واژه أمر «أ م ر» میان معنای طلب (درخواست) و غیر طلب از سایر معانی که امر در آنها استعمال میشود - مانند فعل، شیئ و شأن - مشترک لفظی است، لیکن در این که سایر معانی غیر طلبی به معنای فعل برمیگردد یا به شأن و یا به شیئ، اختلاف است.
واژه أمر «أ م ر» میان معنای طلب (درخواست) و غیر طلب از سایر معانی که امر در آنها استعمال میشود - مانند فعل، شیئ و شأن - مشترک لفظی است، لیکن در این که سایر معانی غیر طلبی به معنای فعل برمیگردد یا به شأن و یا به شیئ، اختلاف است.
لفظ مشترک یعنی لفظ واحدی که به طور جداگانه برای معانی متعدد جداگانه وضع شده است.
مثال: لفظ عین لفظی است مشترک؛ زیرا در ابتدا براى چند معناى گوناگون مانند چشم و چشمه و طلا و ... وضعشده است.
جمله شرطیه بهوسیله حروف و ادات شرطى که همراه آن است شناخته مىشود.
در زبان عربى، الفاظى چون (ان) و (اذا) از ادوات شرط بهشمار مىرود.
در زبان فارسى، جمله شرطیه با حروفى مانند اگر، در صورتی که، چنانچه، هرگاه و ... میآیند.
* جملات شرطی؛ دارای مفهوم مخالفاند.
مثالهایی برای مفهوم شرط
مثال اول: اگر لازم باشد ضابطین دادگستری؛ محل را قفل و مهر و موم میکنند.
مفهوم مخالف این ماده : اگر لازم نباشد ضابطین دادگستری، محل را مهر و موم نمیکنند.
* ادات شرط در این ماده، حرف اگر است.
* این مفهوم، مفهوم مخالف است؛ زیرا از نظر سالبه و موجبه بودن؛ حکم منطوق، مثبت و حکم مفهوم، منفی است. حکم منطوق مهر و موم میکنند است و حکم مفهوم مهر و موم نمیکنند است.
مثال دوم: ورثهی موصی نمیتواند در موصیبه تصرف کند مادام که موصیله رد یا قبول خود را به آنها اعلام نکرده است. اگر تأخیر این اعلام موجب تضرر ورثه باشد حاکم موصیله را مجبور میکند که تصمیم خود را معین نماید.
مفهوم مخالف: ورثهی موصی نمیتواند در موصیبه تصرف کند مادام که موصیله رد یا قبول خود را به آنها اعلام نکرده است. اگر تأخیر این اعلام موجب تضرر ورثه نباشد حاکم موصیله را مجبور نمیکند که تصمیم خود را معین نماید.
* ادات شرط در این ماده، حرف اگر است.
مثال سوم: اگر صاحب حق از قبول امتناع کند، متعهد به وسیله تصرف دادن آن به حاکم یا قائم مقام او بری میشود.
مفهوم مخالف: اگر صاحب حق از قبول امتناع نکند، متعهد به وسیله تصرف دادن آن به حاکم یا قائم مقام او بری نمیشود.
* ادات شرط در این ماده، حرف اگر است.
بعضی جملات حصری هستند. این گونه جملات دارای مفهوم مخالف هستند.
ادات حصر مانند فقط، منحصراً، تنها و ... میباشد.
مثالهایی برای مفهوم حصر
مثال اول: غیر از پدر و جد پدری کس دیگری حق ندارد بر صغیر وصی معین کند.
مثال دوم: ایرانیان زرتشتی و کلیمی و مسیحی؛ تنها اقلیتهای به رسمیت شناخته شده هستند
مثال سوم: اداره اموال صغیر و مجنون یا غیر رشید به عهده ولی یا قیم آنها است.
مثال چهارم: معامله به مال غیر، جز به عنوان ولایت یا وصایت یا وکالت، نافذ نیست ولو این که صاحب مال باطناً راضی باشد.
مثال پنجم: اجرای حکم موقت فقط به درخواست یکی از اصحاب دعوی صورت میگیرد.
مثال ششم: فقط وقف مالی جایز است که بتوان با بقای عین از آن منتفع شد.
بعضی جملات دارای وصف هستند. این جملات؛ مفهوم مخالف ندارند.
مثالهایی برای مفهوم وصف
مثال اول: شهادت اطفال کمتر از ۱۵ سال فقط برای اطلاع است (اگر این مفهوم را حجت بدانیم یعنی بیش از ۱۵ سال ارزش دلیل دارد)
مثال دوم: در عقد دائم نفقه زن به عهده شوهر است
مثال سوم: اموال دولتی که معد است برای مصالح یا انتفاعات عمومی، مثل استحکامات و خندقها و خاکریزهای نظامی و اسلحه و ذخیره و سفاین جنگی و همچنین اثاثیه و ابنیه و عمارات دولتی و سیمهای تلگرافی دولتی و موزهها و کتابخانههای عمومی و آثار ...
(مفهوم ندارد چون وصف توضیحی است)
مثال چهارم: حقوق خصوصی که از جرم تولید میشود ممکن مورد صلح قرار گیرد
مثال پنجم: صلحی که در مورد تنازع یا مبنی بر تسامح باشد قاطع بین طرفین است و هیچ یک نمیتواند آن را فسخ کند اگر چه به ادعای غبن باشد
مثال ششم : هر زنی که خالی از موانع نکاح باشد را میتوان خواستگاری کرد.
هرگاه دلالت کلام بر چیزی، عرفا مقصود گوینده بوده و صحت و درستى کلام وى نیز متوقف بر وجود این دلالت باشد، چنین دلالتى را دلالت اقتضا مىگویند.
مثالهایی برای دلالت اقتضا
مثال اول: زن ایرانی که با تبعهی خارجه مزاوجت مینماید به تابعیت ایرانی خود باقی خواهد ماند مگر این که مطابق قانون مملکت زوج، تابعیت شوهر به واسطهی وقوع عقد ازدواج به زوجه تحمیل شود.
در این ماده؛ تابعیت شوهر یعنی تابعیت مملکت شوهر. پس این ماده به این شکل است: زن ایرانی که با تبعهی خارجه مزاوجت مینماید به تابعیت ایرانی خود باقی خواهد ماند مگر این که مطابق قانون مملکت زوج، تابعیت مملکت شوهر به واسطهی وقوع عقد ازدواج به زوجه تحمیل شود.
مثال دوم: حق شفعه فوری است.
در این ماده؛ منظور اعمال حق شفعه است. یعنی لفظ اعمال در تقدیر گرفته شده است.
مثال سوم: کلیه عقود جایز به موت احد طرفین منفسخ میشود و همچنین به سفه در مواردی که رشد معتبر است (در این ماده؛ کلمه جنون بعد از کلمه موت در تقدیر گرفته میشود).
دلالت کلام بر چیزىکه عرفا مقصود گوینده است، اما صحت کلام وى متوقف بر وجود این دلالت نیست، دلالت تنبیه یا ایماء نامیده مىشود.
مثالهایی برای دلالت تنبیه و ایماء
مثال اول: ضمان دینی که سبب آن ایجاد نشده باطل است (هم حکم قابل استناد است و هم علت آن که فقدان سبب است قابل فهمیدن).
مثال دوم: هر کس از اراضی موات و مباحه قسمتی را به قصد تملک احیا کند مالک آن قسمت میشود. (احیا و قصد تملک دلیل مالکیت است).
مثال سوم: هر کس سبب تلف مالی شود باید مثل یا قیمت آن را بدهد (تسبب در ضرر علت جبران مثل یا قیمت است).
مثال چهارم: رضای حاصل در نتیجه اشتباه یا اکراه موجب عدم نفوذ معامله است (علت عدم نفوذ در حکم بیان شده است).
یکی از مباحث در اصول فقه این است که اگر امر پس از منع وارد میشود، بر چه چیزی دلالت میکند؟
ممکن است بگوییم در اینحالت امر دلالت بر وجوب میکند و ممکن است بگوییم آوردن امر برای آن است که متکلم میخواهد بگوید منع قبلی را برداشتیم و از این به بعد انجام فعل جایز است پس وجوبی در کار نیست.
مثال: در قران کریم آمده است: احلت لکم بهیمه الانعام الا ما یتلی علیکم غیر محلی الصید و انتم حرم، یعنی خداوند تبارک و تعالی می فرماید: حلال شد بر شما چهارپایان مگر آنچه که برای شما خوانده میشود، درحالی که در حال احرام هستید صیدکردن را حلال نشمارید.
بعد خدا میفرماید : اذا حللتم فاصطادوا ...؛ یعنی وقتی که از احرام خارج شدید صید کنید.
در اینجا دقت نمایید که ابتدا نهی (نهی از صید کردن) آمده است و سپس امر (امر به صید کردن) آمده است.
دو نظر اصلی که در این زمینه وجود دارد عبارتند از:
1- امر در این جا، ظاهر در وجوب است.
2- امر در این جا، ظاهر در اباحه یا ترخیص (رفع ممنوعیت سابق) است.
بنا بر نظر مشهور، این امر دلالت بر وجوب ندارد، بلکه بر اباحه یا ترخیص (رفع ممنوعیت سابق) دلالت دارد. پس در این مثال، فعل امر بعد از نهی آمده است و فقط بر رفع ممنوعیت سابق دلالت مىکند، نه بر وجوب شکار کردن.
تعریف اصل استصحاب : استصحاب در لغت به معنای همراه داشتن و همراهی است و در اصطلاح فقه و حقوق معنایی نزدیک به معنای لغوی دارد . کوتاه ترین تعریف آن عبارت است از (ابقاو ماکان) یعنی حکم به باقی ماندن هر آنچه در گذشته بوده است و به آن یقین داشته ایم.
هر گاه یقین داشته باشیم که چیزی در زمان گذشته وجود داشته و حالا به وجود آن شک داشته باشیم که وجود دارد یا ندارد بنابراین آن را موجود فرض می کنیم و استصحاب جاری می کنیم.
مثال: شخص به جبه اعزام شده است اما بعد از گذشت ۳ سال شک می کنیم آن شخص زنده است یا مرده بنابراین اصل استصحاب را جاری می کنیم و آن را زنده فرض می کنیم و تمام حقوق زنده بودن را بر وی بار می کنیم مثلا همسرش نمی تواند ازدواج کند،اموال او به ارث برده نمی شود و سایر احکام...
*عناصر و اجرای اصل استصحاب
*یقین سابق : منظور از این عنصر این است که چیزی را که می خواهیم استصحاب کنیم باید به وجود آن در زمان گذشته قطع و یقین داشته باشیم،مانند یقین به زنده بودن آن سرباز در مثال فوق.
*شک لاحق: منظور از این عنصر این است که چیزی را که یقین داشته ایم هم اکنون مورد تردید قرار گیرد . مثلا سربازی که پارسال یقین به زنده بودن آن داشتیم الان شک می کنیم زنده است یا خیر
*وحدت متیقن و مشکوک(وحدت موضوع): منظور از این عنصر آن است که آنچه را که به آن یقین داشتیم متیقن (زنده بودن سرباز) و آنچه را که مورد شک و تردید واقع شده است مشکوک(زنده بودن سرباز)یکی باشند.
شک و یقین وجود خارجی ندارند بلکه به حالت انسان می گویند و به موضوع شک و یقین،متقین و مشکوک می گویند که باید یک چیز باشد مثلا زنده بودن سرباز در مثال مورد نظر.
*تعدد زمان متیقن و مشکوک: همانطور که در مثال مشخص است زمان شک و یقین باهم فرق دارند. مثلا یقین به زنده بودن سرباز پارسال بود اما شک به زنده بودن امسال می باشد.
*تقدم زمان متیقین بر زمان مشکوک: منظور از این عنصر این است که زمان متیقن و یقین باید مقدم بر زمان شک و مشکوک باشد . در مثال سرباز ملاحظه می شود زمان متیقن (زنده بودن سرباز) سال قبل است که تقدم دارد بر زمان شک که امسال می باشد . اگر قضیه برعکس شود یعنی زمان متیقن در آخر قرار گیرد آن را اصطلاحا استصحاب قهقرایی یا وارونه می گویند و اجرای استصحاب جایز نیست.
*وحدت زمان شک و یقین : منظور از این عنصر این است که در حال حاضر،هم شک داشته باشیم و هم یقین،البته یقین به وجود چیزی در زمان گذشته و شک در بقای (باقی بودن) آن در حال.
*فعلیت یقین و شک: منظور این است که شخص باید به شک لاحق خود توجه داشته باشد. یعنی شخص این حالت را داشته باشد: نسبت به چیزی در زمان گذشته یقین داشته باشد و در زمان حال نسبت به همان چیز شک داشته باشد (این یقین و شک باید فعلیت داشته باشند)
مثلا:کسی می دانسته وضو ندارد ولی غافل از آن حال نماز می خواند،پس از فراغ از نماز شک می کند که با وضو نماز خوانده یا بدون وضو بنابراین براساس قاعده فراغ شک ادبی اثر است. اما چناچه قبل از نماز به آن حالت خود (بدون وضویی) توجه داشت . اصل استصحاب یعنی عدم وضو جاری می شود و باید وضو می گرفت.
به عبارتی دیگر چون که یقین و شک او فعلیت نداشته است استصحاب جاری نمی شود.
واجبی است که وجوب عمل متوقف بر امر دیگر و مشروط به شرطى نیست.
مثال: وجوب نماز، مشروط به شرطى نیست و انسان در هر حالی (مریض، گرسنه و... )باید نماز بخواند. واجب عینی
واجب عینی: آن واجبی که به هر مکلفی تعلق میگیرد و با انجام شخص دیگر از سایرین ساقط نمیشود.
مثال اول: وجوب پرداخت نفقه زوجه.
مثال دوم: وجوب انجام خدمت نظام وظیفه.
مثال سوم: نمازهای یومیه و روزه
واجب موقت آن است که زمان خاصى براى انجام دادن آن تعیین شده و شخص موظف است عمل خواسته شده را در زمان مشخص به انجام رساند.
مثال اول: نماز.
مثال دوم: روزه. واجب غیرموقت
آن است که وقت و مهلت خاصى براى انجام آن تعیین نشده است.
مثال اول: بجا آوردن نماز قضا.
مثال دوم: پرداخت خمس و زکات.
واجب نفسی: واجبی است که به خاطر خودش واجب است و نه به خاطر واجب دیگری
مثال: نماز یومیه.
حکم تکلیفی حکمی است که با افعال مکلفان ارتباط مستقیم دارد.
احکامی تکلیفی پنج مورد هستند که عبارتند از : وجوب، حرمت، استحباب، کراهت، اباحه
حکم وضعی حکمی است که با افعال مکلفان ارتباط غیر مستقیم دارد.
تعداد احکام وضعی بسیار است و از جمله احکام وضعی عبارتند از: زوجیت، مانعیت، شرطیت، قضاوت، وکالت و ...
در اصطلاح فقه، حکم به طلب ترک فعلی که انجامش موجب عقاب شود حرمت نام دارد و خود فعل؛ حرام یا محظور نامیده میشود.
حکمی است که با توجه به خود موضوع، وضع شده باشد و علم و جهل مکلف در آن دخالتی نداشته باشد. مثل نماز؛ و دلیلی را که بر حکم واقعی دلالت میکند دلیل اجتهادی میگویند.
احکامى که شارع مقدس با توجه به مصالح و مفاسد واقعى و در حالت عادی، یعنى بدون در نظر گرفتن حالات استثنائی (اضطرار و حرج)، براى مکلفین مقرر فرموده، حکم واقعى اولى نامیده مىشود.
مانند وجوب نماز و روزه و پرداخت نفقه زوجه و یا حرمت قتل عمد و خوردن شراب.
آنچه که به طور مستقیم از یک عبارت به ذهن مىرسد و در جمله ذکر شده است منطوق نام دارد.
مثال اول: ضمان دینی که سبب آن هنوز ایجاد نشده است باطل است.
مفهوم مخالف این ماده : ضمان دینی که سبب آن ایجاد شده باشد باطل نیست.
* باطل است در منطوق و باطل نیست در مفهوم؛ دو حکم هستند که اولی منفی و دومی مثبت است (یعنی حکم مفهوم و منطوق از حیث مثبت و منفی بودن عکس هم است؛ در نتیجه به این مفهوم؛ مفهوم مخالف میگوییم).
مثال دوم: اگر در حواله محیل مدیون محتال نباشد احکام حواله جاری نیست.
مفهوم مخالف: اگر در حواله محیل مدیون محتال باشد احکام حواله جاری است.
* جاری نیست در منطوق و جاری است در مفهوم؛ دو حکم هستند که اولی منفی و دومی مثبت است (یعنی حکم مفهوم ومنطوق از حیث مثبت و منفی بودن عکس هم است؛ در نتیجه به این مفهوم؛ مفهوم مخالف میگوییم).
مثال سوم: هر گاه کسی بر حسب امر دیگری اقدام به عملی نماید که عرفاً برای آن عمل اجرتی بوده، عامل مستحق اجرت عمل خود خواهد بود.
مفهوم مخالف: هر گاه کسی بدون امر دیگری اقدام به عملی نماید؛ عامل مستحق اجرت عمل خود نخواهد بود.
* خواهد بود در منطوق و نخواهد بود در مفهوم؛ دو حکم هستند که اولی مثبت و دومی منفی است (یعنی حکم مفهوم ومنطوق از حیث مثبت و منفی بودن عکس هم است؛ در نتیجه به این مفهوم؛ مفهوم مخالف میگوییم).
مثال چهارم: در قرآن آمده است که: اگر فرد فاسقی خبری برای شما آورد، دربارهاش تحقیق بکنید.
مفهوم مخالف: اگر فرد عادل برای شما خبری آورد؛ تحقیق و تفحّص نکنید.
* بکنید در منطوق و نکنید در مفهوم؛ دو حکم هستند که اولی مثبت و دومی منفی است (یعنی حکم مفهوم ومنطوق از حیث مثبت و منفی بودن عکس هم است؛ در نتیجه به این مفهوم؛ مفهوم مخالف میگوییم).
شکى نیست در اینکه پس از ظهور اسلام تصرّفاتى در لغات عربى بعمل آمده و شارع (ص) واژههائى را که قبلا بمعانى وضعیّه خود اختصاص داشتهاند در احکام و عبادات خاصّۀ که جزو شریعت اسلام بودهاند بکار برده است مثلا لفظ صلوة که قبلا بمعنى دعا بوده بعدا در لسان شرع در مقابل عبادت مخصوصۀ که داراى ارکان و رکعات خاصه است استعمال گردیده و یا لفظ زکوة که قبلا بمعنى نموّ بوده در مقابل اداى مال مخصوص و یا کلمۀ حجّ که در لغت بمعنى مطلق قصد بوده در مقابل مناسک مخصوصۀ بکار برده شده است، ولى آیا این استعمالها بطریق حقیقت صورت گرفته یا مجاز؟ یعنى شارع اسلام این الفاظ را از معانى اصلیه خود نقل و در مقابل معانى جدیده وضع نموده است؟ یا بدون اینکه آنها را از معانى اصلیه منتزع سازد مجازا و با ضمّ قرینۀ صارفه در معانى جدیده استعمال کرده است؟