⚖به روز بودن دانشجویان حقوق و پاسخگویی به سوالات هموطنانم.⚖

۴۳۳ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

نظام حقوقی ایران

نظام آموزش عالی حقوقی و عدلیه نوین (دادگستری) دو نقطه عطف تاریخی در صده اخیر تاریخ ایران به شمار می آیند. بیشتر تحولات اجتماعی، رخ دادها و وقایع مهم سیاسی، فرهنگی و علمی کشور که از برجستگی ویژه ای برخوردار بودند، توسط اشخاصی تحقق یافته است که دانش آموخته علم حقوق در نظام آموزش عالی این رشته و یا پروش یافته دستگاه قضایی کشور در آن دوران بوده اند.
پس از ایجاد نظام آموزش عالی حقوق در اواخر دوره حکومت مظفرالدین شاه قاجار – که در آن سالها تنها مرکز آموزش عالی کشور نیز به شمار می آمد- استعدادهای درخشانی در علوم حقوقی و دیگر علوم رایج، شکوفا شد و به بار نشست . دانش آموختگان این نظام علمی جدید، بعدها مشاغل بالای مملکتی، پستهای مهم سیاسی و فرهنگی و مناصب عالی قضایی و حقوقی کشور را بر عهده گرفتند. آنان از مشاهیر زمان خود در عرصه های سیاست، فرهنگ و حقوق ایران بودند و در پیشرفت و گسترش کیفی و کمی علم حقوق، دانش قضایی، نقشی اساسی ایفا کردند.

تاریخچه اجمالی چگونگی تشکیل وسیر وتحول مدرسه عالی حقوق و نظام آموزش عالیه حقوق در ایران 
پیشینه تعلیم و تعلم حقوق در ایران، به روش دانشگاهی و مفهوم معمول آن در جهان، از بدو تاٌسیس مدرسه عالی حقوق و مدرسه عالی سیاسی آغاز می شود. در واقع برای این آغاز، دو مبدا تاریخی وجود دارد. یکی سال 1317 (ه،ق) برابر با 78-1277(ش) ودیگری 99-1298(ش).

مدرسه عالی علوم سیاسی در تاریخ ایران 
مدرسه عالی علوم سیاسی ، در واقع ادامه مدرسه سیاسی بود. حتی زمینه اولیه مدرسه عالی حقوق در همین مدرسه ریخته شد واستادان ومدرسان آن نیز از اساتید مدرسه سیاسی بودند . مدرسه عالی حقوق عالی علوم سیاسی در سالهای آغازین فعالیت خود به عنوان دو مرکز علمی مستقل از یکدیگر شناخته می شدند. بعدها با توجه به ماهیت علمی بسیار نزدیک آنها به یکدیگر، در هم ادغام شدند ونخست، دانشکده حقوق وسرانجام داشکده حقوق و علوم سیاسی را در تهران پدید آوردند .

چگونگی تشکیل مدرسه عالی علوم سیاسی 
توسعه روز افزون صنعت ، دستاوردهای نوین اقتصادی وتکنولوژیک و ماهیت حیات سیاسی کشورها در اواخر قرن نوزده و آغاز قرن بیستم، اجرای شیوهای جدید را در مراودات کشورها و دولتها ایجاب کرد و همکاریهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی تازه ای را بوجود آورد . در این دوران، کشورها و دولتهایی نوین به وجود آمد و بسیاری از کشورهای تحت استعمار، به استقلال رسیدند. در اوایل قرن بیستم، از سوی جوامع وملل دنیا، اندیشه های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جدیدی، ارائه شد. برای تنظیم روایط داخلی و بین المللی، ایده های مبتکرانه حقوقی از تجربه صرف خارج و پا به عرصه های علمی نهاد واین ایده ها، در تمامی امور داخلی و تبادلهای اقتصادی، فرهنگی وسیاسی خود با دیگر کشورها، دقائق ونکات ظریف حقوقی و سیاسی را با هوشیاری خاصی به کار می بردند وتصمیمهایی کاربردی اتخاذ می کردند .
در ایران، نظر به لزوم بقا و ثبات حیات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور در حیطه بین المللی و نیز تعدیل روابط سیاسی با دول دیگر بویژه در سطوح مختلف همکاریهای بین الملل، احساس شد که به نیروی افرادی لایق و زبده از نظر عملی وعلمی وآشنا به اصول حقوقی و دیپلماسی و رموز کاربردی سیاست وحقوق بین الممللی، نیاز شدیدی وجود دارد .همچنین، خلائی بزرگ و محسوس در زمینه حضور کادری متخصص، کار آزموده ومجرب در مناصب حساس مملکتی، آشکار شد. بر این اساس، اعزام محصلان ایرانی به فرنگ، در اواسط دوره سلطنت فتحعلی شاه قاجار در دستور کار دولت مردان وقت قرار گرفت. اما با توجه به تجربه نه چندان مطلوب وموفق اولیه تحصیل ایرانیان در فرنگ، میرزا تقی خان امیر کبیر راه حل مناسب این مشکل را در تاسیس دارالفنون و تربیت نیروهای متخصص در داخل کشور و به کمک استادان داخلی وخارجی، دید .
دارالفنون، بیشتر در زمینه علوم نظامی، مهندسی وپزشکی فعالیت داشت و نیروهای لازم در زمینه علوم اجتماعی، انسانی وسیاسی را تربیت نمی کرد . پس از مرگ امیر کبیر نیز این کمبود در حیطه تربیت جوانان مستعد در رشته های حقوقی و سیاسی، کما کم به چشم می خورد . کادرهای سیاسی وزارت امور خارجه ایران در حوادثی مانند واقعه هرات ومناقشات ایران و انگلیس و بویژه در حوادث ناشی از عقد قراردادهای رژی و رویتر، عملا ٌ نشان دادند که از قابلیتهای چندان مطلوبی برخوردار نیستند .
به هنگام صدارت عظمای میرزا علی اصغر خان اتابک اعظم (امین السلطان ) در نیمه دوران سلطنت مظفر الدین شاه قاجار، میرزا نصراله خان مشیرالدوله نائینی (پیرنیا) به وزارت امور خارجه ایران منصوب شد ( 1270 ش) .او در زمانی که ملقب به مصباح الملک و رئیس اداره روسی وزارت خارجه بود، سه پسر خود بنامهای : حسن پیرنیا (مشیرالدوله)، حسین پیرنیا ( موتمن الملک ) وعلی پیرنیا را برای تحصیل عالیه به اوروپا فرستاده بود . علی پیرنیا که جوانی زیبا وبرازنده بود مسلول شد و در گذشت. حسن پیرنیا، دوره حقوق دارالفنون مسکو را به پایان رساند، حسین پیرنیا هم درمدرسه پلی تکنیک فرانسه مشغول تحصیل بود. این دو برادر، بی کفایتی ماموران کنسولی ایران را در مدت اقامت وتحصیلشان در فرنگ، مشاهده کرده و خلا رجال سیاسی مدیر ومدبر را در ایران با تمام وجودشان احساس کرده بودند .
انتصاب نصراله خان مشیرالدوله به وزارت امور خارجه با زمانی مصادف شد که میرزا حسن خان پیر نیا، مدرسه حقوق را تمام کرده و با سمت وابسته حقوقی سفارت ایران در پطرز بورگ مشغول به کار بود. مشیرالدوله که وجود او را در تهران بسیار سودمند تر از اقامتش در پطرزبورگ می دید حسن پیرنیا را به تهران فرا خواند و لقب سابق خود ( مشیرالدوله ) را به وی تفویض کرد. در همین زمان، امین السلطان ( صدر اعظم) منشی مخصوص خود را که میرزا اسحق خان مفخم الدوله نام داشت، به سفارت واشنگتن فرستاد و به جوانی لایق ومحرم اسرار و آشنا به زبان خارجه نیاز داشت تا در ملاقاتهای او و سفارتخانه ها در کنارش باشند. برای انجام این کار، فردی شایسته تر از حسن پیر نیا وجود نداشت و به همین علت، با حفظ سمت ریاست کابینه وزارت خارجه، منشی مخصوص صدراعظم نیز شد .

حسن پیر نیا، با بیشتر آشنا شدن با وضعیت نا بسامان وزارت خارجه، دریافت که کار از ریشه خراب است و انجام هر نوع فعالیتی، به دلیل پایین بودن سطح عامی اعضا وکارکنان عالی رتبه این وزارتخانه، عملاٌ بی فایده خواهد بود. برهمین اساس و با کمک حسین پیر نیا و با توجه به مساعد بودن اوضاع واحوال و فراهم بودن زمینه کسب موافقت صدراعظم ومظفرالدین شاه، از پدر خود نصراله خان مشیرالدوله ( وزیر وقت ) مجوز تاسیس مدرسه علوم سیاسی را در خواست کرد تا از این طریق به معارف و فرهنگ عالیه سیاسی در ایران، سر وسامانی بدهد. پس از اعلام موافق از سوی مظفرالدین شاه، نصر اله خان مشیرالدوله فرمانی مبنی برتاسیس مدرسه عالی علوم سیاسی صادر کرد و بودجه ای معادل 4000تومان برای مخارج سالانه این مدرسه، از محل تفاوت عمل معدن فیروزه خراسان، تعیین کرد. حسن خان مشیرالدوله ( پیر نیا ) نیز بیدرنگ برنامه مدرسه را تنظیم وپس از تعیین مکان مدرسه و معامهای لازم، آگهی پذیرش داوطلبان تحصیل در مدرسه عالی علوم سیاسی را منتشر کرد .
سر انجام، مدرسه عالی علوم سیاسی در بعداز ظهر عید 15 شعبان سال 1317(ه، ق) مصادف با 28 /9/1278-1277 (ش) ودر محل خیابان ادیب تهران، روبروی منزل ارباب جمشید ودر یکی از خانه های نصراله خان سپهسالاری که بعداٌ به تملک عیسی لیقوانی درآمد، تشکیل شد . در مراسم افتتاحیه، حسن پیرنیا بر اساس جزوه ای که از مقدمه حقوق بین الملل تهیه کرده بود، شرحی مفصل درباره حقوق و جنس وفصل آن برای حضار بیان کرد .
مدرسه عالی علوم سیاسی در آغاز کار خود فقط یک کلاس داشت ویکی از دوائر تابعه وزارت خارجه به شمار می آمد شاگردان دوره اول این مدرسه، اغلب از میان شاگردان مدرسه دارالفنون ( دبیرستان امیر کبیر ) انتخاب شده بودند . ریاست مدرسه با حسن پیر نیا و معاونت مدیریت داخلی آن با محقق الدوله فرزند امین دربار که تحصیلات عالیه اروپایی داشت. مدرسین مدرسه در آن سال، عبارت بودند از : حسن پیر نیا مشیر الدوله (مدرس درس حقوق و حقوق بین الملل) محمد مظاهر صدیق حضرت (مدرس درس تاریخ)، میرزا حبیب الله (مدرس درس فقه )، اردشیر جی سر پرست زردشتیان هندی مقیم ایران (مدرس درس تاریخ )، دکتر مرل (مدرس درس زبان فرانسه )، میرزا عبدالرزاق خان بغایری (مدرس در جغرافیا وهیات )، میرزا محمد تقی عماد الاسلام (مدرس فقه ) و مشیر الملک (مدرس درس حقوق بین الملل) گفتنی است که تدریس فقه، برای نخستین بار با تاکید مشیرالدوله پیر نیا در برنامه درسی مدرسه عالی علوم سیاسی گنجانیده شد . تدریس این درس، ابتدا با مخالفت علما ومراجع وقت روبرو شد، اما استدلالهای حسن پیر نیا مورد پذیرش قرارگرفت، حسن پیر نیا به این نکته استناد کرده بود که مقصود اصلی ما، آشنایی محصلین امروز وماموران سیاسی فردا با مسایل شرعی است که دانستن آن برای هر فرد مسلمانی که در ممالک کفر ماموریت خواهد داشت، فرضی واحب است .
در سالهای 1321 و 1320 (ه. ق ) دو کلاس دیگر به مدرسه عالی علوم سیاسی افزوده شد . در سالهای 1321 (ه.ق )هفت نفر از محصلان مدرسه، به عنوان اولین دوره مدرسه عالی علوم سیاسی، فارغ التحصیل شدند و شاگردان آن دوره عبداله مستوفی بود که بعد ها ریاست کل ثبت اسناد و املاک کشور را بر عهده گرفت .
در سال 1322 (ه.ق) حسین پیرنیا (موتمن الملک ) که یکی از چهره های مشهور تاریخ صد ساله اخیر ایران به شکار می آید، ریاست مدرسه را بر عهده گرفت . در سال 1323 (ه.ق) میرزا علی اکبر خان معاون ومدیر داخلی مدرسه شد و بعداٌ محمد حسین خان ذکاءالملک فروعی به جای وی نشست و در سال 1325 (ه.ق ) محمد علی فروغی (ذکاءالملک) ریاست مدرسه را عهده دار شد . اوکه از رجال برجسته وسیاستمداری دانشمند بود و ریاست دیوان کشور را بر عهده داشت، اوضاع اداری وآموزشی مدرسه عالی علوم سیاسی را تغییر داد و رونق بخشید . فروغی برای پیشرفت بیشتر دانشجویان، چندین کتاب در زمینه حقوق، مانند حقوق اساسی و کتابی در باب علم ثروت (اقتصاد) تالیف کرد .محل مدرسه چندین بار تغییر کرد و پس از خرابی محل اولیه، به خانه ای در خیابان برق نزدیک بانک شاهی منتقل شد، اولین دوره محصلین مدرسه نیز درهمین محل فارغ التحصیل شدند.
براساس اسناد موجود، مدرسه در دوران استبداد صغیر، حمایت جدی مالی دولت را تا مدتی از دست می دهد و ناگزیر از گرفتن شهریه می شوند. بعد ها گرفتن شهریه از محصلین مدرسه جنبه کمک برای بقای خودرا از دست داده و جنبه قانونی می گیرد. گرفتن شهریه و گشایش کلاس مقدماتی برای مدرسه، مورد مخالفت وزیر معارف وقت که خود از موسسین مدرسه بود، قرار گرفت، اما روال برهمین منوال پیش رفت . پس از فتح تهران توسط قوای قزاق، بودجه مدرسه کما کان از طریق توزیع تذکره وتفتیش تامین می شد وکل مبلغ آن درسالهای 1327و 1328 (ه.ق) معادل 4000تومان در سال بود.
در سال 1327 (ه.ق) اساتید دیگری، مانند دکتر سید ولی الله نصر (مدرس دوره متوسظه زبان فرانسه ) به مدرسه آمدند . در همین سال، دکتر نصر رئیس مدرسه شد . و آقای سید مصطفی عدل (منصور السلطنه) به عنوان مدرس درس حقوق اساسی و تاریخ جدید مشغول تدریس شد . دیگر معلمان این سالها عبارتند از : منصورالسلطنه (حقوق اساسی و تاریخ جدید ) 2- عباسقلی خان مترجم الممالک (زبان فرانسه )3- شمس العلما (ادبیات )4-میرزا عبدالعظیم خان گرگانی قریب (زبان فارسی ) 5- شیخ مهدی( منطق ) میرزا محمد فروغی (علم ثروت یا همان اقتصاد ). ادیب السلطنه هم ناظم مدرسه بود .
در سال 1328 (ه.ق) معلمان دیگری جمع معلمان قبلی مدرسه اضافه شدند : رجب علی خان منصورالملک (تاریخ ) میرزا هاشم (جغرافیا)سید علی خان (فرانسه وطبیعات) و میرزا عبداله خان (حقوق اساسی ).افزون بر این عده معلمان سابق مدرسه عبارت بودند از: محمد مظاهر صدیق حضرت (حقوق و دفتر داری ) ، اعتماد الاسلام و فاضل (فقه)، بدایع نگار (ادبیات) دکتر مُرل ودکتر نصراله خان (فرانسه) میرزا عبدلرزاق خان بغایری (ریاضیات )، میرزا ابوالحسن خان (جغرافیا) وسیدابوالقاسم خان (تاریخ) . پس از مرگ دکتر مُرل موسیو ویزیور به جای وی تدریس می کرد . در این زمان مدرسه عالی علوم سیاسی، هم کار شعبه ادبی دوره متوسطه دبیرستانی را عهده دار بود و هم کار تعلیمی آموزش دانشکده را، چون ماهیت علمی دبیرستانهای وقت هنوز به حدی نرسیده بود که محصلین را برای تحصیلات عالی آماده سازند مدرسه عالی، اگر چه برای آموزش علوم سیاسی تاسیس شده بود، اما این علوم بدون تاریخ وجغرافیا کامل نمی شد . آشنایی با زبان فرانسه برای اعضای وزارت خارجه ضروری بود و دانستن زبان فارسی نیز برای همه لازم بود . بر همین اساس می بایستی تمام این دروس در مدرسه تدریس شود . در سال 1328 (ه.ق) اولین جشن فارع التحصیلی در مدرسه برگزار گردید .
در سال 1298 (ش) دکتر علی پرتو(حکیم اعظم ) به مدت هفت ماه رئیس مدرسه شد . پس از ایشان در آغاز سال 1299 (ش) عبدالحسین شیبانی (وحیدالملک) عهده دار وظایف ریاست مدرسه شد . در زمان تصدی شیبانی، ساختمان معروف مدرسه عالی حقوق را با کمک مالی دولت، شهریه های محصلین و اعانه اولیای آنها، جمعاٌ به مبلغ 15000تومان خریداری شد. محل این ساختمان، در کوچه ومحله اتابک (امین السلطان) قرار داشت که بعدها به نکیسا وامروزه به کوچه شهید سید حسن شاهچراغی تغییر نام داد و ما بین خیابان لاله زار و فردوسی تهران واقع است . ساختمان جدید مدرسه از متعلقات مسکونی امین السلطان بود و اتاقهایی بزرگ برای تشکیل کلاس وحتی سالنهایی برای کتابخانه یا بر گزاری اجتماعات داشت .دریکی همین سالنها، اندک اندک کتابهای حقوقی تهیه شده از پاریس، گرد آوری و نگهداری شد. پس از انتقال هیئت علمی مدرسه عالی حقوق و علوم سیاسی به مجموعهً دانشگاه تهران، محل مدرسه با نام مدرسهً ادیب، پذیرای دانش آموزان مقاطع تحصیلی ابتدایی و متوسطه شد. در اواخر دهه 30، این مدرسه نیز دچار تغییر و تجدید بنا شد و در حال حاضر نیز به صورت مدرسه دانش آموزان پناهندهً عرب زبان در آمده است (از 1359 تا کنون).

۰۹ آبان ۹۷ ، ۱۶:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

چگونگی تشکیل مدرسه عالی حقوق


به طوری که گفته شد، ضرورتهای روز و نیازهای اجتماعی از یک سو و تحولات نوین و چشمگیر در روابط بین المللی از سوی دیگر، پرورش افراد مسلط بر امور حقوقی و سیاسی را در دستور کار آگاهان زمان قرار داد. احساس نیاز به افراد تحصیل کرده و مجرب در علوم سیاسی و حقوقی، منجر به پیدایی مدرسه عالی علوم سیاسی شد و به تبع آن، تدریس علمی حقوق و برخی شاخه های آن آغاز گردید. گستردگی موضوعهای علمی رشته های حقوقی ونیازهای داخلی اجتماع آن زمان، باعث تنظیم و تدوین ضوابط و قوانین مختلف و پرورش قضات و آشنا به قوانین در سطوح داخلی و بین المللی شد. دیگر زمان آن رسیده بود که رشته حقوق دانشگاهی ایجاد شود و مدرسه مستقل علوم حقوقی گشایش یابد. بر همین اساس مدرسه عالی حقوق در تهران و در سال 99-1298 (ش) تاًسیس شد. اصلی ترین دلایل گشایش این مدرسه، ضروریات اجتماعی وسیاسی، نیاز به کسب تجارت علمی نوین در رشته حقوق، همگامی با حقوق بین المللی و گسترش محاکم عرف در سطح کشور بود.
در سال (1332 ه.ق) فرانسیس آدولف پرنی که مستشار عدلیه بود، پس از تلاشهای بسیار موفق به جلب نظر و حمایت علمای فرهنگی کشور برای تاًسیس مدرسه حقوق شد. در بیستم ربیع الاول 1332 (ه.ق) برابر با بیست و هفتم بهمن ماه 1292 (ش) و شانزدهم فوریه 1914 (م)، کمیسیونی به هنگام صدارت محمد علی خان علاء السلطنه تشکیل شد.
در این کمیسیون مشیرالدوله (بنیان گذار مدرسه علوم سیاسی و وزیر سابق علوم و معارف)، ارفع الدوله (وزیر عدلیه)، موسیو فرانسیس آدولف پرنی (مستشار عدلیه و پیشنهاد کننده تاًسیس مدرسه حقوق)، محمد علی فروقی ذکاء الملک (رئیس و معلم سابق مدرسه عالی علوم سیاسی)، ابراهیم حکیم الملک (وزیر علوم و معارف)، معین الوزاره،حسین علاء (رئیس کابینه وزارت امور خارجه)، دکتر علی خان، خان ملک ساسانی و معاون وزیر معارف حضور داشتند. تمام حضار در مورد اصل تاًسیس مدرسه متفق القول بودند، اما مشکل اساسی این بود که می بایستی مشخص می شد که کدام وزارتخانه باید اداره امور این مدرسه را به عهده بگیرد. وزیر عدلیه معتقد بود که مدرسه باید زیر نظر وزارت عدلیه قرار بگیرد، زیرا چند تن از معلمان پیشنهادی در همین جلسه، اعضای وزارت عدلیه بودند و اجزای قضایی و اداری عدلیه به این مدرسه احتیاج داشتند. مشیر الدوله معتقد بود که اداره مدرسه باید توسط وزارت علوم صورت بگیرد. موسیو پرنی با وزارت معارف موافق بود. سر انجام نظر مشیر الدوله پذیرفته و تصویب شد و اداره مدرسه عالی حقوق به وزارت علوم واگذار شد.
مسئله دیگری که در کمیسیون مطرح شد، تامین بودجه مدرسه و تردیدهایی بود که در مورد تصویب آن از سوی دولت وجود داشت. مشیر الدوله وعده مساعدت خزانه داری را داد و این مشکل هم حل شد. مسئله دیگر، تکلیف و سرنوشت مدرسه عالی علوم سیاسی پس از تاًسیس مدرسه عالی حقوق بود و اکثر حاضران در جلسه معتقد بودند که این دو مدرسه در نهایت باید در هم ادغام شوند (امری که بعد ها اتفاق افتاد) و تحصیلات مقدماتی و دبیرستانی از برنامه مدرسه عالی علوم سیاسی حذف شود.در واقع دروس دبیرستانی از مدرسه عالی جدا شود.
طرح تاًسیس مدرسه عالی حقوق، به طور اساسی و کلی تصویب شد و مقرر گردید که جزئیات طرح بعداٌ مشخص شود. طرح پیشنهادی موسیو پرنی، پیشنهاد تاًسیس مدرسه عالی حقوق نام داشت و در مقدمه آن آمده بود که :(تهیه اشخاص، به جهت مشاغل دقیق قضاوتی؛ که به آنها تعلیم قضاوت و کارهای حقوقی بشود، از عهده این مدارس ابتدایی حالیه خارج است، بلکه تحصیل حقوقی می باید در یک مدرسه مخصوص به تعلیمات عالیه حقوق بشود که حالیه مدرسه مزبور وجود ندارد و حال آنکه تاًسیس آن اولین وظیفه مهم دولت است). بر اساس این طرح، مدرسه به دو شعبه حقوق محض و حقوق ملی، اداری و ثروت تقسیم می شد و مدیریت آن با مستشار عدلیه (خود موسیو پرنی) بود. کل بودجه مورد نیاز و پیش بینی شده مدرسه در این طرح، 15524 تومان در ماه بود.
شش ماه پس از موافقت اصولی کمیسیون با طرح پیشنهادی تاًسیس مدرسه عالی حقوق، جنگ بین المللی شروع شد. به همین علت، تاًسیس مدرسه در ابتدای کار با پنج سال وقفه و رکود روبه رو شد. در عین حال، معلمانی که موسیو پرنی برای تدریس در مدرسه حقوق، از فرانسه دعوت کرده بود به ایران آمده بودند و به تعلیم خصوصی احمد شاه قاجار همت گماشتند. در این دوران مدرسه عالی علوم سیاسی به کار خود ادامه می داد. در سال 1332(ه.ق) دروس مدرسه علوم سیاسی به دو بخش مقدماتی و عالی تقسیم می شد و مدرسان آن زمان عبارت بودند از :
ذکاء الملک فروغی وزیرعدلیه (علم ثروت)، شمس العلما قریب گرگانی عضو محکمه عالی تمیز(ادبیات و تاریخ شعرا)، میرزاعلی محمد اصفهانی (فقه عالی)؛ فاضل خلخالی عضو محکمه عالی تمیز (فقه)، میرزا مهدی (صرف و نحو عربی و منطق)، دکتر سید ولی الله خان نصر مدیر مدرسه(طبیعیات)، محمد مظاهر صدیق حضرت (حقوق بین الملل عمومی و دفتر داری)، میرزا ابوالحسن فروغی (تاریخ معاصر و ثروت)، میرزا سید ابوالقاسم رئیس دارالترجمه وزارت امور خارجه (تاریخ رم وملل قدیمه مشرق)، رجب علی خان منصور الملک رئیس محکمه تجارت وزارت امور خارجه (جغرافیای عالم)، سلطان احمد خان مترجم سفارت بلژیک (تاریخ جدید و حقوق اساسی)، میرزا عباس قلی خان مترجم اول وزارت خارجه (زبان فرانسه)، میرزا عبدالرزاق خان بغایری (ریاضیات)، موسی خان(اصول محاکمات)، سالار معظم(علم مالیه)، میرزا صالح خان (حقوق تجاری)، میرزا غلامحسین خان رهنما معلم ریاضی دبیرستان دارالفنون (علم هیاًت و جغرافیای ایران)، میرزا عبدالعظیم خان قریب معلم فارسی دارالفنون (زبان فارسی) و موسیو ویزیور مدیر مدرسه آلیانس فرانسه در تهران(زبان فرانسه).
در محرم سال 1333 (ه.ق) نظامنامه ای جدید برای مدرسه عالی علوم سیاسی تعیین شد و در آن به طور رسمی به این نکته اشاره شده بود که : (هر شاگردی باید برای هر یک از 3 کلاس اول مقدماتی، سالیانه مبلغ 15 تومان و برای هر یک از 2 کلاس موًخراتی، سالیانه مبلغ 24 تومان کار سازی دارد و این مبلغ باید هر ساله در 3 قطعه به طور مساعده پرداخته شود.هر گاه شاگردی اقساط سالیانه خود را تا اخر سال نپرداخت از حضور در امتحانات سالیانه ممنوع خواهد بود).
در اواسط جنگ جهانی اول نیز یکبار در اولین دولت وثوق الدوله، مسئله تاسیس مدرسه حقوق مطرح شد :(به موجب پیشنهاد وزارت امور خارجه و تقاضای وزارت جلیله عدلیه اعظم، هئیت وزرای عظام نظر به لزوم تاسیس مدرسه علوم حقوقی برای تهیه قضات عالم برای محاکم عدلیه و نظر به اینکه سابقاٌ در عهد نیابت سلطنت والا حضرت آقای ناصر الملک پیشنهادی از طرف وزارت عدلیه برای تاسیس مدرسه حقوق با بودجه 15 هزار تومان شده و صورت قبول یافته، دستخط مبارک شده بود و به واسطه عسرت مالیه و عدم وسایل، اجرا نشده است، تصویب فرمودند سالی 5 هزار و 456 تومان بودجه فعلی مدرسه سیاسی اضافه شود تا در این مدرسه دو سال بر تحصیلات مقدماتی که پایه تحصیل علوم عادیه و یک سال بر تحصیلات عالیه افزوده و از روی اساس صحیح، پروگرام دروس عالی حقوق تهیه شود… بعلاوه لازم است که موسیو پرنی مستشار فرانسوی وزارت عدلیه، نظارت مستقیم در تحصیلات عالیه مدرسه سیاسی و مدرسه عالی حقوقی داشته باشد.) اما این بار نیز به دلیل مشکلات ناشی از جنگ، اجرای این وعده حدود یک سال به تعویق افتاد.
در آبان ماه 99-1298 (ش) مصادف با صفر 1338 (ه.ق) و نوامبر 1919 (م)، وزیر عدلیه وقت که نصرت الدوله فیروز نام داشت، مجدداٌخواستار تشکیل مدرسه عالی حقوق گردید و این مدرسه رسماً افتتاح شد، البته موسیو لوسیون بزن در این امر تلاش بسیار کرد. در همین زمان و چند روز قبل از مسافرت احمد شاه ونصرت الدوله به اروپا، هئیتی از سوی دولت ایران به منظور شرکت در کنفرانس صلح پاریس عازم اروپا شد. اعضای اصلی این هئیت عبارت بودند از : علیقلی خان مشاورالممالک(وزیر خارجه)، میرزا محمد علی خان ذکاء الملک (رئیس دیوان تمیز یا همان دیوان عالی کشور)، میرزا حسین خان معین الوزاره (وزیر سابق فوائد عامه) و عبدالحسین خان مدیر الملک. نصرت الدوله، موسیو پرنی را با هدف استخدام پنج استاد فرانسوی برای تدریس مواد مختلف در مدرسه حقوق، در ترکیب هئیت اعزامی به اروپا جای داد.او ظاهراٌبه موسیو پرنی سفارش کرده بود که در هر مورد، نظر مشورتی ذکاءالملک را جویا شود، اما خود پس از یک هفته به سمت وزیر امور خارجه و رئیس هئیت نمایندگی ایران منصوب شد و در اروپا، شخصاٌ در انتخاب اساتید مورد نظر با موسیو پرنی همکاری کرد.
موسیو پرنی، چهار استاد متخصص حقوق در رشته های تخصصی حقوق بین املل عمومی، حقوق تطبیقی، حقوق جنایی و اقتصاد را استخدام و به ایران روانه کرد. خود وی نیز پس از مراجعت به ایران، ریاست مدرسه عالی حقوق را بر عهده گرفت. بر اساس بودجه پیشنهادی، کل مخارج سالانه مدرسه عالی حقوق 89000 هزار فرانک فرانسه معادل 208200 قران ایران بود.آقای میرزا جواد خان عامری نیز که در ماًموریت فرانسه بود، تلگرافی به تهران احضار شد و به سمت معاونت مدرسه عالی حقوق مشغول به کار گردید. در زمان گشایش مدرسه عالی حقوق مشغول به کار گردید. در زمان گشایش مدرسه عالی حقوق، بجز خود موسیو پرنی، موسیو دوفوسا، موسیو مرل، موسیو دوفورویل مشغول تدریس دروس مختلف بودند که بعدها جای موسیو دوفورویل با موسیو امیل لوزیورعوض شد. معلمان فرانسوی، از رفتار و برخوردهای سیاستمردان انگلیسی مقیم تهران و هواداران ایرانی آنها، چندان دلخوشی و رضایتی نداشتند. پس از کودتای 1299، سید ضیاءالدین طباطبایی تدریس اجباری فرانسه را از برنامه درسی مراکز آموزشی ایران حذف کرد و به تمام استادان فرانسوی دستور داد که خاک ایران را ترک کنند. با فروکش کردن بحران ماههای اولیه کودتا، مدرسه عالی حقوق روال به نسبت عادی خود را باز یافت، اما هنوز به معیارهای ایده آل خود نرسیده بود.
در جلسه مورخ 25 جوزا (خرداد) 1300(ش)، هئیت وزرا پیشنهاد وزارت خارجه مبنی بر لزوم استخدام استادان جدید مدرسه عالی حقوق را تصویب کرد. موسیو پرنی نیز در 18 اسد(مرداد)1300(ش) افزون بر مشاورت حقوقی دولت، مستشاری وزارت عدلیه و مدیریت مدرسه عالی حقوق، به عضویت مجلس مشاوره عالی دولتی در آمد. در این زمان، مدرسان فرانسوی و ایرانی شاغل به کار مدرسه عالی حقوق عبارت بودند از : محمد علی خان فروغی ذکاء الملک(حقوق اساسی)، حاج سید نصرالله تقوی (سادات اخوی) رئیس عالی شعبه دیوان تمیز (فقه واصول)، سید مصطفی عدل(منصور السلطنه) (اصول محاکمات حقوقی)، معین الممالک (تکرار تاریخ سیاسی به فارسی و تکرار علم ثروت به فارسی)، حاج شیخ علی بابا عالم فیروز کوهی (فقه واصول)، میر سید محمد فاطمی قمی(حقوق مالکیت ایران و ثبت اسناد)، مشارالملک(تاریخ سیاسی و بین الملل عمومی، حقوق بین الملل عمومی و تاریخ معاهدات)، موسیو فراشون و موسیو هس (حقوق جزاء)، موسیو آدولف پرنی(حقوق جزا واصول محاکمات جزایی)، موسیو دوفوسا(حقوق مدنی)، موسیو مرل(حقوق بین الملل و تاریخ دیپلماسی)، موسیو لونکل دوفورویل و پس از او لوزیور، موسیو دلاپوژ(حقوق مدنی عمومی به فارسی و تکرار تاریخ سیاسی به فارسی)، دکتر عیسی صدیق (صدیق اعلم) و دکتر ویلهلم (طب قانونی).
در سال 1302 (ش) به هنگام ریاست وزرایی رضاخان، به ابتکار وزیران معارف و عدلیه، برنامه مدرسه عالی حقوق تغییر یافت و کار تدریس دروس در حیات خلوت کریمخانی واقع در کاخ گلستان صورت می گرفت. در سال1304 (ش) قرار شد که به منظور تقویت بنیه علمی مدرسه عالی حقوق و گشایش دروس حقوق مدنی و تجاری، موسیوگمار از اول مهر همین سال با حقوق سالانه چهار هزار تومان به مدت 3 سال در مدرسه عالی حقوق به تدریس بپردازد. در این زمان نیز دروس مدرسه عالی حقوق بر حسب ایرانی یا فرانسوی بودن اساتید، به زبانهای فارسی و فرانسه ارائه می شد. موسیو پرنی به دلیل مشغله زیاد، کار اداره مدرسه عالی حقوق را به میرزا جواد خان عامری سپرده بود، اما سرانجام، ریاست رسمی این مدرسه به محمد علی فروغی (ذکاء الملک) رسید. مدرسه عالی حقوق از بدو تاًسیس، جزو اداره های مستقل وزارت عدلیه بود و تحت سرپرستی کامل این وزارتخانه فعالیت می کرد. بودجه مدرسه از بودجه عدلیه تامین می شد و در واقع، نوعی مدرسه فنی و تخصصی وزارت عدلیه به شمار می آمد.
در آخرین ماههای حکومت قاجاریه، بحث احصائیه (آمارگیری) و سجل احوال در دولت و مجلس به طور جدی بالا گرفته و مطرح شده بود.برای تربیت نیروهای واجد شرایط و مستعد برای تصدی امور و همچنین اجرای قانون احصائیه و سجل احوال، قرار شد که :(می بایستی اشخاصی تربیت شوند که از کیفیت احصائیه دموگرافی مسبوق و مستحضر باشند که بر طبق در خواست وزارت جلیله داخله مقرر شده است (احصائیه) جزو مواد پروگرام مدرسه حقوق شود، درس حقوق بین الملل خصوصیکه تا به حال در پروگرام نبود، باید جزو دروس شود تا دوره تحصیلات حقوقی ناقص نباشد.) دروس مدرسه عالی حقوق تا سالهای 5-1304 (ش) تقریباٌ همان دروس سابق بود. استادان جدید الورود مدرسه عالی حقوق در سال 1304 عبارت بودند از:میرزا جواد خان عامری(تکرار حقوق مدنی)، موسیو گمار(حقوق مدنی و حقوق تجاری)، میرزا عیسی صدیق(تکرار تاریخ سیاسی)، میرزا عنایت الله خان سمیعی (احصائیه دموگرافی)، میرزا علی اکبر خان داور(حقوق بین الملل خصوصی).
مدرسه عالی حقوق دارای دو دوره تحصیلی بود. دوره اول تصدیق (با شیله) و دوره دوم تصدیق (لیسانسه) نامیده می شد و مجموع این دو دوره، سه سال طول می کشید. در اولین دوره آموزشی، 29 نفر از فارغ التحصیلان مدرسه عالی حقوق موفق به اخذ تصدیق (با شلیه) شدند و در دوره دوم، 23 نفر تصدیق (لیسانسه)، (سال 1301 شمسی) گرفتند که آقای احمد متین دفتری جزو اولین دوره دارندگان تصدیق (لیسانسه) بود. به طور کلی، تا اواخر سال 1305(ش) و اوائل 1306(ش) که سال به هم پیوستن مدرسه عالی سیاسی به مدرسه عالی حقوق بود، 83 نفر از مدرسه عالی حقوق، فارغ التحصیل شدند.
در دوازدهم شهریور ماه 1305 (ش)، کمیسیونی مرکب از مشیرالدوله حسن پیر نیا، مشاورالممالک، دکتر محمد مصدق، عظیمی، علی اکبرخان دهخدا، اسماعیل مرآت و داوود پیر نیا، تشکیل شد. اعضای این کمیسیون در نظر داشتند که نظامنامه اساسی جدیدی برای مدرسه علوم سیاسی تدوین کنند. مصوبات این نظامنامه عبارت بود از: حداقل و حداکثر سن داوطلبان 15 تا20 سال تعیین شد؛ داوطلبان باید تصدیق دوره اول متوسطه را ارائه می دادند و یا امتحان ورودی مدرسه را می گذراندند؛ طول دوره مقدماتی 3 سال و طول دوره عالی، 2 سال تعیین شد و زبان خارجی اول مدرسه زبان فرانسه بود و زبان دوم از میان زبانهای انگلیسی،روسی وآلمانی برگزیده می شد. پس از تصویب این نظامنامه،آگهی ثبت نام مدرسه سیاسی در چند روزنامه تهران منتشر شد. چاپ این آگهی به شدت از سوی وزارت معارف مورد اعتراض قرار گرفت، چرا که از نظر این وزارتخانه” تهیه و اصلاح دستورات رسمی کلیه تحصیلات علمی و فنی و مدارس ذکور واناث و نظامنامه های مدارس، از وظایف مختصه وزارت معارف است” و نظامنامه جدید مدرسه علوم سیاسی، قبل از انتشار به تصویب وزارت معارف نرسیده بود. در آن زمان، تعلیمات کشور باید تحت نظارت وزارت معارف صورت می گرفت،اما هر کدام از مدرسه های علوم سیاسی و عالی حقوق به ترتیب تحت نظارت و مدیریت وزارتخانه های خارجه و عدلیه بودند. پس از اعتراض وزارت معارف، نظامنامه مدرسه علوم سیاسی در 29 آبان 1305 (ش)به منظور تصویب به وزارت معارف ارجاع شد. به هنگام طرح این نظامنامه در دوازده آذر ماه همان سال، علی اکبر دهخدا(مدیر مدرسه علوم سیاسی) و ابوالقاسم نجم(رئیس اداره محاسبات وزارت خارجه) نیز حضور داشتند.
کمتر از 3 ماه بعد، در زمان وزارت فرهنگ سید محمد تدین، مدرسه عالی علوم سیاسی به پیشنهاد وزارت فرهنگ و تصویب هئیت دولت و امضای مستوفی الممالک (رئیس الوزرا) از وزارت خارجه جدا شد. در اول اسفند ماه 1305 (ش) این مدرسه با کل بودجه، پرسنل، محل و اثاثیه، به وزارت فرهنگ و معارف پیوست. کادر علمی و مدیریت مدرسه علوم سیاسی در این سال عبارت بود از:
علی اکبر دهخدا (مدیر مدرسه)، میرزا صادق خان (ناظم)، فاضل تونی (عربی، فقه)، دکتر افشار (تاریخ اساسی)، سید حسن جمارانی (فارسی)، عبدالعظیم خان (فارسی)، غلامحسین رهنما (ریاضیات)، میرزا طاهر تنکابنی (فلسفه و ادبیات)، حبیب الله مظفری (فرانسه)، نجم الملک (جغرافیا و تاریخ)، محمد مظاهر صدیق حضرت (حقوق بین الملل و تاریخ معاصر)، میرزا جواد خان عامری (حقوق)، اسماعیل مرآت (طبیعیات)، نامه نگار (مشق خط)، فاضل خلخالی (فقه)، مترجم الممالک (فرانسه)، عبدالله مستوفی (تواریخ)، ابوالقاسم فروهر (حقوق تجارتی)، علی اکبر خان سیاسی (فرانسه وعلم النفس)، ادیب السلطنه (انشاء فارسی)، شرف الدوله (حقوق و اقتصاد)، داوود پیر نیا (فرانسه)، مسعود کیهان (فرانسه)، عزت الله هدایت (آلمانی)، اردشیر (انگلیسی)، مجید آهی (روسی)، محسن رییس (حقوق اداری) و مدبر الدوله (احصائیه حقوق).
در ابتدای سال 1306 (ش) 2 نفربه کادر علمی مدرسه علوم سیاسی افزوده شد: مهذب الدوله کاظمی (جغرافیا) و علی اکبر خان داریوش (انگلیسی). در همین سال، پر سابقه ترین معلمان مدرسه علوم سیاسی به ترتیب سنوات تدریس عبارت بودند از: محمد مظاهر صدیق حضرت (26 سال)، فاضل خلخالی (23 سال)، مترجم الممالک (17 سال)، میرزا عبدالعظیم خان (14 سال)، فاضل تونی (12 سال) و اسماعیل مرآت و علی اکبر سیاسی (11 سال). کل بودجه مدرسه سیاسی در هر یک از سالهای 1305 و1306 (ش) 161800 ریال بود. در 87 جلسه شورای عالی معارف، طرح ادغام مدرسه عالی حقوق و مدرسه عالی علوم سیاسی در یکدیگر به تصویب رسید. اساسنامه مربوطه نیز در 15 شهریور 1306 (ش) به تصویب شورای عالی معارف رسید و سرانجام در تاریخ شنبه 2 مهر ماه 1306 (ش) مدرسه عالی حقوق و علوم سیاسی با سخنان آقای سید محمد تدین در جمع استادان، محصلان و روًسای وزارت معارف، گشایش یافت و آقای علی اکبرخان دهخدا به ریاست مدرسه عالی حقوق و علوم سیاسی برگزیده شد.
معلمان مدرسه عالی حقوق و علوم سیاسی در این سال (1306 ش) عبارت بودند از : سید مصطفی عدل منصور السلطنه (اصول محاکمات حقوقی)، مترجم الممالک قریب (تقریر علم ثروت “اقتصاد” و حقوق اساسی)، میر سید محمد فاطمی قمی (ثبت اسناد و املاک)، دکتر عیسی صدیق “صدیق اعلم” (اصول تشکیلات معارفی ایران و ممالک معظم و تقریر تاریخ سیاسی)، محمد مظاهرصدیق حضرت (تشکیلات اداری ایران و قوانین استخدام و حقوق اساسی ایران)، میرزا جواد خان عامری (تقریر حقوق مدنی)، میرزا علی آقا هئیت (منطق)، میرزا ابوالقاسم خان فروهر (سجل احوال و احصائیه)، آقای سید اسدالله مدرس قمی (قسمتی از فقه)، موسیو هس (ثروت ومالیه و حقوق تجارتی و اقتصاد روستایی) و موسیو فراشون (سیاست خارجی و حقوق بین الملل عمومی و جغرافیای اقتصادی). دوره مقدماتی مدرسه علوم سیاسی، کماکان دایر بود، اما از ابتدای سال 1307 (ش) محل آن به بخشی از دارالفنون منتقل شد. همین امر باعث شد که شایع شود دوره مقدماتی منحل شده است که بعدها توسط مسئولان وزارت معارف، تکذیب شد.
مدرسه عالی حقوق و علوم سیاسی، دو شعبه داشت : شعبه علوم قضایی و شعبه علوم اداری. دوره مدرسه سه ساله بود و در سالهای اول و دوم، دروس هر دو شعبه تدریس می شد و سال سوم، دروس اختصاصی هر شعبه ارائه می گردید. برای ورود به مدرسه داوطلبان باید تصدیق کامل رشته ادبی و یا تصدیق کامل مدرسه دارالمعلمین را دارا می بودند. البته دارندگان تصدیق دوره متوسطه علمی نیز بر طبق شرایطی خاص، حق ورود به مدرسه ً عالی حقوق و علوم سیاسی را داشتند.
در سال 1309 (ش)، مدرسه عالی تجارت که از توابع وزارت بازرگانی (فوائد عامه) بود به وزارت فرهنگ منتقل و با مدرسه عالی حقوق و علوم سیاسی ادغام شد. تا سال 1312 (ش)، تنها دو نفر از محصلان مدرسه تجارت سابق، در مدرسه عالی حقوق و علوم سیاسی ادامه تحصیل داده و مدرک گرفتند. در اسفند ماه سال 1312 (ش) با پیوستن مدرسه عالی تجارت به مدرسه عالی حقوق و علوم سیاسی، دانشکده حقوق به طور رسمی گشایش یافت. ریاست دانشکده را میرزا علی اکبر خان دهخدا بر عهده داشت و معاونت آن با دکتر عبدالحمید اعظمی زنگنه بود. محل برگزاری کلاسها هم همان محل سابق مدرسه عالی حقوق و علوم سیاسی بود (کوچه نکیسا، بین لاله زار و فردوسی). در 8 خرداد ماه 1313 (ش) قانون تاًسیس دانشگاه تهران از تصویب مجلس شورای ملی گذشت. بر اساس ماده2 همین قانون، مدرسه عالی حقوق یکی از شعبه های دانشگاه تهران به شمار آمد و نام رسمی آن به دانشکده حقوق تغییر یافت.
در این زمان، با پایان یافتن مدت قرار داد استادان فرانسوی و خروج آنها از ایران و همچنین ورود عده ای از فارغ التحصیلان دکترای حقوق که با اولین گروه دانشجویان اعزامی به اروپا رفته بودند، استادانی ایرانی نظیر : دکتر زنگنه (بانکداری و پول اقتصاد اجتماعی)، دکتر سید علی شایگان (حقوق مدنی)، دکتر کریم سنجابی (حقوق اداری، سیاست اقتصادی ایران)، دکتر احمد متین دفتری (اصول محاکمات جزایی و جامعه ملل)، جایگزین معلمان فرانسوی شدند. استادان دیگر عبارت بودند از: دکتر قاسم قاسم زاده (حقوق اساسی، علم اقتصاد و تاریخ عقاید اقتصادی)، آقای محمد باقر آیت الله زاده (فقه)، شیخ محمد سنگلجی (فقه و اصول)، محمود بدر (قوانین عالیه)، شیخ محمد عبده (اصول محاکمات حقوقی)، دکتر آلکساندر آقایان (حقوق جزا و بیمه)، دکتر سید حسن امامی (تاریخ عمومی و حقوق ثبت اسناد)، دکتر سید ولی الله خان نصر (جغرافیای اقتصادی)، دکتر تقی نصر (تاریخ حقوق ایران واقتصاد)، دکتر ژان فونتانا “افسر لژیون دونور و معلم مدرسه تجارت پاریس” (حقوق رم و حقوق مدنی تطبیقی)، دکتر ژرمن گیلد براند (زبان روسی و محاسبات عمومی)، دکتر ژولین لافون (زبان فرانسه)، دکتر ویلهلم هاز (تاریخ دیپلماسی عمومی و علم الاجتماع)، جواد خان عامری (حقوق تجاری و حقوق بین المللی خصوصی)، ابوالحسن فروغی (کنفرانس علوم و صنایع)، محمد مظاهر “صدیق حضرت” (حقوق بین الملل عمومی و مالیه)، آقای گیلهامر (احصائیه)، علی پاشا صالح (زبان انگلیسی) و آقایان : سید مصطفی عدل، اسدی، زاهدی و باختر.
دراین سال (1313 ش) دانشکده حقوق، 4 شعبه تحصیلی داشت: قضایی، سیاسی، اقتصادی و اداری- تجاری. ریاست دانشکده همچنان با مرحوم دهخدا و معاونت آن با دکتر سید علی شایگان بود.
در سال 1318 (ش)، یک بنگاه روزنامه نگاری در دانشکده حقوق گشایش یافت. در 20 آذر ماه همین سال، بخش منقول از دانشکده معقول و منقول منفک شد و به دانشکده حقوق پیوست. سرانجام، نخستین دانشکده حقوق به صورت امر وزین،در ساعت 4 عصر روز شنبه 24 اسفند ماه 1319 (ش)، در محل کنونی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، با حضور مقامات رسمی وقت، گشایش یافت. گفتنی آنکه، ریاست دانشکده حقوق همچنان بر عهده مرحوم دهخدا محول شد. شایان گفتن است که در سال 1313 (ش) از سوی وزیر معارف و موًسس دانشگاه تهران، حدود دویست و نه هزار متر مربع از زمینهای جلالیه واقع در شمال غربی تهران، به قرار متری 5/4 ریال از حاج رحیم اتحادیه خریداری شد. این زمین به تاًسیس دانشگاه تهران اختصاص یافت. در 15 بهمن ماه 1313(ش)، اولین دانشکده دانشگاه تهران (دانشکده طب) به دلیل نیاز مبرم علمی و بهداشتی کشور در ضلع شمالی دانشگاه شروع به احداث شد و کار ساختمان سازی آن در اسفند ماه 1316 (ش) پایان یافت.
ساختمان دانشکده حقوق (دومین دانشکده احداثی دانشگاه تهران) در آبان ماه 1317 (ش) در ضلع غربی دانشگاه تهران آغاز شد. زیر بنای دانشکده سه هزار سیصد و چهل متر مربع بود و طرح نقشه داخلی آن به مهندس محسن فروغی ( فرزند محمد علی فروغی) واگذار شد. مقاطعه کار اجرای ساختمان دانشکده نیز شرکتی خصوصی به نام سنتاپ (سوئدی) بود. در آذر ماه (یکشنبه دوم) 1320 (ش)، آقای سید مصطفی عدل (منصور السلطنه) ریاست دانشکده حقوق را عهده دار شد و معاونت دانشکده را دکتر عبدالله معظمی بر عهده گرفت. در سال 1321 (ش) برای نخستین بار مقدمات تشکیل دوره دکترای حقوق در دانشکده حقوق فراهم آمد. تا سال 1346 (ش) رشته اقتصاد در دانشکده حقوق دانشگاه تهران تدریس می شد و موًسسه تحقیقات اقتصادی نیز به همین دانشکده وابسته بود. در این سال، رشته اقتصاد و موًسسه تحقیقات اقتصادی از دانشکده حقوق منفک شد و خود دانشکده ای مستقل را به وجود آورد. موًسسه علوم اداری نیز که در سال 1333 (ش) در دانشکده حقوق تاًسیس شده بود، در سال 1342 (ش) از این دانشکده جدا شد و به صورت دانشکده ای مستقل در آمد.
بر اساس پیشینه تاریخی ارائه شده، دانشکده حقوق با احتساب تاریخ تشکیل مدرسه عالی علوم سیاسی (78-1277ش) قدمتی نزدیک به 97 سال و با احتساب تاریخ تاًسیس مدرسه عالی حقوق (99-1298ش) قدمتی حدود 77 سال دارد. دانشکده کنونی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، با احتساب زمان تاًسیس و تشکیل بنای کنونی وگشایش رسمی، از قدمتی حدود 54 تا55 سال برخوردار است.
تا نیمه دهه 1340 (ش) دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، تنها مرکز آموزش تحصیلات عالی و علمی حقوق در ایران بود. از سال 1345 (ش) و پس از تشکیل دانشگاه ملی ایران (شهید بهشتی کنونی) با بنیان گزاری پروفسورعلی شیخ الاسلام، دانشکده حقوق دانشگاه ملی ایران نیز گشایش یافت و با تشکیل دو رشته فوق لیسانس حقوق جزا و فوق لیسانس مشاوران اداری، گام موًثری در جهت توسعه فعالیتهای آموزشی خود برداشت. در اوایل سال تحصیلی 47-1346 (ش)، دوره لیسانس حقوق جزا هم تشکیل شد. برنامه 4 ساله این دوره به تصویب شورای مرکزی دانشگاه ها رسید و در مهر ماه همین سال با انجام مسابقه ورودی، 123 نفر برای سال اول این دوره پذیرفته شدند. کلاسهای دوره مورد بحث به مدت دو سال در محل دانشکده علوم اقتصادی و سیاسی تشکیل می شد، اما در تابستان 1348 (ش)، ساختمان جداگانه ای برای دانشکده حقوق دانشگاه ملی ایران در نظر گرفته شد و در زمان ریاست پروفسور پویان و بر اساس موافقت وزارت علوم و آموزش عالی، دوره حقوق جزا به دانشکده حقوق تبدیل شد. استادان دانشکده حقوق دانشگاه ملی ایران در سال تحصیلی 49-1348 عبارت بودند از :
استادان تمام وقت: 1- دکتر جعفر نیاکی 2- دکتر سید محمد علی معتمد 3-دکتر عبدالعلی صابری صفایی 4- دکتر عباس ساسانفر 5- دکتر اسدالله کازرونی 6- دکتر سید حسن امامی 7- دکتر شهباز میر میرانی 8- دکتر احمد قریشی.
استادان مدعو: 1- دکترسید جواد صدر 2- دکتر محمد معتضد باهری شیرازی 3- آقای فرهنگ مهر 4- آقای محمد مجلسی 5- دکتر جوادد واحدی 6- دکتر فاضل سلیمانی 7- دکتر پرویز صانعی 8- دکتر حق نظیر سیمایی 9- دکتر محمود آخوندی اصل 10- دکتر مسعود همایونی 11- دکتر سیروس ایراهیم زاده 12- دکتر منوچهر خزانی 13- دکتر محمد خاور 14- دکتر کاظم ناصحی 15- دکتر احمد رفیعی 16- دکتر خسرو پاکباز 17- دکتر کریم کیایی 18- دکتر جاوید صلاحی 19- دکتر فیروز شهیدی 20-دکترسید علی آزمایش 21- دکتر سید مصطفی میر فخرایی 22-دکتر امیر هوشنگ مهر آسا 23- دکتر جاگان نات 24- خانم دکتر جولی آندره سان (میسمی) 25- خانم دکتر فرانک هشترودی 26- دکتر فرخ زاد داداش پور 27- آقای ابوالفضل طباطبایی 28- آقای احمد فلاح رستگار.
در این سال، جمعاٌ 536 دانشجو در مقاطع لیسانس و فوق لیسانس رشته های حقوقی به تحصیل مشغول بودند.
در سالهای بعد مجتمع آموزش عالی قضایی قم و دانشکده حقوق دانشگاه شیراز نیز (در دهه های 50و60) گشایش یافت. قبل از انقلاب اسلامی، مراکز فنی و تخصصی برخی سازمانها یا ادارات و یا وزارتخانه ها نیز به تدریس خاص رشته خود در علم حقوق می پرداختند، مانند: دانشکده افسری نیروهای مسلح (پلیس سابق)، دوره های کار آموزان قضایی وزارت دادگستری، دانشکده مدیریت دولتی و تعدادی دیگر که شرح هر کدام در بخش شرح حال علمی استادان و شخصیتهای مربوطه،ارائه خواهد شد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی،دانشگاه آزاد اسلامی ایران در سال 1361 (ش) با همت و بنیانگذاری جناب حجه الاسلام والمسلمین آقای هاشمی رفسنجانی، ریاست محترم ومعظم شورای انقلاب فرهنگی و ریاست محترم جمهوری تاًسیس شد. در واحد تهران مرکزی این دانشگاه، گروه آموزشی حقوق، پس از چند سال،در سال 1371 (ش) رسماٌ به دانشکده حقوق و علوم سیاسی تبدیل شد. این دانشکده هم اکنون به ارائه علوم حقوقی در مقاطع لیسانس، فوق لیسانس و دکترا می پردازد. دیگر موًسسات آموزش عالی کشورمان که به صورت گروه یا دانشکده به تدریس علم حقوق می پردازند، عبارتند از: گروه حقوق دانشگاه علامه طباطبایی، دانشگاه امام صادق (ع)، دانشگاه شاهد ایران، دانشکده علوم قضایی وزارت دادگستری، گروه های حقوق در برخی واحدهای تابعه دانشگاه آزاد اسلامی ایران، مجتمع مدرسه عالی قضایی قم، مدرسه عالی شهید مطهری (سپهسالار سابق) و دیگر مراکز.
آنچه که از نظر گذشت، اجمالی از چگونگی ایجاد و پیدایی مراکز تحصیلات عالیه علم حقوق درایران بود. در این میان، نقش موًثر حسن پیرنیا (مشیرالدوله) و شاگردان او از اهمیتی انکار ناپذیر برخوردار است.آنان با گشایش مدرسه عالی حقوق و بعدها دانشکده حقوق و ارائه شیوه های مدرن و دروس جدید، سهم بسزایی در شکوفایی اندیشه جوانان، آشنایی آنها (بویژه در صدرمشروطیت) با اصول و مبانی حقوق داخلی و خارجی و سیاست نوین جهانی و کاهش فاصله تخصصی ایرانیان با جهانیان داشتند.

۰۹ آبان ۹۷ ، ۱۶:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

آشنایی با نظام حقوقی ایران

منبع حقوق کشور ما قانون مدون است نه عرف وبه همین علت قانون اساسی در اصل متذکر شده که آرا دادگاهها الزاما بایستی مستند باشد .

آنچه که سبب قاطعیت یک دعوا در محاکم می شود، انطباق ادعا با استنادات قانونی است و در نظام جمهوری اسلامی اگر برای یک عمل مجرمانه و یا یک ادعا در محاکم حقوقی، حکم قانونی یافت نشود، به فتاوی علمای فقهی یعنی مجتهدین اشاره می شود و در برخی از موارد ممکن است قاضی عرف را هم مد نظر گیرد بهرحال آنچه مسلم است قانون نوشته شده در مرحله اول ارجحیت دارد…

۰۹ آبان ۹۷ ، ۱۶:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

از مجلسین تا مجلس

در لابه‌لای صفحات تقویم خورشیدی، 10 آذر هر سال به عنوان روز مجلس نام‌گذاری شده است که علت این نام گذاری شهادت آیت‌الله سیدحسن مدرس در روز دهم آذر ماه سال 1316 است.

آیت‌الله سیدحسن مدرس در سال 1249 خورشیدی برابر با 2287 قمری در شهرستان زواره از توابع اصفهان متولد شد و در شش سالگی به همراه پدرش به قمشه(شرضا) رفت و نزد پدر‌بزرگش "میرعبدالباقی" درس خواند و پس از درگذشت پدربزرگش در شانزده سالگی برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت.

  سیدحسن مدرس تحصیلات خود را در اصفهان نزد علامه شیخ‌مرتضی‌ریزی و در سامرا و نجف نزد مراجعی چون میرزای شیرازی، آخوند خراسانی و سیدمحمدکاظم یزدی آموخت و در سال 1308 خورشیدی مورد سوء قصد عوامل رضاخان قرار گرفت که از ترور جان سالم به در برد، مدرس در جریان قیام نورالله نجفی اصفهانی در دی ماه 1305 خورشیدی در قم علیه اقدامات رضا شاه از وی حمایت کرد.

رضاخان در طی برگزاری انتخابات مجلس هشتم شورای ملی با مداخله آشکار در انتخابات و حذف آرای شهید مدرس اجازه نداد وی به مجلس راه یابد و سپس 16 مهر 1307مدرس را دستگیر و به دامغان، مشهد و سپس به خواف تبعید کرد، آیت‌الله مدرس 7 سال در خواف، توسط ماموران شاهنشاهی تحت نظر بود و در 22 مهر 1316 از خواف به کاشمر منتقل شد، دراین زمان رضاشاه دستور قتل مدرس را به رئیس شهربانی کاشمر داد ولی او از این کار سرباز زد، در نتیجه این ماموریت به سه نفر به اسامی "جهان‌سوزی"، "متوفیان" و "خلج" واگذار شد و آن‌ها شب 10 آذر 1316 برابر با 27 رمضان 1356 قمری، آیت‌الله سیدحسن مدرس را شهید کردند.

 

آرامگاه این شخصیت برجسته عالم سیاست و دیانت در کاشمر یکی از شهرهای استان خراسان رضوی واقع شده است.

حضور و مبارزات خستگی‌ناپذیر شهید آیت‌الله سیدحسن مدرس در مجلس شورای ملی علیه استبداد و استعمار باعث شد تا مجلس شورای اسلامی براساس مصوبه‌ای در سال 1372خورشیدی، 10 آذر، سالروز شهادت این مجاهد نستوه و اسطوره بزرگ حق‌مداری و ظلم‌ستیزی را به عنوان روز مجلس نام‌گذاری کند.


در ادامه به سابقه مجلس در تاریخ ایران کهن خواهیم پرداخت:

 

*پیشینه مجلس در ایران
بر اساس آن‌چه به اثبات رسیده، اولین مجلس شناخته شده در تاریخ ایران کهن به زمان اشکانیان برمی‌گردد که در این دوره مجلس "مهستان" از میان بزرگان و اشراف ایرانی تشکیل می‌شده است.
ناصرالدین شاه در چند مورد مجوز تشکیل مجالس را صادر کرده است؛ در تاریخ 23 مهر 1275 قمری در روزنامه "وقایع التفاقیه" فرمانی از ناصرالدین شاه منتشر شد که وظایف حکومت را میان وزارت‌خانه‌های امورخارجه، ‌جنگ، مالیه و فوایدعامه تقسیم کرد و در این میان "میزراجعفرخان مشیرالدوله" به عنوان رئیس‌مجلس 25 نفره (مصلحت‌خانه) یا به اختصار "مجلس مشورت" منصوب شد.
هر چند این مجلس مشورتی همان گونه که از نامش پیدا بود جنبه تشریفاتی داشت اما پس از چندین قرن می‌توان آن را حرکت اولیه اصلاح ساختار سیاسی ایران دانست پس از آن نیز در شوال 1301 قمری مجلسی از تجار و بازرگانان توانستند اجازه تاسیس "مجلس وکلای تجار ایران" را از ناصرالدین شاه بگیرند که مرام‌نامه آن بسیار مترقی و برخوردار از جنبه پر رنگ اصلاح‌طلبانه بود.

*اولین مجلس ایران

تشکیل اولین مجلس کشور به انقلاب مشروطه برمی‌گردد که فرمان تشکیل آن در روز 16 مرداد سال 1285 خورشیدی توسط "مظفرالدین شاه قاجار" به امضا رسید و نظام‌نامه مجلس شورای ملی نیز در 17 شهریور همان سال به دست وی امضا شد.


ناگفته نماند مظفرالدین شاه متولد 1296 قمری و چهارمین فرزند "ناصرالدین شاه" است که از 5 سالگی به عنوان ولیعهد انتخاب شد و قریب به 40 سال در آذربایجان حکومت کرد. و پس از به قتل رسیدن ناصرالدین شاه به تهران آمده و بر تخت سلطنت تکیه زد، مظفرالدین شاه در سال قمری1324 فرمان مشروطیت را صادر و امضا نمود و 5 روز پس از صدور این فرمان دار فانی را وداع گفت.

مجلس شورای ملی در جریان جنبش مشروطه و بر پایه اولین قانون اساسی ایران تشکیل شد که پس از 7 دوره مجلس سنا نیز تشکیل و به آن اضافه شد (به مجلس سنا نیز اشاره خواهیم داشت).
مجموعه مجلس شورای ملی و مجلس سنا را اغلب به عنوان "مجلسین" می‌خواندند، از صدور فرمان مشروطیت در سال 1285خورشیدی تا انقلاب جمهوری اسلامی ایران در سال 1375 مجموعا 24 دوره مجلس شورای ملی تشکیل شد که در برخی مواقع ایام فترت نیز پیش آمده و کشور بدون مجلس بوده است. 

 


*دوره‌های 24 گانه مجلس شورای ملی

 

 

-دوره اول:

نخستین جلسه رسمی مجلس شورای ملی در تاریخ 13 مهر ماه 1285خورشیدی مطابق با 17 شعبان 1324 قمری و 17 اکتبر 1906 میلادی با نطق افتتاحیه مظفرالدین شاه قاجار گشایش یافت.نمایندگان این دوره مجلس به موجب ماده 6 نظام‌نامه انتخابات از بین طبقه اشراف و شاهزادگان، تجار و مالکان، روحانیون و اصناف انتخاب شدند.

این مجلس، قانون اساسی ایران را که مشتمل بر 51 اصل بود در تاریخ 8 دی ماه 1285 به توشیح مظفرالدین شاه و پس از فوت وی متمم قانون اساسی را 15 مهر ماه 1286 به امضای محمدعلی شاه رساندند. این مجلس در روز دوم تیر ماه 1278 خورشیدی مصادف با 23 جمادی‌الثانی 1326 قمری به دستور محمدعلی شاه قاجار به توپ بسته شد.

-دوره دوم:
دومین دوره قانون‌گذاری پس از 1 سال و 4 ماه و 21 روز فترت در تاریخ 24 فروردین 1288 خورشیدی مطابق با دوم ذیقعده 1327 قمری افتتاح شد. این مجلس نیز به دنبال اولتیماتوم دولت روس در روز 3 دی ماه 1289 خورشیدی منحل شد.

-دوره سوم:
این دوره پس از 3 سال فترت در تاریخ 14 آذر ماه 1293 خورشیدی مطابق با 17 محرم 1333 قمری توسط احمدشاه قاجار افتتاح گردید.دوره سوم مجلس شورای ملی نیز به علت شروع جنگ جهانی اول بیش از یک سال دوام نیافت.

-دوره چهارم:
این دوره پس از 5 سال و 7 ماه و 8 روز فترت در اول تیر 1300 خورشیدی مطابق با 15 شوال 1339 قمری توسط احمدشاه قاجار گشایش یافت و در 30 خرداد 1302 خورشیدی مطابق با 17 ذیقعده 1441 قمری پایان یافت.

-دوره پنجم:
پنجمین دوره قانونگذاری در تاریخ 22 بهمن 1302 خورشیدی مطابق با 5 رجب 1342 قمری افتتاح شد. در این دوره بود که سلطنت قاجاریه منحل شد و مجلس موسسان در 21 آذر ماه همان سال سلطنت را به پهلوی داد. مجلس پنجم شورای ملی نیز در تاریخ 22 بهمن 1304خورشیدی خاتمه یافت.

-دوره ششم:

دوره ششم قانونگذاری در تاریخ 19 تیر ماه 1305 خورشیدی مطابق با 30 ذیحجه 1344 قمری توسط رضاشاه افتتاح و در تاریخ 22 مرداد 1307 خورشیدی مصادف با 26 صفر 1347 قمری پایان یافت. در این دوره مجموعا 276 جلسه تشکیل شد.

-دوره هفتم:
هفتمین دوره قانونگذاری در تاریخ 14 مهر 1307 خورشیدی مطابق با 21 ربیع‌الثانی 1347 قمری افتتاح و در تاریخ اول آبان 1309 خورشیدی مصادف با 30 جمادی‌الاول 1349 قمری پایان یافت.

-دوره هشتم:
هشتمین دوره قانونگذاری در تاریخ 24 آذر ماه 1309 خورشیدی مطابق با 23 رجب 1349 قمری افتتاح و در تاریخ 24 دی ماه 1311 خورشیدی مصادف با 17 رمضان 1351 قمری خاتمه یافت.

-دوره نهم:
نهمین دوره قانونگذاری در تاریخ 24 اسفند ماه 1311 خورشیدی برابر با 18 ذیقعده 1351 قمری افتتاح و در تاریخ 21 فروردین 1314 خورشیدی مصادف با 7 محرم 1354 قمری پایان یافت. طرح تاسیس دانشگاه تهران در این دوره به تصویب رسید.

-دوره دهم:
دهمین دوره قانونگذاری روز پنج شنبه 15 خرداد ماه 1314 خورشیدی برابر با 4 ربیع‌الاول 1354 قمری افتتاح و در تاریخ 22 خرداد 1316 خورشیدی برابر با سوم ربیع‌الثانی 1356 قمری پایان یافت.

-دوره یازدهم:
یازدهمین دوره قانونگذاری در 20 شهریور 1316 خورشیدی مطابق با 5 رجب 1356 قمری افتتاح و در تاریخ 27 شهریور 1318 خورشیدی برابر با چهار شعبان 1358 قمری پایان یافت.

-دوره دوزادهم:
دوزادهمین دوره مجلس شورای ملی در تاریخ سوم آبان 1318 خورشیدی مطابق با 21 رمضان 1358 قمری افتتاح شد و در 9 آبان 1320 خورشیدی برابر با 9 شوال 1360 قمری پایان یافت. در شهریور همین سال بود که ایران به اشغال نیروهای متفقین درآمد و رضاشاه از سوی انگلیسی‌ها وادار به استعفا گردید و سلطنت به پسرش محمدرضا واگذار شد.

-دوره سیزدهم:
سیزدهمین دوره قانونگذاری در تاریخ 22 آبان 1320 خورشیدی مطابق با 23 شوال 1360 توسط محمدرضا شاه پهلوی افتتاح و در تاریخ اول آذر 1322 خورشیدی برابر با 24 ذیقعده 1362 قمری پایان یافت.

-دوره چهاردهم:
چهاردهمین دوره قانونگذاری در تاریخ 6 اسفند ماه 1322 خورشیدی مطابق با اول ربیع‌الاول 1363قمری افتتاح گردید و در 21 اسفند 1324 خورشیدی برابر با 7 ربیع‌الثانی 1365 قمری خاتمه یافت. در این دوره برای نخستین بار پس از تکراری بودن ادوار، تعداد 800 کاندیدا بر سر 136 کرسی مجلس به رقابت پرداختند.

-دوره پانزدهم:
پانزدهمین دوره قانونگذاری پس از یک فترت طولانی 2 سال و 4 ماه و دو روز در تاریخ 25 تیر ماه 1326 خورشیدی مطابق با 28 شعبان 1366 قمری افتتاح و در تاریخ 6 مرداد 1328 خورشیدی برابر با 2 شوال 1368 قمری به پایان رسید.

-دوره شانزدهم:
شانزدهمین دوره قانونگذاری در تاریخ 20 بهمن 1328 خورشیدی مطابق با 21 ربیع‌الثانی 1369 قمری با نخستین دوره مجلس سنا توسط محمدرضا شاه پهلوی پس از 6 ماه و 13 روز فترت افتتاح شد. تعدادی از کرسی‌های این مجلس در اختیار جبهه ملی قرار گرفت و محمد مصدق و دوستانش مباحث مربوط به نفت را که در دوره پانزدهم مطرح شده بود در این دوره ادامه دادند. در تاریخ 20 مهر ماه همین سال مصدق رهبر اقلیت ملی مجلس دولت را در مورد مسئله ملی نفت استیضاح کرد.

در روز سوم اسفند 1329 خورشیدی پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت به مجلس ارائه شد و پس از تصویب مجلس در 24 اسفند همین سال در 29 اسفند 1329 خورشیدی به تصویب مجلس سنا رسید. در همین دوره با تمایل نمایندگان مجلس دکتر محمد مصدق در اردیبهشت 1330 خورشیدی به نخست وزیری انتخاب گردید. مجلس شانزدهم با همه فراز و نشیب‌ها در 29 بهمن 1330 خورشیدی مطابق با 22 جمادی‌الاول 1371 قمری پایان رفت.

-دوره هفدهم:
هفدهمین دوره قانونگذاری در تاریخ 17 اردیبهشت ماه 1331 خورشیدی مطابق با 2 شعبان 1371 قمری افتتاح شد در حالی که از 136 کرسی نمایندگان فقط 79 کرسی آن دارای نماینده بود. به دنبال درگیری مصدق با مخالفان، وی در دوازده مرداد 1322 خورشیدی طی رفراندمی دوره هفدهم مجلس شورای ملی را منحل و شروع انتخابات دوره هجدهم را موکل به اصلاح قانون انتخابات کرد. شاه از فرصت عدم وجود مجلس استفاده کرده و مصدق را عزل و زاهدی را به نخست‌وزیری گماشت و هم چنین طی فرمانی در 28 آبان همین سال دستور انحلال مجلسین را صادر کرد.

-دوره هجدهم:
هجدهمین دوره قانونگذاری در 27 اسفند 1322 خورشیدی مطابق با 12 رجب 1373 قمری افتتاح و در تاریخ 26 فروردین 1335 خورشیدی برابر با 3 رمضان 1375 قمری پایان یافت.

-دوره نوزدهم:
نوزدهمین دوره قانونگذاری در ایران در تاریخ 10 خرداد ماه 1335 خورشیدی مطابق با 20 شوال 1375 قمری افتتاح و پس از 4 سال در 19 خرداد 1339 خورشیدی برابر با 14 ذیحجه 1379 قمری به پایان رسید. در این دوره بود که اجلاسیه مجلس از دو سال به 4 سال تغییر و تعداد نمایندگان نیز از 136 نفر به 200 نفر افزایش یافت.

-دوره بیستم:
پس از انتخاب نمایندگان، به دلیل اعتراضات، انتخابات منحل شده و بار دیگر بعد از برگزاری انتخابات، مجلس بیستم در 12 اسفند 1339 خورشیدی مطابق با 5 رمضان 1380 قمری افتتاح گردید و این مجلس نیز در 19 اردیبهشت 1340 خورشیدی برابر با 13ذیقعده 1380 قمری توسط علی امینی منحل شد.

-دوره بیست و یکم:
انتخابات مجلس شورای ملی بیست و یکم در شهریور 1342 شمسی برگزار شد این مجلس پس از دو سال و سه ماه و 25 روز فترت در تاریخ 14 مهر ماه 1342 خورشیدی مطابق با 17 جمادی‌الاول 1383 قمری افتتاح گردید. در این دوره برای اولین بار شش زن جزو منتخبین مجلس شدند. دوره بیست و یکم قانونگذاری در تاریخ 13 مهر ماه 1346 خورشیدی برابر با 30 جمادی‌الثانی 1387 قمری خاتمه یافت.

-دوره بیست و دوم:
بیست و دومین دوره قانونگذاری در روز جمعه 14 مهر 1346 خورشیدی برابر با اول رجب 1387 قمری افتتاح گردید. پذیرش قطع‌نامه شورای امنیت درباره بحرین و جدایی آن از ایران در روز پنج‌شنبه مورخ 24 اردیبهشت 1349 خورشیدی در جلسه فوق‌العاد‌ه‌ای که بنا به تقاضای دولت تشکیل شده بود به تصویب و جهت اجرا به دولت ابلاغ شد.این دوره قانونگذاری در تاریخ 9 شهریور 1350 خورشیدی مصادف با 19 رجب 1391 قمری به مناسبت برگزاری جشن‌های 2500 ساله به موجب فرمان شاه منحل و در همان روز دوره بیست و سوم مجلس شورای ملی به وسیله شاه گشایش یافت.

-دوره بیست و سوم:
مجلس بیست و سوم روز سه‌شنبه 9 شهریور 1350 خورشیدی برابر با 9 رجب 1391 قمری افتتاح و در 16 شهریور ماه 1354 خورشیدی مصادف با 30 شعبان 1395 قمری خاتمه یافت.

-دوره بیست و چهارم:
انتخابات دوره بیست و چهارم مجلس شورای ملی یا انتخابات رستاخیزی، آخرین انتخابات دوران حکومت پهلوی بود که در تاریخ 17شهریور 1354 خورشیدی مصادف با 2 رمضان 1395 قمری افتتاح شد. در این دوره مجلس به خاطر فضای انقلابی که در کشور به وجود آمده بود، 5 نخست وزیر طی 4 سال به روی کار آمدند که هیچ کدام از آن‌ها موفق به ادامه کار نشدند.
سرانجام به دنبال مبارزات قهرمانانه ملت ایران برای سرنگونی رژیم ستمگر پهلوی و استعفای بسیاری از نمایندگان و سقوط رژیم سلطنتی، عمر مجلس بیست و چهارم نیز در 21 بهمن 1357 خورشیدی پایان یافت.



*مجلس سنا


مجلس سنا از آغاز مشروطیت تا سال 1328 خورشیدی شکل نگرفت اما از آن سال به بعد در 7 دوره تشکیل شد، به موجب قانون اساسی مصوب 1285 خورشیدی حکومت ایران علاوه بر مجلس شورای ملی باید دارای مجلس دیگری به نام مجلس سنا باشد ولی به علت بعضی از مخالفت‌ها تا پایان سلطنت رضا شاه پهلوی درباره این شاخه قوه‌ مقننه تصمیمی اتخاذ نگردید.


پس از شهریور 1320 خورشیدی با اشغال ایران توسط متفقین و تبعید رضاخان و سست شدن پایه‌های سلطنت پهلوی، مقالاتی در مطبوعات نوشته و از دولت‌های وقت تقاضای تشکیل این مجلس می‌شد و محمدرضا شاه نیز نسبت به تشکیل آن علاقه‌مند بود تا این که در روز 19 اردیبهشت 1327 خورشیدی دولت حکیمی لایحه تشکیل مجلس سنا را ارائه کرد که با اعتراض زیادی از سوی برخی از نمایندگان مجلس شورا روبه رو شد ولی بالاخره با تلاش عده‌ای از دولتمردان اساسنامه آن تدوین و به تصویب مجلس شورا و صحه شاه رسید.

تشکیل مجلس و اختیارات آن طبق اصول 43 و ‌44 و 45و 46 متمم قانون اساسی پیش‌بینی شده بود.
به موجب اصل 43 قانون اساسی، تعداد نمایندگان مجلس سنا 60 نفر بود که 30 نفر از طرف مردم (15 نفر از تهران و 15 نفر از شهرستان‌ها) و نیمی دیگر از سوی شاه (15 نفر از تهران و 15 نفر از شهرستان‌ها) انتخاب می‌شدند که گروه اول سناتورهای انتخابی و دسته اول به سناتورهای انتصابی معروف بودند.
انتخابات مجلس سنا در هر دوره قانونگذاری همزمان با انتخابات مجلس شورای ملی شروع و اخذ رای در یک روز انجام می‌شد.
سناتورها باید شرایط خاصی را برای عضویت در مجلس سنا داشتند که عبارت بود از: نخست‌وزیران، وزرا،‌ معاونین، استانداران، امرای بازنشسته ارتش، استادان دانشگاه و قضات با داشتن 15 تا 20 سال سابقه و اشخاصی که حداقل 3 دوره نمایندگی مجلس شورای ملی را داشته باشند انتخاب می‌شدند.
در حقیقت مجلس سنا به مجلس "شیوخ" معروف بود چرا که هر فردی دارای شرایط مذکور نبود نمی‌توانست به مجلس راه یابد و گاهی هم برای این که اشخاص مورد نظر واجد شرایط سناتوری شوند به طور موقت احکامی صادر می‌شد.

 

مجلس سنا در کل 7 دوره قانونگذاری داشته است:

 

-دوره اول:

اولین دوره مجلس سنا همزمان با شانزدهمین دوره مجلس شورای ملی در 20 بهمن 1328 خورشیدی در تالار مجلس شورا افتتاح شد اما در سال 1331 خورشیدی هنگام مبارزات ملی شدن صنعت نفت و قطع روابط سیاسی با انگلیس و هم چنین مخالفت مجلس سنا با انتخاب مجدد مصدق به نخست وزیری و سیاست وی در زمینه نفت، دکتر محمد مصدق درصدد انحلال مجلس سنا برآمد و از ورود سناتورها به امارت مجلس شورای ملی در بهارستان جلوگیری شد به طوری که سناتورهای جلسه خود را در منزل "نظام‌السلطنه مافی" تشکیل دادند بدین ترتیب مجلس سنا تعطیل و پس از کودتای 28 مرداد 1322 خورشیدی دوباره تشکیل شد.

-دوره دوم:
دوره دوم مجلس سنا در 27 اسفند 1332 خورشیدی افتتاح و در 25 اسفند 1338 خورشیدی خاتمه یافت .

-دوره سوم:
دوره سوم مجلس سنا در 3 فروردین 1339 خورشیدی افتتاح و در 19 اردیبهشت 1340 خورشیدی به فرمان شاه منحل شد.

-دوره چهارم:
دوره چهارم مجلس سنا پس از دو سال و اندی تعطیلی در 14 مهر 1342 خورشیدی آغاز و در 14 مهر 1346 خورشیدی خاتمه یافت.

-دوره پنجم:
دوره پنجم مجلس سنا در تاریخ 14 مهر 1346 خورشیدی افتتاح و در تاریخ 9 شهریور 1350 خورشیدی خاتمه یافت.

-دوره ششم:
دوره ششم مجلس سنا در تاریخ 9 شهریور 1350 خورشیدی افتتاح و در تاریخ 16 تیر 1354 خورشیدی خاتمه یافت.

-دوره هفتم:
دوره هفتم و آخرین دوره مجلس سنا در تاریخ 17 شهریور 1354 خورشیدی افتتاح و با پیروزی انقلاب اسلامی در تاریخ 1357 خورشیدی برای همیشه منحل شد.

در ادامه به روسای مجلسین اشاره خواهیم کرد.

*روسای مجلس شورای ملی

-دوره اول: مرتضی قلی‌خان هدایت (1285)، حاج میرزا محموخان(1286)، میرزا اسماعیل خان(1287)

-دوره دوم: صادق‌خان مستشارالدوله (1288)، میرزا اسماعیل‌خان(1289)،‌ محمد علی‌خان ذکاء‌الملک
-دوره سوم: حسین پیرنیا (1293)
-دوره چهارم: حسین پیرنیا(1300)
-دوره پنجم: حسین پیرنیا (1302)‌، میرزا حسن خان مستوفی (1304)
-دوره ششم: سید محمد تدوین (1305)،‌ حسین پیرنیا (1306)
-دوره هفتم: حسین دادگر (1307)
-دوره هشتم: حسین دادگر (1309)
-دوره نهم: حسین دادگر(1311)
-دوره دهم: میرزا حسن‌خان اسفندیاری (1314)
-دوره یازدهم: میرزا حسن‌خان اسفندیاری (1316)
-دوره دوازدهم: میرزا حسن‌خان اسفندیاری (1318)
-دوره سیزدهم: میرزا حسن‌خان اسفندیاری (1320)
-دوره چهاردهم: محمد صادق طباطبایی (1322)
-دوره پانزدهم: رضا حکمت (1326)
-دوره شانزدهم: رضا حکمت (1328)
-دوره هفدهم: حسن امامی (1331)، سید ابوالقاسم کاشانی (1322)، عبدالله معظمی (1322)
-دوره هجدهم: رضا حکمت (1332)
-دوره نوزدهم: رضا حکمت (1335)
-دوره بیستم: رضا حکمت (1339)
-دوره بیست و یکم : عبدالله ریاضی (1342)
-دوره بیست و دوم : عبدالله ریاضی (1346)
-دوره بیست و سوم: عبدالله ریاضی(1350)
-دوره بیست و چهارم: عبدالله ریاضی (1354)،‌جواد سعید (1357).

 

*روسای مجلس سنا

روسای مجلس سنا از بدو تشکیل تا خاتمه 5 نفر بودند :

ابراهیم حکیمی، حسن تقی زاده، محسن صدر، جعفر شریف‌امامی و محمد سجادی که سه تن از آن‌ها پیشتر نخست وزیر بوده‌اند (حکیمی، صدر، شریف امامی) و دو تن دیگر از آن‌ها رجال سیاسی(تقی زاده و سجادی). طولانی‌ترین دوره ریاست مجلس سنا با شریف‌امامی بوده است.

*مجلس و انقلاب اسلامی

 

 

بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی تا به امروز 8 دوره مجلس با اقتدار و بدون وقفه برگزار شده و هم اکنون مجلس نهم شورای اسلامی در حال خدمت به ملت است.


-مجلس اول:

نخستین دوره مجلس در تاریخ 7 خرداد 1359 خورشیدی آغاز به کار کرد و در تاریخ 6 خرداد 1363 خورشیدی نیز پایان یافت. اولین دوره مجلس به دلیل پیروزی انقلاب اسلامی با حوادث و فراز و نشیب‌های بسیاری همراه بود به طوری که برگزاری سه دوره انتخابات ریاست جمهوری به دلیل برکناری ابوالحسن بنی‌صدر، ترور شهید محمدعلی رجایی و سومین انتخابات ریاست جمهوری در سال 1360،‌تشکیل شورای عالی انقلاب فرهنگی‌، تعطیلی دانشگاه‌ها، قطع کامل
روابط ایران با مریکا، وقوع جنگ 8 ساله تحمیلی و.... از جمله مسائل مطرح در دوره مجلس اول بود. اولین دوره مجلس با 28 کمیسیون دائمی و 8 کمیسیون ویژه و خاص به وظایف محوله رسیدگی می‌کرد.

-مجلس دوم:
انتخابات دومین دوره مجلس شورای اسلامی در تاریخ 26 فروردین 1363 برگزار شد و در 8 خرداد 1363 دومین دور مجلس آغاز به کار کرد. مجلس دوم شورای اسلامی در تاریخ 6 خرداد 1367 به کار خود پایان داد. تصویب کلیات قانون مطبوعات ، آغاز به کار شورای عالی انقلاب فرهنگی از جمله مهمترین مصوبات این دوره می‌باشد. این مجلس با 28 کمیسیون دائمی و 3 کمیسیون خاص و ویژه 318 مصوبه به تصویب رساند.

-مجلس سوم:
سومین دوره قانونگذاری پس از پیروزی انقلاب اسلامی 7 خرداد 1367 افتتاح و 6 خرداد سال 1371 خاتمه یافت. پذیرش قطعنامه 598، موافقت بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی با استعفای منتظری از قائم مقامی رهبری، درخواست مجلس برای بازنگری در قانون اساسی، ارتحال حضرت امام خمینی (ره)، انتخاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان رهبر انقلاب اسلامی، برگزاری پنجمین دوره انتخابات ریاست جمهوری از مهمترین حوادث این دوره می‌باشد. تعداد قوانین مصوب سومین دوره مجلس شورای اسلامی 251 مصوبه بود که با 25 کمیسیون دائمی و 3 کمیسیون خاص و ویژه به امورات مختلف رسیدگی می‌کرد.

-مجلس چهارم:
انتخابات
چهارمین دوره مجلس شورای اسلامی در تاریخ 21 فروردین 1371 انجام شد و مجلس چهارم از 7 خرداد همان سال کار خود را آغاز و در تاریخ 6 خرداد 1375 به کار خود خاتمه داد. مجلس چهارم نیز با 23 کمیسیون دائمی به کار خود ادامه داد.

-مجلس پنجم:
انتخابات مجلس پنجم شورای اسلامی برخلاف مجالس قبلی در اسفند 1374 برگزار و باز برخلاف مجالس پیشین با کمی تاخیر در 12 خرداد 1375 آغاز به کار کرد. این مجلس در تاریخ 6 خرداد سال 1379 پایان یافت. این مجلس نیز برای 24 کمیسیون دائمی و 2 کمیسیون خاص بود.

-مجلس ششم:
انتخابات ششمین دوره مجلس شورای اسلامی در تاریخ 29 بهمن 1378 برگزار شد و نخستین جلسه رسمی این مجلس در تاریخ 7 خرداد 1379 آغاز شده و در 6 خرداد 1383 پایان یافت. افزایش تعداد نمایندگان از 270 نفر به 290 نفر براساس اصل 64 قانون اساسی از مهمترین اقدامات این دوره می‌باشد. مجلس ششم نیز با 14 کمیسیون دائمی به کار خود پایان داد.

-مجلس هفتم:
هفتمین دوره مجلس شورای اسلامی در تاریخ 7 خرداد 1383 آغاز به کار کرده و در 6 خرداد 1387 پایان یافت. در این دوره محل مجلس شورای اسلامی براساس یکی از مصوبه‌های مجلس ششم از محل مجلس سابق(معروف به مجلس سنا) در آبان ماه سال 1383 به بهارستان انتقال یافت. همچنین در این دوره رای گیری از حالت "قیام و قعود" به صورت الکترونیکی تغییر پیدا کرد. مجلس هفتم نیز با 14 کمیسیون دائمی فعالیت می‌کرد.

-مجلس هشتم:
هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی ساعت 8:50 صبح روز 7 خرداد 1387 افتتاح گردید.در طول مجلس هشتم 4 نفر از نمایندگان دار فانی را وداع گفتند. مجلس هشتم در تاریخ 6 خرداد 1391 با 15 کمیسیون دائمی، 2 کمیسیون ویژه و 1 کمیسیون مشترک به کار خود خاتمه داد.

-مجلس نهم:

انتخابات نهم مجلس شورای اسلامی در دو مرحله انجام شد :مرحله اول در تاریخ 12 اسفند 1390 و مرحله دوم در تاریخ 15 اردیبهشت 1391 برگزار شد. نهمین دوره مجلس شورای اسلامی در تاریخ 7 خرداد 1391 با حضور مسئولان کشوری و لشکری و طی مراسمی باشکوه آغاز به کار کرد.

 

*تفکیک قوا در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

باید دقت داشت تفکیک قوا در قانون جمهوری اسلامی ایران با کشورهای دیگر تفاوت‌های بسیاری دارد چرا که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به جای استفاده از کلمه "تفکیک قوا" از واژه "استقلال قوا" استفاده شده است؛ از این جهت قوه مقننه به عنوان یکی از قوای سه گانه نظام جمهوری اسلامی ایران از استقلال و قدرت منحصر به فردی برخودار است.

 

در ذیل به برخی از موارد تداخل و نفوذ متقابل قوه مقننه با سایر قوا اشاره می‌کنیم:


الف: تداخل و نفوذ قوه مقننه در قوه مجریه

-قوه مجریه ، مجری قوانین مصوب قوه مقننه است.
-قوه مقننه ، به طرق مختلف به قوه مجریه نظارت می‌کند از قبیل تذکر، سوال، استیضاح و نظارت مالی از طریق قانون بودجه و دیوان محاسبات کشور.
-رای اعتماد به وزیران پیشنهادی رئیس‌جمهور توسط مجلس شورای اسلامی انجام می‌شود.
-رئیس‌جمهور بابت اقدامات خود و هیئت وزیران در مقابل مجلس مسئول است و هر یک از وزرا در برابر مجلس شورای اسلامی دارای مسئولیت هستند.
-رسیدگی به شکایات مردمی از قوه مجریه برای مجلس شورای اسلامی امکان پذیر است.
-تحقیق و تفحص در امور اجرایی توسط مجلس شورای اسلامی یکی از مکانیسم‌های اجرای اصل 90 قانون اساسی در رسیدگی به شکایات مردمی است.


ب: تداخل و نفوذ قوه مقننه در قوه قضاییه:
-قضات موظف به اجرای قوانین مصوب قوه مقننه هستند.
-رسیدگی به شکایات مردمی از قوه قضاییه برای مجلس شورای اسلامی (مستنبط از جمع اصول 76 و 90 قانون اساسی) امکان پذیر است.

 

*ساختار مجلس در نظام جمهوری اسلامی ایران:

مجلس شورای اسلامی مهم‌ترین و اصلی‌ترین رکن قانونگذاری و نظارت بر نظام جمهوری اسلامی ایران است که نمایندگان آن به صورت مستقیم و با رای مخفی مردم انتخاب می‌شوند.

دوره نمایندگی مجلس شورای اسلامی 4 سال و دوره نمایندگی نمایندگان نیز همزمان با دوره مجلس شورای اسلامی است بنابراین اگر نماینده‌ای از طریق انتخابات میان دوره‌ای به نمایندگی انتخاب شود مدت نمایندگی وی محدود به پایان دوره مجلس خواهد بود.

مجلس شورای اسلامی تعطیل‌بردار نبوده و به همین جهت انتخابات هر دوره مجلس باید بیش از پایان دوره قبل برگزار شود تا کشور در هیچ دوره‌ای بدون مجلس نباشد بنابراین هیچ عاملی نمی‌تواند مانع انتخابات و تشکیل مجلس شود مگر جنگ و اشغال نظامی که در این صورت با پیشنهاد رئیس‌جمهور و تصویب دو سوم نمایندگان و تایید شورای نگهبان انتخابات مناطق اشغال شده یا کل کشور برای مدت معینی متوقف می‌شود در این صورت مجلس سابق به کار خود ادامه خواهد داد.

*ساختار درونی مجلس شورای اسلامی

 

الف)هیئت‌رئیسه

1-هیئت‌رئیسه سنی
2- هیئت‌رئیسه موقت
3- هیئت‌رئیسه دائم


ب) کمیسیون‌ها

1-کمیسیون‌های تخصصی
2-کمیسیون‌های ویژه
3-کمیسیون‌های خاص


ج) جلسات عمومی مجلس


 

*وظایف و اختیارات مجلس شورای اسلامی

الف) قانونگذاری
ب)نظارت

 

*تعداد نمایندگان

در حال حاضر تعداد نمایندگان مجلس شورای اسلامی براساس اصل 64 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران 290 نفر می‌باشد و هر 10 سال با در نظر گرفتن عوامل انسانی، سیاسی، جغرافیایی و نظایر آن حداکثر 20 نماینده می‌تواند به تعداد نمایندگان اضافه شود.

*نهادهای وابسته مجلس شورای اسلامی

الف) مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی
ب) دیوان محاسبات کشور
ج) کمیسیون اصل 90 مجلس شورای اسلامی
د) کتاب‌خانه،‌موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی

*مجموعه بهارستان
در حال حاضر قلب تپنده قانونگذاری جمهوری اسلامی ایران در تهران و در میدان بهارستان واقع شده است. مجموعه بهارستان شامل ساختمان رئیس‌مجلس، ساختمان‌های اداری، کمیسیون‌ها، مجموعه قدیمی مجلس و صحن علنی نوساز، و مجلس در مجموع 80 هزار متر مربع وسعت دارد که 25 هزار متر مربع آن مربوط به ساختمان مجلس شامل: صحن علنی، راهروها، اتاق اینترنت، اتاق ترجمه همزمان و بخش‌های مختلف الکترونیکی است.

ساختمان جدید مجلس که به صورت هرمی ساخته شده و در جزء جز آن از معماری ایرانی بهره گرفته شده است، گنجایش 350 نماینده مجلس را دارد و می‌تواند 900نفر افراد متفرقه را نیز پذیرا باشد؛ همچنین رای گیری از نمایندگان در ساختمان جدید مجلس به صورت الکترونیکی است و نمایندگان می‌توانند رای دادن به صورت مخفی را به صورت پیشرفته تجربه کنند. در ساختمان جدید (فعلی) شبکه مدار بسته تلویزیونی نیز فعال است که از روند جلسات علنی به صورت کامل تصویربرداری می‌کند.

در پایان باید به این مهم توجه کرد که مجلس شورای اسلامی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بوده و محور بسیاری از تصمیم‌گیری‌ها، قانون‌گذاری‌ها و برنامه‌ریزی‌ها است. مجلس پایگاه اساسی نظام و مردم و مایه حضور و مشارکت واقعی مردم در تصمیم‌گیری‌ها و مظهر اراده ملی است.

درباره قداست ، اهمیت و جایگاه حساس و سرنوشت ساز مجلس و نقش آن در اصلاح جامعه و کشور و نظارت به کارها و اصلاح امور و برخورد قاطع و دل سوزانه با مسائل کشور، بیانات بنیان‌گذار کبیر انقلاب اسلامی ایران حضرت امام خمینی (ره) و سخنان رهبر معظم انقلاب بهترین گواه است که فرازهایی از آن بیان می‌شود:

حضرت امام خمینی (ره): "مجلس شورای اسلامی تنها مرکزی است که قوا باید تابع آن باشند، این جانب اکیدا علاقه‌مندم که قداست مجلس معظم و وکلای محترم محفوظ باشد تا الگویی باشد برای مجالس جهانی".

مقام معظم رهبری:" نمایندگی مجلس، مسئولیت و خدمت است، مجلس در نظام اسلامی دارای نقش حقیقی در اداره و هدایت کشور است و درست ایفا کردن این نقش تاثیر عمیق و تعیین کننده‌ای در سرنوشت و مسیر و جهت‌گیری‌های اصلی کشور به جای‌ می‌گذارد و مجلس به معنای حقیقی کلمه مظهر اراده و حاکمیت مردم است".

 

گزارش از:  باشگاه خبرنگاران

۰۹ آبان ۹۷ ، ۱۵:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

رای ممتنع

حتما تا به حال خیلی شنیده اید که در رای گیری برای انتخاب شخصی برای سمتی و یا رای گیری برای تصویب قوانین در مجالس و شوراها و مجامع مختلف محلی و ملی و بین المللی، همواره در کنار اشخاصی که رای موافق و مخالف می دهند عده ای نیز وجود دارند که رای ممتنع می دهند. اما اساسا رای ممتنع به چه معناست؟

  تکلیف موافقان و مخالفان هر قانون یا انتخاب هر شخص به سمتی با آراء آنها مشخص است. اما کسی که رای ممتنع می دهد یعنی تصویب قانون یا عدم تصویب آن برایش فرقی نمی کند یا انتخاب یا عدم انتخاب شخص به سمتی برایش تفاوت نمی کند. اما آیا چنین چیزی ممکن است؟ یعنی ممکن است فردی نتواند یا نخواهد بین تصویب یا عدم تصویب قانونی تفاوت گذارد یا انتخاب یا عدم انتخاب شخصی به سمتی واقعا برایش بی اهمیت باشد؟

هرچند در بسیاری موارد دادن رای ممتنع را می توان نشان از ناآگاهی یا بی تفاوتی افراد دانست اما نفس وجود چنین حقی، می تواند به ادامه این وضع دامن بزند چرا که فرد در این صورت به دنبال تحقیق پیرامون شناخت دقیق اشخاص یا فهمیدن دقیق محتوای قوانین نمی رود.  پس چه بهتر که امکان دادن رای ممتنع از انتخاب کنندگان سطوح مختلف گرفته شود تا با تحقیق بیشتر پیرامون هر موضوعی، با رای موافق یا مخالف خود، نظرات خود را با صراحت و دقت بیشتری مطرح کنند.

۰۹ آبان ۹۷ ، ۱۵:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

فواید مشاوره حقوقی

ازدوستان حقوقی خواستارم که دست دوستانی واقعا توان پرداخت هزینه دادرسی وهزینه مشاوره حقوقی ندارندواقعا امکان داره نگیرند واگه هم بگیرن واقعا بامردم راه بیان.

امروزه با پیشرفت فعالیت های گوناگون اشخاص در جوامع و بخصوص شهرهای بزرگتر، اعمال حقوقی نیز به مراتب بیشتر انجام شده و لازمۀ اینگونه فعالیت ها نیز همین امر است. قراردادهای مختلفی میان اشخاص منعقد می شود اسناد تجاری بیشتری بین آنها رد و بدل می شود و با بروز اختلاف نیز دعاوی بیشتری بین آنها در دادگاه ها و دیگر مراجع قضائی و اداری مطرح می گردد.

  اما لازمۀ موفقیت در این قبیل امور داشتن آگاهی لازم از شرایط مختلف حاکم بر انعقاد قرارداد و تبادل اسناد تجاری و نیز دانستن چگونگی اقامه دعاوی در مراجع مختلف و تعقیب آن تا حصول نتیجه نهائی است. در دورانی که مثل گذشته همگان از بسیاری مسائل اطراف خود آگاهی کافی ندارند لازم است تا در فعالیت های خود با اهل خبرۀ هر کار مشورت کنند و این درست همان حلقه مفقوده ای است که در بسیاری مقاطع مشاهده نمی شود. یعنی فرد ابتدا اقدام به انعقاد قراردادی با دیگری می کند و اگر بعدا به مشکلی برخورد نماید؛ به دنبال مشاوره گرفتن از وکیل و دیگران می رود. یا خود ابتدا اقدام به طرح دادخواستی نموده و بعد که از دعوای خود نتیجه ای نگرفت به دنبال راه چاره ای نزد وکیل می رود.

اما این راه چاره نیست. برای جلوگیری از ضررهای مالی و تلف شدن وقت و ضایع شدن احتمالی برخی حقوق خود لازم است قبل از انجام هر کاری با مشورت گرفتن از وکلا و مشاوران حقوقی یا فارغ التحصیلان این رشته که این روزها در اطرافمان کم هم نیستند؛ مسیر پیش روی خود را هموارتر کرده و راه را برای اقدامات مناسب بعدی تا دست یافتن به حقوق قانونی خود باز نمائیم.پس دوستان باهمکاری هم بیایم دست دوستانی که واقعا نیازمنددرحیطه کاری ماهستند کمک بفرمائیم.باتشکر.هادی کاویانمهر

۰۹ آبان ۹۷ ، ۱۵:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

تحمیل اعتبار دلائل بر قاضی

اشاره:

همانگونه که از موضوع مطلب حاضر بر می آید برآنیم تا در مطلب حاضر به تحلیل و بررسی تحمیل اعتبار دلائل بر قاضی بپردازیم. در واقع هدف از نگارش مطلب حاضر، بررسی این امر است که دلائل در چه شرایطی باعث اقناع قاضی و مبنای صدور حکم وی می شود. لذا ابتدا باید مفهوم دلیل به دقت بررسی شده، سپس به تشریح چگونگی تحمیل آن بر قاضی پرداخت.

   

تعریف دلیل:

قانون مدنی تعریفی از دلیل ارائه ننموده است و در نخستین بحث از دلائل در ماده 1257 هر کس را که مدعی حقی باشد، ملزم نموده تا نسبت به اقامه دلیل اقدام نماید. (1)

ماده 194 قانون آئین دادرسی مدنی در مقام بیان تعریفی از دلیل بر آمده و بیان می داردد: "دلیل عبارت از امری است که اصحاب دعوا برای اثبات یا دفاع از دعوا به آن استناد می نمایند." (2)

در خصوص تعریف یاد شده در آئین دادرسی مدنی باید گفت: صرف استناد اصحاب دعوی به امری به آن دلیلیت نمی بخشد. بلکه باید از نظر قانون نیز قابلیت استناد داشته باشد. بنا بر این تعریف یاد شده از این جهت مخدوش است. همچنین دلیل فقط در مقام اثبات یا دفاع از دعوی کاربرد ندارد. بلکه در موارد دیگری هم می توان از آن استفاده کرد. قانونگذار در این ماده قصد تعریف دلیل قضائی را دارد. یعنی دلیلی که در مقام اقامۀ دعوا یا دفاع از آن مورد استناد قرار می گیرد. (3) در حقوق، دلیل در دو مفهوم به کار گرفته می شود: نخست، در مفهومی اخصّ، به هر وسیله ای گفته می شود که در قانون، پیش بینی شده و در مرجع قضاوتی سبب اقناع وجدان دادرس، به واقعیت امر مورد ادّعا شود. دوّم در مفهومی اعمّ، عمل فراهم آوردن وسائلی است که وجدان دادرس را اقناع می نماید. (4)

 

ورود به  بحث:

دعوائی که در دادگاه مطرح می شود، بی شک برای تحصیل حقی است که یا از سوی خواندۀ دعوا تضییع شده یا از سوی وی مورد انکار واقع گردیده یا در مواردی مثل امور حسبی تنها از باب طیّ تشریفات قانونی اقامه شده ولی در هر حال در همه موارد، یکی از لوازم طرح دعوا، ارائۀ دلیل است. آنچه مسلم است و در ماده 1257 قانون مدنی نیز بدان تصریح گردیده آن است که بار اثبات هر امری در جریان دعوا بر دوش مدّعی آن است. امّا دلیلی که خود محل نزاع بین طرفین است، عمدتا در دعاوی ماهوی مطرح شده و خود پایه و اساس استقرار یا تزلزل حق مورد ادعای خواهان قرار می گیرد.

حق، دارای دو مرحله است: مرحله ثبوت و آن وجود واقعی حق است و مرحله اثبات و آن نمایاندن وجود آن در مرحله دادرسی می باشد. گاه دارندۀ حق، به وسیله ابراز دلیل وجود آن را به دادرس می نمایاند. یعنی اثبات می کند و گاه دیگر دلیل بر این امر ندارد و مانند کسی خواهد بود که اصلا حقی ندارد. در این صورت با وجود حق در مرحله ثبوت، دارندۀ حق نمی تواند آن را اثبات کند. بالعکس گاه دیگر مدّعی با نداشتن حق در واقع، ادله ای ابراز می دارد و می نمایاند که دارای حق است. در این صورت با نبودن حقی برای مدعی در مرحله ثبوت، مدعی وجود آن را در دادگاه وانمود می کند و آن را اثبات می نماید.(5)

 

 

قانون حاکم بر ادله

در رسیدگی به دلائل ابرازی از سوی طرفین، شناسائی قانون حاکم بر آن اهمیّت فراوانی دارد. زیرا دادرس پس از تشخیص اینکه چه قانونی بر دلیل ابراز شده حاکم است، می تواند در درجۀ اوّل اعتبار یا بی اعتباری دلیل را تشخیص و سپس آن را مبنای صدور حکم خود قرار دهد. در واقع دلائلی که از نظر قانون معتبر شناخته شود، یقین دادرس را نیز برانگیخته و اعتبار خود را بر دادرس تحمیل می نماید. قانون آئین دادرسی مدنی در مواد 195 و 196 خاصّه به بحث پیرامون قانون حاکم بر  دلیل ابرازی از سوی طرفین پرداخته است. ماده 195 مقرر می دارد: "دلائلی که برای اثبات عقود یا ایقاعات یا تعهدات یا قراردادها اقامه می شود تابع قوانینی است که در موقع انعقاد آن ها مجری بوده است. مگر اینکه دلائل مذکور، از ادلۀ شرعیّه ای باشد که مجری نبوده و یا خلاف آن در قانون تصریح شده باشد." مبنای حکم این مادّه آن است که هرگاه شخصی یک عمل حقوقی انجام می دهد با توجه به مقرّرات حاکم در زمان انجام عمل، اقدام به آن می نماید. بنا بر این حق مکتسبه ای برای وی ایجاد می شود و همیشه از مقرّرات زمان انعقاد عمل، بهره مند خواهد شد. در مورد آمره یا تکمیلی بودن حکم مذکور در ماده 195 تصریحی وجود ندارد و تکمیلی بودن آن با قواعد اثبات، سازگارتر است. (6)

در ادامۀ بحث مزبور نیز ماده 196 قانون آئین دادرسی مدنی مقرر می دارد: "دلایلی که برای اثبات وقایع خارجی از قبیل ضمان قهری، نسب  و غیره اقامه می شود تابع قانونی است که در موقع طرح دعوا مجری می باشد." منظور از وقایع خارجی، وقایعی است که در خارج اتفاق می افتد و قانونگذار اثری بر آن مترتب می سازد بدون اینکه ترتیب اثر، متوقف بر دخالت ارادی اشخاص در تحقیق آن ها باشد. (7)

 

 

دلیل و نقش اصحاب دعوا

هرگاه گفتگو از دلیل و نقش اصحاب دعوا می شود، قاعدۀ «البینه علی من ادّعی» به ذهن متبادر می شود. بر پایۀ قاعدۀ مزبور ، مدّعی باید ادّعای خود را اثبات نماید. تفاوتی نمی نماید که خواهان یا خواندۀ دعوا باشد. بنابراین فراهم آوردن دلیل بر عهدۀ مدّعی و یا به تعبیری دیگر، بار دلیل بر دوش مدّعی است. (مادّۀ 197 قانون آئین دادرسی مدنی) مدّعی هر یک از اصحاب دعوا است که اظهار او خلاف اصل باشد و یا خلاف امری باشد که قانونگذار ، وجود آن را فرض نموده است. اظهار، اگر خلاف امر اثبات شده ای باشد نیز ادّعا شمرده می شود. اجرای دقیق قاعدۀ "بار دلیل بر دوش مدعی است" نه تنها شناسائی مدعی را در هر دعوائی شناسائی می نماید بلکه باید مشخص شود این موضع او تا کجا ادامه دارد. چون از آن پس طرف اوست که مدّعی شمرده می شود. آنچه مسلم است مدّعی، علی القاعده مکلف است تمام امور موضوعی را که وجود حق ادعائی مشروط به آن ها است، اثبات نماید. بنا بر این برای مثال متعهّدلهی که انجام تعهّد را درخواست می نماید، نه تنها وجود تعهد بلکه محتوای آن را باید اثبات نماید. در مقابل، متعهد اگر اظهار نماید که برائت یافته است باید انجام تعهد یا هر امری را که سبب سقوط تعهد او شده اثبات کند. (8)

مدعی مکلف نیست در ذهن قاضی نسبت به صحت ادعای خود اطمینانی مطلق به وجود آورد. اطمینانی که ایجاد آن معمولا غیر ممکن است. زیرا از یک سو ادله حتی اقرار و سند که به عنوان راه های اثبات درجۀ نخست شمرده می شود، همواره حاشیه ای از تردید را باقی می گذارند. از سوی دیگر در بیشتر موارد، اثبات امری که وضعیت حقوقی مورد اختلاف را به وجود آورده ممکن نیست و مدّعی، امور جانبی یا مرتبط را اثبات می نماید تا دادرس وضعیت حقوقی مزبور را احراز نماید. از این رو کافی دانسته شده که مدّعی در ذهن قاضی نسبت به صحّت ادعای خود، ایجاد ظن معتبر نماید. ظن معتبر حالتی فراتر از شک و فروتر از علم (یقین) است. زیرا اگرچه دو احتمال وجود دارد، اما برخلاف حالت شک که طرفین احتمال، مساوی است، در ظن معتبر یکی از طرفین احتمال قوی تر از طرف دیگر است به گونه ای که موجب اقناع وجدان می شود. شک و  حتی ظنّ معتبر با علم و یقین تفاوت دارد. زیرا یقین حالتی است که احتمال خلاف آن وجود ندارد. لازم نبودن ایجاد اطمینان مطلق و یقین در قاضی، افزون بر آن به این علت است که امری که باید اثبات شود به عناصر متعددی تجزیه می شود که مدعی معمولا نمی تواند تمامی آن عناصر را اثبات نماید بلکه کافی است که از بین آن ها عناصری را مسلم جلوه دهد تا ظنّ معتبر نسبت به صحت ادعا در قاضی به وجود آید. نکته ای که اهمیت امارات قضائی را بارز می نماید. (9)

اما دلیلی که ابراز می شود باید چه خصوصیاتی داشته باشد؟ آنچه که بدیهی است دلیل برای آن که معتبر شناخته شده و بتواند خود را بر دادرس نمایانده و بر  او تحمیل کند باید شرایطی را که در قانون برای معتبر شناختن آن لازم دانسته شده است، را دارا باشد. قانون مدنی و آئین دادرسی مدنی در مقام بیان و تشریح کیفیات اقسام ادله، برای هریک شرایطی را بیان نموده است. برای مثال، برای شهادت شاهد کیفیاتی را مقرر نموده و تصریح نموده شاهد باید خود، ویژگی هائی را داشته باشد یا برای موارد مختلف تعداد شهود مختلفی تصریح گردیده، باید طبق ضوابط یادشده عمل نمود تا بتوان دلیل ابرازی را معتبر دانست و انچه که مسلم است دلیلی که به لحاظ قانونی شرایط مقرر را نداشته باشد، فاقد اعتبار بوده و قدرت تحمیل بر دادرس را نیز نخواهد داشت.

 

 

ارزیابی دلائل توسط دادرس

پس از بیان مطالب یادشده که جملگی در بیان روند ارائه دلائل به دادگاه و قانون حاکم بر آن بوده است، اینک پا در مرحله جدیدی می گذاریم و آن ارزیابی ادله و نقش و جایگاه دادگاه در این مرحله است. در ابراز ادله از سوی هر یک از طرفین بی گمان، اصلی ترین مرحله، ارزیابی آن است. زیرا پس از ارزیابی ادله از سوی دادرس است که اعتبار یا عدم اعتبار ادله مشخص شده و در نهایت موجب ذی حقی یا بی حقی ارائه کنندۀ آن خواهد شد.

در ارزیابی دلیل دادگاه به اثر اقناع کنندۀ آن در اثبات رویداد طرح شده می پردازد و به عنوان مثال سندی را که به دادگاه تقدیم شده برای اثبات گفتگوهای دو طرف قانع کننده می یابد. (10)

در جریان رسیدگی، دادگاه باید درستی یا نادرستی ادّعاهائی را که هر یک از طرفین، مطرح نموده اند، تشخیص دهد تا بتواند رای قاطع صادر نماید. آرائی که در امور حقوقی صادر می شوند، علی القاعده جنبۀ خصوصی دارد. بدین معنا که تنها به اصحاب دعوا و یا قائم مقام آن ها در ظاهر سود و زیان می رساند و حقوق خصوصی طرف ذی حق را تامین می کند و جز در موارد نادری مانند حکم ورشکستگی به حقوق دیگران سرایتی ندارد و دست کم جنبۀ عمومی ندارد.  در نتیجه، طرفین معمولا تکالیف خود را در ارتباط با ادله در زمان مناسب انجام داده و حقوق خود را در این زمینه نیز اعمال می نمایند و دادگاه با توجه به ابتکار، اقدام، سکوت اصحاب دعوا و...  با به کار بردن ادلۀ آن ها بی آنکه نیازی به دخالت موثر در پیدا کردن دلیل داشته باشد، درستی یا نادرستی ادعاها و اظهارات را در محدودۀ محتویّات پرونده تشخیص داده و معمولا با صدور حکم، فصل خصومت می نماید. (11)

به موجب مادّۀ 200 قانون آئین دادرسی مدنی، رسیدگی به دلائلی که صحّت آن بین طرفین مورد اختلاف و موثر در تصمیم نهائی باشد، در جلسۀ دادرسی به عمل می آید. مگر  در مواردی که قانون طریق دیگری معیّن کرده باشد. بنا بر این رسیدگی به دلیل به مفهومی که در مادۀ مزبور آمده مستلزم این است که صحّت آن بین طرفین مورد اختلاف باشد. پس، یکی از وظایف دادگاه تشخیص درستی یا نادرستی دلیلی است که درستی آن مورد اختلاف طرفین باشد و البته این امر خود، در صورتی است که دلیل مزبور موثر در تصمیم نهائی باشد. رسیدگی به دلائل به صراحت همین ماده، در جلسۀ دادرسی به عمل خواهد آمد.

پس آن چه که پس از ابراز دلیل باید مورد توجه قرار گیرد، ارزیابی دلیل توسّط دادرس است. "ارزیابی دلیل عبارت از این است که دادرس آن را به دقت بررسی نماید تا بتواند قانع شدن یا نشدن خود را نسبت به تحقق امر ادعائی مربوط، اعلام کند."(12)

ارزیابی دلیل را با پذیرش آن نباید اشتباه کرد. در اقدام نخست دادگاه با اعلام پذیرش نوعی دلیل و موثر دانستن آن به شناخت اثر ان در وجدان خویش می پردازد. مثلا مدعی برای اثبات تصرف خود در ملکی به شهادت همسایگان استناد می کند. دادگاه با صدور قرار تحقیق از گواهان، آن را می پذیرد و موثر در دعوا اعلام می کند. ولی پس از استماع شهادت آن را کافی برای احراز تصرف نمی بیند. بنا بر این باید گفت که ارزیابی، تحلیل ماهوی دربارۀ دلیل پذیرفته شده است. برعکس در پذیرش یا رد دلیل، دادرس به اثر روانی آن بر خود نمی پردازد و دلیل را به استناد گذشتن موعد تقدیم آن یا موثر نبودن در دعوا یا حکم قانون نمی پذیرد و وارد رسیدگی به مفادّ آن نمی شود. (13)

اختیار ارزیابی دلیل از صلاحیّت های انحصاری دادرس است و او نمی تواند این وظیفه را برعهدۀ کارشناس یا اشخاص دیگری واگذار کند. کارشناس و معاینه کنندۀ محل و مامور تحقیق در نیابت قضائی، امنا و یاوران دادگاهند کسانی که معلومات و ارکان تحلیل نهائی را در اختیار دادرس می گذارند تا او نتیجه نهائی را بگیرد. ربط منطقی داده ها و نفوذ قرائن موافق و مخالف با دادرس است. چرا که قناعت وجدان او آخرین سخن را می گوید و به تصمیم نهائی منتهی می شود. (14)

درخصوص تحمیل اعتبار دلائل بر قاضی باید گفت: کسی که ادعای وجود حقی را نموده باید آن را با استناد به یکی از ادلّۀ مصرّحه در قانون مدنی و آئین دادرسی مدنی نزد قاضی اثبات نماید.این امر از قاعدۀ "البینه علی من ادّعی" استنباط می شود. اما مادّۀ 199 آئین دادرسی مدنی در ادامه بحث پیرامون کلیّات ادله، بیان می دارد: در کلیۀ امور حقوقی دادگاه علاوه بر رسیدگی به دلائل مورد استناد طرفین دعوا هرگونه تحقیق یا اقدامی که برای کشف حقیقت لازم باشد، انجام خواهد داد.  این ماده در مقام تعدیل قاعدۀ منع دادرس از تحصیل دلیل در قانون جدید آئین دادرسی مدنی تصویب شده و سابقۀ تقنینی در قانون قدیم آئین دادرسی مدنی و قانون اصول محاکمات حقوقی ندارد.

اصل بر آن است که ادله ای که طرفین ارائه می دهند باید آزادانه مورد بررسی و ارزیابی دادرس قرار گیرد. اما در مواردی استثنائا دلائل به دادرس تحمیل می شود. هرچند اقناع وجدان به وجود نیاورد. مانند مفاد سند رسمی که به حکم مادۀ 73 قانون ثبت اسناد و املاک باید دادگاه به آن توجّه کند. (15)

پس از ارزیابی ادله، نوبت به صدور حکم می رسد. در این مرحله دادرس باید با توجه به دلائل موجود در پرونده دلائلی که به لحاض وجود بار اثباتی به وی تحمیل گردیده است- اقدام به صدور رای نماید.

رای دادگاه باید به استناد ادلۀ قانونی موجود در پرونده با لحاظ توان اثباتی آن ها صادر شود و دادرس نمی تواند به علمی که خارج از پرونده دست یافته در قضاوت عمل کند. مادۀ 1335 قانون مدنی نیز علم دادرس را در صورتی معتبر می داند که بر مبنای اسناد یا امارات باشد. (16)

 

 

نتیجۀ بحث

آنچه که از جمیع مطالب یادشده می توان دریافت نمود این است که:

1- بار اثبات دلیل بر دوش مدّعی آن است. پس کسی که ادعائی را برای احقاق حق خود مطرح می نماید باید برای اثبات ادعای خود دلیلی ارائه نماید.

2- اما چه دلیلی در اثبات دعوا به مدعی کمک خواهد کرد؟ قطعا اصلی ترین شرط برای اینکه دلیلی به اثبات ادعائی کمک کند معتبر بودن آن است. یعنی جمیع شرایطی را که به موجب قانون برای معتبر شناخته شدن یک دلیل لازم شمرده شده است در آن وجود داشته باشد. مثلا اگر دلیل ادعای شخصی شهادت شهود یا سند رسمی باشد، شهادت یا سند مزبور باید دارای شرایطی باشد که در قانون برای صحّت اعتبار آن بدان تصریح شده است. دلیلی معتبر خواهد بود  که خود را بر دادرس تحمیل نموده و دادرس را ناگزیر نماید تا  آن را مبنای صدور حکم خود قرار دهد.

3- به موجب مادّۀ 199 قانون آئین دادرسی مدنی، دادگاه در امور حقوقی می تواند در رسیدگی پای را از توجّه به دلائل ابرازی از سوی مدعی فراتر گذاشته و می تواند هرگونه تحقیق یا اقدامی را که برای کشف حقیقت لازم باشد، انجام دهد.

 

 

منابع:

1-   قانون مدنی

2-   قانون آئین دادرسی مدنی

3-   محشای قانون آئین دادرسی مدنی دکتر عباس زراعت . ویراست دوم. ص 455 ش 2

4-   دگتر شمس آئین دادرسی مدنی ج 3 ش 143

5-   دکتر سید جسن امامی حقوق مدنی ج 6 ص 13

6-   محشای قانون آئین دادرسی مدنی دکتر عباس زراعت . ویراست دوم. صص 459-460 شش. 2 و 5

7-   همان منبع ص 460 ذیل ماده 196 ق.آ.د.م. ش 3

8-   دکتر شمس آئین دادرسی مدنی ج 3 شش 172و 175

9-   همان منبع ش 179

10-دکتر کاتوزیان. اثبات و دلیل اثبات. ج 1 ش 32.

11-دکتر شمس. آئین دادرسی مدنی ج 3 ش 180

12-همان منبع، ش 181 مکرر.

13- دکتر کاتوزیان. اثبات و دلیل اثبات. ج 1 ش 30

14- همان کتاب ش 34

15- محشای قانون آئین دادرسی مدنی دکتر عباس زراعت . ویراست دوم. ص 464 ش 5

16- دکتر شمس آئین دادرسی مدنی ج 3 ش211


۰۹ آبان ۹۷ ، ۱۵:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

حق الناس

همه ما واژه حق الناس را زیاد شنیده ایم. واژه ای که برخواسته از فرهنگ و تعالیم دینی ما است. هر جا که از دست و زبان و عمل کسی ناراحت می شویم در بین حرفهایمان یک سر از اسباب ایجاد ناراحتی مان را به حق الناس ربط داده و خود را طلبکار فرد مقابل می دانیم که چرا فلانی چنین و چنان کرد؟ 

  

اما واقعیت حق الناس چیزهای دیگری هم هست و نمی توان به همین اکتفا کرد:

1- ما نیز میتوانیم با گفتار و رفتار خود زمینه ساز ایجاد حق برای دیگران شده و حق الناسی را بر دوش خود قرار دهیم. غیبت، دروغ، تهمت، تحقیر و تضییع حقوق مالی افراد تنها شاخصهائی از ایجاد حق الناس است. یعنی شخص بنده نوعی با غیبت و دروغگوئی راجع به دیگری برای وی ایجاد حق میکنم. با تضییع هر حق مالی از فرد حق الناسی را بر گردن خود قرار می دهم مثلا با کم کاری در محیط کارم خود را بدهکار مراجعین و کارفرمایم می کنم. از تلفن و لوازم التحریر و سایر امکانات اداری که برای انجام کار اداری و حل مشکلات مردم در اختیارم قرار گرفته سوء استفاده می کنم. در صف تاکسی و اتوبوس و مترو و بانک و... رعایت نوبت افراد جلوتر از خودم را نمی کنم. در اموری مثل ازدواج و یا مهمانی ها یا عزاداری ها با سختگیری های زیاد و ایجاد رسوم مختلفی که ریشه ای در دین و فرهنگ مردم ندارد برای دیگران ایجاد سختی و دشواری می کنم. و....

 

2- وقتی حقی ایجاد شود پس مطالبه آن هم ممکن است اما چه زمان؟ اگر در این دنیا صاحب حق از وجود آن مطلع شده و آن را طلب کرده و بدان برسد که هیچ. اما اگر موکول به دیار باقی شود کار سخت آغاز می شود و آن جبران در دیاری است که پول و مالی با خود همراه نداریم و تنها چاره آن بخشیدن حسنات خود به صاحب حق یا بردوش گرفتن گناهان اوست و چه کار سخت و دشواری است....

۰۹ آبان ۹۷ ، ۱۴:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

شبهات سود معین در مضاربه‌های بانکی

یکی از ویژگی‌های اساسی عقد مضاربه اشاعه طرفین در سود و زیان حاصل از فعالیت تجاری است، به نحوی که هر کدام از آنها به نسبتی که در ابتدای عقد بر آن توافق می‌کنند، در سود به دست آمده شریک باشند و عامل به عنوان امین مالک تمام تلاش خویش را به کار ببندد تا سرمایه وی را در عملیاتی سودآور به کار گیرد.
  
بر خلاف بانکداری متعارف و مرسوم که بر مبنای عقد قرض و دریافت بهره از متقاضیان استوار است، در بانکداری اسلامی، بانک می‌تواند ضمن انعقاد انواع عقود اسلامی در قالب ارائه تسهیلات، در سود و زیان حاصل از فعالیت‌های تجاری با مشتریان خود نیز سهیم شود. این امر سبب می‌شود که بانک وارد فعالیت‌های سرمایه‌گذاری شود و به وکالت از سپرده‌گذاران، وجوه آنان را در انواع فعالیت‌های تجاری به کار گیرد. بدین ترتیب بانک اسلامی در قامت یک بازرگان ظاهر می‌شود و دیگر نمی‌توان آن را یک واسطه وجوه صرف دانست.

نقش برجسته بانک اسلامی در رونق فعالیت تجاری انکار‌ناپذیر است. بنا بر این که ورود به عرصه فعالیت‌های اقتصادی مستلزم در اختیار داشتن حداقلی از منابع و امکانات است. بانک یکی از تامین‌کنندگان اصلی منابع مورد نیاز فعالان اقتصادی است و با استفاده از عقود اسلامی موجود، تسهیلاتی را در اختیار متقاضیان قرار می‌دهد؛ اما در عین حال ابزارهای نظارتی کافی برای پایش عملکرد تسهیلات گیرندگان را در اختیار ندارد.

نحوه عملکرد بانک‌ها و قراردادهای منعقده در خصوص سود مضاربه بانکی این تصور را ایجاد می‌کند که عمل حقوقی واقع شده مضاربه مورد نظر قانون مدنی نیست. ممکن است گفته شود که توافق میان عامل و بانک یک ماهیت حقوقی خاص را در عالم اعتبار به وجود آورده است که آثار منحصر به فرد خود را دارد. اگر این آثار به رسمیت شناخته نشوند و اثر حقوقی مورد نظر طرفین بر آن بار نگردد، استحکام نظام معاملات در معرض خطر قرار می‌گیرد. از طرف دیگر ممکن است استدلال شود که معاملات باید در چارچوب‌های مشخص شرعی و قانونی منعقد شوند و بنابراین اگر عنوان این عمل حقوقی را مضاربه بدانیم، تمام مقرراتی که قانون مدنی و پیش‌تر از آن شرع مقدس تعیین کرده است باید رعایت گردد در غیر این صورت عمل حقوقی واقع شده باطل و در فرض ما به جهت ربوی بودن فاقد هر گونه اثر حقوقی است.

علیرغم تمام مباحث حقوقی و استدلال‌های متعددی که پیرامون سود معین در مضاربه بانکی مطرح می‌شود، بانک‌ها با در نظر گرفتن رسالت حفظ سپرده‌های مشتریان خود و مصون نگاه داشتن این وجوه از هرگونه نقصان احتمالی، روشی را انتخاب کرده‌اند و عقد مضاربه‌ای را واقع می‌سازند که تا حدودی احکام متفاوت از آنچه قانونگذار برای این عقد در نظر گرفته است، دارد.

در میان فقها و حقوقدانان راجع به مشخص نمودن سود معین در عقد مضاربه نظرات مختلفی مطرح شده است؛ اما نظر مشهور فقها و حقوقدانان چنین شرطی را باطل و مبطل و یا صرفا باطل می‌دانند. این در حالی است که تحلیل‌های اقتصادی رویه بانک‌ها مبنی بر تعیین سود معین را تایید می‌کنند. با مدنظر قرار دادن دو عنصر اساسی عقلانیت و کارآیی در عملکرد بانک‌ها، در نظر گرفتن سود معین در مضاربه، رویکرد نسبتا کارآمدی به حساب آمده و منفعت بیشتری نسبت به فرض اشاعه سود، نصیب بانک‌ها‌‌ می‌سازد. این در حالی است که ذات عقد مضاربه، تجارت کردن و سپس اشاعه در سود و زیان است. بنا بر این، شرطی که سود را به نحو قطعی تعیین می‌کند، شرطی باطل است که سبب بطلان عقد می‌شود در چنین شرایطی با توجه به این که توافق معتبری در خصوص نحوه تقسیم سود وجود ندارد، تمام منفعت تجارت به تبعیت از عین، برای مالک سرمایه است و عامل صرفا مستحق دریافت اجرت‌المثل خویش می‌باشد.

بدین ترتیب از یک طرف تحلیل‌های اقتصادی عملکرد بانک‌ها در تعیین سود معین در عقد مضاربه را تایید می‌کند و از طرف دیگر تحلیل‌های حقوقی، نتیجه درج چنین شرطی را بطلان شرط و عقد می‌دانند. بنا براین لازم است تدبیری اندیشیده شود تا برآمد آن، هم جهت شدن نظام حقوقی و اقتصادی باشد؛ زیرا نظام حقوقی و نظام اقتصادی بریکدیگر تاثیر متقابل دارند. بدین ترتیب نتایج تحلیل‌های حقوقی و اقتصادی و پذیرش واقعی نتیجه حاصل از عقود موجود در نظام بانکداری اسلامی، نیازمند فراهم ساختن شرایط، چارچوب‌ها و ساختارهای لازم است. در واقع، انعقاد و اجرای عقد مضاربه به منظور اعطای تسهیلات بانکی به صورتیکه از لحاظ حقوقی صحیح باشد و از نظر اقتصادی نیز منطقی باشد، مستلزم فراهم ساختن بسترهای بانکداری اسلامی در یک جامعه و اقتصاد سالم است. بانکداری اسلامی زمانی به شیوه کارا قابل اعمال است که میزان تورم اندک بوده و فعالیت‌های اقتصادی در یک فضای شفاف و قابل پیش بینی، بازده معقول داشته باشند.

از این بحث می‌توانیم اینگونه نتیجه‌گیری کنیم که حل این مساله نیازمند تغییرات ساختاری و فراهم آوردن زمینه‌های بانکداری اسلامی است تا عقود مورد استفاده در این قسم از بانکداری، به شیوه کارا، آثار خود را ایجاد کنند. در این حالت نتایج حاصل از بررسی‌های حقوقی و اقتصادی بر یکدیگر منطبق خواهد شد و بهره‌مندی بانک از سود حاصل از مشارکت واقعی نیز موثر خواهد بود. بدین ترتیب بانکداری اسلامی با تصور حذف ربا از عقود بانکی رخ نمی‌دهد و برای اجرایی شدن آن باید زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی لازم نیز فراهم باشد و با دیدی جامع تمامی عوامل و ابزارهای مورد نیاز در این راستا فراهم شوند. در این شرایط عقد مضاربه نیز خواهد توانست، در عین انطباق با قواعد حقوقی، کارکرد اقتصادی مناسبی از خود نشان دهد.

نقل از: تبیان
منبع: شبکه اجتهاد

۰۹ آبان ۹۷ ، ۱۴:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

قضاوت و دادرسی به سبک و سیاق علوی

 شیخ صدوق در کتاب «من لا یحضره الفقیه» نقل می‌کند: روزی مردى در زمان خلافت امیرالمؤمنین بر ایشان وارد شد و چند روزى میهمان آن حضرت بود.  

آنگاه دعوائى با کسى عنوان کرد و از حضرت استعلام حکم نمود در صورتى که قبلاً یعنى روز اول عنوان نکرده بود.

حضرت امیر (ع) فرمود: آیا تو با کسى مخاصمه اى دارى و به شکایت آمده اى؟ گفت: آرى، حضرت فرمود: از نزد ما برو، زیرا رسول خدا(ص) نهى فرمود از اینکه یکى از طرفین دعوى بدون حضور دیگرى میهمان قاضى باشد.

۰۹ آبان ۹۷ ، ۱۴:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

قراربازداشت موقت

بازداشت به معنای منع، ممانعت، جلوگیری، توقیف و حبس آمده است و در اصطلاح بازداشت به معنی سلب موقّت آزادی تن یا مال اشخاص به دلایل قانونی و به دستور مقام صلاحیت­دار است. بازداشت به معنی حبس نیست چون حبس شخص به صورت قانونی و در زمان مشخّص و به حکم نهایی و قطعی دادگاه به عمل می­آید.در آیین دادرسی کیفری قرارها به دو دسته تقسیم می­شوند: قرارهای اعدادی و قرارهای نهائی. قرارهای نهائی آنگاه صادر می­شود که بازپرس پس از اتمام تحقیقات مقدماتی اقدام به صدور آنها می­کند که عبارتند از موقوفی تعقیب،منع تعقیب و مجرمیت. قرارهای اعدادی یا مقدماتی قرارهائی هستند که پرونده را جهت رسیدگی یا متوقف ساختن جریان آن آماده می­سازد. هدف از صدور قرارهای اعدادی تکمیل تحقیقات و نهایتاً رسیدگی و صدور حکم می­باشد، صدور این قرارها موجب می­شود متهم در مواقع لزوم حاضر شده و به سوالات بازپرس و قاضی تحقیق پاسخ دهد. یکی از این قرارها، قرار بازداشت موقّت است که جزء شدیدترین انواع تأمینی است که قاضی تحقیق می­تواند متهم را به تحمّل آن مجبور سازد. منظور از بازداشت موقّت در توقیف نگاه داشتن متهم در طول تمام یا قسمتی از جریان تحقیقات مقدماتی است که امکان دارد تا خاتمه­ی دادرسی و صدور حکم نهایی و شروع به اجرای آن ادامه یابد.
 معایب بازداشت موقت
1. این قرار برخلاف اصل برائت است؛ زیرا سبب می­گردد که متهمی که هنوز مجرمیت او ثابت نشده و در پناه اصل برائت قرار دارد، قبل از صدور حکم محکومیت در شرایطی قرار گیرد که در صورت احراز مجرمیت و صدور حکم به مجازات در آن شرایط قرار خواهد گرفت (زندان). بدین ترتیب، سلب آزادی متهم که ممکن است نتیجه محکومیت وی باشد، در مرحله­ی قبل از ثبوت مجرمیت او بر خلاف اصل برائت به شمار می­رود.
2. سلب آزادی متهم در اثر بازداشت موقّت موجب لطمه به حیثیت، اعتبار و موقعیت اجتماعی اوست که به راحتی جبران پذیر نخواهد بود. اگر با صدور سایر قرارهای تأمین ممکن است که بستگان و نزدیکان متهم از پرونده­ی کیفری طرح شده در مورد او مطلع نگردند اما با صدور قرار بازداشت و اعزام متهم به بازداشتگاه، سایرین از غیبت او و پرونده‌ای که وی در آن متهم گردیده مطلع خواهند شد.
3. تأثیر منفی این قرار بر ذهن قاضی صادر کننده و تسهیل صدور حکم محکومیت متهم است. در عمل گاه برخی قضات در هنگام بررسی کفایت امارات و قرائن ارتکاب جرم توسط متهم نسبت به صدور شدیدترین قرار تأمین در مورد او در مرحله‌ی تحقیقات مقدماتی بی­تفاوت نیستند و این امر در ارزیابی دلایل و قرائن مجرمیت و بی‌گناهی متهم دخالت داده و چنین کسی را نسبت به کسی که بازداشت نبوده راحت‌تر مجرم می­پندارند.
4. سلب آزادی متهم در اثر بازداشت موقّت برخلاف اصل برابری سلاح­ها است که امروزه از اصول شناخته شده در آئین دادرسی کیفری به شمار می­آید. به موجب این امر دو طرف دعوای عمومی یعنی متهم و مقام تعقیب باید در جریان رسیدگی از وسایل و امکانات برابر برخوردار باشند تا بتوانند در شرایط مساوی از موضع خود دفاع کنند در حالی که در یک طرف دادستان با تمام امکانات کافی قرار دارد و طرف دیگر متهم با قرار بازداشت روانه زندان شده است.
 مزایای قراربازداشت موقّت
1-    بازداشت موقّت موثّرترین وسیله برای دستیابی به متهم و تضمین حضور او در مواقع لزوم نزد مرجع قضائی است. هر زمانی که به حضور او نیاز باشد، با اعلام روز و ساعت حضور او به مقامات بازداشتگاه وی، تحت الحفظ نزد مرجع قضایی احضار کننده آورده خواهد شد.
2-    جلوگیری از تبانی متهم با سایرین و یا فراری دادن متهمان دیگر از طریق آگاه ساختن آنها از تعقیب کیفری و روند پرونده است.
3-    جلوگیری از اعمال فشار او (متهم) نسبت به آسیب دیده و شهود است. در برخی موارد متهم برای متقاعد ساختن شاکی به استرداد شکایت خود و یا منصرف نمودن شهود از ادای شهادت علیه او، دست به اقداماتی برای تحت فشار قراردادن آنها می­زند تا از اثبات اتهام خود جلوگیری به عمل آورد.
4-    بازداشت موقّت گاه وسیله‌ای برای تأمین امنیت خود او ومصون نگاه داشتن وی از انتقام بزه دیده یا بستگان اوست.
به نظر می‌رسد با تلفیق نظر موافقان و مخالفان قرار بازداشت موقّت، نتیجه این باشد که ما نمی‌توانیم بپذیریم که از صدور بازداشت موقت باید به طور مطلق خودداری گردد، چه آزاد گذاشتن متهم به طور مطلق آثار و تبعات منفی فراوانی دارد ، چه بسا متهم در زمان آزادی مرتکب جرم دیگری گردد یا موفق به فرار گردد و یا شاکی خصوصی در صدد انتقام برآید و نه طرفدار افراط و زیاده روی در صدور آن هستیم چرا که نتیجه‌ای جز تضییع حقوق و آزادی متهمان و ستیز با حق دفاع آنان ندارد. بنابراین در صدور این قرار باید دقّت کافی به عمل آید.
قرار بازداشت موقّت اختیاری
در ماده 32 موارد صدور قرار بازداشت موقّت ذکر شده است به موجب این ماده و در موارد ذیل هرگاه قراین و امارات موجود دلالت بر توجه اتهام به متهم نماید، صدور قرار بازداشت موقّت جایز است.
‌أ)       جرائمی که مجازات قانونی آن اعدام، رجم، صلب و قطع عضو باشد.
‌ب)  جرائم عمدی که حداقل مجازات قانونی آن سه سال حبس باشد.
‌ج)    جرائم موضوع فصل اول کتاب پنجم قانون مجازات اسلامی.
‌د)     در مواردی که آزاد بودن متهم موجب از بین رفتن آثار و دلایل جرم شده و باعث تبانی با متهمان دیگر یا شهود و مطّلعین واقعه گردیده و یا سبب شود از ادای شهادت امتناع نمایند. همچنین هنگامی که بیم فرار یا مخفی شدن متهم باشد وبه طریق دیگری نتوان از آن جلوگیری نمود.
‌ه)     در قتل عمد با تقاضای اولیای دم برای اقامه بیّنه حداکثر به مدت شش روز.
تبصره1:در جرائم منافی عفت چنانچه جنبه شخصی نداشته باشد در صورتی بازداشت متهم جایز است که آزاد بودن وی موجب افساد شود.
 قرار بازداشت موقّت اجباری
برخی موارد قرار بازداشت موقّت اجباری در ماده 35 و برخی دیگر در قوانین خاص مورد اشاره قرار گرفته است در ماده 35 قانون آئین دادرسی در امور کیفری آمده است (در موارد زیر با رعایت قیود ماده 32 این قانون و تبصره­های آن هر گاه قرائن و امارات دلالت بر توجه اتهام به متهم نماید، صدور قرار بازداشت موقّت الزامی است و تا صدور حکم بدوی ادامه خواهد یافت مشروط بر اینکه مدت آن از حداقل مجازات مقرر قانونی جرم ارتکابی تجاوز ننماید.
‌أ)       قتل عمد، آدم ربائی، اسید پاشی و محاربه و افساد فی الارض باشد.
‌ب)  در جرائمی که مجازات قانونی آن اعدام یا حبس دائم باشد.
‌ج)    جرائم سرقت، کلاهبرداری، اختلاس، ارتشا، خیانت در امانت، جعل و استفاده از سند مجعول در صورتی که متهم حداقل یک فقره سابقه قطعی یا دو فقره یا بیشتر سابقه محکومیت غیر قطعی به علت ارتکاب هر یک از جرائم مذکور را داشته باشد.
‌د)     در مواردی که آزادی متهم موجب فساد باشد.
‌ه)     در کلیه جرائمی که به موجب قوانین خاص مقرر شده باشد.
باید توجه داشت در تمامی موارد مذکور در ماده 35 باید قیود مذکور در ماده 32 همان قانون نیز به طور توام موجود باشد بنابراین اگر شرایط ماده 35 فراهم باشد اما قیود مذکور در ماده 32 موجود نباشد قاضی نمی‌تواند قرار مذکور را مورد استفاده قرار دهد.
موارد صدور قرار بازداشت موقّت اجباری در قوانین خاصّ
1-    در جرایم تصرف عدوانی، مزاحمت، ممانعت از حق در صورتی که تعداد متهمان سه نفر یا بیشتر باشد.
2-     در بزه رشوه، هرگاه میزان رشوه از مبلغ دویست هزار ریال بیشتر باشد.
3-    در بزه اختلاس هر گاه میزان آن از یکصد هزار ریال متجاوز باشد.
4-    دراتهامات جرم یا قتل بوسیله چاقو یا هر نوع اسلحه.
5-    در جرایم مربوط به مواد مخدر.
6-    در جرایم مربوط به مواد دارویی تقلبی یا فاسد هر گاه استعمال آنها موجب مرگ یا مرض دایم یا فقدان یا نقض یکی از اعضای مصرف کننده گردد.
7-    در مواردی که شخص یا اشخاصی در منطقه سر حدی مملکت مجاور ایران مرتکب جرمی شده به خاک ایران فرار کند مشروط به تقاضای مامور در سرحدی مملت مجاور و به شرط معامله متقابل.
 
 مقامات صالح برای صدور قرار بازداشت موقّت
در حال حاضر با اصلاحات به عمل آمده در ق ت د ع ا مقامات صالح برای صدور بازداشت موقّت احصاء شده است. به موجب بند ح ماده­ی 3 قانون یاد شده مقام صالح برای صدور قرار بازداشت موقّت، بازپرس می­باشد که البته باید ظرف مدت 24 ساعت این قرار به تأیید دادستان برسد. اما از آنجا که به موجب بند ن و م ماده­ی 3 همان قانون، قانون گذار در غیر جرایم در صلاحیت دادگاه کیفری استان برای دادستان کلیه­ی اختیارات و وظایف بازپرس را قائل شده است. بنابراین دادستان نیز می­تواند در غیر جرایم در صلاحیت دادگاه کیفری استان رأسا قرار بازداشت موقّت متهم را صادر نماید و چناچه دادیار به قائم مقامی دادستان اقدام به صدور قرار مذکور نماید، این قرار به تکلیف بند ز همان ماده باید به تأیید دادستان برسد.
 قواعد حاکم بر بازداشت موقّت
1.     قرار بازداشت موقّت باید موجّه و مستدل باشد و دلایل و مستندات قانونی آن ذکر شود ( ماده­ی 37 ق آ د ک)
2.     قابل اعتراض می­باشد و حق اعتراض متهم باید در قرار ذکر شود (قسمت دوم از بند ن ماده­ی 3 قانون تشکیل دادگاه­های عمومی و انقلاب )
3.     توسل به این قرار باید مبتنی بر ضرورت باشد. ضرورت تحقیق،جلوگیری از تبانی و یا امحای دلایل و یا اعمال فشار بر شهود از سوی متهم. (بند د ماده­ی 32 و صدر ماده­ی 35 و تبصره­ی 2 ماده­ی 32 ق آ د ک)
4.     توقیف متهم تحت عنوان این قرار نباید از مدت معقول یعنی حداقل مجازات قانونی جرم فراتر رود. (قسمت آخر فراز اول ماده­ی 35 ق.آ.د.ک و قسمت آخر بند ط و ماده­ی 3 قانون تشکیل دادگاه­های عمومی و انقلاب)
5.     تجدید نظر در قرار مذکور در موارد مقرر یعنی هر 4 ماه در مورد جرایم در صلاحیت دادگاه کیفری استان و 2 ماهه در سایر جرایم (بند ط ماده 3)
6.     هر ماه یک بار متهم حق دارد، فکّ یا تخفیف آن را از قاضی بخواهد.
7.     جبران خسارت در مورد متهمینی که مدتی تحت قرار مذکور بازداشت بوده و نهایتا بی گناهی آنها ثابت می­شود. (اصل 171 قانون اساسی)
مدت بازداشت موقّت
 از مجموع مواعد فعلی سه موعد برای مدت بازداشت متهم به به چشم می­خورد که هر یک از آنها زودتر حادث شود زمان آزادی متهم فرا می­رسد. مگر اینکه به دلایلی ادمه بازداشت متهم تا موعدی دیگر لازم باشد. این مواعد به شرح زیر می‌باشند.
1. در مرحله نخست حداکثر مدت بازداشت متهم باید دو ماه و درجرایمی که در صلاحیت دادگاه کیفری استان باشد باید چهارماه دانست.
2. موعد دوم رسیدن مدت بازداشت متهم به حداقل میزان حبس پیش بینی شده برای جرم منتسب به او که به بازداشت متهم خانمه می­دهد. به دیگر سخن اگر بازداشت متهم صادر شود و حسب مورد پس از انقضای دو ماه یا چهار ماه قرار مزبور ابقاء گردد تا اینکه طول مدت بازداشت وی به اندازه حداقل مدت حبس جرمی برسد که وی به آن محکوم گردیده است، باید آزاد شود. بدیهی است این موعد فقط در جرایمی که مستلزم مجازات زندان است قابل اعمال می­باشد. اما درهر صورت سازوکار مناسبی برای پایان دادن به بازداشت متهم است. مشروط به آنکه مدت آن از حداقل مدت مجازات مقرردر قانون برای جرم ارتکابی تجاوز نکند.
3. موعد سوم: صدور حکم توسط دادگاه بدوی است که به بازداشت متهم پایان می­بخشد. در مواردی که هیچ یک از مواعد پیشین فرار نرسیده و یا موعد دو ماه یا چهارماهه سپری و قرار تأمین ابقاء شده ولی هنوز مدت بازداشت به میزان حداقل مجازات مقرر برای آن جرم نرسیده باشد با صدور حکم دادگاه مدت بازداشت خاتمه می­یابد. این مصلحت در صدر ماده­ی 35 ق آ د ک پیش بینی شده (در موارد زیر.... صدور قرار بازداشت موقّت الزامی است که تا صدور حکم بدوی ادامه خواهد یافت.)
 پذیرفتن حق اعتراض متهم به قرار بازداشت موقّت
قانونگذار برای مراعات هرچه بیشتر احتیاط، قرار بازداشت موقّت را در این مرحله نیز قطعی نمی‌داند بلکه متهم می­تواند ظرف مدت ده روز به قرار مزبور اعتراض نموده و دادگاه تجدید نظر به این اعتراض رسیدگی می­کند.
 لزوم موافقت دادستان درصدور رفع بازداشت
در صورتی که بازپرس قرار بازداشت موقّت صادر کرده باشد مکلف است ظرف بیست وچهار ساعت پرونده را برای اظهار نظر نزد دادستان ارسال نماید. هرگاه دادستان، با قرار بازداشت به عمل آمده موافق نباشد نظر دادستان متبع است و چنانچه علتی که موجب صدور بازداشت موقّت گردیده است مرتفع شده و موجب دیگری برای ادامه­ی بازداشت وجود نداشت، قرار بازداشت موقّت، با موافقت دادستان رفع خواهد شد. و همچنین در موردی که دادستان تقاضای بازداشت کرده و بازپرس با آن موافق نباشد حل اختلاف حسب مورد با دادگاه عمومی یا انقلاب محل خواهد بود. اگر بین بازپرس و دادستان در فکّ قرار بازداشت موقّت توافق حاصل نشود، پرونده جهت رسیدگی و حلّ اختلاف به دادگاه کیفری فرستاده می­شود تا رفع اختلاف گردد و تا رفع اختلاف متهم در بازداشت می­ماند.
۰۹ آبان ۹۷ ، ۱۳:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

رد دادرس

هرگاه به جهاتی بیم خروج از بی‌طرفی دادرس دادگاهی رود که دعوا به او ارجاع شده، هر یک از اصحاب دعوا حق دارند که او را رد نمایند تا دادرس دیگری به دعوا رسیدگی کند.حتی در مواردی که ایراد رد دادرس طرح نشده باشد، دادرس مکلف است رأساً به آن توجه کند و تعلل وی در این زمینه تخلف انتظامی محسوب می‌شود.
جهات رددادرس 
به موجب ماده 91 ق.آ.د.م. دادرس در موارد زیر باید از رسیدگی امتناع نموده و طرفین دعوا نیز می‌توانند او را رد نمایند:
الف) قرابت نسبی یا سببی تا درجه سوم از هر طبقه بین دادرس با یکی از اصحاب دعوا وجود داشته باشد.
ب) دادرس قیم یا مخدوم یکی از طرفین باشد و یا یکی از طرفین مباشر یا متکفل امور دادرس یا همسر او باشد.
ج) دادرس یا همسر یا فرزند او، وارث یکی از اصحاب دعوا باشد.
د) دادرس سابقاً در موضوع دعوای اقامه شده به عنوان دادرس یا داور یا کارشناس یا گواه اظهارنظر کرده باشد.
ه) بین دادرس و یکی از طرفین و یا همسر یا فرزند او دعوای حقوقی یا جزایی مطرح باشد و یا در سابق مطرح بوده و از تاریخ صدور حکم قطعی، دو سال نگذشته باشد.
و) دادرس یا همسر یا فرزند او دارای نفع شخصی در موضوع مطروح باشند.
موارد رد دادرس منحصر و محدود به موارد ذکر شده در ماده 91 بوده و به هیچ وجه قابل تسری به سایر موارد نیست. زیرا در صورت تعمیم دادن این موارد به مصادیق مشابه، زمینه سوء استفاده قاضی و اصحاب دعوا فراهم می‌شود. بدین معنا که قاضی با وسعت دادن دامنه ماده مذکور، از رسیدگی به پرونده‌های مهم و سخت شانه خالی کند و یا اصحاب دعوا به بهانه‌های واهی پرونده را از شعبه دادگاه به شعبه دیگری منتقل کنند. لازم به ذکر است جهات رد، اختصاص به قضات دادگاه‌های بدوی ندارد و شامل قضات دادگاه تجدیدنظر و دیوان عالی کشور نیز می‌شود.
شیوه رد دادرس و نحوه رسیدگی به ایراد رد
با توجه به حکم عام ماده 87 ق.آ.د.م. مهلت ایراد رد دادرس، همانند دیگر ایرادات، تا پایان اولین جلسه دادرسی است؛ مگر این‌که سبب ایراد متعاقباً حادث شود و به عنوان مثال وصلتی بین دادرس و یکی از اصحاب دعوا در اثنای دادرسی صورت پذیرد. درخواست ایراد رد شکل ویژه‌ای ندارد و بنابراین اگر شفاهی است در صورتجلسه دادرسی نوشته می‌شود و اگر به موجب لایحه یا ضمن لایحه است، ثبت و پیوست پرونده می‌شود.درصورتی‌که طرفین دعوا یا یکی از آن‌ها دادرس را رد کند و دادرس ایراد را قبول نکند، با صدور قرار رد ایراد، رسیدگی به دعوا را ادامه می‌دهد. در صورت قبول ایراد، یا در مواردی که دادرس رأساً از رسیدگی امتناع می‌نماید، باید با ذکر جهت یا جهات رد، قرار امتناع از رسیدگی صادر و رسیدگی به دعوا را به دادرس دیگر محول نماید. چنان‌چه دادگاه فاقد دادرس به اندازه کافی باشد، دادرس پرونده را برای تکمیل دادرسان یا ارجاع به شعبه دیگر نزد رییس شعبه اول ارسال می‌دارد و درصورتی‌که دادگاه فاقد شعبه دیگر باشد، پرونده را به نزدیک‌ترین دادگاه هم‌عرض ارسال می‌نماید. (ماده 92 ق.آ.د.م.)
 تصمیم دادرس درباره ایراد و قطعی بودن آن
صرف ایراد رد و پذیرش دادرس مربوط کافی است که دادرس، قرار امتناع از رسیدگی صادر نماید و لازم نیست دادرس موافقت دادرس دیگری را جلب کند. درصورتی‌که دادرس بدون آن‌که جهت رد محرز باشد از رسیدگی خودداری نماید، مرتکب تخلف انتظامی شده است.
قرار امتناع از رسیدگی قطعی و غیرقابل عدول است. تشخیص صلاحیت هر قاضی با خود اوست. هرگاه دادرس ایراد را قبول و قرار امتناع از رسیدگی صادر نماید، دادگاه مرجوع‌الیه یا دادرس یا دادرسان دیگر مکلف رسیدگی بوده و حق اختلاف در خصوص قبول ایراد را ندارند و نمی‌توانند برای دادرسی که خود را مردود دانسته است، اعلام صلاحیت نمایند. از سوی دیگر اگر دادرس ایراد مطرح شده را وارد ندانسته و آن‌را رد کند، اعتراض ایرادکننده پذیرفته نمی‌شود. با این وجود، هرگاه یکی از اصحاب دعوا دادرس را رد نماید و دادرس علیرغم وجود جهت رد، به رسیدگی ادامه دهد، رأیی که صادر می‌نماید به استناد بند (د) ماده 348 و ماده 371 ق.آ.د.م. در حدود مقررات مربوط، در مرحله تجدیدنظر یا فرجام، حسب مورد، قابل فسخ یا نقض است.
۰۹ آبان ۹۷ ، ۱۳:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

خیانت در امانت

خیانت درامانت در اصطلاح عبارت است از مالی که بوسیله یکی از عقود امانی یا به حکم قانون، نزد شخصی باشد.قانون‌گذار کیفری تعریفی از جرم خیانت در امانت ارائه نداده، لیکن حقوق‌دانان با توجه به مصادیق مذکور در ماده 673 و 674 قانون مجازات اسلامی 1375 خیانت در امانت را به عمل عمدی و بر خلاف امانت امین به ضرر صاحب مال تعریف کرده‌اند.
جرم خیانت در امانت از گذشته‌های دور در جوامع بشری جرم­انگاری شده­است. در اسلام آیات و روایات زیادی وجود دارد که انسان‌ها را به رعایت امانت‌داری و ردامانت سفارش کرده­است.
قران کریم در آیه 58 سوره نساء مردم را به رسانیدن امانت‌ها به صاحبان آنها امر فرموده­ است:
« إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا.... »
 
تاریخچه جرم خیانت در امانت
1. قبل از انقلاب
در ایران عنوان خیانت در امانت برای اولین بار در قانون مجازات عمومی سال 1304 به عنوان یکی از جرایم علیه اموال و مالکیت، جرم و قابل مجازات شناخته شده­است.
ماده 241 قانون مجازات عمومی مصوب سال 1304 مصادیق جرم خیانت در امانت و مجازات آن را تعیین کرده بود.
مصادیق موضوع جرم خیانت در امانت مذکور در این ماده عبارت بود از: اموال، اجناس، امتعه، بلیط‌­های بانک و نوشتجات.
با توجه به مصادیق مذکور در ماده 241 رویه قضایی دادگاه‌های ایران قبل از انقلاب آن بود که خیانت در امانت شامل مال غیر منقول نمی­شود.
 
2. بعد از انقلاب
با تصویب قانون مجازات اسلامی(تعزیرات) در سال 1362مواد 117، 118، 119 به ترتیب جایگزین مواد 239، 240 و 241 قانون مجازات عمومی شد و این مواد را به طور ضمنی نسخ نمود. مقنن با آوردن اصطلاح ابنیه به‌جای امتعه در ماده 119قانون تعزیرات سال 1362 دامنه این جرم را به برخی ازاموال غیر منقول نیز گسترش داد.
در سال 1375 با تصویب قانون تعزیرات قانونگذار در مواد 673و 674 به جرم خیانت در امانت می­پردازد و مقررات ماده 119 قانون مجازات اسلامی سال 61 را نسخ کرده­است.
باتوجه به این مواد، مصادیق موضوع جرم خیانت در امانت در قانون مجازات اسلامی مصوب 1375 عبارتند از: سفید مهر یا سفید امضایی که به او سپرده شده­است یا به هر طریق به دست‌آورده، اموال و اشیاء منقول و غیر منقول، نوشتجات از قبیل سفته و چک و قبض و نظایر آن.
علاوه بر این بعضی از صور خاص خیانت در امانت هم در ماده 673 قانون مجازات اسلامی ذکر گردیده که به عنوان خیانت در امانت به معنای خاص مورد بحث قرار گرفته­است.
 
عناصر تشکیل دهنده جرم خیانت در امانت
جرم خیانت در امانت از سه عنصر: قانونی، مادی، معنوی تشکیل شده‌است.
 
أ. عنصر قانونی جرم
 عنصر قانونی جرم خیانت در امانت ماده 674 ق.م.ا مصوب 1375 می‌باشد.
  
ب. عنصر مادی جرم
 همانگونه که بعضی از حقوق‌دانان، عنصر مادی را متشکل از سه جزء رفتار فیزیکی ، شرایط، و نتیجه حاصله می­دانند ؛ رکن  مادی جرم خیانت درامانت عبارتست از:
 
1.    رفتار فیزیکی
رفتار فیزیکی جرم خیانت در امانت عبارتست از استعمال، تصاحب، تلف و مفقود کردن مال مورد امانت که در ماده 674 بدان اشاره گردیده­است. اگرچه به نظر برخی از حقوق‌دانان تمامی این صور از طریق فعل محقق است و ترک فعل نمی‌تواند عنصر مادی جرم موضوع این ماده باشد لیکن به نظر می­رسد که در مواردی بخصوص تلف مال مورد امانت، ترک فعل نیز می تواند موضوع این ماده باشد.
مراد از استعمال؛ مصرف کردن یا استفاده کردن از مال مورد امانت است؛ برای مثال شخصی اتومبیل خود را به دوستش امانت می­دهد تا در پارکینگ منزل خود از آن نگهداری کند ولی وی از آن برای مسافرکشی استفاده می­کند.
تصاحب در اصطلاح حقوقی تصاحب عبارت است از تملک مال مورد امانت به هر نحو ممکن به قصد احراز مالکیت و تصرف آن.
تصاحب وقتی نمود خارجی می­یابد که همراه با برخورد مالکانه امین با مال مورد امانت باشد، و امین ضمن عدم استرداد مورد امانت، نسبت به آن اعمال آگاهانه­ای به ضرر امانتگذار انجام دهد. همچنین لازم به ذکر است که مالک مال باید مال خود را از امین مطالبه نموده باشد، تا درصورت عدم استرداد مال از سوی امین، جرم خیانت در امانت محقق شود. دیوان عالی کشور در رای شماره 384/9561مورخه1316/2/26 اشعار می‌دارد: " اگر کسی مالی را از دیگری بگیرد که پس از رفع احتیاج رد کند، گرو گذاشتن آن نزد دیگری خیانت در امانت محسوب می­شود."
همچنین امین باید درتصاحب مال، قصد و سوء نیت داشته باشد؛ در صورت عدم سوءنیت، فقط از نظر حقوقی ضامن است.
تلف کردن یعنی نابود کردن یا از بین بردن عمدی مال امانی به هر وسیله ممکن باشد. اتلاف اعم است از تلف کل مال، یا جزء آن.
مفقود کردن یعنی مال را از دسترس مالک خارج کردن با حفظ و بقای عین آن؛ مانند اینکه امین انگشتر مورد امانت را در چاه بیندازد.
 
2.    شرایط و اوضاع و احوال لازم برای تحقق جرم خیانت در امانت
موضوع جرم باید مال یا وسیله تحصیل مال باشد: نتیجه این مطلب این است که در مواردی مثل اینکه کسی فرزند یا اسرار مربوط به زندگی اجتماعی خود را در اختیار دیگری قرار دهد و دریافت کننده خلف وعده کند مورد شمول حکم خیانت در امانت نخواهد بود.
مال به یکی از طرق قانونی به امین سپرده شده و استرداد آن و یا به مصرف معین رسیدنش شرط شده باشد. پس اگر امین مال را بدون اطلاع و بر خلاف میل صاحب مال به دست آورد، عمل او سرقت خواهد بود نه خیانت در امانت. رای شماره 1451 مورخه 30/6/1317 شعبه  5 دیوان عالی کشور این امر را مقرر می­دارد.
علاوه بر این، اصولا تنها عقودی که در آنها استرداد عین شرط است ممکن است منتهی به خیانت در امانت شود، ولی در عقودی همچون قرض و بیع که استرداد عین شرط نیست و یا ازلوازم ذات عقد نیست خیانت در امانت مصداق پیدا نمی­کند.
مال تعلق به غیر داشته باشد در صورتی که امین مالک عین مال سپرده شده به او باشد تصاجب مال توسط وی را نمی­توان خیانت در امانت دانست.
خیانت در امانت از زمره جرایم مقید می­باشد، که تحقق آن منوط به این است که رفتار مرتکب منتهی به نتیجه خاصی شود. بر اساس ماده 674 ورود ضرر به مالک یا متصرف لازمه تحقق جرم می باشد.
 
ج. عنصر معنوی جرم خیانت در امانت
در رکن معنوی این جرم سه عنصر سوء نیت عام و سوء نیت خاص و علم به مالکیت غیر داشتن باید محقق شود. سوء نیت عام یعنی شخصی که اموال یا اشیاء نزد او بوده، آنها را به ضرر مالکین یا متصرفین، استعمال یا تصاحب یا تلف نموده باشد. سوء نیت خاص یعنی قصد اضرار به غیر. حکم شماره 2501-15/8/1319 شعبه 2 دیوان عالی کشور مقرر می­دارد: "تنها رد نکردن مال امانتی به صاحبش تمام ارکان بزه خیانت در امانت را تشکیل نمی‌دهد؛ بلکه بطوری­که در ماده 241 قانون کیفر عمومی(ماده 647 ق.م.ا) قید گردیده باید تصاحب یا استعمال یا اتلاف یا مفقود نمودن آن براثر سوء نیت کسی که مال نزد او بوده محرز شود." همچنین نظریه مشورتی شماره 1251/7 اداره حقوقی قوه قضائیه اشعار می‌دارد:
مفقود شدن وسائل مسافر بدون سوء نیت از طرف بنگاه خیانت در امانت تلقی نمی­شود ولی متصدی بنگاه مکلف به جبران آن است.
 
تفاوت جرم خیانت در امانت و کلاهبرداری                                    
 تفاوت عمده میان کلاهبرداری و خیانت در امانت از جهت حیله و تقلب است، تا آنجا که عمل واحد نمی­تواند واجد هر دو عنوان کلاهبرداری و خیانت در امانت باشد. رجوع شود به رای شعبه دوم دیوان عالی کشور شماره 951مورخ 19/7/   1317.
تفاوت دیگر  مربوط به عنصر نتیجه است. شرط تحقق کلاهبرداری انتفاع مجرم یا شخص مورد نظر او می­باشد؛ ولی درجرم خیانت در امانت  انتفاع خائن در امانت ضروری نیست.
 
تفاوت جرم خیانت در امانت و اختلاس
اختلاس یکی از فروض جرم خیانت درامانت می­باشد؛ با این تفاوت که مرتکب اختلاس مأمور دولت بوده و نسبت به دولت یا اموال اشخاص که به حسب شغل یا مأموریت نزد وی بوده مرتکب خیانت می­شود.
 
مجازات خیانت در امانت
با استناد ماده 674 ق.م.ا مجازات جرم خیانت در امانت حبس از شش ماه تا سه سال می­باشد.
جرم خیانت در امانت از جرایم غیر قابل گذشت است و ماده 727 ق.م.ا در احصاء جرایم قابل گذشت، ذکری از این جرم به میان نیاورده، هر چند که دارای جنبه خصوصی نیز است و گذشت شاکی فقط در این مورد موثر است.
۰۹ آبان ۹۷ ، ۱۳:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

تجدید نظرخواهی

تجدیدنظرخواهی:
رأی در لغت به معنای عقیده، اعتقاد، مشورت می‌باشد و در اصطلاح حقوقی به تصمیم دادگاه که برای حل امر ترافعی گرفته می‌شود، رأی می‌گویند که هرگاه راجع به ماهیت دعوا باشد و یا آنرا کلاً یا بعضاً قطع کند حکم است و گرنه قرار است .اعتراض به معنی خرده گرفتن، انگشت بر حرف نهادن، ایراد گرفتن آمده است.
حتی بهترین قضات، مانند سایر افراد بشری همواره در معرض اشتباه و لغزش می‌باشند در نتیجه باید تربیتی مقرر شود که رأی قاضی در جهت بازبینی بتواند مورد شکایت طرفی قرار گیرد که جزئاً یا کلاً علیه او صادر شده است، اما این امر نباید به گونه‌ای باشد که فصل خصومت را غیر ممکن نموده و رأی قاضی را به صورت یک «پیش نویس» درآورده که همواره از طرق مختلف و متنوع و به دفعات به در خواست اشخاص یا مقامات مختلف ممکن است مورد حکّ و اصلاح قرار گیرد.
برای رفع نگرانی از این که بی‌گناهی با حکم دادگاه بدوی در معرض مجازات قرار گیرد، تحت شرایطی مرحلۀ تجدید نظر پیش‌بینی شده است.
تجدید نظر در لغت به معنی «در امری یا نوشته‌ای دوباره نظر کردن، آنرا مورد بررسی مجدد قرار دادن» آمده است.مفهوم اصطلاحی تجدید نظر از معنی لغوی آن دور نمی‌شود. در حقیقت تجدید نظر دوباره قضاوت کردن امری است که بدواً مورد قضاوت قرار گرفته و به نوعی بازبینی اعمال دادگاه بدوی است. در نتیجه دادگاه تجدید نظر از همان اختیاراتی برخوردار است که دادگاه بدوی دارا است یعنی هم نسبت به امور موضوعی و هم نسبت به امور حکمی رسیدگی و قضاوت می‌نماید. قانون آئین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور کیفری مصوب 1378 از مواد 232 الی 260 و قانون آئین دادرسی مدنی از مواد 330 الی 365 را به مبحث تجدید نظر اختصاص داده‌اند.
جهات تجدید نظر
در امور کیفری و در امور مدنی، این جهات ذکر گردیده که به طور مختصر عبارتند از:
1- ادعای عدم اعتبار مستندات دادگاه؛
2- ادعای فقدان شرائط قانونی شهادت شهود؛
3- ادعای عدم توجه قاضی به دلایل ابرازی؛
4- ادعای عدم صلاحیت قاضی یا دادگاه صادر کننده رأی؛
5- ادعای مخالف بودن رأی با موازین شرعی یا مقررات قانونی.
 
آراء قابل تجدید نظر
الف) در امور کیفری:
در ماده 232 ق.آ.د.ک آراء قابل تجدید نظر ذکر شده است:
1- جرائمی که مجازات قانونی آنها اعدام یا رجم است.
2- جرائمی که به موجب قانون مشمول حد یا قصاص نفس و اطراف می‌باشد.
3- ضبط اموال بیش از یک میلیون ریال و مصادرۀ اموال.
4- جرائمی که طبق قانون مستلزم پرداخت دیه بیش از خمس دیه کامل است.
5- جرائمی که حداکثر مجازات قانون آن بیش از سه ماه حبس یا شلاق یا جزای نقدی بیش از پانصد هزار ریال باشد.
6- محکومیت‌های انفصال از خدمت.
 
نکته
تجدید نظر اختصاص به متهم ندارد شاکی و مدعی خصوصی هم ممکن است از رأی برائت قرا منع تعقیب صادره تقاضای تجدید نظر داشته باشد.
هیئت عمومی دیوان عالی کشور در رأی وحدت رویه شمارۀ 640- 18/8/78 قابل اعتراض بودن قرارها را اصل دانسته.
 
ب) آراء قابل تجدید نظر در امور مدنی
1- احکام صادره در دعاوی مالی که خواسته یا ارزش آن از سه میلیون ریال متجاوز باشد. (مادۀ 331 ق.آ.د.م بند الف).
چنانچه خواسته مصرّحه در دادخواست سه میلیون ریال باشد و تا پایان اولین جلسۀ دادرسی خواهان آنرا به بیش از سه میلیون ریال افزایش دهد حکم صادره که در این حالت قطعی محسوب نمی‌گردید و قابل تجدید نظر خواهد است. هم چنین در صورتی که خواسته مندرج در دادخواست بیش از سه میلیون ریال باشد و تا قبل از صدور حکم به سه میلیون ریال یا کمتر کاهش یابد حکم صادره قطعی خواهد بود.
2- کلیّۀ احکام صادره در دعاوی غیر مالی قابل تجدید نظر می‌باشند و تفاوتی ندارد که دعوا غیر مالی ذاتی و یا غیر مالی اعتباری باشد.(مادۀ 331 بند ب)
3- حکم راجع به متفرعات دعوا در صورتی که حکم راجع به اصل دعوا قابل تجدید نظر باشد.(ماده 331 بند ج)
منظور از متفرعات دعوا حقوقی است که علاوه بر اصل خواسته قابل مطالبه بوده و مستلزم اقامۀ دعوای مستقل نباشد و به صرف درخواست آن در دادخواست قابل رسیدگی باشد که از جملۀ آنها می‌توان به هزینۀ دادرسی، حق الوکالۀ وکیل، خسارات ناشی از تأخیر در ادای دین و یا عدم تسلیم خواسته، هزینۀ واخواست اسناد تجاری و... چنانچه در حکم نسبت به آن اتخاذ تصمیم شده باشد، اعم از اینکه خوانده محکوم به پرداخت آن شده یا خواهان در این خصوص محکوم به بی‌حقی شده باشد، قابل تجدید نظر است. در این خصوص تفاوتی بین دعاوی مالی و غیر مالی وجود ندارد و تفاوتی ندارد که متفرعی که مورد خواسته و یا حکم قرار گرفته کمتر و یا بیشتر از سه میلیون ریال باشد و حکم راجع به اصل دعوا مورد درخواست تجدید نظر قرار گرفته شده باشد یا نگرفته باشد .قرار‌های قاطع دعوا در صورتی که حکم راجع به اصل دعوا قابل درخواست تجدید نظر باشد. که این قرارها در ماده 332 ق.آ.د.م بدین شرح می‌باشد: قرار ابطال دادخواست، قرار رد دادخواست که از دادگاه صادر شده باشد، قرار رد دعوا، قرار رد استماع دعوا، قرار سقوط دعوا، و قرار عدم اهلیت یکی از طرفین دعوا. بنابراین قرارهای اعدادی یا مقدماتی مستقلاً قابل تجدید نظر نمی‌باشد.
 
نکته
قانونگذار قرارهائی را ضمن تجدید نظر به اصل رأی صریحاً قابل تجدید نظر اعلام نموده است مانند اعتراض به قبول یا رد درخواست دستور موقت مندرج در مادۀ 325 ق.آ.د.م
 
اشخاصی که حق تجدید نظر دارند
در مورد احکام حقوقی
طرفین دعوا یا وکلا یا نماینده قانونی یا قائم مقام آنها. منظور از نمایندگان قانونی وراث، وصی، قیم و انتقال گیرنده و یا مدیر شرکت محکوم علیه و.... می‌باشد. در مورد مدیران شرکتها، تجدید نظر خواهی مدیر یا مدیرانی پذیرفته می‌شود که صاحب امضاء مجاز محسوب شوند (رأی اصراری شمارۀ 2110- 10/ 10/ 35 هیئت عمومی شعب حقوقی دیوان عالی کشور
 در مورد احکام کیفری
محکوم‌علیه یا وکیل یا نماینده قانونی او، شاکی خصوصی یا نماینده قانونی او دادستان از حکم برائت یا محکومیت غیر قانونی متهم. (ماده 26 قانون اصلاح قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب 28/ 7/ 1381)
 در مورد قرارها
هر یک از طرفین دعوا که قرار دادگاه به ضرر او صادر شده باشد یا نماینده قانونی آنها حق در خواست تجدید نظر دارند.
 
مهلت تجدید نظر
در ماده 236 ق.آ. د.ک و 336 ق.آ.د.م مهلت درخواست تجدید نظر اصحاب دعوا، برای اشخاص مقیم ایران بیست روز و برای افراد مقیم خارج از کشور دو ماه از تاریخ ابلاغ یا انقضای مدت واخواهی است.
 
آثار تجدید نظر
1- اثر تعلیقی: یعنی اولاً تا انقضاء مهلت تجدید نظر آراء قابل تجدید نظر قابل اجرا نمی‌باشد و ثانیاً در صورتی که نسبت به رأی تجدید نظر خواهی به عغمل آمده، تا روشن شدن نتیجه تجدید نظر، دستور اجرای رای نباید صادر شود.
 2- اثر انتقالی: یعنی به وسیله تجدید نظر، اختلاف از دادگاه بدوی به دادگاه تجدید نظر، با امام مسائل موضوعی و حکمی که داشته است منتقل می‌شود.محدودۀ مرحلۀ تجدید نظر علی القاعده می‌تواند وسیعتر از مرحلۀ بدوی باشد و مرجع تجدید نظر فقط به آنچه که مورد تجدید نظر خواهی استو در مرحلۀ نخستین مورد حکم قرار گرفته رسیدگی می‌نماید.(مادۀ 349 ق. آ. د. م) از قاعدۀ مقرر در مادۀ 349 ق.آ.د.م استنتاج می‌شود که دادگاه تجدید نظر نمی‌تواند محکومیت اعلام شده،تجدید نظر خواه را در امر تجدید نظر خواهی او تشدید نماید.
 
خاتمۀ صلاحیت دادگاه بدوی
مرجع تقدیم درخواست و دادخواست تجدید نظر: در امور کیفری درخواست وقتی است که تجدید نظر از ضرر و زیان است که طبق مقررات آئین دادرسی مدنی است.
طبق ماده 244 ق.آ.د.ک و مادۀ 339 ق.آ.د.م متقاضی تجدید نظر باید دادخواست یا درخواست خود را ظرف مهلت مقرر به دفتر صادر کننده رأی یا دفتر شعبه اول دادگاه تجدید نظر یا به دفتر بازداشتگاهی که در آنجا توقیف است تسلیم نماید. تاریخ تسلیم که توسط هر یک از مراجع مذکور بر روی کلیۀ برگ‌های دادخواست یا درخواست تجدید نظر قید می‌شود، تاریخ تجدید نظر خواهی محسوب می‌گردد. دادخواست تجدید نظر باید دارای همان شرایط دادخواست در مرحلۀ بدوی باشد.
 
تصمیمات دادگاه تجدید نظر
1- چنانچه دادگاه تجدید نظر ادعای تجدید نظر ادعای تجدید نظر خواه می‌نماید. در غیر این صورت با رد درخواست و تأئید رأی، پرونده را به دادگاه بدوی اعاده خواهد کرد (مادۀ 358 ق. آ. د. م)
2- دادگاه تجدید نظر در صورتی که قرار مورد شکایت را مطابق با موازین قانونی تشخیص دهد آنرا تأئید و در غیر این صورت با رد درخواست و تأئید رأی پرونده را به دادگاه بدوی اعاده خواهد کرد.(مادۀ 358 ق. آ. د. م)
اگر دادگاه تجدید نظر، رأی دادگاه بدوی را نقص نماید ولی اظهار نظر ننمایند تخلف انتظامی محسوب می‌شود. (حکم شمارۀ 2641- 8/ 2/ 1318 محکمۀ عالی انتظامی قضات)
3- عودت پرونده به دادگاه بدوی به علت نقص دادخواست یا عدم ابلاغ رأی دادگاه بدوی به اصحاب دعوا.
4- صدور قرار رد دعوای بدوی: به علت عدم رفع نقص دادخواست دهنده بدوی در مهلت مقرر و یا محرز نبودن سمت دادخواست دهندۀ بدوی.
5- صدور قرار عدم صلاحیت (ماده 329 ق. آ. د. م)
6- قرار رد دادخواست تجدید نظر (تبصرۀ 2 ماده 339 ق. آ. د. م)
7- قرار رد دعوای تجدید نظر خواه در صورتی که سمت تجدید نظر خواه محرز نباشد.
8- صدور قرار عدم استماع دعوای تجدید نظر در صورتی که رأی تجدید نظر خواسته به هر علتی قابل تجدید نظر یا قابل استماع نباشد.
9- اختیار دادگاه تجدید نظر در تشخیص قرار یا حکم بودن رأی بدوی: عالی بودن دادگاه تجدید نظر نسبت به دادگاه بدوی و حق دادگاه تجدید نظر در فسخ آراء دادگاههای تالی و نیز ملاک مادۀ 403 ق. آ. د. م مفید این معناست که دادگاه تجدید نظر در تشخیص رأی تجدید نظر خواسته اختیار مطلق داردر.ک: حکم شمارۀ 2251- 30/ 7/ 21 شعبۀ 3 دیوان عالی کشور
10- فسخ رأی بدوی که ممکن است به علت عدم صلاحیت دادگاه بدوی باشد (مادۀ 352 ق. آ. د. م) یا به علت مخالفت قرارهای قاطع دعوا با موازین قانونی باشد.(مادۀ 353 ق. آ. د. م)
واخواهی از رأی تجدید نظر در امور کیفری و مدنی: در مادۀ 260 ق.آ.د.ک و 364 ق.آ.د.م به این موضوع اشاره شده است.عدم استماع ادعای جدید در مرحلۀ تجدید نظر.
۰۸ آبان ۹۷ ، ۲۰:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

اعتبار امر مختومه

اعتبار امر مختومه کیفری 
عبارت است از صحت و اعتبار نتیجه­ ی دعوا و رسیدگی کیفری، که در خصوص آن حکم و یا قرار قطعی صادر گردیده، به نحوی که دیگر نمی­توان متهم همان دعوا را به لحاظ ارتکاب همان جرم مورد تعقیب و محاکمه قرار داد، مگر در مورد قانون اعاده­ ی دادرسی.
 
بیان قاعده
براساس ماده­ 6 قانون آیین دادرسی کیفری مصوب 1378 وماده 13 قانون آیین دادرسی کیفری جدید یکی از موارد سقوط دعوای عمومی، اعتبار امر مختومه ذکر شده است. توضیح اینکه مقررات دادرسی باید اطمینان بخش باشد و هرگاه رسیدگی پایان گرفت و حکم صادر گردید باید آن حکم با قاطعیت به مورد اجرا درآید. قانون‌گذاران سعی کرده‌اند به وسایل مختلف امکان اشتباه قضایی را از بین بردارند به همین جهت ملاحظه می­شود که در رسیدگی به پرونده­ها مراحلی در نظر گرفته شده و برای هر مرحله امکانات زیادی در اختیار اصحاب دعوا گذاشته‌اند تا بتوانند تمام دلایل خود را مطرح سازند. در لابلای قوانین پیش بینی­هایی شده که بتوانند از راه­های فرعی هم امکان رسیدگی مجدد را فراهم سازند اما بالاخره باید در یک نقطه موضوع پایان پذیرد و امر مختوم شود و راهی برای رسیدگی مجدد نباشد. بنابراین در نقطه‌ای که همه­ی رسیدگی­ها تمام شده اگر همان موضوع مختومه، با شکایت جدیدی در جریان تحقیق و تعقیب قرار گرفت باید با اتکاء به اعتبار امر مختومه رسیدگی را متوقف ساخت و سقوط دعوا را اعلام نمود نظم دادرسی اقتضا دارد که تصمیمات قانونی محاکم محترم شمرده شود. اگر فردی در معرض اتهام قرار گرفت، دلایل علیه او جمع آوری شده مراحل تحقیق و رسیدگی و صدور حکم طی گردیده و در نهایت با حکم قطعی برائت حاصل نموده نمی­توان به لحاظ همان اتهام مجددا تعقیب او را شروع نمود. حال اگر دانسته یا ندانسته چنین تعقیب مجددی صورت گرفت با استناد به همین امر مختومه باید قرار موقوفی تعقیب صادر و دعوای عمومی تکراری را ساقط نمود.
برای سهولت و آشنایی بیشتر با موضوع مورد بحث بهتر است بین قرارهای دادسرا و آرای دادگاه­ها قائل به تفصیل شویم و حکم هر کدام از آنها را در مواجهه با امر مختومه کیفری بیان کنیم:
 
الف) قرارهای دادسرا:
1) قرار منع تعقیب؛ به دو لحاظ ممکن است صادر شود: جرم ندانستن عمل انتسابی و فقدان دلیل یا عدم کفایت دلیل.
قرار منع تعقیب هرگاه به لحاظ جرم ندانستن عمل انتسابی و یا ثبت ملک غیر و یا مرور زمان صادر شده باشد، برابر ماده­ی180قانون آیین دادرسی کیفری قابل اعتراض و شکایت فرجامی است. این نوع قرارها بعد از صدور و انقضای مهلت اعتراض و فرجام و یا تأیید آن در مراحل مذکور اعتبار مطلق امر مختومه را دارا خواهند بود، دیگر نمی­توان متهم را به خاطر همان اتهام مورد تعقیب و محاکمه قرار داد هرچند دلایل جدید علیه او کشف شود.
ولی اگر قرار منع تعقیب به لحاظ فقد دلیل یا عدم کفایت دلیل صادر شود، نیز  اعتبارامر مختومه را دارا خواهد بود، لکن این اعتبار مطلق نیست و تا زمانی معتبر است که دلایل جدید کشف شود. چنانچه دلایل جدید کشف گردد، تعقیب مجدد متهم با رعایت شرایط مقرر در ماده­ی180 ق.آ.د.ک بلا اشکال خواهد بود.
2) قرار موقوفی تعقیب؛ بعد از صدور و انقضای مهلت­های اعتراض و فرجام خواهی و یا تأیید آن در مراحل مذکور اعتبار امر مختومه را دارند. این اعتبار مطلق است و تعقیب مجدد متهم به خاطر همان جرم موقعیت قانونی ندارد.
3) قرار مجرمیت؛ با وجودی که مقدمه­ی آراء محاکم جزایی است، ولی موقعیت اعتبار امر مختومه را دارا نیست.
ب) آراء دادگاه­ها:
1) آراء تبرئه و آراء محکومیت: در آنچه به آراء دادگاه­های کیفری مربوط می‌شود باید بین آراء محکومیت و تبرئه قائل به تفصیل شد. هرچند کلیه­ی آراء قطعی دادگاه­ها، امر مختومه را دارا هستند مع الوصف از حیث پذیرش اعاده­ی دادرسی و جهات دیگر بین این دو رأی، تفاوت است.
یک: آراء تبرئه: احکام برائت اعم از این که به لحاظ جرم ندانستن عمل ارتکابی و یا عدم انتساب آن به متهم و یا به هر علت دیگر صادر شده باشد، مانع قطعی برای تعقیب مجدد متهم به خاطر همان عمل خواهد بود. هرگاه حکم تبرئه حتی به لحاظ فقدان دلیل و یا عدم کفایت دلایل صادر شده باشد در صورت به دست آمدن دلایل جدید و یا تقویت و تکمیل دلایل قبلی، باز هم نمی­توان متهم را مورد تعقیب مجدد قرار داد (به عکس آنچه که در قرار منع تعقیب گفته شد.) در خصوص احکام تبرئه اعاده­ی دادرسی نیز قابل پذیرش نیست.
دو: آراء محکومیت: آراء محکومیت قطعی اعتبار مطلق امر مختومه را دارد و نمی­توان آنها را به ضرر متهم، از اثر‌انداخت. ولی چناچه گفته شد قبول اعاده­ی دادرسی در مورد این آراء مجاز است.
 
مبانی قاعده امر مختومه
 در این باره نظریه های مختلفی بیان شده که  اختصارا به بعضی از آنها اشاره می­شود:
1) نظریه­ی عقد و شبه عقد قضایی: در این نظریه اعتبار حکم ناشی از قرارداد خصوصی و توافق اصحاب دعوا دانسته شده است. می­گویند وقتی دو طرف دعوا برای حل اختلاف خود به محاکم مراجعه می­کنند به طور ضمنی توافق کرده‌اند که یک حقیقت قضایی را در روابط مبهم خود، به وجود آورند و آثار آن را گردن نهند.
2) نظریه­ی حقیقت اعتباری و صوری: به موجب این نظر در صورتی که رأی دادگاه خلاف واقع هم باشد، حقیقت فرض می­شود و به این ترتیب حکم نادرست نیز، می­تواند با استفاده از این فرض از اعتبار احکام صحیح بهره مند گردد و قاعده­ی منع رسیدگی به دعاوی امر مختومه غیرقابل نقض باشد.
3) اراده­ی حاکمیت دولت: یعنی رأی دادگاه، اراده­ی دولت است که از طرف نماینده­ی او بیان می­شود و اعتبار آن نیز از قدرت عالیه­ی دولت و قانون سرچشمه می­گیرد.
4) جلوگیری از تجدید دعاوی. در این که برای هر دعوا سرانجام باید پایانی باشد و ماده­ی نزاع هرچه زودتر قلع شود، هیچ کس تردید ندارد و از طرفی چون کشف واقع در غالب موارد دشوار  و غیرعملی است، همه قبول دارند که هدف اصلی دادرسی فصل خصومت و یافتن راه حل قانونی در مسائل مورد اختلاف است و این با امکان تکرار و تجدید دعاوی هیچ گاه تأمین نخواهد شد.
5) احتراز از صدور احکام متعارض. بزرگترین عیب صدور احکام متعارض از بین رفتن حیثیت دستگاه قضایی است. اگر پس از صدور حکم مرجع دیگری بتواند مفاد دستور دادگاهی را لغو کند، یا تصمیم برخلاف آن بگیرد، دیگر اعتباری برای مرجع ثابت کننده باقی نمی­ماند.
 
مبنای قاعده در اسلام
اعتبار (امر قضاوت شده) به لحاظ اعتباری است که در حقوق اسلام برای حکم دادگاه قائل می­شوند. در اسلام، برای حکم قاضی منصوب از طرف خدا، رسول خدا (ص)، امام معصوم (ع) و مأذون خاص از سوی امام معصوم (ع) یا حکم قاضی مأذون به اذن عام، که فقیه واجد شرائط افتاء باشد، اعتباری فوق‏العاده قرار داده شده است، به نحوی که سرپیچی از آن را گناه کبیره می‏دانند و در حقوق اسلام نظر دادرس وقتی محترم است که با قانون منطبق باشد و کسی که برخلاف شرع حکم کند، کافر و فاسق و ظالم است و در نتیجه حکم او نافذ نیست.
شرایط امر مختوم
در برخی موارد تشخیص این که آیا با امر مختوم کیفری مواجهیم یا خیر آسان نیست، تدقیق در مسائل مربوط به وحدت سه گانه­ی اصحاب دعوا موضوع و سبب ما را در دست یابی به راه حل صحیح یاری می­دهد.
1) وحدت اصحاب دعوا: منظور این است که دعوا باید سابقا بین همان اشخاص یا اشخاصی که اصحاب دعوا، قائم مقام آنها هستند مطرح شده باشد. با این همه، عامل طرح دعوا تأثیری بر حصول امر مختوم ندارد و بنابراین چنانچه دعوای نخستین را دادسرا علیه متهم اقامه کرده بود، برای دومین بار شاکی به طرح شکایت علیه وی اقدام کند، استناد به امر مختوم کیفری مجاز است. به عبارت دیگر آنچه اهمیت دارد، طرح و به جریان افتادن دعوای عمومی است و عامل طرح که می­تواند شاکی یا مقام تعقیب (اعم از دادسرا، یا رئیس حوزه­ی قضائیه) باشد، تأثیری بر حصول وحدت مورد نظر ندارد. و برعکس در مورد متهم، وحدت آنگاه وجود دارد، که همان شخص به عنوان متهم، شریک یا معاون مجددا مورد پیگیری واقع شود.
2) وحدت موضوع (واقعه­ی مجرمانه):  شخص واحد را نمی­توان دوبار به اتهام ارتکاب یک واقعه­ی مجرمانه تحت تعقیب کیفری قرار داد. منظور از وحدت موضوع این است که عمل موضوع تعقیب کیفری در رسیدگی جدید همان عملی باشد که در رسیدگی سابق مطرح بوده است. در مقایسه­ی بین دو عمل نیز مادیّت آن اعمال مورد توجه قرار می­گیرد، نه وصف جزایی داده شده به آنها؛ به دیگر سخن نه تنها تعقیب مجدّد همان جرم بلکه تعقیب مجدّد همان عمل منع شده است و آنچه مهم است این است که قطع نظر از عنوان اتهامی انتخاب شده مرجع قضایی موظف بوده است عمل انتسابی به متهم را تحت همه­ی عناوین مجرمانه موجود مورد بررسی قرار دهد. وصف مجرمانه را که قوانین معتبر در آن زمان برای آن شناخته‌اند برگزیند. بنابراین متهمی که مثلا یک بار به عنوان کلاهبرداری تحت تعقیب قرار گرفته و تبرئه شده برای دومین بار همان عمل مجرمانه تحت عنوان جدید مثل خیانت در امانت قابل تعقیب نخواهد بود.
3) وحدت سبب: منظور از سبب دعوا مبنا یا هدفی است که براساس آن اقدام به رسیدگی می­شود. زمانی می­توان گفت  که اعتبار امر مختوم در رسیدگی قبلی مانع از رسیدگی مجدد به موضوع است که سبب دعوا در رسیدگی سابق و رسیدگی جدید یکی باشد؛ یعنی سبب در هردو اعمال مجازات یا اقدامات تأمینی و تربیتی باشد. بنابراین از آنجاکه ممکن است عمل مرتکب موجب خسارت مالی بزه دیده هم شده و به همین جهت دعوای حقوقی نسبت به آن منجر به صدور حکم قطعی علیه مرتکب گردیده باشد، این رسیدگی مانع رسیدگی مرجع کیفری به این عمل مرتکب که ممکن است بایکی از عنواین جزایی منطبق باشد نخواهد بود. بنابراین مقصود از وحدت سبب این است که طرح دعوای کیفری علیه کسی که قبلا محکومیت "کیفری" یافته و یا حکم برائت او صادر گردیده به همان سبب ممنوع است.
۰۸ آبان ۹۷ ، ۲۰:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

عقداجاره

اجاره 
 
اجاره در لغت از ریشه اجر به معنای رهانیدن، به فریاد رسیدن، چیزی را به فرد دادن می‌باشد. در اصطلاح عقدی است که به موجب آن مستأجر، در برابر مالی که به موجر می‌دهد، برای مدت معین مالک منافع عین مستأجره می‌شود.  یعنی همان سلطه و اختیار استفاده مالک را از عین مورد اجاره دارد. بنابراین اجاره عقدی تملیکی و معوض و موقت می‌باشد.
 اقسام اجاره:
  در قانون مدنی، اجاره بر سه قسم است:
1- اشیاء
2- حیوانات
3- اشخاص
شرائط صحت عقد اجاره: در اجاره نیز همچون عقود دیگر، وجود قصد، و اهلیت طرفین و موضوع معین از شرائط صحت عقد می‌باشد. موضوع اجاره ممکن است عین معین یا کلّی و یا مشاع باشد، و همچنین باید موضوع قابلیت بقاء با انتفاع داشته باشد، یعنی با انتفاع آن، از بین نرود مثل خوردنی‌ها که با انتفاع از بین می‌روند. و منفعتی که واگذار می‌شود باید ملک موجر باشد. و مورد اجاره باید معلوم و معین باشد. و منفعت هم مشروع و قابل تسلیم باشد.
 
اجاره بها:
 وجود اجاره بها، یکی از ارکان عقد اجاره است و اگر نباشد و یا رایگان در اختیار دیگری گذاشته شود، این قرارداد اجاره نخواهد بود. و باید میزان آن معلوم باشد و الا طبق ماده6 قانون روابط موجر و مستأجر باید اجرة المثل پرداخت شود.
اجاره عقدی لازم است و طبق ماده 497 ق مدنی: عقد اجاره به واسطۀ فوت موجر و مستأجر باطل نمی‌شود، مگر این‌که موجر به مدت عمر خود بر ملک مالک بوده یا این‌که مباشرت مستأجر در عقد اجاره شرط شده بوده که در این مورد عقد اجاره با فوت باطل می‌شود. و چون عقد لازم است، طرفین تا پایان عقد ملزم به تعهدات خود خواهند بود. مثلاً اگر اجاره برای یکسال باشد، و بعد از 6 ماه مستأجر خانه را رها کند باید اجارۀ 6 ماه دیگر را نیز بپردازد مگر این‌که حق فسخ یا قرارداد را به تراضی اقاله نمایند.
 
قوانین حاکم بر روابط موجر و مستأجر:
قوانین زیادی تصویب شده ولی در کلیات امر، قانون مدنی حاکم است و در مورد استثناها و موارد جزئی قانون روابط موجر و مستأجر 1356 و 1362 حاکم است.
تکالیف موجر:
1- تسلیم مورد اجاره: چرا که انتفاع مستأجر منوط به تسلیم مورد اجاره است و اگر تسلیم نکند می‌تواند از پرداخت اجاره بها خودداری کند و از دادگاه اجبار موجر را بخواهد و اگر نشد، حق فسخ دارد (ماده 476 ق م)
2-انجام تعمیرات و تحمل مخارج مورد اجاره: طبق ماده 486 ق مدنی، تعمیرات و کلیه مخارجی که در عین مستأجره برای امکان انتفاع لازم است به عهدۀ مالک است، مگر این‌که شرط خلاف شده باشد.
3-عدم انجام تعمیراتی که مغایر انتفاع مستأجر باشد، با توجه به این‌که اجاره عقدی مستمر است، و با انعقاد عقد و تملیک منافع، روابط میان دو طرف پایان نمی‌یابد، ماده 484 ق مدنی می‌گوید: موجر نمی‌تواند در مدت اجاره، در عین مستأجره تغییری دهد که منافی مقصود مستأجر از استیجار باشد.
بنابراین عین مورد اجاره باید همیشه برای انتفاع آماده باشد، مگر این‌که انجام تعمیرات لازم باشد. ولی موجر حق دارد، عین مورد اجاره را به دیگری، منتقل دهد، و بفروشد، و این منافی حق مستأجر نخواهد بود (م 498 ق م).
 
تکالیف مستأجر:
مستأجر نیز، در مقابل موجر تعهداتی دارد که ماده 490 ق مدنی می‌گوید، مستأجر اولاً باید در استعمال عین مستأجره به نحو متعارف رفتار کرده و تعدی و تفریط نکند، ثانیاً‌عین مستأجره را برای همان مصرفی که در اجاره مقرر شده مصرف نماید. ثالثاً مال الأجاره را در مواعد معین تأدیه کند.
 
انحلال اجاره:
در مواردی که قانون‌گذار گفته است ممکن است اجاره باطل یا فسخ شود بعضی از آن موارد این گونه است:
1- قابل استفاده نبودن عین مورد اجاره همان‌طور که بند 1 ماده 7 ق روابط مالک و مستأجر مقرر می‌دارد.
2- انتقال مورد اجاره به غیر‌؛ توسط مستأجری که حق انتقال به غیر از او سلب شده است.
 
فسخ اجاره:
مستأجر می‌تواند، اجاره را به خاطر تخلف شرط و یا خیار عیب فسخ نماید.
موجر نیز می‌تواند اجاره را در مواردی که قانونگذار بیان کرده فسخ نماید؛ مثل انتقال مورد اجاره بغیر توسط مستأجر که موجر در این مورد حق فسخ دارد.
 
اجاره 
 
اجاره در لغت از ریشه اجر به معنای رهانیدن، به فریاد رسیدن، چیزی را به فرد دادن می‌باشد.
 در اصطلاح عقدی است که به موجب آن مستأجر، در برابر مالی که به موجر می‌دهد، برای مدت معین مالک منافع عین مستأجره می‌شود.  یعنی همان سلطه و اختیار استفاده مالک را از عین مورد اجاره دارد. بنابراین اجاره عقدی تملیکی و معوض و موقت می‌باشد.
 اقسام اجاره:
  در قانون مدنی، اجاره بر سه قسم است:
1- اشیاء
2- حیوانات
3- اشخاص
شرائط صحت عقد اجاره: در اجاره نیز همچون عقود دیگر، وجود قصد، و اهلیت طرفین و موضوع معین از شرائط صحت عقد می‌باشد. موضوع اجاره ممکن است عین معین یا کلّی و یا مشاع باشد، و همچنین باید موضوع قابلیت بقاء با انتفاع داشته باشد، یعنی با انتفاع آن، از بین نرود مثل خوردنی‌ها که با انتفاع از بین می‌روند. و منفعتی که واگذار می‌شود باید ملک موجر باشد. و مورد اجاره باید معلوم و معین باشد. و منفعت هم مشروع و قابل تسلیم باشد.
 
اجاره بها:
 وجود اجاره بها، یکی از ارکان عقد اجاره است و اگر نباشد و یا رایگان در اختیار دیگری گذاشته شود، این قرارداد اجاره نخواهد بود. و باید میزان آن معلوم باشد و الا طبق ماده6 قانون روابط موجر و مستأجر باید اجرة المثل پرداخت شود.
اجاره عقدی لازم است و طبق ماده 497 ق مدنی: عقد اجاره به واسطۀ فوت موجر و مستأجر باطل نمی‌شود، مگر این‌که موجر به مدت عمر خود بر ملک مالک بوده یا این‌که مباشرت مستأجر در عقد اجاره شرط شده بوده که در این مورد عقد اجاره با فوت باطل می‌شود. و چون عقد لازم است، طرفین تا پایان عقد ملزم به تعهدات خود خواهند بود. مثلاً اگر اجاره برای یکسال باشد، و بعد از 6 ماه مستأجر خانه را رها کند باید اجارۀ 6 ماه دیگر را نیز بپردازد مگر این‌که حق فسخ یا قرارداد را به تراضی اقاله نمایند.
 
قوانین حاکم بر روابط موجر و مستأجر:
قوانین زیادی تصویب شده ولی در کلیات امر، قانون مدنی حاکم است و در مورد استثناها و موارد جزئی قانون روابط موجر و مستأجر 1356 و 1362 حاکم است.
تکالیف موجر:
1- تسلیم مورد اجاره: چرا که انتفاع مستأجر منوط به تسلیم مورد اجاره است و اگر تسلیم نکند می‌تواند از پرداخت اجاره بها خودداری کند و از دادگاه اجبار موجر را بخواهد و اگر نشد، حق فسخ دارد (ماده 476 ق م)
2-انجام تعمیرات و تحمل مخارج مورد اجاره: طبق ماده 486 ق مدنی، تعمیرات و کلیه مخارجی که در عین مستأجره برای امکان انتفاع لازم است به عهدۀ مالک است، مگر این‌که شرط خلاف شده باشد.
3-عدم انجام تعمیراتی که مغایر انتفاع مستأجر باشد، با توجه به این‌که اجاره عقدی مستمر است، و با انعقاد عقد و تملیک منافع، روابط میان دو طرف پایان نمی‌یابد، ماده 484 ق مدنی می‌گوید: موجر نمی‌تواند در مدت اجاره، در عین مستأجره تغییری دهد که منافی مقصود مستأجر از استیجار باشد.
بنابراین عین مورد اجاره باید همیشه برای انتفاع آماده باشد، مگر این‌که انجام تعمیرات لازم باشد. ولی موجر حق دارد، عین مورد اجاره را به دیگری، منتقل دهد، و بفروشد، و این منافی حق مستأجر نخواهد بود (م 498 ق م).
 
تکالیف مستأجر:
مستأجر نیز، در مقابل موجر تعهداتی دارد که ماده 490 ق مدنی می‌گوید، مستأجر اولاً باید در استعمال عین مستأجره به نحو متعارف رفتار کرده و تعدی و تفریط نکند، ثانیاً‌عین مستأجره را برای همان مصرفی که در اجاره مقرر شده مصرف نماید. ثالثاً مال الأجاره را در مواعد معین تأدیه کند.
 
انحلال اجاره:
در مواردی که قانون‌گذار گفته است ممکن است اجاره باطل یا فسخ شود بعضی از آن موارد این گونه است:
1- قابل استفاده نبودن عین مورد اجاره همان‌طور که بند 1 ماده 7 ق روابط مالک و مستأجر مقرر می‌دارد.
2- انتقال مورد اجاره به غیر‌؛ توسط مستأجری که حق انتقال به غیر از او سلب شده است.
 
فسخ اجاره:
مستأجر می‌تواند، اجاره را به خاطر تخلف شرط و یا خیار عیب فسخ نماید.
موجر نیز می‌تواند اجاره را در مواردی که قانونگذار بیان کرده فسخ نماید؛ مثل انتقال مورد اجاره بغیر توسط مستأجر که موجر در این مورد حق فسخ دارد.
 
۰۸ آبان ۹۷ ، ۲۰:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

عقدمساقات

1. تعریف مساقات
 1-1. معنای لغوی
واگذاری نخلهایادرختان انگوربه دیگری به منظوراصلاح،آبیاری وآبادسازی.
 1-2.; معنای اصطلاحی
حضرت امام خمینی(ره) مساقات رااین گونه تعریف کرده اند:
"اگر انسان با کسى به این قسم معامله کند که درختهاى میوه‌اى را که میوهء آن مال خود او است ، یا اختیار میوه‌هاى آن با او است تا مدت معینى به آن کس وا گذار کند که  تربیت  نماید  و آب د هدو[درمقابل] به  مقدارى که قرارمى گذارند از میوه آن بردارد ،این معامله را مساقات مى گویند".
 2. جایگاه واژه درشریعت
یکی ازعقودی که فقیهان درکتابهای فقهی ازآن بحث می کنند،مزارعه است ودربردارندهء بحثهای مفیدی می باشد.
مزارعه؛ درمیان مردم نیزمرسوم بوده ودرشریعت ازانجام آن نهی نشده است. بلکه روایات خاصی نیزدرمشروعیت آن واردشده است،ازجمله درروایتی نقل شده است که ؛ پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم درختان مزرعه خیبررا برای نگهداری وسقایت واگذارنموده اند؛که فقهاءاین فعل حضرت رابرمساقات تطبیق نموده اند.
3. ماهیت
; مساقات عقدی لازم است؛ یعنی فقط بارضایت متعاقدین ویااز طریق اعمال خیارمنفسخ می شود،حتی اگر یکی از طرفین معامله نیز از دنیا برود وارث میت جانشین او می شودوعقد به هم نمی خورد واین از اقتضائات عقد لازم می باشد.
4.; ارکان
; هرمعامله ازآن جهت که عقد به شمارمی آید دارای ارکانی می باشد.
; ارکان مساقات نیزعبارتنداز:
4-1. صیغه: ایجاب وقبول.
ایجاب وقبول،دوانشاءمرتبط بایکدیگرندکه نخست ;ایجاب ازسوی یکی ازدوطرف عقد(موجب)انشاءمی شود،وسپس قبول،ازسوی دیگری(قابل)صورت می گیرد.
گفتن ایجاب وقبول، به هرگونه ای که دلالت برمعنای آن داشته باشدصحیح است،زیرا درواقع انشاء،حاکی ازامروقصدی نفسانی است که ابراز آن به هرشکلی صحیح می باشد.
 
4-2. متعاملین:مالک وعامل. که دارای شرایطی هستندازجمله:
الف،ب،ج) بلوغ ،عقل واختیار.
زیرا نابالغ(کودک)،مجنون ومکره(کسی که مجبور به کاری شده ) ، کارهایشان اعتبارشرعی وجنبهء حقوقی ندارد . شرط نام برده شده برای تمامی معامله کنندگان ودر هر معامله ای الزامی است چه آن معامله خریدوفروش باشد یااجاره ویا مساقات وغیرآن.
  د)عدم حجر.
 مالک نباید به سبب ورشکستگی ویا سفاهت (عدم رشد)ازتصرف(هرگونه استفاده وبهره برداری)دراموال خود ممنوع شده باشد.
 *نکته : این شرط فقط اختصاص به مالک دارد؛ زیرا کار کردن عامل به عنوان مساقات تصرف مالی محسوب نمی شود.
ه) مالک بایدملکیت میوه و اصل درختان راباهم ویا میوه ی آنها به تنهایی ویا حداقل اختیار آنها رادارا باشد. زیرا در غیر این صورت معامله فضولی بوده ومحکوم به بطلان است.
   4-3. موردمعامله : درختان .
الف)درختان مورد معامله وزمین باید معلوم ومعین باشند .
ب)درمساقات باید درختان میوه دارای ریشهءثابت باشند بنابراین مساقات خربزه وخیار که ریشه ءثابتی ندارند صحیح نیست .
5. برخی ازشرایط مزارعه
1.تعیین مدت؛ مدت مساقات باید معلوم بوده وکمتر اززمانی که میوه به دست می آید نباشد. چون کاری که مدت آن مجهول باشد ،التزام طرفین به آن ممکن  نیست واگرهم  مدت کمتر باشد،بااصل معامله درتضاد است .
2.زمان عقد؛ قرارداد مساقات باید قبل ازروییدن میوه منعقد شده باشد واگر بعد از آن باشد ،تنها درصورتی معامله صحیح است که درختان نیاز به کارهایی مثل آبیاری - که نقش عمده ای درتربیت دارند- داشته باشند وگر نه معامله صحیح نیست .
3. تعیین سهم؛باید درمعامله سهم هر کدام به صورت کسر مشاع ،مانندنصف یا ثلث از میوه ها باشد واگر قرار بگذارند که مثلاً500 کیلو از میوه ها برای مالک وبقیه برای کارگر باشد معامله باطل است. زیراقانون گذاراین قیدها رالازم دانسته است.
4.تقسیم کار؛اگرطرفین عقد قصد تقسیم امور باغبانی را دارند کارهایی را که باید مالک ویا کارگرانجام دهد مشخص نمایند.چون درصورت عدم تعیین نمی توان هیچ یک را به انجام آن ها الزام کردودرنتیجه معامله باطل است .درپایان به این نکته اشاره می شود که به دلیل وجود قید "ثمره" درادلهء صحت مساقات ،برخی ازفقیهان ،عقد مساقات رادرمورد درختانی که میوه نمی دهند مانند بید وچنار- صحیح نمی دانند وآن رامختص به درختان میوه دار; می دانند.
۰۸ آبان ۹۷ ، ۲۰:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

عقد معاوضه

معاوضه 
 
    معاوضه در لغت مبادله کردن و در اصطلاح به مبادلۀ کالا و خدمات گفته می‌شود، در عهد باستان، هر تولید کننده، آن‌چه را که زیادتر از احتیاج خود داشت را با کالا یا خدمات، تولید کنندۀ دیگری که کالا یا خدماتی غیر از تولید این داشت مبادله می‌کرد، و بدین عمل معاوضه گفته می‌شود، و دراصطلاح حقوقی معاوضه به مبادلۀ کالا به کالا گفته می‌شود و بیع که ویژۀ مبادلۀ کالا با پول است در حقیقت تکامل یافته معاوضه می‌باشد.
 
 فرق بیع با معاوضه:
  قانون مدنی در تعریف بیع (تملیک عین بعوض معلوم) فرق بین معاوضه و بیع قائل نشده است، با این‌که تمیز این دو دارای آثار مهمی است برای مثال، بعضی از خیارها مثل خیار تأخیر ثمن، ویژۀ بیع است و در معاوضه راه نداردو در صورتی که معامله‌ای انجام شود، مثلاً‌ اتومبیلی  در مقابل فرش مبادله شود نمی‌توان طبق این تعریف تشخیص داد که آیا معاوضه است یا بیع و آثار خاص آن را بار کرد.
برای شناخت ماهیت بیع و معاوضه باید به قصد طرفین و عرف مراجعه کرد، و گفت در مواردی که طرفین بخواهند دو چیز را بی‌هیچ امتیازی با هم مبادله کنند این تبادل، تابع عقد معاوضه است.
و هرگاه قصدشان این باشد که یکی از آن دو چیز مبیع، و دیگری ثمن باشد، باید تابع احکام بیع قرار داد.
در فقه، معاوضه به عنوان عقد معین محسوب نشده، در حالی که قانون مدنی آن را جزو عقود معین آورده است
 «معاوضه عقدی است که به موجب آن، یکی از طرفین مالی می‌دهد به عوض مال دیگر که از طرف دیگر اخذ می‌کند بدون ملاحظۀ‌ این‌که یکی از عوضین مبیع و دیگری عین باشد». (مفادماده464 قانون مدنی)
 
پس ارادۀ مشترک طرفین مشخص کنندۀ ماهیت قرارداد است.
تفاوت دیگر عقد معاوضه و بیع این است که در بیع، مبیع باید عین باشد ولی در معاوضه می‌تواند عین یا منفعت یا حق مالی باشد.
 
اوصاف معاوضه:
1- عقد معوض است.
2- از عقود لازم است.
3- از عقود تملیکی است.
 قواعد حاکم بر معاوضه:
 معاوضه شباهت زیادی با بیع دارد، ولی با این همه طبق ماده 465 قانون مدنی احکام خاصه بیع، در معاوضه جاری نمی‌شود. اما احکام کلی بیع مثل حق حبس، لزوم تسلیم مورد معامله و قدرت بر تسلیم آن و اهلیت طرفین و ... در معاوضه جاریست. لذا احکام خاص بیع مثل خیاراتی که مختص بیع است مانند خیار مجلس و حیوان و تأخیر ثمن در معاوضه جاری نیست. بنابراین با این خیارات نمی‌توان عقد معاوضه را بر هم زد.
  همچنین در معاوضه نمی‌توان حق شفعه برای شریک قائل شد چرا که حق شفعه از احکام خاص بیع است و در معاوضه جاری نیست.
 اعمال قواعد بیع در معاوضه
 اجرای قواعدی خاص مثل انفساخ عقد، تلف مبیع قبل از قبض و حق فسخ در اثر اعسار خریدار، در معاوضه به شدت مورد تردید است و می‌توان گفت که حتی در معاوضه راه ندارد، مسألۀ دیگری که مطرح است غبن در معاوضه است، عده‌ای معتقدند که عقد معاوضه مثل صلح، مبتنی بر مسامحه است و طرفین فقط قصد مبادله کالاهایشان را دارند، و در این میان زیاد توجهی به تعادل ارزش اقتصادی کالاها ندارند، و در مواردی که عقدی مبتنی بر مسامحه باشد خیار غبن راه ندارد (ماده 761 قانون مدنی)‌پس در معاوضه هم، خیار غبن نیست اگر چه در معاوضه هم همیشه این گونه نیست که مبتنی بر مسامحه باشد و ارزش واقعی ملاک نباشد و باید خیار غبن را که از قواعد عمومی معاملات است در عقد معاوضه هم جاری بدانیم.
۰۸ آبان ۹۷ ، ۲۰:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

عقدمزارعه

مزارعه
  مزارعه در لغت از ریشه (زرع) مصدر باب مفاعله به معنای با همدیگر کاشتن می­باشد. در اصطلاح عقدی است که به موجب آن یکی از طرفین زمینی را برای مدت معینی به طرف دیگر می­دهد که در آن زراعت نمایند و حاصل را تقسیم کنندمالک زمین را مُزارِع و کسی را که زراعت می­کند، عامل می­گویند.
  در عقد مزارعه لازم نیست مزارع، مالک زمین باشد، بلکه طبق ماده 522 قانون مدنی کافی است که مالک منافع زمین باشد، یا این­که به عنوان ولایت یا قیمومت و یا وکالت حق تصرف داشته باشد و کسانی که به نوعی دارای حق انتفاع مثل رقبی، سکنی و عمری از زمین هستند، ولی خود به دلایلی قادر به کشت و زرع زمین نیستند، می­توانند به عقد مزارعه روی آورند و از بی­مصرف ماندن زمین کشاورزی جلوگیری کنند.
  مدت مزارعه:
در عقد مزارعه باید مدتی که زمین در اختیار عامل قرار می­­گیرد، معین شود. البته این مدت باید متناسب با کشت باشد؛ مثلاً اگر برای کشت گندم فقط شش ماه پائیز و زمستان را قرار دهند، در حالی­که گندم در بهار می­روید، چنین عقدی باطل است؛ زیرا که هدف طرفین از کشت گندم حاصل نمی­شود.
   زمین موضوع مزارعه:
 زمین باید مستعد همان زراعتی باشد که در عقد معین شده است؛ مثلاً اگر زمین مستعد گندم­کاری، جهت کشت برنج، مزارعه داده شود، این عقد باطل است. علاوه بر این زمین باید امکان آب­رسانی داشته باشد هر چند که به اصلاح نیاز داشته باشد.  هم­چنین لازم است زمین از جهت مقدار معلوم باشد؛ مثلاً یک هکتار زمین کشاورزی، به مزارعه داده می­شود.
   سهم مزارع و عامل در عقد:
طبق ماده 519 قانون مدنی در عقد مزارعه، سهم هر یک از مزارع و عامل باید به نحو مشاعی مثل 4/1 یا 3/1 یا 2/1 معین شود، و اگر به نحو اشاعه نبود، مثلاً یک میلیون تومان مال مزارع باشد، احکام مزارعه، بر این عقد جاری نیست.
  تعیین سهم با توجه به امکاناتی است که طرفین در عقد مزارعه به کار می­برند.
تعیین نوع کشت:
 در عقد مزارعه باید نوع زرع معین باشد؛ مثلاً گندم، مگر این­که برحسب عرف محل، نوع زرع معلوم با این­که برای مطلق کشت باشد، که در این صورت عامل در تعیین نوع کشت مختار است.
 حقوق و تکالیف عامل:
1- برای عامل در مواردی حق فسخ قرار داده شده است؛ مثلاً در مورد عدم آگاهی او از این­که زمین مورد مزارعه، نیاز به حفر چاه دارد یا این­که در عقد مزارعه عامل مغبون واقع شود. یا قبل از تسلیم زمین مورد مزارعه شخص دیگری، زمین را غصب نماید. در این موارد قانون­گذار در مواد 523 و 526 و 528 قانون مدنی، برای عامل حق فسخ قرار داده است.
2- عامل باید کشتی را انجام دهد که مورد توافق طرفین بوده است.
3- آن­چه که از جانب مزارع به عامل داده می­شود، در دست او امانت است و در صورت تعدی یا تفریط نسبت به خسارات احتمالی به زمین، ضامن است.
4- انجام اقدامات لازم برای کشت.
5- حفاظت و مراقبت از زراعت.
6- امکان این­که عامل، اجیر بگیرد، یا با دیگری شریک شود، ولی برای انتقال معامله به دیگری، رضایت مزارع شرط است.
   حقوق و تکالیف مزارع:
1- حق فسخ در مورد غبن و در موردی که عامل، عمل زرع را انجام ندهد یا در اثناء عمل آن را ترک کند. و امکان اجبار عامل هم نباشد.
2- تسلیم زمین به عامل
3- امکان انتقال مالکیت زمین به شخص دیگری یا به عامل.
  موارد بطلان عقد مزارعه:
1- شرط تعلق تمام ثمرۀ مال به مزارع یا عامل که در این صورت طبق ماده 532 عقد باطل است.
2- تغییر زرع مقصود: که طبق ماده 537 قانون مدنی عقد باطل است.
   موارد انفساخ:
1- خروج زمین از قابلیت انتفاع که طبق ماده 527 قانون مدنی عقد منفسخ می­شود.
2- فوت عامل با شرط مباشرت وی در عقد که طبق ماده 529 قانون مدنی عقد منفسخ می­شود.
۰۸ آبان ۹۷ ، ۲۰:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

عقد کفالت

کفالت
   کفالت در لغت مشتق از کفل و به معنای به عهده گرفتن می‌باشد. در اصطلاح حقوقی نیز عقدی است که به موجب آن یکی از طرفین در مقابل دیگری احضار شخص ثالثی را تعهد می‌کند. به شخص متعهد کفیل و به متعهد‌له مکفول­له‌ و به شخص ثالث مکفول گفته می‌شود.
   عقد کقالت یک عقد تبعی است، و فرق آن با ضمان در این است که در ضمان تعهد بر دین است ولی در کفالت، تعهد بر حضور مکفول است و در صورت تخلف او کفیل ملزم به پرداخت دین است. به همین دلیل به کفالت عناوین دیگری مثل کفالت تن و کفالت نفس نیز گفته شده است.
   کفالت به رضای کفیل و مکفول­له‌ واقع می‌شود. در مورد این‌که آیا رضایت مکفول هم در عقد شرط است یا نه؟ اختلاف نظر وجود دارد. اگر چه عقد کفالت در امور مدنی کمتر مورد استفاده قرار می‌گیرد ولی از نظر جزائی، کفالت یکی از قرارهای تأمینی موضوع ماده 132 قانون آئین دادرسی کیفری می‌باشد که قاضی مکلف است برای دسترسی به متهم یکی از قرارهای ماده 132 آن قانون را صادر کند. که یکی از آن قرارها قرار کفالت می‌باشد. که کفیل متعهد می‌شود که در زمان مقتضی متهم را حاضر کند، والّا خود مسئول پرداخت وجه‌الکفاله خواهد بود.
   در عقد کفالت، علم کفیل به تعهدات مکفول شرط نیست بلکه همین که بداند از چه کسی کفالت می‌کند برای عقد کفالت کافی می‌باشد. در مورد مکفول نیز اهلیت شرط نیست و می‌توان از دیوانه نیز کفالت کرد.
 
وظائف کفیل
«کفیل باید مکفول را در زمان و مکانی که تعهد کرده است حاضر نماید و الّا باید از عهدۀ حقی که بر عهدۀ مکفول ثابت است برآید». (مغاد ماده 740 قانون مدنی)
 اگر کفیل در غیر از زمان و مکان مقرر، مکفول را حاضر نماید، ‌قبول آن بر مکفول‌له لازم نیست ولی اگر مکفول­له‌ قبول کرد، کفیل برئ می‌شود.
  مکفول‌له غیر از موارد توافق شده،نمی­تو­اند کفیل را ملزم ‌کند. مثلاً بگوید: باید مکفول‌له را هر روز بیاوری؛ در حالی که در عقد کفالت چنین توافقی نکرده باشند.
  در صورتی که کفیل، مکفول‌ را طبق قرارداد حاضر نماید ولی مکفول‌له از قبول آن امتناع کند:
«کفیل می‌تواند با شهادت معتبر، احضار مکفول‌ و امتناع مکفول‌له را نزد حاکم ثابت نماید و یا این‌که مکفول را نزد حاکم احضار نماید، و تبرئه شود». (مفاد ماده 747قانون مدنی)
مباشرت مکفول اگر شرط نباشد کفیل می‌تواند، به جای احضار مکفول، حقی را که بر عهدۀ مکفول است ادا نماید و خود از احضار مکفول برئ شود.
اگر کفالت به اذن مکفول باشد، کفیل می‌تواند به او مراجعه نماید و آن‌چه پرداخته، مطالبه کند.
 
موارد برائت کفیل
«1­ـ معرفی به موقع کفیل: چنان‌چه (اگر) در زمان و مکان خاصی که قرار بوده مکفول را معرفی نماید.
 ­2ـ حضور به موقع مکفول: اگر مکفول شخصاً حاضر شود کفیل نیز برئ می‌شود.
 3ـ برائت ذمه مکفول: اگر ذمه مکفول که موجب کفالت شده به نحوی برئ ‌شود. کفیل نیز برئ می‌شود.
 4ـ انصراف مکفول‌له از تعهد کفیل: ‌به هر دلیلی اگر مکفول­له تعهد کفیل را نخواهد، کفیل برئ می‌شود.
 5ـ انتقال حق مکفول‌له: اگر دین و طلب مکفول­له به دیگری منتقل شود، مثلاً کسی دین مدیون را ضمانت کند، و در نتیجه دین منتقل شود، جائی برای کفالت باقی نمی‌ماند.
 6ـ فوت مکفول: کفیل متعهد به حاضر کردن مکفول است و اگر بمیرد دیگر امکانی برای اجرای تعهد باقی نمی‌ماند. و چنان‌چه دین مکفول‌له بدون پرداخت بماند، کفیل مسئولیتی ندارد». (مفاد ماده 746 قانون مدنی)
۰۸ آبان ۹۷ ، ۱۹:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر