⚖به روز بودن دانشجویان حقوق و پاسخگویی به سوالات هموطنانم.⚖

۵۵۷ مطلب با موضوع «مباحث آیین دادرسی کیفری» ثبت شده است

شرحی بر ماده ۱۲۸ آ.د.ک

طبق ماده ۱۲۸قانون آ.د.ک متهم میتواند یک نفر وکیل همراه خود داشته باشد. وکیل متهم میتواند بدون مداخله در امر تحقیق پس از خاتمه تحقیقات مطالبی را که برای کشف حقیقت و دفاع از متهم یا اجرای قوانین لازم باشد به قاضی اعلام نماید.

بخش حقوق تبیان

طبق ماده ۱۲۸قانون آ.د. متهم میتواند یک نفر وکیل همراه خود داشته باشد. وکیل متهم میتواند بدون مداخله در امر تحقیق پس از خاتمه تحقیقات مطالبی را که برای کشف حقیقت و دفاع از متهم یا اجرای قوانین لازم باشد به قاضی اعلام نماید. اظهارات وکیل در صورتجلسه منعکس میشود.

تبصره-در مواردی که موضوع جنبه محرمانه دارد یا حضور غیر متهم به تشخیص قاضی موجب فساد گردد و همچنین در خصوص جرایم علیه امنیت کشور، حضور وکیل در مرحله ی تحقیق با اجازه دادگاه خواهد بود»

با وضع ماده ۱۲۸ آ.د.ک متاسفانه این تفکر در دادسرا حاکم گردیده که حضور وکیل مدافع در مرحله دادسرا تماما بستگی به تصمیم و اظهار نظر بازپرس یا دادیار دارد. کراراٌ در مرحله تحقیقات مقدماتی به این مشکل برخورده ایم که قاضی رسیدگی کننده از ورود وکیل مدافع ممانعت بعمل آورده و چین تصمیمی را نیز به حکم ماده ۱۲۸ نسبت میدهد.

با وضع ماده ۱۲۸ آ.د.ک متاسفانه این تفکر در دادسرا حاکم گردیده که حضور وکیل مدافع در مرحله دادسرا تماما بستگی به تصمیم و اظهار نظر بازپرس یا دادیار دارد. کراراٌ در مرحله تحقیقات مقدماتی به این مشکل برخورده ایم که قاضی رسیدگی کننده از ورود وکیل مدافع ممانعت بعمل آورده و چین تصمیمی را نیز به حکم ماده ۱۲۸ نسبت میدهد.

بیشترین موارد نیز خصوص پرونده هایی است که بازپرس یا دادیار، نظر به محرمانه بودن آنها دارند. چراکه در مواردیکه موضوع دارای مفسده است یا جنبه ی امنیتی دارد عمومآ از نوع اتهام میتوان به درستی عقیده قاضی پی برد.

اما متاسفانه همچنانکه گفتیم این تفکر در دادسرا حاکم گردیده که اصولا حضور وکیل در مرحله مقدماتی و دادسرا ممنوع است مگر اینکه بازپرس یا دادیار ورود وکیل را در پرونده تجویز نمایند. در حالیکه این تفسیر از ماده ۱۲۸ و تبصره ی ذیل آن نه تنها با هدف قانونگذار مغایر است بلکه با حقوق و آزادیهای متهم منافات دارد. آنچه از مفاد ماده ۱۲۸ بر میآید مبتنی بر این اصل است که ورود وکیل متهم در هر پرونده ای مجاز است و بازپرس نمیتواند به بهانه ی محرمانه بودن تحقیقات از ورود وکیل مدافع جلوگیری کند مگر در موارد قانونی و با ذکر ادله مربوطه. این اصل مبتنی بر یک بداهت حقوقی است. چه اینکه اگر منعی در خصوص ورود وکیل مدافع وجود داشت ذکر تبصره ذیل ماده ۱۲۸ بی معنی و غیر ضروری بود. و ناگفته پیداست که ذکر تبصره در ذیل یک ماده خصوص موردی است که قانونگذار قصد خارج نمودن مصادیقی را از عمومیت ماده قانونی دارد. اما متاسفانه برخی از مقامات محترم دادسرا به تبصره ماده ۱۲۸ مفهوم عامی بخشیده و ماده ۱۲۸ را استثنای آن میدانند.

لازم به ذکر است با پذیرش اصل عدم ممنوعیت حضور وکیل در مرحله مقدماتی، این عقیده قوت میگیرد که در موارد محرمانه بودن موضوع، بازپرس و دادیار باید بطور مستدل در خصوص محرمانه بودن موضوع اظهار نظر نمایند. و صرف بیان شفاهی بازپرس یا دادیار مبنی بر محرمانه بودن موضوع، مجوز جلوگیری از ورود وکیل نیست.

جدای از بیان عام اصل ۳۴ قانون اساسی که حق استفاده از وکیل را حق مسلم همه افراد میداند، مطابق بند سوم از ماده واحده ی قانون احترام به آزادیهای مشروع و حفظ حقوق شهروندی مصوب ۱۳۸۳ «محاکم و دادسراها مکلفند حق دفاع متهمان را رعایت کرده و فرصت استفاده از وکیل و کارشناس را برای آنها فراهم آورند.»

ذکر نهاد دادسرا در کنار محکمه در ماده واحده مبین این معنی است که اصولا دفاع اختصاص به مرحله ی رسیدگی در دادگاه ندارد و متهم میتواند در هر مرحله ای از مراحل رسیدگی از همراهی وکیل بهره مند گردد. مگر در موارد مذکور در تبصره ماده ۱۲۸ که علی القاعده این محدودیت نیز باید بموجب ادله و در صورتجلسات نیز درج گردد. بدیهی است ذکر ادله موجد این امتناع، موجب فراغت خاطر مقامات محترم دادسرا نیز خواهد بود چه اینکه متهم نمیتواند پس از اتمام مرحله مقدماتی مدعی این امر گردد که بازپرس یا دادیار بدون علت قانونی او را از حق دفاع محروم نموده است.


منبع: وکالت آنلاین

۱۳ مهر ۹۷ ، ۲۰:۴۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

نکته درموردجلب

ماده 184 آیین دادرسی کیفری اشعار می دارد در صورتی که متواری بودن متهم به نظر بازپرس محرز باشد برگ جلب با تعیین مدت اعتبار در اختیار ظابطان دادگستری قرار می گیرد تا هر جا متهم را یافتند جلب نمایند.

۱۰ مهر ۹۷ ، ۱۶:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

نکته ایین دادرسی کیفری

شاکی میتواند جبران تمام ضرر و زیانهای مادی و معنوی و منافع ممکن الحصول ناشی از جرم را مطالبه کند.

تعریف زیان معنوی چیست؟؟؟

زیان معنوی عبارت از صدمات روحی یا هتک حیثیت و اعتبار شخصی، خانوادگی یا اجتماعی است. دادگاه می تواند علاوه بر صدور حکم به جبران خسارت مالی، به رفع زیان از طرق دیگر از قبیل الزام به عذرخواهی و درج حکم در جراید و امثال آن حکم نماید.

امادقت کنید‼️

منافع ممکن الحصول تنها به مواردی اختصاص دارد که صدق اتلاف نماید. همچنین مقررات مرتبط به منافع ممکن الحصول و نیز پرداخت خسارت معنوی شامل جرایم موجب تعزیرات منصوص شرعی و دیه نمی شود.

۰۸ مهر ۹۷ ، ۱۴:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

نظریه اداره حقوقی به شماره ۹۴/۹/۲-۷/۹۴/۲۳۹۰

مستفاد ازبندپ ماده ۳۰۲ ق.آ.د.ک ولحاظ ماده ۴۲۸ این قانون، معیارصلاحیت دادگاه کیفری یک مجازات قانونی جرم است ونه تشخیص پزشکی قانونی در خصوص امکان یاعدم امکان اجرای قصاص‌عضو؛ بنابراین به موجب قوانین جاری وازجمله ماده۳۸۶ ق.م.‌ا مصوب ۱۳۹۲ وموادبعدی آن در جنایت عمدی برعضو که مجازات قانونی آن قصاص عضو باشد، رسیدگی به موضوع وتعیین مجازات مربوطه(صرف نظرازاین که درنهایت حکم به قصاص یادیه صادرگردد)مطابق بندپ ماده۳۰۲ ق.آ.د.ک  درصلاحیت دادگاه کیفری یک می باشد.

۰۶ مهر ۹۷ ، ۱۹:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

ظریه مشورتی اداره حقوقی قوه قضاییه شماره 7/95/1542_ 3/7/95

چنانچه تعقیب جرم منافی عفت باشکایت شاکی شروع شده باشد، با گذشت وی ادامه تعقیب وتحقیق جایز نیست .



نظریه مشورتی اداره حقوقی قوه قضاییه
شماره  7/95/1542_3/7/95


*طبق ماده 102 قانون آیین دادرسی کیفری 1392، اصل بر ممنوعیت تعقیب و تحقیق در جرایم_منافی_عفت است؛ مگر در موارد استثنایی مذکور در این ماده. یکی از این موارد، شکایت شاکی است که تعقیب و تحقیق در جرم منافی عفت مجاز است؛ در چنین فرضی، بقاء شکایت نیز شرط ادامه تعقیب و تحقیق است. عبارت "تحقیق فقط در محدوده شکایت...... انجام می ­شود"، مذکور در ماده 102 قانون  فوق ­الذکر مشعر بر همین معناست؛ زیرا در چنین مواردی، حیثیت فردی و خانوادگی شاکی باید مورد نظر باشد و با افشای موارد ناشکافته نباید موجب هتک حیثیت خانوادگی شاکی و مفسده عمومی باشد. بنابراین در فرض سؤال با گذشت شاکی، ادامه تعقیب و تحقیق برای احراز و اثبات جرم، جایز نیست و دادگاه باید با همان دلایل و قرائن موجود، رأی مقتضی را صادر نماید.

۰۶ مهر ۹۷ ، ۱۹:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

نکات_کاربردى_قانون_آیین_دادرسى_کیفرى

«قرارهای قابل اعتراض در قانون آیین دادرسی کیفری»

با توجّه به موادّ مختلف، از قانون آیین دادرسی کیفری، مصوّب 1392؛ «قرارهای قابل اعتراض» را، می‌توان به شرح زیر، احصاء کرد:
 
1- قرارهای قابل اعتراض از سوی «شاکی»:
1- قرار منع تعقیب؛ ظرف مهلت 10 روز یا 1 ماه از تاریخ ابلاغ. (بند "الف"، و تبصره‌ی مادّه‌ی 270).
2- قرار موقوفی تعقیب؛ ظرف مهلت 10 روز یا 1 ماه از تاریخ ابلاغ. (بند "الف"، و تبصره‌ی مادّه‌ی 270).
3- قرار اناطه؛ ظرف مهلت 10 روز یا 1 ماه از تاریخ ابلاغ. (بند "الف"، و تبصره‌ی مادّه‌ی 270).
4- قرار بایگانی کردن پرونده؛ ظرف مهلت 10 روز از تاریخ ابلاغ. (مادّه‌ی 80).
5- قرار تعلیق تعقیب؛ ظرف مهلت 10 روز پس از ابلاغ. (تبصره‌ی 2 مادّه‌ی 81).
6- قرار توقّف تحقیقات؛ ظرف مهلت 10 روز از تاریخ ابلاغ. (مادّه‌ی 104).
7- قرار ردّ درخواست مطالعه یا دسترسی به اوراق پرونده؛ ظرف مهلت 3 روز پس از ابلاغ حضوری. (تبصره‌ی 1 مادّه‌ی 100).
8- قرار موقوفی تعقیب، صادر شده از سوی دادگاه؛ (قابل تجدیدنظر) ظرف مهلت 20 روز یا 2 ماه از تاریخ ابلاغ. (موادّ 390 و 431).

2- قرارهای قابل اعتراض از سوی «متّهم»:
1- قرار بازداشت موقّت؛ ظرف مهلت 10 روز یا 1 ماه از تاریخ ابلاغ. (بند "ب"، و تبصره‌ی مادّه‌ی 270).
2- قرار ابقای بازداشت؛ ظرف مهلت 10 روز یا 1 ماه از تاریخ ابلاغ. (بند "ب"، و تبصره‌ی مادّه‌ی 270).
3- قرار تشدید تأمین؛ ظرف مهلت 10 روز یا 1 ماه از تاریخ ابلاغ. (بند "ب"، و تبصره‌ی مادّه‌ی 270).
4- قرار تأمین خواسته؛ ظرف مهلت 10 روز یا 1 ماه از تاریخ ابلاغ. (بند "پ"، و تبصره‌ی مادّه‌ی 270).
5- قرار کفالت یا قرار وثیقه منتهی به بازداشت متّهم؛ و یا قرار عدم پذیرش کفیل یا وثیقه؛ ظرف مهلت 10 روز از تاریخ ابلاغ. (مادّه‌ی 226).
6- قرار ردّ درخواست فکّ قرار بازداشت یا تبدیل آن؛ ظرف مهلت 10 روز از تاریخ ابلاغ. (مادّه‌ی 241).
7- تصمیم به ابقای قرار منتهی به بازداشت؛ ظرف مهلت 10 روز از تاریخ ابلاغ. (مادّه‌ی 242).
8- قرار بازداشت موقّت صادره از سوی دادگاه؛ طبق مقرّرات این قانون. قابل اعتراض در دادگاه تجدیدنظر استان. (مادّه‌ی 246).
9- قرار عدم دسترسی به اوراق، اسناد یا مدارک پرونده؛ ظرف مهلت 3 روز از تاریخ ابلاغ حضوری. (مادّه‌ی 191). 
10- قرار نظارت قضایی؛ ظرف مهلت 10 روز از تاریخ ابلاغ. (تبصره‌ی 2 مادّه‌ی 247). 
11- قرار نگهداری موقّت؛ ظرف مهلت 10 روز یا 1 ماه از تاریخ ابلاغ. (تبصره‌ی مادّه‌ی 287، و با در نظر گرفتن بند "ب"، و تبصره‌ی مادّه‌ی 270).
12- جلوگیری از فعالیّت برخی از واحدهای خدماتی و تولیدی به عنوان تأمین خواسته؛ ظرف مهلت 5 روز از تاریخ ابلاغ. (مادّه‌ی 114).
               ---------------
3- قرارهای قابل اعتراض از سوی «متضرّر»:
1- قرار ردّ ایراد ردّ دادرس؛ ظرف مهلت 10 روز از تاریخ ابلاغ. توسّط شاکی، یا مدّعی خصوصی، یا متّهم. (موادّ 423 و 424).
2- تصمیم مقام قضایی در خصوص ضبط، استرداد یا معدوم کردن اشیاء؛ ظرف مهلت 10 روز از تاریخ ابلاغ. توسّط متضرّر. (تبصره 2 مادّه‌ی 148).
 3- دستور دادستان مبنی بر اخذ وجه التزام، وجه‌الکفاله، و یا ضبط وثیقه؛ ظرف مهلت 10 روز از تاریخ ابلاغ دستور دادستان. توسّط متّهم، یا کفیل، یا وثیقه‌گذار. (مادّه‌ی 235).
               ---------------
4- قرارهای قابل اعتراض از سوی «دادستان»:
1- قرار عدم صلاحیّت؛ (قابل تجدیدنظر) ظرف مهلت 20 روز یا 2 ماه از تاریخ ابلاغ. (موادّ 390 و 431).
2- قرار موقوفی تعقیب صادر شده از سوی دادگاه؛ (قابل تجدیدنظر) ظرف مهلت 20 روز یا 2 ماه از تاریخ ابلاغ (موادّ  390 و 431).

۰۶ مهر ۹۷ ، ۱۹:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

راه های جلوگیری از شهادت دروغ

هر شخصی که شکایتی در دادگاه دارد سعی می کند که شاهدی برای خودش دست و پا کند تا حرف خود را راحت تر به کرسی بنشاند. حتی ممکن است بعضی متوسل به شاهدان دروغی و غیرواقعی شود. در این صورت طرف مقابل باید چکار کند؟ چطور می توان جلوی شهادت دروغ را گرفت و با آن مقابله کرد؟
یکی از راه هایی که در دادگاه به اشخاص کمک می کند تا از شهادت افراد بدون صلاحیت جلوگیری کنند «جرح و تعدیل گواه» است. جرح گواه به معنی ادعای فقدان یکی از شرایطی است که قانون برای شاهد مقرر کرده است.
زمان جرح شاهد
جرح شاهد زمان خاصی دارد. استفاده از این حق باید قبل از ادای شهادت به عمل آید مگر اینکه موجبات جرح پس از شهادت معلوم شود. در هر حال دادگاه موظف است به موضوع جرح رسیدگی و اتخاذ تصمیم کند.مطابق ماده ۱۷۰ قانون آیین دادرسی کیفری بیان اسباب جرح و تعدیل شاهد لازم نیست بلکه شهادت به جرح به صورت مطلق کفایت می کند. پس اگر ذی نفع با ارائه گواهی اعلام کند شاهد فاسق است لازم نیست برای اثبات صحت ادعای خود دلیل بیاورد.

۰۵ مهر ۹۷ ، ۲۰:۴۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

نکاتی ازایین دادرسی کیفـری

ماده ۳۱ ق آدک :                
به منظور حسن اجرای وظایف ضابطان در مورد اطفال و نوجوانان ؛ پلیس ویژه اطفال و نوجوانان در نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران تشکیل می شود . وظایف و حدود اختیارات آن به موجب لایحه ای است که توسط رئیس قوه قضائیه تهیه می شود .

*از یک طرف میگوییم که در خصوص اطفال در جرایم مشهود ضابط حق تحقیق نداشته و به محض اینکه احراز کند که طفل است باید فوری و مستقیم طفل را به دادگاه منتقل نماید و حتی قانونگذار در این خصوص دقت کرده و عنوان کرده که اگر جرم توسط طفل در یک روز تعطیل هم بود به دادگاه منتقل شود .
مامور نیروی انتظامی به محض احراز طفولیت حق تحقیق نداشته بنابراین پلیس اطفال لازم نبود ولیکن اگر نیروی انتظامی توانایی این را داشته کهدافرادی را در این زمینه تربیت کند خوب است .
ولی آیا به تعداد تمامی کلانتری ها می شود پلیس اطفال داشت با توجه به پایین آمدن نرخ سن جرایم آیا برای ما موثر است کهددر تمام یگان های نیروی انتظامی آیا برای ما مقدور است که پلیس اطفال داشته باشیم بعید به نظر می رسد .


ماده ۳۲ ق آدک :
ریاست و نظارت بر ضابطان دادگستری از حیث وظایفی که به عنوان ضابط به عهده دارند با دادستان است . سایر مقامات قضائی نیز در اموری که ضابطان ارجاع می دهند ؛ حق نظارت دارند.

*در اینجا همیشه مشکل وجود داشت که نیروی انتظامی فرمانده دارد و او در بین دستور فرمانده و امر مقام قضائی همیشه سرگردان بوده که کدامشان را انجام دهد از طرفی فرمانده می گوید این ماموریت را انجام بده و از طرف دیگر دادستان یک وظیفه ی دیگر به او محول میکند در اینجا ظاهرا قانونگذار آمده هم ریاست و هم نظارت را بر عهده ی دادستان قرار داده است .
ریاست یعنی مدیریت ؛ و نظارت یعنی می توان بر نحوه ی انجام وظیفه اش نظارت و دخالت کند و نظارت امری وسیع تر از ریاست است .
و در قسمت ذیل ماده ۳۲ عبارت سایر مقامات قضائی ... آمده است
به این معنی که اگر رئیس دادگاه بخش دستوری داد می تواند  بر این امر که دستورات انجام شده یا خیر نظارت کند .

ماده ۳۳ ق آدک :
دادستان به منظور نظارت بر حسن اجرای وظایف ضابطان ؛ واحدهای مربوط را حداقل هر دو ماه یکبار مورد بازرسی قرار می دهد و در هر مورد ؛ مراتب را در دفتر مخصوصی کهدبه این منظور تهیه می شود ؛ قید دستورهای لازم را صادر می کند .

*سابقا این امر مورد مناقشه بود چرا که نیروی انتظامی اجازه نمیداد در حال حاضر  قانون خود تصویب کرده حداقل هر دو ماه یکبار .... و این موضوع را در دفتر ویژه ای که برای این مورد تهیه شده نوشته و دستورات لازم را صادر کند تا مجددا تکرار نشود .

ماده ۳۴ ق آدک :
این ماده بسیار خوب است چرا که گفته متهم باید سریع متهم به پاسگاه هدایت شود چرا که نمی دانست منظور از هدایت چیست جلب یا احضار سریع یعنی با قید مهلت
در موارد فوری که صدور کتبی مقدور نیست به طور مثال اتفاقی افتاده دادستان یا بازپرس کشیک   دستور شفاهی به ضابط دادگستری می دهد
ضابط در صورتمجلس که وفق دستور جناب بازپرس یا دادستان در ساعت ... مورخ ... چنین دستوری را به اینجانب محول کرده و نتیجه را به صورت گزارش حداکثر به مدت ۲۴ ساعت تهیه و تحویل داده شود .

ماده ۳۵ ق آدک :
ضابطان دادگستری مکلفند در اسرع وقت و در مدتی که دادستان یا مقام قضائی مربوط تعیین می کند ؛ نسبت به انجام دستورها و تکمیل پرونده اقدام نمایند .

تبصره : چنانچه اجرای دستور یا تکمیل پرونده میسر نشود ؛ ضابطان باید در پایان مهلت تعیین شده ؛ گزارش آن را با ذکر علت برای دادستان یا مقام مربوط ارسال کنند.

+در ماده ماده ۲۰ ق آدک سابق حداکثر مهلتی که ضابطین برای اعلام گزارش داشته یکماه بود که در قانون جدید مدت زمان یکماه برداشته شده و باید در اسرع وقت گزارش تحویل داده شود و چنانچه تاخیری در ارائه گزارش خود داشته باید علت تاخیر خود را در گزارش اعلام نماید .


ماده ۳۶ ق آدک :
گزارش ضابطان در صورتی معتبر است که بر خلاف اوضاع و احوال و قرائن مسلم قضیه نباشد و بر اساس ضوابط و مقررات قانونی تهیه و تنظیم شود

+این ماده در واقع همان تبصره ماده ۱۵ ق آدک سابق و همچنین اشاره ای به ماده ۲۰۵ ق آدک سابق است که باید گزارش ضابطان باید موثق و مورد اعتماد باشد و همچنین در این مواد اشاره شده بود که اگر طرفین به گزارش ضابط اشکال وارد نماید می توانند اعتراض کنند .
قانونگذار در ماده ۳۶ ق آدک جدید تشخیص اینکه گزارش ضابط بر خلافذاوضاع و قرائن و احوال مسلم قضیه است را بر عهده ی قاضی دستور دهنده و قاضی ذی صلاح گذاشته است .
ماده ۳۷ ق آدک :
ضابطان دادگستری موظفند شکایت کتبی یا شفاهی را همه وقت قبول نمایند .

۰۵ مهر ۹۷ ، ۱۸:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

آیین دادرسی کیفری بااصلاحات ۹۴

ماده 9

ارتکاب جرم میتواند موجب طرح دو دعوی شود:

الف – دعوای عمومی برای حفظ حدود و مقررات الهی یا حقوق جامعه و نظم عمومی

ب – دعوای خصوصی برای مطالبه ضرر و زیان ناشی از جرم و یا مطالبه کیفرهایی که به موجب قانون حق خصوصی بزه دیده است مانند حد قذف و قصاص

۰۵ مهر ۹۷ ، ۱۸:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

ایین دادرسی کیفری بااصلاحات ۹۴

ماده 8

محکومیت به کیفر فقط ناشی از ارتکاب جرم است و جرم که دارای جنبه الهی است، می تواند دو حیثیت داشته باشد

الف- حیثیت عمومی از جهت تجاوز به حدود و مقررات الهی یا تعدی به حقوق جامعه و اخلال در نظم عمومی

ب- حیثیت خصوصی از جهت تعدی به حقوق شخص یا اشخاص معین

۰۵ مهر ۹۷ ، ۱۸:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

تحقیق در جرایم منافی عفت :

طبق ماده 102 قانون آیین دادرسی کیفری انجام هر گونه تعقیب و تحقیق در جرایم منافی عفت ممنوع است و پرسش از هیچ فردی در این خصوص جایز نیست مگر در مواردی که جرم مریی و منظر عام واقع شده و یا دارای شاکی یا به عنف یا سازمان یافته باشد که در این صورت تعقیب و تحقیق فقط در محدوده شکایت و یا اوضاع و احوال مشهود توسط مقام قضایی انجام می شود .

تبصره :در جرایم منافی عفت هر گاه شاکی وجود نداشته باشد و متهم بدون قصد اقرار داشته باشد ،قاضی وی را توصیه به پوشاندن جرم و عدم اقرار می کند

این ماده یکی از بهترین موادی خواهد بود که به حریم خصوصی احترام گذاشته است.

۰۲ مهر ۹۷ ، ۱۴:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

مبانی تئوریک و نظری سیر تحولات مقررات کیفری شکلی ایران از مشروطیت تاکنون

مقدمه
 
« تاریخ تحولات حقوق کیفری یکی از زیر شاخه های علم تاریخ در زمینه علوم اجتماعی است که در قلمرو مباحث فلسفه علوم نیز مورد بحث قرار می گیرد.»[1] اصولاً محل پیدایش قوانین از جامعه است و قانون انتظام بخش جوامع و تضمین کننده بقاء و پیشرفت جوامع است که به ویژه نقش آن در روزگار کنونی از دید کسی مخفی نیست و انسانها در این رهگذر و در جهت اجتماعی زندگی کردن باید به قرارداد اجتماعی بپیوندند که در نتیجه آن بخشی از حقوق و آزادیهای هر فرد محدود شده و در ارتباط با اشخاص حقیقی و حقوقی حدود حقوق فرد مشخص و تعیین می شود و این در رابطه متقابل افراد با همدیگر تجلی می یابد و هر فرد انتظار دارد که دیگران حقوق او را رعایت نمایند و هدف از وضع قانون تنظیم روابط اجتماعی افراد است. لذا با پیشرفت جوامع و گسترش روابط اجتماعی افراد ، نیاز به قوانین و مقررات جدید امری بدیهی است و برای بقاء و پیشرفت جوامع تنها وجود قوانین کافی نیست بلکه مسئله مهم در این زمینه اجرای قوانین به نحو احسن است که موضوع قوانین و مقررات شکلی است. و وقتی شخصی هنجارها و قواعد جامعه و به اصطلاح حقوقی ، جرمی مرتکب می شود که نظم جامعه را بر هم می زند ، پس از تطبیق عنوان با قوانین ماهوی ، بحث اجرای قانون پیش می آید که در دوره های مختلف بنا به سیاست کیفری دولت روشهای اجرای متفاوتی داشته است که نمونه ای از آن با انقلاب اسلامی و عقاید و اصول برخی از مقامات ، حذف دادسرا از سیستم کیفری بود که زمینه اعتراض روشنفکران و استادان حقوق دانشگاه بوده است.
ضمناً باید توجه کرد که سیاست جنایی با سیاست کیفری تفاوت دارد. « سیاست جنایی یعنی سازمان بخشیدن سنجیده و مطالعه شده به مبارزه علیه بزهکاری است که قانونگذار قبلاً آن را جرم دانسته است و این مبارزه از طرق و وسایل مختلف و با اهدافی روشن انجام می گیرد. سیاست کیفری ، مجموعه قواعد حقوقی جزایی که واکنش دولت نسبت به جرایم و مجرمین را سازمان می دهد. لذا روشن می گردد که سیاست جنایی شامل ابزارهای کیفری و غیر کیفری است ، حال آنکه سیاست کیفری صرفاً ابزارهای جزایی را در بر می گیرد.»[2] سیاست جنایی اعم تر از سیاست کیفری است و شامل مذهب ، اخلاق ، ابزارهای سرکوبگرانه و غیر سرکوبگرانه و حتی غیر حقوقی ، ترک اعتیاد ، تخلفات ، نگهداری اطفال و نوجوانان خطرناک در مراکز بازپروری..... سیاست جنایی می تواند از طریق دولت و یا از طریق انجمنها و نهادهای خصوصی اعمال شود.   
 
    
فصل اول : کلیات
 
« در ایران باستان شخص پادشاه که از مسئولیت هم مبری بود مظهر عدل و مرجع تظلمات عمومی به شمار می آمد . افراد جامعه دادگستری را به او مربوط می دانستند و از او می خواستند تا عدالت را برقرار کند . اراده پادشاه به تنهایی برای صدور احکام ، اعم از برائت یا محکومیت  کافی بود. احدی حق ایراد و اعتراض نداشت. در تعیین میزان مجازات ، نوع و نحوه اجرای آن پادشاه از اختیارات مطلق بهره مند بود. اگر پادشاه احکام خود را با موازین عدل و انصاف تطبیق می داد ، مساوات را رعایت می کرد ، جلو تعدی و تجاوز زورگویان را می گرفت و حکم به ناحق نمی داد او را عادل می دانستند وگرنه ظالم به شمار می آوردند. به موازات دادرسی شخص پادشاه و حکام و قضات منصوب از طرف او ، پیشوایان مذهبی نیز در بعضی موارد به شکایات مردم رسیدگی می کردند و درباره مجرمان کیفر تعیین می نمودند.»[3] « هر عملی را که شخص پادشاه یا پیشوایان مذهبی و حکام جرم تصور می کردند مجازات می شد. با اصل برائت آشنایی نداشتند و این متهم نگون بخت بود که می بایست بی گناهی خود را به اثبات رساند. اگر نمی توانست از عهده آن بربیاید محکوم می شد. متهم را مجبور می کردند برای اثبات برائت و پاکی خود به ادله ماوراء الطبیعه یا آزمایش ایزدی متوسل شود ..... بازپرسی مقدم بر دادرسی وجود داشته و قاضی برای روشن شدن موضوع اتهام می توانسته است از طرفین بازجویی به عمل آورد. بازداشت احتیاطی متهم برای جلوگیری از فرار و مخفی شدن مرسوم بوده است.»[4] « از تاریخ تسخیر ایران به دست قوای اسلام تا تدوین قانون اصول محاکمات جزایی که به سال 1330 هجری قمری صورت گرفت یعنی نزدیک به سیزده قرن می بایست تنها احکام و دستورات کیفری شریعت اسلام در میهن عزیز ما حاکم و لازم الاجرا باشد. اما این اندیشه حقیقت نداشت و ظاهری بیش نبود زیرا در عمل قواعد دیگری به موقع اجرا گذاشته می شد که با قوانین شرع انور کم و بیش اختلاف داشت و قلمرو اعمال آن را محدودتر می ساخت. به ویژه در دادرسی های کیفری قواعد عرفی با وجودی که از خیلی جهات مغایرت آشکار و بین با احکام فقهی داشت به موقع اجرا در می آمد و از آن مهمتر اینکه بعضی از حکام بی ایمان و ناآگاه این مقررات را به حساب سنت های مذهبی می گذاشتند و حریم شریعت را منزه نگه نمی داشتند.»[5] «منظور از مقررات عرفی در دوران اسلامی ، قواعد خاص با کیفیات ویژه ای می باشد که در آن دوران حاکمیت داشته است نه مفهومی که امروزه از آن به ذهن متبادر می شود. حقوق کیفری در دوره اسلامی اصولاً بر مدار فقه مبتنی بوده است لیکن در بعضی موارد از طرف سلاطین و حکام و امیران فرامین و دستوراتی صادر می شد که به موقع اجرا درمی آمد. این دستورات به مرور ایام یک نوع قواعد عرفی به وجود می آورد که در دادگاه های عرف به اجرا گذاشته می شد. نیروی الزام آور این قواعد به نفوذ و اقتدار صادرکنندگان آن بستگی داشت. برای شناختن این قواعد و قوه الزام آور آن هیچ ظابطه و معیاری در دست نبود. این قواعد به اراده سلاطین و حکام مقرر و به دستور آنان نسخ یا عوض می شد. به طوری که می توان گفت قواعد عرفی نامعین و غیر مشخص و بسته به نظر و خواست سلاطین و حکام بوده است . معذلک بعضی از سلاطین گاهی فرامینی صادر می کردند و قواعد عرفی صریح و معین و منظمی به وجود می آوردند که از آن جمله می توان به یاسای چنگیزی ، یرالغ غازانی و تزوک تیموری اشاره کرد که منشأ قواعد مهم عرفی به شمار می آمدند. بدیهی است فقها و روحانیون این قواعد عرفی را مخالف شرع انور اسلام می دانستند و با اجرای آن مخالفت می کردند. حاکمیت این نوع مقررات را حکومت جور می خواندند.»[6] « نویسنده کتاب سرگذشت قانون در این باره چنین می نویسد: پادشاه حاکم عرف است و در حقیقت عرف همان اجرای احکام پادشاه است الا اینکه علی الظاهر در آن ملاحظه رسوم و عادات مردم را می کنند. مآخذ این رسم بلاشک از آنجا است که چون سلاطین ایران اسلام اختیار کردند مایل نبودند حکومت و رسوم آباء و اجدادی خود را نیاز محراب شریعت کنند . لهذا از قوانین شرع آنچه را مقدس و لازم می دانستند اختیار کردند و از قوانین دیگر آنچه با اغراض و رسوم حکومت خودشان بیشتر مطابقت داشت به عنوان قانون عرف حفظ نمودند. لیکن اجرای این قوانین همیشه به اقتضای ضعف و قدرت و میل و طبیعت سلاطین اختلاف داشت چنانکه در عهد سلطان حسین صفوی منقول است که جمیع امور بر مجاری شرع می گذشت و در زمان نادرشاه به حکام عرف رجوع می شد.»[7]
« به طور کلی حدود  صلاحیت دادگاههای شرع و دادگاههای عرف مشخص نبود و سلاطین و وزیران نیز نمی خواستند حدود مزبور معلوم باشد زیرا ابهام این موضوع سبب افزایش اقتدارات و درآمد ایشان بود. به نوشته بعضی از مورخان در زمانی که محاکم عرف و محاکم شرع وجود داشت رسیدگی به جرایم قتل عمدی ، شکستن دندان ، کور کردن و زنای به عنف در صلاحیت دیوان بیگی بوده است و رسیدگی به جرایم ساده در صلاحیت محتسب بوده است و به گفته برخی دیگر مرجع رسیدگی به امور جزایی فقط حکام و کلانترها و کدخداهایی بودند که از جانب حکام تعیین می شدند. ترتیب این بود که جرایم کوچک را فراش باشی ، بزه های متوسط را نایب الحکومه و جرایم مهم را خود حاکم رسیدگی می کرد. مجازات های حبس کردن ، چوب زدن ، گوش بریدن ، اعدام قطاع الطریق و بریدن دست یا پاشنه پای دزدان با سابقه مرسوم بود. مجازات حبس و شلاق اغلب با جزای نقدی توأم می شد. میزان جزای نقدی متناسب با اهمیت جرم نبود بلکه به استطاعت مالی مجرم بستگی داشت. شاید هم منظور عمده همان اخذ جریمه بود که درآمد حاکم به شمار می آمد و اداره امور حکومتی از این طریق تأمین می شد. این ترتیب اگر با رویه عاقلانه و انصاف و رعایت موازین حقوق بشری توأم می شد حاکم محبوب و به صفت عادل موصوف می گردید.»[8] این وضع آشفته و نابسامان دادرسی های کیفری تا اوایل استقرار مشروطیت وجود داشت و در دوران دادرسی عرفی قلمرو صلاحیت محاکم عرفی فزونی یافته بود و دادرسی های کیفری به دست افرادی صورت می گرفت که صالح برای این کار نبودند. قضات عرفی نه عالم به قواعد فقه اسلامی بودند و نه مؤمن و معتقد به آن . حکام خودسر و غیرمتدین در عمل قضاوت را به صورتی درآورده بودند که روح اسلام نیز از آن خبر نداشت و به نام رفع ظلم و اجرای عدالت اکثر به مظالمی مخوف تر و شدیدتر دست می زدند. بعد از استقرار مشروطیت آزادیخواهان و انقلابیون خواستند که با تدوین قوانین پیشرفته به وضع آشفته موجود پایان بخشند و از نفوذ و استبداد حکام عرفی خودسر بکاهند اما چون اعیان و اشراف و حکام غیرمؤمن و مستکبرین این امر را مخالف مصالح خود می دانستند با عناوین مختلف با وضع قوانین خداپسندانه مخالفت می کردند. در نتیجه قوانین از تصویب قوه مقننه نمی گذشت و بیش تر در کمیسیون های مجلس شورای ملی به تصویب می رسید و به طور آزمایشی به موقع اجرا گذاشته می شد. به هرحال تصویب قانون موقت اصول محاکمات جزایی که یک قانون آزمایشی بود به این ماجراها خاتمه داد.»[9]
 
   
فصل دوم: تحولات مقررات کیفری شکلی ایران بعد از انقلاب اسلامی

 
نظام دادرسی اسلامی ویژگیهایی دارد که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد: 1- قاضی استقلال دارد و استقلال قضایی فراتر از مجرد تقسیم کار است. 2- محاکم به صورت علنی رسیدگی می کنند و لذا هر کسی می تواند در جلسات شرکت کند و در صورت اشتباه قاضی به وی تذکر دهد. 3- با توجه به مراجعه مستقیم به قاضی ، طرح دعوا و انجام دفاعیات به صورت شفاهی ، حضوری و اختصاری است. 4- منصب قضاوت منصبی الهی است. 5- چون قاضی تمام شرایط عدالت و اجتهاد را داراست لذا رأی وی قابلیت نقض ندارد. 5- قاضی باید در مکانی باشد که همه به وی دسترسی داشته باشند و اصل بر مراجعه مستقیم به قاضی است. در کشور ما از زمان استقرار دین اسلام تا مشروطیت ، محاکم شرع در کنار محاکم عرف پیش بینی شده بود و بعد از مشروطیت محاکم شرع رفته رفته کمرنگ و نهایتاً حذف گردید تا اینکه پس از انقلاب اسلامی کلیت سیستم کیفری دگرگون شد. اصولاً بعد از هر انقلابی ، سیستم و نظام جامعه متحول می گردد و این تحولات را با بررسی قوانین شکلی ایران بعد از انقلاب اسلامی می توان به سه دوره تقسیم کرد که دوره اول از سال 1357 تا 1373 و دوره دوم از سال 1373 تا 1381 و دوره سوم از سال 1381 به بعد است.
اولین اقدام در دوره اول که دوره شروع اصلاحات نامگذاری می شود ، انحلال بعضی از مراجع و تصفیه دادگستری بود که با دقت در قوانین و اقدامات بعد از انقلاب صحت آن مشخص می گردد ( قوانین در مبحث بعدی آورده می شود.) و با اندیشه اسلامی کردن نظام دادرسی چون بسیاری از قضات شرایط شرعی قضاوت را دارا نبودند ، از کار اخراج گردیدند که با عنوان بازنشستگی بوده است که نمونه آن در ‌لایحه قانونی انحلال دیوان عالی کشور و دادسرای آن و دادگاه‌های انتظامی و تجدید نظر انتظامی مصوب 1357.12.17 مشهود می باشد ولی تزریق افراد بدون تحصیلات حقوقی به ویژه با توجه به پیشرفتهای بعد از انقلاب و وضعیت جامعه به نضر می رسد که اشتباه بوده و به ضرر سیستم کیفری و متعاقباً جامعه باشد که ‌قانون تعیین وضعیت قضایی کسانی که سه سال در دادسراهای انقلاب اسلامی اشتغال به کار قضایی داشته‌اند مصوب 1365.08.18 از آن جمله می باشد که متن آن عیناً آورده می باشد ‌» ماده واحده - به شورای عالی قضایی اجازه داده می‌شود در مورد کسانی که تا تاریخ تصویب این قانون بیش از سه سال در دادسرای انقلاب در‌سمتهای قضایی اشتغال داشته و دارند و از دادستانی کل دارای ابلاغ قضایی باشند، در صورتی که حداقل دارای دیپلم بوده و یا به تشخیص شورای عالی ‌قضایی یا هیأت منتخب از درسهای حوزه‌های علمیه لمعتین را تمام کرده باشند و همچنین هر دو گروه از عهده امتحان آیین دادرسی کیفری و حقوق‌ جزای اسلامی بر آیند بدون در نظر گرفتن شرایط مذکور در بند 5 قانون شرایط انتخابات قضات دادگستری و تبصره 2 الحاقی آن ابلاغ رسمی برای‌ اشتغال در سمتهای قضایی دادسراها و در صورت احراز شرایط در دادگاهها را صادر نماید.» در اولین روزهای پس از انقلاب ، کمیته انقلاب در دادگستری تشکیل گردید که از سه قاضی متشکل می گردید که به شکایات مردم از مسئولان و متصدیان سابق دادگستری رسیدگی می کرد. و از زمان تصویب ‌لایحه قانونی اصلاح سازمان دادگستری و قانون استخدام قضات مصوب 1357.12.17  هیأتی مرکب از پنج نفر قاضی که سه نفر اصلی و دو نفر علی البدل بودند ، تصفیه دادگستری را به دست گرفتند که به «هیئت تصفیه دادگستری» مشهور شد که قانون فوق عیناً نقل می گردد « برای رسیدگی به صلاحیت کلیه قضات (‌به استثنای قضات دیوان عالی کشور که راجع به آنان لایحه جداگانه تقدیم شده است). ماده 1 - برای تصفیه سازمان اداری قضایی دادگستری هیأتی مرکب از پنج نفر از قضات به عنوان عضو اصلی و دو نفر عضو علی‌البدل به پیشنهاد ‌وزیر دادگستری و تصویب هیأت وزراء تشکیل خواهد شد مدت اختیارات این هیأت شش ماه است. ماده 2 - هیأت تصفیه و اصلاح دادگستری می‌تواند هر یک از محاکم و مراجع قضایی را که مقتضی بداند منحل کند و در صورت لزوم پس از تصفیه‌ مجدداً تشکیل دهد. همچنین ادارات زائد را حذف و مراجع قضایی و ادارات جدید را که لازم باشد تأسیس نماید. ماده 3 - هیأت برای تغییر قضات و کارمندانی که ادامه خدمت آنان را در دادگستری ضروری نداند از طریق تنزیل رتبه و مقام و سلب صلاحیت ‌قضایی و تبدیل رتبه قضایی به اداری یا انفصال موقت یا دائم از خدمت دادگستری یا از خدمت دولت یا بازنشستگی اقدام خواهد کرد. تصمیم هیأت به اکثریت آراء مناط اعتبار است و قطعی است. ماده 4 - وزیر دادگستری می‌تواند با جلب نظر هیأت به ترفیع رتبه و مقام قضات و کارمندان صالح و دعوت از مجتهدان و از قضات بازنشسته که به‌ سن قانونی بازنشستگی نرسیده‌اند و قضات مستعفی و وکلای دادگستری و حقوقدانان برای احراز سمت قضایی با هر رتبه و مقام که هیأت مناسب ‌تشخیص بدهد اقدام نماید.» و سپس به موجب ‌لایحه قانونی اصلاح قانون استخدام قضات مصوب 1358.8.1 ضمن انحلال کمیسیون ، اختیارات مذکور در‌لایحه قانونی انحلال دیوان عالی کشور و دادسرای آن و دادگاه‌های انتظامی و تجدید نظر انتظامی مصوب 1357.12.17 و لایحه قانونی اصلاح سازمان دادگستری و قانون‌استخدام قضات مصوب 1357.12.17  به دادگاه عالی انتظامی قضات تفویض ‌گردیده تا در ظرف مدت شش ماه با انجام تحقیقات از بازرسی کل‌ کشور و دادسرای انتظامی قضات و سایر مراجع و اشخاص و انجام هر گونه تحقیق و اقدام دیگر، که برای کسب اطلاعات لازم و مقتضی بدانند مدلول‌لایحه قانونی مذکور را انجام دهند. و دیوان عالی کشور نیز که منحل شده بود با ترکیب جدید در 15 فروردین 1358 تشکیل شد و بعضی از قضات بازنشسته قبلی به کار دعوت گردیدند. دومین اقدام در دوره اول ، مقدمه چینی در جهت نظام دادرسی اسلامی با تصویب قوانین مربوطه بود که مهترین و اولین قانون در این زمینه لایحه قانونی تشکیل دادگاه های عمومی شورای انقلاب بود که مراجع سابق را منحل نمود. ولی با همه تغییرات و تحولات و رفتن به نظلم دادرسی اسلامی ، پایبندی به شیوه های پیشین در مواردی قابل توجه است که از جمله به موارد زیر می توان اشاره نمود : 1- تعدد قاضی با توجه به اینکه در نظام دادرسی اسلامی قاضی واحد باید به پرونده رسیدگی کند 2- عدم توجه به قاعده قطعی بودن احکام . همانطور که بیان گردید در نظام دادرسی اسلامی اصل بر غیرقابل نقض و قطعی بودن احکام است. ولی با این همه مقررات شکلی همگام با مقررات ماهوی اسلامی نبود. سومین اقدام در دوره اول ، تصویب قانون اساسی بود که پس از تصویب مجلس خبرگان به تصویب ملت ایران رسید و به مسائل قضا در آن خیلی توجه شد که دقت در مقدمه آن مثبت ادعاست. این قانون چون الگوبخش نظام و تبیین کننده اندیشه انقلاب بود ، اهمیت بسیاری دارد. در قانون اساسی پیشین قوه قضائیه زیر نظر وزیر دادگستری بود ولی در قانون اساسی اسلامی اصل تفکیک قوا مورد توجه قرار گرفت. و با توجه به جایگاه قضا در اسلام طبق اصل 157 و 158 قانون اساسی مصوب 1358 شورای عالی قضایی متشکل از پنج عضو ( رئیس دیوان عالی کشور ، دادستان کل کشور و سه قاضی مجتهد و عادل ) تشکیل گردید و قانون اساسی آن موقع استخدام قضات را بر عهده شورای عالی قضایی نهاده بود و حتی بر رسیدگی علنی که از ویژگیهای نظام دادرسی اسلامی است در اصل 165 بر آن تأکید کرده بود و پایه ریز نظام دادرسی اسلامی بود. و بعداً با توجه به مشکلات به وجود آمده و شورایی بودن مدیریت قوه قضائیه در سال 1368 تغییراتی در قانون اساسی به وجود آمد و شورای عالی قضایی حذف گردید و رئیس قوه قضائیه به وجود آمد. و در مورد حذف یا ابقای نهاد دادستان کل کشور نیز بحث های فراوانی به عمل آمد که نهایتاً ابقا گردید. چهارمین اقدام ، اصلاح موادی از قانون آیین دادرسی کیفری در سال 1361 بود. تا این سال با توجه به عدم اعتماد به قضات سابق در عمل صلاحیت دادگاههای انقلاب خیلی زیاد بود و دادگاههای عمومی نقش کمی داشتند تا اینکه در سال 1361 تقسیم بندی مجازاتها و پیدایش دادگاهای کیفری یک و دو مطرح گردید و در سال 1368 با قانون تشکیل دادگاههای کیفری یک و دو اینگونه دادگاهها موجودیت پیدا کرد. و شیوه وحدت قاضی و اصل قطعیت احکام در این دادگاهها پیش بینی و اجرا گردید و تنها در موارد محدودی مانند پی بردن قاضی پرونده یا قاضی دیگر به اشتباه قانونی یا شرعی در پرونده و یا عدم صلاحیت قاضی در صدور حکم ، امکان نقض حکم قاضی وجود داشت که این موارد نقض هم در عمل مشکلات فراوانی را به همراه داشت که منجر به صدور دستورالعمل اجرایی مواد 284 و 284 مکرر در جلسه 421 از سوی شورای عالی قضایی گردید. و در عمل با توجه به استفاده از «قاضی» در ماده 284 قضات دادسرا نیز می توانستند به قاضی پرونده تذکر داده و اجرای حکم را متوقف کنند و لذا مشکلات زیادی در عمل به وجود می آمد. طوریکه در سال 1362.03.31 شورای عالی قضایی از شورای نگهبان در مورد جواز قابل تجدیدنظر بودن حکم حاکم سوال نمود که شورای نگهبان در تاریخ 1362.04.05 اعلام نمود :« تجدیدنظر در حکم حاکم شرع جز در مورد ادعای عدم صلاحیت قاضی از سوی احد متداعیین و در مواردی که حکم مخالف ضروریات فقه و یا غفلت قاضی از دلیل باشد ، جایز نیست.» و با وصول این نظر شورای عالی قضایی کلیه دادگاههای تجدیدنظر را منحل اعلام و پرونده ها بدون رسیدگی جهت اجرای حکم به مراجع بدوی عودت گردید. و همچنین در این قانون امکان مراجعه مستقیم به دادگاه در کنار مراجعه به دادسرا پیش بینی شده بود که این طرح بعداً در قانون تشکیل دادگاههای عمومی و اتقلاب تکمیل تر گردید.
دوره دوم ، دوره اصلاحات اساسی می باشد که اولین اقدام در این دوره ، حذف دادسرا از سیستم کیفری می باشد که با قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب 1373 رقم خورد و تا این موقع اندیشه مراجعه مستقیم به قاضی و قاضی واحد وجود داشت و همیشه مورد بحث بود ولی با تصویب قانون فوق عملی گردید و دادسرا و مرحله تحقیقات مقدماتی حذف شد. که بیشتر با اندیشه هایی چون حدود شرعی باید فوراً اجرا گردد و اقرار متهم باید نزد قاضی من بیده الحکم انجام گیرد و نهاد دادسرا متخذ از قوانین اروپایی است ودر اسلام چنین نهادی وجود ندارد و مرحله تحقیقات باعث طولانی شدن رسیدگی می شود و امکان مراجعه مستقیم به قاضی وجود ندارد ، همراه بوده است. و در سال 1361 هدف حذف این نهاد نبود و در واقع در کنار دادسرا امکان مراجعه مستقیم افراد به دادگاه وجود داشت که در صورت عدم نیاز به تحقیق بیشتر رأی صادر و در صورت نیاز به تحقیق به دادسرا ارسال می گردید. به هر حال دادسرا حذف و قضات تحقیق به وجود آمدند که به قول استاد محترم دکتر آخوندی ، قاضی بی اختیار بودند و عملاً زیر نظر دادگاه فعالیت می نمودند و قاضی من بیده الحکم نبودند. و همچنین مراجعه مستقیم به قاضی قبلاً در دادگاه جنحه و خلاف نیز پیش بینی شده بود پس مراجعه مستقیم ابتکار جدیدی نبود و در قانون آیین دادرسی کیفری سابق نیز پیش بینی گردیده بود. دومین اقدام در دوره دوم ، ایجاد مراجع قضایی با صلاحیت عام است که با قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب به وقوع پیوست. و این مورد نیز این اشکال اساسی را داشت که با پیشرفت کنونی باید دادگاههای تخصصی ایجاد گردد و دادگاهها با صلاحیت عام نباید به تمام امور کیفری و حقوقی و حسبی و غیره رسیدگی کنند و اینکه قضات با گذر زمان تجربه کافی را به دست خواهند آورد ، توجیه منطقی و درستی نمی تواند باشد که در عمل نیز اینگونه بوده است و به خصوص در امور کیفری که با آزادی و حقوق مردم سروکار دارد ، توجیه فوق به هیچ وجه نمی تواند صحیح باشد. سومین اقدام در دوره دوم ، پیش بینی رسیدگی به شیوه تعدد قاضی و امکان تجدیدنظر خواهی رای اصداری می باشد که در قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب در ماده 20 آن و دیگر مواد مربوطه پیش بینی گردیده بود.
دوره سوم که دوره بازنگری در قوانین مربوطه و اسلامی کردن رسیدگی و نظام دادرسی اسلامی بود ، با اصلاح قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب 1381 به وجود آمد که به قانون احیاء دادسرا معروف است و به نوعی بازگشت به قوانین قبل از سال 1373 است و عملاً بیان کننده شکست قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب سال 1373 می باشد که عملاً نتوانست سرعت در رسیدگی و کاهش تراکم کار محاکم را تأمین کند و به دلیل وحدت قاضی اشتباهات به وفور در آراء پدیدار گشت.
« پس از انقلاب و در راستای تدوین قوانینی بر مبنای موازین اسلامی ، علاوه بر مقررات کیفری ماهوی ، قوانین شکلی نیز به دفعات تغییراتی یافتند که طی پانزده سال به تدریج زمینه انتقال روش رسیدگی را از نظام مختلط به نظام اسلامی که ویژگی بارز آن حذف دادسرا از تشکیلات دادگستری عمومی و انقلاب است ، فراهم کردند.»[24]
« همزمان با انقلاب اسلامی فکر جایگزین کردن مقررات موجود و انطباق قوانین با موازین شرعی با توجه به منابع غنی فقهی قوت گرفت و اهمیت ویژه ای یافت زیرا هرچند به استناد اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه مجتهدان و فقهای دوره های نخستین قانونگذاری عدم تعارض قوانین عرفی از جمله اصول محاکمات جزایی را با موازین شرعی مورد تأیید قرار داده بودند ، پس از انقلاب و به ویژه پس از تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ، نه مسأله عدم تعارض که انطباق قوانین موضوعه با مقررات شرعی مطمح نظر قرار گرفت که اصل چهارم قانون اساسی مربوط به آن است.»[25]
 
مبحث اول : قوانین کیفری شکلی بعد از انقلاب اسلامی
 
1-      ‌‌قانون مربوط به نحوه تعقیب نخست‌ وزیران و وزیران و طرز تشکیل هیأت منصفه مصوب 1357.11.21. ‌قانون فوق مشتمل بر یک ماده و چهار تبصره پس از تصویب مجلس شورای ملی در جلسه روز سه شنبه 17 بهمن ماه 1357 در جلسه روز شنبه بیست و‌یکم بهمن ماه یک هزار و سیصد و پنجاه و هفت شمسی به تصویب مجلس سنا رسید. در آن زمان رییس مجلس سنا ، دکتر سید محمد سجادی بود.
2-      لایحه قانونی انحلال دیوان عالی کشور و دادسرای آن و دادگاه‌های انتظامی و تجدید نظر انتظامی مصوب 1357.12.17. ‌این ماده واحده مقرر نموده بود « از تاریخ 20 اسفند ماه 1357 دیوان عالی کشور و دادسرای آن و دادگاه‌های انتظامی و تجدید نظر انتظامی، منحل و سازمان جدید‌ ظرف سی روز تعیین و اعلام شود. کسانی که در مدت مزبور به کار دعوت نشوند بازنشسته محسوب می‌شوند یا مشمول مقررات لایحه قانون اصلاح سازمان دادگستری و قانون استخدام‌ قضات مصوب 1357.12.17 خواهند شد.»
3-      ‌لایحه قانونی انحلال دادگاه‌های نظام صنفی و عفو متخلفین از مقررات قانون نظام صنفی مصوب 1357.12.27. این ماده واحده مقرر نموده بود « الف - از تاریخ تصویب این قانون، دادگاه‌های نظام صنفی منحل می‌شود و رسیدگی به جرائم تخلف از مقررات نظام صنفی، با دادگاه‌های جنحه‌خواهد بود. ب - کلیه کسانی که تا تاریخ تصویب این قانون به اتهام تخلف از مقررات قانون نظام صنفی مورد تعقیب واقع شده‌اند، اعم از این که درباره آنان‌حکم قطعی صادر شده یا نشده باشد، حسب مورد از تعقیب یا اجرای مجازات معاف می‌شوند.»
4-      ‌قانون اعاده صلاحیت مراجع قضایی دادگستری مصوب 1358.02.08. ‌این ماده واحده مقرر نموده « از تاریخ تصویب این قانون دادگاه‌های نظامی منحصراً به جرائم مربوط به وظایف خاص نظامی رسیدگی خواهند کرد و رسیدگی به‌سایر جرائمی که در صلاحیت دادگاه‌های مذکور قرار گرفته به مراجع قضایی دادگستری محول می‌گردد. تبصره 1 - جرائمی که افسران و درجه‌داران و افراد و کارمندان شهربانی و ژاندارمری کشور به سبب خدمت یا در حین خدمت و به سبب آن‌مرتکب شده یا بشوند در مراجع قضایی دادگستری رسیدگی خواهد شد. تبصره 2 - کلیه پرونده‌های مشمول ماده فوق و تبصره 1 که تا تاریخ این قانون به صدور حکم قطعی منتهی نشده باشد در مراجع قضایی دادگستری ‌رسیدگی خواهد شد.» و به موجب ‌لایحه قانونی الحاق یک تبصره به ماده واحده قانون اعاده صلاحیت مراجع قضایی دادگستری مصوب 1358.09.02 یک تبصره به ماده واحده الحاق گردیده است.
5-      ‌لایحه قانونی تعیین مرجع تجدید نظر و اعاده دادرسی نسبت به احکام دادگاه عالی انتظامی قضات مصوب 1358.3.24. ‌قانون فوق در دو ماده به تصویب رسیده که ماده 1 آن مقرر نموده « احکام دادگاه عالی انتظامی قضات در صورتی که مبنی بر محکومیت قضات تا درجه 3 باشد قطعی و از درجه 4 به بالا ظرف یک ماه از‌تاریخ ابلاغ قابل شکایت در هیأت تجدید نظر انتظامی است.»
6-      ‌آیین‌نامه دادگاه‌ها و دادسراهای انقلاب مصوب 1358.3.27. ‌ماده 34 آن مقرر نموده « این لایحه قانونی مشتمل بر 34 ماده و 22 تبصره است که پس از تصویب شورای انقلاب اسلامی و یک بار آگهی در یکی از روزهای‌کثیرالانتشار مرکز و اعلام به وسیله سایر رسانه‌های گروهی قابل اجرا خواهد بود.» و ماده 1 آن بیان نموده بود:« به منظور رسیدگی به جرائمی که قبل از پیروزی انقلاب برای تحکیم رژیم پهلوی و ایجاد و حفظ نفوذ بیگانگان صورت گرفته است یا پس‌از پیروزی انقلاب بر ضد انقلاب اسلامی ملت ایران روی داده یا می‌دهد، به دستور رهبر انقلاب اسلامی ایران در مرکز هر استان یک دادسرای انقلاب‌اسلامی و به تعداد لازم دادگاه تشکیل می‌شود.» و تبصره 2 ماده 11 آن بیان نموده بود:« احکام دادگاه انقلاب قطعی و بدون تجدید نظر است.» یعنی رسیدگی یک درجه ای بود. ماده 2 آن نیز موارد صلاحیت این دادگاه را معین کرده بود تا اینکه این قانون بعداً به موجب ماده واحده ‌قانون حدود صلاحیت دادسراها و دادگاههای انقلاب مصوب 1362.02.11 اصلاح گردید و دادسرا و دادگاههای انقلاب بخشی از دادگستری جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت و موارد صلاحیت تغییر کرد و تا سال 1373 به حیات خود ادامه داد تا اینکه قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب در سال 1373 در ماده 5 موارد صلاحیت دادگاه انقلاب را تعیین نمود و کلیه قوانین سابق ملغی گردید.
7-      ‌لایحه قانونی تشکیل دادگاه فوق‌العاده رسیدگی به جرائم ضد انقلاب مصوب 1358.04.13. این قانون مشتمل بر 17 ماده است که موادی از آن آورده می شود : « ماده 1 - به منظور استقرار حاکمیت ملی و نگاهداری از دست آوردهای انقلاب اسلامی ایران در مرکز هر استان دادگاهی به نام دادگاه فوق‌العاده‌رسیدگی به جرائم ضد انقلاب تشکیل می‌شود. ماده 2 - دادگاه فوق‌العاده رسیدگی به جرائم ضد انقلاب از سه عضو تشکیل می‌شود که به وسیله وزیر دادگستری از میان قضات شاغل یا بازنشسته ‌یا حقوقدانان دیگر که به موازین قضایی اسلام آگاه و به انقلاب اسلامی ایران مؤمن باشند انتخاب می‌گردند. ‌ماده 17 - از تاریخ تصویب این قانون در هر استان که دادگاه فوق‌العاده رسیدگی به جرائم ضد انقلاب تشکیل گردد در صورت تصویب شورای‌انقلاب اسلامی دادگاه‌ها و دادسراهای قبلی انقلاب آن حوزه منحل و پرونده‌هایی که منتهی به صدور حکم نشده باشد به دادگاه فوق‌العاده رسیدگی به‌جرائم ضد انقلاب ارسال می‌شود تا حسب مورد رسیدگی و حکم صادر نماید.»
8-      لایحه قانونی تشکیل دادگاه‌های عمومی مصوب 1358.7.5 و ‌لایحه قانونی تشکیل دادگاه‌های عمومی مصوب 1358.7.10 مصوب شورای عالی قضایی . اولی مشتمل بر 31 ماده است و موادی به آن به موجب ‌لایحه قانونی الحاق سه تبصره به مواد 7 و 11 و 14 قانون تشکیل دادگاه‌های عمومی و یک تبصره به ماده 17 قانون‌اصلاح قانون منع کشت خشخاش مصوب سال 1338 و اصلاح ماده 46 قانون اصول تشکیلات دادگستری مصوب 1359.01.16 الحاق گردیده است. دومی مشتمل بر 32 ماده است و موادی از آن به موجب قوانین ‌لایحه قانونی اصلاح لایحه قانونی تشکیل دادگاه‌های عمومی مصوب 1358.08.20 و ‌لایحه قانونی الحاق یک تبصره به ماده 6 لایحه قانونی دادگاه‌های عمومی مصوب 1358.9.30 و ‌لایحه قانونی اصلاح تبصره ماده 8 لایحه قانونی تشکیل دادگاه‌های عمومی مصوب 1358.12.4 اصلاح و الحاق گردیده است.
پس از انقلاب اسلامی نخستین گام بعد از قوانین انحلالی ، به منظور اسلامی کردن نظام دارسی کیفری با قانون فوق الذکر برداشته شد که در آن زمان هنوز طبقه بندی جرایم به خلاف و جنحه و جنایت براساس قانون مجازات عمومی معتبر بود اما قانون مذکور تغییراتی به وجود آورد که اشاره می گردد: 1- ایجاد دادگاههای عمومی و عطف به ماسبق شدن قانون جدید 2- یک درجه ای شدن رسیدگی 3- استفاده از شیوه تعدد قاضی با سه قاضی و در برخی موارد پنج قاضی 4- انحلال مراجع کیفری سابق 5- افزایش صلاحیت دادگاه صلح 6- انحلال دادگاه اطفال و رسیدگی به جرایم اطفال در دادگاههای جزایی البته طبق آیین دادرسی دادگاههای اطفال سابق 7- توسعه قلمرو صلاحیت دادگاههای عمومی به جرایم نظامی که خارج از چهارچوب جرایم مربوط به وظایف نظامی بود.8- تعیین کیفیت رسیدگی در دادگاههای عمومی که باید بر مبنای اصول و قواعد دادرسی در دادگاههای جنحه و دیوان عالی جنایی صورت می گرفت.[26]
9-      ‌قانون الحاق سازمان قضایی ارتش به دادگستری جمهوری اسلامی ایران مصوب 1360.08.10. ‌قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و پنج تبصره در جلسه روز یکشنبه دهم آبان ماه یک هزار و سیصد و شصت مجلس شورای اسلامی تصویب و به‌ تأیید شورای نگهبان رسیده است. در آن زمان رئیس مجلس شورای اسلامی ، اکبر هاشمی بود. ‌متن ماده واحده بدین شرح است:« ماده واحده - در اجرای اصل یکصد و هفتاد و دوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران از تاریخ تصویب این قانون سازمان قضایی ارتش جمهوری‌اسلامی و کلیه دادسراها و دادگاههای نظامی مستقر در سراسر کشور از ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران جدا و به وزارت دادگستری ملحق‌می‌گردد.....» و بعداً تبصره های 6 و7 و 8 و 9 به موجب ‌قانون راجع به الحاق چهار تبصره به ماده واحده قانون الحاق سازمانهای قضایی ارتش به وزارت دادگستری مصوب 1361.04.01 به ماده واحده افزوده شد. و سپس تبصره های 3 و4 و7 به موجب ‌قانون اصلاح قانون دادرسی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران مصوب 1364.2.22 و ماده واحده الحاق سازمان‌قضایی ارتش به دادگستری مصوب 1360.8.1 و 1361.4.1 مصوب 1368.10.26 اصلاح گردید.[27]
10-      ‌قانون اصلاح موادی از قانون آیین دادرسی کیفری مصوب 1361.06.06. ‌قانون فوق مشتمل بر اصلاح سی ماده و پنج تبصره طبق اصل هشتاد و پنجم قانون اساسی در جلسه روز شنبه ششم شهریور ماه یک هزار و سیصد و‌شصت و یک به تصویب کمیسیون امور قضایی مجلس شورای اسلامی رسیده و شورای محترم نگهبان آن را تأیید نموده و برای مدت پنج سال از‌تاریخ تصویب به صورت آزمایشی قابل اجرا بود. در آن زمان رئیس مجلس شورای اسلامی ، اکبر هاشمی بود. به موجب قانون فوق مواد 192 تا 198 و 202 تا 205 و 215 تا 217 و 219 و 224 و 260 و 284 و 285 و 287 تا 290 قوانین موقتی محاکمات جزایی اصلاح گردید . و سپس به موجب ‌قانون الحاق یک تبصره به ماده یک و اصلاح ماده 6 قانون اصلاح موادی از قانون آئین دادرسی کیفری (‌بخش مواد مورد‌ لزوم در تشکیل شعب دیوان عالی کشور مصوب 1361.06.06) مصوب 1364.03.26 یک تبصره الحاقی به ماده یک افزوده شد و ماده 6 قانون مزبور اصلاح گردید.
« علیرغم امتیازاتی که لایحه قانونی تشکیل دادگاههای عمومی 1358 مصوب شورای انقلاب در بر داشت ، در اوایل سال 1361 شورای عالی قضایی برای منطبق کردن قوانین دادرسی با مقررات شرعی و اصلاح قانون آیین دادرسی کیفری ، لایحه ای مشتمل بر 318 ماده را برای تصویب تقدیم مجلس شورای اسلامی کرد. مجلس به علت تراکم کار و اینکه لایحه نیازمند کار و مداقه زیادی بود ، از عهده تصویب فوری آن برنیامد تا اینکه شورای عالی قضایی ناگزیر حدود 30 ماده و اندی تبصره از آن را تحت عنوان قانون اصلاح موادی از قانون آیین دادرسی کیفری در دو بخش که یک بخش آن به صلاحیتها و بخش دیگرش به تشکیل شعب دیوان عالی مربوط می شد ، انتخاب و در مرداد ماه 1361 تصویب فوری آن را از مجلس تقاضا کرد و کمیسیون قضایی مجلس نیز به استناد اصل 185 قانون اساسی مواد منتخب را در 1361.06.06 تصویب کرد تا به صورت آزمایشی برای مدت پنج سال به اجرا درآید. به استناد این قانون تقسیم بندی سه گانه جرایم به خلاف ، جنحه و جنایت از بین رفت و تقسیم بندی چهارگانه جرایم (حدود ، قصاص ، دیات و تعزیرات ) طبق ضوابط شرعی جایگزین آن شد ، شعب دیوان کشور و محاکم قبلی منحل گردید و براساس قانون جدید ، شعب دیوان کشور و دادگاههای کیفری یک و دو تشکیل شد ، احکام دادگاهها جز در موارد سه گانه مندرج در ماده 284 یک درجه ای و قطعی اعلام شد و رئیس دادگستری هر شهرستان بر دادسراهای عمومی محل نیز نظارت و ریاست اداری یافت ، نظام تعدد قاضی که در سال 1358 به موجب مصوبه شورای عالی انقلاب در برخی از دادگاهها به وجود آمده بود ، منسوخ شد و نظام وحدت قاضی جای آن را گرفت ، برای نخستین بار در حقوق موضوعه ایران مراجعه مستقیم شاکی به دادگاه در همه مسائل کیفری و در کنار امکان مراجعه به دادسرا و طرح شکایت پذیرفته شد ( ماده 219) ، این حق برای دادگاهها ایجاد شد که در صورت لزوم بدون محاکمه و بازپرسی شروع به رسیدگی کنند (ماده 224) و نیز برای دادگاههای کیفری یک به موجب ماده 195 قانون ، یک نفر مشاور در نظر گرفته شد و رئیس یا عضو علی البدل دادگاه مذکور مکلف شد که قبل از انشای رأی ، نظر مشاور را اخذ کند ، اما استفاده از نظر مشورتی مشاور در دادگاههای کیفری دو اختیاری و به صلاحدید رئیس دادگاه واگذار شد. و به گونه ای که ملاحظه می گردد ، قانونگذار بدون حذف نظام مختلط و با حفظ دادسرا ، مقدمات اجرای نظام رسیدگی اتهامی اسلامی را که ویژگی مهم آن مراجعه مستقیم به قاضی و طرح شکایت نزد اوست ، فراهم کرده بود.»[28]  
11-      ‌قانون حدود صلاحیت دادسراها و دادگاههای انقلاب مصوب 1362.02.11. ‌قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و یک تبصره در جلسه روز یکشنبه یازدهم اردیبهشت ماه یک هزار و سیصد و شصت و دو با حضور شورای محترم‌ نگهبان به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید. در آن زمان رئیس مجلس شورای اسلامی ، اکبر هاشمی بود. ‌ماده واحده مقرر می نمود:« دادسراها و دادگاههای انقلاب بخشی از دادگستری جمهوری اسلامی ایران است و زیر نظر شورای عالی قضایی اداره می‌شوند و‌صلاحیت آن عبارت است از رسیدگی به : 1 - کلیه جرائم علیه امنیت خارجی و داخلی و محاربه یا افساد فی‌الارض. 2 - سوء قصد به مقامات سیاسی. 3 - کلیه جرائم مربوط به مواد مخدر و قاچاق. 4 - قتل و کشتار و حبس و شکنجه به منظور تحکیم رژیم پهلوی و سرکوب مبارزات مردم ایران به آمریت و مباشرت. 5 - غارت بیت‌المال. 6 - گرانفروشی و احتکار ارزاق عمومی. ‌تبصره: قوانین و مقرراتی که با این قانون مخالف باشد از تاریخ لازم‌الاجرا شدن این قانون ملغی است.»
12-      لایحه اصلاح قوانین آیین دادرسی کیفری و اصلاحات و ملحقات آن مصوب جلسه 662 شورای عالی قضایی مورخ 1363.11.25 . در خصوص قانون فوق بنا به اینکه انتشار آن از سوی ناشران ممنوع بوده است لذا اطلاعات دقیقی وجود ندارد. « در این لایحه که در 1363.11.30 به وزیر دادگستری وقت برای تقدیم به قوه مقننه تسلیم شد ، ضمن حفظ چهارچوب قانون آیین دادرسی کیفری و قانون اصلاح موادی از قانون آیین دادرسی کیفری مصوب 1361.06.06 سعی شد از طریق حذف برخی کلمات یا عبارات (بندهای 2 و 3 ماده 9 قانون آیین دادرسی کیفری در مورد خسارت معنوی و عدم النفع ) یا حذف برخی مواد : ( ماده 40 مکرر قانون آیین دادرسی کیفری درباره تعلیق تعقیب ) یا جایگزین کردن برخی کلمات و عبارات : ( کیفری 2 به جای دادگاه جنحه و شهرستان ، و جرم به جای جنحه و جنایت ، و غیرقابل تجدیدنظر به جای غیرقابل استیناف ) ، هم گامی در جهت انطباق قانون آیین دادرسی با سایر قوانین و موازین شرعی برداشته شود و هم برخی معضلات عملی مرتفع گردد. افزودن برخی مواد جدید نیز هماهنگ با همین سیاست بود. این لایحه که قرار بود مدت پنج سال به طور آزمایشی به اجرا گذاشته شود و انتشار متن آن از سوی ناشران خصوصی در مدت مذکور موجب تعقیب کیفری اعلام شده بود ، به تصویب کمیسیون قضایی مجلس هم رسید ، اما شورای نگهبان ایراداتی بر آن وارد کرد ( از قبیل ضرورت جلب و بازداشت متهم و نیز استنطاق از متهم از سوی من بیده الحکم که قضات دادسرا فاقد این وصف تلقی شدند) و در نتیجه مقرر شد طرحی کلی که گویای ویژگیهای دادرسی اسلامی باشد تهیه شود که ظاهراً لایحه دادگاههای عام را می توان نتیجه این تصمیم دانست.»[29]  
13-      قانون دادرسی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران مصوب 1364.02.22. ‌قانون فوق مشتمل بر دوازده ماده و هشت تبصره در جلسه روز یکشنبه بیست و دوم اردیبهشت ماه یک هزار و سیصد و شصت و چهار مجلس شورای‌اسلامی تصویب و در تاریخ 1364.02.25 به تأیید شورای نگهبان رسیده است. در آن زمان رییس مجلس شورای اسلامی ، اکبر هاشمی بود. و مواد 3 و 6 و 8 تا 10 آن به موجب ‌قانون اصلاح قانون دادرسی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران مصوب 1364.2.22 و ماده واحده الحاق سازمان‌قضایی ارتش به دادگستری مصوب 1360.08.01 و 1361.04.01 مصوب 1368.10.26 اصلاح گردید. ‌ماده 1 قانون فوق بیان نموده:« رسیدگی به جرائم مربوط به وظایف خاص نظامی و انتظامی اعضاء نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران " ‌ارتش، سپاه ، ژاندارمری، ‌شهربانی ، پلیس قضایی ، کمیته‌های انقلاب اسلامی و هر نیروی مسلح قانونی دیگر" بر طبق مواد این قانون در صلاحیت دادگاههای خاص نظامی است. تبصره 1 - منظور از جرائم مربوط به وظایف خاص نظامی و انتظامی بزه‌هایی است که اعضای نیروهای مسلح در ارتباط با وظایف و مسئولیتهای ‌نظامی و انتظامی که طبق قانون و مقررات به عهده آنان است مرتکب گردند. تبصره 2 - جرائمی که در مقام ضابط دادگستری مرتکب شده باشند در محاکم عمومی رسیدگی می‌شود. ماده 2 - دادگاههای نظامی به دادگاههای نظامی یک و دادگاههای نظامی دو تقسیم می‌شوند.» در سال 1371.05.18 نیز قانون مجازات جرایم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران تصویب گردید و در نهایت در سال 1382.10.09 قانون مجازات جرایم نیروهای مسلح در یکصد و سی و هفت ماده و پنجاه و یک تبصره تصویب و کلیه قوانین سابق نسخ گردید. ‌ماده 137 آن مقرر نموده:« با تصویب این قانون، قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح  مصوب1371.5.18 کمیسیون امور قضایی و حقوقی مجلس شورای اسلامی که در تاریخ1376.8.11 تمدید شده است و قانون دادرسی و کیفر ارتش مصوب 1318.10.4‌ و ‌کلیه قوانین مغایر با این قانون ملغی می‌باشد.»
14-      ‌قانون تشکیل دادگاههای سیار مصوب 1366.06.01. ‌قانون فوق مشتمل بر هیجده ماده و یک تبصره در جلسه روز یکشنبه یکم شهریور ماه یک هزار و سیصد و شصت و شش مجلس شورای اسلامی ‌تصویب و در تاریخ 1366.06.10 به تأیید شورای نگهبان رسیده است. در آن زمان رییس مجلس شورای اسلامی ، اکبر هاشمی بود. ماده 18 قانون فوق بیان نموده « از تاریخ تصویب این قانون، قانون تشکیل دادگاههای سیار مورخ 1337.11.23 لغو می‌شود.»
15-      قانون تعیین موارد تجدید نظر احکام دادگاهها و نحوه رسیدگی آنها مصوب 1367.07.1. ‌قانون فوق مشتمل بر دوازده ماده و یک تبصره در جلسه علنی روز پنجشنبه مورخ چهاردهم مهر ماه یک هزار و سیصد و شصت و هفت مجلس‌شورای اسلامی تصویب و در تاریخ 1367.07.26 به تأیید شورای نگهبان رسیده است. در آن زمان رئیس مجلس شورای اسلامی ، اکبر هاشمی بود. و قانون فوق بعداً به موجب قانون تجدیدنظر آراء دادگاهها مصوب 1372.05.16 نسخ گردید.
قانون 1361 احکام دادگاههای بدوی را فقط در سه مورد به شرح مندرج در ماده 284 قابل تجدیدنظر دانسته و در سایر موارد آنها را قطعی اعلام کرده بود. به منظور هماهنگی و حل مشکلات عملی شورای عالی قضایی در جلسه 421 مورخه1362.05.30 دستورالعمل اجرایی مواد 284 و 284 مکرر را صادر کرد که اولاً دادرسان را پس از فراغ از رسیدگی جز در مورد سهو قلم و امثال آن از هر گونه دخل و تصرف در احکام صادره ممنوع شدند و در صورت متوجه شدن اشتباه مراتب باید به اطلاع دیوان عالی کشور اعلام شود و ثانیاً به استناد بند 2 دستورالعمل ، دادستانها و دادیاران اجرای احکام مکلف گردیدند در صورت دیدن چنین احکامی ، به اطلاع قاضی صادر کننده حکم برسانند و در صورت عدم تنبه و بقای نامبرده به اشتباه خود ، مراتب باید به اطلاع دادستان کل برسد. با اینهمه در عمل معایب یک درجه ای بودن رسیدگی روز به روز بیشتر آشکار شد زیرا از یک سو برخی از قضات به دلایل مختلف ، در مواردی که به اشتباه خود پی می برند از پذیرش آن امتناع می کردند و از سوی دیگر دادستانها و دادیاران نیز به دلایل مختلف همیشه نمی توانستند وظیفه مقرر در دستورالعمل مذکور را به انجام برسانند. در مواردی هم که دادیاران اجرای احکام به غیرقانونی بودن احکام قطعی اعتقاد داشتند ، در صورت هم رأی نبودن دادستانها با آنان ، به حکم سلسله مراتب دادسرا ، اقدامی به عمل نمی آمد. با توجه به مشکلات عملی و ضرورت پذیرش تجدیدنظر نسبت به احکام دادگاههای کیفری ، همانگونه که قبلاً نسبت به احکام دادگاههای مدنی خاص پذیرفته شده بود ، قانونگذار پذیرفت که قانون فوق را به تصویب برساند و با تصویب آن محکوم علیه نیز در زمره کسانی قرار گرفت که بتواند به احکام دادگاههای بدوی اعتراض کند. و در ماده 7 آن موارد سه گانه تجدیدنظر شرعی ، به شرح مندرج در ماده 284 سابق ، ابقا گردید. و همچنین برای محکوم علیه ، وکیل و یا قائم مقام قانونی او ، حق تقاضای تجدیدنظر ، حتی برای بار دوم در مواد 6 و 12 در نظر گرفته شد و نیز برای دادستان و دادیار تنظیم کننده کیفرخواست و دادیار مجری حکم با موافقت دادستان ، حق درخواست تجدیدنظر ملحوظ شد. قانون فوق را باید گامی مهم در جهت رعایت حقوق محکوم علیهم و پیشگیری از اشتباهات قضایی تلقی کرد.[30]
16-      قانون تشکیل دادگاههای کیفری 1 و 2 و شعب دیوان عالی کشور مصوب 1368.04.2. ‌قانون فوق مشتمل بر چهل و سه ماده و بیست و شش تبصره که طبق اصل 85 قانون اساسی در جلسه مورخ 1368.04.20 کمیسیون امور قضایی و‌حقوقی تصویب و در جلسه علنی روز چهارشنبه سی و یکم خرداد ماه یک هزار و سیصد و شصت و هشت مجلس شورای اسلامی با 5 سال مدت‌اجرای آزمایشی آن موافقت و در تاریخ 1368.04.29 به تأیید شورای نگهبان رسیده است. در آن زمان رئیس مجلس شورای اسلامی ، اکبر هاشمی بود. و ‌ماده 43 آن بیان نموده « کلیه قوانین و مقررات مغایر با این قانون از تاریخ لازم‌الاجرا شدن این قانون لغو می‌گردد.» و ماده 35 آن برای دادستان کل کشور و رئسی دیوان عالی کشور حق تجدیدنظر در نظر گرفته بود که بعداً به موجب قانون تجدیدنظر آراء دادگاهها مصوب 1372.05.16 نسخ گردید.
هدف از تصویب این قانون که به طور آزایشی به مدت پنج سال به اجرا گذاشته شد ، رفع نارساییهای قانون اصلاح موادی از قانون آیین دادرسی کیفری مصوب 1361.06.06 بود. نکات مهم این قانون عبارتند از: 1- طبق ماده 3 این قانون دادگاههای کیفری اعم از یک یا دو  از یک قاضی یا عضو علی البدل تشکیل می گردید و بدین ترتیب قسمتی از ماده 195 قانون مصوب 1361 که یک نفر مشاور را نیز پیش بینی کرده بود ملغی شد و استفاده از مشاور اختیاری و به دست رئیس یا عضو علی البدل و درخواست از رئیس دادگستری سپرده شد که باید در دادگاه حضور یافته و پس از مطالعه دقیق پرونده و حداکثر ظرف پنج روز پس از خاتمه رسیدگی نظر مشورتی خود را به دادگاه ارائه می داد و حتی اگر قاضی دادگاه مجتهد بود می توانست رأساً و بدون نظر مشاور اتخاذ تصمیم کند.2- صلاحیت ذاتی دادگاه کیفری یک تغییر کرد.3- در نقاطی که تشکیل دو شعبه حقوقی و کیفری ممکن نبود ، با توجه به مواد 9 و 10 یک شعبه به کلیع دعاوی رسیدگی می کرد و در صورت فقدان دادسرا در محل ، وظایفش را رئیس علی البدل یا عضو علی البدل انجام می داد. 4- طبق ماده 21 شورای عالی قضایی اختیار یافته بود که قضات واجد شرایط را به مدت معین در دادگاههای سیار برای حل معضلات قضایی به نقاط مورد نظر مأمور کند. 5- طبق تبصره ماده 16 دادگاههای کیفری مکلف شده بودند که در صورت اصدار حکم برائت یا قرار موقوفی تعقیب ، به دعوای ضرر و زیان طرح شده از سوی مدعی خصوصی نیز رسیدگی کنند. 6- طبق ماده 22 امکان مراجعه مستقیم شاکی به دادگاههای کیفری به پیروی از ماده 219 قانون 1361 پیش بینی گردید.7- دادگاههای کیفری اعم از یک و دو مکلف به انشای رأی گردیدند و ارسال به دیوان عالی کشور قبل از صدور رأی ملغی گردید. 8- در مواردی که قاضی دادگاه مجتهد جامع الشرایط و فتوای فقهی او مخالف با قوانین مدون بود ، به تجویز تبصره ماده 29 رسیدگی به پرونده به قاضی دیگری محول می شد. 9- طبق ماده 34 در صورت صدور حکم برائت متهم و وجود جهات تجدیدنظر به شرح قانون مصوب 1367.07.14 ، علاوه بر محکوم علیه برای شاکی یا مدعی خصوصی نیز حق تجدیدنظر منظور شده بود.[31]
17-      ‌قانون تجدید نظر آراء دادگاه‌ها مصوب 1372.05.16 . ‌قانون فوق مشتمل بر هجده ماده و ده تبصره در جلسه روز یک شنبه هفدهم مرداد ماه یک هزار و سیصد و هفتاد و دو مجلس شورای اسلامی تصویب ‌و در تاریخ 1372.05.24 به تأیید شورای نگهبان رسیده است. در آن زمان رئیس مجلس شورای اسلامی ، علی‌اکبر ناطق نوری بود. و ‌ماده 18 آن بیان نموده « قانون تعیین موارد تجدید نظر احکام دادگاه‌ها و نحوه رسیدگی آنها مصوب 1367.07.14 و ماده 35 قانون تشکیل دادگاه‌های کیفری یک‌و دو و شعب دیوان عالی کشور مصوب 1368.04.20 و تفسیر قانونی آن مصوب 1370.09.13 و کلیه قوانین و مقررات مغایر با این قانون لغو می‌شود.» و بعداً ماده 17 آن به موجب ‌قانون اصلاح ماده 17 قانون تجدید نظر آراء دادگاه‌ها مصوب 1372.5.17 مجلس شورای اسلامی مصوب 1373.03.01 اصلاح گردید.
در خصوص قانون فوق نکات زیر قابل توجه است: 1- مهمترین ابتکار این قانون پیش بینی مهلتهای معین برای ارائه درخواست تجدیدنظر بود. به استناد ماده 12 مهلت درخواست تجدیدنظر برای اشخاص سکنه ایران 20 روز و برای کسانی که خارج از کشور باشند 2 ماه از تاریخ ابلاغ رأی بود. 2- برای جلوگیری از تراکم کار دادگاهها کلیه احکام قابل تجدیدنظر نبودند.به موجب بند 2 ماده 9 فقط احکام اعدام ، حدود ، قصاص نفس و اطراف ، دیه بیش از خمس دیه کامل ، ضبط و مصادره اموال و نیز مواردی که حداکثر مجازات قانونی جرم بیش از 6 ماه حبس یا شلاق یا بیش از یک میلیون ریال جزای نقدی باشد قابل تجدیدنظر بوده ، سایر احکام قطعی تلقی شده و برای محکوم علیه حق تقاضای تجدیدنظر منظور نشده بود. 3- قانونگذار در ماده 8 این قانون ، کلیه آرای دادگاهها را در مواردی که قاضی صادرکننده دادنامه ، متوجه اشتباه رأی خود شود و یا قاضی دیگری پی به اشتباه او ببرد و یا جایی که ثابت شود قاضی صادرکننده رأی صلاحیت انشای حکم را نداشته ، قابل تجدیدنظر دانسته بود. بدین ترتیب موارد سه گانه تجدیدنظر که در ماده 284 سابق محدود به آرای مهم دادگاهها شده بود ، به کلیه آرا تسری پیدا کرد. بعلاوه مهلتهای مندرج در ماده 12 نسبت به موارد مندرج در ماده 8 قابل اعمال نبود. 4- طبق تبصره 1 ماده 13 دادگاهها مکلف گردیدند در ذیل آرای خود قابل تجدیدنظر بودن یا نبودن رأی و مرجع تجدیدنظر را معین کنند. 5- تکلیف قرارهای صادره از سوی دادگاهها و نحوه اقدام پس از نقض یا تأیید آن مشخص گردیده بود. 6- طبق ماده 17 اختیارات دادستان کل و رئیس دیوان عالی کشور به شرح مندرج در ماده 35 قانون تشکیل دادگاههای کیفری 1 و2 به دادستان کل  اختصاص یافته و برای این اقدام دادستان کل نیز مهلت یک ماهه از تاریخ ابلاغ حکم و به شرط تقاضای محکوم علیه در نظر گرفته شده بود.[32]
18-      ‌قانون تشکیل دادگاه‌های عمومی و انقلاب مصوب 1373.04.15 . ‌قانون فوق مشتمل بر سی و هشت ماده و بیست و یک تبصره در جلسه روز چهارشنبه پانزدهم تیر ماه یک هزار و سیصد و هفتاد و سه مجلس شورای‌اسلامی تصویب و در تاریخ 1373.4.22 به تأیید شورای نگهبان رسیده است. در آن زمان رئیس مجلس شورای اسلامی ، علی‌اکبر ناطق نوری بود. و ‌ماده 1 آن بیان نموده « به منظور رسیدگی و حل و فصل کلیه دعاوی و مراجعه مستقیم به قاضی و ایجاد مرجع قضایی واحد، دادگاه‌هایی با صلاحیت عام به شرح‌ مواد آتیه تشکیل می‌شوند.» که وجه مشخصه آن حذف دادسرا از سیستم کیفری رسیدگی بود. و ماده 38 آن بیان نموده « از تاریخ تشکیل دادگاه عمومی و انقلاب در هر حوزه قضایی کلیه قوانین و مقررات مغایر با آن در همان حوزه لغو می‌گردد.» اگرچه به موجب قانون فوق دادسرا فقط در دادگاههای عمومی و انقلاب حذف گردید ولی در دادگاههای نظامی و دادگاه ویژه روحانیت هنوز قانون سابق مجری است. بعداً نیز 18 و 19 و 21 و 23 و31 آن به موجب ‌قانون آئین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب (‌در امور مدنی) مصوب 1379.01.29 نسخ گردید. و سپس موادی از آن به موجب ‌قانون اصلاح قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب 1381.07.28 نسخ و اصلاح گردید که این قانون اخیرالذکر به قانون احیاء دادسرا مشهور است.
قانون فوق بیشتر با هدف اسلامی کردن نظام دادرسی و مراجعه مستقیم به قاضی و کم کردن طول دادرسی به تصویب رسید که اعتراض بسیاری از حقوقدانان و استادان دانشگاه را به همراه داشت. ومواد 1 تا 15 ناظر به سازمان قضایی و تغییرات سیستم کیفری است و مواد 16 تا 38 که عمده مواد آن را تشکیل می دهد ، در خصوص تجدیدنظرخواهی است که همان قانون تجدیدنظر آرای دادگاهها مصوب 1372 می باشد و در خصوص رسیدگی در دادگاهها نیز به قانون آیین دادرسی کیفری ارجاع شده است. مهمترین ویژگیهای این قانون عبارتند از : 1- منحل شدن دادگاههای کیفری یک و دو و جایگزین شدن دادگاههای عمومی 2- حذف دادسرای عمومی و انقلاب و دادن کلیه اختیارات دادستان به رئیس دادگستری شهرستان و استان 3- ابقا قانون سابق در حیطه دادگاههای نظامی و دادگاه ویژه روحانیت 4- یکی شدن مرحله تعقیب و تحقیق و رسیدگی در دادگاههای عمومی 5- تعیین صلاحیت دادگاه باتوجه به صلاحیت قاضی و حدود صلاحیت قاضی که به وسیله رئیس قوه قضائیه به او اعطاء می شود. 6- احیای دادگاههای استان به منظور تجدیدنظر در احکام دادگاههای عمومی 7- قطعی بودن احکام در مرحله بدوی مگر در پنج گروه همانند قانون تجدیدنظر آرای دادگاهها 8- تغییر صلاحیت دادگاههای انقلاب به شرح ماده 5 قانون 9- روشن شدن تکلیف قرارها 10- پیش بینی تجدیدنظر از طریق دادستان کل کشور در صورتی که رأی مخالف بین شرع یا قانون باشد علاوه بر تجدیدنظرخواهی از طریق ماده 18.[33]
19-      ‌قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب مصوب 1378.06.28 مجلس و مصوب 1378.06.31 شورای نگهبان . این قانون مشتمل بر سیصدو هشت ماده است. و ‌ماده 308 آن بیان نموده « از تاریخ لازم‌الاجراء شدن این قانون دادگاه‌های عمومی و انقلاب فقط براساس این قانون عمل نموده و قانون آیین دادرسی کیفری‌ مصوب سال 1290 و اصلاحات بعدی آن و همچنین کلیه قوانین و مقررات مغایر با این قانون نسبت به دادگاه‌های عمومی و انقلاب لغو می‌گردد.» و بعداً مواد 235 و 268 و 326 و 411 و 412 به موجب ‌قانون اصلاح قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب 1381.07.28 نسخ گردید و همچنین ماده 128 آن به موجب ‌قانون اصلاح ماده (128) قانون آئین ‌دادرسی‌ دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب 1378.6.28 ابقاء گردید و سپس تبصره های ماده 188 به موجب قانون اصلاح تبصره(1) ‌ماده (188) ‌قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امورکیفری مصوب 1378 و الحاق سه تبصره به آن مصوب 1385.03.24 اصلاح و الحاق گردید. و چون اجرای این قانون به صورت آزمایشی بود ، پس از اتمام مهلت آن در سالهای متمادی تمدید گردید تا قانون جدید به تصویب برسد.
تصویب قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مشکلات بسیاری را به وجود آورد که بخشی از آن ناشی از عدم پیش بینی وظایف قاضی تحقیق بود که آیین نامه شرح وظایف قضات تحقیق در 16 ماده در تاریخ 1374.03.08 بدین منظور تصویب گردید ولی باز هم مشکلات وجود داشت که نهایتاً قانون مذکور تصویب گردید. در مورد سیر تصویب آن دکتر آشوری بیان نموده که .... « وزارت دادگستری لایحه ای مشتمل بر 158 ماده با عنوان لایحه آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری تنظیم و برای تصویب به مجلس شورای اسلامی ارائه داد. این لایحه که با دیدی سطحی به اساسی ترین مسائل آیین دادرسی کیفری نگریسته بود واکنش شدید دانشگاهیان ، قضات و وکلای دادگستری را به دنبال داشت.در واقع پرسشی را که دست اندرکاران مسائل قضایی مطرح می کردند این بود که چگونه می توان امر مهم و برخوردار از ظرافتهای خاص یعنی دادرسی کیفری که حدود یک قرن پیش بیش از 500 ماده به آن اختصاص داشت و مواد تکمیلی دیگری نیز متعاقباً به آن افزوده شده بود را با مقرراتی بالغ بر یک سوم تعداد مواد آن روزگار و آن هم در دنیایی که الزامات ناظر به حقوق بشر هر روز نوآوریهای خاصی را در ارتباط با آیین دادرسی کیفری طلب می کند ، سامان داد....» این لایحه سرانجام از 158 ماده به 308 ماده افزایش یافت.[34]
20-      ‌قانون اصلاح قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب 1381.07.28 . ‌قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علنی روز یکشنبه مورخ بیست و هشتم‌ مهر ماه یک هزار و سیصد و هشتاد و یک مجلس شورای اسلامی تصویب و در تاریخ 1381.8.12 به تأیید شورای نگهبان رسیده است. در آن زمان رئیس مجلس شورای اسلامی ، مهدی کروبی بود. بند 15 آن بیان نموده « ماده ذیل به عنوان ماده (39) الحاق می‌گردد: ماده 39 - از تاریخ لازم‌الاجرا شدن این قانون، مواد (235) و (268) قانون ‌آئین ‌دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری مصوب 1378.6.28 کمیسیون‌قضائی و حقوقی مجلس شورای اسلامی و مواد (326) ، (411) و (412) قانون ‌آئین‌ دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب 1379.1.21 نسخ‌ می‌گردد. همچنین از تاریخ اجرای این قانون در هر حوزه قضائی کلیه قوانین و مقررات‌ مغایر با این قانون در آن قسمت که مغایرت دارد در همان حوزه ملغی می‌شود.» و موجب اصلاح تبصره 1 ماده 14 و تبصره مواد 12 و 13 و تبصره های 2 و 3 ماده 3 و ماده 10 و 12 و ماده 22 و تبصره های آن و ماده 38 و مواد 3 و 4 و 8 و مواد 14 و 15 و الحاقیه به مواد 26 و 13 و 18 و 21 و 39 و 20 و نسخ تبصره ماده 20 ‌قانون تشکیل دادگاه‌های عمومی و انقلاب مصوب  1373.04.15 گردید و همچنین مواد 235 و 268 و 326 و 411 و 412 ‌به موجب قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب مصوب 1378.06.28 نسخ گردید و بعداً ماده 18 آن نیز به موجب قانون اصلاح ماده (18) اصلاحی قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب 1385.10.24 نسخ گردید.
قانون مذکور که به قانون احیای دادسرا هم مشهور است موجب احیای دادسرا و نظام رسیدگی مختلط گردید و کلیه اختیارات دادسرا و دادستان نیز به آنها عودت گردید که در ماده 3 آن بیان گردیده است و تحقیقات مقدماتی کلیه جرایم طبق بند و ماده 3 به بازپرس داده شد و در جرایمی که در صلاحیت دادگاه استان نیست ، انجام تحقیقات مقدماتی به وسیله دادستان و دادیاران  پیش بینی گردید. و برخی از ویژگیهای این قانون عبارتند از : 1- به وجود آوردن مرحله تحقیقات مقدماتی و احیای دادسرا 2- پیش بینی دادگاه کیفری استان و موارد صلاحیت آن که معادل دادگاه کیفری یک است. 3- خارج کردن دادستان از زمره ظابطان دادگستری و دادن ریاست ظابطان به دادستان 4- پیش بینی حضور دادستان در جلسات رسیدگی 5- ادغام شدن مقام تعقیب و تحقیق و رسیدگی در دادگاههای بخش 6- ایجاد شعب تشخیص دیوان عالی کشور 7- تخصصی کردن مراجع رسیدگی.
21-      قانون احترام به آزادیهای مشروع و حفظ حقوق شهروندی مصوب 1382.02.15 . ‌قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علنی روز سه ‌شنبه مورخ پانزدهم‌ اردیبهشت ماه یک هزار و سیصد و هشتاد و سه مجلس شورای اسلامی تصویب و در تاریخ 1383.2.16 به تأیید شورای نگهبان رسیده است . که صدر ماده واحده بیان نموده « از تاریخ تصویب این قانون ، کلیه محاکم عمومی، انقلاب ونظامی ‌دادسراها و ضابطان قوه قضائیه مکلفند در انجام وظایف قانونی خویش موارد ذیل را به‌ دقت رعایت و اجراء کنند. متخلفین به مجازات مندرج در قوانین موضوعه محکوم‌خواهند شد.»
22-      قانون اصلاح ماده (18) اصلاحی قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب 1381.07.27 مصوب 1385.10.24 . قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علنی روز یکشنبه مورخ بیست و چهارم دی‌ ماه یکهزار و سیصد و هشتاد و پنج مجلس شورای اسلامی‌ تصویب و در تاریخ 4/11/1385 به تأیید شورای محترم نگهبان رسید. در آن زمان رئیس مجلس شورای اسلامی ، غلامعلی حدادعادل بود. و تبصره 6 آن بیان نموده « از تاریخ تصویب این قانون ماده(2) قانون وظایف و اختیارات رئیس قوه‌قضائیه مصوب 8/12/1378 و سایر قوانین مغایر لغو می‌شود.»
هم اکنون نیز لایحه آیین دادرسی کیفری در کمیسیون تخصصی مجلس در حال طی مراحل پایانی خود و رفع ایرادات شورای نگهبان می باشد.این لایحه 700 ماده می باشد و کلیه قوانین و مقررات سابق را ملغی اعلام نموده است. این لایحه که عملاً بار علمی و عملی زیادی ندارد ، تغییرات آن چنانی ایجاد نخواهد کرد و در واقع جمع قانون اصول محاکمات جزایی و قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب می باشد و نوآوریهای آن خیلی کم است لذا قانونگذار حرکت رو به جلو با نگاه به گذشته داشته و روشهای پیشرفته و امروزی را در نظر نگرفته است.
 
    
نتیجه گیری و اظهارنظر
 
پس از انقلاب با شتابزدگی فراوان و بدون کارشناسی قوانین مختلفی تصویب و نهادهایی حذف شد که در آغاز با انحلال برخی مراجع و سپس اصلاح قوانین سابق مثل اصلاح قانون آیین دادرسی کیفری در سال 1361 همراه بود و سپس اصلاح ریشه ای که عمدتاً به دلیل عدم کارشناسی مناسب و عدم استفاده از افراد مجرب و کارشناس در زمینه تصویب قوانین ، قوانینی تصویب گردید که نهادها وآموزه ها و تجارب قبلی را از بین برد و مشکلات عدیده ای را به وجود آورد که خود تصویب کنندگان چنین قوانینی بعداً با تغییر جبهه ، دست به اصلاح قوانین و بازگشت به قوانین سابق گرفتند و به اصطلاح با نظام دادرسی امروزی و به روز آشتی کردند! به نظر می رسد آنچه باید در زمینه قوانین مصوب قبل از انقلاب باید مورد توجه قرار می گرفت ، اصول حقوقی است نه تصویب کنندگان آن ، طوریکه عملاً بازگشت به قوانین سابق در قانون مجازات اسلامی 1390 و لایحه آیین دادرسی کیفری و قانون احیای دادسرا مشهود است. و همچنین نظم و شکل قانون نویسی در قوانین قبل از انقلاب به وضوح بیان کننده بسیاری از حقایق است که در قوانین کنونی و با تناقضات قانونی که بعضاً در درون یک قانون مصوب وجود دارد ، به اثبات می رسد که نمونه آن ماده 49 و 113 قانون مجازات اسلامی و بسیاری از مواد این قانون است. و همچنین در قانون آیین دادرسی کیفری در مبحث صدور قرار بازداشت که در قانون فعلی در مواد 32 و 35 ناهماهنگی و ایراد در قانون نویسی وجود دارد ، در لایحه آیین دارسی کیفری جدید به تبعیت از قانون فرانسه مرتفع گردیده است ولی متأسفانه این قانون نیز بیشتر جمع قانون اصول محاکمات جزایی و قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب می باشد و نوآوریهای آن خیلی کم است.
در یک کلام دیواری که بنا شده و برای بنای آن زحمات فراوان کشیده شده بود و عمدتاً به وسیله کارشناسان حقوقی بنا شده بود ، باید ترمیم و اصلاح می گردید نه اینکه تیشه به ریشه این دیوار زده و مجدداً بنا می شد و تنها صورت مسأله حذف می شد و آزمایش می گردید تا شاید جواب بدهد و طی این مدت حقوق مردمی که از بانیان انقلاب بودند ضایع می گردید! چون هر چه باشد بعضی از این سیستمها و نظامها آزمایش پس داده اند و در این مورد باید از تجربیات کشورهای دیگر استفاده می کردیم ، طوریکه دادسرا که از فرانسه به وجود آمده تغییرات فراوانی کرده است در حالیکه کشور ما با الگوبرداری از سیستم خیلی قدیمی فرانسه در زمینه دادسرا به کار خود ادامه می دهد. و اینکه سیستم کیفری در هر کشوری به نوع نظام حاکمیتی بستگی دارد صحیح است ولی نباید فراموش کرد که اصول حقوقی و کیفری تقریباً یکسان می باشد و این موارد شاید تجربه ای باشد برای نسلهای آینده که آزموده را آزمودن خطاست.
 
   
منابع و مآخذ
1-      آخوندی ، محمود ؛ آیین دادرسی کیفری ؛ جلد اول ، انتشارات سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، چاپ دوازدهم ، پاییز 1385
2-      آخوندی ، محمود ؛ آیین دادرسی کیفری ؛ جلد چهارم ، انتشارات مجد ، چاپ اول، 1384
3-      آخوندی ، محمود ؛ آیین دادرسی کیفری ؛ جلد ششم ، انتشارات سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، چاپ اول ، پاییز 1387
4-      آشوری ، محمد ؛ آیین دادرسی کیفری ؛ جلد اول ، انتشارات سمت ، چاپ دهم ، زمستان 1384
5-      حافظ نیا ، محمدرضا ؛ مقدمه ای بر روش تحقیق در علوم انسانی ؛ انتشارات سمت ، چاپ هجدهم ، پاییز 1391
6-      آل کجباف ، حسین ؛ روش تحقیق در علم حقوق با تأکید بر پایان نامه نویسی ؛ انتشارات جنگل ، چاپ ششم ، 1391
7-      بابائی ، محمدعلی ؛ تحولات نظام دادرسی کیفری در پرتو قانون گذاری اسلامی انقلابی ؛ مجله حقوقی دادگستری ، شماره 62 و 63 ، بهار و تابستان 1387
8-      مؤذن زادگان ، حسنعلی ؛ سیر تحول قوانین کیفری حمایتی کودکان و نوجوانان در حقوق ایران ؛ مجله حقوقی دادگستری ، شماره 62 و 63 ، بهار و تابستان 1387
9-      نجفی ابرند آبادی ، علی حسین ؛ جزوه تاریخ تحولات کیفری ( کلیات سیاست جنایی) ؛ دوره کارشناسی ارشد دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی ، سال تحصیلی 1371- 1370
10-      نجفی ابرند آبادی ، علی حسین ؛ جزوه تاریخ تحولات کیفری ( کلیات سیاست جنایی) ؛ دوره کارشناسی ارشد دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی ، سال تحصیلی 1379- 1378
11-      زارعی ، محمدحسین ؛ جزوه تاریخ تحولات حقوق کیفری ، دوره کاشناسی ارشد حقوق جزا و جرمشناسی پردیس قم دانشگاه تهران ، سال تحصیلی 1392- 1391   
12-      مجموعه حقوقی ؛ تاریخچه دادگستری؛ شماره 10
13-      نرم افزار لوح حق ، نسخه 16 ، اردیبهشت ماه 1388
[1] - دکترمحمدحسین زارعی ، جزوه تاریخ تحولات حقوق کیفری ، دوره کاشناسی ارشد حقوق جزا و جرمشناسی پردیس قم دانشگاه تهران ، سال تحصیلی 1392- 1391
[2] - دکترعلی حسین نجفی ابرند آبادی ، جزوه تاریخ تحولات کیفری ( کلیات سیاست جنایی) ، دوره کارشناسی ارشد دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی ، سال تحصیلی 1371- 1370
[3]- دکتر محمود آخوندی ، آیین دادرسی کیفری ، جلد اول ، انتشارات سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، چاپ دوازدهم 1385 ، صفحه 80
2- همان ، صفحه 81
3- همان ، صفحه 83
[6]- همان ، صفحه 84
5- همان ، صفحه 84 ، به نقل از صالح علی پاشا ، سرگذشت قانون ، صفحات 218 و 219
[8]- همان ، صفحه 85 و 86
[9] - همان ، صفحه 86 و 87
[10] - دکتر محمد آشوری ، آیین دادرسی کیفری ، جلد اول ، انتشارات سمت ، چاپ 1388 ، صفحه 65 ، به نقل از سیر قانون و دادگستری در ایران ، مرتضی راوندی ، صفحه 241 و 251
[11] - دکتر محمد آشوری ، آیین دادرسی کیفری ، جلد اول ، انتشارات سمت ، چاپ 1388 ، صفحه 64 و65 و66
[12] - همان ، صفحه 65
[13] - همان ، صفحه 66 تا 68
[14] - مجموعه حقوقی ، تاریخچه دادگستری ، شماره 10، صفحات 434 تا 437
[15] - دکتر محمد آشوری ، آیین دادرسی کیفری ، جلد اول ، انتشارات سمت ، چاپ 1388 ، صفحه 68
[16] - همان ، صفحه 69 و 70
[17] - دکتر محمود آخوندی ، آیین دادرسی کیفری ، جلد اول ، انتشارات سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، چاپ دوازدهم 1385 ، صفحه 88 و 89 ، به نقل از مجله تعلیم و تربیت ، شماره 10 سری 6 ، صفحات 729 به بعد.
[18] - دکتر محمود آخوندی ، آیین دادرسی کیفری ، جلد اول ، انتشارات سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد و فرهنگ و ارشاد اسلامی ، چاپ دوازدهم 1385 ، صفحه 97 و 96
[19] - نرم افزار لوح حق ، نسخه 16 اردیبهشت ماه 1388 ، زیر عنوان قوانین موقتی اصول محاکمات جزایی
- [20]  در خصوص قوانین شکلی بعد از انقلاب به شماره های 9 و 13 این مقاله در فصل بعد مراجعه کنید.
 [21]-  دکتر محمد آشوری ، آیین دادرسی کیفری ، جلد اول ، انتشارات سمت ، چاپ دهم 1384 ، صفحه 72
 21- دکتر محمود آخوندی ، آیین دادرسی کیفری ، جلد اول ، انتشارات سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد و فرهنگ و ارشاد اسلامی ، چاپ دوازدهم 1385 ، صفحه 94 و 95
[23] - دکتر محمد آشوری ، آیین دادرسی کیفری ، جلد اول ، انتشارات سمت ، چاپ دهم 1384 ، صفحه 73
[24] - دکتر محمد آشوری ، آیین دادرسی کیفری ، جلد اول ، انتشارات سمت ، چاپ 1388 ، صفحه 73
[25] - همان ، صفحه 74
[26] - دکترمحمد آشوری ، آیین دادرسی کیفری ، جلد اول ، انتشارات سمت ، چاپ دهم 1384 ، صفحه 75 و76
[27] - به شماره 13 ذیل ، مراجعه گردد.
[28] - دکتر محمد آشوری ، آیین دادرسی کیفری ، جلد اول ، انتشارات سمت ، چاپ دهم 1384 ، صفحه 78 و77
[29] - همان ، صفحه 79 و78
[30] - همان ، صفحه 79 و 80 و 81
[31] - همان ، صفحه 82 و81
[32] - همان ، صفحه 84 و83
[33] - همان ، صفحه 84 تا 86
[34] - همان ، صفحه 87

۰۱ مهر ۹۷ ، ۱۵:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

مطالب کیفری

مراجع صالح جهت پیگیری تخلفات پزشکان

1- دادسرای ویژه رسیدگی به جرایم پزشکی که مردم می توانند برای رسیدگی به مشکلات و پرونده‌های قضایی خود در رابطه با قصور و تخلفات پزشکی در هر سطحی به آنجا مراجعه کنند و از این طریق می توانند دیه، و خسارات وارد شده را مطالبه کرده و اگر پزشک مرتکب قصور شده باشد مجازات او را هم از دادگاه بخواهند.

 

2- شورای حل اختلاف (ویژه امور بهداشت) که رسیدگی و حل و فصل اختلافات اعضای جامعه پزشکی با یکدیگر و همچنین اختلافات جامعه پزشکی با سایر اشخاص اعم از حقیقی یا حقوقی در صورتی که مبلغ خواسته یا محکوم به کمتر از 5 میلیون تومان باشد و یا در صورتی که هر دو طرف در خصوص ارجاع پرونده به شورا توافق داشته باشند، در صلاحیت آن می باشد.

 

3- سازمان نظام پزشکی که تخلفات اداری و انتظامی پزشکان را مورد رسیدگی قرار می دهد و نتیجه آن برخورد انتظامی با پزشک خواهد بود که طیف وسیعی از اقدامات از توبیخ کتبی تا لغو پروانه طبابت به شکل دائمی را در بر می گیرد.

لازم به ذکر است در تمامی این موارد آنچه از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است نظریه پزشکی قانونی است و مبنای اکثر احکام صادره این نظریه کارشناسی می باشد.

تفاوت مسئولیت کیفری و مسئولیت مدنی

بین مسئولیت کیفری و مسئولیت مدنی تفاوت‌هایی وجود دارد که بسیار مهم است و عبارتند از:

1ـ در مورد مسئولیت کیفری، بیشتر ضرر و زیان متوجه جامعه است

در صورتی که در مسئولیت مدنی، ضرر و زیان متوجه یک شخص خاص است.

در مسئولیت مدنی، چون عمل ارتکابی مخل نظم عمومی نیست، جامعه از خود دفاع نکرده است و متضرر از جرم بایستی خسارت‌های وارده به خود را از مرتکب مطالبه کند.

اما در مسئولیت کیفری فرد نسبت به تمام جامعه مسئول می باشد.

 

2ـ هدف از مسئولیت کیفری مجازات مجرم است که به منظور دفاع از جامعه، پاسداری از نظم، جبران خسارت عمومی و اصلاح و تنبّه سایر افراد به مورد اجرا گذاشته می‌شود.

ولی هدف از مسئولیت مدنی، جبران خسارت شخص زیان دیده است.

 

3ـ پاره‌ای از جرایم با این که مجازات‌های کم و بیش سنگینی دارند، ولی چون برای دیگران ایجاد خسارت نمی‌کنند توأم با مسئولیت مدنی نیست، همچون ولگردی و تکدی‌گری.

برعکس، هر جبران خسارتی که موجب مسئولیت مدنی است، لزوما جرم و موجب مسئولیت کیفری نیست مانند تصرف خارج از حد متعارف یک مالک در ملک خود که سبب ضرر و زیان همسایه‌اش شود.

 

4ـ از نظر حقوق جزا برای تحقق جرم، وجود سوءنیت یا قصد مجرمانه و یا تقصیر جزایی از ناحیه مرتکب جرم، برای اثبات مسئولیت کیفری در تمامی جرایم اعم از عمدی و غیرعمدی الزامی است.

در صورتی که از نظر حقوقی، احراز مسئولیت مدنی نیازی به اثبات سوءنیت فاعل ضرر زننده ندارد، بلکه خطاهایی که موجب مسئولیت مدنی می‌شوند به طور معمول از بی‌احتیاطی یا بی‌مبالاتی یا مهارت نداشتن یا رعایت نکردن نظامات دولتی سرچشمه می‌گیرند و یا این که در برخی موارد، قانون کسی را از نظر مدنی ملزم به جبران خسارت می‌کند بدون این که مرتکب تقصیری شده باشد.

 

5 ـ احراز مسئولیت کیفری مستلزم بررسی عمیق شخصیت بزهکار است و عدالت جزایی ایجاب می‌کند که خصوصیات فردی و جنبه‌های خاص روانی مجرم در ارزیابی رفتار مجرمانه او برای تعیین نوع و میزان مجازات به دقت مورد توجه قرار گیرد تا اصل شخصی بودن مسئولیت کیفری کاملا رعایت شود.

در حالی که در مورد مسئولیت مدنی، مبنای تقصیر قابلیت انتساب عمل به واردکننده زیان نیست، بلکه از نظر رعایت مصالح اجتماعی کافی است که موضوع را با رفتار یک انسان متعارف مورد مقایسه قرار داد.

 

6 ـ مراحل کشف، تعقیب و تحقیق در مسائل کیفری، قبلا به وسیله ضابطان دادگستری و مقام‌های دادسرا پیگیری و با صدور کیفرخواست توسط دادستان، در دادگاه‌های کیفری عمومی اقامه می‌شود، اما رسیدگی به مسائل مدنی ابتدائا در دادگاه حقوقی عمومی مطرح می‌شود و نهادی به نام دادسرا در مسئولیت مدنی دخیل نیست.

 

وجه افتراق تصرف عدوانی مدنی و کیفری

تصرف عدوانی در امر کیفری ملازم با سوءنیت خاص است، در حالى که ممکن است تصرف عدوانی بدون سوءنیت صورت پذیرفته باشد.

بنابراین چنانچه به لحاظ عدم احراز سوءنیت دعوای کیفری مردود شده باشد، این امر مانع طرح دعوای حقوقی در قالب درخواست رفع تصرف عدوانی مطابق قانون آیین دادرسی مدنی نخواهد بود.

عواقب شرکت کنندگان در نزاع

 

بر اساس ماده 615 قانون مجازات اسلامی:

هرگاه عده‌ای با یکدیگر منازعه نمایند هر یک از شرکت‌کنندگان در نزاع، حسب مورد به مجازات زیر محکوم می‌شوند:

1- در صورتی که نزاع منتهی به قتل شود به حبس از یک تا سه سال.

2- در صورتی که منتهی به نقص عضو شود، به حبس از یک تا سه سال.

3- در صورتی که منتهى به ضرب و جرح شود، به حبس از سه ماه تا یک سال.

تبصره 1 - در صورتی که اقدام شخص، دفاع مشروع تشخیص داده شود، مشمول این ماده نخواهد بود.

تبصره 2 - مجازات‌های فوق مانع اجرای مقررات قصاص یا دیه حسب مورد نخواهد شد.

 

به عبارت دیگر اگر یکی از منازعین مرتکب قتل فرد دیگری شده باشد، حسب مورد مشمول مجازات قتل عمد یا غیرعمد نیز خواهد شد.

تحقق جرم خیانت در امانت

جرم خیانت در امانت در صورتى محقق میشود که رابطه حقوقى امانى میان امانتگذار و خائن برقرار شده باشد.

یعنى اگر خائن بر خلاف رضایت مالک و توسط خودش، مال را تصاحب کرده باشد، جرم تحقق یافته از مصادیق سرقت خواهد بود، نه خیانت در امانت.

 

عنصر قانونی جرم خیانت در امانت

بر اساس ماده 674 قانون تعزیرات هرگاه اموال منقول یا غیرمنقول یا نوشته هایی از قبیل سفته و چک و قبض و نظایر آن به عنوان اجاره یا امانت یا رهن یا برای وکالت یا هر کار با اجرت یا بی اجرت به کسی داده شده و بنا بر این بوده است که اشیاء مذکور مسترد شود یا به مصرف معینی برسد و شخصی که آن اشیاء نزد او بوده آنها را به ضرر مالکین یا متصرفین آنها استعمال یا تصاحب یا تلف یا مفقود نماید به حبس از شش ماه تا سه سال محکوم خواهد شد.

 

عنصر مادی جرم خیانت در امانت

عنصر مادی جرم خیانت در امانت عبارت است از استعمال، تصاحب، اتلاف و یا مفقود کردن مال مورد امانت که می تواند به شکل فعل یا ترک فعل باشد.

اما عمدتا به صورت فعل است که در ماده 674 آمده است.

 

تفاوت جرم خیانت در امانت و کلاهبرداری

تفاوت عمده میان کلاهبرداری و خیانت در امانت از جهت حیله و تقلب است، تا آنجا که عمل واحد نمی‌تواند واجد هر دو عنوان کلاهبرداری و خیانت در امانت باشد.

تفاوت دیگر مربوط به عنصر نتیجه است.

شرط تحقق کلاهبرداری انتفاع مجرم یا شخص مورد نظر او می‌باشد؛ ولی درجرم خیانت در امانت انتفاع خائن در امانت ضروری نیست.

 

تفاوت جرم خیانت در امانت و اختلاس

اختلاس یکی از فروض جرم خیانت درامانت می‌باشد؛ با این تفاوت که مرتکب اختلاس مأمور دولت بوده و نسبت به دولت یا اموال اشخاص که به حسب شغل یا مأموریت نزد وی بوده مرتکب خیانت می‌شود.

 

اختلاس

 

اختلاس عبارتست از برداشت و یا تصاحب اموال دولت توسط کارمند یا مامور دولتی به نفع خود یا دیگری که برحسب وظیفه به او سپرده شده باشد.

اختلاس جرمی است که از یک جهت سرقت و از جهت دیگر خیانت در امانت است.

موضوع جرم اختلاس شامل اموال غیر منقول نمی شود و تنها مربوط به اموال منقول است، البته در مبحث اموال منقول، موضوع اختلاس در مرحله نخست شامل کلیه اموال منقول متعلق به دولت و بیت المال از قبیل وجوه، مطالبات، حواله، سهام، اسناد و اوراق بهادار متعلق به هر یک از سازمان ها و موسسات دولتی است.

در مرحله بعدی، شامل کلیه اموال متعلق به اشخاص حقیقی است که به کارمندان و مستخدمان دولتی اعم از رسمی و غیر رسمی و ماموران به خدمات عمومی و سایر نهادهای انقلابی و شرکت های دولتی و موسساتی که به کمک مستمر دولت اداره می شوند، به مناسبت انجام وظیفه سپرده شده است.

 

سمت مرتکب

مرتکب جرم اختلاس می بایست از کارمندان و کارکنان دولت و یا مأموران به خدمت عمومی باشند.

مستخدم رسمی کسی است که به موجب حکم رسمی در یکی از پست های سازمانی یا مؤسسات دولتی مشمول قانون استخدام کشوری شده باشد.

 

قصد مجرمانه مرتکب جرم اختلاس

برای تحقق جرم اختلاس لازم است که مرتکب، اموال دولتی یا متعلق به اشخاصی را که به مناسبت وظیفه به او سپرده شده است را به طور موقت یا دایم با سوء نیت تصاحب یا برداشت نماید.

در غیر این صورت، چنانچه کارمند دولت مالی را که بر حسب وظیفه به او سپرده شده است بدون قصد سوء و صرفا به منظور محافظت و نگهداری از محل اصلی خارج کرده و در جای امن دیگری قرار دهد، اقدام چنین ماموری به علت فقدان قصد سوء، اختلاس محسوب نخواهد شد.

مجازات اختلاس

در صورتی که میزان اختلاس تا پنجاه هزار ریال باشد مرتکب به شش ماه تا سه سال حبس و شش ماه تا سه سال انفصال موقت و هر گاه بیش از این مبلغ باشد به دو تا ده سال حبس و انفصال دائم از خدمات دولتی و در هر مورد علاوه بر رد وجه یا مال مورد اختلاس به جزای نقدی معادل دو برابر آن محکوم می شود.

چنانچه عمل اختلاس توام با جعل سند و نظایر آن باشد در صورتیکه میزان اختلاس تا پنجاه هزار ریال باشد مرتکب به دو تا پنج سال حبس و یک تا پنج سال انفصال موقت و هرگاه بیش از این مبلغ باشد به هفت تا ده سال حبس و انفصال دائم از خدمات دولتی و در هر دو مورد علاوه بر رد وجه یا مال مورد اختلاس به جزای نقدی معادل دو برابر آن محکوم می شود.

در صورت ارتکاب جرم اختلاس با تشکیل یا رهبری شبکه چند نفری، مرتکبان علاوه بر استرداد اموال کسب شده از طریق اختلاس و رد آن حسب مورد به دولت یا افراد، به جزای نقدی معادل مجموع آن اموال و انفصال دائم از خدمات دولتی و حبس از پانزده سال تا حبس ابد محکوم می شوند و در صورتی که مصداق مفسد فى الارض باشند به مجازات اعدام محکوم خواهند شد.

همچنین مجازات کارمندی که اموال دولتی یا متعلق به اشخاصی را که بر حسب وظیفه به او سپرده شده است، عمدا کلا یا جزئا تلف کند یا از بین ببرد، اقدام او مستوجب کیفر اختلاس بر حسب مورد و میزان آن مال خواهد بود.

ضمنا مختلس از حیث مالی ضامن جبران آن خواهد بود.

 

هرگاه مرتکب اختلاس قبل از صدور کیفر خواست تمام وجه یا مال مورد اختلاس را مسترد نماید دادگاه او را از تمام یا قسمتی از جزای نقدی معاف می نماید و اجرای مجازات حبس را معلق ولی حکم انفصال درباره او اجرا خواهد شد.

حداقل نصاب مبالغ مذکور در جرائم اختلاس از حیث تعیین مجازات یا صلاحیت محاکم اعم از اینست که جرم دفعتا واحده یا به دفعات واقع شده و جمع مبلغ مورد اختلاس بالغ بر نصاب مزبور باشد.

هرگاه میزان اختلاس زائد بر صد هزار ریال باشد، در صورت وجود دلایل کافی، صدور قرار بازداشت موقت به مدت یکماه الزامی است و این قرار در هیچ یک از مراحل رسیدگی قابل تبدیل نخواهد بود.

همچنین وزیر دستگاه می تواند پس از پایان مدت بازداشت موقت، کارمند را تا پایان رسیدگی و تعیین تکلیف نهایی وی از خدمت تعلیق کند.

به ایام تعلیق مذکور در هیچ حالت هیچگونه حقوق و مزایایی تعلق نخواهد گرفت.

در کلیه موارد مذکور در صورت وجود جهات تخفیف دادگاه مکلف به رعایت مقررات تبصره یک ماده یک از لحاظ حداقل حبس و نیز بنا به مورد حداقل انفصال موقت و یا انفصال دائم خواهد بود.

 

مجازات شروع به اختلاس

مجازات شروع به اختلاس حسب مورد حداقل مجازات مقرر در همان مورد خواهد بود و در صورتی که نفس عمل انجام شده نیز جرم باشد، شروع کننده به مجازات آن جرم نیز محکوم می شود.

مستخدمان دولتی علاوه بر مجازات مذکور چنانچه در مرتبه مدیر کل یا بالاتر و یا هم طراز آنها باشند به انفصال دائم از خدمات دولتی و در صورتی که در مراتب پائین تر باشند به شش ماه تا سه سال انفصال موقت از خدمات دولتی محکوم می شوند.

 

تفاوت اختلاس با خیانت در امانت و تصرف غیر قانونی

نکته بسیار مهم اینکه باید توجه شود که تصرف غیرقانونی و خیانت در امانت از جرائمی است که شباهت بسیاری با جرم اختلاس دارند.

برخلاف اختلاس، هرگاه مأمور دولت، قصد تملک وجوه یا اموال دولتی را نداشته باشد، این عمل تصرف غیرقانونی است و مشمول ماده 598 قانون مجازات اسلامی است و مرتکب جرم در اختلاس لزوماً باید مأمور دولت باشد برخلاف خیانت در امانت.

خیانت در امانت عبارت است از استفاده، تصاحب، تلف یا مفقود نمودن توام با سوء نیت مالی که از طرف مالک یا متصرف قانونی به کسی سپرده شده و بنا بر استرداد یا به مصرف معین رسانیدن آن بوده است.

 

استعمال

استفاده کردن از مال مورد امانت جرم است.

برای مثال شخصی خودروی خود را به دوستش امانت می‌دهد تا در پارکینگ منزل خودش از آن نگهداری کند ولی دوست وی از آن خودرو برای مسافرکشی استفاده می‌کند.

 

تصاحب

یعنی شخص امینی به جای انجام وظیفه‌اش، مال دیگری را از آن خود بداند و با آن طوری رفتار کند که دیگران گمان کنند او مالک مال است.

 

اتلاف

تلف یا نابود کردن مال مورد امانت، یکی دیگر از گونه‌های خیانت در امانت است.

 

مفقود کردن

امین بدون اینکه مال مورد امانت را تلف کند، موجب شود که دستیابی آن برای مالک غیر ممکن شود.

 

آنچه به عنوان امانت مالی در اختیار انسان قرار می‌گیرد در چند وجه خیانت بر آن متصف می‌گردد:

تعدی در امانت

به معنی دست ‌درازی و تصرف کردن در مال بدون اجازه صاحب آن

تفریط در نگهداری

تفریط در نگهداری امانت و کوتاهی کردن و سهل ‌انگاری نمودن در حفظ مال

سهل ‌انگاری در رد امانت

وظیفه امانت ‌دار این است که به محض مطالبه صاحب مال هرچند کافر باشد، همچنین هنگامی که ترس از تلف شدن مال را داشت هرچه زودتر امانت را به صاحبش برگرداند.

 

تفاوت شکایت کیفری با دادخواست حقوقی

1- دعوای کیفری مربوط به عملی است که برای مرتکب آن، دادگاه مجازات تعیین می کند.

ولی برای دعوای حقوقی دادگاه مجازاتی در نظر نمی گیرد و فقط مرتکب عمل را به دادن حقوق قانونی دیگران یا انجام تکالیفش ملزم می سازد.

 

2- شکایت کیفری را در هر کاغذی می توان نوشت و به مرجع قضایی برد.

ولی دادخواست حقوقی حتما باید در ورقه مخصوصی بنام دادخواست نوشته شود والا مورد پذیرش قرار نمی گیرد.

 

3- شکایت کیفری را برای رسیدگی باید ابتدا به مرجعی بنام دادسرا برد و بعد از انجام تحقیقات در کلانتری و دادسرا، جهت رسیدگی به دادگاه فرستاده می شود.

ولی دادخواست حقوقی باید مستقیما به دادگاه برده شود.

 

4- برای مطرح کردن شکایت کیفری فقط یک تمبر 5000 تومانی لازم است که در دادگستری بر روی آن زده می شود.

که البته این مبلغ هزینه به تناسب هر سال از سوی قوه قضائیه متغیر و افزایش پیدا می کند.

ولی برای طرح دادخواست حقوقی، باید به تناسب ارزش مالی که راجع به آن دعوا مطرح شده یک و نیم در هزار تمبر باطل کرد.

مثلا برای گرفتن یک طلب 10 میلیون تومانی بالغ بر 150 هزار تومان تمبر لازم است.

 

5- پرونده بسیاری از شکایت های کیفری حتی با پس گرفتن شکایت از طرف شاکی هم بسته نمی شوند.

مثل شکایت راجع به رشوه، قتل، زنا و...

اما دادخواست های حقوقی با پس گرفتن دعوا از طرف خواهان، خاتمه می یابند.

 

6- در شکایت های کیفری، به شکایت کننده شاکی، به طرف او متشاکی یا مشتکی عنه و یا متهم و به موضوع پرونده نیز اتهام می گویند.

اما در دادخواست های حقوقی، به تقدیم کننده دادخواست خواهان، به طرف او خوانده و به موضوع پرونده هم خواسته می گویند.

 

7- برای دعوت کردن طرف شکایت کیفری (متهم) به دادگاه ورقه ای بنام احضاریه برای او فرستاده می شود.

ولی برای دعوت کردن طرف دادخواست حقوقی (خوانده) از ورقه ای بنام اخطاریه استفاده می نمایند.

 

8- در شکایت کیفری، اگر متهم به احضاریه توجه نکند و در وقت تعیین شده خود را به مرجع قضایی معرفی نکند او را جلب و به اجبار به دادگستری می برند.

ولی در دادخواست های حقوقی اگر خوانده بموقع حاضر نشود، منتظر او نمی مانند و ممکن است حق را به خواهان بدهند.

 

 

 

چگونگی اعتراض به قبض جریمه

1- متخلف موظف است ظرف مدت شصت روز از تاریخ مندرج در قبض جریمه یا تاریخ ابلاغ شده در قبض جریمه ای که به اطلاع او می رسد جریمه را به حسابی که از طرف خزانه داری کل تعیین و اعلام می شود پرداخت و رسید دریافت کند.

2- در صورت اعتراض، مراتب اعتراض خود را ظرف مدت مذکور با ذکر دلایل به اداره اجرائیات راهنمایی و رانندگی تسلیم کند.

اداره مذکور موظف است حداکثر ظرف بیست و چهار ساعت پس از وصول اعتراض بررسی لازم را انجام دهد و در صورت غیر موجه دانستن اعتراض، مراتب را به معترض ابلاغ کند.

3- در مرحله بعد در صورت اصرار معترض به قانونی نبودن نظر اداره اجرائیات، اداره مذکور موضوع را برای رسیدگی به واحد رسیدگی به اعتراضات ناشی از تخلفات رانندگی ارسال می کند.

واحد فوق الذکر در اداره راهنمایی و رانندگی مستقر بوده که پس از رسیدگی مبادرت به صدور رأی می کند، این رأی صادره قطعی است.

4- شورای حل اختلاف تخصصی هم پیرامون جرائم رانندگی تشکیل شده که نسبت به کاهش جرائم و رفع توقیف وسائط نقلیه و موتوری که مشمول جریمه شده یا مبادرت به حرکات نمایشی نموده یا راننده یا راکب بدون گواهینامه رانندگی اقدام به رانندگی نموده تصمیمات مقتضی را صادر می کند.

 

پس از انقضاء مهلت پرداخت جریمه، در صورتی که متخلف در مهلت قانونی مذکور اعتراض خود را تسلیم نکند یا ظرف بیست روز پس از ابلاغ رأی واحد مذکور، جریمه را پرداخت نکند، موظف است جریمه را به مأخذ دو برابر مبلغ مندرج در قبض جریمه بپردازد.

رانندگان متخلف بر اساس قانون اخذ جرائم از این پس علاوه بر جریمه نقدی، نمره منفی کسب می کنند و به طور موقت گواهینامه هایشان توقیف می شود.

در صورتی که ثابت شود مأموران مشخص شده در قانون حسب مورد به ناحق قبض جریمه صادر کردند یا با علم و اطلاع، گزارش خلاف واقع در مورد امور مربوط به این قانون داده اند، ضمن جبران خسارت وارده، به مجازات بزه گزارش خلاف واقع محکوم می شوند.

مأموران راهنمایی و رانندگی به جز در موارد شفاف و مصرح قانونی و همچنین موارد تصادفات منجر به جرح و قتل، مجاز به توقیف وسیله نقلیه موتوری نیستند.

کسانی که مطابق قانون مذکور گواهینامه آنها ضبط گردد اگر در مدت ضبط گواهینامه مبادرت به رانندگی کنند، فقط به مجازات مقرر برای رانندگی بدون گواهینامه محکوم می شوند.

هرگاه ظرف مهلت چهار ماه از تاریخ ابلاغ قبض جریمه، متخلف جریمه مربوطه را پرداخت نکند از سوی راهنمایی و رانندگی اخطاریه کتبی با مهلت یک ماهه مبنی بر پرداخت جریمه به وی ابلاغ می شود.

در صورت پایان مهلت و پرداخت نکردن، ضمن ضبط گواهینامه، پلاک وسیله نقلیه نیز تا زمان پرداخت جریمه در سامانه راهنمایی و رانندگی توقیف خواهد شد.

در صورتی که مبلغ جریمه خودرویی به ده میلیون ریال برسد، راهنمایی و رانندگی موظف است مراتب را به مالک خودرو اعلام کند و چنانچه ظرف مهلت یک ماه از تاریخ ابلاغ، مالک خودرو برای پرداخت جریمه یا اعتراض به واحد اجرائیات راهنمایی و رانندگی اقدامی نکند، راهنمایی و رانندگی مکلف به توقیف خودرو تا پرداخت جریمه است.

در صورت اعتراض، واحد مزبور موظف است در خصوص این موارد ظرف یک هفته تعیین تکلیف کند.

رانندگان موظفند هنگام رانندگی، گواهینامه، کارت خودرو، بیمه نامه معتبر شخص ثالث و برگه معاینه فنی برای خودروهایی که بیش از پنج سال از تولید آنان می گذرد را به همراه داشته باشند و در صورت مطالبه مأموران راهنمایی و رانندگی آن را ارائه کنند.

در صورتی که راننده بدون داشتن گواهینامه مبادرت به رانندگی کند وسیله نقلیه متوقف و راننده به مرجع قضائی معرفی می شود.

هرگاه وسیله نقلیه مطابق قانون به توقفگاه اعزام شود، ترخیص آن منوط به پرداخت همه جریمه ها و تسلیم برگه تصفیه حساب و ارائه اصل رسید خودرو یا دستور مقام قضائی است و در صورت ظن قوی در عدم مالکیت، ارائه مدارک مثبته مالکیت ضروری است.

در صورتی که در اثر حمل یا نگهداری خسارتی به خودرو یا محموله آن وارد شود راهنمایی و رانندگی از خسارت دیده حمایت می کند.

جبران خسارت مذکور بر عهده حمل کننده یا نگهدارنده است.

در صورتی که بر اساس نظر کارشناسان تصادفات، نقص راه یا نقص وسیله نقلیه، مؤثر در علت تصادفات باشد، حسب مورد متصدیان ذی ربط، مسؤول جبران خسارات وارده هستند و با آنان برابر قانون رفتار خواهد شد.

 

بستن کمربند ایمنی برای رانندگان و همه سرنشینان انواع خودروهای درحال حرکت در همه راه ها و همچنین استفاده از کلاه ایمنی استاندارد برای رانندگان و ترک نشینان هر نوع موتورسیکلت اجباری است.

در راه هایی که برای عبور عابران پیاده، علائم، تجهیزات و مسیرهای ویژه اختصاص داده شده است عابران مکلفند هنگام عبور از عرض یا طول، با توجه به علائم راهنمائی و رانندگی نصب شده در محل، از نقاط خط کشی شده، گذرگاه های غیرهمسطح و مسیرهای ویژه استفاده کنند.

هرگاه عابران به تکلیف مذکور عمل نکنند، درصورت تصادف با وسیله نقلیه، راننده مشروط به این که مقررات را رعایت نموده باشد و قادر به کنترل وسیله نقلیه و جلوگیری از تصادف یا ایجاد خسارت مادی و بدنی نباشد، مسؤولیتی نخواهد داشت.

مسئولیت نداشتن راننده، مانع استفاده مصدوم یا وراث متوفی از مزایای بیمه نخواهد شد و شرکت بیمه با ارائه قرار منع تعقیب یا حکم برائت راننده (یعنی شرکت بیمه حتی در صورت اثبات بی گناهی راننده) ملزم به اجراء تعهدات موضوع بیمه نامه به مصدوم یا وراث متوفی خواهد بود.

چنانچه وسیله نقلیه بیمه نباشد، دیه عابر، از صندوق موضوع قانون بیمه اجباری مسؤولیت مدنی دارندگان وسایل نقلیه موتوری زمینی در مقابل شخص ثالث، مصوب 23 دی سال 1347 پرداخت می شود.

همانطور که می دانید نقل و انتقال خودرو به موجب سند رسمی انجام می شود، دارندگان وسایل نقلیه مکلفند قبل از هرگونه نقل و انتقال وسایل مذکور در دفاتر اسناد رسمی، ابتدا به ادارات راهنمایی و رانندگی یا مراکز تعیین شده از سوی راهنمایی و رانندگی برای بررسی اصالت وسیله نقلیه، هویت مالک، پرداخت جریمه ها و دیون معوق و تعویض پلاک به نام مالک جدید مراجعه کنند.

تعویض قطعات اصلی وسایل نقلیه شامل موتور، شاسی، اتاق و نیز رنگ، بدون مجوز راهنمایی و رانندگی ممنوع است.

در صورتی که بدون مجوز اقدام به تعویض موارد فوق شود بنا به تشخیص واحد رسیدگی به اعتراضات، متخلف ملزم به پرداخت جریمه به مبلغی از یک چهارم تا یک هشتم قیمت قطعه و یا رنگ تغییر یافته خواهد شد و در صورت کشف نشدن فساد در احراز اصالت قطعه تعویض شده و خودرو، نسبت به اصلاح سند اقدام لازم به عمل می آید.

جرائم رایانه ای

 

برای کاربران اینترنتی مسایل مربوط به رایانه خیلی مهم است و از جمله این مسایل دانستن مسایل حقوقیِ این ابزار است که معروف به جرائم رایانه ای است.

بررسی جرائم مندرج در این قانون نشان می دهد که قانونگذار جرائم رایانه ای را در معنای عام و وسیع به کار برده است که جرائم سایبر زیر مجموعه ای از آن محسوب می شود.

بنابراین می توان گفت هر فعل یا ترک فعل که به وسیله رایانه، یا با اخلال یا نفوذ در سامانه های رایانه ای صورت پذیرد و به موجب قانون برای آن مجازات تعیین شده باشد، جرم رایانه ای است.

 

جرائم علیه محرمانگی داده ها

جرائم علیه محرمانگی داده ها و سامانه های رایانه ای و مخابراتی شامل سه محور می شود:

1- دسترسی غیر مجاز

2- شنود غیر مجاز

3- جاسوسی رایانه ای

 

منظور از جرم دسترسی غیر مجاز چیست؟

بر اساس قانون اشاره شده هرکس به طور غیر مجاز به داده ها یا سامانه های رایانه ای یا مخابراتی که به وسیله تدابیر امنیتی حفاظت شده است، دسترسی یابد، مرتکب دسترسی غیر مجاز شده است.

 

منظور از شنود غیر مجاز چیست؟

بر اساس قانون اشاره شده هر کس به طور غیر مجاز محتوای در حال انتقال ارتباطات غیر عمومی در سامانه های رایانه ای یا مخابراتی یا امواج الکترومغناطیسی یا نوری را شنود کند، مرتکب شنود غیر مجاز تلقی می شود.

 

مجازات جرم شنود غیر مجاز چیست؟

مرتکب جرم شنود غیر مجاز به حبس از شش ماه تا دو سال یا جزای نقدی از ده تا چهل میلیون ریال یا به هر دو مجازات محکوم خواهد شد.

 

جاسوس رایانه ای کیست؟

هر کس به طور غیر مجاز نسبت به داده های سری در حال انتقال یا ذخیره شده در سامانه های رایانه ای یا مخابراتی یا حامل های داده مرتکب اعمال زیر شود جاسوس رایانه ای تلقی میگردد:

1- مصداق اول جاسوس رایانه ای؛ کسی است که به داده های مذکور یا تحصیل آنها یا شنود محتوای سری در حال انتقال دسترسی پیدا کند.

مجازات مصداق اول جاسوس رایانه ای عبارت است از بیست تا شصت میلیون ریال.

2- مصداق دوم جاسوس رایانه ای؛ کسی است که داده های مذکور را در دسترس اشخاص فاقد صلاحیت قرار دهد.

مجازات مصداق دوم جاسوس رایانه ای عبارت است از حبس بین دو تا ده سال.

3- مصداق سوم جاسوس رایانه ای؛ کسی است که داده های مذکور برای دولت، سازمان، شرکت یا گروه بیگانه یا عاملان آنها افشاء یا در دسترس قرار دهد.

مجازات مصداق سوم جاسوس رایانه ای عبارت است از حبس بین پنج تا پانزده سال.

 

تشدید مجازات ماموران دولتی در این جرایم

در برخی جرایم مثل کلاهبرداری یا جعل، مجازات برای ماموران دولتی تشدید می شود.

در جرایم رایانه ای نیز همینطور است و چنانچه مأموران دولتی که مسؤول حفظ داده های سری مقرر در ماده 3 این قانون یا سامانه های مربوط هستند و به آنها آموزش لازم داده شده است یا داده ها یا سامانه های مذکور در اختیار آنها قرار گرفته است بر اثر بی احتیاطی، بی مبالاتی یا عدم رعایت تدابیر امنیتی موجب دسترسی اشخاص فاقد صلاحیت به داده ها، حامل های داده یا سامانه های مذکور شوند مجازات شدیدتری خواهند داشت.

 

بر اساس ماده 5 قانون جرایم رایانه ای این اشخاص به مجازات زیر محکوم می شوند:

1- حبس از نود و یک روز تا دو سال

2- جزای نقدی از پنج تا چهل میلیون ریال

یا مشمول هر دو مجازات می شوند.

بعلاوه این اشخاص به انفصال از خدمت از شش ماه تا دو سال نیز محکوم خواهند شد.

 

ویژگی های مشترک جرائم رایانه ای

1- تخصصی و علمی بودن: این دسته از جرایم به طور عمده از سوی افراد آگاه به علوم رایانه ای رخ می دهد که در اغلب موارد عمدی و از روی تجری و یا عداوت صورت میگیرد.

2- دارای حیثیت عمومی و خصوصی به شکل توأم: جرائم رایانه ای را نمی توان در یک حیث منحصر نمود، چرا که از جهتی با دولت و فضای عمومی جامعه مرتبط است و از طرف دیگر هم به اشخاص حقیقی یا حقوقی خسارت مادی و معنوی می زند.

3- دشوار بودن تعیین صلاحیت کیفری: باتوجه به نو ظهور بودن جرائم رایانه ای، هنوز در سطح بین المللی قانون یا عرف جدی در مورد صلاحیت کیفری در این جرائم شکل نگرفته است.

4- جهانی و فرا ملی بودن: فناوری اطلاعات و ارتباطات الکترونیکی به دلیل گستردگی در سراسر جهان، فضای مطلوبی را برای انعکاس اقدامات مجرمانه در اختیار مجرمان قرار داده است به خصوص در جرایم امنیتی و تروریستی از این ویژگی بهره برداری فراوانی میشود، یا در جرایمی مثل کلاهبرداری فرد میتواند از کشوری دور دست به اشکال مختلف فرد دیگری را در کشور دیگری فریب دهد و یا نرم افزارهای مورد نیاز برای اختلال در داده ها و یا جعل آنها را به راحتی از اینترنت دریافت کند.

5- دشوار بودن کشف بزهکار: مجرمان در فضای مجازی هویت مشخص یا واقعی ندارند، از این رو برای نهادهای کیفری بسیار دشوار است که مرتکب این دست از جرائم را شناسایی کنند، حتی اگر هویت رایانه مورد استفاده نیز مشخص شود، یافتن کاربر یا مالک آن نیز سخت است.

6- عدم توجه شخص خسارت دیده: به دلیل ماهیت پنهانی بسیاری از جرائم رایانه ای و شگردهای خاص مرتکبان، ممکن است در اغلب موارد بزه دیده، اساساً خود نیز متوجه اعمال مجرمانه و آثار آن نباشد.

آزادی مشروط

آزادی مشروط، اعطای آزادی ای است که پیش از پایان دوره محکومیت به محکومان به حبس داده می شود تا چنانچه در طول مدتی که دادگاه تعیین می کند از خود رفتاری پسندیده نشان دهند و دستورهای دادگاه را اجرا کنند، از آزادی مطلق برخوردار شوند.

این اقدام در جهت اصلاح بزه کار و آماده ساختن وی برای بازگشت به زندگی اجتماعی صورت می گیرد.

آزادی مشروط شامل کلیه زندانیان اعم از زن و مرد با هر سنی می گردد.

مجرمی که با آزادی مشروط به جامعه بازگردانده شده تحت مراقبت و پایش قرار دارد و در عین حال که تحت نظر مقامات انتظامی است، تحت حمایت های درمانی نیز قرار دارد.

نخستین بار آزادی مشروط در سال ۱۳۳۷ وارد نظام کیفری ایران شد.

 

شرایط اعطای آزادی مشروط

به موجب ماده 58 قانون مجازات اسلامی مصوب 1392 در مورد محکومیت به حبس تعزیری، دادگاه صادر کننده حکم می تواند در مورد محکومان به حبس بیش از ده سال پس از تحمل نصف و در سایر موارد پس از تحمل یک سوم مدت مجازات به پیشنهاد دادستان یا قاضی اجرای احکام با رعایت شرایط زیر حکم به آزادی مشروط را صادرکند:

الف) محکوم در مدت اجرای مجازات همواره از خود حسن اخلاق و رفتار نشان دهد.

ب) حالات و رفتار محکوم نشان دهد که پس از آزادی، دیگر مرتکب جرمی نمی شود.

پ) به تشخیص دادگاه محکوم تا آنجا که استطاعت دارد ضرر و زیان مورد حکم یا مورد موافقت مدعی خصوصی را بپردازد یا قراری برای پرداخت آن ترتیب دهد.

ت) محکوم پیش از آن از آزادی مشروط استفاده نکرده باشد.

 

همچنین زمان استفاده از آزادی مشروط به موجب ماده 59 قانون مجازات اسلامی حداقل یکسال و حداکثر پنج سال می باشد.

 

عوامل رافع مسؤولیت کیفری

گاهی قانونگذار به علت وجود صفت یا خصوصیاتی که به شخص مرتکب جرم مربوط می شود، آن را باعث زوال مسؤولیت جزایی می شناسد. مانند جنون یا کودکی.

در حقیقت در این حالت علت رافع مسؤولیت جزایی در شخص نهفته است یعنی مجرم به علت خصوصیات جسمی یا روانی خاص، اهلیت و قابلیت انتساب جرم و تحمل بار مسؤولیت جزایی را ندارد، لذا از آن به عنوان عوامل رافع مسؤولیت کیفری یاد می شود.

 

علل موجهه جرم

علل موجهه جرم عواملی هستند که در صورت تحقق، عملی را که به حکم قانون جرم تلقی شده است از وصف مجرمانه بودن خارج می سازند.

علل موجهه جرم ناظر به شرایط و عوامل خارجی است.

اما عللی چون نقصان های جسمی و روانی مرتکب جرم را که جنبه شخصی دارند، عوامل رافع مسئولیت کیفری می نامند.

مانند صغر سن، اجبار و اکراه.

 

مصادیق علل موجهه جرم

1. مشروعیت ارتکاب جرمِ به حکم قانون

کیفیاتی که وجود آنها مستقیما و به حکم قانون باعث توجیه جرم در شرایط خاص می گردد. این شرایط عبارتند از:

الف) جهت اجرای قانون اهم؛ در مواردی افراد عادی یا مأمورین در حین انجام وظایف خود، قانونی را نسبت به قوانین دیگر مهم تر تشخیص داده و مبادرت به اقدامی می کنند که طبق قانون آن اقدام جرم است.

در این صورت ارتکاب عمل آنان جرم محسوب نمی شود.

ب) جهت حفظ منافع فرد یا جامعه؛ مانند اشخاصی که طبق قانون و به مناسبت شغل و حرفه خود (مانند پزشک) محرم اسرار مردم می شوند و مجاز به افشاء اسرار مردم نیستند.

در مواردی به جهت حفظ مصالح عمومی (مثل گزارش مبتلایان به ایدز به مقامات صلاحیت دار) و به حکم قانون موظف به افشای سرّ ارباب رجوع خود خواهند شد.

 

2. مشروعیت ارتکاب جرم به امر آمر قانونی

در برخی از موارد انجام عملی که در شرایط عادی جرم محسوب می شود، به دستور مقام صلاحیت داری که با احراز شرایط ذیل است، مشروع و موجه شناخته می شود:

الف) قانونی بودن امر آمر صلاحیت دار

ب) صدور دستور از ناحیه مقام صلاحیت دار

ج ) الزام مأمور به اجرای دستور قانونی مقام صلاحیت دار

 

3. دفاع مشروع

هرگاه کسی که به ناحق مورد حمله قرار گرفته است برای دفع خطر مرتکب جرم شود، با وجود شرایط ذیل عمل مزبور مشروع و موجه تلقی شده و قابل مجازات نیست:

شرایط تعرض:

الف) قابل دفع نبودن تعرض، بدون ارتکاب جرم

ب) غیر قانونى و غیر عادلانه بودن تعرض

ج) فعلیت و قریب الوقوع بودن تعرض

د) عمدی بودن تعرض

شرایط دفاع:

الف) ضرورت دفاع

ب) تناسب دفاع با تعرض

ج) توانایی مدافع در دفع تعرض

د) توسل به قوای نظامی میسر نباشد

 

4. اضطرار

اضطرار حالت شخصی است که خطر شدیدی، جان یا مال او یا دیگرى را تهدید می کند از این رو برای دفع خطر ناگزیر است دست به کاری بزند که در شرایط عادی جرم یا گناه است.

شرایط قانونی حالت اضطرار:

الف) وجود خطر شدید

ب) ضرورت ارتکاب جرم

ج) تناسب خطر با جرم ارتکابی

د) عدم مداخله عمدی مرتکب در ایجاد خطر

هرچند که این جرم ارتکابی دارای مسئولیت کیفری و مجازات نیست ولی مسئولیت مدنی حاصل از ضرر به دیگرى به قوت خود باقی است.

 

5. رضایت مجنی علیه

در مواردی خود مجنی علیه راضی می شود که دیگرى او را مضروب یا مجروح یا به قتل برساند.

هر چند رضایت وی تأثیری در سلب مسئولیت کیفری مرتکب جرم ندارد، ولی در مواردی که موجب از بین رفتن یکی از ارکان متشکل جرم گردد می تواند رضایت وی از علل موجهه جرم محسوب شود.

همانند این که تجاوز به عنف با رضایت شخص باشد.

 

عوامل رافع مسئولیت کیفری

گاهی قانونگذار به علت وجود صفت یا خصوصیاتی که به شخص مرتکب جرم مربوط می شود، آن را باعث زوال مسئولیت جزایی می شناسد مانند جنون یا کودکی.

در حقیقت در این حالت علت رافع مسئولیت جزایی در شخص نهفته است یعنی مجرم به علت خصوصیات جسمی یا روانی خاص، اهلیت و قابلیت انتساب جرم و تحمل بار مسئولیت جزایی را ندارد، لذا از آن به عنوان عوامل رافع مسئولیت کیفری یاد می شود.

 

تفاوت بین عوامل رافع مسئولیت کیفری و علل موجهه جرم

 

1. علل رافع مسئولیت شخصی بوده در صورتی که علل موجهه جرم موضوعی است و متوجه شخص نیست.

علل رافع مسئولیت و زوال آن بیشتر در شخص مجرم نهفته است نه در حکم قانونگذار

ولی علت توجیه کننده در شخص مجرم نیست بلکه در نظر قانونگذار است

بدین نحو که عوامل رافع مسئولیت به توانایی و اهلیت خاص مرتکب جرم مربوط می شود و ریشه های درونی و شخصی دارد

در حالی که علل مشروعیت یا موجهه جرم ناشی از عوامل خارجی است و قائم بر واقعه است که باعث حذف وصف مجرمانه از عمل مرتکب خواهد شد.

 

2. در علل رافع مسئولیت در واقع عنصر معنوی جرم محقق نشده و بدین ترتیب اصولا جرمی تحقق نیافته است

در حالیکه در علل موجهه، عدم جرم شناختن عمل مجرمانه، به علت رفع عنصر قانونی آن توسط متن دیگری از قانون است یعنی خود عمل جرم ولی متن قانونی دیگری آن را توجیه می کند.

 

3. علل رافع مسئولیت عمومی و همگانی است

در حالی که علل موجهه جرم نیاز به نصّ قانونی خاص دارد.

 

4. وقتی جرمی با شرکت چند نفر به ارتکاب می رسد علل رافع مسئولیت نسبت به هر یک باید جداگانه مورد بررسی قرار گیرد و در عمل ممکن است شامل همه شرکا و معاونین جرم نگردد.

بر عکس علل موجهه جرم که یک بار محقق شده نسبت به همه یکسان است.

مثلا اگر جرم در حال دفاع مشروع به ارتکاب رسیده باشد، موضوع دفاع مشروع که محقق شد نسبت به همه تاثیر داشته و دیگر لازم نیست که نسبت به یکایک افرادی که در جرم شرکت داشته اند مورد تحقق قرار گیرد.

 

5. عقیده اکثر علمای حقوق بر این است که علل رافع مسئولیت، مسئولیت مدنی را از بین نمی برد بدین نحو که اگر جرمی توسط یک نفر دیوانه و یا طفل صغیری به ارتکاب برسد، فاعل را می توان از نظر مسئولیت مدنی تحت تعقیب قرار داد و مطالبه خسارت نمود ولی نمی توان مجازات نمود.

بالعکس، عوامل موجهه جرم، هم مسئولیت کیفری و هم مسئولیت مدنی را از بین می برد و وقتی شخصی در حالت دفاع مشروع موجب خسارت به دیگری می شود، نمی توان او را محکوم به پرداخت خسارت نمود البته اگر دفاع با خطر و جرم متناسب باشد و برای رفع آن باشد نه برای دفع آن.

 

تخفیف مجازات و معافیت از آن

در فلسفه ی تدوین قانون مجازات اسلامی اصل بر اصلاح فرد است.

بنابراین مقنن صرف نظر از تعیین مجازات سعی در تعیین مجازات های جایگزین و مجازات هایی که آثار تبعی مخرب تری نداشته باشد دارد.

از جمله تعلیق و تعویق و تخفیف در مجازات.

و این برگرفته از اصل قانونی تفسیر قانون به نفع متهم می باشد.

 

ماده 37- در صورت وجود یک یا چند جهت از جهات تخفیف، دادگاه می تواند مجازات تعزیری را به نحوی که به حال متهم مناسب تر باشد به شرح ذیل تقلیل دهد یا تبدیل کند:

الف) تقلیل حبس به میزان یک تا سه درجه

ب) تبدیل مصادره اموال به جزای نقدی درجه یک تا چهار

پ) تبدیل انفصال دائم به انفصال موقت به میزان پنج تا پانزده سال

ت) تقلیل سایر مجازات های تعزیری به میزان یک یا دو درجه از همان نوع یا انواع دیگر

 

ماده 38- جهات تخفیف عبارتند از:

الف) گذشت شاکی یا مدعی خصوصی

ب) همکاری مؤثر متهم در شناسایی شرکا یا معاونان، تحصیل ادله یا کشف اموال و اشیاء حاصله از جرم یا به کار رفته برای ارتکاب آن

پ) اوضاع و احوال خاص مؤثر در ارتکاب جرم، از قبیل رفتار یا گفتار تحریک آمیز بزه دیده یا وجود انگیزه شرافتمندانه در ارتکاب جرم

ت) اعلام متهم قبل از تعقیب یا اقرار مؤثر وی در حین تحقیق و رسیدگی

ث) ندامت، حسن سابقه و یا وضع خاص متهم از قبیل کهولت یا بیماری

ج) کوشش متهم به منظور تخفیف آثار جرم یا اقدام وی برای جبران زیان ناشی از آن

چ) خفیف بودن زیان وارده به بزه دیده یا نتایج زیانبار جرم

ح) مداخله ضعیف شریک یا معاون در وقوع جرم

 

ماده 39- در جرائم تعزیری درجه های هفت و هشت در صورت احراز جهات تخفیف چنانچه دادگاه پس از احراز مجرمیت، تشخیص دهد که با عدم اجرای مجازات نیز مرتکب، اصلاح می شود در صورت فقدان سابقه کیفری مؤثر و گذشت شاکی و جبران ضرر و زیان یا برقراری ترتیبات جبران آن می تواند حکم به معافیت از کیفر صادر کند.

 

تعویق صدور حکم

در فلسفه ی تدوین قانون مجازات اسلامی اصل بر اصلاح فرد است.

بنابراین مقنن صرف نظر از تعیین مجازات سعی در تعیین مجازات های جایگزین و مجازات هایی که آثار تبعی مخرب تری نداشته باشد دارد.

از جمله تعلیق و تعویق و تخفیف در مجازات.

و این برگرفته از اصل قانونی تفسیر قانون به نفع متهم می باشد.

 

ماده 40- در جرائم موجب تعزیر درجه شش تا هشت دادگاه می تواند پس از احراز مجرمیت متهم با ملاحظه وضعیت فردی، خانوادگی و اجتماعی و سوابق و اوضاع و احوالی که موجب ارتکاب جرم گردیده است در صورت وجود شرایط زیر صدور حکم را به مدت شش ماه تا دو سال به تعویق اندازد:

الف) وجود جهات تخفیف

ب) پیش بینی اصلاح مرتکب

پ) جبران ضرر و زیان یا برقراری ترتیبات جبران

ت) فقدان سابقه کیفری مؤثر

 

ماده 41- تعویق به شکل ساده یا مراقبتی است.

الف) در تعویق ساده مرتکب به طور کتبی متعهد می گردد، در مدت تعیین شده به وسیله دادگاه، مرتکب جرمی نشود و از نحوه رفتار وی پیش بینی شود که در آینده نیز مرتکب جرم نمی شود.

ب) در تعویق مراقبتی علاوه بر شرایط تعویق ساده، مرتکب متعهد می گردد دستورها و تدابیر مقرر شده به وسیله دادگاه را در مدت تعویق رعایت کند یا به موقع اجراء گذارد.

 

ماده 42- تعویق مراقبتی همراه با تدابیر زیر است:

الف) حضور به موقع در زمان و مکان تعیین شده توسط مقام قضائی یا مددکار اجتماعی ناظر

ب) ارائه اطلاعات و اسناد و مدارک تسهیل کننده نظارت بر اجرای تعهدات محکوم برای مددکار اجتماعی

پ) اعلام هرگونه تغییر شغل، اقامتگاه یا جابه جایی در مدت کمتر از پانزده روز و ارائه گزارشی از آن به مددکار اجتماعی

ت) کسب اجازه از مقام قضائی به منظور مسافرت به خارج از کشور

 

ماده 43- در تعویق مراقبتی، دادگاه صادر کننده قرار می تواند با توجه به جرم ارتکابی و خصوصیات مرتکب و شرایط زندگی او به نحوی که در زندگی وی یا خانواده اش اختلال اساسی و عمده ایجاد نکند مرتکب را به اجرای یک یا چند مورد از دستورهای زیر در مدت تعویق، ملزم نماید:

الف) حرفه آموزی یا اشتغال به حرفه ای خاص

ب) اقامت یا عدم اقامت در مکان معین

پ) درمان بیماری یا ترک اعتیاد

ت) پرداخت نفقه افراد واجب النفقه

ث) خودداری از تصدی کلیه یا برخی از وسایل نقلیه موتوری

ج) خودداری از فعالیت حرفه ای مرتبط با جرم ارتکابی یا استفاده از وسایل مؤثر در آن

چ) خودداری از ارتباط و معاشرت با شرکا یا معاونان جرم یا دیگر اشخاص از قبیل بزه دیده به تشخیص دادگاه

ح) گذراندن دوره یا دوره های خاص آموزش و یادگیری مهارت های اساسی زندگی یا شرکت در دوره های تربیتی، اخلاقی، مذهبی، تحصیلی یا ورزشی

 

ماده 44- در مدت تعویق، در صورت ارتکاب جرم موجب حد، قصاص، جنایات عمدی موجب دیه یا تعزیر تا درجه هفت، دادگاه به لغو قرار تعویق اقدام و حکم محکومیت صادر می کند. در صورت عدم اجرای دستورهای دادگاه، قاضی می تواند برای یک بار تا نصف مدت مقرر در قرار به مدت تعویق اضافه یا حکم محکومیت صادر کند.

 

ماده 45- پس از گذشت مدت تعویق با توجه به میزان پایبندی مرتکب به اجرای دستورهای دادگاه، گزارش های مددکار اجتماعی و نیز ملاحظه وضعیت مرتکب، دادگاه حسب مورد به تعیین کیفر یا صدور حکم معافیت از کیفر اقدام می کند.

تعلیق اجرای مجازات

 

در فلسفه ی تدوین قانون مجازات اسلامی اصل بر اصلاح فرد است.

بنابراین مقنن صرف نظر از تعیین مجازات سعی در تعیین مجازات های جایگزین و مجازات هایی که آثار تبعی مخرب تری نداشته باشد دارد، از جمله تعلیق و تعویق و تخفیف در مجازات.

و این برگرفته از اصل قانونی تفسیر قانون به نفع متهم می باشد.

 

ماده 46- در جرائم تعزیری درجه سه تا هشت دادگاه می تواند در صورت وجود شرایط مقرر برای تعویق صدور حکم، اجرای تمام یا قسمتى از مجازات را از یک تا پنج سال معلق نماید. دادستان یا قاضی اجرای احکام کیفری نیز پس از اجرای یک سوم مجازات می تواند از دادگاه صادر کننده حکم قطعی، تقاضای تعلیق نماید. همچنین محکوم می تواند پس از تحمل یک سوم مجازات، در صورت دارا بودن شرایط قانونی، از طریق دادستان یا قاضی اجرای احکام کیفری تقاضای تعلیق نماید.

 

ماده 47- صدور حکم و اجرای مجازات در مورد جرائم زیر و شروع به آنها قابل تعویق و تعلیق نیست:

الف) جرائم علیه امنیت داخلی و خارجی کشور، خرابکاری در تأسیسات آب، برق، گاز، نفت و مخابرات

ب) جرائم سازمان یافته، سرقت مسلحانه یا مقرون به آزار، آدم ربایی و اسید پاشی

پ) قدرت نمایی و ایجاد مزاحمت با چاقو یا هر نوع اسلحه دیگر، جرائم علیه عفت عمومی، تشکیل یا اداره مراکز فساد و فحشا

ت) قاچاق عمده مواد مخدر یا روانگردان، مشروبات الکلى و سلاح و مهمات و قاچاق انسان

ث) تعزیر بدل از قصاص نفس، معاونت در قتل عمدی و محاربه و افساد فى الارض

ج) جرائم اقتصادی، با موضوع جرم بیش از یکصد میلیون ریال

 

ماده 51- تعلیق اجرای مجازات محکوم نسبت به حق مدعی خصوصی تأثیری ندارد و حکم پرداخت خسارت یا دیه در این موارد اجراء می شود.

 

ماده 52- هرگاه محکوم از تاریخ صدور قرار تا پایان مدت تعلیق، مرتکب جرم عمدی موجب حد، قصاص، دیه یا تعزیر تا درجه هفت نشود، محکومیت تعلیقی بی اثر می شود.

 

ماده 54- هرگاه محکوم از تاریخ صدور قرار تا پایان مدت تعلیق، مرتکب یکی از جرائم عمدی موجب حد، قصاص، دیه یا تعزیر تا درجه هفت شود، پس از قطعیت حکم اخیر، دادگاه قرار تعلیق را لغو و دستور اجرای حکم معلق را نیز صادر و مراتب را به دادگاه صادر کننده قرار تعلیق اعلام می کند. دادگاه به هنگام صدور قرار تعلیق به طور صریح به محکوم اعلام می کند که اگر در مدت تعلیق مرتکب یکی از جرائم فوق شود، علاوه بر مجازات جرم اخیر، مجازات معلق نیز درباره وی اجرا می شود.

شرایط عمومی

در تعلیق ساده و نیز تعلیق مراقبتی، شرایط عمومی تعویق به شرح بندهای چهارگانه ماده 40 قانون مجازات اسلامی باید رعایت شود. بر اساس این ماده؛

در جرایم موجب تعزیر درجه 6 تا 8 دادگاه می‌تواند پس از احراز مجرمیت متهم با ملاحظه وضعیت فردی، خانوادگی و اجتماعی، سوابق و اوضاع و احوالی که موجب ارتکاب جرم شده است، در صورت وجود شرایط زیر صدور حکم را به مدت 6 ماه تا دو سال به تعویق اندازد:

الف- وجود جهات تخفیف

ب- پیش‌بینی اصلاح مرتکب

پ- جبران ضرر و زیان یا برقراری ترتیبات جبران

ت- فقدان سابقه کیفری مؤثر

 

شرایط لغو قرار تعلیق

تعلیق اجرای مجازات منوط به عدم ارتکاب جرایم موجب حد، قصاص، دیه یا تعزیر تا درجه هفت در زمان تعلیق اجرای مجازات است.

در نتیجه اگر محکوم مرتکب یکی از این جرایم شود، قرار تعلیق به موجب ماده 54 قانون مجازات اسلامی لغو و دستور اجرای حکم معلق صادر می‌شود.

بر اساس ماده 54 این قانون؛

هرگاه محکوم از تاریخ صدور قرار تا پایان مدت تعلیق، مرتکب یکی از جرایم عمدی موجب حد، قصاص، دیه یا تعزیر تا درجه هفت شود، پس از قطعیت حکم اخیر، دادگاه قرار تعلیق را لغو و دستور اجرای حکم معلق را نیز صادر و مراتب را به دادگاه صادرکننده قرار تعلیق اعلام می‌کند. دادگاه به هنگام صدور قرار تعلیق به طور صریح به محکوم اعلام می‌کند که اگر در مدت تعلیق مرتکب یکی از جرایم فوق شود، علاوه بر مجازات جرم اخیر، مجازات معلق نیز درباره وی اجرا می‌شود.

 

مقایسه تعویق صدور حکم با تعلیق اجرای مجازات

۱- تعویق صدور حکم، پس از احراز مجرمیت متهم، صدور حکم محکومیت را به تأخیر می اندازد.

تعلیق اجرای مجازات، پس از صدور حکم، اجرای تمام یا قسمتی از مجازات معلق می شود.

 

۲- تعویق حکم در جرایم تعزیری درجه ۶ تا ۸ قابل اعمال است.

تعلیق اجرای مجازات در جرایم تعزیری درجه ۳ تا ۸ قابل اعمال است.

 

۳- مدت تعویق صدور حکم ۶ ماه تا ۲ سال است.

مدت تعلیق اجرای مجازات ۱ سال تا ۵ سال است.

 

۴- تعویق صدور حکم، قبل از صدور حکم است.

تعلیق اجرای مجازات، همراه با صدور حکم یا پس از آن است.

 

۵- پس از گذشت مدت تعویق و یا تعلیق، در خصوص تعویق دادگاه اقدام به معافیت مجرم از کیفر

و در خصوص تعلیق مجازات پیرامون مجرم بلااثر می گردد.

 

۶- در صورت عدم اجرای دستورهای دادگاه در تعویق، قاضی می تواند برای یک بار تا نصف مدت مقرر در قرار را به مدت تعویق اضافه کرده یا حکم محکومیت صادر نماید.

در تعلیق٬ برای اولین بار یک تا دو سال به مدت تعلیق اضافه یا قرار تعلیق لغو می شود، تخلف از دستور دادگاه برای بار دوم موجب الغای قرار تعلیق و اجرای مجازات می شود.

توجه: در صورت الغای قرار تعویق و صدور حکم محکومیت، صدور قرار تعلیق مجازات ممنوع است.

 

۷- در صورت ارتکاب جرم عمدی در مدت تعویق، دادگاه به لغو قرار تعویق اقدام و حکم محکومیت صادر می نماید.

در صورت ارتکاب جرم عمدی در مدت تعلیق، پس از قطعیت حکم اخیر، دادگاه قرار تعلیق را لغو و دستور اجرای حکم معلق را صادر و مراتب را به دادگاه صادرکننده قرار تعلیق اعلام می نماید.

 

۸- شرایطی که به دادگاه اختیار می دهد که صدور حکم را معوق یا اجرای حکم را معلق نماید یکی است و همان شرایط ماده ۴۰ قانون مجازات اسلامی است.

 

۹- جرایم ماده ۴۷ قانون مجازات اسلامی مشترکا قابل تعلیق و تعویق نیستند.

 

۱۰- تعویق و تعلیق هر دو می توانند به شکل ساده یا مراقبتی اعمال شوند.

بر اساس ماده 48 این قانون؛

تعلیق مجازات با رعایت مقررات مندرج در تعویق صدور حکم، ممکن است به طور ساده یا مراقبتی باشد.

1- تعلیق ساده

در تعلیق ساده، متهم تعهد می‌کند که در مدت تعلیق جرمی انجام ندهد.

به موجب ماده 52 قانون مجازات اسلامی؛

هر گاه محکوم از تاریخ صدور قرار تا پایان مدت تعلیق، مرتکب جرم عمدی موجب حد، قصاص، دیه یا تعزیر تا درجه هفت نشود، محکومیت تعلیقی بی‌اثر می‌شود.

2- تعلیق مراقبتی

در تعلیق مراقبتی علاوه بر رعایت شرایط تعلیق ساده، محکوم باید دستورات دادگاه را نیز در مدت تعلیق انجام دهد.

 

اضطرار

اضطرار در لغت به معنای درماندگی و ناچاری است و در اصطلاح حالت شخصی را گویند که، ناگزیر از اختیار میان دو امر است که یکی از آن دو ارتکاب جرم می باشد.

اضطرار و ضرورت از لحاظ لغوی با یکدیگر متفاوتند؛ اضطرار به معناى ناچاری، لاعلاجی، مجبورکردن، بیچارگی، درماندگی، ناگزیر شدن، می باشد.

این واژه مصدر باب افتعال از ریشه ضُرُّ، ضَرَّ و ضَرَر گرفته شده است.

ضرورت اسم مصدر آن است که در لغت به معناى نیاز، حاجت و چیزی است که به آن احتیاج داشته باشند.

ضرورت نیاز شدیدی را گویند که برآورده نشدن آن ممکن است خطر جانى یا زیان مالى جبران ناپذیری را پدید آورد.

از نظر فقها حالتى است که با شرایطى برخى از محرمات را مباح و برخى از ممنوعات را مجاز مى سازد.

حالت اضطراری، آن چنان وضعی است که انسان برای حفظ جان و مال و عرض خود و دیگری ناچار از ارتکاب جرم است.

مانند نوشیدن شراب برای حفظ جان یا شخصی که برای رفع گرسنگی نانی از جلو نانوایی ربوده است یا سقط جنین برای نجات جان مادر قبل از دمیده شدن روح یا در خانه ای که آتش سوزی رخ داده برای نجات دادن بچه ای در خانه دیگری را تخریب می کند و او را نجات می دهد.

اکراه

 

کسی را به زور به کاری واداشتن.

کسی را برخلاف میل و رضای او به کاری مجبور کردن.

اکراه عبارت از حمل و واداشتن غیر بر عملی است که خلاف میل او باشد، به وسیله تهدید و وعید، هر گاه شخص بداند یا گمان برد که در صورت ترک آن عمل و امتناع، جانش یا مالش یا عرضش در معرض خطر قرار خواهد گرفت.

پس اگر معامله ای را برای دفع ضرر انجام دهد، لیکن از روی رضا و رغبت و با استقلال در تصرف، اکراه محقق نیست و اگر دیگری او را مجبور سازد و بر اثر تهدید او انجام دهد، اکراه تحقق دارد.

اکراه اصطلاحى در فقه و حقوق به معنای وادار ساختن تهدیدآمیز کسى به عملى که در شرایط عادی به انجام دادن آن رضا نداشته است.

اکراه در لغت وادار کردن قهری کسى به امری است و همین معنى، بدون تصرفى قابل ملاحظه، در اصطلاح فقهى نیز مقصود بوده است.

آنچه در مباحث فقهى و حقوقى، اکراه را از اضطرار متمایز مى سازد، در میان بودن تهدید است.

آنچه در اضطرار انسان را به انجام دادن عملى نامطلوب ملزم مى سازد، اوضاع خاصى است که شخص در آن قرار گرفته است در حالى که در اکراه، انتخاب حتى در این حد برای انسان وجود ندارد و روی آوردن به فعل نامطلوب با تهدید، و به خواست اکراه کننده ای مشخص صورت مى پذیرد.

 

انواع اکراه

در منابع فقهى، گاه اکراه به دو گونه، اکراه به حق و اکراه به غیر حق تقسیم شده است.

اکراه به حق اکراهى دانسته شده است که ظلمى در آن رخ نداده باشد؛ اکراه زوج به پرداخت نفقه زوجه از جمله نمونه های چنین اکراهى است.

با این حال، باید در نظر داشت که اغلب کاربرد اکراه، به اکراه به غیر حق، یا اکراه ظالمانه منصرف بوده است.

 

شروط اکراه

1- اکراه کننده به واقع قادر به انجام دادن تهدید خود بوده باشد.

صرف تهدید به منزله اکراه نخواهد بود.

2- اکراه شونده باید از وقوع تهدید در هراس بوده باشد.

3- شدت ضرر مورد تهدید.

ضرر جانى و نقص عضو شدید قدر متیقن تحقق اکراه نزد فقهاست.

مواردی جبران پذیر مانند گرسنگى یا حبس عموما در تحقق اکراه معتبر شمرده نمى شود و آنچه بین این دو مقوله قرار مى گیرد، محل اختلاف فقیهان است.

4- اکراه شونده باید نسبت به عملى که موضوع اکراه است، در چنان وضعى قرار گیرد که در صورت نبودن اکراه، از انجام دادن آن امتناع ورزد.

این امتناع ممکن است به لحاظ حفظ حقوق خود، حفظ حقوق دیگران یا حفظ حدود شرعى بوده باشد.

 

آثار اکراه

با تحقق شروط اکراه، فرد اکراه شونده تکلیفى جز آن ندارد که با انجام دادن عمل درخواست شده، از خسارات ناشى از امتناع، در امان بماند؛ این بُعد از اکراه بُعدی است که بیش از همه در کتاب و سنت مورد تأکید قرار گرفته است.

 

اجبار

 

اجبار از ماده جبر است و به آن الجاء هم گفته اند.

گرچه اجبار در معنی وسیع شامل اکراه و اضطرار هم می شود و تفاوت اجبار و اکراه در مفاهیم حقوقی آشکار است لکن در مباحث کیفری تفاوت بین این دو ملاحظه نمی شود.

اجبار عبارتست از اینکه کس دیگری را وادار کند بدون اراده و اختیار مبادرت به انجام عمل یا ترک عمل نماید.

در حالی که در اکراه دیگری وادار به فعلی می شود که از آن کراهت دارد، بنابراین در اکراه شخص مُکره فاقد رضا است ولی در اجبار، شخص مجبور فاقد رضا و اراده می باشد.

گر چه در متون قانونی این دو اغلب مترادف به کار رفته است.

 

انواع اجبار

1- اجبار مادی خارجی

نیرویی است ناشی از طبیعت مثل سیل، زلزله، طوفان یا از ناحیه خود یا چیزی دیگری که بر جسم مجرم وارد شده و او را وادار می کند تا کاری را انجام دهد یا مانع آن بشود.

مانند حمله گرگی به گله گوسفندان و فرار چوپان و گوسفندان به مزرعه دیگری و تخریب مزرعه و یا مثلاً وقوع سیل یا زلزله باعث عدم حضور سرباز در محل خدمت اش شده باشد.

2- اجبار مادی درونی

یعنی مرتکب جرم بی آنکه از نظر روانی مجبور باشد، از نظر جسمی در چنان شرایطی قرار می گیرد که مجبور به ارتکاب جرم می گردد ولی این اجبار مادی با منشأ درونی گاه با اجبار روانی خلط می شود.

بطور مثال خواب و بیماری فشارهای الزام آوری هستند که در صورت غلبه ممکن است انطباق وضع انسان را با قوانین ممتنع سازند.

مثلاً نگهبانی در اثر خستگی زیاد در حین نگهبانی مغلوب خواب گردد.

3- اجبار معنوی خارجی

عبارت است از وادار کردن دیگری به ارتکاب جرم با تهدید یا تخویف یا تحریک شدید یا تلقین.

4- اجبار معنوی درونی

مقصود اجباری که فرد را تحت تأثیر عواطف، هیجانات و احساسات به ارتکاب جرم می کشاند که منجر به زوال اراده و اختیار از انسان می شود.

 

شروط تحقق اجبار

شروط تحقق اجبار مادی خواه منشأ خارجی داشته باشد خواه منشأ درونی هنگامی رافع مسئولیت کیفری به شمار می رود که؛

1- عادتاً قابل تحمل نباشد.

یعنی اجبار باید مؤثر بر نوع انسان باشد هر چند بر حسب جنس، سن و سایر خصوصیات این تأثیر یکسان نباشد.

2- اجبار معلول خطای پیشین خود فاعل نباشد.

بنابراین سربازی که قرار بوده در وقت معین خود را به پادگان معرفی کند لکن در اثر تخلف از مقررات رانندگی و ایراد صدمات غیرعمدی در بازداشت و زندان به سر می برد و از ادای وظیفه قانونی خود بازمانده است فراری محسوب می شود زیرا این اجبار هر چند غیرقابل دفع است ولی معلول خطای پیشین خود اوست.

 

مشروط تحقق اجبار معنوی خواه منشأ خارجی یا درونی داشته باشد هنگامی رافع مسئولیت کیفری خواهد بود که؛

1- رفتار تهدید آمیز

کافی است که شخص مجبور از خطری که در صورت مخالفت متوجه او خواهد شد بیمناک شود.

ترس از جان و مال آبروی خود و یا خویشان نزدیک خود.

2- خطر قریب الوقوع

یعنی به گونه ای باشد که اگر مجبور مخالفت ورزید حسب ادله و قرائن معقول بین آن باشد که اجبار کننده تهدید خود را فوراً به اجرا خواهد گذاشت.

3- احتمال وقوع خطر

4- نامشروع بودن تهدید

لذا تهدید به امر قانونی موجب اجبار نیست.

5- قدرت بر دفع

یعنی اجبار به گونه ای باشد که عادتاً غیرقابل تحمل و دفع باشد.
۳۱ شهریور ۹۷ ، ۱۸:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

مخصص متصل مجمل از جهت مفهوم به واسطه تردید میان اقل و اکثر

مانند مادۀ 127 آئین دادرسی کیفری پیشین که می گویند: «رسیدگی و تحقیقات محکمه عموماً باید علنی باشد به استثنای موارد ذیل...

«در اقداماتی که بر ضد احساسات مذهبی شود ...» آیا منظور فقط مذهب شیعه است که قدر متقین (حداقل) است یا مذاهب دیگر را (حداکثر) هم شامل می گردد ؟مثلاً هر گاه محاکمه بر خلاف احساسات مذاهبی یهود، نصارا یا اهل تسنن باشد، آیا مشمول این ماده هست یا خیر؟ اجمال به عام سرایت می کند و نمی تواند در مورد اجمال به عنوان عام استدلال کرد.

منبع : ابوالحسن محمدی ؛ مبانی استنباط حقوق اسلامی

۳۰ شهریور ۹۷ ، ۱۹:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

#قرارهای‌‌تامین‌کیفری =آئین‌دادرسی‌کیفری

التزام‌به‌عدم‌خروج‌ازحوزه‌قضائی‌باقول‌شرف

تبصره ۱ ماده ۳ قانون اصلاح قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری مقرر می دارد: »حوزه قضایی عبارت است از قلمرو یک بخش یا شهرستان یا نقاط معینی از شهرهای بزرگ«.

نکته
 در این قرار متهم متعهد می شود که از حوزه قضایی خارج نشود و برای تضمین تعهد خود قول شرف یاد می کند.ضمانت اجرایی برای تخلف از مقررات این ماده وجود ندارد و مرجع قضایی در صورت مشاهده تخلف نهایتاً می تواند قرار مزبور را تشدید نمایدواگر متهم حاضر به پذیرش این قرار تامین نباشد به صراحت تبصره ماده ۲۱۷ ق.آ.د.ک تبدیل به قرار کفالت میشود و الزاماً باید کفیل معرفی کندو به موجب تبصره ۲ ماده ۲۱۷ ق.آ.د.ک، امکان خروج متهم از حوزه قضایی با اجازه مقام قضایی ممکن است.

التزام‌به‌عدم‌خروج‌ازحوزه‌قضائی‌باتعیین‌وجه‌التزام

 این قرار در نوعش با قرار پیشین تفاوتی ندارد و هدف از صدور آن عدم خروج متهم از حوزه قضایی است اما در نوع ضمانت اجرایی باهم تفاوت دارند. در قرار قبلی، ضمانت اجرایی در صورت تخلف متهم از مفاد قرار پیش بینی نشده در حالی که متهم در این نوع قرار برای تضمین تعهد خود متعهد می گردد در صورت تخلف مبلغی را به عنوان وجه التزام پرداخت نمایدواگر متهم حاضر به دادن چنین تعهدی نباشد به صراحت تبصره ماده ۲۱۷ ق.آ.د.ک تبدیل به قرار کفالت میشود و الزاماًباید کفیل معرفی کندو به موجب تبصره ۲ ماده ۲۱۷ق.آ.د.ک، در این مورد نیز امکان خروج متهم از حوزه قضایی با اجازه مقام قضایی ممکن است.

۲۹ شهریور ۹۷ ، ۲۱:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

حق ملاقات با وکیل

در کدام جرایم متهم حق ملاقات با وکیل را ندارد؟
مطابق ماده ۴۸ قانون جدید آئین دادرسی کیفری، با شروع تحت نظر قرار گرفتن، متهم می‌تواند تقاضای حضور وکیل کند، اما در جرائم سازمان یافته و یا جرائم علیه امنیت داخلی یا خارجی کشور، سرقت و… متهم تا یک هفته پس از شروع تحت نظر قرارگرفتن، امکان ملاقات با وکیل را ندارد.
آئین دادرسی کیفری مجموعه مقررات و قواعدی است که برای کشف جرم، تعقیب متهم، تحقیقات مقدماتی، میانجیگری، صلح میان طرفین، نحوه رسیدگی، صدور رای، طرق اعتراض به آراء، اجرای آرای تعیین وظایف و اختیارات مقامات قضایی و ضابطان دادگستری و رعایت حقوق متهم، بزه‌دیده و جامعه وضع می‌شود.
مطابق این قانون چنانچه شخصی تحت‌نظر قرار بگیرد، می‌تواند به وسیله تلفن یا هر وسیله ممکن، افراد خانواده یا آشنایان خود را از تحت نظر بودن آگاه کن و ضابطان نیز مکلفند مساعدت لازم را در این خصوص به عمل آورند، مگر آنکه بنابر ضرورت تشخیص دهند که شخص تحت نظر نباید از چنین حقی استفاده کند که در این صورت باید مراتب را برای اخذ دستور مقتضی به اطلاع مقام قضایی برسانند.
همچنین هرگاه فردی خارج از وقت اداری به علت هریک از عناوین مجرمانه تحت نظر قرارگیرد، باید حداکثر ظرف یک ساعت مراتب به دادستان یا قاضی کشیک اعلام شود و دادستان یا قاضی کشیک نیز مکلف است موضوع را بررسی و در صورت نیاز با حضور در محل تحت نظر قرار گرفتن متهم اقدام قانونی به عمل آورد.
مطابق ماده ۴۸ قانون آئین دادرسی کیفری جدید، با شروع تحت نظر قرار گرفتن، متهم می‌تواند تقاضای حضور وکیل کند. وکیل باید با رعایت و توجه به محرمانه بودن تحقیقات و مذاکرات، با شخص تحت نظر ملاقات کند و در پایان ملاقات با متهم که نباید بیش از یک ساعت باشد ملاحظات کتبی خود را برای درج در پرونده ارائه دهد.
در جرائم علیه امنیت داخلی یا خارجی و همچنین جرائم سازمان یافته که مجازات آنها مشمول ماده (۳۰۲) این قانون است، در مرحله تحقیقات مقدماتی طرفین دعوی، وکیل یا وکلای خود را از بین وکلای رسمی دادگستری که مورد تأیید رئیس قوه قضائیه باشد، انتخاب می نمایند. اسامی وکلای مزبور توسط رئیس قوه قضائیه اعلام می گردد.

۲۵ شهریور ۹۷ ، ۱۸:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

نکات کلیدی آیین دادرسی کیفری

شرط اعتباراقرارمتهم امضاء یا اثرانگشت وی نیست بلکه کتابت آن همراه بامهر و امضای قاضی ومنشی کفایت می کند.

در مرحله تحقیقات مقدماتی مطلع وشاهد یک نوبت احضار می شود درصورت عدم حضوربدون عذرموجه آنگاه جلب می شود لیکن درمرحله محاکمه جلب شاهد ومطلع منوط به این است که احقاق حق و کشف حقیقت متوقف بر شهادت شاهد یا کسب اطلاع
از مطلع یا جرم با امنیت یانظم عمومی مرتبط باشد.

رسیدگی به کلیه جرایم نوجوانان (بالغ زیر18سال تمام شمسی ) در صلاحیت دادگاه ویژه نوجوانان است مگر آن چه که درصلاحیت دادگاه کیفری یک یا دادگاه انقلاب با تعدد قاضی (موضوع ماده 302) باشد که دراین صورت رسیدگی به این دسته ازجرایم ، درصلاحیت دادگاه کیفری یک ویژه نوجوانان است.

آخرین دفاع درمرحله تحقیقات و مرحله محاکمه قابل اخذ از وکیل متهم است.

درصورت تخلف محکوم علیه ؛ عدم حضور بدون عذر موجه ؛ وعدم امکان وصول دیه وضرر وزیان از بیمه ،دیه وضرر وزیان وجزای نقدی از وثیقه تودیعی بدون رعایت مستثنیات دین وصول می شود لیکن درصورت حضور وعجز از پرداخت عدم” تخلف ” محکومیت های فوق با لحاظ مستثنیات دین ازمحل تامین وصول می شود.

قرار بازداشت موقت اجباری ملغی است مگر آن دسته که درقانون مجازات جرایم نیروهای مسلح مذکور است.

قرارهای منع وموقوفی تعقیب صادره از ناحیه بازپرس توسط شاکی ظرف ده روز قابل اعتراض در دادگاه ،حسب نوع جرم، درصلاحیت دادگاه کیفری یک یا دادگاه انقلاب ودرصورت نبود این دادگاه ها ، درصلاحیت دادگاه کیفری دو است وتصمیم دادگاه مبنی برتایید درخصوص اعتراض به این قرارها در چهاربند اول تا چهارم مندرج درماده 302 قانون قابل تجدید نظر دردادگاه تجدیدنظراست.

دارا بودن وکیل برای متهم درمرحله محاکمه درجرایم داخل درصلاحیت دادگاه کیفری یک ؛ اعم از محتاج به کیفرخواست وبی نیاز از آن ؛ ودردادگاه انقلاب ؛ درموارد تعدد قاضی (چهاربند اول تا چهارم ماده 302) ؛ تکلیف است به نحوی که درصورت عدم معرفی وکیل ، دادگاه باید وکیل تسخیری معین کند . درمرحله تحقیقات، درجرایمی که دارای مجازات حبس ابد یاسلب حیات است ،داشتن وکیل اجباری است.

واخواهی موجب توقف اجرای حکم غیابی می شود و اخذ تامین ازچنین محکومی بادادگاه است.

تصمیمات کیفری ؛ نه ضرر وزیان ؛دادگاه اطفال ونوجوانان درفرض محکومیت متهم طفل یا نوجوان از ناحیه ی شاکی قابل تجدیدنظرخواهی نیست.

کلیه آرای دادگاه اطفال ونوجوانان از ناحیه ی دادستان ونوجوان یاولی یاسرپرست قانونی یا وکیل طفل یا نوجوان قابل تجدیدنظرخواهی است.

دردادگاه اطفال ونوجوانان داشتن وکیل برای متهم درموارد زیر اجباری است :
الف ) موارد داخل درصلاحیت دادگاه کیفری یک
ب) دیه یا ارش بیش ازخمس دیه کامل
پ) جرایم تعزیری درجه یک تا شش

قاضی اجرای احکام چنان چه قرار تامین را نا متناسب تشخیص دهد، می تواندقرارتامین متناسب یاقرار تبدیلی صادرکند.

قرارنظارت قضایی صادره ازناحیه دادسرا ظرف ده روز قابل اعتراض دردادگاه وقرارنظارت قضایی صادره از ناحیه دادگاه ظرف ده روز قابل اعتراض در دادگاه نجدیدنظر استان است.

موارد الغای قرارتامین :
الف) شروع به اجرای مجازات های حبس وتبعید
ب) صدور قرارهای منع ، موقوفی ،تعلیق اجرای مجازات ولوغیرقطعی
پ) مختومه شدن پرونده به هرکیفیت مثل صدورقرارترک تعقیب

در مواردی که عاقله مسوول پرداخت دیه است ، برای دفاع ازخود بارعایت مقررات احضاریه او اخطارمی شود اماهیچ یک ازالزامات ومحدودیت های مربوط به متهم مثل قرارتامین ،درمورد عاقله قابل اعمال نیست .
عدم حضورعاقله مانع رسیدگی نیست .

قرارتامین کیفری درخصوص اطفال ونوجوانان صادرنمی شود بلکه به والدین یا اولیاء یاسرپرست قانونی خودسپرده می شوند که اینان ملزمند درمواقع احضارآنان راحاضرنمایند. استثنایا”درخصوص نوجوانان بالای 15سال درموارد ضروری قرارکفالت یاوثیقه وقرارنگهداری موقت درموارد مندرج درماده 337قابل صدوراست.

قرار اناطه صرفا” ناظر به اموال غیرمنقول است وبراموال منقول شمولی ندارد.

در کلیه جرایم اعم از مشهود وغیرمشهود ورود ضابطان به اماکن تعطیل وبسته و نیزبه منازل وتفتیش آنها محتاج به دستورقضایی است.

بافوت کفیل یا وثیقه گذار قبل ازصدور اخذ وجه الکفاله یاضبط وجه الوثاقه از ناحیه دادستان ، قرارهای کفالت و وثیقه منتفی می شود.

۲۵ شهریور ۹۷ ، ۱۷:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

به پرونده‌هایی که متهم آن در دادگاه حاضر نمی‌شود، چگونه رسیدگی می‌شود؟

لیکن حق دفاع وی پس از استحضار از پرونده متشکله و رای صادره برای وی محفوظ است که در این صورت می‌تواند از دادنامه صادره واخواهی کند و از این طریق حق متهم برای دفاع از خود با تجدید جلسه رسیدگی تامین می‌شود.

لازم به تاکید است که بنا به نص صریح ماده 180 قانون آیین دادرسی کیفری در حقوق‌الله، رسیدگی غیابی جایز نیست لیکن در حقوق الناس که افراد زیان دیده از جرم هستند بنا به تجویز صدور این ماده، اگر متهم در دسترس نبود و احضار و جلب وی مقدور نباشد، وقت رسیدگی با ذکر نوع اتهام در یکی از روزنامه‌های کثیر الانتشار یا محلی درج می‌شود و دادگاه به صورت غیابی اقدام به رسیدگی کرده و رای مقتضی صادر می‌کند.
 
دادسرا و دادگاه می‌تواند تا یافت شدن متهم، به صدور قرار یا رای اقدام کند و در صورت وجود ادله کافی به مجرمیت و محکومیت متهم غایب رای صادر کنند ولی باید در این موارد دقت لازم به عمل آورند که اولاً شاکی برای غافلگیرکردن و سلب امکان دفاع از متهم، با متواری اعلام کردن وی در صدد تحصیل حکم غیابی بر نیامده باشد و ثانیاً نه تنها برای صدور حکم محکومیت و حکم جلب، حتی برای احضار متهم نیز باید دلایل کافی وجود داشته باشد؛ چراکه بنا به اصل شرعی برائت مندرج در اصل 37 قانون اساسی و تمامی اسناد بین المللی مرتبط، اصل بر برائت و بی‌گناهی افراد است مگر اینکه با دلایل کافی خلاف آن ثابت شود.
 
در صورتی که حکم  از سوی دادگاه صادر شود و متهم در دسترس نباشد، چنانچه حکم محکومیت، جنبه مالی داشته باشد از قبیل رد مال، مصادره یا جزای نقدی و دسترسی به اموال محکوم علیه وجود داشته باشد، حکم اجرا می‌شود.

ولی در محکومیت‌های جسمانی از قبیل حبس، شلاق و ... اعمال مجازات منوط به دسترسی به محکوم علیه است که لازم به ذکر است با تجهیز برخی سازمان‌ها و نهادهای دولتی از قبیل بانک‌ها و سازمان ثبت اسناد و املاک کشور و الزام آن‌ها به همکاری با مراجع قضایی برای اجرای احکام صادره، می‌توان قدم شایسته‌ای برای احقاق حقوق بزه‌دیدگان و اجرای عدالت برداشت.

 با این توضیح که در موارد زیادی محکوم علیه اموال غیرمنقول به نام خود یا وجوه نقد نزد بانک‌ها دارد ولی حاضر به اجرای حکم نیست و اجرای احکام دادگستری فقط در صورت معرفی اموال به صورت دقیق (ذکر شماره حساب و بانک مورد نظر یا ذکر پلاک ثبتی مال غیرمنقول متعلق به محکوم علیه) توسط شاکی، مبادرت به اجرای حکم می‌کنند و لیکن در موارد زیادی با وجود تمکن مالی محکوم علیه حکم بلا اجرا می‌ماند و چنانچه بانک مرکزی تمامی حساب‌ها و موجودی محکوم علیه را در تمامی شعب اعلام کند و سازمان ثبت، املاک ثبت شده را در اختیار اجرای احکام بگذارد، این راه پر پیچ و خم قدری هموار می‌شود.
 
با توجه به اصل اساسی شخصی بودن مسئولیت کیفری و مجازات که فقط خود شخص مسئولیت کیفری برای اعمال مجرمانه ارتکابی خود را دارد و مبنای عقلی و شرعی این قاعده «لا تزر وازره وزر اخری» کسی را نمی‌توان به خاطر ارتکاب عمل مجرمانه توسط دیگری مجازات کرد مگر در موارد خاصی که شخص، مسئولیت قانونی برای نگه‌داری از دیگری یا مسئولیت اعمال وی را به عهده داشته باشد یا اینکه از صغیر یا مجنونی به عنوان وسیله ارتکاب جرم استفاده کند یا دیگری را اجبار یا اکراه به ارتکاب جرم کند که قانونگذار به این موارد توجه کرده و در قانون مجازات اسلامی 1392 این موارد را تصریح کرده است.
 
- حضور در دادگاه و دفاع در برابر اتهامات از حقوق متهم است.
- در محکومیت‌هایی مانند حبس، شلاق  حضور متهم اجباری است.
- اجرای احکام، با معرفی مال توسط شاکی پرونده حکم قطعی دادگاه را اجرا می‌کند.
- درپرونده‌های کیفری ، باید به حقوق متهم توجه شود.
- بنا به اصل شرعی برائت، اصل بر برائت، و بی‌گناهی افراد است.
- هیچ کس را نمی‌توان به خاطر ارتکاب عمل مجرمانه توسط دیگری، مجازات کرد.

منبع:

دانش حقوقی

۲۳ شهریور ۹۷ ، ۱۸:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

مواعد آئین دادرسے ڪیفرے

مدت توقف رسیدگے جهت بررسے عدالت شاهد ، “نباید بیش از ده روز” به طول انجامد .

فاصلہ بین ابلاغ احضاریہ متهم و موعد احضار “حداقل سہ روز” است .مگر فوریت ایجاب ڪند ڪه در این صورت احضار زودتر از سه روز هم ممڪن است .

مهلت رسیدگی مرجع تجدیدنظر به پرونده هاے موضو؏ ماده 188 اصلاحے قانون آئین دادرسے ڪیفرے “حداڪثر ظرف مدت 6 ماه” مے باشد .

مدت توقیف افراد مخل نظم دادگاه ، “یڪ تا پنج روز” است .

زمان صدور رأے بدوے و تجدیدنظر ڪیفرے پس از ختم رسیدگے در همان جلسہ است . مگرانشاء رأے متوقف به تمدید مقدماتے باشد ڪه در اولین فرصت “حداڪثر تا یڪ هفتہ” خواهد بود .

زمان براے پاڪنویس رأے ڪیفرے پس از انشاے رأے ظرف مدت “3 روز” خواهد بود

مهلت واخواهے از رأے غیابے “10 روز”پس از ابلاغ واقعی یا 10 روز پس از تاریخ اطلا؏ در صورت ابلاغ رأے مے باشد .

مهلت واخواهے از رأے غیابے صادره در مرجع تجدیدنظر ڪیفرے ، “ظرف 20 روز” پس از ابلاغ واقعے به متهم یا وڪیل او خواهد بود .

مهلت تجدیدنظرخواهے ڪیفرے ، “20 روز برای اشخاص مقیم ڪشور” و “2 ماه براے اشخاص خارج از ڪشور” ، از تاریخ ابلاغ حڪم یا انقضاے مدت واخواهے می باشد .

مهلت تجدیدنظرخواهے از

رأے ڪیفرے در موارد اثبات ادعاے عذر موجہ محڪوم علیہ مبنے بر عدم اطلا؏ از مفاد رأے ، ظرف “یڪ هفتہ” از تاریخ اطلا؏ است .

زمان اخطار رفع نقص “ظرف 20” روز پس از تسلیم درخواست یا دادخواست تجدیدنظرخواهے است ڪه متقاضے بایستی “ظرف 10 روز” از تاریخ ابلاغ اخطاریہ باید جهت رفع نقص اقدام ڪند .

مهلت به تأخیر افتادن اجراے شلاق تعزیرے در مورد زن شیرده “حداڪثر به مدت 2 سال” مے باشد .

مهلت ارسال قرار بازداشتے ڪه رأساً بازپرس صادر شده نزد دادستان جهت اظهارنظر “ظرف24 ساعت” پس از صدور قرار خواهد بود .

مهلت ارسال نظر بازپرس در مورد درخواست رفع بازداشت توسط متهم نزد دادستان جهت اتخاذ تصمیم ، “ظرف 10” روز از تاریخ تسلیم درخواست مے باشد .

مدت قرار بازداشت در جرائم در صلاحیت دادگاه ڪیفرے استان “حداڪثر تا 4 ماه” مے باشد .

مدت بازداشت موقت از سایر جرایم “حداڪثر تا 2 ماه” خواهد بود .

مهلت اعتراض به ابقاء قرار تأمینے ڪه منجر به بازداشت متهم شده است “ظرف 10 روز” از تاریخ ابلاغ ابقاء قرار مے باشد .

مهلت اعلام نظر دادستان در مورد پرونده اے ڪه حاوے اظهار عقیده بازپرس پس از اخذ آخرین دفا؏ و اعلام ختم تحقیقات است ،”ظرف 5 روز” از تاریخ وصول پرونده خواهد بود

مهلت اعتراض به قرارهاے صادره توسط بازپرس ڪه به تأیید دادستان نیز رسیده باشد ،”ظرف 10 روز” از تاریخ ابلاغ قرار توسط شاڪی متهم مے باشد .

مهلت اعمال ماده 18 اصلاحے در مورد آراے قطعیت یافتہ خلاف بین شر؏ “حداڪثر ظرف یڪ ماه” از تاریخ قطعیت رأے خواهد بود .

۲۳ شهریور ۹۷ ، ۱۵:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

کارگری در ساختمان دچار حادثه شده که بیمه دیه شکستکی را پرداخت مینماید

کارگری در ساختمان دچار حادثه شده که بیمه دیه شکستکی را پرداخت مینماید ،آیا میتوان خسارت دوران نقاهت(دستمزد)که کارگردرمدت4ماه نتوانسته کار کند را از مالک ساختمان دریافت کند ؟

قانون آئین دادرسی کیفری مصوب ٩۴ منافع ممکن الحصولی که شاکی خصوصی در اثر ارتکاب جرم از آن محروم شده را قابل مطالبه دانسته است. البته تبصره ٢ ماده14 قانون موصوف برای مطالبه منافع ممکن الحصول مقید کرده که اتلاف این منافع ناشی از ارتکاب جرم، صادق و مسلم بوده باشد. مثلا کارگر یا کارمندی که در اثر ارتکاب جرم توقیف غیر قانونی ، از دستمزد و منافع کارکرد خود در زمان توقیف محروم شده میتوانداین منافع ممکن الحصول را از متهم با تقدیم دادخواست ضرر وزیان ناشی از جرم قبل از ختم دادرسی در پرونده کیفری مورد مطالبه قراردهد.
اما در قسمت اخیر تبصره ٢ ماده قانونی مذکور مقرر شده که در جرائم موجب تعزیرات منصوص شرعی و دیه ، منافع ممکن الحصول غیر قابل مطالبه است .
بنابراین در فرض مسئله چون جرم ارتکابی مشمول پرداخت دیه است ،لذا کارگر نمیتواند منافع ممکن الحصول که در دوران نقاهت از آن محروم شده از متهم طی دادخواست ضرر وزیان ناشی از جرم مطالبه نماید.

۲۲ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر