⚖به روز بودن دانشجویان حقوق و پاسخگویی به سوالات هموطنانم.⚖

۴۰۶ مطلب با موضوع «مطالب اصول فقه» ثبت شده است

دلالت تضمنی

دلالت تضمنی یعنی این که لفظ بر بخشی از معنا دلالت داشته باشد.
مثال: مورد معامله باید مال یا عملی باشد که هر یک از متعاملین، تعهد تسلیم یا ایفای آن را می‌کنند (مورد معامله دو جزء است، ثمن و مثمن. پس این ماده بر تمام آن دلالت نمی‌کند و بر جزیی از آن دلالت می‌کند).

۲۵ شهریور ۹۷ ، ۲۱:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

تاریخ اصول فقه

تاریخ ، به معناى تبیین چگونگى پیدایش یک چیز و بررسى سیر تغییر و تحول آن در بستر زمان مى باشد ، بنا بر این، تاریخ اصول فقه ، بررسى چگونگى پیدایش و سیر تحول و تطور علم اصول در طول زمان است .

براى علم اصول ، در طول تاریخ ، دوره هایى متصور است که برخى از آنها به اهل سنت اختصاص دارد ، برخى به شیعه و برخى هم بین هر دو مذهب مشترک است:

 دوره اول ، دوره تأسیس:

 در میان اصولیون شیعه و اهل سنت ، درباره مؤسس علم اصول اختلاف است ؛  اهل سنت بر این عقیده اند که واضع و مؤسس علم اصول ، " شافعى " است ، اما اصولیون شیعه معتقدند کاربرد قواعد اصولى ولو در سطحى بسیار ساده ، در صدر اسلام معمول و متعارف بوده است ، ولى واضع و مؤسس علم اصول فقه ، امام باقر ( ع ) و امام صادق ( ع ) می باشند .

  دوره دوم ، دوره تصنیف:

۲۵ شهریور ۹۷ ، ۲۱:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

اقسام مقدمه

مقدمه عقلیه: قضایاى مؤلفۀ که عقلا مستلزم قضیۀ دیگر میباشند مقدمات عقلیه نامیده میشوند مانند قیاسات  

مقدمه عادیه: مقدمات عادیه آن سلسله از امور فرعیه هستند که حصول امور اصلیه عادة موقوف بر انجام آنها است مانند نصب نردبان براى صعود بطبقه بالا.

مقدمه شرعیه: مقدمات شرعیه آن سلسله از اعمال مقدماتى هستند که اتیان فرایض اصلى موکول بر اینان آنها است و این اعمال بر دو قسمند-قسمى از آنها عادة مقدمه اتیان آن فریضه میباشند مانند زاد و راحله براى سفر حج و قسمى هم شرعا مقدمۀ انجام آن قرار داده شده‌اند بنحویکه آن فریضه بدون اتیان آن مقدمه باطل میباشد مانند وضوء براى اتیان صلوة

۲۵ شهریور ۹۷ ، ۲۱:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

دلالت امر بر مره و تکرار

آیا امر بر مره دلالت دارد یا بر تکرار.
مره یعنی یک بار و تکرار یعنی به ‌مرات (چند بار). مشهور عالمان اصول معتقدند که فعل امر بر هیچ‌یک از مره و تکرار ‌دلالت ندارد و تنها بر لزوم انجام عمل دلالت مى‌کند. به بیان دیگر، نهایت چیزى‌‌که از ماده و صیغه امر استفاده مى‌شود دستور و فرمان به انجام دادن عمل است و لزوم تکرار آن یا کفایت یک بار را باید از قرائن و ادلّه دیگر فهمید.

۲۵ شهریور ۹۷ ، ۲۱:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

اصل استصحاب از دیگر مباحث اصول عملیه است.

تعریف اصل استصحاب: ابقا ماکان یعنی حکم به بقای آنچه موجود بوده که از اصول محرزه فقهی نیز می باشد.
استصحاب اصل است نه اماره.

عناصر استصحاب:
1  یقین به سابق
2  شک لاحق
3  وحدت بین موضوع متیقن و مشکوک
4 تقدم زمان متیقن برمشکوک
5 تعدد زمان متقین و مشکوک
6 وحدت زمان شک و یقین
7 فعلیت یقین و شک.

 دلایل حجت استصحاب:
1 اجماع
2 استقراء
3 بناء عقلا
4 دلیل عقل
5 روایات.

اقسام استصحاب از جهت مستصحب:
الف.وجودی و عدمی
ب.حکمی و موضوعی.

اقسام استصحاب ازجهت یقین سابق:

1 استصحاب حکم عقل
2 استصحاب حکم شرع .

اقسام استصحاب ازجهت منشاء شک لاحق:
1 شک در مقتضی
2 شک در وجود رافع
3 شک در رافعیت موجود.

۲۵ شهریور ۹۷ ، ۱۸:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

اقسام وضع:

وضع را به دو قسمِ «وضع‌تعیینی» و «وضع‌تعیّنی» تقسیم می‌کنیم.

1ـ وضع‌تعیینی (وضع‌تخصیصی)
«وضع‌تعیینی» یعنی هر‌گاه «واضع»، شخص مشخّص و معیّنی باشد و لفظی را برای معنایی قرار بدهد.
مثال‌ : اصل ۱۲۸ قانون‌اساسی: رئیس‌جمهور استوارنامه سفیران را امضاء می‌کند و استوارنامۀ سفیران کشورهای دیگر را می‌پذیرد.
به‌لفظ «استوارنامه» در اصل ۱۲۸ قانون‌اساسی دقّت‌کنید. این‌لفظ را واضع معیّن و مشخّص (یعنی مقنّن) برای معنایی (یعنی حکمی‌که از طرف رﺅسای کشورها به سفیران و مأموران سیاسی داده میشود و این‌حکم بیانگر اعتبار آنها نزد رﺅسای کشورهای بیگانه است) قرار داده است.
پس به این‌علّت‌که واضعِ «لفظ استوارنامه»؛ شخص مشخّص و معیّنی است (یعنی مقنّن)؛ وضع این لفظ؛ «وضع‌تعیینی» می‌باشد.

2ـ وضع‌تعیّنی (وضع‌تخصّصی)
«وضع تعیّنی» یعنی هر‌گاه «واضع»، شخص معیّنی نباشد؛ بلکه لفظی‌که دارای معنایی‌خاص است، در گذر زمان و به‌تدریج، به‌قدری توسط مردم (اَفراد نامعیّن) در معنای‌دیگری استعمال شود، به‌طوری‌که با شنیدن آن‌لفظ، معنای جدیدِ آن‌لفظ به‌ذهن برسد و نه معنای‌قبلی‌اش.

مثال‌: اصل۲۰ قانون‌اساسی: همۀ افراد ملّت، به‌طور یکسان در حمایت قانون قرار دارند.
به لفظ «قانون» در اصل۲۰ قانون‌اساسی دقّت کنید.
این‌لفظ قبلاً به معنای «خط‌کش» بوده؛ ولی مردم (اَفرادِ نامعیّن) این‌لفظ را در گذر زمان به‌قدری در‌معنای «مُقرّرات» استعمال کردند، به‌طوری‌که اکنون با شنیدن این‌لفظ، معنای جدیدش (یعنی مقرّرات) به‌ذهن می‌رسد و نه معنای قدیمش (یعنی خط‌کش).
در مثال ذکر شده؛ «واضع»، شخص مشخّص و معیّنی نیست و مردم (اَفراد نامعیّن) لفظ «قانون» را که قبلاً به معنای «خط‌کش» بوده، به‌قدری در معنای «مقرّرات» به‌کار بردند، به‌طوری‌که، اکنون با شنیدن این‌لفظ، معنای جدید آن (یعنی مُقرّرات) به ذهن می‌رسد و نه معنای قبلی‌اش (یعنی خط‌کش).
در نتیجه می‌گوییم: لفظِ «قانون» برای معنایش (یعنی مقرّرات)؛ به صورت «‌تعیّنی» وضع شده است؛ و نه تعیینی.


اصول فقه دانشگاهی استاد شب خیز
انتشارات کتاب آوا

۲۳ شهریور ۹۷ ، ۱۸:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

نکته: عبارتی که بعد از «به علت»، «به سبب»، «به جهت»، «به خاطر»، «به‌واسطه»، «به‌قصد» می‌آید؛ «واجب نفسی» هستند.

مثال: گرفتن وثیقه و کفیل به جهت دسترسیِ به موقع به متهم واجب است.
عبارت «دسترسی ِبه موقع به متهم» در اینجا، واجب نفسی است؛ زیرا بعد از عبارت «به جهت» آمده است.


 منبع: کلیدواژه های اصول فقه دانشگاهی
استاد روشنا روحانی
انتشارات کتاب آوا

۲۳ شهریور ۹۷ ، ۱۸:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

عام ‌مجموعی

«عام‌ مجموعی» یعنی هرگاه تمام افراد عام، به‌ صورت یک‌ مجموعۀ‌ متّصل، مورد حکم قرار گرفته باشند.

مثال اول: مادۀ ۵۹۱ قانون‌مدنی: هرگاه تمام‌شرکاء به تقسیم مال مشترک راضی باشند، تقسیم به‌ نحوی‌ که شرکاء تراضی نمایند به‌عمل می‌آید.
«تمام ‌شرکاء» در اینجا عام است. در اینجا اگر تمام‌شرکاء به تقسیم مال‌مشترک راضی باشند به‌جز یکی از آنها، تقسیم به‌عمل نمی‌آید.
یعنی تمام شرکاء، مِنْ‌حیث‌المجموع، به‌صورت‌متّصل، به‌ هم‌ وابسته‌اند؛ در نتیجه «تمام شرکاء»، «عام‌مجموعی» است.

مثال دوم: مُستفاد از اصل ۱۱۵ قانون‌اساسی: رئیس‌جمهور باید از رجال مذهبی و سیاسی و معتقد به مبانی ‌جمهوری‌ اسلامی‌ ایران باشد.
«مبانی‌جمهوری‌اسلامی‌ایران» در اینجا عام است. در اینجا اگر فردی به‌تمام مبانی جمهوری‌اسلامی معتقد باشد به‌جز یکی از آنها، صلاحیت انتخاب شدن برای ریاست‌جمهوری را ندارد.
یعنی تمام مبانی جمهوری اسلامی ایران، مِنْ‌ حیث‌ المجموع، به‌ صورت‌ متّصل، به‌هم‌ وابسته‌اند؛ در نتیجه «مبانی‌جمهوری‌اسلامی‌ایران»، «عام‌مجموعی» است.
منبع : اصول فقه دانشگاهی استاد شب خیز

۲۳ شهریور ۹۷ ، ۱۸:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

مصنف اصول فقه

مصنفان اصول فقه ، کسانى هستند که در زمینه اصول فقه ، تألیف و تصنیفى داشته باشند:

 

 برخى از مصنفان اصولى شیعه ، از آغاز تاریخ اصول فقه به ترتیب عبارتند از:

 

 1 ـ " امام محمد بن محمد بن نعمان " ملقب به شیخ مفید ، صاحب " الرسالة الاصولیة " یا " التذکرة باصول الفقه " ،

 2 ـ " سید مرتضى " ، صاحب کتاب " الذریعة الى اصول الشریعة " ،

 3 ـ شیخ الطایفه " محمد بن حسن طوسى " ، صاحب " عُدّة الاصول " ،

 

 4 ـ " ابن زهره " صاحب " غنیه " ،

 5 ـ " محقق حلى " ، صاحب " نهج الوصول الى معرفة الاصول " و " معارج الاصول " ،

 6 ـ " علامه حلى حسن بن یوسف بن على بن مطهر " صاحب " تهذیب الوصول الى علم الاصول " و " مبادى الوصول الى علم الاصول " ،

 7 ـ " شهید اول " صاحب " تمهید القواعد " ،

 

 8 ـ " حسن بن زین الدین " ، صاحب " معالم الدین " ،

 9 ـ " شیخ بهایى " ، صاحب " زبدة الاصول " ،

 10 ـ " میرزاى قمى " ، صاحب " قوانین الاصول " ،

 11 ـ " شیخ محمد حسین بن رحیم اصفهانى " صاحب " الفضول فى الاصول " ،

 

 12 - " شیخ مرتضى انصارى " ، صاحب " فرائد الاصول " ،

 13 ـ " آخوند خراسانى " ، صاحب " کفایة الاصول " .

 

 برخى از مصنفان اصولى اهل سنت عبارتند از:

 

 1 ـ " ابن ادریس شافعى " ، صاحب " الرسالة " ،

 2 ـ " قاضى عبد الجبار معتزلى " ، صاحب " العمده " ،

 

 3 ـ " ابو الحسن بصرى معتزلى " ، صاحب " المعتمد " ،

 4 ـ " عبد الملک بن عبد الله جوینى " ، صاحب " البرهان " ،

 5 ـ " ابو حامد غزالى " ، صاحب " المستصفى " ،

 

 6 ـ " فخرالدین رازى " ، صاحب " المحصول " ،

 7 ـ " ابو الحسن آمدى " ، صاحب " الإحکام فى اصول الأحکام " ،

 

 8 ـ " بیضاوى شافعى " ، صاحب " المنهاج " ،

 9 ـ " ابو زید دبوسى " ، صاحب " تأسیس النظر " ،

 10 ـ " بزدوى " ، صاحب " اصول الاسلام " ،

 

 11 ـ " رازى " ، صاحب " أصول الجصاص " ،

 12 ـ " سرخسى " ، صاحب " تمهید الفصول فى الاصول " .

 

   اصولى هاى شیعه و اهل سنت ، درباره اولین کسى که علم اصول فقه را تصنیف نموده است ، اختلاف دارند .

 برخى از اصولیان اهل سنت " شافعى " ، را اولین مصنف دانسته، ولى بسیارى از اصولیان شیعه " هشام بن حکم " را اولین مصنف علم اصول مى دانند که " الالفاظ و مباحثها " را تصنیف نمود و پس از او یونس بن عبد الرحمن " اختلاف الحدیث " را که همان مبحث تعادل و تراجیح است ، از امام موسى بن جعفر ( ع ) روایت و تألیف کرده است .

منابع :

مبادی فقه و اصول ص 63

الوجیز فی اصول الفقه ص 18

تهیه و تنظیم :جواد دلاوری ، گروه حوزه علمیه تبیان

۲۳ شهریور ۹۷ ، ۱۶:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

هدف اصول فقه

با گذر از عصر صدر اسلام که مردمان تکالیف خویش را مستقیماً از معصومین می‌گرفتند و یا در عصر صحابه که به نقل احادیث در تعیین وظایف اکتفا می‌جستند، در زمانهای بعدی، ناقلان و راویان احادیث ازدیاد یافتند؛ و مشکلات بسیاری در خصوص استفاده از روایات که در حقیقت تفسیری بر قرآن، و تعیینی بر وظایف مسلمانان بود، پیش آمد.

 افرادی به جهت تأمین اهداف سیاسی و شخصی به دروغ از زبان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ و امامان ـ علیهم السلام ـ نقل حدیث نمودند.

 

 در نتیجه درچگونگی احوال راویان تردید شده و در پیرامون دین از لحاظ زبان، فرهنگ، شیوه نگرش و تفکر، اندازه معلومات و چگونگی عادات، اخلاق، آداب و رسوم اختلاف و تفاوت فراوان پدید آمد.

 از این رو کار فهم تکالیف دینی ، به کلی دگرگون و معرفت دین وعمل به وظایف شرعی و الهی دشوار گشت. [1]

 

در چنین بستری، پیروان حقیقی دین اسلام که طالب کشف دستورات و فرامین دینی بودند، از سویی، دسترسی به امام معصوم ـ علیه السلام ـ هم نداشتند و مشکلات فراوانی در این مسیر رخ می‌نمودند:

 

 تعارض برخی از روایات با قرآن و یا روایات دیگر، محل بردن دلالت پاره‌ای از احادیث، چگونگی الفاظ قرآن و سنت از قبیل: عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مبیّن، ناسخ و منسوخ، و... و اعتبار یا عدم اعتبار برخی از دلایل مثل: قیاس، اجماع و عقل در کنار کتاب و سنت، به طور کلی حجیت ادله از حیث سند ودلالت، [2]در پی اینگونه مسائل و همانند آن، به تدریج علمی تدوین شد تا در رفع این مشکلات و رسیدن به قواعد و قوانینی برای استنباط راهنما گردد.

 

بنابراین، باید گفت: غرض و هدف اصلی علم اصول؛ توانا شدن بر استنباط احکام شرعی فرعی و استخراج تکالیف دینی از ادله آنها می‌باشد، [3]به گونه‌ای دیگر غرض از فقه را می‌توان با واسطه هدف علم اصول فقه دانست.

 

و لذا فایده اصول فقه همان انگیزه تحصیل این علم است ، که عبارت از توانایى بخشیدن به مکلف براى استنباط احکام شرعى از منابع اصلى آن ها مى باشد .

 

 به دقت عقلی، غرض و غایت با یک دیگر تفاوت دارند .

 

 " غرض " فایده اى است که بر فعل فاعل مرید مترتب مى شود ؛ اما " غایت " معمولا در غیر آن به کار مى رود .

 

 میان منفعت و فایده نیز فرق گذارده اند . فایده ، همان غرض و غایت فعل است که علت حرکت فاعل به سوى انجام دادن فعل است ؛

اما " منفعت " آن چیزى است که از اول پیش بینى نشده و به آن توجه نبوده است ؛ براى مثال ، کسى که به قصد حج مسافرت مى نماید ، غرض و فایده مسافرت او انجام اعمال حج است ، اما ممکن است در مسیر از مناظر زیباى طبیعى نیز نصیبى ببرد که از اول ، این امر مورد نظر او نبوده است .

 

 بنابراین ، آن چه پیش از عمل در نظر گرفته مى شود و علت تحقق آن عمل مى گردد، غرض ، فایده و غایت نام دارد ؛ اما بهره اى که طى عمل به دست مى آید ، بى آن که قبلاً به ذهن آمده یا در ایجاد آن عمل مؤثر باشد ، منفعت نام دارد .

 

فایده علم اصول فقه

 

 ( بحث از فواید مترتب بر علم اصول فقه )

 

فایده دینى اصول فقه آثار و نتایج دینى است که بر علم اصول فقه مترتب است ، همانند اجر اخروى که خداوند به آن وعده داده است .

 

از آن جا که علم اصول فقه از علوم دینى است و خداوند متعال هم براى تحصیل علوم دینى ، وعده ثواب و پاداش داده است . هر کس در راه تحصیل این علم ، مجاهدت و تلاش نماید ، طبق وعده خداوند به او ثواب و پاداش اخروى داده مى شود .[4]

 

فایده اصول فقه همان انگیزه تحصیل این علم است ، که عبارت از توانایى بخشیدن به مکلف براى استنباط احکام شرعى از منابع اصلى آن ها مى باشد .

 

 به دقت عقلی، غرض و غایت با یک دیگر تفاوت دارند .

 " غرض " فایده اى است که بر فعل فاعل مرید مترتب مى شود ؛ اما " غایت " معمولا در غیر آن به کار مى رود .

 

 میان منفعت و فایده نیز فرق گذارده اند . فایده ، همان غرض و غایت فعل است که علت حرکت فاعل به سوى انجام دادن فعل است ؛ اما " منفعت " آن چیزى است که از اول پیش بینى نشده و به آن توجه نبوده است ؛ براى مثال ، کسى که به قصد حج مسافرت مى نماید ، غرض و فایده مسافرت او انجام اعمال حج است ، اما ممکن است در مسیر از مناظر زیباى طبیعى نیز نصیبى ببرد که از اول ، این امر مورد نظر او نبوده است .

 

 بنابراین ، آن چه پیش از عمل در نظر گرفته مى شود و علت تحقق آن عمل مى گردد، غرض ، فایده و غایت نام دارد ؛ اما بهره اى که طى عمل به دست مى آید ، بى آن که قبلاً به ذهن آمده یا در ایجاد آن عمل مؤثر باشد ، منفعت نام دارد .[5]

پی نوشت ها و منابع:

 

 [1] محمدباقر صدر، المعالم الجدیده، (مطبوع دردروس فی علم الاصول)، چ سوم، قم: مجمع الفکر الاسلامی، 1412 ق، ص 57 ـ 58.

[2]   ابوالقاسم گرجی، تحول علم اصول، تهران: بنیاد بعثت، 1361 ش، ص 11.

[3] محمدرضا مظفر، اصول الفقه، تهران: انتشارات اسلامیه، ج 1، ص 7؛ ابوالقاسم گرجی، تاریخ فقه و فقها، تهران: چ سمت، 1377 ش، چ سوم، ص 301

[4] رشتی ، حبیب الله بن محمد علی ، بدایع الافکار ، ص 33

[5]  محمد رضا مظفر ، اصول فقه ،جلد 1 ص 18

 

تهیه و فرآوری : جواد دلاوری ، گروه حوزه علمیه تبیان

۲۳ شهریور ۹۷ ، ۱۶:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

مقدمات وجوبیه

مقدمات وجوبیه: بعضى از عبادات فقط بالقوه واجب میباشند و فعلیت یافتن وجوب آنها منوط بفراهم آمدن یک یا چند مقدمه است بطوریکه اگر آن مقدمات فراهم نگردند آن عبادات نیز وجوب پیدا نمیکنند و به همین جهت آن مقدمات را از لحاظ اینکه موجبات وجوب میگردند مقدمات وجوبیه و آن واجبات را واجبات شرطیه نامند
مثلا حج که از واجبات شرطیه است، وجوب و تعلقش بر ذمه مکلف مشروط بحصول استطاعت است، و مادامیکه استطاعت حاصل نشده اداى آن اصلا واجب نمیباشد پس استطاعت که سبب فعلیت یافتن وجوب حج است مقدمه وجوبیه میباشد.
۲۳ شهریور ۹۷ ، ۱۶:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

دلالت امر بر وجوب

آیا امر بر وجوب دلالت دارد. یعنی وقتی آمر چیزی را به مأمور امر کند، آیا انجام این کار بر مأمور واجب است؟ 
در این که امر بر چه دلالت دارد، بین علمای علم اصول اختلاف است و ما به دو نظر اصلی اشاره می‌کنیم:
1: امر برای وجوب وضع شده است.
2: امر برای استحباب وضع شده است.
 مشهور اصولیان بر این عقیده‌اند که امر بر وجوب دلالت مى‌کند. به سخن دیگر ظاهر «امر» آن است که آمر، به‌صورت حتمى و الزامى، انجام کار موردنظر را از مأمور خواسته و راضى به ترک آن نیست؛ پس صیغه امر، ظاهر در وجوب است و اگر گوینده، منظور دیگرى داشته باشد باید با آوردن قرینه، آن را بفهماند.

۲۳ شهریور ۹۷ ، ۱۶:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

مقدمات علمیه

مقدمات علمیه: چنانچه کلام شارع مبهم و قابل توجیه بمعانى متعدده باشد و مکلف نتواند مقصود اصلى را درک کند در این صورت ناچار خواهد بود که بتمام معانى متصوره و شقوق محتمله آن عمل نماید تا بدان وسیله بأداى تکلیف اصلى و برائت ذمه خود علم حاصل کند-ایناعمال را که بطور قطع فقط یکى از آنها فریضۀ اصلیه و بقیه اعمال احتیاطى و مقدمات تحصیل علم ببرائت هستند مقدمات علمیه گویند.

مثلا آیه إِذٰا قُمْتُمْ إِلَى اَلصَّلاٰةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى اَلْمَرٰافِقِ  که حکم وضوء را بیان میکند متضمن ابهام میباشد و معلوم نیست که مقصود شارع از کلمۀ الى المرافق غسل تمام ید است با مرفق یا فقط غسل ید است تا مرفق؟ و این ابهام ناشى از اختلاف موجود در بین اهل اصطلاح است زیرا بعضى از آنان غایت را داخل و برخى خارج از مغیّا میدانند لذا اگر عقیده دسته اول صحیح باشد مسلما شستشوى مرفق که منتهى الیه و غایت ید است نیز واجب خواهد شد، زیرا بعقیدۀ آنان غایت داخل در مغیا است؛ و اگر عقیده دسته دوم صحیح باشد در آن صورت دیگر غسل مرفق واجب نخواهد شد زیرا غایت داخل در مغیا نمى‌باشد بنابراین هرگاه در یک چنین موردى مکلف نتواند یکى از آن دو وجه را اختیار و آن را بر دیگرى ترجیح دهد ناچار خواهد شد که عمل باحتیاط نموده و فى المثل وضوء را یکبار طبق قول اول و بار دیگر موافق قول دوم بجا آورد تا باتیان مأموربه اطمینان یافته و ببرائت ذمه خود علم حاصل نماید-بدیهى در اینصورت یکى از آن دو وضوء (بطور لا على التعیین) فریضه اصلیه و دیگرى وسیله تحصیل علم ببرائت خواهد بود.

۲۳ شهریور ۹۷ ، ۱۶:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

کتاب شناسى اصول فقه

کتاب شناسى اصول فقه ،یعنى شناسایى و توصیف کتاب ها و مقالاتى که در باره موضوعات مختلف علم اصول فقه ، تدوین و تألیف شده اند که در ضمن آن ، همه اطلاعات مورد نیاز براى جست و جو از هر یک از کتاب هاى اصولى به اختصار آورده شده است .

 
 براى مثال ، در کتاب " کتاب شناسى اصول فقه شیعه " آمده است:

 "جمال الدین الحسن بن زین الدین ، 959ـ 1011 ق ، معالم الدین و ملاذ المجتهدین ، اخراج و تعلیق و تحقیق: عبد الحسین محمد على البقال . مطبعة الاداب ، نجف ، 1391 ق ، 471 ص ، فهرست مطالب دارد . . . ."  [1].

 
کتب اصول فقه

 

( کتاب هاى تدوین شده در زمینه اصول فقه )

کتب اصول فقه کتاب هایى هستند که در زمینه اصول فقه تألیف و تدوین شده اند.

 

 برخى از مهم ترین آن ها از شیعه و اهل سنّت عبارت انداز:

 
 الف: کتاب هاى اصولى شیعه:

 

 1 ـ "الرسالة الاصولیة " اثر شیخ مفید ؛

 2 ـ "الذریعة الى اصول الشریعة" اثر سید مرتضى علم الهدى ؛

 3 ـ "عُدّة الاصول" اثر شیخ الطائفة محمد بن حسن طوسى ؛

 4 ـ "معارج الاصول " اثر محقق حلى ؛

 5 ـ "معالم الدین" اثر حسن بن زین الدین ؛

 6 ـ "قوانین الاصول "اثر میرزاى قمى ؛

 7 ـ "الفصول الغرویة فى الاصول الفقهیة " اثر شیخ محمد حسین بن عبد الرحیم اصفهانى ؛

 8 ـ "فرائد الاصول " اثر شیخ مرتضى انصارى ؛

 9 ـ "کفایة الاصول " اثر آخوند محمد کاظم خراسانى ؛

 
 ب: کتاب هاى اصولى اهل سنت:

 

 1 ـ " الرسالة" اثر شافعى ؛

 2 ـ "العمد" اثر قاضى عبد الجبار معتزلى ؛

 3 ـ "المعتمد" اثر ابوالحسن بصرى معتزلى ؛

 4 ـ "البرهان " اثر عبدالملک بن عبدالله جوینى ؛

 5 ـ "المستصفى " اثر ابوحامد غزالى ؛

 6 ـ "المحصول " اثر فخرالدین رازى ؛

 7 ـ "الاحکام فى اصول الاحکام" اثر ابوالحسن آمدى ؛

 8 ـ "المنهاج" اثر بیضاوى شافعى .[2]

 

برای توضیح و کسب اطلاعات بیشتر در زمینه کتاب شناسی اصول فقه می توانید به کتاب زیر مراجعه کنید.

کتابشناسی اصول فقه شیعه ، نوشته مهدی مهریزی چاپ دفتر تبلیغات اسلامی.

 
شمه ای از کتاب:

 

امام خمینی (ره) در تعریف و تبیین فقه می فرمایند :«فقه، تئوری واقعی و کامل اداره انسان از گهوار ناگوار است، اما این تئوری نیازمند ابزار وسایلی است که در اصطلاح فقهی علم اصول گفته می شود.»

 

فقه زمانی زنده و پویا است که پایای زندگی حل مشکل کند و اصول تا وقتی حیات دارد که تشواریهای طریق فقاهت را بر طرف سازد. همان گونه که ار فقه از رسالت خود کناره گیرد یا فقط به بخشی از رسالت خود بپردازد از ارزش می افتد. اصول نیز وقتی اعلان استقالل کند و با فقه همپا نشود و نیاز فقه را برآورده نسازد، از جایگاه بلند خود سقوط خواهد کرد.

 
کتاب حاضر با اهداف ذیل به نگارش درآمده است :

 

الف) شان دادن حجم کارهای انجام شده

ب) روشن شدن زمان ورود بحث های نو در این علم

ج) تبیین تراکمهای نابجا مانند ترجمه ها و شرحهایی که بر کتب درسی صورت می گیرد

د) جلوگیری از برخی کارهای تکراری

این کتاب در سه بخش : فهرست کتب و مقالاتی که پیرامون علم اصول نوشته شده فهرست مقالات در مباحث علم اصول و فهرست کتب چاپی علم اصول با ترتیب زمانی تهیه و تنظیم شده است.

پی نوشت ها :

[1] کتاب شناسی اصول فقه شیعه ، ص 81

[2] الوجیز فی اصول الفقه ؛ص 18

 

منابع :

    اصطلاحات الاصول : صفحه 3

    اصول الاستنباط : صفحه 42

    الفوائدالحائریة : صفحه 37

    المحصول فی علم اصول الفقه جلد 6 : صفحه 217

    المعالم الجدیدة للاصول : صفحه 57، 83، 90

    کتابشناسی اصول فقه شیعه : صفحه 81

 

تهیه و فرآوری : جواد دلاوری ،گروه حوزه علمیه تبیان

۲۳ شهریور ۹۷ ، ۱۶:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

مخصص غیر لفظی =مخصّص

اگر به صورت لفظ نیامده باشد، به آن مخصص غیر لفظی می‌گوییم.
مثال: خداوند در قران فرموده‌اند : الله خالق کل شی (خداوند همه چیز را آفریده است)؛ که در این جا عقل به این حکم می‌دهد که خداوند ذات و صفات خودش را نیافریده است. پس این مخصص غیر‌لفظی است، زیرا به صورت لفظ نیامده است و عقل این را استنباط کرده است. مخصّص
یعنی هر لفظ عبارت یا دلیل غیرلفظى که دامنه شمول عام را محدود کند، مخصص نامیده‌اند
مثال اول: هر تاجری باید دفاتر دجاری داشته باشد به استثناء کسبه جزء
* در این ماده، عبارت (هر تاجری) عام است و عبارت (به استثناء کسبه جزء)، مخصص آن است.
مثال دوم: هر صلحی نافذ است جز صلح بر امر نامشروع.
* در این ماده، عبارت (هر صلحی) عام است و عبارت (جز صلح بر امر نامشروع)، مخصص آن است.

۲۳ شهریور ۹۷ ، ۱۶:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

تعریف علم اصول فقه=تاریخ اصول فقه

در تعریف اصطلاحی اصول فقه عبارت‌های مختلفی از اصولیین شیعه و اهل سنت ارایه شده که در ذیل به چند تعریف معروف اشاره‌ای گذرا خواهیم داشت:
1. بسیاری از فقیهان قدیم، این گونه تعریفی برای علم اصول‌فقه ارائه کرده‌اند: «هو العلم بالقواعد الممهدة لاستنباط الأحکام الشرعیة الفرعیة»؛[1] یعنی اصول فقه عبارت است از علم به قواعدی که برای به دست آوردن احکام شرعی فرعی، آماده شده است.
ولی متأخرین بر این تعریف اشکال نموده‌اند که چنین تعریفی شامل مسأله حجیت ظن در صورت انسداد و مسأله اصول علمیه نخواهد شد.[2] از این رو‌ در گریز از این اشکال جملة دیگری بر این تعریف افزوده‌اند: «او التی ینتهی الیها فی مقام العمل، یا هر آنچه که نهایتا درمقام عمل به آن استناد می‌شود.»
2. مرحوم نائینی، تعریف دیگری ارائه کرده است: «هو العلم بالکبریات التی لو انضمّت الیها صغریاتها یستنتج منها حکم فرعی کلی»؛[3] علم اصول علم به کبریاتی است که چنان چه صفریات به آنها ضمیمه شود، حکم فرعی کلی استنتاج می‌گردد.»
3. تعریف حضرت امام خمینی (قدس سره الشریف) از علم اصول: «هو القواعد الالیة التی یمکن ان تقع کبری لاستنباط الاحکام الکلیة الفرعیة الالهیة او الوظیفة العملیة»؛[4] علم اصول فقه قواعد آلی و ابزاری می‌باشد که ممکن است در مسیر استنباط احکام کلی فرعی قرار گیرد و یا بیان کنندة وظیفه عملی مکلف باشد.
4. و اصولیین شافعی مذهب، علم اصول را این گونه تعریف کرده‌اند: «هو معرفة دلائل الفقه اجمالا و کیفیة الاستفادة منها و حال المستفید»؛[5] علم اصول فقه معرفت دلایل فقه به طور اجمالی و شناخت نحوة استفاده از آنها و معرفت حال مستفید می‌باشد.

موضوع علم اصول
در این که موضوع اصول فقه چیست؟ میان اندیشمندان این علم اختلاف نظر وجود دارد که ما به مهم ترین آنها اشاره می‌کنیم:
الف. موضوع علم اصول ادلة ‌اربعه (کتاب، سنت، اجماع و عقل) با وصف دلیل بودن می‌باشد، این دیدگاه مشهور اصولیین است که ادلة اربعه را بما هی ادلة موضوع این علم می‌دانند.[6]
ب. برخی دیگر از عالمان اصولی، ادلة چهارگانه را بدون لحاظ وصف دلیل بودن، موضوع علم اصول فقه می‌دانند.[7]
ج. و گروهی همانند آیت الله بروجردی موضوع اصول فقه را حجت در فقه دانسته‌اند، یعنی در این علم از عوارض حجت در فقه بحث می‌شود.[8]
د. موضوع علم اصول یک امر کلی است که برخی از مصادیقش ادلة اربعه می‌باشند امّا برخی دیگر از موارد و مصادیقش امری دیگر است. با ایراد به تعاریف یادشده این تعریف مورد پسند مرحوم آخوند و برخی از متأخرین قرار گرفته است.[9]
مرحوم محقق مظفر چنین می‌نویسد: اصول فقه از موضوع خاصی صحبت نمی‌کند، بلکه از موارد بسیاری که در جهت استنباط حکم شرعی قرار بگیرد، بحث می‌کند. بنابراین هر آنچه که شایستگی دلیل بودن برای استنباط حکم شرعی را داشته باشد، موضوع اصول فقه است.[10]
و شهید صدر نیز موضوع علم اصول را عناصر مشترکی دانسته که در استنباط حکم به کار گرفته می‌شوند به نظر می‎رسد این تعریف دارای اشکال‌های کمتری بوده و قابل دفاع می‌باشد.[11]

هدف علم اصول فقه
با گذر از عصر صدر اسلام که مردمان تکالیف خویش را مستقیماً از معصومین می‌گرفتند و یا در عصر صحابه که به نقل احادیث در تعیین وظایف اکتفا می‌جستند، در زمان های بعدی، ناقلان و راویان احادیث ازدیاد یافتند؛ و مشکلات بسیاری در خصوص استفاده از روایات که در حقیقت تفسیری بر قرآن، و تعیینی بر وظایف مسلمانان بود، پیش آمد. افرادی به جهت تأمین اهداف سیاسی و شخصی به دروغ از زبان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ و امامان ـ علیهم السلام ـ نقل حدیث نمودند. در نتیجه درچگونگی احوال راویان تردید شده و در پیرامون دین از لحاظ زبان، فرهنگ، شیوة نگرش و تفکر، اندازة معلومات و چگونگی عادات، اخلاق، آداب و رسوم اختلاف و تفاوت فراوان پدید آمد. از این رو کار فهم تکالیف دینی ، به کلی دگرگون و معرفت دین وعمل به وظایف شرعی و الهی دشوار گشت.[12] در چنین بستری، پیروان حقیقی دین اسلام که طالب کشف دستورات و فرامین دینی بودند، از سویی، دسترسی به امام معصوم ـ علیه السلام ـ هم نداشتند و مشکلات فراوانی در این مسیر رخ می‌نمودند: تعارض برخی از روایات با قرآن و یا روایات دیگر، محل بردن دلالت پاره‌ای از احادیث، چگونگی الفاظ قرآن و سنت از قبیل: عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مبیّن، ناسخ و منسوخ، و... و اعتبار یا عدم اعتبار برخی از دلایل مثل: قیاس، اجماع و عقل در کنار کتاب و سنت، به طور کلی حجیت ادله از حیث سند ودلالت،[13] در پی این گونه مسایل و همانند آن، به تدریج علمی تدوین شد تا در رفع این مشکلات و رسیدن به قواعد و قوانینی برای استنباط راهنما گردد.
بنابراین، باید گفت: غرض و هدف اصلی علم اصول؛ توانا شدن بر استنباط احکام شرعی فرعی و استخراج تکالیف دینی از ادلة آنها می‌باشد،[14] به گونه‌ای دیگر غرض از فقه را می‌توان با واسطه هدف علم اصول فقه دانست.

تاریخ علم اصول
روشن است که پیدایش علوم به طور ناگهانی نبوده ونخواهد بود، بلکه به صورت تدریجی، ابتدا به صورت اندیشه‌های پراکنده و با گذر زمان به صورت مستقل مورد بحث و کاوش قرار می‌گیرد.
درباره علم اصول نیز بدین منوال است،‌ که علم فقه در سایه تعیین وظایف انسان در مقابل خداوند، تبیین شد و علم اصول در دامان علم فقه متولد گشت، شهید سیدمحمد باقر صدر بر این نکته تأکید می‌ورزد که به خاطر کاربری بعضی از عناصر در بیشتر باب‌های فقه، فقیهان لازم دیدند که از برخی از آن مسایل به صورت مستقل بحث کنند.

موسس علم اصول
همان گونه که برخی از اندیشمندان گفته‌اند، اولین کسانی که در مورد علم اصول سخن گفته‌اند و آن را پایه‌گذاری کرده‌اند امام باقر و امام صادق ـ علیهما السلام ـ هستند.[15] که قواعد اصولی را بر اصحاب خود املاء کردند، مجموعة این قواعد را برخی از علمای متأخر در کتبی مثل «اصول الی الرسول» و «الاصول الاصلیة» و «الفصول المهمة فی اصول الائمة» جمع‌آوری کردند.[16]

تألیفات در علم اصول فقه
اولین کتاب در مورد مسایل علم اصول رساله‌ای در زمینة مباحث الفاظ است که تألیف شاگرد امام صادق و کاظم ـ علیهما السلام ـ ، هشام بن حکم می‌باشد،[17] پس از وی، یونس بن عبدالرحمن، کتاب «اختلاف الحدیث و مسائله»[18] را؛ که مربوط به بحث تعارض اخبار و مسایل تعادل و تراجیح است، تألیف کرد. این دو عالم شیعی، در تألیف کتاب اصولی بر محمد بن ادریس شافعی و استادش محمد بن حسن شیبانی تقدم دارند.[19]
عالمان مشهور شیعی که تا زمان شیخ طوسی (متوفای 460 ق) کتابهایی در علم اصول تألیف کرده‌اند عبارتند از: ابوسهل نوبختی، حسن بن موسی نوبختی، محمد بن احمد بن جنید اسکافی، ابن عقیل عمّانی، ابومنصور صرام نیشابوری، محمدبن احمد بن داود بن علی بن الحسن (مشهور به ابن داوود و شیخ القمیین)، شیخ مفید و سید مرتضی.
در مرحلة بعد، ‌این علم توسط کسانی همچون شیخ طوسی، شیخ سدید الدین حمصی، ابن ادریس، محقق، علامه حلی، شهید اول، به رشد قابل توجهی رسید.
پس از رکود علم اصول در عصر اخباری‌گری، این افول توسط وحید بهبهانی شکسته شد و به گونه‌ای که اکنون در دست ما است تحوّل یافت.
و در مراحل بعدی، عالمان اصول دیگری همانند سید حسن شیرازی مجدد، شیخ انصاری، فرائد الاصول (رسائل)، آخوند خراسانی (کفایة الاصول)، مرحوم نائینی (فرائد الاصول)، مرحوم آغاضیاء عراقی (نهایة الامکار) و محمد حسین اصفهانی (کمپانی)، (نکایة الدرایة) دقت‌های اصولی غیرقابل وصفی صورت دادند، به طوری که این علم فعلاً یکی از مفاخر بزرگ جامعه شیعی به حساب می‌آید!

غنای اصول فقه شیعه
القای قواعد اصولی از سوی پیشوایان معصوم شیعه، به عنوان یکی ازعوامل مهم پیدایش اصول فقه سبب شد تا اصول فقه شیعی از غنای شگفت انگیزی برخوردار باشد، تا آن جا که فکر اصول عملیه، که راه گشا در مواردی است که حکم مسأله‌ای را از مصادر و منابع استنباط نیابیم، به دنبال اصل عملی می‌رویم از سوی امامان شیعه ـ علیهم السلام ـ ایجاد شد.
امروزه علم اصول از دیدگاه شیعه، دارای ابواب مختلفی است، که همة قواعد و قوانین لازم اصولی را در بر می‌گیرد و شخص را در این راستا برای استنباط احکام الهی یاری می‌کند، بی‌آن که در این زمینه و حتی مسایل جدید و مستحدث هم با مشکل مواجه ‌شود.

مباحث مهم اصول
مباحث اصلی اصول فقه به چهار بخش تقسیم می‌شود:
بخش اول: مباحث الفاظ، در این بخش از معانی و ظواهر الفاظ بحث می‌گردد، یعنی مثلاً بحث می‌شود آیا فعل امر ظاهر در وجوب هست؟
بخش دوم: مباحث عقلیه، در این بخش از لوازم احکام شرعی بحث می‌شود، به این معنا که آیا بین حکم شرع و عقل ملازمه است؟ آیا وجوب یک عمل مستلزم وجوب مقدمات آن نیز هست؟ و... .
بخش سوم: مباحث حجت، دراین بخش بحث می‌شود که چه اموری حجیت و دلیلیت بر حکم شرعی دارند و چه اموری دارای چنین امتیاز و اعتباری نیستند. مثلاً قیاس حجت نیست و اثبات می‌شود که خبر واحد حجت است.
بخش چهارم: مباحث اصول علمیه، بحث در این موضوع است که اگر مجتهد دستش از ادلۀ‌اجتهادیه کوتاه شد و نتوانست حکم شرعی را از این طریق استنباط کند، باید به اصول عملیه که وظیفه مکلف را مشخص و معین می‌کند.[20]
و در پایان، بحثی در تعادل و تراجیح روایات، مطرح می‌نمایند.[21]

پی نوشتها:

[1] . سید حسن بجنوردی، منتهی الاصول، ج 1، بی‌جا، مطبعه مؤسسه العروج، 1379 ش، ص 14.
[2] . محمد کاظم آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ج 1، قم، موسسه النشر الاسلامی، چ دوم، 1414 ق، ص 23.
[3] . محمد علی کاظمی، فوائد الاصول، تقریر درس مرحوم نائینی، ج 1، قم: مؤسسه النشر الاسلامی، 1417 ق، ص 19.
[4] . روح الله خمینی، مناهج الوصول، ج 1، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1414 ق، ص 51.
[5] . وهبة زمیلی، اصول الفقه الاسلامی، ج 1، بیروت:‌دار الفکر المباشر، چ دوم، 1422 ق، ص 24.
[6] . میرزا ابوالقاسم بن الحسن، قوانین الاصول، چ سنگی، ج 1، ص 9 ـ 10.
[7] . محمد حسین بن محمد رحیم اصفهانی حائری، الفصول، چ سنگی، ص 10.
[8] . حسین بن علی طباطبایی بروجردی، نهایة الاصول، ج 1، ص 12، به قلم حسین علی منتظری.
[9] . محمد کاظم آخوند خراسانی، پیشین، ج 1، ص 22.
[10] . محمدرضا مظفر، اصول الفقه. بیروت، دار التعارف، چ چهارم، 1403 ق، ص 6 ـ 7.
[11] . محمد باقر صدر، دروس فی علم الاصول، چ سوم، قم: مجمع الفکر الاسلامی، 1412 ق، حلقه اول، ص 39، و حلقه دوم، ص 9 ـ 10؛ و محمد جعفر الجزایری المروج، منتهی الدرایة، قم: مطبعة خیام، 1403 ق، ص 15.
[12] . محمدباقر صدر، المعالم الجدیده، (مطبوع دردروس فی علم الاصول)، چ سوم، قم: مجمع الفکر الاسلامی، 1412 ق، ص 57 ـ 58.
[13] . ابوالقاسم گرجی، تحول علم اصول، تهران: بنیاد بعثت، 1361 ش، ص 11.
[14] . محمدرضا مظفر، اصول الفقه، تهران: انتشارات اسلامیه، ج 1، ص 7؛ ابوالقاسم گرجی، تاریخ فقه و فقها، تهران: چ سمت، 1377 ش، چ سوم، ص 301.
[15] . سید حسن صدر، تأسیس الشیعة، شرکت النشر و الطباعه العراقیه المحدوده، 1370 هـ، ص 310.
[16] . همان.
[17] . محمد محسن تهرانی (آقا بزرگ)، الذریعة الی تصانیف الشیعه، تهران: دانشگاه تهران، 1355 ق، ج 2، ص 291.
[18] . ر.ک: ابوالعباس احمد بن علی، رجال نجاشی، قم: مصطفوی، بی‌تا، ص 311.
[19] . سید حسن صدر، پیشین، ص 310.
[20] . تقسیم بندی مرحوم اصفهانی، ر.ک: محمدرضا مظفر، اصول الفقه، همان، ص 8.
[21] . توضیح برخی مباحث ر.ک: مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، اصول فقه، قم: صدرا، 1377 ش، ص 33 ـ 58.

جستاره ای در علم اصول فقه
نویسنده:محمدعلی قاسمی
منبع:سایت اندیشه قم                           

تاریخ اصول فقه : مباحث پیرامون پیدایش و سیر تحوّل علم اصول

تاریخ، به معنای تبیین چگونگی پیدایش یک چیز و بررسی سیر تغییر و تحول آن در بستر زمان می‌باشد، بنا بر این، تاریخ اصول فقه، بررسی چگونگی پیدایش و سیر تحول و تطور علم اصول در طول زمان است.

برای علم اصول، در طول تاریخ، دوره هایی متصور است که برخی از آنها به اهل سنت اختصاص دارد، برخی به شیعه و برخی هم بین هر دو مذهب مشترک است:

دوره اول، دوره تأسیس:

در میان اصولیون شیعه و اهل سنت، درباره مؤسس علم اصول اختلاف است؛ اهل سنت بر این عقیده‌اند که واضع و مؤسس علم اصول، " شافعی " است، اما اصولیون شیعه معتقدند کاربرد قواعد اصولی ولو در سطحی بسیار ساده، در صدر اسلام معمول و متعارف بوده است، ولی واضع و مؤسس علم اصول فقه، امام باقر (ع) و امام صادق (ع) می‌باشند.

دوره دوم، دوره تصنیف:

این دوره از لحاظ نقص و کمال و آمیختگی و عدم آمیختگی با سایر علوم، به چند دوره قابل تقسیم است که در این جا مقصود، دوره آغاز تصنیف است.

مسائل علم اصول که در گذشته استقلال نداشت و در خلال مسائل فقهی مطرح می‌شد، در این دوره، استقلال خود را به دست آورد.

از نظر اصولی‌های شیعه، اولین مصنف علم اصول، " هشام بن حکم " است که کتاب الفاظ و مباحث آن را تصنیف کرد و پس از او " یونس بن عبد الرحمن " کتاب " اختلاف الحدیث " را که درباره مبحث تعادل و ترجیح است بر اساس نظریات امام موسی بن جعفر (ع) تصنیف نمود.

طبق این دیدگاه، نظر برخی از اصولیون اهل سنت که " شافعی " را اولین مصنف علم اصول می‌دانند، مردود است، زیرا شافعی متأخر از " هشام بن حکم " و " یونس بن عبدالرحمن " می‌باشد.

دوره سوم، دوره اختلاط:

این دوره، که دوره آمیختگی علم اصول با علم کلام است، به اهل سنت اختصاص دارد. متکلمان اهل سنت ـ به خصوص معتزله که بیشتر اهل بحث و جدل بودند ـ در علم اصول وارد شده و آن را تا حد زیادی از مسیر اصلی خود که استنتاج احکام فرعی است، منحرف ساختند و مسائل اصولی را، کلی و مجرد از مسائل فرعی، مطالعه و بررسی نمودند.

کتاب هایی که در این دوره تصنیف شده غالبا " از متکلمان، به خصوص معتزلی‌ها، است.

دوره چهارم، دوره کمال و استقلال:

این دوره، به شیعه اختصاص دارد و در واقع، دومین دوره تدوین اصول فقه شیعه است.

در این دوره، علم اصول سادگی اولیه خود را از دست داده، کمال و پختگی پیدا کرد و تا حدود زیادی، از آمیختگی با مسائل علم کلام رهایی یافت.

برخی از امتیازات این دوره عبارت‌اند از:

1. کمال علم اصول در نزد شیعه؛ 2. استحکام مبانی و قوت استدلال بر آن‌ها؛ 3. استقلال و تخلص نسبی علم اصول از مسائل علم کلام.

اصولیان معروف این دوره عبارت‌اند از:

1. " ابن ابی عقیل "؛

2. " ابن جنید " مؤلف کتاب " کشف التمویه و الالتباس " (این دو، در اصطلاح فقها، به قدیمین معروف هستند) ؛

3. " محمد بن محمد بن نعمان " معروف به " شیخ مفید " که کتابی به نام الرسالة الاصولیة دارد؛

4. " سید مرتضی " مؤلف کتاب " الذریعة الی اصول الشریعة "؛

5 ـ " شیخ طوسی " مؤلف کتاب " عُدّة الاصول ".

دوره پنجم، دوره رکود استنباط:

این دوره از وفات " شیخ طوسی " تا عصر " ابن ادریس حلی " ادامه داشت که حدود یک قرن اجتهاد شیعه متوقف ماند.

اصولی‌های معروف این دوره عبارت‌اند از:

1. " حمزة بن عبدالعزیز " معروف به " سلار "، صاحب کتاب التقریب؛

2. " شیخ سدیدالدین محمود بن علی حمصی رازی " صاحب کتاب " المصادر ".

دوره ششم، دوره نهضت مجدد:

این دوره به وسیله " محمد بن احمد بن ادریس حلی " آغاز شد.

نام برخی از اصولی‌های معروف این دوره در زیر می‌آید:

1. " محقق حلی " مؤلف کتاب " نهج الوصول الی معرفة الاصول " و کتاب " معارج الاصول "؛

2. " علامه حلی " مؤلف کتاب " تهذیب الوصول الی علم الاصول "؛

3. " فخر المحققین " مؤلف کتاب " غایة السؤول فی شرح تهذیب الاصول "؛

4. " شهید ثانی " مؤلف کتاب " تمهید القواعد "؛

5. " شیخ بهایی " مؤلف کتاب " زبدة الاصول ".

دوره هفتم، دوره ضعف:

این دوره، در اثر نهضت اخباری‌ها به وجود آمد و از مهم ترین پیش آهنگان این نهضت، مولی " محمد امین استرآبادی " مؤلف کتاب " الفوائد المدنیة " بود. در این دوره، بر اثر برخورد شدیدی که میان " اخباری‌ها " و " اصولی‌ها " وجود داشت، کتاب‌های مهمی در علم اصول تألیف شد، همانند:

1. " غایة المأمول فی شرح زبدة الاصول " اثر فاضل جواد؛

2. " وافیه " اثر فاضل تونی؛

3. " حاشیه معالم الاصول " اثر ملا صالح مازندرانی.

دوره هشتم، دوره جدید:

این دوره که از اواخر قرن دوازدهم آغاز شد، با قیام مرحوم " وحید بهبهانی " و شاگردان مکتب وی ـ همانند " سید مهدی بحر العلوم "، " شیخ جعفر کاشف الغطاء "، " میرزا ابوالقاسم قمی "، " سید محسن أعرجی کاظمی "، " مولا احمد نراقی "، " شیخ محمد حسن نجفی "، (صاحب جواهر) و " شیخ انصاری " ـ بر ضد اخباری گری، علم اصول فقه به تدریج به اوج کمال خود رسید.

برخی از کتاب هایی که در این دوره تالیف شد، عبارت‌اند از:

1. " الفوائد الحائریة " تألیف وحید بهبهانی؛

2. " قوانین الاصول " اثر میرزای قمی؛

3. " مفاتیح الاصول " اثر احمد بن محمد مهدی نراقی؛

4. " الفصول فی علم الاصول "، نوشته شیخ محمد حسن بن عبدالرحیم؛

5. " فرائد الاصول "، اثر شیخ مرتضی انصاری؛

6. " کفایة الاصول "، نوشته آخوند خراسانی.

 منابع


    تاریخ فقه و فقها : صفحه (305-335)
    تاریخ فقه و فقها : صفحه 1
    فرائدالاصول جلد 1 : صفحه (ج-ع)
    المعالم الجدیدة للاصول : صفحه (46-89)
    تقریرات اصول جلد 1 : صفحه 14
    اصول الاستنباط : صفحه 41
    فرهنگ نامه اصول فقه

به نقل از : مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی

۲۳ شهریور ۹۷ ، ۱۱:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

اخباری

عنوان «اخباری» یا «اخباریان» در کتاب‌های فقهی متأخّر بر گروهی از فقهای شیعه اطلاق می‌گردد که خط مشی عملی آنان در دستیابی به احکام شرعی و تکالیف الهی، پیروی از اخبار و احادیث است، نه روش‌های اجتهادی و اصولی.
در مقابل آنان، فقهای معتقد به خط مشی اجتهادی هستند که با عنوان «اصولی» شناخته می‌شوند.

۲۳ شهریور ۹۷ ، ۱۱:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

علم اصول فقه

چالش میان عقل و دین در ادبیات اسلامی در دوحوزه بوده است ،حوزه اصول بنیادین اعتقادی و حوزه شریعت و احکام علمی . در حوزه اخیر پیروزی از عقل در استنباط احکام شریعت به تدریج عنوان اجتهاد به خود گرفت .اجتهاد در بستر تاریخ تعریف واحد وثابتی برای خود حفظ ننمود و به حسب مقتضیات زمان توسط متفکرین دگرگون شد. مکاتب اهل سنت باب اجتهاد را مسدود اعلام کردند و پیروان مکتب تشیع در معرف احکام شریعت به سطح وسیعی اجتهاد را توسعه بخشیدند.
توسعه اجتهاد در میان شیعیان موجبات فربه شدن دانشی تحت عنوان ((علم اصول فقه )) رافراهم ساخت . شیعیان به موازات حوزه شریعت در بخش مباحث کلامی نیز خود را از قید وبند بحث های سنتی اشاعره و معتزله رها کرده و الهیاتی تحت عنوان ((حکمت متعالیه )) که می توان آن راحکمت شیعی نامید تاسیس نمودند. این حکمت مبتنی است بر تعقل بشری و تدین به آموزه های وحیانی و تعلیمات پیامبر و اهل بیت او (ع). علم اصول در سیر تاریخی خود رشد تکاملی داشت و در مدارس مختلف به روش های متفاوتی تدوین و ارائه شده است .
در این مقاله نویسنده بر آنست تا به نحو اجمال تحول علم اصول فقه شیعی وروش ها ومکتب های آن را مورد بررسی قرار دهد. واژگان کلیدی : اجتهاد، اصول فقه ، عقل گرایی

حکمت شیعی

مقدمه

مطالعه در تاریخ ادیان نشان مید هد که گفت وگوی میان عقل و دین از قدیم الایام موضوع چالش بوده است . این انگیزه در اسلام بحث انگیزترین مباحث فلسفی و کلامی را تشکیل داده است . چالش مزبور در دو حوزه بوده است حوزه مسائل بنیادین اعتقادی و حوزه شریعت و احکام علمی . در حوزه نخستین مسائلی نظیر صفات خداوندیا مجبور بودن و یا مختار بودن بشر مطرح بوده است در حالی که در حوزه اخیر حدود دخالت عقل در استنباط احکام شریعت مورد نزاع قرارمی گرفته است .
پیدایش گروهها و نحله های مختلف کلامی و یافقهی نتیجه همین چالش ها بوده است .
دو مکتب کلامی اشاعره و معتزله در قرون اولیه اسلامی و به دنبال آن شاخه های منشعب ازآنهابا محوریت همین چالش پدیدار شده ، همان طور که مکاتب چند گانه فقهی را می توان برهمین محور تعریف نمود. به تدریج پیروی از عقل در معرفت شریعت عنوان خاص اجتهاد به خود گرفت ، هر چند که اجتهاد در بستر تاریخ اسلام تعریف و هویت واحد و ثابتی برای خود حفظ ننمود، و به حسب مقتضیات و شرایط سیاسی و اقتصادی توسط متفکرین اسلامی دگرگون شد و به دیگرسخن اجتهاد خود مورد اجتهاد قرار گرفت !امروزه در مکاتب مختلف اسلامی واژه اجتهادبه کار می رود ،ولی چه بسا با معانی متفاوت هرچند که عقل گرایی در فهم دین را می توان وجه
مشترک میان همه محسوب داشت . بی تردید حنفیان که بر اجتهاد پای می فشارند با
آنچه فقهای شیعه از آن تصور دارند متفاوت است ،هر چند که هر دو در جنس بعید عقل گرایی مشترکند نگاهی به تحولات قرون اخیر درکشورهای اسلامی نشان می دهد که اعتراف به ضرورت تداوم و مسترم اجتهاد وبه تعبیر دیگر لزوم مقابله با انسداد باب آن یکی از ارکان تجدد فکری در جوامع اسلامی سنی بوده و بیشتر رهبران نواندیش از ترک ، عرب و هندی در این باره همداستان بوده اند و همین امر هموارترین راه تفاهم با شیعیان به شمار می آمده است .شیعیان برای اجتهاد معنایی وسیع قائل و آن رالوازم تفکر دینی محسوب می کردند. از یک سو آنان با اندیشه گری در مسائل کلامی و حوزه عقلی الهیات از پای بندی به تفکرات غیر عقلانی متکلمین به تدریج خود را رها کردند وبه جای آن به سوی حکمت متعالیه روی آوردند وآن را به عنوان حکمت شیعی باز شناساندند و ازسوی دیگر علم اصول فقه که تفقه بر پایه تعقل را توجیه می کند در میان حوزه های علمی شیعه
به سرعت به بالندگی خود ادامه داد و از این رهگذر بر تحول روشمند تفقه اثر بخشید. ولی تجدد خواهان سنی به جای حل مشکلات فلسفی ، ذوق اجتهادی خود را درزمینه نظام حقوقی و قوانین زندگی اجتماعی به کار بردندزیرا اولا جنبش تجدد خواهی در عالم اسلام تدافعی در قبال هجوم اندیشه غربی بود و این امر چنان شدت داشت که فرصت برای بحث وتفکر فلسفی و باز نگری در مسائل بنیادین فکری
باقی نمی گذاشت ;ثانیا تجدد خواهان معتقدبودندکه بسیاری از مشکلات درونی عالم اسلام از ناتوانی مکاتب فقهی کهن در مقابله با اوضاعمتغیر امروز بر می خیزد و ثالثا انتقاد غریبان اززندگی مسلمانان بیشتر متوجه نظام ها وتاسیسات حقوقی و اجتماعی شان بوده است وگمان می رفت که اگر این نظام ها و تاسیسات اصلاح شوند مخالفان بهانه ای برای تلخ گویی علیه مسلمانان نخواهند داشت .
ولی افزون بر همه این جهات و بالاتر از همه ،ازفقر اندیشیدن عقلانی در میان اهل سنت نبایدغافل بود. اجتهاد به هر معنا که باشد و هر گونه تفسیر شود
آنچه مسلم است به سطحی بالا از تفکر عقلی وذوق فلسفی و بصیرت نظری نیاز دارد. و چنین امری به برکت محیطی دست می دهدکه تامین کننده آزادی و تشویق گر بحث و رونق بخش بازار اهل نظر باشد و محیط اسلام سنی ازقرن سوم تا قرن سیزدهم هجری زمینه مساعدی را برای روییدن و شکفتن اندیشه های فلسفی نبود.
در قرون آغازین اسلامی دوران کوتاهی در سایه روش مامون خلیفه عباسی مبنی بر تشویق بحث های نظری بازار تفکر عقلانی رونق گرفت ولی طولی نکشید که با روی کار آمدن متوکل خلیفه عباسی سیاستی که وی برای خنثی کردن آثار روش مامون پیش گرفت ،پیشرفت اندیشه عقلانی اسلامی را با دشواری مواجه ساخت و هر چند که این امر تحت شعارهای عوام پسندانه جانبداری از دین صورت می گرفت ،انگیزه سیاسی تحکیم قدرت مطلقه دربار خلافت نقش اصلی را در این امر ایفا می کرد. در سال 241 ه - ق یعنی دقیقا سال های میانی قرن دوم با مرگ احمد بن حنبل تحت شعارجلوگیری از هرج و مرج دینی و ایجاد انضباط وحس جریان امور شرعی و رسما اجتهاد ممنوع وبه اصطلاع باب اجتهاد مسدود شد و جامعه مسلمانان سنی را به شیوه تقلید وادار ساخت .مسدودکنندگان باب اجتهاد هدف سیاسی خودرا که چیزی جز اطاعت مطلق و کور مردم نبود درپوشش ریاکارانه دفاع از متون مقدس دینی و
جلوگیری از ورود اندیشه های غیر خودی به جوامع اسلامی ارائه می دادند ولی آنچه در این میان آسیب جدی می دید نظریه پردازی تفکروبه طور کلی اندیشه گری عقلانی و عقل گرایی دینی بود. افسوس که در این میان متفکرانی از جهان اسلام را می بینیم که وسیله دست قدرت شده و انسدادفکرو تعقل راتوجیه کرده وبا تالیف مقاله ، رساله و کتاب خواسته قدرت را تامین نموده اند.
مقاومت علیه تعقل و تفکر در دین در تاریخ ادبیات اسلامی گاه در قالب ضدیت وموضع گیری علیه حکمت و فسلفه بوده و گاه درلباس ظاهر گرایی و یا اخباری گری تجلی می کرده است . غزالی در مقطعی از تاریخ زندگی خویش به منظور توجیه رفتار سیاسی خواجه نظام الملک دست به تالیف کتاب ((تهافت الفلاسفه )) می زند و از این رهگذر مهمترین ضربه را بر پیکر عقل گرایی دینی وارد می سازد. خوشبختانه اقدام وی با رویارویی قاطع ابن رشد، فیلسوف ، فقیه و قاضی اندلسی در غرب
اسلامی مواجه می گردد. ابن رشد که فردی جامع معقول و منقول است در هر دو حوزه به تولید آثاری دست می زند که حاوی محوریت تعقل در الیهات به معنای وسیع آن است . و انصاف آن است که علی رغم عظمتی که برای غزالی و جایگاه وی در پیشرفت اندیشه بایستی قائل باشیم ابن رشد با تالیف ((تهافت التهافت ))
غزالی را به جای خویش نشانده است . درباره وی چنین گفته شده که وی ضابطه دوحقیقت و یا به عبارتی دیگر دو گونه وحی ر ابه میان آورده است یکی فلسفی و دیگری دینی که در تحلیل نهایی هر دو باید به یک نتیجه برسند(همان ، ص 237) وی فقیه است و مالکی مذهب کتاب فقهی او ((بدایه المجتهد و نهایته المقتصد)) عنوان دارد. این عنوان را از یکی از آیات قرآن بر گرفته است که مردم را در مقابل انبیای الهی به سه دسته تقسیم می کند دسته اول آنان که با نپذیرفتن تعلیمات انبیا به خویشتن ستم کرده اند، دسته دوم آنان : که مقتصد یعنی میانه روی (محافظه کاری و احتیاط) را پیشه خود می کنند ودسته سوم آنان که به تعبیر قرآن پیشتازان به سوی خیر هستند. به نظر ابن رشد دسته سوم خردگرایانند وی مجتهدین را دسته سوم می داند (قرآن / فاطر/32) لذا کتابش را پایان میانه روی و آغاز تعقل نامیده و از جای جای کتاب مزبور عقل گرایی وی کاملا مشهود است .
وی در مقدمه کتاب نکته ای عقلانی در خصوص محدوده قلمروشریعت مطرح می کند که قطع نظر از ارزیابی و قبول و یا رد آن بی تردید مهم وقابل توجه است او می نویسد: طریقی که بااستفاده از آنهامی توان احکام شریعت را ازپیامبر (ص ) به دست آورد سه راه است : 1-لفظی 2- فعلی 3- تقریری . و اما در خصوص مواردی که شارع به سکوت برگزار نموده و حکمی نسبت به آنهااعلام نداشته جمهور فقها گفته اند که باید عمل به قیاس کرد و از آن رهگذر حکم شریعت را به دست آورد. ولی اهل ظاهر گفته اند قیاس در شریعت باطل است و مواردی که شارع نسبت به آن سکوت کرده و در آن موارد به طور کلی حکمی وجودندارد.
دلیل عقلی نظر ظاهریان را تایید می کند زیراوقایع و روابط فیمابین مردم غیر متناهی است ونصوص افعال و تقریریهای پیامبر (ص ) متناهی ومحال است غیر متناهی با متناهی برابری کند.برای نمونه آن جا که عموم فقیهات به عدم برابری زن در مقابل مرد در قصاص قائلند ومعتقدند که مرد در مقابل قتل زن به قصاص محکوم نمی شود می گوید مصلحت اقتصادمی کند که زن و مرد را در قصاص برابر بدانیم .ولی این رشد با مخالفت و انتقاد مخالفان تعقل دینی مواجه شد.
و کاملا در آثارش مشهود است که برای رسیدن به هدف نهایی خویش یعنی روشنگری دینی ورفع تحجر و آشتی میان عقل و دین تحت فشارشدید قرار داشته وبه هیچ وجه از فضای بازبرخوردار نبوده است .
وی سال 598 ه - ق غریبانه در قرطبه درگذشت . نویسندگان غربی مرگ او را نمودار واپسین مرحله رونق تفکر فلسفی در اسلام دانسته اند.خاموشی رونق تفکر عقلانی در جهان اسلام را برفرض اگر در قسمت غرب اسلامی بپذیریم به هیچ وجه این مدعا در شرق اسلامی به ویژه ایران قابل پذیرش نیست .
در بخش علوم عقلی الهی نادرستی این مدعاتوسط شادروان پروفسور هانری کربن اسلام شناس فرانسوی در کتاب تاریخ فلسفه اسلامی به اثبات رسیده و معلوم گردیده که فلسفه پس ازابن رشد نیز همچنان پاینده و بالنده بوده است و چنان نیست که با انتقادهای غزالی از سنت فلسفی ابن سینا پایان پذیرفته باشد. کاملا پیداست که منظور نظر پروفسور کربن جنبش های فلسفی در میان شیعیان است به عبارت دیگر نظر ایشان به حرکت های فلسفی به معنای خاص کلمه معطوف گردیده است . در حالی که در تفکر و نگرش عقلانی به الهیات ایشان از پیداش ستاره درخشان قرن پنجم درجهان اسلام شیعی که شیخ طوسی نام دارد و تحول عظیمی که توسط آثار او در مباحث کلامی و نیز در اجتهاد پدیدار گشت غفلت کرده اند.شیخ طوسی روش کاملا جدیدی را برای اجتهاد پیش بینی کرد که در جهان تشیع مدت ها از آن پیروی می شد.
در شیوه وی علوم معقول و منقول به یکدیگرآمیخته بود. تا چند قرن در جهان اسلام شیعی عالمان جامع فراوان دیده می شوند خواجه طوسی (متوفی 675 ه - ق ) با تکیه بر همین گونه اجتهاد است که حکومت بغداد را جائر معرفی می کند و به کمک قدرت حکومت ایران در براندازی آن تلاش می کند و موفق می گردد علی رغم آن که درراس آن حکومت شخصی که خود را خلیفه رسول الله می دانست قرار داشت و توده مردم چنان او را مقدس می دانستند که براساس تعلیمات دینی برگرفته از عالمان وابسته به دریابر حتی به خود اجازه سخن گفتن با صدای بلند را در محضر او نمی دادند و معتقد بودند که اگر کسی اندک دستی به سوی خلیفه دراز کند آسمان بر زمین فرود خواهد آمد و خلق را نابودخواهد ساخت . البته نباید این نکته از نظر دور بماند که اجتهادهر چند در عقلانی شدن جامعه شیعی سهم بسزا داشت و فقه شیعه را از جمود در متن گرایی افراطی رها ساخت ولی در مقاطعی از تاریخ به عللی موجب دغدغه خاطر گروهی از دیندارانی شد که با حسن نیست معتقد بودندکه توسعه قلمرو دین موجبان خسران دین را فراهم می سازد و خدمتی به دین محسوب نمی گردد.این نکته را ما به نحو تفصیل و تحلیل در کتاب فلسفه حقوق اسلامی (فلسفه فقه ) بیان داشته ایم و از خداوند توفیق تکمیل و انتشار آن را در آینده نزدیک مسالت می داریم .




فصل اول :روش شناسی اجتهاد شیعی

مبحث اول : اصول فقه شیعه
در این که علم اصول فقه یکی از علومی است که در دامن فرهنگ اسلامی تولد ،رشد و تکامل یافته تردیدی وجود ندارد.
هر چند در این که نخستین مصنف آن کیست و اوبه چه نحله و مکتبی از مکاتب اسلامی منتسب بوده گفت وگو بسیار است همان طور که اختلاف نظر در موضوع، تعریف ، غرض ، مسائل ، مبادی تصوریه و تصدیقیه آن کم نیست ولی با توجه به این که علم اصول فقه ،همچون خود فقه ادوارگوناگونی را طی کرده است . و در هر دوره ای
مباحث جدیدی بر آن افزوده شده این اختلاف نظرها طبیعی است . مطالعه در سیر تحول علم اصول از یک سو و نگاهی به سیر تاریخی تعریف های ارائه شده برای آن از سوی دیگر این حقیقت را به خوبی آشکار می کند که تعریف اصول فقه در تمامی ابعاد آن همراه با تحول مباحث آن تغییر یافته و با تحول رو به رو گشته است .


گفتار اول : ترکیب اصول فقه

نخستین پرسشی که قبل از هر چیز باید مطرح شود این است که در ترکیب اصول فقه اصول به چه معناست ?روشن است که اصول جمع اصل است ولی اصل معانی مختلفی دارد در این جاکدام یک مراد است ? آیا اصل در این جا به معنای قاعده است ? یا به همان معناست که دراصول علمیه اصطلاع شده ? و یا هیچ کدام بلکه معنای دیگری مراد است ?علمای فرنگ اصول فقه را به ریشه های فقه ترجمه کرده اند آیا این برداشت صحیح است ? واگر صحیح نیست پس اصول به چه معناست ?
پاسخ این پرسش به تعریف علم اصول و تااندازه ای به موضوع آن بستگی دارد و می توان گفت به طور کلی این پرسش گونه ای دیگر ازهمان پرسش یعنی آن که تعریف علم اصول چیست و موضوع آن کدام است می باشد وهمان طور که گفتیم ارائه پاسخ قطعی و مردوددانستن نظریات مخالف بدون نگاه به تاریخ شکل گیری این دانش و ادوار مختلفی که طی نموده نه کار سهلی است و نه از نظر روش تحقیق
صحیح و واجدشرایط منطقی خواهد بود.مطالعه در آثار نویسندگان اولیه علم اصول نشان می دهد که اصول در این ترکیب به معنای ادله به کار می رفته و حتی تا سده های 4و 5و چندان بااین معنی فاصله نگرفته است .

به احتمال قوی آنچه که نظر محققین فرنگی را که از بیرون به یکی از شاخه های دانش اسلامی نگریسته اند به خود جلب نموده و واژه اصول رابرابر ریشه ها ترجمه کرده اند همین معنا بوده است به دیگر سخن آنان بر این باورند که مباحثی که در علم اصول به کار می رود به صورت اصول موضوعه در علم فقه جایگاه مبادی به خودمی گیرد.
ولی ناگفته پیداست که علم اصول فقه دردوره های میانی به این معنا مراد نشده چه برسدبه عصر حاضر .و بنابراین مشکل همچنان باقی است . در این جا حلال مشکل را محقق حلی ( متوفی 677 ه - ق ) فقیه بزرگ دوره میانی می یابیم که به روش بسیار منطقی کتاب مستطاب معارج الاصول را چنین آغاز نموده است : چون بحث در این کتاب پیرامون اصول فقه است نخست لازم است این دو واژه (اصل - فقه ) تبیین گردد.

معنای اصلی اصل عبارت است از آنچه که چیزی بر آن مبتنی گردد وبر آن متفرع شود و((فقه )) به معنای معرفت است و در عرف فقهاعبارت است از آگاهی نسبت به مجموعه ای ازاحکام شرعیه عملیه که نسبت به آنهادلیل وجود دارد.و مراد از شرعیه احکامی است که تاسیس آن توسط شرع منقول است و یا شرع آن را تاییدتقریر و امضا نموده است . جمله محقق حلی از این جهت مشکل را حل
می کند که کاملا می تواند حلقه واسطی میان دوران نخستین و متاخر قرار گیرد زیرا همان طورکه دیدیم اصل به آنچه چیزی بر آن مبتنی است معنا شده و از اصول اموری که فقه بر آن مبتنی است مراد گردیده است . هر چند این معنا در مقام توضیح در دوره های گوناگون تحول اصول فقه ،تفسیری جدید به خود گرفته در عین حال می تواند قدر مشترکی میان تعاریف ارائه شده از علم اصول دردوره های مختلف محسوب گردد. در دوران نخستین همان طور که اشاره شد ازعلم اصول شناخت ادله منظور شده است و دردوره بعدنه شناخت ادله بلکه شناخت قواعد فراهم شده برای استنباط احکام شرعی موردنظر بوده است . ولی به هر حال می توان گفت که تعبیر محقق حلی از واژه اصل به نحوی با همه تعاریف ارائه شده چندان ناسازگار نیست هر چند که منطبق ساختن آن با تعریف متاخرین خالی از تکلف نمی باشد. به نظر می رسد با تعریفی که متاخرین از علم اصول ارائه می دهند مراد از اصول در این ترکیب نه به معنای ریشه ها نه به معنای اصول علمی و نه به معنای قواعد است بلکه اصول فقه به معنای روش تفقه و اجتهاد می باشد. این معنی هم با تعریف محقق حلی از علم اصول تطبیق می کند که گفته است : هی طرق الفقه و هم با تعریف اصولی نامدار قرن معاصرآخوند خراسانی (متوفی 1329 ه - ق ) مطابقت دارد که بیان داشته است : اصول صناعتی است که با آن قواعدی شناخته می شوند که می تواننددر طریق استنباط احکام به کار آیند.


گفتار دوم : هسته های اولیه علم اصول

با توجه به این که علم اصول فقه را مقدمه فقه وعلمی ابزاری و دستوری برای فقه می دانیم لذابی شک آغاز تدوین و شکل گیری آن را به صورت یک علم هیچ گاه در سده اول هجری نباید جستجو کرد ،چرا که در آن تاریخ خود علم فقه که ذی المقدمه این دانش است مراحل آغازین و نامدون خود را طی می کرده است .ولی با الهام از تحلیل معنوی - تاریخی ترکیب اصول فقه نخستین برخورد کاملا نظری در موردنحوه کاربرد ادله فقهی را در سده اول می توانیم ملاحظه کنیم . در همان سالهای اولیه این مساله برای مسلمانان مطرح شد که در فرض وجود حدیثی معتبر که باعموم کتاب الله ناسازگار است چه باید کرد?تخصیص و تقیید کتاب توسط احادیث برای عموم مسلمانان امری مشکل و ناروا به شمارمی رفت از برخی تابعان نظیر سعید بن جبیر ونیز ائمه (ع) به صراحت نسبت به این امر اظهارنظر دیده می شود.
وجود اخبار متعارض و حیران شدن مسلمانان در هنگام عمل نیز امری بود که بایستی دربرخورد با آنهاشیوه ای مستدل در پیش گرفت تابه صورت یک نظریه برگرفته شده از قاعده کلی بتوان در موراد مشابه نیز به آن عمل نمود.
در مورد اجماع نیز کهن ترین سندی که در دست است روایتی کوتاه از مسیب بن رافع اسدی فقیهی از تابعان کوفه متوفی به سنه 105 ه - ق می باشد که حسب نقل او مسلمانان سلف هر گاه در قضیه ای حدیثی از رسول الله نبود گردهم می آمدند و اجماع می کردند و رای مجمع علیه را عمل می کردند. این سند صرفا یک گزارش تاریخی نیست بلکه ابراز یک نظریه اصولی است .



گفتار سوم ، تدوین اصول فقه

در این که نخستین مصنف و نظام دهنده علم اصول به شکل یک مجموعه کیست و به چه فرقه ای و نحله ای از مکاتب اسلامی بستگی داشته گفت وگوی نسبتا جدی وجود دارد. فخر رازی می گوید: بدان که نسبت شافعی به علم اصول همانند نسبت ارسطو به علم منطق ونیز نسبت خلیل بن احمد به علم عروض است .وی نیز ابن خلدون گفته است : نخستین کسی که در علم اصول فقه تالیف کرد شافعی (رض )است وی در این خصوص رساله ای را املا نمودودرباره اوامر و نواهی بحث کرد. این برداشت بعدها بهانه ای به دست اخباریون امامیه داد که در استدلالات خود گفته اند: اگر در استنباط احکام شرعیه قواعد اصولی اعمال گردد فقه شیعه تحت الشعاع فقه اهل سنت قرارخواهد گرفت زیر مبتکرین اصول اهل سنت بوده اند. آیت الله سید حسن صدر در کتاب تاسیس الشیعه موسس علم اصول را امامین همامین حضرت باقر و حضرت صادق دانسته و گفته است : نخستین کسی که علم اصول فقه را بنیان نهاد و باب آن را باز نمود و مسائل آن را شکافت حضرت ابی حضرت امام باقر (ع) و پس از وی فرزندش حضرت ابی عبدالله صادق (ع)بوده اند که بر اصحاب خویش قواعد اصول را املا فرموده اند.
با قطع نظر از این که آیا بحث فوق مثمر ثمر است یا خیر به یقین داوری منصفانه و حل اختلاف نهایی و به دور از هر گونه موضع گیری متعصبانه که فاقد وجهه منطقی و روش تحقیق است فرصتی دیگر و رساله ای مستقل و جداگانه رامی طلبد و ما ترجیع می دهیم برای آگاهی طلاب علوم دینی صرفا به گزارشی کوتاه از سیر اصول فقه در مکاتب فقهی شیعه که به نظرمان می رسد.در این زمینه کمتر اهتمام شده است بسنده نماییم .دکتر سید مصطفی محقق داماد

۲۳ شهریور ۹۷ ، ۱۱:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

ماخذشناسی ؛ تاریخ علم اصول

گشوده بودن باب اجتهاد در نظرگاه شیعه، یکی از ارزشمندترین ویژگی های این مذهب است. بایسته است دانشمندان و دین شناسان اسلامی برای ترقی و تعالی دین شناسی از این عنصر گرانسنگ سودها ببرند و در فهم و تفسیر دین از این روش بی بدیل غفلت نکنند.

بسته شدن باب اجتهاد که از خطرناک ترین حوادث تاریخ اسلام بود چنان محققان اهل سنت را بر زمین کوبید که حتی هم اینک نیزبیشتر فقیهان و اصولیان متعهد آنان تنها از شارحان و ناقلان سخنان پیشینیان خویش به شمار می روند و جرات اندیشه ورزی و برگرفتن نظرگاهی برخلاف آنان را ندارند.

اما محققان شیعه، این افتخار را دارند که چنین توانی همچنان در آنان زنده است و می توانند با صراحت، دیدگاهها و چشم اندازهایی کاملا مغایر با دیگران ارائه و تصویر کنند اما باید بر حذر بود که مبادا، در اثر سهل انگاری و به کارگیری نابجای رویه اجتهاد، این نعمت آسمانی ضایع شده و به رکود و ایستایی کشانده شود!

به گمان نگارنده، یکی از خطرات بنیادینی که در کمین اجتهاد شیعه است، توجه نداشتن و نشناختن جایگاه اجتهاد در علوم و دردین شناسی اسلامی، به معنای خاص کلمه است، زیرا این امکان وجود دارد که آرام آرام به دلیل این ناآشنایی، با در انداخته شدن پاره ای شبهات در رد اجتهاد و به یک معنا افراط و تفریط در حق آن، این سفره گشوده و پربرکت از حوزه های شیعه برچیده شود. ازاین رو باید بهوش بود و به تبیین هر چه دقیق تر این نکته پرداخت و باید اجتهاد را بسان موضوعی مستقل مورد پژوهش و تحقیق قرارداد و از آموزش آن غفلت نکرد.

باری، به زعم نگارنده، ضرورت جایگاه شناسی اجتهاد نه تنها امری پوشیده نیست، بلکه آشکارا از مهم ترین مسائل به شمار می رود. دراین میان یکی از مباحث اصلی که در جایگاه شناسی باید مورد توجه قرار گیرد، بحث از ابزار اجتهاد است. در این بحث است که علم اصول استنباط خود را به عنوان مهمترین و ضروری ترین ابزار اجتهاد می نمایاند.

از این رو، بر محققان و مجتهدان دین شناس فرض است که به این علم اهمیت بیشتر داده و به پژوهش های وسیع و عمیق در آن بپردازند.

در علم اصول، همچون غالب علوم، زمینه های مختلفی برای کار وجود دارد که در سه شکل می توان آن را سامان بخشید:

1. بسترهای پژوهشی در علم اصول که موجب ترمیم و تکمیل بنای اصول با طرح نظرگاهها و اندیشه های تازه و بدیع می شود.

2. تلاش برای تصحیح و به معیار رساندن روشهای آموزش علم اصول.

3. پژوهش تاریخی در علم اصول.

از سه مورد فوق، در این نوشته زمینه سوم مورد نظر است .

نکته دیگر این که امروزه پژوهش تاریخی در یک علم آنچنان از اهمیت برخوردار است که عده ای به تاریخی نگری کشانده شده و به تعبیری، به تاریخ زدگی مبتلا شده اند. یعنی تنها راه تکامل و رشد یک علم را در پرتو پژوهشهای تاریخی در آن می دانند. اگرچه این نظرگاه افرطی به نظر می آید()، اما نپرداختن به کار تاریخی در علوم نیز به همان اندازه تفریطی است و ثمرات فراوان ازدست می رود.

ظاهرا اصل ثمر باری پژوهش یا نگاه تاریخی از سوی هیچ محققی انکار نشده است. نزاع بر سر اصل فایده رسانی کار تاریخی نیست.آنچه پاره ای از محققان با آن مخالفند و بدین جهت به مقابله با طیف عظیم پژوهشگران تاریخ محور برخاستند، این ادعاست که می گوید: سوددهی روش پژوهش تاریخی به میزانی است که امکان صرف نظر از این روش وجود ندارد، بلکه اگر کسی از این روش سود نجوید به احتمال قوی پژوهشی عقیم یا دست کم ضعیف و کم حاصل ارائه خواهد کرد.

در مقابل، مخالفان مذکور بر این باورند که چنین ادعایی درست نیست و پژوهش تاریخی آنقدر ثمر بخش نیست که به عنوان یک روش عقلایی همگانی محققان را به سوی خویش فراخواند، بلکه میزان فایده آن بسیار اندک است و به سادگی می توان از آن صرف نظرکرد.

آنچه راقم این سطور به تبع تعدادی از اندیشمندان و پژوهشگران تاریخ محور به آن باور دارد حد اعتدالی است که از یک سوحریم اندیشه ورزی ذهنی تعقلی که تاریخ اندیشه را در نظر نمی گیرد، پاس می دارد اما توان آن را محدود می شمارد و انتظاری بیش از توان از آن ندارد و از سوی دیگر، از موهبت و سرمایه عظیم روش اندیشه ورزی تاریخی در پژوهشهای علمی()، درکنار اندیشه ورزی ذهنی تعقلی صرف، خود را محروم نمی سازد. در ادامه، تحت عنوان فواید کار تاریخی نشان می دهیم که سود دهی پژوهش تاریخی بسی افزون تر از ادعای برخی از محققان است.

باری، کار تاریخی در علم به کاوش در بسترها، زمینه ها و علل پیدایش مسائل علم و چگونگی رشد آن، به اندیشمندان علم، لب آثار وافکار آنان و میزان تاثیر اندیشه هایشان در پیشرفت علم، به شناخت مسیر تطور علم و مسائل آن در ادوار مختلف و بررسی شرایط وظروف اجتماعی و سیاسی و انگیزه های شخصی محققان در این تطور و نهایتا به چگونگی تدوین و طبقه بندی مسائل علم در طول تاریخ می پردازد.

بحث را در دو بخش پی می گیریم:

بخش نخست: نگاه کلی به پاره ای از رؤوس هشتگانه تاریخ اصول، بخش دوم: کتاب شناسی پژوهش تاریخی در علم اصول.
بخش نخست: نگاهی به پاره ای از رؤوس ثمانیه تاریخ اصول
تعریف علم تاریخ اصول

مفهوم تاریخ اصول، نسبتا روشن است و نیازی به تعریف ندارد، اما برای ترسیم دورنمایی از این علم، به اختصار مراد از تاریخ اصول را بیان می کنیم.

تاریخ اصول، دانشی است که به پیدایش علم اصول از حیث زمان، کیفیت و علت پیدایش و سیر تطور و رشد تاریخی مسائل این علم در طول دوره های گوناگون با توجه به شرایط اجتماعی، سیاسی و انگیزه های گوناگون شخصی یا جمعی می پردازد و به تبع به محققان این علم، به ویژه مبدعان و صاحبان ابتکار، و اندیشه ها و نظرگاههای آنان اشاره می کند.
موضوع و غرض تاریخ اصول

موضوع این دانش، خود علم اصول و سیر تکامل و ادوار حیات آن است و غرض از آن پژوهش تاریخی در علم اصول است تادانشجویان و طلاب به درستی با این علم و کیفیت تکون آن آشنا شده و سیر تحول آن را دریابند و بتوانند در پرتو کار تاریخی مسائل اصولی را هر چه دقیق تر فهمیده و فلسفه پیدایش آن را دریافته و در حل معضلات آن موفق تر عمل کنند. تفصیل فواید پژوهش تاریخی در اصول، در عنوان بعدی می آید.
فواید کار تاریخی در علم اصول

در هر علمی می توان در دو بعد (آموزش) و (پژوهش) کار تاریخی انجام داد. علم اصول نیز از این قانون مستثنا نیست. در اینجا به پاره ای از فواید کار تاریخی در علم اصول در در دو زمینه فوق اشاره می کنیم:
الف) فواید آموزش اصول در پرتو نگاه تاریخی

امروزه روش آموزش تاریخی هر علم به عنوان یکی از بهترین روشهای آموزشی شناخته شده است. تاریخی کردن آموزش درزمینه های مختلف نتایج و آثار سودمندی به شرح زیر دارد:

1. تعلیم و تعلم: پاره ای از کاستیها در متون و روشهای آموزشی امروزین حوزه ها را می توان در عدم توجه به پرورش روحیه نقادی ونظریه پردازی، ناآشنایی با نقض و ابرامهای تاریخی مسائل، عدم درک عمیق و ریشه ای بسیاری از مسائل، نشناختن لغزشگاههای استدلال، و نبود انگیزه لازم برای تحصیل خلاصه کرد.اما آموزش علوم حوزوی در پرتو نگاه تاریخی کاستی های فوق را رفع کرده وثمرات زیر را درپی دارد:

الف) رهایی از قالب های هر علم،

ب) حریت و آزادی از هیمنه علم و عظمت دانشمندان،

ج) درک عمیق مطالب و ارتباط بین آنها،

د) شناخت لغزشگاههای استدلال و پرهیز از آنها،

ه) ایجاد انگیزه در طلاب،

و) ارائه و طرح موضوعات تازه برای اندیشه و پژوهش.

2. تمرین نقد و نظریه پردازی: نقد و نظریه پردازی از ضرورت های پویایی و حیات یک علم است و با رکود آن، علم و دانش حیات وپویایی خود را از دست می دهد و در زمره حوادث تاریخ گذشته قرار می گیرد. از این رو برای حفظ نشاط هر علم باید نقد ونظریه پردازی را در آن علم پویا و پرتوان نگاه داشت و از یقینی پنداشتن اندیشه های محققان پیشین پرهیز کرد. بی شک توجه به تاریخ هر علم در درمان این آفت و رفع این توهم نقش مهمی دارد. نگاه تاریخی به جریان علم، محقق را به شهودی می رساند که توهم قطعی بودن یافته های علم را از اندیشه او می زداید و از این منظر محقق همچون کسی که بر بلندای قله ای ایستاده، حوادث را از بالا نظاره می کند. از این رو در تحلیل و نقد مبانی پیشین هراسی به خویش راه نمی دهد.

3. شناخت آسیب و آفات علم: بررسی دوره های رکود در هر علم و همچنین بررسی تاثیر و تاثر آن علم از حوزه های دیگر راهی مناسب برای شناخت عوامل رکود و خروج علم از بستر طبیعی خود می باشد. به این ترتیب می توان چاره ای مناسب برای رفع موانع علم پیدا کرد و به حل آنها پرداخت.
ب) فواید پژوهش تاریخی در اصول

بی شک کار تاریخی در این زمینه از اهمیت بیشتری برخوردار است و فواید بسیاری را نصیب محققان این علم می کند. پاره ای از فوایدپژوهش تاریخی به شرح زیر است:

در اثبات گزاره های یک علم یا دستیابی به دیدگاهی محکم تر و قابل اطمینان تر محقق را یاری می رساند. اغلب این کار به واسطه بسترسازی و ایجاد زمینه های خاصی صورت می گیرد.

در شناخت لغزشگاههای محققان پیشین در استدلال و احتراز از آنها، برای محقق فعلی سودمند است.

موجب آگاهی محقق از علل و عوامل پیدایش مسائل علم و تصحیح و تکمیل روشهای پژوهش در آن مسائل می شود.

با توجه به منشا مباحث و سیر تاریخی آنها، از انحراف موضوعات مسائل مطروحه در علم جلوگیری می کند.

امکان نگاه کلی و جمعی را به محقق می دهد و زمینه ساختارمندی و یک دست بودن مباحث را برایش فراهم می سازد و او را ازموضوع محوری که از آفات اساسی عدم پژوهش های تاریخی است و اغلب موجب بی انسجامی و ناهماهنگی و گاه تناقض گویی دردیدگاههای یک محقق در مباحث گوناگون می شود، مصون نگاه می دارد.

طرح بسیاری از پرسشهای اساسی، دیدگاههای تازه و راهگشا و جرقه های علمی تحول ساز برای یک اندیشمند در گرو مطالعات وپژوهشهای تاریخی در علم است.

پژوهش تاریخی در واقع به مثابه تلنگرهایی است که به ذهن محقق وارد می آید و او را به نقطه های جدید و نکته های بدیع و بنیاد سازرهنمون می شود. مثلا در تحقیق تاریخی نسبت به متکلمان اسلامی و اصولیان متکلم مشرب وقتی به نزاع دامنه دار عقل گرایی و نص گرایی بر می خوریم که یکی به عقل تنها و دیگری به وحی تنها دلخوش می دارد. بسیار ساده است که اندیشه و دیدگاه عقل در خدمت وحی و عقل تابع نص به عنوان یک نظرگاه بدیل در کنار دو نظریه پیشین مطرح شود و مسیر حرکت علم را کاملا دگرگون سازد.

باری، بسیاری از دغدغه ها و درگیریهای ذهنی با مطالعات تاریخی پدیدار می شود که بدون این گونه مطالعات اگر چه امکان آن به روشهای دیگری چون طرح و عرضه پرسشهایی از سوی خود اندیشمند یا از سوی فرد دیگری برای او وجود دارد اما بسیار اندک است. به هر حال با خواندن تاریخ علم و داشتن نگاه و نگرش تاریخی به مسائل و مبارزات علمی و نزاعهای پردامنه محققان، ذهن اندیشمند، پرسشگر می شود و به سمت طرحهایی نو و تازه سوق پیدا می کند().
اقسام کار تاریخی در علم اصول

در علم اصول، مانند علوم دیگر، چهارگونه کار تاریخی می توان انجام داد:
1. تاریخ تطور و تکامل علم اصول (ادوار اصول)

در این نحوه از کار تاریخی به بسترها، علل و عوامل و زمان پیدایش علم اصول، مؤسسان و مدونان این علم، دوره های مختلف علم، نگاه کلی و اجمالی به پیدایش مسائل علم و بررسی اجمالی شخصیتهای برجسته علم و آثار و افکارشان پرداخته می شود.
2. تاریخ دانشمندان و محققان علم اصول

در این بخش از کار تاریخی به تک تک شخصیتها و اندیشمندان این علم، ابداعات و تاثیراتی که در آن داشته اند، پرداخته و نیز به آثاراصولی آنها اشاره می شود.
3. تاریخ تبویب در علم اصول

در این قسم از کار تاریخی به سیر تاریخی تبویب و تنظیم مسائل اصول پرداخته می شود. با این کار می توان به ساختارهای کلی علم اصول در طول تاریخ آن و چگونگی تغییر و تحول در این ساختارها و کیفیت رشد آن و به تبع،با مسایلی که به طور کلی در این علم مطرح می شد، آشنا گشت.
4. پژوهش تاریخی در مسائل علم اصول

این کار تاریخی، پیچیده ترین و پروقت ترین اما سودمندترین شکل کار تاریخی در یک علم است. در واقع مراحل قبلی مقدمه و زمینه ساز این قسم از پژوهش تاریخی می باشند. در این مرحله به سیر پیدایش یک مساله، علل و عوامل پیدایش آن، تحلیل چگونگی تکامل و رشد مساله، تبیین و تقریرات مختلفی که در طول تاریخ پشت سر گذاشته، مثبتین و منکرین آن و بررسی ادله آنان، انحراف و عدم انحراف از موضوع مورد نظر در آن و... پرداخته می شود. به معنای دقیق تر عبارت است از: پژوهش، توصیف و تحلیل مسائل علم دربسرت تاریخ. و با نگاه تاریخی می توان گفت: مطمئن ترین روش برای پژوهش علمی و نیل به نتایج محکم تر روش تاریخ محور در آن است.
پیشینه تاریخ اصول

بی تردید پیدایش رسمی دانشی به نام (تاریخ اصول) از نیم قرن تجاوز نمی کند. تنها در همین چند دهه اخیر بحث تاریخ اصول وپژوهش در سیر تحول آن به عنوان مساله ای مهم و دانشی که باید به آن پرداخت، رسما مورد توجه محققان اصولی قرارگرفت.

محققان اهل سنت، شاید اندکی پیش تر از اصولیان شیعه به این امر پرداختند و نوشته های مختصر و مفصلی دراین زمینه تالیف کردند.از این میان می توان به استاد محمد ابوزهره (م 1395ق) و دکتر شعبان اسماعیل (ت 1359ق) دو تن از اساتید برجسته اصول و فقه دردانشگاه الازهر و دیگر دانشگاههای مصر اشاره کرد().

در میان اصولیان شیعه نیز از نخستین محققانی که به این مهم پرداختند، می توان از استاد شهید سید محمد باقر صدر، استاد محمود شهابی، آیت الله جناتی، دکتر گرجی و عده ای دیگر نام برد. پیش از اینان برخی اصولیان در مقدمه کتاب های اصولی، گاه به اختصارمطالبی درباره تاریخ این علم می نوشتند که اغلب همراه با تحقیقات و مستندهای کافی نبود. از این رو چندان قابل اطمینان نیستند.

اهمیتی که امروزه به پژوهشهای تاریخی داده می شود، سبب شد که محققان اصولی نیز به کاوش های مستقل در تاریخ این علم بپردازندو برای ادعاهای خود شواهد و اسناد کافی فراهم سازند. پاره ای از این نوشته ها به شرح زیرند:

1. استاد محمود شهابی در آغاز درس های اصول خود که در دانشکده حقوق دانشگاه تهران بیان می کرد، تاریخچه ای از این علم گفت.این تاریخچه در مقدمه کتاب تقریرات اصول او چاپ شده است.

2. شهید صدر در تاریخ اصول رساله ای نوشت که در بخش نخست کتاب المعالم الجدیده او چاپ شده است که اصول را در سه دوره بررسی می کند.

3. دکتر ابوالقاسم گرجی رساله ای با عنوان (تحول اصول) نگاشت که ادوار اصول اهل سنت و شیعه را در نه دوره در آن بحث می کند. بعدا همین رساله ضمیمه ی کتاب (تاریخ فقه و فقها) چاپ شد.

4 . آیت الله جناتی، کتابی با نام (ادوار اجتهاد) تالیف کرد که در آن به تاریخ اصول نیز پرداخته است.

 

این آثار اگر چه به عنوان نخستین تحقیقات رسمی درتاریخ اصول ارزشمند و در خور احترامند، اما ضعف ها و کاستی های غیر قابل انکاری نیز دارند. مثلا آنچه از استاد محمود شهابی در مقدمه تقریرات اصول آمده، اثری است شتابزده و فاقد تحلیل و تبیینات دقیق است، افزون بر اینکه مدارک و منابع ادعاها نیز کافی نیست. کار شهید صدر در المعالم الجدیده اگر چه قوی تر از کارهای دیگر است اماتنها بخشی از قسمت اول کتاب مربوط به تاریخ اصول است و باقی مباحث مربوط به مسائل دیگری است که می توان آنها را تحت عنوان (جایگاه شناسی اجتهاد) جای داد. از این رو در کار شهید صدر همه دوره ها به درستی و کامل بررسی نمی شوند. کتاب تحول اصول دکتر گرجی نیز بسیار مختصر و تقریبا فاقد تحلیل است و در مواردی که تحلیلی ذکر شده است همه برگرفته از شهید صدر درالمعالم الجدیده است. کتاب ادوار اجتهاد آقای جناتی اگر چه مفصل تر است اما اختصاص به تاریخ اصول ندارد بلکه در باره ادواراجتهادی است که پژوهشی اعم از پژوهش در تاریخ اصول است.

در حقیقت پژوهش در تاریخ اصول هنوز در دوران نوزادی به سر می برد و سالها زمان می خواهد تا به دوران بلوغ و پختگی برسد. ازاین رو، محققان اصول باید برای به کمال رساندن این امر تلاش بسیاری کرده و تحقیقات دامنه داری انجام دهند.
بخش دوم: کتابشناسی پژوهش تاریخی در علم اصول
آثار شیعی

پیش از ارائه فهرست نوشته ها و تحقیقات مربوط به تاریخ اصول به چند نکته اشاره می کنیم:

1. در این کتاب شناسی از دو کتابخانه تخصصی فقه و اصول بهره گرفتم: کتابخانه فقهی، اصولی ائمه اطهار، زیر نظر حضرت آیت الله فاضل لنکرانی و نیز کتابخانه تخصصی فقه و اصول، زیر نظر آیت الله سیستانی. از (کتابشناسی اصول فقه شیعه) نگاشته مهدی مهریزی سود بردیم که ایشان هم از سه کتابخانه غنی اما غیر تخصصی در فقه و اصول بهره گرفته است : کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، کتابخانه فیضیه و کتابخانه دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم() همچنین مجلات تخصصی، مانند فقه، فقه اهل بیت (عربی و فارسی)، حوزه، نور علم، آینه پژوهش، کیهان اندیشه، تراثنا، مجموعه مقالات برگزیده کنگره شیخ انصاری ، مجموعه مقالات کنگره بررسی مبانی فقهی امام خمینی (ویژه نقش زمان و مکان در اجتهاد) را هم مورد جستجو قرار دادیم.

2. این کتاب شناسی با توجه به امکان چهار گونه کار تاریخی در هر علم، به این صورت سامان یافته است: ذیل هر کتاب، شناخت نوع کار تاریخی که در آن اثر انجام گرفته است به صورت علامت اختصاری ذکر می شود و برای هر قسم از کار تاریخی علامت اختصاری ای در نظر گرفتیم که عبارت اند از:

(تد) علامت اختصاری قسم اول (تاریخ تطور و تکامل علم اصول یا ادوار اصول)،

(تد) علامت اختصاری قسم دوم (تاریخ دانشمندان علم اصول و آثار اصولی آنان)،

(تب) علامت اختصاری قسم سوم (تاریخ تبویب در علم اصول)،

(پژ) علامت اختصاری قسم چهارم (پژوهش تاریخی در مسائل علم اصول).

3. هرگاه در کتاب یا نوشته ای دو یا چند قسم از اقسام کار تاریخی وجود داشته باشد، علامت اختصاری هر یک ذکر می شود.

4. این کتاب شناسی اگر چه توصیفی به معنای دقیق کلمه نیست، اما به آن نزدیک است. در عین حال در پاره ای موارد صرفا به آدرس کتاب شناختی اثر اکتفا شده است.

5. نحوه آدرس دهی در کتاب شناسی حاضر به ترتیب زیر است:

نام کتاب، نام نویسنده، مکان چاپ، ناشر، نوبت چاپ، زمان چاپ، تعداد جلد و تعداد صفحه.

* * *

1. الاجتهاد اصوله و احکامه، محمد بحر العلوم، بیروت، دار الزهراء، دوم، 1412ق، 311 ص.(تط)

کتاب مذکور به بحث اجتهاد و عناصر آن و سیر تاریخی مساله می پردازد. در ضمن آن، مباحث تاریخی مربوط به علم اصول یافت می شود.

2. اجتهاد و تاریخ آن، علیرضا فیض، مقالات و بررسیها، ش 41 و 42، ص 53 98.(تط)

3. الاجتهاد و التجدید فی الفقه الاسلامی، محمد مهدی شمس الدین، بیروت، المؤسسة الدولیة للدراسات و النشر، 1419 ق، نظرة عامة فی الاصول: ص 11-38. (تط)

عناوین: نظرة عامة فی الاصول، بدایة وضع علم الاصول.

4. مقدمه مؤسسه صاحب الامر بر کتاب (اجود التقریرات)، (تقریر درس آیت الله نایینی)، سید ابوالقاسم خویی، قم، مؤسسه صاحب الامر، اول، 1419 ق، ج، ص 6-29.(تد)

در مقدمه مذکور ابتدا نقش ائمه(ع) در تاسیس علم اصول بیان شده و سپس نام مهمترین اصولیان شیعه در هر قرن و کتابهای اصولیشان ذکر شده است.

5. ادوار اجتهاد از دیدگاه مذاهب اسلامی، محمد ابراهیم جناتی، تهران، انتشارات کیهان، اول، 1372 ش، 526 ص.(تط، تد)

تمام این کتاب به تاریخ علم اصول نمی پردازد بلکه از صفحه 215 به بعد تاریخ اصول را بررسی می کند. اما می توان گفت که از ابتدای کتاب تا ص 215 نیز مقدمه بحث تاریخ اصول به شمار می رود. به هر حال مؤلف، ادوار اجتهاد و تاریخ اصول را در هشت دوره بررسی می کند.

عناوین : پیشگفتار در تعریف اجتهاد و بیان ماهیت آن، دوره اول: عصر پیدایش مبادی اجتهاد، دوره دوم: عصر تمهید و زمینه سازی به کارگیری اجتهاد، دوره سوم: عصر تدوین قواعد اصولی و عناصر مشترک اجتهادی، دوره چهارم: عصر به کارگیری عناصر مشترک اجتهاددر منابع، دوره پنجم: عصر گسترش استدلال در مسائل اجتهادی، دوره ششم: عصر تکامل اجتهاد، دوره هفتم: عصر ژرف اندیشی درابحاث اجتهادی، دوره هشتم: عصر کلیت کاربرد اجتهاد با شیوه نوین آن.

6. الاستصحاب فی الشریعة الاسلامیه، محمود کوثرانی، بیروت، دار الصفوه، اول، 1414 ق، اضواء علی الرساله، ص 5 19. (پژ) نویسنده در مقدمه کتاب به سیر تاریخی بحث استصحاب پرداخته است.

7. الاسس العقلیة، السید عمار ابو رغیف، بیروت، دارالثقلین، اول، 1418 ق، 304 ص.(پژ)

کتاب مذکور به مباحثی مانند: تعریف علم اصول، موضوع علم اصول، حجیت قطع، حجیت عقل، تطبیقات عقل عملی در علم اصول فقه و... از دو منظر تاریخی و استدلالی پرداخته است.

8. اصول الاستنباط، علی نقی الحیدری، لجنة ادارة الحوزة العلمیة بقم المقدسة، اول، 1412، الماع الی تاریخ الفقه و اصوله، ص 15 آ44.(تط)

عناوین: منابع اجتهاد، ادوار حضور ائمه(ع)، وجه اختصاص شیعه به فقه ائمه(ع)، تاسیس علم اصول فقه.

9. اصول الفقه، محمد صادق بحر العلوم، دائرة المعارف الاسلامیة الشیعه، ج 5، بیروت، 1393ق، ص 45 48.(تط)

10. اصول الفقه المقارن، محمد تقی الحکیم، دائرة المعارف الاسلامیة الشیعة، ج 5، بیروت، حسن الامین، 1393 ق، ص 48 53.(تط)

11. انوار الاصول، (تقریر درس آیت الله مکارم شیرازی)، احمد القدسی، قم، نسل جوان، دوم، 1416 ق، ج 1، علم الاصول کما ینبغی، ص 1 14.(تط)

عناوین: تاریخ علم الاصول و تطوره فی سطور، المشکلة المهمة فی اصول الفقه، رسم کلی لابحاث علم الاصول کما ینبغی.

12. پایه های فکری شیخ انصاری، عباس مخلصی، فقه، ش 1، ص 35-74.(تد) مقاله در بردارنده مطالبی درباره مکتب های اصولی است و به بررسی مکتب اصولی شیخ انصاری می پردازد.

13. پیدایش اصول فقه و ادوار نخستین آن، سید محمد جواد شبیری، قم، کنگره بین المللی شیخ انصاری، اول، 1373، 30ص.(تد)

عناوین: پیدایش علم اصول، آثار اصولی نخستین، اندیشه های اصولی نخستین.

14. پیدایش و تطور علم اصول، ترجمه معالم الجدیده: حوزه، ش 5، ص 27 39 و ش 9، ص 31 58.(تط)

15. تاریخ اصول، مهدی علی پور، بیش از 400 ص در قطع وزیری(چاپ نشده). (تط، تب، تد)

عناوین : دیباچه در جایگاه شناسی اجتهاد، مقدمه در اهمیت تاریخ علم اصول، درس اول: نگاهی به علم اصول فقه، درس دوم: پیدایش وتاسیس علم اصول، درس سوم: دوره اول، دوره تاسیس، درس چهارم و پنجم: دوره دوم، دوره توسعه و تدوین گسترده و کامل دراصول، درس ششم و هفتم: دوره سوم، دوره تکامل از ابن ادریس حلی تا اوایل قرن یازدهم، درس هشتم و نهم: دوره چهارم، پیدایش و اوج اخباری گری و ضعف اصول، درس دهم و یازدهم: دوره پنجم، دوره تجدید حیات و تحولات شگرف در اصول، درس دوازدهم و سیزدهم و چهاردهم: دوره ششم، ژرف نگری در علم اصول، درس پانزدهم: نگاهی به اصول در عصر حاضر.

16. یم تاریخ علم اصول از نگاه شهید صدر، سید محمد کاظم روحانی (بر اساس دروس مهدی هادوی تهرانی)، قم، خانه خرد، اول،1379 ش، 139 ص.(تط) کتاب مذکور شرح و توضیح دیدگاههای شهید صدر در المعالم الجدیده است.

17. تاسیس الشیعة لعلوم الاسلام، سید حسن صدر، تهران، منشورات اعلمی، ص 309 314.(تط، تد) عناوین : نخستین مؤسس علم اصول، نخستین مدون و مصنف علم اصول، نام اولین اصولیان شیعه.

18. التاویل منهج الاستنباط فی الاسلام، الشیخ احمد البحرانی، دار التاویل للطباعة و النشر، دوم 1991 م، 621 ص.(پژ)

نویسنده در این کتاب به بحث تاویل و سیر تاریخی آن پرداخته است.

19. تحریر الرسائل، مرتضی الگیلانی، 1377 ق، ص 96 122.(تط)

نویسنده در مقدمه به سیر اجمالی تحول علم اصول در طول تاریخ اشاره کرده است.

20. تحقیق در نظریه اجتهاد، علی عابدی شاهرودی، کیهان اندیشه، ش 30، ص 3 28 (تحقیق در نظریه اجتهاد)، ش 31، ص 31 56(نقد مقدماتی طریق اصولی و اخباری)، ش 32، ص 4 20 (تشریح و نقد مسلک اخباری)، ش 33، ص 22 34 (نقد مقدماتی طریقه اخباری)، ش 34، ص 73 82 (نقد اصولیان بر طریقه اخباریان)، ش 36، ص 35 51 (تشریح مقدماتی مسلک اصولیان).(پژ)

21. تحول علم اصول، ابوالقاسم گرجی، واحد تحقیقات اسلامی، بنیاد بعثت، 1361ش، 58 ص.(تط تد)

ترجمه عربی کتاب: نظرة فی تطور علم الاصول، ابوالقاسم گرجی، تعریب محمد علی آذرشب، المکتبة الاسلامیة الکبری...، 1402ق، 67 ص.

این رساله با نام (ادوار علم اصول فقه و دانشمندان این علم) در کتاب تاریخ، فقه و فقها، ابوالقاسم گرجی، تهران، سمت، 1377، نیزچاپ شده است.(تط، تد) گرجی تحول اصول را در هشت دوره تبیین می کند. در این تقسیم بندی اصول شیعه و اصول اهل سنت به اجمال بررسی می شود و درآن اختلاط کلام، منطق و فلسفه با اصول نشان داده می شود.

عناوین: مقدمه در تعریف و موضوع اصول، فصل اول: پیدایش علم اصول، فصل دوم: تحول علم اصول در طول تاریخ، شامل دوره اول: دوره تاسیس، دوره دوم: دوره تصنیف، دوره سوم:

دوره اختلاط، دوره چهارم: دوره کمال و استقلال، دوره پنجم: دوره رکود استنباط،دوره ششم: دوره نهضت مجدد، دوره هفتم: دوره ضعف، دوره هشتم: دوره جدید.

22. التسلسل الزمنی للکتب الاصولیة، الشیخ زهیر الحسون النجفی.(تد) این جزوه چاپ نشده است اما جزء مصادر کتاب المدخل الی علم الاصول می باشد. به شماره 54 مراجعه شود.

23. تقریرات اصول، محمود شهابی، به کوشش عباس فرید، تهران، چاپ هفتم، تاریخ حدوث اصول و چگونگی تطور آن، ص 4 آ65.(تط)

عناوین: چرا فن اصول فقه به وجود آمده است؟ کی مباحث این فن پیدا شده؟ نخستین مؤلف در اصول فقه، زمان پیدایش اصول درشیعه و سیر تطور آن.

24. جزوه ای بدون نام، علی صفایی، رحلی، 31 ص، (چاپ نشده)(تط، تب)

عناوین : فقه و نمودهایش، فقه و دوره هایش، ضرورت تحول فقه و اصول، اصول گسترده، تاریخ اصول، تحول اصول (عوامل تحول،دوره های تحول، شکل تحول)، نگاهی تطبیقی، علم اصول، تعریف اصول، موضوع علم اصول، غایت علم اصول، تبویب علم اصول.

25. چشم اندازی به سیر تاریخی تبویب در علم اصول، مهدی علی پور، قم، کنگره بین المللی آیت الله شهید صدر، اول، 1379 ش،رقعی، 48 ص.(تب)

در این رساله به سیر تاریخی تبویب و تنظیم علم اصول اشاره شده است.

عناوین: مدخل (تعریف تبویب، فواید تبویب)، ادوار سه گانه علم اصول از نظر گاه شهید صدر، تبویب الذریعة الی اصول الشریعة،تبویب العدة فی اصول الفقه، تبویب معارج الاصول، تبویب مبادی الاصول، تبویب معالم الدین، تبویب میرزای قمی در القوانین المحکمه، تبویب صاحب فصول در الفصول الغرویه، تبویب شیخ و آخوند و تحلیل آن، تبویب محقق اصفهانی و بررسی آن، تبویب مرحوم مظفر و مقایسه آن با تبویبهای پیشین، دو تبویب از شهید صدر و بررسی آنها، ویژگیهای تبویب شهید صدر، نتیجه گیری، خاتمه:نکاتی چند در ارائه تبویب مختار.

26. مقدمه محمد جواد علوی طباطبائی بر کتاب الحاشیة علی کفایة الاصول،

شیخ بهاء الدین حجتی بروجردی، قم، مؤسسه انصاریان،اول، 1412 ق، ص 9 39.(تط)

نویسنده به سیر اجمالی تطور علم اصول اشاره کرده است.

27. حرکیة العقل الاجتهادیة لدی فقهاء الشیعة الامامیه، جعفر الشاخوری البحرانی، دار الملاک، 317 ص.(تط)

نویسنده به بحث اجتهاد و سیر تاریخی آن پرداخته است. در ضمن مباحث کتاب، بحثهای تاریخی قابل توجهی درباره علم اصول مشاهده می شود.

28. دراسات اصولیه، محمد طاهر آل شبیر الخاقانی، قم، مؤسسه امام المنتظر، اول، 1421 ق، جزء اول، ص 5 20.(تط)

عناوین : مؤسس علم اصول، المنهج الاصولی.

29. دروس فی علم الاصول (حلقات حلقه اولی) سید محمد باقر الصدر، قم، مجمع الشهید آیت الله الصدر العلمی، چاپ اسماعیلیان، 1408 ق، ص 35 64. (تط)

30. الرافد فی علم الاصول، (تقریر درس آیت الله سیستانی)، السید منیر، السید عدنان القطیفی، ج، قم، مهر، اول، 1414 ق، ص 9 آ64.(تط)

عناوین: المبحث الاول: علم الاصول عند المدرسة الامامیة، المبحث الثانی، ادوار الفکر الاصولی، المبحث الثالث: منهج علم الاصول،المبحث الرابع: الارتباط بین الفکر الاصولی و الفلسفی.

31. روند اجتهاد در عصر شیخ طوسی، عباس مخلصی، حوزه، ش 67، ص 3966.(تط)

32. زمینه تاریخی تجدید حیات اجتهاد اصولی در قرن سیزدهم هجری قمری، علیرضا ذکاوتی، مجموعه مقالات اجتهاد و زمان ومکان، کنگره بررسی مبانی فقهی امام خمینی (نقش زمان و مکان در اجتهاد)، ج 2، ص 135 144.(تط)

مقاله حاضر به بررسی زمینه های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی در قرن سیزدهم برای احیای اجتهاد اصولی می پردازد و مستقیما مربوط به سیر تحول علم اصول نیست، در عین حال با آن مرتبط است.

33 . سیر تاریخی عقل در نظام فقهی شیعه، محمد تقی فاضل میبدی، کیهان فرهنگی، دوره ششم، ش 6، ص 6 7.(پژ)

34. سیر تاریخی قاعده اجماع، محمد حسن ربانی، فقه، ش 27 و 28، ص 241 260.(پژ) این مقاله به سیر تاریخی بحث اجماع در میان اصولیان امامیه پرداخته است.

35. عدة الاصول و نقش آن در مدار تاریخ علم اصول (یادنامه شیخ طوسی)، محسن شفایی، دانشکده الهیات دانشگاه مشهد، اسفند1348 ش، ص 167 183.(تط، تد)

در این مقاله، ابتدا به سیر اجمالی پیدایش و رشد علم اصول در شیعه اشاره شده و سپس نقش عدة الاصول شیخ طوسی در تکامل اصول شیعه مورد بررسی قرار گرفته است.

36. مقدمه محمد رضا انصاری قمی بر کتاب العدة فی اصول الفقه شیخ طوسی، قم، ستاره، اول، 1417 ق، ج 1، ص 55 77.(تط،تد) عناوین: دور الشیعة فی تاسیس علم اصول الفقه، مراحل تطور علم الاصول عند الشیعة الامامیه، الشیخ الطوسی و دوره فی تطویر علم الاصول، منهج الشیخ الطوسی فی تدوین کتاب العده.

37. علم الاصول تاریخا و تطورا، علی الفاضل القائینی النجفی، قم، مرکز النشر التابع لمکتب الاعلام الاسلامی، دوم، 1418 ق، 1376ش، 212 ص. (تط)

عناوین : قسم اول: نشاة علم الاصول و ظروف تاسیسه (امور عامه الاجتهاد فی عصر الائمة(ع) الزعامة الدینیة و الفتوی موقف الشیعة من القیاس و الاستحسان).

قسم دوم: تطور علم اصول الفقه: مؤلف، تطور علم اصول را در چهار مدرسه، از آغاز پیدایش تا عصر حاضر، سامان بخشیده است. درخاتمه هم نویسنده سه نکته درباره گونه های مختلف نگارش در اصول فقه را توضیح داده است.

38. مقدمه سید علی رضا رضوی جعفری بر کتاب عمدة الاصول، سید محسن خرازی، قم، موسسه در راه حق، اول، 1418 ق، ج 1،ص 12 45.(تد)

نویسنده در مقدمه، نام مهمترین اصولیان شیعه و کتابهای اصولیشان را ذکر کرده است.

39. الفوائد المدنیه، المولی محمد امین الاسترآبادی، قم، دار النشر لاهل البیت(ع)، چاپ سنگی، قطع وزیری، 295 ص.(تط، پژ)

این کتاب در نقد مبانی اصولیان و تحکیم مبانی اخباریان نگاشته شده است. نویسنده کتاب که مؤسس مکتب اخباری گری است درضمن نقد دیدگاههای اصولیان به پاره ای از مسائل و اختلافات تاریخی و منشا پیدایش علم اصول اشاره می کند.

40. فهرستواره فقه هزار و چهارصد ساله اسلامی در زبان فارسی، محمد تقی دانش پژوه، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی،اول، 1367 ش، فصل دوازدهم: اصول فقه: ص 113 131.(تد)

در این فصل نام پاره ای از کتابهای اصولی شیعه و اهل سنت آمده است.

41. قاعدة نفی الضرر تاریخها و تطورها، السید منذر الحکیم، قم، کنگره بین المللی شیخ انصاری، اول، 1373ش، 40 ص.(پژ)

42. قواعد استنباط الاحکام، حسین یوسف المکی العاملی، نجف، 1391 ق، تاریخ علم الاصول: ص 5 45.(تط)

43. کتابشناسی اصول فقه شیعه، مهدی مهریزی، کنگره جهانی بزرگداشت دویستمین سالگرد تولد شیخ انصاری، اول، 1373ش،208 ص.(تد)

در این کتاب نام نویسندگان اصول شیعه و لیست کتابهای اصولیشان آمده است.

عناوین : مقدمه ای درباره تهذیب و تنقیح علم اصول، بخش اول: کتب و مقالات پیرامون تاریخ، تحول، معرفت شناسی و کتابشناسی علم اصول، بخش دوم: مقالات اصولی، بخش سوم:کتب چاپی.

44. کتابشناسی کتب درسی حوزه، ناصر باقری بیدهندی، نور علم، ش 27، ص 78 91 و ش 28، ص 139 154 و ش 30، ص 38 آ47 و ش 32، ص 196 214.(تد)

در دو شماره 27 و 28 به تمامی شروح و تعلیقات کتاب فرائد الاصول (رسائل) شیخ انصاری اشاره شده است. و در دو شماره 30 و32 نیز به تمامی شروح و تعلیقات کتاب کفایة الاصول آخوند خراسانی اشاره شده است.

45. کتب درسی حوزه های قدیم، اصول فقه، حوزه، ش 10، ص 17 36.(تد) نویسنده مقاله میرزا طاهر تنکابنی است که به اصول فقه و مهمترین کتابهای اصولی شیعه و سنی اشاره کرده است.

46. کشف القناع عن وجوه حجیة الاجماع، شیخ اسد الله تستری معروف به محقق کاظمی، قم، مؤسسه آل البیت چاپ سنگی، 463ص.(پژ)

این کتاب به بحث اجماع و ادله آن و موافقین و مخالفین آن در طول تاریخ می پردازد.

47. کشمکش اخباریون و اصولیون در هند و پاکستان، پیروزی اصولیون و نفوذ شیخ انصاری، سید اطهر عباس رضوی هندی، قم،کنگره بین المللی شیخ انصاری، اول، 1373، 26 ص.(تد)

48. کلمات فی تاریخ علم الاصول، سید محمد الصدر، المدخل الی اصول الفقه الجعفری، یوسف محمد عمرو، بیروت، دار الزهراء،1401 ق، ص 7 23.(تط)

49. مقدمه جعفر سبحانی بر کتاب لمحات الاصول، امام خمینی (تقریر درس آیت الله بروجردی)، قم، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، اول، 1421 ق، ص الف کط.(تط) نویسنده در این مقدمه به کیفیت پیدایش علم اصول و سیر اجمالی تطور این علم در طول تاریخ پرداخته است.

50. مبادی فقه و اصول، علیرضا فیض، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، هفتم، 1374، آغاز نگارش اصول در شیعه و سیر اجمالی آن،ص 63 67. (تط)

51. مبانی استنباط حقوق اسلامی یا اصول فقه، ابوالحسن محمدی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، سیزدهم، 1380 ش، بخش نخست: بررسی تاریخی، ص 7 26.(تط، تد)

عناوین : علم اصول فقه چیست؟ چگونه و از کی به وجود آمد؟ اولین مؤلف اصول فقه کیست و تالیف او چیست؟ اصولیین، تالیفات آنهادر علم اصول و مکاتب آنها، تحول و تکامل علم اصول، اصول فقه و حقوق موضوعه.

52. المحاورات الاصولیه، الشیخ راضی النجفی التبریزی، تهران، المکتبة المرتضویه، ج 1، ص 2 42.(تط)

53. المدخل الی عذب المنحل فی اصول الفقه، میرزا ابو الحسن شعرانی، اعداد رضا استادی، کنگره بین المللی شیخ انصاری، اول،1373 ش، ص 5 13.(تط)

54. المدخل الی علم الاصول، یوسف محمد عمرو، بیروت، دار الزهراء، 1401 ق، اول، 211 ص.(تط)

55. مراحل تطور الاجتهاد، سید منذر حکیم، فقه اهل البیت (عربی)، ش 13، ص 171 184، ش 14، ص 143 170، ش 15، ص 169 196، ش 16، ص 151 168، ش 17، ص 173 192.(تط)

مقالات مذکور اگر چه سیر تحول و تاریخ اجتهاد فقهی را بررسی کرده است اما به تحولات و تطورات اصولی نیز اشاراتی دارد.

56. مصادر الاستنباط بین الاصولیین و الاخباریین، محمد عبدالحسن محسن الغراوی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، اول، 1413 ق،319 ص.(پژ، تد، تط)

کتاب به نزاع اصولیان و اخباریان در منابع استنباط می پردازد و برای تبیین دقیق مساله سیر تاریخی روش اخباری گری و روش اجتهادی را مورد بحث قرار می دهد.

عناوین : مدخل: مصادر الاستنباط من عصر النبی (ص) الی زمن الغیبة الکبری، الاصولیون، التعریف بالاخباریین، مراحل المدرسة الاخباریة، ملامح الافتراق بین الاصولیین و الاخباریین، الفصل الاول: حجیة ظواهر الکتاب بین الاصولیین و الاخباریین، الفصل الثانی:الاخبار بین الاصولیین و الاخباریین، الفصل الثالث: الاجماع بین الاصولیین و الاخباریین، الفصل الرابع: دلیل العقل بین الاصولیین والاخباریین، الفصل الخامس: الاصول العملیة بین الاصولیین و الاخباریین.

57. مصادر التشریع عند الامامیة و السنة، سید محمد بجنوردی، مؤسسه چاپ و نشر عروج وابسته به مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، اول، 1378ش، 102 ص.(تط)

کتاب مذکور درباره مصادر و منابع تشریع است اما در عین حال شامل مباحث تاریخی درباره علم اصول نیز می باشد.

58. المعالم الجدیدة، سید محمد باقر الصدر، تهران، مکتبة النجاح، دوم، 1395ق، ص 5 98.

چاپ دیگر:قم کنگره بین المللی شهید صدر ، مجموعه آثار 8، 1421 ق، 1379ش.(تط) عناوین : تمهید، تعریف علم الاصول، موضوع علم الاصول، علم الاصول منطق الفقه، اهمیة علم الاصول فی عملیة الاستنباط، الاصول والفقه یمثلان النظریة و التطبیق، التفاعل بین الفکر الاصولی و الفکر الفقهی.

جواز عملیة الاستنباط: الوسائل الرئیسیة للاثبات فی علم الاصول، البیان الشرعی، الادراک العقلی، الاتجاهات المتعارضة فی الادراک العقلی، المعرکة ضد استقلال العقل.

تاریخ علم الاصول: مؤلف بعد از بحث از پیدایش علم اصول و تصنیف در آن، تطور علم اصول را در سه دوره (عصر تمهید و زمینه سازی، عصر علم، عصر کمال) به بررسی می نشیند. شهید صدر عصر تمهید را با ابن عقیل عمانی، ابن جنید اسکافی شیخ مفید وسید مرتضی آغاز نموده و با ظهور شیخ طوسی به پایان می رساند. آنگاه آغاز دوره دوم را پس از یک قرن رکود، از اوایل قرن ششم تاقرن دوازدهم می داند که با سید مکارم ابن زهره و ابن ادریس آغاز شده و به محقق حلی، علامه حلی، شهید اول و دوم، فاضل مقداد،صاحب معالم و شیخ بهایی ختم می شود. این دوره، دوره شکوفایی علم اصول است و نهایتا مرحوم صدر عصر کمال علم اصول را ازاواخر قرن دوازدهم با ظهور وحید بهبهانی تا امروز که اوایل قرن پانزدهم است معرفی می نماید.

59. معالم الفکر الاصولی الجدید (دراسة لمعالم الفکر الاصولی للامام الشهید الصدر مقارنة بمدرسة الشیخ الانصاری الاصولیة، محسن اراکی، لندن، بوک اکسترا، اول، 1420 ق، 85 ص.(تد)

کتاب مذکور نگاهی به دو شخصیت اصولی شیعه داشته و آرا و اندیشه هایشان را با یکدیگر مقایسه می کند و به یک معنا کاری تاریخی در شناسایی اندیشمندان اصولی و لب آرا و اندیشه هایشان به شمار می رود.

60. مقدمه محمد مهدی شمس الدین بر کتاب المقدمات و التنبیهات فی شرح اصول الفقه، شیخ محمود قانصو، بیروت، دار المورخ العربی، اول، 1418 ق، ج 1، ص 732.(تط)

مقدمه مذکور در بخش نخست کتاب الاجتهاد و التجدید، تالیف محمد مهدی شمس الدین نیز چاپ شده است.

61. مقدمه ای بر فقه شیعه، حسین مدرسی طباطبایی، ترجمه محمد آصف فکرت، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1368، فصل دوم:کلیاتی درباره اصول فقه، ص 14 19.(تط، تد)

عناوین: منابع اجتهاد، پیدایش اصول، مهمترین کتابهای اصول فقه شیعه.

62. ملاک اصول استنباط، محسن شفایی ثلاثی، تهران، هفتم، تاریخچه ظهور علم اصول...، ص 3 28.(تط، تد)

عناوین:

مطلب اول: عدم نیاز به اصول فقه در زمان پیامبر(ص) و صحابه.

مطلب دوم: علت پیدایش و تکوین علم اصول.

مطلب سوم: نخستین مدون و مصنف علم اصول.

مطلب چهارم: سیر تاریخی تطور تالیفات علم اصول تا عصر مرحوم نائینی.

مطلب پنجم: اختلاط علم اصول و کلام در قرون اولیه اسلام.

مطلب ششم: پیدایش مکتب اخباری در موازات مکتب اصولی.

مطلب هفتم: انشعاب قواعد فقه از علم اصول و فرق این دو.

مطلب هشتم: تاثر مؤلفات اصولی علمای شیعه از کتب اصول عامه.

63 . منابع اجتهاد از دیدگاه مذاهب اسلامی، محمد ابراهیم جناتی، تهران، انتشارات کیهان، اول، 1370 ش.(تط)

کتاب به تحلیل منابع اجتهاد از دیدگاه مذاهب مختلف اسلامی پرداخته است و در ضمن، مباحث مربوط به منابع، نکات تاریخی مربوط به آنها نیز آورده شده است که به این ترتیب به کار تاریخ اصول می آید.

64. منابع اجتهاد در فقه شیعه و اهل سنت، ناصر مکارم شیرازی، نور علم، ش 10، 55 62، ش 12، ص 38 60 (قیاس)، ش 13، ص 34 39 (استحسان)، ش 15، ص 68 75 (مصالح مرسله).(پژ)

65. موقعیت عقل در منابع فقه و حقوق اسلامی، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، نور علم، ش 5، ص 24 45 و ش 6، ص 42 آ49.(پژ)

66. نشاة علم الاصول، سیره و ارتقائه، محمود شهابی، فوائد الاصول (تقریرات میرزای نایینی)، مؤسسة النشر الاسلامی، 1404 ق، ج 1 و 2، ص 3 16.(تط)

67. نظرة سریعة الی مراحل نشوء و تطور الفکر الاصولی، سید منذر حکیم، قم، کنگره بین المللی شیخ انصاری، اول، 1373، 26ص.(تط) عناوین : المرحلة الاولی: مرحلة نشوء علم اصول الفقه و ولادته، المرحلة الثانیة: مرحلة انفصال علم اصول الفقه عن علم الفقه (العصرالتمهیدی من المرحلة الثانیة، عصر العلم من المرحلة الثانیة، العصران الثالث و الرابع من المرحلة الثانیة)

68. نقش وحید بهبهانی در نوسازی علم اصول، محمد مهدی آصفی، فقه اهل بیت (فارسی)، ش 4، ص 129 169.(تد) این مقاله ابتدا نگاهی مختصر به اصول پیش از وحید بهبهانی داشته و سپس به تبیین نزاع بین اخباریان و اصولیان می پردازد.

69. نوآوریهای نایینی در دانش اصول، ابوالقاسم یعقوبی، حوزه، ش 76 و 77، ص 89 110.(تد)

نویسنده در این مقاله ابتدا سیر تاریخی اصول شیعه را به اجمال بیان کرده و سپس به نوآوریهای مرحوم نایینی در علم اصول پرداخت است.

70. الوسیط فی اصول الفقه، جعفر سبحانی، قم، مؤسسة الامام الصادق، اول، 1380 ش، جزء اول، الماع الی تاریخ علم الاصول، ص 7.(تط)

این تحقیق پیشتر به عنوان مقدمه کتاب لمحات الاصول، تالیف امام خمینی چاپ شده بود.
آثار اهل سنت

پیش از معرفی آثار اهل سنت، نکاتی ذکر می گردد:

1. اگر چه اندیشمندان اهل سنت به یک معنا در پژوهش تاریخی در علم اصول از محققان شیعه پیشترند و بحث ابن خلدون در مقدمه از پیدایش و تاریخ اصول به قرونی بسیار پیش تر باز می گردد، اما با تاسف باید گفت که محققان معاصر اهل سنت چندان کار قابل توجهی ارائه نکرده اند. اگر چه پژوهشهای تاریخی در علم اصول در میان اصولیان شیعه هنوز خام و ضعیف است، اما این مساله در میان اصولیان اهل سنت بسیار خام تر و سبک تر است. از این رو به عکس آنچه نسبت به (تاریخ تشریع اسلامی) در میان محققان اهل سنت می بینیم که بسیار رشد داشته و آثار گرانسنگی پدید آمده است، اما اثر قابل توجهی در تاریخ اصول در میان آنها نوشته نشده است!

2. پاره ای از نوشته ها در تاریخ اصول اهل سنت نیز بسیار ناقص و غیر دقیق است، همچون کار ابوزهره، دکتر شعبان اسماعیل و دکترسعید الخن. بگذریم از اینکه بسیاری از محققان نیز در مقدمات نگاریهای خویش بر کتب اصولی تصحیح و تحقیق شده از نوشته های این چند تن رونویسی کرده و کاری مستقل و برتر انجام نداده اند.

3. همانطور که از بند پیش به دست می آید غالب آثار محققان اهل سنت درباره تاریخ اصول، مستقل نبوده و به عنوان مقدمه بر کتابهای اصولی تحقیق شده، می باشد. البته تعداد قابل توجهی از کارهای تاریخی محققان اصولی شیعه نیز همین گونه بوده است.

4. با توجه به آنچه گفتیم، در این کتابشناسی ما تنها به مهمترین کارهای انجام شده محققان اهل سنت در تاریخ اصول اشاره می کنیم:

* * *

1. ابحاث حول اصول الفقه الاسلامی تاریخه و تطوره، مصطفی سعید الخن، دمشق، دارالکلم الطیب، اول، 1420ق، 368 ص.(تط) عناوین: تاریخ التشریع و مصادره، اصول الفقه نشاته و تدوینه و تطوره، اصول الائمة الاربعه، مدارس اصول الفقه (طریقة المتکلمین،طریقة الفقهاء، الجمع بین طریقة المتکلمین و الفقها، مدرسة تخریج الفروع علی الاصول، مدرسة المقاصد الشرعیة).

2. اتحاف ذوی البصائر بشرح روضة الناظر فی اصول الفقه علی مذهب الامام احمد بن حنبل، عبدالکریم بن علی بن محمد النملة،ریاض، مکتبة الرشد، اول، 1422، ج 1، نشاة اصول الفقه و طرق التالیف فیه، ص 90 98.(تط)

3. الاجماع، ابوبکر الجصاص، تحقیق زهیر شفیق کبی، بیروت، دار المنتخب العربی، اول، 1413، 240 ص.(پژ) این کتاب درباره تاریخ اجماع و اختلاف محققان در آن مطالب مفصلی آمده است.

4. الاجماع فی الشریعة الاسلامیه، علی عبد الرزاق، دار الفکر العربی، 112ص.(پژ) نویسنده به سیر تاریخی اجماع در میان مجتهدان اسلامی اشاره کرده است.

5. الاصول الاسلامیة منهجها و ابعادها، رفیق العجم، بیروت، دار العلم للملایین، اول، 1983 م، نشاة علم اصول الفقه، ص 26 آ37.(تط)

6. اصول الفقه، فاضل عبد الواحد عبد الرحمن، عمان، دار المیسره، دوم، 1418، تاریخ نشاة علم اصول الفقه، ص 15 23.(تط)

7. اصول الفقه الاسلامی، احمد محمود الشافعی، بیروت، منشورات الحلبی الحقوقیة، 2002 م، نشاة علم اصول الفقه، ص 14 آ24.(تط)

8. اصول الفقه الاسلامی، امیر عبدالعزیز، قاهره، دارالسلام لطباعة و النشر، اول، 1418، ج 1، نشاة علم اصول الفقه، ص 9 23.(تط)

9. اصول الفقه الاسلامی، محمد سراج، دار الجامعة الجدیدة للنشر (جامعة الاسکندریة)، 1418، نشاة علم اصول الفقه، ص 17 آ24.(تط)

10. اصول الفقه الاسلامی، محمد کمال الدین امام، اسکندریة، دار المطبوعات الجامعیه، تاریخ علم الاصول و مناهجه، ص 11 آ28.(تط)

11. اصول الفقه الاسلامی، محمود محمد الطنطاوی، قاهره، مکتبة وهبة، دوم، 1422، تاریخ علم اصول الفقه، ص 11 28.(تط)

12. اصول الفقه الاسلامی، محمد مصطفی شلبی، بیروت، دار النهضة العربیة، 1406، نشاة اصول الفقه، ص 29 44.(تط)

13. اصول الفقه الاسلامی دروس و تمارین، زکریا عبدالرزاق المصری، بیروت، مؤسسه الرسالة، اول، 1418، المؤلفات فی علم الاصول، ص 76 79.(تد)

14. اصول الفقه الاسلامی فی نسیجة الجدید، مصطفی ابراهیم الزلمی، بغداد، شرکة الخنساء للطباعة المحدودة، پنجم، 1999 م، نشاة و تدوین اصول الفقه، ص 710.(تط)

15. اصول الفقه الاسلامی منهج بحث و معرفة، طه جابر العلوانی، المعهد العالمی للفکر الاسلامی، دوم، 1415، 82 ص.(تط)

عناوین: ... نشاة علم الاصول و تاریخه، اصحاب الفتیا من عصر النبی 6، عصر کبار الصحابة و...، التشریع بعد عهد الصحابة، ظهور الامام الشافعی، اصول الفقه بعد الامام الشافعی، مباحث الاجتهاد.

16. اصول الفقه تاریخه و رجاله، شعبان محمد اسماعیل، مکة المکرمة، دارالسلام للطباعة و النشر، دوم، 1419، 704 ص.(تط، تد)

در آغاز کتاب مذکور سیر تاریخی تطور علم اصول در میان اهل سنت بیان می شود و باقی کتاب به شرح حال عالمان علم اصول وکتابهای اصولی و غیر اصولی شان می پردازد.

عناوین: بخش اول: تاریخ اصول الفقه و نشاته (تعریف اصول الفقه، موضوع اصول الفقه و...، نشاة علم اصول الفقه، دعوی سبق الامام الشافعی فی التدوین و الرد علیها، اصول الفقه بعد الامام الشافعی)، بخش دوم: شرح حال علمای علم اصول و آثارشان.

17. اصول الفقه نشاته و تطوره و الحاجة الیه، شعبان محمد اسماعیل، قاهره، دار الانصار، 63 ص.(تط، تد)

عناوین: ... نشاة علم الاصول، الامام الشافعی یدون علم الاصول، دعوی سبق الامام الشافعی فی التدوین و الرد علیها، اصول الفقه بعدالامام الشافعی، طریقة المتکلمین و طریقة الحنفیة، کتب الحنفیة، کتب المتکلمین، عصر الجمع بین الطریقین، کتاب تخریج الفروع، الذین کتبوا فی تخریج الفروع علی الاصول، ...

18. الانموذج فی اصول الفقه، فاضل عبدالواحد عبدالرحمن، بغداد، مطبعة المعارف، اول، 1389، تاریخ نشاة علم اصول الفقه، ص 16 24.(تط)

19. مقدمه مصطفی سعید الخن بر کتاب (تسهیل الحصول علی قواعد الاصول)، محمد امین سوید الدمشقی، تحقیق مصطفی سعیدالخن، دمشق، دار القلم، اول، 1412، لمحة موجزة عن علم اصول الفقه و تطوره، ص 21 51.(تط)

عناوین: نشوء القواعد الاصولیه، اول من دون علم اصول الفقه، العلماء و علم اصول الفقه بعد الشافعی، مدارس اصول الفقه (طریقة المتکلمین، طریقة الفقهاء، الجمع بین طریقة المتکلمین والفقهاء، مدرسة اخری ظهرت فی اصول الفقه «مدرسة الشاطبی »).

20. تهذیب شرح الاسنوی علی منهاج الوصول الی علم الاصول للقاضی بیضاوی، شعبان، محمد اسماعیل، المکتبة الازهریة للتراث، ج 1.(تط)

21. دراسات حول الاجماع و القیاس، شعبان محمد اسماعیل، قاهره، مکتبة النهضة المصریه.(پژ)

نویسنده در این کتاب به سیر تاریخی بحث اجماع و قیاس اشاره کرده است.

22. مقدمه محققان بر رفع الحاجب عن مختصر ابن الحاجب، تاج الدین عبدالوهاب السبکی، تحقیق علی محمد معوص و...، بیروت،عالم الکتب، اول، 1419، ج، نشاة علم اصول الفقه، ص 101 124.(تط)

23. شرح المعالم فی اصول الفقه، ابن تلمسانی، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و...، بیروت، عالم الکتب، اول، 1419، ج 1، نشاة علم اصول الفقه، ص 17 39.(تط)

عناوین: نشاة علم اصول الفقه، اختلاف العلماء حول واضع علم الاصول، الرسالة و الشافعی، خلاصة رسالة الشافعی، مناهج العلما فی الدراسات الاصولیة (1. الاتجاه النظری 2. الاتجاه المذهبی المتاثر بالفروع 3. الاتجاه الجامع بین المذهبین 4. حول قضیة التجدید فی اصول الفقه).

24. علم اصول الفقه، عبد الوهاب خلا ف، مکتبة الدعوة الاسلامیة، ص 1519.(تط)

25. الفکر الاصولی دراسة تحلیلیة نقدیة، عبدالوهاب ابراهیم ابوسلیمان، دار الشروق، دوم، 1404، 492 ص.(تط، تد)

این کتاب از مهمترین کتابهای اهل سنت در تاریخ تحلیلی درباره علم اصول است.

عناوین : مقدمه، الصحابة و اصول الفقه، التابعون و اصول الفقه، تابعو التابعین و اصول الفقه، اولیة التالیف فی اصول الفقه، الدراسة التحلیلیة (کتاب الرسالة)، مرحلة البدایة، مرحلة التطور، الدراسات التحلیلیة لاهم مدونات الاصول فی القرن الرابع الهجری (اصول الکرخی، الفصول فی الاصول، بیان کشف الالفاظ)، مرحلة الاکتمال، الدراسات التحلیلیة لاهم مدونات اصول الفقه عند المتکلمین فی القرن الخامس و بدایة السادس (المغنی، المعتمد، العدة فی اصول الفقه، البرهان، المستصفی)، الدراسات التحلیلیة لاهم مدونات اصول الفقه الحنفی فی القرن الخامس الهجری (التقویم فی اصول الفقه، اصول السرخسی، اصول فخر الاسلام البزدوی)، خاتمة (المذاهب الاصولیة، مذهب المتکلمین، مذهب الاحناف، مقارنة بین مذهبی المتکلمین و الاحناف).

26. فی تاریخ التشریع الاسلامی، ن. ج. کولسون، ترجمه و تعلیق محمد احمد سراج، دار العروبة بالکویت، اول، 1402، واضع علم الاصول، ص 119 133.(تط)

27. فی التشریع الاسلامی، سید احمد خلیل، اسکندریة، دار المعارف، 1966 م، دور علم الاصول فی تنمیة الدراسة الفقهیة و اتساعها،ص 167 170.(تط)

28. مقدمه محققان بر (الکاشف عن المحصول) محمد بن محمود بن عباد، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و...، بیروت، دارالکتب العلمیة، اول، 1419، ج 1، ص 87104. (تط)

29. الکافی الوافی فی اصول الفقه الاسلامی، مصطفی سعید الخن، بیروت، موسسة الرسالة، اول، 1422، تاریخ تدوین علم اصول الفقه و مدارسه، ص 23 37.(تط)

30. مباحث فی اصول الفقه الاسلامی، العبد خلیل ابوعید، اردن، دار الفرقان، دوم، 1407، نشاة علم اصول الفقه و تطوره، ص 6 35.(تط)

31. المدخل لدراسة التشریع الاسلامی، عبدالرحمان الصابونی، منشورات جامعة دمشق، ششم، 1416.(تط)

در این کتاب بحثهای تاریخی پراکنده درباره علم اصول یافت می شود.

32. مقدمه مصطفی سعید الخن بر کتاب (المذهب فی اصول المذهب علی المنتخب)، حسام الدین محمد الاخسیکتی الحنفی، تالیف ولی الدین محمد صالح الفرفور، دمشق، دار الفرفور، اول، 1419، ج 1، ص ا ز. و نیز در همین کتاب به قلم مؤلف یا شارح (محمدصالح الفرفور) بحثی تحت عنوان (نشاة علم اصول الفقه و تطوره) نوشته شده است. نک: همان، ص 34 35.(تط)

33. مصادر الفقه الاسلامی، محمد عبداللطیف صالح الفرفور، بیروت و دمشق، دار ابن الکثیر و دار القادری و دار الکلم الطیب، اول،1416، نشاة هذا العلم و تطوره، ص 913.(تط)

34. المصفی فی اصول الفقه، احمد محمد علی الوزیر، بیروت، دارالفکر المعاصر، اول، 1417، کیف نشا الاصول (تطور الفن واهمیته)، ص 21 31. (تط)

35. معالم اصول الفقه عند اهل السنة و الجماعة، محمد حسین الجیزانی، ریاض، دار ابن الجوزی، دوم، 1419، تاریخ علم اصول الفقه عند اهل السنة و الجماعة، ص 2563.(تط، تد)

عناوین : المراحل التی مر بها علم اصول الفقه عند اهل السنة (مرحله اول: از شافعی آغاز شد و در انتهای قرن چهارم به پایان رسید،مرحله دوم: از اوایل قرن پنجم تا پایان قرن هفتم، مرحله سوم: آغاز قرن هشتم تا پایان قرن دهم)، دراسة مستقلة للکتب الاربعة: الرسالة،الفقیه و المتفقه، روضة الناظر، و شرح الکوکب المنیر.

36. مقدمه ابن خلدون، عبدالرحمن بن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چهارم، 1359 ش، ج 2، ص 922 929.(تط)

37. مقدمه محمد حسن هیتو بر کتاب (المنخول من تعلیقات الاصول)، امام محمد غزالی، تحقیق محمد حسن هیتو، بیروت، دارالفکرالمعاصر، سوم، 1419، ص 5 16.(تط)

38. منهج التوفیق الترجیح بین مختلف الحدیث، عبد المجید محمد اسماعیل السوسوة، اردن، دارالنفائس، اول، 1418، 615ص.(پژ)

کتاب مذکور درباره بحث تعارض ادله در مکاتب مختلف به تحقیق می پردازد و سیر تاریخی بحث را نیز بازگو می نماید.

39. منهجیة الامام محمد بن ادریس الشافعی فی الفقه و اصوله، عبدالوهاب ابراهیم ابو سلیمان، مکة، دار ابن حزم، اول، 1420، 229ص.(تط)

در کتاب مذکور بحثهای تاریخی خوبی درباره علم اصول و روش شافعی وجود دارد.

40. الموجز فی اصول الفقه، محمد عبید الله الاسعدی، قاهره، دارالسلام للطباعة و النشر، تاریخ الاصول، ص 21 23.(تط)

41. المهذب فی علم اصول الفقه المقارن، عبدالکریم بن علی بن محمد النملة، ریاض، مکتبة الرشد، اول، 1420، ج 1، نشا علم اصول الفقه، ص 57 65.(تط) نویسنده تمام آنچه را در این کتاب درباره تاریخ اصول ذکر کرده است در کتاب دیگرش اتحاف ذوی البصائر... هم آورده است.

42. مقدمه محقق بر (میزان الاصول فی نتائج العقول فی اصول الفقه) علاء الدین ابی بکر محمد سمرقندی، تحقیق عبدالملک عبدالرحمن السعدی، وزارة الاوقاف و الشؤون الدینیة، لجنة احیاء التراث العربی و الاسلامی، اول، 1407، ج 1، ص 55 59. (تط)

43. نظریة الحکم و مصادر التشریع فی اصول الفقه الاسلامی، احمد الحصری، بیروت، دار الکتاب العربی، اول، 1407، نشاة علم اصول الفقه، ص 14 20.(تط)

44. مقدمه کتاب (نفائس الاصول فی شرح المحصول)، ابی العباس احمد بن ادریس، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمدمعرض، مکة المکرمة، نزار مصطفی الباز، سوم، 1420، ج 1، نشاة علم الاصول، ص 41 61.(تط) عناوین: نشاة علم الاصول، الشافعی واضع علم الاصول، خلاصة الرسالة الشافعی، طریقة المتکلمین، طریقة الحنفیة، الکتب المؤلفة علی طریقة المتکلمین، الکتب المؤلفة علی طریقة الحنفیة، الاصول التی یبنی الفقه علیها.

45. الوجیز فی اصول التشریع الاسلامی، محمد حسن هیتو، بیروت، موسسه الرسالة، سوم، 1410، مقدمه در تاریخ علم اصول، ص 1 آ26. (تط) 46. الوجیز فی اصول الفقه، وهبة الزحیلی، بیروت و دمشق، دار الفکر المعاصر، دوم، 1419، مصدر استمداد اصول الفقه و نشاته، ص 15 20. (تط) 47. الوصول الی قواعد الاصول، محمد بن خطیب التمرتاشی الحنفی، تحقیق محمد شریف مصطفی احمد سلیمان، بیروت،دارالکتب العلمیة، اول، 1420، لمحة تاریخیة عن نشاة علم اصول الفقه، ص 13 78.

به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حوزه - نوشته ی مهدی علی پور

۲۳ شهریور ۹۷ ، ۱۱:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

امر بعد حظر

حظر بر وزن منع و به معناى آن است , و امر بعد از حظر یعنى امر بعد از نهى . توضیح: در مواردى که مولا ابتداء از چیزى که در گذشته واجب و یا مندوب و یا مباح بوده نهى کند و پس از مدتى دوباره به آن کار امر کند, این امر را " امر عقیب حظر " مى گویند. براى مثال, نوشیدن آب , مباح است ولى طبیب به بیمار مى گوید: " لا تشرب الماء " و او را از نوشیدن آب منع مى نماید. اما بعد از مدتى به او مى گوید: " اشرب الماء ". و یا این که صید و شکار کردن که امر مباحى است اما حاجى در حال احرام از صید نهى شده است به دلیل آیه: " لا تقتلوا الصید و انتم حرم " (صید را در حالى که محرم هستید نکشید ) (1) . ولى بعد از خارج شدن حاجى از احرام, خداوند فرمود: " و اذا حللتم فاصطادوا " (پس آنگاه که از احرام خارج شدید صید کنید) (2) . و امر به صید کرد. در این که این گونه اوامر در چه معنایى ظهور دارند بین فقها و اصولى هاى شیعه و سنى اختلاف وجود دارد که به برخى دیدگاه ها اشاره مى شود: 1 ـ جمهور عامه اعتقاد دارند چنین امرى در وجوب ظهور دارد مثل سایر اوامر (اوامر ابتدایى); 2 ـ مرحوم مظفر معتقد است چنین امرى در ترخیص ظهور دارد ; یعنى فقط ممنوعیت را برداشته, بى آن که بر اباحه, استحباب و یا وجوب دلالت کند. 3 ـ مشهور علماى شیعه بر این باور اند که چنین امرى در اباحه ظهور دارد; 4 ـ برخى از عامه گفته اند حکم این مورد , همان حکمى است که قبل از منع داشته است . براى مثال, اگر قبل از نهى واجب بوده حالا هم دوباره واجب مى شود و اگر مستحب بوده, مستحب مى شود. نکته: گاهى از ناحیه مولا و شارع منع و حظرى نرسیده ; ولى مخاطب و مکلف پیش خود مى پندارد که این کار برایش ممنوع است . به دنبال این " توهم منع " , مولا او را به این کار امر مى کند, که این را امر " عقیب توهم حظر " مى گویند. مانند آیه شریفه: " و البدن جعلناها لکم من شعائر الله لکم فیها خیر فاذکروا اسم الله علیها صواف فاذا وجبت جنوبها فکلوا منها و اطعموا... "(4). شاهد در امر " فکلوا " مى باشد چرا که در زمان جاهلیت خوردن گوشت قربانى را حرام مى دانستند و چون توهم حظر مطرح بود , صیغه امر " فکلوا " عقیب توهم حظر آمده است .

پانوشت


1-مائده5-آیه95 2-مائده5-آیه2 مظفر ، محمد رضا ، 1904 - 1964;اصول الفقه;جزء1;صفحه(74-75) 4-حج(22)آیه36 غروی ، محمد حسین ، 1296 - 1361ق;الفصول الغرویة فى الاصول الفقهیة;صفحه70 خضری ، محمد;اصول الفقه;صفحه232 سبزواری ، عبد الاعلی ، 1288 - 1372;تهذیب الاصول;جلد1;صفحه67 آخوندخراسانى،محمدکاظم بن حسین،1255-1329;کفایة الاصول;صفحه(99-100) زهیرالمالکی ، محمد ابوالنور، 1327-1407ق;اصول الفقه;جلد2;صفحه(152-154) اسنوی ، عبد الرحیم بن حسن ، 704 - 772ق;التمهیدفى تخریج الفروع على الاصول;صفحه271 زحیلی ، وهبه ، 1932 -;اصول الفقه الاسلامى;جلد1;صفحه222 فخر رازی ، محمد بن عمر ، 544 - 606ق;المحصول فى علم اصول الفقه;جلد2;صفحه96 مقدسی ، جورج;الواضح فى اصول الفقه;صفحه139 محقق حلی ، جعفر بن حسن ، 602 - 676 ق;معارج الاصول;صفحه65 فاضل لنکرانی ، محمد ، 1309 -;ایضاح الکفایة;جلد2;صفحه(71-76) علامه حلی ، حسن بن یوسف ، 648 - 726ق;مبادى الوصول الى علم الاصول;صفحه93

به نقل از : اباصالح آنلاین

۲۳ شهریور ۹۷ ، ۱۰:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر