⚖به روز بودن دانشجویان حقوق و پاسخگویی به سوالات هموطنانم.⚖

۳۴۳ مطلب در تیر ۱۴۰۰ ثبت شده است

ماده ۶۹۷ قانون مجازات اسلامی کتاب تعزیرات

عبارت اعاده حیثیت که بین عرف عام مردم مورد استفاده قرار می گیرد در عرف خاص اصحاب حقوق کاربرد ندارد. اعاده حیثیت که در عرف عام و بین مردم مورد استفاده قرار می گیرد همان جرم افترا است که مقنن در ماده ۶۹۷ قانون مجازات اسلامی کتاب تعزیرات آن را جرم انگاری کرده است.

ماده ۶۹۷ قانون مجازات اسلامی بخش تعزیرات:

هر کس به وسیله اوراق چاپی یا خطی یا به وسیله درج در روزنامه و جرائد یا نطق در مجامع یا به هر وسیله دیگر به کسی امری را‌صریحاً نسبت دهد یا آن‌ها را منتشر نماید که مطابق قانون آن امر جرم محسوب می‌شود و نتواند صحت آن اسناد را ثابت نماید جز در مواردی که‌موجب حد است به جزای نقدی درجه شش محکوم خواهد شد.

تبصره – در مواردی که نشر آن امر اشاعه فحشا محسوب گردد هر چند بتواند صحت اسناد را ثابت نماید مرتکب به مجازات مذکور محکوم خواهد‌شد.

۰۴ تیر ۰۰ ، ۲۰:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

انتقال به ورثه درجه ی اول:

وراث درجه ی اول فرزندان شخص متوفی(فوت شده) می‌باشند. سوال مورد نظر در این قسمت این است که آیا پدر و مادر می‌توانند حق سرقفلی خود را بدون رعایت شرایط، به فرزندان خود منتقل نمایند یا فرزند به عنوان غیر محسوب می‌گردد و والدین جواز چنین کاری را ندارند؟

برخی از سرقفلی داران به این دلیل که بعد از فوت آنها ورثه برای انتقال قهری سرقفلی ملزم به پرداخت مالیات خواهند گردید، پیش از فوت خود اقدام به انتقال حق سرقفلی به فرزندان خود می‌نمایند بی آنکه این حق برای آنها در قرارداد اجاره پیش بینی شده باشد یا موجر اجازه چنین انتقالی را داده باشد. باید توجه نمود که برای انتقال حق سرقفلی به فرزندان نیز باید مالک سرقفلی دارای این حق باشد و یا اجازه مالک را کسب نموده و یا از دادگاه برای چنین انتقالی مجوز مربوطه را اخذ نماید زیرا فرزندان غیر محسوب میگردند و نمیتوان آنها را جزو ۲ مورد بالا نام برد.

۰۴ تیر ۰۰ ، ۲۰:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

موارد جواز انتقال حق سرقفلی به غیر بدون داشتن این حق

پیش از این بیان نمودیم که مستاجر حق انتقال حق سرقفلی به غیر را ندارد مگر اینکه این حق در قرارداد اجاره برای وی پیش بینی شده باشد و یا او اجازه ی انتقال را از مالک کسب نموده باشد و یا اگر مالک اجازه انتقال نداده است و خود نیز از خرید آن امتناع مینماید مستاجر با رجوع به دادگاه جواز انتقال سرقفلی را از دادگاه اخذ نماید و بر اساس همان مجوز میتواند آن را منتقل نماید . همچنین بیان نمودیم که در صورت انتقال بدون داشتن چنین حقی شخص حق دریافت نصف مبلغ سرقفلی را از دست میدهد و حق وی نسبت به این میزان ساقط میگردد. اما مواردی وجود دارد که مستاجر با اینکه حق انتقال را ندارد، اما اگر آن را منتقل نماید، مشمول ضمانت اجرای فوق الذکر نمیگردد که در این قسمت به بیان این موارد پرداخته و در انتها به بررسی انتقال سرقفلی به فرزند میپردازیم و بررسی می نماییم که آیا انتقال به فرزند انتقال به غیر محسوب میگردد یا خیر.

۱-انتقال سرقفلی به ورثه : یکی از مواردی که در صورت انتقال مشمول ضمانت اجرا نمی‌گردد انتقال ورثه به ورثه می‌باشد به این نحو که اگر مالک سرقفلی فوت نموده و حق وی به صورت قهری به وراث وی منتقل گردد، هریک از ورثه می‌تواند حق خود را به وراث دیگری منتقل نماید چرا که ورثه نسبت به هم غیر محسوب نمی‌گردند. بی آنکه در قرارداد اجاره تصریح شده باشد و یا مالک اجازه­ ی این کار را داده باشد.

شریک به شریک:

دومین مورد انتقال بین شرکا است. و هر یک از اشخاصی که در حق سرقفلی با هم دارای شراکت می باشند می‌توانند حق خود را به شریک دیگر منتقل نمایند و نیازی به رعایت شرایط انتقال وجود نداشته و مشمول ضمانت اجرا قرار نمی‌گیرند زیرا شرکا نسبت به همدیگر غیر محسوب نمی گردند.

۰۴ تیر ۰۰ ، ۲۰:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

ضمانت اجرای(عواقب) انتقال به غیر بدون داشتن این حق:

مالک سرقفلی که بدون داشتن اجازه موجر و یا تصریح به داشتن این حق در قرارداد، آن را منتقل می‌نماید متخلف شناخته شده و بر این عمل وی ضمانت اجرای حقوقی بار می‌شود به این صورت که اگر مالک سرقفلی این عمل را انجام دهد موجر می‌تواند در مرجع مربوطه طرح دعوا نموده و تخلیه مورد اجاره را از دادگاه بخواهد و به این سبب نصف حق سرقفلی ساقط گردیده و صرفا نصف مبلغ سرقفلی به مالک( مستاجر متخلف ) آن تحویل می گردد .

۰۴ تیر ۰۰ ، ۲۰:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

حق سرقفلی به سه صورت قابل انتقال می‌باشد که از آن جمله است:

انتقال اختیاری، انتقال قهری و انتقال قضایی. حال به معرفی این سه صورت می پردازیم.

انتقال اختیاری: این نوع انتقال، انتقالی است که در آن مالک سرقفلی با اختیار و رغبت کامل حق خود را به موجب سند رسمی به غیر واگذار می نماید و از زمان انتقال این حق، انتقال گیرنده مالک سرقفلی تلقی شده و در پایان مدت اجاره موجر باید مبلغی که ابتدا به عنوان سرقفلی دریافت نموده بود را به قیمت روز محاسبه نموده و به وی پرداخت نماید .

نکته لازم به ذکر در خصوص انتقال اختیاری سرقفلی این است که فقط شخصی میتواند سرقفلی را به صورت اختیاری منتقل نماید که یا موجر خارج از عقد اجاره اجازه این کار را به وی داده باشد و یا در قرارداد اجاره این حق به وی داده شده باشد یعنی باید در متن قرارداد اجاره، به صراحت عبارت “حق انتقال به غیر را دارد” ذکر گردیده باشد و اگر در قرارداد اجاره ای به این عبارت یا هر عبارتی که این مفهوم را داشته باشد اشاره ای نشده باشد مالک سرقفلی نمی تواند آن را به دیگری منتقل نماید. با فرض اینکه مالک سرقفلی حق انتقال آن را به دیگری دارد باید به این نکته توجه نمود که این انتقال حتما و الزاما بایستی با سند رسمی صورت گیرد حتی اگر قرارداد او با موجر بر اساس سند عادی باشد باز او ملزم است سرقفلی را با سند رسمی منتقل نماید.

انتقال قضایی: در قسمت قبل بیان نمودیم که کسی حق انتقال سرقفلی را دارد که در قرارداد اجاره حق انتقال به وی داده شده باشد. حال شخصی را فرض نمایید که مالک سرقفلی محلی می باشد ولی در قرارداد اجاره فاقد حق انتقال به غیر است و موجر نیز اجازه انتقال را به وی نداده است، آیا او در هیچ صورتی نمی تواند حق خویش را واگذار نماید؟ این شخص برای انتقال حق خویش چه اقدام قانونی را باید انجام دهد؟ در این موارد که مستاجر حق انتقال به غیر را دارا نمی باشد و مالک نیز خود از خرید سرقفلی امتناع می نماید، مستاجر می‌تواند به دادگاه مراجعه نموده و مجوز انتقال حق سرقفلی را دریافت نماید، همچنین اگر به موجر دسترسی ممکن نیست مستاجر می‌تواند با رجوع به دادگاه و مجهول المکان معرفی نمودن موجر مجوز انتقال حق سرقفلی را از دادگاه بگیرد و بر اساس آن مجوز، سرقفلی را به دیگری منتقل نماید. این تجویز انتقال به موجب ماده ی ۱۹ قانون روابط موجر و مستاجر سال ۱۳۵۶ می‌باشد که مهلتی ۶ ماهه داشته و انتقال سرقفلی به شخص دیگر را بدون پرداخت مبلغی به موجر تجویز نموده است. در این ماده پیشنهاد داده شده است که اگر مستاجر به مورد اجاره نیازی ندارد و قصد انتقال آن را به دیگری دارد باید برای این انتقال دادخواستی تحت عنوان تجویز انتقال منافع را تقدیم دادگاه مربوطه نماید که در جریان رسیدگی در دادگاه موجر و مستاجر به دادگاه دعوت می گردند و از موجر سوال می شود که آیا خود او قصد خرید سرقفلی را دارد یا خیر اگر او خریدار این حق بود که موضوع خاتمه می باید اما اگر موجر خریدار سرقفلی نبود، دادگاه مجوز انتقال را صادر می نماید این مجوز به مستاجر اجازه می‌دهد که سرقفلی را منتقل نماید و زمانی که انتقال صورت گرفت دادگاه توسط اجرای احکام به نام خریدار سند رسمی صلح سرقفلی تنظیم می‌نماید. به این نوع انتقال، انتقال قضایی سرقفلی گفته می‌شود.

انتقال قهری: نوع دیگر انتقال سرقفلی انتقال غیر ارادی و قهری آن است که بر این اساس زمانی که مالک سرقفلی فوت می‌کند حق سرقفلی وی به صورت قهری به وراث وی منتقل می‌شود و از آن زمان به بعد وراث، مالک سرقفلی می شوند.

۰۴ تیر ۰۰ ، ۲۰:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

عیوب مختص به زن شش عیب است:

اول - برص (پیسی)، دوم - جذام (که در فارسی آنرا خوره گویند)، سوم – افضاء، که در سابق معنایش گذشت، چهارم - قرن که به آن عمل نیز گفته می شود و آن بطوری که گفته شده گوشتی با غده ای و با استخوانی است که در دهانه رحم روئیده شود و از عمل وطی جلوگیری میکند بلکه اگر جلوگیری هم نکند و تنها مایة نفرت و گرفتگی خاطر می شود على الاظهر خیار دارد، پنجم - عرج آشکار (یعنی شلی پا ) هر چند بحد زمینگیری نرسیده باشد. ششم - کوری، و آن عبارتست از اینکه هر دو چشم نور خود را از دست بدهد هر چند که باز و بحسب ظاهر سالم باشند و اما یک چشم بودن و شب کور بودن باعث خیار نمی شود، و شبکوری بیماری ایست که مانع دید در شب است و فقط روز می بیند و | همچنین تار بودن دید چشم در صورتی که غالب اوقات اشک بریزد.

مسأله ۱- عیوب نامبرده در آن زمانی مجوز فسخ می شود که معلوم گردد که این عیب ها | قبل از عقد بوده، و اما اگر یکی از اینها بعد از عقد حادث شود مجوز فسخ نمی شود، و حال | چه اینکه بعد از عقد و وطی پیدا شده باشد و چه بعد از عقد و قبل از وطی.

مسأله ۲-نازانی جزء عیوبی که حق فسخ بیاورد نیست، نه عقیم بودن مرد حق فسخ برای | زن می آورد و نه نازانی زن برای مرد.

مسأله ۳- جذام و پیسی تنها در زن حق فسخ می آورد، و اما وجود یکی از آنها در مرد بنابر اقوى حق فسخ برای زن نمی آورد.

مسأله ۴- خیار فسخ چه در طرف مرد و چه در طرف زن فوری است بنابراین اگر یکی از دو طرف عقد نکاح در طرف دیگر عیب مختص به او را ببیند و فورا اقدام به فسخ نکند عقد | لازم می شود، بله ظاهر این است که اگر صاحب خیار جاهل به مسئله باشد و نداند که خیار دارد و یا اگر می داند نداند که خیارش فوری است و از این جهت فورا اقدام به فسخ نکند ) معذور است، یعنی خیار او بخاطر جهل به اصل خیار با جهل به فوریت آن ساقط |نمی شود.

مسأله 5- اگر زن و شوهر اختلاف کنند در وجود عیب قول منکر است که با تم پذیرفته است در صورتی که طرف مقابل بینه نداشته باشد، فلذا بنابر اقوی با بټنه هر عیبی حتی عن ثابت می شود، همچنانکه هر عیبی با اقرار صاحب آن و نیز با شهادت شهود بر اینکه صاحب آن اقرار کرده است ثابت می شود، و همچنین با سوگند مرد بمدعی به این معنا که مدعی ادعای وجود عیب در طرف مقابل می کند و شاهد ندارد در نتیجه حاکم به منگر عیب حکم می کند به اینکه سوگند یاد کند و او امتناع بورزد و سوگند را به مدعی برگرداند، که اگر مدعی سوگند رد شده را اداء کند عیب ثابت می شود، و عیبهای باطنی زنان بوسیله شهادت چهار زن عادله ثابت می شود، نظیر موارد دیگری که شبیه به اینجاست

مسأله6- اگر عنن مرد ثابت شود با این است که زن بر همان وضع صبر کند که هیچ، و اما اگر صبر نکرد و شکایت به حاکم شرع ببرد تا از آن وضع خلاصی باید حاکم یکسال کامل به مرد مهلت می دهد که ابتدای آن از روز شکایت زن آغاز می شود اگر در این مدت توانست با | | او و یا زن دیگر جماع کند حکم می کند به اینکه زن حق فسخ ندارد وگرنه زن حق دارد که بفوریت عرفی عقد خود را فسخ کند، اگر بفورت فسخ نکند در صورتی که علتش این باشد | که جاهل به خیار و یا جاهل بفرریت خیار است خیارش ساقط نمی شود وگرنه دیگر حق | | فسخ ندارد، و همچنین اگر زن به زندگی با مرد راضی باشد ابتداء و بعد مطالبه فسخ کند | چنین حقی ندارد.

مسأله ۷- فسخ به عیب طلاق نیست، بلکه بر هم زدن عقد است چه از ناحیه مرد باشد و چه از ناحیه زن، بنابراین فسخ عقد نکاح احکام طلاق را ندارد، مگر مسئله نصف شدن مهر در فسخ بخاطر تن که بیانش می آید، و نیز شروطی که در طلاق هست در نخ نیست، پس یکی از طلاق های سه گانه ای که باعث محلل می شود بحساب نمی آید، و نیز لازم نیست مانند طلاق زمانی واقع شود که زن حیض و نفاس نداشته باشد و یا در حضور دو شاهد عادل واقع گردد.

مساله ۸- برای مرد جایز است عقد نکاح را بخاطر عیب زوجه فسخ کند بدون اینکه از حاکم اذن بگیرد، و همچنین زن بخاطر عیب مرد، بله اگر ثابت شده باشد که مرد مبتلا به این است اذن حاکم لازم دارد، از این جهت که حاکم باید برای مهلت مدت یکسال را معین کند چون این از وظایف حاکم است، نه اینکه مؤثر شدن فسخ مشروط به اذن حاکم باشد) | پس بعد از آنکه حاکم مدت معین کرد و آن مدت سرآمد و مرد قدرت بر وطی پیدا نکردند می تواند بدون مراجعه به حاکم عقد را فسخ کند.

مسأله ۹- اگر مرد عقد را بخاطر یکی از عیب های زن فسخ کند اگر این فسخ قبل از دخول | باشد مهریه ای به عهده اش نیست، و اما اگر بعد از دخول باشد همان مهر معین شده در دمه او مستقر می شود، و همچنین اگر زن بخاطر عیب مرد عقد را فسخ کند که اگر بعد از دخول بوده مستحق تمام مهر می شود و اگر قبل از دخول بوده مستحق چیزی نمی شود، مگر در خصوص تن که نصف مهر را طلبکار می شود

مسأله ۱۰- اگر زن یکی از عیب های موجب خیار را داشته باشد و آن را از راه تدلیس بز مرد پوشانیده باشد و بعد از دخول آن عیب فاش شود اگر مرد بخواهد با آن زن بسازد و او را نگه دارد باید تمام مهر را بدهد، و اما اگر خواست فسخ کند زن مسنح مهری نیست، و اگر مرد قبلا مهر او را داده باشد آنرا پس می گیرد، و اما اگر تدلیس کننده خود زن نبوده باشد زوجه مستحق آن گردد زوج آن را به وی می پردازد آنگاه بر تدلیس کننده رجوع نموده آنچه را که به زوجه داده از او می گیرد.

مسأله ۱۱- تدلیس به این طریق محقق می شود که در مقام ازدواج زن برای مرد توصیف بشود به صحیح و سالم بودن، آنچنان که مرد فریب این توصیف را بخورد و اقدام به عقد | کند، و اما اینکه بغیر شوهر گفته شود که من سالم هستم و یا اگر به شوهر گفته به منظور ازدواج نبوده باشد تدلیس نیست، و ظاهر این است که بطریق سکوت نیز محقق می شود به این معنا که زن با اینکه می داند محبوب است و با اینکه می داند که شوهر اطلاعی از عیب او ندارد بلکه معتقد است که وی صحیح و سالم است و در عین حال سکوت کند و از عیب خود خبر ندهد.

مسأله ۱۲. کسی که تدلیس او باعث می شود سرانجام مهر به گردن او بیفتد و شوهر بعد از پرداختنش به زن به او رجوع نموده آنچه به زوجه داده از او بگیرد کسی است که ازدواج مستند به او شود، چه ولی شرعیش یعنی پدر و جد زن و چه ولی عرفی او چون مادر و | برادر بزرگش و عمر و دانی و هرکسی که آن زن بدون رأی و نظریه او شوهر نمی رود و در | عرف و عادت در امر ازدواج به او مراجعه می شود و على الظاهر مثل آنان است بیگانه ای که - علاقه شدید و ارتباط محکمی با آن زن و به سرنوشت وی دارد بطوری که بدون رأی او | ازدواج واقع نمی شود، بلکه بعید نیست بگوئیم واسطه ای هم که برای پیوند دادن دو خانواده ملحق به نامبردگان است نزد آنان آمد و شد میکند و برای ایجاد الفت بین دو طرف دست به اقداماتی میزند نیز ملحق به نامبردگان است .

مسأله ۱۳- همچنان که تدلیس در عیب های خیار آور نظیر جنون و کوری و غیره صورت می گیرد در مطلق نقص و عیب نیز تحقق می یابد نظیر لوچ بودن چشم و امثال آن بدین صورت که آن نقص را از طرف مقابل بپوشاند، و نیز در صفات کمال از قبیل شرف و حب ونب و جمال و بکارت و غیره صورت می گیرد به اینکه آن زن را توصیف کنند و این صفات کمال و اینکه مثلا بکر است در حالی که بکر نباشد. اما تدلیس در اولی یعنی عیب های خیارآور اثری ندارد جز اینکه شوهر وقتی عقد را فسخ کرد در پس گرفتن مهری که داده به مدلش رجوع می کند که بیانش گذشت، و اما داشتن خیار جزء اثر تدلیس نیست، زیرا خیار اثر خود آن عیب است تدلیس هم اگر نمی شد شوهر خیار داشت، و اما تدلیس در قسم دوم یعنی عیب هائی که خیار نمی آورد از سایر انواع نقص و کمبود در صفات کمال اثر دارد، و آن این است که در بعضی موارد خیار می آورد مثل اینکه در ضمن عقد داشتن صفت | کمال شرط شده باشد مثلا گفته باشد ازوجتک هذه الباکره - من این باکره را به عقد | ازدواجت درآوردم» و یا گفته باشد «زوجتک هذه الغیر الثیبه - من این خانم غیر ثیبه را به | عقدت درآوردم، او هم گفته باشد قبل، بلکه ظاهر این است که اگر قبل از عقد و هنگام = خواستگاری و گفتگو توصیف کرده باشد آن دختر و یا زن را به اینکه دارای فلان صفت | کمال است و یا به اینکه این دختر یا زن فلان نقص را ندارد آنگاه عقد را براساس آن گفتگوها | خوانده باشند مثل این است که آن صفات نیک و نداشتن آن صفات زشت را در ضمن عقد | شرط کرده باشند، و در نتیجه اگر یکی از آن صفات نیک در آن دختر یا زن نباشد شوهر - خیار دارد اما نه خیار تدلیست بلکه خیار تخلف شرط. و اگر این تخلف بعد از عقد معلوم نشود بلکه بعد از دخول کشف شود و شوهر فسخ را انتخاب کرده باشد و بعد از فسخ زن مهر خود را از او بگیرد او می تواند به مدلی مراجعه نموده از او پس بگیرد.

مسأله ۱۴- اگر مردی که می خواهد زنی را عقد کند معتقد باشد که او فلان عیب و با کمبود را که خیارآور نیست ندارد و حال آنکه خود زن و ولی او اطلاع دارند که چنین نقص و کمبودی در وی هست لکن در موقع گفتگو و خواستگاری سکوت کنند نه زن بگوید که من فلان نقص را دارم و نه ولیش به مرد خبر دهد، این سکوت تدلیس نیست، و در جایی که مرد معتقد است نامزدش فلان صفت کمال را دارد در حالی که زن می داند که ندارد و سکوت می کند بطریق اولی تدلیس نیست.

مساله ۱۵- اگر با زنی ازدواج کند بر این مبنا که باکره است حال چه اینکه بنا بخار ) اشتراط بکارت در ضمن عقد باشد و چه بخاطر توصیف و چه به خاطر اخبار باشد و بعد از عقد او را ثیبه بیابد حق فسخ ندارد زیرا ممکن است بعد از عقد بعلتی بکارتش زایل شده باشد مگر آنکه خود دختر اقرار کند که قبل از عقد با کره نبوده و با بښنه قائم شود بر این وی قبل از عقد بکارت نداشته که در این دو صورت حق فسخ دارد، بلکه اگر مرد پیش خودش معتقد بوده که نامزدش با کره است و مسئله بکارت نه در عقد شرط شده باشد و نه در توصیف و نه در اخبار و سپس معلوم شود که بکارت نداشته حق فسخ ندارد حتی در صورتی که ثابت شود قبل از عقد بکارت را از دست داده بوده

مسأله ۱۶- در فرض مسئله قبل اگر آنجایی که شوهر حق فسخ دارد عقد را فسخ کرد اگر این فسخ قبل از دخول باشد مهر بعهده اش نیست، و اگر بعد از دخول باشد مهر بر عهده اشی مستقر می شود لکن می تواند به مجلس رجوع نموده از او بگیرد، و اگر ملی خود زوجه باشد متحق مهری نیست و اگر اصلا تدلیس در کار نباشد مهر بر ذمه زوج مستقر می شود و بر احدی رجوع نمی کند، این در صورتی بود که شوهر عقد را فسخ کند و اما اگر ترجیح داد زن را نگاهدارد و یا اصلا حق فسخی در بین نباید مثل آن صورتی که مرد خیال میگرده نامزدش بکر است ولی در عقد بکارت را شرط نکرده کسی هم آن نامزد را به وصف بکارت توصیف نکرده قبل از عقد هم در گفتگوی خواستگاری سخنی از بکارت به میان نیامده تا عقد بر آن اساس منعقد شده باشد مرد می تواند مقداری از مهر زن را بابت بکارنی که نداشته کم کند، به این طریق که مهر زنان مثل او در حال بکارت و میوه گی را معین کنند آنگاه تفاوتی که بین آن دو نوع مهر هست را از مهدی کم کند، مثلا اگر مهری که معین شده عدد صد باشد و مهر امثال آن دختر در حال بکارت هشتاد و در حال بیوه گی شصت باشد که بین این دو مهر عدد بیت مابه التفاوت است که یک چهارم مهر بکر است از عدد صد نیز یک چهارمش را کم می کند، و نزدیکتر به احتاط آنست که در صورتی که بداند با احتمال | دهد برطرف شدن بکارت تازه است و خیلی قدیمی نیست با آن زن مصالحه کند، هر چند - که کم نمودن مابه التفاوت بنحوی که گفتیم خالی از وجه نیست.

۰۴ تیر ۰۰ ، ۱۹:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

اما عیب مختص به مرد سه چیز است:

اول - اخته بودن . چه اینکه تخم های او را کشیده باشند و چه اینکه آنرا کوبیده باشند که - در هر دو صورت وقتی معلوم شود که مرد قبل از عقد این عیب را داشته و زن نمی دانسته زن حق دارد عقد را فسخ کند.

دوم - جب، یعنی بریده بودن آلت مردی، البته وقتی زن حق فسخ دارد که آلت مرد از بیخ = بریده باشد و چیزی از آن باقی نمانده باشد که برای عمل زناشویی کافی باشد، که اگر باقی : مانده باشد هر چند به مقدار حتفه زن حق فسخ ندارد، در اینجا نیز به شرطی زن میتواند | عقد را فسخ کند که این عیب قبل از عقد در مرد بوده باشد.

و اما اگر بعد از عقد چنین شده باشد داشتن و نداشتن خیار محل تأمل است، بلکه بعیدا نیست که نداشته باشد چه اینکه قبل از و طی چنین شده باشد و چه بعد از آن.

سوم - عنن، و أن مرضی است که آلت مرد را از برخاستن ناتوان میکند بطوری که نمی تواند آن را داخل در زن نماید، که اگر مرد به چنین دردی مبتلا باشد و یا بعد از عقد مبتلا شود زن حق دارد عقد را فسخ کند بشرطی که ناتوانی مرد بطور مطلق باشد یعنی آلتی به طور کلی ناتوان باشد نه تنها در برابر این زن که اگر در برابر این زن ناتوان و در برابر زن دیگر توانا باشد زن حق فسخ ندارد، و نیز بشرطی که بعد از عقد ولو یک بار وطی نکرده باشد حتی در عقب زن پس اگر بعد از عقد یک بار وطی را انجام داده و سپس مبتلا به عن شده باشد بطوری که بکلی قادر بر وطی زن نباشد زن خیار ندارد.

۰۴ تیر ۰۰ ، ۱۶:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

گفتاری در عیوب باعث خیار فسخ و گفتار در تدلیس،

و این عیوب دو قسم است: مشترک و مختص، اما عیب مشترک که باعث خیار می شود | چه در مرد باشد و چه در زن عبارتست از جنون، و جنون عبارتست از «اختلال عقل، لکن بیهوشی و بیماری صرع از مصادیق جنون نیست هر چند که در صرع بعضی مواقع حالتی پیدا می شود که معهود همه است، و هر یک از دو طرف عقد یعنی زن و شوهر حق دارند عقد نکاح را فسخ کنند زمانی که معلوم شود با شخص دیوانه ای ازدواج کرده، به این تفضیلی که اگر دیوانه مرد باشد طرف مقابلش در هر حال حق دارد عقد را فسخ کند چه اینکه شوهرش قبل از عقد دیوانه بوده و او نمی دانسته و چه اینکه در حال عقد سالم بوده بعد از | آن دیوانه شده باشد، و چه اینکه بعد از عقد اگر خفیف باشد بطوری که اوقات نماز را | تشخیص بدهد بودن خیار برای زن محل تأمل و اشکال است و باید احتیاط ترک نشود، و اما | اگر زن دیوانه باشد در صورتی که معلوم شود قبل از عقد دیوانه بوده و مرد نمی دانسته حق فسخ دارد، و اما اگر در حال عقد سالم بوده و بعد از عقد دیوانه شده باشد حق فسخ ندارد، و | در جنوب موجب خبار فرقی نیست بین جنون اطبانی که بیمار دائما در حال جنون است و جنون ادواری که طرف گاهی دیوانه می شود، در جنون ادواری در صورتی که قبل از عقد این حالت بوده مرد حق فسخ دارد هر چند که عقد در دوره سلامتش واقع شده باشد، همچنان | که على الظاهر در این حکم فرقی نیست بین نکاح دائم و منقطع. این بود عیب مشترک بین مرد و زن.

۰۴ تیر ۰۰ ، ۱۶:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

فصل چهل و چهارم

برگرفته از کتاب تحریرالوسیله حضرت امام (ره) | گفتاری در عیوب باعث خیار فسخ» و «گفتار در تدلیس»

استذکارات:

1) کسی که مدعی جهل به وجود خیار یا فوری بودن اعمال خیار است باید جهل خود را نسبت به این امور اثبات نماید و الا امل بر این است که همه از قوانین آگاه هستند. البته در این مورد نظر مخالفی هم در بین اسانید قوی وجود دارد که اصل را بر عدم اطلاع گذاشته اند و معتقدند اطلاع طرف باید ثابت شود.)

۲) اگر مرد بعد از عقد نکاح به یکی از بیماری های مقاربتی دچار شود زن می تواند از نزدیکی کردن با مرد خودداری کند و این امتناع مانع حق نفقه برای زن نخواهد بود (ماده ۱۱۲۷ ق.م) امراض مفارینی بیماری هایی هستند که از راه مجاری تناسلی و از راه آمیزش جنسی منتقل می شوند مانند بیماری های سفلیس و سوزاک

۳) اگر در یکی از طرفین عقد وجود منت خاصی شرط شده باشد و بعد از عقد معلوم شود که این صنت در آن فرد وجود نداشته است طرف مقابل حق فسخ عقد را خواهد داشت و تفاوتی ندارد که وجود این مفات در آن فرد در ضمن عقد تصریح شده باشد یا اینکه تصریح نشده باشد اما عقد مبنی بر آن مفت انجام شده باشد مثل این سفت که مرد پزشک است اما بعد از عقد معلوم شود که در واقع پزشک نبوده است (ماده ۱۱۲۸ق.م)

۴) تدلیس با فریب دادن طرف مقابل در عقد در صورتی موجب حق فخ برای طرف دیگر می شود که توسط خود فرد یا با تبانی وی انجام شده باشد و الا اگر شخه ثالتی بدون اطلاع یکی از طرفین عقد وجود | منت خاصی را در آن شخص ذکر کرده باشد و عقد مبنی بر آن شرط انجام شود و بعد از عقد طرف مقابل متوجه نقدان این منت در وی شد حق فسخ نخواهد داشت. (ماده ۴۳۹ ق.م)

۵) اگر در نتیجه تدلیس و فریب دادن یکی از زوجین در عقد نکاح در مورد وجود وصف با اوصاف خلی که در عند تصریح می شود با عند مبنی بر آن جاری می شود به طرف مقابل خسارت مادی یا معنوی وارد شود طرف تدلیس کننده باید این خسارات وارده به فرد مقابل را جبران نماید.2

۶) اگر هر یک از زوجین قبل از عقد ازدواج طرف مقابل خود را به امور واهی مانند داشتن تحصیلات عالیه، تمکن مالی، موقعیت اجتماعی، شغل و سمت خلی، مجرد بودن و غیره این اوصاف واقع شود مرتکب به حبس از شش ماه تا دو سال محکوم خواهد شد.)

۰۴ تیر ۰۰ ، ۱۶:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

جرایمی که مربوط به بخش وکیل کیفری می شود :

 1-جرائم رایانه

 2-جرائم پزشکی

 3-انتقال مال غیر

 4-خیانت در امانت

5-جرایم ومجازات تعزیری وحدی

6-سرقت

 7-محاربه

 8-کلاهبرداری

9-قتل

10-ضرب وجرح

11-جعل

12-جاسوسی

13-روابط نامشروع را در برمی گیرد.

۰۴ تیر ۰۰ ، ۱۶:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

تعریف جرم پوش باید به بررسی ارکان جرم پولشویی بپردازیم:

 الف-  طبق تعریف قانون از جرم پول شویی جرمی است که عبارت است از تحصیل، تملک، نگهداری و استفاده از عواید حاصل از فعالیت‌های غیر قانونی با علم به اینکه به طور مستقیم یا غیرمستقیم در نتیجه ارتکاب جرم تحصیل شده باشد.

 ب- تبدیل، مبادله، یا استهمال  عوایدی به منظور پنهان کردن منشاء غیر قانونی آن با علم به اینکه به طور مستقیم و غیرمستقیم ناشی از ارتکاب جرم بوده یا کمک به مرتکب به نحوی که وی مشمول آثار و تبعات قانونی آن جرم نگردد؛ در واقع یا پنهان یا کتمان کردن ماهیت واقعی جرم منشاء منبع محل نقل و انتقال جابجایی یا مالکیت عوایدی که به طور مستقیم و غیر مستقیم در نتیجه جرم تحصیل شده باشد.

سایر منابع قانونی مرتبط با جرم پولشویی قبل از تصویب قانون مبارزه با جرم پولشویی یک اصل ۴۹ قانون اساسی ۲ قانون نحوه اجرای اصل ۴۹ قانون اساسی مصوب ۱۳۶۷ سه قانون مبارزه با مواد مخدر مصوب ۱۳۶۷ با آخرین اصلاحات ۱۳۸۴ قانون نحوه اعمال تعزیرات حکومتی راجع به قاچاق کالا و ارز مصوب ۱۳۷۴ قانون مجازات اخلالگران در نظام اقتصادی کشور مصوب ۱۳۶۹ قانون اخذ پورسانت در معاملات دولتی مصوب ۱۳۷۲ ماده ۲۱۸ قانون مدنی و ماده ۴ قانون نحوه اجرای محکومیت های مالی مصوب ۱۳۷۷ ۸ قانون الحاق ایران به کنوانسیون ۱۹۸۸ در مبارزه با جرایم قاچاق مواد مخدر داروهای روانگردان مصوب ۱۳۷۹ قانون تشدید مجازات مرتکبین ارتشاء و اختلاس و کلاهبرداری مصوب ۱۳۶۷ ۱۰ ماده ۶۶۲ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۵ هر جرمی  از جمله جرم پولشویی و یا جرایم دیگر برای مسئولیت کیفری داشتند و مجازات مجرم باید سه عنصر در کنار هم بیایند تا بتوان مسئولیت کیفری و مجازات شخص مجرم را محرز دانست.

1- عنصر ماده تشکیل شده است رفتار فیزیکی، شرایط تحقق جرم، نتیجه، این سه شرط در عنصر مادی باید با هم باشند توضیح رفتار فیزیکی در جرم پولشویی طبق تعریف قانون عبارت است از تحصیل عواید حاصل از جرم تملک عواید حاصل از جرم ۳ نگهداری عواید حاصل از جرم ۴ استفاده از عواید حاصل از جرم تبدیل عواید  حاصل از جرم ، پنهان کردند یا اخفا کردن یا کتمان کردن و حال دومین عنصر مادی که موضوع جرم می باشد که در جرم پولشویی طبق ماده ۳ قانون مبارزه با پولشویی  عواید حاصل از جرم به معنای هر نوع مالی است که به طور مستقیم یا غیر مستقیم از فعالیت‌های مجرمانه به دست آمده باشد .

3- سومین عنصر مادی که نتیجه می باشد که در بعضی از جرایم نیاز به احراز عنصر نتیجه نیست که آنها جرایم مطلق گفته می‌شود که به عبارتی دیگر عنصر نتیجه در جرم پولشویی بر اساس عنصر مادی نتایج  با هم تفاوت دارد مانند اینکه در تحصیل و تملک نگهداری یا استفاده از عواید حاصل از جرم؛ عنصر روانی از این جهت می باشد که سوئ نیت آن به علم به موجب مالک بودن عمل و اند در رفتار فیزیکی و سوء نیت خاص یعنی علم به موضوع اینکه علم به عواید نامشروع به طور مستقیم و غیر مستقیم در نتیجه رفتار مجرمانه به دست آمده است و در آخر قصد نتیجه خاص شرط نیست عنصر روانی در تبدیل و مبادله به انتقال عواید حاصل از جرم کرد که در سوء نیت آن و سوء نیت خاص با هم تفاوت دارند مانند این که سوء نیت عام به دو بخش علم مجرمانه بودن عمل و امر در انجام رفتار فیزیکی و سوء نیت خاص به دو بخش علم به موضوع و علم به اینکه هوایی به طور مستقیم و غیر مستقیم از نتیجه رفتار مجرمانه به دست آمده باشد و قصد کمک به مرتکب به نحوی که مشمول آثار و تبعات قانونی است با آن جرم نگردد صرف نظر از این که موفق شود یا نشود عنصر روانی در اختلافات نه آن را کتمان اطلاعات که مانند عناصر مادی قبل به دو  عنصر سوء نیت عام و سوء نیت خاص تقسیم می‌شود که به جز قسمت دوم سوء نیت خاص و همان نتیجه خاص می‌شود قصد پنهان و مخفی ماندن اطلاعات راجع به تطهیر پول های کثیف بقیه عناصر همان عناصر قبلی است.

 شورای عالی مبارزه با پولشویی طبق ماده ۴ قانون مبارزه با پولشویی به منظور هماهنگ کردن دستگاه‌های ذیربط در جمع آوری پردازش و تحلیل اخبار و اسناد و مدارک اطلاعات و گزارش‌های واصله تهیه سیستم‌های اطلاعاتی هوشمند شناسایی معاملات مشکوک به منظور مقابله با جرم پولشویی شورای عالی مبارزه با پولشویی به ریاست و مسئولیت وزیر امور اقتصاد و دارایی و با عضویت وزرای بازرگانی اطلاعات کشور و رئیس بانک مرکزی با وظایف ذیل تشکیل می‌شود یک جمع آوری و کسب اخبار و اطلاعات مرتبط و تجزیه و تحلیل و طبقه بندی فنی و تخصصی آنها در مواردی که قرینه ای و تخلف وجود دارد طبق مقررات و پیشنهاد آیین‌نامه‌های لازم در خصوص اجرای قانون هیئت وزیران سه هماهنگ کردن دستگاه‌های ذی‌ربط و پیگیری اجرای کامل قانون در کشور.

 4- ارزیابی گزارش های دریافتی و ارسال به قوه قضاییه در مواردی که به احتمال قوی صحت دارد و یا معتمد آن از اهمیت برخوردار ۵ تبادل تجارب و اطلاعات با سازمان‌های مشابه در سایر کشورها در چارچوب مفاد ماده ۱۱ تبصره یک دبیرخانه شورای عالی در وزارت امور اقتصاد و دارایی خواهد بود تبصره ۲ ساختار و تشکیلات اجرایی کشور متناسب با وظایف قانونی آن با پیشنهاد شورا به تصویب هیئت وزیران خواهد رسید تبصره ۳ کلیه عنوان نامه های اجرایی شورای فوق الذکر پس از تصویب هیئت وزیران برای تمامی اشخاص حقیقی و حقوقی ذیربط لازم الاجرا خواهد بود تخلف از این امر به تشخیص مراجع اداری و قضایی هستند مورد به ۲ تا ۵ سال انفصال از خدمت مربوط به کنترل خواهد شد و ماده ۵ قانون مبارزه با پولشویی کلیه اشخاص حقوقی را مکلف کرده است که آیین نامه مصوب هیئت وزیران در اجرای این قانون را مورد اجرا گذارند در ماده ۸ قانون مبارزه با پولشویی افشای اطلاعات با استفاده از آن به نفع خود و دیگری به طور مستقیم و غیر مستقیم توسط ماموران دولتی و یا سایر اشخاص مقرر در قانون ممنوع بوده و با متخلف مجازات مندرج در قانون مجازات انتشار و افشای اسناد محرمانه مصوب ۱۳۵۳ محکوم خواهند شد ماده ۹ قانون مبارزه با پولشویی و مجازات جرم هایی که به دو قسم استرداد  درآمد عواید حاصل از جرم مشتمل  بر اصل و منفعت حاصل و جزای نقدی به میزان یک چهارم عواید حاصل از جرم تقسیم می‌شود و در ماده ۱۱ قانون مبارزه با پولشویی به مرجع قضایی برای رسیدگی به جرم پولشویی رسیدگی می‌کند tمی باشد که طبق قانون شعبی از دادگاههای عمومی در تهران در صورت نیاز مراکز استانها رسیدگی به پولشویی و جرایم مرتبط اختصاص  می یابد اختصاصی بودن شعبه مانع رسیدگی به سایر جرایم نمی باشد. جرم پولشویی و شروع به جرم غیرقابل تعویق و تعلیق می باشد به شرطی که هر دو در مورد میزان جرم بیش از ۱۰۰ میلیون ریال باشد و با مبلغ یک میلیارد ریال و بیشتر از شمول مرور زمان تعقیب رسیدگی و اجرای مجازات خارج خواهد بود.

۰۴ تیر ۰۰ ، ۱۶:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

جرم پولشویی

نخستین روابط انسانی و بشری در جامعه امروز و با افزایش روابط کاری و ایجاد سازمانها و ادارات و  طبع شرکت ها در کنار هنجارها نا بهنجاری ها هم افزایش می یابد و به قول علمای حقوق می گویند تا وقتی اجتماعی می باشد جرم هم به وقوع می پیوندد.

پولشویی جرمی است که از عمر آن به زمان زیادی نمی گذرد شاید در گذشته این جرم بوده اما الان در دنیای امروز این با همان عنوان گذشته اما پوسته جدیدی دارد . با وجود قانون و مقررات اداری و حقوقی و از جمله روش هایی برای مشروع جلوه دادن عواید نامشروع کار را برای تعریف و کنترل این جرم به شدت سخت کرده است به همین دلیل این جرم پیچیدگی ها و انواع زیادی را می طلبد از آنجایی که جرم پولشویی جرمی است که قانون خاص خود را دارد یعنی ماده قانونی خاصی در قانون مبارزه با پولشویی تعریف شده اس.  قوانینی  بودند که در گذشته تا حدودی این جرم را پوشش داده‌اند مانند قانون نحوه اجرای محکومیت های مالی و اخلال در نظام اقتصادی کشور.

 

۰۴ تیر ۰۰ ، ۱۶:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

مجازات جرم مباشرت و معاونت در قاچاق انسان

مقنن در این ماده در دو بخش به بیان مجازات قاچاق انسان پرداخته است. در بخش نخست چنانچه عمل مرتکب از مصادیق مندرج در قانون مجازات اسلامی باشد مطابق مجازات های مقرر در قانون یاد شده عمل خواهد شد.

در بخش دوم اگر عمل مرتکب مشمول مصادیق مندرج در قانون مجازات اسلامی نباشد، در اینصورت به حبس از دو تا ده و پرداخت جزای نقدی محکوم می شود.
در تشریح بخش نخست ماده باید گفت که به نظر فرض تطابق کامل تعریف قاچاق انسان با مواد قانون مجازات اسلامی بعید و بلکه محال است.

ظاهرا قانونگذار به تعدد مادی یا معنوی جرم نظر داشته است به نظر نمی رسد چنین استدلالی منطبق بر مقصود مقنن باشد.
چرا که فرض تعدد جرم در ماده ۶ این قانون پیش بینی شده است و اگر نظر مقنن در ماده ۳ موضوع تعدد بود دیگر لزومی بر پیش بینی ماده ۶ نبود.
شاید یکی از مصادیق قسمت نخست ماده ۳ را بتوان در عنوان افساد فی الارض جستجو کرد.

 

۰۴ تیر ۰۰ ، ۰۹:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

مجزات حبس و جزای نقدی برای مرتکبین قاچاق انسان

‌ماده ۳ – چنانچه عمل مرتکب «‌قاچاق انسان» از مصادیق مندرج در قانون مجازات‌ اسلامی باشد مطابق مجازات‌های مقرر در قانون یاد شده و در غیر این صورت به حبس از‌ دو تا ده سال و پرداخت جزای نقدی معادل دو برابر وجوه یا اموال حاصل از بزه یا وجوه و ‌اموالی که از طرف بزه دیده یا شخص ثالث وعده پرداخت آن به مرتکب داده شده ‌است،‌ محکوم می‌شود.

‌تبصره ۱- چنانچه فرد قاچاق شده کمتر از هجده سال تمام داشته باشد و عمل ‌ارتکابی از مصادیق محاربه و افساد فی‌الارض نباشد، مرتکب به حداکثر مجازات مقرر در‌ این ماده محکوم می‌شود.

‌تبصره ۲- کسی که شروع به ارتکاب جرائم موضوع این قانون نماید لیکن نتیجه ‌منظور بدون اراده وی محقق نگردد، به شش ماه تا دو سال حبس محکوم می‌گردد.

‌تبصره ۳- مجازات معاونت در جرم ‌قاچاق انسان به میزان دو تا پنج سال حبس‌حسب مورد و نیز جزای نقدی معادل وجوه یا اموال حاصل از بزه یا وجوه و اموالی که از‌طرف بزه دیده یا شخص ثالث وعده پرداخت آن به مرتکب داده شده ‌است، خواهد بود.

۰۴ تیر ۰۰ ، ۰۹:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

اعمال و رفتارهای در حکم جرم قاچاق انسان در قوانین ایران

‌ماده ۲- اعمال زیر در حکم «‌قاچاق انسان» محسوب می‌شود:
‌الف – تشکیل یا اداره دسته یا گروه که هدف آن انجام امور موضوع ماده (۱) این‌قانون باشد.

ب – عبور دادن (‌خارج یا واردساختن و یا ترانزیت)، حمل یا انتقال مجاز یا‌ غیرمجاز فرد یا افراد به طور سازمان یافته برای فحشاء یا سایر مقاصد موضوع ماده (۱) این‌قانون هرچند با رضایت آنان باشد.

ج – عبور دادن (‌خارج یا وارد ساختن و یا ترانزیت)، حمل یا انتقال غیر مجاز افراد به ‌قصد فحشاء هر چند با رضایت آنان باشد.

-جرایم مقرر در این ماده، ماهیتا قاچاق انسان محسوب نمی شود اما مقنن آنها را در حکم قاچاق انسان معرفی کرده است.
-این ماده در سه بند، تشکیل یا اداره دسته یا گروه، برای انجام امور موضوع ماده ۱ (بند الف) و نیز عبور دادن، حمل و انتقال مجاز یا غیر مجاز افراد به طور سازمان یافته برای فحشا یا سایر مقاصد مذکور در ماده ۱، یعنی برداشت اعضا و جوارح، بردگی و ازدواج (بند ب) و همین طور،عبور دادن حمل یا انتقال غیر مجاز افراد به قصد فحشا را، هرچند با رضایت آنان باشد (بند ج) در حکم قاچاق انسان محسوب کرده است.

بدین ترتیب در صورت عبور دادن حمل یا انتقال افراد به قصد فحشا با توجه به شنیع بودن هدف مرتکب، عمل وی حتی اگر سازمان یافته نبوده و با رضایت فرد هم انجام شود در حکم قاچاق انسان بوده در حالی که در مورد سایر اهداف تحقق جرم، در صورت رضایت فرد مورد نظر، منوط به سازمان یافته بودن عمل مرتکب است.
 

۰۴ تیر ۰۰ ، ۰۹:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

آیا مرتکب جرم قاچاق انسان را می توان به مجازات آدم ربایی محکوم کرد؟

– جرم قاچاق انسان شباهت بسیاری به آدم ربایی دارد. لیکن مهمترین ویژگی آن عنصر فرامرزی بودن آن است.
– در هر دو حالت، رکن معنوی جرم و سونیت خاص مرتکب باید قصد فحشا، برداشت اعضا و جوارح بردگی یا ازدواج اجباری است به علاوه در مورد بند الف، باید مرتکب به اجبار، اکراه،تهدید، خدعه و نیرنگ، سواستفاده از قدرت یا موقعیت خود، یا سو استفاده از وضعیت فرد یا افراد یاد شده، متوسل شده باشد.

– تحویل گرفتن یا انتقال دادن یا مخفی نمودن یا فراهمن ساختن موجبات اخفا فرد یا افراد موضوع بند (الف) این ماده حتی پس از عبور از مرز نیز قاچاق انسان تلقی می شود به شرطی که با همان مقاصد بند مذکور یعنی به قصد فحشا یا برداشت اعضا و جوارح بردگی و ازدواج اجباری باشد.

لذا رفتار کسی هم که در خارج از کشور موجبات اخفا فردی که از مرز کشور عبور کرده را بنماید، قاچاق تلقی می شود. مشروط بر اینکه به قصد اخیر الذکر باشد و بر اساس مقررات مواد ۷ یا ۸ قانون مجازات اسلامی مصوب ۹۲، با قوانین جمهوری اسلامی ایران (قانون قاچاق انسان) قابل تعقیب، محاکمه و مجازات است.

۰۳ تیر ۰۰ ، ۲۱:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

مصادیق خاص معاونت در قتل

۱-اکراه بر قتل دیگری که مباشر اکراه ، قصاص و اکراه کننده به عنوان معاون در قتل مستوجب حبس ابد شناخته شده است.

۲-امر و دستور به قتل دیگری که مباشر این قتل مستوجب قصاص بوده و برای آمر بعنوان معاون حبس ابد مقرر شده است.

۳- تسهیل کننده قتل بطریق مانع شدن مجنی علیه از دفاع و نگهداری او برای اینکه قاتل براحتی مرتکب قتل او گردد.

برای چنین شخصی بعنوان ممسک ، حبس ابد مقرر گشته است.

۴- تسهیل کننده قتل از طریق مراقبت و نظارت برای اینکه قاتل با اطمینان خاطر ، مرتکب قتل گردد.

این شخص بعنوان ناظر قتل مستوجب مجازات کورکردن چشم دانسته شده است.

۰۳ تیر ۰۰ ، ۲۱:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

اهمیت پایه وکالت در انتخاب وکیل مناسب

بنابراین شهروندانی که حق انتخاب وکیل را دارند  باید حتما اطلاع کامل از پایه وکیل داشته باشند و بر اساس اینکه که آیا کارآموز وکالت یا وکیل پایه دوم یا اول باشد اقدام کنند. اهمیت و توجه به پایه وکیل درابتدا می‌تواند یکی از مهم‌ترین عوامل انتخاب وکیل باشد. در بعضی موارد اشخاصی که نیاز به وکیل دارند بدون تشخیص این امر اقدام به انتخاب وکیل می‌کنند و بعد از بروز مشکل متوجه می‌شوند که وکیل انتخابی آن‌ها کارآموز پایه ۲ بوده و در صلاحیت دفاع از حقوق وی نمی‌توانسته باشد. بنابراین باید با توجه به موضوع و مشکلات خود، برای انتخاب وکیل مناسب دقت نظر کافی را لحاظ کنید.

برای عموم افرادی که به دنبال یک وکیل مناسب میگردند ، قرار گرفتن اصطلاح پایه۱ پس از نام یک وکیل نوعی اطمینان خاطر است.با این حال اگرچه درست است که اخذ پروانه پایه۱ به نوعی اعتبار و پشتوانه سوابق کاری وکلا به حساب می آید اما گاهی تجربه یک وکیل مجرب با ارزش تر از داشتن مدرک پایه یک می باشد و نمی توان با قطعیت گفت وکیل پایه یک بهتر از وکیل پایه دو می باشد.

در واقع تفاوت اصلی وکیل پایه یک و پایه دو دادگستری در محدوده اختیارت آن هاست.بنابراین درصورتی که وکیل انتخابی شما وکیل پایه دو باشد باید حتمابایستی بررسی کنید که وکیل فوق قابلیت و اجازه انجام پرونده حقوقی یا کیفری شما را دارد یا خیر.

۰۳ تیر ۰۰ ، ۲۱:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

تفاوت وکیل پایه یک و پایه دو:

وکلای پایه و پایه دو دادگستری هردو این اجازه را دارند که در زمینه انجام وکالت در امور حقوقی فعالیت نمایند ولی در  بعضی امور با یکدیگر تفاوت دارند.

وکیل پایه یک دادگستری این اجازه را دارد که بدون هیچ محدودیتی در تمامی محاکم حقوقی یا کیفری کل کشور فعالیت حقوقی کنند.اما وکیل پایه دو فقط حق شرکت در آن دسته محاکم کیفری را دارد که به جرایم تعزیری حبس کمتر از ۱۰ سال، شلاق و جزای نقدی و همچنین در محاکم حقوقی پرونده های مالی کمتر از ۲۵۰میلیون تومان و خواسته های غیر مالی به جز اصل نکاح و طلاق و اثبات نسب و نفی نسب، را دارد.

آن دسته از وکلایی که از کانون وکلای دادگستری پروانه اخذ می‌کنند بدواً به‌صورت ۲ سال کار آموزی دوره را طی می‌کنند و می‌توانند زیر نظر وکیل سرپرست نسبت به دفاع از حقوق موکل اقدام کنند و پس از طی ۲ سال و همچنین تأیید صلاحیت علمی و گزینش‌های مربوطه موفق به اخذ پروانه وکالت پایه یک شوند.

۰۳ تیر ۰۰ ، ۲۱:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

دفاع مشروع بیمه شده در بیمه حوادث چیست ؟

چنانچه بیمه شده در شرایط خاص که در ماده 156 قانون مجازات اسلامی آمده است قرار بگیرد و در حین دفاع از نفس، عرض، ناموس، مال یا آزادی تن خود یا دیگری دچار حادثه شود با وجود اینکه ارتکاب به اعمال مجرمانه در شرایط عمومی بیمه حوادث جزو استثنائات قراردارد لیکن بیمه گر هزینه های پزشکی و یا غرامت فوت و نقص عضو را پرداخت خواهد کرد .

ماده 156 قانون مجازات اسلامی :
هرگاه فردی در مقام دفاع از نفس، عرض، ناموس، مال یا آزادی تن خود یا دیگری در برابر هرگونه تجاوز یا خطر فعلی یا قریب الوقوع با رعایت مراحل دفاع مرتکب رفتاری شود که طبق قانون جرم محسوب می شود، درصورت اجتماع شرایط زیر مجازات نمی شود:

الف- رفتار ارتکابی برای دفع تجاوز یا خطر ضرورت داشته باشد.
ب- دفاع مستند به قرائن معقول یا خوف عقلایی باشد.
پ- خطر و تجاوز به سبب اقدام آگاهانه یا تجاوز خود فرد و دفاع دیگری صورت نگرفته باشد.
ت- توسل به قوای دولتی بدون فوت وقت عملاً ممکن نباشد یا مداخله آنان در دفع تجاوز و خطر موثر واقع نشود.

تبصره ۱- دفاع از نفس، ناموس، عرض، مال و آزادی تن دیگری در صورتی جایز است که او از نزدیکان دفاع کننده بوده یا مسوولیت دفاع از وی برعهده دفاع کننده باشد یا ناتوان از دفاع بوده یا تقاضای کمک نماید یا در وضعیتی باشد که امکان استمداد نداشته باشد.
تبصره ۲- هرگاه اصل دفاع محرز باشد ولی رعایت شرایط آن محرز نباشد اثبات عدم رعایت شرایط دفاع برعهده مهاجم است.
تبصره ۳- در موارد دفاع مشروع دیه نیز ساقط است جز درمورد دفاع در مقابل تهاجم دیوانه که دیه از بیت المال پرداخت می شود.

۰۳ تیر ۰۰ ، ۲۱:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر