر دو نوع طلاق باطل است و بدین جهت تخییر را هم باطل دانسته اند.
نظر صاحب جواهر خالی از اشکالنیست زیرا اختلاف بین عامه وخاصه در مساله تفویض همیشه قابل بازگشت به اختلاف در طلاق کنایی و طلاق معلق نیست. مواردی از تفویض وجود دارد که نمی توان آنها را مشمول یکی از دو نوع طلاق مذکور دانست. چنانکه فقهای عامه گفته اند و در پیش به آن اشاره شد تفویض ممکن است باالفاظی صریح باشد مثل اینکه شوهر به زن بگوید. طلقی نفسک و زن هم صیغه طلاق را بکار برد. در این گونه موارد طلاق نه کنایی است نه معلق ودر عین حال تفویض وجود دارد، پس موضع خلاف را باید روشن کرد. موضع خلاف بین عامه وخاصه، بنابر آنچه از کتب فقهی بر می آید جایی است که شوهر اختیار جدائی را به یکی از دوصورت زیر به زن واگذار کند:
1-زن را مخیر نماید که فراق یا بقا زندگی زناشویی را برگزیند به گونه ای که اختیار فراق از جانب زن بدون اجرای صیغه طلاق موجب انحلال نکاح باشد و زن با بکار تعبیر دیگر جدائی را اختیار کند بی آنکه صیغه طلاق را جاری نماید. در فقه بحث است در اینکه این اختیار فراق نوعی از طلاق است یا سببی مستقل برای انحلال نکاح بشمار می آید.
2-شوهر ولایت خود را در طلاق به زن واگذار نماید به گونه ای که زن در عین حال که صیغه طلاق را بکار می برد اراده خود را اعلام کند، نه اراده شوهر را . به تعبیر دیگر زن به عنوان اصیل خود را طلاق دهد، نه به عنوان نماینده شوهر.
در این دو صورت تفویض بنا بر فقه امامیه باطل است و تفریق بین زوجین حاصل نمی شود. اما اگر مراد از تفویض یا تخییر توکیل زن در طلاق باشد و زن به نمایندگی از شوهر، با شرایط مقرربرای طلاق خود را مطلقه کند، این امر نزد کلیه کسانی که وکالت زوجه را در طلاق جایز می دانند بی اشکال است. جمهور فقهای امامیه هم با این گونه تفویض موافقند.
قانون مدنی:
قانون مدنی ایران در مورد تفویض یا تخییر ساکت است. معهذا از آنجا که این قانون محمول بر قول مشهور فقهای امامیه است تفویض یا تخییر را، بد انسان که فقهای عامه گفته اند نمی توان در حقوق مدنی ایران پذیرفت. لیکن اگر مقصود از تفویض یا تخییر توکیل زوجه در طلاق باشد،اشکالی در آن نخواهد بود.
نتیجه ومقایسه
بنابر آنچه گفتیم در فقه اسلامی اعم از عامه و خاصه، توکیل زن در طلاق پذیرفته شده است. قانون مدنی ایران و سایر قوانین کشورهای اسلامی هم در این خصوص از فقه تبعیت کرده اند. قانون مدنی ایران دو ماده به وکالت در طلاق اختصاص داده که یکی (ماده1138) مطلق است و اختصاص به وکالت زن ندارد و دیگر (ماده 1119) خاص توکیل زوجه در طلاق است. مزیت این گونه وکالت آن است که دست یابی به طلاق را برای زن آسان می سازد و اختیار مطلق مرد در طلاق را که در اکثر کشورهای اسلامی کما کان معتبر است تا حدی تعدیل می کند. به هر حال قانون مدنی ایران در این زمینه مبتنی بر فقه امامیه است و در پرتو فقه می توان مفهوم آن را روشن کرد.
نوشته : دکتر سید حسین صفائی
استاد دانشکده حقوق دانشگاه تهران
تحلیل مواد ٣٥٥قانون مدنی و ١٤٩ قانون ثبت
مقنن درماده 355 قانون مدنی و در صورت کمتر بودن مساحت واقعی ملک از مساحت مشروط در معامله ، حق فسخ برای مشتری و در صورت اضافه بودن مساحت واقعی ملک از مساحت مشروط ، حق فسخ برای بایع منظور نموده است .
از سوی دیگر ماده 384 قانون مدنی مقرر می دارد : ( هرگاه در حال معامله مبیع از حیث مقدار معین بوده و در وقت تسلیم .....مبیع زیاده از مقدار معین باشد زیاده مال بایع است ) .
ملاحظه می گردد که در این ماده ، کلمه ( مبیع ) بدون تعیین مصادیق و امثال آن ذکر شده و عنایت به انواع و اقسام مبیع در معاملات مشخص می دارد که چنین عبارتی نمی تواند نسبت به تمامی انواع مبیع قابل اعمال باشد و از مضمون ماده موصوف استنباط می گردد که آن ماده ناظر به مواردی است که مبیع مشتمل بر ( اشیاء متساوی الاجزاء ) و از همه مهمتر ( اجزای متشابه الاوصاف ) باشد بنحوی که هریک از اجزای مساوی مبیع دارای اوصاف یکسان و قیمت واحد باشند .
تردیدی نیست که اولاً جانمایی و مشخص نمودن حدود و موقعیت و سمت اضافه مساحت در املاک برای بایع و مرجع قضایی رسیدگی کننده به پرونده ، امری متعذر است ثانیاً بهای اجزای املاک ( خصوصاً در املاک داخل شهر ) بهیچ عنوان یکسان نیست و هر بخش از ملک بلحاظ نزدیک یا دور بودن از معابر و خیابانها و امکانات شهری ، دارای موقعیت و قیمتهای متفاوت بوده و جدا کردن بخشی از ملک مورد معامله و تحویل آن به بایع ، موجبات تضرر یکی از متعاملین را بدنبال خواهد داشت و بهمین سبب بنظر می رسد که حکم مقنن مقرر در ماده 384 قانون مدنی منصرف از بحث املاک باشد زیرا که اجزای هر ملکی (خصوصاً در داخل شهر ) با لحاظ موقعیت و سمت استقرار آن اجزاء از نظر اوصاف و قیمت اختلاف فاحش بلکه افحش دارند .
ماده 385 قانون مدنی با ذکر تمثیلاتی ( از جمله خانه یا فرش ) معیار و مبنای مهمی جهت اعمال قسمت اخیر ماده 384 قانون مدنی تعیین نموده و آن اینکه زیاده مبیع فقط در صورتی مال بایع است که تجزیه مبیع بدون ضرر ممکن باشد و حسب حکم مقنن در ماده 385 قانون مدنی چنانچه تجزیه مبیع بدون ضرر ممکن نباشد و مبیع بشرط بودن مقدار معین فروخته شده باشد جبران ضرر بایع منحصراً از طریق اعمال فسخ معامله ممکن خواهد بود .
ماده 149 قانون ثبت ( مصوب 26/12/1310 ) موخر بر ماده 384 قانون مدنی ( مصوب 18/2/1307 ) به تصویب رسیده است و بلحاظ تاخر در تصویب ، مخصص ماده 384 قانون مدنی و ناظر و وارد و حاکم بر ماده 384 قانون مدنی محسوب می گردد و قابل توجه است که ماده 149 قانون ثبت ، حکم اضافه بودن مساحت املاک مورد معامله بین اشخاص را آنهم مشروط به تحقق شرایط خاصی صراحتاً و منجزاً تعیین نموده و مقرر داشته که :
( نسبت به ملکی که با مساحت معین مورد معامله قرار گرفته باشد و بعداً معلوم شود اضافه مساحت دارد ...در صورتیکه اضافه مساحت در محدوده سند مالکیت بوده و به مجاورین تجاوزی نشده و در عین حال بین مالک و خریدار نسبت به اضافه مساحت قراری داده نشده باشد اداره ثبت سند را اصلاح و به ذینفع (فروشنده ) اخطار می نماید تا وجه تودیعی را از صندوق ثبت دریافت دارد ...) .
همانگونه که فوقاً ذکر گردید اعمال ماده 149 قانون ثبت نیز مشروط به وجود و تحقق شرایط خاصی است و زمانی می توان به ماده اخیرالذکر متوسل شد و استناد نمود که اولاً ملک ثبت شده و دارای سند رسمی باشد ثانیاً اضافه مساحت در محدوده سند مالکیت قرار گرفته باشد ثالثاً به مجاورین تجاوزی نشده رابعاً بین مالک و خریدار نسبت به اضافه مساحت قراری داده نشده باشد و نظر به اینکه حکم مندرج در ماده 149 قانون ثبت ، یک حکم استثنایی محسوب می گردد لذا می باید به تعاریف و شرایط مقرر و مندرج در متن ماده اکتفاء نمود و نباید آن را به غیر از آنچه که در متن ماده اشاره شده تسری داد .
مضافاً بنظر می رسد که باید بین حالتی که ملک بشرط داشتن مساحت معین مورد معامله قرار می گیرد و متراژ ملک رکن موثر در انجام معامله قرار گرفته با حالتی که متراژ ملک منحصراً واجد ( وصف مورد معامله ) را دارد تفاوت قائل شویم و از سیاق ماده 149 قانون ثبت چنین استنباط می گردد که حکم مقرر در ماده مذکور زمانی قابل اعمال است که متراژ ملک صرفاً جنبه وصفی داشته باشد نه شرطی زیرا در مواردی که متراژ ملک بعنوان شرط در معامله منظور گردد اعمال ماده 149 قانون ثبت ملازمه با این خواهد داشت که زیاده مبیع را قهراً به مالکیت مشتری وارد نمائیم لکن چنانچه متراژ بعنوان شرط نباشد و صرفاً بعنوان وصف در معامله منظور شود با اصلاح سند توسط اداره ثبت دیگر بحث دخول قهری زیاده بر مبیع به مالکیت مشتری منتفی خواهد بود .
نکته مهم دیگر اینکه حتی چنانچه اضافه مساحت مبیع ، خارج از مصادیق و شرایط مندرج در ماده 149 قانون ثبت باشد یقیناً رسیدن به هدف موردنظر یعنی اعاده مالکیت و اعاده تصرف بایع نسبت به زیاده بر مبیع مستلزم طرح دعوی در محاکم محترم دادگستری با خواسته ابطال سند رسمی انتقال نسبت به میزان اضافه مساحت موردنظراست و این اقدام از دو حال خارج نیست با این توضیح که یا می باید تقاضای ابطال سند رسمی نسبت به قسمت مفروزی از ملک را خواستار شد و یا اینکه بمقام ابطال سند رسمی انتقال نسبت به سهام مشاع از ملک برآمد و تردیدی نیست که ابطال سند رسمی انتقال نسبت به قسمت مفروز از ملک مورد معامله فاقد هرگونه مبنای قانونی و قراردادی است زیرا جانمایی و مشخص نمودن حدود و موقعیت و سمت اضافه مساحت در مورد معامله امری متعذر است و از سوی دیگر ابطال معامله و ابطال سند رسمی انتقال نسبت به سهام مشاعی از ملک نیزاز اینجهت که با ابطال موردنظر بایع صرفاً بر اجزای مشاع از مورد معامله ، تحصیل مالکیت خواهد نمود نه بر زیاده بر مساحت معین از مبیع ، چنین اقدامی موجه بنظر نمی رسد .
و با این ترتیب بنظر می رسد چنانچه اضافه مساحت در املاک ، مشمول شرایط مقرر در ماده 149 قانون ثبت باشد اقدام بشرح ماده یادشده موجبات استیفای حقوق بایع را فراهم خواهد نمود در غیر اینصورت فسخ معامله به استناد ماده 355 قانون مدنی تنها راهکار جلوگیری از تضرر بایع خواهد بود آنهم بشرطی که اسقاط کافه خیارات در مرحله انجام معامله از طرفین نشده باشد
بنابراین در صورتی که ملکی با سند رسمی فروخته شود وبعدا مساحت آن بیشتر درآید در اینجا مطابق ماده ١٤٩ مشتری (خریدار)باید براساس قیمت روز معامله ثمن اضافه را بدهد و اگر فروشنده قبول نکرد به صندوق ثبت بسپارد و تقاضای اصلاح سند کند
ورشکستگی در قانون تجارت مصوب ۱۳۱۱ با اصلاحات بعدی:
باب یازدهم- در ورشکستگی
فصل اول- در کلیات
ماده ۴۱۲– ورشکستگی تاجر یا شرکت تجارتی در نتیجه توقف از تأدیه وجوهی که بر عهده اوست حاصل میشود. حکم ورشکستگی تاجری را که حینالفوت در حال توقف بوده تا یک سال بعد از مرگ او نیز میتوان صادر نمود.
فصل دوم- در اعلان ورشکستگی و اثرات آن
ماده ۴۱۳– تاجر باید در ظرف۳ روز از تاریخ وقفه ای که در تأدیه قروض یا سایر تعهدات نقدی او حاصل شده است توقف خود را به دفتر محکمه بدایت محل اقامت خود اظهار نموده صورت حساب دارایی و کلیه دفاتر تجارتی خود را به دفتر محکمه مزبور تسلیم نماید.
ماده ۴۱۴– صورت حساب مذکور در ماده فوق باید مورّخ بوده و به امضاء تاجر رسیده و متضمن مراتب ذیل باشد:
۱- تعداد و تقویم کلیه اموال منقول و غیر منقول تاجر متوقف به طور مشروح.
۲- صورت کلیه قروض و مطالبات.
۳- صورت نفع و ضرر و صورت مخارج شخصی.
در صورت توقف شرکتهای تضامنی، مختلط یا نسبی اسامی و محل اقامت کلیه شرکاء ضامن نیز باید ضمیمه شود.
ماده ۴۱۵– ورشکستگی تاجر به حکم محکمه بدایت در موارد ذیل اعلام میشود:
الف- بر حسب اظهار خود تاجر.
ب- به موجب تقاضای یک یا چند نفر از طلبکارها.
ج- بر حسب تقاضای مدعیالعموم بدایت.
ماده ۴۱۶– محکمه باید در حکم خود تاریخ توقف تاجر را معین نماید و اگر در حکم معین نشد تاریخ توقف محسوب است.
ماده ۴۱۷– حکم ورشکستگی به طور موقت اجرا میشود.
ماده ۴۱۸– تاجر ورشکسته از تاریخ صدور حکم از مداخله در تمام اموال خود حتی آنچه که ممکن است در مدت ورشکستگی عاید او گردد ممنوع است. در کلیه اختیارات و حقوق مالی ورشکسته که استفاده از آن مؤثر در تأدیه دیون او باشد مدیر تصفیه قائم مقام ورشکسته بوده و حق دارد به جای او از اختیارات و حقوق مزبوره استفاده کند.
ماده ۴۱۹– از تاریخ حکم ورشکستگی هر کس نسبت به تاجر ورشکسته دعوایی از منقول یا غیر منقول داشته باشد باید بر مدیر تصفیه اقامه یا به طرفیت او تعقیب کند، کلیه اقدامات اجرایی نیز مشمول همین دستور خواهد بود.
ماده ۴۲۰– محکمه هر وقت صلاح بداند میتواند ورود تاجر ورشکسته را به عنوان شخص ثالث در دعوی مطروحه اجازه دهد.
ماده ۴۲۱– همین که حکم ورشکستگی صادر شد قروض مؤجل با رعایت تخفیفات مقتضیه نسبت به مدت به قروض حالّ مبدل میشود.
ماده ۴۲۲– هر گاه تاجر ورشکسته فته طلبی داده یا براتی صادر کرده که قبول نشده یا براتی را قبولی نوشته سایر اشخاصی که مسئول تأدیه وجه فته طلب یا برات میباشند باید با رعایت تخفیفات مقتضیه نسبت به مدت وجه آن را نقداً بپردازند یا تأدیه آن را در سر وعده تأمین نمایند.
ماده ۴۲۳– هر گاه تاجر بعد از توقف معاملات ذیل را بنماید باطل و بلا اثر خواهد بود:
۱- هر صلح محاباتی یا هبه و به طور کلی هر نقل و انتقال بلاعوض اعم از این که راجع به منقول یا غیر منقول باشد.
۲- تأدیه هر قرض اعم از حال یا مؤجل به هر وسیله که به عمل آمده باشد.
۳- هر معاملهای که مالی از اموال منقول یا غیر منقول تاجر را مقید نماید و به ضرر طلبکاران تمام شود.
ماده ۴۲۴– هر گاه در نتیجه اقامه دعوی از طرف مدیر تصفیه یا طلبکاری بر اشخاصی که با تاجر طرف معامله بوده یا بر قائم مقام قانونی آنها ثابت شود تاجر متوقف قبل از تاریخ توقف خود برای فرار از ادای دین یا برای اضرار به طلبکارها معامله ای نموده که متضمن ضرری بیش از ربع قیمت حینالمعامله بوده است آن معامله قابل فسخ است مگر این که طرف معامله قبل از صدور حکم فسخ تفاوت قیمت را بپردازد. دعوی فسخ در ظرف دو سال از تاریخ وقوع معامله در محکمه پذیرفته میشود.
ماده ۴۲۵– هر گاه محکمه به موجب ماده قبل حکم فسخ معامله را صادر نماید، محکوم علیه باید پس از قطعی شدن حکم مالی را که موضوع معامله بوده است عیناً به مدیر تصفیه تسلیم و قیمت حینالمعامله آن را قبل از آنکه دارایی تاجر به غرما تقسیم شود دریافت دارد و اگر عین مال مزبور در تصرف او نباشد تفاوت قیمت را خواهد داد.
ماده ۴۲۶– اگر در محکمه ثابت شود که معامله به طور صوری یا مسبوق به تبانی بوده است آن معامله خود به خود باطل – عین و منافع مالی که موضوع معامله بوده مسترد و طرف معامله اگر طلبکار شود جزو غرما حصه خواهد برد.
فصل سوم- در تعیین عضو ناظر
ماده ۴۲۷– در حکمی که به موجب آن ورشکستگی تاجر اعلام میشود محکمه یک نفر را به سمت عضو ناظر معین خواهد کرد.
ماده ۴۲۸– عضو ناظر مکلف به نظارت در اداره امور راجعه به ورشکستگی و سرعت جریان آن است.
ماده ۴۲۹– تمام منازعات ناشیه از ورشکستگی را که حل آن از صلاحیت محکمه است عضو ناظر به محکمه راپرت خواهد داد.
ماده ۴۳۰– شکایت از تصمیمات عضو ناظر فقط در مواردی ممکن است که این قانون معین نموده.
ماده ۴۳۱– مرجع شکایت محکمهای است که عضو ناظر را معین کرده.
ماده ۴۳۲– محکمه همیشه میتواند عضو ناظر را تبدیل و دیگری را به جای او بگمارد.
فصل چهارم- در اقدام به مهر و موم و سایر اقدامات اولیه نسبت به ورشکسته
ماده ۴۳۳– محکمه در حکم ورشکستگی امر به مهر و موم را نیز میدهد.
ماده ۴۳۴– مهر و موم باید فوراً به توسط عضو ناظر به عمل آید مگر در صورتی که به عقیده عضو مزبور برداشتن صورت دارایی تاجر در یک روز ممکن باشد در این صورت باید فوراً شروع به برداشتن صورت شود.
ماده ۴۳۵– اگر تاجر ورشکسته به مفاد ۴۱۳ و ۴۱۴ عمل نکرده باشد محکمه در حکم ورشکستگی قرار توقیف تاجر را خواهد داد.
ماده ۴۳۶– قرار توقیف ورشکسته در مواقعی نیز داده خواهد شد که معلوم گردد به واسطه اقدامات خود از اداره و تسویه شدن عمل ورشکستگی میخواهد جلوگیری کند.
ماده ۴۳۷– در صورتی که تاجر مقروض فرار کرده یا تمام یا قسمتی از دارایی خود را مخفی نموده باشد امین صلح میتواند بر حسب تقاضای یک یا چند نفر از طلبکاران فوراً اقدام به مهر و موم نماید و باید بلافاصله این اقدام خود را به مدعیالعموم اطلاع دهد.
ماده ۴۳۸– انبارها و حجرهها و صندوق و اسناد و دفاتر و نوشتجات و اسباب و اثاثیه تجارتخانه و منزل تاجر باید مهر و موم شود.
ماده ۴۳۹– در صورت ورشکستگی شرکتهای تضامنی – مختلط یا نسبی اموال شخصی شرکاء ضامن مهر و موم نخواهد شد مگر این که حکم ورشکستگی آنها در ضمن حکم ورشکستگی شرکت یا به موجب حکم جداگانه صادر شده باشد.
تبصره- در مورد این ماده و ماده فوق مستثنیات دین از مهر و موم معاف است.
فصل پنجم- در مدیر تصفیه
ماده ۴۴۰– محکمه در ضمن حکم ورشکستگی یا منتها در ظرف پنج روز پس از صدور حکم یک نفر را به سمت مدیریت تصفیه معین میکند.
ماده ۴۴۱– اقدامات مدیر تصفیه برای تهیه صورت طلبکاران و اخطار به آنها و مدتی که در آن مدت طلبکاران باید خود را معرفی نمایند و به طور کلی وظایف مدیر تصفیه علاوه بر آن قسمتی که به موجب این قانون معین شده بر طبق نظامنامهای که از طرف وزارت عدلیه تنظیم میشود معین خواهد شد.
ماده ۴۴۲– میزان حقالزحمه مدیر تصفیه را محکمه در حدود مقررات وزارت عدلیه معین خواهد کرد.
فصل ششم- در وظایف مدیر تصفیه
مبحث اول- در کلیات
ماده ۴۴۳– اگر مهر و موم قبل از تعیین مدیر تصفیه به عمل نیامده باشد مدیر مزبور تقاضای انجام آن را خواهد نمود.
ماده ۴۴۴– عضو ناظر به تقاضای مدیر تصفیه به او اجازه میدهد که اشیاء ذیل را از مهر و موم مستثنی کرده و اگر مهر و موم شده است از توقیف خارج نماید.
۱- البسه و اثاثیه و اسبابی که برای حوائج ضروری تاجر ورشکسته و خانواده او لازم است.
۲- اشیایی که ممکن است قریباً ضایع شود یا کسر قیمت حاصل نماید.
۳- اشیایی که برای به کار انداختن سرمایه تاجر ورشکسته و استفاده زا آن لازم است در صورتی که توقیف آنها موجب خسارت ارباب طلب باشد. اشیاء مذکور در فقره ثانیه و ثالثه باید فوراً تقویم و صورت آن برداشته شود.
ماده ۴۴۵– فروش اشیایی که ممکن است قریباً ضایع شده یا کسر قیمت حاصل کند و اشیایی که نگاه داشتن آنها مفید نیست و همچنین به کار انداختن سرمایه تاجر ورشکسته با اجازه عضو ناظر به توسط مدیر تصفیه به عمل میآید.
ماده ۴۴۶– دفتردار محکمه، دفاتر تاجر ورشکسته را به اتفاق عضو ناظر یا امین صلحی که آنها را مهر و موم نموده است از توقیف خارج کرده پس از آنکه ذیل دفاتر را بست آنها را به مدیر تصفیه تسلیم مینماید.
دفتردار باید در صورت مجلس کیفیت دفاتر را به طور خلاصه قید کند، اوراق تجارتی هم که وعده آنها نزدیک است یا باید قبولی آنها نوشته شود و یا نسبت به آنها باید اقدامات تأمینیه به عمل آید، از توقیف خارج شده در صورت مجلس ذکر و به مدیر تصفیه تحویل میشود تا وجه آن را وصول نماید و فهرستی که از مدیر تصفیه گرفته میشود به عضو ناظر تسلیم میگردد، سایر مطالبات را مدیر تصفیه در مقابل قبضی که میدهد وصول مینماید مراسلاتی که به اسم تاجر ورشکسته میرسد به مدیر تصفیه تسلیم و به توسط او باز میشود و اگر خود ورشکسته حاضر باشد در باز کردن مراسلات میتواند شرکت کند.
ماده ۴۴۷– تاجر ورشکسته در صورتی که وسیله دیگری برای اعاشه نداشته باشد میتواند نفقه خود و خانوادهاش را از دارایی خود درخواست کند- در این صورت عضو ناظر نفقه و مقدار آن را با تصویب محکمه معین مینماید.
ماده ۴۴۸– مدیر تصفیه تاجر ورشکسته را برای بستن دفاتر احضار مینماید برای حضور او منتها چهل و هشت ساعت مهلت داده میشود در صورتی که تاجر حاضر نشد با حضور عضو ناظر اقدام به عمل خواهد آمد، تاجر ورشکسته میتواند در موقع کلیه عملیات تأمینیه حاضر باشد.
ماده ۴۴۹– در صورتی که تاجر ورشکسته صورت دارایی خود را تسلیم ننموده باشد مدیر تصفیه آن را فوراً به وسیله دفاتر و اسناد مشارالیه و سایر اطلاعاتی که تحصیل مینماید تنظیم میکند.
ماده ۴۵۰– عضو ناظر مجاز است که راجع به تنظیم صورت دارایی و نسبت به اوضاع و احوال ورشکستگی از تاجر ورشکسته و شاگردها و مستخدمین او و همچنین از اشخاص دیگر توضیحات بخواهد و باید از تحقیقات مذکوره صورت مجلس ترتیب دهد.
مبحث دوم- در رفع توقیف و ترتیب صورت دارایی
ماده ۴۵۱– مدیر تصفیه پس از تقاضای رفع توقیف شروع به تنظیم صورت دارایی نموده و تاجر ورشکسته را هم در این موقع احضار میکند ولی عدم حضور او مانع از عمل نیست.
ماده ۴۵۲– مدیر تصفیه به تدریجی که رفع توقیف میشود صورت دارایی را در دو نسخه تهیه مینماید. یکی از نسختین به دفتر محکمه تسلیم شده و دیگری در نزد او میماند.
ماده ۴۵۳– مدیر تصفیه میتواند برای تهیه صورت دارایی و تقویم اموال از اشخاصی که لازم بداند استمداد کند صورت اشیایی که موافق ماده ۴۴۴ در تحت توقیف نیامده ولی قبلاً تقویم شده است ضمیمه صورت دارایی خواهد شد.
ماده ۴۵۴– مدیر تصفیه باید در ظرف پانزده روز از تاریخ مأموریت خود صورت خلاصهای از وضعیت ورشکستگی و همچنین از علل و اوضاعی که موجب آن شده و نوعی ورشکستگی که ظاهراً به نظر میآید ترتیب داده به عضو ناظر بدهد. عضو ناظر صورت مزبور را فوراً به مدعیالعموم ابتدایی محل تسلیم مینماید.
ماده ۴۵۵– صاحب منصبان پارکه میتوانند فقط به عنوان نظارت به منزل تاجر ورشکسته رفته و در حین برداشتن صورت دارایی حضور به هم رسانند. مأمورین پارکه در هر موقع حق دارند به دفاتر و اسناد و نوشتجات مربوطه به ورشکستگی مراجعه کنند. این مراجعه نباید باعث تعطیل جریان امر باشد.
مبحث سوم- در فروش اموال و وصول مطالبات
ماده ۴۵۶– پس از تهیه شدن صورت دارایی تمام مالالتّجاره و وجه نقد و اسناد طلب و دفاتر و نوشتجات و اثاثیه (به غیر از مستثنیات دین) و اشیاء تاجر ورشکسته به مدیر تصفیه تسلیم میشود.
ماده ۴۵۷– مدیر تصفیه با نظارت عضو ناظر به وصول مطالبات مداومت مینماید و همچنین میتواند با اجازه مدعیالعموم و نظارت عضو ناظر به فروش اثاثالبیت و مالالتّجاره تاجر مباشرت نماید، لیکن قبلاً باید اظهارات تاجر ورشکسته را استماع یا لااقل مشارالیه را برای دادن توضیحات احضار کند، ترتیب فروش به موجب نظامنامه وزارت عدلیه معین خواهد شد.
ماده ۴۵۸– نسبت به تمام دعاوی که هیأت طلبکارها در آن ذینفع میباشند مدیر تصفیه با اجازه عضو ناظر میتواند دعوی را به صلح خاتمه دهد اگر چه دعاوی مزبوره راجع به اموال غیر منقول باشد و در این مورد تاجر ورشکسته باید احضار شده باشد.
ماده ۴۵۹– اگر موضوع صلح قابل تقویم نبوده یا بیش از پنج هزار ریال باشد صلح لازمالاجراء نخواهد بود مگر این که محکمه آن صلح را تصدیق نماید در موقع تصدیق صلح نامه تاجر ورشکسته احضار میشود و در هر صورت مشارالیه حق دارد که به صلح اعتراض کند- اعتراض ورشکسته در صورتی که صلح راجع به اموال غیر منقول باشد برای جلوگیری از صلح کافی خواهد بود تا محکمه تکلیف صلح را معین نماید.
ماده ۴۶۰– وجوهی که به توسط مدیر تصفیه دریافت میشود باید فوراً به صندوق عدلیه محل تسلیم گردد. صندوق مزبور حساب مخصوصی برای عمل ورشکسته اعم از عایدات و مخارج باز میکند، وجوه مزبور از صندوق مسترد نمیگردد مگر به حواله عضو ناظر و تصدیق مدیر تصفیه.
مبحث چهارم- در اقدامات تأمینیه
ماده ۴۶۱– مدیر تصفیه مکلف است از روز شروع به مأموریت اقدامات تأمینیه برای حفظ حقوق تاجر ورشکسته نسبت به مدیونین او به عمل آورد.
مبحث پنجم- در تشخیص مطالبات طلبکاره
ماده ۴۶۲– پس از صدور حکم ورشکستگی طلبکارها مکلفند- در مدتی که به موجب اخطار مدیر تصفیه در حدود نظامنامه وزارت عدلیه معین شده- اسناد طلب خود یا سواد مصدق آن را به انضمام فهرستی که کلیه مطالبات آنها را معین مینماید به دفتر دارد محکمه تسلیم کرده قبض دریافت دارند.
ماده ۴۶۳– تشخیص مطالبات طلبکارها در ظرف سه روز از تاریخ انقضای مهلت مذکور در ماده قبل شروع شده بدون وقفه در محل و روز و ساعاتی که از طرف عضو ناظر معین میگردد به ترتیبی که در نظامنامه معین خواهد شد- تعقیب میشود.
ماده ۴۶۴– هر طلبکاری که طلب او تشخیص یا جزء صورتحساب دارایی منظور شده میتواند در حین تشخیص مطالبات سایر طلبکارها حضور به هم رسانیده و نسبت به طلبهایی که سابقاً تشخیص شده یا فعلاً در تحت رسیدگی است اعتراض نماید- همین حق را خود تاجر ورشکسته هم خواهد داشت.
ماده ۴۶۵– محل اقامت طلبکارها و وکلای آنها در صورت مجلس تشخیص مطالبات معین و به علاوه توصیف مختصری از سند داده میشود و تعیین قلم خوردگی یا تراشیدگی یا الحاقات بین السطور نیز باید در صورت مجلس قید و این نکته مسلم شود که طلب مسلم یا متنازع فیه است.
ماده ۴۶۶– عضو ناظر میتواند به نظر خود امر به ابراز دفاتر طلبکارها دهد یا از محکمه محل تقاضا نماید صورتی از دفاتر طلبکارها استخراج کرده و نزد او بفرستد.
ماده ۴۶۷– اگر طلب مسلم و قبول شد مدیر تصفیه در روی سند عبارت ذیل را نوشته و امضاء مینماید و عضو ناظر نیز آن را تصدیق میکند:
«جزو قروض … مبلغ … قبول شد به تاریخ …»
هر طلبکار باید در ظرف مدت و به ترتیبی که به موجب نظامنامه وزارت عدلیه معین میشود التزام بدهد طلبی را که اظهار کرده طلب حقیقی و بدون قصد استفاده نامشروع است.
ماده ۴۶۸– اگر طلب متنازع فیه واقع شد عضو ناظر میتواند حل قضیه را به محکمه رجوع و محکمه باید فوراً از روی راپرت عضو ناظر رسیدگی نماید محکمه میتواند امر دهد که با حضور عضو ناظر تحقیق در امر به عمل آید و اشخاصی را که میتوانند راجع به این طلب اطلاعاتی دهند عضو ناظر احضار یا از آنها کسب اطلاع کند.
ماده ۴۶۹– در موقعی که اختلاف راجع به تشخیص طلبی به محکمه رجوع شده و قضیه طوری باشد که محکمه نتواند در ظرف پانزده روز حکم صادر کند باید بر حسب اوضاع امر دهد که انعقاد مجلس هیأت طلبکارها برای ترتیب قرارداد ارفاقی به تأخیر افتد و یا این که منتظر نتیجه رسیدگی نشده و مجلس مزبور منعقد شود.
ماده ۴۷۰– محکمه میتواند در صورت تصمیم به انعقاد مجلس، قرار دهد که صاحب طلب متنازع فیه معادل مبلغی که محکمه در قرار مزبور معین میکند موقتاً طلبکار شناخته شده در مذاکرات هیأت طلبکارها برای مبلغ مذکور شرکت نماید.
ماده ۴۷۱– در صورتی که طلبی مورد تعقیب جزایی واقع شده باشد محکمه میتواند قرار تأخیر مجلس را بدهد ولی اگر تصمیم به عدم تأخیر مجلس نمود نمیتواند صاحب آن طلب را موقتاً جزو طلبکاران قبول نماید و مادام که محاکم صالحه حکم خود را ندادهاند طلبکار مزبور نمیتواند به هیچ وجه در عملیات راجعه به ورشکستگی شرکت کند.
ماده ۴۷۲– پس از انقضای مهلتهای معین در مواد ۴۶۲ و ۴۶۷ به ترتیب قرارداد ارفاقی و به سایر عملیات راجعه به ورشکستگی مداومت میشود.
ماده ۴۷۳– طلبکارهایی که در مواعد معینه حاضر نشده و مطابق ماده ۴۶۲ عمل نکردند نسبت به عملیات و تشخیصات و تصمیماتی که راجع به تقسیم وجوه قبل از آمدن آنها به عمل آمده حق هیچ گونه اعتراضی ندارند ولی در تقسیماتی که ممکن است بعد به عمل آید جزء غرما حساب میشوند بدون این که حق داشته باشند حصه ای را که در تقسیمات سابق به آنها تعلق میگرفت از اموالی که هنوز تقسیم نشده مطالبه ای نمایند.
ماده ۴۷۴– اگر اشخاصی نسبت به اموال متصرفی تاجر ورشکسته دعوی خیاراتی دارند و صرف نظر از آن نمیکنند باید آن را در حین تصفیه عمل ورشکستگی ثابت نموده و به موقع اجراء گذارند.
ماده ۴۷۵– حکم فوق درباره دعوی خیاراتی نیز مجری خواهد بود که تاجر ورشکسته نسبت به اموال متصرفی خود یا دیگران دارد مشروط بر این که بر ضرر طلبکارها نباشد.
فصل هفتم- در قرارداد ارفاقی و تصفیه حساب تاجر ورشکسته
مبحث اول- در دعوت طلبکارها و مجمع عمومی آنها
ماده ۴۷۶– عضو ناظر در ظرف هشت روز از تاریخ موعدی که به موجب نظامنامه مذکور در ماده ۴۶۷ معین شده به توسط دفتردار محکمه کلیه طلبکارهایی را که طلب آنها تشخیص و تصدیق یا موقتاً قبول شده است برای مشاوره در انعقاد قرارداد ارفاقی دعوت مینماید، موضوع دعوت مجمع عمومی طلبکارها در رقعههای دعوت و اعلانات مندرجه در جراید باید تصریح شود.
ماده ۴۷۷– مجمع عمومی مزبوره در محل و روز و ساعتی که از طرف عضو ناظر معین شده است در تحت ریاست مشارالیه منعقد میشود- طلبکارهایی که طلب آنها تشخیص و تصدیق شده است و همچنین طلبکارهایی که طلب آنها موقتاً قبول گردیده یا وکیل ثابتالوکاله آنها حاضر میشوند تاجر ورشکسته نیز به این مجمع احضار میشود مشارالیه باید شخصاً حاضر گردد و فقط وقتی میتواند اعزام وکیل نماید که عذر موجه داشته و صحت آن به تصدیق عضو ناظر رسیده باشد.
ماده ۴۷۸– مدیر تصفیه به مجمع طلبکارها راپرتی از وضعیت ورشکستگی و اقداماتی که به عمل آمده و عملیاتی که با استحضار تاجر ورشکسته شده است میدهد راپرت مزبور به امضاء مدیر تصفیه رسیده به عضو ناظر تقدیم میشود و عضو ناظر باید از کلیه مذاکرات و تصمیمات مجمع طلبکارها صورت مجلس ترتیب دهد.
مبحث دوم- در قرارداد ارفاقی
فقره اول- در ترتیب قرارداد ارفاقی
ماده ۴۷۹– قرارداد ارفاقی بین تاجر ورشکسته و طلبکارهای او منعقد نمیشود مگر پس از اجرای مراسمی که در فوق مقرر شده است.
ماده ۴۸۰– قرارداد ارفاقی فقط وقتی منعقد میشود که لااقل نصف به علاوه یک نفر از طلبکارها با داشتن لااقل سه ربع از کلیه مطالباتی که مطابق مبحث پنجم از فصل ششم تشخیص و تصدیق شده یا موقتاً قبول گشته است در آن قرار دارد شرکت نموده باشد و الا بلا اثر خواهد بود.
ماده ۴۸۱– هر گاه در مجلس قرارداد ارفاقی، اکثریت طلبکارها عدداً حاضر شوند ولی از حیث مبلغ دارای سه ربع از مطالبات نباشند یا آنکه دارای سه ربع از مطالبات باشند ولی اکثریت عددی را حائز نباشند نتیجه حاصله از آن مجلس معلق و قرار انعقاد مجلس ثانی برای یک هفته بعد داده میشود.
ماده ۴۸۲– طلبکارهایی که در مجلس اول خود یا وکیل ثابتالوکاله آنها حاضر بوده و صورت مجلس را امضاء نمودهاند مجبور نیستند در مجلس ثانی حاضر شوند مگر آنکه بخواهند در تصمیم خود تغییری دهند، ولی اگر حاضر نشدند تصمیمات سابق آنها به اعتبار خود باقی است- اگر در جلسه ثانی اکثریت عددی و مبلغی مطابق ماده ۴۸۰ تکمیل شود قرارداد ارفاقی قطعی خواهد بود.
ماده ۴۸۳– اگر تاجر به عنوان ورشکسته به تقلب محکوم شده باشد قرارداد ارفاقی منعقد نمیشود- در موقعی که تاجر به عنوان ورشکسته به تقلب تعقیب میشود لازم است طلبکارها دعوت شوند و معلوم کنند که آیا با احتمال حصول برائت تاجر و انعقاد قرارداد ارفاقی تصمیم خود را در امر مشارالیه به زمان حصول نتیجه رسیدگی به تقلب موکول خواهند کرد یا تصمیم فوری خواهند گرفت اگر بخواهند تصمیم را موکول به زمان بعد نمایند باید طلبکارهای حاضر از حیث عده و از حیث مبلغ اکثریت معین در ماده ۴۸۰ را حائز باشند چنانچه در انقضای مدت و حصول نتیجه رسیدگی به تقلب بنای انعقاد قرارداد ارفاقی شود قواعدی که به موجب مواد قبل مقرر است در این موقع نیز باید معمول گردد.
ماده ۴۸۴– اگر تاجری به عنوان ورشکستگی به تقصیر محکوم شود انعقاد قرارداد ارفاقی ممکن است لیکن در صورتی که تعقیب تاجر شروع شده باشد طلبکارها میتوانند تا حصول نتیجه تعقیب و یا رعایت مقررات ماده قبل تصمیم در قرارداد را به تأخیر بیاندازند.
ماده ۴۸۵– کلیه طلبکارها که حق شرکت در انعقاد قرارداد ارفاقی داشتهاند میتوانند راجع به قرارداد اعتراض کنند، اعتراض باید موجه بوده و در ظرف یک هفته از تاریخ قرارداد به مدیر تصفیه و خود تاجر ورشکسته ابلاغ شود و الا از درجه اعتبار ساقط خواهد بود. مدیر تصفیه و تاجر ورشکسته به اولین جلسه محکمه که به عمل ورشکستگی رسیدگی میکند احضار میشوند.
ماده ۴۸۶– قرارداد ارفاقی باید به تصدیق محکمه برسد و هر یک از طرفین قرارداد میتواند تصدیق آن را از محکمه تقاضا نماید محکمه نمیتواند قبل از انقضای مدت یک هفته مذکور در ماده قبل تصمیمی راجع به تصدیق اتخاذ نماید- هر گاه در ظرف این مدت از طرف طلبکارهایی که حق اعتراض دارند اعتراضاتی به عمل آمده باشد محکمه باید در موضوع اعتراضات و تصدیق قرارداد ارفاقی حکم واحد صادر کند- اگر اعتراضات تصدیق شود قرارداد نسبت به تمام اشخاص ذینفع بلا اثر میشود.
ماده ۴۸۷– قبل از آنکه محکمه در باب تصدیق قرارداد رأی دهد عضو ناظر باید راپرتی که متضمن کیفیت ورشکستگی و امکان قبول قرارداد باشد به محکمه تقدیم نماید.
ماده ۴۸۸– در صورت عدم رعایت قواعد مقرره محکمه از تصدیق قرارداد ارفاقی امتناع خواهد نمود.
فقره دوم- در اثرات قرارداد ارفاقی
ماده ۴۸۹– همین که قرارداد ارفاقی تصدیق شد نسبت به طلبکارهایی که در اکثریت بودهاند یا در ظرف ده روز از تاریخ تصدیق آن را امضاء نمودهاند قطعی خواهد بود ولی طلبکارهایی که جزو اکثریت نبوده و قرارداد را هم امضاء نکردهاند میتوانند سهم خود را موافق آنچه از دارایی تاجر به طلبکارها میرسد دریافت نمایند لیکن حق ندارند در آتیه از دارایی تاجر ورشکسته بقیه طلب خود را مطالبه کنند مگر پس از تأدیه تمام طلب کسانی که در قرارداد ارفاقی شرکت داشته یا آن را در ظرف ده روز مزبور امضاء نمودهاند.
ماده ۴۹۰– پس از تصدیق شدن قرارداد ارفاقی دعوی بطلان نسبت به آن قبول نمیشود مگر این که پس از تصدیق مکشوف شود که در میزان دارایی یا مقدار قروض حیلهای به کار رفته و قدر حقیقی قلمداد نشده است.
ماده ۴۹۱– همین که حکم محکمه راجع به تصدیق قرارداد قطعی شد مدیر تصفیه صورت حساب کاملی با حضور عضو ناظر به تاجر ورشکسته میدهد که در صورت عدم اختلاف بسته میشود.
مدیر تصفیه کلیه دفاتر و اسناد و نوشتجات و همچنین دارایی ورشکسته را به استثنای آنچه که باید به طلبکارانی که قرارداد ارفاقی را امضاء نکردهاند داده شود به مشارالیه رد کرده رسید میگیرد و پس از آنکه قرار تأدیه سهم طلبکاران مذکور را داد مأموریت مدیر تصفیه ختم میشود- از تمام این مراتب عضو ناظر صورت مجلسی تهیه مینماید و مأموریتش خاتمه مییابد.
در صورت تولید اختلاف محکمه رسیدگی کرده و حکم مقتضی خواهد داد.
فقره سوم- در ابطال یا فسخ قرارداد ارفاقی
ماده ۴۹۲– در موارد ذیل قرارداد ارفاقی باطل است:
۱- در مورد محکومیت تاجر به ورشکستگی به تقلب.
۲- در مورد ماده ۴۹۰.
ماده ۴۹۳– اگر محکمه حکم بطلان قرارداد ارفاقی را بدهد ضمانت ضامن یا ضامنها (در صورتی که باشد) به خودی خود ملغی میشود.
ماده ۴۹۴– اگر تاجر ورشکسته شرایط قرارداد ارفاقی را اجراء نکرد ممکن است برای فسخ قرارداد مزبور بر علیه او اقامه دعوی نمود.
ماده ۴۹۵– در صورتی که اجرای تمام یا قسمتی از قرارداد را یک یا چند نفر ضمانت کرده باشند طلبکارها میتوانند اجرای تمام یا قسمتی از قرارداد را که ضامن دارد از او بخواهند و در مورد اخیر آن قسمت از قرارداد که ضامن نداشته فسخ میشود- در صورت تعدد ضامن مسئولیت آنها تضامنی است.
ماده ۴۹۶– اگر تاجر ورشکسته پس از تصدیق قرار داد به عنوان ورشکستگی به تقلب تعقیب شده در تحت توقیف یا حبس درآید محکمه میتواند هر قسم وسائل تأمینیه را که مقتضی بداند اتخاذ کند ولی به محض صدور قرار منع تعقیب یا حکم تبرئه وسائل مزبوره مرتفع میشود.
ماده ۴۹۷– پس از صدور حکم ورشکستگی به تقلب یا حکم ابطال یا فسخ قرارداد ارفاقی محکمه یک عضو ناظر و یک مدیر تصفیه معین میکند.
ماده ۴۹۸– مدیر تصفیه میتواند دارایی تاجر را توقیف و مهر و موم نماید. مدیر تصفیه فوراً از روی صورت دارایی سابق اقدام به رسیدگی اسناد و نوشتجات نموده و اگر لازم باشد متممی برای صورت دارایی ترتیب میدهد- مدیر تصفیه باید فوراً به وسیله اعلان در روزنامه طلبکارهای جدید را اگر باشند دعوت نماید که در ظرف یک ماه اسناد مطالبات خود را برای رسیدگی ابراز کنند- در اعلان مزبور مفاد قرار محکمه که به موجب آن مدیر تصفیه معین شده است باید درج شود.
ماده ۴۹۹– بدون فوت وقت به اسنادی که مطابق ماده قبل ابراز شده رسیدگی میشود- نسبت به مطالباتی که سابقاً تشخیص یا تصدیق شده است رسیدگی جدید به عمل نمیآید مطالباتی که تمام یا قسمتی از آنها بعد از تصدیق پرداخته شده است موضوع میشود.
ماده ۵۰۰– معاملاتی که تاجر ورشکسته پس از صدور حکم راجع به تصدیق قرارداد ارفاقی تا صدور حکم بطلان یا فسخ قرارداد مزبور نموده باطل نمیشود مگر در صورتی که معلوم شود به قصد اضرار بوده و به ضرر طلبکاران هم باشد.
ماده ۵۰۱– در صورت فسخ یا ابطال قرارداد ارفاقی دارایی تاجر بین طلبکاران ارفاقی و اشخاصی که بعد از قرارداد ارفاقی طلبکار شدهاند به غرما تقسیم میشود.
ماده ۵۰۲– اگر طلبکاران ارفاقی بعد از توقف تاجر تا زمان فسخ یا ابطال چیزی گرفتهاند مأخوذی آنها از وجهی که به ترتیب غرما به آنها میرسد کسر خواهد شد.
ماده ۵۰۳– هر گاه تاجری ورشکست و امرش منتهی به قرارداد ارفاقی گردید و ثانیاً بدون این که قرارداد مزبور ابطال یا فسخ شود ورشکست شد مقررات دو ماده قبل در ورشکستگی ثانوی لازمالاجرا است.
مبحث سوم- در تفریغ حساب و ختم عمل ورشکستگی
ماده ۵۰۴– اگر قرارداد ارفاقی منعقد نشد مدیر تصفیه فوراً به عملیات تصفیه و تفریغ عمل ورشکستگی شروع خواهد کرد.
ماده ۵۰۵– در صورتی که اکثریت مذکور در ماده ۴۸۰ موافقت نماید محکمه مبلغی را برای اعاشه ورشکسته در حدود مقررات ماده ۴۴۷ معین خواهد کرد.
ماده ۵۰۶– اگر شرکت تضامنی- مختلط یا نسبی ورشکست شود طلبکارها میتوانند قرارداد ارفاقی را با شرکت یا منحصراً با یک یا چند نفر از شرکاء ضامن منعقد نمایند در صورت ثانی دارایی شرکت تابع مقررات این مبحث و به غرما تقسیم میشود ولی دارایی شخصی شرکایی که با آنها قرارداد ارفاقی منعقد شده است به غرما تقسیم نخواهد شد- شریک یا شرکاء ضامن که با آنها قرارداد خصوصی منعقد شده نمیتوانند تعهد حصهای نمایند مگر از اموال شخصی خودشان- شریکی که با او قرارداد مخصوص منعقد شده از مسئولیت ضمانتی مبری است.
ماده ۵۰۷– اگر طلبکارها بخواهند تجارت تاجر ورشکسته را ادامه دهند میتوانند برای این امر وکیل یا عامل مخصوصی انتخاب نموده یا به خود مدیر تصفیه این مأموریت را بدهند.
ماده ۵۰۸– در ضمن تصمیمی که وکالت مذکور در ماده فوق را مقرر میدارد باید مدت و حدود وکالت و همچنین میزان وجهی که وکیل میتواند برای مخارج لازمه پیش خود نگاه دارد معین گردد- تصمیم مذکور اتخاذ نمیشود مگر با حضور عضو ناظر و با اکثریت سه ربع از طلبکارها عدداً و مبلغاً. خود تاجر ورشکسته و همچنین طلبکارهای مخالف (با رعایت ماده ۴۷۳) میتوانند نسبت به این تصمیم در محکمه اعتراض نمایند- این اعتراض اجرای تصمیم را به تأخیر نمیاندازد.
ماده ۵۰۹– اگر از معاملات وکیل یا عاملی که تجارت ورشکسته را ادامه میدهد تعهداتی حاصل شود که بیش از حد دارایی تاجر ورشکسته است فقط طلبکارهایی که آن اجازه را دادهاند شخصاً علاوه بر حصهای که در دارایی مزبور دارند به نسبت طلبشان در حدود اختیاراتی که دادهاند مسئول تعهدات مذکوره میباشند.
ماده ۵۱۰– در صورتی که عمل تاجر ورشکسته منجر به تفریغ حساب شود مدیر تصفیه مکلف است تمام اموال منقول و غیر منقول تاجر ورشکسته را به فروش رسانیده مطالبات و دیون و حقوق او را صلح و مصالحه و وصول و تفریغ کند. تمام این مراتب در تحت نظر عضو ناظر و با حضور تاجر ورشکسته به عمل میآید. اگر تاجر ورشکسته از حضور استنکاف نمود استحضار مدعیالعموم کافی است.
فروش اموال مطابق نظامنامه وزارت عدلیه به عمل خواهد آمد.
ماده ۵۱۱– همین که تفریغ عمل تاجر به اتمام رسید عضو ناظر طلبکارها و تاجر ورشکسته را دعوت مینماید در این جلسه مدیر تصفیه حساب خود را خواهد داد.
ماده ۵۱۲– هر گاه اموالی در اجاره تاجر ورشکسته باشد مدیر تصفیه در فسخ یا ابقاء اجاره به نحوی که موافق منافع طلبکارها باشد اتخاذ تصمیم میکند- اگر تصمیم بر فسخ اجاره شده صاحبان اموال مستأجره از بابت مالالاجاره که تا آن تاریخ مستحق شدهاند جزء غرما منظور میشوند، اگر تصمیم بر ابقاء اجاره بوده و تأمیناتی هم سابقاً به موجب اجارهنامه به موجر داده شده باشد آن تأمینات ابقاء خواهد شد و الا تأمیناتی که پس از ورشکستگی داده میشود باید کافی باشد- در صورتی که با تصمیم مدیر تصفیه بر فسخ اجاره موجر راضی به فسخ نشود حق مطالبه تأمین را نخواهد داشت.
ماده ۵۱۳– مدیر تصفیه میتواند با اجازه عضو ناظر اجاره را برای بقیه مدت به دیگری تفویض نماید (مشروط بر این که به موجب قرارداد کتبی طرفین این حق منع نشده باشد) و در صورت تفویض به غیر باید وثیقه کافی که تأمین پرداخت مالالاجاره را بنماید به مالک اموال مستأجره داده و کلیه شرایط و مقررات اجاره نامه را به موقع خود اجرا کند.
فصل هشتم- در اقسام مختلفه طلبکارها و حقوق هر یک از آنه
مبحث اول- در طلبکارهایی که رهینه منقول دارند
ماده ۵۱۴– طلبکارهایی که رهینه در دست دارند فقط در صورت غرما برای یادداشت قید میشوند.
ماده ۵۱۵– مدیر تصفیه میتواند در هر موقع با اجازه عضو ناظر طلب طلبکارها را داده و شیء مرهون را از رهن خارج و جزء دارایی تاجر ورشکسته منظور دارد.
ماده ۵۱۶– اگر وثیقه فک نشود مدیر تصفیه باید با نظارت مدعیالعموم آن را به فروش برساند و مرتهن نیز در آن موقع باید دعوت شود. اگر قیمت فروش وثیقه پس از وضع مخارج بیش از طلب طلبکار باشد مازاد به مدیر تصفیه تسلیم میشود و اگر قیمت فروش کمتر شد مرتهن برای بقیه طلب خود در جزء طلبکارهای عادی در غرما منظور خواهد شد.
ماده ۵۱۷– مدیر تصفیه صورت طلبکارهایی را که ادعای وثیقه مینمایند به عضو ناظر تقدیم میکند. عضو مزبور در صورت لزوم اجازه میدهد طلب آنها از اولین وجوهی که تهیه میشود پرداخته گردد در صورتی که نسبت به حق وثیقه طلبکارها اعتراضی داشته باشند به محکمه رجوع میشود.
مبحث دوم- در طلبکارهایی که نسبت به اموال غیر منقول حق تقدم دارند
ماده ۵۱۸– اگر تقسیم وجوهی که از فروش اموال غیر منقول حاصل شده قبل از تقسیم دارایی منقول یا در همان حین به عمل آمده باشد طلبکارهایی که نسبت به اموال غیر منقول حقوقی دارند و حاصل فروش اموال مزبور کفایت طلب آنها را ننموده است نسبت به بقیه طلب خود جزء غرماء معمولی منظور و از وجوهی که برای غرماء مزبور مقرر است حصه میبرند مشروط بر این که طلب آنها به طوری که قبلاً مذکور شده است تصدیق شده باشد.
ماده ۵۱۹– اگر قبل از تقسیم وجوهی که از فروش اموال غیر منقول حاصل شده وجهی از بابت دارایی منقول تقسیم شود طلبکارهایی که نسبت به اموال غیر منقول حقوقی دارند و طلب آنها تصدیق و اعتراف شده است به میزان کلیه طلب خود جزء سایر غرما وارد و از وجوه مزبوره حصه میبرند ولی عندالاقتضاء مبلغ دریافتی در موقع تقسیم حاصل اموال غیر منقول از طلب آنها موضوع میشود.
ماده ۵۲۰– در مورد طلبکارهایی که نسبت به اموال غیر منقول حقوقی دارند ولی به واسطه مقدم بودن سایر طلبکارها نمیتوانند در حین تقسیم قیمت اموال غیر منقول، طلب خود را تماماً وصول کنند ترتیب ذیل مرعی خواهد بود:
اگر طلبکارهای مزبور قبل از تقسیم حاصل اموال غیر منقول از بابت طلب خود وجهی دریافت داشته باشند این مبلغ از حصهای که از بابت اموال غیر منقول به آنها تعلق میگیرد موضوع و به حصهای که باید بین طلبکارهای معمولی تقسیم شود اضافه میگردد و بقیه طلبکارهایی که در اموال غیر منقول ذیحق بودهاند برای بقیه طلب خود به نسبت آن بقیه جزء غرما محسوب شده حصه ای میبرند.
ماده ۵۲۱– اگر به واسطه مقدم بودن طلبکارهای دیگر بعضی از طلبکارهایی که نسبت به اموال غیر منقول حقوقی دارند وجهی دریافت نکنند طلب آنها جزء غرما محسوب و بدین سمت هر معامله که از بابت قرارداد ارفاقی و غیره با غرما میشود با آنها نیز به عمل خواهد آمد.
فصل نهم- در تقسیم بین طلبکارها و فروش اموال منقول
ماده ۵۲۲– پس از وضع مخارج اداره امور ورشکستگی و اعانه ای که ممکن است به تاجر ورشکسته داده شده باشد و وجوهی که باید به صاحبان مطالبات ممتازه تأدیه گردد مجموع دارایی منقول بین طلبکارها به نسبت طلب آنها که قبلاً تشخیص و تصدیق شده است تقسیم خواهد شد.
ماده ۵۲۳– مدیر تصفیه برای اجرای مقصود مذکور در ماده فوق ماهی یک مرتبه صورت حساب عمل ورشکستگی را با تعیین وجوه موجوده به عضو ناظر میدهد. عضو مذکور در صورت لزوم امر به تقسیم وجوه مزبور بین طلبکارها داده مبلغ آن را معین و مواظبت مینماید که به تمام طلبکارها اطلاع داده شود.
ماده ۵۲۴– در موقع تقسیم وجوه بین طلبکارها حصه طلبکارهای مقیم ممالک خارجه به نسبت طلب آنها که در صورت دارایی و قروض منظور شده است موضوع میگردد. چنانچه مطالبات مزبور صحیحاً در صورت دارایی و قروض منظور نشده باشد عضو ناظر میتواند حصه موضوعی را زیاد کند. برای مطالباتی که هنوز در باب آنها تصمیم قطعی اتخاذ نشده است باید مبلغی موضوع کرد.
ماده ۵۲۵– وجوهی که برای طلبکارهای مقیم خارج موضوع شده است تا مدتی که قانون برای آنها معین کرده به طور امانت به صندوق عدلیه سپرده خواهد شد- اگر طلبکارهای مذکور مطابق این قانون مطالبات خود را به تصدیق نرسانند مبلغ مزبور بین طلبکارهایی که طلب آنها به تصدیق رسیده تقسیم میگردد وجوهی که برای مطالبات تصدیق نشده موضوع گردیده در صورت عدم تصدیق آن مطالبات بین طلبکارهایی که طلب آنها تصدیق شده تقسیم میگردد.
ماده ۵۲۶– هیچ طلبی را مدیر تصفیه نمیپردازد مگر آنکه مدارک و اسناد آن را قبلاً ملاحظه کرده باشد مدیر تصفیه مبلغی را که پرداخته در روی سند قید میکند، عضو ناظر در صورت عدم امکان ابراز سند میتواند اجازه دهد که به موجب صورت مجلسی که طلب در آن تصدیق شده وجهی پرداخته شود در هر حال باید طلبکارها رسید وجه را در ذیل صورت تقسیم ذکر کنند.
ماده ۵۲۷– ممکن است هیأت طلبکارها به استحضار تاجر ورشکسته از محکمه تحصیل اجازه نمایند که تمام یا قسمتی از حقوق و مطالبات تاجر ورشکسته را که هنوز وصول نشده به طوری که صرفه و صلاح تاجر ورشکسته هم منظور شود خودشان قبول و مورد معامله قرار دهند در این صورت مدیر تصفیه اقدامات مقتضیه را به عمل خواهد آورد- در این خصوص هر طلبکاری میتواند به عضو ناظر مراجعه کرده تقاضا نماید که طلبکارهای دیگر را دعوت نماید تا تصمیم خود را اتخاذ بنمایند.
فصل دهم- در دعوی استرداد
ماده ۵۲۸– اگر قبل از ورشکستگی تاجر کسی اوراق تجارتی به او داده باشد که وجه آن را وصول و به حساب صاحب سند نگاه دارد و یا به مصرف معینی برساند و وجه اوراق مزبور وصول یا تأدیه نگشته و اسناد عیناً در حین ورشکستگی در نزد تاجر ورشکسته موجود باشد صاحبان آن میتوانند عین اسناد را استرداد کنند.
ماده ۵۲۹– مالالتّجارههایی که در زند تاجر ورشکسته امانت بوده و یا به مشارالیه داده شده است که به حساب صاحب مالالتّجاره به فروش برساند مادام که عین آنها کلاً یا جزئاً نزد تاجر ورشکسته موجود یا نزد شخص دیگری از طرف تاجر مزبور امانت یا برای فروش گذارده شده و موجود باشد قابل استرداد است.
ماده ۵۳۰– مالالتّجارههایی که تاجر ورشکسته به حساب دیگری خریداری کرده و عین آن موجود است اگر قیمت آن پرداخت نشده باشد از طرف فروشنده و الا از طرف کسی که به حساب او آن مال خریداری شده قابل استرداد است.
ماده ۵۳۱– هر گاه تمام یا قسمتی از مالالتّجاره که برای فروش به تاجر ورشکسته داده شده بود معامله شده و به هیچ نحوی بین خریدار و تاجر ورشکسته احتساب نشده باشد از طرف صاحب مال قابل استرداد است اعم از این که نزد تاجر ورشکسته یا خریدار باشد و به طور کلی عین هر مال متعلق به دیگری که در نزد تاجر ورشکسته موجود باشد قابل استرداد است.
ماده ۵۳۲– اگر مالالتّجاره ای که برای تاجر ورشکسته حمل شده قبل از وصول از روی صورت حساب یا بارنامه که دارای امضاء ارسال کننده است به فروش رسیده و فروش صوری نباشد دعوی استرداد پذیرفته نمیشود و الا موافق ماده ۵۲۹ قابل استرداد است و استرداد کننده باید وجوهی را که به طور علیالحساب گرفته یا مساعدتاً از بابت کرایه حمل و حق کمیسیون و بیمه و غیره تأدیه شده یا از این بابتها باید تأدیه بشود به طلبکارها بپردازند.
ماده ۵۳۳– هر گاه کسی مالالتّجارهای به تاجر ورشکسته فروخته ولیکن هنوز آن جنس نه به خود تاجر ورشکسته تسلیم شده و نه به کسی دیگر که به حساب او بیاورد آن کس میتواند به اندازهای که وجه آن را نگرفته از تسلیم مالالتّجاره امتناع کند.
ماده ۵۳۴– در مورد دو ماده قبل مدیر تصفیه میتواند با اجازه عضو ناظر تسلیم مالالتّجاره را تقاضا نماید ولی باید قیمتی را که بین فروشنده و تاجر ورشکسته مقرر شده است بپردازد.
ماده ۵۳۵– مدیر تصفیه میتواند با تصویب عضو ناظر تقاضای استرداد را قبول نماید و در صورت اختلاف محکمه پس از استماع عقیده عضو ناظر حکم مقتضی را میدهد.
فصل یازدهم- در طرق شکایت از احکام صادره راجع به ورشکستگی
ماده ۵۳۶– حکم اعلان ورشکستگی و همچنین حکمی که به موجب آن تاریخ توقف تاجر در زمانی قبل از اعلان ورشکستگی تشخیص شود قابل اعتراض است.
ماده ۵۳۷– اعتراض باید از طرف تاجر ورشکسته در ظرف ده روز و از طرف اشخاص ذینفع که در ایران مقیمند در ظرف یک ماه و از طرف آنهایی که در خارجه اقامت دارند در ظرف دو ماه به عمل آید ابتدای مدتهای مزبور از تاریخی است که احکام مذکوره اعلان میشود.
ماده ۵۳۸– پس از انقضای مهلتی که برای تشخیص و تصدیق مطالبات طلبکارها معین شده است دیگر هیچ تقاضایی از طرف طلبکارها راجع به تعیین تاریخ توقف به غیر آن تاریخی که به موجب حکم ورشکستگی یا حکم دیگری که در این باب صادر شده قبول نخواهد شد. همین که مهلتهای مزبور منقضی شد تاریخ توقف نسبت به طلبکارها قطعی و غیر قابل تغییر خواهد بود.
ماده ۵۳۹– مهلت استیناف از حکم ورشکستگی ده روز از تاریخ ابلاغ است. به این مدت برای کسانی که محل اقامت آنها از مقر محکمه بیش از شش فرسخ فاصله دارد از قرار هر شش فرسخ یک روز اضافه میشود.
ماده ۵۴۰– قرارهای ذیل قابل اعتراض و استیناف و تمیز نیست:
۱- قرارهای راجعه به تعیین یا تغییر عضو ناظر یا مدیر تصفیه.
۲- قرارهای راجعه به تقاضای اعانه به جهت تاجر ورشکسته یا خانواده او.
۳- قرارهای فروش اسباب یا مالالتّجاره ای که متعلق به ورشکسته است.
۴- قرارهایی که قرارداد ارفاقی را موقتاً موقوف یا قبول موقتی مطالبات متنازع فیه را مقرر میدارد.
۵- قرارهای صادره در خصوص شکایت از اوامری که عضو ناظر در حدود صلاحیت خود صادر کرده است.
باب دوازدهم- در ورشکستگی به تقصیر ورشکستگی به تقلب
فصل اول- در ورشکستگی به تقصیر
ماده ۵۴۱– تاجر در موارد ذیل ورشکسته به تقصیر اعلان میشود:
۱- در صورتی که محقق شود مخارج شخصی یا مخارج خانه مشارالیه در ایام عادی بالنسبه به عایدی او فوقالعاده بوده است.
۲- در صورتی که محقق شود که تاجر نسبت به سرمایه خود مبالغ عمده صرف معاملاتی که در عرف تجارت موهوم یا نفع آن منوط به اتفاق محض است.
۳- اگر به قصد تأخیر انداختن ورشکستگی خود خریدی بالاتر یا فروشی نازلتر از مظنّه روز کرده باشد یا اگر به همان قصد وسائلی که دور از صرفه است به کار برده تا تحصیل وجهی نماید اعم از این که از راه استقراض یا صدور برات با به طریق دیگر باشد.
۴- اگر یکی از طلبکارها را پس از تاریخ توقف بر سایرین ترجیح داده و طلب او را پرداخته باشد.
ماده ۵۴۲– در موارد ذیل هر تاجر ورشکسته ممکن است ورشکسته به تقصیر اعلان شود:
۱- اگر به حساب دیگری و بدون آنکه در مقابل عوضی دریافت نماید تعهداتی کرده باشد که نظر به وضعیت مالی او در حین انجام آنها، آن تعهدات فوقالعاده باشد.
۲- اگر عملیات تجارتی او متوقف شده و مطابق ماده ۴۱۳ این قانون رفتار نکرده باشد.
۳- اگر از تاریخ اجرای قانون تجارت مصوب ۲۵ دلو ۱۳۰۳ و ۱۲ فروردین و ۱۲ خرداد ۱۳۰۴ دفتر نداشته یا دفاتر او ناقص یا بی ترتیب بوده و یا در صورت دارایی وضعیت حقیقی خود را اعم از قروض و مطالبات به طور صریح معین نکرده باشد (مشروط بر این که در این موارد مرتکب تقلبی نشده باشد).
ماده ۵۴۳– ورشکستگی به تقصیر جنحه محسوب و مجازات آن از ۶ ماه تا سه سال حبس تأدیبی است.
ماده ۵۴۴– رسیدگی به جرم فوق بر حسب تقاضای مدیر تصفیه یا هر یک از طلبکارها یا تعقیب مدعیالعمومی در محکمه جنحه به عمل میآید.
ماده ۵۴۵– در صورتی که تعقیب تاجر ورشکسته به تقصیر از طرف مدعیالعمومی به عمل آمده باشد مخارج آن را به هیچ وجه نمیتوان به هیأت طلبکارها تحمیل نمود. در صورت انعقاد قرارداد ارفاقی مأمورین اجرا نمیتوانند اقدام به وصول این مخارج کنند مگر پس از انقضای مدتهای معینه در قرارداد.
ماده ۵۴۶– مخارج تعقیبی که از طرف مدیر تصفیه به نام طلبکارها میشود در صورت برائت تاجر به عهده هیأت طلبکارها و در صورتی که محکوم شد به عهده دولت است، لیکن دولت حق دارد مطابق ماده قبل به تاجر ورشکسته مراجعه نماید.
ماده ۵۴۷– مدیر تصفیه نمیتواند تاجر ورشکسته را به عنوان ورشکستگی به تقصیر تعقیب کند یا از طرف هیأت طلبکارها مدعی خصوصی واقع شود مگر پس از تصویب اکثریت طلبکارهای حاضر.
ماده ۵۴۸– مخارج تعقیبی که از طرف یکی از طلبکارها به عمل میآید در صورت محکومیت تاجر ورشکسته به عهده دولت و در صورت برائت ذمه به عهده تعقیب کننده است.
فصل دوم- ورشکستگی به تقلب
ماده ۵۴۹– هر تاجر ورشکسته که دفاتر خود را مفقود نموده یا قسمتی از دارایی خود را مخفی کرده و یا به طریق مواضعه و معاملات صوری از میان برده و همچنین هر تاجر ورشکسته که خود را به وسیله اسناد یا به وسیله صورت دارایی و قروض به طور تقلب به میزانی که در حقیقت مدیون نمیباشد مدیون قلمداد نموده است ورشکسته به تقلب اعلام و مطابق قانون جزا مجازات میشود.
ماده ۵۵۰– راجع به تقاضای تعقیب و مخارج آن در موارد ماده قبل مفاد مواد ۵۴۵ تا ۵۴۸ لازمالرعایه است.
فصل سوم- در جنحه و جنایاتی که اشخاصی غیر از تاجر ورشکسته در امر ورشکستگی مرتکب میشوند
ماده ۵۵۱– در مورد ورشکستگی اشخاص ذیل مجرم محسوب و مطابق قانون جزا به مجازات ورشکسته به تقلب محکوم خواهد شد:
۱- اشخاصی که عالماً به نفع تاجر ورشکسته تمام یا قسمتی از دارایی منقول یا غیر منقول او را از میان ببرند یا پیش خود نگاه دارند یا مخفی نمایند.
۲- اشخاصی که به قصد تقلب به اسم خود یا به اسم دیگری طلب غیر واقعی را قلمداد کرده و مطابق ماده ۴۶۷ التزام داده باشند.
ماده ۵۵۲– اشخاصی که به اسم دیگری یا به اسم موهومی تجارت نموده و اعمال مندرجه در ماده ۵۴۹ را مرتکب شدهاند به مجازاتی که برای ورشکسته به تقلب مقرر است محکوم میباشد.
ماده ۵۵۳– اگر اقوام شخص ورشکسته بدون شرکت مشارالیه اموال او را از میان ببرند یا مخفی نمایند یا پیش خود نگاه دارند به مجازاتی که برای سرقت معین است محکوم خواهند شد.
ماده ۵۵۴– در موارد معینه در مواد قبل محکمه ای که رسیدگی میکند باید در خصوص مسائل ذیل ولو این که متهم تبرئه شده باشد- حکم بدهد:
۱- راجع به رد کلیه اموال و حقوقی که موضوع جرم بوده است به هیأت طلبکارها، این حکم را محکمه در صورتی که مدعی خصوصی هم نباشد باید صادر کند.
۲- راجع به ضرر و خساراتی که ادعا شده است.
ماده ۵۵۵– اگر مدیر تصفیه در حین تصدی به امور تاجر ورشکسته وجهی را حیف و میل کرده باشد به مجازات خیانت در امانت محکوم خواهد شد.
ماده ۵۵۶– هر گاه مدیر تصفیه اعم از این که طلبکار باشد یا نباشد در مذاکرات راجعه به ورشکستگی با شخص ورشکسته یا با دیگری تبانی نماید یا قرارداد خصوصی منعقد کند که آن تبانی یا قرارداد به نفع مرتکب و به ضرر طلبکارها یا بعضی از آنها باشد در محکمه جنحه به حبس تأدیبی از شش ماه تا دو سال محکوم میشود.
ماده ۵۵۷– کلیه قراردادهایی که پس از تاریخ توقف تاجر منعقد شده باشد نسبت به هر کس حتی خود تاجر ورشکسته محکوم به بطلان است- طرف قرارداد مجبور است که وجوه یا اموالی را که به موجب قرارداد باطل شده دریافت کرده است به اشخاصی ذی حق مسترد دارد.
ماده ۵۵۸– هر حکم محکومیتی که به موجب این فصل یا به موجب فصول سابق صادر شود باید به خرج محکوم علیه اعلان گردد.
فصل چهارم- در اداره کردن اموال تاجر ورشکسته در صورت
ورشکستگی به تقصیر یا به تقلب
ماده ۵۵۹– در تمام مواردی که کسی به واسطه ورشکستگی به تقصیر یا به تقلب تعقیب و محکوم میشود رسیدگی به کلیه دعاوی حقوقی به غیر از آنچه در ماده ۵۵۴ مذکور است از صلاحیت محکمه جزا خارج خواهد بود.
ماده ۵۶۰– مدیر تصفیه مکلف است در صورت تقاضای مدعیالعمومی بدایت کلیه اسناد و نوشتجات و اوراق و اطلاعات لازمه را به او بدهد.
قانون اداره تصفیه امور وشکستگی مصوب ۱۳۱۸:
مبحث اول
سازمان اداره تصفیه
ماده اول – در هر حوزه دادگاه شهرستان که وزارت دادگستری مقتضی بداند اداره تصفیه برای رسیدگی بامور ورشکستگی تأسیس مینماید و در این موارد عضو ناظر تعیین نخواهد شد.
ماده دوم – رئیس و کارمندان اداره تصفیه ممکن است از بین خدمت گزاران قضائی یا اداری یا از غیر خدمت گزاران دولت انتخاب شود – اداره تصفیه بقدر لزوم کارمند خواهد داشت.
ماده سوم – موارد رد رئیس و قائم مقام او و محاسبین اداره تصفیه همان است که در رد دادرس در اصول محاکمات حقوقی ذکر شده است و در صورتی که کارمندی این ایراد را موجه بداند رئیس کارمند دیگری را برای اینکار مأموریت میدهد و چنان چه کارمند ایراد را رد کند قبول یا رد ایراد بنظر رئیس است.
در مواردیکه کارمند خود را مردود میداند از هر گونه اقدامی خودداری کرده و مراتب را برئیس اطلاع داده امر او را به موقع اجرا میگذارد.
در صورتیکه رئیس مردود شود کارمند مقدم اداره وظایف او را انجام خواهد داد و چنانچه رئیس ایراد رد را نسبت بخود قبول ننماید تعیین تکلیف بادادگاه است.
ماده چهارم – هر گاه کارکنان اداره تصفیه یا کسانشان تا درجه دوم از طبقه دوم نسبت بدارائی ورشکسته بنفع خود طرف معامله واقع شوند آن معامله باطل است و متخلف تعقیب انتظامی خواهد شد.
ماده پنجم – مرجع شکایت از اقدامات اداره تصفیه دادگاهی است که حکم توقف را صادر کرده است شکایت به هیچ وجه جریان کار را توقیف نمی کند مگر در موارد مهم که عمل مورد شکایت جبرانناپذیر و ادله شاکی قوی باشد دادگاه میتواند دستور جلوگیری بدهد در اینصورت دادگاه مکلف است معجلاً و خارج از نوبت و در جلسه اداری به شکایت رسیدگی کرده تصمیم خود را اعلام دارد و در سایر موارد دادگاه در صورت موجه تشخیص دادن شکایت دستور لازم باداره تصفیه میدهد و باقتضای مورد ممکن است عمل اداره تصفیه را باطل نماید.
ماده ششم – استرداد وجوهی که توسط اداره تصفیه به صندوق دادگستری محل یا صندوق اداره تصفیه تسلیم میشود بحواله دو نفر از کارکنان اداره تصفیه که مجاز از طرف وزارت دادگستری باشند خواهد بود.
ماده هفتم – کلیه عملیات اداره تصفیه و تقاضاها و اعلاماتیکه بآن اداره می شود باید در صورت مجلس نوشته شود.
ماده هشتم – همینکه حکم ورشکستگی قابل اجرا شد رونوشت حکم باداره تصفیه و اداره ثبت محل فرستاده میشود.
ماده نهم – در صورتیکه اموال تاجر ورشکسته واقع در حوزه دادگاه دیگری باشد اداره میتواند اقداماتی را که لازم است از اداره تصفیه محل چنان چه در محل موجود باشد وگرنه از دادگاه آن محل یا مأمور دیگری که تعیین میکند بخواهد.
ماده دهم – اداره تصفیه می تواند از اداره پست و تلگراف و گمرک بخواهد که در مدت تصفیه کلیه برگ ها و بستههایی که بعنوان متوقف فرستاده می شود یا از طرف متوقف ارسال گردیده برای آن اداره بفرستد – متوقف میتواند در موقع باز کردن برگها و پاکت ها و بستهها حضور داشته باشد.
ماده یازدهم – اداره تصفیه در صورت لزوم می تواند برای اقدامات تأمینیه بدوی باعتبار دارایی موجود ورشکسته استقراض نماید.
ماده دوازدهم – وظایف اداره تصفیه در این قانون و آییننامههای مربوطه بآن که وزارت دادگستری تهیه میکند تعیین میشود و در موارد سکوت برطبق قانون تجارت اقدام خواهد شد.
مبحث دوم
اقدامات تأمینی اداره تصفیه
ماده سیزدهم – همینکه حکم ورشکستگی قابل اجرا شد و رونوشت آن باداره تصفیه رسید اداره صورتی از اموال ورشکسته برداشته اقدامات لازمه را از قبیل مهر و موم برای حفظ آنها بعمل می آورد.
ماده چهاردهم – ورشکسته مکلف است اموال و دفاتر خود را باداره تصفیه معرفی نموده و در تحت اختیار آن بگذارد وگرنه به مجازات از سه ماه تا ششماه زندان تأدیبی محکوم خواهد شد.
اگر ورشکسته فوت نموده یا فراری باشد ورثه و شرکاء و خدمه و متصدیان امور و کلیه اشخاصی که به نحوی از انحاء در اموال ورشکسته تصرف ودخالت دارند این تکلیف را خواهند داشت وگرنه بهمین مجازات خواهند رسید.
اداره اشخاص نامبرده را از این تکلیف آگاه کرده و مجازاتی را که برای خودداری آنها معین شده تذکر میدهد.
ماده پانزدهم – اداره تصفیه اقدام به بستن و مهر و موم نمودن انبارها – مغازهها -کالا – کارخانجات می نماید مگر اینکه بتواند تحت نظارت خود آنها ادارهنماید.
اداره بوسائل مقتضی اقدام بحفاظت پول نقد – برگهای بهادار – دفاتر تجارتی – دفاتر شخصی و هر چیز قیمتی دیگر مینماید. و سایر اموال را تا وقتیکه صورت آنها برداشته نشده مهر و موم نموده و مهر و موم تا موقعی که اداره آن را لازم بداند باقی خواهد ماند بعلاوه اقدام بحفظ اشیائی که در خارج از محل اقامت ورشکسته است خواهد نمود.
ماده شانزدهم – مستثنیات دین تحت اختیار ورشکسته گذاشته شده ولی جزء صورت اموال قید خواهد شد.
ماده هفدهم – اشیائی که متعلق باشخاص ثالث بوده و یا اشخاص ثالث نسبت به آنها اظهار حقی می نمایند در صورت اموال قید شده مراتب ضمنصورت ذکر خواهد شد.
ماده هیجدهم – اداره تصفیه مکلف است حقوق اشخاص ثالث را نسبت باموال غیر منقول ورشکسته که مستند باسناد رسمی است معلوم کرده ضمن صورت اموال قید نماید.
ماده نوزدهم – کلیه اشیائی که در صورت قید شده باید ارزیابی شود.
ماده بیستم – صورتی که باین ترتیب تنظیم شده به ورشکسته ارایه و از او سؤال میشود که آن را صحیح و کامل میداند یا خیر – پاسخ ورشکسته درصورت قید شده و بامضای او میرسد.
ماده بیست و یکم – متوقف مکلف است در مدت تصفیه خود را در اختیار اداره بگذارد مگر اینکه صریحاً از این تکلیف معاف شده باشد – در صورت اقتضاء اداره تصفیه میتواند اقدام بجلب او نماید و چنانچه توقیف او لازم شود قرار توقیف را از دادگاه میخواهد.
رفع توقیف بدستور اداره تصفیه بعمل میآید – ورشکسته میتواند از دوام توقیف خود در هر ماه یک بار بدادگاه صادرکننده قرار توقیف شکایت نموده رفع آن را بخواهد.
اداره تصفیه میتواند نفقه عادلانه ورشکسته و واجبالنفقه او را مخصوصاً در موردیکه متوقف را تحت اختیار خود قرار میدهد باو بدهند و نیز تعیین خواهد نمود که تا چه مدت متوقف و خانوادهاش میتوانند در خانه که بودهاند سکنی نمایند.
ماده بیست و دوم – هر گاه ورشکسته اموالی جزء مستثنیات دین نداشته باشد مراتب آگهی و قید میشود که اگر بستانکاران بعضاً یا کلاً درخواست اجراء اصول ورشکستگی را در ظرف مدت ده روز ننموده و هزینه آن را نپردازند جریان ورشکستگی خاتمه خواهد پذیرفت.
مبحث سوم – دعوت بستانکاران
ماده بیست و سوم – اگر به نظر اداره حاصل فروش اموالی که صورت آنها برداشته شده کافی برای پرداخت هزینه ورشکستگی نباشد اداره اقدام به تصفیه اختصاری می نماید مگر اینکه یکی از بستانکاران درخواست کند که کار بر طبق اصول تصفیه عادی جریان پیدا نموده و هزینه آن را قبلاً بدهند.
در مورد تصفیه اختصاری اداره آگهی میکند که در ظرف چهل روز هر کس هر گونه ادعائی دارد بنماید و سپس بهر ترتیب که منافع بستانکاران اقتضا می کند بدون رعایت تشریفاتی اقدام به فروش اموال نموده حاصل آنرا بین آنان تقسیم و ختم عمل تصفیه را اعلام میدارند.
در سایر موارد به طریق عادی بر طبق مواد زیر اقدام خواهد شد.
ماده بیست و چهارم – اداره تصفیه آگهی منتشر نموده و نکات زیر را در آن قید مینماید:
۱ – تعیین ورشکسته و محل اقامت او و تاریخ توقف (در صورتیکه در حکم دادگاه تعیین شده باشد).
۲ – اخطار به بستانکاران و کسانی که ادعائی دارند باینکه ادعای خود را در ظرف دو ماه باداره اعلام نمایند و مدارک خود را (اصل بارونوشت گواهی شده) باداره تسلیم دارند.
اداره میتواند این مدت را برای کسانیکه در خارجه اقامت دارند تمدید نماید.
۳ – اخطاریه بدهکاران متوقف که در ظرف مدت نامبرده خود را معرفی کنند متخلفین از این اخطار بجریمه نقدی معادل صدی بیست و پنج دین به نفع صندوق (ب) مذکور در ماده ۵۴ محکوم خواهند شد – دادگاه میتواند علاوه بر جریمه نقدی بحبس تأدیبی از سه تا شش ماه نیز محکومنماید.
۴ – اخطار به کسانی که بهر عنوان اموال ورشکسته در دست آنها است که آن اموال را در ظرف مدت نام برده در اختیار اداره بگذارند وگرنه هرحقی که نسبت بآن مال دارند از آنها سلب خواهد شد مگر اینکه عذر موجهی داشته باشند.
۵ – دعوت اولین جلسه هیئت بستانکاران که منتها در ظرف ۲۰ روز از تاریخ آگهی تشکیل خواهد شد ضمناً قید شود کسانیکه با متوقف مسوولیت تضامنی داشته و یا ضامن او هستند می توانند در جلسه حضور به هم رسانند.
ماده بیست و پنجم – آگهی در مجله رسمی وزارت دادگستری و یکی از روزنامههای کثیرالانتشار دوبار بفاصله ده روز منتشر خواهد شد – نسخه از این آگهی برای هر یک از بستانکارانی که شناخته شده است فرستاده میشود.
مبحث چهارم – اداره اموال
ماده بیست و ششم – اولین جلسه بستانکاران تحت ریاست یکنفر از کارمندان اداره تشکیل میشود و اداره گزارشی راجع بصورت اموال و سایر امور مربوطه بمتوقف را برای بستانکاران میخواند.
ماده بیست و هفتم – بستانکاران میتوانند پیشنهاداتی راجع بادامه جریان کار بازرگانی یا حرفه مربوط بمتوقف بنمایند ولی تصمیم با اداره تصفیه است و بطور کلی اداره تصفیه نماینده منافع هیئت بستانکاران میباشد.
ماده بیست و هشتم – اداره تصفیه نسبت باشیائی که مورد مطالبه اشخاص ثالث است تصمیم مقتضی اتخاذ نموده و اگر آنها را محق بداند مبادرت بتسلیم آن می نماید وگرنه ده روز بایشان مهلت می دهد که در دادگاه صلاحیت دار اقامه دعوی نمایند کسی که در ظرف ده روز به دادگاه صلاحیت دار رجوع ننماید دیگر دعوای او مسموع نخواهد بود.
ماده بیست و نهم – اداره تصفیه اقدام بوصول مطالبات مینماید و در صورت ضرورت برای وصول آن اقامه دعوی خواهد کرد.
اشیائی که در معرض تنزل قیمت بوده و یا نگهداری آنها هزینه غیر متناسبی را ایجاد مینماید بدون تأخیر فروخته خواهد شد.
همچنین اقدام بفروش برگهای بهادار (بورسی) و یا اشیائیکه در بازار قیمت معینی دارند بعمل خواهد آورد سایر اموال به ترتیبی که بعداً ذکر خواهد شد فروخته میشود.
مبحث پنجم – رسیدگی بمطالبات
ماده سی ام – پس از انقضای موعد مقرر برای ارائه اسناد اداره بمطالبات رسیدگی نموده تصدیق یا رد می نماید و جلب نظر متوقف را در صورتی که در دسترس او باشد خواهد کرد و اداره مکلف نیست به اظهارات او ترتیب اثر دهد.
ماده سی و یکم – اداره برای رسیدگی و در صورت لزوم می تواند ابراز دفاتر بستانکار را بخواهد.
ماده سی و دوم – مطالباتی که بموجب سند رسمی وثیقه ملکی دارند باید منظور شود هر چند از طرف بستانکار اظهار نشده باشد.
ماده سی و سوم – پس از انقضای موعد ابراز اسناد منتهی در ظرف بیست روز اداره صورتی با در نظر گرفتن طلب هایی که حق رهن و یا رجحان دارند تهیه خواهند نمود.
ماده سی و چهارم – بستانکارانیکه مردود شدهاند با ذکر دلیل در ضمن این صورت قید میشوند.
ماده سی و پنجم – اینصورت از طریق آگهی باطلاع بستانکاران خواهد رسید.
و در اختیار کسانیکه ادعای حقی نسبت بمتوقف می نمایند گذاشته میشود.
به بستانکاران مردود و همچنین به بستانکارانیکه حق رجحان برای خود قائل بوده و اداره بادعای آنها ترتیب اثر نداده است مستقیماً مراتب اعلامخواهد شد.
ماده سی و ششم – هر کس نسبت باین صورت اعتراض داشته باشد در ظرف ۲۰ روز از انتشار آگهی حق دارد در دادگاه صادرکننده حکم توقف اقامه دعوی کند.
اگر معترض ادعا کند که طلب او بیمورد رد شده یا کسر گردیده و یا حق رهن و یا رجحان او منظور نشده دعوی بر علیه اداره اقامه میشود و اگر طلب یا حق رجحان کسی که قبول شده مورد اعتراض باشد دعوی بر علیه بستانکار اقامه خواهد شد.
در صورتیکه دعوای اخیر به نتیجه رسیده و حکم برد طلبی صادر شود سهمی که تخصیص به آن داده شده در حدود طلب مدعی و هزینه دادرسی باو اختصاص پیدا خواهد کرد و مازاد بین سایر بستانکاران تقسیم خواهد شد.
در مورد این ماده دادرسی بطریق اختصاری و فوری بعمل خواهد آمد.
ماده سی و هفتم – اسنادیکه در ارائه آنها تأخیر شده در صورتیکه عذر موجهی در بین باشد در مورد این ماده تا ختم ورشکستگی قبول میشود ولی هزینه که در اثر این تأخیر پیش آمده بر عهده مدعی طلب است.
اگر اداره سندی را که ابراز شده قبول کرد اقدام بتصحیح صورت بستانکاران مینماید و سایر بستانکاران را نیز بوسیله آگهی مطلع میسازد.
مبحث ششم – تصفیه
ماده سی و هشتم – پس از رسیدگی بمطالبات بستانکارانیکه یک قسمت یا تمام طلب آنها مورد قبول واقع شده به وسیله اخطاریه در جلسه دعوت می شوندو اگر درخواست قرارداد ارفاقی هم شده باشد مراتب ضمن دعوتنامه قید میشود.
ماده سی و نهم – اداره گزارش کاملی نسبت بوضعیت دارائی و مطالبات متوقف داده نظریات متوقف و بستانکاران را استماع نموده در صورت مجلس ذکر میکند ولی تصمیم با خود اداره است مگر در مورد قرارداد ارفاقی و صرف نظر کردن از دعاوی مشکوک.
ماده چهلم – اموال متوقف بترتیب مزایده فروخته میشود.
در موارد زیر ممکن است به طریق غیر مزایده اقدام بفروش اموال کرد.
۱- اگر هیئتی از بستان کاران که دارای شرایط مذکور در ماده «۴۸۰ »قانون تجارت باشند باین ترتیب رضایت بدهند.
۲- وقتیکه مال در (بورس) و یا در بازار قیمت معینی دارد.
اشیاء مورد وثیقه را نمی توان بطریق غیر مزایده فروخت مگر اینکه رضایت بستان کارانی که نسبت به آنها حق وثیقه دارند جلب شود.
ماده چهل و یکم – شرایط فروش لااقل ده روز قبل از مزایده در دفتر اداره در دسترس عموم گذارده خواهد شد و هر کس میتواند اطلاعات لازمه را کسب نماید.
آگهی فروش شامل مکان – روز – ساعت مزایده خواهد بود و در مورد اموال غیر منقوله این آگهی یکماه قبل از اقدام بفروش بعمل میآید.
برای بستانکارانیکه حق وثیقه غیر منقول دارند نسخه از آگهی فرستاده شده و ارزیابی که بعمل آمده به آنها اعلام خواهد گردید.
ماده چهل و دوم – اموال منقول پس از سه مرتبه بصدای بلند حراجچی بکسیکه حداکثر را پیشنهاد کرده است واگذار میشود. همین ترتیب نسبت به اموال غیر منقول رعایت میگردد مشروط بر اینکه پیشنهاد به بهای ارزیابی شده برسد و در صورت نبودن پیشنهاد مکفی فروش متوقف می ماند و وقت دیگری برای مزایده معین می شود. در مرتبه دوم که باید لااقل دو ماه پس از مزایده اول به عمل آید اموال غیر منقول بکسی که بالاترین قیمت را پیشنهاد می نماید واگذار خواهد شد.
ماده چهل و سوم – اشیاء سیم و زر نباید ببهای کمتر از بهای فلزی آنها بفروش برسد.
ماده چهل و چهارم – اداره تصفیه مکلف است شرایط فروشی را با رعایت عرف و عادت و غبطه بستانکاران و ورشکسته تعیین نماید.
اداره میتواند پرداخت بها را نقد یا بموعد قرار بدهد – موعد هیچگاه از سه ماه نباید تجاوز کند.
تسلیم در مورد مال منقول و انتقال قطعی در مورد مال غیر منقول نباید قبل از پرداخت بها صورت بگیرد.
در مورد پرداخت نقدی یکروز مهلت جایز است.
اگر پرداخت در موعد مقرر انجام نگیرد مزایده جدید بعمل آمده در هر حال پیشنهاد دهنده سابق مسوول کسر قیمت و سایر خسارات وارده خواهدبود.
ماده چهل و پنجم – اگر در هیئت بستانکاران شرایط مذکور در ماده ۴۸۰ قانون تجارت جمع باشد می توانند از دعوایی که نتیجه آن مشکوک است صرف نظر نمایند.
هر بستانکاری میتواند درخواست کند که آن دعوی باو واگذار شود – در اینمورد حاصل فروش مالیکه از این راه به دست می آید در حدود طلبی که دارد به درخواست کننده تعلق گرفته و مازاد آن متعلق بسایر بستانکاران خواهد بود.
مبحث هفتم
( تقسیم وجوه حاصله از فروش )
ماده چهل و ششم – وقتیکه پول حاصله از فروش در دسترس اداره قرار گرفت و صورت بستانکاران قطعی گردید اداره صورتی از حاصل دارائی و حساب نهائی آن تنظیم خواهد نمود.
هزینه توقف که بموجب آئیننامه تعیین میشود و هزینه تصفیه قبلاً موضوع میشود صورت تقسیم و حساب نهائی در مدت ده روز در دسترس بستانکاران قرار گرفته و مراتب به اطلاع آنها خواهد رسید بعلاوه خلاصه از صورت مربوط بسهم هر یک برای آنها فرستاده خواهد شد.
ماده چهل و هفتم – پس از انقضای مدت نام برده اداره مبادرت به پرداخت سهام هر یک مینماید – بستان کاری که کاملاً به حق خود میرسد باید سند مربوطه را به اداره تسلیم کند
در موردی که قسمتی از طلب پرداخته میشود مراتب در سند قید میگردد.
در مورد فروش غیر منقول اقداماتیکه در دفتر املاک لازم است از طرف اداره بعمل میآید.
اگر طلبی معلق باشد و یا باقساط می بایست تأدیه گردد سهمیه مربوط بآن در صندوق دادگستری گذاشته خواهد شد پس از پرداخت سهمیه اداره بهر یک از بستانکارانی که حقوق آنها کاملاً تأدیه نشده است سند عدم کفایت دارائی میدهد بستانکار فقط در مورد ملائت ورشکسته میتواند به موجب سند بقیه طلب خود را ادعا نماید.
ماده چهل و هشتم – تقسیم موقت سهام فقط پس از انقضاء مدت مذکور در ماده ۳۶ ممکن است بعمل آید.
ببستانکارانی که جزو صورت نیامدهاند سند عدم کفایت دارائی داده خواهد شد.
مبحث هشتم – خاتمه ورشکستگی
ماده چهل و نهم – پس از تقسیم اموال خاتمه ورشکستگی اعلام خواهد شد – هر گاه پس از خاتمه ورشکستگی اموالی متعلق بمتوقف کشف شود اداره آنها را بتصرف خود درآورده و حاصل فروش آن را بدون هیچ گونه تشریفاتی بین بستان کاران تقسیم میکند.
نسبت بسهمیه هائی که بمناسبت مشکوک بودن طلب به ودیعه گذاشته شده و بعداً تصرف در آنها مجاز خواهد شد به همین ترتیب اقدام میگردد.
ماده پنجاهم – ورشکستگی باید از تاریخ وصول حکم آن باداره تصفیه در ظرف هشت ماه تصفیه گردد.
هنگام ضرورت رئیس دادگاه استان میتواند این مدت را تمدید نماید.
مبحث نهم
(مقررات مالی)
ماده پنجاه و یکم – اداره تصفیه دارای دو صندوق است – صندوق (الف) و صندوق (ب)
ماده پنجاه و دوم – درآمد صندوق (الف) عبارت از وجوهی است که به عنوان هزینه امور ورشکستگی دریافت میشود این درآمد به موجب آئیننامه هیئت وزیران تعیین خواهد شد.
ماده پنجاه و سوم – درآمد صندوق (الف) بمصرف سازمان و برداشت هر گونه هزینه که اداره تصفیه برای تصفیه امور ورشکستگی لازم داشته باشد خواهد رسید.
ماده پنجاه و چهارم – درآمد صندوق (ب):
۱ – ۵۰% بحقوقیکه به موجب قانون ثبت شرکت ها مصوب ۲ خرداد ماه ۳۱۰ و ماده ۱۱ قانون تجارت برای امضاء دفاتر تجاری تعلق می گیرد اضافه شده و فقط نصف از کل وجوه دریافتی جزو درآمد صندوق (ب) اداره تصفیه امور ورشکستگی میباشد.
۲ – از مبلغ موضوع اعتراضنامه که بموجب ماده ۲۹۳ قانون تجارت تنظیم می شود از قرار هر ۱۰ ریالی ده دینار گرفته شده که نصف آن جزو درآمد عمومی کشور منظور و نصف دیگر آن متعلق بصندوق (ب) خواهد بود.
ماده پنجاه و پنجم – هر یک از دو صندوق نامبرده دارای شخصیت حقوقی بوده و صندوق (الف) میتواند از صندوق (ب) در صورت اقتضا وام بگیرد - وزارت دادگستری نسبت به آن دو نظارت تام خواهد داشت.
ماده پنجاه و ششم – درآمدهای دو صندوق جزء درآمد بودجه عمومی کشور منظور نخواهد شد.
وصول و مصرف آن مشمول هیچیک از مقررات مالی اعم از قوانین و غیر آن نخواهد بود.
ماده پنجاه و هفتم – ترتیب وصول درآمد و نظارت هزینه این دو صندوق بموجب آئیننامه که وزارت دادگستری تعیین میکند معین خواهد شد.
مبحث دهم
مقررات مخصوص
ماده پنجاه و هشتم – بستانکارانی که دارای وثیقهاند نسبت بحاصل فروش مال مورد وثیقه در برگ تقسیم حاصل فروش مقدم بر سایر بستانکاران قرار داده میشود.
طلبهائیکه دارای وثیقه نیست و همچنین باقیمانده طلب هائی که دارای وثیقه بوده و تمام آن از فروش وثیقه پرداخت نشده بترتیب طبقات زیر بر یکدیگر مقدمند و در تقسیم نامه حاصل فروش اموال متوقف این تقدم رعایت و قید میشود.
طبقه اول
الف – حقوق خدمه خانه برای مدت سال آخر قبل از توقف.
ب – حقوق خدمتگزاران بنگاه ورشکسته برای مدت شش ماه قبل از توقف.
ج – دستمزد کارگرانیکه روزانه یا هفتگی مزد می گیرند برای مدت سه ماه قبل از توقف.
طبقه دوم
طلب اشخاصیکه مال آنها بعنوان ولایت یا قیمومت تحت اداره ورشکسته بوده نسبت بمیزانی که ورشکسته از جهت ولایت و یا قیمومت مدیون شده است. این نوع طلب در صورتی دارای حق تقدم خواهد بود که توقف در دوره قیمومت یا ولایت و یا در ظرف یکسال از انقضای آن اعلام شده باشد.
طبقه سوم
طلب پزشک و داروفروش و مطالباتی که بمصرف مداوای مدیون و خانوادهاش در ظرف سال قبل از توقف رسیده است.
طبقه چهارم
الف – نفقه زن مطابق ماده ۱۲۰۶ قانون مدنی.
ب – مهریه زن تا میزان ده هزار ریال به شرط آنکه ازدواج اقلاً پنج سال قبل از توقف واقع شده باشد و نسبت بمازاد جزء سایر دیون محسوب میشود.
طبقه پنجم
سایر بستانکاران.
ماده پنجاه و نهم – رئیس و کارمندان اداره تصفیه (اعم از مأمورین زیرپایه یا قراردادی یا دارای پایه) در صورتی که از مقررات این قانون تخلف کنند مطابق آئیننامههای وزارت دادگستری مورد تعقیب و مجازات انتظامی واقع خواهند شد.
ماده شصتم – وزارت دادگستری آئیننامه مربوط باین قانون را تهیه می نماید.
این قانون که مشتمل بر شصت ماده است در جلسه بیست و چهارم تیر ماه یک هزار و سیصد و هیجده بتصویب مجلس شورای ملی رسید.
مجوز قانونی در تنبیه زوجه به وسیله همسر می گوید و عنوان می کند که قانونگذار تنها در خصوص اطفال آن هم در حدود متعارف اجازه تادیب داده است. در ادامه با اشاره به حد معینی از تنبیه که در قرآن و فقه تعیین شده، عنوان می کند این موضوع در قوانین انعکاسی ندارد و چنین عملی حتی موجب می شود که زن بتواند در قالب عسر و حرج درخواست طلاق بدهد و قانون اجازه تنبیه خارج از سیستم قضایی و قانونی را به هیچ شخصی نمی دهد. همچنین برای تنبیه زوجه به وسیله زوج نمی توان حدود متعارفی عنوان کرد و چنین رفتاری مانند ایراد صدمه و ضرب و جرح به هر انسان دیگری مستوجب دیه و حبس است. در بخش بعد از نحوه جبران خسارت مادی و همچنین معنوی این جرم با توجه به مواد قانونی مربوطه می گوید. در ادامه از مراحل شکایت زوجه و مراجع مختلفی که به آن می تواند رجوع کند می گوید. در انتها نیز مجدداً از نحوه جبران خسارت در حالات گوناگون می گوید. در ادامه متن کامل مقاله را خواهید خواند.
شوهر حق دارد تا در مقابل بدرفتاری زن، ابتدا او را نصیحت کند و اگر نصیحت کارگر نشد، با زن قطع معاشرت کند یا محل خوابش را جدا کند؛ اما در اینکه شوهر، حق داشته باشد همسرش را تنبیه کند یا موجب صدمه جسمی به وی شود، چنین مجوزی در قانون به وی داده نشده است و شوهر، در صورت تنبیه همسر خود، باید جوابگوی رفتارش باشد. در ادامه عنوان می کند که در مورد تبیه بدنی اطفال و مجانین نیز بحث بسیار است و تنبیه بدنی را نشانه عقب ماندگی و یادگار دوران مردسالاری در خانواده ها می داند.
قانونگذار تنها در خصوص اطفال و مجانین به والدین یا سرپرست آنها اجازه تادیب در حدود متعارف را داده ولی چنین اجازهای در روابط بین زن و شوهر وجود ندارد و جسم و جان هر دو طرف، از احترام برخوردار است.
در قرآن و فقه حد معینی از تنبیه به عنوان حق شوهر در مواجهه با بدرفتاری زوجه تعیین شده است؛ این موضوع در قوانین موضوعه نه تنها انعکاسی ندارد بلکه تنبیه زن توسط مرد میتواند در قالب عسر و حرج موجب درخواست طلاق از طرف زن باشد. قانون اساساً اجازه تنبیه خارج از سیستم قضایی را به کسی نمیدهد. استثنائا در مورد اطفال و مجانین در بند (ت) ماده ۱۵۸ قانون مجازات اسلامی قانونگذار با رعایت شرایطی اجازه تنبیه داده است. طبق بند مزبور «اقدامات والدین و اولیای قانونی و سرپرستان صغار و مجانین که به منظور تأدیب یا حفاظت آنها انجام میشود، مشروط بر اینکه اقدامات مذکور در حد متعارف و حدود شرعی تأدیب و محافظت باشد.» .
در مورد نوع تنبیه و قلمرو آن در مورد اطفال و مجانین بحث زیاد است و طبیعتا این امر با نوع فرهنگ حاکم بر هر خانوادهای و نیز نوع و میزان آگاهی والدین ارتباط بسیار نزدیکی دارد. تنبیه بدنی اساسا نشاندهنده عقبماندگی فرهنگی و یادگار دوران مرد سالاری در خانواده هاست. امروزه با توجه به تحولاتی که از حیث فرهنگی و اجتماعی در جوامع صورت گرفته است این امر شدیدا مورد نکوهش است. خانواده بیش از آن که با تنبیه اداره شود باید بر اساس تفاهم اداره شود و بیش از آن که بر آن قانون حاکم باشد باید اخلاق حاکم باشد.
ممنوعیت تنبیه زوجه تمام حدود متعارف برای آن را از بین میبرد
نحوه جبران خسارت وارده به زوجه در صورت خروج زوج از حدود تنبیه متعارف: با توجه به اینکه تنبیه زوجه توسط زوج ممنوع است نمیتوان برای آن حدود متعارف ترسیم کرد؛ رفتار زوج همانند رفتار هر انسان دیگر در ایراد صدمه یا ضرب یا جرح جنبه مجرمانه دارد و قابل تعقیب کیفری است و میتواند مستوجب دیه و حبس باشد.
نحوه التزام زوج به عدم تکرار تنبیه یا ضرب و جرح
این التزام نوعا جنبه اخلاقی دارد و از بعد حقوقی میتواند باعث تعیین حداکثر مجازات در دفعات بعدی باشد.
آیا زوجه علاوه بر جبران مالی، جبران معنوی ناشی از تنبیه زوج را هم میتواند به عنوان حق مطالبه کند؟
تمامی آنچه که در قانون برای اشخاص دیگر به عنوان حق تقاضای تعقیب کیفری پیشبینی شده برای زوجه نیز متصور است و از این حیث تفاوتی بین وی و دیگران وجود ندارد. طبق ماده ۱۴ قانون آیین دادرسی کیفری سال ۱۳۹۲ «شاکی میتواند جبران تمام ضرر و زیانهای مادی و معنوی و منافع ممکنالحصول ناشی از جرم را مطالبه کند».
طبق تبصره یک ماده ۱۴ قانون آیین دادرسی کیفری، زیان معنوی عبارت از صدمات روحی یا هتک حیثیت و اعتبار شخصی، خانوادگی یا اجتماعی است. دادگاه میتواند علاوه بر صدور حکم به جبران خسارت مالی، به رفع زیان از طرق دیگر از قبیل الزام به عذرخواهی و درج حکم در جراید و امثال آن حکم کند. همچنین بر اساس تبصره ۲ ماده ۱۴ قانون آیین دادرسی کیفری، منافع ممکنالحصول تنها به مواردی اختصاص دارد که صدق اتلاف کند. مقررات مرتبط به منافع ممکنالحصول و نیز پرداخت خسارت معنوی شامل جرایم موجب تعزیرات منصوص شرعی و دیه نمیشود.
مراحل اعلام شکایت از شوهری که دست بزن دارد
این گروه از زنان همانند هر شاکی خصوصی دیگر میتوانند رأسا یا با توکیل به وکیل دادگستری اقدام به طرح شکایت کنند. علاوه بر آن طبق ماده ۶۶ قانون آیین دادرسی کیفری سال ۱۳۹۲، سازمانهای مردم نهادی که اساسنامه آنها در زمینه حمایت از اطفال و نوجوانان، زنان، اشخاص بیمار و دارای ناتوانی جسمی و ذهنی، محیط زیست، منابع طبیعی، میراث فرهنگی، بهداشت عمومی و حمایت ازحقوق شهروندی است، میتوانند نسبت به جرایم ارتکابی در زمینه فوق اعلام جرم و در تمام مراحل دادرسی شرکت کنند.
با توجه به تبصره یک از ماده ۶۶ قانون فوق، در صورتی که جرم واقع شده دارای بزهدیده خاص باشد، کسب رضایت وی جهت اقدام مطابق این ماده ضروری است. چنانچه بزه دیده طفل، مجنون یا در جرائم مالی سفیه باشد، رضایت ولی، قیم یا سرپرست قانونی او اخذ میشود. اگر ولی، قیم یا سرپرست قانونی خود مرتکب جرم شده باشد، سازمانهای مذکور با اخذ رضایت قیم اتفاقی یا تایید دادستان، اقدامات لازم را انجام میدهند.
در مورد بزهدیدگانی که به عللی از قبیل معلولیت جسمی یا ذهنی یا کهولت سن، ناتوان از اقامه دعوی هستند، دادستان موضوع را با جلب موافقت آنان تعقیب میکند. در اینصورت، در خصوص افراد محجور، موقوف شدن تعقیب یا اجرای حکم نیز منوط به موافقت دادستان است.
جبران خسارتی خارج از چارچوب خسارت خصوصی
آیا علاوه بر جبران خسارت خصوصی، از منظر حق اللهی و عمومی هم جرمی برای ضرب و جرح عمدی زوجه در نظر گرفته است یا خیر؟
طبق ماده ۵۶۷ قانون مجازات اسلامی سال ۱۳۹۲ در مواردی که رفتار مرتکب نه موجب آسیب و عیبی در بدن شود و نه اثری از خود در بدن برجای بگذارد ضمان منتفی است لکن در موارد عمدی در صورت عدم تصالح، مرتکب به حبس یا شلاق تعزیری درجه ۷ محکوم میشود.
همچنین طبق ماده ۱۹ قانون مزبور مجازات حبس از ۹۱ روز تا ۶ ماه و شلاق از ۱۱ تا ۳۰ ضربه است. طبق ماده ۶۱۴ قانون مجازات اسلامی سال ۷۵ «هرکس عمدا به دیگری جرح یا ضربی وارد آورد که موجب نقصان یا شکستن یا از کار افتادن عضوی از اعضا یا منتهی به مرض دایمی یا فقدان یا نقص یکی از حواس یا منافع یا زوال عقل مجنیعلیه شود در مواردی که قصاص امکان نداشته باشد چنانچه اقدام وی موجب اخلال در نظم و صیانت و امنیت جامعه یا بیم تجری مرتکب یا دیگران شود به ۲ تا ۵ سال حبس محکوم خواهد شد و در صورت درخواست مجنیعلیه مرتکب به پرداخت دیه نیز محکوم میشود.
در صورتی که جرح وارده منتهی به ضایعات فوق نشود و آلت جرح اسلحه یا چاقو و امثال آن باشد مرتکب به ۳ ماه تا یک سال حبس محکوم خواهد شد.
در خصوص ضرب و جرحی که خوف جانی برای زوجه وجود داشته باشد باید به قانون مدنی مراجعه کرد. مطابق ماده ۱۱۱۵ قانون مدنی، در صورتی که بودن زن و شوهر در یک منزل متضمن خوف ضرر بدنی یا مالی یا شرافتی باشد زن میتواند مسکن علیحده انتخاب کند و در صورت ثبوت این امر دادگاه حکم به بازگشت زن به منزل شوهر نخواهد داد و مادام که زن از بازگشت به منزل معذور است نفقه او به عهده شوهر خواهد بود.
منصور رحمدل / حقوقدان و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز
برگرفته از روزنامه حمایت (تاریخ انتشار ۱۳۹۵/۱۱/۲۴)
در ابتدای مقاله صدور قرار بایگانی را یکی از نوآوری های قانون آیین دادرسی کیفری جدید در کاهش جمعیت کیفری در مرحله تحقیقات مقدماتی می داند. در ادامه با بیان شرایطی در مورد اتهام و متهم، از فرصت قانونگذار برای جلوگیری از حبس بی مورد متهمان و اصلاح مجرمان می گوید. همچنین نمونه هایی از نوآوری های قوانین از جمله قرارهای تامین و قرارهای نهایی را در جهت کاهش جمعیت کیفری نام می برد. در ادامه قرار بایگانی پرونده را بیان میکند که در چه نوع جرایمی و در مورد چه متهمی و با چه شرایطی این قرار صادر می شود. همچنین از نحوه اعتراض و مرجع تجدیدنظر این قرار می گوید و با اشاره به ماده ای از قانون آیین دادرسی کیفری بایگانی پرونده به صورت موقت را بیان می کند. در انتها نیز از موارد دیگر قرار بایگانی موقت پرونده در صورت عدم دسترسی به متهم می گوید. در ادامه متن کامل مقاله را خواهید خواند.
قانون آیین دادرسی کیفری جدید نوآوریهای ویژهای را در جهت کاهش جمعیت کیفری تدوین و مقرر کرده است؛ یکی از این نوآوریهای قانونی که پیش از آن، در قوانین قبلی، کمتر به آن توجه شده بود، صدور قرار بایگانی پرونده در مرحله تحقیقات مقدماتی توسط دادستان و مقامات دادسرا است.
قانونگذار این اجازه را به مقامات تعقیب و تحقیق و نیز قضات کیفری داده است تا در جرایمی که از اهمیت کمتری برخوردار هستند و متهم هم از عمل صورت گرفته پشیمان بوده و سعی در جبران رفتار گذشته خود دارد، این فرصت را فراهم کنند تا قبل از اجرای مجازات، تعهد کند که دیگر مرتکب جرم نمیشود؛ در واقع هدف از این کار، هم جلوگیری از حبس بیمورد متهمان در جرایم خرد است و هم توجه به اصلاح مجرمان.
بهروز شدن قوانین مهمی مانند قانون آیین دادرسی کیفری که با برخی اهداف کلیدی از جمله کاهش جمعیت کیفری و کاهش ورودی محاکم و دادسراها صورت گرفت و نوآوریهای جدیدی که در سالهای اخیر به همراه داشت، سبب شد تا سیاستهای اخیر دستگاه قضا کمی بیشتر از قبل، قوت گرفته و قرارهای مختلفی به متن قانون اضافه شود.
قرارهای تأمین و قرارهای نهایی چون متوقف بر اراده مقنن در نوع و ماهیت و محدود به موارد منصوص در قانون آیین دادرسی کیفری و قوانین دیگر هستند، بنابراین قرارهای مذکور جنبه حصری داشته و نمیتوان از آنها تخطی کرد و قرارهای نهایی هم شامل قرار موقوفی تعقیب ماده ۶ و ۹۵ قانون آیین دادرسی کیفری، قرار منع تعقیب بند الف ماده ۱۷۷ قانون آیین دادرسی کیفری و بند ک ماده ۳ قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب، قرار مجرمیت بند ک ماده ۳ قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب، قرار تعلیق تعقیب ماده ۲۲ قانون اصلاحی پارهای قوانین دادگستری، قرار بایگانی پرونده در قوانین خاص از جمله ماده ۲۲ قانون تشکیل شرکت پست جمهوری اسلامی ایران مصوب سال ۶۶ میشود.
همانگونه که عنوان شد قرار بایگانی پرونده در دادسرا یکی از این نوآوریها بوده که در مقابل اجرای مجازات مجرمان، به یک رویه قانونی تبدیل و سبب شد تا با اختیار قاضی، برخی مجرمان بدون اجرای مجازات و با برخی شروط آزاد شده و پرونده آن ها شکل بایگانی پیدا کند.
قرار بایگانی پرونده چیست؟
در جرایم تعزیری درجه ۷ و ۸ چنانچه شاکی وجود نداشته باشد یا گذشت کرده باشد، در صورت فقدان سابقه محکومیت موثر کیفری، مقام قضایی میتواند پس از تفهیم اتهام با ملاحظه وضع اجتماعی و سوابق متهم و اوضاع و احوالی که موجب وقوع جرم شده و در صورت ضرورت با اخذ التزام کتبی از متهم برای رعایت مقررات قانونی، فقط یک بار از تعقیب متهم خودداری کند و قرار بایگانی پرونده را صادر کند.
ناگفته نماند که این تعریف، در ماده ۸۰ قانون آیین دادرسی کیفری به صورت کامل مطرح شده و از اینرو میتوان با متن قانون هم به کلیت قرار بایگانی پرونده پی برد.
قرار بایگانی پرونده ظرف ۱۰ روز از تاریخ ابلاغ، قابل اعتراض است. مرجع تجدیدنظر این قرار و سایر قرارهای قابل اعتراض مربوط به تحقیقات مقدماتی جرایمی که به طور مستقیم در دادگاه رسیدگی میشوند، دادگاه تجدیدنظر است.
جزئیاتی از آیین دادرسی کیفری پیرامون قرار بایگانی پرونده
در ماده ۲۱ از این قانون، قید شده است که هرگاه احراز مجرمیت متهم منوط به اثبات مسائلی باشد که رسیدگی به آنها در صلاحیت مرجع کیفری نیست و در صلاحیت دادگاه حقوقی است، با تعیین ذینفع و با صدور قرار اناطه، تا هنگام صدور رأی قطعی از مرجع صالح، تعقیب متهم، معلق و پرونده به صورت موقت بایگانی میشود که در این صورت، هرگاه ذینفع ظرف یک ماه از تاریخ ابلاغ قرار اناطه، بدون عذر موجه به دادگاه صالح رجوع نکند و گواهی آن را ارایه ندهد، مرجع کیفری به رسیدگی ادامه میدهد و تصمیم مقتضی اتخاذ میکند.
طبق تبصره ۳ از ماده ۲۱، مدتی که پرونده به صورت موقت بایگانی میشود جزء مواعد مرور زمان محسوب نمیشود.
مورد دیگری از قرار بایگانی پرونده
طبق ماده ۱۰۴ قانون آیین دادرسی کیفری، بازپرس نمیتواند به عذر آنکه متهم معین نیست، مخفی شده و یا دسترسی به او مشکل است، تحقیقات خود را متوقف کند.
در جرایم تعزیری درجه ۴، ۵، ۶، ۷ و ۸، هرگاه با انجام تحقیقات لازم، مرتکب جرم معلوم نشود و دو سال تمام از وقوع جرم بگذرد، با موافقت دادستان، قرار توقف تحقیقات صادر و پرونده بهطور موقت بایگانی و مراتب در مواردی که پرونده شاکی دارد، به شاکی ابلاغ میشود. شاکی میتواند ظرف مهلت اعتراض به قرارها، به این قرار اعتراض کند. هرگاه شاکی، هویت مرتکب را به دادستان اعلام کند یا مرتکب به نحو دیگری شناخته شود، به دستور دادستان موضوع مجدداً تعقیب میشود. در مواردی که پرونده مطابق قانون به طور مستقیم در دادگاه مطرح شود، دادگاه رأساً، مطابق مقررات این ماده اقدام میکند.
طبق ماده ۴۴۷ قانون آیین دادرسی کیفری درخواست تجدیدنظر از آراء و تصمیمات دادگاه اطفال و نوجوانان میتواند توسط نوجوان یا ولی یا سرپرست قانونی طفل یا نوجوان و یا وکیل آنان به عمل آید. دادستان نیز هرگاه آراء و تصمیمات دادگاه را مخالف قانون بداند میتواند درخواست تجدیدنظر کند. مدعی خصوصی میتواند فقط از حکم مربوط به ضرر و زیان یا برائت و یا قرار بایگانی کردن پرونده، تجدیدنظرخواهی کند.
همچنین بر اساس ماده ۵۴۱ فصل چهارم قانون آیین دادرسی کیفری مبنی بر اجرای سایر احکام کیفری، هرگاه اجرای مجازات منوط به درخواست محکومٌله باشد و در تقاضای اجرای آن، بدون داشتن عذر موجه، تأخیر کند، به دستور قاضی اجرای احکام کیفری به وی ابلاغ میشود تا ظرف سه ماه تصمیم خود را درباره اجرای حکم اعلام کند. در صورت سپری شدن این مدت و عدم وصول درخواست اجرای حکم بدون عذر موجه، قاضی اجرای احکام کیفری قرار تأمین صادره را لغو میکند. در این صورت، چنانچه محکومٌعلیه بهعلت دیگری در حبس نباشد، آزاد و پرونده بهطور موقت بایگانی میشود.
محمد علی اسفنانی / دادیار دیوان عالی کشور و نماینده سابق مجلس شورای اسلامی
برگرفته از روزنامه حمایت (تاریخ انتشار ۱۳۹۵/۱۲/۸)
چکیده:
شروع به جرم عبارت است از رفتاری که به منظور عملی کردن قصد مجرمانه انجام شده، لیکن به جهت مانع خارجی به تحصیل نتیجه مورد نظر منتهی نشده است. شروع به جرم وقتی مستوجب کیفر است که برای مرتکب آن ضمانت اجرای کیفری پیشبینی شده باشد. به عبارت دیگر، فردی که قصد دارد دست به عمل مجرمانهای بزند، ابتدا نقشه آن را در ذهن خود طراحی میکند و هنگامی که توانست تصمیم قطعی بگیرد مقدمات آن جرم را فراهم میکند، پس از تهیه مقدمات لازم یک رفتار فیزیکی را انجام میدهد تا اینکه به یک نتیجه دست یابد. روشن است که فکر کردن درباره یک جرم و فراهمسازی مقدمات آن، جرم محسوب نمیشود. شروع به جرم در همه مستوجب مجازات نیست، بلکه تنها در جرایم مهم قابل مجازات است. به علاوه جرمی که منتهی به نتیجه شود، قابل تعقیب و مجازات است. در این نوشته سعی بر آن شد تا «شروع به جرم» را که در حقوق اکثر کشورها از جمله ایران و فرانسه پیشبینی شده است، و مقنن در قانون مصوب ۱۳۹۲ توجه ویژهای به آن کرده است، مورد بررسی قرار دهیم.
درآمد
منشاء اولیه حقوق کیفری فرانسه و کشورهای هم خانوادهی حقوقی این کشور را باید در حقوق رم باستان و درآمیختگی این حقوق، با حقوق کلیسایی جست و جو کرد. در قرون وسطی، مواد حقوق کیفری به صورت پراکنده در میان عرفهای مختلف یافت میشد و ویژگی این حقوق تنوع و گوناگونی بود. در پایان قرون وسطی، جنبشی که در پی آشتی با قوانین سرکوبگر بود، در بسیاری از کشورهای اروپایی ایجاد شد و منجر به پشتیبانی از احیای حقوق رومی و افزایش چیرگی دولت شد. در قرن شانزدهم انحصار فزایندهی وضع قانون و نظام عدالت کیفری در دست مقامات حکومتی افتاد. از این رو، گاه این قرن به سختگیرترین قرون سرکوبگری و مجازاتگرایی معروف شده است، چندان که این رویه را در رسوم و عادتهای سختگیرانه و قوانین موسوم به «کارولین» و «فردیناند» فرامین پادشاه پرتقال و در قرن بعدی در فرمان کیفری ۱۶۷۰ فرانسه و نظایر آن مییابیم. از آنجا که در این جوامع هنوز اعتقاد به آزادی ارزش به شمار نمیآمد، در همه جا تقریباً سیاههی جرایم، قوانین بیرحمانه و مجازاتهای بدنی که به نمونهای عبرتانگیز مبدل گشتهاند، فراوان بود و با وجود تلاشهایی که در پی تمرکزبخشی به حاکمیت عمومی بود، در این دوران دادگستری خصوصی هنوز با نظام سزادهی عمومی رقابت میکرد. در قرن هجدهم جنبش روشنگری در پی انسانی کردن حقوق کیفری، تعدیل عدالت کیفری و نیز تدوین قوانین کیفری درآمد، که بیشک به سختی ولی پیشاپیش حقوق کیفری جدید اروپایی غربی را نوید میداد.
پیشینهی قانوننویسی و قانونگذاری مدرن در ایران به دوران مرحوم میرزا تقیخان امیرکبیر بازمیگردد. پس از آن نیز با انتصاب «کنت دومونت فوت اتریشی» در سال ۱۲۵۸ خورشیدی به ریاست نظمیه شهر تهران، کتابچهای ۵۸ مادهای در امور کیفری توسط او تهیه شد و به تصویب ناصرالدینشاه رسید. در این کتابچه برای نخستین بار مجازاتهای عرفی موردحکم قرار گرفت و جرایم به ۳ دسته جنایت، جنحه و خلاف تقسیم شدند. با این اوصاف و نبود ساختارهای منظم برای اجرای قوانین و برقراری عدالت، انقلاب مشروطه نخست و به منظور دسترسی به عدالت و قانون به وقوع پیوست و در سال ۱۲۸۵ خورشیدی یعنی یکصد و هفت سال پیش، ایران نیز صاحب قوهی مقننه برآمده از رأی ملت شد. میتوان گفت بخش عمدهای از مبانی حقوق ایران، ریشه در اصول حقوقی فرانسه دارد و حتی مبانی حقوق کیفری در بخش حقوق جزای عمومی و آیین دادرسی کیفری نیز از این امر مستثناء نیست. همانطور که روشن است علم حقوق از شاخه علومی است که بررسی تطبیقی میطلبد تا بتوان به یک نتیجه عادلانه و منطقی دست یافت؛ در این نوشتار برآنیم «شروع به جرم» را در حقوق جزای جمهوری اسلامی ایران و فرانسه موردبررسی قرار دهیم.
۱ـ مفهوم شروع به جرم
اصطلاح «شروع به جرم» مرکب از دو جزء (شروع) و (جرم) است. جرم در لغت به معنای تعدی، تجاوز، گناه و بزه به کار رفته است.معادلهای انگلیسی این واژه عبارت است از (Offenece – Felony – Crime)
معادل فرانسوی واژهی جرم، «Infraction» است که مفهوم «Crime» به معنای جنایت و :Lit«e» D به معنای جنحه را شامل میشود و از روی تسامح دو واژه اخیر را به جای «Infraction» نیز به کار میبرند.
شروع به معنای آغازکردن و دست به کار شدن است، (پدایت) نیز به همین معنی است. واژهی«beginning» در انگلیسی و «Commencement» در فرانسه مترادف کلمه شروع به شمار میآیند.
عمل مقدماتی، در لغت به معنای «امری که باید مقدم بر امر دیگری پدید آید» و «کار نخستین» است و معنای اصطلاحی آن، اجرای اعمال و تهیه مقدماتی به منظور ارتکاب جرم است که دور از معنای لغوی آن نیست.
نویسندگان عرب به جای عمل مقدماتی، «عمل تحضیری» یا «الاعمال التحضیریه» را به کار بردهاند.اصطلاح انگلیسی این عبارت «Preparatory act» و مترادف فرانسوی آن «Acte paratoire« epr است.
شروع به اجراء یعنی اقدام برای به فعلیت درآوردن و به منصه ظهور رسانیدن مقصود و کاری که موردنظر است. در اصطلاح حقوق جزاء، منظور آن است که بزهکار به اعمال اجرایی جرم موردنظر اقدام و مبادرت کند.
اصطلاح «البدءفی التنفیذ» در ادبیات حقوقی عرب و در حقوق فرانسه اصطلاح Dexecution» Commencement»به معنای عمل اجرایی یا شروع به اجرا است.
شروع به جرم یعنی اقدام و دست یازیدن به عملی که در صورت وقوع، به موجب قانون جرم به شمار میآید، ولی در نتیجه مداخله عامل غیرارادی بلا اثر مانده نتیجه حاصل نمیشود. اصطلاح شروع به جرم به مفهومی که در این مقاله موردبحث و بررسی قرار گرفته است، در واقع، یک مفهوم مرکب از نخستین معنای لغوی واژهی «شرع» و کلمه جرم به معنای عملی که به موجب قانون قابل مجازات است را در برمیگیرد. در انگلیسی واژهی «Attempt» و در فرانسه «Tentative» مترادف شروع به جرم به حساب میآیند. «Tentative de crime» در فرانسه به معنای شروع به جرم است و مترادف آن در انگلیسی «Attemped felony» مفید همین معنای شروع به جرم اصطلاحی است. به طور معمول واژهی (محاوله) در زبان عربی و «Tentetive» در زبان فرانسه و «Attempt» در انگلیسی به تنهایی و بدون مضافالیه مورداستفاده قرار میگیرند، در حالی که در ادبیات حقوقی ما واژه «شروع» به تنهایی وافی در بیان مفهوم شروع به جرم نیست. مجازات در لغت به معنای «سزای بدی را دادن و کیفر» است.عقوبت و عقاب نیز که در لغت عرب به معنای «به دنبال آمدن» و «جانشین شدن» آمده است، به این اعتبار که به دنبال ارتکاب جرم درباره مجرم اعمال میگردد، با واژه مجازات مترادف است. اصطلاح «عقب مجرما» به معنای مجرمی را تعقیب کرد یا «اللیل، یعقبالنهار» ـ night fllows day ـ شب روز را تعقیب میکند ریشه در همین معنای لغوی دارد.در انگلیسی «Punishment» یا «Penalty» و در حقوق جزای فرانسه «enalite» و «paine» مترادف عقوبت و مجازات بوده و مفید معنایی هستند که در ادبیات حقوقی ما کیفر و مجازات آن را تداعی میکند.
۲ـ شروع به جرم در حقوق کیفری ایران
شروع به اجرای جرم، اعمالی متصل و موصل به جرم است و بدون ابهام قصد مجرمانه [مرتکب] را آشکار میکند. شروع به جرم یک نهاد جدید در حوزه حقوق کیفری است که در یکی، دو قرن اخیر شکل منسجم به خود گرفته است. در گذشته، صرف فعل جرم را اهمیت میدادند؛ به عبارتی جرم یا به وقوع میپیوست و یا نه؛ در صورت اخیر مجازاتی هم در میان نبود چون اصلاً جرمی به وقوع نپیوسته بود. رفته رفته یک مفهوم جدید شکل گرفت و آن نظم عمومی است که ملاکی برای تعیین جرایم و مجازاتها است. امروزه هر فعلی که بتواند در نظم عمومی اخلال ایجاد کند، از لحاظ اصول و قواعد حاکم بر حقوق کیفری جرم خواهد بود و تعقیب و مجازات هم از نتایج آن فعل برهم زننده نظم عمومی است.
برای تعریف هر نهاد حقوقی، ابتدا به قانون مراجعه میشود؛ در قانون مجازات اسلامی و به طور کلی هیچ یک از قوانین کیفری گذشته، تعریفی از شروع به جرم به عمل نیامده و مقنن تنها به تشریح مسأله شروع به جرم بسنده کرده است. در همین جهت از شروع به قتل عمد نیز تعریفی دقیق و مشخص در قوانین مدون صورت نگرفته و لذا تعریفی مناسب از شروع به قتل عمدی، تا اندازهای دشوار به نظر میرسد. مادهی ۶۱۳ کتاب پنجم ق.م.ا در مورد شروع به قتل عمد مقرر میدارد: «هرگاه کسی شروع به قتل عمد کند ولی نتیجه منظور بدون اراده وی محقق نگردد به شش ماه تا سه سال حبس تعزیری محکوم خواهد شد». مثلاً شخص (الف) به فنجان قهوه شخص (ب) مقداری سم کشنده به قصد قتل ریخته است و پس از این که (ب) فنجان قهوه را سر کشید به واسطهی انجام عملیات سریع پزشکی از کشتهشدن وی جلوگیری میشود و (ب) زنده میماند.
برخی از اساتید حقوق کیفری، شروع به جرم را تعریف کردهاند. در این راستا دکتر ایرج گلدوزیان شروع به جرم را این گونه تعریف کردهاند؛ که «شروع به جرم عبارت است از رفتاری که به منظور عملی کردن قصد مجرمانه انجام شده، لکن به جهت مانع خارجی به تحصیل نتیجه موردنظر منتهی نشده است.»
مرحوم دکتر رضا نوربها هم این گونه تعریف کردهاند: «عبور از قصد مجرمانه و عملیات مقدماتی و ورود در مرحله اجرایی جرم را، به نحوی که اعمال انجام شده متصل به جرم باشد، شروع به جرم گویند؛ مشروط بر آن که بزه به طور کامل واقع نشود و زیر عنوان جرم تام قرار نگیرد.»
در بیشتر موارد، تحصیل نتیجه زیانآور یکی از ارکان تحقق جرم است، وقتی نتیجه مزبور به دست نیاید، میتوان گفت جرم، در مرحله شروع به جرم بوده است، نهایت آن که، شروع به جرم وقتی مستوجب کیفر است که برای مرتکب آن ضمانت اجرای کیفری پیشبینی شده باشد. هم اکنون که قانون مجازات اسلامی در تاریخ ۱/۲/۱۳۹۲ به تصویب مجلس شورای اسلامی رسیده است، مقنن در کتاب اول (کلیات) در بخش سوم آن فصلی را (اول) به شروع به جرم اختصاص داده است. مادهی ۱۲۲ ق.م.ا مصوب ۱۳۹۲ در این رابطه مقرر داشته است: «هر کس قصد ارتکاب جرمی کرده و شروع به اجرای آن کند، لکن به واسطه عامل خارج از اراده او قصدش معلق بماند، به شرح زیر مجازات میشود:
الف ـ در جرایمی که مجازات قانونی آنها سلب حیات، حبس دایم یا حبس تعزیری درجه یک تا سه است به حبس تعزیری درجه چهار.
ب ـ در جرایمی که مجازات قانونی آنها قطع عضو یا حبس تعزیری درجه چهار است به حبس تعزیری درجه پنج.
پ ـ در جرایمی که مجازات قانونی آن ها شلاق حدی یا حبس تعزیری درجه پنج است، به حبس تعزیری یا شلاق یا جزای نقدی درجه شش.
تبصره: هر گاه رفتار ارتکابی ارتباط مستقیم با ارتکاب جرم داشته، لکن به جهات مادی که مرتکب از آن بیاطلاع بوده وقوع جرم غیرممکن باشد، اقدام انجام شده در حکم شروع به جرم است».
تصمیم به ارتکاب جرم را نمیتوان قابل مجازات و کیفر دانست زیرا این مورد یک امری درونی است و از درون فرد قاصد جاری میشود و چون فکر درونی خود را عملی نکرده است، پس نمی توان وی را به صرف فکرکردن به انجام جرمی قابل مجازات دانست. از عناصر ۳ گانه عمومی جرایم وجود عنصر معنوی برای تحقق شروع به جرم ضروری است. لذا در جرایم غیرعمدی و جرایم ناشی از تخلف از نظامات دولتی فرض شروع به جرم منتفی است. مادهی ۱۲۳ ق.م.ا مصوب ۱۳۹۲ در این خصوص مقرر میدارد: «مجرد قصد ارتکاب جرم و یا عملیات و اقداماتی که فقط مقدمه جرم است و ارتباط مستقیم با وقوع جرم ندارد، شروع به جرم نیست و از این حیث قابل مجازات نمیباشد.» که میتوان گفت به نوعی تکرار تبصرهی ۱ مادهی ۴۱ سابق میباشد، مثلاً کسی که برای ارتکاب سرقت نردبان میسازد آیا این عمل را همیشه میتوان مقدمه جرم دانست؟ جواب منفی است.
همیشه به این مهم باید توجه داشت که اعمال مقدماتی را باید از اعمال شروع به اجرا جدا کرد، چون که اعمال مقدماتی معمولاً قابل مجازات نیستند. مثلاً خریداری قمه برای کشتن فردی با وقوع قتل وی فاصله زمانی دارد و به دلیل این فاصله است که نمیشود او را مجازات کرد. یا مثلاً الف برای ارتکاب قتل یک کلت کمری تهیه کرده است به هیچ وجه امکان این وجود ندارد که او را به مجازات شروع به جرم قتل محکوم کنیم، چون هنوز عملی از وی سر نزده است ولی در این خصوص میتوان او را به جرم حمل سلاح غیرمجاز مجازات کرد، و یا در تهیه و ساخت کلید برای ارتکاب جرم میتوان در قالب جرم مانع بررسی کرد.
درخصوص این که آیا انصراف ارادی هم باعث میشود عمل در قالب شروع به جرم قرار بگیرد یا خیر مادهی ۱۲۴ ق.م.ا مصوب ۱۳۹۲ مقرر داشته است: «هرگاه کسی شروع به جرمی کند و به اراده خود آن را ترک کند به اتهام شروع به جرم تعقیب نمیشود، لکن اگر همان مقدار رفتاری که مرتکب شده است جرم باشد به مجازات آن محکوم میشود». که این ماده نشان از آن دارد که انصراف ارادی باعث میشود عمل شروع به جرم نباشد.
۳ـ شروع به جرم در حقوق فرانسه
در حقوق قدیم فرانسه شروع جرم در جنایت و جنحهها قابل مجازات بود. با وجود این مجازات شروع جنایتهای وحشیانه (سوءقصد و توهین به پادشاه پدرکشی، قتل عمد با سبق تصمیم و مسمومکردن که مجازات شروع جرم آنها نظیر جرم کامل بوده است) با مجازات شروع جرم جنایتهای غیروحشیانه فرق داشته است. در واکنش به این امر قانون مجازات ۱۷۹۱ اعلام کرد که شروع جرم مجازات ندارد جز در قتل عمد با سبق تصمیم و مسمومکردن ولی قانون پره (Prai rial) مصوب سال ۱۷۹۴ به طور کلی شروع جنایتها را قابل مجازات اعلام کرد و قانون ۲۵ فریمر (Frimaire) مصوب سال ۱۷۹۸ آن را به بعضی از جنحهها سرایت داد. این راهحل را قانون مجازات ۱۸۱۰ در مواد ۲ و ۳ خود قبول کرده بود و قانون مجازات جدید نیز آن را حفظ کرده است براساس مادهی ۴ـ۱۲۱ ق.م.ج فرانسه:
مرتکب جرم کسی است که:
۱) اعمال مجرمانه را انجام میدهد
۲) به ارتکاب جنایت، یا در موارد پیشبینی شده در قانون به ارتکاب جنحه شروع میکند. به این ترتیب شروع به جرم در جنایتها همیشه قابل مجازات بوده و در خلافها مجازات ندارد، برابر مادهی ۱۳ قانون مصوب ۲۹ نوامبر ۱۹۳۹ فرانسه که مربوط به جلوگیری از بیماریهای مقاربتی است. شروع به انتقال این بیماری که از جرایم خلافی به شمار میآید، مجرمانه دانسته شده است.در مورد جنحهها مجازات به عنوان شروع به جرم، به تصریح قانونگذار منوط است. (سرقت مادهی ۱۳ـ۳۱۱ ق.م.ج کلاهبرداری ماده ۳ـ۱۳۱ ق.م.ج) شروع خیانت در امانت و جرایم غیرعمدی به تمامیت جسمی مجازات ندارد. لازم به ذکر میداند که مادهی ۱۳ـ۳۱۱ قانون مجازات جدید فرانسه ناظر بر مجازات شروع به جرم در همه اقسام سرقت است و مادهی ۳ـ۱۳۱ این قانون ناظر به خود سرقت است که به لحاظ رعایت امانت در نقل متن یاد شده از منبع مزبور عیناً آورده شده است.
نظام کیفری فرانسه علیالاصول مجازات شروع به جرم را با مجازات جرم کامل یکسان میداند. این نظام کیفری با الهام از تئوری شخصی، در شروع به جرم، جنبهی ذهنی و شخصی مرتکب را بر جنبهی مادی عمل مجرمانه برتری میدهد. زیرا درجهی بزهکاری و حالت خطرناکی مجرم در شروع به جرم که به لحاظ مداخلهی عامل خارجی ناتمام مانده است با درجهی خطرناکی وی در حالتی که جرم را کامل میکند، یکسان است و ناتمام ماندن جرم بر اثر مداخلهی عامل خارجی، میزان بزهکاری و خطرناکی او را کاهش نمیدهد و بر این اساس، میان مجازات جرم تام با مجازات شروع به آن تفاوتی وجود نخواهد داشت. در این نظام کیفری «در مواردی که شروع به جرم مجازات دارد میزان مجازات، همان مجازات جرم کامل است و آثاری که مجازات کامل دارد شامل شروع به جرم نیز میشود. این راهحل را که حقوق قدیم فرانسه (لااقل) در مورد جنایت وحشیانه) و حقوق انقلاب قبول کرده بود، مقنن ۱۸۱۰ به منظور ترساندن مجرمان و جلوگیری از ارتکاب جرم پذیرفت. امروزه این نظر با مقتضیات دفاع اجتماعی هماهنگی دارد. حمایت جامعه در برابر جنایتها، حکم میکند کسی که برای جامعه خطرناک است، مانند کسی که نظم اجتماعی را به هم زده مجازات شود، این رویه را پوزیتیویستها (Positivistes) تأیید کردهاند. زیرا اینها در مجازات، بیشتر از جرم، به خود مجرم توجه داشته و در تعیین میزان مجازات بیشتر از شدت جرم به میزان خطری که مرتکب برای جامعه دارد میاندیشند. در واقع اگر در قانون مجازات فرانسه مجازات شروع جرم و جرم کامل مساوی است، ولی در عمل قاضی با شخصیکردن مجازات میتواند مجازات مرتکب شروع جرم را تعدیل کند.
برخی از صاحبنظران موضع حقوق جزای فرانسه را از جهت عدم رعایت تناسب میان جرم و مجازات موردانتقاد قرار داده و گفتهاند تا آن جایی که به رکن مادی جرم مربوط میشود، مراحل سهگانهی ذیل با همدیگر تفاوت آشکار و بَیِّن دارند:
۱ـ شروع به جرم، جز شروع به عملیات اجرا، چیز دیگری نیست و این مقدار از اعمال تلاش و مساعی مرتکب به طرف جرم را نشان میدهد.
از نقطه نظر تئوری ذهنی و موضوعی درجهی بزهکاری مرتکب در این حالت کمتر از حالت تام است. زیرا گذشته از آن که اعمال اجرایی تمام نشده و فاعل تمامی مراحل جرم را نپیموده است، در بیشتر اوقات تقریباً ضرر و زیان هم وجود ندارد.
۲ـ زمانی که اعمال اجرایی در عین آن که برای تحقق جرم کافی بودهاند، اما به سبب مداخلهی عامل خارج از ارادهی مرتکب اثر آنها ناتمام مانده است، جرم ارتکابی عقیم مانده میشود. در این جرم از لحاظ وسایل مورداستفاده، عملیات اجرایی تمام است و فقط از حیث نتیجهی مجرمانه آن را ناتمام مینامیم. در چنین جرمی، هر چند درجهی بزهکاری مرتکب کمتر از جرم کامل نیست، اما درجهی خطرناکی عمل از آن جهت که منشأ اثر نشده، کمتر است.
۳ـ جرم تام که هم از حیث وسایل مورد استفاده و نتیجهی حاصله کامل است مستلزم مجازات و کیفر پیشبینی شده قانونی است و مقنن هم به هنگام وضع و تصویب مجازات همین حالت را مدنظر قرار میدهد.
به اعتقاد گارو باید در تعیین مجازات میان مراحل سهگانهی فوقالذکر تفاوت قایل شد. مجازات کامل شایستهی جرم کامل است و به همین ترتیب در جرم عقیم که اعمال اجرایی تمام میشود و فقط نتیجهی مجرمانه به دست نمیآید، در مقایسه با جرم کامل باید مجازات کمتری مدنظر قرار بگیرد.
«برای تحقق جرم اجزای مادی و عملی آن نیز از عناصر تشکیلدهنده است. اشکال مسأله در این است که دانسته شود در چه مرحله اجرایی میتوان مجازات پیشبینی شده را درباره مرتکب اجراء کرد و میزان مجازات با توجه به اهمیت جرایم عین جرم تعیین نمود یا شروع آن کیفر دیگری دارد.
قانونگذار ما شروع جرایم مهم را قابل مجازات میداند. در حقیقت استثنایی است بر این امر که شروع فعل و ترک فعل تا اتمام فعل قابل مجازات نیست. مگر آن که تحت شرایطی به صورت مستقل ذکر شده باشد. بنابراین شروع جرم به نحو مقرر قابل مجازات بوده و با مجازات مواجه میشود. بنابراین عقیده قصد مجرمانه قابل کیفر نیست، هیچ گونه اعمال مقدماتی قابل مجازات نیست. مگر این که به تنهایی یک جرم مشخص را تشکیل دهد. (برای مثال: سرقت یک تفنگ به قصد به قتل رساندن کسی) حتی اگر آشکارا به وسیله یک شروع به اجراء باشد، چرا که فاقد قصد تحقق فعل به وسیله مرتکب آن هست، انصراف فاعل آن را هنگام ارتکاب با پشیمانی و ندامت او پس از تحقق جرم را نباید اشتباه کرد، مورد ندامت از ارتکاب جرم، با کیفر و مجازات مواجه است (مثلاً: مرتکب خیانت در امانت مال موردامانت را بازمی گرداند او با این وجود به مجازات خیانت در امانت محکوم می شود).
در روش قضایی ما اقدام کردن به یک فعل خواه شبیه شروع به جرم بر اثر اشتباه، فاقد اثر هست مگر آن که در نتیجه قصد وارده فاعل آن تحت شرایطی به طور مستقل مطرح میشود نحوه اقدام باید طوری باشد که بر حسب تحقق بزه محال نباشد (مثال: اگر شخصی به قصد سرقت دست در جیب دیگری کند در حالی که کیف پولی در آن جیب پیدا نمی شود.)
علیالاصول شروع به جنایت قابل مجازات است، شروع به جنحه احتیاج به فعل خاص دارد و شروع به خلاف هرگز قابل مجازات نیست.»
برآمد:
شروع به جرم در حقوق کیفری ایران و فرانسه پیشینهی طولانی دارد. در حقوق کیفری فرانسه شروع به ارتکاب جرم در جنحه و جنایت مستوجب مجازات است. در مادهی ۱۲۲ قانون مجازات اسلامی و مواد بعدی آن اولاً شروع به جرم فقط در جرایم عمدی قابل تصور است، ثانیاً فقط نسبت به جرایم موجب مجازات سلب حیات، حبس ابد، حبس از درجه یک تا ۵، شلاق حدی، قطع عضو مجازات شروع به جرم اعمال میشود. ثالثاً انصراف ارادی از ارتکاب جرم فقط در صورتی موجب مجازات است که اعمال انجام شده جرم باشد.
فهرست منابع:
۱ـ دکتر حسن فرهودینیا ـ جرائم ناقص ـ تبریز ـ انتشارات فروزش، چاپ اول ۱۳۸۱
۲ـ قانون مجازات فرانسه ـ ترجمهی: محمدرضا گودرزی بروجردی و لیلا مقدادی ـ چاپ اول ـ بهار ۸۶ ـ تهران
۳ـ دکتر ایرج گلدوزیان ـ بایستههای حقوق جزای عمومی (۳ـ۲ـ۱) ـ تهران ـ نشر میزان ـ چاپ هفدهم ـ پاییز ۱۳۸۸
۴ـ حسینقلی کاتبی، فرهنگ حقوقی ـ فرانسه ـ فارسی ـ چاپ دوم ـ تهران ـ گنج دانش
۵ـ تاریخ حقوق کیفری در اروپا
۶ـ حسین میرمحمد صادقی ـ واژهنامه حقوق اسلامی ـ چاپ سوم ـ تهران ـ جهاد دانشگاهی ـ شهید بهشتی ۱۳۷۱
۷ـ گزیده متون حقوق فرانسه ـ ترجمه علیرضا میرزایی ـ تهران ـ انتشارات بهنامی ـ چاپ اول ۱۳۸۱
۸ـ اردبیلی محمدعلی ـ حقوق جزای عمومی جلد ۱و۲ ـ نشر میزان ـ چاپ شانزدهم ـ تهران ـ پاییز ۱۳۸۶
۹ـ نوربها رضا ـ زمینه حقوق جزای عمومی ـ کتابخانه گنج دانش ـ چاپ بیست پنجم ـ تهران ـ ۱۳۸۸
۱۰ـ ساولانی اسماعیل ـ حقوق جزای عمومی منطبق با قانون مجازات اسلامی مصوب ۱/۲/۱۳۹۲ ـ انتشارات میزان ـ بهار ۱۳۹۲ تهران
۱۱ـ ساولانی اسماعیل ـ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ ـ انتشارات میزان ـ بهار ۱۳۹۲ تهران
سعید وظیفه دوست
برگرفته از مجله دادرسی
سال بیستم، شماره ۱۱۶، خرداد و تیر ۱۳۹۵
چکیده
انعقاد معاهدات سرمایه گذاری بین دولت ها، با توجه به ماهیت آن که موضوع حقوق خصوصی و حقوق بین الملل است، رشته ای جدید از مباحثات علمی بین داوران و حقوقدانان ایجاد کرد که برخی از مسائل آن با قواعد کلاسیک حقوق خصوصی و حقوق بین الملل منطبق نیست. انعقاد دو سند مستقل، اما همزمان، یعنی معاهده، بین دولت-دولت و قرارداد، بین دولت و سرمایه گذار، تمیز و تشخیص دعاوی قراردادی و دعاوی معاهده ای را یکی از آن دست مسائلی می کند که با توجه به اثری که بر تعیین قانون حاکم و صلاحیت مراجع رسیدگی کننده دارد، از اهمیت قابل توجهی برای کشورهای سرمایه پذیر، کشورهای صاحب سرمایه، شرکت ها و داوران برخوردار می گردد. در واقع، تمیز دعوایی که ناشی از یک قرارداد یا معاهده باشد، نه تنها حسب مورد مراجع داخلی یا بین المللی را واجد صلاحیت می کند، بلکه بر قانون حاکم بر اختلافات نیز اثرگذار بوده، حسب مورد قوانین داخلی یا اصول حقوق بین الملل را حاکم بر دعاوی می سازد. از این جهت معیارهای مختلفی در تفکیک دعاوی مطرح شده که مقبول ترین آن ها در حال حاضر هنوز معیار کلاسیک اعمال حکومتی و تصدی گری است. این امر همچنین در موضوع صلاحیت در صلاحیت نیز خود را نشان داده است، مبنی بر اینکه مرجع داوری باید کدام معیار را در این مرحله برای قبول یا رد صلاحیت خود بپذیرد و آیا صرف ادعای خواهان کافی است یا مرجع داوری باید اجمالاً ماهیت دعاوی را نیز در نظر داشته باشد.
واژگان کلیدی: دعاوی قراردادی، دعاوی معاهده ای، صلاحیت، اعمال حکومتی، اعمال تصدی گری، مصونیت، شرط فراگیر، آرای داوری، معیار ظواهر ادعا
۱- مقدمه
معاهدات سرمایه گذاری نهاد جدیدی است که در کنار قراردادها، میان کشورها منعقد می گردد. در واقع، راهکارهای مختلفی برای حل اختلافات قراردادی بین کشورها و شرکت ها وجود دارد که می توان به جنگ، حمایت دیپلماتیک کشور متبوع سرمایه گذار (مانند دعاوی نوتبام و بارسلونا ترکشن)، تعدیل و اصلاح قرارداد، مذاکره مجدد و داوری اشاره کرد [۱، ج ۱، ص ۲]. با وجود این، حوزه حقوق داوری بعد از تأسیس سازمان ملل متحد و مرکز حل و فصل اختلافات سرمایه گذاری۱ از اهمیت بیش تری برخوردار گردید.
به طور کلی، از یک سو، کشورهای صاحب سرمایه به دنبال خارج کردن قراردادها از شمول قانون ملی و صلاحیت دادگاه های داخلی کشور میزبانند و بر وصف بین المللی قراردادها تکیه می کنند. به همین دلیل تأکید زیادی بر شرط رفتار عادلانه و منصفانه، معیار بین المللی حداقل رفتار با سرمایه گذار و جبران خسارت مطابق با فرمول هال۲ دارند [۲، ص ۵۰۰۰]؛ اما از سوی دیگر، کشورهای میزبان با تکیه بر نظریه کالوو۳ و دراگو۴ بر حکومت قانون ملی جهت حل اختلافات تکیه می کنند که اثر اتخاذ رفتار ملی با سرمایه گذار است. بدین ترتیب، در حالی که کشورها قانون حاکم بر قراردادها را قانون ملی و در صلاحیت مراجع داخلی می دانستند، شرکت ها بر وصف بین المللی کردن قراردادها پافشاری می کردند و سعی داشتند با استعمال عبارات مختلف از قبیل قراردادهای بی قانون، قراردادهای شبه بین المللی، اصول عمومی حقوق و قوانین
۱- (International Centre for Settlement of Investment Disputes (ICSID
۲- Hull-Formula
۳- Calvo doctrine
۴- Drago doctrine
بازرگانی که مورد حمایت برخی آرای داوری (از قبیل آرای پرونده های سافایر، تاپکو، قضیه ابوظبی و دعوی قطر) و نویسندگان مختلف (مانند پرفسور مان و غیره) نیز قرار گرفت [۳، ص ۱۲۹] نیز قرار داشت، قراردادها را از حکومت قوانین داخلی خارج نمایند. با این حال، این تلاش ها به ویژه پیرو تصویب قطعنامه ۱۸۰۳ مجمع عمومی سازمان ملل متحد (با موضوع اصل حاکمیت دائمی کشورها بر منابع طبیعی) و قطعنامه ۳۲۲۱ (با موضوع ایجاد نظم نوین اقتصادی بین المللی) با شکست مواجه شد. علاوه بر این، مخالفت کشورهای جنوب باعث شد که عرفی شدن نظریه بین المللی کردن در نظام حقوق بین الملل در نهایت محقق نگردد. کشورهای صاحب سرمایه همچنین با استناد به اصل لزوم، ۱ نظریه قراردادهای توسعه اقتصادی، و درج شرط ثبات در قرارداد۲ به دنبال خروج قرارداد از سیطره قوانین داخلی و توصیف بین المللی اختلافات و کنار نهادن قاعده استقصای طرق احقاق حق۳ بوده اند [۴، سراسر اثر]. در نهایت آنان جهت بین المللی کردن سطح اختلافات و استناد به مسؤولیت بین المللی دولت ها، اقدام به انعقاد معاهدات سرمایه گذاری دو جانبه ۴ یا چند جانبه ۵ مانند نفتا ۶ و منشور انرژی۷ کردند تا هرگونه نقض قرارداد، تحت عنوان نقض معاهده قرار گیرد. دول متعاهد با درج شروط کلی «ارجاع هرگونه اختلاف به مراجع بین المللی» به دنبال رد صلاحیت مراجع داخلی بودند، اما این راهکار نیز وقتی در محک آرای داوری قرار گرفت، نتوانست به طور کلی مقصود دول صاحب سرمایه، مبنی بر کاهش ریسک سرمایه گذاری را برآورده کند. مشکل اصلی چگونگی شمول معاهدات بر قراردادها و مآلاً استناد به راه حل های معاهده ای بود. به همین جهت، تنها اختلافاتی در صلاحیت مراجع داوری قرار می گرفت که ناشی از معاهده باشد و اختلافات صرفاً قراردادی کماکان در صلاحیت مراجع
۱- pucta sunt servanda
۲- stabilization clause
۳- exhaustion of local remedies
۴- (Bilateral Investment Treaty (BIT
۵- (Multilateral Investment Treaty (MIT
۶- (North American Free Agreement (NAFTA
۷- (Energy Charter Treaty (ECT
داخلی قرار داشت.
همچنین مشکلات ناشی از اجمال در تعریف و توصیف سرمایه گذاری [۵، پ ۵۲] و انعقاد قرارداد توسط شرکت ها و سازمان های دولتی باعث شد برخی از کشورهای۱ صاحب سرمایه با درج شرط فراگیر در معاهدات، طرف متعاهد را ملزم به رعایت کلیه تعهدات از جمله تعهدات قراردادی کنند [۶، پ ۱۷۱].
در این مقاله با توجه به اهمیت اختلافات قراردادی و معاهده ای، به تفاوت ماهیت دو نوع دعاوی پرداخته شده است؛ با این تأکید که اثر این تفکیک بیش از همه در صورت عدم درج شرط فراگیر مجسم می گردد.
۲- تفاوت ماهوی دعاوی قراردادی و معاهده ای
انعقاد دو سند حقوقی موازی (قرارداد و معاهده) این پرسش را طرح می کند که نحوه ارتباط آن ها با یکدیگر چگونه است؛ زیرا سرمایه گذار قادر است برای عملکرد متخلفانه دولت میزبان به دو سند حقوقی مختلف که هریک آثار مخصوص به خود دارد، استناد کند.
در بادی امر، معاهده، موافقتنامه بین دولت ها است که تابعان حقوق بین الملل هستند و قرارداد، موافقتنامه بین اشخاص خصوصی است. اما در کنار معیار ساده فوق، معیارهای پیچیده دیگری نیز ذکر شده است.
نویسندگان حقوقی پنج معیار در تفکیک معاهدات و قراردادها ذکر کرده اند [۷، ص ۳۲۵]. نخستین معیار، منشأ حقوق یا سبب دعوا است. ادعای معاهده ای مبتنی بر حقوقی است که ناشی از معاهده است؛ اما دعوای قراردادی از قرارداد نشأت می گیرد. در این تعریف، هیچ همپوشانی بین دو نوع ادعا وجود ندارد.
دومین معیار، مبتنی بر محتوا و مضمون حقوق است. حقوق معاهده ای مبتنی بر معاهدات دو جانبه یا چند جانبه سرمایه گذاری است و در چارچوب حقوق بین الملل
۱- umbrella clause
عمومی تعریف می گردد؛ اما مفاد حقوق قراردادی، مبتنی بر قرارداد سرمایه گذاری است که در چارچوب حقوق داخلی میزبان قرار دارد. در این ملاک، احتمال هم پوشانی بین دو ادعا وجود دارد؛ زیرا برخی از مسؤولیت ها مانند جبران خسارت ناشی از سلب مالکیت، می تواند در عین حال که ناقض قرارداد است ناقض معاهده نیز باشد. همچنین تا جایی که به شرط فراگیر مربوط است، معاهده شامل کلیه تعهدات قراردادی نیز می گردد. سومین معیار مبتنی بر طرفین اختلاف است. در این معیار با اینکه یک طرف ادعا (سرمایه گذار) ثابت است، طرف دوم عامل متغیر دعوا است؛ زیرا ممکن است دولت به دلیل اعمال حاکمیتی خود، طرف قرارداد و در نهایت طرف اختلاف قرار گیرد.
معیار چهارم، قانون حاکم را ملاک تمیز دعاوی قرار می دهد ؛ زیرا قانون حاکم دعاوی معاهده ای معمولاً حقوق بین الملل عمومی است، اما دعاوی قراردادی معمولاً براساس قانون داخلی میزبان حل و فصل می گردد. مسؤولیت دولت میزبان، معیار پنجم معرفی شده است. دعوای معاهده ای منجر به مسؤولیت بین المللی دولت می گردد؛ اما در دعوای قراردادی ملاک مسؤولیت، حقوق داخلی است.
۳- ارتباط بین دعاوی قراردادی و معاهده ای
تفکیک بین دعاوی قراردادی و معاهده ای از پرمناقشه ترین موضوعات در داوری های بین المللی سرمایه گذاری است [۸، ش ۵]؛ زیرا تمییز آن اثر صلاحیتی داشته، حسب مورد مراجع داخلی یا دیوان های بین المللی را صالح به رسیدگی می کند. افزون بر این، تفاوت در صلاحیت، در ماهیت دعوا نیز مؤثر است. به عبارت دیگر، چنانچه نقض قرارداد منجر به نقض معاهده شود، سرمایه گذار می تواند از تمامی حمایت های پیش بینی شده در معاهده بهره مند گردد؛ ولی در غیر این صورت، سرمایه گذار تنها در چارچوب قرارداد می تواند حقوق خود را استیفا کند. بدین ترتیب، تفکیک دو نهاد مزبور به اندازه ای حائز اهمیت است که شاید مبالغه نباشد اگر با توجه به آثار آن، تمام تاریخ حمایت از سرمایه گذاری را حول تفکیک دو دعوا بدانیم؛ زیرا سرمایه گذاران تمام تلاش خود را بر بین المللی کردن دعاوی و خروج آن ها از دادگاه ها و قوانین داخلی قرار داده اند، اما کشورهای سرمایه پذیر خواهان رفتار ملی با سرمایه گذاران خارجی هستند [۹، ص ۷۴۹].
۴- رویه داوری در تفکیک دو اختلاف
۱-۴- حکم بطلان رأی ویوندی
رویه داوری، در تفکیک و تأثیر متقابل دعاوی قراردادی و معاهده ای متفاوت بوده و رویکرد واحدی را دنبال نکرده است. دیوان مأمور رسیدگی در پرونده وِنا، به تفکیک بنیادین دو دعوا اشاره کرد. موضوع قرارداد مورد اختلاف، بهره برداری از هتل هایی در منطقه توریستی الأقصر مصر و اختلاف ناشی از چند قرارداد اجاره بین شرکت وِنا و یک سازمان دولتی بود. خوانده در این پرونده مدعی بود اختلافات، مبتنی بر نقض معاهده نیست، بلکه مبتنی بر مجموعه ای از اختلافات در روابط خصوصی بین طرفین است. به عبارت دیگر، دولت مصر معتقد بود مجموعه ای از اختلافات قراردادی، ادعای نقض معاهده را فراهم ساخته و به همین علت خوانده ادعای نقض معاهده را مورد پذیرش قرار نداد. دیوان داوری استدلال خوانده را رد کرد و یک دعوا، مستقل از دعاوی قراردادی، علیه خوانده احراز و مورد شناسایی قرار داد [۱۰، پ ۸۰].
اما مهمترین پرونده در تفکیک دو دعوای قراردادی و معاهده ای، پرونده ویوِندی است [۱۱، ص ۲۰۷]. این اختلاف ناشی از اجرای قرارداد امتیاز بین استان توکومان آرژانتین و یک شرکت آرژانتینی وابسته به شرکت مادر فرانسوی بود و موضوع آن نیز خصوصی سازی تأسیسات آب و فاضلاب استان توکومان بود. دیوان مأمور رسیدگی، با آگاهی از التقاط دعاوی قراردادی و معاهده ای، صلاحیت خود براساس تفکیک بین آن ها را تأیید کرد [۱۲، پ ۵۳]. دیوان برای احراز دعاوی معاهده ای به بررسی دقیق قرارداد پرداخت و ارتباط بین عملکرد استان توکومان و اجرا یا عدم اجرای قرارداد را مورد بررسی قرار داد. به اعتقاد دیوان، «به دلیل رابطه تنگاتنگی که بین شروط قرارداد امتیاز و ادعای نقض معاهده وجود دارد، نمی توان کشور آرژانتین را مسؤول دانست، مگر اینکه خواهان اثبات کند دادگاه های توکومان از احقاق حقوقِ شکلی یا ماهوی وی استنکاف ورزیده اند. همچنین دیوان نمی تواند تشخیص دهد که کدامیک از اعمال استان توکومان عمل حکومتی بوده و کدامیک تصدی گری بوده است. تفسیر و اعمال دقیق قرارداد امتیاز، وظیفه ای است که اطراف قرارداد آن را در صلاحیت انحصاری مراجع توکومان قرار داده اند » [۱۲، پ ۷۹].۱ در نتیجه، سرانجام این موضوع در صلاحیت دیوان داوری مبتنی بر معاهده قرار نگرفت.
به اعتقاد دیوان، تعیین دعوای معاهده ای مستلزم ارزیابی دقیق عملکرد طرفین در قرارداد امتیاز است که طرفین نیز این امر را در صلاحیت دادگاه های داخلی قرار داده اند. متعاقب رأی دیوان داوری، ویوندی درخواست ابطال رأی بدوی را کرد که سرانجام به ابطال بخشی از حکم انجامید. به اعتقاد کمیته ویژه، به استناد ماده (۲) ۵۲ کنوانسیون ایکسید، دیوان در اعمال صلاحیتی که به او واگذار شده کوتاهی و از حدود اختیارات خود تجاوز کرده است. به اعتقاد وی، «نقض قرارداد یا معاهده، آثار و مآلاً پرسش های متفاوتی از خود برجای می گذارند؛ زیرا نقض قرارداد امتیاز، اعمال قانون مناسب قرارداد (توکومان) و نقض معاهده، قانون مناسب معاهده (حقوق بین الملل) را ایجاب می کند» [۱۳، پ ۹۶]. بر این اساس، دیوان مأمور به رسیدگی، در تصمیم خود این مهم را در نظر نگرفت که «اعمال صلاحیت قراردادی یک مسأله است؛ اما مسأله دیگر این است که آیا نقض قرارداد، منجر به نقض یک ضابطه مشخص حقوق بین الملل شده است یا خیر » [۱۳، پ ۱۰۵]. از این رو، دیوان داوری در رد صلاحیت خود در تعیین دعاوی معاهده ای به بهانه نزدیکی مفاهیم قراردادی و معاهده ای، مرتکب خطا
۱- ماده ۱۶٫۴ قرارداد امتیاز بیان می دارد: «طرفین برای تفسیر و اعمال این قرارداد، اختلاف را در صلاحیت انحصاری دادگاه های اداری توکومان قرار می دهند».
شده است.
همان طور که ملاحظه می شود مجموعه وقایع یکسانی می تواند دعاوی قراردادی یا معاهده ای را ایجاب کند؛ اما تعیین هر نقض تعهدی باید مستقل از دیگری مورد شناسایی قرار گیرد. مثلاً دولت میزبان ممکن است با فسخ غیرقانونی قرارداد، سرمایه گذار را در ایراد دعوای مبتنی بر معاهد، فارغ از اینکه آن حق از قرارداد ناشی شده باشد، محق کند. این مفهوم مطابق با اصول کلی حقوق بین الملل مندرج در ماده ۳ پیش نویس مسؤولیت دولت ها برای اعمال متخلفانه بین المللی و ماده ۲۷ کنوانسیون وین در باب حقوق معاهدات است که عملکرد متخلفانه بین المللی دولت ملازمه ای با توصیف قانونی یا غیرقانونی آن عملکرد مطابق قانون داخلی ندارد. بدین ترتیب، کمیته در ابطال رأی دیوان داوری، تفکیک اَعمال مبتنی بر قرارداد و مبتنی بر معاهده را در نظر گرفت، حتی اگر نقض معاهده ناشی از نقض قرارداد باشد [۱۴، ص ۳].
در مجموع به نظر می رسد سه نوع دعوای متفاوت را بتوان مورد شناسایی قرار داد. دعاوی صرفاً قراردادی که به حد نقض معاهده نرسیده است، دعاوی صرفاً معاهده ای که لزوماً ارتباطی با نقض قرارداد ندارد و دعاوی معاهده ای که مبتنی بر نقض قرارداد هستند. در نتیجه، مجموعه وقایع یکسانی می تواند به همان نسبت که منجر به نقض قرارداد می شود، نقض معاهده را نیز شامل گردد که در این صورت طبیعتاً هریک آثار مخصوص به خود را دارد. دعوای قسم اخیر را اصطلاحاً «اصل انطباق دعاوی قراردادی و معاهده ای» می نامند [۱۵، پ ۲۶۲] که پیرو رأی کمیته ویژه تقریباً در تمامی تصمیمات داوری دنبال و به عنوان اصلی معتبر در تمامی دعاوی مورد پیروی قرار گرفت [۱۶، پ ۱۱۴].
۲-۴- معیار پذیرش دعوا در مرحله تعیین صلاحیت
یکی از مهم ترین بخش های رسیدگی صلاحیتی در داوری معاهدات سرمایه گذاری، تمیز دعاوی قراردادی و معاهده ای از یکدیگر است. دیوان های داوری مبتنی بر معاهدات صلاحیت استماع دعاوی قراردادی را ندارند، زیرا معمولاً این امر بر عهده مراجع داخلی دولت میزبان قرار دارد. همچنین یکی از آثار داوری اختیاری، این است که دیوان داوری صرفاً به اختلافات مورد توافق طرفین رسیدگی می کند و حق رسیدگی به اختلافات خارج از موضوع قرارداد داوری را ندارد. در واقع، دیوان نمی تواند خارج از حوزه قرارداد داوری، به اختلافات رسیدگی کند [۱۷، پ ۳۰ -۵]. در نتیجه اگر دیوانی براساس معاهده (یعنی رضایت طرفین متعاهد) تشکیل شده باشد، تنها صلاحیت رسیدگی به دعاوی مبتنی بر نقض معاهده را دارد و دیوان داوری صلاحیت رسیدگی به دعاوی صرفاً قراردادی را ندارد. به همین علت، دیوان داوری باید حتماً در مرحله احراز صلاحیت، ویژگی اختلافات را مد نظر قرار دهد؛ اما پرسش اصلی، چگونگی و روش احراز این امر است. به عبارت دقیق تر، پرسش این است که با وجود اختلافی که در توصیف دعاوی بین طرفین وجود دارد، روش دیوان در رسیدگی صلاحیتی به چه نحوی است و آیا دیوان تنها باید ادعای خواهان را مد نظر قرار دهد یا باید به رسیدگی ماهوی نیز اقدام کند.
۱-۲-۴- اصل صلاحیت در صلاحیت دیوان های داوری
یکی از اصول حقوق بین الملل این است که دیوان هایی که به اختلافات بین دولت ها رسیدگی می کنند، حق بررسی صلاحیت خود را نیز دارند [۱۸، ص ۱۹۶]. این اصل در دیوان های داوری تجاری بین المللی (یا شخص- شخص) نیز صادق است [۱۷، پ ۵- ۳۹]. این اصل در حقوق داخلی و قواعد داوری بین المللی به نام اصل صلاحیت در تعیین صلاحیت یا صلاحیت در صلاحیت مورد شناسایی قرار گرفته است (مانند ماده ۶٫۲ قواعد داوری اتاق بازرگانی بین المللی، ماده (۱) ۲۱ قواعد داوری آنسیترال و ماده (۱) ۴۱ کنوانسیون ایکسید) و با این که محکوم علیه می تواند از رأی داور در دادگاه محل اجرای حکم، تقاضا تجدیدنظرخواهی کند، اصل مزبور هنوز دارای اعتبار است.
۲-۲-۴- روش تعیین صلاحیت
دیوان بین المللی دادگستری۱ به عنوان مهم ترین رکن بین المللی که به اختلافات دولت ها رسیدگی می کند، دو رویکرد متفاوت را در تعیین صلاحیت مطمح نظر قرار داده است. رویکرد نخست در دعوای آمباسیلوس۲ رخ داد که دیوان ادعای خواهان (یونان) علیه خوانده (بریتانیا) در مورد مالکیت کشتی یونانی را مورد رسیدگی قرار داد. در رسیدگی صلاحیتی، دیوان در وهله نخست معیار ذهنی۳ را مورد توجه قرار داد و معقول بودن درخواست یونان را در نظر گرفت. اما این روش در دیوان های داوری پس از آن، مانند دعوای سکوهای نفتی ایران و دعوای مشروعیت استفاده از زور مورد پذیرش داوران قرار نگرفت [۱۹، پ ۱۶] و به جای آن، معیار عینی۴ اعمال گردید. دیوان بیان کرد «نمی توان خود را محدود به این نکته کرد که یکی از طرفین خود را ملتزم به کنوانسیون و دیگری آن را رد کند، بلکه باید صحت ادعای خواهان (یوگسلاوی) در نقض کنوانسیون مورد بررسی قرار گیرد و اثبات گردد» [۲۰، پ ۲۵]. بدین ترتیب، دیوان در اینجا احراز صلاحیت خود را تنها مبتنی بر ادعای خواهان قرار نداد، بلکه خود را موظف کرد تا هرچند اجمالاً به محتوای اختلافات و دعاوی پرداخته، آن را مورد واکاوی قرار دهد.
یکی از دیوان های داوری ایکسید نیز مشابه رویکرد اخیر را اتخاذ کرده است. دیوان مأمور رسیدگی به پرونده آمکو، برای احراز وجود شروط کنوانسیون ایکسید، به ماهیت دعوا توجه کرد. در حالی که خواهان مدعی بود خوانده حق سرمایه گذاری وی را نادیده گرفته است، خوانده در پاسخ، به وجود یک اختلاف صرفاً قراردادی تکیه می کرد که طبیعتاً در صلاحیت دیوان داوری ایکسید قرار نمی گرفت. به اعتقاد دیوان، «در مرحله رسیدگی صلاحیتی نباید به جزئیات ادعا پرداخت، اما در یک نظر کلی باید ظواهر ادعا و اختلاف مورد بررسی قرار گیرد تا مشخص شود که اختلافات در
۱- International Court of Justice (ICJ)
۲- ambatielos
۳- subjective criteria
۴- objective criteria
صلاحیت داوری ایکسید و در نهایت دیوان داوری آن قرار دارد یا خیر» [۲۱، پ ۳۸]. در نظر گرفتن کلیت ادعا ۱یا به عبارت دیگر، بررسی ظواهر اختلاف، اعمال معیار عینی به موضوع را ایجاب می کند. به نظر می رسد رویه تمامی دادگاه ها و دیوان های بین المللی داوری، اعم از سرمایه گذاری یا غیر آن در این خصوص، مشابه است و از اعمال معیار عینی جانبداری می کنند.
البته رویه دیوان داوری ایکسید نیز نشان می دهد که آنان نیز در رویکردهای خود دچار تشتت و اختلاف هستند؛ یعنی مانند دو رویکرد متمایز فوق، دو معیار مختلف را مورد لحاظ قرار می دهند. در حالی که یکی از معیارها صرفاً مبتنی بر ادعای خواهان است، دیگری توجه خود را معطوف به خود دعوا فارغ از ادعای خواهان می کند [۲۲، ص ۳۴۵]. بدیهی است که این تفاوت، ریشه در رویکردهای دیوان بین المللی دادگستری دارد. بخش ابطال نشده رأی ویوندی نمونه ای از توجه دیوان به ادعای خواهان است. به اعتقاد دیوان، «دعاوی علیه آرژانتین در صلاحیت مراجع استان توکومان نیست. نه تنها به این دلیل که این دعاوی مبتنی بر قرارداد امتیاز نیستند، بلکه به خاطر ادعایی است که خواهان در نقض معاهده سرمایه گذاری دو جانبه کرده است» [۱۲، پ ۵۳]. کمیته ویژه که ابطال رأی دیوان داوری را بررسی می کرد، نه تنها بخش اخیر را رد نکرد؛ بلکه این رویکرد را مورد پذیرش قرار داد [۱۳، پ ۷۲]. در پرونده های سالینی [۵، پ ۶۴] و آژوریکس [۲۳، پ ۷۶] نیز دیوان مأمور رسیدگی از این معیار جانبداری و تبعیت انحصاری از ادعای خواهان را تصدیق کرد. بدین ترتیب، صرف ادعای خواهان (و بدون توجه به امور دیگر) مبنی بر این که دعوا مبتنی بر معاهده بوده، نه قرارداد، برای احراز صلاحیت دیوان داوری کافی قلمداد شد. با این حال به نظر می رسد دیوان های داوری پا را فراتر از معیار ذهنی دیوان بین المللی دادگستری در پرونده آمباتیلوس، مبنی بر احراز معقولیت ادعای خواهان نهادند و اصل را بر صحت ادعای خواهان
۱- prima facie
گذاشتند. این رویکرد می تواند منجر به سوء استفاده سرمایه گذاران شده، منتج به ورود دعاوی اضافی و نامربوط به مرکز حل و فصل اختلافات گردد. دیوان های داوری در پرونده های اس.جی.اس علیه پاکستان [۲۴، پ ۱۴۵]، انرون [۲۵، پ ۶۷] و زیمنس [۲۶، پ ۱۸۰] نیز مبنای صلاحیتی خود را ادعای خواهان قرار دادند، اما در عین حال، رویکرد عینی تری را اتخاذ و سعی کردند بین صرف ادعای خواهان و بررسی ظواهر و کلیت ادعا موازنه برقرار کنند تا بتوانند وضعیت نقض معاهده را به نحو مطلوب تری مورد بررسی قرار دهند؛ رویکردی که می توان آن را نزدیک به رویکرد دیوان داوری ایکسید در پرونده آمکو دانست.
به نظر می رسد معیاری دیگر را نیز بتوان در دیوان های داوری ایکسید مورد شناسایی قرار داد. برخی از دیوان های داوری گام بلندتری برداشته و نه تنها معقول بودن ادعای خواهان۱ را مورد توجه قرار داده اند، بلکه شروط ماهوی مندرج در معاهده را نیز تفسیر کرده اند. لازم به ذکر است دیوان های داوری چنین روشی را باید در رسیدگی ماهوی اتخاذ کنند، اما دیوان مأمور رسیدگی در این خصوص پیش دستی کرده و در مرحله تعیین صلاحیت نیز اقدام به این ارزیابی کرده است که می تواند آن را معلول دغدغه دیوان ها به رد دعاوی ای دانست که به وضوح در دایره نقض معاهده قرار نمی گیرند. به عنوان مثال، در یکی دیگر از پرونده های اس.جی.اس، دیوان باید به اختلافی که موضوع آن تعیین مقدار وجه بود رسیدگی می کرد. خواهان مدعی نقض شرط رفتار منصفانه و عادلانه و همچنین سلب مالکیت بود. در مورد اخیر، دیوان با در نظر گرفتن ادله خواهان، بیان کرد عملکرد خوانده معادل سلب مالکیت نبوده و در نتیجه صلاحیت خود در رسیدگی به این موضوع را رد کرد؛ اما در مورد نقض شرط رفتار عادلانه و منصفانه، وضعیت را مبهم توصیف و صلاحیت خود را تأیید کرد [۲۷، پ ۱۶۰]. دیوان مأمور رسیدگی در پرونده اُکسیدنتال نیز عدم باز پرداخت مالیات بر ارزش افزوده توسط خوانده را سلب مالکیت مستقیم یا غیر مستقیم قلمداد نکرد [۲۸، پ ۸۰]. در
۱- plausibility
دعوای جوی ماینینگ موضوع اصلی دعوا، عدم شکل گیری سرمایه گذاری مطابق معنای مندرج در ماده (۱) ۲۵ کنوانسیون ایکسید بود. با این حال، دیوان داوری بیان کرد که وقتی سرمایه گذاری هنوز شکل نگرفته، ادعای سلب مالکیت از آن نیز منتفی و سالبه به انتفای موضوع است. از این رو، در این پرونده حتی ظواهر موضوع نیز مورد توجه قرار نگرفت [۲۹، پ ۷۸]. در واقع در این جا دیوان گرچه به ظواهر دعوا استناد کرد، اما مخالف تبعیت کامل خود از این نظریه بود.
در هر صورت، به نظر می رسد باید اوضاع و احوال هر پرونده مورد لحاظ قرار گیرد و در صورت تباین کامل مفهوم ارائه شده توسط خواهان از اختلاف در پرتو قرارداد یا معاهده، دیوان در ارزیابی نهایی خود باید حتی دیدگاه خوانده را نیز مورد لحاظ قرار دهد. دیوان داوری در دعوی بایندیر نیز ابتدا کلیت اختلاف را مورد توجه قرار داد، اما بررسی های شروط معاهده و وقایع موضوع دعوا، دیوان را به سمت معیار پرونده جوی ماینینگ رهنمون ساخت و تمرکز کم تری بر ظواهر ادعا که در پرونده های چندی مورد پذیرش دیوان های داوری قرار گرفته بود، کرد.
به نظر می رسد دو رویکرد مزبوری که دیوان های داوری اتخاذ کردند، غیر قابل عدول است. یعنی در مواردی که دیوان های داوری، مانند دو مورد اخیر، دعوایی را متعاقب بررسی دقیق مفاد معاهده رد کردند، در مقام تأسیس معیار سومی نبودند، بلکه همان رویکرد بررسی کلیت و ظواهر امر را نه فقط براساس قرارداد، بلکه با در نظر گرفتن شروط معاهده مورد توجه قرار داده اند. علاوه بر این، اکثر دیوان های داوری نیز از معیار مزبور پیروی کرده اند [۳۰، پ ۶۹]. به همین دلیل می توان ادعای خواهان را تنها نقطه شروع رسیدگی به موضوع قلمداد کرد، اما توصیف وی از دعوا تنها عنصر تعیین کننده نیست. به عبارت دیگر، توصیف خواهان از دعوا، شرط لازم است، ولی شرط کافی نیست؛ زیرا دیوان مأمور رسیدگی باید شمول وقایع مدعی به را در چارچوب مفاد معاهده مورد ارزیابی قرار دهد و در هر صورت تا زمانی که بررسی نهایی در ماهیت دعوا در مرحله رسیدگی ماهوی مورد رسیدگی قرار نگیرد، یقیناً تصمیم دیوان در مرحله صلاحیت موقتی است. از این رو، دیوان باید بدون پیش داوری در ماهیت دعوا، راجع به تعیین وصف آن اظهارنظر و بین دو معیار، تعادل و موازنه برقرار کند؛ یعنی از یک سو، دیوان وارد ادعاهای بدون مبنا که در صلاحیت آنان نیست نشود و از سوی دیگر، خواهان نیز حق دارد ادله و استدلال خود را در تقویت ادعاهایش که حق اولیه او است مطرح کرده، رسیدگی به آن ها را تقاضا کند.
۵- تفاوت دعاوی قراردادی و معاهده ای
ارتباط و تفاوت نقض قرارداد با نقض معاهده و بررسی این امر که آیا نقض قرارداد منجر به نقض معاهده نیز می گردد امری صرفاً انتزاعی نیست، بلکه به شروط حمایتی خاص مندرج در معاهده (مانند شرط فراگیر) و اوضاع و احوال حاکم بر موضوع نیز بستگی دارد؛ اما لازم است برخی اصول کلی که در تفکیک این دو نهاد یاری می رسانند مورد توجه قرار گیرند.
۱-۵- ماهیت معاهدات سرمایه گذاری و تمایز بین داوری سرمایه گذاری و تجاری
قرارداد بین دولت ها و اشخاص معاهده بین المللی نیست و به همین دلیل نمی توان آثار معاهدات سرمایه گذاری را با آثار قراردادهای تجاری قیاس کرد. این امر البته معلول تفاوت در ماهیت و مفهوم نقض قرارداد با نقض معاهده است؛ زیرا نقض معاهدات، مسؤولیت بین المللی دولت ها و نقض قرارداد مسؤولیت دولت را صرفاً در عرصه داخلی ایجاب می کند. همین امر معیار طبقه بندی سنتی اعمال دولت ها به اعمال تصدی گری و حاکمیتی شده است. بر این مبنا، نقض معاهده بین المللی یا نقض قواعد حقوق بین الملل توسط دولت، تنها وقتی منجر به مسؤولیت بین المللی می گردد که دولت اقدام به عمل حاکمیتی کرده باشد [۳۱، ص ۱۷۷]. اقدام دولت در نقض یک قرارداد صرفاً تجاری، مشابه اقدام هر شخص دیگر در تمام معاملات تجاری است که طبیعتاً نقض تعهد بین المللی را به دنبال ندارد. این قاعده در اکثر معاهدات سرمایه گذاری مورد پذیرش قرار گرفته است. به عنوان مثال، دیوان داوری در دعوی سالینی بیان کرد «فرض وجود تعهد و مسؤولیت دولت ها در موافقتنامه های دو جانبه تنها در اعمال حاکمیتی آنان قابل تصور است، نه در همه قراردادها. به عبارت دیگر، دعاوی مالی ناشی از قرارداد تخصصاً از موضوع معاهده حمایت از سرمایه گذاری خارج هستند، مگر این که سرمایه گذار اثبات کند، در نتیجه عملکرد دولت در نقض تعهدی که اصولاً تعهد معاهده ای بوده، زیان دیده است» [۳۲، پ ۱۵۵].
از آنجا که معاهدات سرمایه گذاری به عنوان کنوانسیون، معاهداتی بین المللی هستند، نقض قرارداد سرمایه گذاری نیز قابل قیاس با نقض معاهده نیست. به همین علت، دیوان های داوری، برای تعیین ماهیت نقض تعهد بین المللی، از معیار اقتدار حاکمیتی یا به عبارت دیگر، عمل حکومتی بهره برده اند. این رویه البته با انتقادات جدی مواجه شده است. منتقدین این رویه را نه تنها ناشی از مشکل تفکیک بین اعمال حاکمیتی و تصدی گری می دانند [۳۳، ص ۲۴]، بلکه مهم تر از آن، معلول پیوند آن ها با یکدیگر دانسته اند. به اعتقاد آنان، معاهدات و قراردادهایی که اجازه قیاس بین نظام حقوق بین الملل و نظام های حقوق داخلی را به وجود آوردند، خود بخشی از نظام حقوقی واحد هستند [۳۴، ص ۳۴۱]. آنان همچنین به طرح کمیسیون حقوق بین الملل درخصوص مسؤولیت بین المللی دولت اشاره می کنند که نویسندگان هیچ تمایز معناداری بین دو نوع عمل مزبور قائل نشده اند [۳۵، ص ۳۲۴]. این انتقادات از این جهت حائز اهمیت است که مؤید به برخی آرای داوری است [۳۶، پ ۸۲]. حتی به اعتقاد یکی از نویسندگان، کمیته ویژه پرونده ویوندی با بیان این عبارت که «وقتی عمل خاصی منجر به نقض معاهده می گردد، دیگر نوبت به سؤال از این که آن عمل ظاهراً نقض حقوق قراردادی است، نمی رسد» حاکی از نسخ ضمنی تمایز کلاسیک بین عمل حاکمیتی و تصدی گری است [۳۷، ص ۱۱۵]. با وجود این، کمیته در ادامه بیان کرد که «سبب دعوای معاهده ای، مشابه سبب دعوای قراردادی نیست و در هر مورد باید اوضاع و احوال حاکم بر موضوع مورد بررسی قرار گیرد تا مشخص شود کدام عمل مخالف شروط مندرج در معاهده است». در هر صورت، به نظر می رسد که هدف اصلی معاهدات سرمایه گذاری، حل اختلافات صرفاً قراردادی نیست و بسیاری از نویسندگان نیز بارها به اختلاف بین داوری تجاری و سرمایه گذاری اشاره کرده اند [۳۸، ص ۱۸۳]. بدین ترتیب به علت اینکه ویژگی اصلی معاهدات سرمایه گذاری، ترغیب کشور میزبان به داوری است، داوری نیز باید منطبق با رضایت طرفین، سند داوری و هدف معاهدات مبنی بر اجتناب از اختلافات صرفاً قراردادی صورت پذیرد.
جا دارد در اینجا مختصری به برخی از تفاوت های اصلی دو نوع داوری اشاره شود. در واقع مبدأ، ماهیت و هدف دو نهاد با یکدیگر تفاوت دارد. داوری بین المللی تجاری، مبتنی بر تراضی خصوصی طرفین به حل و فصل اختلافات فیمابین است، طرفینی که در جایگاه برابر قرار دارند و هدف اصلی آنان قبول مرجع بیطرفی است که براساس آزادی اراده آنان، اختلافات را به نحو مؤثر حل و فصل کند. این قبیل دیوان ها ضعف احتمالی یکی از طرفین قرارداد و سوء استفاده از اقتدار حکومتی طرف دیگر را مد نظر قرار نمی دهند. اما در مقابل، در داوری سرمایه گذاری، موضوع اختلافات در صلاحیت حقوق عمومی و حاکمیتی قرار دارد [۳۹، ص، ۳۸۰]، به تراضی طرفین قرارداد متکی نیست و مبتنی به نظام معاهدات و حقوق بین الملل عمومی است. همچنین هدف آن، حمایت از سرمایه گذاری خارجی، غیر سیاسی کردن دعاوی و اجتناب از حل اختلافات از طریق ابزارهای سیاسی و دیپلماتیک است. از این رو آنان اختلافات را مابین دو شخصی که در جایگاه مساوی قرار دارند رسیدگی نمی کنند، بلکه عوامل دیگری چون منافع عمومی کشور میزبان، ضعف احتمالی یکی از طرفین یا اصل فراگیر را نیز مدنظر قرار می دهند. در این بین، کشور میزبان نیز ممکن است علل موجهه ای در انجام اقدامات خود داشته باشد و منافع خاصی را از این طریق دنبال کند [۴۰، ص ۱۴۴].
در واقع، نظام معاهدات سرمایه گذاری تنها در صدد کارامدی نظام داوری نیست، بلکه به دنبال این است که نه فقط طرف قرارداد، بلکه کلیه قوای حکومتی اعم از تقنینی، قضایی و اداری نیز تحت کنترل نظام داوری قرار گیرند. به عبارت دیگر، داوری مبتنی بر معاهده در مقابل هرگونه سوء استفاده از اعمال حاکمیتی قرار می گیرد و سرمایه گذار را در مقابل مداخلات دولت میزبان در عرصه های تقنینی، قضایی، اداری یا دیگر اعمال حاکمیتی مورد حمایت قرار می دهد. بدین ترتیب، بی جهت نیست که نظام داوری سرمایه گذاری از رهگذر حقوق بین الملل، در جهت تحدید اختیارات اجرایی، تقنینی و قضایی دولت تأسیس شده و به دنبال شکل جدیدی از حقوق اداری جهانی است. در مجموع به نظر می رسد که قیاس داوری سرمایه گذاری و تجاری، در نهایت تفکیک بین اعمال تصدی گری و حاکمیتی را که در حقوق بین الملل کلاسیک وجود دارد تقویت می کند.
۲-۵- تفکیک اعمال حکومتی و تصدی گری
تفکیک بین اعمال تصدی گری و حکومتی دولت ها در حقوق بین الملل، پیش از آن که موضوع مسؤولیت بین المللی دولت ها قرار گیرد، موضوع تعیین حدود مصونیت آنان بوده است. در این جا نیز دو رویکرد عمده وجود دارد که رویکرد مضیق آن، مصونیت را حاکم بر اعمال تجاری دولت نمی داند و تمرکز بیشتری بر ماهیت قراردادها دارد [۴۱، ص ۱۸۴].
برخی از نویسندگان برای تفکیک اعمال حکومتی از تجاری، مجموعه ای از عوامل و معیارها را ذکر کرده اند؛ اما به نظر می رسد این موضوع به اندازه ای پیچیده است که نمی توان مرز دقیق و قاعده کلی و عامی در این خصوص ارائه کرد. به عنوان مثال دادگاه های اروپا، فعالیت سرمایه گذار خارجی در حوزه منابع طبیعی را تجاری تلقی می کنند [۴۲، ص ۱۹۹]؛ اما دادگاه های آمریکا آن را حاکمیتی می دانند [۴۳، ص ۲۸۴].
با این همه، به نظر می رسد سیاق موضوع تفکیک اعمال حکومتی و تصدی گری در داوری سرمایه گذاری با موضوع مصونیت دولت ها کاملاً متفاوت است؛ زیرا دولت با رضایت به داوری، به طور کلی مصونیت خود را اسقاط می کند. همچنین تفکیک بین اعمال حاکمیتی و تصدی گری به تمیز بین نقض قرارداد و نقض معاهده یاری رسانده، از این رو، حدود و ثغور مسؤولیت بین المللی دولت ها را مشخص می کند. این تفاوت در اهداف، وضعیت طرفین را به طور قابل توجهی تغییر می دهد. از آنجا که دولت ها به طور سنتی تفسیر موسعی از اعمال حکومتی و مآلاً استناد به مصونیت خود در مقابل دادگاه های کشور دیگر می کردند، در داوری معاهدات سرمایه گذاری وضعیت کاملاً برعکس شده است. در اینجا دولت ها معتقدند که اعمالشان کاملاً تصدی گری است و در حوزه اعمال حکومتی قرار ندارد. از سوی دیگر، شخص خصوصی که پیش از این در صدد تفسیر مضیقی از اعمال حاکمیتی بود، امروزه به دنبال این است که هرگونه عملی را حکومتی معرفی کند. بنابراین، به واقع نمی توان معیارهایی را که در تمیز اعمال حکومتی و تصدی گری در مسأله مصونیت دولت ها بر شمرده شده است، در قلمرو معاهدات سرمایه گذاری نیز قابل تسری دانست، زیرا طرفین ادعا و مدعی به به کلی فرق کرده اند.
۶- نتیجه گیری
در این مقاله سعی شد به برخی وجوه، مسائل و پرسش های جدیدی که حقوق معاهدات سرمایه گذاری در عرصه حقوق داخلی و حقوق بین المللی طرح کرده است پرداخته شود و از این بین، تفکیک دعوای قراردادی که ناشی از نقض یک قرارداد است و دعوای معاهده ای که ناشی از نقض اصول حقوق بین الملل عمومی است مورد بررسی قرار گیرد. شکل گیری حقوق سرمایه گذاری به همان اندازه که معلول اسناد بین المللی است، معلول رویه دیوان های داوری بالاخص مرجع حل و فصل اختلافات سرمایه گذاری است. در این مقاله سعی شد تا دو موضوع اساسی در حقوق سرمایه گذاری تبیین شود. موضوع نخست، صلاحیت دیوان های بین المللی داوری سرمایه گذاری است؛ از این جهت که دیوان های داوری تنها صلاحیت رسیدگی به دعاوی ای را دارند که ناشی از معاهده سرمایه گذاری فیمابین است و در نتیجه، تنها به دعاوی معاهده ای رسیدگی می کنند. بدین ترتیب، دیوان مأمور رسیدگی باید در همان مرحله احراز صلاحیت توصیف کند که دعوای مطروح ناشی از قرارداد است یا معاهده سرمایه گذاری. این امر که در اصل مربوط به رسیدگی ماهیتی است، در همان مرحله تعیین صلاحیت مورد شناسایی قرار می گیرد که در این جا دیوان داوری اوضاع و احوال حاکم بر دعوا و کلیت آن را مدنظر قرار می دهد.
موضوع دوم، رویه دیوان ها پیرامون توصیف دعاوی قراردادی و معاهده ای است. ریشه و مبانی تفکیک دو عمل مزبور نهایتاً در معیار سنتی تمیز اعمال حکومتی از تصدی گری قرار دارد. هرچند مبانی شناسایی دو عمل مزبور بیش از همه، موضوع مصونیت دولت ها در قبال اعمال حاکمیتی بوده است، اما در مسؤولیت بین المللی دولت ها نیز این امر مطرح است تا جایی که عمل حکومتی دولت ها در نقض معاهدات منجر به مسؤولیت بین المللی آنان می گردد. اما نکته حائز اهمیت دیگر در تفکیک بین اعمال حکومتی و تصدی گری، تفاوت آن ها در دو موضوع مصونیت دولت ها و مسؤولیت بین المللی آنان است. دولت ها در موضع اثبات مصونیت، سعی دارند اعمالشان را حاکمیتی توصیف کنند تا بتوانند از مصونیت خود در عرصه بین المللی استفاده کنند، ولی در موضع اثبات مسؤولیت سعی دارند اعمال خود را تصدی گری توصیف کنند تا در قید مسؤولیت بین المللی دولت ها قرار نگیرند.
۷- منابع
[۱] Bishop, R.Doak; Crawford, James; Reisman, W. Michael, Foreign Invesment Disputes, Case, Materials & Commentary, Netherland: Kluwer Law, 2005.
[۲] لونفلد، آندریاس اف، حقوق بین الملل اقتصادی، ترجمه محمد حبیبی مجنده، تهران، جنگل ، ۱۳۹۰٫
[۳] Amerasinghe, Chittharanjan Felix, Local Remedies in International Law, 2004. [4] موحد، محمد علی، قانون حاکم، درس هایی از داوری های نفتی ، تهران ، کارنامه، ۱۳۸۶٫
[۵] Salini Constrituttori S.p.A. v. the Kingdom of Morocco, ICSID Case No. ARB/00/4, Decision on Jurisdiction, 2001.
[۶] SGS Société Générale de Surveillance S.A. v. Islamic Republic of Pakistan, ICSID Case No. ARB/01/13, Decision on Jurisdiction, 2003, 8 ICSID Rep. 383.
[۷] Cremades, Bernardo M. & Cairns, David J. A., Contract and Treaty Claims and Choice of Forum in Foreign Investment Disputes, in: Horn, Norbert (ed.), Arbitration Foreign Investment Disputes, The Hague, 2004.
[۸] Zeiler, Gerod, «Treaty v. Contract: Which Panel? », TDM 4, 2007.
[۹] McDouglas, Myres Smith et al., Human Rights and World Public Order: the Basic Policies of an International Law of Human Dignity, The Hague, 1980.
[۱۰] Wena Hotels Ltd. v. Arab Republic of Egypt, ICSID Case No. ARB/98/4, Award, 2002.
[۱۱] Cremades, Bernardo M., Litigation Annulment Proceeding – the Vivendi Matter: Contract and treaty Claims , in: Gaillard, Emmanuel (ed.), Annulment of ICSID Awards, A Loint IAI-ASIL Conference; Washigton D.C. – April 1, 2003, New York, 2003.
[۱۲] Compañía de Aguas del Aconquija S.A. v. the Argentine Republic, ICSID Case No. ARB/97/3, Award, 2000 (Vivendi Award).
[۱۳] Compañía de Aguas del Aconquija S.A and Vivendi Univerdal v. the Argentine Republic, ICSID Case No. ARB/97/3, Decision on Annulment, 2002 (Vivendi-Annulment).
[۱۴] Gaillard, Emmanuel, «Vivendi and Bilateral Investment treaty Arbitration», ۶۸ New York Law Journal, 264, 2003.
[۱۵] Bayindir Insaat Turizm Ticaret Ve Sanayi A.S. v. Islamic Republic of Pakistan, ICSID Case No. ARB/03/29, Decision on Jurisdiction, 2005.
[۱۶] Aguas del Tunari S.A. v. Bolivia, ICSID Case No. ARB/02/3, Decision on Jurisdiction, 2005.
[۱۷] Redfern Alan & Hunter, Martin, Law and Practice of International Commercial Arbitration, London, 4th edition, 2004.
[۱۸] Schwebel, Steven M., Some Aspects of International Law in Arbitration between States and Aliens, in: S. Schwebel (ed.), Justice in International Law. Selected Writings, Cambridge, 1994.
[۱۹] Case Concerning oil plafforms (Islamic Republic of Iran v. United States of America), 1996, ICJ Rep. 810.
[۲۰] Case Concerning Legality of Use of Force (Yugoslavia v. Italy), 1999, ICJ Rep. 490.
[۲۱] Amco Asia Corp. v. republic of Indonesia, ICSID Case No. ARB/81/1, Decision on Jurisdiction, 1983.
[۲۲] Shreuer, Christopher, Three Generations of ICSID Annulment Proceedings, in: Gaillard, Emmanuel (ed.), Annulment of ICSID Awards, A Joint IAI-ASIL conference; Washington D.C.- April 1, 2003, New York, 2004.
[۲۳] Azurix corp. v. Argentine Republic, ICSID Case No. ARB/01/12, Decision on Jurisdiction, 2003.
[۲۴] SGS Société Générale de Surveillance S.A. v. Islamic Republic of Pakistan, ICSID Case No. ARB/01/13, Decision on Jurisdiction, 2003.
[۲۵] Enron Corp. v. Argentine Republic, ICSID Case No. ARB/01/3, Decision on Jurisdiction, 2004.
[۲۶] Siemens A.G. v. the Argentine Republic, ICSID Case No. ARB/02/8, Award, 2007.
[۲۷] SGS Société Générale de Surveillance S.A. v. Republic of Philippines, ICSID Case No. ARB/02/6, Decision on Jurisdiction, 2004.
[۲۸] Occidental Exploration & Production Co. v. Republic of Ecuador, LCIA Case No. UN 3467, UNCITRAL, Final Award, 2005.
[۲۹] Joy Mining Machinery Limited v. Arab Republic of Egypt, ICSID Case No. ARB/03/11, Award on Jurisdiction, 2004.
[۳۰] Emilio Agustin Maffezini v. Kingdom of Spain, ICSID Case No. ARB/97/7, Decision on Jurisdicton, 2001.
[۳۱] Borchard, Edwin Montefiore, The Diplomatic Protection of Citizens Abroad or the Law of International Claims, New York, 1916.
[۳۲] Salini Construttori S.p.A v. Hashemite Kingdom of Jordan, ICSID Case No. ARB/02/13, Decision on Jurisdiction, 2004.
[۳۳] Schreuer, Christopher, State Immunity: Some Recent Developments, Cambridge, 1988.
[۳۴] Orrego Vicuña, Francisco, Of Contracts and treaties in Global Market , Max Plank United Nations Year Book, 8, 2004.
[۳۵] دالزر، رودلف و شروئر، کریستف، اصول حقوق بین الملل سرمایه گذاری ، ترجمه سید قاسم زمانی و به آذین حسیبی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش های حقوقی، ۱۳۹۱
[۳۶] Noble Ventures, Inc. v. Romania, ICSID Case No. ARB/01/11, Award, 12 October 2005, ITA.
[۳۷] Alexandrov, StanimireA., The Vivendi Annulment Decision and the Lessons for the Future ICSID Arbitration- The Applicant’s Perspective, in: Gaillard, Emmanuel, Annulment of ICSID Awards, A joint IAI-ASIL Conference; Washigton D.C.- April 1, 2003, New York, 2003.
[۳۸] Wälde, Thomas, «The Umbrella Clause in Investment Arbitration- A Comment on Original Intentions and Recent Cases», JWIT 6, 2005.
[۳۹] Harten, Gun van, Investment Treaties Arbitration and Public Law, Oxford, 2007.
[۴۰] Legum, Barton, «Trends and Challenges in Investor-State Arbitration», Arb. Int’l 19, 2003.
[۴۱] کاسسه، آنتونیو، حقوق بین الملل، ترجمه حسین شریفی طراز کوهی، چ ۳، تهران، بنیاد حقوقی میزان، ۱۳۹۱٫ [۴۲] OLG Frankfurt, National Iranian Oil Co. Legal Status Case (1984) 65 ILR 199.
[۴۳] Internattional Association of Machinists and Aerospace Workers v. OPEC, 477 F. Supp.553 (C.D Cal. 1979), (1982) 63 IRL 284.
محمد صادق لبانی مطلق، جلیل قنواتی
برگرفته از فصلنامه پژوهش های حقوق تطبیقی / دوره ۱۹، شماره ۲، تابستان1394
ماده۱ ـ پیشگیری از وقوع جرم عبارت است از پیشبینی، شناسایی و ارزیابی خطر وقوع جرم و اتخاذ تدابیر و اقدامات لازم برای از میان بردن یا کاهش آن.
ماده۲ ـ در اجرای وظایف مندرج در ماده (۴) این قانون، شورای عالی پیشگیری از وقوع جرم با اعضای زیر تشکیل میشود:
۱ـ رئیس قوه قضائیه (رئیس شورا)
۲ـ معاون اول رئیسجمهور (نائب رئیس)
۳ـ نائب رئیس اول مجلس شورای اسلامی
۴ـ معاون اول رئیس قوه قضائیه
۵ ـ دادستان کل کشور
۶ ـ رئیس سازمان بازرسی کل کشور
۷ـ وزیر کشور
۸ ـ وزیر اطلاعات
۹ـ معاون حقوقی رئیسجمهور
۱۰ـ وزیر دادگستری
۱۱ـ وزیر امور اقتصادی و دارایی
۱۲ـ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی
۱۳ـ وزیر آموزش و پرورش
۱۴ـ فرمانده نیروی انتظامی
۱۵ـ فرمانده نیروی مقاومت بسیج
۱۶ـ رئیس سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران
۱۷ـ رئیس دیوان محاسبات کشور
۱۸ـ رئیس کمیسیون قضائی و حقوقی مجلس شورای اسلامی
۱۹ـ رئیس کمیسیون اصل نودم (۹۰) مجلس شورای اسلامی
۲۰ـ رئیس سازمان زندانها و اقدامات تأمینی و تربیتی کشور
۲۱ـ رئیس ستاد امر به معروف و نهی از منکر
۲۲ـ وزیر یا رئیس نهاد ذیربط حسب موضوع به تشخیص رئیس شورا
۲۳ـ یکی از معاونان رئیس قوه قضائیه به انتخاب ایشان به عنوان دبیر شورا
تبصره ـ دبیر شورای عالی پیشگیری از وقوع جرم میتواند به تناسب موضوعات مطروحه در این شورا صاحبنظران، کارشناسان و نمایندگان دیگر نهادها و سازمانها را بدون حق رأی دعوت کند.
ماده۳ ـ در اجرای وظایف زیر، شورای عالی پیشگیری از وقوع جرم تشکیل میشود:
۱ـ تقسیم کار ملی در چهارچوب وظایف و مأموریتهای قوای سهگانه کشور و اتخاذ تدابیر مناسب برای هماهنگی و توسعه همکاری بین دستگاههای مسؤول در امر پیشگیری
۲ـ تعیین راهبردها، سیاستهای اجرائی و برنامههای ملی پیشگیری از وقوع جرم در چهارچوب قوانین و سیاستهای کلی نظام
۳ـ بررسی و تصویب برنامههای کلان برای گسترش فرهنگ، ایجاد زمینههای مشارکت مردم و نهادهای دولتی و غیردولتی در امر پیشگیری از وقوع جرم و حمایت از آنها
۴ـ بررسی و اتخاذ تصمیم جهت شناسایی زمینهها و علل وقوع جرم، کاهش آسیبهای اجتماعی و ارزیابی نتایج اجرای طرحها و برنامههای ملی پیشگیری، سنجش و پیگیری عملکرد نهادهای مسؤول در این زمینه
۵ ـ اتخاذ سیاستهای موردنیاز در جهت حمایت از بزهدیدگان و محکومان و خانواده آنان و اصلاح و جامعهپذیری محکومان و برخورداری آنان از زندگی شرافتمندانه
تبصره ـ شورای عالی پیشگیری از وقوع جرم حداقل در هر فصل یک بار تشکیل جلسه خواهد داد.
ماده۴ ـ مصوبات شورای عالی پیشگیری از وقوع جرم صرفاً با توافق و امضای سران سه قوه در چهارچوب قوانین، لازمالاجراء میباشد.
تبصره۱ـ پس از ارسال مصوبات شورای عالی برای رؤسای قوا، در صورتی که، عدم تأیید و یا امضای مصوبه حداکثر طی دو ماه اعلام نشد، به منزله تأیید می باشد.
تبصره۲ـ رئیسجمهور موظف است مصوبات شورای عالی را پس از طی مراحل قانونی، ابلاغ و برای اجراء در اختیار مسؤولان بگذارد. مصوبات مربوط به نیروهای مسلح پس از اخذ موافقت فرماندهی کل قوا قابل اجراء خواهد بود.
بخش نخست ـ کلیات
ماده۱ـ اصطلاحات بهکار بردهشده در این قانون، دارای معانی به شرح زیر است:
الف ـ خسارت بدنی: هر نوع دیه یا ارش ناشی از هر نوع صدمه به بدن مانند شکستگی، نقص و ازکارافتادگی عضو اعم از جزئی یا کلی ـ موقت یا دائم، دیه فوت و هزینه معالجه با رعایت ماده (۳۵) این قانون به سبب حوادث مشمول بیمه موضوع این قانون
ب ـ خسارت مالی: زیانهایی که به سبب حوادث مشمول بیمه موضوع این قانون به اموال شخص ثالث وارد شود.
پ ـ حوادث: هرگونه سانحه ناشی از وسایل نقلیه موضوع بند (ث) این ماده و محمولات آنها از قبیل تصادم، تصادف، سقوط، واژگونی، آتشسوزی و یا انفجار یا هر نوع سانحه ناشی از وسایل نقلیه بر اثر حوادث غیرمترقبه
ت ـ شخص ثالث: هر شخصی است که به سبب حوادث موضوع این قانون دچار خسارت بدنی و یا مالی شود بهاستثنای راننده مسبب حادثه
ث ـ وسیله نقلیه: وسایل نقلیه موتوری زمینی و ریلی شهری و بین شهری و واگن متصل یا غیرمتصل به آن و یدک و کفی (تریلر) متصل به آنها
ج ـ صندوق: صندوق تأمین خسارتهای بدنی
چ ـ بیمه مرکزی: بیمه مرکزی جمهوری اسلامی ایران
ح ـ راهنمایی و رانندگی: پلیس راهنمایی و رانندگی نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران
ماده۲ـ کلیه دارندگان وسایل نقلیه موضوع این قانون اعم از اینکه اشخاص حقیقی یا حقوقی باشند مکلفند وسایل نقلیه خود را در قبال خسارت بدنی و مالی که در اثر حوادث وسایل نقلیه مذکور به اشخاص ثالث وارد میشود حداقل به مقدار مندرج در ماده (۸) این قانون نزد شرکت بیمهای که مجوز فعالیت در این رشته را از بیمه مرکزی داشته باشد، بیمه کنند.
تبصره۱ـ دارنده از نظر این قانون اعم از مالک و یا متصرف وسیله نقلیه است و هر کدام که بیمهنامه موضوع این ماده را تحصیل کند تکلیف از دیگری ساقط میشود.
تبصره۲ـ مسؤولیت دارنده وسیله نقلیه در تحصیل بیمهنامه موضوع این قانون مانع از مسؤولیت شخصی که حادثه منسوب به فعل یا ترک فعل او است نمیباشد. در هر حال خسارت واردشده از محل بیمهنامه وسیله نقلیه مسبب حادثه پرداخت میگردد.
ماده۳ـ دارنده وسیله نقلیه مکلف است برای پوشش خسارتهای بدنی واردشده به راننده مسبب حادثه، حداقل به میزان دیه مرد مسلمان در ماه غیرحرام، بیمه حوادث اخذ کند؛ مبنای محاسبه میزان خسارت قابل پرداخت به راننده مسبب حادثه، معادل دیه فوت یا دیه و یا ارش جرح در فرض ورود خسارت بدنی به مرد مسلمان در ماه غیرحرام و هزینه معالجه آن میباشد. سازمان پزشکی قانونی مکلف است با درخواست راننده مسبب حادثه یا شرکت بیمه مربوط، نوع و درصد صدمه بدنی واردشده را تعیین و اعلام کند. آییننامه اجرائی و حق بیمه مربوط به این بیمهنامه به پیشنهاد بیمه مرکزی پس از تصویب شورایعالی بیمه به تصویب هیأت وزیران میرسد.
ماده۴ـ در صورت وقوع حادثه و ایجاد خسارت بدنی یا مالی برای شخص ثالث:
الف ـ در صورتی که وسیله نقلیه مسبب حادثه، دارای بیمهنامه موضوع این قانون باشد، جبران خسارتهای واردشده در حدود مقررات این قانون بر عهده بیمهگر است. در صورت نیاز به طرح دعوی در خصوص مطالبه خسارت، زیاندیده یا قائممقام وی دعوی را علیه بیمهگر و مسبب حادثه طرح میکند. این حکم، نافی مسؤولیتهای کیفری راننده مسبب حادثه نیست.
ب ـ در صورتیکه وسیله نقلیه، فاقد بیمهنامه موضوع این قانون یا مشمول یکی از موارد مندرج در ماده (۲۱) این قانون باشد، خسارتهای بدنی وارده توسط صندوق با رعایت ماده (۲۵) این قانون جبران میشود. در صورت نیاز به طرح دعوی در این خصوص، زیاندیده یا قائممقام وی دعوی را علیه راننده مسبب حادثه و صندوق طرح میکند.
پ ـ در صورتیکه خودرو، فاقد بیمهنامه موضوع این قانون بوده و وسیله نقلیه با اذن مالک در اختیار راننده مسبب حادثه قرار گرفته باشد، در صورتیکه مالک، شخص حقوقی باشد، به جزای نقدی معادل بیستدرصد(۲۰%) و در صورتیکه مالک شخص حقیقی باشد به جزای نقدی معادل دهدرصد(۱۰%) مجموع خسارات بدنی واردشده محکوم میشود. مبلغ مذکور به حساب درآمدهای اختصاصی صندوق نزد خزانهداری کل کشور واریز میشود و با پیشبینی در بودجههای سالانه، صددرصد(۱۰۰%) آن به صندوق اختصاص مییابد.
ماده۵ ـ شرکت سهامی بیمه ایران مکلف است طبق مقررات این قانون و آییننامههای مربوط به آن، با دارندگان وسایل نقلیه موضوع این قانون قرارداد بیمه منعقد کند. سایر شرکتهای بیمه متقاضی فعالیت در رشته بیمه شخص ثالث میتوانند پس از اخذ مجوز از بیمه مرکزی اقدام به فروش بیمهنامه شخص ثالث کنند. بیمه مرکزی موظف است براساس آییننامه اجرائی که به پیشنهاد بیمه مرکزی و تأیید شورای عالی بیمه به تصویب هیأت وزیران میرسد، برای شرکتهای متقاضی، مجوز فعالیت در رشته شخص ثالث صادر کند. در آییننامه اجرائی موضوع این ماده مواردی از قبیل حداقل توانگری مالی شرکت بیمه، سابقه مناسب پرداخت خسارت، داشتن نیروی انسانی و ظرفیتهای لازم برای صدور بیمهنامه و پرداخت خسارت باید مد نظر قرار گیرد. شرکتهایی که مجوز فعالیت در این رشته بیمهای را از بیمه مرکزی دریافت میکنند، موظفند طبق مقررات این قانون و آییننامههای مربوط به آن، با کلیه دارندگان وسایل نقلیه موضوع این قانون قرارداد بیمه منعقد کنند. ادامه فعالیت در رشته شخص ثالث برای شرکتهایی که در زمان تصویب این قانون در رشته بیمه شخص ثالث فعال هستند، منوط به اخذ مجوز از بیمه مرکزی ظرف مدت دوسال از تاریخ لازمالاجراء شدن این قانون میباشد.
ماده۶ ـ از تاریخ انتقال مالکیت وسیله نقلیه، کلیه حقوق و تعهدات ناشی از قرارداد بیمه موضوع این قانون به انتقالگیرنده منتقل میشود و انتقالگیرنده تا پایان مدت قرارداد بیمه، بیمهگذار محسوب میشود.
تبصره ـ کلیه تخفیفاتی که بهواسطه «نداشتن حوادث منجر به خسارت» در قرارداد بیمه موضوع این قانون اعمال شده باشد، متعلق به انتقالدهنده است. انتقالدهنده میتواند تخفیفات مذکور را بهوسیله نقلیه دیگر از همان نوع، که متعلق به او یا متعلق به همسر، والدین یا اولاد بلاواسطه وی باشد، منتقل کند. آییننامه اجرائی این تبصره به پیشنهاد بیمه مرکزی و تأیید شورایعالی بیمه به تصویب هیأت وزیران میرسد.
ماده۷ـ دارندگان وسیله نقلیه موتوری زمینی که از خارج وارد ایران میشوند در صورتی که خارج از کشور وسیله نقلیه خود را در مقابل خساراتی که بر اثر حوادث ناشی از آن به موجب بیمهنامهای که از طرف بیمه مرکزی معتبر شناخته میشود بیمه نکرده باشند، مکلفند هنگام ورود به مرز ایران وسیله نقلیه خود را در قبال خسارتهای بدنی و مالی که در اثر حوادث نقلیه مزبور یا محمولات آنها به اشخاص ثالث وارد میشود حداقل به میزان مندرج در ماده (۸) این قانون بیمه کنند.
همچنین دارندگان وسیله نقلیه ایرانی که از کشور خارج میشوند موظفند هنگام خروج با پرداخت حق بیمه مربوط، وسیله نقلیه خود را در مقابل خساراتی که بر اثر حوادث نقلیه مذکور در خارج از کشور به اشخاص ثالث ایرانی وارد شود حداقل به میزان مندرج در ماده (۸) این قانون و نیز بیمه حوادث راننده موضوع ماده (۳) این قانون بیمه کنند. در غیر اینصورت از تردد وسایل مزبور توسط مراجع ذیربط جلوگیری میشود.
بخش دوم ـ حقوق و تعهدات بیمهگر و بیمهگذار
ماده۸ ـ حداقل مبلغ بیمه موضوع این قانون در بخش خسارت بدنی معادل حداقل ریالی دیه یک مرد مسلمان در ماههای حرام با رعایت تبصره ماده (۹) این قانون است و در هر حال بیمهگذار موظف به اخذ الحاقیه نمیباشد. همچنین حداقل مبلغ بیمه موضوع این قانون در بخش خسارت مالی معادل دو و نیم درصد (۵/۲%) تعهدات بدنی است. بیمهگذار میتواند برای جبران خسارتهای مالی بیش از حداقل مزبور، در زمان صدور بیمهنامه یا پس از آن، بیمه تکمیلی تحصیل کند.
تبصره۱ـ در صورتی که بیمهگذار در خصوص خسارتهای مالی تقاضای پوشش بیمهای بیش از سقف مندرج در این ماده را داشته باشد بیمهگر مکلف به انعقاد قرارداد بیمه تکمیلی با بیمهگذار میباشد. حق بیمه در این مورد در چهارچوب ضوابط کلی که توسط بیمه مرکزی اعلام میشود، توسط بیمهگر تعیین میگردد.
تبصره۲ـ در صورت بروز حادثه، بیمهگر مکلف است کلیه خسارات واردشده را مطابق این قانون پرداخت کند و مواد (۱۲) و (۱۳) قانون بیمه مصوب ۷/۲/۱۳۱۶ در این مورد اعمال نمیشود.
تبصره۳ـ خسارت مالی ناشی از حوادث رانندگی صرفاً تا میزان خسارت متناظر وارده به گرانترین خودروی متعارف از طریق بیمهنامه شخص ثالث و یا مقصر حادثه قابل جبران خواهد بود.
تبصره۴ـ منظور از خودروی متعارف خودرویی است که قیمت آن کمتر از پنجاهدرصد (۵۰%) سقف تعهدات بدنی که در ابتدای هر سال مشخص میشود، باشد.
تبصره۵ ـ ارزیابان خسارات موضوع ماده (۳۹) و کارشناسان ارزیاب خسارت شرکتهای بیمه و کارشناسان رسمی دادگستری در هنگام برآورد خسارت، موظفند مطابق این ماده اعلامنظر کنند.
ماده۹ـ بیمهگر ملزم به جبران خسارتهای واردشده به اشخاص ثالث مطابق مقررات این قانون است.
تبصره ـ در صورتیکه در یک حادثه، مسؤول آن به پرداخت بیش از یک دیه به هر یک از زیاندیدگان محکوم شود، بیمهگر مکلف به پرداخت کل خسارات بدنی است، اعم از اینکه مبلغ مازاد بر دیه، کمتر از یک دیه کامل یا بیشتر از آن باشد.
ماده۱۰ـ بیمهگر مکلف است در ایفاء تعهدات مندرج در این قانون خسارت وارده به زیاندیدگان را بدون لحاظ جنسیت و دین تا سقف تعهدات بیمهنامه پرداخت کند. مراجع قضائی موظفند در انشای حکم پرداخت دیه، مبلغ مازاد بر دیه موضوع این ماده را به عنوان بیمه حوادث درج کنند.
ماده۱۱ـ درج هرگونه شرط در بیمهنامه که برای بیمهگذار یا زیاندیده مزایای کمتر از مزایای مندرج در این قانون مقرر کند، یا درج شرط تعلیق تعهدات بیمهگر در قرارداد به هر نحوی، باطل و بلااثر است. بطلان شرط سبب بطلان بیمهنامه نمیشود. همچنین اخذ هرگونه رضایتنامه از زیاندیده توسط بیمهگر و صندوق مبنی بر رضایت به پرداخت خسارت کمتر از مزایای مندرج در این قانون ممنوع است و چنین رضایتنامهای بلااثر است.
ماده۱۲ـ تعهد ریالی بیمهگر در قبال زیاندیدگان داخل وسیله نقلیه مسبب حادثه، برابر حاصلضرب ظرفیت مجاز وسیله نقلیه در سقف تعهدات بدنی بیمهنامه با رعایت تبصره ماده (۹) و ماده (۱۳) این قانون است.
در مواردی که به علت عدم رعایت ظرفیت مجاز وسیله نقلیه، مجموع خسارات بدنی زیاندیدگان وسیله نقلیه مقصر حادثه بیش از سقف مذکور باشد مبلغ خسارت مورد تعهد بیمهگر به نسبت خسارت وارده به هر یک از زیاندیدگان بین آنان تسهیم میگردد و مابهالتفاوت خسارت بدنی هر یک از زیاندیدگان توسط صندوق تأمین خسارتهای بدنی وفق مقررات مربوط پرداخت و مطابق مقررات این قانون از مسبب حادثه بازیافت میشود.
میزان ظرفیت مجاز وسایل نقلیه با توجه به نوع و کاربری آنها به موجب آییننامهای خواهد بود که توسط وزارت کشور با همکاری وزارتخانههای صنعت، معدن و تجارت و راه و شهرسازی و بیمه مرکزی تهیه میشود و به تصویب هیأت وزیران میرسد.
در هر صورت تعداد جنین و اطفال زیر دوسال داخل وسیله نقلیه به ظرفیت مجاز خودرو اضافه میشود.
تبصره ـ تعهد ریالی بیمهگر در قبال زیاندیدگان خارج از وسیله نقلیه مسبب حادثه ده برابر سقف تعهدات بدنی بیمهنامه با رعایت تبصره ماده (۹) و ماده (۱۳) این قانون میباشد. در مواردی که مجموع خسارات بدنی زیاندیدگان خارج از وسیله نقلیه مسبب حادثه بیش از سقف مذکور باشد مبلغ خسارت مورد تعهد بیمهگر به نسبت خسارت واردشده به هر یک از زیاندیدگان بین آنان تسهیم میگردد و مابهالتفاوت خسارت بدنی هر یک از زیاندیدگان توسط صندوق تأمین خسارتهای بدنی وفق مقررات مربوط پرداخت میشود.
ماده۱۳ـ بیمهگر یا صندوق حسب مورد مکلفند خسارت بدنی تعلقگرفته به شخص ثالث را به قیمت یومالاداء و با رعایت این قانون و سایر قوانین و مقررات مربوط پرداخت کنند. بیمهگر، در صورتیکه خسارت بدنی که به زیاندیده پرداخت نموده بیشتر از تعهد وی مندرج در ماده (۸) این قانون باشد، میتواند نسبت به مازاد پرداختی، به صندوق رجوع یا در صورت موافقت صندوق در حسابهای فیمابین منظور کند مشروط بر اینکه افزایش مبلغ قابل پرداخت بابت دیه منتسب به تأخیر بیمهگر نباشد.
تبصره ـ در صورتیکه خسارت بدنی زیاندیده بیشتر از تعهد شرکت بیمه مندرج در ماده (۸) این قانون باشد، شرکت بیمه مکلف است، بلافاصله مراتب مذکور و کلیه مستندات پرونده مربوط را از طریق سامانه الکترونیک موضوع ماده (۵۵) به صندوق و بیمه مرکزی اطلاع دهد.
ماده۱۴ـ در حوادث رانندگی منجر به جرح یا فوت که به استناد گزارش کارشناس تصادفات راهنمایی و رانندگی یا پلیسراه، علت اصلی وقوع تصادف یکی از تخلفات رانندگی حادثهساز باشد، بیمهگر مکلف است خسارت زیاندیده را بدون هیچ شرط و اخذ تضمین پرداخت کند و پس از آن میتواند به شرح زیر برای بازیافت به مسبب حادثه مراجعه کند:
الف ـ در اولین حادثه ناشی از تخلف حادثهساز راننده مسبب در طول مدت بیمهنامه: معادل دو و نیم درصد (۵/۲%) از خسارتهای بدنی و مالی پرداختشده
ب ـ در دومین حادثه ناشی از تخلف حادثهساز راننده مسبب در طول مدت بیمهنامه: معادل پنجدرصد(۵%) از خسارتهای بدنی و مالی پرداختشده
پ ـ در سومین حادثه ناشی از تخلف حادثهساز و حوادث بعد از آن در طول مدت بیمهنامه: معادل دهدرصد(۱۰%) از خسارتهای بدنی و مالی پرداختشده
تبصره ـ مصادیق و عناوین تخلفات رانندگی حادثهساز به موجب ماده (۷) قانون رسیدگی به تخلفات رانندگی مصوب ۸/۱۲/۱۳۸۹ تعیین میشود.
ماده۱۵ـ در موارد زیر بیمهگر مکلف است بدون هیچ شرط و اخذ تضمین، خسارت زیاندیده را پرداخت کند و پس از آن میتواند به قائممقامی زیاندیده از طریق مراجع قانونی برای بازیافت تمام یا بخشی از وجوه پرداختشده به شخصی که موجب خسارت شده است مراجعه کند:
الف ـ اثبات عمد مسبب در ایجاد حادثه نزد مراجع قضائی
ب ـ رانندگی در حالت مستی یا استعمال مواد مخدر یا روانگردان مؤثر در وقوع حادثه که به تأیید نیروی انتظامی یا پزشکی قانونی یا دادگاه رسیده باشد.
پ ـ در صورتیکه راننده مسبب، فاقد گواهینامه رانندگی باشد یا گواهینامه او متناسب با نوع وسیله نقلیه نباشد.
ت ـ در صورتیکه راننده مسبب، وسیله نقلیه را سرقت کرده یا از مسروقه بودن آن، آگاه باشد.
تبصره۱ـ در صورت وجود اختلاف میان بیمهگر و مسبب حادثه، اثبات موارد فوق در مراجع قضائی صالح صورت خواهد گرفت.
تبصره۲ـ در مواردی که طبق این قانون بیمهگر حق رجوع به مسبب حادثه یا قائممقام قانونی وی را دارد، اسناد پرداخت خسارت از سوی بیمهگر در حکم اسناد لازمالاجراء است و از طریق دوایر اجرای سازمان ثبت اسناد و املاک کشور قابل مطالبه و وصول میباشد.
تبصره۳ـ در صورتیکه حادثه در حین آموزش رانندگی توسط مراکز مجاز یا آزمون اخذ گواهینامه رخ دهد، خسارت پرداختشده بهوسیله شرکت بیمه از آموزشگیرنده یا آزموندهنده قابل بازیافت نخواهد بود و حسب مورد آموزشدهنده یا آزمونگیرنده، راننده محسوب میشود.
ماده۱۶ـ چنانچه به حکم مرجع قضائی اثبات شود، عواملی نظیر نقص راه، نبودن یا نقص علائم رانندگی و نقص تجهیزات مربوط یا عیب ذاتی وسیله نقلیه، یا ایجاد مانع توسط دستگاههای اجرائی یا هر شخص حقیقی یا حقوقی دیگر در وقوع حادثه مؤثر بوده است، بیمهگر و صندوق پس از پرداخت خسارت زیاندیده میتواند برای بازیافت به نسبت درجه تقصیر که درصد آن در حکم دادگاه مشخص میشود به مسببان ذیربط مراجعه کند.
دستگاههای ذیربط مجازند مسؤولیت کارکنان خویش را در قبال مسؤولیتهای موضوع این ماده از محل اعتبارات جاری و تملک داراییهای سرمایهای تحت اختیار، بیمه کنند.
تبصره ـ در صورتیکه حسب نظریه افسران موضوع ماده (۱۷) قانون رسیدگی به تخلفات رانندگی، نقص راه، وسیله نقلیه یا عامل انسانی مؤثر در بروز تصادف اعلام شود در صورت اعتراض ذینفع، موضوع حسب مورد به کارشناس یا هیأت کارشناسان رسمی مستقل در امور مرتبط با موضوع از قبیل راه و مهندسی ترافیک، مکانیک و تصادفات با نظر دادگاه ارجاع میشود.
ماده۱۷ـ موارد زیر از شمول بیمه موضوع این قانون خارج است:
الف ـ خسارت وارده به وسیله نقلیه مسبب حادثه و محمولات آن
ب ـ خسارت مستقیم و یا غیرمستقیم ناشی از تشعشعات اتمی و رادیواکتیو
پ ـ جریمه یا جزای نقدی
ت ـ اثبات قصد زیاندیده در ایراد صدمه به خود مانند خودکشی، اسقاط جنین و نظایر آن و نیز اثبات هر نوع خدعه و تبانی نزد مراجع قضائی
تبصره ـ در صورتی که در موارد بندهای (الف) و (ب) اختلافی وجود داشته باشد، معترض میتواند به مرجع قضائی صالح رجوع کند.
ماده۱۸ـ آییننامه مربوط به تعیین سقف حق بیمه موضوع این قانون و نحوه تخفیف، افزایش یا تقسیط آن توسط بیمه مرکزی تهیه میشود و پس از تأیید شورایعالی بیمه به تصویب هیأت وزیران میرسد.
در آییننامه مذکور باید عوامل زیر مدنظر قرار گیرد:
الف ـ ویژگیهای وسیله نقلیه از قبیل نوع کاربری، سال ساخت و وضعیت ایمنی آن
ب ـ سوابق رانندگی و بیمهای دارنده شامل نمرات منفی و تخلفات ثبتشده توسط نیروی انتظامیجمهوری اسلامی ایران موضوع قانون رسیدگی به تخلفات رانندگی، خسارتهای پرداختی توسط بیمهگر یا صندوق، بابت حوادث منتسب به وی
پ ـ رایج بودن استفاده از وسیله نقلیه برای اقشار متوسط و ضعیف شامل موتورسیکلت و خودروهای سواری ارزانقیمت
در آییننامه موضوع این ماده باید ملاحظات اجتماعی در تعیین حق بیمه وسایل نقلیه پرکاربرد اقشار متوسط و ضعیف جامعه مدنظر قرار گیرد.
تبصره۱ـ بیمه مرکزی موظف است با همکاری نیروی انتظامیجمهوری اسلامی ایران ترتیبی اتخاذ کند که حداکثر تا پایان برنامه پنجساله ششم توسعه، امکان صدور بیمهنامه شخص ثالث براساس ویژگیهای «راننده» فراهم شود. تا آن زمان، سوابق رانندگی و بیمهای شخصی که پلاک وسیله نقلیه به نام اوست و خسارتهای پرداختی بابت حوادث منتسب به وی ملاک عمل است.
تبصره۲ـ در آییننامه موضوع این ماده نحوه تخفیف یا افزایش در حق بیمه بهصورت پلکانی و متناظر به تفکیک در مورد خسارات مالی و بدنی تعیین میشود.
تبصره۳ـ نرخنامه حق بیمه موضوع این قانون در ابتدای هر سال با رعایت آییننامه مصوب هیأت وزیران بهوسیله بیمه مرکزی محاسبه و پس از تأیید شورایعالی بیمه، ابلاغ میشود. در جلسات شورایعالی بیمه برای تعیین نرخنامه موضوع این تبصره دبیر کل اتحادیه(سندیکای) بیمهگران و دو نفر صاحبنظر به انتخاب اتحادیه (سندیکای) بیمهگران ایران با حق رأی شرکت میکنند. همچنین رئیس کل بیمه مرکزی در جلسات مذکور حق رأی دارد.
تبصره۴ـ شرکتهای بیمه میتوانند تا دو و نیم درصد (۵/۲%) کمتر از نرخهای مصوب شورایعالی بیمه را ملاک عمل خود قرار دهند. اعمال تخفیف بیشتر از دو و نیمدرصد (۵/۲%) توسط شرکتهای بیمه، منوط به کسب مجوز از بیمه مرکزی است. بیمه مرکزی در اعطای این مجوز باید توانگری مالی شرکت و شرایط عمومی بازار و حفظ رقابتپذیری شرکتهای بیمه را مدنظر قرار دهد. همچنین شرکتهای بیمه میتوانند در صورت ارائه خدمات ویژه به مشتریان، با تأیید بیمه مرکزی تا دو و نیم درصد (۵/۲%) بیش از قیمتهای تعیینشده توسط بیمه مرکزی، از بیمهگذار دریافت کنند.
تبصره۵ ـ شرکتهای بیمه موظفند در چهارچوب ضوابط مربوط نسبت به اعطای تخفیف به رانندگانی که دورههای آموزشی رانندگی ایمن و کمخطر را سپری نموده و موفق به اخذ گواهینامه مربوط شدهاند، اقدام کنند. آییننامه مربوط به این تبصره به پیشنهاد بیمه مرکزی و نیروی انتظامی به تصویب هیأت وزیران میرسد.
ماده۱۹ـ هرگونه قصور یا تقصیر بیمهگر یا نماینده وی در صدور بیمهنامه موضوع این قانون رافع مسؤولیت بیمهگر نیست.
ماده۲۰ـ پوششهای بیمه موضوع این قانون محدود به قلمرو جمهوری اسلامی ایران است مگر آنکه در بیمهنامه به نحو دیگری توافق شده باشد.
بخش سوم ـ حقوق و تعهدات صندوق
ماده۲۱ـ به منظور حمایت از زیاندیدگان حوادث ناشی از وسایل نقلیه، خسارتهای بدنی وارد به اشخاص ثالث که به علت فقدان یا انقضای بیمهنامه، بطلان قرارداد بیمه، شناختهنشدن وسیله نقلیه مسبب حادثه، کسری پوشش بیمهنامه ناشی از افزایش مبلغ ریالی دیه یا تعلیق یا لغو پروانه فعالیت شرکت بیمه یا صدور حکم توقف یا ورشکستگی بیمهگر موضوع ماده (۲۲) این قانون، قابل پرداخت نباشد، یا بهطور کلی خسارتهای بدنی که خارج از تعهدات قانونی بیمهگر مطابق مقررات این قانون است بهاستثنای موارد مصرح در ماده (۱۷)، توسط صندوق مستقلی به نام «صندوق تأمین خسارتهای بدنی» جبران میشود.
تبصره۱ـ میزان تعهدات صندوق برای جبران خسارتهای بدنی معادل مبلغ مقرر در ماده (۸) با رعایت تبصره ماده (۹) و مواد (۱۰) و (۱۳) این قانون است.
تبصره۲ـ تشخیص موارد خارج از تعهد بیمهگر مطابق مقررات این قانون، بر عهده شورایعالی بیمه است.
تبصره۳ـ صندوق مکلف است هر ششماه یکبار گزارش عملکرد خود را به کمیسیون اقتصادی مجلس ارائه کند.
ماده۲۲ـ در صورت تعلیق یا لغو پروانه فعالیت شرکت بیمه در رشته بیمه شخص ثالث و ناتوانی آن از پرداخت خسارت به زیاندیدگان، به تشخیص بیمه مرکزی یا شورایعالی بیمه، یا صدور حکم توقف یا ورشکستگی آن بهوسیله دادگاه صالح، صندوق، خسارات بدنی که به موجب صدور بیمهنامههای موضوع این قانون به عهده بیمهگر است را پرداخته، پس از آن به قائممقامی زیاندیدگان به بیمهگر مراجعه میکند.
تبصره۱ـ دادگاه مکلف است نسبت به صدور حکم انتقال اموال و داراییهای بیمهگر مذکور تا میزان مبالغ پرداختی و خسارات وارده به صندوق اقدام کند.
تبصره۲ـ در صورت تعلیق یا لغو پروانه فعالیت شرکت بیمه، پرداخت خسارات مالی که برعهده شرکت بیمه مذکور است مشمول ماده (۴۴) قانون تأسیس بیمه مرکزی ایران و بیمهگری مصوب ۳۰/۳/۱۳۵۰ خواهد بود.
ماده۲۳ـ درصورتیکه زیاندیده، جز در موارد بیمه اختیاری، تمام یا بخشی از خسارت بدنی واردشده را از مراجع دیگری مانند سازمان بیمههای اجتماعی یا سازمان بیمه کارمندان دولت یا صندوقهای ویژه جبران خسارت دریافت کند، نسبت به همان میزان حق مراجعه به صندوق را ندارد. سازمانها و صندوقهای ویژه مذکور حق مراجعه به صندوق و استرداد خسارت پرداختشده به اشخاص ثالث را ندارند و مکلفند اطلاعات مربوط را در اختیار صندوق قرار دهند. در هر حال در صورتیکه زیاندیده علاوه بر دریافت خسارت از سازمانها و صندوقهای ویژه مذکور از صندوق نیز خسارتی دریافت کند، صندوق حق استرداد دارد.
ماده۲۴ـ منابع مالی صندوق به شرح زیر است:
الف ـ هشتدرصد(۸%) از حق بیمه اجباری موضوع این قانون بر مبنای نرخنامه مذکور در تبصره (۳) ماده (۱۸) این قانون
ب ـ مبلغی معادل حداکثر یکسال حق بیمه اجباری که از دارندگان وسیله نقلیهای که از انجام بیمه موضوع این قانون خودداری کنند وصول میشود.
میزان مبلغ مذکور، نحوه وصول، تخفیف، تقسیط و بخشودگی آن به پیشنهاد بیمه مرکزی به تصویب مجمع عمومی صندوق میرسد.
پ ـ مبالغ بازیافتی از مسببان حوادث، دارندگان وسایل نقلیه، بیمهگران و سایر اشخاصی که صندوق پس از جبران خسارت زیاندیدگان مطابق مقررات این قانون حسب مورد دریافت میکند.
ت ـ درآمد حاصل از سرمایهگذاری وجوه صندوق با رعایت ماده (۲۷) این قانون
ث ـ بیستدرصد(۲۰%) از جریمههای وصولی راهنمایی و رانندگی در کل کشور
ج ـ بیستدرصد(۲۰%) از کل هزینههای دادرسی و جزای نقدی وصولی توسط قوه قضائیه و تعزیرات حکومتی
چ ـ جریمههای موضوع بند (پ) ماده (۴)، ماده (۴۴) و بند (ت) ماده (۵۷) این قانون
ح ـ کمکهای اعطائی ازسوی اشخاص حقیقی یا حقوقی
تبصره۱ـ مدیر صندوق و هیأت نظارت مکلفند هر سهماه یکبار گزارش عملکرد بند (پ) را به اعضای مجمع عمومی صندوق اعلام کنند.
تبصره۲ـ کلیه درآمدهای منابع موضوع بندهای (ث) و (ج) به محض تحقق به حساب درآمدهای اختصاصی صندوق نزد خزانهداری کل کشور واریز میشود و صددرصد (۱۰۰%) آن به صندوق اختصاص مییابد.
تبصره۳ـ در صورت کمبود منابع مالی صندوق، دولت موظف است در بودجه سنواتی سال بعد کسری منابع صندوق را تأمین کند.
تبصره۴ـ درآمدهای صندوق مشمول مالیات به نرخ صفر بوده و از هرگونه عوارض معاف است. همچنین صندوق از پرداخت هزینههای دادرسی و اوراق و حقالاجراء معاف میباشد.
تبصره۵ ـ صندوق میتواند با تصویب مجمع عمومی مربوط، حداکثر تا دودرصد(۲%) از منابع مالی خود را جهت تعمیم امر بیمه، گسترش فرهنگ بیمه، ترغیب رانندگان فاقد بیمهنامه شخص ثالث به اخذ بیمهنامه و پیشگیری از زیانهای ناشی از حوادث رانندگی از طریق عقد قرارداد با وزارتخانهها و دستگاههای اجرائی ذیربط از قبیل سازمان صدا و سیما، وزارتخانههای آموزش و پرورش، علوم، تحقیقات و فناوری، فرهنگ و ارشاد اسلامی و ورزش و جوانان اختصاص دهد.
تبصره۶ ـ در آرای غیابی برای بازیافت خسارات موضوع بند (پ) این ماده، صندوق میتواند بدون سپردن تأمین یا تضمین موضوع تبصره (۲) ماده (۳۰۶) قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب (در امور مدنی) مصوب ۲۱/۱/۱۳۷۹ نسبت به تقاضای اجرای احکام غیابی اقدام کند.
تبصره۷ـ دولت میتواند در بودجههای سنواتی بخشی از درآمدهای ناشی از فروش حاملهای انرژی را به صندوق اختصاص دهد. در صورت تصویب به تناسب سهم صندوق از محل فروش بیمهنامه موضوع بند (الف) این ماده کاهش پیدا میکند.
ماده۲۵ـ صندوق مکلف است بدون اخذ تضمین از زیاندیده یا مسبب زیان، خسارت زیاندیده را پرداخت نموده و پس از آن مکلف است به شرح زیر به قائممقامی زیاندیده از طریق مراجع قانونی وجوه پرداختشده را بازیافت کند:
الف ـ در صورتیکه پرداخت خسارت به سبب نداشتن، انقضاء یا بطلان بیمهنامه باشد به مسبب حادثه رجوع میکند.
ب ـ در صورتیکه پرداخت خسارت به سبب تعلیق یا لغو پروانه یا توقف یا ورشکستگی بیمهگر موضوع ماده (۲۲) این قانون باشد به بیمهگر و مدیران آن رجوع میکند.
پ ـ در صورتیکه پرداخت خسارت به سبب شناختهنشدن وسیله نقلیه مسبب حادثه باشد، پس از شناخته شدن آن حسب مورد به مسبب حادثه یا بیمهگر وی رجوع میکند.
ت ـ در صورتیکه پرداخت خسارت به سبب خارج از ظرفیت بودن سرنشینان داخل وسیله نقلیه مسبب حادثه باشد به مسبب حادثه رجوع میکند.
تبصره۱ـ در موارد زیر صندوق نمیتواند برای بازیافت به مسبب حادثه رجوع کند:
۱ـ در موارد جبران کسری پوشش بیمهنامه ناشی از افزایش مبلغ ریالی دیه (پرداخت خسارت به استناد ماده (۱۳) این قانون)
۲ـ تعلیق یا لغو پروانه فعالیت شرکت بیمه یا صدور حکم توقف یا ورشکستگی بیمهگر موضوع ماده (۲۲) این قانون
۳ـ در مواردی که زیاندیدگان خارج از وسیله نقلیه بیش از سقف تعهدات بیمهگر موضوع تبصره ماده (۱۲) این قانون باشند.
۴ـ در مواردی که صندوق به موجب قانون معادل دیه مرد مسلمان را به زیاندیده یا قائممقام قانونی وی پرداخت میکند برای بازپرداخت مابهالتفاوت دیه شرعی با دیه مرد مسلمان
تبصره۲ـ صندوق مجاز است با درنظرگرفتن شرایط و وضعیت وقوع حادثه، علت نداشتن بیمهنامه، سوابق بیمهای مسبب حادثه، وضعیت مالی و معیشتی مسبب حادثه و سایر اوضاع و احوال مؤثر در وقوع حادثه نسبت به تقسیط یا تخفیف در بازیافت خسارت از مسبب حادثه اقدام کند. نحوه بازیافت از مسبب حادثه با رعایت مقررات راجع به نحوه اجرای محکومیتهای مالی و میزان بازیافت مطابق آییننامهای است که بنا به پیشنهاد هیأت نظارت صندوق و مجمع عمومی صندوق به تصویب وزیر امور اقتصادی و دارایی میرسد.
ماده۲۶ـ اسناد مربوط به مطالبات و پرداختهای خسارت صندوق در حکم اسناد لازمالاجراء است و از طریق دوایر اجرای سازمان ثبت اسناد و املاک قابل مطالبه و وصول میباشد.
ماده۲۷ـ صندوق مجاز است موجودی نقدی مازاد خود را نزد بانکهای دولتی سپردهگذاری و یا اوراق بهادار بدون خطر (ریسک) خریداری کند مشروط بر آنکه سرمایهگذاریهای مذکور به نحوی برنامهریزی شود که همواره امکان انجام تعهدات صندوق وجود داشته باشد.
ماده۲۸ـ صندوق، نهاد عمومی غیردولتی است و چگونگی اداره آن براساس اساسنامهای است که با رعایت موارد زیر و به پیشنهاد وزیر امور اقتصادی و دارایی تهیه میشود و ظرف مهلت ششماه پس از لازمالاجراء شدن این قانون به تصویب هیأت وزیران میرسد:
الف ـ ارکان صندوق عبارتند از: مجمع عمومی، هیأت نظارت، مدیر صندوق و حسابرس
ب ـ اعضای مجمع عمومی صندوق عبارت از وزرای امور اقتصادی و دارایی به عنوان رئیس مجمع، تعاون، کار و رفاه اجتماعی، دادگستری و صنعت، معدن و تجارت، دادستان کل کشور (بدون حق رأی) و رئیس کل بیمه مرکزی است. مجمع عمومیصندوق حداقل یکبار در سال تشکیل میشود. مجمع عمومیعادی بهطور فوقالعاده نیز به تقاضای هر یک از اعضاء به دعوت رئیس مجمع تشکیل میشود.
یکی از نمایندگان عضو کمیسیون اقتصادی مجلس شورای اسلامی، به پیشنهاد کمیسیون مذکور و تصویب مجلس شورای اسلامی بهعنوان عضو ناظر و بدون حق رأی در جلسات مجمع شرکت میکند. مدیر صندوق بدون حق رأی دبیر مجمع عمومی است.
پ ـ اعضای هیأت نظارت صندوق عبارت از نمایندگان وزرای امور اقتصادی و دارایی، تعاون، کار و رفاه اجتماعی و دادگستری، دادستان کل کشور (بدون حقرأی)، بیمه مرکزی و اتحادیه (سندیکای) بیمهگران ایران است. اعضای هیأت نظارت غیر از مدیر صندوق بهصورت غیرموظف خواهند بود؛
تبصره ـ نماینده وزیر امور اقتصادی و دارایی در هیأت نظارت، مدیر صندوق است که دبیر هیأت نظارت نیز خواهد بود. مدیرعامل ستاد مردمی رسیدگی به امور دیه و کمک به زندانیان نیازمند بدون حقرأی در جلسات هیأت نظارت شرکت میکند.
ت ـ مدیر صندوق به پیشنهاد رئیس کل بیمه مرکزی و تصویب مجمع عمومی انتخاب و با حکم رئیس مجمع عمومی برای مدت چهار سال منصوب میشود. انتخاب مجدد مدیر صندوق برای یک دوره بلامانع است. مجمع عمومی میتواند نسبت به عزل مدیر صندوق قبل از پایان مدت مذکور اتخاذ تصمیم کند.
ث ـ مرکز اصلی صندوق، تهران است. در صورت لزوم با تصویب مجمع عمومی میتواند در مراکز استانها شعبه ایجاد یا نمایندگی اعطاء کند. اقامه دعوی علیه صندوق در محل استقرار شعب صندوق نیز ممکن است.
وظایف و اختیارات مجمع عمومی، هیأت نظارت و مدیر صندوق و نیز نحوه انتخاب و وظایف و اختیارات حسابرس به موجب اساسنامه مصوب هیأت وزیران تعیین میشود.
ماده۲۹ـ کلیه اختلافات بین صندوق و شرکتهای بیمه که ممکن است در اجرای این قانون بهوجود آید بهوسیله هیأتی مرکب از دو نفر حقوقدان آشنا با حقوق بیمه به انتخاب وزیر دادگستری و سه متخصص بیمه به انتخاب بیمه مرکزی، صندوق و اتحادیه (سندیکای) بیمهگران هر کدام یک نفر حل و فصل میشود. ملاک تصمیمگیری، رأی اکثریت اعضای هیأت است و رأی صادرشده لازمالاجراء میباشد. هریک از طرفین میتواند ظرف مدت بیست روز از ابلاغ رأی در مرجع قضائی ذیصلاح اقامه دعوی کند.
ماده۳۰ـ اشخاص ثالث زیاندیده حق دارند با ارائه مدارک لازم برای دریافت خسارت بهطور مستقیم حسب مورد به شرکت بیمه مربوط و یا صندوق تأمین خسارتهای بدنی مراجعه کنند. همچنین مسبب حادثه میتواند با ارائه مدارک لازم جهت تشکیل پرونده پرداخت خسارت به زیاندیده حسب مورد به بیمهگر یا صندوق مراجعه کند.
آییننامه اجرائی این ماده توسط بیمه مرکزی تهیه میشود و به پیشنهاد وزیر امور اقتصادی و دارایی ظرف مدت سهماه از تاریخ ابلاغ این قانون به تصویب هیأت وزیران میرسد.
بخش چهارم ـ پرداخت خسارت
ماده۳۱ـ بیمهگر و صندوق حسب مورد مکلفند حداکثر پانزده روز پس از دریافت مدارک مورد نیاز، خسارت متعلقه را پرداخت کنند.
ماده۳۲ـ در حوادث منجر به خسارت بدنی، زیاندیده، اولیای دم یا وراث قانونی موظفند پس از قطعیشدن مبلغ خسارت برای تکمیل مدارک به منظور دریافت خسارت، به بیمهگر مراجعه کنند. بیمهگر مکلف است حداکثر ظرف مدت بیست روز از تاریخ قطعیشدن مبلغ خسارت، مبلغ خسارت را به زیاندیده پرداخت و در صورت عدم مراجعه وی در مهلت مذکور نزد صندوق تودیع و قبض واریز را به مرجع قضائی مربوط تحویل دهد. در اینصورت تعهد بیمهگر و مسبب حادثه، ایفاءشده تلقی میشود. صندوق مکلف است بلافاصله پس از درخواست زیاندیده مبلغ مذکور را عیناً به وی پرداخت نماید.
تبصره۱ـ در مواردی که صندوق مطابق مقررات این قانون رأساً مکلف به پرداخت خسارت بدنی است، پس از قطعیشدن مبلغ خسارت چنانچه زیاندیده یا قائممقام وی، تا بیست روز پس از ابلاغ اظهارنامه رسمی به وی برای دریافت خسارت به صندوق مراجعه نکند، مبلغ مذکور بهعنوان امانت نزد صندوق باقی مانده و در زمان مراجعه زیاندیده یا قائممقام قانونی وی عیناً پرداخت میشود.
تبصره۲ـ در مواردی که رأی صادرشده از دادگاه بدوی، صرفاً از جنبه عمومی مورد تجدیدنظرخواهی قرارگرفته باشد، زیاندیده یا وراث قانونی و بیمهگر یا صندوق باید طبق مفاد این ماده اقدام کنند.
تبصره۳ـ ملاک قطعیشدن میزان خسارت موضوع این ماده، قطعیت حکم دادگاه است.
ماده۳۳ـ چنانچه بیمهگر یا صندوق به رغم کامل بودن مدارک، تکلیف مقرر در ماده (۳۱) این قانون را انجام ندهند و در پرداخت خسارت تأخیر کنند و یا بیمهگر تکلیف مقرر در ماده (۳۲) این قانون را انجام ندهد، به پرداخت جریمهای معادل نیم در هزار بهازای هر روز تأخیر در حق زیاندیده یا قائممقام وی محکوم میشود.
ماده۳۴ـ در حوادث رانندگی منجر به خسارت بدنی غیر از فوت، در صورت مطالبه زیاندیده، پس از دریافت گزارش کارشناس راهنمایی و رانندگی و یا پلیسراه و یا کمیسیون جلوگیری از سوانح راه آهن موضوع تبصره (۲) ماده (۲) قانون دسترسی آزاد به شبکه حمل و نقل ریلی مصوب ۶/۷/۱۳۸۴ (در خصوص حوادث مربوط به قطارهای شهری و بین شهری) و پزشکی قانونی، بیمهگر وسیله نقلیه مسبب حادثه و یا صندوق، حسب مورد مکلفند بلافاصله حداقل پنجاهدرصد(۵۰%) از دیه تقریبی را به اشخاص ثالث زیاندیده پرداخت کرده و باقیمانده آنرا پس از معینشدن میزان قطعی دیه با رعایت مواد (۳۱) و (۳۲) این قانون بپردازند.
ماده۳۵ـ هزینههای معالجه اشخاص ثالث زیاندیده و راننده مسبب حادثه در صورتیکه مشمول قانون دیگری نباشد، با لحاظ ماده (۳۰) قانون تنظیم بخشی از مقررات مالی دولت (۲) حسب مورد برعهده بیمهگر مربوط یا صندوق است.
ماده۳۶ـ در حوادث منجر به فوت، در صورت مطالبه اولیای دم یا قائممقام متوفی یا درخواست مسبب حادثه بدون نیاز به رأی مراجع قضائی، پس از دریافت گزارش کارشناس راهنمایی و رانندگی، کمیسیون جلوگیری از سوانح راهآهن موضوع تبصره (۲) ماده (۲) قانون دسترسی آزاد به شبکه حمل و نقل ریلی (در خصوص حوادث مربوط به قطارهای شهری و بین شهری) یا پلیسراه و در صورت لزوم گزارش سایر مقامات انتظامی و پزشکی قانونی بیمهگر وسیله نقلیه مسبب حادثه و یا صندوق حسب مورد میتوانند خسارت بدنی را به ورثه قانونی متوفی با رعایت ماده (۳۱) این قانون بپردازند.
در صورت عدم مطالبه نیز، بیمهگر میتواند بدون نیاز به رأی مرجع قضائی خسارت بدنی را مطابق ماده (۳۲) این قانون به صندوق تودیع کند.
تبصره ـ چنانچه علیرغم وجود گزارش کارشناس راهنمایی و رانندگی و یا پلیسراه و یا کمیسیون جلوگیری از سوانح راهآهن (موضوع تبصره (۲) ماده (۲) قانون دسترسی آزاد به شبکه حمل و نقل ریلی) و نظر نهائی پزشکی قانونی، شرکت بیمه پرداخت خسارات بدنی را موکول به رأی دادگاه کند، پس از صدور رأی مکلف به پرداخت خسارات بدنی به قیمت یومالاداء بوده و نمیتواند بابت مابهالتفاوت خسارت پرداختی و میزان تعهد وی (موضوع ماده (۱۳) این قانون) به صندوق رجوع کند.
ماده۳۷ـ بیمهگر، صندوق یا مسبب حادثه به میزان درصد دیهای که به زیاندیده پرداخت شده یا مطابق ماده (۳۲) این قانون و تبصره آن به صندوق تودیع شده است، بریءالذمه هستند.
ماده۳۸ـ هرگاه پس از اینکه بیمهگر یا صندوق به موجب این قانون خسارتی را پرداخت کند و به موجب حکم قطعی، برای پرداخت تمام یا بخشی از خسارت مسؤول شناخته نشوند، بیمهگر یا صندوق میتواند به همان میزان به محکومٌعلیه حکم قطعی، رجوع کند.
ماده۳۹ـ در حوادث رانندگی منجر به خسارت مالی، پرداخت خسارت بهصورت نقدی و با توافق زیاندیده و شرکت بیمه مربوط صورت میگیرد. در صورت عدم توافق طرفین در خصوص میزان خسارت قابل پرداخت، شرکت بیمه موظف است در صورت تقاضای زیاندیده، وسیله نقلیه خسارتدیده را در تعمیرگاه مجاز و یا تعمیرگاهی که مورد قبول زیاندیده باشد تعمیر نموده و هزینههای تعمیر را تا سقف تعهدات مالی مندرج در بیمهنامه مذکور پرداخت کند.
تبصره ـ در صورتیکه اختلاف از طریق مذکور حل و فصل نشود، موضوع به یک ارزیاب خسارت (دارای مجوز ارزیابی خسارت از بیمه مرکزی) به انتخاب و هزینه زیاندیده ارجاع میشود. هریک از طرفین ظرف مدت بیست روز از تاریخ اعلام نظر کتبی ارزیاب میتوانند در مرجع صالح، اقامه دعوی کنند. در صورت عدم طرح دعوی توسط طرفین در مهلت مقرر نظر ارزیاب خسارت، قطعی و لازمالاجراء است. هزینه ارزیابی خسارت براساس تعرفهای است که در ابتدای هر سال توسط بیمه مرکزی پیشنهاد و به تصویب شورایعالی بیمه میرسد. بیمه مرکزی موظف است در صدور مجوز ارزیابی خسارت بهگونهای عمل کند که در تمام شهرستانها متناسب با نیاز آن شهرستان، ارزیاب خسارت وجود داشته باشد.
ماده۴۰ـ شرکتهای بیمه مکلفند خسارت مالی ناشی از حوادث رانندگی موضوع این قانون را در مواردی که وسایل نقلیه مسبب و زیاندیده در زمان حادثه دارای بیمهنامه معتبر بوده و بین طرفین حادثه اختلافی وجود نداشته باشد، حداکثر تا سقف تعهدات مالی مندرج در ماده (۸) این قانون بدون اخذ گزارش مقامات انتظامی پرداخت کنند.
بخش پنجم ـ تکالیف سایر نهادها و دستگاههای مرتبط
ماده۴۱ـ به منظور ساماندهی امور مربوط به حوادث رانندگی، دولت مکلف است «سامانه جامع حوادث رانندگی» را مطابق مقررات این قانون با مشارکت همه دستگاههای ذیربط ایجاد و نسبت به روزآمد کردن و تحلیل مستمر دادههای آن اقدام کند.
نیروی انتظامی، وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی (مراکز فوریتهای پزشکی (اورژانس) و بیمارستانها)، سازمان پزشکی قانونی و جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران موظفند اطلاعات مربوط به سوانح رانندگی را فوراً در سامانه مذکور ثبت کنند.
قوه قضائیه نیز مکلف است اطلاعات مربوط به آرای قضائی راجع به حوادث رانندگی را در سامانه مذکور قرار دهد.
دولت موظف است حداکثر ظرف مدت ششماه پس از لازمالاجراء شدن این قانون، سامانه مزبور را راهاندازی و دسترسی برخط (آنلاین) به آن را برای کلیه واحدهای نیروی انتظامی و وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، شرکتهای بیمه، صندوق و واحدهای قضائی فراهم کند.
تبصره ـ نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران موظف است همزمان با تعویض پلاک وسیله نقلیه، مشخصات مالک جدید را در «سامانه جامع حوادث رانندگی» درج کند. همچنین سازمان ثبت اسناد و املاک کشور نیز مکلف است اسناد تنظیمشده در خصوص وسایل نقلیه مانند نقل و انتقال، وکالت و رهن را در سامانه مذکور درج کند.
ماده۴۲ـ حرکت وسایل نقلیه موتوری زمینی بدون داشتن بیمهنامه موضوع این قانون ممنوع است. کلیه دارندگان وسایل مزبور مکلفند سند حاکی از انعقاد قرارداد بیمه را هنگام رانندگی همراه داشته باشند و در صورت درخواست مأموران راهنمایی و رانندگی و یا پلیسراه ارائه کنند. مأموران راهنمایی و رانندگی و پلیس راه موظفند از طرق مقتضی مانند دوربینهای نظارت ترافیکی ضمن شناسایی وسایل نقلیه فاقد بیمهنامه نسبت به اعمال جریمههای مربوط اقدام کنند. همچنین مأموران راهنمایی و رانندگی و پلیس راه موظفند در صورت احراز فقدان بیمهنامه، وسایل نقلیه فاقد بیمهنامه موضوع این قانون را تا هنگام ارائه بیمهنامه مربوط در محل مطمئنی متوقف کنند. آییننامه مربوط به نحوه توقیف وسایل نقلیه فاقد بیمهنامه شخص ثالث ظرف مدت سهماه پس از تصویب این قانون توسط وزارت کشور با همکاری وزارتخانههای راه و شهرسازی و دادگستری و بیمه مرکزی تهیه میشود و به تصویب هیأت وزیران میرسد.
تبصره ـ نیروی انتظامی مکلف است هر ششماه یکبار گزارش اجرای این ماده را به دادستانی کل کشور، بیمه مرکزی و کمیسیونهای قضائی و حقوقی، اقتصادی، اجتماعی و امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی ارسال کند.
ماده۴۳ـ بیمه مرکزی و شرکتهای بیمه موظفند ترتیبی اتخاذ کنند که با استفاده از ابزار مناسب، امکان شناسایی وسایل نقلیه فاقد بیمهنامه موضوع این قانون برای پلیس راهنمایی و رانندگی و یا پلیسراه فراهم شود.
ماده۴۴ـ دادن بار یا مسافر و یا ارائه هرگونه خدمات به دارندگان وسایل نقلیه موتوری زمینی فاقد بیمهنامه شخص ثالث معتبر، از سوی شرکتها و مؤسسات حمل و نقل بار و مسافر درونشهری و برونشهری ممنوع است. نظارت بر حسن اجرای این ماده برعهده وزارتخانههای کشور و راه وشهرسازی میباشد تا حسب مورد، شرکتها و مؤسسات متخلف را به مراجع مذکور در تبصره (۱) ماده (۳۱) قانون رسیدگی به تخلفات رانندگی معرفی نمایند.
در صورت احراز تخلف شرکتها و مؤسسات مذکور توسط مراجع یادشده، پروانه فعالیت آنان از یکماه تا یکسال معلق و در صورت تکرار تخلف یادشده برای بار چهارم بهصورت دائم لغو میشود.
بیمه مرکزی جمهوری اسلامی ایران موظف است امکان احراز اصالت بیمهنامه از طریق سامانههای الکترونیکی را بهصورت برخط برای وزارتخانههای راه و شهرسازی و کشور فراهم کند.
تبصره ـ اعتراض به هرنوع تصمیمات مراجع دولتی موضوع تبصره (۱) ماده (۳۱) قانون رسیدگی به تخلفاترانندگی در دیوان عدالت اداری رسیدگی میشود.
ماده۴۵ـ ارائه هرگونه خدمات به وسایل نقلیه فاقد بیمهنامه و رفع توقیف از آنها، توسط راهنمایی و رانندگی، دفاتر اسناد رسمی و سازمانها و نهادهای مرتبط با امر حمل و نقل از قبیل تعویض پلاک وسیله نقلیه، تنظیم اسناد رسمی معاملات وسایل مذکور ممنوع میباشد. عدم اجرای تکالیف فوق، حسب مورد تخلف اداری یا انتظامی محسوب میشود.
تبصره ـ انتقال وسایل نقلیه اسقاطی به مراجع و نهادهای ذیربط و نیز انتقال وسایل نقلیه مشمول خسارت بیمه بدنه به بیمهگر مربوط، از حکم این ماده مستثنی است.
ماده۴۶ـ عقد هرگونه قرارداد حمل و نقل بار یا مسافر از سوی دستگاههای اجرائی و مؤسسات دولتی و نهادهای عمومی غیردولتی و مراکز آموزشی و کلیه اشخاص حقوقی در مواردی که بهموجب قوانین و مقررات مربوطه مجاز میباشد با دارندگان وسایل نقلیه موتوری زمینی فاقد بیمهنامه شخص ثالث معتبر، ممنوع است. عدم اجرای تکلیف فوق، حسب مورد تخلف اداری یا انتظامی محسوب میشود.
ماده۴۷ـ نیروی انتظامی مکلف است ظرف مدت یکسال از تاریخ لازمالاجراء شدن این قانون، کلیه واحدهای ثابت و سیار راهنمایی و رانندگی و پلیسراه را به ابزار لازم برای استعلام برخط وضعیت بیمه شخص ثالث وسایل نقلیه، تجهیز و سامانه مورد نیاز را طراحی یا تکمیل کند.
ماده۴۸ـ ستاد مدیریت حمل و نقل و سوخت مکلف است از صدور هرگونه کارت سوخت و تخصیص اولیه سهمیه یا ادامه آن برای وسایل نقلیه فاقد بیمهنامه خودداری کند.
تبصره ـ بیمه مرکزی و نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران مکلفند اطلاعات مربوط به وسایل نقلیه مذکور را بهصورت برخط در اختیار ستاد مدیریت حمل و نقل و سوخت قرار دهند.
ماده۴۹ـ مراجع قضائی مکلفند در دعاوی مربوط به حوادث رانندگی، در صورت وجود بیمهنامه معتبر و مکفی و احراز اصالت آن، صرفاً متناسب با جنبه عمومی جرم برای راننده مسبب حادثه قرار تأمین صادر کنند.
تبصره ـ عدم اجرای این ماده مستوجب مجازات انتظامیدرجه سه موضوع ماده (۱۳) قانون نظارت بر رفتار قضات مصوب ۱۷/۷/۱۳۹۰ برای متخلف است. بیمه مرکزی مکلف است با رعایت مفاد ماده (۵۶) این قانون اطلاعات مربوط به بیمهنامه و بیمهگذاران را به نحوی در اختیار قوهقضائیه قرار دهد که امکان دسترسی مراجع قضائی برای بررسی اصالت بیمهنامه وجود داشته باشد.
ماده۵۰ ـ کلیه مراجع قانونی رسیدگی به دعاوی مرتبط با حوادث رانندگی از قبیل دادسرا و دادگاههای رسیدگیکننده به دعاوی ناشی از حوادث موضوع این قانون مکلفند صندوق یا شرکت بیمه مربوط را در مواردی که صندوق یا شرکت بیمه، طرف دعوی نباشند از طرح دعوی علیه مسبب حادثه مطلع نموده، زمان تشکیل جلسات دادگاه را رسماً به آنان اطلاع دهند. همچنین دادگاه مکلف است پس از صدور رأی، نسخهای از رأی صادرشده را به آنها ابلاغ کند. در این موارد، بیمهگر یا صندوق میتوانند با رعایت مقررات قانون آیین دادرسی مدنی نسبت به خسارات بدنی و مالی در دعوی واردشده یا پس از صدور رأی قطعی مطابق مقررات آیین دادرسی مدنی اعتراض ثالث کنند.
تبصره۱ـ اعتراض ثالث شرکت بیمه یا صندوق مانع از اجرای حکم نیست.
تبصره۲ـ عدم اعلام مراتب طرح دعاوی مرتبط با حوادث رانندگی موضوع این قانون حسب مورد به بیمهگر مربوط یا صندوق یا عدم ابلاغ رأی به آنها مستوجب مجازات انتظامی درجه سه موضوع ماده (۱۳) قانون نظارت بر رفتار قضات است.
ماده۵۱ ـ طرح دعوای واهی موضوع تبصره ماده (۱۰۹) قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب (در امور مدنی) در دعاوی راجع به حوادث رانندگی توسط صندوق یا بیمهگر ـ اعم از اینکه به صورت ورود ثالث یا اعتراض ثالث یا تجدیدنظرخواهی باشد ـ در صورتی که منجر به تأخیر در پرداخت خسارت شود، مشمول ماده (۳۳) این قانون میشود.
ماده۵۲ ـ قوهقضائیه مکلف است تا پایان پانزدهم اسفند هر سال میزان ریالی دیه موضوع ماده (۵۴۹) قانون مجازات اسلامی مصوب ۱/۲/۱۳۹۲ را تعیین و برای اجراء از ابتدای سال بعد اعلام کند.
ماده۵۳ ـ ادارات راهنمایی و رانندگی و پلیسراه حسب مورد مکلفند علاوه بر ثبت جزئیات حادثه در «سامانه جامع حوادث رانندگی»، نسخهای از آن را به زیاندیده و مسبب حادثه تسلیم نموده، رسید دریافت نمایند.
عدم اجرای تکلیف مذکور مستوجب مجازات مقرر برای لغو دستور موضوع ماده (۳۸) قانون جرائم نیروهای مسلح مصوب ۹/۱۰/۱۳۸۲ است.
ماده۵۴ ـ نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران مکلف است ظرف مدت سهماه از تاریخ لازمالاجراء شدن این قانون ترتیبی اتخاذ کند که امکان دسترسی به بانکهای اطلاعاتی آن نیرو در ارتباط با موضوعات مورد نیاز از قبیل مشخصات وسایل نقلیه و دارندگان آنها و گواهینامههای صادرشده و همچنین سوابق تخلفات و تصادفات رانندگان، از طریق سامانههای الکترونیکی بهصورت برخط برای مراجع قضائی، صندوق و بیمه مرکزی فراهم شود. اخذ گواهینامه نیازمند کارت پایان خدمت و معافیت سربازی نیست.
ماده۵۵ ـ شرکتهای بیمه مجاز به فعالیت در رشته بیمه موضوع این قانون مکلفند ظرف مدت سهماه از تاریخ لازمالاجراءشدن این قانون با استفاده از سامانههای الکترونیکی امکان دسترسی به کلیه اطلاعات مورد نیاز بیمه مرکزی در رابطه با بیمهنامههای صادرشده و خسارتهای مربوط به آنها را بهصورت برخط برای بیمه مرکزی فراهم کنند.
ماده۵۶ ـ بیمه مرکزی مکلف است ظرف مدت ششماه از تاریخ لازمالاجراءشدن این قانون ترتیبی اتخاذ کند که امکان دسترسی به اطلاعات مذکور در مواد (۵۴) و (۵۵) این قانون برای کلیه مراجع قضائی، شرکتهای بیمه ذیربط، نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران و صندوق فراهم شود.
ماده۵۷ ـ بیمه مرکزی بر حسن اجرای این قانون نظارت نموده و در صورت قصور یا تخلف هر یک از شرکتهای بیمه در اجرای قانون، اقدامات زیر را بهعمل میآورد. اعمال موارد زیر متناسب با نوع قصور یا تخلف و تعدد و تکرار آن به موجب آییننامهای است که به پیشنهاد بیمه مرکزی و تأیید شورایعالی بیمه به تصویب هیأتوزیران میرسد:
الف ـ توبیخ کتبی مدیران شرکت بیمه
ب ـ سلب صلاحیت حرفهای مسؤول فنی یا مدیر یا معاون فنی یا مدیرعامل یا هیأتمدیره شرکت بیمه، برای حداکثر پنجسال با تأیید شورایعالی بیمه
پ ـ سلب صلاحیت افراد موضوع بند(ب) بهطور دائم با تأیید شورایعالی بیمه
ت ـ محکوم نمودن شرکت بیمه به پرداخت جریمه نقدی حداکثر تا مبلغ بیست برابر حداقل تعهدات بدنی موضوع ماده (۸) این قانون در زمان پرداخت
ث ـ تعلیق فعالیت شرکت بیمه در یک یا چند رشته بیمه برای حداکثر یکسال با تأیید شورایعالی بیمه
ج ـ لغو پروانه فعالیت در یک یا چند رشته بیمه بهطور دائم با تأیید شورای عالی بیمه
تبصره۱ـ در مورد بندهای(ت)، (ث) و (ج) این ماده، بیمه مرکزی نظر مشورتی و تخصصی اتحادیه بیمهگران ایران را قبل از اتخاذ تصمیم، اخذ میکند. چنانچه اتحادیه ظرف مدت پانزده روز از تاریخ دریافت نامه بیمه مرکزی، کتباً نظر خود را اعلام نکند بیمه مرکزی رأساً اقدام میکند.
تبصره۲ـ در صورت سلب صلاحیت اکثریت هیأتمدیره شرکت بیمه حسب اعلام بیمه مرکزی، بیمه مرکزی با تأیید شورایعالی بیمه میتواند برای اداره امور شرکت فرد واجد شرایطی را بهعنوان سرپرست شرکت بیمه تا زمان تعیین و تأیید اعضای جدید هیأتمدیره منصوب کند. صاحبان سهام شرکت بیمه (مجمع) موظفند حداکثر ظرف مدت یکماه اعضای هیأتمدیره جدید خود را معرفی کنند تا پس از تأیید توسط بیمه مرکزی جایگزین اعضای قبلی سلب صلاحیتشده شوند و براساس قانون تجارت شرکت را اداره کنند. سرپرست جدید منصوب تا زمان جایگزینی اعضای هیأتمدیره جدید دارای اختیارات هیأتمدیره شرکت است و مسؤولیت کلیه اقدامات او برعهده بیمه مرکزی است. حقوق و مزایای سرپرست منصوب تا تعیین مدیرعامل که حداکثر سهماه میباشد توسط بیمه مرکزی پیشنهاد و پس از تصویب مجمع شرکت به سرپرست منصوب پرداخت میشود.
تبصره۳ـ جریمه موضوع بند (ت) این ماده به حساب اختصاصی صندوق نزد خزانهداری کل واریز و با پیشبینی در بودجههای سنواتی به صندوق مذکور تخصیص داده میشود. عدم پرداخت جریمه از سوی شرکت بیمه در حکم تصرف غیرقانونی در وجوه عمومی است.
تبصره۴ـ نحوه وصول، تخفیف و یا بخشودگی جریمه موضوع بند (ت) این ماده به موجب آییننامهای است که ظرف مدت ششماه از تاریخ ابلاغ این قانون به پیشنهاد بیمه مرکزی پس از تأیید شورایعالی بیمه به تصویب وزیر امور اقتصادی و دارایی میرسد.
تبصره۵ ـ رسیدگی به اعتراض شرکتهای بیمه در خصوص تصمیم بیمه مرکزی یا شورایعالی بیمه مبنی بر اعمال مجازاتهای مندرج در این ماده (بهجز بند«الف») برعهده کمیسیونی متشکل از یکنفر قاضی دادگستری با انتخاب رئیس قوه قضائیه (بهعنوان رئیس کمیسیون)، نماینده بیمه مرکزی و یکنفر نماینده اتحادیه (سندیکای) بیمهگران میباشد. تصمیمگیری کمیسیون مذکور با اکثریت آرای اعضاء، لازمالاجراء و ظرف مدت بیست روز از تاریخ ابلاغ حسب مورد قابل اعتراض در مرجع قضائی ذیصلاح است. دبیرخانه این کمیسیون در بیمهمرکزی مستقر میباشد.
ماده۵۸ ـ بیمه مرکزی مکلف است مطابق مقررات مربوط بر اجرای تعهدات شرکتهای بیمه و نحوه محاسبه ذخایر آنها در رشته بیمه شخص ثالث نظارت نموده و از کفایت ذخایر مذکور جهت ایفای تعهدات آتی شرکتهای بیمه اطمینان حاصل کند.
شرکتهای بیمه مکلفند ذخایرتأییدشده از سوی بیمه مرکزی را در دفاتر و صورتهای مالی خود، مطابق دستورالعمل بیمه مرکزی ثبت کنند.
بخش ششم ـ مقررات کیفری
ماده۵۹ ـ عدم پرداخت حقوق قانونی صندوق از سوی بیمهگر یا نمایندگی آنان، مصرف درآمدهای صندوق در غیر از موارد مصرح قانونی و همچنین عدم اجرای تکالیف مقرر در مواد (۴۵) و (۴۶) و (۴۸) این قانون علاوه بر تخلف اداری یا انتظامی در حکم دخل و تصرف در وجوه عمومی است.
ماده۶۰ ـ فروش هر نوع بیمهنامه یا مبادرت به عملیات بیمهگری یا نمایندگی بیمه بدون مجوز قانونی، در حکم کلاهبرداری است و مرتکب علاوه بر مجازات کلاهبرداری، ضامن جبران خسارت وارده حسب مورد به زیاندیده یا صندوق به نرخ روز جبران میباشد.
ماده۶۱ ـ هرکس با انجام اعمال متقلبانه مانند صحنهسازی صوری تصادف، تعویض خودرو یا ایجاد خسارت عمدی، وجوهی را بابت خسارت دریافت کند، به حبس تعزیری درجه شش و جزای نقدی معادل دو برابر وجوه دریافتی محکوم میشود. شروع به جرم مندرج در این ماده علاوه بر مجازات مقرر برای شروع به جرم در قانون مجازات اسلامی، مستوجب جزای نقدی درجه پنج میباشد.
ماده۶۲ ـ هرگاه شخصی برخلاف واقع خود را بهعنوان راننده وسیله نقلیه مسبب حادثه معرفی کند به مجازات حبس درجه هفت محکوم میشود؛ راننده نیز چنانچه در این امر تبانی کرده باشد به مجازات مذکور محکوم میشود.
ماده۶۳ ـ در صورتیکه مسؤولیت مسبب حادثه مشمول تعهدات بیمهگر باشد، جز در موارد مصرح در ماده (۱۵) این قانون، مقررات مربوط به نحوه اجرای محکومیتهای مالی در خصوص وی قابل اجراء نیست.
بخش هفتم ـ مقررات نهائی
ماده۶۴ ـ کلیه آییننامههای اجرائی این قانون جز در مواردی که به نحو دیگری مقرر شده است، ظرف مدت یکسال از تاریخ ابلاغ آن توسط بیمه مرکزی و شورایعالی بیمه تهیه میشود و پس از تأیید وزیر امور اقتصادی و دارایی به تصویب هیأتوزیران میرسد. مادامی که آییننامههای مذکور، تهیه و تصویب نشده است، آییننامههای اجرائی موجود، در حدودی که مغایر این قانون نباشد معتبر است.
ماده۶۵ ـ بیمهنامههای صادره پیش از لازمالاجراء شدن این قانون مشمول قانون زمان صدور خود هستند لکن در هر حال احکام بندهای (الف) و (ب) ماده (۴)، مواد (۱۱)، (۱۹)، (۲۲)، (۲۵)، (۳۰) و ماده (۳۲) و تبصرههای آن، مواد (۳۶)، (۳۷)، (۳۸)، (۴۹)، (۵۰) و (۶۰) در مورد بیمهنامههایی که هنوز خسارات تحت پوشش آنها پرداخت نشده نیز لازمالرعایه است.
ماده۶۶ ـ از تاریخ لازمالاجراء شدن این قانون، «قانون اصلاح قانون بیمه مسؤولیت مدنی دارندگان وسایل نقلیه موتوری زمینی در مقابل شخص ثالث مصوب ۱۳۸۷» نسخ میشود. هرگونه نسخ یا اصلاح مواد این قانون باید صریحاً در قوانین بعدی قید شود.
قانون فوق مشتمل بر شصت و شش ماده و پنجاه و پنج تبصره در جلسه علنی روز دوشنبه مورخ بیستم اردیبهشتماه یکهزار و سیصد و نود و پنج مجلس شورای اسلامی تصویب شد و در تاریخ ۲۹/۲/۱۳۹۵ به تأیید شورای نگهبان رسید.
ماده واحده ـ تهیه، عرضه و یا واگذاری آثاری از قبیل رساله، پایاننامه، مقاله، طرح پژوهشی، کتاب، گزارش یا سایر آثار مکتوب و یا ضبط شده پژوهشی ـ علمی و یا هنری اعم از الکترونیکی و غیرالکترونیکی توسط هر شخص حقیقی یا حقوقی به قصد انتفاع و بهعنوان حرفه یا شغل ـ با هدف ارائه کل اثر و یا بخشی از آن توسط دیگری بهعنوان اثر خود، جرم بوده و مرتکب یا مرتکبان علاوه بر واریز وجوه دریافتی به خزانه دولت مشمول مجازات به شرح زیر میباشند:
۱ـ ارتکاب جرم توسط شخص حقیقی مشمول مجازات جزای نقدی درجه سه و محرومیت از حقوق اجتماعی درجه شش است.
۲ـ درصورت ارتکاب جرم توسط شخص حقوقی علاوه بر مجازات مرتکب و مدیران و گردانندگان مربوطه ـ مجازات شخص حقوقی حسب مورد مطابق مواد (۲۰)، (۲۱) و (۲۲) قانون مجازات اسلامی مصوب1392/2/1 تعیین میگردد.
تبصره۱ـ معاونت در جرائم موضوع بندهای (۱) و (۲) مستوجب حداقل مجازات مقرر میباشد.
تبصره۲ـ در صورتی که ارتکاب جرم موضوع این قانون از طریق پایگاه الکترونیکی و یا در قالب بنگاه (شامل مؤسسه، شرکت یا هر نوع دیگر) اعم از ثبتشده یا نشده انجام شود و یا برای انجام آن اقدام به تبلیغ به هر نحو گردد، مرتکب یا مرتکبان به میانگین حداقل و حداکثر مجازات مقرر فوق محکوم میشوند.
تبصره۳ـ محل بنگاه و یا پایگاه الکترونیکی مندرج در تبصره(۲) به درخواست یکی از وزارتخانههای علوم، تحقیقات و فناوری و یا بهداشت، درمان و آموزش پزشکی یا سایر مراجع مربوطه و با دستور مراجع قضائی حسب مورد مهر و موم (پلمب) یا متوقف میشود.
تبصره۴ـ بازرسان وزارتخانههای علوم، تحقیقات و فناوری و بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در اجرای این قانون و مطابق قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۴/۱۲/۱۳۹۲ پس از فراگیری مهارتهای لازم، عندالاقتضاء میتوانند به عنوان ضابط خاص محسوب شوند.
تبصره۵ ـ ارائه خدماتی که در جریان تهیه آثار پژوهشی ـ علمی و هنری انجام آنها توسط اشخاص ثالث متعارف است از قبیل خدمات آزمایشگاهی، تایپ، کمک به گردآوری دادهها، ترجمه، تکثیر و ویراستاری اثر، مشمول حکم مقرر در این قانون نیست.
تبصره۶ ـ در صورت استفاده از آثار متقلبانه موضوع این قانون توسط اعضای هیأت علمی، دانشجویان، کارکنان اداری و طلاب، ضمن سلب هرگونه امتیاز مادی و یا معنوی مترتب بر آن و ملغیالاثر بودن هرگونه مدرک تحصیلی، پایه، مرتبه علمی، رتبه و یا عناوین مشابه علمی، به تخلفات نامبردگان حسب مورد توسط هیأتهای انتظامی اعضای هیأت علمی، هیأتهای رسیدگی به تخلفات اداری، کمیتههای انضباطی دانشجویان و یا دادسرا و دادگاه ویژه روحانیت رسیدگی شده و به مجازاتهای زیر محکوم میشوند:
الف ـ هیأت علمی به یکی از مجازاتهای ردیف (۷) تا (۱۱) ماده (۸) قانون مقررات انتظامی هیأت علمی دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی و تحقیقاتی کشور مصوب ۲۲/۱۲/۱۳۶۴ و اصلاحات و الحاقات بعدی آن
ب ـ دانشجو به یکی از مجازاتهای ردیف (ب ـ ۱) تا (ب ـ ۵) ماده (۷) آییننامه انضباطی دانشجویان جمهوری اسلامی ایران مصوب جلسه ۳۵۸ مورخ ۱۴/۶/۱۳۷۴ شورای عالی انقلاب فرهنگی و اصلاحات و الحاقات بعدی آن
پ ـ کارکنان اداری به یکی از مجازاتهای ردیف (د) تا (ک) ماده (۹) قانون رسیدگی به تخلفات اداری مصوب ۷/۹/۱۳۷۲ و اصلاحات و الحاقات بعدی آن
ت ـ طلاب؛ بر اساس قوانین و مقررات دادسرا و دادگاه ویژه روحانیت
تبصره۷ـ وزارتخانههای علوم، تحقیقات و فناوری و بهداشت، درمان و آموزش پزشکی مکلفند جهت پیشگیری از جرائم موضوع این قانون اقدامات زیر را انجام دهند:
۱ـ ترویج فرهنگ احترام به حقوق مالکیت فکری از طریق گنجاندن دروس ذیربط و اصلاح سرفصل برنامههای درسی و برگزاری کارگاههای آموزشی
۲ـ الزام دانشگاهها و مؤسسات آموزشی و پژوهشی به اعمال نظارت دقیق بر رعایت حقوق مالکیت فکری در آثار علمی و پایاننامهها و رسالههای دانشجویی
۳ـ اعمال مجازات انتظامی اخراج دانشجو یا ابطال پایاننامه و رساله یا مدرک تحصیلی در صورت احراز جرم موضوع این قانون با توجه به میزان تخلف
۴ـ اعمال مجازات انتظامی تنزل رتبه یا پایه عضو هیأت علمی، اخراج، لغو قرارداد در صورت احراز جرم موضوع این قانون در آثار علمی با توجه به میزان تخلف
تبصره۸ ـ سایر دستگاههای دولتی و عمومی غیردولتی مکلفند در صورت احراز جرم موضوع این قانون توسط کارکنان خود بهمنظور استفاده از مزایای شغلی، مجازات انتظامی مقرر در بند (د) ماده (۹) قانون رسیدگی به تخلفات اداری را نسبت به مرتکب اعمال نمایند.
تبصره۹ـ حوزههای علمیه و همچنین دانشگاهها، پژوهشگاهها، مؤسسههای آموزش عالی، پژوهشی فناوری دولتی و غیردولتی زیر نظر وزارتخانههای علوم، تحقیقات و فناوری و بهداشت، درمان و آموزش پزشکی از جمله دانشگاه علمی کاربردی، دانشگاه آزاد اسلامی، جهاد دانشگاهی، مؤسسههای آموزش عالی غیردولتی غیرانتفاعی، مؤسسههای وابسته به دستگاههای آموزش عالی غیردولتی غیرانتفاعی، مؤسسههای وابسته به دستگاههای اجرائی و دانشگاه فرهنگیان موظف هستند از این پس، پیشنهادها (پروپوزالها)، پایاننامهها و رسالههای دانشجویان تحصیلات تکمیلی خود را که فاقد طبقهبندی هستند در سامانههای اطلاعاتی پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات ایران (ایرانداک) ثبت و تأیید کرده و فایل تمام متن و نتیجه را همانندجویی کنند. ارائه گواهی ثبت و بارگذاری فایل تمام متن و نتیجه همانندجویی این مدارک برای هرگونه پرداخت مالی به استادان راهنما، مشاور و داور و تخصیص امتیاز در ترفیع و ارتقای آنها و همچنین دانشجویان الزامی است.
تبصره۱۰ـ آییننامه اجرائی این قانون ظرف مدت سه ماه پس از ابلاغ این قانون به پیشنهاد مشترک وزارتخانههای علوم، تحقیقات و فناوری و بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و با همکاری وزارت دادگستری تهیه میشود و به تصویب هیأت وزیران میرسد.
قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و ده تبصره در جلسه علنی روز سهشنبه مورخ سیویکم مردادماه یکهزار و سیصد و نود و شش مجلس شورای اسلامی تصویب شد و در تاریخ ۸/۶/۱۳۹۶ به تأیید شورای نگهبان رسید.
رئیس مجلس شورای اسلامی ـ علی لاریجانی
با سلام
احتراماً به استحضار می رساند:
آقای/خانم … در تاریخ … در محل … (مکان وقوع جرم) به بنده حمله ور شده و اینجانب را با … (وسیله ضرب و جرح) مورد ضرب و جرح قرار دادند که از ناحیه … دچار جراحات و آسیب شدیدی شده ام که به بیمارستان منتقل شده و به مدت … بستری بودم. همچنین با معرفی اینجانب به پزشکی قانونی در گزارشی به … در تاریخ … شماره … وضعیت بنده را شرح دادند. در حال حاضر نیز به دلیل شدت جراحات بهبودی کامل پیدا نکرده ام. لذا با استناد به دلایل اینجانب از جمله شهادت شهود، استشهادیه و نامه پزشکی قانونی و همچنین به استناد ماده ۶۱۴ قانون مجازات اسلامی تعزیرات رسیدگی و مجازات متهم را استدعا دارم. در ابتدا نیز با توجه به خسارات وارده به بنده به مبلغ … ریال صدور قرار تامین خواسته و اجرای فوری آن را تقاضا دارم.