⚖به روز بودن دانشجویان حقوق و پاسخگویی به سوالات هموطنانم.⚖

۳۱۳۹ مطلب با موضوع «مطالب حقوق جزا وجرم شناسی» ثبت شده است

حکم زنای محصنه و غیر محصنه چیست؟


زنا یعنی ارتباط نامشروع زن و مرد نامحرم
که دو حالت دارد:
 1. زنای محصنه
2. زنای غیر محصنه
 هر گاه یکی از طرفین خواه زن یا مرد یا هر دو انها، دارای همسر (متاهل باشند)، این عمل نامشروع نسبت به او محصنه محسوب می شود و هر گاه یکی از انها یا هر دو انها مجرد (فاقد همسر) باشند، نسبت به او غیر محصنه خواهد بود.به عبارت دیگرمردی که زن دارد اگر با زن دیگری زنا کند و نیز زنی که شوهر دارد با مرد دیگری زنا نماید آن را زنای محصنه گویند که در صورت فراهم بودن شرایط آن بر آنها حد جاری می شود و حد آن رجم یعنی سنگسار کردن زانی و زانیه است.جوان مجرد که همسر ندارد خواه مرد باشد یا زن، اگر با دیگری زنا کند آن را زنای غیر محصنه گویند و حدش تازیانه است.البته باید توجه داشت اگر مرد مجرد با زن شوهر دار زنا کند، حد زن رجم است ولی حد مرد تازیانه است چون زنای در حق مرد زنای غیرمحصنه است و نیز اگر دختر مجردی با مردی که همسر دارد زنا کند. تنها مرد را سنگسار می کنند و بر زن تازیانه می زنند.با وجود این اگر زن یا شوهر، دور از شهر سکونت همسرش باشند و اقدام به این کار نامشروع کرده باشند رجم اجرا می شود.توضیح ( یکی از شرایط محصنه بودن این است_ترجمه تحریر الوسیله ج 4 ص 177 شرط پنجم)اما موارد اجرای در احادیث و نیز کتب تاریخی مضبوط است.بسیاری از موارد دال بر ان است که خدمت رسول اکرم(ص) یا علی(ع) می رسیدند و با اعتراف با زشتی این کار، تقاضای تطهیر (دل) و سبک بالی خود از عذاب روحی گناه به وسیله او برای مجازات و حدود اللهی را می نمودند. (ر.ک؛ قضاوت های امام علی(ع)).

1-برای مشاهده مجازات انواع زنا بر روی همین متن کلیک کنید...

2- در دادگاه، زنا با چه شرایطی ثابت می شود؟ (+ سنگسار)

۰۲ خرداد ۹۸ ، ۲۱:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

فهرستی از مهم ترین قوانین جزایی ایران

جرم در حقوق کیفری ایران به فعل یا ترک فعلی گفته می شود که در قانون برای آن مجازات تعیین شده باشد. آنچه مسلم به نظر می رسد این است که جرم انگاری در هر جامعه ای باید با دقت تمام و طی یک روند قانونی انجام گیرد و قوانین مرتبط با این مساله ازچنان قدرت بازدارنده ای برخوردار باشند که بتوانند امنیت اجتماعی را برقرار کنند.

جرم چه کیفری باشد، چه مدنی و چه انتظامی باید با وضع ضمانت اجراهای خاص خود روندی رو به کاهش بگیرد. گرچه سیستم کیفری در جامعه امروزی ظرفیتی بالاتر از ضمانت اجرای کیفری پیدا کرده است.
بر همین مبنا قانونگذار ایران تلاش کرده تا با وضع قوانین متعدد کیفری و مشخص کردن اقسام جرائم و مجازات هر یک به تفکیک، راه مجرمان را برای ارتکاب اعمال مجرمانه مسدود سازد واز طریق تصویب قانون آیین دادرسی کیفری به تسریع و نظم بخشیدن به این مقصود اقدام نموده است.
در ذیل به فهرستی از قوانین جزایی ایران که هر یک گامی در جهت تحقق بخشیدن به مقصود قانونگذار است بیان می کنیم:
1) قانون مجازات اسلامی مصوب
2) قانون آیین دارسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور کیفری
3) قانون تشدید مجازات مرتکبین ارتشاء، اختلاس و کلاهبرداری
4) قانن تشدید مجازات جاعلین اسکناس و واردکنندگان، توزیع کنندگان و مصرف کنندگان اسکناس مجعول
5) قانون تشدید مجازات کبوتر پرانی
6)قانون تشدید مجازات اسیدپاشی
7) قانون تشدید مجازات قاچاق اسلحه ومهمات و قاچاقچیان مسلح و آیین نامه آن
8) قانون مبارزه با مواد مخدر
9) قانون مبارزه با پولشویی
10) قانون مبارزه با مواد مخدر
11) قانون مبارزه با تامین تروریسم
12) قانون مبارزه با قاچاق کالا و ارز
13) قانون جرائم رایانه ای
14) قانون مجازات استفاده غیرمجاز از عناوین علمی
15) قانون مجازات اشخاصی که برای بردن مال غیر تبانی می کنند
16) قانون راجع به اشخاصی که مال غیر را انتقال می دهند و یا تملک می کنند و مجازات آنها
17) قانون مجازات اشخاصی که مال غیر را به عوض مال خود معرفی می نمایند
18) قانون مجازات راجع به انتقال مال غیر
19) قانون مجازات مرتکبین قاچاق
20) قانون تعزیرات حکومتی
21)قانون اصلاح قانون تعزیرات حکومتی
22) قانون تعزیرات حکومتی بهداشتی و درمانی
23) قانون نحوه اعمال تعزیرات حکومتی راجع به قاچاق کالا و ارز
24) قانون اصلاح قانون جلوگیری از تصرف عدوانی
25) قانون اقدامات تامینی
26) قانون رسیدگی به تخلفات و مجازات فروشندگان لباسهایی که استفاده از آنها در ملاء عام خلاف شرع است و یا عفت عمومی را جریحه دار می کند
27) قانون نحوه مجازات اشخاصی که در امور سمعی و بصری فعالیت های غیرمجاز می نمایند
28) قانون ممنوعیت به کارگیری تجهیزات دریافت از ماهواره
29) قانون مجازات خودداری از کمک به مصدومین و رفع مخاطرات جانی
30) قانون مجازات عبور دهندگان اشخاص غیرمجاز از مرزهای کشور
31) قانون مجازات اعمال نفوذ برخلاف حق و مقررات قانونی
32) قانون مطبوعات
33) قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران
34) قانون حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر


۰۲ خرداد ۹۸ ، ۲۰:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

نکات کاربردی قانون شهرداری

 ٨ مورد از تخلفات ساختمانی در مورد تبدیل:

۱⃣تبدیل پارکینگ به مغازه
*برخلاف مدلول پروانه تبدیل سطح پارکینگ به مغازه تخلف ساختمانی محسوب می گردد.

۲⃣تبدیل پیلوت به مسکونی
*برخلاف مدلول پروانه، تبدیل سطح پیلوت به مسکونی تخلف ساختمانی محسوب می گردد.

۳⃣تبدیل زیر شیروانی به طبقه
*برخلاف مدلول پروانه، در صورت داشتن مجوز احداث زیرشیروانی برابر ضوابط، سطحی که به زیرشیروانی افزوده می شود و آن را از حالت زیر شیروانی به یک طبقه مشابه پایین تر می سازد، تخلف ساختمانی محسوب می گردد

۴⃣تبدیل بام زیرشیروانی به تراس
*چنانچه بام شیروانی که در نقش های اجرایی مشخص شده، در زمان احداث تبدیل به سقف تراسی گردد، کل سطح تراسی ایجاد شده تخلف ساختمانی محسوب می گردد.

۵⃣تبدیل واحد مسکونی به تجاری
*برخلاف مدلول پروانه، تبدیل واحد مسکونی به مکان تجاری تخلف ساختمانی محسوب می گردد.

۶⃣تبدیل محوطه به محوطه تجاری
*چنانچه محوطه بناها و فضای باز تبدیل به محوطه تجاری شود، سطح تبدیل شده تخلف ساختمانی محسوب می گردد.

۷⃣تبدیل محوطه به مغازه جداساز
*چنانچه در محوطه یک بنا مغازه جداساز احداث شود سطح مغازه تخلف ساختمانی محسوب می گردد.

۸⃣تبدیل پارکینگ به مغازه

 

نکات کاربردی قانون شهرداری

در قانون اخیر نحوه اجرای محکومیت‌های مالی، بازداشت محکوم‌علیه به لحاظ عدم پرداخت محکوم‌به محدود شده؛ به‌طوری که چنانچه در گذشته، محکوم‌علیه از پرداخت محکوم‌به خودداری می‌کرد، ابتدا مرجع قضایی نسبت به توقیف اموال وی جهت پرداخت محکوم‌به اقدام می‌کرد و در غیر این صورت تا زمان پرداخت در بازداشت می‌ماند. این موضوع در حالی است که در قانون جدید، شرایطی پیش‌بینی‌شده است که مثلاً چنانچه محکوم‌علیه دادخواست اعسار را ظرف یک ماه از تاریخ صدور اجراییه به دادگاه ارایه دهد و گواهی آن را به واحد اجرای احکام تسلیم کند، امکان بازداشت وی وجود نخواهد داشت.

حسن مددی، بازپرس دادسرای عمومی و انقلاب تهران در این زمینه اظهار کرد: قبل از اینکه ماده ۳ قانون جدید نحوه اجرای محکومیت‌های مالی تصویب شود، ماده ۲ قانون نحوه اجرای محکومیت‌های مالی مصوب ۱۰ آبان سال ۱۳۷۷ و ماده ۶۹۶ کتاب تعزیرات قانون مجازات اسلامی مصوب سال ۱۳۷۵ در مورد محکومیت‌های مالی اعمال می‌شد.

۲۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۸:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

فروش مال غیر – یک تا هفت سال حبس در انتظار انتقال دهنده مال غیر

فروش مال غیر

++مجازات فردی که مال غیر را به دیگری منتقل – کند فروش مال غیر- یک تا هفت سال حبس تعیین شده است.

انتقال مال غیر، جرمی مستقل است و با کلاهبرداری تفاوت دارد اما در قانون برای این دو جرم مجازات یکسان در نظر گرفته شده است.

براساس قانون، فردی که اقدام به انتقال مال غیر می‌کند به حبس از یک تا هفت سال،‌ پرداخت جزای نقدی معادل مالی که به دیگری منتقل کرده است و رد مال منتقل شده به صاحبش محکوم می شود.

برخی تصور می کنند که متهم با داشتن شرایطی همچون رضایت شاکی خصوصی، کهولت سن،‌ بیماری و نداشتن سابقه کیفری مشمول تخفیف مجازات می شود، در حالی که دادگاه نمی‌تواند مجازات حبس متهم به انتقال مال غیر را از یک سال کمتر کند.

اگر متهم انتقال دهنده ی مال غیر، یکی از کارکنان دولت باشد، دادگاه وی را به انفصال دائم از خدمات دولتی محکوم می کند.


تعریف اصطلاحیِ جرم انتقال مال غیر
تعریف هر جرم به منزله‌ی شناخت کامل آن و نهایتا شناسایی دقیق و شناساندن صحیح آن به دیگران است. با توجه به این امر، تعریف جرم باید جامع و مانع باشد، و به صورتی ارائه شود که با شرایط زمانی و مکانی مختلف هماهنگ باشد تا مجرمان حرفه‌ای نتواند با تمسک به اصل لزوم تفسیر مضیق قوانین کیفری (تفسیری است که در آن از معنای مواد قانونی تجاوز نکنند و حدود اجرای آن‌ را توسعه ندهند) به نفع متهم از مجازات فرار کنند. البته می‌دانیم هر جرمی پس از تحقق ارکان (مادی-معنوی و قانونی) به منصه‌ی ظهور می‌رسد و امروزه علمای حقوق جزا و جرم‌شناسان برای هر بزه‌ای تعریف خاصی بیان کرده‌اند، اما با تأمل در کتب حقوقی علما و دانشمندان حقوق جزا و با مراجعه به قوانین مرتبط هنوز تعریف جامع و مانعی از جرمِ انتقال مال غیر در دست نیست فقط با ملاحظه ماده‌‌ی اول قانون مجازات انتقال مال غیر، مقنن به شرایط بزهکار این جرم اشاره کرده و مرتکب را کلاهبردار محسوب نموده است. اما تعریف جامعی ارائه نشده است با این حال مؤلفین اعتقاد دارند که جرم انتقال مال غیر در اصطلاح همین جرم نهفته و با کمی دقت می‌توان چنین تعریفی را برای آن مطرح کرد:
«انتقال نامشروع و غیرقانونی هر نوع مال متعلق به غیر (چه عین مال موضوع انتقال باشد چه منفعت آن) توسط اشخاص، اعم از حقیقی و حقوقی به دیگری با سوءِنیت و مهیا نمودن مقدمات قبلی در قالب عقود به منظور به دست آوردن منافع مادی به‌طور ناحق را جرم انتقال مال غیر می‌گویند.»
مقنن در ماده‌ی یک قانون مجازات بیان نموده: «کسی که مال غیر را با علم به اینکه مال غیر است به نحوی از انحاء عینا یا نفعتا بدون مجوز قانونی به دیگری منتقل کند، کلاهبردار محسوب و مطابق ماده‌ی ۲۳۸ قانون مجازات عمومی محکوم می‌شود. همچنین انتقال گیرنده که در حین معامله عالِم به عدم مالکیت انتقال دهنده باشد اگر مالک از وقوع معامله مطلع شده و تا یک ماه پس از حصول اطلاع اظهاریه برای ابلاغ به انتقال گیرنده و مطلع کردن او از مالکیت خود به اداره‌ی ثبت یا دفتر اسناد یا دفتر بدایت یا صلحیه یا یکی از دوایر دیگر دولتی تسلیم ننماید، معاون جرم محسوب خواهد شد. هر یک از دوایر و دفاتر مکلفند در مقابل اظهاریه‌ی مالک رسید بدهند و آن را بدون فوت وقت به طرف برساند.» به طور کلی هدف مقنن از جعل این جرم، جلوگیری از تجاوز و انتقال مال دیگران بدون مجوز قانونی بوده است. با توجه به شرایط و اوصاف مذکور در قانون تعریف ذیل قابل ارائه است: «انتقالِ عمدیِ مالِ متعلق به غیر بدون مجوز قانونی». البته فروش مال غیر از مصادیق و عناوین انتقال مال غیر است که آن را در غالب انتقال مال غیر تشریح می‌کنیم که یکی از مباحث جزایی را شامل می‌شود.
«انتقال» عنصر رفتار مجرمانه از رکن مادی جرم انتقال مال غیر است که عناصر، نتیجه‌ی مجرمانه و رابطه‌ی سببیت در آن مستتر هستند. قید «عمدی» نشان دهنده‌ی علم مرتکب به عدم مالکیت خود و تعلق مال به غیر و وجود سوءِنیت در عمل است، که آن را از معامله فضولی منفک می‌کند. همچنین قید انتقال بدون مجوز قانونی به عنوان وصف فعل مجرمانه است، به این صورت که انتقال دهنده بدون داشتن حق وکالت یا وصایت یا قیمومیت یا ولایت یا هر عنوان دیگری اقدام به انتقال مال دیگری کرده است.

۲۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۸:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

جرائم رایانه ای – آیا اسکرین شات ها سند محسوب می شود؟

جرائم رایانه ای

برخی مواقع دیده شده که دو نفر توسط پیامک در موبایل خود و یا شبکه‌های اجتماعی تلگرام ، وایبر،واتساپ و غیره در رابطه با مسایلی صحبت کرده‌اند و بعد از آن، یک دیگر را تهدید کرده که از صحبتهای آنها اسکرین شات دارد و او را تهدید می‌کند که اگرفلان کار را انجام ندهی آنها را پخش می‌کند و او هم از ترس اینکه مبادا متن این پیام‌ها منتشر شود، از شکایت صرف نظر کرده و تن به خواسته طرف می‌دهد در صورتیکه واقعیت اینگونه نیست و امکان شکایت در این خصوص وجود دارد.

ماجرای اسکرین‌شات‌ها در جرائم رایانه ای صورتِ مسائل عموماً شبیه به‌هم‌اند.
یک نفر از متن چت‌ها، گفتگوی‌های دونفره، خلوت‌ها و عکس‌ها اسکرین‌شات برمی‌دارد و سپس طرفِ مقابل را تهدید به افشای این محتوا می‌کند. این تهدیدها گاهی صرفا برای ارعاب، ایجاد هراس، آبروریزی و اخاذی مالی و گاهی بهانه‌ای برای اجبار به کامجویی‌های غیراخلاقی دیگر است.

چند توضیح و توصیه ضروری در مورد جرائم رایانه ای : افشای اطلاعات خصوصی جرم است

++اول، مطابق قانون افشای اطلاعات‌ِ خصوصی، جرم است. قانون‌مجازات‌ اسلامی، صراحتاًدر ماده۷۴۵ (ماده ۱۶ قانون جرایم‌رایانه‌ای) افشای اسرار خصوصی دیگران را جرم دانسته و مجازات آن را جزای‌‌نقدی و تا دو سال حبس درنظر گرفته است. البته اسرار خصوصی در قانون ایران به صورت مشخص تعریف نشده‌اند و صرفا در ماده ۸ قانون “احترام به آزادیهای مشروع و حفظ حقوق شهروندی” نامه‌ها، عکس‌ها،نوشته‌ها و فیلم‌های خصوصی را از مصادیق بارز آن دانسته‌اند.
در رویه قضایی و نظام عرفی، دایره اسرار خصوصی از این هم وسیع‌تر است و نسخه‌های پزشکی، احکام دادگاه‌ها و اسناد مالی هم در این زمره قرار می‌گیرند.

++دوم، تهدید به انجام عملی که ممکن است موجب ضرر آبرویی یا شرافتی یا افشای اسرار خانوادگی گردد، خواه تهدیدکننده به این واسطه، تقاضای مال به قصد اخاذی کرده و یا نکرده باشد، جرم مستقلی است که بر اساس ماده ۶۶۹ قانون‌مجازات‌اسلامی تا هفتاد وچهارضربه‌شلاق و یا تا دوسال حبس برای آن درنظرگرفته‌شده‌است. بنابراین همین‌که کسی شما را تهدید به افشای اطلاعات خصوصی( شامل عکس‌ها، متن چت‌ها، صدای ضبط‌شده، فیلم و …) کرده باشد،حتی اگر هرگز آن عمل را انجام ندهد(که در اکثریت مواقع این تهدیدات هرگز عملی نمی‌شوند)، ارتکاب جرم” تهدید” از سوی او قطعی و برای شما قابل شکایت و پیگیری است.
متن پیام های فضای مجازی، ادله الکترونیک است

++سوم. برخلاف تصور عموم که متن گفتگو در وایبر، فیس‌بوک و شبکه‌های اجتماعی دیگر، ایمیل، صدای‌ضبط ‌شده و فیلم را جزو دلایل قابل استناد به‌شمار نمی‌آورند، قانون، « ادله الکترونیک» را به‌رسمیت شناخته است. بنابراین اگر کسی شما را در وایبر یا فیس‌بوک یا تلفن‌همراه یا ایمیل، تهدید کرده است، باید بدانید تمام این محتواها در دادگاه به عنوان دلیل از شما و بر علیه شخص تهدیدکننده پذیرفته خواهند شد.
دادگاه، با مکانیسم مشخصی که توسط کارشناسان حوزه فناوری اجرا خواهد شد، صحت مدارک شما را بررسی کرده و در صورت تائید، ملاک و مبنای صدور حکم قرار خواهد گرفت.

++چهارم. یک نکته بسیار مهم اینکه به دست آوردن دلیل باید به روش‌های قانونی صورت پذیرد وگرنه ممکن است دادگاه آن دلایل را از شما نپذیرد. بنابراین اطلاعاتی که شما با هک کردن ایمیل یا اکانت طرف مقابل یا کارگذاشتن غیرقانونی دستگاه ضبط صدا یا تصویر در محل اقامت، دفتر کار یا خودروی وی به دست بیاورید، در دادگاه مورد پذیرش قرار نخواهد گرفت.( در شکل‌های شدیدتر ممکن است اینگونه اقدامات بر علیه خودتان استفاده شود.) بنابراین در پاسخ به یک رفتار مجرمانه، دست به اقدامات مجرمانه‌ی متقابل نزنید

۲۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۸:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

آیا مے دانید ثبت نکردن ازدواج مجازات دارد ؟

ثبت نکردن ازدواج

اگر ازدواجتان رسمے نباشد مورد حمایت قانون نیست؛ یعنے اگر بخواهید بہ موجب این ازدواج دعوایے در دادگاہ مطرح ڪنید، چون ازدواج‌ جایے ثبت نشدہ است اصلا بہ این موضوع رسیدگے نمی‌شود؛ مهمتر این ڪہ ثبت نڪردن ازدواج مجازات هم دارد.

+گستردگے مباحث حقوقے و پیچیدگی‌هاے موضوعات متنوع آن ضرورت آموزش هرچہ بیشتر آن را روشن می‎سازد.

+ضروریاتے مانند آشنا شدن شهروندان با ضوابط حقوقے و قانونے حاڪم بر روابط اجتماعے و آگاهے بخشے جامعہ نسبت بہ مسائل حقوقے یڪے از مهمترین راهڪارها در ڪاهش مراجعات مردم بہ دادگسترے است.

+بہ همین منظور معاونت منابع انسانے قوہ قضائیہ اقدام بہ آموزش حقوق بہ زبان سادہ ڪردہ است ڪہ در این قسمت بہ موضوع ثبت ازدواج اشارہ شدہ است ڪہ در ادامہ می‏‌خوانید.

ثبت از ملزومات زندگے اجتماعے
فقط خانہ و ماشین و ملڪ و املاڪ نیست ڪہ باید ثبت شوند. بعضے اتفاق‌هاے مهم زندگے هم نیاز بہ این دارند ڪہ شش دانگ بہ نام ما بخورند. دیدہ اید آدم تا اموالش شش دانگ بہ نامش نخورد خیالش راحت نمی‌شود! ازدواج هم همین طور است و تا ثبت نشود رسمیت ندارد.

حتما می‌پرسید اگر رسمے نباشد چہ اتفاقے می‌افتد؟

**اگر ازدواجتان رسمے نباشد مورد حمایت قانون نیست؛ یعنے اگر بخواهید بہ موجب این ازدواج دعوایے در دادگاہ مطرح ڪنید، چون ازدواج‌ جایے ثبت نشدہ است اصلا بہ این موضوع رسیدگے نمی‌شود؛ مهمتر این ڪہ ثبت نڪردن ازدواج مجازات هم دارد.

مجبورے ثبت ڪنے

**همہ چیز حساب و ڪتاب دارد، دیگر چہ برسد بہ ازدواج و طلاق و اینجور حرفها البتہ قبل از ورود بہ بحث باید این نڪتہ را هم گوشزد ڪنیم ڪہ اجبارے بودن ثبت فقط براے آنهایے است ڪہ ازدواج دائم می‌ڪنند. ثبت ازدواج موقت یا همان صیغہ همچنان اختیارے است و بہ ثبت دردفاتر رسمے ازدواج و طلاق نیاز ندارد مگر اینڪہ ارتباط زن و مرد منجر بہ باردارے شدہ باشد یا در ازدواج موقت عروس خانم شرط ڪردہ باشد ڪہ ازدواج ثبت شود.

شما هم مجازات می‌شوید!

شانه‌هایتان را بالا بیندازید و فڪر نڪنید ماجراے ثبت نشدن یڪ ازدواج با تنبیہ ڪردن دفتردار حل می‌شود. ثبت ازدواج اجبارے است و در واقع براے حفظ ڪیان خانوادہ، ثبت ازدواج دائم، طلاق و رجوع طبق مقررات باید انجام شود.

۲۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

جهل به قانون رافع مسئولیت!

یکی از اصول مسلم حقوقی در نظام قضایی ما این بوده که «جهل به قانون رافع مسئولیت نیست» البته جهل به قانون را «جهل به حکم» نیز می‌گویند. مضمون این قاعده، این است که چنین فرض می‌شود، تمام افراد جامعه، از همه احکام و قوانین، آگاهی دارند. پس ادّعای جهل نسبت به قانون از ناحیه هیچ کس پذیرفته نمی‌شد؛ یعنی احدی در مقام اثبات نمی‌توانست بگوید که من در مورد فلان قانون آگاهی نداشتم.

برخی علمای حقوق بر این باورند: «از بعد حقوقی، وجوب تعلم قوانین، از اصول مسلّم حقوقی است و بر همه مکلّفان واجب است که قوانین مدون مصوب مجلس شورای اسلامی را پس از ابلاغ دولت و لازم الاجرا شدنش با اعلان در روزنامه رسمی یاد بگیرند و طبق آن عمل کنند. نتیجه مطلب آن است که چنانچه قانونی تصویب شود و لازم الاجرا گردد، کسی حق ندارد بگوید که من این قانون را یاد نگرفته‌ام و نمی‌دانم‌».

‌برخی دیگر تعبیر مناسب‌تری را در این ‌باره به کار می‌برند و می‌گویند: «مصداق بارز فرض‌های حقوقی، اطلاع یافتن از قوانین است، ما همه می‌دانیم قوانینی را که در روزنامه‌ها و یا در روزنامه رسمی منتشر می‌شود، همه مردم نمی‌خوانند و اگر اجرای قانون در مقابل هر کسی منوط به اطلاع او باشد، هیچ قانونی اجرا نمی‌شود، چون فرض شده اگر قانون در روزنامه رسمی منتشر شود و پانزده روز از مدت آن بگذرد، همه آگاه به قانون فرض می‌شوند‌‌».

برخی اساتید نیز بر این باورند که: «اصطلاحی که جهل به قانون رفع تکلیف نمی‌کند، درست نیست، بلکه باید گفت بعد از آنکه قانون منتشر شد و همه آگاه به قانون فرض می‌شوند. فرق بین فرض و اماره نیز این است که اماره متکی است بر غلبه، در حالی که فرض ممکن است برخلاف غالب باشد، چنانکه اطلاع از قوانین برخلاف غالب است، بیشتر مردم ناآگاه می‌مانند و با وجود این مطلع از قانون فرض می‌شوند برای اینکه نظم عمومی اقتضا می‌کندتا قانون در مورد همه مردم به طور یکسان اجرا شود‌».

قوانین بیش از جنبه بازدارندگی باید نقش پیشگیری از وقوع جرم و ارتکاب مجدد داشته باشد حال این که گویا متأسفانه در این ماده هیچ یک از این موارد رعایت نشده باشد.



ناگفته نماند که به رغم تأکید علمای حقوق، این اصل حقوقی امروزه در برخی سیستم‌های حقوق کیفری مورد تأمل و تردید واقع شده است.
یکی از این سیستم‌ها که از گذشته همواره جهل به حکم را مؤثر در عدم مسئولیت کیفری می‌دانسته، حقوق کیفری اسلام است. ‌

هرچند در فقه امامیه در این باره آرای گوناگونی صادر شده و برخی جهل به حکم را مانع تحقق تکلیف و جرم دانسته و برخی نیز به عدم تأثیر جهل حکمی نظر داده‌اند و گروهی هم قائل به رفع مسئولیت مرتکب جاهل به حکم با شرایطی شده اند، ولی در هیچ یک از این آرا، محدوده تأثیر جهل به حکم مشخص نشده است.

قانون جدید مجازات اسلامی، از اصل «جهل به قانون، رافع مسئولیت کیفری نیست» عدول نمود و با استناد به مبانی فقهی در ماده ۱۵۵ این قانون این گونه مقرر نمود: «جهل به حکم، مانع از مجازات مرتکب نیست، «مگر این که» تحصیل علم عادتاً برای وی ممکن نباشد یا جهل به حکم شرعاً عذر محسوب شود‌». ‌

با دقت در متن ماده ۱۵۵ قانون جدید، می‌توان دریافت که هرچند قاعده اصلی در این ماده‌‌‌ همان قاعده «جهل به حکم، رافع مسئولیت کیفری نیست» است ولی با قید «مگر این که» نشان از استثنائی عام دارد و باید گفت روح این ماده با اصول کلی حقوقی و احکام قوانین گذشته کاملاً مخالف است و در واقع رویه قضایی گذشته را نسخ کرده است بدون اینکه محدوده تأثیرجهل به حکم را هم مشخص نماید.

آیا تصویب کنندگان این قانون می‌توانند خود را به جای مجریان قانون در رسیدگی به پرونده‌ها قرار داده و بگویند که دادرسان دادگستری چگونه می‌توانند «امکان تحصیل علم به صورت عادتاً» را از ناحیه متهمان احراز و به پرونده‌هایی که شاید مدعی بسیاری هم دارد رسیدگی نمایند و یا چگونه می‌توانند دانش به دست آورده و تشخیص دهند جهل به حکم شرعاً از ناحیه متهمان عذر شمار می‌شود؟

امروزه تعیین تأثیر «جهل به حکم»، از مسائل مهم و اساسی در روابط فردی و اجتماعی، ملی و حتی بین‌المللی است و هرچند به نظر می‌رسد عدم تأثیر جهل به قانون امری مسلم و قطعی نباشد، ولی باید پذیرفت که اگر قانونگذار به صرف ادعای افراد، نسبت به جهل اطلاع از قانونی معیّن، این ادعا را از سوی آنان بپذیرد، تشویش و آشفتگی نظام دادرسی قضایی و به دنبال آن جامعه را در بر می‌گیرد و دیگر هیچ موضوعی ‌اثبات کردنی نیست و در نتیجه کمتر ذی حقی به حقش رسیده و در ‌‌‌نهایت، اجرای بیشتر احکام مراجع قضایی تعطیل می‌شود.

واژه «مسئولیّت» در گستره نظام حقوقی با توجه به پیچیدگی‌هایی که در عصر حاضر دارد، نسبت به افراد مختلف تقسیمات گوناگونی دارد، از جمله می‌توان به مسئولیّت حقوقی، اخلاقی، مدنی، کیفری (جزایی)، قراردادی، غیر قراردادی، قانونی، مالی و مسئولیّت اداری و.. غیره اشاره نمود، ولی در قوانین مدون هیچ یک به اندازه «مسئولیت کیفری» تأکید نشده ‌و شاید به این علت است که اعمال مجازات‌های کیفری رابطه مستقیمی با مسئولیت کیفری دارد و جهل به قانون در موارد مربوط به مسئولیّت کیفری در بیشتر موارد چشم‌پوشی ناشدنی است چون به حقوق افراد دیگر و حقوق جامعه لطمه می‌زند، ولی جهل در سایر مسئولیت‌ها بیشتر آثار و لطمات فردی در پی داشته باشد. ‌

البته این نکته را هم نباید از ذهن دور داشت که آثار مستقیم فردی و غیرمستقیم اجتماعی برخی از این مسئولیت‌ها نسبت به مسئولیت کیفری نیز کمتر نیست و یک بررسی اجمالی در پرونده‌های حقوقی مطرح در دستگاه قضایی می‌توان دریافت که از نظر میزان تأثیرات مخرب اجتماعی تفاوتی میان انواع مختلف مسئولیّت وجود ندارد.

با این وصف حال که شعبه‌های علم حقوق با تنوع گسترده‌ای که در مسائل حقوقی دارد و شاید بسیاری از حقوقدانان، قضات و وکلای باسابقه را هم توان تحصیل همه امور حقوقی را نداشته باشند، چگونه می‌توان از مردم عادی کوچه و بازار، توقع داشت که همه با قوانین آشنا باشند و اگر تحصیل علم عادتاً برای آن‌ها ممکن نباشد، جهل به حکم تلقی و فاقد مسئولیت کیفری بوده و این جهل مانع از اجرای مجازات باشد؟!

بنابراین تردیدی نیست که انتشار قوانین از طریق روزنامه رسمی، قدرت لازم را ندارد که بتواند همه آحاد مردم را،‌ با قوانین آشنا و آگاه نماید و قانونگذار با انشای ماده ۲ اصلاحی قانون مدنی نشان داده که به ایجاد نظم عمومی بیش از آگاه شدن اشخاص نسبت به قانون اهمیت می‌دهد و می‌خواهد اجرای قانون پس از مهلت پانزده روزه مندرج در ماده ۲قانون مدنی به اجرا درآید.

از سویی تعجبی هم ندارد اگر ببینیم که بسیاری از حقوقدانان هم نسبت به مفاد برخی قوانین مطلع نمی‌شوند، چه رسد به افراد جامعه که باید پس از پانزده روز انتشار در روزنامه رسمی از قوانین اطلاع یابند ولی باتوجه به صراحت ماده ۱۵۵ قانون مجازات اسلامی که تصریح نموده: «جهل به حکم مانع از اجرای مجازات نیست، «مگر این که» تحصیل علم عادتاً برای وی ممکن نباشد» براستی دادرسان دادگستری چگونه می‌توانند مبادرت به صدور حکم نمایند.

اجتهاد بر مبنای عناصر زمان و مکان، یادگار ارزشمند امام راحل (ره) است که به نظر می‌رسد در تقریر و تصویب ماده ۱۵۵ قانون مجازات اسلامی مورد غفلت واقع شده باشد، چگونه در حالی که بسیاری از قوانین برای تحکیم نظم عمومی، جلوگیری از هرج و مرج و بلاتکلیفی، احقاق حق اشخاص ذی حق و اجرای عدالت وضع شده ادعای «فقدان علم»، مسئولیت کیفری افراد را در محاکم و دادسرا‌ها متزلزل نموده و شیوع آن موجبات افزایش جرم و جنایت در جامعه و افزایش سیل مراجعان به دادگستری را فراهم آورد؟

قوانین بیش از جنبه بازدارندگی باید نقش پیشگیری از وقوع جرم و ارتکاب مجدد داشته باشد حال این که گویا متأسفانه در این ماده هیچ یک از این موارد رعایت نشده باشد.
منبع: تابناک
۲۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۰:۴۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

تعریف دعاوی کیفری

هرگاه در جامعه جرمی ارتکاب یابد این جرم دارای ۲ جنبه می باشد.

جنبه عمومی جرم که دادستان به عنوان نماینده مدعی العموم مکلف است که از منافع جامعه حمایت نماید و از لطمه ها و آسیب های مادی و معنوی که ممکن است در اثر ارتکاب جرم به جامعه وارد شود جلوگیری و دفاع نماید لذا پس از ارتکاب جرم دادسرای عمومی و انقلاب که در راس آن دادستان می باشد شروع به رسیدگی می نماید که پس از ثبوت جرم در دادسرا قرار مجرمیت صادر و از طریق کیفر خواست از محاکم تقاضای کیفر برای شخص مجرم می نماید.

پس از صدور کیفر خواست پرونده حسب صلاحیت محاکم در دادگاه های عمومی و جزایی یا کیفری استان ارجاع و دادگاه مربوطه رسیدگی و انشاء رای می نماید که ظرف ۲۰ روز از تاریخ ابلاغ رای قابل تجدیدنظر خواهی در محاکم تجدیدنظر حسب مورد می باشد.

• مهلت تجدیدنظر خواهی برای افراد مقیم خارج از ایران ۲ ماه از تاریخ ابلاغ رای می باشد.

• پس از قطعی شدن حکم دادگاه حسب مورد در محاکم تجدیدنظر یا به علت عدم اعتراض حکم دادگاه بدوی قطعی شده باشد پرونده جهت اجرای حکم به اجرای احکام کیفری ارسال تا در این خصوص اقدام گردد.

 

 

به صورت کلی مراحل رسیدگی به پرونده های کیفری به شرح ذیل است:

۱. ارتکاب جرم
۲. شکایت شاکی – تعقیب دادسرا
۳. انجام تحقیقات مقدماتی در دادسرا
۴. صدور قرار مجرمیت و کیفر خواست
۵. رسیدگی در دادگاه
۶. واخواهی
۷. تجدیدنظر خواهی در محاکم تجدیدنظر حسب مورد
۸. فرجام خواهی
۹. اجرای حکم

دانستنی های دعاوی کیفری

شکایت کیفری چک

اگر کسی علیه کسی شکایت کیفری چک کرده باشد، هم زمان می تواند برای وصول وجه چک خود، به اجراییات ثبت مراجعه نماید
اگر صادر کننده چک، مالی معرفی ننماید و یا از او مالی پیدا نشود آنگاه می تواند تقاضای ممنوع الخروجی او را از اجراییات ثبت بنماید.

 

نوشتن یادگاری بر روی آثار باستانی

نوشتن یادگاری بر روی آثار باستانی جرم محسوب می شود؟

 

قرار بازداشت موقت

این قرار شدیدترین قرار تامین کیفری است که منجر به بازداشت متهم می‌شود. بازداشت موقت می‌تواند تا مرحله صدور و اجرای حکم به طول بینجامد. این قرار هم در دادسرا صادر می‌شود و هم در دادگاه و قهراً منجر به بازداشت متهم می‌شود.

قرار بازداشت موقت می‌تواند در دادسرا و مرحله تحقیقات مقدماتی توسط بازپرس، دادیار و احیانا دادستان صادر شود و نیز  می‌تواند در دادگاه توسط رییس دادگاه یا دادرس علی البدل صادر شود. به عبارت دیگر این قرار علاو بر مرحله تحقیقات مقدماتی، در مرحله رسیدگی نیز ممکن است صادر شود و یا حتی ممکن است در مرحله تجدید نظر توسط قاضی تجدید نظر صادر شود.

 

بدهکار در چه صورتی زندان و حبس می شود؟

اگر پرداخت طلب شاکی که دادگاه مبلغ آن را تعیین کرده، ممکن نگردد، فرد بدهکار به تقاضای شاکی تا زمان اجرای حکم یا پذیرفته شدن ادعای اعسار او یا جلب رضایت شاکی حبس می شود.
کسی که به دیگری بدهی دارد و طلبکار از او شکایت کرده، در چه صورتی زندانی می شود؟ پرسش مخاطب این است: سلام، من مبلغی به کسی بدهکار بودم که پس از شکایت او، حکم علیه بنده صادر شد. آیا اگر نتوانم مبلغی را که دادگاه در حکم تعیین کرده، بپردازم به زندان می افتم؟
چنانچه بدهکار تا سی روز پس از ابلاغ اجراییه، ضمن ارائه صورت کلیه اموال خود، دعوای اعسار خویش را اقامه کرده باشد، حبس نمی شود، مگر اینکه دعوای اعسار مسترد یا به موجب حکم قطعی رد شود.
مطابق ماده ۳ قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی، اگر پرداخت طلب شاکی که دادگاه مبلغ آن را تعیین کرده، ممکن نگردد، فرد بدهکار به تقاضای شاکی تا زمان اجرای حکم یا پذیرفته شدن ادعای اعسار او یا جلب رضایت شاکی حبس می‌شود. چنانچه بدهکار تا سی روز پس از ابلاغ اجراییه، ضمن ارائه صورت کلیه اموال خود، دعوای اعسار خویش را اقامه کرده باشد، حبس نمی شود، مگر اینکه دعوای اعسار مسترد یا به موجب حکم قطعی رد شود.

 

چه کسانی کیفر نمی‌بینند؟

اگر کودک، دیوانه، مجبور، مکره، مشتبه و مست بدون اراده مرتکب جرم شوند کیفر نمی بینند.

مجازات معاونت در قتل
معاون در قتل عمد به ۳ تا ۱۵ سال حبس محکوم می شود؟

 

در چه جرائمی متهم اجازه ملاقات با وکیل را به مدت یک هفته ندارد؟

مطابق قانون، در جرائم سازمان یافته و یا جرائم علیه امنیت داخلی یا خارجی کشور، سرقت و… متهم تا یک هفته پس از شروع تحت نظر قرارگرفتن، امکان ملاقات با وکیل دادگستری را ندارد.

 

ربادهنده و رباگیرنده

“ربادهنده”، “رباگیرنده” و واسطه بین آن ها علاوه بر رد اضافه، به شش ماه تا سه سال حبس و تا ۷۴ ضربه شلاق و نیز معادل آن مال به عنوان جزای نقدی محکوم می گردند.

 

پاپوش درست کردن برای افراد (افترای عملی)

به عبارتی دیگر اگر کسی به قصد متهم نمودن دیگری، وسیله ای در خانه یا جیب او قرار دهد و وسیله مزبور جزء آلات و ادوات جرم باشد و در اثر این عمل، شخص مزبور تعقیب گردد، پس از صدور برائت قطعی آن شخص، شخصی که اقدام به پاپوش درست کردن و یا همان افترای عملی کرده به حبس از شش ماه تا سه سال و یا تا هفتاد و چهار ضربه شلاق محکوم می شود.

 

بازداشت (حکم جلب) بدهکار!

در صورتی که فردی در دادگاه حقوقی محکوم به پرداخت وجهی شده باشد، هر چند که عمل وی جرم نیست، ولی می توان حکم جلب گرفت و وی را زندانی کرد مگر اینکه پرداخت کند یا بدهی خود را تقسیط نماید.

 

هک وای فای

طبق قانون جرایم رایانه ای چنانچه شخصی بطور غیر مجاز به سامانه مخابراتی دیگران دسترسی پیدا کند مجرم بوده و به حبس از سه مال تا یک سال یا جریمه نقدی از پانصد هزار تا دو میلیون تومان محکوم می شود.

در صورتی که برای مودم خود رمز قرار نداده باشید امکان شکایت ندارید.

 

مجازات کسانی که با ارسال پیامک های توهین آمیز و تماس تلفنی مکرر ایجاد مزاحمت می کنند چیست؟

مستند به ماده ۶۴۱ قانون مجازات؛ هر کس با دستگاه تلفن یا سایر دستگاه های مخابراتی برای دیگران ایجاد مزاحمت کنند علاوه بر ایجاد مقررات خاص شرکت مخابرات مرتکب به حبس از یک تا شش ماه محکوم خواهد شد.

 

اقدام قانونی بجای پنچر کردن

ابتدا از اتومبیل پارک شده عکس گرفته یا استشهادیه تنظیم نموده و از چند شاهد امضا بگیرید.
موضوع را از طریق شماره تماس ۱۱۰ اعلام نموده تا ماموران پلیس راهنمایی و رانندگی با حضور در محل متخلف را سیصد هزار تومان جریمه کنند.
می توانید بر اساس گزارش پلیس و عکس و استشهادیه در دادسرا شکایت کنید.

 

تهمت ناروا

حکم تهمت ناروا به یک شخص چیست؟ و چه مجازاتی دارد؟

اگر فردی به شما اتهام و یا اکاذیبی را نسبت داده باشد و اقدام به نشر این اکاذیب به طرق مختلف نموده باشد. شما می‌توانید از ایشان شکایت تهمت و افترا و یا نشر اکاذیب نمایید که مجازات جرم افترا یک ماه تا یک سال حبس و تا ۷۴ ضربه شلاق است و مجازات نشر اکاذیب از ۲ ماه تا ۲ سال یا ۷۴ ضربه شلاق است.

 

هک تلگرام

شخصی که نمایندگی ایرانسل را دارد، دو مرحله اقدام به سوزاندن سیمکارت بنده کرده و وارد تلگرام بنده هم شده. بنده به جرم جعل عنوان و استفاده از سند مجعول از وی شکایت کردم. می خواستم ببینم اگر پیگیر شکایت بشوم مجازات این دو جرم چقدر حبس دارد؟ در رابطه با ورود به تلگرام هم می توانم به همین پرونده جرمش را اضافه کنم یا باید جداگانه شکایت کنم؟ و مجازات هک تلگرام چقدر حبس است؟

مجازات جرم جعل و استفاده از سند مجعول دو سال حبس است. مجازات دسترسی غیرمجاز به داده های شخصی حبس از ۹۱ روز تا ۱ سال یا جزای نقدی از پانصد هزار تا دو میلیون تومان است. بله شما می توانید شکایت خود را توامان با یکدیگر طرح کنید. در صورت اثبات، مرتکب به مجازات اشد محکوم خواهد شد.

 

جراحی زیبایی

چند ماه پیش یکی از اقوام برای انجام کار بوتاکس و زیبایی به پزشکی مراجعه می کنند ولی مشکلی به وجود می‌آید و صورتش خراب می‌شود. سه بار جراحی می کند ولی شکایتی نکرده. حالا می‌خواهد شکایت کند از سه بار جراحی دکتر یک بار هزینشو می‌دهد ولی دفعات بعدی با خود طرف بوده. حالا می‌خواهد شکایت کند. می‌تونه؟ اگه میشود در قالب دادخواسته یا شکواییه؟

میبایست از طریق دادسرای عمومی در شهرستانها و دادسرای تخصصی و ویژه جرایم پزشکی در کلانشهرها شکایتی تحت عنوان ایراد صدمه بدنی غیرعمدی ناشی از عدم رعایت موازین علمی و فنی طرح شود. برای اخذ نتیجه بهتر خصوصا در مرحله کارشناسی و پزشکی قانونی از وکلای متخصص بهره بگیرید.

 

مجازات برای جرم پاپوش درست کردن

ماده ۶۹۹ از کتاب پنجم قانون مجازات اسلامی بیان مقرر می‌دارد:
هر کس عالماً عامداً به قصد متهم نمودن دیگری آلات و ادوات جرم یا اشیای را که یافت شدن آن در تصرف یک نفر موجب اتهام او می‌گردد بدون اطلاع آن شخص در منزل یا محل کسب یا جیب یا اشیایی که متعلق به اوست بگذارد یا مخفی نماید یا به نحوی متعلق به او قلمداد نماید و در اثر این عمل شخص مزبور تعقیب گردد، پس از صدور قرار منع تعقیب و یا اعلام برائت قطعی آن شخص، مرتکب حبس از شش ماه تا سه سال و یا تا هفتاد و چهار ضربه شلاق محکوم می‌شود.

درخصوص این ماده نکاتی را به اختصار بیان می‌نماییم:
عنوان مجرمانه قانونی برای عمل پاپوش درست کردن برای افراد، افترای عملی می‌باشد.
افترای عملی جرمی است مقید به وسیله، به عبارتی دیگر اگر کسی به قصد متهم نمودن دیگری وسیله‌ای در خانه یا جیب او قرار دهد، ولی در واقع وسیله مزبور جزء آلات و ادوات جرم نباشد مشمول حکم قانونی افترای عملی نخواهد بود.
افترای عملی جرمی مقید به نتیجه نیز می‌باشد، لذا چنانچه وسیله‌ای که طبق قانون داشتن آن جرم محسوب می‌گردد را متعلق به او قلمداد نماید و در اثر این عمل شخص مزبور تعقیب گردد، پس از صدور قرار منع تعقیب و یا اعلام برائت قطعی آن شخص، مرتکب به حبس از شش ماه تا سه سال و یا تا هفتاد و چهار ضربه شلاق محکوم می‌شود.

درخصوص این ماده نکاتی را به اختصار بیان می‌نماییم:

عنوان مجرمانه قانونی برای عمل پاپوش درست کردن برای افرا، افترای عملی می‌باشد.
افترای عملی جرمی است مقید به وسیله، به عبارتی دیگر اگر کسی به قصد متهم نمودن دیگری وسیله‌ای در خانه یا جیب او قرار دهد ولی در واقع وسیله مزبور جزء آلات و ادوات جرم نباشد مشمول حکم قانونی افترای عملی نخواهد بود.
افترای عملی جرمی مقید به نتیجه نیز می‌باشد، لذا چنانچه وسیله‌ای که طبق قانون داشتن آن جرم محسوب می‌گردد را معلق به دیگری نشان دهیم بزه دیده می‌بایست حتماً تحت تعقیب قرار گیرد؛ بنابراین چنانچه وی مورد تعقیب قرار نگیرد عمل از شمول ماده موصوف خارج است.
افترای عملی با استفاده از هر شی یا وسیله ای که داشتن و نگه داری آن طبق قانون جرم محسوب می‌گردد، واقع می‌شود.

شروط اصلی تحقق جرم افترای عملی به شرح ذیل خواهد بود:
– داشتن سوء نیت عام برای مرتکب، به عبارتی دیگر وی بایستی سوء نیت عام در گذاردن و مخفی نمودن آلات و ادوات جرم یا اشیایی که یافت شدن آن در تصرف یک نفر موجب اتهام او می‌گردد داشته باشد.
– داشتن سوء نیت خاص، به عبارتی دیگر مرتکب قصد متهم نمودن دیگری را داشته باشد و ای اعمال را عالمانه و آگاهانه و از روی عمد انجام داده باشد.
– بزه دیده یا همان شخصی که مورد افترای عملی واقع می‌شود می‌بایست از این اعمال ارتکابی بی اطلاع باشد.
زمانی بزه دیده یا متضرر از جرم افترای عملی می‌تواند امتیازات مقرر در این ماده به منظور تحت تعقیب قرار دادن اتهام زنندگان به خود استفاده نماید که قرار منع تعقیب و یا اعلام برائت قطعی از وی صادر شده باشد. به عبارتی دیگر صدور قرار منع تعقیب یا اعلام برائت قطعی متهم برای تحقق جرم ضرورت دارد.

 

تعریف حریم خصوصی افراد

می‌توان حریم خصوصی را به این صورت تعریف کرد:

قلمرویی از زندگی هر فرد است که آن فرد نوعاً و عرفاً یا با اعلان قبلی انتظار دارد دیگران بدون رضایت وی به اطلاعات راجع به آن قلمرو دسترسی نداشته باشند یا به آن قلمرو وارد نشوند یا به آن قلمرو نگاه یا نظارت نکنند یا به هر صورت دیگر وی را در آن قلمرو مورد تعرض قرار ندهند.

منازل و اماکن خصوصی، جسم افراد، اطلاعات شخصی و ارتباطات خصوصی از مهم ترین مصادیق حریم خصوصی هستند.

ورود بدون اجازه به منازل و اماکن خصوصی، ایست و بازرسی‌ها و تفتیشهای بدنی، رهگیری انواع مکالمات و ارتباطات، دسترسی به اطلاعات شخصی، افشای مسائل خصوصی در جامعه، تجسس در امور دیگران نیز از مهم ترین مصادیق نقض کننده حریم خصوصی محسوب می‌شوند.

 

۲۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۹:۵۸ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

علل و تدابیر پیشگیرانه جرایم نظامیان

چکیده: در تمام کشورها برای رسیدگی به جرایم نظامی محاکمه خاصی در نظر گرفته شده، در کشور ما نیز برابر اصل 172 قانون اساسی سازمان قضایی نیروهای مسلح برای رسیدگی به جرایم نظامی تشکیل شده است و دلیل بر این نمی باشد که به تمام جرایم ارتکابی نظامیان رسیدگی نماید. همان طوری که در ذیل اصل اشاره گردیده، رسیدگی به جرایم عمومی و جرایم در مقام ضابط بودن در دادگاه عمومی رسیدگی می گردد. از سوی دیگر بعضی از جرایم به دلیل صلاحیت اضافی محکمه نظامی در آن رسیدگی و این مستوجب آن نمی گردد که ما این گونه جرایم را جرم نظامی محسوب نمائیم و هویت این جرایم با رسیدگی به آن ها در سازمان قضایی نیروهای مسلح تغییر پیدا نمی کند. بحث صلاحیت دادگاه ها در رسیدگی به جرایم نیز که یکی از فواید تفکیک جرایم نظامی از جرایم عمومی می باشد به دلایل واهی نباید در آن اخلال ایجاد گردد و جرایم مختلف باید در دادگاه های صالح رسیدگی گردد.


کلیدواژگان:
نظامی، سازمان قضایی نیروهای مسلح، دادگاه نظامی 1، دادگاه نظامی 2

مقدمه
وقوع جرم همواره یکی از مهمترین چالشهای زندگی اجتماعی بشر بوده است و مقابله با مجرمین همواره بخش مهمی از توان جوامع بشری را مصروف خود کرده است. رویدادهای جوامع گوناگون در مقابله با بزهکاری نشان می دهد که استفاده از سرکوب و بهره گیری از شیوه های مرعوب کننده، سزا دهنده و یا ناتوان کننده رویکرد غالب نظام های سیاست جنایی در برخورد با پدیده مجرمانه بوده است. شاید بتوان یکی از مهمترین دلایل ایجاد نهادهای کیفری را نهایتا جلوگیری از تکرار جرم دانست. افزایش تجربه بشر در زمینه ثمر بخشی یا عدم ثمر بخشی برخورد کیفری با پدیده مجرمانه و گسترش آگاهی حاصل از مطالعات و تحقیقات جرم شناختی نشان می دهد که نمی توان به صرف استفاده از ابزار کیفری ،امید به پیشگیری از وقوع جرم و کاهش میزان جرایم داشت.
بشر پس از گذراندن دوره های مختلف،از نظر حقوقی  قضایی و تجربه و آزمون مکاتب مختلف جزایی، امروزه بیشتر به فکر اتخاذ تدابیر پیشگیرانه غیرکیفری است.ازجمله نهادهای مهم درهرجامعه،نهادهای نظامی است که برای داشتن قدرت تحرک و کارایی این قشر لازم است که افراد نظامی در شرایط سالم و وضعیت بهینه ای قرار داشته باشند ونیز شرایطی فراهم شود تا این افراد به عنوان نهاد مجری نظم و نهادینه کردن قانون،خودرا متعهد و مقید به پیروی از قوانین سازمانی خویش، همراه سازند. وهمچنین باید شرایطی فراهم شود تا عوامل موجبه و تشدید کننده ارتکاب جرم،در نیروهای مسلح احصاء شود  .تا راهکارهای پیشگیرانه از وقوع جرم شناسایی شود و با عملی کردن اقدامات پیشگیرانه در سطح نیروهای مسلح،آمار جرایم تقلیل یابد. باید توجه داشت که پیشگیری از جرم یک نتیجه است نه یک هدف؛ از نظر جرم شناسان امروزی هر سیاستی که موجب تقلیل جرایم در زمان حال،نسبت به آمار آن در زمان گذشته گرددمطلوب و مفید بوده و به عنوان وسیله پیشگیری از جرم قابل قبول خواهد بود .
مفهوم نظامی و جرایم نظامیان
تعریف نظامی
نظامی  به کسی اطلاق می­شود که به موجب قانون استخدام مربوط به هر یک از نیروهای مسلح، به استخدام این نیروها درآمده باشد و یا به موجب قانون خدمت نظام وظیفه عمومی، در یکی از دوره­های ضرورت، احتیاط یا ذخیره  مشغول خدمت باشد.
تعریف جرایم نظامی
جرایم نظامی عبارت است از قصور نظامیان در حفظ انضباط و تخلف از وظایف که به مناسبت شغل به آن­ها محول شده است.  
امنیت ملی و نظم عمومی، بستر آرامش جامعه و همه فعالیت­های اجتماعی انسان است. دولت­ها به منظور برقراری امنیت اجتماعی و نگهبانی از نظم عمومی، نیروهای نظامی و انتظامی مسلح و متعهدی را آماده می­کنند که آراسته به نظم و انضباط خاصی هستند، زیرا عقیده دارند نیروی منظم و منضبط است که می­تواند از استقلال و امنیت ملی در برابر دولت­های متجاوز دفاع کند و نظم داخلی جامعه را برقرار سازد. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مأموریت پاسداری از تمامیت ارضی کشور و نگهبانی از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن و نظم عمومی را بر عهده نیروهای مسلح نهاده است.  
مأموریت و مسؤولیت­های خاص نیروهای مسلح موجب شده است تا از حقوق انضباطی خاصی پیروی کنند که با حقوق انضباطی و اداری دیگر بخش­های اعمال حاکمیت دولت، تفاوت اساسی دارد. این حقوق انضباطی پادگانی، تابع قوانین و مقررات کیفری مخصوصی است که از آن به حقوق جزای نظامی تعبیر می شود.
حقوق جزای نظامی شاخه­ای از حقوق جزا است و موضوع آن مطالعه مجموعه قوانین و مقررات مربوط به جرم نظامی است. هرچند قانون اساسی، سازمان و تشکیلات قضایی رسیدگی کننده به جرایم نظامی را بخشی از قوه قضائیه و مشمول اصول و قواعد مربوط به این قوه دانسته است؛ لیکن با تأسیس دادگاه‌های نظامی، صلاحیت دادرسی جرایم نظامی به دادگاه­های نظامی اختصاص یافته است و مرجع رسیدگی کننده به جرایم نظامی را از مراجع قضایی صالح رسیدگی به جرم عمومی، جدا کرده است. علاوه بر قانون اساسی، قوانین و مقررات عادی نیز از نظر آئین دادرسی و رژیم مجازات قانونی و روابط بین الملل میان جرم نظامی و جرم عمومی تفاوت قایل شده است.  
ضابطه و معیاری که قوانین موضوعه جاری برای شناسائی و تشخیص جرم نظامی معین کرده اند و فصل ممیزه جرم نظامی از جرم عمومی است، وجود دو صفت توأم با یکدیگر در یک فعل مجرمانه است. یکی از دو وصف، مربوط به شخصیت حقوقی مرتکب جرم است یعنی باید فاعل و انجام دهنده جرم از اعضای نیروهای مسلح باشد. ماده یک قانون دادرسی نیروهای مسلح مصوب 1364 تصریح می کند که رسیدگی به جرایم مربوط به وظائف خاص نظامی و انتظامی اعضای نیروهای مسلح در صلاحیت دادگاه های نظامی است. وصف دوم مربوط به وضعیت و شرایطی است که در آن شرایط و اوضاع و احوال جرم واقع می شود.
اصل 172 قانون اساسی مقرر کرده است که جرایم مربوط به وظائف خاص نظامی و انتظامی، جرم نظامی است و ماده یک قانون دادرسی نیروهای مسلح در اجرای اصل مذکور ،جرایم مربوط به وظائف خاص نظامی را این گونه تعریف کرده است«منظور بزه هایی است که اعضای نیروهای مسلح در ارتباط با وظایف و مسؤولیت های نظامی و انتظامی که طبق قانون و مقررات به عهده آنان است، مرتکب گردند.»
شورای نگهبان جرایم مربوط به وظایف خاص نظامی یا انتظامی را به شرح زیر تفسیر کرده است.
«مفهوم کلی جرایم مربوط به وظائف خاص نظامی و انتظامی روشن است و محتاج به تفسیر نیست و منظور تخلفاتی است که مأمور نظامی یا انتظامی در ارتباط با وظائف خاص خود مرتکب می شود و وظائف و حدود آن را قانون معین می کند.»
اداره حقوقی دادگستری نیز به استعلامی که در این خصوص به عمل آمده است چنین پاسخ داده است «جرم نظامی عبارت است از جرایمی که نیروهای مسلح در ارتباط با وظایف و مس‍ؤولیت های نظامی و انتظامی و به سبب خدمت در سازمان یا واحد نظامی مربوط که طبق قانون و مقررات به عهده آنها است مرتکب میشوند.
با توجه به توصیف های قانونی، ضابطه و ملاک تشخیص جرم نظامی در سیستم حقوقی لازم الاجرای فعلی، فقط شخصیت مرتکب جرم نیست و مرتکب جرم علاوه بر عضویت در نیروهای مسلح باید در ارتباط با وظایف و مسؤولیت های خاص نظامی و انتظامی خود مبادرت به ارتکاب جرم نماید.علی رغم تفاسیر و تعاریف متعددی که از مفهوم جرایم مربوط به وظائف خاص نظامی و انتظامی ارائه شده است واقعیت این است که موضوع از وضوح و صراحت کافی برخوردار نیست به همین علت عده ای با این پیش فرض ذهنی که جرم نظامی عبارت از جرمی است که فقط یک نظامی قادر به ارتکاب آن باشد جرایم نظامی را به چند جرم ساده و خالص نظامی محدود می کنند در صورتی که قانون مجازات جرایم نیروهای مسلح و سایر قوانین موضوعه این استنباط و برداشت از قانون اساسی را نفی کرده است وبسیاری از جرایم مشترک را که غیرنظامی هم توانایی ارتکاب آن را دارد جرم نظامی قلمداد و برای آن مجازات خاص معین کرده است و رویه قضایی آن را تأیید کرده است.
تعریف و انواع پیشگیری از جرم  
طبق بند 5 اصل 156 قانون اساسی یکی از وظایف قوه قضائیه «اقدام مناسب برای پیشگیری از وقوع جرم...»است.
با توجه به تاریخ و شیوه‌های مبارزه بشر با پدیده جرم، جرم شناسان پیشگیری از جرم را به دو گونه پیشگیری کیفری و پیشگیری غیرکیفری تقسیم کرده‌اند، اصطلاح پیشگیری از جرم در معنای وسیع خود شامل اقدامات کیفری و غیرکیفری برای خنثی کردن عوامل ارتکاب جرم و کاهش بزهکاری می‌شود ولی در مفهوم مضیق پیشگیری فقط تدابیر غیرکیفری را شامل می‌شود. همچنان که اشاره شد، معانی تازه برای پیشگیری از جرم با تأکید بر عوامل فردی و اجتماعی مختلف که بر وقوع جرم مؤثرند، راهکارهایی را پیشِ رو نهاده است. دکتر اردبیلی (عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی) پیشگیری را هر اقدام سیاست جنایی -بدون تأکید بر تهدید کیفر یا اجرای آن- می‌داند که با هدف تحدید امکان پیشامد جنایی از راه‌های گوناگون انجام شود.
تعریف پیشگیری از جرم  
ریموند گسن جرم‌شناس برجسته فرانسوی نیز با استثنا کردن اقدامات کیفری، بر اساس اهداف و شیوه‌های دست‌یابی به این اهداف، پیشگیری را چنین تعریف می‌گند: «مجموعه اقداماتی -به جز اقدامات کیفری- است که هدف غایی آن منحصرا یا به صورت جزئی محدود کردن دامنه ارتکاب جرم، غیرممکن کردن، مشکل کردن یا کم کردن احتمال وقوع جرم باشد.»
وجه مشترک این تعارف، کنشی بودن این تدابیر است. اعمال پیشگیرانه بالمعنی الاخص، هرگز نمی‌توانند جنبه‌ی خشونت آمیز و کیفری بیابند. چرا که پیش از وقوع جرم و بر افراد ناکرده بزه اِعمال می‌شوند. این اعمال معمولاً هدف اصلی خود را بزه (یا بزهکار) قرار داده‌اند و به طور اختصاصی این هدف را دنبال می‌کنند. این امر برای تفکیک رفتارهای مربوط به پیشگیری از جرم و سایر اعمال ضروری است. چرا که بسیاری از اعمال هستند که به طور جنبی بر پیشگیری از وقوع موثرند، اما هدف اصلی آن نیستند. چنان‌چه قران نیز نماز را عامل بازدارنده از فحشا و منکرات ذکر کرده است؛ در حالی که هدف اصلی از نماز عبادت و ایصال به مقام عبودیت خدا است.
ویژگی دیگری که برای اقدامات پیشگیرانه باید ذکر شود، کاستن از آثار جرم است. این اقدامات حتی اگر نتوانند به محو جرم بیانجامند، در جهت کاهش آثار و زیان‌های مالی و روحی ناشی از جرم عمل می‌کنند. در این رکن از پیشگیری سعی بر این است تا با مداخله گذار از اندیشه‌ی مجرمانه به فعل مجرمانه را عقیم یا متوقف کند. جرم‌انگاری رفتارهایی که می‌توانند به وقوع جرم یا تشدید آثار آن، منجر شوند، نوعی رفتار پیشگیرانه محسوب می‌شود. به عنوان مثال هرچند ولگردی فی‌حدذاته امری قبیح نیست، اما چون می‌توانند به رفتارهای مجرمانه از جمله سرقت منجر شود، جرم دانسته شده است .
امروزه پیشگیری از جرم بیش از گذشته به عنوان یکی از اجزای مهم طرح های ملی، در خصوص نظم و امنیت حضور دارد. مفهوم پیشگیری بر پایه این نکته بنا می شود که در پیدایش جرم و بزه دیدگی عوامل بسیار زیادی دخیل هستند. دامنه این عوامل بسیار وسیع است. شرایطی که افراد در آن رشد می کنند، شرایط بومی و محلی، موقعیت ها و فرصت های تسهیل کننده جرم همگی در ایجاد جرم و بزه دیدگی دخیل هستند.
پس از تعیین نقش عوامل گوناگون در جرایم مختلف می توان با اتخاذ راهکارها و انجام برنامه های مناسب این عوامل را تغییر داد و از ارتکاب این جرایم پیشگیری یا میزان آن ها را کاهش داد.
عوامل اساسی مؤثر در ایجاد جرم نوعا عوامل خطر خوانده می شود، از جمله عوامل خطر می توان به موارد زیر اشاره کرد: تغییرات جهانی که شرایط اجتماعی و اقتصادی مناطق و کشورها را تحت تأثیر قرار می دهد.عوامل مؤثر بر کشورها و محیط های بومی عوامل مؤثر بر خانواده و روابط نزدیک و بالاخره عوامل که تأثیر آنها بر افراد قابل مشاهده است.
در سطح جهانی تغییرات عمده جمعیتی، گسترش سریع و بی ضابطه شهر نشینی، مشکلات زیست محیطی، بحران های اقتصادی و تغییر در الگوهای تجارت و ارتباطات یا الگوی جرایم سازمان یافته می تواند تأثیرات جدی بر مناطق و کشورها باقی بگذارد. چنین وقایعی می تواند اقتصاد سیاسی یک کشور یا منطقه را متأثر کند.
این عوامل حتی می تواند زیر ساخت ها و توانایی ادراه کشور را با چالش مواجه کند. جرایم سازمان یافته فراملی معمولا روی ساختار ضعیف دولتها حساب ویژه ای باز می کند و از دیگر سو افزایش قاچاق مواد مخدر، اسلحه یا انسان به شدت میزان جرم و خشونت را افزایش می دهد. الگوهای جهانی تأثیری فوری و بدون واسطه ندارند بلکه شرایط و سیاستهای ملی یا منطقه ای می تواند از تأثیر الگوهای بین المللی کاسته و یا بالعکس تأثیر آن را افزایش دهد. به عنوان نمونه، سیاستهای دولت در قبال پدیده مهاجرت ممکن است بر میزان قاچاق انسان و تعداد مرتکبان یا قربانیان این بزه تأثیر گذار باشد .
در سطح ملی میزان فاصله طبقاتی و در آمد افراد از فقیر تا ثروتمند، میزان فساد کیفیت زیر ساخت ها، نهادها والگوهای فرهنگی و اجتماعی همه و همه می تواند موقعیت هایی را سبب شود که ریسک جرم و بزه دیدگی را افزایش دهد. ضریب جینی در خصوص نحوه توزیع درآمدها در یک کشور ابزار مناسبی در جهت مقایسه این امر در کشورهای مختلف به شمار می رود.
در سطح محلی کمبود زیر ساختها ، بودجه و اختیارات اداری شرایط نامناسب اسکان و همسایه ها فقدان امکاناتی نظیر بهداشت و آموزش مناسب، بیکاری و دسترسی آسان به مواد مخدر یا سلاح گرم، ریسک جرم و بزه دیدگی را افزایش خواهد داد. در داخل شهرهامعمولا اختلافات شدید طبقاتی میان مناطق مختلف شهر وجود دارد. وجود مدارس فقیر یا فاقد کیفیت می تواند سبب آثاری سوئی چون شکست تحصیلی، ترک تحصیل، رفتار نامناسب و در نتیجه آن اخراج از مدرسه شود. نکته مهم اینجاست که تمامی این آثار در زمره عوامل افزایش خطر بزهکاری و بزه دیدگی کودکان و جوانان به شمار می رود .
عوامل خطر بزهکاری و بزه دیدگی در سطح شخصی نیز وجود دارد. به عنوان نمونه برخی از شرایط بیولوژیکی و شخصی سبب بروز رفتارهای پرخاشجو یانه یا اعتیاد شدید به مواد مخدر می شود از دیگر عوامل خطر را می توان در روابط افراد نیز جست و جو کرد. به عنوان نمونه وجود والدین خشن یا بی انضباط، دعوا یا خشونت گروه؛ دوستان و همسالان ممکن است به بالا رفتن خطر بزهکاری و بزه دیدیگی منجر شود  . پس از شناخت عواملی که جوامع، مردم و افراد را در معرض خطر قرار می دهد می توان به تعیین گروهها، مناطق و افرادی که برنامه های پیشگیری باید در آن مناطق اجرا شود پرداخت. به دیگر سخن، شناخت عوامل مؤثر بر جرم سبب می شود تا در برنامه های پیشگیری، گروهها و اشخاص هدف که در حال حاضر درگیر جرم بوده یا در خطر ارتکاب جرم قرار دارند مشخص شود. در سطح ملی، شناخت عوامل جرم به دولتها کمک می کند تا پیشگیری از جرم در مناطق، شهرها، و بخشهایی که بیشتر آسیب پذیر به نظر می رسند به اجرا درآورند. تجربه ثابت کرده که هدف گذاری و حمایت مالی به شیوه فوق راهی مناسب و اقتصادی در جهت مبارزه با جرم و بزه دیدگی به شمار می رود.
در بسیاری موارد نقش عوامل شخصی در ایجاد جرم و بزه دیدگی پررنگ تر از آنچه باید و شاید نشان داده می شود. به عنوان نمونه بر رفتار مخرب یا مجرمانه جوانان و یا گروههای مجرمانه جوانان تأکید زیادی می شود. این تأکید نابه جا سبب می شود تا از شرایط اجتماعی و اقتصادی در سطحی بالاتر وقوع جرم را سبب غفلت شود. علت نیز روشن است، پرداختن به این عوامل دشوارتر بوده و جوانان افرادی هستند که در دسترس بوده و به راحتی می توان جرم را به آنها منتسب کرد. بدین جهت، در برنامه های پیشگیری می بایست شرایط فردی و اجتماعی و اقتصادی به صورت همزمان مورد توجه قرار گیرد .
همان گونه که ملاحظه شد در عوامل خطر، به بحث پیرامون عوامل منفی ایجاد جرم پرداخته می شود، اما در رویکردی دیگر؛ می توان به عواملی پرداخت که شهرها، جوامع و افراد را در قبال ارتکاب جرم مقاوم می سازد.
این عوامل که می توان آنها را عامل مقاومت زا نامید، به افزایش مقاومت جوامع یا افراد در برابر عوامل جرم کمک می کند. از جمله این عوامل می توان به عوامل زیر اشاره کرد:
اداره مناسب شهرها و میزان کم نابرابری در شهرها، نظام عدالت کیفری شفاف و کارآمد، بودجه و سرمایه گذاری کافی در برنامه های اجتماعی، زیست محیطی و اقتصادی و در پایان مشارکت شهروندان در اداره امور.علقه ها و روابط اجتماعی قوی به خصوص ارتباط با گروههای مذهبی و خیریه یا سالمندان مورد احترام، در دسترس بودن تفریح، حمل و نقل و دیگر امکانات همه و همه از جمله عواملی هستند که به افزایش مقاومت جامعه در برابر بزهکاری می انجامد. عوامل مقاومت زا در کودکان و جوانان متنوع بوده که از جمله می توان به مراقبت و سرپرستی دائمی والدین، الگوهای مناسب رفتاری و ادامه تحصیل اشاره کرد. بنابراین چنانچه جامعه بتواند خدمات و امکانات را در مناطق مختلف گسترش دهد؛ سرمایه های اجتماعی مناطق را بهبود بخشد و بالاخره فرصتهای آموزشی را ارتقا دهد، می تواند به افزایش مقاومت افراد در مقابل جرم امید داشته باشد.  
انواع پیشگیری از جرم
از آن رو که برای وقوع یک جرم به شرایط متعددی نیاز است، شیوه‌های پیشگیری نیز متناسب با آن عوامل خواهد بود. تا زمانی که فردی مستعد ارتکاب جرم نباشد، هدف مناسب برای بزه‌دیدگی و نیز شرایط و اوضاع و احوال محیطی مناسب برای جرم نباشد، جرم رخ نمی‌دهد. ابتدا باید این تذکار بجا ست که پیشگیری‌های کیفری و قضائی، را اصولاً از پیشگیری به معنای خاص خارج کرده‌ایم و صرفاً به شیوه‌های کنشی خواهیم پرداخت.
در اولین تفکیک، شیوه‌هایی که به از میان بردن زمینه‌های جرم در افراد توجه دارند را از شیوه‌هایی که به سمت وضعیت‌های محیطی و شرایط اجتماعی جهت‌گیری شده‌اند، تمییز می‌دهیم. بدین ترتیب پیشگیری فرد مدار و پیشگیری وضعی باید مورد توجه مسئولان امر قرار گیرد.
در پیشگیری وضعی به دنبال آثرگذاری بر موقعیت‌ها و وضعیت‌هایی هستیم که بروز رفتار تهاجمی یا تملک‌آمیز هستیم تا بروز جرائم همراه با نیرنگ یا خشونت را محدود و کنترل کنیم. پرکردن خلاءهای فردی و اصلاح نارسایی‌هایی که در وجود افراد وجود دارد، و آنها را مستعد بزهکار یا بزه‌دیده واقع شدن می‌کند، در حوزه‌ی پیشگیری‌های فردمدار قرار می‌گیرند. توجه به اطفال و نوجوانان نیز از مهمترین ابعاد پیشگیری است که در پیشگیری رشدمدار مورد توجه خاص است .
تاریخچه جرایم نظامی
ازدیر باز در همه کشورها، وظیفه پاسداری از استقلال و تمامیت ارضی، به افراد نظامی و استقرار نظم و امنیت و تامین امنیت وآسایش عمومی به نیروی انتظامی سپرده شده است .
اجرای این وظایف خطیر اقتضا می کند که نظم و انضباط پیش از همه، در این نهادها سایه گسترده و نظامیان ابتدا خود تابع اصولی باشند که از آن دفاع می کنند . به این دلیل انتظار جامعه از نظامیان در ادای تکلیفشان که باید متضمن فضائلی مانند:درستکاری ،رازداری ، هشیاری و پیروی ازدستور مقام مافوق باشد آنچنان است که کوچکترین تخطی راغیر قابل چشم پوشی و خواهان مجازاتهایی شدید است، زیرا زیان و پیامدهای گاه جبران ناپذیر این گونه تخطی ها که ممکن است مبتنی بر ترک مسئولیت و یا درک نادرست از وظیفه باشد در مواردی سرنوشت کشوری را در معرض تهدید قرارمی دهد. ازاین روجرایم خاص نظامیان، شباهتی به تخلفات انتظامی ازمقررات اداری سایر سازمانهای دولتی دارد که بایدآنهارا از جرایم عمومی باز شناخت .
در واقع حقوق جزای نظامی تابع قواعدی است که متفاوت از قواعد حقوق جزای عمومی، چه به لحاظ دادرسی و چه به لحاظ ماهیت بعضی از مجازات ها و نیز آثار محکومیتهای کیفری که منشاء آن همان طرز تلقی دگرگونه از رفتار نظامیان است .
از میان انواع محاکم،محاکم نظامی قدیمی ترین مراجع قضایی شناخته شده است، زیرا هم زمان با استقرار حکومت و قدرت دریک کشور و محدوده جغرافیایی نیروهای مسلح برای حفاظت از آن تشکیل شده و با ایجاد نیروهای مسلح در هر کشور مرجع خاصی جهت رسیدگی به جرائم نظامیان به وجود آمده است . بدین ترتیب به جرائم نظامیان از قدیم الایام در خود مراکز نظامی رسیدگی می شده است وحتی درصورت موجودیت محاکم عمومی به آنها ارجاع داده نمی شد . اگر چه نحوه رسیدگی ودادرسی و صدور حکم با وضع موجود تفاوت بسیار داشته ولی قدر مسلم این است که محاکم نظامی قدیمی ترین مراجع قضایی شناخته شده است.از دیر باز به علت اهمیت نیروهای مسلح، مرجع خاصی برای رسیدگی به جرائم نظامیان مورد توجه بوده است .
در ایران، تا قبل از سال 1300 در مرجعیت مراجع قضایی نظامی، نظم و ترتیبی به چشم نمی خورد. اگر چه طبق اصل هشتادو هفتم قانون اساسی مشروطه می بایست محاکم نظامی تشکیل می گردید، اما تنها در سازمان ارتش آن روز در دایره عملیات آجودانی قسمتی به عنوان پرسنل محاکمات عسگریه ذکر گردیده است .این شعبه بر امور محاکماتی واحدهای ارتش نظارت داشت . قبل از سال 1300 و صدور فرمان متحدالشکل شدن قوای قزاق و ژاندارم در واحدهای قزاق محاکمات عسگریه وجود داشت و به جرائم نظامی و عمومی افسران و افراد رسیدگی می کرد .
در شهرهایی که پادگان نظامی وجود داشت، رسیدگی به امور انتظامی شهر با اداره نظمیه بود . کنترل و عبور و مرور افراد قزاق با مامورینی بود که از پادگان نظامی جهت همکاری با مامورین کمیسرها تعیین و اعزام می گردیدند . چنانکه افراد قزاق مرتکب جرم می شدند و عمل مرتکب در حدود صلاحیت محاکم شرع بود، پرونده امر با کسب اجازه از فرمانده پادگان، به محکمه شرع ارسال می شد و اگر جرم متهم مربوط به امور نظامی بود پرونده به محکمه نظامی، که فرمانده بنا به میل و اراده خود اعضاء آن را تعیین می کرد ارجاع می گردید .به طور کلی پرونده مقدماتی متهمین،اعم از نظامی و غیر نظامی در شهر ها به وسیله مامورین شهربانی تهیه وتنظیم می شده است . از جمله اشخاصی که باید در محکمه حضور می یافت قاضی عسکر بود .  بنابراین محاکمات عسکریه (دادرسی نظامی ) قبل از سال 1300 سازمان منظم و مرکزیتی نداشت و از سال 1300تا 1306در سازمان جدید ارتش تقریبا به همان وضع باقی ماند . در تیر ماه 1306 پس از تشکیل کمیسیونهای متعدد و تبادل نظر با افراد صلاحیت دار قضایی عنوان محاکمات عسکریه حذف، و به جای آن اداره محاکمات کل قشون تعیین گردید و در سال 1316 این عنوان نیز تغییر یافت و در قانون دادرسی ارتش مشخص گردید . از سال 1301 تا 1306 ،456 ماده در سه فصل با عنوان های ذیل تدوین شده و به تصویب مجلس شورای ملی ، رسیده بود :
١ - قانون تشکیلات محاکم نظامی در 54 ماده .
٢ - قانون اصول محاکمات نظامی در 129 ماده .
٣ - قانون جزای نظامی در 273 ماده .
برای تمرکز امور قضایی و نظارت بر اجرای احکام محاکم در سال 1300 حکم ذیل از طرف فرمانده کل قشون و وزیر جنگ آن زمان صادر گردید « در تمامی لشگرها و قسمت های قشونی اخطار می کنم که امر اعدام فقط در اختیار من و بدون کسب دستوراز مرکز،احدی اجازه صدور این حکم را ندارد»   مجموعه سه فصل قانونی و این دستور طی سالهای 1301 تا 1306 ملاک عمل مراجع قضایی – نظامی دررسیدگی به جرائم نظامیان واقع می شد . این مجموعه تا سال 1307 مورد استفاده بود .
دراین سال قانون جدیدی در 282 ماده مصوبه مجلس شورای ملی جانشین مجموعه سابق شد که خود با نقایصی که داشت جوابگوی مسائل مطروحه در ارتش نبود و بالاخره این قانون نیز با اصلاحاتی که به مرور زمان در آن ایجاد شد و قوانین جدیدی که در این زمینه به تدریج تا سال 1318 به تصویب رسید جای خود را به قانون دادرسی و کیفری ارتش،مصوبه 1318 در 425 ماده و 45 تبصرهداد که هفت ماده متمم آن در سال 1319 به تصویب رسید که سالها مورد استفاده و عمل دستگاه قضایی مربوط به نظامیان بوده است .  
وظایف و اختیارات دادسرای نظامی
دادگاه های نظامی تنها دادگاهی است که در قانون اساسی به طور مستقیم بدان اشاره شده است.( «برای رسیدگی به جرائم مروبط به وظائف خاص نظامی یا انتظامی اعضای ارتش ، ژاندارمری، شهربانی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، محاکم نظامی مطابق قانون تشکیل می گردد ولی به جرائم عمومی آنان و جرائمی که در مقام ضابط دادگستری مرتکب شوند ، در محاکم عمومی رسیدگی می شود .دادستان و دادگاههای نظامی بخشی از قوه قضائیه کشور و مشمول اصول مربوط به این قوه هستند» ( اصل 172قانون اساسی))
منظور از جرایم مربوط به وظایف خاص نظامی و انتظامی، بزه هایی است که اعضای نیروهای صلح در ارتباط با وظایف و مسوولیت های نظامی و انتظامی مرتکب شده اند مثلا هرگاه جرایم سرقت اموال و وجوه متعلق به نیروهای نظامی و انتظامی، سرقت اموال یکی از نظامی ها توسط نظامی دیگر در محیط نظامی، اختلاس اموال و وجوه متعلق به نیروهای نظامی و انتظامی، اخذ رشوه در ارتباط با وظیفه ایراد ضرب عمدی دو نظامی در محیط نظامی، تیراندازی منجر به قتل در حین آموزش در ارتباط با تکالیف و وظایف نظامی واقع شود در صلاحیت این دادگاه است .
نظامیانی که به جرایم آنان در دادگاه های نظامی رسیدگی می شود عبارتند از :
▪ پرسنل ارتش جمهوری اسلامی ایران و سازمان های وابسته
▪ تمامی پرسنل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سازمان های وابسته و اعضای بسیج، تمامی پرسنل وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح و سازمان های وابسته
▪ تمامی پرسنل وظیفه از تاریخ شروع تا پایان خدمت
▪ تمامی پرسنل مشمول قانون نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران
▪ محصلان مراکز آموزش نظامی و انتظامی در داخل و خارج از کشور
▪ تمامی کسانی که به طور موقت در خدمت نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران هستند
ـ جرایم عمومی این افراد و نیز جرایمی که آنها در مقام ضابط دادگستری مرتکب می شوند از صلاحیت دادگاه های نظامی خارج و در صلاحیت محاکم عمومی دادگستری است اما رسیدگی به کلیه اتهامات و جرایم عمومی افسران نظامی و انتظامی از درجه سرتیپ و بالاتر در صلاحیت دادگاه کیفری استان تهران قرار دارد. بنابراین، این افراد حتی اگر مرتکب جرمی شوند که در ارتباط با تکلیف و وظایف قانونی آنان باشد، دادگاه های نظامی حق رسیدگی نداشته، بلکه دادسرای دادگاه عمومی و انقلاب تهران، پس از بررسی و تحقیق و جمع آوری دلایل در صورت مجرمیت با صدور کیفرخواست پرونده را برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران می فرستد .
قانون ( تعیین حدود صلاحیت دادسراها و دادگاههای نظامی کشور) که در اجرای بند هشتم اصل یکصدو دهم قانون اساسی در جلسه روز پنجشنبه مورخ 6/5/1373 مجمع تشخیص مصلحت نظام به تصویب رسیده ، به پیوست جهت اجراء ابلاغ گردید.
ماده 1 - هرگاه در حین تحقیقات و رسیدگی به جرائم نظامی یا انتظامی جرائم دیگری کشف شود، سازمان قضائی نیروهای مسلح مجاز به رسیدگی می باشد.
ماده 2 - جرائمی که اسرای ایرانی عضو نیروهای مسلح ، در مدت اسارت مرتکب شده اند و نیز جرائم اسرای بیگانه در مدت اسارتشان در کشور در سازمان قضائی نیروهای مسلح رسیدگی می شود.
ماده 3 - کلیه جرائم نظامیان دارای درجه سرتیپی و بالاتر در مراجع قضائی ذیربط در تهران رسیدگی می شود.
قانون (تعیین حدود صلاحیت دادسراها و دادگاههای نظامی ) در اجرای بند هشتم اصل یکصد و دهم قانون اساسی در جلسه روز پنجشنبه مورخ ششم مردادماه یکهزار و سیصد و هفتاد وسه مجمع تشخیص مصلحت نظام مشتمل برسه ماده بشرح فوق به تصویب رسیده است
برای اطلاع از جرایم نظامی به قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح رجوع شود
در صورتی که شخص نظامی در دوران خدمت خود جرمی مرتکب شود که دادگاه های نظامی صلاحیت رسیدگی به آن را دارند رهایی از خدمت مانع رسیدگی به جرایم زمان اشتغال نبوده و همچنان دادگاه های نظامی صلاحیت رسیدگی به جرایم یاد شده را دارند.
در مراکز استان­ها اداره دادرسی قضائی نیروهای مسلح استان مرکب از دادگاه و دادسرای نظامی و در شهرستانهای موردنیاز، دادسرای نظامی تشکیل می شود.
دادگاه های نظامی به دادگاه های نظامی یک و دو تقسیم می شوند که متشکل از یک رییس و در غیاب وی دادرس علی البدل و یک مشاور است، جرایم مهم با مجازات های شدید تر در دادگاه نظامی رسیدگی می شود؛ مانند جرایمی که مجازات قانونی آن اعدام، رجم، صلب، قطع عضو، قصاص نفس، ده سال زندان و بالاتر و... است اما جرایم کم اهمیت دارای مجازات خفیف تر در صلاحیت دادگاه نظامی دو قرار دارد.
در استان­هایی که تراکم پرونده در حد تشکیل اداره دادرسی نیست، به پیشنهاد رئیس سازمان قضائی و تصویب رئیس قوه قضائیه ، دادگاه نظامی 2 مستقل در امور کیفری تشکیل می شود. تصویب تشکیلات مزبور و تعیین تعداد شعب دادسرا و دادگاه نظامی 2 به عهده رئیس قوه قضائیه می باشد. نخستین دادگاه رسیدگی کننده به جرائم خاص نظامیان، دادگاه نظامی 2 می باشد که با یک رئیس یا عضو علی البدل تشکیل می گردد. در صورت نیاز به مشاوره، رئیس دادگاه نظامی 2 ، از ریاست سازمان قضائی، تقاضای یک نفر قاضی مشاور می کند.
دادستان
بالاترین مقام دادسرا٬ دادستان است که بسیاری از وظایف دادسرا زیر نظر وی و بعد از تعیین این مقام انجام می شود. اما با وجود اهمیت و نقش این مقام قضایی در رسیدگیهای کیفری٬ شهروندان با فعالیتهای دادستان آشنایی اندکی دارند. پیش از این روزنامه«حمایت» به بررسی جایگاه دادستان در نظام حقوقی ایران پرداخته بود و اینک گزارش دوم در این باره تقدیم خوانندگان محترم میشود. در این گزارش٬ در گفتوگو با کارشناسان به وظایف و اختیارات دادستان در نظام حقوقی کشورمان پرداخته شده است.
رییس مرکز آموزش قضات قوهقضاییه در گفتوگو با «حمایت» به بیان وظایف و اختیارات دادستان در نظام قضایی کنونی ایران میپردازد.
وظایف دادستان دو نوع است:
1ـ وظایف قضایی و وظایف اداری.
2ـ وظایف قضایی دادستان
اولین وظیفه قضایی دادستان ریاست بر دادسرا است. دادستان رییس دادسرا محسوب می شود و همه امور در دادسرا تحت نظارت دادستان انجام میشود.
دادستان رییس ضابطان است و بر امور ضابطان و حسن انجام وظیفه آنان ریاست و نظارت دارد و ضابطان تحت تعلیم دادستان انجام وظیفه میکنند. وظیفه تعقیب جرایم دو نوع اخیر با دادستان است. چهارمین وظیفه دادستان را تقسیم کار با توجه به درجه اهمیت جرایم و تجربه قضات دادسرا بین آنان نیز باید از دادستان نام برد نظارت بر انجام تحقیقات بازپرس٬ وظیفه قضایی دیگری است که قانون بر عهده دادستان قرار داده است. با اینکه بازپرس٬ مقام تحقیق پروندههای جزایی و مستقل است٬ دادستان هر زمان می تواند پرونده را بخواهد و مطالعه کند و از بازپرس تکمیل تحقیقات را درخواست کند و بازپرس در انجام نظر دادستان در جهت تکمیل تحقیقات باید متابعت کند .
از دیگر وظایف دادستان صدور کیفرخواست است. با این توضیح که با احراز جرم در دادسرا و تکمیل تحقیقات٬ چنانچه دادستان با نظر قاضی تحقیق اعم از بازپرس یا دادیار موافق باشد٬ در همه جرایم اعم از عمومی یا خصوصی٬ کیفر خواست صادر میکند. در کیفرخواست مشخصات طرفین پرونده٬ نوع جرم انتسابی٬ ادله ارتکاب جرم و مستندات قانونی قید شده و برای مرتکب٬ تقاضای کیفر میشود. کیفرخواست پس از امضای دادستان یا معاون او و یا دادیار٬ به دادگاه ارسال می شود٬ دادگاههای جزایی بدون کیفرخواست دادستان٬ حق شروع رسیدگی ندارند٬ به جز در موارد نادر و استثنایی .
رییس مرکز آموزش قضات قوه قضاییه دیگر وظایف دادستان را به شرح زیر نام میبرد:
1­اظهارنظر نسبت به قرارهای بازداشت بازپرس
اظهارنظر نسبت به قرارهای نهایی بازپرس (منع تعقیب٬ موقوفی تعقیب و مجرمیت). به عبارت دیگر٬ تحقق قانونی و اعتبار قرارهای مزبور٬ منوط به موافقت دادستان است و چنانچه دادستان با هر کدام موافق نباشد و بازپرس نظر دادستان را نپذیرد٬ برای تعیین تکلیف٬ پرونده به دادگاه ارسال میشود.
انجام تحقیقات مقدماتی در جرایمی که در صلاحیت دادگاه کیفری استان نیست٬ با این توضیح که در جرایم مهم مانند قتل عمد و سایرموضوعاتی که در صلاحیت دادگاه کیفری استان است٬ امر تحقیق پروندهها با بازپرس و نظارت آن با دادستان است. در سایر جرایم٬ با وجود اینکه بازپرس مجاز به انجام تحقیقات است٬ دادستان و معاون او و یا دادیار نیز میتوانند انجام تحقیقات مقدماتی پرونده را عهده دار شوند.
2­حضور دادستان در دادگاه جزایی اعم از بدوی و تجدیدنظر
با این توضیح که جلسه محاکمه دادگاهی که به امر کیفری رسیدگی میکند٬ بدون حضور دادستان رسمی و قانونی نیست. دادستان یا راسا حاضر میشود و یا معاون یا یکی از دادیاران را به نمایندگی در جلسه محاکماتی مزبور معرفی میکند.
تجدیدنظرخواهی از آرای محاکم جزایی از اختیارات و وظایف دادستان است. چنانچه حکمی موافق قانون نباشد یا در رسیدگی رعایت قوانین نشده باشد٬ حق تجدیدنظرخواهی برای دادستان باقی است.
3­اجرای احکام جزایی
پس از قطعی شدن حکم جزایی اعم از اینکه از جرایم مهم باشد که منتهی به اعدام و قصاص باشد یا از جرایم کم اهمیت و یا حبس و یا شلاق و جزای نقدی٬ جملگی زیر نظر و به دستور دادستان یا معاون او و یا دادیار اجرای احکام که تحت نظارت دادستان انجام وظیفه میکند٬ اجرا میشود.

وظایف اداری دادستان
وظایف اداری دادستان عبارتند از: حفظ حقوق صغار٬ مجانین و غایب مفقودالاثر که در این ارتباط٬ واحدهای امور سرپرستی محجوران دردادسراها وجود دارد که زیر نظر دادستان اداره میشود.
جمع آوری دلایل در موضوع جنون اشخاص و سفاهت صغار فاقد ولی خاص٬ نصب قیم برای محجوران٬ حفظ و نظارت بر اموال صغار٬ مجانین و غیررشید٬ مادامی که قیم تعیین نشده٬ درخواست عزل قیم٬ درخواست نصب امین برای جنین٬ حفظ و نظارت بر اموالی که محتاج تعیین امین است تا زمانی که امین معرفی نشده٬ درخواست تعیین امین برای اداره اموال غایب مفقودالاثر٬ اقدام فوری در حفظ ترکه متوفی قبل از حضور دادرس دادگاه٬ اجازه ازدواج و طلاق برای مجنون٬ حفظ اموال مجهولالمالک٬ حفظ ترکه متوفای بلاوراث و دهها وظیفه دیگر که به موجب قانون امور حسبی٬ برای دادستان منظور شده است. به علاوه دادستان وظایف متعدد دیگری در قوانین مختلف در ارتباط با سایر سازمانها و ادارات و مراجع شبه قضایی و کمیسیونها دارد.
 وظایف و اختیارات دادستان در مرحله تحقیقات مقدماتی
وظایف اداری و قضایی دادستان مورد بررسی قرار گرفت. اما اختیارات و وظایف دادستان با توجه به هر یک از مراحل دادرسی هم قابل بررسی است. وی در مرحله تحقیقات مقدماتی٬ دادرسی و صدور حکم٬ دارای وظایفی است که باید به صورت جزیی مورد بررسی قرار گیرد. در ادامه بررسی وظایف و اختیارات دادستان به بررسی وظایف این مقام قضایی در مرحله تحقیقات مقدماتی میپردازیم .
مدر رابطه با وظایف دادستان در مرحله تحقیقات مقدماتی باید گفت که منظور از تحقیقات مقدماتی٬ تشکیل پرونده مقدماتی٬ جمعآوری دلایل به سود یا زیان متهم و اظهارنظر در مورد بزهکاری یا بیگناهی متهم است.
تحقیقات مقدماتی در درجه اول٬ برعهده بازپرس است که دراصطلاح٬ قاضی تحقیق نامیده می شود. در این مرحله نیز دادستان نقش اساسی دارد. حق تعلیمات و نظارت بر تحقیقات بازپرس از وظایف دادستان در این مرحله است که در ماده 3 قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب و مواد 59 و 33 قانون آییندادرسی کیفری 1290 پیشبینی شده است.
در تحقیقات مقدماتی٬ دادستان شخصا میتواند حضور پیدا کند و از نزدیک تحقیقات را مشاهده کند. این موضوع در ماده 36 قانون آیین دادرسی کیفری سال 1290 پیشبینی شده است. دادستان میتواند در تحقیقات مقدماتی جرایم غیرمهم (جرایم از نوع جنحه) و همچنین جرایمی که در صلاحیت دادگاه کیفری استان نیست را شخصا و یا توسط دادیاران انجام دهد.
در جرایم جنایی و یا جرایمی که در صلاحیت دادگاه کیفری استان است٬ دادستان میتواند قبل از حضور و مداخله بازپرس٬ اقدامات اولیه را جهت جمعآوری دلایل و مدارک جرم و حفظ آثار آن و جلوگیری از فرار
متهم انجام دهد. در این مرحله دستور اخذ وجه التزام٬ وجه الکفاله و مورد وثیقه از اختیارات خاص دادستان است که در صورت تخلف متهم٬ کفیل و وثیقه گذار از مفاد قرارداد التزام یا کفالت یا وثیقه٬ وجه التزام یا وجه الکفاله یا مورد وثیقه به دستور دادستان به نفع دولت ضبط می شود . این اختیار در ماده 136 مکرر قانون آیین دادرسی کیفری 1290 و ماده 140 قانون آییندادرسی کیفری 78 مقرر شده است.
تمامی قرارهای نهایی بازپرس باید با موافقت دادستان باشد. حتی قرارهای بازداشت موقت و قرار شدید تامین هم باید با کسب نظر دادستان باشد که این موارد در مواد 165 ٬163 و 171 قانون آییندادرسی کیفری و ماده 3 قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب پیشبینی شده است. صدور قرار ترک تعقیب از مواردی است که در خصوص متناسب بودن تعقیب صورت میپذیرد. در لایحه جدید آییندادرسی کیفری که در مسیر مراحل تصویب قرار دارد٬ بحث امکان صدور قرار ترک تعقیب توسط دادستان است که در ماده 79 پیشبینی شده است. در جرایم قابل گذشت و در صورت درخواست شاکی٬ دادستان قبل از صدورکیفرخواست٬ میتواند قرار ترک تعقیب متهم را صادر کند. البته درخواست تعقیب مجدد متهم ظرف یک سال از تاریخ صدور قرار ترک تعقیب توسط شاکی برای یک مرتبه امکانپذیر است. در حال حاضر٬ برابر تبصره یک ماده 177 قانون آیین دادرسی کیفری٬ دادگاه میتواند قرار ترک تعقیب متهم را در صورت درخواست مدعی خصوصی صادر کند .
بازپرس
بازپرس که از وی به عنوان قاضی تحقیق یا مستنطق یاد شده، مقامی است که تحقیق مقدماتی جرایم و جمع‌آوری دلایل به نفع یا ضرر متهم برعهده اوست و تحت نظارت دادستان به انجام وظایف قانونی خود می‌پردازد. عمده‌ترین تفاوت کار دادیار و بازپرس امکان اختلاف نظر با دادستان توسط بازپرس است که مرجع حل اختلافشان دادگاه عمومی خواهد بود همچنین دادیار باید برای اقدام به هر کاری از طرف دادستان مأمور گردد ولی، بازپرس در مواردی می‌تواند رأساً شروع به کار کند و در مواردی نیز از دادستان اجازه کسب نماید .
دادیار
دادیار، به عنوان یکی از مقامات قضایی دادسرا، عهده‌دار انجام بخشی از همان وظایفی است که دادستان به عنوان رئیس دادسرا برعهده دارد. برخلاف بازپرس که تنها شأن و نقش تحقیقی دارد، دادیار ممکن است نقش دادستان را در اجاع جرایم به دادیار یا بازپرس جهت رسیدگی و انجام تحقیقات مقدماتی عهده‌دار گردد، به جای دادستان در دادگاه حاضر شود؛ احکام کیفری را اجرا نماید؛ قرارهای بازپرس یا دادسرا را مورد بررسی واظهار نظر قرار دهد؛ یا هم چون بازپرس، اقدام به انجام تحقیقات مقدماتی کند ودر پایان با صدور قرار نهایی، عقیده ی خود مبنی بر مجرمیت یا منع تعقیب متهم را ابراز نماید وبه طور‌کلی دادیار عهده دار نقشی است که دادستان در انجام وظایف متعدد خود به وی واگذار می‌کند .
 دادیار در برابر دادستان مستقل نیست وباید در همه‌ی تصمیمات و قرار‌های خود از دادستان تبعیت نماید، تبعیت دادیار از دادستان منوط به وظیفه‌ای که دادستان به دادیار واگذار می‌کند نیست، بلکه این عدم استقلال و لزوم تبعیت، ناشی از «ذات سمت دادیاری» است. ذات سمت دادیاری، جانشینی و نمایندگی دادستان است. این جانشینی و نمایندگی اقتضاء دارد که کلیه‌ی دادیار، صرف نظر از وظیفه‌ای که به آن‌ها سپرده شده است، در تصمیمات و قرارهای خود تابع نظر قضایی دادستان به عنوان رییس دادسرا باشند. پس در جایی نیز که دادیار، نقشی همانند بازپرس بر عهده‌دار دارد، باید مانند سایر مواردی که نقش‌های دیگری غیر از انجام تحقیق را بر عهده می‌گیرد، از دادستان تبعیت نماید. در عین حال با اینکه دادستان اختیار دارد با کلیه‌ی تصمیمات دادیار مخالفت کند یا موضوع را به دادیار دیگر ارجاع نماید، غیر از قرار‌ها، سایر تصمیمات دادیار، نیاز به موافقت دادستان ندارد.
بند «ز» ماده‌ی قانون اصلاح تشکیل و دادگاه‌های عمومی ‌و انقلاب  لزوم تبعیت دادیار از دادستان و لزوم موافقت دادستان با کلیه قرارهای دادیار را تصریح می‌کند. بنابراین جداسازی بعضی از قرارهای دادیار حسب نقش و وظیفه‌ای که برعهده دارد و عقیده بر عدم لزوم تبعیت دادیار از دادستان در مورد این قرارها، بر منطق و استدلال حقوقی استوار نیست. دادستان باید قرارهای دادیار را پس از صدور مورد بررسی وبازبینی قرار دهد و نمی‌تواند دادیار را از کسب نظر خود معاف سازد. دادیار در صورت اعلام موافقت یا مخالفت  دادستان، حسب نوع قرار و اعلام نظر دادستان، اقدام لازم را به عمل خواهد آورد.
در حالتی که دادیار، قرار منع‌تعقیب یا مجرمیت صادر می‌کند و دادستان اقدام لازم را به عمل خواهد آورد.
در حالتی که دادیار، قرار منع‌تعقیب یا مجرمیت صادر می‌کند و دادستان با آن مخالفت می‌نماید نیز هم چون سایر قرار‌ها، دادیار باید با تبعیت از نظر دادستان، از قرار قبلی خود عدول کرده و مبادرت به صدور قرار جدید نماید. در این حالت همانند بازپرس، همان دادیار قرار جدید را صادر می‌کند و نیازی نیست که پرونده‌ی کیفری جهت صدور قرار جدید به دادیار دیگری واگذار شود.
تفاوت دادستان، بازپرس و دادیار
تفاوت های دادستان و بازپرس و دادیار و دادسرا و دادگاه
اگر به سادگی بخواهیم وظیفه دادسرا را از دادگاه تفکیک کنیم باید چنین گفت: ابتدا باید معلوم شود اساساً جرمی که به متهم انتساب داده شده توسط وی واقع شده یا خیر؟ دادسرا کلیه وظایف جهت کشف جرم و تعقیب متهم را تا حصول به این نتیجه که «آیا اتهام منسوبه وارد است یا وارد نیست؟» به علاوه برخی وظایف دیگر برعهده دارد. و در مقابل دادگاه پس از اعلام دادسرا مبنی بر وقوع جرم «الف» توسط آقای «ب»، میزان مجازات متهم را تعیین می کنند: و مهم ترین مساله که بعد نیز به آن خواهیم پرداخت این است که دادگاه با توجه به مرتبه بالاتر از دادسرا، هم می تواند متهم را از جرمی که دادسرا تشخیص داده تبرئه کند و هم می تواند استدلال یا تحقیقاتی را که دادسرا با استناد آن متهمی را بی گناه اعلام کرده (در صورت اعتراض شاکی) باطل و رد کرده و دستور به رسیدگی مجدد دهد .
مقامات دادسرا
مقامات ارشد دادسرا عبارتند از الف- دادستان ب- معاونین دادستان ج- بازپرس د- دادیار.
دادستان در واقع رئیس دادسرا و مسوول مجموعه تحت امر خود است و نظارت بر اعمال معاونین و بازپرس و دادیار بر عهده ایشان است.
معاونین دادسرا
جز در مواردی که دادستان برخی وظایف خود را (از جمله ارجاع شکایات، نظارت بر ضابطین قضایی، اظهارنظر راجع به تصمیمات دادیار و بازپرس و…) به معاونین تفویض کند وظیفه اصلی معاونین کمک رساندن به دادستان در امور اداری دادسرا است.
بازپرس و دادیار
شناختن وظایف بازپرس و دادیار در کنار یکدیگر راحت تر و تفکیک ایشان از هم سهل تر است.
الف- هر دو مقام یاد شده وظیفه انجام تحقیقات و رسیدگی به شکایات و تعقیب متهمان را برعهده دارند  با این تفاوت که «مطابق بند ز ماده ۳ قانون اصلاحی تشکیل دادگاه های عمومی و انقلاب، کلیه قرارهای دادیار بایستی با موافقت دادستان باشد و در صورت اختلاف نظر بین دادستان و دادیار نظر دادستان متبع خواهد بود.» ولی در اختلاف دادستان و بازپرس به استثنای موردی که بازپرس قرار بازداشت موقت متهم را صادر کرده ولی دادستان با آن موافقت نکند، نظر دادستان اجرا می شود (بند ح ماده ۳ قانون اصلاحی دادگاه های عمومی و انقلاب) و همچنین زمانی که دادستان تحقیقات را ناقص و تقاضای تکمیل تحقیقات را کند بازپرس مکلف به انجام تحقیقات مدنظر دادستان است (بند هـ ماده ۳)، ولی در سایر موارد اختلافی دیگر (مانند صدور قرار مجرمیت یا منع تعقیب و اختلاف در صلاحیت رسیدگی و…) مرجع حل اختلاف دادگاه است. (و نظر دادستان یا بازپرس بدون تایید دادگاه اجرا نمی شود.)
ب- تحقیقات مقدماتی کلیه جرایم برعهده بازپرس است (بند و ماده ۳ قانون اخیرالذکر) در حالی که دادستان ( و به تبع ایشان دادیارها) فقط در جرایمی که در صلاحیت رسیدگی دادگاه کیفری استان نیست حق دخالت و رسیدگی دارند .
ج- با توجه به رویه جاری دادسراها، عموماً رسیدگی به جرایم مهم به بازپرس ارجاع می شود.
با توجه به توضیحات فوق الذکر، حال می توان مساله را از جهت رسیدگی دادسرا از زمانی که پرونده به بازپرس یا دادیار ارجاع می شود چنین تحلیل کرد:
الف- ارجاع شکایت به بازپرس
پس از ارجاع پرونده به بازپرس ایشان تحقیقات مقدماتی را آغاز و در صورت موجه بودن دلایل، متهم را احضار و به تناسب اتهام وارده و میزان مجازات جرم و دلایل شاکی و وضعیت متهم، قرار تامین را که با تمام جهات یادشده تناسب داشته باشد صادر می کند (صدر ماده ۱۳۲ و ۱۳۴) که این قرارها وفق ماده ۱۳۲ آیین دادرسی در امور کیفری به ترتیب و خلاصه عبارتند از:
۱- التزام به حضور با قول شرف
۲- التزام به حضور با تعیین وجه التزام (یعنی اگر متهم حاضر نشد وجه تعیین شده از مال وی توقیف و به حساب دولت منظور می شود.)
۳- اخذ کفیل با وجه الکفاله (ضامن در عرف جامعه)
۴- اخذ وثیقه (سند مال، ضمانت نامه بانکی، وجه نقد به حساب دادگستری)
۵- بازداشت موقت.
مهمترین قرار با توجه به نوع جرم، بازداشت موقت است که در صورت اختلاف نظر در خصوص آن بدین صورت که، بازپرس و دادستان در خصوص صدور آن اختلاف داشته و بازپرس قرار بازداشت را صادر و دادستان مخالف باشد، چنانچه ذکر شد نظر دادستان اجرا می شود، ولی اگر بازپرس قراری غیر از بازداشت موقت صادر و نظر دادستان صدور قرار بازداشت موقت باشد حل اختلاف با دادگاه جزایی بوده و نظر دادگاه لازم الاتباع است.پس از رسیدگی و انجام تحقیقات و بازجویی، بازپرس بایستی راجع به مجرمیت متهم با صدور قرار منع تعقیب تصمیم گیری کرده و پرونده را برای اظهارنظر به دادستان تقدیم کند: در اینجا اختلاف نظر ایشان با هم در هر فرضی (بازپرس عقیده بر مجرمیت یا منع تعقیب متهم داشته باشد و دادستان مخالف نظر بازپرس باشد) به دادگاه ارجاع و نظر دادگاه لازم الاتباع است (بند ل ماده ۳).
البته موارد دیگری را هم می توان برشمرد که تا حدی تخصصی تر و در عین حال از حوصله این مقاله بیرون است و از آن صرف نظر می کنیم.
ب- ارجاع شکایت به دادیار
بدیهی است زمانی که پرونده به دادیار ارجاع شود در نهایت با توجه به بند ح ماده ۳ کلیه تصمیمات دادیار باید با نظر دادستان هماهنگ باشد و در صورت اختلاف نیز دادیار بایستی نظر دادستان را رعایت و اجرا کند و لذا بحث چندانی در این خصوص مطرح نیست.
رسیدگی در دادگاه جزایی: (خلاصه)
در صورت ارجاع اختلافات بازپرس و دادستان، دادگاه به مساله رسیدگی و نظر هر یک از دو مقام یاد شده را (قبول یا رد قرار بازداشت موقت، قبول یا رد قرار مجرمیت یا منع تعقیب) صحیح بداند با ذکر دلیل، اختلاف را ختم و پرونده را جهت تکمیل به دادسرا ارجاع می کند و در صورت مجرم شناخته شدن متهم و صدور قرار مجرمیت و به دنبال آن کیفرخواست پرونده به دادگاه جزایی (شعبه بدوی (در معنی عام) اعم از دادگاه های بدوی یا دادگاه کیفری استان) ارجاع می شود. دادگاه بدوی به عنوان مرجع عالی تر حق دارد در صورت صلاحدید قرار تامین دادسرا را تشدید کند یا تخفیف دهد و در صورت نقص تحقیقات، مجدداً پرونده را به دادسرا ارسال و تکمیل تحقیقات را بخواهد یا خود این نواقص را تکمیل کند و در صورت تکمیل بودن پرونده و وارد بودن اتهامات بر متهم، وی را مجرم دانسته و به تحمل مجازات قانونی محکوم کند (ماده ۱۷۷ آیین دادرسی در امور کیفری).اما نکته مهم اینجاست که دادگاه می تواند در صورت تشخیص اینکه متهم بی گناه و اتهامات منتسبه بر وی واهی است قرارهای صادره از دادسرا را نقض و حکم بر برائت متهم صادر کند.در صورت اعتراض هر یک از طرفین و ارجاع پرونده به دادگاه تجدیدنظر، این دادگاه به عنوان مرجع عالی تر حق نقض رای دادگاه بدوی را هم در صورت صدور رای برائت و هم محکومیت دارد و می تواند متهم را محکوم یا تبرئه کند (ماده ۲۵۷ قانون سابق). رای دادگاه تجدیدنظر به تصریح قانون قطعی است مگر اینکه به طرق فوق العاده نقض شود. درخصوص جرایمی که دادگاه کیفری استان رسیدگی می کند و برخی جرایم دیگر که مرجع تجدیدنظر آن شعب دیوان عالی کشور است نیز روال و ترتیب قانونی کار به همین صورت است.
عوامل موثر در وقوع جرایم نظامیان
سیاستهای پیشگیرانه سازمان قضایی از مهمترین عوامل کاهش نرخ جرم در بین نیروهای مسلح هر دستگاه و سازمانی که مدیریت آن مبتنی بر عقلانیت باشد٬ قطعاً به این نکته پی خواهد برد که پیشگیری هم به لحاظ هزینه و هم به لحاظ توفیق٬ مقدم بر برخورد و درمان است.
با توجه به اینکه همه سازمانها متشکل از نیروی انسانی هستند و طبعاً نواقص یا خطاهایی هم در کار آنها وجود خواهد داشت٬ میتوان برای به حداقل رساندن این خطاها٬ زمینه های بروز خطاها و تقصیرات را پیش بینی و از وقوع آنها پیشگیری نمود که این راهکار بسیار کم هزینه و موثر است.
یکی از وظایف دستگاه قضایی تلاش برای اصلاح مجرمین و پیشگیری از وقوع جرم است٬ اما سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا قوه قضائیه به همه بسترهای وقوع جرم اشرافیت دارد؟
امروز زمینه وقوع بسیاری از جرایم را فقر اقتصادی٬ بیکاری و اعتیاد میدانیم٬ بنابراین چگونه است که به محض مطرح شدن موضوع پیشگیری از وقوع جرم سریعاً به یاد قوه قضائیه میافتیم٬ درحالی که شاید تنها 10 درصد این وظیفه تحت اختیار قوه قضائیه است .
بررسیها نشان میدهند٬ به حداقل رساندن علل و عوامل وقوع جرایم٬ عمدتاً در اثر انجام وظیفه دستگاههای مختلف روی میدهد٬ یعنی اگر سیستم اقتصادی و بانکی و اشتغالزایی و بهداشت و سایر نهادهای مرتبط بتوانند وظایف محوله خود را درست انجام دهند٬ شاهد کاهش وقوع جرم خواهیم بود٬ ولی قوه قضائیه تنها میتواند به وسیله پیشگیری کیفری و قانونی در این امر سهم خود را ادا نماید .
حضور و همکاری یگانهای مسلح در مجامع استانی پیشگیری از وقوع جرم بسیار کارساز و مفید می باشد.  
با بررسی عوامل جرایم در سازمان قضایی، مشخص گردید عواملی که در بروز جرایم مؤثر هستند، به چند دسته اصلی تقسیم می شوند:
1ـ عوامل درون سازمانی: کلیه عواملی که در داخل یگان ها بر بروز جرایم تأثیر گذارند.
2ـ برون سازمان: عوامل خارج از یگان ها، مانند: عوامل خانوادگی، اقتصادی.
3ـ درون فردی: عواملی که به ویژگی های فردی و شخصی فرد مرتبط می شوند.
4ـ میان فردی: روابطی که یک فرد نظامی با همکاران یا افراد مافوق دارد.
راههای پیشگیری از جرایم نظامیان
پیشگیری از جرم عبارت است از پیش بینی، شناسایی و ارزیابی خطر وقوع جرم و اتخاذ تدابیر و اقدامات لازم برای از بین بردن یا کاهش آن.
سازمان قضایی نیروهای مسلح، تنها مرجع صلاحیتدار جهت رسیدگی قضایی به جرایم نیروهای مسلح اعم از وظیفه و پایور، ضمن برقراری تعامل متقابل با فرماندهان و مسئولان نظامی و انتظامی سراسر کشور، سعی در کاهش نرخ جرائم ارتکابی توسط نظامیان و به تبع آن کاهش حجم پرونده‌های ارجاعی به دادسرای نظامی دارد. بی تردید مهم ترین ابزار و لازمه نیل به چنین هدف والایی، اتخاذ و اجرای برنامه‌های پیشگیرانه است که در این راه نقش ارکان نظامی کشور غیرقابل انکار است. برای آنکه بتوان اصول و مفاد برنامه‌های پیشگیری را با واقعیات آماری جرایم و تخلفات نظامی هم جهت نمود، لازم است در گام نخست اطلاعات آماری بسیار دقیق و طبقه‌بندی شده‌ای برحسب انواع جرم و یا هرمعیار جرم شناسانه دیگر در اختیار داشت. اینجاست که می توان با بررسی و تحلیل سیر مراحل وقوع انواع جرایمی که در اماکن نظامی یا مرتبط با وظایف خاص نظامیگری رخ می دهد، به تدوین برنامه‌ای جامع جهت پیشگیری و کاهش نرخ جرایم مزبور اقدام نمود. چنین روشی از الگوهای سعی و خطا بسیار کم هزینه تر و کارآمدتر خواهد بود. هرچند چگونگی اجرای چنین برنامه‌های پیشگیرانه ای و بررسی تاثیرات آن جهت اصلاحات بعدی در جای خود از اهمیت بسزایی برخوردار است .
نقش  دادسراهها و دادگاههای نظامی در پیشگیری از جرم
نظام دادسرایی و دادستانی یکی از دستاوردهای ارزشمند نظام قضایی ایران است که ریشه در قانون اساسی  دارد.
 این نهاد با توجه به نص صریح قانون، به ریاست دادستان عهده دار انجام وظایف قانونی خود طبق ماده 3 قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب می باشد . با توجه به اینکه یکی از وظایفی که طبق اصل 156 قانون اساسی، برای قوه قضاییه تعریف شده ؛ اقدام مناسب برای پیشگیری از وقوع جرم و اصلاح مجرمین است، بنابراین ثمره تحقق صحیح اصل فوق، سالم سازی جامعه و تأمین امنیت عمومی و احیای حقوق عامه و گسترش عدل خواهد بود.
نهاد دادسرا با محوریت دادستان بهترین و کارآمدترین نهاد جهت تأمین و سالم سازی جامعه از طریق اعمال سیاستهای پیشگیرانه است، چراکه در قانون اساسی 150 حق برای مردم ذکر شده است، و در بخش مربوط به قوه قضاییه ، احقاق حقوق عامه از وظایف دستگاه قضایی است و دادستانها باید این حقوق را تشخیص دهند و رویه های احقاق حقوق عامه را بکار گیرند .
دادستان به عنوان مدعی العموم موظف به دفاع از حقوق عمومی می باشد . در هر کجا که نقض حقوق عمومی صورت بگیرد، دادستان به عنوان مدعی العموم وارد عمل می شود تا از تضییع حقوق مردم جلوگیری نماید . در این راستا می­توان گفت، دادستانها و دادسراها به عنوان یک نهاد قضایی و پرسنل قضایی و اداری آن از سربازان خط مقدم جبهه تأمین امنیت و اجرای عدالت می باشند، به دلیل اینکه دادسرا به عنوان اصولی ترین محور توسعه و اصلاحات قضایی، عامل عمده­ای در راستای رسیدگی دقیق قضایی و اجرای عدالت و احقاق حق و سالم سازی اجتماع می باشد ، در نتیجه  بخشی از این اهداف از طریق اقدامات دادستان در راستای پیشگیری از جرم در جامعه محقق خواهد شد  و این مقام قضایی مؤثرترین نقش را در جهت پیشگیری از وقوع جرم در هر یک از مراحل دادرسی می تواند داشته باشد که در این مقال برآنیم تا وظایف و اختیارات دادستان در جهت پیشگیری از وقوع جرم و تأمین سلامت حقوقی جامعه و تأمین امنیت جامعه مورد بررسی قرار دهیم؛ نقش دادستان‌ها در مبارزه و پیشگیری از وقوع جرم‌ محوری است.دادستان علاوه بر وظیفه قانونی و شرعی خود در تعقیب مجرمین باید اهتمام جدی به نقش محوری خود به عنوان مدعی‌العموم را هم داشته باشد .همچنین وادار کردن سایر دستگاه‌ها به انجام مطلوب وظایف خود می‌تواند توسط دادستان‌ها صورت گیرد و این کار آنها امر به معروف است.اگر دادستانی محوریت پیشگیری از وقوع جرم را داشته باشد دیگران نیز با تمام توان باید به میدان آیند؛ در این راستا راه اندازی و تداوم شورای پیشگیری از وقوع جرم می تواند بسیار کارساز و مثمرثمر باشد و کمک شایانی را به دادستانها نماید.
دادستان‌ها می‌توانند در بحث پیشگیری رویه ای یکسان و کارساز را ایجاد کنند مثلاً دادستان ها می توانند در مقوله ی پیشگیری از اعتیاد در شورای فرعی مبارزه با مواد مخدر دیگران را به بحث پیشگیری و مبارزه جدی با مواد مخدر وادار کنند و حوزه قضایی مربوطه را برای قاچاقچیان، توزیع‌ کنندگان، حمل کنندگان و فروشندگان مواد مخدر ناامن کنند .دادسراها و بخصوص دادستانها باید نهاد تعقیب و خط مقدم مقابله و مواجهه با جرایم و آسیب های اجتماعی باشند، نقش دادستان ها در پیشگیری از جرم  و جنایت در جامعه باید از سایر نقش ها برجسته بوده و همین امر می تواند در تضمین سلامت جامعه نقش اساسی ایفا نماید؛ مثلاً نمونه بارز و ملموس این گفته را در شهرستان کازرون مشاهده کرده ایم؛ ایجاد کمربند حفاظتی در اطراف منطقه دشت برم و دریاچه پریشان و حفظ و صیانت از این مناطق در راستای پیشگیری از جرائم مربوط به محیط زیست، که دادستان وقت نقش ارزنده ای را ایفا کرد و تمام توان خود را جهت پیشگیری از جرائم مربوطه لحاظ کرد.  
نقش دولت در پیشگیری از جرم
بطور کلی در هر کشوری دولت حاکم می تواند از طریق راهکار های متنوعی به مقابله و پیشگیری از جرم بپردازد ، مسلم است که وجود نهادی پیشگیرنده از جرم در هر جامعه ای می تواند نقش موثری را ایفا کند ، در بسیاری از کشورهای جهان که دارای چنین نهادی هستند این نهاد ها در ارتباط مستقیم با قوه قضائیه یا پلیس امنیت آن کشور قرار دارند . وجود اینگونه نهاد ها در بعضی از کشورها بدلیل تاثیری که در پیشگیری از جرم داشته اند بیش از پیش مورد توجه مردم در جوامع مختلف و همچنین سازمان های بین المللی و بالاخص سازمان ملل متحد قرار گرفته است .
یکی از مهم ترین چالش های فراروی دولت ها این است که چگونه بخش های مختلف را ترغیب کنند که به جای پیگیری اهداف و وظایف خاص خود ، به کار گروهی و فرابخشی روی بیاورند . اغلب به سختی می توان وزارتخانه هایی چون مسکن ، بهداشت و کار را قانع کرد که می توانند نقش مهمی در پیشگیری از جرم و امنیت جامعه ایفا کنند . بسیاری از بخش های دولتی ، جرم را به عنوان پدیده ای می نگرند که صرفا در حوزه اختیارات پلیس یا نظام قضایی قابل طرح است و مایل هستند تا کار را به این نهادها واگذار کنند . مشکل دیگر آن است که نهاد های دولتی نوعا تمایل ندارند که اطلاعات و داده های نهاد خود را در اختیار دیگر نهاد های دولتی یا غیر دولتی بگذارند و یا بخشی از بودجه خود را به انجام پروژه های مشترک پیشگیری از جرم اختصاص دهند . برای حل این مشکل بهترین راهکار آن است که در گام نخست ، نهادی از دولت مرکزی متولی امر پیشگیری شده و تحت مدیریت این نهاد کمیته فرا بخشی تشکیل شود که نمایندگان سازمان های مسئول در آن عضو باشند . این کمیته فرابخشی می تواند هماهنگی میان دستگاه های مختلف را بهبود بخشد . برای نمونه در کشور اندونزی بنیاد پیشگیری از جرم وظیفه ایجاد هماهنگی برنامه های پیشگیری از جرم را در سطح کشور بر عهده دارد این بنیاد با همکاری وزارتخانه های دادگستری و حقوق بشر ، امور اجتماعی ، امور خارجه و کشور به فعالیت مشغول است .
تنها بخش های دولتی نیستند که در کمیته های تخصصی پیشگیری از جرم عضو می شوند ، معمولا دامنه وسیع تری از افراد و سازمان های ذی نفوذ به عضویت این کمیته در می آیند . به عنوان نمونه ، نمایندگان جامعه مدنی اعم از نمایندگان محلات ، سازمان های مردم نهاد ، نمایندگان گروه های ذی نفع مانند جوانان ، زنان و اقلیت های قومی و فرهنگی و همچنین تجار و بخش خصوصی در کمیته های پیشگیری از جرم شرکت داده می شوند.


نتیجه گیری
با عنایت به اینکه بررسی ها و پژوهش های به عمل آمده نیز نشان می دهد ،که یکی از عوامل مستعد کننده
اقدام به جرائم مالی ضعف حفاظت فیزیکی می باشد. ضروری است تا نحوه حفاظت فیزیکی ساختمان و یگانهای نظامی مورد بررسی جدی قرار گیرد و از آنجا که بخشی از علت وقوع جرم، به ضعف حسابرسی مربوط بوده در این زمینه نیز باید دقت بیشتری صورت گیرد. از سویی با توجه به اینکه داشتن سابقه کیفری و غیر کیفری مجرمین نقش عمده ای در ارتکاب مجدد جرم در بین نیروهای مسلح دارد .توصیه می شود واحدی در مجموعه نیروهای مسلح تشکیل شود و بانک اطلاعاتی کاملا محرمانه ای از کلیه پرسنل کادر و غیر کادر بوجود آید و اطلاعات روانی_ شغلی و اجتماعی آنان در این بانک ذخیره شود و در زمان جایگزینی و انتصاب و پست افراد از اطلاعات آن بهره جویی شود تا از این طریق احتمال بروز رفتارهای ناهنجار کاهش یابد.
نظر به اینکه نیاز مالی می تواند به عنوان یک عامل محرک در جرم قلمداد شود و از آنجا که نیروهای مسلح بجز اشتغال در سازمان نظامی کمتر امکان دستیابی بر شغل دوم را دارند بنابراین شایسته است تعدیل اقتصادی مطلوبی بخصوص برای آن گروه از پرسنلی که در فعالیت های مختص نظامی هستند به اجرا در آید.
توجه به معیشت کارکنان می تواند به عنوان یک عامل بازدارنده و پیشگیرانه در نیروهای مسلح باشد. اقداماتی که در نیروهای مسلح در زمینه بهبود وضعیت اقتصادی،می تواندموارد زیر می باشد:
الف) تلاش در جهت اصلاح بیشتر نظام پرداخت نیروهای مسلح و ایجاد زمینه قانونی برای تعلق مزایایی که درسازمانهای کشوری پرداخت میشود.
ب)توسعه بنیاد تعاون آجا به منظور امکان تهیه مسکن برای پرسنل در طول خدمت
ج) فعالیت در جهت ایجاد زمینه قانونی برای تعلق کمک هزینه ازدواج به پرسنل جدید الاستخدام
د) بهبود میزان حقوق پرسنل و وظیفه
همچنین پژوهش ها نشان داده که عوامل فردی و روانشناختی در ارتکاب جرائم (نظامی و غیر نظامی) نقش به سزایی دارد و وجود رگه های شخصیتی مانند ضد اجتماعی و مرزی می تواند فرد را مستعد ارتکاب جرم نماید. همچنین فشار و استرس محیط کار نیز از عوامل تاثیر گذار بر سلامت روان نظامیان و نیز عامل حفظ سلامت شغلی میباشد. و یکی از حوزه های روان شناسی تحت عنوان روانشناسی سازمانی به لحاظ توجه جدی به نقش مدیریت در زندگی انسان، مورد مطالعه و کاربرد فراوان قرار گرفته است، لذا استقرار واحد مشاوره و روانشناسی در نیروهای مسلح با اهداف ذیل ضروری به نظر میرسد:
-1 تلاش در جهت حل مسائل انسانی در محیط کار
-2 ارزیابی و استخدام افراد مناسب با یک شغل در جایگاه خودش
-3 تدوین برنامه های آموزش شغلی
-4 ارائه خدمات مشاوره ای و درمانی به کارکنان و اعضای خانواده
-5 شرکت در تصمیم گیری های مدیریتی مرتبط با روحیه کارکنان

منابع و مآخذ
1 ـ اردبیلی٬ محمدعلی و حسینی٬ سید محمد و فرجیها ٬ محمد٬ «پیشگیری از جرم در حقوق کنونی ایران» (میزگرد)٬ مجله حقوقی دادگستری٬ شمارههای 49 ـ ٬48 پاییز و زمستان 1383.
1- افسران قاسم- علوی، سید ابوذر؛ آئین دادرسی مدنی در آئینۀ نمودار، تهران، نگاه بینه، چاپ اوّل، 1385، ص 86.
 2- آخوندی، محمود؛ آئین دادرسی کیفری، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ هفتم، ج3، 1382، صص 51-81.
 3- حبیبی‌تبار، جواد؛ نهاد دادسرا، قم، گام به گام، چاپ اوّل، 1381، ص 65تا 87.
2 ـ آقاپور٬ کمال و نوجوان ٬ داوود٬ «پیشگیری وضعی از دیدگاه مکتب حقوقی اسلام»٬ ویژهنامه دومین کارگاه علمی ـ کاربردی مدیریت پیشگیری از وقوع جرم و آسیبهای اجتماعی (تبریز) 1390 ٬.
3 ـ ایروانیان٬ امیر٬ «سیاست جنایی٬ پیشینه تاریخی٬ ساختار و ویژگیها» ٬ در تازههای علوم جنایی٬ تهران ٬ میزان 1388 ٬.
4 ـ جمشیدی٬ علیرضا٬ «سیاست جنایی مشارکتی»٬ تهران میزان1390 ٬
5 ـ حسینی٬ سید محمد ٬ «سیاست جنایی در اسلام و جمهوری اسلامی ایران»٬ تهران٬ سمت1383 ٬.
6 ـ رحمدل٬ منصور٬ «آمار جنایی و کارکردهای آن» ٬ مجله حقوقی دادگستری٬ شمارههای 49 ـ ٬ 48 پاییز و زمستان 1383.پیشگیری امنیت گرا از وقوع جرم چالش ها و راهکارها 2/2/2015
7 ـ زرگری ٬ سیدمهدی٬ «پیشگیری اجتماعی از جرم» ٬ مدرسه حقوق٬ شماره 1390 ٬ 65.
8 ـ ساکت٬ محمد حسین نهاد دادرسی در اسلام٬ مشهد٬ آستان قدس رضوی1365 ٬.
9 ـ سید اصفهانی٬ سید حسامالدین٬ «نقش پلیس در پیشگیری از بزهکاری کودکان و نوجوانان»٬ تازههای علوم جنایی٬ تهران٬ میزان.1388
10 ـ صفاری٬ علی٬ «مبانی نظری پیشگیری وضعی از وقوع جرم»٬ مجله تحقیقات حقوقی٬ تهران٬ دانشکده حقوق دانشگاه شهید .1379 ٬ 33 ـ 34 شمارههای ٬بهشتی
11 ـ صفاری٬ علی٬ «انتقادات وارده به پیشگیری وضعی از جرم» ٬ مجله تحقیقات حقوقی٬ شمارههای 36 ـ 1381 ٬ 35.
12 ـ صدیق سروستانی٬ رحمتالله٬ «آسیبشناسی اجتماعی (جامعهشناسی انحرافات اجتماعی)»٬ تهران٬ سمت1387٬.
13 ـ فرهودینیا٬ حسن ٬ «پیشگیری از وقوع جرم»٬ ویژهنامه دومین کارگاه علمی ـ کاربردی مدیریت پیشگیری از وقوع جرم و آسیبهای اجتماعی (تبریز)1390 ٬.
14 ـ کارگری٬ نوروزی٬ «نقش بسیج در حفظ امنیت ملی» مجله دادرسی٬ تهران٬ سازمان قضایی نیروهای مسلح ٬ شماره ٬88 مهر و آبان 1390.
15 ـ منصورآبادی٬ عباس٬ تقریرات درس حقوق کیفری اختصاصی (٬ (3 دانشکده حقوق دانشگاه شیراز1380
16 ـ نجفی ابرندآبادی٬ علی حسین ٬ «پیشگیری عادلانه از جرم» در : علوم جنایی (مجموعه مقالات از تجلیل از استاد دکتر محمد .1388 ٬سمت ٬ تهران ٬(آشوری
17 ـ نجفی ابرندآبادی٬ علی حسین٬ تقریرات درس جرمشناسی(پیشگیری)٬ دوره کارشناسی ارشد٬ مجتمع آموزش عالی قم٬ نیم سال دوم سال تحصیلی82 ـ 1381.
18 ـ نجفی ابرندآبادی٬ علی حسین٬ تقریرات جرمشناسی اختصاصی قتل٬ سرقت٬ قاچاق و مواد مخدر٬ دوره کارشناسی ارشد٬ تهران٬ دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی ٬ نیم سال نخست سال تحصیلی80 ـ 1379.
19 ـ نجفی ابرندآبادی٬ علی حسین٬ تقریرات جرمشناسی نظری٬ دوره دکتری٬ تهران٬ دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی1384
20 ـ نجفی ابرندآبادی٬ علی حسین٬ تقریرات جرمشناسی نظری٬ دوره دکتری٬ تهران٬ دانشگاه تربیت مدرس1379 ٬.

۲۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۸:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

اشتباه در قتل؟

همانگونه که قبلا اشاره شد عنصر اصلی در توجه مسئولیت کیفری ، قصد بزهکار است هرگاه این قصد مخدوش شود به میزان خدشه دار شدن قصد تام از میزان مسئولیت کاسته خواهد شد ، بنابراین عدم تحقق قصد تام موجب خواهد شد که در میزان مسئولیت مرتکب تغییر ایجاد شود . این عنوان ( عدم تحقق قصد تام ) در حقوق جزا تحت واژه اشتباه مورد بحث قرار گرفته است که مصادیق آن عبارتند از :      

الف – اشتباه در هویت مقتول           ب – اشتباه در هدف 

ج –  اشتباه در قصد                      د – عدم تحقق قصد که در تعبیر خاص ، اکراه در قتل نامیده می شود

الف ) اشتباه در هویت مقتول

به موجب مقررات ( ماده 206 ق.م.ا ) هرگاه کسی به قصد کشتن دیگری او را مورد صدمه قرار دهد یا با عمل کشنده ( بدون قصد قتل ) شخص را مورد حمله قرار دهد اعم از آنکه کشنده بودن عمل مربوط به نفس عمل باشد ( مانند زدن با چوب بر گیجگاه ) یا مربوط به ابزار باشد ( مانند زدن با چاقو به پهلو ) یا به خاطر وضعیت خاص مقتول باشد ( مانند بیماری ، پیری و کودکی ) در هر حال برای تحقق قتل عمد ، مقصود بودن مقتول شرط اصلی است ، اعم از آنکه مقصود تعیینی باشد مانند آنکه الف به سوی ب تیراندازی می کند برای اینکه او را به قتل برساند ، یا لا علی التعیین باشد مثل آنکه یکی از دانش آموزان به طرف شاگردان یک کلاس تیراندازی کند و یک نفر از آنان به قتل برسد ، لذا باید گفت مقصود بودن مقتول قابل تردید نیست . بحث در آن است که آیا اشتباه در هویت مقتول تأثیری در میزان مسئولیت مرتکب ( عمدی بودن یا غیر عمدی بودن قتل ) دارد یا خیر ؟ مثلا اگر کسی به قصد کشتن الف وارد منزل او شود و شخصی را به تصور اینکه الف است به قتل برساند بعداً معلوم شود که مقتول ، الف نبوده بلکه شخصی به نام ب بوده است ، آیا این قتل عمد و موجب قصاص است یا خیر ؟

 

جمعی بر آنند که چنین قتلی عمد محسوب نمی شود و استناد این دسته به سه چیز است :

1 – قاعده معروف " ما وقع لم یقصد و ما قصد لم یقع " یعنی کشتن ب که الان واقع شده است مقصود مرتکب نبوده و کشتن الف که مقصود بوده واقع نشده است و قتل عمد نیز مرتبط با قصد می باشد .

2 – رأی اصراری دیوان عالی کشور در پرونده ای که شخصی دختری را ربوده و به مدت 24 ساعت در مخفیگاهی نگه داشته و پس از 24 ساعت او را رها نموده است . دختر به پزشکی قانونی معرفی شد ، گواهی پزشک مبنی بر سالم بودن وی واصل گردید . پدر و برادر دختر با این ادعا که به حیثیت آن ها لطمه خورده است به قصد کشتن رباینده به کارگاه او مراجعه کردند ، پس از دق الباب سرایدار کارگاه اعلام نمود که شخص مورد نظر ( متهم ) حضور ندارد و شب مراجعت خواهد کرد . پدر و برادر دختر شب به درب کارگاه رفتند و پس از دق الباب بلافاصله برق کارگاه را قطع کرده و شخصی را که پشت درب آمده بود کشتند ، بعدا معلوم شد مقتول همان سرایدار بوده نه رباینده . دادگاه کیفری 1 وقت ، قتل را عمدی تشخیص و حکم قصاص صادر کرد . پرونده به دیوان عالی کشور ارسال شد ، دیوان عالی با این استدلال که " ما وقع لم یقصد و ما قصد لم یقع " تحقق قصد را مخدوش دانسته ، نوع قتل را شبه عمد اعلام کرد . پرونده به شعبه دیگر دادگاه کیفری 1 ارسال شد ، دادگاه اخیر نیز مانند دادگاه قبلی نظر به قتل عمد داده و حکم قصاص صادر کرد . پرونده به دیوان عالی کشور اعاده شد و به عنوان رأی اصراری در هیئت عمومی دیوان عالی کشور مطرح شد . هیئت عمومی دیوان عالی در تاریخ 7 / 7 / 71 با همان استدلال شعبه دیوان عالی کشور و با استناد به فتاوی دو تن از مراجع تقلید ( مقام معظم رهبری (حفظه الله) و آیت الله گلپایگانی (ره) ) قتل را غیر عمد اعلام و استحقاق دیه را اعلام نموده است .

3 – فتاوی مرحوم آیت الله گلپایگانی و مقام معظم رهبری . آیت الله گلپایگانی در پاسخ به سؤال مزبور فرمودند : " در فرض فوق ، قتل عمد محسوب نمی شود و الله العالم " و مقام معظم رهبری نیز فرمودند : " تطبیق عنوان قتل موجب قصاص ، بر این مورد خالی از اشکال نیست بلکه عدم صدق عمد ، بعید نیست ،     بنابر این اگر فصل خصومت با مصالحه ممکن شود متعین همین است و الا باید از قاتل دیه گرفته شود "

همانگونه که پیداست عمده دلیل در این رابطه ، مخدوش بودن قصد و فتوای دو تن از علماست ، لکن بر اساس قواعد حقوقی باید گفت قتل در این مورد عمدی است زیرا رکن اصلی تحقق قتل عمد ، مقصود بودن مقتول است یعنی همین شخصی که کشته شد مورد هدف قرار گرفته بود ، لکن شناخت هویت او ( نام و نام خانوادگی و سایر ویژگی ها ) به عنوان رکن قتل نیست . تعریفی که از بیان قانونگذار و فقها استفاده می شود انطباق این موضوع با قتل عمد است لذا بسیاری از فقها به عمدی بودن این قتل فتوا داده اند که به چند نمونه اشاره می شود :

1 – حضرت امام ( ره ) : " اگر قصد قتل نفس محقون الدمی را داشته و تیر به نفس محقون الدم دیگری اصابت کرده و او را کشته ، حکم قتل عمد مترتب است اگر چه احوط آن است که اولیای دم به دیه مصالحه نمایند. "

2 – آیت الله صافی : " قتل ، محکوم به عمد است و الله العالم "

3 – آیت الله فاضل : " قتل ، عمد محسوب می شود چون با آلت قتاله و عمدا و به قصد قتل به شخص معین زده است منتها در هویت او اشتباه کرده است. " فتوای دیگر ایشان : " اگر هر دو محقون الدم بوده اند ، قتل واقع شده حکم عمد را دارد چون با قصد و آلت قتاله شخص محقون الدم حاضر و معین را کشته است گرچه در تطبیق ، خطا کرده است. "

4 – آیت الله مکارم : " قتل ، عمد محسوب می شود. "

5 – فتوای دیگر آیت الله گلپایگانی : " در فرض مسأله اگر مقتول و برادرش ( شخصی که قصد اصلی قتل بوده) هر دو محقون الدم بوده اند و قاتل به طرف مقتول تیراندازی کرده به خیال اینکه برادر مقتول است و او را کشته ، ورثه مقتول حق قصاص دارند و ادعای جانی مسموع نیست. " 

بنابر این آیت الله گلپایگانی دو گونه فتوا داده اند ضمن اینکه ظاهر فتوای اول ایشان و مقام معظم رهبری مخالف نظر مشهور فقهاست ، لذا باید گفت این دو فتوا یا بر مبنای تصور مهدور الدم بودن آدم ربا صادر شده است ( قاتلین فکر می کردند آدم ربا مهدور الدم است ) یا بر مبنای احتیاط صادر شده است ، چنانکه حضرت امام نیز در پایان فتوای خویش مصالحه و احتیاط را پیش بینی نموده است .

ب ) اشتباه در هدف

یکی از مصادیق مخدوش بودن اراده مرتکب ، اشتباه در هدف است . گاهی ممکن است منشأ اشتباه قاتل تشخیص نادرست از مصداق و هویت نباشد بلکه منشأ اشتباه ، اشتباه در هدف و خطای در اصابت یعنی خطا در نحوه انجام عمل مجرمانه باشد مثل آنکه الف به قصد قتل ب به سوی او تیراندازی می کند ولی به دلایلی از قبیل عدم مهارت یا کمانه کردن تیر یا فرار و جاخالی دادن شخص مورد نظر ، شخص دیگری مورد اصابت قرار گرفته و کشته می شود . آیا قتل در این فرض عمد است یا غیر عمد ؟

واضح است که بین این نوع اشتباه با اشتباه در هویت تفاوت است از جهت آنکه در بحث اشتباه در هویت ، مقتول مقصود قاتل بود ولی در اشتباه در هدف ، مقتول مقصود نبوده است . ممکن است بعضی قائل به عمد بودن چنین عملی شوند و بگویند قاتل قصد قتل داشت و فعل او نیز کشنده بود پس دو رکن اصلی قتل محقق شده است و ممکن است ملتزم به عمد نبودن این قتل گردیم به دلیل آنکه هرچند قصد قتل وجود داشت و عمل تیر ، کشنده بود لکن دو رکن اصلی قتل عمد ، دو امر فوق نیستند یعنی در قتل عمد شرط نیست که هم قصد قتل باشد و هم عمل کشنده باشد ، بلکه چنانکه قبلا اشاره شد یکی از دو امر ( به نحو مانعه الخلو ) باید وجود داشته باشد یعنی یا با قصد قتل ( ولو با عمل غیر کشنده ) و یا فعل کشنده ( ولو بدون قصد قتل ). و رکن دوم قتل عمد آن است که مقتول ، مقصود مرتکب باشد لذا باید گفت در این فرض و بر اساس این نظریه قتل مزبور عمد نخواهد بود زیرا مقصود مرتکب ، اصابت تیر به شخص الف بود نه فردی که فعلا مقتول است . پس مقتول فعلی ، نه مقصود علی التعیین است و نه مقصود لا علی التعیین ( از یک جمع معین یک فرد لا علی التعیین مقصود شده است پس تیر به هر کس اصابت کند مقصود قاتل است )، لذا هم فقها و هم حقوقدانان و هم قوانین جزایی در این رابطه دچار تشتت نظر شده اند هرچند نظر فقها به یکدیگر نزدیک است . با ذکر چند نکته به بیان این دیدگاه ها می پردازیم :

1 ) جمعی از فقها مانند شهید ثانی در شرح لمعه و صاحب مفتاح الکرامه : وقوع یا عدم وقوع متعلق قصد قاتل ، در تحقق قتل عمد مؤثر است و چون در این فرض ، متعلق قصد ، شخص دیگری بود و مقتول فعلی متعلق قصد نبوده ، این قتل ، خطای محض است که اگر با اقرار ثابت شود دیه بر قاتل و الا ( علم قاضی یا بینه ) دیه بر عاقله خواهد بود .

2 ) برخی نیز قتل مزبور را شبه عمد می دانند چنانکه از محضر آقای فاضل این گونه استفتاء شده : " شخصی با قصد قتل فرد الف به سوی او تیراندازی می کند ولی تیر او به خطا رفته و شخص ب را می کشد ، در دو فرض مهدور الدم بودن و محقون الدم بودن شخص الف ، نوع قتل ارتکابی چیست ؟ ایشان در جواب فرموند : " در هر صورت ظاهرا قتل مذکور از نوع شبه عمد محسوب می شود "( سال 1376 ). در سؤال دیگری از ایشان پرسیده شد : " گاهی جانی قصد وقوع فعل بر مجنی علیه را ندارد ولی تعدی و تفریط وی باعث می شود که فعل بر مجنی علیه واقع شود مانند آنکه جانی در محیطی شلوغ به سوی الف تیراندازی می کند ولی تیر به شخص ب می خورد ، نوع قتل چیست ؟ در جواب گفته شد : " در فرض سؤال ، قتل شبه عمد است "           ( سال 1377 )

3 ) از نظر حضرت امام ( ره ) در تحریر الوسیله باید بین کسی که مهدور الدمی را هدف قرار داده بود و به دیگری اصابت کرد و کسی که محقون الدمی را هدف قرار داده و به دیگری اصابت کرد فرق گذاشت . ایشان    می فرمایند : " من رمی صیدا او القی حجرا فاصاب انسانا فقتله فخطأ محض ( هدف غیر انسان بوده ) و منه         ( الخطأ المحض ) ما لو رمی انسانا مهدور الدم فاصاب انسانا آخر فقتله " از این بیان استفاده می شود که هرگاه الف مهدور الدم باشد قتل ب خطای محض خواهد بود .

و بدین وسیله بین فتوای قدمای از علما که موضوع را خطای محض دانسته و فتوای متأخرین که در بعضی فروض ، موضوع را شبه عمد دانسته اند ، استیناس و مقارنت ایجاد کرد با این بیان که قائلین به خطای محض مقصودشان موردی است که الف مهدور الدم بوده و تیر به ب اصابت کرد و قائلین به شبه عمد مقصودشان موردی است که الف محقون الدم بوده و تیر به ب اصابت کرد و در هر حال تردیدی نیست که فقها این نوع قتل را عمد نمی دانند .

4 ) از نظر قوانین عرفی دو قانون در این رابطه وجود دارد :

1 – قانون مجازات عمومی سابق ( مصوب 1304 ) که در ماده 170 آن این نوع قتل ، قتل عمد محسوب       می شد و در رأی شعبه دوم دیوان عالی کشور به شماره 1707 ( 15 / 8 / 1336 ) آمده بود : احراز قصد اشتباه در هدف ، موجب خروج از ماده 170 نیست ، اگر تیراندازی به قصد قتل کسی شده و به شخص دیگری اصابت و موجب فوت وی شده است قتل ، عمدی تشخیص می گردد .

2 – قانون مجازات اسلامی ( مصوب 1370 ) که بر اساس ماده 296 این قانون : " در مواردی هم که کسی قصد تیراندازی به کسی ( انسان ) یا شیء یا حیوانی را داشته باشد و تیر او به انسان بی گناه دیگری اصابت کند ، عمل او خطای محض محسوب می شود. " در واقع قانونگذار در این بیان مقداری از نظر فقها را اعمال نموده است نه به طور کلی ، زیرا محور بیان فقها ، مهدور الدم یا محقون الدم بودن فرد اول است ، لکن قانونگذار سخن از فرد اول به میان نیاورده و تنها مقتول فعلی را محقون الدم فرض نموده است ، در حالیکه این موضوع مورد اختلاف نیست و از سوی دیگر فرض شبه عمد را که در بیان برخی فقها آمده بود متذکر نشده است . بنابراین   می توان نتیجه گرفت که موضوع مورد بحث در ماده 296 ق.م.ا با آنچه که قانونگذار در بند الف ماده 206 ق.م.ا بیان نموده قابل تطبیق نیست ، یعنی موضوع آن دو چیز است و اینکه بعضی از حقوقدانان دو ماده را متغایر دانسته و تقاضای اصلاح ماده 296 ق.م.ا و حذف کلمه انسان ( کسی ) را نموده اند قابل توجیه و صحیح نیست   ( منظور از نامعین در ماده 206 ق.م.ا لا علی التعیین است )

ج ) اشتباه در قصد

بدین معنا که مرتکب علی رغم تحقق ارکان قتل یعنی قصد قتل یا انجام عمدی فعل کشنده و مقصود بودن مقتول ، در تصور خویش توجیهی برای ارتکاب این عمل دارد یعنی عمل خویش را مشروع تلقی می کند و عالماً عامداً مرتکب قتل می گردد . مثلا کسی که به تصور اینکه هرگونه بی احترامی به پیامبر اکرم (ص) مشمول     سب النبی است دیگری را به قتل می رساند یا کسی که هرگونه هتک حرمت ناموسی را مستحق قتل می داند ، دیگری را می کشد یا کسی که به تصور دفاع مشروع ، مهاجم را به قتل می رساند ، در حالیکه بعدا کشف خلاف می شود و معلوم    می گردد هرگونه کوتاهی در احترام به پیامبر اسلام ( ص ) سب النبی نیست و هرگونه      بی احترامی به قرآن یا هرگونه هتک حرمت ناموسی مستوجب قتل نیست و مشخص می شود که مقتول مهاجم نبوده بلکه پناهنده بوده است ، مثل کسی که به قصد رساندن نامه دردمندانه خود به رئیس جمهور به سرعت از حلقه حفاظت می گذرد و به سوی شخصیت مزبور می رود ولی محافظین به تصور اینکه نامبرده تروریست است او را به قتل می رسانند و بعدا معلوم می شود بیچاره ای بیش نبوده است ، که مرتکب در اینگونه موارد مقتول را مهدور الدم می پنداشته و کشف خلاف شده است ، نوع قتل عمدی نخواهد بود بلکه از باب قتل شبه عمد محکوم به پرداخت دیه خواهد گردید . البته در اینگونه موارد به لحاظ کشف خلاف ، مرتکب محکوم به دیه   می شود و موضوع ، مصداق اشتباه در قتل می باشد ، ولی اگر ثابت شود که مقتول مهدور الدم بوده است ،    هیچ گونه مسئولیتی اعم از قصاص یا دیه متوجه مرتکب نخواهد بود ، چنانکه در تبصره 2 ماده 295 ق.م.ا بدان تصریح شده و فتوای فقها نیز بر همین است .

تذکر1 : همانگونه که اشاره شد در موضوع اشتباه در قصد باید مرتکب دو چیز را اثبات کند :   1 – اینکه او به تصور مهدورالدم بودن مرتکب دست به قتل زده است ، یعنی دلیل کافی اقامه کند که سوء نیتی نداشته و صرفا با این عقیده مرتکب قتل شده است .    2 – در فرض صحت اعتقاد وی ، اصل حکم نیز از جایگاه قانونی برخوردار باشد . یعنی کسی که به تصور اینکه هرگونه بی احترامی به پیامبر اکرم ( ص ) سب النبی است و مقتول را به قتل رسانده است دو چیز را باید اثبات نماید یکی آنکه مجازات سب النبی قتل است دوم اینکه او تصور  می کرده است که سخن مقتول یا عمل وی سب النبی است ، ولی اگر تنها اعتقاد خود را اثبات نماید اما اصل حکم مسلم نباشد ،  مثلا کسی که مشاهده کند دیگری بدن نامحرم را لمس کرده است و به تصور اینکه لمس نامحرم ، مجازاتش قتل است او را به قتل برساند ، شمول تبصره 2 ماده 295 ق.م.ا یعنی شبه عمد بودن قتل ، مورد تردید است. و برخی از فقها مانند مقام معظم رهبری اینگونه فتوا داده اند که اگر اصل حکم مسلم نباشد موضوع از قتل عمد خارج نخواهد شد ، یعنی کسی که با مشاهده لمس بدن نامحرم ، مرتکب را به قتل می رساند هرچند عقیده او این باشد که چنین عملی موجب قتل است ، محکوم به قصاص خواهد شد .

تذکر2 : همانگونه که اشتباه در قتل از نظر مخدوش بودن قصد ، موجب تغییر حکم می شود ، در مواردی که اصل قصد منتفی شود نیز حکم قتل تغییر می یابد اعم از آنکه انتفاء قصد به لحاظ شخصیت مرتکب باشد یا به لحاظ عروض عوامل خارجی . در بخش نخست که انتفاء قصد به خاطر شخصیت مرتکب است مانند آنکه قاتل ،  صغیر یا مجنون باشد . صغیر و مجنون که مسلوب الاراده می باشند و جنون و صغر که موجب رفع مسئولیت کیفری است لذا قتلی که توسط آن ها واقع شود به حکم تبصره ماده 306 ق.م.ا هرچند به ظاهر عمد باشد لکن به منزله خطای محض است و دیه بر عاقله (بستگان ذکور نسبی دارا (غیر فقیر) ) خواهد بود که در اینگونه موارد قانونگذار می گوید عاقله باید در دادگاه حاضر شده و از اتهام دفاع نمایند .

اما نوع دوم یعنی مواردی که سلب اراده به وسیله عوامل خارجی باشد که در اصطلاح حقوقی اکراه در قتل نامیده می شود ، مثل آنکه شخصی به خاطر تهدید دیگری که او را به ضررهای سنگین جانی ، مالی ، ناموسی و شرافتی نسبت به خود یا نزدیکان ( یا به تعبیر فقا مِمََّن یَهمه امره ، که طبق این تعبیر شامل رهبری جامعه اسلامی و فقها نیز می شود ) تهدید کرده است ، مجبور به قتل شود ، هرچند او دارای اختیار کامل نیست اما مسلوب الاراده نخواهد بود . در اینگونه موارد قتل مزبور عمد تلقی و حکم قصاص بر وی مترتب خواهد بود . همچنانکه ممکن است سلب اراده به خاطر خواب یا مستی باشد . در مورد خواب هرگاه کسی نداند که در حین خوابیدن مرتکب اعمال مجرمانه می شود و بخوابد و در حال خواب مرتکب قتل شود ، قتل مزبور از محدوده قتل عمد خارج خواهد بود و بنابر بیان مقنن چنانکه قانونگذار در مواد 225 و 323 ق.م.ا بدان اشاره نموده است قصاص نخواهد شد و محکوم به پرداخت دیه می گردد . ولی اگر بداند که در حین خواب مرتکب چنین عملی می شود ، در واقع عمل ارتکابی با قصد انجام شده است ، لذا مشمول قصاص خواهد بود. و اگر خواب مزبور ، خواب غیر طبیعی باشد ( یعنی با تصمیم قبلی باشد ) هم شخص خوابیده و هم هیپنوتیزم کننده مشترکاً مسئول خواهند بود ولی اگر با تصمیم قبلی نباشد فقط هیپنوتیزم کننده مسئول خواهد بود .

توجه به این نکته لازم است که در رابطه با مستی نیز همین بحث مطرح است ، یعنی کسی که به قصد کشتن دیگری یا ارتکاب عمل کشنده خود را مست کند ، مشمول قتل عمد است ولی اگر بدون این قصد ، شرب خمر نموده و در حال مستی دیگری را به قتل برساند مطابق مقررات موجود با وی برخورد خواهد شد ( ماده 53 ق.م.ا)

تذکر : نتیجه مباحث گذشته مربوط به اشتباه چنین است :

1 – اشتباه در هویت مقتول موجب سلب مسئولیت نیست و نوع قتل عمدی خواهد بود .

2 – اشتباه در هدف موجب سلب مسئولیت است و نوع قتل خطای محض خواهد بود .

3 – اشتباه در قصد به شرح زیر است :

الف – اشتباه در حکم یا موضوع یعنی تصور مهدور الدم بودن موجب سلب مسئولیت است و نوع قتل ، شبه عمد خواهد بود.

ب – سلب قصد در مواردی که ذاتی باشد مانند صغر و جنون موجب رفع مسئولیت بوده و نوع قتل ، خطای محض خواهد بود .

ج – اکراه در قتل موجب سلب مسئولیت نیست و نوع قتل ، عمدی خواهد بود .

د – قتل در خواب چنانچه بدون تصمیم قبلی باشد موجب سلب مسئولیت است و حکم آن دیه خواهد بود .

و – قتل در حال مستی به تناسب تصمیم قبلی موجب قصاص و دیه خواهد بود .

ه – قتل در حال اضطرار مثل آنکه شخص به خاطر حفظ حیات خویش و گرفتن غذا از دست دیگری مرتکب قتل وی گردد ( به قصد قتل یا با فعل کشنده ) در این مورد اضطرار موجب سلب مسئولیت نیست و قتل ، عمد خواهد بود. ( بحث پزشکی که به خاطر حفظ جان مادر یا کودک مجبور می شود جان دیگری را بگیرد در همین جا مطرح می شود که بحث پیچیده ای است و اختلاف نظر زیادی در آن وجود دارد )

۲۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۸:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

نقدی بر خصلت عمومی حقوق کیفری

مرسوم است در کتاب های مقدماتی و آثار کلاسیک نظام های حقوقی، حقوق و به تبع آن، دانش حقوق را به دوشاخه عمومی و خصوصی تقسیم می کنند و در ساده ترین تعریف ـ که وجه ممیز این دو را نیز معلوم می کند ـ حقوق عمومی را مجموعه قواعد حقوقی حاکم بر روابط بین فرد و دولت و نیز نهادهای دولتی بایکدیگر؛ و در مقابل، حقوق خصوصی را مجموعه قواعد حاکم بر روابط افراد با یکدیگر تعریف می کنند. در این بیان، حقوق عمومی تنطیم کننده روابط فرمانروایان و فرمانبران و حقوق خصوصی سازمان دهنده روابط شهروندان در میان خودشان است.

به بیان دیگر، موضوع حقوق عمومی، روابط دولت و شهروندان و نیز سازمان ها و ارکان دولت با یکدیگر است؛ در حالی که، موضوع حقوق خصوصی، روابط میان شهروندان است. همچنین در تکمیل و تقویت این تفکیک، معیارهای نوعا (و نه کلا) صحیح دیگری هم به دست می دهند: قواعد حقوق عمومی، اساسا در پیوند با نظم عمومی بوده، امری هستند و هیچ توافقی خلاف آنها معتبر نیست؛ حال آنکه قواعد حقوق خصوصی، عمدتا، مبتنی بر اصل آزادی اراده و حاکمیت اراده اشخاص شکل گرفته، تکمیلی هستند و می توان بر خلاف آنها تراضی کرد؛ یا این که، در روابط حقوق عمومی، رد پای دولت پیداست و یک سوی رابطه، همیشه دولت است ولی، حقوق خصوصی را غالبا با دولت کاری نیست.

بدین ترتیب، سایر شاخه های مختلف حقوق هم در یکی از این دو دسته طبقه بندی می شوند؛ رشته هایی چون حقوق تجارت، مالکیت فکری و... در دسته حقوق خصوصی و رشته هایی مانند حقوق جزا، اساسی، اداری و... در دسته دیگر. فارغ از اینکه این تقسیم بندی (که البته بیشتر در نظام رومی ـ ژرمنی معنای روشنی دارد و کشورهای کامن لا، چندان اعتنایی به این تفکیک بدین صورت ندارند) چقدر هنوز صحیح و کارآمد و نیز پاسخگوی اقتضائات نوین و تحولات نظام های حقوقی است؛ در این نوشتار می کوشیم اجمالا فایده و آثار این تقسیم بندی را در حقوق کیفری بررسی کنیم. به بیان دیگر، قرار گرفتن حقوق جزا در دسته حقوق عمومی، چه آثار و نتایجی در این حوزه به بار می آورد و چه اصولی را می توان از آن به دست داد که در تحلیل مسائل بویژه هنگام رویارویی با موارد ابهام و اجمال نصوص قانونی بتوان از آن بهره مند گشت؟ فرض اولیه یی که این نوشتار بر پایه آن شکل گرفته است، پیروی از نظریه تفسیری «منطق نظام مند حقوقی» است. بدین معنا که هر قاعده حقوقی، باید در ارتباط و انسجام با کلیت آن نظام حقوقی و در سایه اصول حقوقی بنیادین حاکم تبیین و تفسیر شود.

از این منظر، در این مجال برآنیم که نشان دهیم: اولا اصول بنیادین خاصی بر حقوق عمومی و شاخه های آن حاکم است که آن را از حقوق خصوصی به کلی متمایز می کند؛ و ثانیا، قرار گرفتن حقوق کیفری در ذیل حقوق عمومی، از حیث تفسیر قواعد آنچه آثار ویژه یی می تواند در پی داشته باشد که اجمالا به بحث از آن خواهیم پرداخت. بعلاوه در این مجال صرفا کلیات این بحث را مورد اشاره قرار خواهیم داد؛ چه، ای بسا بتوان هر یک از اصول و موضوعات حقوق کیفری را در تعامل با ویژگی های حقوق عمومی مورد بررسی قرار داد.

● گفتار نخست: ویژگی های ممتاز حقوق عمومی

علاوه بر معیارهایی که به آن اشاره شد، به نظر می رسد نخستین ویژگی برجسته یی که حوزه حقوق عمومی را متمایز و متفاوت می کند، عدم برابری اراده هاست. برخی نویسندگان تصریح کرده اند که «مبنای امتیاز قوعد حقوق عمومی بر حقوق خصوصی در این است که، دولت و سایر موسسه های عمومی با افراد مردم در یک موضع قرار ندارند.» در واقع، در حوزه روابط حقوق عمومی، دقیقا برخلاف حقوق خصوصی، شاهد موقعیت نابرابر طرفین هستیم. به گونه یی که اراده یک طرف بر طرف دیگر چربش و چیرگی داشته، امکان اتخاذ تصمیمات یک جانبه را به او می دهد.

اینچنین است که کارکرد اصلی حقوق عمومی به عنوان مجموعه قواعد حقوقی حاکم بر چنین رابطه ای، در نحوه توزیع و صورتبندی قدرت و تنظیم حدود و چگونگی اعمال این قدرت و اراده برتر خلاصه می شود. یعنی اگر در حقوق خصوصی تمام تلاش بر تامین موقعیت برابر طرفین است و، هرگاه این برابری به خطر می افتد قواعد حقوقی به کمک می آیند تا از طرف ضعیف تر حمایت کرده، بار دیگر، موقعیتی برابر صورت دهند (نظیر تفسیر قراردادهای الحاقی به سود طرف ملحق شونده یا حمایت از حقوق مصرف کننده)؛ در حقوق عمومی از آغاز اصل بر نابرابری طرفین استوار می شود و تلاش بر ساماندهی به این نابرابری است به نحوی که این نابرابری، به بی عدالتی یا لطمه به حق ها و آزادی های فردی نینجامد.

از این منظر، کارکرد حقوق عمومی در قیاس با حقوق خصوصی، تعیین چگونگی برقراری این رابطه میان دو سوی نابرابر است؛ به یک تعبیر شاید بتوان گفت، تنظیم عادلانه یک نابرابری. (البته روشن است که معنای عدالت مثل همیشه قابل بحث است و این بحث، از حوصله این اندک، بیرون.) این خصیصه حتی تا آنجا مهم دانسته شده که به عنوان «تکنیک خاص حقوق عمومی» از آن تعبیر شده است؛ به نحوی که اساسا اعمال قدرت یکجانبه و برتری طلبانه مورد توجه بوده، مبانی تراضی و قرارداد آنچنان که در حقوق خصوصی مطرح می شود، وانهاده شده است.

اگر جریان حقوق خصوصی اصولا مبتنی بر مفهوم آزادی اراده و اباحه است و شأنیت قانونگذار، علی الاصول، تقنین سلبی و منفی و اعلام محدودیت ها و ممنوعیت هاست و شهروندان آزادند که هر طور می خواهند رفتار کنند، مگر آنچه قانونگذار از آن منع کرده باشد؛ حقوق عمومی، گستره منع و ممنوعیت است و اصولا اعمال قدرت عمومی روا نیست، مگر آنطور که در قانون پیش بینی شده و قانونگذار اجازه داده باشد. بدین ترتیب، تقنین در عرصه حقوق عمومی، جنبه یی مثبت و ایجابی پیدا می کند که بر مبنای آن اصولا هیچ کس صالح به عمال قدرت عمومی و استفاده از اقتدار حاکمیتی نیست، مگر موردی که قانون تجویز کند. به بیان دیگر، در حوزه عمومی، چون اصل، عدم ولایت بر دیگری است و اصولا اراده هیچ کس، بر اراده طرف دیگر ارجحیت و برتری ندارد؛ هرگاه از این اصل خروج می کنیم و با مصداقی روبرو می شویم که در آن اراده برتر یکی بر دیگری اعمال می شود، در واقع شخص یا گروهی را از صلاحیت اعمال اقتدار عمومی برخوردار کرده ایم؛ صلاحیتی که اصل بر عدم آن است.

شاید به همین دلیل است که برخی نویسندگان، اساسا حقوق عمومی را حقوق دولت دانسته اند. گواینکه، اساسا هدف حقوق عمومی را، محدود و مقید کردن اعمال دولت انگاشته اند و به بیان دیگر، هرجا ردپایی ازدولت دیده اند، صحبت از حقوق عمومی نیز به میان آمده و به عکس؛ هرجا شاخه یی از حقوق عمومی مورد مطالعه قرارگرفته است، سخنی از دولت نیز رفته است. چرا که، اصولا فرد اجلای برخورداری از قدرت عمومی، دولت است. دولت است که ـ دست کم بنا بر تحلیل رایج در جوامع مدرن ـ به موجب قرارداد اجتماعی (که غالبا در میثاق بنیادین جامعه، قانون اساسی، منعکس و تبیین می شود) صلاحیت می یابد که علی الاصول، یگانه مرجع برخوردار از اقتدار عمومی و اراده برتر در جامعه باشد.

اینجاست که قواعد حقوق عمومی به میان می آید تا دو چیز را تعیین کند: نخست، نفس وجود صلاحیت و برخورداری از قدرت و اقتدار عمومی؛ و دوم، حدود و چگونگی ساز وکار اعمال آن. کارویژه حقوق عمومی، صورتبندی قدرت عمومی و تدوین سازوکارهای اعمال آن در سطح جامعه است؛ به نحوی که در تعامل و هم زیستی با حقوق و آزادی های فردی قرار گیرد. از این منظر، حقوق عمومی عبارتست از قواعد حاکم بر رفتار اقتداری که قدرت را لگام می زند و مانع ترک تازی آن می شود. بدین ترتیب در حقوق عمومی، قواعدی چون «اذن در شیء اذن در لوازم آن است» رنگ می بازد؛ چه، آنچنان که اشاره کرده اند «اصولا محل اجرای این قاعده، حوزه حقوق خصوصی است که در آن اصل آزادی اراده حاکم است.» برعکس، در حوزه عمومی هر صلاحیت و اختیاری نه تنها باید تصریحا از سوی مقنن برقرار شده باشد بلکه، ساز و کار اعمال آن نیز باید روشن و معین باشد. همین مساله است که موجب می شود برخی نویسندگان، رشته یی چون آیین دادرسی مدنی را ـ که در نگاه اول، با حقوق خصوصی قرابت بیشتری دارد ـ زیر مجموعه حقوق عمومی قرار دهند. چرا که در آن، فرد در موقعیتی نابرابر در مقابل «دادگاه» قرار می گیرد که صاحب اقتدار عمومی است و این اقتدار را نسبت به فرد عمال می کند. همچنین بر همین مبناست که نهادی چون کانون وکلای دادگستری (که تعیین می کند چه کسی و چگونه از حق اشتغال به وکالت برخوردار باشد) با وجود اینکه نهادی اصولا غیردولتی است، بازهم شخص حقوقی موضوع حقوق عمومی محسوب می شود و برای تعیین حدود صلاحیت و عملکرد آن، لازم است که «قانون» به تصویب «نمایندگان مردم» برسد.

از این مقدمه، می توان چند نکته را نتیجه گرفت: نخست اینکه برای تشخیص اینکه آیا یک رابطه موضوع حقوق عمومی است، بیش از آنکه مهم باشد در یک رابطه پای دولت در میان است یا نه؛ و بیش از آنکه به دنبال تشحیص قواعد حقوق عمومی بود؛ باید دید آیا مساله اعمال اقتدار عمومی مطرح است یا خیر؟ و دوم، بعد از آنکه یک رابطه موضوع حقوق عمومی تشخیص داد شد، باید دو اصل اساسی را بر آن حاکم دانست: اولا، چون صلاحیت اعمال اقتدار عمومی یک امر استثنایی و خلاف اصل است که با حق ها و آزادی های فردی افراد (که در اصل نهم قانون اساسی، اصلی مغفول، قویا بر آن تاکید شده) مرتبط است و می تواند آنها را در خطر بیندازد؛ در تمام موارد، محتاج تصریح روشن و شفاف نص قانون بوده، توسعه آن با کمک تفسیرهای مختلف مردود و بلاوجه است. ثانیا، در هر مورد که صلاحیت اعمال اقتدار عمومی برای یک دستگاه یا مقام حقوق عمومی به رسمیت شناخته شده باشد، حدود و ساز وکار اعمال آن، باید به روشنی تبیین شود.

در واقع، کارکرد اصلی حقوق عمومی در تنظیم عادلانه موقعیت های نابرابر، در تعیین شکل و ساز وکارهای اعمال اقتدار، خود را نشان می دهد. به همین خاطر است که در حوزه حقوق عمومی، صحت شکلی رفتار کنشگران از صحت ماهوی آنها مهم تر و دقت، شفافیت و عینی و ملموس بودن فرآیندهای حقوق عمومی ضروریست. این مساله در فرآیندهایی چون انتخابات عیان است تا حتی فرآیندی نظیر تجدیدنظر در آراء: یک قرارداد حقوق خصوصی که با اراده باطنی افراد منطبق نبوده، همیشه قابل خدشه است ولی، رای دادگاهی که از حیث شکلی، صحیحا صادر شده، در مرحله فرجامی ابرام می شود؛ هرچند ماهیتا محل خدشه باشد.

● گفتار دوم: مصادیقی از بازتاب ویژگی های حقوق عمومی در حقوق جزا

حقوق جزا را از این حیث که اصولا با اعمال فرآیندها و واکنش های کیفری علیه متهمان و مجرمان ـ که به هر حال شهروند محسوب می شوند ـ همراه است، بی تردید باید از شاخه های حقوق عمومی شمرد. حقوق کیفری و نیز آیین دادرسی کیفری، تعیین می کند در چه مواردی، به چه شکل و میزانی، و چگونه و با چه فرآیندهایی، فرد مجرم شناخته شده، موضوع مجازات واقع می شود. حقوق جزا ـ در سنتی ترین و شاید هنوز هم اصلی ترین کار ویژه خود ـ برای حمایت از نظمی که قانونگذار (مطابق حقی که در قانون اساسی به او داده شده است) مستقر کرده و حفظ ارزش های حیاتی جامعه پا به میدان می گذارد و مصداق کاملا روشنی از اعمال اقتدار عمومی است.

مجرم برای اینکه سزای تعدی خود به نظم اجتماعی و تهدید ارزش های حیاتی جامعه را ببیند (رویکرد سزاگرایانه) و برای آنکه بار دیگر با ارزش های اجتماعی آشنا شود و از نو، برای زیست در اجتماع خود، مهیا شده، اصطلاحا جامعه پذیر شود (رویکرد اصلاح گرایانه) و نیز گاهی برای ترمیم خسارات بزه دیده و اجتماع، «مجازات» می شود. مجازات و در معنایی وسیع تر، اعمال واکنش کیفری علیه مجرم، مصداق روشنی است از اعمال اقتدار عمومی. لذا حقوق جزا به عنوان شاخه یی از حقوق عمومی نمی تواند از اصول حاکم بر آن به دور باشد. اصل بنیادین قانونی بودن جرم و مجازات، بازتابی از همین تحلیل است. از همین روست که اصل سی و ششم قانون اساسی، حکم به جرم و مجازات را فقط در صلاحیت دادگاه صالح و به موجب قانون می داند؛ چراکه، موارد اعمال اقتدار جزایی به عنوان مصداقی از اقتدار عمومی، باید منحصرا مطابق تصریحات قانونی باشد. اشاره به عبارت «دادگاه صالح» نیز از همین مورد خبر می دهد که مرجع اعمال این اقتدار کیست؟ همچنین تاکید قانونگذار اساسی بر «صالح» بودن آن مرجع، تلویحا اشاره یی است به این نکته که صلاحیت مرجع، (و ای بسا، در تفسیری موسع، بتوان استفاده کرد که ساز و کارهای اعمال اقتدار) باید به روشنی در قانون تبیین و تصریح شده باشد. البته این تحلیل، مخل سایر مبانی اندیشگی که برای این اصل بیان شده است (مانند تامین امنیت قضایی مردم، احترام به حقوق فردی، ممانعت از بروز استبداد، احترام به اصل تفکیک قوا و حاکمیت قانون و...) نیست.

به همین خاطر، در تفسیر مواردی مانند اصل ۱۶۷ قانون اساسی، باید منطوق قانون را در سایه اصول بنیادین حاکم بر حقوق جزا به عنوان زیرمجموعه یی از حقوق عمومی فهم کرد. ارجاع اصل ۱۶۷ به منابع فقهی معتبر یا فتاوی معتبر و مشهور در فقه امامیه ـ همان گونه که به روشنی از ظاهر حصری اصل ۳۶ نیز فهمیده می شود و در ماده ۲ قانون مجازات اسلامی (۱۳۷۰) نیز به درستی تصریح شده است ـ هرگز نمی تواند در حوزه تعیین جرم و مجازات باشد؛ بلکه، در این راستا باید مدلول اصل ۱۶۷ را راجع به این دانست که قانونگذار در مقام تعیین مرجع برای موارد ابهام و اجمال قوانین کیفری فقهی (مانند حدود، دیات و...) بوده است. چنین تفسیری با اصولی که اشاره شد، هماهنگ تر است. اصل تفسیر مضیق قوانین کیفری نیز که به عنوان یکی از اصول پذیرفته شده در حقوق کیفری مد نظر قرار گرفته است، بی ارتباط با مبانی حقوق عمومی نیست. اختیار مقام عمومی، محدود است به حدود مصرح در قانون؛ لذا در مقام شک، باید به قدر متقین اکتفا کرده، از توسعه آن، پرهیز کرد.

این اصل دقیقا با آنچه در حقوق اسلامی درباره اصل برائت و لزوم احتیاط در باب دماء و نفوس گفته شده است، هماهنگ می نماید. به بیان دیگر، از نتایج لزوم پایبندی به تصریحات مقنن، یکی همانست که از توسعه آن بویژه در مواردی که با عرض و نفس و حیات دیگران در ارتباط است، پرهیز کرد. اینچنین است که برخی نویسندگان در تفسیر موادی مانند ماده ۲۲ قانون محازات اسلامی، تاکید کرده اند که اختیار دادگاه در تخفیف یا عدم تخفیف مجازات، مطلق نیست. در واقع، «می تواند» مصرح در صدر ماده، در برابر «نمی تواند»ی است که اصل حاکم بر تمام حقوق عمومی و از آن جمله حقوق کیفری است؛ نه تصریح به اختیار مطلق و بی چون و چرای دادرس! لذا دادرس در اجرای این اصل، هرگاه شرایط تخفیف را احراز کند، مکلف به دادن تخفیف در مجازات است و البته، هرگاه آن شرایط احراز نشود، از تخفیف ممنوع است.

همچنین در فرآیند دادرسی کیفری نیز نشانه هایی متعددی از این انعکاس این تفسیر به چشم می خورد؛ مواردی مانند تاکید برخی نویسندگان آیین دادرسی کیفری بر ممنوعیت انتشار تصاویر مجرمان و متهمان در فرآیند دادرسی؛ که به درستی و فراست درباره آن گفته اند: «در واقع، کافی نیست که قانون، بطور صریح، این اقدام را منع نکرده باشد نا جواز آن را نتیجه بگیریم، بلکه لازم است که قانون، بطور صریح، آن را اجازه داده باشد تا آن را امکان پذیر بدانیم، زیرا درباره حدود اختیارات مقامات قضایی [و کلا مقامات عمومی]، اصل اباحه جاری نبوده و اصل بر ممنوعیت هر اقدامی که موجب لطمه به حقوق و آزادی های فردی شود.» یا آرای دیوان عدالت اداری در رابطه با ممنوعیت بازرسی خودروهای شخصی همگی نشانه هایی هستند در تقویت استدلال پیش گفته. این که برخی نویسندگان به درستی اشاره کرده اند که تورم قوانین آیین دادرسی کیفری (دقیقا برخلاف قوانین جزایی ماهوی) نه تنها مذموم نیست بلکه، پسندیده و نشانه کارآمدی نظام عدالت کیفری است؛ ناشی از همین موضوع است که در یک نظام کیفری که با اصول حقوق عمومی منطبق است، فرآیندهای اجرای عدالت کیفری به مثابه فرآیندهای اعمال اقتدار عمومی در برابر افراد، باید روشن و دقیق بوده، حتی الامکان از ابهام و اجمال و آنچه موجب تفسیربرداری آنها می شود، به دور باشند. دست آخر می توان گفت که ویژگی های دیگر حقوق جزا از جمله سرزمینی بودن و نیز کلی و عمومی بودن آن را نیز باید در ارتباط با ویژگی خصلت عمومی حقوق کیفری دانست.

● جمع بندی و نتیجه گیری

از آنچه گفته شد، می توان نتیجه گرفت که حقوق کیفری به عنوان زیر مجموعه حقوق عمومی، بازتابنده اصول و ویژگی های این شاخه حقوقی است. نتیجه منطقی این موضوع، لزوم توجه به این اصول و مبانی در تفسیر قواعد حقوق جزاست. در حقوق عمومی، اصل بر عدم صلاحیت مقامات عمومی است و در هر مورد، باید حدود صلاحیت و مهم تر از آن، شیوه ها و مکانیزم های اجرای آن اختیارات و صلاحیت ها تبیین شود. در نتیجه، در رویارویی مصادیق گوناگونی مانند اصل قانونی بودن جرم و مجازات، اصل تفسیر مضیق قواعد کیفری و... باید مبانی پیش گفته را در نظر داشت و از تفسیر مخالف این اصول پرهیز کرد.

۲۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۸:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

آیا قاضی میتواند اجرای حذ زنا را بر اساس یک فیلم ویدئویی جاری نماید

آیا در صورتی که برای قاضی، هیچ بینه ای بر وقوع جرم مستوجب حد (زنا) اقامه نشود و فقط یک فیلم ویدئویی نشان گر وقوع جرم در دسترس باشد، آیا قاضی می تواند حکم اجرای حد را برای مجرمین صادر کند؟

 

دین مبین اسلام به عنوان کامل ترین دین شیوه هایی برای تعیین مجازات و روش اثبات جرائم برگزیده است که حداکثر تأثیر را در نجات فرد و جامعه از آلایش به گناه و جرم دارا است. به عبارت دیگر؛ به همان اندازه که شرع مقدّس اسلام مجازات را سخت مقرر فرموده به همان میزان جهت اثبات آن وجود دلائل کافی و قانع کننده ای را لازم و ضروری دانسته است. 

از آنجا که پرسش درباره زنا و زانی می باشد ما نیز پاسخ خود را حول این مسأله از دید قوانین جمهوری اسلامی ایران ارائه می نمائیم. قبل از هر چیز باید گفت که طبق قانون آئین دادرسی کیفری «تحقیق در جرائم منافی عفت ممنوع است، مگر در مواردی که جرم مشهود است و یا دارای شاکی خصوصی بوده که در مورد اخیر توسط قاضی دادگاه انجام می گیرد»[1] بنابراین طبق این ماده قانونی و با توجه به مطلبی که در صدر بحث گفته شد در جرائمی، مانند زنا نباید بدون دلیل و تنها از روی حدس و گمان اتهامی را متوجه شخص یا اشخاصی نمود که این خود در صورت عدم اثبات مستوجب حدّ خواهد شد.[2] 

اما چنانچه جرم زنا دارای شاکی بوده و یا مشهود بوده باشد، در این صورت از مجموع مواد فصل دوّم از باب اول کتاب حدود در قانون مجازات اسلامی و همچنین ماده 105 از همین قانون استنباط می شود که زنا به سه طریق قابل اثبات است: اقرار، شهادت و علم قاضی. اگرچه در بیش تر کتاب های فقهی به علم قاضی به عنوان یک دلیل اختصاصی برای اثبات زنا اشاره نشده است.[3] 

از آنجا که مورد سؤال از مصادیق اقرار متهم[4] و شهادت شهود[5] خارج است فقط علم قاضی و طرق تحصیل آن را بررسی می نماییم. 

قانون مجازات درباره علم قاضی مقرر می دارد که «حاکم شرع می تواند در حق الله و حق الناس به علم خود عمل کند و حدّ الهی را جاری نماید و لازم است مستند علم خود را ذکر کند ...»[6] در واقع مفاد این ماده قانونی که شامل دو بخش می باشد مستند به روایت های شرعی است.[7] در این روایات اعتبار علم قاضی منوط بر آن نشده که علم خود را ذکر کند، اما با توجه به این که معمولاً احکام صادره در دادگاه های بالاتر مورد تجدید نظر قرار می گیرند، چنانچه دادگاه بدوی به علم خود استناد کند لازم است مبنای علم خود را ذکر نماید تا در دادگاه بالاتر مورد ارزیابی قرار گیرد.[8] 

در خصوص این مسئله که آیا قاضی می تواند به علم خود عمل نماید یا خیر در کتب فقهی نظرات عدیده و مختلفی به چشم می خورد از جمله: 

1. قاضی هم در حق الله و هم در حق الناس می تواند به علم خود عمل کند. 

2. قاضی نه در حق الله و نه در حق الناس نمی تواند به علم خود عمل کند. 

3. قاضی تنها در حق الله می تواند عمل کند. 

4. قاضی تنها در حق الناس می تواند عمل کند. 

5. قاضی تنها در صورتی می تواند به علم خود عمل کند که علمش مبتنی بر حس یا قریب به حس باشد. و در صورتی که مبتنی بر حدس باشد نمی تواند.[9] 

شهید ثانی در این باره می فرماید: «علم از حیث دلالت، از ظنی که مستند به بینه می باشد قویتر است وقتی که حکم بر مبنای ظن جایز باشد حکم بر مبنای علم به طریق اولی جائز است.[10] 

در جواهر الکلام[11] هم اقامه حدود الله مانند حد زنا را بر مبنای علم قاضی بر قاضی واجب دانسته و در مورد حقوق الناس حد باشد یا تعزیر موقوف به مطالبه ذی حق نموده است. 

بنابراین، اگر علم قاضی به مرحله یقین برسد یا ظن نزدیک به علم باشد قابل تردید در دادگاه بالاتر نیست، زیرا حجیت و اعتبار یقیین ذاتی است. اما آنچه که گاهی اوقات سبب اختلاف بین مراجع قضایی است شیوه هایی است که علم برای قاضی حاصل نموده است. به عنوان نمونه شعبه 26 دیوان عالی کشور در رأی خود مقرر می دارد که: «رأی صادره حسب فتوای حضرت امام و آیت الله گلپایگانی که علم حاصل از مجموع قرائن و شواهد را به منزله بینّه دانسته اند، ابرام می گردد».[12] و یا شعبه 27 دیوان نیز که چنین رأی داده که «آن چیزی که موجب حصول علم قاضی محترم شده عمدتاً اقرار متهم در اداره آگاهی و بازپرسی است. پس در حقیقت علم حاصل از اقرار، حکم اقرار را دارد و انکار بعد از آن مسقط حدّ است».[13] 

در حالی که در پرونده ای که دادگاه بدوی حکم به رجم زن و مردی صادر می کند و مستند رأی را علم قاضی ذکر می نماید و قرینه هایی که برای علم قاضی بیان شده است، عبارتند از: رفت و آمد متهم به منزل متهمه در غیاب شوهر وی و ... در اینجا دیوان در رأی ماهوی در حالی که حکم به برائت متهمان صادر نموده اظهار می دارد که: «قرائنی که مستند علم دادگاه بر محکومیتِ متهمان به رجم قرار گرفته در حدّی نیست که علم آور در این باب باشد ... علی هذا رأی صادره نقض و رأی بر برائت متهمان در خصوص اتهام انتسابی به متهمان به زنای محصنه صادر و اعلام می گردد. رأی قطعی است.».[14] 

در نتیجه، اولاً: در جرائم منافی عفت، مانند زنا طبق قانون، تحقیق و رسیدگی چنانچه دارای شاکی خصوصی نباشد و یا از جرائم مشهود نباشد ممنوع است. ثانیاً: طبق قانون راه های اثبات زنا عبارتند از: اقرار، شهادت و علم قاضی؛ ثالثاً: حصول علم برای قاضی از مسائل شخصی است به عبارتی ممکن است برای یک قاضی با وجود قرینه های مختلف علم به وقوع جرم حاصل نشود در حالی که برای دیگری حاصل شود؛ پس مهم حصول علم است نه وجود قرینه و اماره و شواهد، زیرا آنچه که دارای حجیت ذاتی است قطع است، نه شواهد و امارات، و فیلم ویدئویی هم می تواند از امارات و شواهد باشد و قاضی نمی تواند حکم خود را بر مبنای فیلم و امثال آن قرار دهد: رابعاً: گشودن باب این که هر علمی حجت باشد، موجب سلب اعتماد مردم و لغزش قضات خواهد شد، لذا در این راه باید از وسواس شدیدی برخوردار بود. 

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 

1. محشّای قانون مجازات اسلامی، ایرج گلدوزیان، انتشارات مجد، چ دوّم، آبان 1382. 

2. شرح قانون مجازات اسلامی، بخش حدود، جلد 1، عباس زراعت، چ اول، شمشاد، پائیز 1380. 

3. شرح قانون مجازات اسلامی، (مبانی فقهی)، ج 1، حدود، سید فتاح موسوی، انتشارات مجد، چ اول، 1380.

[1] . آئین دادرسی کیفری جمهوری اسلامی ایران، تبصره ماده 43. 

[2] . ر.ک: قانون مجازات اسلامی، مواد 139 الی 165. 

[3] . زراعت، عباس، شرح قانون مجازات اسلامی، انتشارات شمشاد، چاپ اول، 1380، ج 1، ص 74، بخش حدود. 

[4] . «هرگاه مرد یا زنی چهار بار نزد حاکم اقرار به زنا کند محکوم به حد زنا خواهد شد ...» (ماده 68 قانون مجازات اسلامی). 

[5] . «زنا چه موجب جلد باشد و چه موجب حد رجم با شهادت چهار مرد عادل یا سه مرد عادل و دو زن عادل ثابت می شود» (ماده 74 قانون مجازات اسلامی). 

[6] . ماده 105 قانون مجازات اسلامی. 

[7] . ر.ک: حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج 18، باب 32، از ابواب مقدمات حدود. 

[8] . عباس زراعت، همان، ص 205. 

[9] . انوار الفقاهه، ج 1، ص 444. 

[10] . الروضة البهیة، ج 2، ص 338. 

[11] . جواهر الکلام، ج 41، ص 336. 

[12] . رأی دیوان عالی کشور، شماره 1293 ـ 15/5/1371. 

[13] . همان، رأی شماره 1074 ـ 12/11/1371. 

[14] . همان، رأی شماره 506 ـ 25/9/1371 از شعبه 16.

منبع:مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات

۲۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

پرسش و پاسخ های قانون مجازات اسلامی ۱۳۹۲

1 ) با توجه به اینکه اصل منع مجازات مضاعف در ماده ۵ قانون جدید در رابطه با تعزیرات پذیرفته شده است ایا این تصریح به معنای عدم پذیرش این اصل در خصوص سایر جرایم خصوصا حدود است ؟

 

در رابطه با این سوال همان طور که صراحت ماده ۵ حاکی است می گوید مجازات صادره یا اجرا شده در خارج از ایران  در تعیین " محازاتهای تعزیری " محاسبه می شود یعنی چنانچه جرم حدی یا مستوجب قصاص باشد ، مجازات قبلی حساب نمی شود و باید دوباره محاکمه ومجازات شود . حالا توجه بفرمایید جرایم موضوع این ماده اکثرا" تعزیری هستند مانند جعل اما در بند یک ممکن است  اقدام علیه نظام مشتمل بر جرایم مستوجب حد باشد مانند محاربه یا مستوجب قصاص مانند قتل ، و مجازات قبلی محاسبه نمی شود

 
2 ) در بند الف ماده ۵ از نظام جمهوری اسلامی نام برده شده است و در ماده ۸ به ارتکاب جرم علیه کشور ایران اشاره شده است . ایا قانونگذار نظر به کاربرد دو لفظ با معنای متفاوت داشته یا اینکه دو عبارت به یک معنا را بکار برده است ؟

بنظر نمی رسد دو معنا باشد و در واقع د رماده ۵ به نظام حکومتی اشاره دارد و در ماده ۸ ناظر به منافع و مصالح ملی یا اموال عمومی و … می باشد . تصور نمی کنم چندان تفاوتی داشته باشد غیر از اینکه همان عدم رعایت یک نواختی در نگارش و ملاک ها و شرایط مجازات که در قانون قبلی هم به چشم می خورد

 

3 ) موقوفی اجرای مجازات ، تعلیق اجرای مجازات و سقوط مجازات چه تفاوتی باهم دارند ؟

 

در  تعلیق مجازات ، مجازات از بین نمی رود بلکه  در یک ظرف زمانی مشخص آماده اجرا است که اگر شخص مرتکب جرم جدیدی شود در مورد او اجرا می شود . اما پس از خاتمه دوره تعلیق مجازات منتفی می شود . در موقوفی اجرای مجازات ، مجازاتی که قانونا" موجبات آن فراهم بوده و قابل اجراست به یک مانع برخورد می کند مانند فوت متهم که دیگر نمی شود آن را اجرا کرد ولی در سقوط مجازات که بیشتر در حدود  از این لفظ استفاده شده است  ( مانند مواد ۱۱۴- ۱۱۵-۱۱۷-۱۱۹-) باز هم معنا همان انتفاء مجازات است و نمی توان ویژگی خاصی در آن جستجو کرد که در موقوفی یا انتفاء مجارات تعلیقی پس از طی دوران تعلیق نباشد  . اما اگر بهر حال بخواهیم یک تفاوت برای  تعریف کنیم شاید بتوان گفت سقوط جایی است که اصل مجازات منتفی شود ولی موقوفی جایی است که اجرا به مانع برخورد کند . اما توجه کن این تفاوت یا ساختن یک تفاوت و کشیدن مرز بین این دو مفهوم چندان بارز  نیست و نتیجه در همه اینها یکی است .

از طرفی گاهی سقوط در برابر تخفیف استفاده شده است مانند ماده ۱۱۷ و ۱۱۹ که در اینجا سقوط یعنی انتفاء کل مجازات و تخفیف یعنی انتفاء بعض مجازات


۴) در ماده ۲۵۴  به توبه مقذوف اشاره شده است :
الف : با توجه به اینکه توبه مقذوف خود نشانه ای از انجام فعل حرام می باشد ، پس اقدام قاذف از شمول انتساب امر خلاف واقع ، خارج است . حال آنکه حسب شرط ماده  254  قاذف مجازات می شود ! نظر حضرتعالی در این خصوص چیست ؟
: حد قذف حق الناس است لذا با توبه ساقط نمی شود ( صراحت ماده ۱۱۶ )همچنین به ماده ۱۱۴ توجه بفرمایید حال سوال این است که اگر حد قذف با توبه ساقط نمی شود چه ضرورتی به اشاره به توبه در ماده ۲۵۴ بوده است ؟ از جمع بین این مواد شاید بشود اینطور تفسیر کرد که حد قذف با توبه ساقط نمی شود اما اگر محکوم توبه کرد حد می خورد اما دیگر اگر شخص دیگری  اشاره به زنا یا لواط او بکند ، مجازات می شود اما اگر توبه نکرده باشد شخص دیگری زنا یا لواط او را به رخ او بکشد و دوباره به او نسبت دهد ( البته همان زنا یا لواطی که بابت آن محکوم شده است ) نسبت دهنده جدید دیگر مجازات نمی شود


ب : با توجه به اینکه توبه امر درونی است ، آیا می توان اصل را بر عدم اطلاع قاذف از توبه گذاشت مگر آنکه با ادله خلاف آن ثابت شود ؟

به نظر امر موضوعی است و علم یا جهل قاذف تاثیری در ثبوت حد ندارد اگر محکوم توبه کرده است یعنی پاک شده است و اسناد زنا به کسی که توبه کرده مستوجب حد  به شخص جدید است

۵) در ماده ۲۶۷ سرقت را ربودن مال غیر تعریف کرده اند :

الف : تعریف فوق ( حذف قید بطور پنهانی ) چه آثاری را ایجاد می کند ؟

قبلا" خیلی بحث بود که  قید پنهانی فقط  مربوط به سرقت حدی است  و در تعزیری مصداق ندارد و بعضی از حقوقدانها این قید را تعبیر به « توسل به پنهان کاری » میکردند هر چند پنهان نماند . حالا به بند  ث  ماده ۲۶۸ توجه بفرمایید می گوید " سرقت مخفیانه باشد " بنابراین از جمله شرایط سرقت حدی کماکان مخفیانه بودن است البته توسل به پنهان کاری . اما در سرقت های تعزیری علنی بودن ان مانند سرقت مسلحانه از بانک یا کیف قاپی و … موضوع را از عنوان سرقت خارج نمی کند .

 

 

ب : با این وصف آیا محدوده جرم سرقت به نحو غیر طبیعی توسعه نیافته است به نحوی که حتی مواردی از قبیل  گرانفروشی را نیز شامل می شود ؟

نه محدوده سرقت توسعه نیافته است  قبلا" هم این قید طوری تعبیر نمی شد که سرقت های علنی بدون مجازات بماند . این قید الان در سرقت حدی مصداق دارد و در سرفت های تعزیری مانند گذشته شرط مخفیانه بودن لازم نیست و مصادیق سرقت کما کان همان است که در قانون تعزیرات داریم و توسعه نیافته و شامل گرانفروشی هم نخواهد بود

 

6)در ماده ۱۲۰ اعمال قاعده درأ :

الف : با توجه به استعمال فعل " ثابت شدن " در ماده و اینکه اثبات جرم در دادگاه است ، آیا در دادسرا هم می توان به قاعده درأ استناد کرد ؟ در مورد درأ توضیح دادم اصلا" نباید جزء مسقطات کیفر می آمد این قاعده در بحث ادله اثبات جا دارد و مانعی برای اثبات است وقتی ادله کافی نیست و تنها اماراتی است که موجب شبهه می شود . اگر ادله باشد که جرم ثابت می شود و اگر نباشد که اصل بر برائت است و اگر شبهه ایجاد شد درأ مانع اثبات است کانّه هیچ چیز ثابت نشده است . بنا بر این در دادسرا هم ما نیاز به اثبات داریم تا بتوانیم قرار مجرمیت صادر کنیم بدون ادله کافی باید پرونده را بست .اما سوال دوم شما که چه قراری صادر می شود  در مورد فقد دلیل یا عدم کفایت دلیل باید قرار منع تعقیب صادر کرد و نه قرار موقوفی تعقیب . اشتباه قانونگذار همین جا بروز می کند . در مورد قاعده درإ یعنی جایی که دلیل کافی نیست باید قرار منع تعقیب صادر کرد اما وقتی جزء مسقطات آن را می آورد ممکن است تصور شود  که مثل فوت متهم یا نسخ قانون یا … باید قرار موقوفی صادر شود . اما قطعا" از موارد صدور قرار منع تعقیب است

۷)ماده ۱۹۰ و ۱۹۸ مربوط به انکار و رجوع از شهادت : 

  در ماده ۱۹۰ شهادت شهود فرعی و انکار شاهد اصلی به موارد قبل و بعد از صدور حکم اشاره شده است و انکار شاهد اصلی پس از صدور حکم را نپذیرفته است .

 در ماده ۱۹۸ رجوع از شهادت شرعی قبل از اجرای مجازات موثر تلقی شده است .

بنظر میرسد متناقض باشد اما می توان این طور رفع تناقض کرد که در ماده ۱۹۰ چون موضوع با شهادت عده ای دیگر اثبات شده ( شهود فرع ) پس بر انکار شاهد اصلی بعد از صدور حکم اثری مترتب نیست اما در ماده ۱۹۸ موضوع فقط با شهادت خود شاهد اصلی ثابت شده است و انکار او موثر واقع می شود اما این استدلال به توجیه بیشتر شبیه است !!!! بهر حال حسن توجه شما جالب است۸) آیا مصرف برخی از مواد مخدر مانند حشیش و یا برخی مواد روانگردان که آثاری شبیه به مستی ناشی از شرب خمر دارند ، مشمول ماده ۲۶۴ می شود ؟   بحث ما همیشه این بوده که اثر مسکرات ، سکر و مستی است و اثر مخدر رخوت و تخدیر و سستی است و اثر روانگردان توهم زایی است و اینها جای یکدیگر را پر نمی کنند۹)ماده ۱۱۵ و ۱۱۸ و ۱۱۹ در توبه :

۹)الف : با احراز شرایط ماده ۱۱۵ ، سقوط یا تخفیف مجازات الزامی به نظر میرسد. بر چه مبنایی دادستان حسب ماده ۱۱۹ می تواند با سقوط و یا تخقیف مجازات ( و نه ادعای عدم احراز شرایط قانونی م ۱۱۵) مخالفت کند ؟ ظاهرا" پیش بینی حق اعتراض دادستان از باب عدم وجود شرایط توبه و عدم اثبات ادعا باید باشد نه از باب اینکه اراده او بتواند مانع از سقوط یا تخفیف مجازات شود و این اثر را داشته باشد و حتی دردادگاه هم ظاهرا اگر توبه مسلم باشد ، قاضی مکلف است که محازات را ساقط نموده یا کم کند و بنظر میرسد با وجود اثبات توبه قاضی مکلف به اعمال ماده ۱۱۵ است مگر در احراز شرایط و اثبات توبه ایراد کند
ب : دادگاه تجدیدنظر با توجه به الزامی بودن سقوط یا تخفیف مجازات در م ۱۱۵، در مقابل مخالفت دادستان چه تصمیماتی را می تواند اتخاذ کند ؟

مخالفت دادستان با اصل اثر کردن توبه نیست با اثبات آن می تواند باشد
ج : چرا این حق برای بزه دیده وجود ندارد و اصولا چرا به گذشت شاکی خصوصی و جبران خسارات وارده به وی اشاره ای نشده است ؟

شاید به این دلیل که یکی از شرایط توبه در شرع اعاده به وضع سابق است پس باید ضرر وزیان شاکی ترمیم شده باشد تا معلوم شود تائب راست می گوید بعلاوه در آیین دادرسی کیفری داریم که سقوط مجازات و جنبه عمومی جرم  تاثیری در حقوق خصوصی افراد ندارد (ماده ۱۰  )

 

د : با توجه به اشاره به مقام تعقیب در ماده ۱۱۸ ، دادسرا هنگام مواجهه با ادله مربوط به توبه متهم ، چه قراری صادر می کند ؟

باید در صورت اثبات جرم  (که ادعای توبه خود دلیل ارتکاب جرم است و اول آن را اثبات می کند بعد مجازات را اسقاط می کند ، ) دادسرا باید قرار مجرمیت صادر کند النهایه در کیفر خواست باید اشاره به توبه و استحقاق برخورداری متهم از آثار ان بنماید و دادگاه است که با تشخیص عنوان اتهامی و درجه مجازات اختیار اسقاط مجازات یا تخفیف آن را دارد ودر ماده ۱۱۵ هم اشاره به قاضی می کند که ظهور در قاضی دادگاه دارد و حتی اعمال ماده ۳۹  و ۴۰ نیز از اختیارات دادگاه است .


۱۰)

الف- برای اینکه دادگاه تصمیم به تعویق صدور حکم بگیرد ، ایا احراز تمامی شرایط مندرج در ماده ۴۰ الزامی است؟

ب- با توجه به پذیرش مسولیت کیفری برای اشخاص حقوقی ایا می توان قائل به وجود امکان تعویق صدور حکم مجازات برای اشخاص حقوقی نیز بود ؟ ( با اتکا به لفظ وضعیت اجتماعی در فراز اول ماده )

در مورد سوال اول بنظر میرسد جمع شرایط لازم باشد اگر غیر از این باشد و هریک از این شرایط به تنهایی برای تعویق صدور حکم کافی باشد پس اگر متهم ضرر وزیان شاکی را فقط پرداخته باشد ولی سابقه محکومیت داشته باشد باز هم قاضی می تواند تصمیم به تعویق بگیرد که بنظر میرسد جمع شرایط لازم باشد . یا مثلا" وجود جهات تخفیف که در بند اول گفته در بسیاری از پرونده ها ممکن است وجود داشته باشد ولی به تنهایی فقط موجب تخفیف است نه موجب تعویق صدور حکم .

در مورد سوال دوم :با توجه به ماده ۲۰ که مجازاتهای اشخاص حقوقی را برشمرده است ، بنظر میرسد نمی شود تصمیم به تعویق گرفت چون جزء اینها نیست و مجازاتهای مذکور در ماده ۲۰  از باب تمثیل بیان نشده است .بعلاوه در ماده ۴۰ صحبت ا ز اصلاح مرتکب می کند که منصرف به اصلاح شخص حقیقی است و اگر لزوم جمع شرایط را در ماده ۴۰ درنظر بگیریم ، بعید است بتوان تصمیم به تعویق گرفت . نکته دیگر در ماده ۴۰ ذکر عبارت « وضعیت فردی و خانوادگی » است که به شخص حقوقی مرتبط نیست . مورد اشخاص حقیقی هم در این موارد جدید با حزم و احتیاط عمل کند .


11)بند ب ماده ۲۵ قانون 92 که گفته مجازات حبس تا درجه چهار منظورش چیست ؟ آیا خود حبس درجه چهار را هم شامل میشود و می توان گفت حبسی که بالای ۵ سال بود مشمول این بند است ؟

 

پاسخ : منطوق ماده دلالت بر این دارد که   "تا "   حبس درجه چهار نه خود آن اما با توجه به اینکه در بند پ حبس درجه  پنج دارای اثر تبعی دانسته شده پس حبس درجه چهار هم قطعا:" دارای این آثار است .غیر از این باشد حبس درجه ۳ و ۵ اثر تبعی دارند  اما این میان حبس درجه ۴ اثر تبعی ندارد که منطقی نیست البته نحوه نگارش ماده غلط است

با توجه به اینکه م ۱۱ مقرر میدارد که قوانین مربوط به مرور زمان ، نسبت به جرایم سابق بر وضع قانون فورا اجرا می شود (یعنی استثناءا در قانون ماهوی موردی عطف به ما سبق می شود)و همچنین با توجه به اینکه مدت های مرور زمان نسبت به ق.ا.د.ک تفاوت هم کرده اند (و اغلب بیشتر هم شده اند)و همچنین با عنایت به اینکه در قانون مجازات اخیر التصویب مجازات های بازدارنده حذف شده و محور مرور زمان ق.ا.دک هم همان مجازات های بازدارنده بوده است ، آیا می توان گفت که قانون موخر(ق.م.ا ۹۲) ، قانون مقدم  یعنی ق.ا.دک ۷۸ را کاملا تخصیص زده و یا به عبارتی تقریبا نسخ کرده است؟
در مورد این سوال دقت بفرمایید سوال شما چند قسمت دارد و چند نکته در آن قابل بحث است . اولا" – اینکه فرموده اید عطف بماسبق شدن مرور زمان در قانون جدید به این معنی است که یکی از قوانین ماهوی استثنائا" عطف بما سبق میشود باید گفت در مورد اینکه قوانین مرور زمان ماهوی است یا شکلی اختلاف نظر هست تقریبا" در تمام نظامهای جزایی دنیا . در قانون ما تکلیف ماهوی بودن یا نبودنش مشخص نشده است . اما ابتدا مواد مربوط به مرور زمان در لایحه آیین دادرسی کیفری امده بود اما بنا بر نظر قوه قضاییه به قانون مجازات منتقل شد . آیا این اقدام به این معنی است که این مقررات مقررا ت جزایی ماهوی است ؟ باز هم نمی توان پاسخ قاطع داد. شاید بتوان با توجه به نظر حقوقدانان فرانسوی قائل به تفکیک شد که تا آنجا که مربوط به مرور زمان تعقیب و شکایت می شود آن را شکلی بدانیم و تا آنجا که مربوط به مرور زمان اجرای مجازات می شود آن را ماهوی بدانیم . اگر قائل به این نظر باشیم که درست هم هست باید دید هر جا مرور زمان طولانی تر شده یعنی امکان اجرای مجازات را بیشتر فراهم می آورد آن را عطف بما سبق نکنیم اما اگر قانون جدید این مدت را کم کرده باشد می توان آن را عطف بما سبق کرد .
نکته دوم در مورد جرائمی است که مشمول مقررات مرور زمان می شود .در ماده ۱۷۳ آ.د. ک صحبت از جرائم بازدارنده شده بود که با توجه به اینکه جرائم بازدارنده دیگر نداریم و حذف شده است و با عنایت به اینکه ماهیت جرائم بازدارنده و تعزیری چندان تفاوتی با هم نداشت که همین امر سبب حذف آن در قانون جدید شد و بر اساس ماده ۱۰۵ ق. جدید  کل « جرائم تعزیری » مشمول مرور زمان می شوند مگر از مستثنیات ماده ۱۰۹ باشند . در حالی که بر اساس قانون آ. د. ک ما در مورد شمول ماده ۱۷۳ به جرائم تعزیری با یک تفسیر  و نیز تمسک به سه رإی وحدت رویه دیوان چنین استدلال می کردیم که تعزیراتی که پایه فقهی و شرعی ندارند می توانند در شمول این مقررات قرار گیرند اما الان تکلیف روشن شده است .
نکته آخر اینکه با توجه به اینکه همیشه خواسته ام شما دید کلان و ساختاری هم داشته باشید و فقط دنبال این نباشید که ماده به ماده بحث کنید و نگاه شما به مبانی و ریشه ها باشد این نکته را هم اضافه می کنم که به تحولات مربوط به مرورزمان از ابتدای انقلاب تا الان توجه بفرمایید که روند کلی رو به توسعه آن و افزایش گستره آن بوده است و این خیلی خوب است و قانون جدید در این قسمت بهتر از قبل تنظیم شده است.

منظور قانونگذار از لفظ " قوانین خاص " در ماده ۵ قانون جدید چه قوانینی است ؟

منظور از « قوانین خاص» در ماده ۵ قوانین جزایی ماهوی غیر از خود قانون مجازات است که جرمی را تعریف کند و مجازات آن را مقرر نماید . در واقع این طور می توان گفت که قانون مجازات قانون جزای ماهوی عام است و عمده و اساس جرم و مجازات در آن تعریف شده و در واقع سیاهه اصلی رفتارهای ممنوعه در آن آمده است و سایر قوانین جزایی ماهوی نسبت به آن  به این دلیل که هرکدام به یک جرم خاص پرداخته اند قانون جزایی خاص تلقی می شوند مثل قانون تشدیدمجازات ارتشاء و اختلاس و کلاهبردای یا قانون مبارزه با مواد مخدر و ….

 اما درماده ۵ منظور این است که ماده شامل جرایم ذکر شد ه در همان ماده است و یا اگر همین جرایم که در این ماده آمده است د رقانون خاص دیگری هم آمده باشد نه جرائمی غیر از جرائم مذکور در همین ماده – حالا می خواهیم ببینیم آیا جرائم این ماده د رقانون خاص دیگری هم آمده است یانه ؟ آنچه سواد من اقتضا می کند در مورد بند ث یعنی جعل اسکناس ما قانون تشدید مجازات جاعلین اسکناس مصوب ۶۸ را هم داریم که همین جرم آنجا پیش بینی شده است .اما مثلا" قانون  مواد مخدر با اینکه قانون خاص است  مشمول این ماده ۵ نیست چون در این ماده ذکر ی از این جرم نشده است .

 

۲۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

جنایت بر غیر جان آدمی بر چند قسم میباشد؟

جنایت بر غیر جان آدمی

جنایت بر غیر جان آدمی بر٣ قسم است:

1-ایراد جراحت،جنایت بر اعضا،و جنایت بر منافع بدن،مانند دیدن و شنیدن.
2-زخمهای وارد شده بر بدن دوگونه اند:شجاج و جراح.
3-شجاع(جمع شجه) زخمهای سرو صورت و جراح (جمع جرح) زخمهای سایر اعضای بدن است.

الف:شجاج به نظر مشهور امامی بر ٩ قسم است:

1-حارصه(خارصه): خراشیدگی پوست بدون آنکه خون جاری شود.
2-دامیه: زخمی که اندکی در گوشت نفوذ کند و موجب جاری شدن خون گردد.
3-متلاحمه(باضعه): جراحتی که بخش زیادی از گوشت را فرا گیرد ولی به پوشش نازک روی استخوان (سمحاق)نرسد.
4-سمحاق: زخمی که از گوشت عبور کند و به پوشش استخوان برسد.
5-موضحه: جراحتی که سمحاق را پاره کند و سفیدی استخوان(وضح)را آشکار سازد.
6-هاشمه: آنچه موجب شکستگی استخوان شود هرچند با جراحت همراه نباشد.
7-منقله: آنچه موجب جابه جا شدن استخوان گردد.
8-مأمومه: جراحتی که به پرده مغز (ام الدماغ) برسد.
9-دامغه: زخمی که در آن پرده مغز شکافته شود و به مغز برسد.

ب.جراح: 
جراحات،موضوعی فقهی است که به زخمهایی که در بدن انسان ایجاد میشود اشاره دارد.واژه جراحت ار ریشه “ج ر ح” به معنای زخم است.
جراحات بدن (جراح)را دو نوع دانسته اند:

1-جائفه
2-غیر جائفه

 

جنایت بر غیر جان آدمی

دیۀ جنایت بر مرده

مادۀ ۴۹۴ ق. م. ا مقرر می‌دارد:

«دیۀ جنایتی که بر مردۀ مسلمان واقع می‌شود به ترتیب زیر است:

الف) بریدن سر یکصد دینار

ب) بریدن هر دو دست یا هر دو پا یکصد دینار و بریدن یک دست و یک پا پنجاه دینار و بریدن یک انگشت از دست یا یک انگشت از پا ده دینار و قطع یا نقص سایر اعضاء و جوارح به همین نسبت ملحوظ می‌گردد.

تبصره: دیۀ مذکور در این ماده به عنوان میراث به ورثه نمی‌رسد بلکه مال خود میت محسوب شده و بدهی او از آن پرداخت می‌گردد و در راههای خیر صرف می‌شود.»

۱) مبنای تشریع دیه

بازماندگان متوفی از باب جنایات واقع شده بر متوفی خسارت مالی متحمل نشده‌اند و چیزی از دست نداده‌اند که از دیۀ متوفی سهمی ببرند. اما از این باب که جنایت واقع شده بر متوفی بی‌پاسخ گذاشته نشود مقرر شده است مبلغی مشخص از مجرم اخذ و به مصرف امور خیریه برسد تا ثواب آن برای متوفی محفوظ بماند.

۲) اطلاق ماده

فرقی نمی‌کند که جنایت وارده بر مردۀ مسلمان عمدی باشد یا غیر عمدی و در صورت جانی محکوم به پرداخت دیه خواهد شد. کلمۀ مرده از حیث زن یا مرد بودن مطلق است.

۳) سوزاندن بدن میت

طبق نظریۀ مشورتی ۲۷۰۰ / ۷ – ۸/ ۴/ ۱۳۷۷ سوزاندن بدن میت مشمول مادۀ ۴۹۴ ق. م. ا می‌باشد.

به موجب تبصرۀ سه مادۀ واحد قانون پیوند اعضای بیماران فوت شده یا بیمارانی که مرگ مغزی آنان مسلم است پزشکان عضو تیم پیوند اعضاء از جهت جراحات وارده به میت مشمول دیه نخواهند شد.

۱۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۲:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

حکم تعزیری یعنی چی؟

اگر روی حکم تعزیری اعتراض بزنی امکان تجدید نظرش چقدره؟


در قانون مجازات اسلامی قانونگذار برای مجازات برخی از جرایم حداقل و حداکثری قرار داده است که حداکثر ان در قانون مشخص شده ولی حداقل آن به اختیار قاضی است و اگر کسی مرتکب جرایمی شود که جزء تعزیرات است قاضی حکم تعزیری صادر می کند به عنوان مثال ماده ۶۳۷ قانون مجازات بیان داشته است که هرگاه زن و مردی که با هم ازدواج نکرده اند مرتکب روابط نامشروع یا عمل منافی عفت شوند به شلاق تا ۹۹ ضربه محکوم خواهند شد و اینجا حکم تعزیری شلاق صادر می شود.بستگی دارد محتوای اعتراض شما و دلایل استنادیتان چگونه باشد.اگر حرف و دلایل جدیدی زده شود امکان عوض شدن رای بدوی وجود دارد.

 

چه وقت تعزیر می‌شویم؟

ممکن است بپرسید اگر قرار باشد «تعزیر» چیزی جدای از مجازات جرایم و جنایت‌هایی باشد که مشمول حد و قصاص و دیه می‌شود، پس مجازت چه اعمالی «تعزیر» است؟

در پاسخ باید گفت که تعزیر مخصوص مرتکبان محرمات شرعی یا ناقضان مقررات حکومتی است. این اعمال شامل تمام مقرراتی می‌شود که برای حفظ نظم و منافع عمومی وضع می‌شود، مانند زیر پاگذاشتن قوانین مالیاتی یا مقررات مربوط به قاچاق کالا و ارز و مقررات راهنمایی و رانندگی.

پس مطمئن باشیم که اگر کسی عمل حرامی مرتکب شد یا اینکه مقررات حکومتی مانند ممنوعیت گران فروشی و احتکار را زیر پا گذاشت، مجازات «تعزیر» در انتظارش خواهد بود.

مجازات تعزیری چگونه تعیین می‌شود؟

گفتیم که قاضی دادگاه برای تعیین نوع و میزان مجازات تعزیری به نوع جرم ارتکابی و شخصیت مجرمان توجه می‌کند. قاضی براساس معیارها و موارد زیر دست به صدور حکم تعزیری می‌زند:

انگیزه متهم و وضعیت ذهنی و روانی وی حین ارتکاب جرم، شیوه ارتکاب جرم، گستره نقض وظیفه و نتایج زیان بار آن، اقدامات متهم پس از ارتکاب جرم و سوابق، وضعیت فردی، خانوادگی و اجتماعی متهم و تاثیر تعزیر بر وی.

۱۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۳:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

مجازات تهمت زدن به دیگران چیست؟

ماده 697 قانون مجازات اسلامی در تعریف افترا قولی مقرر می‌دارد: هر کس به وسیله اوراق چاپی یا خطی یا به وسیله درج در روزنامه و جراید یا نطق در مجامع یا به هر وسیله دیگر به کسی امری را ‌صریحا نسبت دهد یا آنها را منتشر کند که مطابق قانون آن امر جرم محسوب می‌شود و نتواند صحت آن اسناد را ثابت کند جز در مواردی که موجب حد است به یک ماه تا یک سال حبس و تا 74 ضربه شلاق یا یکی از آنها حسب مورد محکوم خواهد شد.

 

واردی از افترا که موجب حد می‌باشد نسبت دادنِ زنا یا ... به دیگران است که در اصطلاحِ حقوقی «قذف» نامیده می‌شود و قذف‌کننده مستحق مجازات به میزان هشتاد ضربه شلاق است.

ماده 699 قانون مجازات اسلامی افترا را اینگونه تعریف می‌کند: هر کس عالما عامدا، به قصد متهم نمودن دیگری آلات و ادوات جرم یا اشیایی را که یافت شدن آن در تصرف یک نفر موجب اتهام او می‌گردد، بدون اطلاع آن شخص، در منزل یا محل کسب یا جیب یا اشیایی که متعلق به اوست بگذارد یا مخفی کند یا به نحوی متعلق به او قلمداد کند و در اثر این عمل شخص مزبور تعقیب گردد، پس از صدور قرار منع تعقیب یا اعلام برائت قطعی آن شخص، مرتکب به حبس از شش ماه تا سه سال و یا تا 74 ضربه شلاق محکوم می‌شود.

در صورتی که مفتری نتواند تهمتی را که به شما زده اثبات کند، طبق ماده 697 و699 قانون مجازات، به حبس از یک ماه تا یک سال یا تا 74 ضربه شلاق محکوم خواهد شد.

انواع افترا و تهمت

افترا به دو نوع تهمت قولی و افترای فعلی تقسیم می‌شود.

  • تهمت و افترای قولی، نسبت دادن جرمی به دیگران به صورت لفظی یا از طریق رسانه‌ها یا اوراق چاپی یا نطق در مجامع است.
  • تهمت و افترای فعلی نیز وقتی صورت می‌گیرد که مفتری به قصد متهم کردن افراد، آلات و ادوات جرم را در منزل، جیب یا محل کار شخص قرار دهد؛ به‌گونه‌ای که وجود آن آلات و ادوات موجبات تعقیب جزایی فرد را فراهم کند.

انتشار، از شرایط تحقق تهمت

نکته قابل توجه در جرم افترا، انتشار آن است. در واقع اگر کسی متنی حاوی انتساب جرمی به دیگران را تهیه کند و نزد خود نگه دارد یا مانع انتشار آن شود، مرتکب جرم افترا نشده است. نکته قابل توجه دیگر در جرم افترا این است که افترا وقتی حادث می‌شود که مفتری، جرمی را به کسی صریحا نسبت دهد. در حقیقت عمل مورد انتساب باید بر طبق قوانین حدود، قصاص، دیات و تعزیرات، جرم تلقی شود. بنابراین نسبت دادن اعمالی خلاف یا ناهنجار که جرم‌انگاری نشده باشد، افترا تلقی نمی‌شود مانند بی‌نظم، بی‌انضباط، بی‌حیا و… . از آنجایی که این موارد جرم‌انگاری نشده است، مصداق جرم افترا تلقی نمی‌شود.

چنانچه جرم افترا اثبات شود و در واقع مفتری نتواند نسبت داده‌شده را اثبات کند، قانون برای مفتری کیفر پیش‌بینی کرده است. مواد ۶۹۷ و ۶۹۹ قانون مجازات اسلامی در افترای قولی ـ به جز در موارد تهمت‌های ناموسی که موجب حد است – برای مفتری حبس از یک ماه تا یک سال یا تا ۷۴ ضربه شلاق پیش‌بینی کرده است. کیفر افترای فعلی نیز حبس از ۶ ماه تا ۳ سال یا تا ۷۴ ضربه شلاق است.

ارکان و اجزای قانونی تهمت

  1. مفتری جرمی را به صورت صریح و واضح به دیگری نسبت دهد.
  2. آن جرم امری پوچ و واهی بوده، یعنی ساخته تخیلات ذهن شاکی باشد.
  3. مفتری با انگیزه ضرر زدن و هتک حیثیت آن جرم را به غیر نسبت دهد.
  4. نسبت‌دهنده (شاکی) نتواند درستی موضوعی را که به دیگری نسبت داده است، در مرجع قضایی صلاحیت‌دار به اثبات برساند.

قابل ذکر است اگر کسی از روی عصبانیت و ناراحتی به دیگری بگوید «دزد» یا «کلاهبردار» موضوع توهین است؛ نه افترا. در توضیح این مطلب، مثالی را می‌توان مطرح کرد: شخص الف مدعی است که آقای ب اتومبیلش را سرقت کرده و پرونده امر پس از بررسی‌های معموله قضایی با صدور قرار منع پیگرد یا حکم برائت قطعی مختومه شده است. آیا در این قضیه شاکی به عنوان مفتری قابل تعقیب کیفری است؟ در این مثال چند حالت ممکن است اتفاق بیفتد:

  1. شاکی واقعاً اتومبیلی داشته که ثابت شده قطعاً به سرقت رفته و صاحب مال با دلایل یا توضیحاتی که پیش خود داشته، به این نتیجه رسیده که شخص»ب» آن را سرقت کرده است و این امر در دادگاه هم به اثبات می‌رسد که در اینجا شاکی مفتری به حساب نمی‌آید.
  2. ممکن است اتومبیل شاکی واقعاً سرقت شده باشد اما شخص «ب» آن را سرقت نکرده بلکه دیگری آن را سرقت کرده است. در این صورت نیز شاکی به دلیل اینکه گریز و چاره‌ای جز اعلام شکایت نداشته و قصد وی دادخواهی بوده و نه چیز دیگر، در اینجا نیز مفتری تلقی نمی‌شود.
  3. ممکن است اتومبیل شاکی سرقت نشده یا اساساً اتومبیلی نداشته که به سرقت رفته باشد اما وی جرم سرقت مذکور را به دیگری نسبت می‌دهد و شکایت وی مردود اعلام می‌شود. در این مورد وی به عنوان مفتری قابل تعقیب کیفری است. زیرا شاکی در این موضوع به قصد اضرار به دیگری و برخلاف واقع و به انگیزه هتک حیثیت دیگری اعلام شکایت کرده و قصد وی تظلم و دادخواهی نبوده است.

زیرا وقتی شاکی یا نسبت‌دهنده جرم، موضوع و اهرمی از پیش خود ساخته را که اساساً و در حقیقت آن واقعه رخ نداده است، از روی عمد، به دروغ و برای زیان دیگری و با علم و اطلاع به کذب بودن آن همچنین با سوء نیت خاص به دیگری نسبت می‌دهد، مفتری محسوب می‌شود. بدیهی است که اگر شاکی بر اثر یک اشتباه قابل چشم‌پوشی امری را به دیگری نسبت دهد و به گمان اینکه آنچه را که می‌نویسد یا می‌گوید، در طبیعت نیز اتفاق افتاده و صحیح است، مسئول نخواهد بود.

شرایط تحقق افترا

با دقت در ماده ۶۹۷ بخش تعزیرات قانون مجازات اسلامی می‌توان به این نتیجه رسید که برای تحقق جرم تهمت وجود سه شرط ضروری است:

  • انتساب جرم به دیگری

این ماده به طور کلی از انتساب جرم به دیگری، یعنی نسبت دادن اعمالی که جرم نبوده، سخن گفته است؛ این در حالی است که انتساب اعمالی که برخلاف شرع یا شأن یا حتی مستوجب تعقیب اداری یا انتظامی باشد، موجب محکوم شدن مرتکب به اعتبار ماده فوق نخواهد بود.نکته دیگر اینکه قید واژه «کسی» تنها مربوط به اشخاص حقیقی می‌شود و نمی‌توان اشخاص حقوقی را مورد شمول قرار داد.

  • صراحت انتساب

این مورد بدین معنا است که مرتکب باید امری را صریحاً نسبت دهد که مطابق قانون آن امر جرم محسوب می‌شود. لازم نیست که مرتکب مشخصات دقیقی از جرم بیان کند بلکه وقتی به طور صریح بگوید «فلانی دزدی کرده یا مرتکب قتل شده است» کفایت می‌کند. اما به کار بردن کلمات و واژه‌های عامی از قبیل جانی، بزهکار و غیره برای تحقق جرم افترا کافی نیست بلکه ممکن است موجب تحقق جرم توهین شود.

  • ناتوانی مفتری از اثبات صحت اسناد

هر گاه مفتری بتواند صحت نظر خود را در مورد ارتکاب جرم از سوی شخص مورد اتهام به اثبات رساند، وی به عنوان مفتری قابل مجازات نخواهد بود.

عنصر روانی افترا

برای تحقق جرم افترای عملی باید سوء نیت وجود داشته باشد و مرتکب با توجه به ماده ۶۹۹ عمل خود را عالماً عامداً به قصد متهم کردن دیگری انجام دهد. این تصریح دارای چند نکته است:

  1. مرتکب در انجام کار خود عامد و قاصد باشد و تحت تأثیر مشروبات الکلی، بیهوشی و مواردی از این قبیل قرار نگرفته باشد.
  2. با توجه به اینکه قید عالماً آورده شده است، مرتکب باید از ماهیت اتهام‌آور اشیا و ادوات و … آگاه باشد.
  3. مرتکب باید دارای سوء نیت خاص بوده، یعنی قصد وی متهم کردن دیگری باشد.

۱۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۹:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

عنصرقانونی جرم

 عنصر قانونی

 عنصر قانونی یعنی اینکه عمل ممنوعه در قانون پیش بینی شده باشد .

 این مطلب بیان گر یکی از اصول حاکم بر حقوق جزا یعنی همان اصل قانونی بودن جرایم و مجازات ها می باشد .

 اصل قانونی بودن جرایم و مجازات ها، یعنی اینکه هیچ عملی جرم نیست مگر اینکه در قانون برای آن مجازات پیش 

بینی شده باشد .

 اصل قانونی بودن از یافته های مکتب کالسیک و دیدگاه های سزار بکاریا ناشی می شود .

.

 اصل قانونی بودن در ایران در سال 1325 در متمم قانون اساسی پذیرفته شد1

 اصل قانونی بودن شرایط الزم برای تحقق جرم است اما شرط کافی نیست. (یعنی باید عنصر معنوی و عنصر مادی نیز 

وجود داشته باشد)

* اصل قانونی بودن در اسالم : در اسالم، منابع زیر حاکی از لزوم عنصر قانونی برای تحقق جرم می باشد:

1ـ ال یُکلّف اهلل نفساً االّ ما آتیها )خداوند هیچ کس را جز به آنچه توانایی دارد تکلیف نمی کند(

2

2ـ و ما کُنّا مُعذّبین حتّی نَبعث رسوالً )ما هیچ کس را پیش از برانگیختن پیامبر به کیفر نمی رسانیم(

3

3ـ قاعده قبح عقاب بال بیان )قبیح است مجازات کردن، قبل از اینکه بیان شود(

4ـ حدیث رفع

5ـ اصل اباحه

6ـ قاعده درأ

آثار اصل قانونی بودن :

1ـ تفسیر مضیّق

2ـ عطف بماسبق نشدن

 

 - تفسیر مضیق :

تفسیر مضیق یعنی پایبندی قاضی دادگاه به قدر متیقّن قوانین و خودداری از توسعه آن .

تفسیر مضیق در برابر تفسیر موسع قرار دارد .

 تفسیر مضیق قوانین جزایی، مربوط به قوانین ماهوی است و شامل قوانین شکلی نمی شود. به عبارت دیگر، قوانین 

شکلی کیفری را می توان موسع تفسیر کرد .

2- عطف بما سبق نشدن 

 عطف بماسبق نشدن بدین معنا است که اثر قانون نسبت به آینده است و به گذشته تسری نمی یابد .

 اگر قوانین کیفری را به گذشته عطف کنیم، یعنی اعمالی را مجازات کنیم که در زمان وقوع، جرم نبوده است، این کار 

با اصل قانونی بودن منافات دارد. به همین دلیل عطف بماسبق نشدن از آثاراصل قانونی بودن جرایم ومجازات ها ناشی 

می گردد.

 در حقوق اسالم قاعده جَ ب ) االسالم یجب ممّا سَلَف ( ، ناظر به عطف بماسبق نشدن قوانین است .

 اصل 169 قانون اساسی، همچنین ماده 11 قانون مجازات و ماده 4 قانون مدنی بیانگر اصل عطف بماسبق نشدن 

می باشند 

 طبق ماده 11 ق.م.ا:

 

 

1 نکته : قوانین و احکام شرعی ) حدود ، قصاص و دیات ( همواره عطف بماسبق می شوند.

نکته: قوانین تفسیری همواره عطف بماسبق می شوند مگراینکه مقنن در مقام تفسیر، مورد جدیدی را پیش بینی کرده باشد 

که در این حالت مورد جدید زمانی عطف می شود که شرایط فوق )مساعد بودن به حال متهم( را داشته باشد. 

نکته: دلیل عطف بماسبق شدن قوانین شکلی این است که حقوق و آزادی های فردی را بهتر تامین می کند و ارتباطی با 

جرم و مجازات ندارد. مقنن در ماده 11 ق.م.ا مواردی از عطف بماسبق شدن را که بیشتر واجد جنبه ی شکلی است پیش 

بینی کرده است:

الف( قوانین مربوط به تشکیالت و صالحیت

ب( قوانین مربوط به ادله اثبات تا پیش از اجرای حکم

پ( قوانین مربوط به شیوه دادرسی

ت( قوانین مربوط به مرور زمان

* مواعد عطف بماسبق شدن قوانین ماهوی :

الف ( اگر پیش از صدور حکم قطعی باشد: حکم متناسب با قانون جدید صادر خواهد شد نه قانون زمان وقوع جرم.

ب ( اگر پس از صدور حکم قطعی باشد 

 

 

1

- رأی وحدت رویه 51 مورخ 1331

اصل بر عطف بماسق

1- تخفیف 

2- عدم اجرای مجازات یا اقدامات تامینی 

3- از هر جهت مساعد به حال متهم 

5- خود مقنّن تصریح کرده باشد

2ـ نشدن قوانین کیفری ماهوی است 

مگر اینکه قانون ماهوی جدید مبتنی بر 

1. قانون جدید بر خالف حقوق مکتسبه افراد 

باشد.

2. خود قانون گذار تصریع کرده باشد که به 

گذشته عطف نشود . 

1- شدن قوانین کیفری شکلی است مگر اینکه 

1ـ حالتی که قانون الحق آن عمل را 

دیگر جرم نداند) قانون جرم زدا باشد( 

1. اگر مجازات اجراء نشده باشد، دیگر اجراء نخواهد شد.

2. اگر در حال اجراءباشد، اجراء متوقف خواهد شد.

3. اگر اجرا تمام شده باشد، فقط آثار آن از بین خواهد رفت.

۱۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۲:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

بسته حقوقی برای آشنایی با نحوه تعقیب جرایم مشروبات الکلی

حرمت شرعی شرب خمر سبب جرم‌انگاری این عمل در قوانین جزایی ما شده است. ریشه این ممنوعیت هم به این موضوع برمی‌گردد که مسکرات بر هوشیاری و عقل انسان می‌گذارد. عقل فصل امتیاز انسان و حیوان است، بنابراین طبیعی است که با هر چیزی که این امتیاز را از انسان بگیرد برخورد شود.

 مبارزه با مواد مخدر و مشروبات الکلی نیز به همین منظور انجام می‌شود. زوال عقل در نتیجه شرب خمر پیامدهای زیانباری دارد. اعتماد به نفس کاذب و کاهش قدرت تعقل و احساس باعث بروز تصمیمات اشتباه و زیانبار دیگر نیز می‌شود. بنابراین شرب خمر علاوه بر اینکه جرم است، می‌تواند زمینه وقوع جرایم دیگری را هم به وجود بیاورد.

جرم شرب خمر یک جرم حدی است یعنی شرایط و کیفیات این جرم و مجازات آن در شرع بیان شده است و قانونگذار نیز این جرم و مجازات آن را از همین شرایط شرعی اقتباس کرده است. قانون مجازات اسلامی 1392 در قسمت حدود به این جرم و مجازات ناشی از آن پرداخته است.

جرم مصرف مشروبات الکلی و مجازات آن ریشه در فقه اسلامی دارد به طوری که شارع مقدس آن را جزو «حدود» قرار داده است. «حد»، به آن دسته از مجازات‌هایی گفته می‌شود که نوع و میزان و کیفیت آن در شرع تعیین شده است.

مستی نه تنها در نظام جرایم و مجازات‌ها بلکه از منظر جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و جرم‌شناسی نیز مورد توجه قرار گرفته است و در این علوم نیز نگاه مثبتی به آن وجود ندارد. آنچه نگرانی در مورد این جرم را افزایش می‌دهد اخباری است که گاه و بی‌گاه در مورد آثار سوء مصرف مشروبات الکلی منتشر می‌شود.


کشف و تعقیب جرم

تقریبا تمامی اعمالی که در رابطه با مشروبات الکلی امکان وقوع دارد جرم است و مجازات دارد. این جرایم به دو دسته حدی و تعزیری تقسیم می‌شوند. نوشیدن مشروبات الکلی جرم حدی است اما سایر اقدامات مثل حمل، نگهداری، عرضه، فروش و... جرایم تعزیری هستند. این جرایم در صورتی که مشهود باشند فورا قابل تعقیب از سوی ماموران نیروی انتظامی هستند. اما امکان متوقف کردن یک خودرو برای تفتیش قسمت‌های مختلف آن برای پیدا کردن مشروبات الکلی وجود ندارد مگر اینکه اجازه مخصوص و حکم قضایی برای تفتیش آن خودروی خاص وجود داشته باشد.

بنابراین باید میان ارتکاب مشهود و غیر مشهود جرایم مربوط به مشروبات الکلی تفاوت گذاشت. فقط در جرایم مشهود است که نیروی انتظامی اجازه انجام اقدامات لازم برای کشف جرم و تعقیب مجرم را دارد. اما جرم مشهود چیست؟ بر اساس قانون آیین دادرسی کیفری جرایم زیر مشهود است: جرمی که در مرئی و منظر ضابطین دادگستری واقع شده باشد؛ جرمی که بلافاصله مأمورین در محل وقوع جرم حضور یافته باشند، یا مأمورین بلافاصله پس از وقوع جرم آثار جرم را مشاهده کنند یا دو نفر یا بیشتر که ناظر وقوع جرم بوده‌اند، مرتکب جرم را معرفی کنند، یا مجنی‌علیه بلافاصله مرتکب جرم را معرفی کرده باشد؛ یا بلافاصله پس از وقوع جرم، علایم و آثار و اسباب و دلایل جرم در ید متهم یافت شود یا تعلق اسباب و دلایل جرم به متهم محرز شود و یا دستگیری بلافاصله متهم پس از وقوع جرم در حال فرار باشد؛ یا اگر جرم در خانه‌ای واقع شده باشد و صاحبخانه بلافاصله پس از وقوع جرم ورود مأمورین به خانه را تقاضا کرده باشد؛ یا وقتی متهم ولگرد باشد جرم مشهود محسوب می‌شود. در سایر موارد ضابطان دادگستری حق تفتیش خودروها یا منازل برای یافتن مشروبات الکلی را ندارند.

مرحله بعد از کشف جرم، تکمیل پرونده و رسیدگی به موضوع در دادسراست. جرایم مربوط به مشروبات الکلی جزو جرایم غیرقابل گذشت است. بنابراین تحقیقات مقدماتی در مورد این جرایم در دادسرا انجام می‌شود و اگر دلایلی برای وقوع جرم و انتساب آن به متهم وجود داشت،

کیفرخواست صادر می‌شود. در گام بعدی این جرم در دادگاه بررسی می‌شود و قاضی با توجه به تحقیقات انجام شده در دادسرا و سایر دلایل رای صادر می‌کند. از رای دادگاه بدوی می‌توان درخواست رسیدگی در دادگاه تجدیدنظر را کرد. اگر تجدیدنظرخواهی به نتیجه نرسد یا با سپری شدن مهلت امکان تجدید نظرخواهی از بین برود رای قطعی و لازم‌الاجرا خواهد بود و مجازات جرایم مربوط به مشروبات الکلی که شامل موضوعاتی مثل حد، حبس، جزای نقدی، ضبط اموال ناشی از جرم و... خواهد بود به اجرا در خواهد آمد.

مستی از نظر فقه اسلامی

مستی از منظر فقه اسلامی حالتی است تبعی به طوری که به تبع خوردن مسکر به وجود می‌آید. ماده مسکر در فقه اسلامی به هر چیزی که جنسش مست کننده باشد گفته می‌شود حرام است و خورنده آن مستحق مجازات است که نوع و میزان و کیفیت آن در شرع مقدس بیان شده است، خداوند در سوره بقره آیه 219 پیامبر را در این باره نهی می‌کند و می‌فرماید: «ای پیامبر از تو در رابطه با شراب و قمار می‌پرسند، بگو در آن دو گناهی بزرگ و سودهایی است برای مردم و گناهشان از سودشان بیشتر است.» خداوند در این آیه شریفه مردم را از این عمل (خوردن مسکر) نهی کرده است و از آن به عنوان گناه بزرگ یاد کرده است.

در جایی دیگر در سوره مائده آیه 90 و 91 می‌فرماید: «ای مؤمنان! جز این نیست که شراب، قمار و نشان‌های بتان (انصاب) و تیرهای فال (ازلام)، از کردار شیطان است پس از او اجتناب کنید شاید رستگار شوید. جز این نیست که شیطان می‌خواهد به وسیله شراب و قمار در میان شما دشمنی بیندازد و شما را از یاد خدا و از نماز باز بدارد آیا شما رها کننده و دست بردار هستید!؟»
در این آیه از مسکر به عنوان حربه‌های شیطان یاد می‌کند به طوری که شیطان به وسیله آن بین انسان‌ها دشمن ایجاد می‌کند.

مستی از نگاه قانون مجازات اسلامی جدید

قانون مجازات اسلامی در مواد مختلفی در مورد مستی بحث کرده است. اما مستی در قانون مجازات اسلامی تعریف نشده است و فقط خوردن مسکر جرم انگاشته شده است. بنابراین قانونگذار اسلامی مستی را جرم‌انگاری نکرده است بلکه خوردن مسکر را جرم‌انگاری کرده است به طوری که حتی اگر فردی ماده مسکر را بخورد ولی مست نشود حتی اگر یک قطره هم باشد باز به مجازات حد اسلامی محکوم می‌شود. بنابراین آنچه برای شارع مقدس اسلامی مهم بوده است خود ماده سکرآور است نه حالت بعد از آن. به همین منظور بر اساس ماده 65 قانون مجازات اسلامی «خوردن مسکر موجب حد است، اعم از آنکه کم باشد یا زیاد، مست کند یا نکند، خالص یا مخلوط باشد به حدی که آن را از مسکر بودن خارج نسازد».

از منظر فقه اسلامی این ماده قابل بررسی است به طوری که در این ماده بیان شده است که ماده مسکر را بخورد. بنابراین خوردن موضوعیت دارد و اگر آن را تزریق کند اینجا مشمول ماده نمی‌شد و این مساله با منطق حقوقی سازگارتر است و طبق قاعده تفسیر به نفع متهم نیز سازگار است. ولی برخی از فقها با این مساله موافق نیستند و حالت مستی را مدنظر قرار داده‌اند به طوری که می‌گویند حتی اگر فرد تزریق کند نیز باز اگر مست شد دوباره مجازات می‌شود ولی اکثریت بر نظر اول اتفاق نظر دارند.

در قانون مجازات اسلامی سعی شده است که متن قانون به گونه‌ای انشا شود که تمامی مصادیق ممکن را در بر گیرد. در ماده 264 قانون مجازات اسلامی سال 1392 مقرر شده است: مصرف مسکر از قبیل خوردن، تزریق و تدخین آن کم باشد یا زیاد، جامد باشد یا مایع، مست کند یا نکند، خالص باشد یا مخلوط به گونه‌ای که آن را از مسکر بودن خارج نکند، موجب حد است. در ادامه تاکید شده است غیرمسلمان تنها در صورت تظاهر به مصرف مسکر محکوم به حد می‌شود. در قانون جدید مجازات اسلامی همان مجازاتی که در شرع برای این مجازات تعیین شده است یعنی 80 ضربه شلاق برای شرب خمر تعیین شده است.

انواع مستی

مستی به چند دسته تقسیم می‌شود:

مستی تعمدی: مستی تعمدی به هنگامی است که بزهکار عمدا شرب مسکر کرده باشد تا بتواند جرم را با قوت قلب بیشتری مرتکب شود. مطابق ماده 154 قانون مجازات اسلامی جدید در مورد مستی تعمدی است که که بزهکار با قصد پیش‌بینی بر ارتکاب جرم یا علم به چگونگی تاثیر خمر مرتکب جرم شود.

مستی اتفاقی: اگر کسی اتفاقا مست شده باشد به این معنی که از تاثیری که مسکر بر روان او دارد ناآگاه بوده و اراده از او کاملا سلب شده باشد. برای جرایمی که در حال مستی مرتکب شده باشد مسئول قلمداد نمی‌شود. ولی اگر عادتا به شرب مسکر مبادرت کند یعنی به تجربه تاثیر مسکر را بر روان خود دریافته باشد و در حالی که اختیار از کف داده است اتفاقا مرتکب جرم شود بعید به نظر می‌رسد که بتوان از او سلب مسئولیت کرد.

مستی مزمن: مصرف مفرط الکل در زمانی طولانی ممکن است دگرگونی‌های روانی و جسمانی عمیق در انسان ایجاد کند. مهم‌ترین آشفتگی‌های روانی می‌بارگی «الکلیسم» حالت هذیان‌گویی است. کاهش روزافزون حافظه، ضعف تدریجی دقت، اختلال قوای عالی روانی مانند اختلال قضاوت و استدلال، تغییرات حالت روانی در مرحله پیشرفته وابستگی به الکل است.

همه این مستی‌ها جرم است و مجازات دارد اما تاثیر این دسته‌بندی‌ها در جرایم دیگری که در حالت مستی از سوی مجرم ارتکاب پیدا می‌کند متفاوت است که خود جای بررسی جداگانه دارد. بنابراین مستی از منظر قانون مجازات اسلامی جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک جرم مورد توجه قرار گرفته است و برای آن مجازات نسبتا شدیدی (مجازات بدنی) تعیین شده است. به همین دلیل قانون مجازات اسلامی جدید در مواد 264 تا 266 به این جرم پرداخته است.

مستی یکی از حالت‌هایی است که به دلیل اینکه موجب زوال عقل می‌شود مورد توجه اجتماع قرار گرفته است و این حالت مورد سرزنش قرار می‌گیرد. از منظر مذهب اسلامی نیز مستی یکی از ناهنجاری‌ها شمرده می‌شود و جرم انگاشته شده است. به همین دلیل است که از مستی به عنوان یک جرم در فقه اسلامی یاد می‌شود. مستی از منظر حقوق نیز مورد توجه قرار گرفته است و حقوقدانان نیز از آن به عنوان یک عمل غیر قانونی و جامعه شناسان به عنوان یک ضد هنجار یاد می‌کنند. در قانون جدید مجازات اسلامی مصوب 1392 هم این عمل با تغییرات اندکی جرم شناخته شده است.
۱۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

دعاوی جزایی مرتبط با ازدواج و طلاق

دعاوی جزایی مرتبط با ازدواج و طلاق شامل ، ترک انفاق،نکاح غیر قانونی و غیر شرعی،وقوع طلاق بدون گواهی عدم امکان سازش،ازدواج مجدد،عدم ثبت واقعه ازدواج دائم ، طلاق و رجوع، نکاح قبل از بلوغ،تدلیس و فریب در ازدواج،سقط جنین،توهین، هتک حرمت و ضرب و جرح،ازدواج زن ایرانی با تبعه خارجی می باشد که به توضیح مختصر از هر کدام می پردازیم.

ترک انفاق

نفق زن طبق ماده 1106 قانون مدنی در عقد دائم به عهده شوهر است و برابر ماده 642 قانون مجازات اسلامی؛ “هرکس با داشتن استطاعت مالی، نفقه زن خود را در صورت تمکین ندهد یا از تادیه نفقه ی سایر اشخاص واجب النفقه امتناع نماید، دادگاه او را از سه ماه و یک روز تا پنج ماه حبس محکوم می نماید.” در صورت استنکاف شوهر از پرداخت نفقه به توتیب فوق، زن می تواند وی را تحت عنوان “ترک انفاق” ، مورد تعقیب کیفری قرار دهد. ترک انفاق، از جمله جرائم مستمر بوده و در صورت تکرار آن، به دفعات مختلف، قابل شکایت کیفری است.
برای این منظور ، ضروری است زوجه ضمن تنظیم شکایت علیه همسر خویش به اتهام “ترک انفاق” ، تقاضای رسیدگی و تعیب جزایی وی را به ترتیب آتی نماید. شایان ذکر است تهیه و تامین منزل مسکونی ( اعم از استیجاری و غیر استیجاری) ، تامین هزینه های درمانی، بهداشتی و تحصیلی زوجه و فرزندان، از زمره مصادیق تهیه نفقه و پرداخت آن است. شاکیه (زوجه) باید ضمن اثبات وظایف زوجیت خود طبق قانون، مراتب ترک انفاق مشتکی عنه ( همسرش) به طرق مختلف برای شعبه رسیدگی کننده به پرونده به اثبات برساند.
ترک منزل مشترک توسط شوهر، عدم تادیه خرجی به زوجه و فرزندان، عدم تامین منزل مسکونی، عدم تامین هزینه های درمانی و تحصیلی خانواده از جمله مصادیق ترک انفا توسط مرد می باشد که زوجه باید آن را مستند به شواهد موجود یا گواهان مورد نظر به مرجع رسیدگی کننده ارائه نماید. مشتکی عنه(شوهر) نیز در مقام دفاع می تواند بدوا، به استناد ” قاعده نافی را نفی کافی است” ، بر عدم تمکین زوجه تاکید کرده و بار اثبات دعوی را متوجه شاکیه (همسر خود) نماید.
ضمن آنکه ارائه مستندات تهیه منزل مسکونی مشترک ( اسناد مالکیت یا اجاره) ، دفترچه های درمانی همسر و فرزندان، فاکتورهای خرید مایحتاج و اقلام ضروری زندگی مشترک ، مستندات هزینه های زایمان و درمانی و احیانا فیشهای پرداخت ماهیانه به زوجه و اسناد مسافرتهای خانوادگی و اقامت در هتل ها و … بر تادیه نفقه ما فی الذمه خویش اشاره داشته و عنداللزوم از خود دفاع نماید.

نکاح غیر قانونی و غیر شرعی

طبق مواد 643 و 644 قانون مجازات اسلامی، اعمال زیر جرم بوده و حسب مورد، مستوجب حبس یا جزای ندی و شلاق خواهد بود:

  • 1. هرگاه کسی عالما زن شوهردار یا زنی را که در عده دیگری است برای مردی عقد نماید. اگر عاقد دارای دفتر ازدواج و طلاق یا اسناد رسمی باشد، برای همیشه از تصدی دفتر ممنوع خواهد بود.
  • 2. هرگاه عالما زنی که در قید زوجیت یا عده دیگری است ، خود را به عقد دیگری دراورد، در صورتی که منجر به مواقعه نگردد.
  • 3. هرکسی که زن شوهردار یا زنی را که در عده دیگری است ، برای خود تزویج نماید ، در صورتی که منتهی به مواقعه نگردد.در هر یک از حالات فوق مدعی خصوصی یا شاکی می تواند ضمن تقدیم شکایت خود به دادستان، درخواست رسیدگی و تعقیب جزائی مشتکی عنه | مشتکی عنهم را داشته باشد.

وقوع طلاق بدون گواهی عدم امکان سازش

طبق ماده 10 قانون حمایت خانواده ، ناظر به قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق، اجرای صیغه طلاق و ثبت آن از رسیدگی دادگاه و صدور گواهی عدم امکان سازش صورت خواهد گرفت. برابر مفاد قسمت اخیر همان ماده، هرگاه هریک از طرفین عقد بدون تحصیل گواهی مزبور، مبادرت به طلاق نماید به حبس جنحه ای از شش ماه تا یک سال محکوم خواهد شد. همین مجازات برای سردفتری که طلاق را ثبت نماید مقرر است.

ازدواج مجدد

گرچه تعدد زوجات به لحاظ شرعی، محترم بوده و مورد تایید است، لکن ازدواج مجدد مرد طبق بند 1 ماده 16، ماده 17 قانون حمایت از خانواده و ماده 1 قانون ازدواج ، بدوا مستلزم رضایت همسر اول و تحصیل اجازه از دادگاه است. از این رو مردی که بدون رعایت شرایط مزبور و با داشتن همسر نخست، مبادرت به ازدواج (اعم از موقت و دائم) نماید، صرف نظر از شرعی بودن نکاح فوق، عمل وی جرم بوده و مستوجب شش ماه تا یک سال حبس خواهد بود. این مجازات برای عاقد و سردفتر ازدواج و زن جدید که عالم به ازدواج سابق مرد باشند، نیز تسری خواهد یافت.

عدم ثبت واقعه ازدواج دائم ، طلاق و رجوع

طبق ماده 645 قانون مجازات اسلامی؛ به منظور حفظ کیان خانواده، ثبت واقعه ازدواج دائم، طلاق و رجوع طبق مقررات الزامی است، چنانچه مردی بدون ثبت در دفاتر رسمی مبادرت به ازدواج دائم، طلاق و رجوع نماید ، به مجازات حبس تعزیری تا یک سال محکوم می گردد. در صورت تحقق هر یک از موارد فوق ، زوجه یا مطلقه ، حسب مورد می تواند با تسلیم شکایت مقتضی، تقاضای رسیدگی و تعقیب کیفری موضوع را نماید.

نکاح قبل از بلوغ

به دستور ماده 646 همان قانون، ازدواج قبل از بلوغ ، بدون اذن ولی ممنوع است، چنانچه مردی با دختری که به حد بلوغ نرسیده، برخلاف مقررات ماده 1041 قانون مدنی و تبصره ی ذیل آن ازدواج نماید، به حبس تعزیری از شش ماه تا دو سال محکوم می شود؛ بنابراین ولی آن دختر می تواند در صورت وقوع نکاح فوق، به عنوان شاکی و مدعی خصوصی نسبت به مرد مزبور شکایت نموده و درخواست تعقیب جزایی وی را به ترتیب مذکور نماید.

تدلیس و فریب در ازدواج

به موجب قانون 647 قانون مجازات اسلامی؛ چنانچه هر یک از زوجین قبل از عقد ازدواج طرف خود را به امور واهی از قبیل داشتن تحصیلات عالی، تمکن مالی، موقعیت اجتماعی، شغل و سمت خاص، تجرد و امثال آن فریب دهد و عقد بر مبنای هر یک از آنها واقع گردد، مرتکب حبس تعزیری از شش ماه تا دو سال محکوم می گردد.ممکن است طرف فریب دهنده ( مشتکی عنه) مجهول المکان بوده و یا شاکی | شاکیه از نشانی وی بی اطلاع باشد. در این صورت وی به تجویز ماده 115 قانون آیین دادرسی کیفری برای یک نوبت جهت رسیدگی از طریق جراید احضار می شود. احضار متهم از طریق جراید در جرائم کیفری بر عکس دعاوی حقوقی که تودیع هزینه آن بر عهده خواهان است، فاقد هزینه نشر آگهی برای شاکی است.

سقط جنین

سقط جنین از زمره جرائم و کیفری و مستوجب مجازات است. طبق ماده 622 قانون مجازات اسلامی هر کس عالما و عامدا، به واسطه ضرب یا ایت و آزار زن حامله، موجب سقط جنین وی شود، علاوه بر پرداخت دیه یا قصاص ، حسب مورد به حبس از یک سال تا سه سال محکوم خواهد شد. طبق نظریه مشورتی اداره ی حقوقی قوه قضاییه، سقط جنین ناشی از زنا مانند سقط جنین ناشی از حلال دارای کیفر و مجازات است.

توهین، هتک حرمت و ضرب و جرح

توهین و هتک جرمت و ضرب و جرح ، از جمله جرائم شایع و غالب در دعاوی خانوادگی بوده که بعضا منجر به مصدومیت یا نقص عضو و آسیب دیدگی طرفین یا یکی از زوجین و فرزندان مشترک می گردد. صرف نظر از عدم حقانیتهر یک از آنها ، توهین آنان به یکدیگر، از قبیل فحاشی و استعمال الفاظ رکیک و یا ورود ضرب و جرح به یکدیگر یا به آنان، طب مواد 608 و 614 قانون مجازات اسلامی، مستوجب شلاق یا جزای نقدی، حبس و عنداللزوم، دیه خواهد بود. این جرائم اختصاص به دعاوی خانوادگی نداشته و جزء جرائم عام محسوب می گردند و به جهت شیوع آنها در بین خانواده ها و زوجین در جامعه امروزی، به عنوان یکی از جرائم دعاوی مزبور نیز تلقی می شوند.

ازدواج زن ایرانی با تبعه خارجی

طبق ماده 1060 قانون مدنی و ماده 17 قانون ازدواج، نکاح زن ایرانی با تبعه خارجی موکول به کسب اجازه مخصوص است، در غیر این صورت زوج به مجازات حبس از یک تا سه سال محکوم می گردد. ازدواج فوق گرچه ، به لحاظ شرعی صحیح بوده و دارای آثار شرعی عقد نکاح است ؛ اما به لحاظ قانونی و رسمیت ازدواج فی مابین به جهت عدم رعایت شرایط و تشریفات قانونی مقرر، غیرقانونی تلقی گشته و مستوجب مجازات کیفری مرد (زوج) به ترتیب مزبور می باشد.

۱۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۲:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

آثار اشتباه در قتل

آیا اشتباه در جرم قتل تاثیرگذار است؟

در نتیجه ارتکاب جرم قتل، با ارزش‌ترین موهبت الهی به انسان که همان جسم و جان او باشد، از او گرفته می‌شود. به همین جهت در همه جای دنیا جرم قتل از اهمیت قابل ملاحظه‌ای برخوردار است.

حالت‌های ارتکاب جرم قتل متنوع است که از جمله آن‌ها «قتل ناشی از اشتباه در هدف» و «قتل ناشی از اشتباه در هویّت» هستند که همواره حقوق‌دانان درباره ارکان، عناصر، شرایط و مجازات این دو نوع قتل اختلاف نظر داشته‌اند. از این جهت بررسی تفصیلی مسائل اختصاصی مربوط به هرکدام از این دو نوع قتل، به درک موضوع کمک بسیاری خواهد کرد. با ما همراه باشید…

  • قتل ناشی از اشتباه در هدف

گاهی اتفاق می‌افتد که کسی قصد قتل شخص معینی را دارد و عملیات اجرایی جرم را هم شروع می‌کند، ولی به عللی دچار اشتباه می‌شود و شخص دیگری را به‌جای فرد مورد نظر خود به قتل می‌رساند. مثلاً کسی از روی دشمنی که با شخص الف دارد، قصد کشتن وی را می‌کند و با تهیه سلاح، در مسیر عبور وی کمین می‌کند تا او را هدف گلوله قرار داده و به قتل برساند؛ ولی به هنگام تیراندازی دچار اضطراب شدید می‌شود و در نتیجه به‌جای آن‌که الف را نشانه بگیرد، عابری را هدف قرار داده و به زندگی وی خاتمه می‌دهد. یا این‌که به‌علت عدم مهارت در نشانه‌گیری، اشتباهاً شخص دیگری را هدف گلوله قرار می‌دهد و در نتیجه تیر به خطا رفته و به دیگری اصابت می‌کند و طرف از دنیا می‌رود.

  • قتل ناشی از اشتباه در هویّت

علاوه بر احتمال اشتباه در شخص، امکان وقوع اشتباه در هویّت مقتول نیز وجود دارد که حقوق‌دانان کیفری از آن با اصطلاحاتی هم‌چون “قتل ناشی از خطای در شخصیّت”، “قتل ناشی از اشتباه در مصداق”، “قتل ناشی از خطای در مصداق”، “قتل ناشی از اشتباه در شخصیت مجنی‌علیه” و “قتل ناشی از اشتباه قاتل در تشخیص شخص مقتول” یاد کرده‌اند.

منظور از خطای در شخصیّت این است که مجرم، قصد قتل شخصی را به گمان این‌که دانیال است داشته باشد، امّا بعد از قتل معلوم شود که او سیروس بوده است. خطای در شخصیت عبارت است از خطا در گمان و قصد قاتل، چون در قصد خود خطا کرده و خطای واقع‌شده ناشی از چیزی است که آن را صحیح فرض می‌کرده و قصد کرده است. بنابراین قتل ناشی از اشتباه در هویّت، ناشی از اشتباه مرتکب در بخشی از عنصر معنوی (عنصر روانی) جرم می‌باشد.

ماده‌ی ۲۹۴ قانون مجازات اسلامی (مصوب ۱۳۹۲) صرفاً قتل ناشی از اشتباه در هویت مقتول را (آن‌هم درصورتی‌که مقتول و فرد مورد نظر مشمول ماده ۳۰۲ نباشند) قتل عمدی دانسته ‌و اشاره‌ای به اشتباه در هدف نکرده‌است. بدین‌ترتیب و با توجه به این‌که قانون‌گذار در مقام بیان بوده است، باید گفت که قانون‌گذار قتل ناشی از اشتباه در هدف را قتل غیرعمدی (شبه‌عمد یا خطای‌محض) می‌داند. همچنین لازم است بدانیم در صورتی که هویت، شرط عمدی بودن قتل و مجازات نباشد، اشتباه در آن هم موجب تغییر وصف قتل نخواهد بود و همچنان عمدی باقی خواهد ماند.

۱۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۸:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر