⚖به روز بودن دانشجویان حقوق و پاسخگویی به سوالات هموطنانم.⚖بابیش از8سال سابقه حقوقی

۴۱۲ مطلب با موضوع «مطالب اصول فقه» ثبت شده است

اصول عملیه

مقدمه
فـقـیـه براى استنباط حکم شرعى به منابع چهارگانه رجوع مى کند. فقیه گـاهـى در رجـوع خـود موفق و کامیاب مى گردد و گاه نه . یعنى گاهى (و البته غالبا) بـه صـورت یـقـینى و یا ظنى معتبر (یعنى ظنى که شارع اعتبار آن را تاءیید کرده است ) بـه حـکم واقعى شرعى نائل میگردد، پس تکلیفش روشن است ، یعنى مى داند و یا ظن قوى مـعـتـبـر دارد کـه شـرع اسـلام از او چـه مى خواهد. ولى گاهى ماءیوس و ناکام میشود یعنى تکلیف و حکم الله را کشف نمى کند و بلا تکلیف و مردد میماند. در اینجا چه باید بکند؟ آیا شـارع و یـا عـقـل و یـا هـر دو وظیفه و تکلیفى در زمینه دست نارسى به تکلیف حقیقى معین کرده است یا نه ؟ و اگر معین کرده است چیست ؟

جـواب این است که آرى ، شارع وظیفه معین کرده است ، یعنى یک سلسله ضوابط و قواعدى بـراى چـنین شرایطى معین کرده است . عقل نیز در برخى موارد مؤ ید حکم شرع است ، یعنى حـکـم اسـتـقـلالى عـقـل نـیـز عـیـن حـکـم شـرع اسـت ، و در بـرخـى مـوارد دیـگـر لااقل ساکت است یعنى حکم استقلالى ندارد و تابع شرع است .

عـلم اصـول ، در بخش ((اصول استنباطیّه )) دستور صحیح استنباط احکام واقعى را به ما مـى آمـوزد، و در بـخـش ((اصـول عـمـلیـّه )) دسـتور صحیح اجراء و استفاده از ضوابط و قواعدى که براى چنین شرایطى در نظر گرفته شده به ما مى آموزد.

چهار اصل عملى :
اصـول عـمـلیـه کـلیـه کـه در هـمـه ابـواب فـقـه مـورد استعمال دارد چهار تا است :
۱٫ اصل برائت .
۲٫ اصل احتیاط.
۳٫ اصل تخییر.
۴٫ اصل استصحاب .
هـر یـک از ایـن اصـول چـهـارگـانـه مـورد خـاص دارد کـه لازم اسـت بـشـنـاسـیـم .

اول این چهار اصل را تعریف میکنیم:

۱- اصل برائت
((اصل برائت )) یعنى اصل ، این است که ذمه ما برى است و ما تکلیفى نداریم .
۲- اصـل احتیاط
((اصـل احـتـیـاط )) یـعـنـى اصـل ، ایـن اسـت کـه بـر مـا لازم اسـت عمل به احتیاط کنیم و طورى عمل کنیم که اگر تکلیفى در واقع و نفس الامر وجود دارد انجام داده باشیم .

۳- اصل تخییر
((اصـل تـخـیـیـر )) یـعـنـى اصـل ایـن اسـت کـه مـا مـخـیـریـم کـه یـکـى از دو تـا را بـه میل خود انتخاب کنیم.

۴- اصل استصحاب
((اصـل اسـتـصـحـاب )) یـعـنـى اصـل ، این است که آنچه بوده است بر حالت اولیه خود باقى است و خلافش نیامده است .

حـالا بـبـینیم در چه موردى باید بگوییم اصل ، برائت است ، و در چه مورد باید بگوییم اصـل ، احـتـیـاط یـا تـخـیـیـر یـا اسـتـصـحـاب اسـت . هـر یـک از ایـنها مورد خاص دارد و علم اصول این موارد را به ما مى آموزد.

اصولیون میگویند: اگر از استنباط حکم شرعى ناتوان ماندیم و نتوانستیم تکلیف خود را کـشف کنیم و در حال شک باقى ماندیم ، یا این است که شک ما تواءم با یک علم اجمالى هست و یـا نـیـسـت ، مـثـل اینکه شک میکنیم در اینکه آیا در عصر غیبت امام ، در روز جمعه نماز جمعه واجـب اسـت یـا نـمـاز ظـهر؟ پس هم در وجوب نماز جمعه شک داریم و هم در وجوب نماز ظهر. ولى عـلم اجـمالى داریم که یکى از این دو قطعا واجب . ولى یک وقت شک میکنیم که در عصر غیبت امام نماز عید فطر واجب است یا نه ؟ در اینجا به اصطلاح شک ما ((شک بدوى )) است نه شک در اطراف علم اجمالى .

پـس شـک در تـکلیف یا تواءم با علم اجمالى است و یا شک بدوى است . اگر تواءم با علم اجمالى باشد یا این است که ممکن الاحتیاط است یعنى میشود هر دو را انجام داد یا احتیاط ممکن نـیـسـت . اگـر احـتـیاط ممکن باشد باید احتیاط کنیم و هر دو را انجام دهیم ، یعنى اینجا جاى اصـل احتیاط است ، و اگر احتیاط ممکن نیست زیرا امر ما دائراست میان محذورین ، یعنى وجوب و حرمت ، یک امر معین را نمى دانیم واجب است یا حرام ، مثلا نمى دانیم در عصر غیبت امام اجراء بـعـضـى از وظـایـف از مختصات امام است و بر ما حرام است یا از مختصات امام نیست و بر ما واجـب اسـت ، بـدیـهـى اسـت کـه در ایـنـگـونـه مـوارد راه احـتـیـاط بسته است پس اینجا جاى اصل تخییر است .

و امـا اگـر شک ما شک بدوى باشد و با علم اجمالى تواءم نباشد. در اینجا یا این است که حـالت سـابـقـه اش مـعـلوم اسـت و شـک مـا در بـقـاء حکم سابق است و یا این است که حالت سـابـقـه مـحـرز نـیـسـت . اگـر حـالت سـابـقـه مـحـرز اسـت جـاى اصـل اسـتـصـحـاب اسـت و اگـر حـالت سـابـقـه مـحـرز نـیـسـت جـاى اصل برائت است .

یـک نـفـر مـجـتـهـد بـایـد در اثـر مـمـارسـت زیـاد، قـدرت تـشـخـیـصـش در اجـراء اصـول چـهـارگانه که گاهى تشخیص مورد نیازمند به موشکافى هاى بسیار است ، زیاد باشد و اگر نه دچار اشتباه مى شود.
از ایـن چـهـار اصـل ، اصـل اسـتـصـحـاب ، شـرعـى مـحـض اسـت ، یـعـنـى عـقـل حـکـم اسـتـقـلالى در مـورد آن نـدارد بـلکـه تـابـع شـرع اسـت ، ولى سـه اصل دیگر عقلى است که مورد تاءیید شرع نیز واقع شده است .

ادلّه اسـتـصـحـاب ، یـک عـده اخـبـار و احادیث معتبر است که با این عبارت آمده است : (لاتنقض الیـقـیـن بـالشـک ).(۷ ) یـعنى یقین خود را با شک ، عملا نقض نکن و سست منما. از متن خود احـادیـث و قـبـل و بـعـد آن جـمـله کـامـلا مـشـخـص مـیـشـود که منظور همین چیزى است که فقهاء اصولیون آنرا ((استصحاب )) مى نامند.

روایتى در باب اصل برائت
در بـاب اصـل بـرائت نیز اخبار زیادى وارد شده است و از همه مشهورتر ((حدیث رفع )) اسـت . حـدیـث رفـع حـدیـثـى اسـت نـبـوى و مـشـهـور کـه رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرموده است :
(رفـع عـن امـتى تسعة : و ما لایعلمون ، و ما لایطیقون ، و ما استکرهوا علیه ، و ما اضطروا الیـه ، والخـطا، والنسیان ، والطیره ، والحسد، والوسوسة فى التفکر فى الخلق ).(۸ )
نـه چـیـز از امـت مـن بـرداشـته شده است : آنچه نمى دانند، آنچه طاقت ندارند، آنچه بر آن مـجـبـور شـده انـد، آنـچـه بـدان اضـطـرار پـیـدا کـرده انـد، اشـتـبـاه ، فـرامـوشـى ، فـال بـد، احـسـاس حـسـادت (مـادامـى کـه بـه مـرحـله عمل نرسیده است و یا محسود واقع شدن ) و وساوس شیطانى در امر خلقت .
اصـولیـون درباره این حدیث و هر یک از جمله هایش بحثها و سخنان فراوان دارند و البته مـحـل شـاهـد بـراى اصـل بـرائت همان جمله اول است که فرمود: آنچه امت من نمى دانند و به آنهاابلاغ نشده از آنها برداشته شده است و ذمه آنها برى است .

جریان اصول چهارگانه ، در موضوعات
اصـول چـهارگانه اختصاص به مجتهدین براى فهم احکام شرعى ندارد، در موضوعات هم جارى است ، مقلدین هم میتوانند در عمل هنگام شک در موضوعات از آنها استفاده کنند.
فـرض کـنـیـد کـودکـى در حـال شیرخوارگى چند نوبت از پستان زنى دیگر شیر مى خورد و بعد این کودک بزرگ میشود و مـیخواهد با یکى از فرزندان آن زن ازدواج کند، اما نمى دانیم که آیا آن قدر شیر خورده کـه فـرزنـد رضـاعى آن زن و شوهرش محسوب شود یا نه ؟ یعنى شک داریم که آیا ۱۵ نـوبـت مـتـوالى یـا یـک شـبـانـه روز متوالى یا آنقدر که از آن شیر در بدن کودک گوشت رویـیـده بـاشـد شـیـر خـورده اسـت یـا نـه ؟ ایـنـجـا جـاى اصـل اسـتـصـحـاب اسـت . زیرا قبل از آنکه کودک شیر بخورد فرزند رضاعى نبود و شک داریم که این فرزندى محقق شده یا نه ؟ استصحاب میکنیم عدم تحقق رضاع را.

اگـر وضـو داشتیم و چرت زدیم و شک کردیم که واقعا خوابمان برد یا نه ، استصحاب میکنیم وضو داشتن را. اگر دست ما پاک بود و شک کردیم که نجس شده یا نه ، استصحاب مـیـکـنـیـم طـهـارت آن را. و امـا اگـر نـجـس بـود و شـک کردیم که تطهیر کرده ایم یا نه ، استصحاب میکنیم نجاست آن را.
اگـر مـایـعـى جـلو مـاسـت و شک میکنیم که در آن ماده الکلى وجود دارد یا نه ؟ (مانند برخى دواهـا) اصـل ، بـرائت ذمـه مـا است ، یعنى استفاده از آن بلامانع است . اما اگر دو شیشه دوا داریـم و یقین داریم در یکى از آنها ماده الکلى وجود دارد، یعنى علم اجمالى داریم به وجود الکل در یکى از آنها، اینجا جاى اصل احتیاط است .

و اگر فرض کنیم در بیابانى بر سر یک دو راهى قرار گرفته ایم که ماندن در آنجا و رفتن به یکى از آنها قطعا مستلزم خطر جانى است ولى یک راه دیگر مستلزم نجات ما است و مـا نـمى دانیم که کدامیک از این دو راه موجب نجات ما است و کدامیک موجب خطر، و فرض این اسـت که توقف ما هم مستلزم خطر است ، از طرفى حفظ نفس واجب است و از طرف دیگر القاء نـفـس در خـطر حرام است ، پس امر ما دائراست میان دو محذور و ما مخیّریم هر کدام را بخواهیم انتخاب کنیم .

۱۲ فروردين ۹۸ ، ۰۰:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

اصل اطلاق

طبق اصالت اطلاق هر گاه متکلم لفظ مطلقی را به کار ببرد و ما شک کنیم که منظور متکلم از این لفظ مطلق تمام افراد آن است یا برخی از آنها، می گوییم منظور متکلم تمام افراد آن است ، یعنی متکلم از این لفظ مطلق تمام افراد را اراده کرده نه برخی از آنها را

 مثلا خداوند در سوره بقره آیه 275 می فرمایند : أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبَواْ " خداوند معامله را حلال و ربا را حرام کرده است " . لفظ بیع لفظی مطلق است . حال ما شک کنیم که منظور متکلم تمام بیع هاست یا یرخی از آنها(مثلا بیع نقد و نسیه و ... )، می گوییم اصل بر این است که متکلم تمام بیع ها را اراده کرده و قیدی در اینجا وجود ندارد

۳۰ مهر ۹۷ ، ۱۵:۳۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

تاخیر بیان

تاخیر بیان :

قبل از توضیح تاخیر بیان و اقسام آن ابتدا بیان را با ذکر مثالی توضیح می دهیم.

اگر آمر به مامور در روز اول ماه بگوید که در روز بیستم ماه برایم کاری را انجام بده، در اینجا( برایم کاری را انجام بده) ابهام دارد و مجمل است . یعنی ما نمی دانیم منظور آمر از کاری را برایم انجام بده چه کاری است

حال اگر آمر به مامور بگوید، منظور از کار در اینجا خرید کتاب است:

به جمله اول( کاری را انجام بده) مجمل می گویییم

به جمله دوم(خرید کتاب) بیان میگوییم

 

پس بیان لفظی است که لفظ ما قبل خود را که ابهام دارد توضیح می دهد  وآن را مبین و واضح می سازد

همان طور که دیدیم بیان،بعد از لفظ مجمل می آید ،یعنی لفظ بیان با تاخیر می آید. به همین علت این مبحث را تاخیر بیان می نامیم

 

انواع تاخیر بیان:

1 - تاخیر بیان از وقت خطاب

2 - تاخیر بیان از وقت حاجت

به دو جمله زیر دقت نماییید:

جمله اول : اگر آمر به مامور در روز اول ماه بگوید که در روز بیستم ماه برایم کاری را انجام بده (مجمل) و سپس در روز پانزدهم ماه بگوید که منظور از کار، خریدن کتابی برای من است(بیان)

جمله دوم : اگر آمر به مامور در روز اول ماه بگوید که در روز بیستم ماه برایم کاری را انجام بده (مجمل) و سپس در روز بیست و پنجم ماه بگوید که منظور از کار، خریدن کتابی برای من است(بیان)

در جمله اول،بیان قبل از زمان عمل امده و در جمله دوم بعد از زمان عمل آمده

به جمله اول تاخیر بیان از وقت خطاب میگویییم

به جمله دوم تاخیر بیان از وقت حاجت میگویییم

 

تاخیر بیان از وقت خطاب اشکالی ندارد و جایز است

تاخیر بیان از وقت حاجت جایز نیست

۳۰ مهر ۹۷ ، ۱۵:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

اقسام خبر

اقسام خبر  :

الف ) متواتر : 1 .لفظی .2 . معنوی
ب) واحد) 1 . صحیح 2 . موثق 3 . حسن. 4 . ضعیف

۳۰ مهر ۹۷ ، ۱۵:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

استصحاب عدمی - استصحاب وجودی

اقسام استصحاب  :

یکی از اقسام استصحاب،استصحاب وجودی و استصحاب عدمی است :


استصحاب وجودی
=>  یعنی به وجود چیزی در زمان قدیم یقین داشته باشیم و اکنون به وجود و بقای آن شک کنیم.
استصحاب عدمی =>   یعنی به عدم و نبودن چیزی در زمان قدیم یقین داشته باشیم و اکنون به وجود آن شک کنیم.

۳۰ مهر ۹۷ ، ۱۵:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

شک در مقتضی - شک در وجود رافع - شک در رافعیت موجود

شک در مقتضی : یعنی شک در قابلیت بقاء.

شک در وجود رافع :یعنی شک در وجود چیزی که قضیه را از بین می برد.

شک در رافعیت موجود: یعنی زمانی که شک در تآثیر و صحت رافع داریم

۳۰ مهر ۹۷ ، ۱۵:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

استصحاب قهقرایی

استصحاب قهقرایی ( استصحاب وارونه )

 یکی از شرایط اجرای اصل استصحاب، وجود متیقن سابق و مشکوک لاحق است. حال اگر مسئله ای اینگونه نباشد بلکه بالعکس فرمول ما باشد، یعنی مشکوک ، سابق باشد و متیقن ، لاحق باشد .اگر در اینجا بخواهیم استصحاب کنیم، استصحاب وارونه نام دارد.
پس  :    

*  استصحاب عادی   =>   یقین سابق + شک لاحق ( جدید )

* استصحاب وارونه  =>   شک سابق + یقین لاحق ( جدید )


مثال برای استصحاب وارونه  :
مثلا" شک داریم که قبلا" زید عادل بوده یا نه ، ولی یقین داریم که الآن عادل است .

 حجیت استصحاب وارونه :
*  برخی اصولیون آنرا حجت می دانند
اکثر اصولیون آنرا حجت نمی دانند

۳۰ مهر ۹۷ ، ۱۵:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

استعمال لغوى

استعمال - به کار بردن - لفظ در معنای لغوی اش را استعمال لغوی می گوییم

مثلاً معنای لغوی لفظ شیر حیوان درنده است، اگر ما این لفظ را در معنای شیر به کار ببریم، به این استعمال ما، استعمال لغوی می گویند

۳۰ مهر ۹۷ ، ۱۵:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

ارکان قیاس

قیاس دارای ارکانی است که عبارتند از:

1. اصل = آنچه که حکم شرعی آن را می دانیم

2. فرع = آنچه که حکم شرعی آن را نمی دانیم

3. علت = آنچه که بین اصل و فرع مشترک است

4. حکم اصل

مثلاً اگر شارع گفت : الخمر حرام لانه مسکر = یعنی شراب انگور مست کننده است و حرام است ، و مجتهد بخواهد از طریق قیاس، حکم فقاع (آب جو)  را مشخص نماید، اصل عبارت است از خمر ( چون حکمش را می دانیم )، فرع عبارت است از فقّاع ( چون حکمش را نمی دانیم )، علت عبارت است از اِسکار ( چون بین اصل و فرع مشترک است = مست کننده بودن بین اصل و فرع مشترک است ) و حکم اصل عبارت است از حرمت.

۳۰ مهر ۹۷ ، ۱۵:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

احکام تعبدی

بعضی از اعمال را خداومد واجب نموده ( مانند نماز و روزه و خمس و زکات و شستن لباس نجس و ... )

حال بدانید که برای انجام بعضی از اینها باید قصد قربت به خداوند داشته باشیم و برای انجام برخی نیاز به داشتن قصد قربت نیست

مثلا برای انجام نماز باید قصد قربت داشته باشیم و اگر قصد قربت به خدا نداشته باشیم نماز باطل است

برای انجام بعضی دیگر نیاز به قصد قربت به خداوند ندارم، مانند شستن لباس نجس

احکام تعبدی آنهایی ند که برای انجامشان باید قصد قربت به خداوند متعال داشته باشیم

نکته: به آنهایی که برای انجامشان قصد قربت به خداوند لازم نیت، احکام توصلی می گوییم

۱۹ مهر ۹۷ ، ۱۶:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

دلالت تنبیه یا ایماء

دلالت کلام بر چیزى‌ که عرفا مقصود گوینده است،اما صحت کلام او متوقف بر وجود این‌دلالت نیست،دلالت تنبیه یا ایماء نامیده مى‌شود.

مثال  ١ .گاهى انسان براى فهماندن یک مطلب به مخاطب،مستقیما منظور خود را بیان‌نمى‌کند،بلکه با ذکر معناى ملازم آن منظور خود را به‌طور غیرمستقیم مى‌فهماند.مثلاقاضى براى جلوگیرى از دروغگویى متهم یا شاهد به جاى اینکه مستقیما آنان را از این‌کارنهى کند مى‌گوید:«دروغ گفتن در محضر دادگاه،جرم و مستوجب مجازات است». یا اداره‌راهنمایى و رانندگى در یک چهارراه یا بزرگراه این جمله را در یک تابلو مى‌نویسد:«این‌چهارراه (یا بزرگراه) به‌وسیله دوربین‌هاى مداربسته کنترل مى‌شود».این عبارت به دلالت‌تنبیه به این معناست که:مقررات راهنمایى و رانندگى را رعایت کنید.بدیهى است که در این‌مثالها،صحت یا صدق کلام گوینده متوقف بر این دلالت نیست.


مثال  ٢ .در برخى موارد،کلام با یک قرینه لفظى یا غیرلفظى همراه است که از آن‌مى‌توان علیت یا شرطیت امرى را براى حکم موردنظر فهمید.مثلا از مجتهدى درباره حکم‌خرید و فروش مال مجهول سؤال مى‌شود و او در پاسخ مى‌گوید:«باطل است».از اقتران‌این کلام با عبارت سؤال‌کننده مى‌توان فهمید که جهل به‌مورد معامله،علت بطلان آن است. پس کلام به دلالت تنبیه بر شرطیت علم براى صحت معامله دلالت دارد.

۱۹ مهر ۹۷ ، ۱۶:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

عام و خاص

عام:
عام به لفظى گفته مى‌شود که همه افراد و مصادیق مفهوم خود را دربرمى‌گیرد».به‌عبارت دقیق‌تر،عام لفظى است که بر شمول و فراگیرى مفهوم خود نسبت به همه افراد و مصادیقش دلالت مى‌کند.
مثلا«همه انسانها»عام است،زیرا شامل کلیه افراد و مصادیقى‌مى‌شود که مفهوم انسان بر آنها صادق است. لفظ«اموال»نیز عام است ،زیرا هرچه را «مال»نامیده شود، در بر مى‌گیرد.
خاص:
خاص به لفظى گفته مى‌شود که تنها برخى از افراد و مصادیق مفهوم عام رادربرمى‌گیرد- مثلا عبارت«بعضى انسانها»یا«تعدادى از دانش‌آموزان»،خاص است. همچنین لفظ«زنان»نسبت به«انسانها»خاص است؛زیرا تنها شامل بخشى از انسانهاست. یا دو لفظ «ایران» و «کشورهاى آسیایى»نسبت به لفظ«همه کشورها»خاص است ، زیرا تنها به‌یک یا چند کشور اشاره دارد.

۱۹ مهر ۹۷ ، ۱۶:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

نکته ای در مورد حکم ارشادی:

نکته ای در مورد حکم ارشادی:

 موادی که ساختۀ دست قانون‌گذار جمهوری اسلامی هستند، ارشادی هستند.

مثال اول: ماده ۲۹۰ آیین دادرسی مدنی:
در هر موردی که رسیدگی به دلایلی از قبیل تحقیقات از مطلعین و گواهان یا معاینه محلی و یا هر اقدام دیگری که می‌بایست خارج از مقر دادگاه رسیدگی کننده به دعوا انجام گیرد و مباشرت دادگاه شرط نباشد، مرجع مذکور به دادگاه صلاحیت‌دار محل نیابت می‌دهد تا حسب مورد اقدام لازم معمول و نتیجه را طی صورت‌مجلس به دادگاه نیابت دهنده ارسال نماید. اقدامات مذکور در صورتی معتبر خواهد بود که مورد وثوق دادگاه باشد.
ـ این ماده ساختۀ دست قانون‌گذار جمهوری اسلامی است، در نتیجه ارشادی است.

مثال دوم: ماده ۳۴۰ آیین دادرسی مدنی:
در صورتی که در مهلت مقرر دادخواست تجدیدنظر به مراجع مذکور در ماده قبل تقدیم نشده باشد، متقاضی تجدیدنظر با دلیل و بیان عذر خود تقاضای تجدیدنظر را به دادگاه صادرکننده رأی تقدیم می‌نماید. دادگاه مکلف است ابتدا به عذر عنوان شده که به‌موجب عدم تقدیم دادخواست در مهلت مقرر بوده رسیدگی و در صورت وجود عذر موجه نسبت به پذیرش دادخواست تجدیدنظر اتخاذ تصمیم می‌نماید.
ـ این ماده ساختۀ دست قانون‌گذار جمهوری اسلامی است، در نتیجه ارشادی است.

 منبع: کلیدواژه های اصول فقه دانشگاهی
مولف: استاد روشنا روحانی
انتشارات کتاب آوا

۱۵ مهر ۹۷ ، ۲۰:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

اقسام حقیقت:

1ـ حقیقت قانونی:
یعنی حالتی که لفظ را در همان معنایی که مقنن قرار داده استعمال کنیم.

2ـ حقیقت شرعی:
یعنی حالتی که لفظ را در همان معنایی که شرع پیامبر(ص) قرار داده استعمال کنیم.

3ـ حقیقت متشرعه:
یعنی حالتی که لفظ را در همان معنایی که شارع (امامان بعد از پیامبر) قرار داده‌اند؛ استعمال کنیم.

4ـ حقیقت عرفی:
یعنی حالتی که لفظ را در همان معنایی که عرف قرار داده استعمال کنیم.

5ـ حقیقت لغوی:
یعنی حالتی که لفظ را در همان معنایی‌ که لغت‌شناسان در علم ‌‌لغت به عنوان معنای ‌حقیقی یک لفظ معرفی کرده‌اند، استعمال کنیم.

توضیحات بیشتر به همراه مثال و کلیدواژه را در کتاب منبع بخوانید

منبع: کلید واژه های اصول فقه دانشگاهی
استاد روحانی/ انتشارات کتاب آوا

۱۵ مهر ۹۷ ، ۲۰:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

واجب موقّت و غیرموقّت‌


واجب موقّت:آن است که زمان خاصى براى انجام دادن آن تعیین شده و شخص موظف است عمل خواسته شده را در زمان مشخص به انجام رساند؛مانند نماز،روزه و حج

واجب‌موقّت به دو قسم موسّع و مضیّق تقسیم مى‌شود:

واجب موسّع:آن است که زمان خاصى براى انجام دادن آن تعیین شده است،امااین زمان،بیش از مدت زمان لازم جهت انجام کار است،مانند نماز یومیه.مثلا وقت نمازظهر و عصر از اذان ظهر تا مغرب است که این زمان قطعا بیش از وقت لازم براى اداى این دونماز است.

واجب مضیّق:اگر زمان تعیین شده براى انجام واجب،دقیقا به اندازه مدت لازم‌جهت انجام عمل باشد،در این صورت واجب را واجب مضیّق مى‌نامند؛مانند روزه که زمان‌تعیین‌شده براى آن از اذان صبح تا مغرب است و انجام تکلیف هم دقیقا به‌همین اندازه به‌وقت نیاز دارد.

واجب غیرموقت:آن است که وقت و مهلت خاصى براى انجام آن تعیین نشده است.

واجب غیرموقت به دو قسم فورى و غیرفورى تقسیم مى‌شود.

واجب فورى:آن است که وقت خاصى براى آن تعیین نشده،ولى مکلّف باید آن رابه فوریت در اولین زمان ممکن انجام دهد و تأخیر در آن جایز نیست؛مانند نجات دادن‌غریق،پاسخ دادن به سلام و تطهیر مسجد.

واجب غیرفورى:آن است که زمان خاصى براى آن تعیین‌نشده و انجام آن هم فوریتى‌ندارد؛مانند به‌جاآوردن نماز قضا،پرداخت خمس و زکات.

۱۵ مهر ۹۷ ، ۱۴:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

حقیقت قانونی

لفظى را که قانونگذار در معناى خاصى وضع کرده،حقیقت قانونى مى‌گویند .

مانند لفظ واخواهی  و ...

۱۵ مهر ۹۷ ، ۱۴:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

واجب مطلق و مشروط

واجب مشروط:هرگاه وجوب عملى مشروط به حصول شرطى باشد،به‌گونه‌اى که تا شرط  مزبور حاصل نشود آن عمل هم وجوبى ندارد،آن را واجب مشروط مى‌نامند.

مانند حج که‌وجوب آن برافراد،مشروط و متوقف بر استطاعت است؛یعنى تا زمانى که مکلف،قدرت‌مالى و بدنى براى انجام حج نداشته باشد،حج بر او واجب نمى‌شود.وجوب خمس نیزمتوقف بر آن است که شخص در پایان سال پس از کسر هزینه‌هاى زندگى،مال دیگرى هم‌داشته باشد.

واجب مطلق:آن است که وجوب عمل متوقف بر امر دیگر و مشروط به شرطى نیست،مانند نماز.

مثال حقوقى:پرداخت نفقه اقارب(پدر و مادر و فرزند)مشروط به تمکّن و دارایى‌شخص است(ماده  ١١٩٨  ق.م.)؛ولى پرداخت نفقه زوجه مشروط به دارایى شوهر نیست،بلکه از این جهت مطلق است؛یعنى شوهر در هر صورت مکلف به پرداخت نفقه زوجه‌است(مستفاد از مواد  ١١٠۶  و  ١١٢٩  ق.م.).

۱۵ مهر ۹۷ ، ۱۴:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

مقایسه امر و نهى‌

امر و نهى از این جهت که هردو بیان‌کننده ی فرمان و طلب شخص بالاتر نسبت به زیردستان‌هستند باهم اشتراک دارند ؛لذا در هردو مورد الزام و تکلیف ایجاد مى‌شود و امتثال آن لازم‌است.گذشته از شباهتهاى این‌دو،مهم‌ترین تفاوت امر و نهى در مرحلهء امتثال ظاهرمى‌شود.براى امتثال و اطاعت از یک امر کافى است مکلف تنها یک بار آن عمل را انجام‌دهد.مثلا اگر بگویند:«این شخص باید جریمه پرداخت کند»،با یک بار پرداختن جریمه،امر مزبور اطاعت شده و تکلیف ساقط مى‌شود.ناگفته پیداست که این مطلب درصورتى‌است که قرینه‌اى بر لزوم تکرار عمل وجود نداشته باشد وگرنه با یک بار انجام عمل امتثال‌حاصل نمى‌شود اما در مورد نهى براى امتثال نهى یک بار ترک کردن عملى کافى نیست؛بلکه باید براى‌همیشه آن عمل ترک شود و اگر یک بار هم عمل نهى‌شده انجام شود،نهى مزبور اطاعت‌نشده است.مثلا اگر بگویند:«نوشیدن شراب ممنوع است»،براى اجراى این فرمان،بایدبراى همیشه از شرابخوارى پرهیز کرد و یک بار اجتناب کردن،نهى را ساقط نمى‌کند.

۱۵ مهر ۹۷ ، ۱۴:۴۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

محل استناد به اصل عدم و اصل برائت

وقتی جمله‌ای (ماده قانونی ) داشته باشیم و بخواهیم ببینیم در رابطه ی با آنها باید به اصل برائت استناد کنیم یا به اصل عدم:
در ابتدا باید ببینیم آیا مسئله‌ی مورد بحث در آن جمله: 1- شبهه حکمیه است ، 2- شبهه موضوعیه است – 3- شبهه بین متباینین غیر محصوره است ؛ یا هیچ کدام از این موارد نیست؟
اگر یکی از این موارد بود؛ اصل برائت جاری می کنیم و اگر هیچ کدام از این موارد نبود؛ اصل عدم جاری می کنیم ( البته به شرطی یقین داشته باشیم که در آنجا نباید اصول دیگر عملیه مانند استصحاب و احتیاط و ... ) جاری گردد و یقین داشته باشیم که این ها جاری نمی شود و فقط یا برائت باید جاری شود و یا عدم )
مثال اول: شک کرده ایم به زنی که به زنا اکراه شده شلاق باید زد یا خیر؟ ( یعنی شک در حکمش داریم). 
مثال دوم: بر اساس ماده 876   قانون مدنی، با شک در حیات حین ولادت، حکم وراثت نمی شود
در مثال اول و دوم ؛ می دانیم که جای استصحاب و احتیاط و ... نیست و الان شک داریم که برات جاری کنیم و یا عدم :
در مثال اول در حکم شک کرده ایم ؛ لذا برائت جاری می کنیم و در مثال دوم ؛ نه در حکم و نه در موضوع و نه در متباینین محصوره بودن؛ لذات عدم جاری می کنیم . 

۱۵ مهر ۹۷ ، ۱۴:۴۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

داخل بودن غایت در مغیّى‌

داخل بودن غایت در مغیّى‌
در بحث«غایت»این مسئله مطرح است که آیا حکمى که در جمله بیان شده شامل خودغایت هم مى‌شود یا نه؟به تعبیر اصولیان،آیا غایت،داخل در مغیّى(حکمى که غایت براى‌آن ذکر شده)است یا نه؟مثلا اگر شخصى بگوید:«تا فصل پنجم کتاب را خواندم»آیا این‌جمله بدین معناست که فصل پنجم کتاب را خوانده،یا اینکه تا ابتداى فصل پنجم را خوانده‌
است؟به بیان دیگر،آیا غایت(فصل پنجم)داخل در مغیّى(خواندن)است،یا خارج از آن؟
در ارزیابى این مسئله مى‌توان گفت که در این زمینه قاعدهء کلى وجود ندارد.غایت‌در موارد مختلف حکم متفاوتى دارد و باید با کمک شواهد قرائن موجود،حکم هر مورد رااستنباط کرد.علاوه بر این،داورى و فهم عرف نیز مى‌تواند راهنماى مطمئنى در این‌مسئله باشد.
مثال   .ماده  ١  قانون راجع به حفظ آثار ملى(مصوب  ١٣٠٩ ):«کلیهء آثار صنعتى و ابنیه واماکنى را که تا اختتام دورهء سلسله زندیه در مملکت ایران احداث شده...مى‌توان جزء آثارملى ایران محسوب داشت و در تحت حفاظت و نظارت دولت مى‌باشد».در این ماده نیزکلمه«اختتام»قرینه بر داخل بودن غایت در مغیّى است.

۱۲ مهر ۹۷ ، ۱۹:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر