⚖به روز بودن دانشجویان حقوق و پاسخگویی به سوالات هموطنانم.⚖

۸۲۹ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

مقاله دکتر صفایی در خصوص وکالت در طلاق

وکالت زوجه در طلاق و تفویض حق طلاق به او : یکی از موضوعات مهم ومورد ابتلا که در فقه اسلامی و حقوق مدنی مورد بحث و بررسی واقع شده وکالت زوجه در طلاق است.. ممکن است ضمن عقد نکاح یا عقد لازم دیگر یا به صورت قراردادی مستقل شوهر به زن وکالت دهد که از طرف او خود را مطلقه سازد .

از طریق شرط ضمن عقد نکاح چنین اختیاری را برای خود تحصیل کند. در این صورت وکالت زن، مادام که ازدواج منحل نشده باقی خواهد ماند. واز انجا که عقد وکالت در اینجا تابع عقد لازم (ازدواج) شده موکل حق عزل وکیل را نخواهد داشت . این راه حل که در حقوق اسلام و ایران به سود زن پذیرفته شده در واقع، اختیار مطلق مرد در امر طلاق را تا حدودی تعدیل می کند.

مقدمه: یکی از موضوعات مهم ومورد ابتلا که در فقه اسلامی و حقوق مدنی مورد بحث و بررسی واقع شده وکالت زوجه در طلاق است.. ممکن است ضمن عقد نکاح یا عقد لازم دیگر یا به صورت قراردادی مستقل شوهر به زن وکالت دهد که از طرف او خود را مطلقه سازد . زوجه برای اینکه به آسانی بتواند خود را از قید یک ازدواج نامناسب رهایی بخشد، می تواند از طریق شرط ضمن عقد نکاح چنین اختیاری را برای خود تحصیل کند. در این صورت وکالت زن، مادام که ازدواج منحل نشده باقی خواهد ماند. واز انجا که عقد وکالت در اینجا تابع عقد لازم (ازدواج) شده موکل حق عزل وکیل را نخواهد داشت . این راه حل که در حقوق اسلام و ایران به سود زن پذیرفته شده در واقع، اختیار مطلق مرد در امر طلاق را تا حدودی تعدیل می کند.

قبل از بحث تفصیلی از این موضوع بجاست مقدمتا از وکالت در طلاق به طور مطلق به اختصار سخن می گوییم. قول مشهور فقهای امامیه این است که وکالت در طلاق جایز است، اعم از اینکه موکل در مجلس طلاق(یا در بلد) حاضر یا غایب باشد. در تائید این نظر به اطلاق پاره ای روایات واخبار از جمله صحیحه سعیدالاعراج استناد شده و نیز استدلال شده است به اینکه طلاق یک فعل نیابت است و به اصطلاح امروز یک امر کاملا شخصی نیست که مباشرت در آن لازم باشد و به همین دلیل به اجماع می تواند برای طلاق وکیل بگیرد و تفاوتی بین حاضر وغایب از این لحاظ نیست.

شیخ طوسی و پیروانش برانند که توکیل حاضر حاضر در طلاق جایز نیست و در این باره به رواین زراره از حضرت صادق (ع) استناد کرده اند که فرمود: لا یجوز الوکاله فی الطلاق (وکالت در طلاق جایز نیست). شیخ برای جمع بین این روایت و روایات دیگری که بر صحت وکالت در طلاق دلالت دارند روایت مزبور را حمل بر حاضر کرده است.

در رد این استدلال گفته اند: سند این روایت ضعیف است و از این رو نمی تواند معارض صحیحه سعیدالاعراج باشد و آن را تخصیص دهد.

بنابر قول شیخ طوسی غیبت با دوری زوج از بلد تحقق می یابد معهذا صاحب مسالک گفته است : بنابر قول شیخ غیبت با مفارقت از مجلس طلاق تحقق می یابد اگر چه زوج در بلد باشد. لیکن آنچه از عبارت شیخ بر می آید این است که غیبت از بلد مجوز وکالت در طلاق است نه دوری از مجلس عقد.

قانون مدنی از قول مشهور فقهای امامیه پیروی کرده می گوید: ممکن است صیغه طلاق را به توسط وکیل اجرا نمود(ماده1138) . مزیت این راه حل آن است که اگر شوهر غایب باشد یا حاضر بوده وعربی نداند و بکار بردن صیغه عربی را در طلاق چنامچه اکثر فقهای امامیه گفته اند، لازم بدانیم یا در این باره از نظر شرعی احتیاط کنیم می توان برای اجرای صیغه طلاق چنانکه معمول است ، از وکیل استفاده کرد.

پس از مقدمه فوق، اینک وکالت زوجه در طلاق را مورد بررسی قرار می دهیم. در این باب نخست از فقه اسلامی (خاصه وعامه) و سپس از قانون مدنی که مبتنی بر فقه است سخن می گوییم (بخش اول). چون در فقه اسلامی علاوه بر توکیل زن در طلاق تفویض طلاق به او یا تخبیر نیز مطرح است، بخش دوم مقاله را به تفویض طلاق به زوجه اختصاص می دهیم.

وکالت زوجه در طلاق

الف-فقه اسلامی

در این باب نخست فقه امامیه و سپس فقه عامه را مورد بحث قرار می دهیم.

1-فقه امامیه-در فقه امامیه در خصوص وکالت زوجه در طلاق سه قول دیده می شود: جواز، عدم جوازو توقف.

اول -جواز-قول مشهور فقهای امامیه این است که وکالت زوجه در طلاق جایز است زیرا:

-اولا طلاق فعلی قابل نیابت است واز اعمالی نیست که مباشرت شخص در آن لازم باشد.

-ثانیا زن از لحاظ حقوقی کانل است و می تواند وکیل باشد(چه از جانب شوهر وچه از جانب شخص دیگر) همانطور که می تواند سایر اعمال حقوقی را انجام دهد و تفاوتی بین زن و اشخاص دیگر در مورد وکالت نیست.

-ثالثا ادله ای که بر جواز وکالت در طلاق به طور اطلاق دلالت دارند شامل زوجه هم می شوند.

-رابعا بعضی از فقها برای جواز توکیل زن در طلاق به تخبیر پیامبر زنان خود را در مورد طلاق استدلال کرده اند: از حضرت باقر (ع) روایت شده است که بعضی از زنان پیامبر هم می گفتند : محمد تصور می کند که اگر ما را طلاق دهد شوهری مناسب از قوم ما برای ما پیدا نمی شود . این سخن خدای عزوجل را ناخوش آ,د و آیه تخیی را نازل فرمود: یا ایها النبی قل لازواجک ان کنتن تردن الحیوه الدنیا و زینتها فتعالین امتعکن و اسرحکن سراجا جمیلا و ان کنتن تردن الله و رسوله والدار الاخره فان الله اعد للمحسنات منکن اجرا عظیما(احزاب 29-28) یعنی ای پیامبر به زنانت بگو که اگر زندگی دنیا و زینت آن را می خواهید پس بیائید که شما را بهره مند سازم (مهرتان را بپردازم)و به خوبی طلاقتان دهم.و اگر خدا ورسول او وزندگی آخرت را طالبید پس خدا برای نیکوکاران شما اجری عظیم آماده کرده است. پس از نزول آیه زنان پیامبر (ص ) او را اختیار کردند و به زندگی با پیامبر (ص ) ادامه دادند.

از تخییر نبی (ص ) که در این دو آیه آمده است برخی به جواز توکیل زوجه در طلاق استدلال کرده اند لیکن خالی از اشکال نیست زیرا:

اولا ممکن است مقصود این باشد که هر یک از زنان پیامبر (ص ) که طلاق را اختیار کنند پیامبر (ص ) او را طلاق دهد نه اینکه آن زن اختیار در اجرای صیغه طلاق داشته باشد.

ثانیا بر فرض اینکه مراد دادن اختیار طلاق به زن باشد این امر چنانکه در پاره ای روایات آمده است از خصائص نبی (ص ) بوده است و نمی توان آن را به اشخاص دیگر تعمیم داد.

دوم- عدم جواز- قول دیگر از شیخ طوسی است که عدم جواز را به دلائل زیر پذیرفته است:

زن که قابل است نمی تواند فاعل باشد . رد این استدلال بدین گونه است که مغایرت اعتباری بین فاعل و قابل کافی است. در اینجا زن به اعتبار و حیثیت وکالت از شوهر فاعل طلاق است وبه اعتبار و حیثیتی دیگر قابل . مغایرت اعتباری در عقود که مرکب از ایجاب و قبول است کافی است چه رسد به ایقاعات مانند طلاق که یک عمل حقوقی یک جانبه است.

- ظاهر قول پیامبر (ص ) . الطلاق بید من اخذ بالساق (طلاق به دست شوهر است) اقتضا می کند که توکیل در طلاق مطلقا صحیح نباشد . لیکن وکالت غیر زوجه به دلیلی بیرون از این نص از آن خارج شده است. پس وکالت زن بر اصل منع باقی است.

ضعف این استدلال آشکار است زیرا حدیث بر فرض صحت مفید حصر نیست و بودن اختیار طلاق در دست مرد با تعیین وکیل از جانب او منافات ندارد زیرا وکیل از جانب موکل طلاق می دهد و عمل وکیل به منزله عمل موکل است . وبر فرض اینکه حدیث مفید حصر باشد ادله ای که وکلای غیر زن را از آن خارج می کند (و صحت وکالت آنان را اقتضا می نماید) شامل وکالت زن نیز می گردد.

سوم-توقف – برخی از فقها که نتوانسته اند یکی از دو قول مذکور را بر دیگری ترجیح دهند قائل به توقف شده اند . صاحب حدائق از این دسته است.

2- فقه عامه- آنچه تاکنون گفتیم مربوط به فقه امامیه بود. اما در فقه عامه جمهور فقها توکیل در طلاق را اعم از اینکه وکیل زوجه یا شخص دیگری باشد صحیح دانسته اند . در عین حال فقهای حنفی برآنند که اگر شوهر به زن در طلاق وکالت دهد این توکیل در واقع تفویض است. تفاوت اساسی بین توکیل و تفویض چنانکه در بخش دوم خواهیم دید آن است که در توکیل نایب (وکیل) اراده موکل را اعلام می کند و تابع نظر موکل است در حالی که در تفویض شخصی که طلاق به او تفویض شده مطابق اراده خود عمل و تابع اراده و خواست شوهر نیست.

ظاهریه بر خلاف اکثر فقهای عامه بر آنند که توکیل در طلاق جائز نیست زیرا طلاق عملی شخصی است که اختیار آن به دست شوهر است و نیابت شخصی از دیگری در انجام دادن عملی منوط به حکم شرع است و در کتاب و سنت جواز توکیل غیر (اعم از زوجه و شخص دیگر ) در طلاق نیامده است به همین دلائل ظاهریه بر خلاف سایر فقهای عامه تفویض طلاق را نیز مجاز نمی دانند.

رد این استدلال با توجه به عدم مخالفت توکیل با کتاب و سنت و روایاتی که بر جواز وکالت در طلاق عموما و جواز وکالت زوجه در آن خصوصا دلالت دارند آسان است.

در قوانین کشورهای عربی به تبعیت از جمهورفقهای اسلامی توکیل زوجه در طلاق معتبر شناخته شده است.

ب قانون مدنی

قانون مدنی ایران در مورد وکالت زن در طلاق از قول مشهور فقهای امامیه پیروی کرده است. در قانون مدنی دو ماده راجع به وکالت در طلاق دیده می شود یکی ماده 1138 ک هوکالت در طلاق را به طور اطلاق تجویز می کند وبه وکالت زوجه اختصاص ندارد و دیگر ماده 1119 که مربوط به توکیل زن در طلاق از طریق شرط ضمن عقد است . این ماده که مصوب سال 1313 می باشد چنین مقرر می دارد طرفین عقد ازدواج می توانند هر شرطی که مخالف با مقتضای عقد مزبور نباشد در ضمن عقد ازدواج یا عقد لازم دیگر بنمایند مثل اینکه شرط شود هر گاه شوهر زن دیگر بگیرد یا در مدت معینی غایب شود و یا ترک انفاق نماید یا برعلیه حیات زن سوء قصد کند یا سوء رفتاری نماید که زندگی آنها با یکدیگر غیر قابل تحمل شود زن وکیل و وکیل در توکیل باشد که پس از اثبات تحقق شرط در محکمه و صدور حکم نهائی خود را مطلقه سازد قبل از قانون مدنی نیز ماده 4 قانون ازدواج مصوب 1310 که صریحا نسخ نشده و تا حدی که با قانون مدنی و دیگر قوانین جدید متعارض نباشد به قوت و اعتبار خود باقی است به این مساءله توجه کرده و چنین مقرر داشتهاست:

طرفین عقد ازدواج می توانند هر شرطی را که مخالف با مقتضای عقد مزبور نباشد در ضمن عقد ازدواج یا عقد لازم دیگر بنمایند مثل اینکه شرط شود هر گاه شوهر در مدت معینی غایب شده یا ترک انفاق نموده یا برعلیه حیات زن سوء قصد کرده یا سوء رفتاری نماید که زنگانی زناشوئی غیر قابل تحمل شود زن وکیل و وکیل در توکیل باشد که پس از اثبات تحقق شرط در محکمه و صدور حکم قطعی خود را به طلاق بائن مطلقه سازد.

تبصره – در مورد این ماده محاکمه بین زن وشوهر در محکمه ابتدائی مطابق اصول محاکمات حقوقی بعمل خواهد آمد . حکم بدایت قابل استیناف و تمیز است. مدت مرور زمان 6 ماه از وقوع امری است که حق استفاده از شر را می دهد.

چنانکه ملاحظه می شود عبارات ماده 1119 قانون مدنی در واقع تکرار ماده 4 قانون ازدواج با پاره ای اصلاحات است. در مقایسه بین این دو ماده و برای روشن شدن مطلب ذکر نکاتی به شرح زیر لازم بنظر می رسد:

1- در ماده 1119 قانون مدنی جمله شوهر زن دیگر بگیرد اضافه شده و بدین طریق تصریح گردیده است که زن می تواند ضمن عقدنکاح یا عقد لازم دیگر که با شوهر منعقد می کند شرط نماید که اگر شوهر زن دیگری بگیرد، زن وکالت در طلاق داشته باشد این مثال در ماده 4 قانون ازدواج دیده نمی شود هر چند که قبول آن با توجه به عموم ماده و اینکه مواردی که ذکر شده تمثیلی است، نه حصری و براساس فقه اسلامی قبل از قانون مدنی هم اشکالی نداشته است.

2-در ماده 1119 قانون مدنی به جای حکم قطعی مذکور در ماده 4قانون ازدواج اصطلاح حکم نهایی بکاررفته است، تا روشن شود که زن فقط پس از طی همه مراحل قانونی و تایید حکم به وسیله دیوان عالی کشور یا عدم استفاده از حق فرجام خواهی در مدت مقرر می تواند خود را به وکالت از شوهر مطلقه نماید. حکم قطعی در اصطلاح حقوقی به حکمی گفته می شود که مراحل رسیدگی ماهوی آن پایان یافته، هر چند که تقاضای رسیدگی فرجامی نسبت به آن شده باشد. بنابراین فرجام خواهی مانع قطعی بودن حکم نیست و پس از طی مرحله فرجامی حکم به صورت نهایی در می آید. در قانون ازدواج بر خلاف قانون مدنی ، اصطلاح حکم قطعی بکاررفته است. معهذا با توجه به تبصره ماده4 قانون ازدواج که حکم را قابل استیناف و تمیز دانسته و اینکه در صورت وقوع طلاق قبل از حکم فرجامی نقض حکم نمی تواند موجب بطلان طلاق باشد و وضع را به صورت اولیه باز گرداند و در این شرایط درست نیست که زن بتواند به محض قطعیت حکم وقبل از رسیدگی و صدور حکم فرجامی خود را مطلقه سازد، لذا می توان گفت مقصود از حکم قطعی در ماده 4 قانون ازدواج همان حکم نهایی بوده است و از این لحاظ تفاوتی بین دو قانون نیست.

3-تبصره ماده 4قانون ازدواج در قانون مدنی آورده نشده شاید از آنرو که بنای قانون مدنی بر ذکر قواعد ماهوی بوده نه قواعد شکلی ، نظیر آنچه در تبصره مذکور آمده است. حال ببینیم آیا حکمی که دادگاه در زمان ما به استناد ماده 1119 قانون مدنی صادر می کند قابل استیناف و تمیز است یا نه و آیا قاعده راجع به مرور زمان که در جمله آخر تبصره ماده 4 قانون ازدواج ذکر شده امروز به قوت و اعتبار خود باقی است یا نه.

در مورد سوال اول می توان گفت: برابر لایحه قانونی دادگاه مدنی خاص مصوب مهر ماه 1358 این قبیل احکام که صدور آنها امروزه در صلاحیت دادگاه مزبور است اصولا قابل تجدید نظر است ولی قابل فرجام نمی باشد . ماده12 قانون مذکور چنین مقرر می دارد: احکام دادگاه در موارد زیر قطعی و در سایر موارد قابل تجدید نظر است.

1-در صورتی که حکم مستند به اقرار باشد. اقرار شفاهی در صورت مجلسید و به امضا مقر می رسد.

2-در صورتی که طرفین دعوی قبل از صدئر حکم از حق در خواست تجدید نظر صرفنظر کرده باشند.

3-حکم مستند به رای یک یا چند داور یا کارشناس که طرفین کتبا رای آنها را قاطع دعوی قرار داده باشند.

4- دعاوی مالی که خواسته دعوی بیش از دویست هزار ریال نباشدو

بند چهارم ماده که مربوط به دعاوی مالی است در مورد دعاوی مستند به ماده 1119 قانون مدنی مصداق پیدا نمی کند. اما اینگونه دعاوی ممکن است مشمول یکی از بندهای 1-2و3 ماده 12 باشد. در این صورت حکم دادکاه برابر قانون قطعی و غیر قابل تجدید نظر است. اما اگر حکم نه مستند به اقرار باشد نه مستند به رای یک یا چند داور یا کارشناس که طرفین رای آنها را قاطع دعوی قرار داده باشند و طرفین هم از حق در خواست تجدید نظر صرفنظر نکرده باشند، برابر قاعده کلی مندرج در صدر ماده 12، قابل تجدید نظر وبه دیگر سخن قابل استیناف است. پس قاعده کلی این است که حکم دادگاه در دعاوی مستند به ماده 1119 قانون مدنی قابل استیناف است جز در موارد سه گانه ای که ماده 12 لایحه قانونی دادگاههای مدنی خاص استثنا کرده است.

باید اضافه کرد که اگر در محلی دادگاه مدنی خاص تشکیل نشده و دعوی مستند به ماده 1119، طبق ماده4 لایحه قانونی مذکور در دادگاه عمومی اقامه شده باشد، رسیدگی یک درجه ای و حکم صادر از این دادگاه غیر قابل پژوهش است(ماده2قانون تشکیل دادگاههای عمومی مصوب مهر ماه 1358).

اما چرا اینگونه احکام غیر قابل فرجامند؟ از آنجا که لایحه قانونی مذکور فقط از تجدید نظر سخن گفته و می توان گفت به طور ضمنی فرجام را نفی کرده است و با توجه به اینکه احکام راجع به دعاوی خانوادگی به موجب قانون حمایت خانواده غیر قابل فرجام بوده و این قاعده تا کنون نسخ نشده است لذا می توان گفت احکامی که به استناد ماده 1119قانون مدنی صادر می شوند، که مربوط به دسته ای از دعاوی خانوادگی هستند غیرقابل فرجامند. بنابراین نظر ، تبصره ماده4 قانون ازدواج در قسمتی که مربوط به قابل تمیز بودن احکام یادشده می باشد منسوخ است. در مورد سوال دوم که مربوط به مرور زمان است ممکن است گفته شود که قاعده مندرج در جمله اخیر تبصره به قوت و اعتبار خود باقی است زیرا قاعده مزبور با هیچ یک از قوانین بعدی صریحا یا ضمنا نسخ نشده است، این یک قاعده استثنایی است که اصل غیرقابل مرور زمان بودن دعاوی خانوادگی را تخصیص می دهد. پس اگر زن ظرف 6ماه از تاریخ وقوع امری که حق استفاده از شرط وکالت را به او می دهد در دادگاه اقامه دعوی نکند، دیگر دعوای او در دادگاه مسموع نخواهد بود.

لیکن این نظر قابل ایراد است، زیرا دادگاه مدنی خاص نوعی دادگاه شرع است که از مجتهد جامع الشرایط یا منصوب از طرف وی تشکیل شده (ماده1 لایحه قانونی دادگاه مدنی خاص) و ترتیب رسیدگی آن تابع مقررات شرع است و در شرع مرور زمان در این گونه دعاوی مقررنشده است. بنابراین این حمله اخیر تبصره ماده4 قانون ازدواج را باید منسوخ تلقی کرد.

4-در ماده قانون ازدواج گفته شده است که زن به موجب شرط ضمن عقد می تواند خود را به طلاق بائن مطلقه کند ولی در قانون مدنی دو کلمه طلاق بائن حذف شده است شاید بدین جهت که بائن یا رجعی بودن طلاق یک حکم یا قاعده امری است که توافق طرفین در آن موثر نیست. قانون نوع طلاق را از نظر بائن یا رجعی بودن معین می کند، نه اراده طرفین. در باره اینکه چنین طلاقی بائن یا رجعی است بعدا سخن خواهیم گفت.

5-ماده4 قانون ازدواج و ماده 1119 قانون مدنی هر دو از شرط وکالت ضمن عقد نکاح یا عقد لازم دیگر سخن گفته اند . مزیت اینگونه شرط آن است که وکالت را که خود عقدی جایز است تابع غقد لازم قرار می دهد و مادام که عقد لازمی که شرط وکالت ضمن آن شده است باقی است هیچیک از طرفین نمی تواند وکالت را بهم زند و مخصوصا موکل(شوهر) حق عزل وکیل(زن ) را نخواهد داشت. واضح است که طریق توکیل زوجه در طلاق منحصر به مورد مذکور نیست بلکه شوهر می تواند، طبق قواعد عمومی وکالت، به موجب قرارداد مستقلی زن را وکیل خود در طلاق کند، همانطور که می تواند به شخص دیگری در این خصوص وکالت دهد. بدیهی است که در این صورت وکالت عقدی جایز است که هر یک از طرفین حق فسخ آن را دارد. پس شوهر می تواند هر وقت بخواهد وکیل خود را عزل کند مگر اینکه حق عزل وکیل را ضمن عقد لازمی از خود سلب کرده باشد(ماده679 قانون مدنی).

6- در هر دو ماده یاد شده از وکالت زن با حق توکیل سخن به میان آمده است. دادن حق توکیل به زن به موجب شرط ضمن عقد دارای این فایده است که زن می تواند چنانکه معمول است برای اجرای صیغه طلاق به شخصدیگری وکالت دهد. هر گاه زن حق توکیل نداشته باشد و به تعبیر قانون ، وکیل در توکیل نباشد، نمی تواند به دیگری برای این کار وکالت دهد. برابر ماده 672قانون مدنی وکیل در امری نمی تواند برای آن امر به دیگری وکالت دهد مگر اینکه صریحا یا به دلالت قرائن وکیل در توکیل باشد. بنابراین در صورتی که طرفین درباره حق توکیل، فوت کرده باشند، با توجه به اینکه در عرف امروز زنی از شوهر برای طلاق وکالت دارد خود صیغه طلاق را اجرا نمی کند، بلکه برای این امر به شخص دیگری وکالت می دهد می توان گفت قرائن دلالت بر آن دارد که حق توکیل به زن داده شده است. در این خصوص علاوه بر ماده 673قانون مدنی می توان به ماده 225قانون مزبور استناد کرد.

ج- چند مساءله

هر گاه ضمن عقد نکاح یا عقد لازم دیگر برای طلاق به طور مطلق به زن وکالت داده شود یعنی وکالت مقید به امری از قبیل ترک انفاق یا غیبت یا سوء قصد به حیات زن نباشد آیا این شرط درست است؟

اگر وکالت عام باشد چنانکه ضمن عقد شرط شود که زن از طرف شوهر وکیل و وکیل در توکیل است که هر وقت خواست خود را مطلقه کند آیا می توان شرط را درست دانست؟

در فقه اسلامی اشکالی در این گونه وکالت نیست زیرا چنانکه گفته شد بنابر اطلاق ادله فرقی بین توکیل زن و غیر او نیست و همانطور که شوهر می تواند به شخص دیگری وکالت مطلق یا عام برای طلاق زوجه خود دهد می تواند زن را وکیل مطلق یا عام در طلاق کند . اینگونه شرط نه خلاف مقتضای ذات عقد است نه نامشروع . پس اشکالی در صحت آن وجود ندارد.

از عموم بند اول ماده 4 قانون ازدواج و ماده 1119 قانون مدنی هم می توان این معنی را استنباط کرد. در بند اول این ماده مقرر شده است که طرفین عقد ازدواج می توانند هر شرطی که مخالف با مقتضای عقد مزبور نباشد در ضمن عقد ازدواج یا عقد لازم دیگر بنمایند… و آنچه پس از این قاعده عام در دو ماده مذکور آمده مثال هائی بیش نیست و منعی برای وکالت عام یا مطلق ایجاد نمی کند.

هر گاه شوهر برای طلاق به زن خود وکالت مطلق یا عام دهد ایا زن باید برای طلاق به دادگاه مدنی خاص رجوع کند یا می تواند بدون مراجعه به دادگاه خود را مطلقه سازد؟

طبق تبصره 2 ماده 3 لایحه قانون دادگاه مدنی خاص در مواردی که بین زوجین راجع به طلاق توافق شده باشد مراجعه به دادگاه لازم نیست . با توجه به این تبصره ممکن است گفته شود : در مسائله مورد نظر مراجعه به دادگاه لازم نیست زیرا در واقع با شرط وکالت مطلق یا عام برای طلاق بین زوجین راجع به طلاق توافق شده است. توافق برای طلاق که در قانون ذکر شده مطلق است و زمان و شکل خاصی ندارد و بکار بردن لفظ خاصی برای آن لازم نیست و توافق به هر شکل و صورتی و در هر زمانی واقع شود مشمول تبصره 2 ماده 3 قانون مذکور خواهد بود.

لیکن این نظر قابل خدشه است زیرا توافق تعبیر دیگری از قرار داد است و قرار داد راجع به طلاق هنگامی تحقق می پذیرد که زن و شوهر اراده خود را برای طلاق با شرایط مقرر برای قرار داد به صورتی اعلام کنند و صرف توکیل زن در طلاق به موجب شرط ضمن عقد برای تحقق این توافق کافی نیست زیرا اینگونه وکالت که به زن اختیار می دهد خود را از طرف شوهر مطلقه کند غیر از اعلام اراده و موافقت در مورد طلاق است . ممکن است زن وکالت در طلاق را برای خود تحصیل کند بدون اینکه در آن هنگام با طلاق موافق باشد و معمولا زن در زمان عقد نکاح قصد طلاق و موافقت با آن را ندارد. پس نمی توان شرط ضمن عقد نکاح را موافقت با طلاق بشمار آورد. توافق برای طلاق هنگامی واقع می شود که زن و شوهر طی قرار داد جداگانه ای اراده خود را در این زمینه اعلام کنند بدون اینکه بین اعلام اراده آنان ( ایجاب و قبول ) فاصله غیر متعارفی وجود داشته باشد . در این صورت نیازی به مراجعه به دادگاه برای طلاق نخواهد بود. اما اگر زن فقط وکالت عام یا مطلق برای طلاق داشته باشد باید طبق تبصره 2 ماده 3 لایحه قانونی دادگاه مدنی خاص برای طلاق به نمایندگی از شوهر به دادگاه رجوع کند و دادگاه پس از ارجاع امر به داوری در صورتی که بین زوجین سازش حاصل نشود اجازه طلاق صادر می کند و زن می تواند با در دست داشتن آن به دفتر خانه طلاق رجوع و خود را بوکالت از شوهر مطلقه نماید.

این راه حل به مصلحت خانواده هم نزدیکتر است چه ممکن است با ارجاع امر به داوری اختلاف بین زوجین فیصله یابد و مساءله طلاق منتفی گردد و بدینسان خانواده باقی بماند.

3- هر گاه زوجه با استفاده از وکالت که به موجب شرط ضمن عقد به او داده شده خود را مطلقه کند آیا این طلاق رجعی یا بائن است؟ به طوریکه از فقه اسلامی و قانون مدنی (ماده 1145 ) بر میآید طلاق جز موارد استثنایی مصرح در قانون رجعی است و چون طلاق زن به وکالت از شوهر از موارد طلاق بائن بشمار نیامده بنابراین اصولا رجعی است مگر اینکه مشمول یکی از موارد مذکور در ماده 1145 قانون مدنی و به عبارت روشن تر طلاق قبل از نزدیکی یا طلاق یائسه یا خلع و مبارات ویا طلاق سوم باشد.

ممکن است گفتهئ شود اگر طلاق مزبور رجعی باشد توکیل زن بی فایده خواهد بود زیرا شوهر می تواند با رجوعخود اثر طلاق را از میان ببرد در حالی که مقصود از این توکیل آن است که زن بتواند خود را از قید زندگی زناشوئی آزاد کند.

در پاسخ می توان گفت که این توکیل حتی در صورتی که طلاق رجعی باشد بی فایده نیست زیرا طلاقی که بدین سان واقع می شود در عدد طلاقها منظور می گردد و هنگامی که عدد طلاق به سه رسید طلاق بائن خواهد بود نه رجعی .

4- سوال دیگری که در اینجا مطرح می شود آن است که اگر ضمن عقد نکاح به زن وکالت در طلاق داده شده باشد و زن با وکالت از شوهر خود را مطلقه کند وسپس شوهر رجوع نماید آیا زن می تواند با استفاده از وکالت مجددا خود را طلاق دهد ؟ به دیگر سخن آیا با یک بار طلاق وکالت زن ارزش خود را از دست می دهد یا نه؟

چون وکالت در فرض ما برای یک بار طلاق نبوده و مطلق است و از سوی دیگر با رجوع شوهر اثر طلاق از میان رفته ازدواج سابق با شرائط آن و بدون نیاز به عقد جدید ادامه می یابد لذا می توان گفت شرط وکالت هم به قوت و اعتبار خود باقی می ماند و زن می تواند مجددا از آن استفاده کند.

هر گاه شوهر به زن بگوید خود را سه طلاقه کن و زن یک بار طلاق دهد آیا طلاق صحیح است یا باطل؟

ممکن است مقصود از سه طلاق با لفظ واحد (یک صیغه ) باشد یا سه طلاق صحیح شرعی با فاصله رجوع بین آنها . برفرض اول ممکن است به وقوع یک طلاق به طور صحیح در صورتی که سه طلاق در یک مجلس و با یک لفظ واقع شود قائل باشیم یا بطلان طلاق را در این صورت بپذیریم . بنابراین مساءله فروض مختلف پیدا می کند که باید آنها را بررسی کرد.

اول – مقصود شوهر سه طلاق با لفظ واحد است. برای پاسخ به اینکه آیا طلاقی که زن داده صحیح است یا نه باید مقدمتا به بحث راجع به سه طلاقه کردن زن در یک مجلس و با یک صیغه اشاره کنیم . فقهای عامه صحت این گونه طلاق را پذیرفته اند . اما بین فقهای امامیه در این باره اختلاف است. بعضی برآنند که اصلا طلاقی در این مورد واقع نمی شود. و برخی براین قولند که یک طلاق صحیحا واقع می شود و این قول مشهور است ودر تائید آن استدلال شده است به اینکه مقتضی برای تحقق یک طلاق وجود دارد و تفسیر طلاق به عدد سه مانع وقوع یک طلاق نخواهد بود و نیز یک طلاق با جمله فلانه طالق تحقق می یابد و کلمه ثلاثا (سه بار) ملغی است زیرا شرط درستی بیش از یک طلاق را که رجوع یا ازدواج مجدد می باشد فاقد است . بعلاوه پاره ای از روایات در این باره مورد استناد واقع شده است.

به هر حال این بحث کلی است و اختصاص به مساءله وکالت ندارد.

در مورد توکیل زن برای سه بار طلاق که مقصود از آن سه طلاق با یک لفظ باشد در صورتی که قائل به بطلان این گونه طلاق به طور کلی باشیم عملی که زن به وکالت از شوهر انجام می دهد (یک طلاق) بدون شبهه باطل خواهد بود زیرا وکالت زن برای طلاق فاسد بوده و او برای طلاق صحیح وکالت نداشته است. لیکن اگر صحت یک طلاق را به پیروی از قول مشهور بپذیریم احتمال می رود طلاقی که به وسیله زن واقع شده صحیح باشد زیرا در این فرض سخن شوهر خودت را سه طلاقه کن به منزله این است که بگوید خود را یک طلاق بده چه از سه طلاق فقط یکی معتبر است و اذن در سه طلاق متضمن اذن در یک طلاق نیز می باشد پس مانعی برای صحت آن نیست . و نیز احتمال می رود که طلاق زن باطل باشد زیرا توکیل برای سه طلاق به طور مجموعی و به عنوان امر واحد بوده و یک طلاق غیر از آن است بعلاوه وکالت تابع غرض موکل است و ممکن است غرض موکل به سه طلاق با یک لفظ تعلق گرفته باشد . بلکه اگر غرض موکل معلوم نباشد باید از مدلول لفظ پیروی و بالنتیجه حکم به بطلان وکالت نماییم . صاحب مسالک و جواهر بحق این قول را اقوی دانسته اند . علاوه بر دلائل مذکور از لحاظ اینکه با قبول آن موارد طلاق محدود تر می شود و این به مصلحت جامعه نزدیکتر است نیز می توان آن را ارجح دانست.

دوم- مقصود شوهر سه طلاق صحیح شرعی است. یعنی سه طلاق که بین آنها رجوع فاصله باشد و در اینجا دو صورت فرض می شود:

-صورت اول اینمه شوهر در رجوع هم صریحا به زن وزکالت داده باشد یا بگوییم: توکیل در طلاق مستلزم توکیل در رجوع است . در این فرض محتمل است که یک طلاق به طور صحیح واقع شود زیرا یک طلاق ضمن مورد وکالت(سه طلاق) آمده است و صحت یک طلاق(طلاق اول)است و نیز حکم به توقف طلاق دمک بر رجوع مستلزم صحت طلاق اول است. و نیز محتمل است طلاق مزبور باطل باشد بدین استدلال که مورد وکالت مجموع سه طلاق است که حاصل نشده و غرض موکل از سه طلاق بینونت تامه بوده که با یک طلاق تحقق نمی یابد. پس یک طلاق مورد وکالت نبوده است . صاحب جواهر در این مساله می گوید: تحقیق صحت است زیرا یک طلاق بعض مورد وکالت است که صحیحا واقع شده و انجام همه مورد وکالت بر وکیل واجب نیست مگر اینکه مراد سه طلاق به هیات اجتماعیه باشد، به نحوی که یک طلاق جزئی از مورد وکالت محسوب گردد. در این صورت صحت آن موکول به اتمام عمل است.

-صورت دوم اینکه شوهر در رجوع صریحا به زن وکالت نداده و توکیل در طلاق را هم مقتضی توکیل در رجوع ندانیم. در این صورت نیز دو احتمال است: یکی آنکه طلاق زن صحیح باشد زیرا مانعی برای آن نیست ومورد وکالت شامل یک طهم می باشد. احتمال دیگر انکه طلاق صحیح نیست زیرا توکیل برای مجموع سه طلاق بوده که واقع نشده است.

احتمال اول با توجه به اینکه عرفا در این گونه موارد امور متعدد(سه طلاق جداگانه) مورد نظر است نه امر واحد مرکب از سه جز و مانعی برای صحت یکی از آن امور نیست اقوی بنظر می رسد. صاحب مسالک نیز آن را احتمالی قوی تلقی کرده است. در واقع در این فرض مقصود شوهر این است که طلاق به وسیله زن واقع شود و رجوع در اختیار خود شوهر باشد. پس اگر شوهر بعد از طلاق رجوع کند زن می تواند با اعمال وکالت خود را مجددا مطلقه نماید. بعد از طلاق دوم نیز اگر شوهر رجوع کند زن می توان با استفاده از وکالت خود را برای بار سوم با رعایت مقررات طلاق دهد.

6-هر گاه شوهر به زن برای یک طلاق وکالت دهد وزن خود را سه طلاقه کند آیا طلاق واقع می شود یا نه؟

در این مساله نیز بین فروض مختلف می توان تفکیک کرد.

اول-زن سه طلاق با یک لفظ واقع ساخته است. در این فرض اگر قائل به بطلان طلاق به طور کلی در مورد سه طلاقه کردن زن با لفظ واحد باشیم طلاق مزبور بدون هیچ گونه شک وشبهه ای باطل خواهد بود و یک طلاق هم واقع نخواهد شد. اما اگر وقوع یک طلاق به طور صحیح را در مورد مذکور بپذیریم در صحت طلاق به وکالت در مساله مورد بحث دو وجه است . صاحب شرایع قول به وقوع یک طلاق را اشبه دانسته است. لیکنصاحب جواهر برآن است که طلاق اصلا باطل است زیرا خارج از مورد وکالت بوده است . چه بسا غرض موکل یک طلاق به طریق مخصوص بوده، نه یک طلاق که در ضمن سه واقع گردد، مگر اینکه قرینه ای وجود داشته باشد که این نوع طلاق را نیز در برگیرد.

دوم- زن سه طلاق متوالی با الفاظ جداگانه واقع ساخته است. در این فرض اشکالی در صحت طلاق اول نیست و دو طلاق دیگر، اعم از اینکه بعد از رجوع از طرف شوهر یا بدون آن واقع شده باشد باطل است زیرا خارج از مورد وکالت بوده است. و بدیهی است که بطلان این دو طلاق موجب بطلان طلاق اول که با شرایط مقرر واقع شده نخواهد بود.

بخش دوم : تفویض طلاق به زوجه

به اعتقاد جمهور فقهای عامه شوهر می تواند اختیار طلاق را به زوجه یا غیر او تفویض کند. برای روشن شدن مفهوم تفویض نخست باید فرق بین تفویض و توکیل را ، بدان گونه که فقهای عامه گفته اند شرح دهیم و سپس تفویض در فقه عامه و بالاخره تفویض در فقه امامیه و قانون مدنی را مورد بحث قرار دهیم.

الف-فرق بین تفویض و توکیل

در فرق بین تفویض وتوکیل در فقه عامه، بویژه فقه حنفیه نکاتی به شرح زیر گفته شده است.

در توکیل، وکیل به ارده موکل عمل می کند لیکن در تفویض مفوض الیه به ارده خود عمل می نماید. به عبارت دیگر تفویض تعلیق امر طلاق به مشیت اجنبی و تملیک طلاق به غیر است.

موکل می تواند وکیل خود را عزل کند چرا که وکالت عقدی جایز است در صورتی که در تفویض طلاق شوهر نمی تواند کسی را که امر طلاق به او تفویض شدهعزل نماید به دیگر سخن تفویض بر خلاف توکیل قابل رجوع نیست. معهذا فقهای شافعی گفته اند: در تفویض مادام که طلاق واقع نشده شوهر حق رجوع از آن را دارد.

اگر وکالت مطلق باشد اعمال آن مقید به وقت خاصی نیست در حالی که اگر تفویض مطلق باشد باید در مجلس تفویض اعمال شود چنانکه اگر طلاق به زن تفویض شده باشد زن باید در همان مجلسی خود را مطلقه کند و گرنه تفویض ارزش خود را از دست خواهد داد.

هر گاه شوهر بعد از تفویض طلاق مجنون شود در تفویض تاثیری نخواهد داشت در حالی که با جنون موکل وکالت منفسخ می شود.

فقهای حنفی گفته اند: در تفویض شرط نیست که مفوض الیه بلغ یا عاقل باشد در صورتی که در وکالت این امور شرط است.

تفویض نیازی به قبول مفوض الیه ندارد لیکن توکیل از انجا که عقد است به قبول وکیل نیاز دارد.

ب-تفویض در فقه عامه.

جمهور فقهای عامه تفویض طلاق به زوجه را جایز می دانند . حتی فقهای حنفی چنانکه اشاره کردیم توکیل زوجه در طلاق را تفویض بشمار می آورند بدین استدلال که وکیل کاری برای دیگران انجام می دهد ، در حالی که زن خود را مطلقه می کند و کاری به مشیت خود وبرای خود انجام می دهد. بنابراین توکیل اگر چه صریح باشد تفویض محسوب می شود. در مقابل حنابله می گویند: نیابت در طلاق چه به صورت توکیل باشد چه با صیغه تفویض یا تخبیر توکیل بشمار می آید.

جمهور فقهای عامه برای صحت تفویض به دلایل زیر استناد کرده اند:

1-آیه 28و29 از سوره احزاب: یا ایها النبی قل لازواجک ان کنتن تردن الحیوه الدنیا و زینتها فتعالین امتعکن و اسرحکن سراحا جمیلا. وان کنتن تردن الله و رسوله والدار الاخره فان الله اعد للمحسنات منکن اجرا عظیما. به روایت عامه زنان پیامبر (ص) از کمی نفقه به او شکایت بردند و این آیات در باره ایشان نازل شد. جمهور فقهای عامه می گویند: مقصود از اراده دنیا در آیه کریمه اختیار طلاق است وبدین ترتیب پیامبر (ص) امر طلاق را به زنان خود تفویض کرد و آنان را در این کار مخیر نمود که اگر خواستند خود را مطلقه کنند.

2-در صحیح بخاری از عایشه روایت شده است که: پیامبر خدا (ص) ما را مخیر کرد وما خدا ورسول او را اختیار کردیم و پیامبر (ص) آن را بر ما به چیزی نگرفت. ودر روایت دیگری آمده است : پس آن را طلاق بشمار نیاورد. این حدیث بنابر نظر جمهور فقهای عامه دلالت دارد بر اینکه اگر زنان پیامبر (ص) نفس خود را اختیار می کردند طلاق محسوب می شد.

ظاهریه بر خلاف جمهور، تفویض طلاق را منع کرده ودر تفسیر آیه گفته اند: مقصود تخییر زنان پیامبر (ص) بین دنیا وآخرت است نه تخییر بین فراق و بقا و معنی فتعالین امتعکن این است که اگر در زندگانی دنیا را انتخاب کردید پس بیایید که شما را طلاق دهم و بهره مندتان سازم. پس خداوند متعال به نبی خود امر فرموده که هر گاه زنانش دنیا را اختیار کردند آنان را طلاق دهد و این امر مستلزم آن نیست که امر طلاق در اختیار انان باشد.

جمهور در رد نظریه ظاهریه به روایت عایشه استدلال کرده اند که گفته است: پیامبر (ص) به او فرمود: ای عایشه همانا چیزی را به تو یاد آور می شوم که بجاست درباره آن شتاب نکنی و از والدین خود کسب تکلیف نمایی. می گویند کسب تکلیف (استثمار) از پدر ومادر نمی تواند مربوط به اختیار بین دنیا وآخرت باشد بلکه درباره اختیار بین بقا و فراق است.

الفظ تفویض-الفاظ تفویض طلاق به زوجه متعدد است و هر لفظی که دلالت بر تفویض کند برای تحقق آن کافی است. معهذا فقهای عامه مخصوصا سه لفظ را در این باب ذکر کرده اند. طلقی نفسک (خودت را طلاق بده) اختاری نفسک(نفس خود را اختیار کن)و امرک بیدک (کارت بدست خود است). فقهای حنفی بر آنند که صیغه تفویض ممکن است به لفظ صریح باشد مانند جمله اول، که در این صورت مثل خود طلاق نیازی به نیت(قصد) ندارد. و ممکن است به لفظ کنایه باشد، مانندجمله دوم و سوم که در این صورت تحقق تفویض احتیاج به نیت دارد، همانگونه که طلاق با الفاظ کنایه (به اعتقاد حنفیه) به نیت نیاز دارد . بنابراین اگر شوهر به زن بگوید: اختاری نفسک و نیت تفویض کند و زن بگوید: اخترت نفسی (نفس خود را اختیار کردم) و قصد طلاق کند طلاق واقع شده است. لیکن اگر زن کلمه نفسی را نگوید یا بگوید اخترت زوجی (شوهرم را اختیار کردم) یا نیت طلاق نکند طلاق واقع نمی شود.

صیغه تفویض ممکن است مقید به زمان معین باشد، یا عام بوده همه زمانها را در برگیرد یا مطلق باشد، اگر مقید به زمان معین باشد چنانکه شوهر بگوید خود را در این ماه مطلقه کن زن فقط اختیار طلاق در ان مدت را دارد و با انقضا مدت مزبور حق او در طلاق زائل می شود.

هر گاه تفویض عام باشد چنانکه شوهر بگوید هر وقت اراده کردی خود را طلاق بده در این مورد زن حق دارد خود را هر وقت خواست مطلقه کند.

اما اگر عبارت تفویض مطلق باشد چنانکه شوهر بگوید خود را طلاق بده بدون اینکه زمانی تعیین نماید زن فقط می تواند در همان مجلس خود را مطلقه کند و با برخاستن از مجلس تفویض حق او زائل می شود. و اگر از مجلس تفویض غایب باشد فقط در مجلسی که امر تفویض به اطلاع او می رسد حق طلاق دارد.

ج-تفویض در فقه امامیه و قانون مدنی- فقهای امامیه بجای تفویض بیشتر کلمه تخییر را بکار برده و در کتب خود آن را مورد بحث قرار داده اند. در واقع تخییر نوع بارز تفویض و عبارت از این است که شوهر به قصد تفویض طلاق به زوجه او را مخیر کند که نفس خود یا شوهر را اختیار نماید. فقهای امامیه در این مساله اختلاف نظر دارند .گروهی از جمله ابن جنید و ابن ابی عقیل و سید مرتضی (بنابر آنچه در پاره ای کتب از او نقل شده است) بر آنند که هر گاه زن به فوریت بعد از تخییر با اجتماع شرایط طلاق ، نفس خود را اختیار کند جدایی واقع می شود، بی آنکه به صیغه طلاق نیاز باشد و در تایید این نظر به اخبار و روایاتی چند استناد کرده اند از جمله صحیحه حمران از حضرت باقر که فرمود المخیره تبین من ساعتها من غیر طلاق (مخیره به محض اختیار نفس خود از شوهر بدون طلاق جدا می شود).

اما صاحب جواهر می گوید: این قول از اقوال نادره مهجوره است . به هر حال قول مشهور فقهای امامیه بر این است که در صورت تخییر ، طلاق وجدایی واقع نمی شود.

در تایید این قول دلایلی به شرح زیر آورده شده است:

1-اخباری که در تایید وقوع طلاق مورد استناد واقع شده محمول بر تقیه است.

2-صحیحه حمران محمول به سببی غیر از طلاق مانند تدلیس و عیب است و به بیان روشن تر مربوط به موردی است که زن به علتی مانند تدلیس و عیب حق فسخ نکاح را داشته باشد.

3- روایات و اخبار متعدد بر منبع تخییر و تفویض طلاق به زوجه دلالت دارند، از جمله خبر عیسی بن القاسم از ابی عبدالله (ع) : سالته عن رجل خیر امراته فاختارت نفسها بانت منه؟ قال لا انما هذا شی کان لرسول الله (ص) خاصه امر بذلک فعل و لو اخترن انفسهن لطلقهن و هو قول الله تعالی قل لازواجک الی آخره (از ان حضرت پرسیدم مردی زن خود را مخیر کرد وزن نفس خود را اختیار نمود. ایا جدایی حاصل می شود؟ فرمود نه.این کار ویژه رسول خدا بوده، بدان امر شده و آن را انجام داده است . واگر زنان پیامبر(ص) نفس خود را اختیار می کردند پیامبر آنان را طلاقمی داد و این سخن خدای تعالی است: قل لازواجک… تا آخر.

اخبار دیگری هم وارد شده که بر منبع تولیت زنان در طلاق به طور کلی دلالت دارد. هر چند که در آنها سخنی از تخییر به میان نیامده است . از جمله صحیح ابن قیس از ابی جعفر که فرمود: قضی علی(ع) فی رجل تزوج امراه فاصدقها و اشتطت ان بیدها الجماع والطلاق. قال خالفت السنه و ولیت الحق من لیس یاهله. قال و قضی علی(ع) ان علی الرجل النفقه بیده الجماع و الطلاق و ذلک السنه. علی ْ(ع) درباره مردی که با زنی ازدواج کرده و برای او مهر معین نموده وزن شرط کرده بود که نزدیکی و طلاق بدست او باشد به قضاوت نشسته فرمود: باسنت مخالفت کردی وحق را به کسی دادی که مستحق آن نیست. سپس علی(ع) در مقام قضا فرمود نفقه بر عهده مرد و نزدیکی و طلاق بدست اوست و این سنت است.

بنابراین ، تخییر بنابر قول مشهور فقهای امامیه جایز نیست و در صورتی که زن پس از تخییر نفس خود را اختیار کند طلاق واقع نمی شود.

به نظر صاحب جواهر بازگشت این مطلب به عدم صحت طلاق کنایی و طلاق معلق در فقه امامیه است و در اینجا دو احتمال است.

یکی اینکه تخییر از جانب شوهر، خود یک نوع طلاق کنائی باشد که معلق به اختیار زن است . دیگر اینکه سخن زن اخترت نفسی (نفس خود را اختیار کردم) کنایه در طلاق باشد. به هر حال نزد عامه هم طلاق به کنایه و هم طلاق معلق صحیح است ونیز آنان تخییر را صحیح دانسته اند. لیکن نزد فقهای امامیه هر دو نوع طلاق باطل است و بدین جهت تخییر را هم باطل دانسته اند.

نظر صاحب جواهر خالی از اشکالنیست زیرا اختلاف بین عامه وخاصه در مساله تفویض همیشه قابل بازگشت به اختلاف در طلاق کنایی و طلاق معلق نیست. مواردی از تفویض وجود دارد که نمی توان آنها را مشمول یکی از دو نوع طلاق مذکور دانست. چنانکه فقهای عامه گفته اند و در پیش به آن اشاره شد تفویض ممکن است باالفاظی صریح باشد مثل اینکه شوهر به زن بگوید. طلقی نفسک و زن هم صیغه طلاق را بکار برد. در این گونه موارد طلاق نه کنایی است نه معلق ودر عین حال تفویض وجود دارد، پس موضع خلاف را باید روشن کرد. موضع خلاف بین عامه وخاصه، بنابر آنچه از کتب فقهی بر می آید جایی است که شوهر اختیار جدائی را به یکی از دوصورت زیر به زن واگذار کند:

1-زن را مخیر نماید که فراق یا بقا زندگی زناشویی را برگزیند به گونه ای که اختیار فراق از جانب زن بدون اجرای صیغه طلاق موجب انحلال نکاح باشد و زن با بکار تعبیر دیگر جدائی را اختیار کند بی آنکه صیغه طلاق را جاری نماید. در فقه بحث است در اینکه این اختیار فراق نوعی از طلاق است یا سببی مستقل برای انحلال نکاح بشمار می آید.

2-شوهر ولایت خود را در طلاق به زن واگذار نماید به گونه ای که زن در عین حال که صیغه طلاق را بکار می برد اراده خود را اعلام کند، نه اراده شوهر را . به تعبیر دیگر زن به عنوان اصیل خود را طلاق دهد، نه به عنوان نماینده شوهر.

در این دو صورت تفویض بنا بر فقه امامیه باطل است و تفریق بین زوجین حاصل نمی شود. اما اگر مراد از تفویض یا تخییر توکیل زن در طلاق باشد و زن به نمایندگی از شوهر، با شرایط مقرربرای طلاق خود را مطلقه کند، این امر نزد کلیه کسانی که وکالت زوجه را در طلاق جایز می دانند بی اشکال است. جمهور فقهای امامیه هم با این گونه تفویض موافقند.

قانون مدنی:

قانون مدنی ایران در مورد تفویض یا تخییر ساکت است. معهذا از آنجا که این قانون محمول بر قول مشهور فقهای امامیه است تفویض یا تخییر را، بد انسان که فقهای عامه گفته اند نمی توان در حقوق مدنی ایران پذیرفت. لیکن اگر مقصود از تفویض یا تخییر توکیل زوجه در طلاق باشد،اشکالی در آن نخواهد بود.

نتیجه ومقایسه

بنابر آنچه گفتیم در فقه اسلامی اعم از عامه و خاصه، توکیل زن در طلاق پذیرفته شده است. قانون مدنی ایران و سایر قوانین کشورهای اسلامی هم در این خصوص از فقه تبعیت کرده اند. قانون مدنی ایران دو ماده به وکالت در طلاق اختصاص داده که یکی (ماده1138) مطلق است و اختصاص به وکالت زن ندارد و دیگر (ماده 1119) خاص توکیل زوجه در طلاق است. مزیت این گونه وکالت آن است که دست یابی به طلاق را برای زن آسان می سازد و اختیار مطلق مرد در طلاق را که در اکثر کشورهای اسلامی کما کان معتبر است تا حدی تعدیل می کند. به هر حال قانون مدنی ایران در این زمینه مبتنی بر فقه امامیه است و در پرتو فقه می توان مفهوم آن را روشن کرد.

نوشته : دکتر سید حسین صفائی

استاد دانشکده حقوق دانشگاه تهران

۲۲ شهریور ۹۷ ، ۱۲:۵۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

اضافه مساحت ملک

تحلیل مواد ٣٥٥قانون مدنی و ١٤٩ قانون ثبت 

 

مقنن درماده 355 قانون مدنی و در صورت کمتر بودن مساحت واقعی ملک از مساحت مشروط در معامله ، حق فسخ برای مشتری و در صورت اضافه بودن مساحت واقعی ملک از مساحت مشروط ، حق فسخ برای بایع منظور نموده است .

 

 

از سوی دیگر ماده 384 قانون مدنی مقرر می دارد : ( هرگاه در حال معامله مبیع از حیث مقدار معین بوده و در وقت تسلیم .....مبیع زیاده از مقدار معین باشد زیاده مال بایع است ) .

 

 

 

ملاحظه می گردد که در این ماده ، کلمه ( مبیع ) بدون تعیین مصادیق و امثال آن ذکر شده و عنایت به انواع و اقسام مبیع در معاملات مشخص می دارد که چنین عبارتی نمی تواند نسبت به تمامی انواع مبیع قابل اعمال باشد و از مضمون ماده موصوف استنباط می گردد که آن ماده ناظر به مواردی است که مبیع مشتمل بر ( اشیاء متساوی الاجزاء ) و از همه مهمتر ( اجزای متشابه الاوصاف ) باشد بنحوی که هریک از اجزای مساوی مبیع دارای اوصاف یکسان و قیمت واحد باشند .

 

 

 

تردیدی نیست که اولاً جانمایی و مشخص نمودن حدود و موقعیت و سمت اضافه مساحت در املاک برای بایع و مرجع قضایی رسیدگی کننده به پرونده ، امری متعذر است ثانیاً بهای اجزای املاک ( خصوصاً در املاک داخل شهر ) بهیچ عنوان یکسان نیست و هر بخش از ملک بلحاظ نزدیک یا دور بودن از معابر و خیابانها و امکانات شهری ، دارای موقعیت و قیمتهای متفاوت بوده و جدا کردن بخشی از ملک مورد معامله و تحویل آن به بایع ، موجبات تضرر یکی از متعاملین را بدنبال خواهد داشت و بهمین سبب بنظر می رسد که حکم مقنن مقرر در ماده 384 قانون مدنی منصرف از بحث املاک باشد زیرا که اجزای هر ملکی (خصوصاً در داخل شهر ) با لحاظ موقعیت و سمت استقرار آن اجزاء از نظر اوصاف و قیمت اختلاف فاحش بلکه افحش دارند .

 

 

 

ماده 385 قانون مدنی با ذکر تمثیلاتی ( از جمله خانه یا فرش ) معیار و مبنای مهمی جهت اعمال قسمت اخیر ماده 384 قانون مدنی تعیین نموده و آن اینکه زیاده مبیع فقط در صورتی مال بایع است که تجزیه مبیع بدون ضرر ممکن باشد و حسب حکم مقنن در ماده 385 قانون مدنی چنانچه تجزیه مبیع بدون ضرر ممکن نباشد و مبیع بشرط بودن مقدار معین فروخته شده باشد جبران ضرر بایع منحصراً از طریق اعمال فسخ معامله ممکن خواهد بود .

 

 

 

ماده 149 قانون ثبت ( مصوب 26/12/1310 ) موخر بر ماده 384 قانون مدنی ( مصوب 18/2/1307 ) به تصویب رسیده است و بلحاظ تاخر در تصویب ، مخصص ماده 384 قانون مدنی و ناظر و وارد و حاکم بر ماده 384 قانون مدنی محسوب می گردد و قابل توجه است که ماده 149 قانون ثبت ، حکم اضافه بودن مساحت املاک مورد معامله بین اشخاص را آنهم مشروط به تحقق شرایط خاصی صراحتاً و منجزاً تعیین نموده و مقرر داشته که :

 

 

 

( نسبت به ملکی که با مساحت معین مورد معامله قرار گرفته باشد و بعداً معلوم شود اضافه مساحت دارد ...در صورتیکه اضافه مساحت در محدوده سند مالکیت بوده و به مجاورین تجاوزی نشده و در عین حال بین مالک و خریدار نسبت به اضافه مساحت قراری داده نشده باشد اداره ثبت سند را اصلاح و به ذینفع (فروشنده ) اخطار می نماید تا وجه تودیعی را از صندوق ثبت دریافت دارد ...) .

 

 

 

همانگونه که فوقاً ذکر گردید اعمال ماده 149 قانون ثبت نیز مشروط به وجود و تحقق شرایط خاصی است و زمانی می توان به ماده اخیرالذکر متوسل شد و استناد نمود که اولاً ملک ثبت شده و دارای سند رسمی باشد ثانیاً  اضافه مساحت در محدوده سند مالکیت قرار گرفته باشد ثالثاً به مجاورین تجاوزی نشده رابعاً بین مالک و خریدار نسبت به اضافه مساحت قراری داده نشده باشد و نظر به اینکه حکم مندرج در ماده 149 قانون ثبت ، یک حکم استثنایی محسوب می گردد لذا می باید به تعاریف و شرایط مقرر و مندرج در متن ماده اکتفاء نمود و نباید آن را به غیر از آنچه که در متن ماده اشاره شده تسری داد .

 

 

 

مضافاً بنظر می رسد که باید بین حالتی که ملک بشرط داشتن مساحت معین مورد معامله قرار می گیرد و متراژ ملک رکن موثر در انجام معامله قرار گرفته با حالتی که متراژ ملک منحصراً واجد ( وصف مورد معامله ) را دارد تفاوت قائل شویم و از سیاق ماده 149 قانون ثبت چنین استنباط می گردد که حکم مقرر در ماده مذکور زمانی قابل اعمال است که متراژ ملک صرفاً جنبه وصفی داشته باشد نه شرطی زیرا در مواردی که متراژ ملک بعنوان شرط در معامله منظور گردد اعمال ماده 149 قانون ثبت ملازمه با این خواهد داشت که زیاده مبیع را قهراً به مالکیت مشتری وارد نمائیم لکن چنانچه متراژ بعنوان شرط نباشد و صرفاً بعنوان وصف در معامله منظور شود با اصلاح سند توسط اداره ثبت دیگر بحث دخول قهری زیاده بر مبیع به مالکیت مشتری منتفی خواهد بود .

 

 

 

نکته مهم دیگر اینکه حتی چنانچه اضافه مساحت مبیع ، خارج از مصادیق و شرایط مندرج در ماده 149 قانون ثبت باشد یقیناً رسیدن به هدف موردنظر یعنی اعاده مالکیت و اعاده تصرف بایع نسبت به زیاده بر مبیع مستلزم طرح دعوی در محاکم محترم دادگستری با خواسته ابطال سند رسمی انتقال نسبت به میزان اضافه مساحت موردنظراست و این اقدام از دو حال خارج نیست با این توضیح که یا می باید تقاضای ابطال سند رسمی نسبت به قسمت مفروزی از ملک را خواستار شد و یا اینکه بمقام ابطال سند رسمی انتقال نسبت به سهام مشاع از ملک برآمد و تردیدی نیست که ابطال سند رسمی انتقال نسبت به قسمت مفروز از ملک مورد معامله فاقد هرگونه مبنای قانونی و قراردادی است زیرا جانمایی و مشخص نمودن حدود و موقعیت و سمت اضافه مساحت در مورد معامله امری متعذر است  و از سوی دیگر ابطال معامله و ابطال سند رسمی انتقال نسبت به سهام مشاعی از ملک نیزاز اینجهت که با ابطال موردنظر بایع صرفاً بر اجزای مشاع از مورد معامله ، تحصیل مالکیت خواهد نمود نه بر زیاده بر مساحت معین از مبیع ، چنین اقدامی موجه بنظر نمی رسد .

 

و با این ترتیب بنظر می رسد چنانچه اضافه مساحت در املاک ، مشمول شرایط مقرر در ماده 149 قانون ثبت باشد اقدام بشرح ماده یادشده موجبات استیفای حقوق بایع را فراهم خواهد نمود در غیر اینصورت فسخ معامله به استناد ماده 355 قانون مدنی تنها راهکار جلوگیری از تضرر بایع خواهد بود آنهم بشرطی که اسقاط کافه خیارات در مرحله انجام معامله از طرفین نشده باشد

 

 

بنابراین در صورتی که ملکی با سند رسمی فروخته شود وبعدا مساحت آن بیشتر درآید در اینجا مطابق ماده ١٤٩ مشتری (‌خریدار)‌باید براساس قیمت روز معامله ثمن اضافه را بدهد و اگر فروشنده قبول نکرد به صندوق ثبت بسپارد و تقاضای اصلاح سند کند

۲۲ شهریور ۹۷ ، ۱۲:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

حکم ورشکستگی از طرف دادستان

ورشکستگی در قانون تجارت مصوب ۱۳۱۱ با اصلاحات بعدی:

باب یازدهم- در ورشکستگی

فصل اول- در کلیات

 ماده ۴۱۲ ورشکستگی تاجر یا شرکت تجارتی در نتیجه توقف از تأدیه وجوهی که بر عهده اوست حاصل می‌شود. حکم ورشکستگی تاجری را که حین‌الفوت در حال توقف بوده تا یک سال بعد از مرگ او نیز می‌توان صادر نمود.

 فصل دوم- در اعلان ورشکستگی و اثرات آن

 ماده ۴۱۳ تاجر باید در ظرف۳ روز از تاریخ وقفه ای که در تأدیه قروض یا سایر تعهدات نقدی او حاصل شده است توقف خود را به دفتر محکمه بدایت محل اقامت خود اظهار نموده صورت حساب دارایی و کلیه دفاتر تجارتی خود را به دفتر محکمه مزبور تسلیم نماید.

 ماده ۴۱۴ صورت حساب مذکور در ماده فوق باید مورّخ بوده و به امضاء تاجر رسیده و متضمن مراتب ذیل باشد:

 ۱- تعداد و تقویم کلیه اموال منقول و غیر منقول تاجر متوقف به طور مشروح.

 ۲- صورت کلیه قروض و مطالبات.

 ۳- صورت نفع و ضرر و صورت مخارج شخصی.

 در صورت توقف شرکت‌های تضامنی، مختلط یا نسبی اسامی و محل اقامت کلیه شرکاء ضامن نیز باید ضمیمه شود.

 ماده ۴۱۵ ورشکستگی تاجر به حکم محکمه بدایت در موارد ذیل اعلام می‌شود:

 الف- بر حسب اظهار خود تاجر.

 ب- به موجب تقاضای یک یا چند نفر از طلبکارها.

 ج- بر حسب تقاضای مدعی‌العموم بدایت.

 ماده ۴۱۶ محکمه باید در حکم خود تاریخ توقف تاجر را معین نماید و اگر در حکم معین نشد تاریخ توقف محسوب است.

 ماده ۴۱۷ حکم ورشکستگی به طور موقت اجرا می‌شود.

 ماده ۴۱۸ تاجر ورشکسته از تاریخ صدور حکم از مداخله در تمام اموال خود حتی آنچه که ممکن است در مدت ورشکستگی عاید او گردد ممنوع است. در کلیه اختیارات و حقوق مالی ورشکسته که استفاده از آن مؤثر در تأدیه دیون او باشد مدیر تصفیه قائم مقام ورشکسته بوده و حق دارد به جای او از اختیارات و حقوق مزبوره استفاده کند.

 ماده ۴۱۹ از تاریخ حکم ورشکستگی هر کس نسبت به تاجر ورشکسته دعوایی از منقول یا غیر منقول داشته باشد باید بر مدیر تصفیه اقامه یا به طرفیت او تعقیب کند، کلیه اقدامات اجرایی نیز مشمول همین دستور خواهد بود.

 ماده ۴۲۰ محکمه هر وقت صلاح بداند می‌تواند ورود تاجر ورشکسته را به عنوان شخص ثالث در دعوی مطروحه اجازه دهد.

 ماده ۴۲۱ همین که حکم ورشکستگی صادر شد قروض مؤجل با رعایت تخفیفات مقتضیه نسبت به مدت به قروض حالّ مبدل می‌شود.

 ماده ۴۲۲ هر گاه تاجر ورشکسته فته طلبی داده یا براتی صادر کرده که قبول نشده یا براتی را قبولی نوشته سایر اشخاصی که مسئول تأدیه وجه فته طلب یا برات می‌باشند باید با رعایت تخفیفات مقتضیه نسبت به مدت وجه آن را نقداً بپردازند یا تأدیه آن را در سر وعده تأمین نمایند.

 ماده ۴۲۳ هر گاه تاجر بعد از توقف معاملات ذیل را بنماید باطل و بلا اثر خواهد بود:

 ۱- هر صلح محاباتی یا هبه و به طور کلی هر نقل و انتقال بلاعوض اعم از این که راجع به منقول یا غیر منقول باشد.

 ۲- تأدیه هر قرض اعم از حال یا مؤجل به هر وسیله که به عمل آمده باشد.

 ۳- هر معامله‌ای که مالی از اموال منقول یا غیر منقول تاجر را مقید نماید و به ضرر طلبکاران تمام شود.

 ماده ۴۲۴ هر گاه در نتیجه اقامه دعوی از طرف مدیر تصفیه یا طلبکاری بر اشخاصی که با تاجر طرف معامله بوده یا بر قائم مقام قانونی آنها ثابت شود تاجر متوقف قبل از تاریخ توقف خود برای فرار از ادای دین یا برای اضرار به طلبکارها معامله ای نموده که متضمن ضرری بیش از ربع قیمت حین‌المعامله بوده است آن معامله قابل فسخ است مگر این که طرف معامله قبل از صدور حکم فسخ تفاوت قیمت را بپردازد. دعوی فسخ در ظرف دو سال از تاریخ وقوع معامله در محکمه پذیرفته می‌شود.

 ماده ۴۲۵ هر گاه محکمه به موجب ماده قبل حکم فسخ معامله را صادر نماید، محکوم علیه باید پس از قطعی شدن حکم مالی را که موضوع معامله بوده است عیناً به مدیر تصفیه تسلیم و قیمت حین‌المعامله آن را قبل از آنکه دارایی تاجر به غرما تقسیم شود دریافت دارد و اگر عین مال مزبور در تصرف او نباشد تفاوت قیمت را خواهد داد.

 ماده ۴۲۶ اگر در محکمه ثابت شود که معامله به طور صوری یا مسبوق به تبانی بوده است آن معامله خود به خود باطل – عین و منافع مالی که موضوع معامله بوده مسترد و طرف معامله اگر طلبکار شود جزو غرما حصه خواهد برد.

 فصل سوم- در تعیین عضو ناظر

 ماده ۴۲۷ در حکمی که به موجب آن ورشکستگی تاجر اعلام می‌شود محکمه یک نفر را به سمت عضو ناظر معین خواهد کرد.

 ماده ۴۲۸ عضو ناظر مکلف به نظارت در اداره امور راجعه به ورشکستگی و سرعت جریان آن است.

 ماده ۴۲۹ تمام منازعات ناشیه از ورشکستگی را که حل آن از صلاحیت محکمه است عضو ناظر به محکمه راپرت خواهد داد.

 ماده ۴۳۰ شکایت از تصمیمات عضو ناظر فقط در مواردی ممکن است که این قانون معین نموده.

 ماده ۴۳۱ مرجع شکایت محکمه‌ای است که عضو ناظر را معین کرده.

 ماده ۴۳۲ محکمه همیشه می‌تواند عضو ناظر را تبدیل و دیگری را به جای او بگمارد.

 فصل چهارم- در اقدام به مهر و موم و سایر اقدامات اولیه نسبت به ورشکسته

 ماده ۴۳۳ محکمه در حکم ورشکستگی امر به مهر و موم را نیز می‌دهد.

 ماده ۴۳۴ مهر و موم باید فوراً به توسط عضو ناظر به عمل آید مگر در صورتی که به عقیده عضو مزبور برداشتن صورت دارایی تاجر در یک روز ممکن باشد در این صورت باید فوراً شروع به برداشتن صورت شود.

 ماده ۴۳۵ اگر تاجر ورشکسته به مفاد ۴۱۳ و ۴۱۴ عمل نکرده باشد محکمه در حکم ورشکستگی قرار توقیف تاجر را خواهد داد.

 ماده ۴۳۶ قرار توقیف ورشکسته در مواقعی نیز داده خواهد شد که معلوم گردد به واسطه اقدامات خود از اداره و تسویه شدن عمل ورشکستگی می‌خواهد جلوگیری کند.

 ماده ۴۳۷ در صورتی که تاجر مقروض فرار کرده یا تمام یا قسمتی از دارایی خود را مخفی نموده باشد امین صلح می‌تواند بر حسب تقاضای یک یا چند نفر از طلبکاران فوراً اقدام به مهر و موم نماید و باید بلافاصله این اقدام خود را به مدعی‌العموم اطلاع دهد.

 ماده ۴۳۸ انبارها و حجره‌ها و صندوق و اسناد و دفاتر و نوشتجات و اسباب و اثاثیه تجارتخانه و منزل تاجر باید مهر و موم شود.

 ماده ۴۳۹ در صورت ورشکستگی شرکت‌های تضامنی – مختلط یا نسبی اموال شخصی شرکاء ضامن مهر و موم نخواهد شد مگر این که حکم ورشکستگی آنها در ضمن حکم ورشکستگی شرکت یا به موجب حکم جداگانه صادر شده باشد.

 تبصره- در مورد این ماده و ماده فوق مستثنیات دین از مهر و موم معاف است.

 فصل پنجم- در مدیر تصفیه

 ماده ۴۴۰ محکمه در ضمن حکم ورشکستگی یا منتها در ظرف پنج روز پس از صدور حکم یک نفر را به سمت مدیریت تصفیه معین می‌کند.

 ماده ۴۴۱ اقدامات مدیر تصفیه برای تهیه صورت طلبکاران و اخطار به آنها و مدتی که در آن مدت طلبکاران باید خود را معرفی نمایند و به طور کلی وظایف مدیر تصفیه علاوه بر آن قسمتی که به موجب این قانون معین شده بر طبق نظامنامه‌ای که از طرف وزارت عدلیه تنظیم می‌شود معین خواهد شد.

 ماده ۴۴۲ میزان حق‌الزحمه مدیر تصفیه را محکمه در حدود مقررات وزارت عدلیه معین خواهد کرد.

 فصل ششم- در وظایف مدیر تصفیه

 مبحث اول- در کلیات

 ماده ۴۴۳ اگر مهر و موم قبل از تعیین مدیر تصفیه به عمل نیامده باشد مدیر مزبور تقاضای انجام آن را خواهد نمود.

 ماده ۴۴۴ عضو ناظر به تقاضای مدیر تصفیه به او اجازه می‌دهد که اشیاء ذیل را از مهر و موم مستثنی کرده و اگر مهر و موم شده است از توقیف خارج نماید.

 ۱- البسه و اثاثیه و اسبابی که برای حوائج ضروری تاجر ورشکسته و خانواده او لازم است.

 ۲- اشیایی که ممکن است قریباً ضایع شود یا کسر قیمت حاصل نماید.

 ۳- اشیایی که برای به کار انداختن سرمایه تاجر ورشکسته و استفاده زا آن لازم است در صورتی که توقیف آنها موجب خسارت ارباب طلب باشد. اشیاء مذکور در فقره ثانیه و ثالثه باید فوراً تقویم و صورت آن برداشته شود.

 ماده ۴۴۵ فروش اشیایی که ممکن است قریباً ضایع شده یا کسر قیمت حاصل کند و اشیایی که نگاه داشتن آنها مفید نیست و همچنین به کار انداختن سرمایه تاجر ورشکسته با اجازه عضو ناظر به توسط مدیر تصفیه به عمل می‌آید.

 ماده ۴۴۶ دفتردار محکمه، دفاتر تاجر ورشکسته را به اتفاق عضو ناظر یا امین صلحی که آنها را مهر و موم نموده است از توقیف خارج کرده پس از آنکه ذیل دفاتر را بست آنها را به مدیر تصفیه تسلیم می‌نماید.

 دفتردار باید در صورت مجلس کیفیت دفاتر را به طور خلاصه قید کند، اوراق تجارتی هم که وعده آنها نزدیک است یا باید قبولی آنها نوشته شود و یا نسبت به آنها باید اقدامات تأمینیه به عمل آید، از توقیف خارج شده در صورت مجلس ذکر و به مدیر تصفیه تحویل می‌شود تا وجه آن را وصول نماید و فهرستی که از مدیر تصفیه گرفته می‌شود به عضو ناظر تسلیم می‌گردد، سایر مطالبات را مدیر تصفیه در مقابل قبضی که می‌دهد وصول می‌نماید مراسلاتی که به اسم تاجر ورشکسته می‌رسد به مدیر تصفیه تسلیم و به توسط او باز می‌شود و اگر خود ورشکسته حاضر باشد در باز کردن مراسلات می‌تواند شرکت کند.

 ماده ۴۴۷ تاجر ورشکسته در صورتی که وسیله دیگری برای اعاشه نداشته باشد می‌تواند نفقه خود و خانواده‌اش را از دارایی خود درخواست کند- در این صورت عضو ناظر نفقه و مقدار آن را با تصویب محکمه معین می‌نماید.

 ماده ۴۴۸ مدیر تصفیه تاجر ورشکسته را برای بستن دفاتر احضار می‌نماید برای حضور او منتها چهل و هشت ساعت مهلت داده می‌شود در صورتی که تاجر حاضر نشد با حضور عضو ناظر اقدام به عمل خواهد آمد، تاجر ورشکسته می‌تواند در موقع کلیه عملیات تأمینیه حاضر باشد.

 ماده ۴۴۹ در صورتی که تاجر ورشکسته صورت دارایی خود را تسلیم ننموده باشد مدیر تصفیه آن را فوراً به وسیله دفاتر و اسناد مشارالیه و سایر اطلاعاتی که تحصیل می‌نماید تنظیم می‌کند.

 ماده ۴۵۰ عضو ناظر مجاز است که راجع به تنظیم صورت دارایی و نسبت به اوضاع و احوال ورشکستگی از تاجر ورشکسته و شاگردها و مستخدمین او و همچنین از اشخاص دیگر توضیحات بخواهد و باید از تحقیقات مذکوره صورت مجلس ترتیب دهد.

 مبحث دوم- در رفع توقیف و ترتیب صورت دارایی

 ماده ۴۵۱ مدیر تصفیه پس از تقاضای رفع توقیف شروع به تنظیم صورت دارایی نموده و تاجر ورشکسته را هم در این موقع احضار می‌کند ولی عدم حضور او مانع از عمل نیست.

 ماده ۴۵۲ مدیر تصفیه به تدریجی که رفع توقیف می‌شود صورت دارایی را در دو نسخه تهیه می‌نماید. یکی از نسختین به دفتر محکمه تسلیم شده و دیگری در نزد او می‌ماند.

 ماده ۴۵۳ مدیر تصفیه می‌تواند برای تهیه صورت دارایی و تقویم اموال از اشخاصی که لازم بداند استمداد کند صورت اشیایی که موافق ماده ۴۴۴ در تحت توقیف نیامده ولی قبلاً تقویم شده است ضمیمه صورت دارایی خواهد شد.

 ماده ۴۵۴ مدیر تصفیه باید در ظرف پانزده روز از تاریخ مأموریت خود صورت خلاصه‌ای از وضعیت ورشکستگی و همچنین از علل و اوضاعی که موجب آن شده و نوعی ورشکستگی که ظاهراً به نظر می‌آید ترتیب داده به عضو ناظر بدهد. عضو ناظر صورت مزبور را فوراً به مدعی‌العموم ابتدایی محل تسلیم می‌نماید.

 ماده ۴۵۵ صاحب منصبان پارکه می‌توانند فقط به عنوان نظارت به منزل تاجر ورشکسته رفته و در حین برداشتن صورت دارایی حضور به هم رسانند. مأمورین پارکه در هر موقع حق دارند به دفاتر و اسناد و نوشتجات مربوطه به ورشکستگی مراجعه کنند. این مراجعه نباید باعث تعطیل جریان امر باشد.

 مبحث سوم- در فروش اموال و وصول مطالبات

 ماده ۴۵۶ پس از تهیه شدن صورت دارایی تمام مال‌التّجاره و وجه نقد و اسناد طلب و دفاتر و نوشتجات و اثاثیه (به غیر از مستثنیات دین) و اشیاء تاجر ورشکسته به مدیر تصفیه تسلیم می‌شود.

 ماده ۴۵۷ مدیر تصفیه با نظارت عضو ناظر به وصول مطالبات مداومت می‌نماید و همچنین می‌تواند با اجازه مدعی‌العموم و نظارت عضو ناظر به فروش اثاث‌البیت و مال‌التّجاره تاجر مباشرت نماید، لیکن قبلاً باید اظهارات تاجر ورشکسته را استماع یا لااقل مشارالیه را برای دادن توضیحات احضار کند، ترتیب فروش به موجب نظامنامه وزارت عدلیه معین خواهد شد.

 ماده ۴۵۸ نسبت به تمام دعاوی که هیأت طلبکارها در آن ذینفع می‌باشند مدیر تصفیه با اجازه عضو ناظر می‌تواند دعوی را به صلح خاتمه دهد اگر چه دعاوی مزبوره راجع به اموال غیر منقول باشد و در این مورد تاجر ورشکسته باید احضار شده باشد.

 ماده ۴۵۹ اگر موضوع صلح قابل تقویم نبوده یا بیش از پنج هزار ریال باشد صلح لازم‌الاجراء نخواهد بود مگر این که محکمه آن صلح را تصدیق نماید در موقع تصدیق صلح نامه تاجر ورشکسته احضار می‌شود و در هر صورت مشارالیه حق دارد که به صلح اعتراض کند- اعتراض ورشکسته در صورتی که صلح راجع به اموال غیر منقول باشد برای جلوگیری از صلح کافی خواهد بود تا محکمه تکلیف صلح را معین نماید.

 ماده ۴۶۰ وجوهی که به توسط مدیر تصفیه دریافت می‌شود باید فوراً به صندوق عدلیه محل تسلیم گردد. صندوق مزبور حساب مخصوصی برای عمل ورشکسته اعم از عایدات و مخارج باز می‌کند، وجوه مزبور از صندوق مسترد نمی‌گردد مگر به حواله عضو ناظر و تصدیق مدیر تصفیه.

 مبحث چهارم- در اقدامات تأمینیه

 ماده ۴۶۱ مدیر تصفیه مکلف است از روز شروع به مأموریت اقدامات تأمینیه برای حفظ حقوق تاجر ورشکسته نسبت به مدیونین او به عمل آورد.

 مبحث پنجم- در تشخیص مطالبات طلبکاره

 ماده ۴۶۲ پس از صدور حکم ورشکستگی طلبکارها مکلفند- در مدتی که به موجب اخطار مدیر تصفیه در حدود نظامنامه وزارت عدلیه معین شده- اسناد طلب خود یا سواد مصدق آن را به انضمام فهرستی که کلیه مطالبات آنها را معین می‌نماید به دفتر دارد محکمه تسلیم کرده قبض دریافت دارند.

 ماده ۴۶۳ تشخیص مطالبات طلبکارها در ظرف سه روز از تاریخ انقضای مهلت مذکور در ماده قبل شروع شده بدون وقفه در محل و روز و ساعاتی که از طرف عضو ناظر معین می‌گردد به ترتیبی که در نظامنامه معین خواهد شد- تعقیب می‌شود.

 ماده ۴۶۴ هر طلبکاری که طلب او تشخیص یا جزء صورتحساب دارایی منظور شده می‌تواند در حین تشخیص مطالبات سایر طلبکارها حضور به هم رسانیده و نسبت به طلب‌هایی که سابقاً تشخیص شده یا فعلاً در تحت رسیدگی است اعتراض نماید- همین حق را خود تاجر ورشکسته هم خواهد داشت.

 ماده ۴۶۵ محل اقامت طلبکارها و وکلای آنها در صورت مجلس تشخیص مطالبات معین و به علاوه توصیف مختصری از سند داده می‌شود و تعیین قلم خوردگی یا تراشیدگی یا الحاقات بین السطور نیز باید در صورت مجلس قید و این نکته مسلم شود که طلب مسلم یا متنازع فیه است.

 ماده ۴۶۶ عضو ناظر می‌تواند به نظر خود امر به ابراز دفاتر طلبکارها دهد یا از محکمه محل تقاضا نماید صورتی از دفاتر طلبکارها استخراج کرده و نزد او بفرستد.

 ماده ۴۶۷ اگر طلب مسلم و قبول شد مدیر تصفیه در روی سند عبارت ذیل را نوشته و امضاء می‌نماید و عضو ناظر نیز آن را تصدیق می‌کند:

 «جزو قروض … مبلغ … قبول شد به تاریخ …»

 هر طلبکار باید در ظرف مدت و به ترتیبی که به موجب نظامنامه وزارت عدلیه معین می‌شود التزام بدهد طلبی را که اظهار کرده طلب حقیقی و بدون قصد استفاده نامشروع است.

 ماده ۴۶۸ اگر طلب متنازع فیه واقع شد عضو ناظر می‌تواند حل قضیه را به محکمه رجوع و محکمه باید فوراً از روی راپرت عضو ناظر رسیدگی نماید محکمه می‌تواند امر دهد که با حضور عضو ناظر تحقیق در امر به عمل آید و اشخاصی را که می‌توانند راجع به این طلب اطلاعاتی دهند عضو ناظر احضار یا از آنها کسب اطلاع کند.

 ماده ۴۶۹ در موقعی که اختلاف راجع به تشخیص طلبی به محکمه رجوع شده و قضیه طوری باشد که محکمه نتواند در ظرف پانزده روز حکم صادر کند باید بر حسب اوضاع امر دهد که انعقاد مجلس هیأت طلبکارها برای ترتیب قرارداد ارفاقی به تأخیر افتد و یا این که منتظر نتیجه رسیدگی نشده و مجلس مزبور منعقد شود.

 ماده ۴۷۰ محکمه می‌تواند در صورت تصمیم به انعقاد مجلس، قرار دهد که صاحب طلب متنازع فیه معادل مبلغی که محکمه در قرار مزبور معین می‌کند موقتاً طلبکار شناخته شده در مذاکرات هیأت طلبکارها برای مبلغ مذکور شرکت نماید.

 ماده ۴۷۱ در صورتی که طلبی مورد تعقیب جزایی واقع شده باشد محکمه می‌تواند قرار تأخیر مجلس را بدهد ولی اگر تصمیم به عدم تأخیر مجلس نمود نمی‌تواند صاحب آن طلب را موقتاً جزو طلبکاران قبول نماید و مادام که محاکم صالحه حکم خود را نداده‌اند طلبکار مزبور نمی‌تواند به هیچ وجه در عملیات راجعه به ورشکستگی شرکت کند.

 ماده ۴۷۲ پس از انقضای مهلت‌های معین در مواد ۴۶۲ و ۴۶۷ به ترتیب قرارداد ارفاقی و به سایر عملیات راجعه به ورشکستگی مداومت می‌شود.

 ماده ۴۷۳ طلبکارهایی که در مواعد معینه حاضر نشده و مطابق ماده ۴۶۲ عمل نکردند نسبت به عملیات و تشخیصات و تصمیماتی که راجع به تقسیم وجوه قبل از آمدن آنها به عمل آمده حق هیچ گونه اعتراضی ندارند ولی در تقسیماتی که ممکن است بعد به عمل آید جزء غرما حساب می‌شوند بدون این که حق داشته باشند حصه ای را که در تقسیمات سابق به آنها تعلق می‌گرفت از اموالی که هنوز تقسیم نشده مطالبه ای نمایند.

 ماده ۴۷۴ اگر اشخاصی نسبت به اموال متصرفی تاجر ورشکسته دعوی خیاراتی دارند و صرف نظر از آن نمی‌کنند باید آن را در حین تصفیه عمل ورشکستگی ثابت نموده و به موقع اجراء گذارند.

 ماده ۴۷۵ حکم فوق درباره دعوی خیاراتی نیز مجری خواهد بود که تاجر ورشکسته نسبت به اموال متصرفی خود یا دیگران دارد مشروط بر این که بر ضرر طلبکارها نباشد.

 فصل هفتم- در قرارداد ارفاقی و تصفیه حساب تاجر ورشکسته

 مبحث اول- در دعوت طلبکارها و مجمع عمومی آنها

 ماده ۴۷۶ عضو ناظر در ظرف هشت روز از تاریخ موعدی که به موجب نظامنامه مذکور در ماده ۴۶۷ معین شده به توسط دفتردار محکمه کلیه طلبکارهایی را که طلب آنها تشخیص و تصدیق یا موقتاً قبول شده است برای مشاوره در انعقاد قرارداد ارفاقی دعوت می‌نماید، موضوع دعوت مجمع عمومی طلبکارها در رقعه‌های دعوت و اعلانات مندرجه در جراید باید تصریح شود.

 ماده ۴۷۷ مجمع عمومی مزبوره در محل و روز و ساعتی که از طرف عضو ناظر معین شده است در تحت ریاست مشارالیه منعقد می‌شود- طلبکارهایی که طلب آنها تشخیص و تصدیق شده است و همچنین طلبکارهایی که طلب آنها موقتاً قبول گردیده یا وکیل ثابت‌الوکاله آنها حاضر می‌شوند تاجر ورشکسته نیز به این مجمع احضار می‌شود مشارالیه باید شخصاً حاضر گردد و فقط وقتی می‌تواند اعزام وکیل نماید که عذر موجه داشته و صحت آن به تصدیق عضو ناظر رسیده باشد.

 ماده ۴۷۸ مدیر تصفیه به مجمع طلبکارها راپرتی از وضعیت ورشکستگی و اقداماتی که به عمل آمده و عملیاتی که با استحضار تاجر ورشکسته شده است می‌دهد راپرت مزبور به امضاء مدیر تصفیه رسیده به عضو ناظر تقدیم می‌شود و عضو ناظر باید از کلیه مذاکرات و تصمیمات مجمع طلبکارها صورت مجلس ترتیب دهد.

 مبحث دوم- در قرارداد ارفاقی

 فقره اول- در ترتیب قرارداد ارفاقی

 ماده ۴۷۹ قرارداد ارفاقی بین تاجر ورشکسته و طلبکارهای او منعقد نمی‌شود مگر پس از اجرای مراسمی که در فوق مقرر شده است.

 ماده ۴۸۰ قرارداد ارفاقی فقط وقتی منعقد می‌شود که لااقل نصف به علاوه یک نفر از طلبکارها با داشتن لااقل سه ربع از کلیه مطالباتی که مطابق مبحث پنجم از فصل ششم تشخیص و تصدیق شده یا موقتاً قبول گشته است در آن قرار دارد شرکت نموده باشد و الا بلا اثر خواهد بود.

 ماده ۴۸۱ هر گاه در مجلس قرارداد ارفاقی، اکثریت طلبکارها عدداً حاضر شوند ولی از حیث مبلغ دارای سه ربع از مطالبات نباشند یا آنکه دارای سه ربع از مطالبات باشند ولی اکثریت عددی را حائز نباشند نتیجه حاصله از آن مجلس معلق و قرار انعقاد مجلس ثانی برای یک هفته بعد داده می‌شود.

 ماده ۴۸۲ طلبکارهایی که در مجلس اول خود یا وکیل ثابت‌الوکاله آنها حاضر بوده و صورت مجلس را امضاء نموده‌اند مجبور نیستند در مجلس ثانی حاضر شوند مگر آنکه بخواهند در تصمیم خود تغییری دهند، ولی اگر حاضر نشدند تصمیمات سابق آنها به اعتبار خود باقی است- اگر در جلسه ثانی اکثریت عددی و مبلغی مطابق ماده ۴۸۰ تکمیل شود قرارداد ارفاقی قطعی خواهد بود.

 ماده ۴۸۳ اگر تاجر به عنوان ورشکسته به تقلب محکوم شده باشد قرارداد ارفاقی منعقد نمی‌شود- در موقعی که تاجر به عنوان ورشکسته به تقلب تعقیب می‌شود لازم است طلبکارها دعوت شوند و معلوم کنند که آیا با احتمال حصول برائت تاجر و انعقاد قرارداد ارفاقی تصمیم خود را در امر مشارالیه به زمان حصول نتیجه رسیدگی به تقلب موکول خواهند کرد یا تصمیم فوری خواهند گرفت اگر بخواهند تصمیم را موکول به زمان بعد نمایند باید طلبکارهای حاضر از حیث عده و از حیث مبلغ اکثریت معین در ماده ۴۸۰ را حائز باشند چنانچه در انقضای مدت و حصول نتیجه رسیدگی به تقلب بنای انعقاد قرارداد ارفاقی شود قواعدی که به موجب مواد قبل مقرر است در این موقع نیز باید معمول گردد.

 ماده ۴۸۴ اگر تاجری به عنوان ورشکستگی به تقصیر محکوم شود انعقاد قرارداد ارفاقی ممکن است لیکن در صورتی که تعقیب تاجر شروع شده باشد طلبکارها می‌توانند تا حصول نتیجه تعقیب و یا رعایت مقررات ماده قبل تصمیم در قرارداد را به تأخیر بیاندازند.

 ماده ۴۸۵ کلیه طلبکارها که حق شرکت در انعقاد قرارداد ارفاقی داشته‌اند می‌توانند راجع به قرارداد اعتراض کنند، اعتراض باید موجه بوده و در ظرف یک هفته از تاریخ قرارداد به مدیر تصفیه و خود تاجر ورشکسته ابلاغ شود و الا از درجه اعتبار ساقط خواهد بود. مدیر تصفیه و تاجر ورشکسته به اولین جلسه محکمه که به عمل ورشکستگی رسیدگی می‌کند احضار می‌شوند.

 ماده ۴۸۶ قرارداد ارفاقی باید به تصدیق محکمه برسد و هر یک از طرفین قرارداد می‌تواند تصدیق آن را از محکمه تقاضا نماید محکمه نمی‌تواند قبل از انقضای مدت یک هفته مذکور در ماده قبل تصمیمی راجع به تصدیق اتخاذ نماید- هر گاه در ظرف این مدت از طرف طلبکارهایی که حق اعتراض دارند اعتراضاتی به عمل آمده باشد محکمه باید در موضوع اعتراضات و تصدیق قرارداد ارفاقی حکم واحد صادر کند- اگر اعتراضات تصدیق شود قرارداد نسبت به تمام اشخاص ذینفع بلا اثر می‌شود.

 ماده ۴۸۷ قبل از آنکه محکمه در باب تصدیق قرارداد رأی دهد عضو ناظر باید راپرتی که متضمن کیفیت ورشکستگی و امکان قبول قرارداد باشد به محکمه تقدیم نماید.

 ماده ۴۸۸ در صورت عدم رعایت قواعد مقرره محکمه از تصدیق قرارداد ارفاقی امتناع خواهد نمود.

 فقره دوم- در اثرات قرارداد ارفاقی

 ماده ۴۸۹ همین که قرارداد ارفاقی تصدیق شد نسبت به طلبکارهایی که در اکثریت بوده‌اند یا در ظرف ده روز از تاریخ تصدیق آن را امضاء نموده‌اند قطعی خواهد بود ولی طلبکارهایی که جزو اکثریت نبوده و قرارداد را هم امضاء نکرده‌اند می‌توانند سهم خود را موافق آنچه از دارایی تاجر به طلبکارها می‌رسد دریافت نمایند لیکن حق ندارند در آتیه از دارایی تاجر ورشکسته بقیه طلب خود را مطالبه کنند مگر پس از تأدیه تمام طلب کسانی که در قرارداد ارفاقی شرکت داشته یا آن را در ظرف ده روز مزبور امضاء نموده‌اند.

 ماده ۴۹۰ پس از تصدیق شدن قرارداد ارفاقی دعوی بطلان نسبت به آن قبول نمی‌شود مگر این که پس از تصدیق مکشوف شود که در میزان دارایی یا مقدار قروض حیله‌ای به کار رفته و قدر حقیقی قلمداد نشده است.

 ماده ۴۹۱ همین که حکم محکمه راجع به تصدیق قرارداد قطعی شد مدیر تصفیه صورت حساب کاملی با حضور عضو ناظر به تاجر ورشکسته می‌دهد که در صورت عدم اختلاف بسته می‌شود.

 مدیر تصفیه کلیه دفاتر و اسناد و نوشتجات و همچنین دارایی ورشکسته را به استثنای آنچه که باید به طلبکارانی که قرارداد ارفاقی را امضاء نکرده‌اند داده شود به مشارالیه رد کرده رسید می‌گیرد و پس از آنکه قرار تأدیه سهم طلبکاران مذکور را داد مأموریت مدیر تصفیه ختم می‌شود- از تمام این مراتب عضو ناظر صورت مجلسی تهیه می‌نماید و مأموریتش خاتمه می‌یابد.

در صورت تولید اختلاف محکمه رسیدگی کرده و حکم مقتضی خواهد داد.

 فقره سوم- در ابطال یا فسخ قرارداد ارفاقی

 ماده ۴۹۲ در موارد ذیل قرارداد ارفاقی باطل است:

 ۱- در مورد محکومیت تاجر به ورشکستگی به تقلب.

 ۲- در مورد ماده ۴۹۰.

 ماده ۴۹۳ اگر محکمه حکم بطلان قرارداد ارفاقی را بدهد ضمانت ضامن یا ضامن‌ها (در صورتی که باشد) به خودی خود ملغی می‌شود.

 ماده ۴۹۴ اگر تاجر ورشکسته شرایط قرارداد ارفاقی را اجراء نکرد ممکن است برای فسخ قرارداد مزبور بر علیه او اقامه دعوی نمود.

 ماده ۴۹۵ در صورتی که اجرای تمام یا قسمتی از قرارداد را یک یا چند نفر ضمانت کرده باشند طلبکارها می‌توانند اجرای تمام یا قسمتی از قرارداد را که ضامن دارد از او بخواهند و در مورد اخیر آن قسمت از قرارداد که ضامن نداشته فسخ می‌شود- در صورت تعدد ضامن مسئولیت آنها تضامنی است.

 ماده ۴۹۶ اگر تاجر ورشکسته پس از تصدیق قرار داد به عنوان ورشکستگی به تقلب تعقیب شده در تحت توقیف یا حبس درآید محکمه می‌تواند هر قسم وسائل تأمینیه را که مقتضی بداند اتخاذ کند ولی به محض صدور قرار منع تعقیب یا حکم تبرئه وسائل مزبوره مرتفع می‌شود.

 ماده ۴۹۷ پس از صدور حکم ورشکستگی به تقلب یا حکم ابطال یا فسخ قرارداد ارفاقی محکمه یک عضو ناظر و یک مدیر تصفیه معین می‌کند.

 ماده ۴۹۸ مدیر تصفیه می‌تواند دارایی تاجر را توقیف و مهر و موم نماید. مدیر تصفیه فوراً از روی صورت دارایی سابق اقدام به رسیدگی اسناد و نوشتجات نموده و اگر لازم باشد متممی برای صورت دارایی ترتیب می‌دهد- مدیر تصفیه باید فوراً به وسیله اعلان در روزنامه طلبکارهای جدید را اگر باشند دعوت نماید که در ظرف یک ماه اسناد مطالبات خود را برای رسیدگی ابراز کنند- در اعلان مزبور مفاد قرار محکمه که به موجب آن مدیر تصفیه معین شده است باید درج شود.

 ماده ۴۹۹ بدون فوت وقت به اسنادی که مطابق ماده قبل ابراز شده رسیدگی می‌شود- نسبت به مطالباتی که سابقاً تشخیص یا تصدیق شده است رسیدگی جدید به عمل نمی‌آید مطالباتی که تمام یا قسمتی از آنها بعد از تصدیق پرداخته شده است موضوع می‌شود.

 ماده ۵۰۰ معاملاتی که تاجر ورشکسته پس از صدور حکم راجع به تصدیق قرارداد ارفاقی تا صدور حکم بطلان یا فسخ قرارداد مزبور نموده باطل نمی‌شود مگر در صورتی که معلوم شود به قصد اضرار بوده و به ضرر طلبکاران هم باشد.

 ماده ۵۰۱ در صورت فسخ یا ابطال قرارداد ارفاقی دارایی تاجر بین طلبکاران ارفاقی و اشخاصی که بعد از قرارداد ارفاقی طلبکار شده‌اند به غرما تقسیم می‌شود.

 ماده ۵۰۲ اگر طلبکاران ارفاقی بعد از توقف تاجر تا زمان فسخ یا ابطال چیزی گرفته‌اند مأخوذی آنها از وجهی که به ترتیب غرما به آنها می‌رسد کسر خواهد شد.

 ماده ۵۰۳ هر گاه تاجری ورشکست و امرش منتهی به قرارداد ارفاقی گردید و ثانیاً بدون این که قرارداد مزبور ابطال یا فسخ شود ورشکست شد مقررات دو ماده قبل در ورشکستگی ثانوی لازم‌الاجرا است.

 مبحث سوم- در تفریغ حساب و ختم عمل ورشکستگی

 ماده ۵۰۴ اگر قرارداد ارفاقی منعقد نشد مدیر تصفیه فوراً به عملیات تصفیه و تفریغ عمل ورشکستگی شروع خواهد کرد.

 ماده ۵۰۵ در صورتی که اکثریت مذکور در ماده ۴۸۰ موافقت نماید محکمه مبلغی را برای اعاشه ورشکسته در حدود مقررات ماده ۴۴۷ معین خواهد کرد.

 ماده ۵۰۶ اگر شرکت تضامنی- مختلط یا نسبی ورشکست شود طلبکارها می‌توانند قرارداد ارفاقی را با شرکت یا منحصراً با یک یا چند نفر از شرکاء ضامن منعقد نمایند در صورت ثانی دارایی شرکت تابع مقررات این مبحث و به غرما تقسیم می‌شود ولی دارایی شخصی شرکایی که با آنها قرارداد ارفاقی منعقد شده است به غرما تقسیم نخواهد شد- شریک یا شرکاء ضامن که با آنها قرارداد خصوصی منعقد شده نمی‌توانند تعهد حصه‌ای نمایند مگر از اموال شخصی خودشان- شریکی که با او قرارداد مخصوص منعقد شده از مسئولیت ضمانتی مبری است.

 ماده ۵۰۷ اگر طلبکارها بخواهند تجارت تاجر ورشکسته را ادامه دهند می‌توانند برای این امر وکیل یا عامل مخصوصی انتخاب نموده یا به خود مدیر تصفیه این مأموریت را بدهند.

ماده ۵۰۸ در ضمن تصمیمی که وکالت مذکور در ماده فوق را مقرر می‌دارد باید مدت و حدود وکالت و همچنین میزان وجهی که وکیل می‌تواند برای مخارج لازمه پیش خود نگاه دارد معین گردد- تصمیم مذکور اتخاذ نمی‌شود مگر با حضور عضو ناظر و با اکثریت سه ربع از طلبکارها عدداً و مبلغاً. خود تاجر ورشکسته و همچنین طلبکارهای مخالف (با رعایت ماده ۴۷۳) می‌توانند نسبت به این تصمیم در محکمه اعتراض نمایند- این اعتراض اجرای تصمیم را به تأخیر نمی‌اندازد.

 ماده ۵۰۹ اگر از معاملات وکیل یا عاملی که تجارت ورشکسته را ادامه می‌دهد تعهداتی حاصل شود که بیش از حد دارایی تاجر ورشکسته است فقط طلبکارهایی که آن اجازه را داده‌اند شخصاً علاوه بر حصه‌ای که در دارایی مزبور دارند به نسبت طلبشان در حدود اختیاراتی که داده‌اند مسئول تعهدات مذکوره می‌باشند.

 ماده ۵۱۰ در صورتی که عمل تاجر ورشکسته منجر به تفریغ حساب شود مدیر تصفیه مکلف است تمام اموال منقول و غیر منقول تاجر ورشکسته را به فروش رسانیده مطالبات و دیون و حقوق او را صلح و مصالحه و وصول و تفریغ کند. تمام این مراتب در تحت نظر عضو ناظر و با حضور تاجر ورشکسته به عمل می‌آید. اگر تاجر ورشکسته از حضور استنکاف نمود استحضار مدعی‌العموم کافی است.

 فروش اموال مطابق نظامنامه وزارت عدلیه به عمل خواهد آمد.

 ماده ۵۱۱– همین که تفریغ عمل تاجر به اتمام رسید عضو ناظر طلبکارها و تاجر ورشکسته را دعوت می‌نماید در این جلسه مدیر تصفیه حساب خود را خواهد داد.

 ماده ۵۱۲ هر گاه اموالی در اجاره تاجر ورشکسته باشد مدیر تصفیه در فسخ یا ابقاء اجاره به نحوی که موافق منافع طلبکارها باشد اتخاذ تصمیم می‌کند- اگر تصمیم بر فسخ اجاره شده صاحبان اموال مستأجره از بابت مال‌الاجاره که تا آن تاریخ مستحق شده‌اند جزء غرما منظور می‌شوند، اگر تصمیم بر ابقاء اجاره بوده و تأمیناتی هم سابقاً به موجب اجاره‌نامه به موجر داده شده باشد آن تأمینات ابقاء خواهد شد و الا تأمیناتی که پس از ورشکستگی داده می‌شود باید کافی باشد- در صورتی که با تصمیم مدیر تصفیه بر فسخ اجاره موجر راضی به فسخ نشود حق مطالبه تأمین را نخواهد داشت.

 ماده ۵۱۳ مدیر تصفیه می‌تواند با اجازه عضو ناظر اجاره را برای بقیه مدت به دیگری تفویض نماید (مشروط بر این که به موجب قرارداد کتبی طرفین این حق منع نشده باشد) و در صورت تفویض به غیر باید وثیقه کافی که تأمین پرداخت مال‌الاجاره را بنماید به مالک اموال مستأجره داده و کلیه شرایط و مقررات اجاره نامه را به موقع خود اجرا کند.

 فصل هشتم- در اقسام مختلفه طلبکارها و حقوق هر یک از آنه

 مبحث اول- در طلبکارهایی که رهینه منقول دارند

 ماده ۵۱۴ طلبکارهایی که رهینه در دست دارند فقط در صورت غرما برای یادداشت قید می‌شوند.

 ماده ۵۱۵ مدیر تصفیه می‌تواند در هر موقع با اجازه عضو ناظر طلب طلبکارها را داده و شیء مرهون را از رهن خارج و جزء دارایی تاجر ورشکسته منظور دارد.

 ماده ۵۱۶ اگر وثیقه فک نشود مدیر تصفیه باید با نظارت مدعی‌العموم آن را به فروش برساند و مرتهن نیز در آن موقع باید دعوت شود. اگر قیمت فروش وثیقه پس از وضع مخارج بیش از طلب طلبکار باشد مازاد به مدیر تصفیه تسلیم می‌شود و اگر قیمت فروش کمتر شد مرتهن برای بقیه طلب خود در جزء طلبکارهای عادی در غرما منظور خواهد شد.

 ماده ۵۱۷ مدیر تصفیه صورت طلبکارهایی را که ادعای وثیقه می‌نمایند به عضو ناظر تقدیم می‌کند. عضو مزبور در صورت لزوم اجازه می‌دهد طلب آنها از اولین وجوهی که تهیه می‌شود پرداخته گردد در صورتی که نسبت به حق وثیقه طلبکارها اعتراضی داشته باشند به محکمه رجوع می‌شود.

 مبحث دوم- در طلبکارهایی که نسبت به اموال غیر منقول حق تقدم دارند

 ماده ۵۱۸ اگر تقسیم وجوهی که از فروش اموال غیر منقول حاصل شده قبل از تقسیم دارایی منقول یا در همان حین به عمل آمده باشد طلبکارهایی که نسبت به اموال غیر منقول حقوقی دارند و حاصل فروش اموال مزبور کفایت طلب آنها را ننموده است نسبت به بقیه طلب خود جزء غرماء معمولی منظور و از وجوهی که برای غرماء مزبور مقرر است حصه می‌برند مشروط بر این که طلب آنها به طوری که قبلاً مذکور شده است تصدیق شده باشد.

 ماده ۵۱۹ اگر قبل از تقسیم وجوهی که از فروش اموال غیر منقول حاصل شده وجهی از بابت دارایی منقول تقسیم شود طلبکارهایی که نسبت به اموال غیر منقول حقوقی دارند و طلب آنها تصدیق و اعتراف شده است به میزان کلیه طلب خود جزء سایر غرما وارد و از وجوه مزبوره حصه می‌برند ولی عندالاقتضاء مبلغ دریافتی در موقع تقسیم حاصل اموال غیر منقول از طلب آنها موضوع می‌شود.

 ماده ۵۲۰ در مورد طلبکارهایی که نسبت به اموال غیر منقول حقوقی دارند ولی به واسطه مقدم بودن سایر طلبکارها نمی‌توانند در حین تقسیم قیمت اموال غیر منقول، طلب خود را تماماً وصول کنند ترتیب ذیل مرعی خواهد بود:

 اگر طلبکارهای مزبور قبل از تقسیم حاصل اموال غیر منقول از بابت طلب خود وجهی دریافت داشته باشند این مبلغ از حصه‌ای که از بابت اموال غیر منقول به آنها تعلق می‌گیرد موضوع و به حصه‌ای که باید بین طلبکارهای معمولی تقسیم شود اضافه می‌گردد و بقیه طلبکارهایی که در اموال غیر منقول ذیحق بوده‌اند برای بقیه طلب خود به نسبت آن بقیه جزء غرما محسوب شده حصه ای می‌برند.

 ماده ۵۲۱ اگر به واسطه مقدم بودن طلبکارهای دیگر بعضی از طلبکارهایی که نسبت به اموال غیر منقول حقوقی دارند وجهی دریافت نکنند طلب آنها جزء غرما محسوب و بدین سمت هر معامله که از بابت قرارداد ارفاقی و غیره با غرما می‌شود با آنها نیز به عمل خواهد آمد.

 فصل نهم- در تقسیم بین طلبکارها و فروش اموال منقول

 ماده ۵۲۲ پس از وضع مخارج اداره امور ورشکستگی و اعانه ای که ممکن است به تاجر ورشکسته داده شده باشد و وجوهی که باید به صاحبان مطالبات ممتازه تأدیه گردد مجموع دارایی منقول بین طلبکارها به نسبت طلب آنها که قبلاً تشخیص و تصدیق شده است تقسیم خواهد شد.

 ماده ۵۲۳ مدیر تصفیه برای اجرای مقصود مذکور در ماده فوق ماهی یک مرتبه صورت حساب عمل ورشکستگی را با تعیین وجوه موجوده به عضو ناظر می‌دهد. عضو مذکور در صورت لزوم امر به تقسیم وجوه مزبور بین طلبکارها داده مبلغ آن را معین و مواظبت می‌نماید که به تمام طلبکارها اطلاع داده شود.

 ماده ۵۲۴ در موقع تقسیم وجوه بین طلبکارها حصه طلبکارهای مقیم ممالک خارجه به نسبت طلب آنها که در صورت دارایی و قروض منظور شده است موضوع می‌گردد. چنانچه مطالبات مزبور صحیحاً در صورت دارایی و قروض منظور نشده باشد عضو ناظر می‌تواند حصه موضوعی را زیاد کند. برای مطالباتی که هنوز در باب آنها تصمیم قطعی اتخاذ نشده است باید مبلغی موضوع کرد.

 ماده ۵۲۵ وجوهی که برای طلبکارهای مقیم خارج موضوع شده است تا مدتی که قانون برای آنها معین کرده به طور امانت به صندوق عدلیه سپرده خواهد شد- اگر طلبکارهای مذکور مطابق این قانون مطالبات خود را به تصدیق نرسانند مبلغ مزبور بین طلبکارهایی که طلب آنها به تصدیق رسیده تقسیم می‌گردد وجوهی که برای مطالبات تصدیق نشده موضوع گردیده در صورت عدم تصدیق آن مطالبات بین طلبکارهایی که طلب آنها تصدیق شده تقسیم می‌گردد.

 ماده ۵۲۶ هیچ طلبی را مدیر تصفیه نمی‌پردازد مگر آنکه مدارک و اسناد آن را قبلاً ملاحظه کرده باشد مدیر تصفیه مبلغی را که پرداخته در روی سند قید می‌کند، عضو ناظر در صورت عدم امکان ابراز سند می‌تواند اجازه دهد که به موجب صورت مجلسی که طلب در آن تصدیق شده وجهی پرداخته شود در هر حال باید طلبکارها رسید وجه را در ذیل صورت تقسیم ذکر کنند.

 ماده ۵۲۷ ممکن است هیأت طلبکارها به استحضار تاجر ورشکسته از محکمه تحصیل اجازه نمایند که تمام یا قسمتی از حقوق و مطالبات تاجر ورشکسته را که هنوز وصول نشده به طوری که صرفه و صلاح تاجر ورشکسته هم منظور شود خودشان قبول و مورد معامله قرار دهند در این صورت مدیر تصفیه اقدامات مقتضیه را به عمل خواهد آورد- در این خصوص هر طلبکاری می‌تواند به عضو ناظر مراجعه کرده تقاضا نماید که طلبکارهای دیگر را دعوت نماید تا تصمیم خود را اتخاذ بنمایند.

 فصل دهم- در دعوی استرداد

 ماده ۵۲۸ اگر قبل از ورشکستگی تاجر کسی اوراق تجارتی به او داده باشد که وجه آن را وصول و به حساب صاحب سند نگاه دارد و یا به مصرف معینی برساند و وجه اوراق مزبور وصول یا تأدیه نگشته و اسناد عیناً در حین ورشکستگی در نزد تاجر ورشکسته موجود باشد صاحبان آن می‌توانند عین اسناد را استرداد کنند.

 ماده ۵۲۹ مال‌التّجاره‌هایی که در زند تاجر ورشکسته امانت بوده و یا به مشارالیه داده شده است که به حساب صاحب مال‌التّجاره به فروش برساند مادام که عین آنها کلاً یا جزئاً نزد تاجر ورشکسته موجود یا نزد شخص دیگری از طرف تاجر مزبور امانت یا برای فروش گذارده شده و موجود باشد قابل استرداد است.

 ماده ۵۳۰ مال‌التّجاره‌هایی که تاجر ورشکسته به حساب دیگری خریداری کرده و عین آن موجود است اگر قیمت آن پرداخت نشده باشد از طرف فروشنده و الا از طرف کسی که به حساب او آن مال خریداری شده قابل استرداد است.

 ماده ۵۳۱ هر گاه تمام یا قسمتی از مال‌التّجاره که برای فروش به تاجر ورشکسته داده شده بود معامله شده و به هیچ نحوی بین خریدار و تاجر ورشکسته احتساب نشده باشد از طرف صاحب مال قابل استرداد است اعم از این که نزد تاجر ورشکسته یا خریدار باشد و به طور کلی عین هر مال متعلق به دیگری که در نزد تاجر ورشکسته موجود باشد قابل استرداد است.

 ماده ۵۳۲ اگر مال‌التّجاره ای که برای تاجر ورشکسته حمل شده قبل از وصول از روی صورت حساب یا بارنامه که دارای امضاء ارسال کننده است به فروش رسیده و فروش صوری نباشد دعوی استرداد پذیرفته نمی‌شود و الا موافق ماده ۵۲۹ قابل استرداد است و استرداد کننده باید وجوهی را که به طور علی‌الحساب گرفته یا مساعدتاً از بابت کرایه حمل و حق کمیسیون و بیمه و غیره تأدیه شده یا از این بابت‌ها باید تأدیه بشود به طلبکارها بپردازند.

 ماده ۵۳۳ هر گاه کسی مال‌التّجاره‌ای به تاجر ورشکسته فروخته ولیکن هنوز آن جنس نه به خود تاجر ورشکسته تسلیم شده و نه به کسی دیگر که به حساب او بیاورد آن کس می‌تواند به اندازه‌ای که وجه آن را نگرفته از تسلیم مال‌التّجاره امتناع کند.

 ماده ۵۳۴ در مورد دو ماده قبل مدیر تصفیه می‌تواند با اجازه عضو ناظر تسلیم مال‌التّجاره را تقاضا نماید ولی باید قیمتی را که بین فروشنده و تاجر ورشکسته مقرر شده است بپردازد.

 ماده ۵۳۵ مدیر تصفیه می‌تواند با تصویب عضو ناظر تقاضای استرداد را قبول نماید و در صورت اختلاف محکمه پس از استماع عقیده عضو ناظر حکم مقتضی را می‌دهد.

 فصل یازدهم- در طرق شکایت از احکام صادره راجع به ورشکستگی

 ماده ۵۳۶ حکم اعلان ورشکستگی و همچنین حکمی که به موجب آن تاریخ توقف تاجر در زمانی قبل از اعلان ورشکستگی تشخیص شود قابل اعتراض است.

 ماده ۵۳۷ اعتراض باید از طرف تاجر ورشکسته در ظرف ده روز و از طرف اشخاص ذینفع که در ایران مقیمند در ظرف یک ماه و از طرف آنهایی که در خارجه اقامت دارند در ظرف دو ماه به عمل آید ابتدای مدت‌های مزبور از تاریخی است که احکام مذکوره اعلان می‌شود.

 ماده ۵۳۸ پس از انقضای مهلتی که برای تشخیص و تصدیق مطالبات طلبکارها معین شده است دیگر هیچ تقاضایی از طرف طلبکارها راجع به تعیین تاریخ توقف به غیر آن تاریخی که به موجب حکم ورشکستگی یا حکم دیگری که در این باب صادر شده قبول نخواهد شد. همین که مهلت‌های مزبور منقضی شد تاریخ توقف نسبت به طلبکارها قطعی و غیر قابل تغییر خواهد بود.

 ماده ۵۳۹ مهلت استیناف از حکم ورشکستگی ده روز از تاریخ ابلاغ است. به این مدت برای کسانی که محل اقامت آنها از مقر محکمه بیش از شش فرسخ فاصله دارد از قرار هر شش فرسخ یک روز اضافه می‌شود.

 ماده ۵۴۰ قرارهای ذیل قابل اعتراض و استیناف و تمیز نیست:

 ۱- قرارهای راجعه به تعیین یا تغییر عضو ناظر یا مدیر تصفیه.

 ۲- قرارهای راجعه به تقاضای اعانه به جهت تاجر ورشکسته یا خانواده او.

 ۳- قرارهای فروش اسباب یا مال‌التّجاره ای که متعلق به ورشکسته است.

 ۴- قرارهایی که قرارداد ارفاقی را موقتاً موقوف یا قبول موقتی مطالبات متنازع فیه را مقرر می‌دارد.

 ۵- قرارهای صادره در خصوص شکایت از اوامری که عضو ناظر در حدود صلاحیت خود صادر کرده است.

باب دوازدهم- در ورشکستگی به تقصیر ورشکستگی به تقلب

فصل اول- در ورشکستگی به تقصیر
ماده ۵۴۱ تاجر در موارد ذیل ورشکسته به تقصیر اعلان می‌شود:
۱- در صورتی که محقق شود مخارج شخصی یا مخارج خانه مشارالیه در ایام عادی بالنسبه به عایدی او فوق‌العاده بوده است.
۲- در صورتی که محقق شود که تاجر نسبت به سرمایه خود مبالغ عمده صرف معاملاتی که در عرف تجارت موهوم یا نفع آن منوط به اتفاق محض است.
۳- اگر به قصد تأخیر انداختن ورشکستگی خود خریدی بالاتر یا فروشی نازل‌تر از مظنّه روز کرده باشد یا اگر به همان قصد وسائلی که دور از صرفه است به کار برده تا تحصیل وجهی نماید اعم از این که از راه استقراض یا صدور برات با به طریق دیگر باشد.
۴- اگر یکی از طلبکارها را پس از تاریخ توقف بر سایرین ترجیح داده و طلب او را پرداخته باشد.
ماده ۵۴۲ در موارد ذیل هر تاجر ورشکسته ممکن است ورشکسته به تقصیر اعلان شود:
۱- اگر به حساب دیگری و بدون آنکه در مقابل عوضی دریافت نماید تعهداتی کرده باشد که نظر به وضعیت مالی او در حین انجام آنها، آن تعهدات فوق‌العاده باشد.
۲- اگر عملیات تجارتی او متوقف شده و مطابق ماده ۴۱۳ این قانون رفتار نکرده باشد.
۳- اگر از تاریخ اجرای قانون تجارت مصوب ۲۵ دلو ۱۳۰۳ و ۱۲ فروردین و ۱۲ خرداد ۱۳۰۴ دفتر نداشته یا دفاتر او ناقص یا بی ترتیب بوده و یا در صورت دارایی وضعیت حقیقی خود را اعم از قروض و مطالبات به طور صریح معین نکرده باشد (مشروط بر این که در این موارد مرتکب تقلبی نشده باشد).
ماده ۵۴۳ ورشکستگی به تقصیر جنحه محسوب و مجازات آن از ۶ ماه تا سه سال حبس تأدیبی است.
ماده ۵۴۴ رسیدگی به جرم فوق بر حسب تقاضای مدیر تصفیه یا هر یک از طلبکارها یا تعقیب مدعی‌العمومی در محکمه جنحه به عمل می‌آید.
ماده ۵۴۵ در صورتی که تعقیب تاجر ورشکسته به تقصیر از طرف مدعی‌العمومی به عمل آمده باشد مخارج آن را به هیچ وجه نمی‌توان به هیأت طلبکارها تحمیل نمود. در صورت انعقاد قرارداد ارفاقی مأمورین اجرا نمی‌توانند اقدام به وصول این مخارج کنند مگر پس از انقضای مدت‌های معینه در قرارداد.
ماده ۵۴۶ مخارج تعقیبی که از طرف مدیر تصفیه به نام طلبکارها می‌شود در صورت برائت تاجر به عهده هیأت طلبکارها و در صورتی که محکوم شد به عهده دولت است، لیکن دولت حق دارد مطابق ماده قبل به تاجر ورشکسته مراجعه نماید.
ماده ۵۴۷ مدیر تصفیه نمی‌تواند تاجر ورشکسته را به عنوان ورشکستگی به تقصیر تعقیب کند یا از طرف هیأت طلبکارها مدعی خصوصی واقع شود مگر پس از تصویب اکثریت طلبکارهای حاضر.
ماده ۵۴۸ مخارج تعقیبی که از طرف یکی از طلبکارها به عمل می‌آید در صورت محکومیت تاجر ورشکسته به عهده دولت و در صورت برائت ذمه به عهده تعقیب کننده است.

فصل دوم- ورشکستگی به تقلب
ماده ۵۴۹ هر تاجر ورشکسته که دفاتر خود را مفقود نموده یا قسمتی از دارایی خود را مخفی کرده و یا به طریق مواضعه و معاملات صوری از میان برده و همچنین هر تاجر ورشکسته که خود را به وسیله اسناد یا به وسیله صورت دارایی و قروض به طور تقلب به میزانی که در حقیقت مدیون نمی‌باشد مدیون قلمداد نموده است ورشکسته به تقلب اعلام و مطابق قانون جزا مجازات می‌شود.
ماده ۵۵۰ راجع به تقاضای تعقیب و مخارج آن در موارد ماده قبل مفاد مواد ۵۴۵ تا ۵۴۸ لازم‌الرعایه است.

فصل سوم- در جنحه و جنایاتی که اشخاصی غیر از تاجر ورشکسته در امر ورشکستگی مرتکب می‌شوند
ماده ۵۵۱ در مورد ورشکستگی اشخاص ذیل مجرم محسوب و مطابق قانون جزا به مجازات ورشکسته به تقلب محکوم خواهد شد:
۱- اشخاصی که عالماً به نفع تاجر ورشکسته تمام یا قسمتی از دارایی منقول یا غیر منقول او را از میان ببرند یا پیش خود نگاه دارند یا مخفی نمایند.
۲- اشخاصی که به قصد تقلب به اسم خود یا به اسم دیگری طلب غیر واقعی را قلمداد کرده و مطابق ماده ۴۶۷ التزام داده باشند.
ماده ۵۵۲ اشخاصی که به اسم دیگری یا به اسم موهومی تجارت نموده و اعمال مندرجه در ماده ۵۴۹ را مرتکب شده‌اند به مجازاتی که برای ورشکسته به تقلب مقرر است محکوم می‌باشد.
ماده ۵۵۳ اگر اقوام شخص ورشکسته بدون شرکت مشارالیه اموال او را از میان ببرند یا مخفی نمایند یا پیش خود نگاه دارند به مجازاتی که برای سرقت معین است محکوم خواهند شد.
ماده ۵۵۴ در موارد معینه در مواد قبل محکمه ای که رسیدگی می‌کند باید در خصوص مسائل ذیل ولو این که متهم تبرئه شده باشد- حکم بدهد:
۱- راجع به رد کلیه اموال و حقوقی که موضوع جرم بوده است به هیأت طلبکارها، این حکم را محکمه در صورتی که مدعی خصوصی هم نباشد باید صادر کند.
۲- راجع به ضرر و خساراتی که ادعا شده است.
ماده ۵۵۵ اگر مدیر تصفیه در حین تصدی به امور تاجر ورشکسته وجهی را حیف و میل کرده باشد به مجازات خیانت در امانت محکوم خواهد شد.
ماده ۵۵۶ هر گاه مدیر تصفیه اعم از این که طلبکار باشد یا نباشد در مذاکرات راجعه به ورشکستگی با شخص ورشکسته یا با دیگری تبانی نماید یا قرارداد خصوصی منعقد کند که آن تبانی یا قرارداد به نفع مرتکب و به ضرر طلبکارها یا بعضی از آنها باشد در محکمه جنحه به حبس تأدیبی از شش ماه تا دو سال محکوم می‌شود.
ماده ۵۵۷ کلیه قراردادهایی که پس از تاریخ توقف تاجر منعقد شده باشد نسبت به هر کس حتی خود تاجر ورشکسته محکوم به بطلان است- طرف قرارداد مجبور است که وجوه یا اموالی را که به موجب قرارداد باطل شده دریافت کرده است به اشخاصی ذی حق مسترد دارد.
ماده ۵۵۸ هر حکم محکومیتی که به موجب این فصل یا به موجب فصول سابق صادر شود باید به خرج محکوم علیه اعلان گردد.
فصل چهارم- در اداره کردن اموال تاجر ورشکسته در صورت
ورشکستگی به تقصیر یا به تقلب
ماده ۵۵۹ در تمام مواردی که کسی به واسطه ورشکستگی به تقصیر یا به تقلب تعقیب و محکوم می‌شود رسیدگی به کلیه دعاوی حقوقی به غیر از آنچه در ماده ۵۵۴ مذکور است از صلاحیت محکمه جزا خارج خواهد بود.
ماده ۵۶۰ مدیر تصفیه مکلف است در صورت تقاضای مدعی‌العمومی بدایت کلیه اسناد و نوشتجات و اوراق و اطلاعات لازمه را به او بدهد.

قانون اداره تصفیه امور وشکستگی مصوب ۱۳۱۸:

مبحث اول
سازمان اداره تصفیه

ماده اول در هر حوزه دادگاه شهرستان که وزارت دادگستری مقتضی بداند اداره تصفیه برای رسیدگی بامور ورشکستگی تأسیس مینماید و در این‌ موارد عضو ناظر تعیین نخواهد شد.

ماده دوم رئیس و کارمندان اداره تصفیه ممکن است از بین خدمت گزاران قضائی یا اداری یا از غیر خدمت گزاران دولت انتخاب شود – اداره تصفیه بقدر لزوم کارمند خواهد داشت.

ماده سوم موارد رد رئیس و قائم‌ مقام او و محاسبین اداره تصفیه همان است که در رد دادرس در اصول محاکمات حقوقی ذکر شده است و در صورتی که کارمندی این ایراد را موجه بداند رئیس کارمند دیگری را برای اینکار مأموریت میدهد و چنان چه کارمند ایراد را رد کند قبول یا رد ایراد بنظر رئیس ‌است.
‌در مواردیکه کارمند خود را مردود میداند از هر گونه اقدامی خودداری کرده و مراتب را برئیس اطلاع داده امر او را به موقع اجرا میگذارد.
‌در صورتیکه رئیس مردود شود کارمند مقدم اداره وظایف او را انجام خواهد داد و چنانچه رئیس ایراد رد را نسبت بخود قبول ننماید تعیین تکلیف با‌دادگاه است.

ماده چهارم هر گاه کارکنان اداره تصفیه یا کسانشان تا درجه دوم از طبقه دوم نسبت بدارائی ورشکسته بنفع خود طرف معامله واقع شوند آن معامله‌ باطل است و متخلف تعقیب انتظامی خواهد شد.

ماده پنجم مرجع شکایت از اقدامات اداره تصفیه دادگاهی است که حکم توقف را صادر کرده است شکایت به هیچ وجه جریان کار را توقیف نمی کند‌ مگر در موارد مهم که عمل مورد شکایت جبران‌ناپذیر و ادله شاکی قوی باشد دادگاه میتواند دستور جلوگیری بدهد در اینصورت دادگاه مکلف است‌ معجلاً و خارج از نوبت و در جلسه اداری به شکایت رسیدگی کرده تصمیم خود را اعلام دارد و در سایر موارد دادگاه در صورت موجه تشخیص دادن‌ شکایت دستور لازم باداره تصفیه میدهد و باقتضای مورد ممکن است عمل اداره تصفیه را باطل نماید.

ماده ششم استرداد وجوهی که توسط اداره تصفیه به صندوق دادگستری محل یا صندوق اداره تصفیه تسلیم میشود بحواله دو نفر از کارکنان اداره‌ تصفیه که مجاز از طرف وزارت دادگستری باشند خواهد بود.

ماده هفتم کلیه عملیات اداره تصفیه و تقاضاها و اعلاماتیکه بآن اداره می شود باید در صورت مجلس نوشته شود.

ماده هشتم همینکه حکم ورشکستگی قابل اجرا شد رونوشت حکم باداره تصفیه و اداره ثبت محل فرستاده میشود.

ماده نهم در صورتیکه اموال تاجر ورشکسته واقع در حوزه دادگاه دیگری باشد اداره میتواند اقداماتی را که لازم است از اداره تصفیه محل چنان چه‌ در محل موجود باشد وگرنه از دادگاه آن محل یا مأمور دیگری که تعیین میکند بخواهد.

ماده دهم اداره تصفیه می تواند از اداره پست و تلگراف و گمرک بخواهد که در مدت تصفیه کلیه برگ ها و بسته‌هایی که بعنوان متوقف فرستاده‌ می شود یا از طرف متوقف ارسال گردیده برای آن اداره بفرستد – متوقف میتواند در موقع باز کردن برگها و پاکت ها و بسته‌ها حضور داشته باشد.

ماده یازدهم اداره تصفیه در صورت لزوم می تواند برای اقدامات تأمینیه بدوی باعتبار دارایی موجود ورشکسته استقراض نماید.

ماده دوازدهم وظایف اداره تصفیه در این قانون و آیین‌نامه‌های مربوطه بآن که وزارت دادگستری تهیه میکند تعیین میشود و در موارد سکوت بر‌طبق قانون تجارت اقدام خواهد شد.

مبحث دوم

اقدامات تأمینی اداره تصفیه

ماده سیزدهم همینکه حکم ورشکستگی قابل اجرا شد و رونوشت آن باداره تصفیه رسید اداره صورتی از اموال ورشکسته برداشته اقدامات لازمه‌ را از قبیل مهر و موم برای حفظ آنها بعمل می آورد.

ماده چهاردهم ورشکسته مکلف است اموال و دفاتر خود را باداره تصفیه معرفی نموده و در تحت اختیار آن بگذارد وگرنه به مجازات از سه ماه تا شش‌ماه زندان تأدیبی محکوم خواهد شد.
‌اگر ورشکسته فوت نموده یا فراری باشد ورثه و شرکاء و خدمه و متصدیان امور و کلیه اشخاصی که به نحوی از انحاء در اموال ورشکسته تصرف و‌دخالت دارند این تکلیف را خواهند داشت وگرنه بهمین مجازات خواهند رسید.
‌اداره اشخاص نامبرده را از این تکلیف آگاه کرده و مجازاتی را که برای خودداری آنها معین شده تذکر می‌دهد.

ماده پانزدهم اداره تصفیه اقدام به بستن و مهر و موم نمودن انبارها – مغازه‌ها -کالا – کارخانجات می نماید مگر اینکه بتواند تحت نظارت خود آنها اداره‌نماید.
‌اداره بوسائل مقتضی اقدام بحفاظت پول نقد – برگهای بهادار – دفاتر تجارتی – دفاتر شخصی و هر چیز قیمتی دیگر مینماید. و سایر اموال را تا وقتیکه صورت آنها برداشته نشده مهر و موم نموده و مهر و موم تا موقعی که اداره آن را لازم بداند باقی خواهد ماند بعلاوه اقدام بحفظ اشیائی که در خارج از محل اقامت ورشکسته است خواهد نمود.

ماده شانزدهم مستثنیات دین تحت اختیار ورشکسته گذاشته شده ولی جزء صورت اموال قید خواهد شد.

ماده هفدهم اشیائی که متعلق باشخاص ثالث بوده و یا اشخاص ثالث نسبت به آنها اظهار حقی می نمایند در صورت اموال قید شده مراتب ضمن‌صورت ذکر خواهد شد.

ماده هیجدهم اداره تصفیه مکلف است حقوق اشخاص ثالث را نسبت باموال غیر منقول ورشکسته که مستند باسناد رسمی است معلوم کرده ضمن‌ صورت اموال قید نماید.

ماده نوزدهم کلیه اشیائی که در صورت قید شده باید ارزیابی شود.

ماده بیستم صورتی که باین ترتیب تنظیم شده به ورشکسته ارایه و از او سؤال میشود که آن را صحیح و کامل میداند یا خیر – پاسخ ورشکسته در‌صورت قید شده و بامضای او میرسد.

ماده بیست و یکم متوقف مکلف است در مدت تصفیه خود را در اختیار اداره بگذارد مگر اینکه صریحاً از این تکلیف معاف شده باشد – در صورت اقتضاء‌ اداره تصفیه میتواند اقدام بجلب او نماید و چنانچه توقیف او لازم شود قرار توقیف را از دادگاه می‌خواهد.
‌رفع توقیف بدستور اداره تصفیه بعمل میآید – ورشکسته میتواند از دوام توقیف خود در هر ماه یک بار بدادگاه صادرکننده قرار توقیف شکایت‌ نموده رفع آن را بخواهد.

‌اداره تصفیه میتواند نفقه عادلانه ورشکسته و واجب‌النفقه او را مخصوصاً در موردیکه متوقف را تحت اختیار خود قرار میدهد باو بدهند و نیز‌ تعیین خواهد نمود که تا چه مدت متوقف و خانواده‌اش میتوانند در خانه که بوده‌اند سکنی نمایند.

ماده بیست و دوم هر گاه ورشکسته اموالی جزء مستثنیات دین نداشته باشد مراتب آگهی و قید میشود که اگر بستانکاران بعضاً یا کلاً درخواست اجراء‌ اصول ورشکستگی را در ظرف مدت ده روز ننموده و هزینه آن را نپردازند جریان ورشکستگی خاتمه خواهد پذیرفت.

مبحث سوم – دعوت بستانکاران

ماده بیست و سوم اگر به نظر اداره حاصل فروش اموالی که صورت آنها برداشته شده کافی برای پرداخت هزینه ورشکستگی نباشد اداره اقدام به تصفیه‌ اختصاری می نماید مگر اینکه یکی از بستانکاران درخواست کند که کار بر طبق اصول تصفیه عادی جریان پیدا نموده و هزینه آن را قبلاً بدهند.
‌در مورد تصفیه اختصاری اداره آگهی میکند که در ظرف چهل روز هر کس هر گونه ادعائی دارد بنماید و سپس بهر ترتیب که منافع بستانکاران اقتضا‌ می کند بدون رعایت تشریفاتی اقدام به فروش اموال نموده حاصل آنرا بین آنان تقسیم و ختم عمل تصفیه را اعلام میدارند.
‌در سایر موارد به طریق عادی بر طبق مواد زیر اقدام خواهد شد.

ماده بیست و چهارم اداره تصفیه آگهی منتشر نموده و نکات زیر را در آن قید مینماید:
۱ – تعیین ورشکسته و محل اقامت او و تاریخ توقف (‌در صورتیکه در حکم دادگاه تعیین شده باشد).
۲ – اخطار به بستانکاران و کسانی که ادعائی دارند باینکه ادعای خود را در ظرف دو ماه باداره اعلام نمایند و مدارک خود را (‌اصل با‌رونوشت گواهی شده) باداره تسلیم دارند.
‌اداره میتواند این مدت را برای کسانیکه در خارجه اقامت دارند تمدید نماید.
۳ – اخطاریه بدهکاران متوقف که در ظرف مدت نامبرده خود را معرفی کنند متخلفین از این اخطار بجریمه نقدی معادل صدی بیست و پنج‌ دین به نفع صندوق (ب) مذکور در ماده ۵۴ محکوم خواهند شد – دادگاه میتواند علاوه بر جریمه نقدی بحبس تأدیبی از سه تا شش ماه نیز محکوم‌نماید.
۴ – اخطار به کسانی که بهر عنوان اموال ورشکسته در دست آنها است که آن اموال را در ظرف مدت نام برده در اختیار اداره بگذارند وگرنه هر‌حقی که نسبت بآن مال دارند از آنها سلب خواهد شد مگر اینکه عذر موجهی داشته باشند.
۵ – دعوت اولین جلسه هیئت بستانکاران که منتها در ظرف ۲۰ روز از تاریخ آگهی تشکیل خواهد شد ضمناً قید شود کسانیکه با متوقف‌ مسوولیت تضامنی داشته و یا ضامن او هستند می توانند در جلسه حضور به هم رسانند.

ماده بیست و پنجم آگهی در مجله رسمی وزارت دادگستری و یکی از روزنامه‌های کثیرالانتشار دوبار بفاصله ده روز منتشر خواهد شد – نسخه از این‌ آگهی برای هر یک از بستانکارانی که شناخته شده است فرستاده میشود.

مبحث چهارم – اداره اموال

ماده بیست و ششم اولین جلسه بستانکاران تحت ریاست یکنفر از کارمندان اداره تشکیل میشود و اداره گزارشی راجع بصورت اموال و سایر امور‌ مربوطه بمتوقف را برای بستانکاران می‌خواند.

ماده بیست و هفتم – بستانکاران میتوانند پیشنهاداتی راجع بادامه جریان کار بازرگانی یا حرفه مربوط بمتوقف بنمایند ولی تصمیم با اداره تصفیه است و بطور کلی اداره تصفیه نماینده منافع هیئت بستانکاران میباشد.

ماده بیست و هشتم اداره تصفیه نسبت باشیائی که مورد مطالبه اشخاص ثالث است تصمیم مقتضی اتخاذ نموده و اگر آنها را محق بداند مبادرت بتسلیم‌ آن می نماید وگرنه ده روز بایشان مهلت می دهد که در دادگاه صلاحیت دار اقامه دعوی نمایند کسی که در ظرف ده روز به دادگاه صلاحیت دار رجوع ننماید‌ دیگر دعوای او مسموع نخواهد بود.

ماده بیست و نهم اداره تصفیه اقدام بوصول مطالبات مینماید و در صورت ضرورت برای وصول آن اقامه دعوی خواهد کرد.
‌اشیائی که در معرض تنزل قیمت بوده و یا نگهداری آنها هزینه غیر متناسبی را ایجاد مینماید بدون تأخیر فروخته خواهد شد.
‌همچنین اقدام بفروش برگهای بهادار (‌بورسی) و یا اشیائیکه در بازار قیمت معینی دارند بعمل خواهد آورد سایر اموال به ترتیبی که بعداً ذکر خواهد‌ شد فروخته میشود.

مبحث پنجم – رسیدگی بمطالبات

ماده سی ام پس از انقضای موعد مقرر برای ارائه اسناد اداره بمطالبات رسیدگی نموده تصدیق یا رد می نماید و جلب نظر متوقف را در صورتی که در‌ دسترس او باشد خواهد کرد و اداره مکلف نیست به اظهارات او ترتیب اثر دهد.

ماده سی و یکم اداره برای رسیدگی و در صورت لزوم می تواند ابراز دفاتر بستانکار را بخواهد.

ماده سی و دوم مطالباتی که بموجب سند رسمی وثیقه ملکی دارند باید منظور شود هر چند از طرف بستانکار اظهار نشده باشد.

ماده سی و سوم پس از انقضای موعد ابراز اسناد منتهی در ظرف بیست روز اداره صورتی با در نظر گرفتن طلب هایی که حق رهن و یا رجحان دارند تهیه‌ خواهند نمود.

ماده سی و چهارم بستانکارانیکه مردود شده‌اند با ذکر دلیل در ضمن این صورت قید میشوند.

ماده سی و پنجم اینصورت از طریق آگهی باطلاع بستانکاران خواهد رسید.
‌و در اختیار کسانیکه ادعای حقی نسبت بمتوقف می نمایند گذاشته میشود.
‌به بستانکاران مردود و همچنین به بستانکارانیکه حق رجحان برای خود قائل بوده و اداره بادعای آنها ترتیب اثر نداده است مستقیماً مراتب اعلام‌خواهد شد.

ماده سی و ششم هر کس نسبت باین صورت اعتراض داشته باشد در ظرف ۲۰ روز از انتشار آگهی حق دارد در دادگاه صادرکننده حکم توقف اقامه ‌دعوی کند.
‌اگر معترض ادعا کند که طلب او بیمورد رد شده یا کسر گردیده و یا حق رهن و یا رجحان او منظور نشده دعوی بر علیه اداره اقامه میشود و اگر طلب یا‌ حق رجحان کسی که قبول شده مورد اعتراض باشد دعوی بر علیه بستانکار اقامه خواهد شد.
‌در صورتیکه دعوای اخیر به نتیجه رسیده و حکم برد طلبی صادر شود سهمی که تخصیص به آن داده شده در حدود طلب مدعی و هزینه دادرسی باو اختصاص پیدا خواهد کرد و مازاد بین سایر بستانکاران تقسیم خواهد شد.
‌در مورد این ماده دادرسی بطریق اختصاری و فوری بعمل خواهد آمد.

ماده سی و هفتم اسنادیکه در ارائه آنها تأخیر شده در صورتیکه عذر موجهی در بین باشد در مورد این ماده تا ختم ورشکستگی قبول میشود ولی هزینه‌ که در اثر این تأخیر پیش آمده بر عهده مدعی طلب است.
‌اگر اداره سندی را که ابراز شده قبول کرد اقدام بتصحیح صورت بستانکاران مینماید و سایر بستانکاران را نیز بوسیله آگهی مطلع میسازد.

مبحث ششم – تصفیه

ماده سی و هشتم پس از رسیدگی بمطالبات بستانکارانیکه یک قسمت یا تمام طلب آنها مورد قبول واقع شده به وسیله اخطاریه در جلسه دعوت می شوند‌و اگر درخواست قرارداد ارفاقی هم شده باشد مراتب ضمن دعوتنامه قید می‌شود.

ماده سی و نهم اداره گزارش کاملی نسبت بوضعیت دارائی و مطالبات متوقف داده نظریات متوقف و بستانکاران را استماع نموده در صورت‌ مجلس‌ ذکر میکند ولی تصمیم با خود اداره است مگر در مورد قرارداد ارفاقی و صرف نظر کردن از دعاوی مشکوک.

ماده چهلم اموال متوقف بترتیب مزایده فروخته می‌شود.
‌در موارد زیر ممکن است به طریق غیر مزایده اقدام بفروش اموال کرد.
۱- اگر هیئتی از بستان کاران که دارای شرایط مذکور در ماده «۴۸۰ »قانون تجارت باشند باین ترتیب رضایت بدهند.
۲- وقتیکه مال در (‌بورس) و یا در بازار قیمت معینی دارد.
‌اشیاء مورد وثیقه را نمی توان بطریق غیر مزایده فروخت مگر اینکه رضایت بستان کارانی که نسبت به آنها حق وثیقه دارند جلب شود.

ماده چهل و یکم شرایط فروش لااقل ده روز قبل از مزایده در دفتر اداره در دسترس عموم گذارده خواهد شد و هر کس میتواند اطلاعات لازمه را کسب‌  نماید.
‌آگهی فروش شامل مکان – روز – ساعت مزایده خواهد بود و در مورد اموال غیر منقوله این آگهی یکماه قبل از اقدام بفروش بعمل میآید.
‌برای بستانکارانیکه حق وثیقه غیر منقول دارند نسخه از آگهی فرستاده شده و ارزیابی که بعمل آمده به آنها اعلام خواهد گردید.

ماده چهل و دوم اموال منقول پس از سه مرتبه بصدای بلند حراجچی بکسیکه حداکثر را پیشنهاد کرده است واگذار می‌شود. همین ترتیب نسبت به اموال غیر منقول رعایت میگردد مشروط بر اینکه پیشنهاد به بهای ارزیابی شده برسد و در صورت نبودن پیشنهاد مکفی فروش متوقف می ماند و وقت‌ دیگری برای مزایده معین می شود. در مرتبه دوم که باید لااقل دو ماه پس از مزایده اول به عمل آید اموال غیر منقول بکسی که بالاترین قیمت را‌ پیشنهاد می نماید واگذار خواهد شد.

ماده چهل و سوم – اشیاء سیم و زر نباید ببهای کمتر از بهای فلزی آنها بفروش برسد.

ماده چهل و چهارم اداره تصفیه مکلف است شرایط فروشی را با رعایت عرف و عادت و غبطه بستانکاران و ورشکسته تعیین نماید.
‌اداره میتواند پرداخت بها را نقد یا بموعد قرار بدهد – موعد هیچگاه از سه ماه نباید تجاوز کند.
‌تسلیم در مورد مال منقول و انتقال قطعی در مورد مال غیر منقول نباید قبل از پرداخت بها صورت بگیرد.
‌در مورد پرداخت نقدی یکروز مهلت جایز است.
‌اگر پرداخت در موعد مقرر انجام نگیرد مزایده جدید بعمل آمده در هر حال پیشنهاد دهنده سابق مسوول کسر قیمت و سایر خسارات وارده خواهد‌بود.

ماده چهل و پنجم اگر در هیئت بستانکاران شرایط مذکور در ماده ۴۸۰ قانون تجارت جمع باشد می توانند از دعوایی که نتیجه آن مشکوک است صرف نظر‌ نمایند.
‌هر بستانکاری میتواند درخواست کند که آن دعوی باو واگذار شود – در اینمورد حاصل فروش مالیکه از این راه به دست می آید در حدود طلبی که‌ دارد به درخواست‌ کننده تعلق گرفته و مازاد آن متعلق بسایر بستانکاران خواهد بود.

مبحث هفتم

( تقسیم وجوه حاصله از فروش )

ماده چهل و ششم وقتیکه پول حاصله از فروش در دسترس اداره قرار گرفت و صورت بستانکاران قطعی گردید اداره صورتی از حاصل دارائی و حساب‌ نهائی آن تنظیم خواهد نمود.
‌هزینه توقف که بموجب آئین‌نامه تعیین میشود و هزینه تصفیه قبلاً موضوع میشود صورت تقسیم و حساب نهائی در مدت ده روز در دسترس‌ بستانکاران قرار گرفته و مراتب به اطلاع آنها خواهد رسید بعلاوه خلاصه از صورت مربوط بسهم هر یک برای آنها فرستاده خواهد شد.

ماده چهل و هفتم پس از انقضای مدت نام برده اداره مبادرت به پرداخت سهام هر یک می‌نماید – بستان کاری که کاملاً به حق خود می‌رسد باید سند مربوطه‌ را به اداره تسلیم کند
‌در موردی که قسمتی از طلب پرداخته میشود مراتب در سند قید میگردد.
‌در مورد فروش غیر منقول اقداماتیکه در دفتر املاک لازم است از طرف اداره بعمل میآید.
‌اگر طلبی معلق باشد و یا باقساط می بایست تأدیه گردد سهمیه مربوط بآن در صندوق دادگستری گذاشته خواهد شد پس از پرداخت سهمیه اداره بهر یک از بستانکارانی که حقوق آنها کاملاً تأدیه نشده است سند عدم کفایت دارائی میدهد بستانکار فقط در مورد ملائت ورشکسته میتواند به موجب‌ سند بقیه طلب خود را ادعا نماید.

ماده چهل و هشتم تقسیم موقت سهام فقط پس از انقضاء مدت مذکور در ماده ۳۶ ممکن است بعمل آید.
‌ببستانکارانی که جزو صورت نیامده‌اند سند عدم کفایت دارائی داده خواهد شد.

مبحث هشتم – خاتمه ورشکستگی

ماده چهل و نهم پس از تقسیم اموال خاتمه ورشکستگی اعلام خواهد شد – هر گاه پس از خاتمه ورشکستگی اموالی متعلق بمتوقف کشف شود اداره‌ آنها را بتصرف خود درآورده و حاصل فروش آن را بدون هیچ گونه تشریفاتی بین بستان کاران تقسیم میکند.
‌نسبت بسهمیه‌ هائی که بمناسبت مشکوک بودن طلب به ودیعه گذاشته شده و بعداً تصرف در آنها مجاز خواهد شد به همین ترتیب اقدام میگردد.

ماده پنجاهم ورشکستگی باید از تاریخ وصول حکم آن باداره تصفیه در ظرف هشت ماه تصفیه گردد.
‌هنگام ضرورت رئیس دادگاه استان می‌تواند این مدت را تمدید نماید.

مبحث نهم

(مقررات مالی)

ماده پنجاه و یکم اداره تصفیه دارای دو صندوق است – صندوق (‌الف) و صندوق (ب)

ماده پنجاه و دوم درآمد صندوق (‌الف) عبارت از وجوهی است که به عنوان هزینه امور ورشکستگی دریافت میشود این درآمد به موجب آئین‌نامه هیئت‌ وزیران تعیین خواهد شد.

ماده پنجاه و سوم درآمد صندوق (‌الف) بمصرف سازمان و برداشت هر گونه هزینه که اداره تصفیه برای تصفیه امور ورشکستگی لازم داشته باشد خواهد‌ رسید.

ماده پنجاه و چهارم درآمد صندوق (ب):
۱ – ۵۰% بحقوقیکه به موجب قانون ثبت شرکت ها مصوب ۲ خرداد ماه ۳۱۰ و ماده ۱۱ قانون تجارت برای امضاء دفاتر تجاری تعلق می گیرد اضافه‌ شده و فقط نصف از کل وجوه دریافتی جزو درآمد صندوق (ب) اداره تصفیه امور ورشکستگی می‌باشد.
۲ – از مبلغ موضوع اعتراض‌نامه که بموجب ماده ۲۹۳ قانون تجارت تنظیم می شود از قرار هر ۱۰ ریالی ده دینار گرفته شده که نصف آن جزو‌ درآمد عمومی کشور منظور و نصف دیگر آن متعلق بصندوق (ب) خواهد بود.

ماده پنجاه و پنجم هر یک از دو صندوق نامبرده دارای شخصیت حقوقی بوده و صندوق (‌الف) میتواند از صندوق (ب) در صورت اقتضا وام بگیرد -‌ وزارت دادگستری نسبت به آن دو نظارت تام خواهد داشت.

ماده پنجاه و ششم درآمدهای دو صندوق جزء درآمد بودجه عمومی کشور منظور نخواهد شد.
‌وصول و مصرف آن مشمول هیچیک از مقررات مالی اعم از قوانین و غیر آن نخواهد بود.

ماده پنجاه و هفتم – ترتیب وصول درآمد و نظارت هزینه این دو صندوق بموجب آئین‌نامه که وزارت دادگستری تعیین میکند معین خواهد شد.

مبحث دهم

مقررات مخصوص

ماده پنجاه و هشتم بستانکارانی که دارای وثیقه‌اند نسبت بحاصل فروش مال مورد وثیقه در برگ تقسیم حاصل فروش مقدم بر سایر بستانکاران قرار داده‌ میشود.
‌طلب‌هائیکه دارای وثیقه نیست و همچنین باقیمانده طلب هائی که دارای وثیقه بوده و تمام آن از فروش وثیقه پرداخت نشده بترتیب طبقات زیر بر‌ یکدیگر مقدمند و در تقسیم‌ نامه حاصل فروش اموال متوقف این تقدم رعایت و قید میشود.

طبقه اول
‌الف – حقوق خدمه خانه برای مدت سال آخر قبل از توقف.
ب – حقوق خدمتگزاران بنگاه ورشکسته برای مدت شش ماه قبل از توقف.
ج – دستمزد کارگرانیکه روزانه یا هفتگی مزد می گیرند برای مدت سه ماه قبل از توقف.

طبقه دوم
‌طلب اشخاصیکه مال آنها بعنوان ولایت یا قیمومت تحت اداره ورشکسته بوده نسبت بمیزانی که ورشکسته از جهت ولایت و یا قیمومت مدیون شده است. این نوع طلب در صورتی دارای حق تقدم خواهد بود که توقف در دوره قیمومت یا ولایت و یا در ظرف یکسال از انقضای آن اعلام شده‌ باشد.

طبقه سوم
‌طلب پزشک و داروفروش و مطالباتی که بمصرف مداوای مدیون و خانواده‌اش در ظرف سال قبل از توقف رسیده است.

طبقه چهارم
‌الف – نفقه زن مطابق ماده ۱۲۰۶ قانون مدنی.
ب – مهریه زن تا میزان ده هزار ریال به شرط آنکه ازدواج اقلاً پنج سال قبل از توقف واقع شده باشد و نسبت بمازاد جزء سایر دیون محسوب‌ میشود.

طبقه پنجم
‌سایر بستانکاران.

ماده پنجاه و نهم رئیس و کارمندان اداره تصفیه (‌اعم از مأمورین زیرپایه یا قراردادی یا دارای پایه) در صورتی که از مقررات این قانون تخلف کنند مطابق‌ آئین‌نامه‌های وزارت دادگستری مورد تعقیب و مجازات انتظامی واقع خواهند شد.

ماده شصتم وزارت دادگستری آئین‌نامه مربوط باین قانون را تهیه می نماید.

این قانون که مشتمل بر شصت ماده است در جلسه بیست و چهارم تیر ماه یک هزار و سیصد و هیجده بتصویب مجلس شورای ملی رسید.

۲۱ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

تنبیه بدنی همسر

مجوز قانونی در تنبیه زوجه به وسیله همسر می گوید و عنوان می کند که قانونگذار تنها در خصوص اطفال آن هم در حدود متعارف اجازه تادیب داده است. در ادامه با اشاره به حد معینی از تنبیه که در قرآن و فقه تعیین شده، عنوان می کند این موضوع در قوانین انعکاسی ندارد و چنین عملی حتی موجب می شود که زن بتواند در قالب عسر و حرج درخواست طلاق بدهد و قانون اجازه تنبیه خارج از سیستم قضایی و قانونی را به هیچ شخصی نمی دهد. همچنین برای تنبیه زوجه به وسیله زوج نمی توان حدود متعارفی عنوان کرد و چنین رفتاری مانند ایراد صدمه و ضرب و جرح به هر انسان دیگری مستوجب دیه و حبس است. در بخش بعد از نحوه جبران خسارت مادی و همچنین معنوی این جرم با توجه به مواد قانونی مربوطه می گوید. در ادامه از مراحل شکایت زوجه و مراجع مختلفی که به آن می تواند رجوع کند می گوید. در انتها نیز مجدداً از نحوه جبران خسارت در حالات گوناگون می گوید. در ادامه متن کامل مقاله را خواهید خواند.

شوهر حق دارد تا در مقابل بدرفتاری زن، ابتدا او را نصیحت کند و اگر نصیحت کارگر نشد، با زن قطع معاشرت کند یا محل خوابش را جدا کند؛ اما در اینکه شوهر، حق داشته باشد همسرش را تنبیه کند یا موجب صدمه جسمی به وی شود، چنین مجوزی در قانون به وی داده نشده است و شوهر، در صورت تنبیه همسر خود، باید جوابگوی رفتارش باشد. در ادامه عنوان می کند که در مورد تبیه بدنی اطفال و مجانین نیز بحث بسیار است و تنبیه بدنی را نشانه عقب ماندگی و یادگار دوران مردسالاری در خانواده ها می داند.
قانونگذار تنها در خصوص اطفال و مجانین به والدین یا سرپرست آنها اجازه تادیب در حدود متعارف را داده ولی چنین اجازه‌ای در روابط بین زن و شوهر وجود ندارد و جسم و جان هر دو طرف، از احترام برخوردار است.
در قرآن و فقه حد معینی از تنبیه به عنوان حق شوهر در مواجهه با بدرفتاری زوجه تعیین شده است؛ این موضوع در قوانین موضوعه نه تنها انعکاسی ندارد بلکه تنبیه زن توسط مرد می‌تواند در قالب عسر و حرج موجب درخواست طلاق از طرف زن باشد. قانون اساساً اجازه تنبیه خارج از سیستم قضایی را به کسی نمی‌دهد. استثنائا در مورد اطفال و مجانین در بند (ت) ماده ۱۵۸ قانون مجازات اسلامی قانونگذار با رعایت شرایطی اجازه تنبیه داده است. طبق بند مزبور «اقدامات والدین و اولیای قانونی و سرپرستان صغار و مجانین که به منظور تأدیب یا حفاظت آنها انجام می‌شود، مشروط بر اینکه اقدامات مذکور در حد متعارف و حدود شرعی تأدیب و محافظت باشد.» .

در مورد نوع تنبیه و قلمرو آن در مورد اطفال و مجانین بحث زیاد است و طبیعتا این امر با نوع فرهنگ حاکم بر هر خانواده‌ای و نیز نوع و میزان آگاهی والدین ارتباط بسیار نزدیکی دارد. تنبیه بدنی اساسا نشان‌دهنده عقب‌ماندگی فرهنگی و یادگار دوران مرد سالاری در خانواده هاست. امروزه با توجه به تحولاتی که از حیث فرهنگی و اجتماعی در جوامع صورت گرفته است این امر شدیدا مورد نکوهش است. خانواده بیش از آن که با تنبیه اداره شود باید بر اساس تفاهم اداره شود و بیش از آن که بر آن قانون حاکم باشد باید اخلاق حاکم باشد.

ممنوعیت تنبیه زوجه تمام حدود متعارف برای آن را از بین می‌برد
نحوه جبران خسارت وارده به زوجه در صورت خروج زوج از حدود تنبیه متعارف: با توجه به اینکه تنبیه زوجه توسط زوج ممنوع است نمی‌توان برای آن حدود متعارف ترسیم کرد؛ رفتار زوج همانند رفتار هر انسان دیگر در ایراد صدمه یا ضرب یا جرح جنبه مجرمانه دارد و قابل تعقیب کیفری است و می‌تواند مستوجب دیه و حبس باشد.

نحوه التزام زوج به عدم تکرار تنبیه یا ضرب و جرح

این التزام نوعا جنبه اخلاقی دارد و از بعد حقوقی می‌تواند باعث تعیین حداکثر مجازات در دفعات بعدی باشد.

آیا زوجه علاوه بر جبران مالی، جبران معنوی ناشی از تنبیه زوج را هم می‌تواند به عنوان حق مطالبه کند؟

تمامی آنچه که در قانون برای اشخاص دیگر به عنوان حق تقاضای تعقیب کیفری پیش‌بینی شده برای زوجه نیز متصور است و از این حیث تفاوتی بین وی و دیگران وجود ندارد. طبق ماده ۱۴ قانون آیین دادرسی کیفری سال ۱۳۹۲ «شاکی می‌تواند جبران تمام ضرر و زیان‌های مادی و معنوی و منافع ممکن‌الحصول ناشی از جرم را مطالبه کند».
طبق تبصره یک ماده ۱۴ قانون آیین دادرسی کیفری، زیان معنوی عبارت از صدمات روحی یا هتک حیثیت و اعتبار شخصی، خانوادگی یا اجتماعی است. دادگاه می‌تواند علاوه بر صدور حکم به جبران خسارت مالی، به رفع زیان از طرق دیگر از قبیل الزام به عذرخواهی و درج حکم در جراید و امثال آن حکم کند. همچنین بر اساس تبصره ۲ ماده ۱۴ قانون آیین دادرسی کیفری، منافع ممکن‌الحصول تنها به مواردی اختصاص دارد که صدق اتلاف کند. مقررات مرتبط به منافع ممکن‌الحصول و نیز پرداخت خسارت معنوی شامل جرایم موجب تعزیرات منصوص شرعی و دیه نمی‌شود.

مراحل اعلام شکایت از شوهری که دست بزن دارد
این گروه از زنان همانند هر شاکی خصوصی دیگر می‌توانند رأسا یا با توکیل به وکیل دادگستری اقدام به طرح شکایت کنند. علاوه بر آن طبق ماده ۶۶ قانون آیین دادرسی کیفری سال ۱۳۹۲، سازمان‌های مردم نهادی که اساسنامه آنها در زمینه حمایت از اطفال و نوجوانان، زنان، اشخاص بیمار و دارای ناتوانی جسمی و ذهنی، محیط زیست، منابع طبیعی، میراث فرهنگی، بهداشت عمومی و حمایت ازحقوق شهروندی است، می‌توانند نسبت به جرایم ارتکابی در زمینه فوق اعلام جرم و در تمام مراحل دادرسی شرکت کنند.
با توجه به تبصره یک از ماده ۶۶ قانون فوق، در صورتی که جرم واقع شده دارای بزه‌دیده خاص باشد، کسب رضایت وی جهت اقدام مطابق این ماده ضروری است. چنانچه بزه دیده طفل، مجنون یا در جرائم مالی سفیه باشد، رضایت ولی، قیم یا سرپرست قانونی او اخذ می‌شود. اگر ولی، قیم یا سرپرست قانونی خود مرتکب جرم شده باشد، سازمان‌های مذکور با اخذ رضایت قیم اتفاقی یا تایید دادستان، اقدامات لازم را انجام می‌دهند.
در مورد بزه‏دیدگانی که به عللی از قبیل معلولیت جسمی یا ذهنی یا کهولت سن، ناتوان از اقامه دعوی هستند، دادستان موضوع را با جلب موافقت آنان تعقیب می‌کند. در این‌صورت، در خصوص افراد محجور، موقوف شدن تعقیب یا اجرای حکم نیز منوط به موافقت دادستان است.

جبران خسارتی خارج از چارچوب خسارت خصوصی
آیا علاوه بر جبران خسارت خصوصی، از منظر حق اللهی و عمومی هم جرمی برای ضرب و جرح عمدی زوجه در نظر گرفته است یا خیر؟

طبق ماده ۵۶۷ قانون مجازات اسلامی سال ۱۳۹۲ در مواردی که رفتار مرتکب نه موجب آسیب و عیبی در بدن شود و نه اثری از خود در بدن برجای بگذارد ضمان منتفی است لکن در موارد عمدی در صورت عدم تصالح، مرتکب به حبس یا شلاق تعزیری درجه ۷ محکوم می‌شود.
همچنین طبق ماده ۱۹ قانون مزبور مجازات حبس از ۹۱ روز تا ۶ ماه و شلاق از ۱۱ تا ۳۰ ضربه است. طبق ماده ۶۱۴ قانون مجازات اسلامی سال ۷۵ «هرکس عمدا به دیگری جرح یا ضربی وارد آورد که‌ موجب نقصان یا شکستن یا از کار افتادن عضوی از اعضا یا منتهی به‌ مرض دایمی یا فقدان یا نقص یکی از حواس یا منافع یا زوال عقل‌ مجنی‌علیه شود در مواردی که قصاص امکان نداشته باشد چنانچه ‌اقدام وی موجب اخلال در نظم و صیانت و امنیت جامعه یا بیم ‌تجری مرتکب یا دیگران شود به ۲ تا ۵ سال حبس محکوم‌ خواهد شد و در صورت درخواست مجنی‌علیه مرتکب به پرداخت دیه نیز محکوم می‌شود.
در صورتی که جرح وارده منتهی به ضایعات فوق نشود و آلت جرح اسلحه یا چاقو و امثال آن باشد مرتکب به ۳ ماه تا یک ‌سال حبس محکوم خواهد شد.
در خصوص ضرب و جرحی که خوف جانی برای زوجه وجود داشته باشد باید به قانون مدنی مراجعه کرد. مطابق ماده ۱۱۱۵ قانون مدنی، در صورتی که بودن زن و شوهر در یک منزل متضمن خوف ضرر بدنی یا مالی یا شرافتی باشد زن می‌تواند مسکن علی‌حده انتخاب کند و در صورت ثبوت این امر دادگاه حکم به بازگشت زن به منزل شوهر نخواهد داد و مادام که زن از بازگشت به منزل معذور است نفقه او به عهده شوهر خواهد بود.

منصور رحمدل / حقوقدان و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز

برگرفته از روزنامه حمایت (تاریخ انتشار ۱۳۹۵/۱۱/۲۴)

۲۱ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

قرار بایگانی پرونده در دادسرا

در ابتدای مقاله صدور قرار بایگانی را یکی از نوآوری های قانون آیین دادرسی کیفری جدید در کاهش جمعیت کیفری در مرحله تحقیقات مقدماتی می داند. در ادامه با بیان شرایطی در مورد اتهام و متهم، از فرصت قانونگذار برای جلوگیری از حبس بی مورد متهمان و اصلاح مجرمان می گوید. همچنین نمونه هایی از نوآوری های قوانین از جمله قرارهای تامین و قرارهای نهایی را در جهت کاهش جمعیت کیفری نام می برد. در ادامه قرار بایگانی پرونده را بیان میکند که در چه نوع جرایمی و در مورد چه متهمی و با چه شرایطی این قرار صادر می شود. همچنین از نحوه اعتراض و مرجع تجدیدنظر این قرار می گوید و با اشاره به ماده ای از قانون آیین دادرسی کیفری بایگانی پرونده به صورت موقت را بیان می کند. در انتها نیز از موارد دیگر قرار بایگانی موقت پرونده در صورت عدم دسترسی به متهم می گوید. در ادامه متن کامل مقاله را خواهید خواند.

قانون آیین دادرسی کیفری جدید نوآوری‌های ویژه‌ای را در جهت کاهش جمعیت کیفری تدوین و مقرر کرده است؛ یکی از این نوآوری‌های قانونی که پیش از آن، در قوانین قبلی، کمتر به آن توجه شده بود، صدور قرار بایگانی پرونده در مرحله تحقیقات مقدماتی توسط دادستان و مقامات دادسرا است.

قانونگذار این اجازه را به مقامات تعقیب و تحقیق و نیز قضات کیفری داده است تا در جرایمی که از اهمیت کمتری برخوردار هستند و متهم هم از عمل صورت گرفته پشیمان بوده و سعی در جبران رفتار گذشته خود دارد، این فرصت را فراهم کنند تا قبل از اجرای مجازات، تعهد کند که دیگر مرتکب جرم نمی‌شود؛ در واقع هدف از این کار، هم جلوگیری از حبس بی‌مورد متهمان در جرایم خرد است و هم توجه به اصلاح مجرمان.
به‌روز شدن قوانین مهمی مانند قانون آیین دادرسی کیفری که با برخی اهداف کلیدی از جمله کاهش جمعیت کیفری و کاهش ورودی محاکم و دادسراها صورت گرفت و نوآوری‌های جدیدی که در سال‌های اخیر به همراه داشت، سبب شد تا سیاست‌های اخیر دستگاه قضا کمی بیشتر از قبل، قوت گرفته و قرارهای مختلفی به متن قانون اضافه شود.
قرارهای تأمین و قرارهای نهایی چون متوقف بر اراده مقنن در نوع و ماهیت و محدود به موارد منصوص در قانون آیین دادرسی کیفری و قوانین دیگر هستند، بنابراین قرارهای مذکور جنبه حصری داشته و نمی‌توان از آنها تخطی کرد و قرارهای نهایی هم شامل قرار موقوفی تعقیب ماده ۶ و ۹۵ قانون آیین دادرسی کیفری، قرار منع تعقیب بند الف ماده ۱۷۷ قانون آیین دادرسی کیفری و بند ک ماده ۳ قانون تشکیل دادگاه‌های عمومی و انقلاب، قرار مجرمیت بند ک ماده ۳ قانون تشکیل دادگاه‌های عمومی و انقلاب، قرار تعلیق تعقیب ماده ۲۲ قانون اصلاحی پاره‌ای قوانین دادگستری، قرار بایگانی پرونده در قوانین خاص از جمله ماده ۲۲ قانون تشکیل شرکت پست جمهوری اسلامی ایران مصوب سال ۶۶ می‌شود.
همانگونه که عنوان شد قرار بایگانی پرونده در دادسرا یکی از این نوآوری‌ها بوده که در مقابل اجرای مجازات مجرمان، به یک رویه قانونی تبدیل و سبب شد تا با اختیار قاضی، برخی مجرمان بدون اجرای مجازات و با برخی شروط آزاد شده و پرونده آن ها شکل بایگانی پیدا کند.

قرار بایگانی پرونده چیست؟
در جرایم تعزیری درجه ۷ و ۸ چنانچه شاکی وجود نداشته باشد یا گذشت کرده باشد، در صورت فقدان سابقه محکومیت موثر کیفری، مقام قضایی می‌تواند پس از تفهیم اتهام با ملاحظه وضع اجتماعی و سوابق متهم و اوضاع و احوالی که موجب وقوع جرم شده و در صورت ضرورت با اخذ التزام کتبی از متهم برای رعایت مقررات قانونی، فقط یک بار از تعقیب متهم خودداری کند و قرار بایگانی پرونده را صادر کند.
ناگفته نماند که این تعریف، در ماده ۸۰ قانون آیین دادرسی کیفری به صورت کامل مطرح شده و از این‌رو می‌توان با متن قانون هم به کلیت قرار بایگانی پرونده پی برد.
قرار بایگانی پرونده ظرف ۱۰ روز از تاریخ ابلاغ، قابل اعتراض است. مرجع تجدیدنظر این قرار و سایر قرارهای قابل اعتراض مربوط به تحقیقات مقدماتی جرایمی که به طور مستقیم در دادگاه رسیدگی می‌شوند، دادگاه تجدیدنظر است.

جزئیاتی از آیین دادرسی کیفری پیرامون قرار بایگانی پرونده
در ماده ۲۱ از این قانون، قید شده است که هرگاه احراز مجرمیت متهم منوط به اثبات مسائلی باشد که رسیدگی به آنها در صلاحیت مرجع کیفری نیست و در صلاحیت دادگاه حقوقی است، با تعیین ذینفع و با صدور قرار اناطه، تا هنگام صدور رأی قطعی از مرجع صالح، تعقیب متهم، معلق و پرونده به صورت موقت بایگانی می‌شود که در این صورت، هرگاه ذینفع ظرف یک ماه از تاریخ ابلاغ قرار اناطه، بدون عذر موجه به دادگاه صالح رجوع نکند و گواهی آن را ارایه ندهد، مرجع کیفری به رسیدگی ادامه می‌دهد و تصمیم مقتضی اتخاذ می‌کند.
طبق تبصره ۳ از ماده ۲۱، مدتی که پرونده به صورت موقت بایگانی می‌شود جزء مواعد مرور زمان محسوب نمی‌شود.

مورد دیگری از قرار بایگانی پرونده

طبق ماده ۱۰۴ قانون آیین دادرسی کیفری، بازپرس نمی‌تواند به عذر آنکه متهم معین نیست، مخفی شده و یا دسترسی به او مشکل است، تحقیقات خود را متوقف کند.
در جرایم تعزیری درجه ۴، ۵، ۶، ۷ و ۸، هرگاه با انجام تحقیقات لازم، مرتکب جرم معلوم نشود و دو سال تمام از وقوع جرم بگذرد، با موافقت دادستان، قرار توقف تحقیقات صادر و پرونده به‌طور موقت بایگانی و مراتب در مواردی که پرونده شاکی دارد، به شاکی ابلاغ می‌شود. شاکی می‌تواند ظرف مهلت اعتراض به قرارها، به این قرار اعتراض کند. هرگاه شاکی، هویت مرتکب را به دادستان اعلام کند یا مرتکب به نحو دیگری شناخته شود، به دستور دادستان موضوع مجدداً تعقیب می‌شود. در مواردی که پرونده مطابق قانون به طور مستقیم در دادگاه مطرح شود، دادگاه رأساً، مطابق مقررات این ماده اقدام می‌کند.
طبق ماده ۴۴۷ قانون آیین دادرسی کیفری درخواست تجدیدنظر از آراء و تصمیمات دادگاه اطفال و نوجوانان می‌تواند توسط نوجوان یا ولی یا سرپرست قانونی طفل یا نوجوان و یا وکیل آنان به عمل آید. دادستان نیز هرگاه آراء و تصمیمات دادگاه را مخالف قانون بداند می‌تواند درخواست تجدیدنظر کند. مدعی خصوصی می‌تواند فقط از حکم مربوط به ضرر و زیان یا برائت و یا قرار بایگانی کردن پرونده، تجدیدنظرخواهی کند.
همچنین بر اساس ماده ۵۴۱ فصل چهارم قانون آیین دادرسی کیفری مبنی بر اجرای سایر احکام کیفری، هرگاه اجرای مجازات منوط به درخواست محکومٌ‌له باشد و در تقاضای اجرای آن، بدون داشتن عذر موجه، تأخیر کند، به دستور قاضی اجرای احکام کیفری به وی ابلاغ می‌شود تا ظرف سه ماه تصمیم خود را درباره اجرای حکم اعلام کند. در صورت سپری شدن این مدت و عدم وصول درخواست اجرای حکم بدون عذر موجه، قاضی اجرای احکام کیفری قرار تأمین صادره را لغو می‌کند. در این صورت، چنانچه محکومٌ‌علیه به‌علت دیگری در حبس نباشد، آزاد و پرونده به‌طور موقت بایگانی می‌شود.

محمد علی اسفنانی / دادیار دیوان عالی کشور و نماینده سابق مجلس شورای اسلامی

برگرفته از روزنامه حمایت (تاریخ انتشار ۱۳۹۵/۱۲/۸)

۲۱ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

شروع به جرم در حقوق ایران و فرانسه

چکیده:

شروع به جرم عبارت ‌است از رفتاری که به منظور عملی کردن قصد مجرمانه انجام شده، لیکن به جهت مانع خارجی به تحصیل نتیجه مورد نظر منتهی نشده است. شروع به جرم وقتی مستوجب کیفر است که برای مرتکب آن ضمانت اجرای کیفری پیش‌بینی شده باشد. به عبارت دیگر، فردی که قصد دارد دست به عمل مجرمانه‌ای بزند، ابتدا نقشه آن را در ذهن خود طراحی می‌کند و هنگامی که توانست تصمیم قطعی بگیرد مقدمات آن جرم را فراهم می‌کند، پس از تهیه مقدمات لازم یک رفتار فیزیکی را انجام می‌دهد تا این‌که به یک نتیجه دست یابد. روشن است که فکر کردن درباره یک جرم و فراهم‌سازی مقدمات آن، جرم محسوب نمی‌شود. شروع به جرم در همه مستوجب مجازات نیست، بلکه تنها در جرایم مهم قابل مجازات است. به علاوه جرمی که منتهی به نتیجه شود، قابل تعقیب و مجازات است. در این نوشته سعی بر آن شد تا «شروع به جرم» را که در حقوق اکثر کشورها از جمله ایران و فرانسه پیش‌بینی شده است، و مقنن در قانون مصوب ۱۳۹۲ توجه ویژه‌ای به آن کرده است، مورد بررسی قرار دهیم.

درآمد

منشاء اولیه حقوق کیفری فرانسه و کشورهای هم خانواده‌ی حقوقی این کشور را باید در حقوق رم باستان و درآمیختگی این حقوق، با حقوق کلیسایی جست و ‌جو کرد. در قرون وسطی، مواد حقوق کیفری به صورت پراکنده در میان عرف‌های مختلف یافت می‌شد و ویژگی این حقوق تنوع و گوناگونی بود. در پایان قرون وسطی، جنبشی که در پی آشتی با قوانین سرکوب‌گر بود، در بسیاری از کشورهای اروپایی ایجاد شد و منجر به پشتیبانی از احیای حقوق رومی و افزایش چیرگی دولت شد. در قرن شانزدهم انحصار فزاینده‌ی وضع قانون و نظام عدالت کیفری در دست مقامات حکومتی افتاد. از این رو، گاه این قرن به سخت‌گیرترین قرون سرکوب‌گری و مجازات‌گرایی معروف شده است، چندان که این رویه را در رسوم و عادت‌های سخت‌گیرانه و قوانین موسوم به «کارولین» و «فردیناند» فرامین پادشاه پرتقال و در قرن بعدی در فرمان کیفری ۱۶۷۰ فرانسه و نظایر آن می‌یابیم. از آنجا که در این جوامع هنوز اعتقاد به آزادی ارزش به شمار نمی‌آمد، در همه جا تقریباً سیاهه‌ی جرایم، قوانین بی‌رحمانه و مجازات‌های بدنی که به نمونه‌ای عبرت‌انگیز مبدل گشته‌اند، فراوان بود و با وجود تلاش‌هایی که در پی تمرکزبخشی به حاکمیت عمومی بود، در این دوران دادگستری خصوصی هنوز با نظام سزادهی عمومی رقابت می‌کرد. در قرن هجدهم جنبش روشنگری در پی انسانی کردن حقوق کیفری، تعدیل عدالت کیفری و نیز تدوین قوانین کیفری درآمد، که بی‌شک به سختی ولی پیشاپیش حقوق کیفری جدید اروپایی غربی را نوید می‌داد.

پیشینه‌ی قانون‌نویسی و قانون‌گذاری مدرن در ایران به دوران مرحوم میرزا تقی‌خان امیرکبیر بازمی‌گردد. پس از آن نیز با انتصاب «کنت دومونت فوت اتریشی» در سال ۱۲۵۸ خورشیدی به ریاست نظمیه شهر تهران، کتابچه‌ای ۵۸ ماده‌ای در امور کیفری توسط او تهیه شد و به تصویب ناصرالدین‌شاه رسید. در این کتابچه برای نخستین بار مجازات‌های عرفی موردحکم قرار گرفت و جرایم به ۳ دسته جنایت، جنحه و خلاف تقسیم شدند. با این اوصاف و نبود ساختارهای منظم برای اجرای قوانین و برقراری عدالت، انقلاب مشروطه نخست و به منظور دسترسی به عدالت و قانون به وقوع پیوست و در سال ۱۲۸۵ خورشیدی یعنی یکصد و هفت سال پیش، ایران نیز صاحب قوه‌ی مقننه برآمده از رأی ملت شد. می‌توان گفت بخش عمده‌ای از مبانی حقوق ایران، ریشه در اصول حقوقی فرانسه دارد و حتی مبانی حقوق کیفری در بخش حقوق جزای عمومی و آیین دادرسی کیفری نیز از این امر مستثناء نیست. همان‌طور که روشن است علم حقوق از شاخه علومی است که بررسی تطبیقی می‌طلبد تا بتوان به یک نتیجه عادلانه و منطقی دست یافت؛ در این نوشتار برآنیم «شروع به جرم» را در حقوق جزای جمهوری اسلامی ایران و فرانسه موردبررسی قرار دهیم.

۱ـ مفهوم شروع به جرم

اصطلاح «شروع به جرم» مرکب از دو جزء‌ (شروع) و (جرم) است. جرم در لغت به معنای تعدی، تجاوز، گناه و بزه به کار رفته است.معادل‌های انگلیسی این واژه عبارت است از (Offenece – Felony – Crime)

معادل فرانسوی واژه‌ی جرم، «Infraction» است که مفهوم «Crime» به معنای جنایت و :Lit«e» D به معنای جنحه را شامل می‌شود و از روی تسامح دو واژه اخیر را به جای «Infraction» نیز به کار می‌برند.

شروع به معنای آغازکردن و دست به کار شدن است، (پدایت) نیز به همین معنی است. واژه‌ی«beginning» در انگلیسی و «Commencement» در فرانسه مترادف کلمه شروع به شمار می‌آیند.

عمل مقدماتی، در لغت به معنای «امری که باید مقدم بر امر دیگری پدید آید» و «کار نخستین» است و معنای اصطلاحی آن، اجرای اعمال و تهیه مقدماتی به منظور ارتکاب جرم است که دور از معنای لغوی آن نیست.

نویسندگان عرب به جای عمل مقدماتی، «عمل تحضیری» یا «الاعمال التحضیریه» را به کار برده‌اند.اصطلاح انگلیسی این عبارت «Preparatory act» و مترادف فرانسوی آن «Acte paratoire« epr است.

شروع به اجراء یعنی اقدام برای به فعلیت درآوردن و به منصه ظهور رسانیدن مقصود و کاری که موردنظر است. در اصطلاح حقوق جزاء، منظور آن است که بزهکار به اعمال اجرایی جرم موردنظر اقدام و مبادرت کند.

اصطلاح «البدءفی التنفیذ» در ادبیات حقوقی عرب و در حقوق فرانسه اصطلاح Dexecution» Commencement»به معنای عمل اجرایی یا شروع به اجرا است.

شروع به جرم یعنی اقدام و دست یازیدن به عملی که در صورت وقوع، به موجب قانون جرم به شمار می‌آید، ولی در نتیجه مداخله عامل غیرارادی بلا اثر مانده نتیجه حاصل نمی‌شود. اصطلاح شروع به جرم به مفهومی که در این مقاله موردبحث و بررسی قرار گرفته است، در واقع، یک مفهوم مرکب از نخستین معنای لغوی واژه‌ی «شرع» و کلمه جرم به معنای عملی که به موجب قانون قابل مجازات است را در برمی‌گیرد. در انگلیسی واژه‌ی «Attempt» و در فرانسه «Tentative» مترادف شروع به جرم به حساب می‌آیند. «Tentative de crime» در فرانسه به معنای شروع به جرم است و مترادف آن در انگلیسی «Attemped felony» مفید همین معنای شروع به جرم اصطلاحی است. به طور معمول واژه‌ی (محاوله) در زبان عربی و «Tentetive» در زبان فرانسه و «Attempt» در انگلیسی به تنهایی و بدون مضاف‌الیه مورداستفاده قرار می‌گیرند، در حالی که در ادبیات حقوقی ما واژه «شروع» به تنهایی وافی در بیان مفهوم شروع به جرم نیست. مجازات در لغت به معنای «سزای بدی را دادن و کیفر» است.عقوبت و عقاب نیز که در لغت عرب به معنای «به دنبال آمدن» و «جانشین شدن» آمده است، به این اعتبار که به دنبال ارتکاب جرم درباره مجرم اعمال می‌گردد، با واژه مجازات مترادف است. اصطلاح «عقب مجرما» به معنای مجرمی را تعقیب کرد یا «اللیل، یعقب‌النهار» ـ night fllows day ـ شب روز را تعقیب می‌کند ریشه در همین معنای لغوی دارد.در انگلیسی «Punishment» یا «Penalty» و در حقوق جزای فرانسه «enalite» و «paine» مترادف عقوبت و مجازات بوده و مفید معنایی هستند که در ادبیات حقوقی ما کیفر و مجازات آن را تداعی می‌کند.

۲ـ شروع به جرم در حقوق کیفری ایران

شروع به اجرای جرم، اعمالی متصل و موصل به جرم است و بدون ابهام قصد مجرمانه [مرتکب] را آشکار می‌کند. شروع به جرم یک نهاد جدید در حوزه حقوق کیفری است که در یکی، دو قرن اخیر شکل منسجم به خود گرفته است. در گذشته، صرف فعل جرم را اهمیت می‌دادند؛ به عبارتی جرم یا به وقوع می‌پیوست و یا نه؛ در صورت اخیر مجازاتی هم در میان نبود چون اصلاً جرمی به وقوع نپیوسته بود. رفته رفته یک مفهوم جدید شکل گرفت و آن نظم عمومی است که ملاکی برای تعیین جرایم و مجازات‌ها است. امروزه هر فعلی که بتواند در نظم عمومی اخلال ایجاد کند، از لحاظ اصول و قواعد حاکم بر حقوق کیفری جرم خواهد بود و تعقیب و مجازات هم از نتایج آن فعل برهم زننده نظم عمومی است.

برای تعریف هر نهاد حقوقی، ابتدا به قانون مراجعه می‌شود؛ در قانون مجازات اسلامی و به طور کلی هیچ یک از قوانین کیفری گذشته، تعریفی از شروع به جرم به عمل نیامده و مقنن تنها به تشریح مسأله شروع به جرم بسنده کرده است. در همین جهت از شروع به قتل عمد نیز تعریفی دقیق و مشخص در قوانین مدون صورت نگرفته و لذا تعریفی مناسب از شروع به قتل عمدی، تا اندازه‌ای دشوار به نظر می‌رسد. ماده‌ی ۶۱۳ کتاب پنجم ق.م.ا در مورد شروع به قتل عمد مقرر می‌دارد:‌ «هرگاه کسی شروع به قتل عمد کند ولی نتیجه منظور بدون اراده وی محقق نگردد به شش ماه تا سه سال حبس تعزیری محکوم خواهد شد». مثلاً شخص (الف) به فنجان قهوه شخص (ب) مقداری سم کشنده به قصد قتل ریخته است و پس از این که (ب) فنجان قهوه را سر کشید به واسطه‌ی انجام عملیات سریع پزشکی از کشته‌شدن وی جلوگیری می‌شود و (ب) زنده می‌ماند.

برخی از اساتید حقوق کیفری، شروع به جرم را تعریف کرده‌اند. در این راستا دکتر ایرج گلدوزیان شروع به جرم را این گونه تعریف کرده‌اند؛ که «شروع به جرم عبارت است از رفتاری که به منظور عملی کردن قصد مجرمانه انجام شده، لکن به جهت مانع خارجی به تحصیل نتیجه موردنظر منتهی نشده است.»

مرحوم دکتر رضا نوربها هم این گونه تعریف کرده‌اند: «عبور از قصد مجرمانه و عملیات مقدماتی و ورود در مرحله اجرایی جرم را، به نحوی که اعمال انجام شده متصل به جرم باشد، شروع به جرم گویند؛ مشروط بر آن که بزه به طور کامل واقع نشود و زیر عنوان جرم تام قرار نگیرد.»

در بیشتر موارد، تحصیل نتیجه زیان‌آور یکی از ارکان تحقق جرم است، وقتی نتیجه مزبور به دست نیاید، می‌توان گفت جرم، در مرحله شروع به جرم بوده است، نهایت آن که، شروع به جرم وقتی مستوجب کیفر است که برای مرتکب آن ضمانت اجرای کیفری پیش‌بینی شده باشد. هم اکنون که قانون مجازات اسلامی در تاریخ ۱/۲/۱۳۹۲ به تصویب مجلس شورای اسلامی رسیده است، مقنن در کتاب اول (کلیات) در بخش سوم آن فصلی را (اول) به شروع به جرم اختصاص داده است. ماده‌ی ۱۲۲ ق.م.ا مصوب ۱۳۹۲ در این رابطه مقرر داشته است: «هر کس قصد ارتکاب جرمی کرده و شروع به اجرای آن کند، لکن به واسطه عامل خارج از اراده او قصدش معلق بماند، به شرح زیر مجازات می‌شود:

الف ـ در جرایمی که مجازات قانونی آن‌ها سلب حیات، حبس دایم یا حبس تعزیری درجه یک تا سه است به حبس تعزیری درجه چهار.

ب ـ در جرایمی که مجازات قانونی آن‌ها قطع عضو یا حبس تعزیری درجه چهار است به حبس تعزیری درجه پنج.

پ ـ در جرایمی که مجازات قانونی آن ها شلاق حدی یا حبس تعزیری درجه پنج است، به حبس تعزیری یا شلاق یا جزای نقدی درجه شش.

تبصره: هر گاه رفتار ارتکابی ارتباط مستقیم با ارتکاب جرم داشته، لکن به جهات مادی که مرتکب از آن بی‌اطلاع بوده وقوع جرم غیرممکن باشد، اقدام انجام شده در حکم شروع به جرم است».

تصمیم به ارتکاب جرم را نمی‌توان قابل مجازات و کیفر دانست زیرا این مورد یک امری درونی است و از درون فرد قاصد جاری می‌شود و چون فکر درونی خود را عملی نکرده است، پس نمی توان وی را به صرف فکرکردن به انجام جرمی قابل مجازات دانست. از عناصر ۳ گانه عمومی جرایم وجود عنصر معنوی برای تحقق شروع به جرم ضروری است. لذا در جرایم غیرعمدی و جرایم ناشی از تخلف از نظامات دولتی فرض شروع به جرم منتفی است. ماده‌ی ۱۲۳ ق.م.ا مصوب ۱۳۹۲ در این خصوص مقرر می‌دارد: «مجرد قصد ارتکاب جرم و یا عملیات و اقداماتی که فقط مقدمه جرم است و ارتباط مستقیم با وقوع جرم ندارد، شروع به جرم نیست و از این حیث قابل مجازات نمی‌باشد.» که می‌توان گفت به نوعی تکرار تبصره‌ی ۱ ماده‌ی ۴۱ سابق می‌باشد، مثلاً کسی که برای ارتکاب سرقت نردبان می‌سازد آیا این عمل را همیشه می‌توان مقدمه جرم دانست؟ جواب منفی است.

همیشه به این مهم باید توجه داشت که اعمال مقدماتی را باید از اعمال شروع به اجرا جدا کرد، چون که اعمال مقدماتی معمولاً قابل مجازات نیستند. مثلاً خریداری قمه برای کشتن فردی با وقوع قتل وی فاصله زمانی دارد و به دلیل این فاصله است که نمی‌شود او را مجازات کرد. یا مثلاً الف برای ارتکاب قتل یک کلت کمری تهیه کرده است به هیچ وجه امکان این وجود ندارد که او را به مجازات شروع به جرم قتل محکوم کنیم، چون هنوز عملی از وی سر نزده است ولی در این خصوص می‌توان او را به جرم حمل سلاح غیرمجاز مجازات کرد، و یا در تهیه و ساخت کلید برای ارتکاب جرم می‌توان در قالب جرم مانع بررسی کرد.

درخصوص این که آیا انصراف ارادی هم باعث می‌شود عمل در قالب شروع به جرم قرار بگیرد یا خیر ماده‌ی ۱۲۴ ق.م.ا مصوب ۱۳۹۲ مقرر داشته است: «هرگاه کسی شروع به جرمی کند و به اراده خود آن را ترک کند به اتهام شروع به جرم تعقیب نمی‌شود، لکن اگر همان مقدار رفتاری که مرتکب شده است جرم باشد به مجازات آن محکوم می‌شود». که این ماده نشان از آن دارد که انصراف ارادی باعث می‌شود عمل شروع به جرم نباشد.

۳ـ شروع به جرم در حقوق فرانسه

در حقوق قدیم فرانسه شروع جرم در جنایت و جنحه‌ها قابل مجازات بود. با وجود این مجازات شروع جنایت‌های وحشیانه (سوء‌قصد و توهین به پادشاه پدرکشی، قتل عمد با سبق تصمیم و مسموم‌کردن که مجازات شروع جرم آن‌ها نظیر جرم کامل بوده است) با مجازات شروع جرم جنایت‌های غیروحشیانه فرق داشته است. در واکنش به این امر قانون مجازات ۱۷۹۱ اعلام کرد که شروع جرم مجازات ندارد جز در قتل عمد با سبق تصمیم و مسموم‌کردن ولی قانون پره (Prai rial) مصوب سال ۱۷۹۴ به طور کلی شروع جنایت‌ها را قابل مجازات اعلام کرد و قانون ۲۵ فریمر (Frimaire) مصوب سال ۱۷۹۸ آن را به بعضی از جنحه‌ها سرایت داد. این راه‌حل را قانون مجازات ۱۸۱۰ در مواد ۲ و ۳ خود قبول کرده بود و قانون مجازات جدید نیز آن را حفظ کرده است براساس ماده‌ی ۴ـ۱۲۱ ق.م.ج فرانسه:

مرتکب جرم کسی است که:

۱) اعمال مجرمانه را انجام می‌دهد

۲) به ارتکاب جنایت، یا در موارد پیش‌بینی شده در قانون به ارتکاب جنحه شروع می‌کند. به این ترتیب شروع به جرم در جنایت‌ها همیشه قابل مجازات بوده و در خلاف‌ها مجازات ندارد، برابر ماده‌ی ۱۳ قانون مصوب ۲۹ نوامبر ۱۹۳۹ فرانسه که مربوط به جلوگیری از بیماری‌های مقاربتی است. شروع به انتقال این بیماری که از جرایم خلافی به شمار می‌آید، مجرمانه دانسته شده است.در مورد جنحه‌ها مجازات به عنوان شروع به جرم، به تصریح قانون‌گذار منوط است. (سرقت ماده‌ی ۱۳ـ۳۱۱ ق.م.ج کلاهبرداری ماده ۳ـ۱۳۱ ق.م.ج) شروع خیانت در امانت و جرایم غیرعمدی به تمامیت جسمی مجازات ندارد. لازم به ذکر می‌داند که ماده‌ی ۱۳ـ۳۱۱ قانون مجازات جدید فرانسه ناظر بر مجازات شروع به جرم در همه اقسام سرقت است و ماده‌ی ۳ـ۱۳۱ این قانون ناظر به خود سرقت است که به لحاظ رعایت امانت در نقل متن یاد شده از منبع مزبور عیناً آورده شده است.

نظام کیفری فرانسه علی‌الاصول مجازات شروع به جرم را با مجازات جرم کامل یکسان می‌داند. این نظام کیفری با الهام از تئوری شخصی، در شروع به جرم، جنبه‌ی ذهنی و شخصی مرتکب را بر جنبه‌ی مادی عمل مجرمانه برتری می‌دهد. زیرا درجه‌ی بزهکاری و حالت خطرناکی مجرم در شروع به جرم که به لحاظ مداخله‌ی عامل خارجی ناتمام مانده است با درجه‌ی خطرناکی وی در حالتی که جرم را کامل می‌کند، یکسان است و ناتمام ماندن جرم بر اثر مداخله‌ی عامل خارجی، میزان بزهکاری و خطرناکی او را کاهش نمی‌دهد و بر این اساس، میان مجازات جرم تام با مجازات شروع به آن تفاوتی وجود نخواهد داشت. در این نظام کیفری «در مواردی که شروع به جرم مجازات دارد میزان مجازات، همان مجازات جرم کامل است و آثاری که مجازات کامل دارد شامل شروع به جرم نیز می‌شود. این راه‌حل را که حقوق قدیم فرانسه (لااقل) در مورد جنایت وحشیانه) و حقوق انقلاب قبول کرده بود، مقنن ۱۸۱۰ به منظور ترساندن مجرمان و جلوگیری از ارتکاب جرم پذیرفت. امروزه این نظر با مقتضیات دفاع اجتماعی هماهنگی دارد. حمایت جامعه در برابر جنایت‌ها، حکم می‌کند کسی که برای جامعه خطرناک است، مانند کسی که نظم اجتماعی را به هم زده مجازات شود، این رویه را پوزیتیویست‌ها (Positivistes) تأیید کرده‌اند. زیرا این‌ها در مجازات، بیشتر از جرم، به خود مجرم توجه داشته و در تعیین میزان مجازات بیشتر از شدت جرم به میزان خطری که مرتکب برای جامعه دارد می‌اندیشند. در واقع اگر در قانون مجازات فرانسه مجازات شروع جرم و جرم کامل مساوی است، ولی در عمل قاضی با شخصی‌کردن مجازات می‌تواند مجازات مرتکب شروع جرم را تعدیل کند.

برخی از صاحب‌نظران موضع حقوق جزای فرانسه را از جهت عدم رعایت تناسب میان جرم و مجازات موردانتقاد قرار داده و گفته‌اند تا آن جایی که به رکن مادی جرم مربوط می‌شود، مراحل سه‌گانه‌‌ی ذیل با همدیگر تفاوت آشکار و بَیِّن دارند:

۱ـ شروع به جرم، جز شروع به عملیات اجرا، چیز دیگری نیست و این مقدار از اعمال تلاش و مساعی مرتکب به طرف جرم را نشان می‌دهد.

از نقطه نظر تئوری ذهنی و موضوعی درجه‌ی بزهکاری مرتکب در این حالت کمتر از حالت تام است. زیرا گذشته از آن که اعمال اجرایی تمام نشده و فاعل تمامی مراحل جرم را نپیموده است، در بیشتر اوقات تقریباً ضرر و زیان هم وجود ندارد.

۲ـ زمانی که اعمال اجرایی در عین آن که برای تحقق جرم کافی بوده‌اند، اما به سبب مداخله‌ی عامل خارج از اراده‌ی مرتکب اثر آن‌ها ناتمام مانده است، جرم ارتکابی عقیم مانده می‌شود. در این جرم از لحاظ وسایل مورداستفاده، عملیات اجرایی تمام است و فقط از حیث نتیجه‌ی مجرمانه آن را ناتمام می‌نامیم. در چنین جرمی، هر چند درجه‌ی بزهکاری مرتکب کمتر از جرم کامل نیست، اما درجه‌ی خطرناکی عمل از آن جهت که منشأ اثر نشده، کمتر است.

۳ـ جرم تام که هم از حیث وسایل مورد استفاده و نتیجه‌ی حاصله کامل است مستلزم مجازات و کیفر پیش‌بینی شده قانونی است و مقنن هم به هنگام وضع و تصویب مجازات همین حالت را مدنظر قرار می‌دهد.

به اعتقاد گارو باید در تعیین مجازات میان مراحل سه‌گانه‌ی فوق‌الذکر تفاوت قایل شد. مجازات کامل شایسته‌ی جرم کامل است و به همین ترتیب در جرم عقیم که اعمال اجرایی تمام می‌شود و فقط نتیجه‌ی مجرمانه به دست نمی‌آید، در مقایسه با جرم کامل باید مجازات کمتری مدنظر قرار بگیرد.

«برای تحقق جرم اجزای مادی و عملی آن نیز از عناصر تشکیل‌دهنده است. اشکال مسأله در این است که دانسته شود در چه مرحله اجرایی می‌توان مجازات پیش‌بینی شده را درباره مرتکب اجراء کرد و میزان مجازات با توجه به اهمیت جرایم عین جرم تعیین نمود یا شروع آن کیفر دیگری دارد.

قانون‌گذار ما شروع جرایم مهم را قابل مجازات می‌داند. در حقیقت استثنایی است بر این امر که شروع فعل و ترک فعل تا اتمام فعل قابل مجازات نیست. مگر آن که تحت شرایطی به صورت مستقل ذکر شده باشد. بنابراین شروع جرم به نحو مقرر قابل مجازات بوده و با مجازات مواجه می‌شود. بنابراین عقیده قصد مجرمانه قابل کیفر نیست، هیچ گونه اعمال مقدماتی قابل مجازات نیست. مگر این که به تنهایی یک جرم مشخص را تشکیل دهد. (برای مثال: سرقت یک تفنگ به قصد به قتل رساندن کسی) حتی اگر آشکارا به وسیله یک شروع به اجراء باشد، چرا که فاقد قصد تحقق فعل به وسیله مرتکب آن هست، انصراف فاعل آن را هنگام ارتکاب با پشیمانی و ندامت او پس از تحقق جرم را نباید اشتباه کرد، مورد ندامت از ارتکاب جرم، با کیفر و مجازات مواجه است (مثلاً: مرتکب خیانت در امانت مال موردامانت را بازمی گرداند او با این وجود به مجازات خیانت در امانت محکوم می شود).

در روش قضایی ما اقدام کردن به یک فعل خواه شبیه شروع به جرم بر اثر اشتباه، فاقد اثر هست مگر آن که در نتیجه قصد وارده فاعل آن تحت شرایطی به طور مستقل مطرح می‌شود نحوه اقدام باید طوری باشد که بر حسب تحقق بزه محال نباشد (مثال: اگر شخصی به قصد سرقت دست در جیب دیگری کند در حالی که کیف پولی در آن جیب پیدا نمی شود.)

علی‌الاصول شروع به جنایت قابل مجازات است، شروع به جنحه احتیاج به فعل خاص دارد و شروع به خلاف هرگز قابل مجازات نیست.»

برآمد:

شروع به جرم در حقوق کیفری ایران و فرانسه پیشینه‌ی طولانی دارد. در حقوق کیفری فرانسه شروع به ارتکاب جرم در جنحه و جنایت مستوجب مجازات است. در ماده‌ی ۱۲۲ قانون مجازات اسلامی و مواد بعدی آن اولاً شروع به جرم فقط در جرایم عمدی قابل تصور است، ثانیاً فقط نسبت به جرایم موجب مجازات سلب حیات، حبس ابد، حبس از درجه یک تا ۵، شلاق حدی، قطع عضو مجازات شروع به جرم اعمال می‌شود. ثالثاً انصراف ارادی از ارتکاب جرم فقط در صورتی موجب مجازات است که اعمال انجام شده جرم باشد.

فهرست منابع:

۱ـ دکتر حسن فرهودی‌نیا ـ جرائم ناقص ـ تبریز ـ انتشارات فروزش، چاپ اول ۱۳۸۱

۲ـ قانون مجازات فرانسه ـ ترجمه‌ی: محمدرضا گودرزی بروجردی و لیلا مقدادی ـ چاپ اول ـ بهار ۸۶ ـ تهران

۳ـ دکتر ایرج گلدوزیان ـ بایسته‌های حقوق جزای عمومی (۳ـ۲ـ۱) ـ تهران ـ نشر میزان ـ چاپ هفدهم ـ پاییز ۱۳۸۸

۴ـ حسینقلی کاتبی، فرهنگ حقوقی ـ فرانسه ـ فارسی ـ چاپ دوم ـ تهران ـ گنج دانش

۵ـ تاریخ حقوق کیفری در اروپا

۶ـ حسین میرمحمد صادقی ـ واژه‌نامه حقوق اسلامی ـ چاپ سوم ـ تهران ـ جهاد دانشگاهی ـ شهید بهشتی ۱۳۷۱

۷ـ گزیده متون حقوق فرانسه ـ ترجمه علیرضا میرزایی ـ تهران ـ انتشارات بهنامی ـ چاپ اول ۱۳۸۱

۸ـ اردبیلی محمدعلی ـ حقوق جزای عمومی جلد ۱و۲ ـ نشر میزان ـ چاپ شانزدهم ـ تهران ـ پاییز ۱۳۸۶

۹ـ نوربها رضا ـ زمینه حقوق جزای عمومی ـ کتابخانه گنج دانش ـ چاپ بیست پنجم ـ تهران ـ ۱۳۸۸

۱۰ـ ساولانی اسماعیل ـ حقوق جزای عمومی منطبق با قانون مجازات اسلامی مصوب ۱/۲/۱۳۹۲ ـ انتشارات میزان ـ بهار ۱۳۹۲ تهران

۱۱ـ ساولانی اسماعیل ـ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ ـ انتشارات میزان ـ بهار ۱۳۹۲ تهران

سعید وظیفه دوست

برگرفته از مجله دادرسی

سال بیستم، شماره ۱۱۶، خرداد و تیر ۱۳۹۵

۲۱ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

تمیز دعاوی قراردادی و معاهده ای

چکیده

انعقاد معاهدات سرمایه گذاری بین دولت ها، با توجه به ماهیت آن که موضوع حقوق خصوصی و حقوق بین الملل است، رشته ای جدید از مباحثات علمی بین داوران و حقوقدانان ایجاد کرد که برخی از مسائل آن با قواعد کلاسیک حقوق خصوصی و حقوق بین الملل منطبق نیست. انعقاد دو سند مستقل، اما همزمان، یعنی معاهده، بین دولت-دولت و قرارداد، بین دولت و سرمایه گذار، تمیز و تشخیص دعاوی قراردادی و دعاوی معاهده ای را یکی از آن دست مسائلی می کند که با توجه به اثری که بر تعیین قانون حاکم و صلاحیت مراجع رسیدگی کننده دارد، از اهمیت قابل توجهی برای کشورهای سرمایه پذیر، کشورهای صاحب سرمایه، شرکت ها و داوران برخوردار می گردد. در واقع، تمیز دعوایی که ناشی از یک قرارداد یا معاهده باشد، نه تنها حسب مورد مراجع داخلی یا بین المللی را واجد صلاحیت می کند، بلکه بر قانون حاکم بر اختلافات نیز اثرگذار بوده، حسب مورد قوانین داخلی یا اصول حقوق بین الملل را حاکم بر دعاوی می سازد. از این جهت معیارهای مختلفی در تفکیک دعاوی مطرح شده که مقبول ترین آن ها در حال حاضر هنوز معیار کلاسیک اعمال حکومتی و تصدی گری است. این امر همچنین در موضوع صلاحیت در صلاحیت نیز خود را نشان داده است، مبنی بر اینکه مرجع داوری باید کدام معیار را در این مرحله برای قبول یا رد صلاحیت خود بپذیرد و آیا صرف ادعای خواهان کافی است یا مرجع داوری باید اجمالاً ماهیت دعاوی را نیز در نظر داشته باشد.

واژگان کلیدی: دعاوی قراردادی، دعاوی معاهده ای، صلاحیت، اعمال حکومتی، اعمال تصدی گری، مصونیت، شرط فراگیر، آرای داوری، معیار ظواهر ادعا

۱- مقدمه

معاهدات سرمایه گذاری نهاد جدیدی است که در کنار قراردادها، میان کشورها منعقد می گردد. در واقع، راهکارهای مختلفی برای حل اختلافات قراردادی بین کشورها و شرکت ها وجود دارد که می توان به جنگ، حمایت دیپلماتیک کشور متبوع سرمایه گذار (مانند دعاوی نوتبام و بارسلونا ترکشن)، تعدیل و اصلاح قرارداد، مذاکره مجدد و داوری اشاره کرد [۱، ج ۱، ص ۲]. با وجود این، حوزه حقوق داوری بعد از تأسیس سازمان ملل متحد و مرکز حل و فصل اختلافات سرمایه گذاری۱ از اهمیت بیش تری برخوردار گردید.

به طور کلی، از یک سو، کشورهای صاحب سرمایه به دنبال خارج کردن قراردادها از شمول قانون ملی و صلاحیت دادگاه های داخلی کشور میزبانند و بر وصف بین المللی قراردادها تکیه می کنند. به همین دلیل تأکید زیادی بر شرط رفتار عادلانه و منصفانه، معیار بین المللی حداقل رفتار با سرمایه گذار و جبران خسارت مطابق با فرمول هال۲ دارند [۲، ص ۵۰۰۰]؛ اما از سوی دیگر، کشورهای میزبان با تکیه بر نظریه کالوو۳ و دراگو۴ بر حکومت قانون ملی جهت حل اختلافات تکیه می کنند که اثر اتخاذ رفتار ملی با سرمایه گذار است. بدین ترتیب، در حالی که کشورها قانون حاکم بر قراردادها را قانون ملی و در صلاحیت مراجع داخلی می دانستند، شرکت ها بر وصف بین المللی کردن قراردادها پافشاری می کردند و سعی داشتند با استعمال عبارات مختلف از قبیل قراردادهای بی قانون، قراردادهای شبه بین المللی، اصول عمومی حقوق و قوانین

۱- (International Centre for Settlement of Investment Disputes (ICSID

۲- Hull-Formula

۳- Calvo doctrine

۴- Drago doctrine

بازرگانی که مورد حمایت برخی آرای داوری (از قبیل آرای پرونده های سافایر، تاپکو، قضیه ابوظبی و دعوی قطر) و نویسندگان مختلف (مانند پرفسور مان و غیره) نیز قرار گرفت [۳، ص ۱۲۹] نیز قرار داشت، قراردادها را از حکومت قوانین داخلی خارج نمایند. با این حال، این تلاش ها به ویژه پیرو تصویب قطعنامه ۱۸۰۳ مجمع عمومی سازمان ملل متحد (با موضوع اصل حاکمیت دائمی کشورها بر منابع طبیعی) و قطعنامه ۳۲۲۱ (با موضوع ایجاد نظم نوین اقتصادی بین المللی) با شکست مواجه شد. علاوه بر این، مخالفت کشورهای جنوب باعث شد که عرفی شدن نظریه بین المللی کردن در نظام حقوق بین الملل در نهایت محقق نگردد. کشورهای صاحب سرمایه همچنین با استناد به اصل لزوم، ۱ نظریه قراردادهای توسعه اقتصادی، و درج شرط ثبات در قرارداد۲ به دنبال خروج قرارداد از سیطره قوانین داخلی و توصیف بین المللی اختلافات و کنار نهادن قاعده استقصای طرق احقاق حق۳ بوده اند [۴، سراسر اثر]. در نهایت آنان جهت بین المللی کردن سطح اختلافات و استناد به مسؤولیت بین المللی دولت ها، اقدام به انعقاد معاهدات سرمایه گذاری دو جانبه ۴ یا چند جانبه ۵ مانند نفتا ۶ و منشور انرژی۷ کردند تا هرگونه نقض قرارداد، تحت عنوان نقض معاهده قرار گیرد. دول متعاهد با درج شروط کلی «ارجاع هرگونه اختلاف به مراجع بین المللی» به دنبال رد صلاحیت مراجع داخلی بودند، اما این راهکار نیز وقتی در محک آرای داوری قرار گرفت، نتوانست به طور کلی مقصود دول صاحب سرمایه، مبنی بر کاهش ریسک سرمایه گذاری را برآورده کند. مشکل اصلی چگونگی شمول معاهدات بر قراردادها و مآلاً استناد به راه حل های معاهده ای بود. به همین جهت، تنها اختلافاتی در صلاحیت مراجع داوری قرار می گرفت که ناشی از معاهده باشد و اختلافات صرفاً قراردادی کماکان در صلاحیت مراجع

۱- pucta sunt servanda

۲- stabilization clause

۳- exhaustion of local remedies

۴- (Bilateral Investment Treaty (BIT

۵- (Multilateral Investment Treaty (MIT

۶- (North American Free Agreement (NAFTA

۷- (Energy Charter Treaty (ECT

داخلی قرار داشت.

همچنین مشکلات ناشی از اجمال در تعریف و توصیف سرمایه گذاری [۵، پ ۵۲] و انعقاد قرارداد توسط شرکت ها و سازمان های دولتی باعث شد برخی از کشورهای۱ صاحب سرمایه با درج شرط فراگیر در معاهدات، طرف متعاهد را ملزم به رعایت کلیه تعهدات از جمله تعهدات قراردادی کنند [۶، پ ۱۷۱].

در این مقاله با توجه به اهمیت اختلافات قراردادی و معاهده ای، به تفاوت ماهیت دو نوع دعاوی پرداخته شده است؛ با این تأکید که اثر این تفکیک بیش از همه در صورت عدم درج شرط فراگیر مجسم می گردد.

۲- تفاوت ماهوی دعاوی قراردادی و معاهده ای

انعقاد دو سند حقوقی موازی (قرارداد و معاهده) این پرسش را طرح می کند که نحوه ارتباط آن ها با یکدیگر چگونه است؛ زیرا سرمایه گذار قادر است برای عملکرد متخلفانه دولت میزبان به دو سند حقوقی مختلف که هریک آثار مخصوص به خود دارد، استناد کند.

در بادی امر، معاهده، موافقتنامه بین دولت ها است که تابعان حقوق بین الملل هستند و قرارداد، موافقتنامه بین اشخاص خصوصی است. اما در کنار معیار ساده فوق، معیارهای پیچیده دیگری نیز ذکر شده است.  

نویسندگان حقوقی پنج معیار در تفکیک معاهدات و قراردادها ذکر کرده اند [۷، ص ۳۲۵]. نخستین معیار، منشأ حقوق یا سبب دعوا است. ادعای معاهده ای مبتنی بر حقوقی است که ناشی از معاهده است؛ اما دعوای  قراردادی از قرارداد نشأت می گیرد. در این تعریف، هیچ همپوشانی بین دو نوع ادعا وجود ندارد.

دومین معیار، مبتنی بر محتوا و مضمون حقوق است. حقوق معاهده ای مبتنی بر معاهدات دو جانبه یا چند جانبه سرمایه گذاری است و در چارچوب حقوق بین الملل

۱- umbrella clause

عمومی تعریف می گردد؛ اما مفاد حقوق قراردادی، مبتنی بر قرارداد سرمایه گذاری است که در چارچوب حقوق داخلی میزبان قرار دارد. در این ملاک، احتمال هم پوشانی بین دو ادعا وجود دارد؛ زیرا برخی از مسؤولیت ها مانند جبران خسارت ناشی از سلب مالکیت، می تواند در عین حال که ناقض قرارداد است ناقض معاهده نیز باشد. همچنین تا جایی که به شرط فراگیر مربوط است، معاهده شامل کلیه تعهدات قراردادی نیز می گردد. سومین معیار مبتنی بر طرفین اختلاف است. در این معیار با اینکه یک طرف ادعا (سرمایه گذار) ثابت است، طرف دوم عامل متغیر دعوا است؛ زیرا ممکن است دولت به دلیل اعمال حاکمیتی خود، طرف قرارداد و در نهایت طرف اختلاف قرار گیرد.

معیار چهارم، قانون حاکم را ملاک تمیز دعاوی قرار می دهد ؛ زیرا قانون حاکم دعاوی معاهده ای معمولاً حقوق بین الملل عمومی است، اما دعاوی قراردادی معمولاً براساس قانون داخلی میزبان حل و فصل می گردد. مسؤولیت دولت میزبان، معیار پنجم معرفی شده است. دعوای معاهده ای منجر به مسؤولیت بین المللی دولت می گردد؛ اما در دعوای قراردادی ملاک مسؤولیت، حقوق داخلی است.

۳- ارتباط بین دعاوی قراردادی و معاهده ای

تفکیک بین دعاوی قراردادی و معاهده ای از پرمناقشه ترین موضوعات در داوری های بین المللی سرمایه گذاری است [۸، ش ۵]؛ زیرا تمییز آن اثر صلاحیتی داشته، حسب مورد مراجع داخلی یا دیوان های بین المللی را صالح به رسیدگی می کند. افزون بر این، تفاوت در صلاحیت، در ماهیت دعوا نیز مؤثر است. به عبارت دیگر، چنانچه نقض قرارداد منجر به نقض معاهده شود، سرمایه گذار می تواند از تمامی حمایت های پیش بینی شده در معاهده بهره مند گردد؛ ولی در غیر این صورت، سرمایه گذار تنها در چارچوب قرارداد می تواند حقوق خود را استیفا کند. بدین ترتیب، تفکیک دو نهاد مزبور به اندازه ای حائز اهمیت است که شاید مبالغه نباشد اگر با توجه به آثار آن، تمام تاریخ حمایت از سرمایه گذاری را حول تفکیک دو دعوا بدانیم؛ زیرا سرمایه گذاران تمام تلاش خود را بر بین المللی کردن دعاوی و خروج آن ها از دادگاه ها و قوانین داخلی قرار داده اند، اما کشورهای سرمایه پذیر خواهان رفتار ملی با سرمایه گذاران خارجی هستند [۹، ص ۷۴۹]. 

۴- رویه داوری در تفکیک دو اختلاف

۱-۴- حکم بطلان رأی ویوندی

رویه داوری، در تفکیک و تأثیر متقابل دعاوی قراردادی و معاهده ای متفاوت بوده و رویکرد واحدی را دنبال نکرده است. دیوان مأمور رسیدگی در پرونده وِنا، به تفکیک بنیادین دو دعوا اشاره کرد. موضوع قرارداد مورد اختلاف، بهره برداری از هتل هایی در منطقه توریستی الأقصر مصر و اختلاف ناشی از چند قرارداد اجاره بین شرکت وِنا و یک سازمان دولتی بود. خوانده در این پرونده مدعی بود اختلافات، مبتنی بر نقض معاهده نیست، بلکه مبتنی بر مجموعه ای از اختلافات در روابط خصوصی بین طرفین است. به عبارت دیگر، دولت مصر معتقد بود مجموعه ای از اختلافات قراردادی، ادعای نقض معاهده را فراهم ساخته و به همین علت خوانده ادعای نقض معاهده را مورد پذیرش قرار نداد. دیوان داوری استدلال خوانده را رد کرد و یک دعوا، مستقل از دعاوی قراردادی، علیه خوانده احراز و مورد شناسایی قرار داد [۱۰، پ ۸۰].

اما مهمترین پرونده در تفکیک دو دعوای قراردادی و معاهده ای، پرونده ویوِندی است [۱۱، ص ۲۰۷]. این اختلاف ناشی از اجرای قرارداد امتیاز بین استان توکومان آرژانتین و یک شرکت آرژانتینی وابسته به شرکت مادر فرانسوی بود و موضوع آن نیز خصوصی سازی تأسیسات آب و فاضلاب استان توکومان بود. دیوان مأمور رسیدگی، با آگاهی از التقاط دعاوی قراردادی و معاهده ای، صلاحیت خود براساس تفکیک بین آن ها را تأیید کرد [۱۲، پ ۵۳]. دیوان برای احراز دعاوی معاهده ای به بررسی دقیق قرارداد پرداخت و ارتباط بین عملکرد استان توکومان و اجرا یا عدم اجرای قرارداد را مورد بررسی قرار داد. به اعتقاد دیوان، «به دلیل رابطه تنگاتنگی که بین شروط قرارداد امتیاز و ادعای نقض معاهده وجود دارد، نمی توان کشور آرژانتین را مسؤول دانست، مگر اینکه خواهان اثبات کند دادگاه های توکومان از احقاق حقوقِ شکلی یا ماهوی وی استنکاف ورزیده اند. همچنین دیوان نمی تواند تشخیص دهد که کدامیک از اعمال استان توکومان عمل حکومتی بوده و کدامیک تصدی گری بوده است. تفسیر و اعمال دقیق قرارداد امتیاز، وظیفه ای است که اطراف قرارداد آن را در صلاحیت انحصاری مراجع توکومان قرار داده اند » [۱۲، پ ۷۹].۱ در نتیجه، سرانجام این موضوع در صلاحیت دیوان داوری مبتنی بر معاهده قرار نگرفت.

به اعتقاد دیوان، تعیین دعوای معاهده ای مستلزم ارزیابی دقیق عملکرد طرفین در قرارداد امتیاز است که طرفین نیز این امر را در صلاحیت دادگاه های داخلی قرار داده اند. متعاقب رأی دیوان داوری، ویوندی درخواست ابطال رأی بدوی را کرد که سرانجام به ابطال بخشی از حکم انجامید. به اعتقاد کمیته ویژه، به استناد ماده (۲) ۵۲ کنوانسیون ایکسید، دیوان در اعمال صلاحیتی که به او واگذار شده کوتاهی و از حدود اختیارات خود تجاوز کرده است. به اعتقاد وی، «نقض قرارداد یا معاهده، آثار و مآلاً پرسش های متفاوتی از خود برجای می گذارند؛ زیرا نقض قرارداد امتیاز، اعمال قانون مناسب قرارداد (توکومان) و نقض معاهده، قانون مناسب معاهده (حقوق بین الملل) را ایجاب می کند» [۱۳، پ ۹۶]. بر این اساس، دیوان مأمور به رسیدگی، در تصمیم خود این مهم را در نظر نگرفت که «اعمال صلاحیت قراردادی یک مسأله است؛ اما مسأله دیگر این است که آیا نقض قرارداد، منجر به نقض یک ضابطه مشخص حقوق بین الملل شده است یا خیر » [۱۳، پ ۱۰۵]. از این رو، دیوان داوری در رد صلاحیت خود در تعیین دعاوی معاهده ای به بهانه نزدیکی مفاهیم قراردادی و معاهده ای، مرتکب خطا

۱- ماده ۱۶٫۴ قرارداد امتیاز بیان می دارد: «طرفین برای تفسیر و اعمال این قرارداد، اختلاف را در صلاحیت انحصاری دادگاه های اداری توکومان قرار می دهند».

شده است.

همان طور که ملاحظه می شود مجموعه وقایع یکسانی می تواند دعاوی قراردادی یا معاهده ای را ایجاب کند؛ اما تعیین هر نقض تعهدی باید مستقل از دیگری مورد شناسایی قرار گیرد. مثلاً دولت میزبان ممکن است با فسخ غیرقانونی قرارداد، سرمایه گذار را در ایراد دعوای مبتنی بر معاهد، فارغ از اینکه آن حق از قرارداد ناشی شده باشد، محق کند. این مفهوم مطابق با اصول کلی حقوق بین الملل مندرج در ماده ۳ پیش نویس مسؤولیت دولت ها برای اعمال متخلفانه بین المللی و ماده ۲۷ کنوانسیون وین در باب حقوق معاهدات است که عملکرد متخلفانه بین المللی دولت ملازمه ای با توصیف قانونی یا غیرقانونی آن عملکرد مطابق قانون داخلی ندارد. بدین ترتیب، کمیته در ابطال رأی دیوان داوری، تفکیک اَعمال مبتنی بر قرارداد و مبتنی بر معاهده را در نظر گرفت، حتی اگر نقض معاهده ناشی از نقض قرارداد باشد [۱۴، ص ۳].

در مجموع به نظر می رسد سه نوع دعوای متفاوت را بتوان مورد شناسایی قرار داد. دعاوی صرفاً قراردادی که به حد نقض معاهده نرسیده است، دعاوی صرفاً معاهده ای که لزوماً ارتباطی با نقض قرارداد ندارد و دعاوی معاهده ای که مبتنی بر نقض قرارداد هستند. در نتیجه، مجموعه وقایع یکسانی می تواند به همان نسبت که منجر به نقض قرارداد می شود، نقض معاهده را نیز شامل گردد که در این صورت طبیعتاً هریک آثار مخصوص به خود را دارد. دعوای قسم اخیر را اصطلاحاً «اصل انطباق دعاوی قراردادی و معاهده ای» می نامند [۱۵، پ ۲۶۲] که پیرو رأی کمیته ویژه تقریباً در تمامی تصمیمات داوری دنبال و به عنوان اصلی معتبر در تمامی دعاوی مورد پیروی قرار گرفت [۱۶، پ ۱۱۴].

۲-۴- معیار پذیرش دعوا در مرحله تعیین صلاحیت

یکی از مهم ترین بخش های رسیدگی صلاحیتی در داوری معاهدات سرمایه گذاری، تمیز دعاوی قراردادی و معاهده ای از یکدیگر است. دیوان های داوری مبتنی بر معاهدات صلاحیت استماع دعاوی قراردادی را ندارند، زیرا معمولاً این امر بر عهده مراجع داخلی دولت میزبان قرار دارد. همچنین یکی از آثار داوری اختیاری، این است که دیوان داوری صرفاً به اختلافات مورد توافق طرفین رسیدگی می کند و حق رسیدگی به اختلافات خارج از موضوع قرارداد داوری را ندارد. در واقع، دیوان نمی تواند خارج از حوزه قرارداد داوری، به اختلافات رسیدگی کند [۱۷، پ ۳۰ -۵]. در نتیجه اگر دیوانی براساس معاهده (یعنی رضایت طرفین متعاهد) تشکیل شده باشد، تنها صلاحیت رسیدگی به دعاوی مبتنی بر نقض معاهده را دارد و دیوان داوری صلاحیت رسیدگی به دعاوی صرفاً قراردادی را ندارد. به همین علت، دیوان داوری باید حتماً در مرحله احراز صلاحیت، ویژگی اختلافات را مد نظر قرار دهد؛ اما پرسش اصلی، چگونگی و روش احراز این امر است. به عبارت دقیق تر، پرسش این است که با وجود اختلافی که در توصیف دعاوی بین طرفین وجود دارد، روش دیوان در رسیدگی صلاحیتی به چه نحوی است و آیا دیوان تنها باید ادعای خواهان را مد نظر قرار دهد یا باید به رسیدگی ماهوی نیز اقدام کند.

۱-۲-۴- اصل صلاحیت در صلاحیت دیوان های داوری

یکی از اصول حقوق بین الملل این است که دیوان هایی که به اختلافات بین دولت ها رسیدگی می کنند، حق بررسی صلاحیت خود را نیز دارند [۱۸، ص ۱۹۶]. این اصل در دیوان های داوری تجاری بین المللی (یا شخص- شخص) نیز صادق است [۱۷، پ ۵- ۳۹]. این اصل در حقوق داخلی و قواعد داوری بین المللی به نام اصل صلاحیت در تعیین صلاحیت یا صلاحیت در صلاحیت مورد شناسایی قرار گرفته است (مانند ماده ۶٫۲ قواعد داوری اتاق بازرگانی بین المللی، ماده (۱) ۲۱ قواعد داوری آنسیترال و ماده (۱) ۴۱ کنوانسیون ایکسید) و با این که محکوم علیه می تواند از رأی داور در دادگاه محل اجرای حکم، تقاضا تجدیدنظرخواهی کند، اصل مزبور هنوز دارای اعتبار است.

۲-۲-۴- روش تعیین صلاحیت

دیوان بین المللی دادگستری۱ به عنوان مهم ترین رکن بین المللی که به اختلافات دولت ها رسیدگی می کند، دو رویکرد متفاوت را در تعیین صلاحیت مطمح نظر قرار داده است. رویکرد نخست در دعوای آمباسیلوس۲ رخ داد که دیوان ادعای خواهان (یونان) علیه خوانده (بریتانیا) در مورد مالکیت کشتی یونانی را مورد رسیدگی قرار داد. در رسیدگی صلاحیتی، دیوان در وهله نخست معیار ذهنی۳ را مورد توجه قرار داد و معقول بودن درخواست یونان را در نظر گرفت. اما این روش در دیوان های داوری پس از آن، مانند دعوای سکوهای نفتی ایران و دعوای مشروعیت استفاده از زور مورد پذیرش داوران قرار نگرفت [۱۹، پ ۱۶] و به جای آن، معیار عینی۴ اعمال گردید. دیوان بیان کرد «نمی توان خود را محدود به این نکته کرد که یکی از طرفین خود را ملتزم به کنوانسیون و دیگری آن را رد کند، بلکه باید صحت ادعای خواهان (یوگسلاوی) در نقض کنوانسیون مورد بررسی قرار گیرد و اثبات گردد» [۲۰، پ ۲۵]. بدین ترتیب، دیوان در اینجا احراز صلاحیت خود را تنها مبتنی بر ادعای خواهان قرار نداد، بلکه خود را موظف کرد تا هرچند اجمالاً به محتوای اختلافات و دعاوی پرداخته، آن را مورد واکاوی قرار دهد.

یکی از دیوان های داوری ایکسید نیز مشابه رویکرد اخیر را اتخاذ کرده است. دیوان مأمور رسیدگی به پرونده آمکو، برای احراز وجود شروط کنوانسیون ایکسید، به ماهیت دعوا توجه کرد. در حالی که خواهان مدعی بود خوانده حق سرمایه گذاری وی را نادیده گرفته است، خوانده در پاسخ، به وجود یک اختلاف صرفاً قراردادی تکیه می کرد که طبیعتاً در صلاحیت دیوان داوری ایکسید قرار نمی گرفت. به اعتقاد دیوان، «در مرحله رسیدگی صلاحیتی نباید به جزئیات ادعا پرداخت، اما در یک نظر کلی باید ظواهر ادعا و اختلاف مورد بررسی قرار گیرد تا مشخص شود که اختلافات در

۱- International Court of Justice (ICJ)

۲- ambatielos

۳- subjective criteria

۴- objective criteria

صلاحیت داوری ایکسید و در نهایت دیوان داوری آن قرار دارد یا خیر» [۲۱، پ ۳۸]. در نظر گرفتن کلیت ادعا ۱یا به عبارت دیگر، بررسی ظواهر اختلاف، اعمال معیار عینی به موضوع را ایجاب می کند. به نظر می رسد رویه تمامی دادگاه ها و دیوان های بین المللی داوری، اعم از سرمایه گذاری یا غیر آن در این خصوص، مشابه است و از اعمال معیار عینی جانبداری می کنند.

البته رویه دیوان داوری ایکسید نیز نشان می دهد که آنان نیز در رویکردهای خود دچار تشتت و اختلاف هستند؛ یعنی مانند دو رویکرد متمایز فوق، دو معیار مختلف را مورد لحاظ قرار می دهند. در حالی که یکی از معیارها صرفاً مبتنی بر ادعای خواهان است، دیگری توجه خود را معطوف به خود دعوا فارغ از ادعای خواهان می کند [۲۲، ص ۳۴۵]. بدیهی است که این تفاوت، ریشه در رویکردهای دیوان بین المللی دادگستری دارد. بخش ابطال نشده رأی ویوندی نمونه ای از توجه دیوان به ادعای خواهان است. به اعتقاد دیوان، «دعاوی علیه آرژانتین در صلاحیت مراجع استان توکومان نیست. نه تنها به این دلیل که این دعاوی مبتنی بر قرارداد امتیاز نیستند، بلکه به خاطر ادعایی است که خواهان در نقض معاهده سرمایه گذاری دو جانبه کرده است» [۱۲، پ ۵۳]. کمیته ویژه که ابطال رأی دیوان داوری را بررسی می کرد، نه تنها بخش اخیر را رد نکرد؛ بلکه این رویکرد را مورد پذیرش قرار داد [۱۳، پ ۷۲]. در پرونده های سالینی [۵، پ ۶۴] و آژوریکس [۲۳، پ ۷۶] نیز دیوان مأمور رسیدگی از این معیار جانبداری و تبعیت انحصاری از ادعای خواهان را تصدیق کرد. بدین ترتیب، صرف ادعای خواهان (و بدون توجه به امور دیگر) مبنی بر این که دعوا مبتنی بر معاهده بوده، نه قرارداد، برای احراز صلاحیت دیوان داوری کافی قلمداد شد. با این حال به نظر می رسد دیوان های داوری پا را فراتر از معیار ذهنی دیوان بین المللی دادگستری در پرونده آمباتیلوس، مبنی بر احراز معقولیت ادعای خواهان نهادند و اصل را بر صحت ادعای خواهان

۱- prima facie

گذاشتند. این رویکرد می تواند منجر به سوء استفاده سرمایه گذاران شده، منتج به ورود دعاوی اضافی و نامربوط به مرکز حل و فصل اختلافات گردد. دیوان های داوری در پرونده های اس.جی.اس علیه پاکستان [۲۴، پ ۱۴۵]، انرون [۲۵، پ ۶۷] و زیمنس [۲۶، پ ۱۸۰] نیز مبنای صلاحیتی خود را ادعای خواهان قرار دادند، اما در عین حال، رویکرد عینی تری را اتخاذ و سعی کردند بین صرف ادعای خواهان و بررسی ظواهر و کلیت ادعا موازنه برقرار کنند تا بتوانند وضعیت نقض معاهده را به نحو مطلوب تری مورد بررسی قرار دهند؛ رویکردی که می توان آن را نزدیک به رویکرد دیوان داوری ایکسید در پرونده آمکو دانست.

به نظر می رسد معیاری دیگر را نیز بتوان در دیوان های داوری ایکسید مورد شناسایی قرار داد. برخی از دیوان های داوری گام بلندتری برداشته و نه تنها معقول بودن ادعای خواهان۱ را مورد توجه قرار داده اند، بلکه شروط ماهوی مندرج در معاهده را نیز تفسیر کرده اند. لازم به ذکر است دیوان های داوری چنین روشی را باید در رسیدگی ماهوی اتخاذ کنند، اما دیوان مأمور رسیدگی در این خصوص پیش دستی کرده و در مرحله تعیین صلاحیت نیز اقدام به این ارزیابی کرده است که می تواند آن را معلول دغدغه دیوان ها به رد دعاوی ای دانست که به وضوح در دایره نقض معاهده قرار نمی گیرند. به عنوان مثال، در یکی دیگر از پرونده های اس.جی.اس، دیوان باید به اختلافی که موضوع آن تعیین مقدار وجه بود رسیدگی می کرد. خواهان مدعی نقض شرط رفتار منصفانه و عادلانه و همچنین سلب مالکیت بود. در مورد اخیر، دیوان با در نظر گرفتن ادله خواهان، بیان کرد عملکرد خوانده معادل سلب مالکیت نبوده و در نتیجه صلاحیت خود در رسیدگی به این موضوع را رد کرد؛ اما در مورد نقض شرط رفتار عادلانه و منصفانه، وضعیت را مبهم توصیف و صلاحیت خود را تأیید کرد [۲۷، پ ۱۶۰]. دیوان مأمور رسیدگی در پرونده اُکسیدنتال نیز عدم باز پرداخت مالیات بر ارزش افزوده توسط خوانده را سلب مالکیت مستقیم یا غیر مستقیم قلمداد نکرد [۲۸، پ ۸۰]. در

۱- plausibility

دعوای جوی ماینینگ موضوع اصلی دعوا، عدم شکل گیری سرمایه گذاری مطابق معنای مندرج در ماده (۱) ۲۵ کنوانسیون ایکسید بود. با این حال، دیوان داوری بیان کرد که وقتی سرمایه گذاری هنوز شکل نگرفته، ادعای سلب مالکیت از آن نیز منتفی و سالبه به انتفای موضوع است. از این رو، در این پرونده حتی ظواهر موضوع نیز مورد توجه قرار نگرفت [۲۹، پ ۷۸]. در واقع در این جا دیوان گرچه به ظواهر دعوا استناد کرد، اما مخالف تبعیت کامل خود از این نظریه بود.

در هر صورت، به نظر می رسد باید اوضاع و احوال هر پرونده مورد لحاظ قرار گیرد و در صورت تباین کامل مفهوم ارائه شده توسط خواهان از اختلاف در پرتو قرارداد یا معاهده، دیوان در ارزیابی نهایی خود باید حتی دیدگاه خوانده را نیز مورد لحاظ قرار دهد. دیوان داوری در دعوی بایندیر نیز ابتدا کلیت اختلاف را مورد توجه قرار داد، اما بررسی های شروط معاهده و وقایع موضوع دعوا، دیوان را به سمت معیار پرونده جوی ماینینگ رهنمون ساخت و تمرکز کم تری بر ظواهر ادعا که در پرونده های چندی مورد پذیرش دیوان های داوری قرار گرفته بود، کرد.

به نظر می رسد دو رویکرد مزبوری که دیوان های داوری اتخاذ کردند، غیر قابل عدول است. یعنی در مواردی که دیوان های داوری، مانند دو مورد اخیر، دعوایی را متعاقب بررسی دقیق مفاد معاهده رد کردند، در مقام تأسیس معیار سومی نبودند، بلکه همان رویکرد بررسی کلیت و ظواهر امر را نه فقط براساس قرارداد، بلکه با در نظر گرفتن شروط معاهده مورد توجه قرار داده اند. علاوه بر این، اکثر دیوان های داوری نیز از معیار مزبور پیروی کرده اند [۳۰، پ ۶۹]. به همین دلیل می توان ادعای خواهان را تنها نقطه شروع رسیدگی به موضوع قلمداد کرد، اما توصیف وی از دعوا تنها عنصر تعیین کننده نیست. به عبارت دیگر، توصیف خواهان از دعوا، شرط لازم است، ولی شرط کافی نیست؛ زیرا دیوان مأمور رسیدگی باید شمول وقایع مدعی به را در چارچوب مفاد معاهده مورد ارزیابی قرار دهد و در هر صورت تا زمانی که بررسی نهایی در ماهیت دعوا در مرحله رسیدگی ماهوی مورد رسیدگی قرار نگیرد، یقیناً تصمیم دیوان در مرحله صلاحیت موقتی است. از این رو، دیوان باید بدون پیش داوری در ماهیت دعوا، راجع به تعیین وصف آن اظهارنظر و بین دو معیار، تعادل و موازنه برقرار کند؛ یعنی از یک سو، دیوان وارد ادعاهای بدون مبنا که در صلاحیت آنان نیست نشود و از سوی دیگر، خواهان نیز حق دارد ادله و استدلال خود را در تقویت ادعاهایش که حق اولیه او است مطرح کرده، رسیدگی به آن ها را تقاضا کند.

۵- تفاوت دعاوی قراردادی و معاهده ای

ارتباط و تفاوت نقض قرارداد با نقض معاهده و بررسی این امر که آیا نقض قرارداد منجر به نقض معاهده نیز می گردد امری صرفاً انتزاعی نیست، بلکه به شروط حمایتی خاص مندرج در معاهده (مانند شرط فراگیر) و اوضاع و احوال حاکم بر موضوع نیز بستگی دارد؛ اما لازم است برخی اصول کلی که در تفکیک این دو نهاد یاری می رسانند مورد توجه قرار گیرند.

۱-۵- ماهیت معاهدات سرمایه گذاری و تمایز بین داوری سرمایه گذاری و تجاری

قرارداد بین دولت ها و اشخاص معاهده بین المللی نیست و به همین دلیل نمی توان آثار معاهدات سرمایه گذاری را با آثار قراردادهای تجاری قیاس کرد. این امر البته معلول تفاوت در ماهیت و مفهوم نقض قرارداد با نقض معاهده است؛ زیرا نقض معاهدات، مسؤولیت بین المللی دولت ها و نقض قرارداد مسؤولیت دولت را صرفاً در عرصه داخلی ایجاب می کند. همین امر معیار طبقه بندی سنتی اعمال دولت ها به اعمال تصدی گری و حاکمیتی شده است. بر این مبنا، نقض معاهده بین المللی یا نقض قواعد حقوق بین الملل توسط دولت، تنها وقتی منجر به مسؤولیت بین المللی می گردد که دولت اقدام به عمل حاکمیتی کرده باشد [۳۱، ص ۱۷۷]. اقدام دولت در نقض یک قرارداد صرفاً تجاری، مشابه اقدام هر شخص دیگر در تمام معاملات تجاری است که طبیعتاً نقض تعهد بین المللی را به دنبال ندارد. این قاعده در اکثر معاهدات سرمایه گذاری مورد پذیرش قرار گرفته است. به عنوان مثال، دیوان داوری در دعوی سالینی بیان کرد «فرض وجود تعهد و مسؤولیت دولت ها در موافقتنامه های دو جانبه تنها در اعمال حاکمیتی آنان قابل تصور است، نه در همه قراردادها. به عبارت دیگر، دعاوی مالی ناشی از قرارداد تخصصاً از موضوع معاهده حمایت از سرمایه گذاری خارج هستند، مگر این که سرمایه گذار اثبات کند، در نتیجه عملکرد دولت در نقض تعهدی که اصولاً تعهد معاهده ای بوده، زیان دیده است» [۳۲، پ ۱۵۵].

از آنجا که معاهدات سرمایه گذاری به عنوان کنوانسیون، معاهداتی بین المللی هستند، نقض قرارداد سرمایه گذاری نیز قابل قیاس با نقض معاهده نیست. به همین علت، دیوان های داوری، برای تعیین ماهیت نقض تعهد بین المللی، از معیار اقتدار حاکمیتی یا به عبارت دیگر، عمل حکومتی بهره برده اند. این رویه البته با انتقادات جدی مواجه شده است. منتقدین این رویه را نه تنها ناشی از مشکل تفکیک بین اعمال حاکمیتی و تصدی گری می دانند [۳۳، ص ۲۴]، بلکه مهم تر از آن، معلول پیوند آن ها با یکدیگر دانسته اند. به اعتقاد آنان، معاهدات و قراردادهایی که اجازه قیاس بین نظام حقوق بین الملل و نظام های حقوق داخلی را به وجود آوردند، خود بخشی از نظام حقوقی واحد هستند [۳۴، ص ۳۴۱]. آنان همچنین به طرح کمیسیون حقوق بین الملل درخصوص مسؤولیت بین المللی دولت اشاره می کنند که نویسندگان هیچ تمایز معناداری بین دو نوع عمل مزبور قائل نشده اند [۳۵، ص ۳۲۴]. این انتقادات از این جهت حائز اهمیت است که مؤید به برخی آرای داوری است [۳۶، پ ۸۲]. حتی به اعتقاد یکی از نویسندگان، کمیته ویژه پرونده ویوندی با بیان این عبارت که «وقتی عمل خاصی منجر به نقض معاهده می گردد، دیگر نوبت به سؤال از این که آن عمل ظاهراً نقض حقوق قراردادی است، نمی رسد» حاکی از نسخ ضمنی تمایز کلاسیک بین عمل حاکمیتی و تصدی گری است [۳۷، ص ۱۱۵]. با وجود این، کمیته در ادامه بیان کرد که «سبب دعوای معاهده ای، مشابه سبب دعوای قراردادی نیست و در هر مورد باید اوضاع و احوال حاکم بر موضوع مورد بررسی قرار گیرد تا مشخص شود کدام عمل مخالف شروط مندرج در معاهده است». در هر صورت، به نظر می رسد که هدف اصلی معاهدات سرمایه گذاری، حل اختلافات صرفاً قراردادی نیست و بسیاری از نویسندگان نیز بارها به اختلاف بین داوری تجاری و سرمایه گذاری اشاره کرده اند [۳۸، ص ۱۸۳]. بدین ترتیب به علت اینکه ویژگی اصلی معاهدات سرمایه گذاری، ترغیب کشور میزبان به داوری است، داوری نیز باید منطبق با رضایت طرفین، سند داوری و هدف معاهدات مبنی بر اجتناب از اختلافات صرفاً قراردادی صورت پذیرد.

جا دارد در اینجا مختصری به برخی از تفاوت های اصلی دو نوع داوری اشاره شود. در واقع مبدأ، ماهیت و هدف دو نهاد با یکدیگر تفاوت دارد. داوری بین المللی تجاری، مبتنی بر تراضی خصوصی طرفین به حل و فصل اختلافات فیمابین است، طرفینی که در جایگاه برابر قرار دارند و هدف اصلی آنان قبول مرجع بیطرفی است که براساس آزادی اراده آنان، اختلافات را به نحو مؤثر حل و فصل کند. این قبیل دیوان ها ضعف احتمالی یکی از طرفین قرارداد و سوء استفاده از اقتدار حکومتی طرف دیگر را مد نظر قرار نمی دهند. اما در مقابل، در داوری سرمایه گذاری، موضوع اختلافات در صلاحیت حقوق عمومی و حاکمیتی قرار دارد [۳۹، ص، ۳۸۰]، به تراضی طرفین قرارداد متکی نیست و مبتنی به نظام معاهدات و حقوق بین الملل عمومی است. همچنین هدف آن، حمایت از سرمایه گذاری خارجی، غیر سیاسی کردن دعاوی و اجتناب از حل اختلافات از طریق ابزارهای سیاسی و دیپلماتیک است. از این رو آنان اختلافات را مابین دو شخصی که در جایگاه مساوی قرار دارند رسیدگی نمی کنند، بلکه عوامل دیگری چون منافع عمومی کشور میزبان، ضعف احتمالی یکی از طرفین یا اصل فراگیر را نیز مدنظر قرار می دهند. در این بین، کشور میزبان نیز ممکن است علل موجهه ای در انجام اقدامات خود داشته باشد و منافع خاصی را از این طریق دنبال کند [۴۰، ص ۱۴۴].

در واقع، نظام معاهدات سرمایه گذاری تنها در صدد کارامدی نظام داوری نیست، بلکه به دنبال این است که نه فقط طرف قرارداد، بلکه کلیه قوای حکومتی اعم از تقنینی، قضایی و اداری نیز تحت کنترل نظام داوری قرار گیرند. به عبارت دیگر، داوری مبتنی بر معاهده در مقابل هرگونه سوء استفاده از اعمال حاکمیتی قرار می گیرد و سرمایه گذار را در مقابل مداخلات دولت میزبان در عرصه های تقنینی، قضایی، اداری یا دیگر اعمال حاکمیتی مورد حمایت قرار می دهد. بدین ترتیب، بی جهت نیست که نظام داوری سرمایه گذاری از رهگذر حقوق بین الملل، در جهت تحدید اختیارات اجرایی، تقنینی و قضایی دولت تأسیس شده و به دنبال شکل جدیدی از حقوق اداری جهانی است. در مجموع به نظر می رسد که قیاس داوری سرمایه گذاری و تجاری، در نهایت تفکیک بین اعمال تصدی گری و حاکمیتی را که در حقوق بین الملل کلاسیک وجود دارد تقویت می کند.

۲-۵- تفکیک اعمال حکومتی و تصدی گری

تفکیک بین اعمال تصدی گری و حکومتی دولت ها در حقوق بین الملل، پیش از آن که موضوع مسؤولیت بین المللی دولت ها قرار گیرد، موضوع تعیین حدود مصونیت آنان بوده است. در این جا نیز دو رویکرد عمده وجود دارد که رویکرد مضیق آن، مصونیت را حاکم بر اعمال تجاری دولت نمی داند و تمرکز بیشتری بر ماهیت قراردادها دارد [۴۱، ص ۱۸۴].

برخی از نویسندگان برای تفکیک اعمال حکومتی از تجاری، مجموعه ای از عوامل و معیارها را ذکر کرده اند؛ اما به نظر می رسد این موضوع به اندازه ای پیچیده است که نمی توان مرز دقیق و قاعده کلی و عامی در این خصوص ارائه کرد. به عنوان مثال دادگاه های اروپا، فعالیت سرمایه گذار خارجی در حوزه منابع طبیعی را تجاری تلقی می کنند [۴۲، ص ۱۹۹]؛ اما دادگاه های آمریکا آن را حاکمیتی می دانند [۴۳، ص ۲۸۴].

با این همه، به نظر می رسد سیاق موضوع تفکیک اعمال حکومتی و تصدی گری در داوری سرمایه گذاری با موضوع مصونیت دولت ها کاملاً متفاوت است؛ زیرا دولت با رضایت به داوری، به طور کلی مصونیت خود را اسقاط می کند. همچنین تفکیک بین اعمال حاکمیتی و تصدی گری به تمیز بین نقض قرارداد و نقض معاهده یاری رسانده، از این رو، حدود و ثغور مسؤولیت بین المللی دولت ها را مشخص می کند. این تفاوت در اهداف، وضعیت طرفین را به طور قابل توجهی تغییر می دهد. از آنجا که دولت ها به طور سنتی تفسیر موسعی از اعمال حکومتی و مآلاً استناد به مصونیت خود در مقابل دادگاه های کشور دیگر می کردند، در داوری معاهدات سرمایه گذاری وضعیت کاملاً برعکس شده است. در اینجا دولت ها معتقدند که اعمالشان کاملاً تصدی گری است و در حوزه اعمال حکومتی قرار ندارد. از سوی دیگر، شخص خصوصی که پیش از این در صدد تفسیر مضیقی از اعمال حاکمیتی بود، امروزه به دنبال این است که هرگونه عملی را حکومتی معرفی کند. بنابراین، به واقع نمی توان معیارهایی را که در تمیز اعمال حکومتی و تصدی گری در مسأله مصونیت دولت ها بر شمرده شده است، در قلمرو معاهدات سرمایه گذاری نیز قابل تسری دانست، زیرا طرفین ادعا و مدعی به به کلی فرق کرده اند.

۶- نتیجه گیری

در این مقاله سعی شد به برخی وجوه، مسائل و پرسش های جدیدی که حقوق معاهدات سرمایه گذاری در عرصه حقوق داخلی و حقوق بین المللی طرح کرده است پرداخته شود و از این بین، تفکیک دعوای قراردادی که ناشی از نقض یک قرارداد است و دعوای معاهده ای که ناشی از نقض اصول حقوق بین الملل عمومی است مورد بررسی قرار گیرد. شکل گیری حقوق سرمایه گذاری به همان اندازه که معلول اسناد بین المللی است، معلول رویه دیوان های داوری بالاخص مرجع حل و فصل اختلافات سرمایه گذاری است. در این مقاله سعی شد تا دو موضوع اساسی در حقوق سرمایه گذاری تبیین شود. موضوع نخست، صلاحیت دیوان های بین المللی داوری سرمایه گذاری است؛ از این جهت که دیوان های داوری تنها صلاحیت رسیدگی به دعاوی ای را دارند که ناشی از معاهده سرمایه گذاری فیمابین است و در نتیجه، تنها به دعاوی معاهده ای رسیدگی می کنند. بدین ترتیب، دیوان مأمور رسیدگی باید در همان مرحله احراز صلاحیت توصیف کند که دعوای مطروح ناشی از قرارداد است یا معاهده سرمایه گذاری. این امر که در اصل مربوط به رسیدگی ماهیتی است، در همان مرحله تعیین صلاحیت مورد شناسایی قرار می گیرد که در این جا دیوان داوری اوضاع و احوال حاکم بر دعوا و کلیت آن را مدنظر قرار می دهد.

موضوع دوم، رویه دیوان ها پیرامون توصیف دعاوی قراردادی و معاهده ای است. ریشه و مبانی تفکیک دو عمل مزبور نهایتاً در معیار سنتی تمیز اعمال حکومتی از تصدی گری قرار دارد. هرچند مبانی شناسایی دو عمل مزبور بیش از همه، موضوع مصونیت دولت ها در قبال اعمال حاکمیتی بوده است، اما در مسؤولیت بین المللی دولت ها نیز این امر مطرح است تا جایی که عمل حکومتی دولت ها در نقض معاهدات منجر به مسؤولیت بین المللی آنان می گردد. اما نکته حائز اهمیت دیگر در تفکیک بین اعمال حکومتی و تصدی گری، تفاوت آن ها در دو موضوع مصونیت دولت ها و مسؤولیت بین المللی آنان است. دولت ها در موضع اثبات مصونیت، سعی دارند اعمالشان را حاکمیتی توصیف کنند تا بتوانند از مصونیت خود در عرصه بین المللی استفاده کنند، ولی در موضع اثبات مسؤولیت سعی دارند اعمال خود را تصدی گری توصیف کنند تا در قید مسؤولیت بین المللی دولت ها قرار نگیرند.

۷- منابع

[۱] Bishop, R.Doak; Crawford, James; Reisman, W. Michael, Foreign Invesment Disputes, Case, Materials & Commentary, Netherland: Kluwer Law, 2005.

[۲] لونفلد، آندریاس اف، حقوق بین الملل اقتصادی، ترجمه محمد حبیبی مجنده، تهران، جنگل ، ۱۳۹۰٫

[۳] Amerasinghe, Chittharanjan Felix, Local Remedies in International Law, 2004. [4] موحد، محمد علی، قانون حاکم، درس هایی از داوری های نفتی ، تهران ، کارنامه، ۱۳۸۶٫

[۵] Salini Constrituttori S.p.A. v. the Kingdom of Morocco, ICSID Case No. ARB/00/4, Decision on Jurisdiction, 2001.

[۶] SGS Société Générale de Surveillance S.A. v. Islamic Republic of Pakistan, ICSID Case No. ARB/01/13, Decision on Jurisdiction, 2003, 8 ICSID Rep. 383.

[۷] Cremades, Bernardo M. & Cairns, David J. A., Contract and Treaty Claims and Choice of Forum in Foreign Investment Disputes, in: Horn, Norbert (ed.), Arbitration Foreign Investment Disputes, The Hague, 2004.

[۸] Zeiler, Gerod, «Treaty v. Contract: Which Panel? », TDM 4, 2007.

[۹] McDouglas, Myres Smith et al., Human Rights and World Public Order: the Basic Policies of an International Law of Human Dignity, The Hague, 1980.

[۱۰] Wena Hotels Ltd. v. Arab Republic of Egypt, ICSID Case No. ARB/98/4, Award, 2002.

[۱۱] Cremades, Bernardo M., Litigation Annulment Proceeding – the Vivendi Matter: Contract and treaty Claims , in: Gaillard, Emmanuel (ed.), Annulment of ICSID Awards, A Loint IAI-ASIL Conference; Washigton D.C. – April 1, 2003, New York, 2003.

[۱۲] Compañía de Aguas del Aconquija S.A. v. the Argentine Republic, ICSID Case No. ARB/97/3, Award, 2000 (Vivendi Award).

[۱۳] Compañía de Aguas del Aconquija S.A and Vivendi Univerdal v. the Argentine Republic, ICSID Case No. ARB/97/3, Decision on Annulment, 2002 (Vivendi-Annulment).

[۱۴] Gaillard, Emmanuel, «Vivendi and Bilateral Investment treaty Arbitration», ۶۸ New York Law Journal, 264, 2003.

[۱۵] Bayindir Insaat Turizm Ticaret Ve Sanayi A.S. v. Islamic Republic of Pakistan, ICSID Case No. ARB/03/29, Decision on Jurisdiction, 2005.

[۱۶] Aguas del Tunari S.A. v. Bolivia, ICSID Case No. ARB/02/3, Decision on Jurisdiction, 2005.

[۱۷] Redfern Alan & Hunter, Martin, Law and Practice of International Commercial Arbitration, London, 4th edition, 2004.

[۱۸] Schwebel, Steven M., Some Aspects of International Law in Arbitration between States and Aliens, in: S. Schwebel (ed.), Justice in International Law. Selected Writings, Cambridge, 1994.

[۱۹] Case Concerning oil plafforms (Islamic Republic of Iran v. United States of America), 1996, ICJ Rep. 810.

[۲۰] Case Concerning Legality of Use of Force (Yugoslavia v. Italy), 1999, ICJ Rep. 490.

[۲۱] Amco Asia Corp. v. republic of Indonesia, ICSID Case No. ARB/81/1, Decision on Jurisdiction, 1983.

[۲۲] Shreuer, Christopher, Three Generations of ICSID Annulment Proceedings, in: Gaillard, Emmanuel (ed.), Annulment of ICSID Awards, A Joint IAI-ASIL conference; Washington D.C.- April 1, 2003, New York, 2004.

[۲۳] Azurix corp. v. Argentine Republic, ICSID Case No. ARB/01/12, Decision on Jurisdiction, 2003.

[۲۴] SGS Société Générale de Surveillance S.A. v. Islamic Republic of Pakistan, ICSID Case No. ARB/01/13, Decision on Jurisdiction, 2003.

[۲۵] Enron Corp. v. Argentine Republic, ICSID Case No. ARB/01/3, Decision on Jurisdiction, 2004.

[۲۶] Siemens A.G. v. the Argentine Republic, ICSID Case No. ARB/02/8, Award, 2007.

[۲۷] SGS Société Générale de Surveillance S.A. v. Republic of Philippines, ICSID Case No. ARB/02/6, Decision on Jurisdiction, 2004.

[۲۸] Occidental Exploration & Production Co. v. Republic of Ecuador, LCIA Case No. UN 3467, UNCITRAL, Final Award, 2005.

[۲۹] Joy Mining Machinery Limited v. Arab Republic of Egypt, ICSID Case No. ARB/03/11, Award on Jurisdiction, 2004.

[۳۰] Emilio Agustin Maffezini v. Kingdom of Spain, ICSID Case No. ARB/97/7, Decision on Jurisdicton, 2001.

[۳۱] Borchard, Edwin Montefiore, The Diplomatic Protection of Citizens Abroad or the Law of International Claims, New York, 1916.

[۳۲] Salini Construttori S.p.A v. Hashemite Kingdom of Jordan, ICSID Case No. ARB/02/13, Decision on Jurisdiction, 2004.

[۳۳] Schreuer, Christopher, State Immunity: Some Recent Developments, Cambridge, 1988.

[۳۴] Orrego Vicuña, Francisco, Of Contracts and treaties in Global Market , Max Plank United Nations Year Book, 8, 2004.

[۳۵] دالزر، رودلف و شروئر، کریستف، اصول حقوق بین الملل سرمایه گذاری ، ترجمه سید قاسم زمانی و به آذین حسیبی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش های حقوقی، ۱۳۹۱

[۳۶] Noble Ventures, Inc. v. Romania, ICSID Case No. ARB/01/11, Award, 12 October 2005, ITA.

[۳۷] Alexandrov, StanimireA., The Vivendi Annulment Decision and the Lessons for the Future ICSID Arbitration- The Applicant’s Perspective, in: Gaillard, Emmanuel, Annulment of ICSID Awards, A joint IAI-ASIL Conference; Washigton D.C.- April 1, 2003, New York, 2003.

[۳۸] Wälde, Thomas, «The Umbrella Clause in Investment Arbitration- A Comment on Original Intentions and Recent Cases», JWIT 6, 2005.

[۳۹] Harten, Gun van, Investment Treaties Arbitration and Public Law, Oxford, 2007.

[۴۰] Legum, Barton, «Trends and Challenges in Investor-State Arbitration», Arb. Int’l 19, 2003.

[۴۱] کاسسه، آنتونیو، حقوق بین الملل، ترجمه حسین شریفی طراز کوهی، چ ۳، تهران، بنیاد حقوقی میزان، ۱۳۹۱٫ [۴۲] OLG Frankfurt, National Iranian Oil Co. Legal Status Case (1984) 65 ILR 199.

[۴۳] Internattional Association of Machinists and Aerospace Workers v. OPEC, 477 F. Supp.553 (C.D Cal. 1979), (1982) 63 IRL 284.

 

 محمد صادق لبانی مطلق، جلیل قنواتی

برگرفته از فصلنامه پژوهش های حقوق تطبیقی / دوره ۱۹، شماره ۲، تابستان1394

۲۱ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

قانون پیشگیری از وقوع جرم – مصوب ۱۳۹۴

ماده۱ ـ پیشگیری از وقوع جرم عبارت است از پیش‌بینی، شناسایی و ارزیابی خطر وقوع جرم و اتخاذ تدابیر و اقدامات لازم برای از میان بردن یا کاهش آن.

ماده۲ ـ در اجرای وظایف مندرج در ماده (۴) این قانون، شورای عالی پیشگیری از وقوع جرم با اعضای زیر تشکیل می‌شود:

۱ـ رئیس قوه قضائیه (رئیس شورا)

۲ـ معاون اول رئیس‌جمهور (نائب رئیس)

۳ـ نائب رئیس اول مجلس شورای اسلامی

۴ـ معاون اول رئیس قوه قضائیه

۵ ـ دادستان کل کشور

۶ ـ رئیس سازمان بازرسی کل کشور

۷ـ وزیر کشور

۸ ـ وزیر اطلاعات

۹ـ معاون حقوقی رئیس‌جمهور

۱۰ـ وزیر دادگستری

۱۱ـ وزیر امور اقتصادی و دارایی

۱۲ـ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی

۱۳ـ وزیر آموزش و پرورش

۱۴ـ فرمانده نیروی انتظامی

۱۵ـ فرمانده نیروی مقاومت بسیج

۱۶ـ رئیس سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران

۱۷ـ رئیس دیوان محاسبات کشور

۱۸ـ رئیس کمیسیون قضائی و حقوقی مجلس شورای اسلامی

۱۹ـ رئیس کمیسیون اصل نودم (۹۰) مجلس شورای اسلامی

۲۰ـ رئیس سازمان زندان‌ها و اقدامات تأمینی و تربیتی کشور

۲۱ـ رئیس ستاد امر به معروف و نهی از منکر

۲۲ـ وزیر یا رئیس نهاد ذی‌ربط حسب موضوع به تشخیص رئیس شورا

۲۳ـ یکی از معاونان رئیس قوه قضائیه به انتخاب ایشان به عنوان دبیر شورا

تبصره ـ دبیر شورای عالی پیشگیری از وقوع جرم می‌تواند به تناسب موضوعات مطروحه در این شورا صاحب‌نظران، کارشناسان و نمایندگان دیگر نهادها و سازمان‌ها را بدون حق رأی دعوت کند.

ماده۳ ـ در اجرای وظایف زیر، شورای عالی پیشگیری از وقوع جرم تشکیل می‌شود:

۱ـ تقسیم کار ملی در چهارچوب وظایف و مأموریت‌های قوای سه‌گانه کشور و اتخاذ تدابیر مناسب برای هماهنگی و توسعه همکاری بین دستگاههای مسؤول در امر پیشگیری

۲ـ تعیین راهبردها، سیاست‌های اجرائی و برنامه‌های ملی پیشگیری از وقوع جرم در چهارچوب قوانین و سیاست‌های کلی نظام

۳ـ بررسی و تصویب برنامه‌های کلان برای گسترش فرهنگ، ایجاد زمینه‌های مشارکت مردم و نهادهای دولتی و غیردولتی در امر پیشگیری از وقوع جرم و حمایت از آنها

۴ـ بررسی و اتخاذ تصمیم جهت شناسایی زمینه‌ها و علل وقوع جرم، کاهش آسیبهای اجتماعی و ارزیابی نتایج اجرای طرحها و برنامه‌های ملی پیشگیری، سنجش و پیگیری عملکرد نهادهای مسؤول در این زمینه

۵ ـ اتخاذ سیاست‌های موردنیاز در جهت حمایت از بزه‌دیدگان و محکومان و خانواده آنان و اصلاح و جامعه‌پذیری محکومان و برخورداری آنان از زندگی شرافتمندانه

تبصره ـ شورای عالی پیشگیری از وقوع جرم حداقل در هر فصل یک بار تشکیل جلسه خواهد داد.

ماده۴ ـ مصوبات شورای عالی پیشگیری از وقوع جرم صرفاً با توافق و امضای سران سه قوه در چهارچوب قوانین، لازم‌الاجراء می‌باشد.

تبصره۱ـ  پس از ارسال مصوبات شورای عالی برای رؤسای قوا، در صورتی که، عدم تأیید و یا امضای مصوبه حداکثر طی دو ماه اعلام نشد، به منزله تأیید می باشد.

تبصره۲ـ رئیس‌جمهور موظف است مصوبات شورای عالی را پس از طی مراحل قانونی، ابلاغ و برای اجراء در اختیار مسؤولان بگذارد. مصوبات مربوط به نیروهای مسلح پس از اخذ موافقت فرماندهی کل قوا قابل اجراء خواهد بود.

۲۱ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

قانون بیمه اجباری خسارات وارد شده به شخص ثالث در اثر حوادث ناشی از وسایل نقلیه – مصوب ۱۳۹۵

بخش نخست ـ کلیات

ماده۱ـ اصطلاحات به‌کار برده‌شده در این قانون، دارای معانی به شرح زیر است:

الف ـ خسارت بدنی: هر نوع دیه یا ارش ناشی از هر نوع صدمه به بدن مانند شکستگی، نقص و ازکارافتادگی عضو اعم از جزئی یا کلی ـ موقت یا دائم، دیه فوت و هزینه معالجه با رعایت ماده (۳۵) این قانون به سبب حوادث مشمول بیمه موضوع این قانون

ب ـ خسارت مالی: زیانهایی که به سبب حوادث مشمول بیمه موضوع این قانون به اموال شخص ثالث وارد شود.

پ ـ حوادث: هرگونه سانحه‌ ناشی از وسایل نقلیه موضوع بند (ث) این ‌ماده و محمولات آنها از قبیل تصادم، تصادف، سقوط، واژگونی، آتش‌سوزی و یا انفجار یا هر نوع سانحه ناشی از وسایل نقلیه بر اثر حوادث غیرمترقبه

ت ـ شخص ثالث: هر شخصی است که به سبب حوادث موضوع این قانون دچار خسارت بدنی و یا مالی شود به‌استثنای راننده مسبب حادثه

ث ـ وسیله نقلیه: وسایل نقلیه موتوری زمینی و ریلی شهری و بین شهری و واگن متصل یا غیرمتصل به آن و یدک و کفی (تریلر) متصل به آنها

ج ـ صندوق: صندوق تأمین خسارت‌های بدنی

چ ـ بیمه مرکزی: بیمه مرکزی جمهوری اسلامی ایران

ح ـ راهنمایی و رانندگی: پلیس راهنمایی و رانندگی نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران

ماده۲ـ کلیه دارندگان وسایل نقلیه موضوع این قانون اعم از اینکه اشخاص حقیقی یا حقوقی باشند مکلفند وسایل نقلیه خود را در قبال خسارت بدنی و مالی که در اثر حوادث وسایل نقلیه مذکور به اشخاص ثالث وارد می‌شود حداقل به مقدار مندرج در ماده (۸) این قانون نزد شرکت بیمه‌ای که مجوز فعالیت در این رشته را از بیمه مرکزی داشته باشد، بیمه کنند.

تبصره۱ـ دارنده از نظر این قانون اعم از مالک و یا متصرف وسیله نقلیه است و هر کدام که بیمه‌نامه موضوع این ماده را تحصیل کند تکلیف از دیگری ساقط می‌شود.

تبصره۲ـ مسؤولیت دارنده وسیله نقلیه در تحصیل بیمه‌نامه موضوع این قانون مانع از مسؤولیت شخصی که حادثه منسوب به فعل یا ترک فعل او است نمی‌باشد. در هر حال خسارت واردشده از محل بیمه‌نامه وسیله نقلیه مسبب حادثه پرداخت می‌گردد.

ماده۳ـ دارنده وسیله نقلیه مکلف است برای پوشش خسارت‌های بدنی واردشده به راننده مسبب حادثه، حداقل به میزان دیه مرد مسلمان در ماه غیرحرام، بیمه حوادث اخذ کند؛ مبنای محاسبه میزان خسارت قابل پرداخت به راننده مسبب حادثه، معادل دیه فوت یا دیه و یا ارش جرح در فرض ورود خسارت بدنی به مرد مسلمان در ماه غیرحرام و هزینه معالجه آن می‌باشد. سازمان پزشکی قانونی مکلف است با درخواست راننده مسبب حادثه یا شرکت بیمه مربوط، نوع و درصد صدمه بدنی واردشده را تعیین و اعلام کند. آیین‌نامه اجرائی و حق بیمه مربوط به این بیمه‌نامه به پیشنهاد بیمه مرکزی پس از تصویب شورای‌عالی بیمه به تصویب هیأت وزیران می‌رسد.

ماده۴ـ در صورت وقوع حادثه و ایجاد خسارت بدنی یا مالی برای شخص ثالث:

الف ـ در صورتی که وسیله نقلیه مسبب حادثه، دارای بیمه‌نامه موضوع این قانون باشد، جبران خسارت‌های واردشده در حدود مقررات این قانون بر عهده بیمه‌گر است. در صورت نیاز به طرح دعوی در خصوص مطالبه خسارت، زیان‌دیده یا قائم‌مقام وی دعوی را علیه بیمه‌گر و مسبب حادثه طرح می‌کند. این حکم، نافی مسؤولیت‌های کیفری راننده مسبب حادثه نیست.

ب ـ در صورتی‌که وسیله نقلیه، فاقد بیمه‌نامه موضوع این قانون یا مشمول یکی از موارد مندرج در ماده (۲۱) این قانون باشد، خسارت‌های بدنی وارده توسط صندوق با رعایت ماده (۲۵) این قانون جبران می‌شود. در صورت نیاز به طرح دعوی در این خصوص، زیان‌دیده یا قائم‌مقام وی دعوی را علیه راننده مسبب حادثه و صندوق طرح می‌کند.

پ ـ در صورتی‌که خودرو، فاقد بیمه‌نامه موضوع این قانون بوده و وسیله نقلیه با اذن مالک در اختیار راننده مسبب حادثه قرار گرفته باشد، در صورتی‌که مالک، شخص حقوقی باشد، به جزای نقدی معادل بیست‌درصد(۲۰%) و در صورتی‌که مالک شخص حقیقی باشد به جزای نقدی معادل ده‌درصد(۱۰%) مجموع خسارات بدنی واردشده محکوم می‌شود. مبلغ مذکور به حساب درآمدهای اختصاصی صندوق نزد خزانه‌داری کل کشور واریز می‌شود و با پیش‌بینی در بودجه‌های سالانه، صددرصد(۱۰۰%) آن به صندوق اختصاص می‌یابد.

ماده۵ ـ شرکت سهامی بیمه ایران مکلف است طبق مقررات این قانون و آیین‌نامه‌های مربوط به آن، با دارندگان وسایل نقلیه موضوع این قانون قرارداد بیمه منعقد کند. سایر شرکتهای بیمه متقاضی فعالیت در رشته بیمه شخص ثالث می‌توانند پس از اخذ مجوز از بیمه مرکزی اقدام به فروش بیمه‌نامه شخص ثالث کنند. بیمه مرکزی موظف است براساس آیین‌نامه اجرائی که به پیشنهاد بیمه مرکزی و تأیید شورای ‌عالی بیمه به تصویب هیأت وزیران می‌رسد، برای شرکتهای متقاضی، مجوز فعالیت در رشته شخص ثالث صادر کند. در آیین‌نامه اجرائی موضوع این ماده مواردی از قبیل حداقل توانگری مالی شرکت بیمه، سابقه مناسب پرداخت خسارت، داشتن نیروی انسانی و ظرفیت‌های لازم برای صدور بیمه‌نامه و پرداخت خسارت باید مد نظر قرار گیرد. شرکتهایی که مجوز فعالیت در این رشته بیمه‌ای را از بیمه مرکزی دریافت می‌کنند، موظفند طبق مقررات این قانون و آیین‌نامه‌های مربوط به آن، با کلیه دارندگان وسایل نقلیه موضوع این قانون قرارداد بیمه منعقد کنند. ادامه فعالیت در رشته شخص ثالث برای شرکتهایی که در زمان تصویب این قانون در رشته بیمه شخص ثالث فعال هستند، منوط به اخذ مجوز از بیمه مرکزی ظرف مدت دوسال از تاریخ لازم‌الاجراء شدن این قانون می‌باشد.

ماده۶ ـ از تاریخ انتقال مالکیت وسیله نقلیه، کلیه حقوق و تعهدات ناشی از قرارداد بیمه موضوع این قانون به انتقال‌گیرنده منتقل می‌شود و انتقال‌گیرنده تا پایان مدت قرارداد بیمه، بیمه‌گذار محسوب می‌شود.

تبصره ـ کلیه تخفیفاتی که به‌واسطه «نداشتن حوادث منجر به خسارت» در قرارداد بیمه موضوع این قانون اعمال شده باشد، متعلق به انتقال‌دهنده است. انتقال‌دهنده می‌تواند تخفیفات مذکور را به‌وسیله نقلیه دیگر از همان نوع، که متعلق به او یا متعلق به همسر، والدین یا اولاد بلاواسطه وی باشد، منتقل کند. آیین‌نامه اجرائی این تبصره به پیشنهاد بیمه مرکزی و تأیید شورای‌عالی بیمه به تصویب هیأت وزیران می‌رسد.

ماده۷ـ دارندگان وسیله نقلیه موتوری زمینی که از خارج وارد ایران می‌شوند در صورتی که خارج از کشور وسیله نقلیه خود را در مقابل خساراتی که بر اثر حوادث ناشی از  آن به موجب بیمه‌نامه‌ای که از طرف بیمه مرکزی معتبر شناخته می‌شود بیمه نکرده باشند، مکلفند هنگام ورود به مرز ایران وسیله نقلیه خود را در قبال خسارت‌های بدنی و مالی که در اثر حوادث نقلیه مزبور یا محمولات آنها به اشخاص ثالث وارد می‌شود حداقل به میزان مندرج در ماده (۸) این قانون بیمه کنند.

همچنین دارندگان وسیله نقلیه ایرانی که از کشور خارج می‌شوند موظفند هنگام خروج با پرداخت حق بیمه مربوط، وسیله نقلیه خود را در مقابل خساراتی که بر اثر حوادث نقلیه مذکور در خارج از کشور به اشخاص ثالث ایرانی وارد شود حداقل به میزان مندرج در ماده (۸) این قانون و نیز بیمه حوادث راننده موضوع ماده (۳) این قانون بیمه کنند. در غیر این‌صورت از تردد وسایل مزبور توسط مراجع ذی‌ربط جلوگیری می‌شود.

بخش دوم ـ حقوق و تعهدات بیمه‌گر و بیمه‌گذار

ماده۸ ـ حداقل مبلغ بیمه موضوع این قانون در بخش خسارت ‌بدنی معادل حداقل ریالی دیه یک مرد مسلمان در ماههای حرام با رعایت تبصره ماده (۹) این قانون است و در هر حال بیمه‌گذار موظف به اخذ الحاقیه نمی‌باشد. همچنین حداقل مبلغ بیمه‌ موضوع این قانون در بخش خسارت مالی معادل دو و نیم درصد (۵/۲%) تعهدات بدنی است. بیمه‌گذار می‌تواند برای جبران خسارت‌های مالی بیش از حداقل مزبور، در زمان صدور بیمه‌نامه یا پس از آن، بیمه تکمیلی تحصیل کند.

تبصره۱ـ در صورتی که بیمه‌گذار در خصوص خسارت‌های مالی تقاضای پوشش بیمه‌ای بیش از سقف مندرج در این ماده را داشته باشد بیمه‌گر مکلف به انعقاد قرارداد بیمه تکمیلی با بیمه‌گذار می‌باشد. حق بیمه در این مورد در چهارچوب ضوابط کلی که توسط بیمه مرکزی اعلام می‌شود، توسط بیمه‌گر تعیین می‌گردد.

تبصره۲ـ در صورت بروز حادثه، بیمه‌گر مکلف است کلیه خسارات واردشده را مطابق این قانون پرداخت کند و مواد (۱۲) و (۱۳) قانون بیمه مصوب ۷/۲/۱۳۱۶ در این مورد اعمال نمی‌شود.

تبصره۳ـ خسارت مالی ناشی از حوادث رانندگی صرفاً تا میزان خسارت متناظر وارده به گرانترین خودروی متعارف از طریق بیمه‌نامه شخص ثالث و یا مقصر حادثه قابل جبران خواهد بود.

تبصره۴ـ منظور از خودروی متعارف خودرویی است که قیمت آن کمتر از پنجاه‌درصد (۵۰%) سقف تعهدات بدنی که در ابتدای هر سال مشخص می‌شود، باشد.

تبصره۵ ـ ارزیابان خسارات موضوع ماده (۳۹) و کارشناسان ارزیاب خسارت شرکتهای بیمه و کارشناسان رسمی دادگستری در هنگام برآورد خسارت، موظفند مطابق این ماده اعلام‌نظر کنند.

ماده۹ـ بیمه‌گر ملزم به جبران خسارت‌های واردشده به اشخاص ثالث مطابق مقررات این قانون است.

تبصره ـ در صورتی‌که در یک حادثه، مسؤول آن به پرداخت بیش از یک دیه به هر یک از زیان‌دیدگان محکوم شود، بیمه‌گر مکلف به پرداخت کل خسارات بدنی است، اعم از اینکه مبلغ مازاد بر دیه، کمتر از یک دیه کامل یا بیشتر از آن باشد.

ماده۱۰ـ بیمه‌گر مکلف است در ایفاء تعهدات مندرج در این قانون خسارت وارده به زیان‌دیدگان را بدون لحاظ جنسیت و دین تا سقف تعهدات بیمه‌نامه پرداخت کند. مراجع قضائی موظفند در انشای حکم پرداخت دیه، مبلغ مازاد بر دیه موضوع این ماده را به ‌عنوان بیمه حوادث درج کنند.

ماده۱۱ـ درج هرگونه شرط در بیمه‌نامه که برای بیمه‌گذار یا زیان‌دیده مزایای کمتر از مزایای مندرج در این قانون مقرر کند، یا درج شرط تعلیق تعهدات بیمه‌گر در قرارداد به هر نحوی، باطل و بلااثر است. بطلان شرط سبب بطلان بیمه‌نامه نمی‌شود. همچنین اخذ هرگونه رضایتنامه از زیان‌دیده توسط بیمه‌گر و صندوق مبنی بر رضایت به پرداخت خسارت کمتر از مزایای مندرج در این قانون ممنوع است و چنین رضایتنامه‌ای بلااثر است.

ماده۱۲ـ تعهد ریالی بیمه‌گر در قبال زیان‌دیدگان داخل وسیله نقلیه مسبب حادثه، برابر حاصل‌ضرب ظرفیت مجاز وسیله نقلیه در سقف تعهدات بدنی بیمه‌نامه با رعایت  تبصره ماده (۹) و ماده (۱۳) این قانون است.

در مواردی که به علت عدم رعایت ظرفیت مجاز وسیله نقلیه، مجموع خسارات بدنی زیان‌دیدگان وسیله نقلیه مقصر حادثه بیش از سقف مذکور باشد مبلغ خسارت مورد تعهد بیمه‌گر به نسبت خسارت وارده به هر یک از زیان‌دیدگان بین آنان تسهیم می‌گردد و مابه‌التفاوت خسارت بدنی هر یک از زیان‌دیدگان توسط صندوق تأمین خسارت‌های بدنی وفق مقررات مربوط پرداخت و مطابق مقررات این قانون از مسبب حادثه بازیافت می‌شود.

میزان ظرفیت مجاز وسایل نقلیه با توجه به نوع و کاربری آنها به موجب آیین‌نامه‌ای خواهد بود که توسط وزارت کشور با همکاری وزارتخانه‌های صنعت، معدن و تجارت و راه و شهرسازی و بیمه مرکزی تهیه می‌شود و به تصویب هیأت وزیران می‌رسد.

در هر صورت تعداد جنین و اطفال زیر دوسال داخل وسیله نقلیه به ظرفیت مجاز خودرو اضافه می‌شود.

تبصره ـ تعهد ریالی بیمه‌گر در قبال زیان‌دیدگان خارج از وسیله نقلیه مسبب حادثه ده برابر سقف تعهدات بدنی بیمه‌نامه با رعایت تبصره ماده (۹) و ماده (۱۳) این قانون می‌باشد. در مواردی که مجموع خسارات بدنی زیان‌دیدگان خارج از وسیله نقلیه مسبب حادثه بیش از سقف مذکور باشد مبلغ خسارت مورد تعهد بیمه‌گر به نسبت خسارت واردشده به هر یک از زیان‌دیدگان بین آنان تسهیم می‌گردد و مابه‌التفاوت خسارت بدنی هر یک از زیان‌دیدگان توسط صندوق تأمین خسارت‌های بدنی وفق مقررات مربوط پرداخت می‌شود.

ماده۱۳ـ بیمه‌گر یا صندوق حسب مورد مکلفند خسارت بدنی تعلق‌گرفته به شخص ثالث را به قیمت یوم‌الاداء و با رعایت این قانون و سایر قوانین و مقررات مربوط پرداخت کنند. بیمه‌گر، در صورتی‌که خسارت بدنی که به زیان‌دیده پرداخت نموده بیشتر از تعهد وی مندرج در ماده (۸) این قانون باشد، می‌تواند نسبت به مازاد پرداختی، به صندوق رجوع یا در صورت موافقت صندوق در حسابهای فیمابین منظور کند مشروط بر اینکه افزایش مبلغ قابل پرداخت بابت دیه منتسب به تأخیر  بیمه‌گر نباشد.

تبصره ـ در صورتی‌که خسارت بدنی زیان‌دیده بیشتر از تعهد شرکت بیمه مندرج در ماده (۸) این قانون باشد، شرکت بیمه مکلف است، بلافاصله مراتب مذکور و کلیه مستندات پرونده مربوط را از طریق سامانه الکترونیک موضوع ماده (۵۵) به صندوق و بیمه مرکزی اطلاع دهد.

ماده۱۴ـ در حوادث رانندگی منجر به جرح یا فوت که به استناد گزارش کارشناس تصادفات راهنمایی و رانندگی یا پلیس‌راه، ‏علت اصلی وقوع تصادف یکی از تخلفات رانندگی حادثه‌ساز باشد، بیمه‌گر مکلف است خسارت زیان‌دیده را بدون هیچ شرط و اخذ تضمین پرداخت کند و پس از آن می‌تواند به شرح زیر برای بازیافت به مسبب حادثه مراجعه کند:

الف ـ در اولین حادثه ناشی از تخلف حادثه‌ساز راننده مسبب در طول مدت بیمه‌نامه: معادل دو و نیم درصد (۵/۲%) از خسارت‌های بدنی و مالی پرداخت‌شده

ب ـ در دومین حادثه ناشی از تخلف حادثه‌ساز راننده مسبب در طول مدت بیمه‌نامه: معادل پنج‌درصد(۵%) از خسارت‌های بدنی و مالی پرداخت‌شده

پ ـ در سومین حادثه ناشی از تخلف حادثه‌ساز و حوادث بعد از آن در طول مدت بیمه‌نامه: معادل ده‌درصد(۱۰%) از خسارت‌های بدنی و مالی پرداخت‌شده

تبصره ـ مصادیق و عناوین تخلفات رانندگی حادثه‌ساز به موجب ماده (۷) قانون رسیدگی به تخلفات رانندگی مصوب ۸/۱۲/۱۳۸۹ تعیین می‌شود.

ماده۱۵ـ در موارد زیر بیمه‌گر مکلف است بدون هیچ شرط و اخذ تضمین، خسارت زیان‌دیده را پرداخت کند و پس از آن می‌تواند به قائم‌مقامی زیان‌دیده از طریق مراجع قانونی برای بازیافت تمام یا بخشی از وجوه پرداخت‌شده به شخصی که موجب خسارت شده است مراجعه کند:

الف ـ اثبات عمد مسبب در ایجاد حادثه نزد مراجع قضائی

ب ـ رانندگی در حالت مستی یا استعمال مواد مخدر یا روانگردان مؤثر در وقوع حادثه که به تأیید نیروی انتظامی یا پزشکی قانونی یا دادگاه رسیده باشد.

پ ـ در صورتی‌که راننده مسبب، فاقد گواهینامه رانندگی باشد یا گواهینامه او متناسب با نوع وسیله نقلیه نباشد.

ت ـ در صورتی‌که راننده مسبب، وسیله نقلیه را سرقت کرده یا از مسروقه بودن آن، آگاه باشد.

تبصره۱ـ در صورت وجود اختلاف میان بیمه‌گر و مسبب حادثه، اثبات موارد فوق در مراجع قضائی صالح صورت خواهد گرفت.

تبصره۲ـ در مواردی که طبق این قانون بیمه‌گر حق رجوع به مسبب حادثه یا قائم‌مقام قانونی وی را دارد، اسناد پرداخت خسارت از سوی بیمه‌گر در حکم اسناد لازم‌الاجراء است و از طریق دوایر اجرای سازمان ثبت اسناد و املاک کشور قابل مطالبه و وصول می‌باشد.

تبصره۳ـ در صورتی‌که حادثه در حین آموزش رانندگی توسط مراکز مجاز یا آزمون اخذ گواهینامه رخ دهد، خسارت پرداخت‌شده به‌وسیله شرکت بیمه از آموزش‌گیرنده یا آزمون‌دهنده قابل بازیافت نخواهد بود و حسب مورد آموزش‌دهنده یا آزمون‌گیرنده، راننده محسوب می‌شود.

ماده۱۶ـ چنانچه به حکم مرجع قضائی اثبات شود، عواملی نظیر نقص راه، نبودن یا نقص علائم رانندگی و نقص تجهیزات مربوط یا عیب ذاتی وسیله نقلیه، یا ایجاد مانع توسط دستگاههای اجرائی یا هر شخص حقیقی یا حقوقی دیگر در وقوع حادثه مؤثر بوده است، بیمه‌گر و صندوق پس از پرداخت خسارت زیان‌دیده می‌تواند برای بازیافت به نسبت درجه تقصیر که درصد آن در حکم دادگاه مشخص می‌شود به مسببان ذی‌ربط مراجعه کند.

دستگاههای ذی‌ربط مجازند مسؤولیت ‌کارکنان خویش را در قبال مسؤولیت‌های موضوع این ماده از محل اعتبارات جاری و تملک دارایی‌های سرمایه‌ای تحت اختیار، بیمه کنند.

تبصره ـ در صورتی‌که حسب نظریه افسران موضوع ماده (۱۷) قانون رسیدگی به تخلفات رانندگی، نقص راه، وسیله نقلیه یا عامل انسانی مؤثر در بروز تصادف اعلام شود در صورت اعتراض ذی‌نفع، موضوع حسب مورد به کارشناس یا هیأت کارشناسان رسمی مستقل در امور مرتبط با موضوع از قبیل راه و مهندسی ترافیک، مکانیک و تصادفات با نظر دادگاه ارجاع می‌شود.

ماده۱۷ـ موارد زیر از شمول بیمه موضوع این قانون خارج است:

الف ـ خسارت وارده به وسیله نقلیه مسبب حادثه و محمولات آن

ب ـ خسارت مستقیم و یا غیرمستقیم ناشی از تشعشعات اتمی و رادیواکتیو

پ ـ جریمه یا جزای نقدی

ت ـ اثبات قصد زیان‌دیده در ایراد صدمه به خود مانند خودکشی، اسقاط جنین و نظایر آن و نیز اثبات هر نوع خدعه و تبانی نزد مراجع قضائی

تبصره ـ در صورتی که در موارد بندهای (الف) و (ب) اختلافی وجود داشته باشد، معترض می‌تواند به مرجع قضائی صالح رجوع کند.

ماده۱۸ـ آیین‌نامه مربوط به تعیین سقف حق بیمه موضوع این قانون و نحوه تخفیف، افزایش یا تقسیط آن توسط بیمه مرکزی تهیه می‌شود و پس از تأیید شورای‌عالی بیمه به تصویب هیأت وزیران می‌رسد.

در آیین‌نامه مذکور باید عوامل زیر مدنظر قرار گیرد:

الف ـ ویژگی‌های وسیله نقلیه از قبیل نوع کاربری، سال ساخت و وضعیت ایمنی آن

ب ـ سوابق رانندگی و بیمه‌ای دارنده شامل نمرات منفی و تخلفات ثبت‌شده توسط نیروی انتظامی‌جمهوری اسلامی ایران موضوع قانون رسیدگی به تخلفات رانندگی، خسارت‌های پرداختی توسط بیمه‌گر یا صندوق، بابت حوادث منتسب به وی

پ ـ رایج بودن استفاده از وسیله نقلیه برای اقشار متوسط و ضعیف شامل موتورسیکلت و خودروهای سواری ارزان‌قیمت

در آیین‌نامه موضوع این ماده باید ملاحظات اجتماعی در تعیین حق بیمه وسایل نقلیه پرکاربرد اقشار متوسط و ضعیف جامعه مدنظر قرار گیرد.

تبصره۱ـ بیمه مرکزی موظف است با همکاری نیروی انتظامی‌جمهوری اسلامی ایران ترتیبی اتخاذ کند که حداکثر تا پایان برنامه پنجساله ششم توسعه، امکان صدور بیمه‌نامه شخص ثالث براساس ویژگی‌های «راننده» فراهم شود. تا آن زمان، سوابق رانندگی و بیمه‌ای شخصی که پلاک وسیله نقلیه به نام اوست و خسارت‌های پرداختی بابت حوادث منتسب به وی ملاک عمل است.

تبصره۲ـ در آیین‌نامه موضوع این ماده نحوه تخفیف یا افزایش در حق بیمه به‌صورت پلکانی و متناظر به تفکیک در مورد خسارات مالی و بدنی تعیین می‌شود.

تبصره۳ـ نرخنامه حق بیمه موضوع این قانون در ابتدای هر سال با رعایت آیین‌نامه مصوب هیأت وزیران به‌وسیله بیمه مرکزی محاسبه و پس از تأیید شورای‌عالی بیمه، ابلاغ می‌شود. در جلسات شورای‌عالی بیمه برای تعیین نرخنامه موضوع این تبصره دبیر کل اتحادیه(سندیکای) بیمه‌گران و دو نفر صاحب‌نظر به انتخاب اتحادیه (سندیکای) بیمه‌گران ایران با حق رأی شرکت می‌کنند. همچنین رئیس کل بیمه مرکزی در جلسات مذکور حق رأی دارد.

تبصره۴ـ شرکتهای بیمه می‌توانند تا دو و نیم درصد (۵/۲%) کمتر از نرخهای مصوب شورای‌عالی بیمه را ملاک عمل خود قرار دهند. اعمال تخفیف بیشتر از دو و نیم‌درصد (۵/۲%) توسط شرکتهای بیمه، منوط به کسب مجوز از بیمه مرکزی است. بیمه مرکزی در اعطای این مجوز باید توانگری مالی شرکت و شرایط عمومی بازار و حفظ رقابت‌پذیری شرکتهای بیمه را مدنظر قرار دهد. همچنین شرکتهای بیمه می‌توانند در صورت ارائه خدمات ویژه به مشتریان، با تأیید بیمه مرکزی تا دو و نیم درصد (۵/۲%) بیش از قیمتهای تعیین‌شده توسط بیمه مرکزی، از بیمه‌گذار دریافت کنند.

تبصره۵ ـ شرکتهای بیمه موظفند در چهارچوب ضوابط مربوط نسبت به اعطای تخفیف به رانندگانی که دوره‌های آموزشی رانندگی ایمن و کم‌خطر را سپری نموده و موفق به اخذ گواهینامه مربوط شده‌اند، اقدام کنند. آیین‌نامه مربوط به این تبصره به پیشنهاد بیمه مرکزی و نیروی انتظامی به تصویب هیأت وزیران می‌رسد.

ماده۱۹ـ هرگونه قصور یا تقصیر بیمه‌گر یا نماینده‌ وی در صدور بیمه‌نامه‌ موضوع این قانون رافع مسؤولیت بیمه‌گر نیست.

ماده۲۰ـ پوشش‌های بیمه موضوع این قانون محدود به قلمرو جمهوری اسلامی ایران است مگر آنکه در بیمه‌نامه به نحو دیگری توافق شده باشد.

بخش سوم ـ حقوق و تعهدات صندوق

ماده۲۱ـ به منظور حمایت از زیان‌دیدگان حوادث ناشی از وسایل نقلیه، خسارت‌های بدنی وارد به اشخاص ثالث که به علت فقدان یا انقضای بیمه‌نامه، بطلان قرارداد بیمه، شناخته‌نشدن وسیله نقلیه مسبب حادثه، کسری پوشش بیمه‌نامه ناشی از افزایش مبلغ ریالی دیه یا تعلیق یا لغو پروانه فعالیت شرکت بیمه یا صدور حکم توقف یا ورشکستگی بیمه‌گر موضوع ماده (۲۲) این قانون، قابل پرداخت نباشد، یا به‌طور کلی خسارت‌های بدنی که خارج از تعهدات قانونی بیمه‌گر مطابق مقررات این قانون است به‌استثنای موارد مصرح در ماده (۱۷)، توسط صندوق مستقلی به نام «صندوق تأمین خسارت‌های بدنی» جبران می‌شود.

تبصره۱ـ میزان تعهدات صندوق برای جبران خسارت‌های بدنی معادل مبلغ مقرر در ماده (۸) با رعایت تبصره ماده (۹) و مواد (۱۰) و (۱۳) این قانون است.

تبصره۲ـ تشخیص موارد خارج از تعهد بیمه‌گر مطابق مقررات این قانون، بر عهده شورای‌عالی بیمه است.

تبصره۳ـ صندوق مکلف است هر شش‌ماه یکبار گزارش عملکرد خود را به کمیسیون اقتصادی مجلس ارائه کند.

ماده۲۲ـ در صورت تعلیق یا لغو پروانه فعالیت شرکت بیمه در رشته بیمه شخص ثالث و ناتوانی آن از پرداخت خسارت به زیان‌دیدگان، به تشخیص بیمه مرکزی یا شورای‌عالی بیمه، یا صدور حکم توقف یا ورشکستگی آن به‌وسیله دادگاه صالح، صندوق، خسارات بدنی که به موجب صدور بیمه‌نامه‌های موضوع این قانون به عهده بیمه‌گر است را پرداخته، پس از آن به قائم‌مقامی زیان‌دیدگان به بیمه‌گر مراجعه می‌کند.

تبصره۱ـ دادگاه مکلف است نسبت به صدور حکم انتقال اموال و دارایی‌های بیمه‌گر مذکور تا میزان مبالغ پرداختی و خسارات وارده به صندوق اقدام کند.

تبصره۲ـ در صورت تعلیق یا لغو پروانه فعالیت شرکت بیمه، پرداخت خسارات مالی ‌که برعهده شرکت بیمه مذکور است مشمول ماده (۴۴) قانون تأسیس بیمه مرکزی ایران و بیمه‌گری مصوب ۳۰/۳/۱۳۵۰ خواهد بود.

ماده۲۳ـ درصورتی‌که زیان‌دیده، جز در موارد بیمه اختیاری، تمام یا بخشی از خسارت بدنی واردشده را از مراجع دیگری مانند سازمان بیمه‌های اجتماعی یا سازمان بیمه کارمندان دولت یا صندوق‌های ویژه جبران خسارت دریافت کند، نسبت به همان میزان حق مراجعه به صندوق را ندارد. سازمان‌ها و صندوق‌های ویژه مذکور حق مراجعه به صندوق و استرداد خسارت پرداخت‌شده به اشخاص ثالث را ندارند و مکلفند اطلاعات مربوط را در اختیار صندوق قرار دهند. در هر حال در صورتی‌که زیان‌دیده علاوه بر دریافت خسارت از سازمان‌ها و صندوق‌های ویژه مذکور از صندوق نیز خسارتی دریافت کند، صندوق حق استرداد دارد.

ماده۲۴ـ منابع مالی صندوق به شرح زیر است:

الف ـ هشت‌درصد(۸%) از حق بیمه اجباری موضوع این قانون بر مبنای نرخنامه مذکور در تبصره (۳) ماده (۱۸) این قانون

ب ـ مبلغی معادل حداکثر یک‌سال حق بیمه اجباری که از دارندگان وسیله نقلیه‌ای که از انجام بیمه موضوع این قانون خودداری کنند وصول می‌شود.

میزان مبلغ مذکور، نحوه وصول، تخفیف، تقسیط و بخشودگی آن به پیشنهاد بیمه مرکزی به تصویب مجمع عمومی‌ صندوق می‌رسد.

پ ـ مبالغ بازیافتی از مسببان حوادث، دارندگان وسایل نقلیه، بیمه‌گران و سایر اشخاصی که صندوق پس از جبران خسارت زیان‌دیدگان مطابق مقررات این قانون حسب مورد دریافت می‌کند.

ت ـ درآمد حاصل از سرمایه‌گذاری وجوه صندوق با رعایت ماده (۲۷) این قانون

ث ـ بیست‌درصد(۲۰%) از جریمه‌های وصولی راهنمایی و رانندگی در کل کشور

ج ـ بیست‌درصد(۲۰%) از کل هزینه‌های دادرسی و جزای نقدی وصولی توسط قوه قضائیه و تعزیرات حکومتی

چ ـ جریمه‌های موضوع بند (پ) ماده (۴)، ماده (۴۴) و بند (ت) ماده (۵۷) این قانون

ح ـ کمکهای اعطائی ازسوی اشخاص حقیقی یا حقوقی

تبصره۱ـ مدیر صندوق و هیأت نظارت مکلفند هر سه‌ماه یکبار گزارش عملکرد بند (پ) را به اعضای مجمع عمومی صندوق اعلام ‌کنند.

تبصره۲ـ کلیه درآمدهای منابع موضوع بندهای (ث) و (ج) به محض تحقق به حساب درآمدهای اختصاصی صندوق نزد خزانه‌داری کل کشور واریز می‌شود و صددرصد (۱۰۰%) آن به صندوق اختصاص می‌یابد.

تبصره۳ـ در صورت کمبود منابع مالی صندوق، دولت موظف است در بودجه سنواتی سال بعد کسری منابع صندوق را تأمین کند.

تبصره۴ـ درآمدهای صندوق مشمول مالیات به نرخ صفر بوده و از هرگونه عوارض معاف است. همچنین صندوق از پرداخت هزینه‌های دادرسی و اوراق و حق‌الاجراء معاف می‌باشد.

تبصره۵ ـ صندوق می‌تواند با تصویب مجمع عمومی مربوط، حداکثر تا دودرصد(۲%) از منابع مالی خود را جهت تعمیم امر بیمه، گسترش فرهنگ بیمه، ترغیب رانندگان فاقد بیمه‌نامه شخص ثالث به اخذ بیمه‌نامه و پیشگیری از زیانهای ناشی از حوادث رانندگی از طریق عقد قرارداد با وزارتخانه‌ها و دستگاههای اجرائی ذی‌ربط از قبیل سازمان صدا و سیما، وزارتخانه‌های آموزش و پرورش، علوم، تحقیقات و فناوری، فرهنگ و ارشاد اسلامی و ورزش و جوانان اختصاص دهد.

تبصره۶ ـ در آرای غیابی برای بازیافت خسارات موضوع بند (پ) این ماده، صندوق می‌تواند بدون سپردن تأمین یا تضمین موضوع تبصره (۲) ماده (۳۰۶) قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب (در امور مدنی) مصوب ۲۱/۱/۱۳۷۹ نسبت به تقاضای اجرای احکام غیابی اقدام کند.

تبصره۷ـ دولت می‌تواند در بودجه‌های سنواتی بخشی از درآمدهای ناشی از فروش حاملهای انرژی را به صندوق اختصاص دهد. در صورت تصویب به تناسب سهم صندوق از محل فروش بیمه‌نامه موضوع بند (الف) این ماده کاهش پیدا می‌کند.

ماده۲۵ـ صندوق مکلف است بدون اخذ تضمین از زیان‌دیده یا مسبب زیان، خسارت زیان‌دیده را پرداخت نموده و پس از آن مکلف است به شرح زیر به قائم‌مقامی زیان‌دیده از طریق مراجع قانونی وجوه پرداخت‌شده را بازیافت کند:

الف ـ در صورتی‌که پرداخت خسارت به سبب نداشتن، انقضاء یا بطلان بیمه‌نامه باشد به مسبب حادثه رجوع می‌کند.

ب ـ در صورتی‌که پرداخت خسارت به سبب تعلیق یا لغو پروانه یا توقف یا ورشکستگی بیمه‌گر موضوع ماده (۲۲) این قانون باشد به بیمه‌گر و مدیران آن رجوع می‌کند.

پ ـ در صورتی‌که پرداخت خسارت به سبب شناخته‌نشدن وسیله نقلیه مسبب حادثه باشد، پس از شناخته شدن آن حسب مورد به مسبب حادثه یا بیمه‌گر وی رجوع می‌کند.

ت ـ در صورتی‌که پرداخت خسارت به سبب خارج از ظرفیت بودن سرنشینان داخل وسیله نقلیه مسبب حادثه باشد به مسبب حادثه رجوع می‌کند.

تبصره۱ـ در موارد زیر صندوق نمی‌تواند برای بازیافت به مسبب حادثه رجوع کند:

۱ـ در موارد جبران کسری پوشش بیمه‌نامه ناشی از افزایش مبلغ ریالی دیه (پرداخت خسارت به استناد ماده (۱۳) این قانون)

۲ـ تعلیق یا لغو پروانه فعالیت شرکت بیمه یا صدور حکم توقف یا ورشکستگی بیمه‌گر موضوع ماده (۲۲) این قانون

۳ـ در مواردی که زیان‌دیدگان خارج از وسیله نقلیه بیش از سقف تعهدات بیمه‌گر موضوع تبصره ماده (۱۲) این قانون باشند.

۴ـ در مواردی که صندوق به موجب قانون معادل دیه مرد مسلمان را به زیان‌دیده یا قائم‌مقام قانونی وی پرداخت می‌کند برای بازپرداخت مابه‌التفاوت دیه شرعی با دیه مرد مسلمان

تبصره۲ـ صندوق مجاز است با درنظرگرفتن شرایط و وضعیت وقوع حادثه، علت نداشتن بیمه‌نامه، سوابق بیمه‌ای مسبب حادثه، وضعیت مالی و معیشتی مسبب حادثه و سایر اوضاع و احوال مؤثر در وقوع حادثه نسبت به تقسیط یا تخفیف در بازیافت خسارت از مسبب حادثه اقدام کند. نحوه بازیافت از مسبب حادثه با رعایت مقررات راجع به نحوه اجرای محکومیت‌های مالی و میزان بازیافت مطابق آیین‌نامه‌ای است که بنا به پیشنهاد هیأت نظارت صندوق و  مجمع عمومی صندوق به تصویب وزیر امور اقتصادی و دارایی می‌رسد.

ماده۲۶ـ اسناد مربوط به مطالبات و پرداخت‌های خسارت صندوق در حکم اسناد لازم‌الاجراء است و از طریق دوایر اجرای سازمان ثبت اسناد و املاک قابل مطالبه و وصول می‌باشد.

ماده۲۷ـ صندوق مجاز است موجودی نقدی مازاد خود را نزد بانکهای دولتی سپرده‌گذاری و یا اوراق بهادار بدون خطر (ریسک) خریداری کند مشروط بر آنکه سرمایه‌گذاری‌های مذکور به نحوی برنامه‌ریزی شود که همواره امکان انجام تعهدات صندوق وجود داشته باشد.

ماده۲۸ـ صندوق، نهاد عمومی غیردولتی است و چگونگی اداره آن براساس اساسنامه‌ای است که با رعایت موارد زیر و به پیشنهاد وزیر امور اقتصادی و دارایی تهیه می‌شود و ظرف مهلت شش‌ماه پس از لازم‌الاجراء شدن این قانون به تصویب هیأت وزیران می‌رسد:

الف ـ ارکان صندوق عبارتند از: مجمع عمومی، هیأت نظارت، مدیر صندوق و حسابرس

ب ـ اعضای مجمع عمومی‌ صندوق عبارت از وزرای امور اقتصادی و دارایی به عنوان رئیس مجمع، تعاون، کار و رفاه اجتماعی، دادگستری و صنعت، معدن و تجارت، دادستان کل کشور (بدون حق رأی) و رئیس کل بیمه مرکزی است. مجمع عمومی‌صندوق حداقل یک‌بار در سال تشکیل می‌شود. مجمع عمومی‌عادی به‌طور فوق‌العاده نیز به تقاضای هر یک از اعضاء به دعوت رئیس مجمع تشکیل می‌شود.

یکی از نمایندگان عضو کمیسیون اقتصادی مجلس شورای اسلامی، به پیشنهاد کمیسیون مذکور و تصویب مجلس شورای اسلامی به‌عنوان عضو ناظر و  بدون حق رأی در جلسات مجمع شرکت می‌کند. مدیر صندوق بدون حق رأی دبیر مجمع عمومی است.

پ ـ اعضای هیأت نظارت صندوق عبارت از نمایندگان وزرای امور اقتصادی و دارایی، تعاون، کار و رفاه اجتماعی و دادگستری، دادستان کل کشور (بدون حق‌رأی)، بیمه مرکزی و اتحادیه (سندیکای) بیمه‌گران ایران است. اعضای هیأت نظارت غیر از مدیر صندوق به‌صورت غیرموظف خواهند بود؛

تبصره ـ نماینده وزیر امور اقتصادی و دارایی در هیأت نظارت، مدیر صندوق است که دبیر هیأت نظارت نیز خواهد بود. مدیرعامل ستاد مردمی رسیدگی به امور دیه و کمک به زندانیان نیازمند بدون حق‌رأی در جلسات هیأت نظارت شرکت می‌کند.

ت ـ مدیر صندوق به پیشنهاد رئیس کل بیمه مرکزی و تصویب مجمع عمومی انتخاب و با حکم رئیس مجمع عمومی برای مدت چهار سال منصوب می‌شود. انتخاب مجدد مدیر صندوق برای یک دوره بلامانع است. مجمع عمومی می‌تواند نسبت به عزل مدیر صندوق قبل از پایان مدت مذکور اتخاذ تصمیم کند.

ث ـ مرکز اصلی صندوق، تهران است. در صورت لزوم با تصویب مجمع عمومی می‌تواند در مراکز استان‌ها شعبه ایجاد یا نمایندگی اعطاء کند. اقامه دعوی علیه صندوق در محل استقرار شعب صندوق نیز ممکن است.

وظایف و اختیارات مجمع عمومی، هیأت نظارت و مدیر صندوق و نیز نحوه انتخاب و وظایف و اختیارات حسابرس به موجب اساسنامه مصوب هیأت وزیران تعیین می‌شود.

ماده۲۹ـ کلیه اختلافات بین صندوق و شرکتهای بیمه که ممکن است در اجرای این قانون به‌وجود آید به‌وسیله هیأتی مرکب از دو نفر حقوقدان آشنا با حقوق بیمه به انتخاب وزیر دادگستری و سه متخصص بیمه به انتخاب بیمه مرکزی، صندوق و اتحادیه (سندیکای) بیمه‌گران هر کدام یک نفر حل و فصل می‌شود. ملاک تصمیم‌گیری، رأی اکثریت اعضای هیأت است و رأی صادرشده لازم‌الاجراء می‌باشد. هریک از طرفین می‌تواند ظرف مدت بیست روز از ابلاغ رأی در مرجع قضائی ذی‌صلاح اقامه دعوی کند.

ماده۳۰ـ اشخاص ثالث زیان‌دیده حق دارند با ارائه مدارک لازم برای دریافت خسارت به‌طور مستقیم حسب مورد به شرکت بیمه مربوط و یا صندوق تأمین خسارت‌های بدنی مراجعه کنند. همچنین مسبب حادثه می‌تواند با ارائه مدارک لازم جهت تشکیل پرونده پرداخت خسارت به زیان‌دیده حسب مورد به بیمه‌گر یا صندوق مراجعه کند.

آیین‌نامه اجرائی این ماده توسط بیمه مرکزی تهیه می‌شود و به پیشنهاد وزیر امور اقتصادی و دارایی ظرف مدت سه‌ماه از تاریخ ابلاغ این قانون به تصویب هیأت وزیران می‌رسد.

بخش چهارم ـ پرداخت خسارت

ماده۳۱ـ بیمه‌گر و صندوق حسب مورد مکلفند حداکثر پانزده روز پس از دریافت مدارک مورد نیاز، خسارت متعلقه را پرداخت کنند.

ماده۳۲ـ در حوادث منجر به خسارت بدنی، زیان‌دیده، اولیای دم یا وراث قانونی موظفند پس از قطعی‌شدن مبلغ خسارت برای تکمیل مدارک به منظور دریافت خسارت، به بیمه‌گر مراجعه کنند. بیمه‌گر مکلف است حداکثر ظرف مدت بیست روز از تاریخ قطعی‌شدن مبلغ خسارت،‌ مبلغ خسارت را به زیان‌دیده پرداخت و در صورت عدم مراجعه وی در مهلت مذکور نزد صندوق تودیع و قبض واریز را به مرجع قضائی مربوط تحویل دهد. در این‌صورت تعهد بیمه‌گر و مسبب حادثه، ایفاءشده تلقی می‌شود. صندوق مکلف است بلافاصله پس از درخواست زیان‌دیده مبلغ مذکور را عیناً به وی پرداخت نماید.

تبصره۱ـ در مواردی که صندوق مطابق مقررات این قانون رأساً مکلف به پرداخت خسارت بدنی است، پس از قطعی‌شدن مبلغ خسارت چنانچه زیان‌دیده یا قائم‌مقام وی، تا بیست روز پس از ابلاغ اظهارنامه رسمی به وی برای دریافت خسارت به صندوق مراجعه نکند، مبلغ مذکور به‌عنوان امانت نزد صندوق باقی مانده و در زمان مراجعه زیان‌دیده یا قائم‌مقام قانونی وی عیناً پرداخت می‌شود.

تبصره۲ـ در مواردی که رأی صادرشده از دادگاه بدوی، صرفاً از جنبه عمومی مورد تجدیدنظرخواهی قرارگرفته باشد، زیان‌دیده یا وراث قانونی و بیمه‌گر یا صندوق باید طبق مفاد این ماده اقدام کنند.

تبصره۳ـ ملاک قطعی‌شدن میزان خسارت موضوع این ماده، قطعیت حکم دادگاه است.

ماده۳۳ـ چنانچه بیمه‌گر یا صندوق به رغم کامل بودن مدارک، تکلیف مقرر در ماده (۳۱) این قانون را انجام ندهند و در پرداخت خسارت تأخیر کنند و یا بیمه‌گر تکلیف مقرر در ماده (۳۲) این قانون را انجام ندهد، به پرداخت جریمه‌ای معادل نیم در هزار به‌ازای هر روز تأخیر در حق زیان‌دیده یا قائم‌مقام وی محکوم می‌شود.

ماده۳۴ـ در حوادث رانندگی منجر به خسارت بدنی غیر از فوت، در صورت مطالبه زیان‌دیده، پس از دریافت گزارش کارشناس راهنمایی و رانندگی و یا پلیس‌راه و یا کمیسیون جلوگیری از سوانح راه آهن موضوع تبصره (۲) ماده (۲) قانون دسترسی آزاد به شبکه حمل و نقل ریلی مصوب ۶/۷/۱۳۸۴ (در خصوص حوادث مربوط به قطارهای شهری و بین شهری) و پزشکی قانونی، بیمه‌گر وسیله نقلیه مسبب حادثه و یا صندوق، حسب مورد مکلفند بلافاصله حداقل پنجاه‌درصد(۵۰%) از دیه تقریبی را به اشخاص ثالث زیان‌دیده پرداخت ‌کرده و باقی‌مانده آن‌را پس از معین‌شدن میزان قطعی دیه با رعایت مواد (۳۱) و (۳۲) این قانون بپردازند.

ماده۳۵ـ هزینه‌های معالجه اشخاص ثالث زیان‌دیده و راننده مسبب حادثه در صورتی‌که مشمول قانون دیگری نباشد، با لحاظ ماده (۳۰) قانون تنظیم بخشی از مقررات مالی دولت (۲) حسب مورد برعهده بیمه‌گر مربوط یا صندوق است.

ماده۳۶ـ در حوادث منجر به فوت، در صورت مطالبه اولیای دم یا قائم‌مقام متوفی یا درخواست مسبب حادثه بدون نیاز به رأی مراجع قضائی، پس از دریافت گزارش کارشناس راهنمایی و رانندگی، کمیسیون جلوگیری از سوانح راه‌آهن موضوع تبصره (۲) ماده (۲) قانون دسترسی آزاد به شبکه حمل و نقل ریلی (در خصوص حوادث مربوط به قطارهای شهری و بین شهری) یا پلیس‌راه و در صورت لزوم گزارش سایر مقامات انتظامی و پزشکی قانونی بیمه‌گر وسیله نقلیه مسبب حادثه و یا صندوق حسب مورد می‌توانند خسارت بدنی را به ورثه قانونی متوفی با رعایت ماده (۳۱) این قانون بپردازند.

در صورت عدم مطالبه نیز، بیمه‌گر می‌تواند بدون نیاز به رأی مرجع قضائی خسارت بدنی را مطابق ماده (۳۲) این قانون به صندوق تودیع کند.

تبصره ـ چنانچه علی‌رغم وجود گزارش کارشناس راهنمایی و رانندگی و یا پلیس‌راه و یا کمیسیون جلوگیری از سوانح راه‌آهن (موضوع تبصره (۲) ماده (۲) قانون دسترسی آزاد به شبکه حمل و نقل ریلی) و نظر نهائی پزشکی قانونی، شرکت بیمه پرداخت خسارات بدنی را موکول به رأی دادگاه کند، پس از صدور رأی مکلف به پرداخت خسارات بدنی به قیمت یوم‌الاداء بوده و نمی‌تواند بابت مابه‌التفاوت خسارت پرداختی و میزان تعهد وی (موضوع ماده (۱۳) این قانون) به صندوق رجوع کند.

ماده۳۷ـ بیمه‌گر، صندوق یا مسبب حادثه به میزان درصد دیه‌ای که به زیان‌دیده پرداخت شده یا مطابق ماده (۳۲) این قانون و تبصره آن به صندوق تودیع شده است، بریءالذمه هستند.

ماده۳۸ـ هرگاه پس از اینکه بیمه‌گر یا صندوق به موجب این قانون خسارتی را پرداخت کند و به موجب حکم قطعی، برای پرداخت تمام یا بخشی از خسارت مسؤول شناخته نشوند، بیمه‌گر یا صندوق می‌تواند به همان میزان به محکومٌ‌علیه حکم قطعی، رجوع کند.

ماده۳۹ـ در حوادث رانندگی منجر به خسارت مالی، پرداخت خسارت به‌صورت نقدی و با توافق زیان‌دیده و شرکت بیمه مربوط صورت می‌گیرد. در صورت عدم توافق طرفین در خصوص میزان خسارت قابل پرداخت، شرکت بیمه موظف است در صورت تقاضای زیان‌دیده، وسیله نقلیه خسارت‌دیده را در تعمیرگاه مجاز و یا تعمیرگاهی که مورد قبول زیان‌دیده باشد تعمیر نموده و هزینه‌های تعمیر را تا سقف تعهدات مالی مندرج در بیمه‌نامه مذکور پرداخت کند.

تبصره ـ در صورتی‌که اختلاف از طریق مذکور حل و فصل نشود، موضوع به یک ارزیاب خسارت (دارای مجوز ارزیابی خسارت از بیمه مرکزی) به انتخاب و هزینه زیان‌دیده ارجاع می‌شود. هریک از طرفین ظرف مدت بیست روز از تاریخ اعلام نظر کتبی ارزیاب می‌توانند در مرجع صالح، اقامه دعوی کنند. در صورت عدم طرح دعوی توسط طرفین در مهلت مقرر نظر ارزیاب خسارت، قطعی و لازم‌الاجراء است. هزینه ارزیابی خسارت براساس تعرفه‌ای است که در ابتدای هر سال توسط بیمه مرکزی پیشنهاد و به تصویب شورای‌عالی بیمه می‌رسد. بیمه مرکزی موظف است در صدور مجوز ارزیابی خسارت به‌گونه‌ای عمل کند که در تمام شهرستان‌ها متناسب با نیاز آن شهرستان، ارزیاب خسارت وجود داشته باشد.

ماده۴۰ـ شرکتهای بیمه مکلفند خسارت مالی ناشی از حوادث رانندگی موضوع این قانون را در مواردی که وسایل نقلیه مسبب و زیان‌دیده در زمان حادثه دارای بیمه‌نامه معتبر بوده و بین طرفین حادثه اختلافی وجود نداشته باشد، حداکثر تا سقف تعهدات مالی مندرج در ماده (۸) این قانون بدون اخذ گزارش مقامات انتظامی پرداخت کنند.

بخش پنجم ـ تکالیف سایر نهادها و دستگاههای مرتبط

ماده۴۱ـ به منظور ساماندهی امور مربوط به حوادث رانندگی، دولت مکلف است «سامانه جامع حوادث رانندگی» را مطابق مقررات این قانون با مشارکت همه دستگاههای ذی‌ربط ایجاد و نسبت به روزآمد کردن و تحلیل مستمر داده‌های آن اقدام کند.

نیروی انتظامی، وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی (مراکز فوریت‌های پزشکی (اورژانس) و بیمارستان‌ها)، سازمان پزشکی قانونی و جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران موظفند اطلاعات مربوط به سوانح رانندگی را فوراً در سامانه مذکور ثبت کنند.

قوه قضائیه نیز مکلف است اطلاعات مربوط به آرای قضائی راجع به حوادث رانندگی را در سامانه مذکور قرار دهد.

دولت موظف است حداکثر ظرف مدت شش‌ماه پس از لازم‌الاجراء شدن این قانون، سامانه مزبور را راه‌اندازی و دسترسی برخط (آنلاین) به آن را برای کلیه واحدهای نیروی انتظامی و وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، شرکتهای بیمه، صندوق و واحدهای قضائی فراهم کند.

تبصره ـ نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران موظف است همزمان با تعویض پلاک وسیله نقلیه، مشخصات مالک جدید را در «سامانه جامع حوادث رانندگی» درج کند. همچنین سازمان ثبت اسناد و املاک کشور نیز مکلف است اسناد تنظیم‌شده در خصوص وسایل نقلیه مانند نقل و انتقال، وکالت و رهن را در سامانه مذکور درج کند.

ماده۴۲ـ حرکت وسایل نقلیه موتوری زمینی بدون داشتن بیمه‌نامه موضوع این قانون ممنوع است. کلیه دارندگان وسایل مزبور مکلفند سند حاکی از انعقاد قرارداد بیمه را هنگام رانندگی همراه داشته باشند و در صورت درخواست مأموران راهنمایی و رانندگی  و یا پلیس‌راه ارائه کنند. مأموران راهنمایی و رانندگی و پلیس راه موظفند از طرق مقتضی مانند دوربین‌های نظارت ترافیکی ضمن شناسایی وسایل نقلیه فاقد بیمه‌نامه نسبت به اعمال جریمه‌های مربوط اقدام کنند. همچنین مأموران راهنمایی و رانندگی و پلیس راه موظفند در صورت احراز فقدان بیمه‌نامه، وسایل نقلیه فاقد بیمه‌نامه موضوع این قانون را تا هنگام ارائه بیمه‌نامه مربوط در محل مطمئنی متوقف کنند. آیین‌نامه مربوط به نحوه توقیف وسایل نقلیه فاقد بیمه‌نامه شخص ثالث ظرف مدت سه‌ماه پس از تصویب این قانون توسط وزارت کشور با همکاری وزارتخانه‌های راه و شهرسازی و دادگستری و بیمه مرکزی تهیه‌ می‌شود و به تصویب هیأت وزیران می‌رسد.

تبصره ـ نیروی انتظامی مکلف است هر شش‌ماه یک‌بار گزارش اجرای این ماده را به دادستانی کل کشور، بیمه مرکزی و کمیسیون‌های قضائی و حقوقی، اقتصادی، اجتماعی و امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی ارسال کند.

ماده۴۳ـ بیمه مرکزی و شرکتهای بیمه موظفند ترتیبی اتخاذ کنند که با استفاده از ابزار مناسب، امکان شناسایی وسایل نقلیه فاقد بیمه‌نامه موضوع این قانون برای  پلیس راهنمایی و رانندگی و یا پلیس‌راه فراهم شود.

ماده۴۴ـ دادن بار یا مسافر و یا ارائه هرگونه خدمات به دارندگان وسایل نقلیه موتوری زمینی فاقد بیمه‌نامه شخص ثالث معتبر، از سوی شرکتها و م‍ؤسسات حمل و نقل بار و مسافر درون‌شهری و برون‌شهری ممنوع است. نظارت بر حسن اجرای این ماده برعهده وزارتخانه‌های کشور و راه وشهرسازی می‌باشد تا حسب مورد، شرکتها و مؤسسات متخلف را به مراجع مذکور در تبصره (۱) ماده (۳۱) قانون رسیدگی به تخلفات رانندگی معرفی نمایند.

در صورت احراز تخلف شرکتها و مؤسسات مذکور توسط مراجع یادشده، پروانه فعالیت آنان از یک‌ماه تا یک‌سال معلق و در صورت تکرار تخلف یادشده برای بار چهارم به‌صورت دائم لغو می‌شود.

بیمه مرکزی جمهوری اسلامی ایران موظف است امکان احراز اصالت بیمه‌نامه از طریق سامانه‌های الکترونیکی را به‌صورت برخط برای وزارتخانه‌های راه و شهرسازی و کشور فراهم کند.

تبصره ـ اعتراض به هرنوع تصمیمات مراجع دولتی موضوع تبصره (۱) ماده (۳۱) قانون رسیدگی به تخلفات‌رانندگی در دیوان عدالت‌ اداری رسیدگی می‌شود.

ماده۴۵ـ ارائه هرگونه خدمات به وسایل نقلیه فاقد بیمه‌نامه و رفع توقیف از آنها، توسط راهنمایی و رانندگی، دفاتر اسناد رسمی و سازمان‌ها و نهادهای مرتبط با امر حمل و نقل از قبیل تعویض پلاک وسیله نقلیه، تنظیم اسناد رسمی معاملات وسایل مذکور ممنوع می‌باشد. عدم اجرای تکالیف فوق، حسب مورد تخلف اداری یا انتظامی محسوب می‌شود.

تبصره ـ انتقال وسایل نقلیه اسقاطی به مراجع و نهادهای ذی‌ربط و نیز انتقال وسایل نقلیه مشمول خسارت بیمه بدنه به بیمه‌گر مربوط، از حکم این ماده مستثنی است.

ماده۴۶ـ عقد هرگونه قرارداد حمل و نقل بار یا مسافر از سوی دستگاههای اجرائی و مؤسسات دولتی و نهادهای عمومی غیردولتی و مراکز آموزشی و کلیه اشخاص حقوقی در مواردی که به‌موجب قوانین و مقررات مربوطه مجاز می‌باشد با دارندگان وسایل نقلیه موتوری زمینی فاقد بیمه‌نامه شخص ثالث معتبر، ممنوع است. عدم اجرای تکلیف فوق، حسب مورد تخلف اداری یا انتظامی محسوب می‌شود.

ماده۴۷ـ نیروی انتظامی مکلف است ظرف مدت یک‌سال از تاریخ لازم‌الاجراء شدن این قانون، کلیه واحدهای ثابت و سیار راهنمایی و رانندگی و پلیس‌راه را به ابزار لازم برای استعلام برخط وضعیت بیمه شخص ثالث وسایل نقلیه، تجهیز و سامانه مورد نیاز را طراحی یا تکمیل کند.

ماده۴۸ـ ستاد مدیریت حمل و نقل و سوخت مکلف است از صدور هرگونه کارت سوخت و تخصیص اولیه سهمیه یا ادامه آن برای وسایل نقلیه فاقد بیمه‌نامه خودداری کند.

تبصره ـ بیمه مرکزی و نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران مکلفند اطلاعات مربوط به وسایل نقلیه مذکور را به‌صورت برخط در اختیار ستاد مدیریت حمل و نقل و سوخت قرار دهند.

ماده۴۹ـ مراجع قضائی مکلفند در دعاوی مربوط به حوادث رانندگی، در صورت وجود بیمه‌نامه معتبر و مکفی و احراز اصالت آن، صرفاً متناسب با جنبه عمومی جرم برای راننده مسبب حادثه قرار تأمین صادر کنند.

تبصره ـ عدم اجرای این ماده مستوجب مجازات انتظامی‌درجه سه موضوع ماده (۱۳) قانون نظارت بر رفتار قضات مصوب ۱۷/۷/۱۳۹۰ برای متخلف است. بیمه مرکزی مکلف است با رعایت مفاد ماده (۵۶) این قانون اطلاعات مربوط به بیمه‌نامه و بیمه‌گذاران را به نحوی در اختیار قوه‌قضائیه قرار دهد که امکان دسترسی مراجع قضائی برای بررسی اصالت بیمه‌نامه وجود داشته باشد.

ماده۵۰ ـ کلیه مراجع قانونی رسیدگی به دعاوی مرتبط با حوادث رانندگی از قبیل دادسرا و دادگاههای رسیدگی‌کننده به دعاوی ناشی از حوادث موضوع این قانون مکلفند صندوق یا شرکت بیمه مربوط را در مواردی که صندوق یا شرکت بیمه، طرف دعوی نباشند از طرح دعوی علیه مسبب حادثه مطلع نموده، زمان تشکیل جلسات دادگاه را رسماً به آنان اطلاع دهند. همچنین دادگاه مکلف است پس از صدور رأی، نسخه‌ای از رأی صادرشده را به آنها ابلاغ کند. در این موارد، بیمه‌گر یا صندوق می‌توانند با رعایت مقررات قانون آیین دادرسی مدنی نسبت به خسارات بدنی و مالی در دعوی واردشده یا پس از صدور رأی قطعی مطابق مقررات آیین دادرسی مدنی اعتراض ثالث کنند.

تبصره۱ـ اعتراض ثالث شرکت بیمه یا صندوق مانع از اجرای حکم نیست.

تبصره۲ـ عدم اعلام مراتب طرح دعاوی مرتبط با حوادث رانندگی موضوع این قانون حسب مورد به بیمه‌گر مربوط یا صندوق یا عدم ابلاغ رأی به آنها مستوجب مجازات انتظامی درجه سه موضوع ماده (۱۳) قانون نظارت بر رفتار قضات است.

ماده۵۱ ـ طرح دعوای واهی موضوع تبصره ماده (۱۰۹) قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب (در امور مدنی) در دعاوی راجع به حوادث رانندگی توسط صندوق یا بیمه‌گر ـ اعم از اینکه به صورت ورود ثالث یا اعتراض ثالث یا تجدیدنظرخواهی باشد ـ در صورتی که منجر به تأخیر در پرداخت خسارت شود، مشمول ماده (۳۳) این قانون می‌شود.

ماده۵۲ ـ قوه‌قضائیه مکلف است تا پایان پانزدهم اسفند هر سال میزان ریالی دیه موضوع ماده (۵۴۹) قانون مجازات اسلامی مصوب ۱/۲/۱۳۹۲ را تعیین و برای اجراء از ابتدای سال بعد اعلام کند.

ماده۵۳ ـ ادارات راهنمایی و رانندگی و پلیس‌راه حسب مورد مکلفند علاوه بر ثبت جزئیات حادثه در «سامانه جامع حوادث رانندگی»، نسخه‌ای از آن‌ را به زیان‌دیده و مسبب حادثه تسلیم نموده، رسید دریافت نمایند.

عدم اجرای تکلیف مذکور مستوجب مجازات مقرر برای لغو دستور موضوع ماده (۳۸) قانون جرائم نیروهای مسلح مصوب ۹/۱۰/۱۳۸۲ است.

ماده۵۴ ـ نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران مکلف است ظرف مدت سه‌ماه از تاریخ لازم‌الاجراء شدن این قانون ترتیبی اتخاذ کند که امکان دسترسی به بانکهای اطلاعاتی آن نیرو در ارتباط با موضوعات مورد نیاز از قبیل مشخصات وسایل نقلیه و دارندگان آنها و گواهینامه‌های صادرشده و همچنین سوابق تخلفات و تصادفات رانندگان، از طریق سامانه‌های الکترونیکی به‌صورت برخط برای مراجع قضائی، صندوق و بیمه مرکزی فراهم شود. اخذ گواهینامه نیازمند کارت پایان خدمت و معافیت سربازی نیست.

ماده۵۵ ـ شرکتهای بیمه مجاز به فعالیت در رشته بیمه موضوع این قانون مکلفند ظرف مدت سه‌ماه از تاریخ لازم‌الاجراءشدن این قانون با استفاده از سامانه‌های الکترونیکی امکان دسترسی به کلیه اطلاعات مورد نیاز بیمه مرکزی در رابطه با بیمه‌نامه‌های صادرشده و خسارت‌های مربوط به آنها را به‌صورت برخط برای بیمه مرکزی فراهم کنند.

ماده۵۶ ـ بیمه مرکزی مکلف است ظرف مدت شش‌ماه از تاریخ لازم‌الاجراءشدن این قانون ترتیبی اتخاذ کند که امکان دسترسی به اطلاعات مذکور در مواد (۵۴) و (۵۵) این قانون برای کلیه مراجع قضائی، شرکتهای بیمه ذی‌ربط، نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران و صندوق فراهم شود.

ماده۵۷ ـ بیمه مرکزی بر حسن اجرای این قانون نظارت نموده و در صورت قصور یا تخلف هر یک از شرکتهای بیمه در اجرای قانون، اقدامات زیر را به‌عمل می‌آورد. اعمال موارد زیر متناسب با نوع قصور یا تخلف و تعدد و تکرار آن به موجب آیین‌نامه‌ای است که به پیشنهاد بیمه مرکزی و تأیید شورای‌عالی بیمه به تصویب هیأت‌وزیران می‌رسد:

الف ـ توبیخ کتبی مدیران شرکت بیمه

ب ـ سلب صلاحیت حرفه‌ای مسؤول فنی یا مدیر یا معاون فنی یا مدیرعامل یا هیأت‌مدیره شرکت بیمه، برای حداکثر پنج‌سال با تأیید شورای‌عالی بیمه

پ ـ سلب صلاحیت افراد موضوع بند(ب) به‌طور دائم با تأیید شورای‌عالی بیمه

ت ـ محکوم نمودن شرکت بیمه به پرداخت جریمه نقدی حداکثر تا مبلغ بیست برابر حداقل تعهدات بدنی موضوع ماده (۸) این قانون در زمان پرداخت

ث ـ تعلیق فعالیت شرکت بیمه در یک یا چند رشته بیمه برای حداکثر یک‌سال با تأیید شورای‌عالی بیمه

ج ـ لغو پروانه فعالیت در یک یا چند رشته بیمه به‌طور دائم با تأیید شورای عالی بیمه

تبصره۱ـ در مورد بندهای(ت)، (ث) و (ج) این ماده، بیمه مرکزی نظر مشورتی و تخصصی اتحادیه بیمه‌گران ایران را قبل از اتخاذ تصمیم، اخذ می‌کند. چنانچه اتحادیه ظرف مدت پانزده روز از تاریخ دریافت نامه بیمه مرکزی، کتباً نظر خود را اعلام نکند بیمه مرکزی رأساً اقدام می‌کند.

تبصره۲ـ در صورت سلب صلاحیت اکثریت هیأت‌مدیره شرکت بیمه حسب اعلام بیمه مرکزی، بیمه مرکزی با تأیید شورای‌عالی بیمه می‌تواند برای اداره امور شرکت فرد واجد شرایطی را به‌عنوان سرپرست شرکت بیمه تا زمان تعیین و تأیید اعضای جدید هیأت‌مدیره منصوب کند. صاحبان سهام شرکت بیمه (مجمع) موظفند حداکثر ظرف مدت یک‌ماه اعضای هیأت‌مدیره جدید خود را معرفی کنند تا پس از تأیید توسط بیمه مرکزی جایگزین اعضای قبلی سلب صلاحیت‌شده شوند و براساس قانون تجارت شرکت را اداره کنند. سرپرست جدید منصوب تا زمان جایگزینی اعضای هیأت‌مدیره جدید دارای اختیارات هیأت‌مدیره شرکت است و مسؤولیت کلیه اقدامات او برعهده بیمه مرکزی است. حقوق و مزایای سرپرست منصوب تا تعیین مدیرعامل که حداکثر سه‌ماه می­باشد توسط بیمه مرکزی پیشنهاد و پس از تصویب مجمع شرکت به سرپرست منصوب پرداخت می‌شود.

تبصره۳ـ جریمه موضوع بند (ت) این ماده به حساب اختصاصی صندوق نزد خزانه‌داری کل واریز و با پیش‌بینی در بودجه‌های سنواتی به صندوق مذکور تخصیص داده می‌شود. عدم پرداخت جریمه از سوی شرکت بیمه در حکم تصرف غیرقانونی در وجوه عمومی است.

تبصره۴ـ نحوه وصول، تخفیف و یا بخشودگی جریمه موضوع بند (ت) این ماده به موجب آیین‌نامه‌ای است که ظرف مدت شش‌ماه از تاریخ ابلاغ این قانون به پیشنهاد بیمه مرکزی پس از تأیید شورای‌عالی بیمه به تصویب وزیر امور اقتصادی و دارایی می‌رسد.

تبصره۵ ـ رسیدگی به اعتراض شرکتهای بیمه در خصوص تصمیم بیمه مرکزی یا شورای‌عالی بیمه مبنی بر اعمال مجازات‌های مندرج در این ماده (به‌جز بند«الف») برعهده کمیسیونی متشکل از یک‌نفر قاضی دادگستری با انتخاب رئیس قوه قضائیه (به‌عنوان رئیس کمیسیون)، نماینده بیمه مرکزی و یک‌نفر نماینده اتحادیه (سندیکای) بیمه‌گران می‌باشد. تصمیم‌گیری کمیسیون مذکور با اکثریت آرای اعضاء، لازم‌الاجراء و ظرف مدت بیست روز از تاریخ ابلاغ حسب مورد قابل اعتراض در مرجع قضائی ذی‌صلاح است. دبیرخانه این کمیسیون در بیمه‌مرکزی مستقر می‌باشد.

ماده۵۸ ـ بیمه مرکزی مکلف است مطابق مقررات مربوط بر اجرای تعهدات شرکتهای بیمه و نحوه محاسبه ذخایر آنها در رشته بیمه شخص ثالث نظارت نموده و از کفایت ذخایر مذکور جهت ایفای تعهدات آتی شرکتهای بیمه اطمینان حاصل کند.

شرکتهای بیمه مکلفند ذخایرتأییدشده از سوی بیمه مرکزی را در دفاتر و صورتهای مالی خود، مطابق دستورالعمل بیمه مرکزی ثبت کنند.

بخش ششم ـ مقررات کیفری

ماده۵۹ ـ عدم پرداخت حقوق قانونی صندوق از سوی بیمه‌گر یا نمایندگی آنان، مصرف درآمدهای صندوق در غیر از موارد مصرح قانونی و همچنین عدم اجرای تکالیف مقرر در مواد (۴۵) و (۴۶) و (۴۸) این قانون علاوه بر تخلف اداری یا انتظامی در حکم دخل و تصرف در وجوه عمومی است.

ماده۶۰ ـ فروش هر نوع بیمه‌نامه یا مبادرت به عملیات بیمه‌گری یا نمایندگی بیمه بدون مجوز قانونی، در حکم کلاهبرداری است و مرتکب علاوه بر مجازات کلاهبرداری، ضامن جبران خسارت وارده حسب مورد به زیان‌دیده یا صندوق به نرخ  روز جبران می‌باشد.

ماده۶۱ ـ هرکس با انجام اعمال متقلبانه مانند صحنه‌سازی صوری تصادف، تعویض خودرو یا ایجاد خسارت عمدی، وجوهی را بابت خسارت دریافت کند، به حبس تعزیری درجه شش و جزای نقدی معادل دو برابر وجوه دریافتی محکوم می‌شود. شروع به جرم مندرج در این ماده علاوه بر مجازات مقرر برای شروع به جرم در قانون مجازات اسلامی، مستوجب جزای نقدی درجه پنج می‌باشد.

ماده۶۲ ـ هرگاه شخصی برخلاف واقع خود را به‌عنوان راننده وسیله نقلیه مسبب حادثه معرفی کند به مجازات حبس درجه هفت محکوم می‌شود؛ راننده نیز چنانچه در این امر تبانی کرده باشد به مجازات مذکور محکوم می‌شود.

ماده۶۳ ـ در صورتی‌که مسؤولیت مسبب حادثه مشمول تعهدات بیمه‌گر باشد، جز در موارد مصرح در ماده (۱۵) این قانون، مقررات مربوط به نحوه اجرای محکومیت‌های مالی در خصوص وی قابل اجراء نیست.

بخش هفتم ـ مقررات نهائی

ماده۶۴ ـ کلیه آیین‌نامه‌‌های اجرائی این قانون جز در مواردی که به نحو دیگری مقرر شده است، ظرف مدت یک‌سال از تاریخ ابلاغ آن توسط بیمه مرکزی و شورای‌عالی بیمه تهیه می‌شود و پس از تأیید وزیر امور اقتصادی و دارایی به تصویب هیأت‌وزیران می‌رسد. مادامی که آیین‌نامه‌های مذکور، تهیه و تصویب نشده است، آیین‌نامه‌های اجرائی موجود، در حدودی که مغایر این قانون نباشد معتبر است.

ماده۶۵ ـ بیمه‌نامه‌های صادره پیش از لازم‌الاجراء شدن این قانون مشمول قانون زمان صدور خود هستند لکن در هر حال احکام بندهای (الف) و (ب) ماده (۴)، مواد (۱۱)، (۱۹)، (۲۲)، (۲۵)، (۳۰) و ماده (۳۲) و تبصره‌های آن، مواد (۳۶)، (۳۷)، (۳۸)، (۴۹)، (۵۰) و (۶۰) در مورد بیمه‌نامه‌هایی که هنوز خسارات تحت پوشش آنها پرداخت نشده نیز لازم‌الرعایه است.

ماده۶۶ ـ از تاریخ لازم‌الاجراء شدن این قانون، «قانون اصلاح قانون بیمه مسؤولیت مدنی دارندگان وسایل نقلیه موتوری زمینی در مقابل شخص ثالث مصوب ۱۳۸۷» نسخ می‌شود. هرگونه نسخ یا اصلاح مواد این قانون باید صریحاً در قوانین بعدی قید ‌شود.

قانون فوق مشتمل بر شصت و شش ماده و پنجاه و پنج تبصره در جلسه علنی روز دوشنبه مورخ بیستم اردیبهشت‌ماه یکهزار و سیصد و نود و پنج مجلس شورای اسلامی تصویب شد و در تاریخ ۲۹/۲/۱۳۹۵ به تأیید شورای نگهبان رسید.

۲۱ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۴۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

قانون پیشگیری و مقابله با تقلب در تهیه آثار علمی – مصوب ۱۳۹۶

ماده واحده ـ تهیه، عرضه و یا واگذاری آثاری از قبیل رساله، پایان‌نامه، مقاله، طرح پژوهشی، کتاب، گزارش یا سایر آثار مکتوب و یا ضبط شده پژوهشی ـ علمی و یا هنری اعم از الکترونیکی و غیرالکترونیکی توسط هر شخص حقیقی یا حقوقی به قصد انتفاع و به‌عنوان حرفه یا شغل ـ با هدف ارائه کل اثر  و یا بخشی از آن توسط دیگری به‌عنوان اثر خود، جرم بوده و مرتکب یا مرتکبان  علاوه بر واریز وجوه دریافتی به خزانه دولت مشمول مجازات به شرح زیر می‌باشند:

۱ـ ارتکاب جرم توسط شخص حقیقی مشمول مجازات جزای نقدی درجه سه و محرومیت از حقوق اجتماعی درجه شش است.

۲ـ درصورت ارتکاب جرم توسط شخص حقوقی علاوه بر مجازات مرتکب و مدیران و گردانندگان مربوطه ـ مجازات شخص حقوقی حسب مورد مطابق مواد (۲۰)، (۲۱) و (۲۲) قانون مجازات اسلامی مصوب1392/2/1 تعیین می‌گردد.

تبصره۱ـ معاونت در جرائم موضوع بندهای (۱) و (۲) مستوجب حداقل مجازات مقرر می‌باشد.

تبصره۲ـ در صورتی که ارتکاب جرم  موضوع این قانون از طریق پایگاه الکترونیکی و یا در قالب بنگاه (شامل مؤسسه، شرکت یا هر نوع دیگر) اعم از ثبت‌شده یا نشده انجام شود و یا برای انجام آن اقدام به تبلیغ به هر نحو گردد، مرتکب یا مرتکبان به میانگین حداقل و حداکثر مجازات مقرر فوق محکوم می‌شوند.

تبصره۳ـ محل بنگاه و یا پایگاه الکترونیکی مندرج در تبصره(۲) به درخواست یکی از وزارتخانه‌های علوم، تحقیقات و فناوری و یا بهداشت، درمان و آموزش پزشکی یا سایر مراجع مربوطه و با دستور مراجع قضائی حسب مورد مهر و موم (پلمب) یا متوقف می‌شود.

تبصره۴ـ بازرسان وزارتخانه‌های علوم، تحقیقات و فناوری و بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در اجرای این قانون و مطابق قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۴/۱۲/۱۳۹۲ پس از فراگیری مهارت‌های لازم، عندالاقتضاء می‌توانند به عنوان ضابط خاص محسوب شوند.

تبصره۵ ـ ارائه خدماتی که در جریان تهیه آثار پژوهشی ـ علمی و هنری انجام آنها توسط اشخاص ثالث متعارف است از قبیل خدمات آزمایشگاهی، تایپ، کمک به گردآوری داده‌ها، ترجمه، تکثیر و ویراستاری اثر، مشمول حکم مقرر در این قانون نیست.

تبصره۶ ـ در صورت استفاده از آثار متقلبانه موضوع این قانون توسط اعضای هیأت علمی، دانشجویان، کارکنان اداری و طلاب، ضمن سلب هرگونه امتیاز مادی و یا معنوی مترتب بر آن و ملغی‌الاثر بودن هرگونه مدرک تحصیلی، پایه، مرتبه علمی، رتبه و یا عناوین مشابه علمی، به تخلفات نامبردگان حسب مورد توسط هیأتهای انتظامی اعضای هیأت علمی، هیأتهای رسیدگی به تخلفات اداری، کمیته‌های انضباطی دانشجویان و یا دادسرا و دادگاه ویژه روحانیت رسیدگی شده و به مجازات‌های زیر محکوم می‌شوند:

الف ـ هیأت علمی به یکی از مجازات‌های ردیف (۷) تا (۱۱) ماده (۸) قانون مقررات انتظامی هیأت علمی دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی و تحقیقاتی کشور مصوب ۲۲/۱۲/۱۳۶۴ و اصلاحات و الحاقات بعدی آن

ب ـ دانشجو به یکی از مجازات‌های ردیف (ب ـ ۱) تا (ب ـ ۵) ماده (۷) آیین‌نامه انضباطی دانشجویان جمهوری اسلامی ایران مصوب جلسه ۳۵۸ مورخ ۱۴/۶/۱۳۷۴ شورای عالی انقلاب فرهنگی و اصلاحات و الحاقات بعدی آن

پ ـ کارکنان اداری به یکی از مجازات‌های ردیف (د) تا (ک) ماده (۹) قانون رسیدگی به تخلفات اداری مصوب ۷/۹/۱۳۷۲ و اصلاحات و الحاقات بعدی آن

ت ـ طلاب؛ بر اساس قوانین و مقررات دادسرا و دادگاه ویژه روحانیت

تبصره۷ـ وزارتخانه‌های علوم، تحقیقات و فناوری و بهداشت، درمان و آموزش پزشکی مکلفند جهت پیشگیری از جرائم موضوع این قانون اقدامات زیر را انجام دهند:

۱ـ ترویج فرهنگ احترام به حقوق مالکیت فکری از طریق گنجاندن دروس ذی‌ربط و اصلاح سرفصل برنامه‌های درسی و برگزاری کارگاههای آموزشی

۲ـ الزام دانشگاهها و مؤسسات آموزشی و پژوهشی به اعمال نظارت دقیق بر رعایت حقوق مالکیت فکری در آثار علمی و پایان‌نامه‌ها و رساله‌های دانشجویی

۳ـ اعمال مجازات انتظامی اخراج دانشجو یا ابطال پایان‌نامه و رساله یا مدرک تحصیلی در صورت احراز جرم موضوع این قانون با توجه به میزان تخلف

۴ـ اعمال مجازات انتظامی تنزل رتبه یا پایه عضو هیأت علمی، اخراج، لغو قرارداد در صورت احراز جرم موضوع این قانون در آثار علمی با توجه به میزان تخلف

تبصره۸ ـ سایر دستگاههای دولتی و عمومی غیردولتی مکلفند در صورت احراز جرم موضوع این قانون توسط کارکنان خود به‌منظور استفاده از مزایای شغلی، مجازات انتظامی مقرر در بند (د) ماده (۹) قانون رسیدگی به تخلفات اداری را نسبت به مرتکب اعمال نمایند.

تبصره۹ـ حوزه‌های علمیه و همچنین دانشگاهها، پژوهشگاه‌ها، مؤسسه‌های آموزش عالی، پژوهشی فناوری دولتی و غیردولتی زیر نظر وزارتخانه‌های علوم، تحقیقات و فناوری و بهداشت، درمان و آموزش پزشکی از جمله دانشگاه علمی کاربردی، دانشگاه آزاد اسلامی، جهاد دانشگاهی، مؤسسه‌های آموزش عالی غیردولتی غیرانتفاعی، مؤسسه‌های وابسته به دستگاههای آموزش عالی غیردولتی غیرانتفاعی، مؤسسه‌های وابسته به دستگاههای اجرائی و دانشگاه فرهنگیان موظف هستند از این پس، پیشنهادها (پروپوزال‌ها)، پایان‌نامه‌ها و رساله‌های دانشجویان تحصیلات تکمیلی خود را که فاقد طبقه‌بندی هستند در سامانه‌های اطلاعاتی پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات ایران (ایرانداک) ثبت و تأیید کرده و فایل تمام متن و نتیجه را همانندجویی کنند. ارائه گواهی ثبت و بارگذاری فایل تمام متن و نتیجه همانندجویی این مدارک برای هرگونه پرداخت مالی به استادان راهنما، مشاور و داور و تخصیص امتیاز در ترفیع و ارتقای آنها و همچنین دانشجویان الزامی است.

تبصره۱۰ـ آیین‌نامه اجرائی این قانون ظرف مدت سه ماه پس از ابلاغ این قانون به پیشنهاد مشترک وزارتخانه‌های علوم، تحقیقات و فناوری و بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و با همکاری وزارت دادگستری تهیه می‌شود و به تصویب هیأت وزیران می‌رسد.

قانون فوق مشتمل بر ماده‌ واحده‌ و ده تبصره در جلسه علنی روز سه‌شنبه مورخ سی‌ویکم مردادماه یکهزار و سیصد و نود و شش مجلس شورای اسلامی تصویب شد و در تاریخ ۸/۶/۱۳۹۶ به تأیید شورای نگهبان رسید.

رئیس مجلس شورای اسلامی ـ علی لاریجانی

۲۱ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

نمونه شکواییه ضرب و جرح

با سلام

احتراماً به استحضار می رساند:

آقای/خانم … در تاریخ … در محل … (مکان وقوع جرم) به بنده حمله ور شده و اینجانب را با … (وسیله ضرب و جرح) مورد ضرب و جرح قرار دادند که از ناحیه … دچار جراحات و آسیب شدیدی شده ام که به بیمارستان منتقل شده و به مدت … بستری بودم. همچنین با معرفی اینجانب به پزشکی قانونی در گزارشی به … در تاریخ … شماره … وضعیت بنده را شرح دادند. در حال حاضر نیز به دلیل شدت جراحات بهبودی کامل پیدا نکرده ام. لذا با استناد به دلایل اینجانب از جمله شهادت شهود، استشهادیه و نامه پزشکی قانونی و همچنین به استناد ماده ۶۱۴ قانون مجازات اسلامی تعزیرات رسیدگی و مجازات متهم را استدعا دارم. در ابتدا نیز با توجه به خسارات وارده به بنده به مبلغ … ریال صدور قرار تامین خواسته و اجرای فوری آن را تقاضا دارم.

۲۱ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

دانستنیهای جزایی افغانستان

هر افغان که در خارج افغانستان مرتکب عملی گردد که بموجب احکام این قانون جرم شمرده شود در صورت مراجعه به افغانستان طبق احکام این قانون مجازات می شود. مشروط بر اینکه فعل مذکور بموجب قانن کشور محل ارتکاب قابل مجازات باشد.


قانون جزای افغانستان

فرمان شماره (910)
مورخ (31) سنبله
1355 صدارت عظمی
شاغلی دوکتورعبدالمجید وزیر عدلیه!
مجلس وزراء‌ تحت فیصله شماره (1614) در جلسه تاریخی 30/6/1355 با ملاحظه ورقه عرض شماره (3132) ‌مورخ 30/10/54 وزارت عدلیه راجع به قانون جزاء مراتب آتی را تصویب نمود :
قانون جزاء بداخل دو کتاب مشتمل به هشت باب و پنجصد وبیست و سه ماده که بمهر دار الانشاء رسیده منظور است.
مراتب تصویب مجلس عالی وزراء که به شرف منظوری حضور رئیس دولت جمهوری افغانستان رسیده و به شماره (‌1980) مورخه «31» سنبله 1355 ثبت گردیده بشما اطلاع داده شد تا در نشر آن به جریده رسمی اقدام گردد.
داکتر محمد حسن شرق

قانون جزاء
کتاب اول

احکام عمومی
باب اول
احکام مقدماتی
فصل اول
قواعد عمومی و تعریفات
ماده اول
این قانون جرایم و جزاء های تعزیری را تنظیم می نماید. مرتکب جرایم حدود، ‌قصاص و دیت مطابق احکام فقه حنفی شریعت اسلام مجازات می گردد.
ماده دوم
هیچ عملی جرم شمرده نمی شود مگر بموجب قانون.
ماده سوم
هیچکس را نمی توان مجازات نمود مگر مطابق باحکام قانونی که قبل از ارتکاب فعل مورد اتهام نافذ گردیده باشد.
ماده چهارم
1ـ برائت الذمه حالت اصلی است. متهم تا وقتی که به حکم قطعی محکمة با صلاحیت محکوم علیه قرار نگرفته باشد بی گناه شناخته می شود.
2ـ تعیین جزائی که مخالف کرامت انسانی باشد جواز ندارد.
ماده پنجم
بی خبری از احکام قانون عذر پنداشته نمی شود.
ماده ششم
1ـ شخصی که مطابق احکام این قانون مجازات می شود اگر از طریق جرم مالی را بدست آورده باشد برد عین آن واگر مال موجود نباشد برد مثل یا قیمت آن بمالکش محکوم می شود.
2ـ شخصی که باثر ارتکاب جرم خساره ئی عاید ساخته باشد, به جبران خساره وارده نیز محکوم میگردد.
ماده هفتم
احکام این قانون حق استرداد و یا مطالبة تعویض مدعی حق العبد را اخلال نمی کند.
ماده هشتم
یا نمایندگان سیاسی که در افغانستان مرتکب جرم گردند مطابق قواعد حقوق بین الدول عمومی رفتار می شود.
ماده نهم
میعاد های مندرج این قانون به اساس سنة هجری شمسی مدار اعتبار است.
ماده دهم
حکم قعطی به مقصد این قانون عبارت است از حکمی که نهائی شده باشد یا موارد استیناف و تمیز طلبی برای آن موجود نباشد و یا میعاد های استیناف و تمیز طلبی آن قانوناً منقضی شده باشد.
ماده یازدهم
اشخاصی که تابعیت افغانستان را نداشته اما در افغانستان اقامت یا سکونت داشته باشند به مقصد این قانون در حکم تبعه افغانی محسوب می گردند‏‏‏, مگر اینکه در قانون طور دیگری به آن تصریح یافته باشد.
ماده دوازدهم
به مقصد این قانون اشخاص آتی موظفین خدمات عامه محسوب می گردند:
1ـ مامورین و اجیران دولت و تصدیهای دولتی
2ـ مامورین و اجیران موسسات عامه.
3ـ اعضای ارکان دولت و جرگه های ولایتی و محلی
4ـ وکیل مدافع، حکم، ‌اهل خبره ، ‌شهود و سایر اشخاصی که تصادیق شان معتبر شناخته شود.
ماده سیزدهم
به مقصد این قانون وسایل آتی علنی شمرده می شود :
1ـ گفتار وقتی علنی شمرده می شود که در محفل عام،‌ راه عام یا سائر مواضع طوری به جهر گفته شود یا توسط وسایل دیگر نشر شود که اگر کسی در آن جا موجود می بود آنرا شنیده می توانست.
2ـ فعل وقتی علنی شمرده می شود که در محفل عام ، ‌راه عام یا سائر مواضع طوری واقع گردد که اگر کسی در آنجا موجود می بود آنرا دیده می توانست.
3ـ رسم ، تصویر ،‌ فلم ، ‌نوشته ، رمز و سایر وسایل تمثیلی وقتی علنی شمرده می شود که به بیش از یک نفر توزیع گردد یا طوری به نمایش گذاشته شود که اگر کسی موجود می بود آنرا دیده می توانست. یا فروخته شود یا بفروش عرضه گردد.


فصل دوم
ساحه تطبیق قانون
قسمت اول
تطبیق قانون از حیث مکان و اشخاص
ماده چهاردهم
1ـ احکام این قانون بر اشخاصی که در ساحه دولت جمهوری اسلامی افغانستان مرتکب جرم شوند تطبیق می گردد. ساحه دولت جمهوری اسلامی افغانستان شامل هر مکانی است که تحت سلطه آن واقع باشد.
2ـ طیارات و کشتی های افغانی اعم از اینکه در داخل افغانستان باشد یا در خارج آن از جمله ساحه افغانستان محسوب می شود مگر اینکه طبق قواعد حقوق بین الدول عمومی تابع دولت اجنبی باشد.
ماده پانزدهم
احکام این قانون بر اشخاص آتی نیز قابل تطبیق است :‌
1ـ شخصی که در خارج افغانستان مرتکب عملی گردد که به اثر آن فاعل یا شریک جرمی شناخته شود که کلاً یا قسماً در افغانستان واقع شده باشد.
2ـ شخصی که در خارج افغانستان مرتکب یکی از جرایم آتی گردد:
1ـ جنایت علیه امنیت خارجی یا داخلی دولت افغانستان.
2ـ جنایت جعل مندرج مواد (302) و (303) این قانون.
3ـ جنایت تزویر مندرج ماده (310) این قانون یا ادخال اشیاء جعل یا تزویر شده مذکور به افغانستان.
ماده شانزدهم
1ـ ‌احکام این قانون بر جرایمی که در خارج افغانستان توسط مامورین و مستخدمین افغانی یا اتباع خارجی ای که از طرف افغانستان بخدمات عامه گماشته می شوند در اثنای انجام وظایف محوله یا به سبب آن ارتکاب می گردد نیز قابل تطبیق است.
2ـ احکام این قانون بر جرایمی که علیه اشخاص مندرج فقره فوق در اثنای انجام وظایف محوله یا به سبب آن ارتکاب می گردد نیز تطبیق می شود.
ماده هفدهم
1ـ احکام این قانون بر هر شخصی که در خارج افغانستان علیه افغان یا منفعت افغانستان مرتکب جرم گردد قابل تطبیق است.
2ـ دعوی جزائی علیه مرتکب این جرایم مطابق به احکام مندرج قانون اجراآت جزائی اقامه می گردد.
ماده هجدهم
هر افغان که در خارج افغانستان مرتکب عملی گردد که بموجب احکام این قانون جرم شمرده شود در صورت مراجعه به افغانستان طبق احکام این قانون مجازات می شود.
مشروط بر اینکه فعل مذکور بموجب قانن کشور محل ارتکاب قابل مجازات باشد.
ماده نزدهم
به استثنای موارد مندرج مواد (ششم و هفتم) این قانون دعوی جزائی علیه شخصی که ثابت نماید محاکم خارجی در مورد جرم منسوبه او را بری الذمه دانسته یا بحکم قطعی او را بجزاء محکوم و جزاء بر او تطبیق شده است یا اینکه دعوی جزائی قبل از صدور حکم قطعی یا مجازات محکوم بها بموجب قانون ساقط گردیده باشد, اقامه شده نمی تواند.
ماده بیستم
مدت توقیف و حبسی که متهم یا محکوم علیه باثر تطبیق احکام جزائی در خارج افغانستان سپری نموده از مدت جزای که شخص از لحاظ ارتکاب عین جرم در افغانستان محکوم می شود یا جزای که بر او تطبیق می گردد کاسته می شود.
قسمت دوم ـ تطبیق قانون از
حیث زمان
ماده بیست و یکم
1ـ مرتکب جرم بموجب قانونی مجازات می شود که در وقت ارتکاب فعل نافذ باشد مگر اینکه قبل از صدور حکم قطعی قانون جدیدی که به نفع متهم باشد نافذ گردد.
2ـ اگر بعد از صدور حکم قطعی قانونی نافذ گردد که بموجب آن فعلی را که متهم بارتکاب آن محکوم بجزاء گردیده قابل مجازات نداند تنفیذ حکم متوقف و آثار جزائی مرتب بر آن از بین می رود.
ماده بیست و دوم
هر گاه شخص از ارتکاب عملی بموجب قانون موقت که نفاذ آن به تاریخ معین خاتمه می یابد محکوم به جزاء گردد, ختم تاریخ نفاذ قانون موقت مانع سیر محاکمه و تطبیق جزاء نمی گردد.
باب دوم
جرایم
فصل اول
جرایم از حیث شدت و خفت
ماده بیست و سوم
جرایم از حیث شدت و خفت به جنایت، ‌جنحه و قباحت تصنیف می گردد.
ماده بیست و چهارم
جنایت جرمی است که مرتکب آن به اعدام یا حبس دوام و یا حبس طویل محکوم گردد.
ماده بیست و پنجم
جنحه جرمی است که مرتکب آن به حبس بیش از سه ماه الی پنج سال یا جزای نقدی بیش از سه هزار افغانی محکوم گردد.
ماده بیست و ششم
قباحت جرمی است که مرتکب آن به حبس از (24) ساعت الی سه ماه یا جزای نقدی الی سه هزار افغانی محکوم گردد.
فصل دوم
عناصر جرم
قسمت اول
عنصر مادی
اول ـ عمل ، سببیت ونتیجه
ماده بیست وهفتم
عنصر مادی جرم عبارت از ارتکاب یا امتناع از عمل مخالف قانون است بنحویکه عمل منجر به نتیجه جرمی گردیده و رابطه سببیت بین عمل و نتیجه موجود شده باشد.
ماده بیست و هشتم
1ـ شخص از جرمی که نتیجه عمل جرمی او نباشد مسئول شناخته نمی شود.
2ـ شخصی که عمل جرمی او در احداث نتیجه به اعتبار یکی از اسباب قبلی یا توأم با فعل و یا بعدی سهیم شده باشد مسئول شناخته می شود, گر چه شخص به موثریت عمل جرمی خود در احداث نتیجه علم نداشته باشد.
3ـ اگر سبب به تنهائی در احداث نتیجة جرم کافی شمرده شود در این صورت تنها فاعل از عمل جرمی خود مسئول شناخته می شود.

دوم ـ شروع
ماده بیست ونهم
1ـ شروع به جرم عبارت است از آ‎غاز به اجرای فعل به قصد ارتکاب جنایت یا جنحه به نحوی که نظر به اسباب خارج از اراده فاعل آثار آن متوقف یا خنثی شده باشد.
2ـ مجرد تصمیم به ارتکاب جرم یا اجرای اعمال مقدماتی شروع به جرم شناخته نمی شود.
3ـ هر عملی که به قصد ارتکاب جنایت یا جنحه ای که ارتکاب آن از رهگذر عوامل مربوط به موضوع جرم یا وسایل استعمال مستحیل باشد, شروع به جرم شمرده می شود, مشروط بر اینکه عقیده مرتکب در احداث نتیجه جرمی ناشی از اشتباه یا جهالت مطلق نباشد.
ماده سی ام
شروع کننده به جنایت به جزاهای آتی محکوم می گردد مگر اینکه در قانون به خلاف آن تصریح شده باشد:
1ـ در مواردی که جزای اصل جرم اعدام باشد‏, حبس دوام.
2ـ در مواردی که جزای اصل جرم حبس دوام باشد حبس طویل.
3ـ در مواردی که جزای اصل جرم حبس طویل باشد حبس متوسط یا نصف حد اکثر جزای اصل جرم.
ماده سی و یکم
جزای شروع به جنحه از نصف حداکثر جزائی که در قانون برای اصل جرم پیشبینی گردیده است تجاوز نمی کند مگر این که قانون به خلاف آن تصریح نموده باشد.
ماده سی و دوم
شروع به قباحت مستلزم مجازات نیست مگر اینکه قانون صراحتاً به آن حکم نموده باشد.
ماده سی و سوم
در شروع به جرم احکام خاص متعلق به جزاهای تبعی یا تکمیلی و تدابیر امنیتی ای که در مورد جرم تام پیشبینی شده است رعایت می گردد.
قسمت دوم
عنصر معنوی
قصد جرمی و خطاء
اول ـ ‌قصد جرمی
ماده سی و چهارم
1ـ قصد جرمی عبارت است از سوق ارادة فاعل به ارتکاب فعلی که جرم را بوجود می آورد به نحوی که منجر به وقوع نتیجه جرم مورد نظر و یا وقوع نتیجه جرم دیگری شود.
2ـ قصد گاهی بسیط و زمانی توأم با اصرار قبلی می باشد.
3ـ اصرار قبلی عبارت است از اتخاذ تصمیم قاطع قبل از انجام جرم مورد نظر, مشروط بر اینکه ناشی از غضب آنی و هیجانات نفسی نباشد.
4ـ اصرار، قبلی شمرده می شود بدون آنکه قصد مرتکب جرم متوجه شخص معین یا غیر معین باشد اعم از اینکه قصد موقوف به شرط و یا مرتبط به امری باشد یا نباشد.
ماده سی و پنجم
1ـ جرم وقتی عمدی شمرده می شود که قصد جرمی نزد مرتکب آن محقق شده باشد.
2ـ جرم در حالات آتی نیز عمدی شمرده می شود :
1ـ در حالتی که شخص بموجب قانون یا موافقت بانجام وظیفه مکلفیت داشته باشد و از ایفای آن عمدا ًامتناع ورزد به نحوی که امتناع وی مستقیماً منجر به وقوع جرم گردد.
2ـ در حالتی که شخص فاعل نتایج جرمی عمل خود را قبلاً پیش بینی نموده باشد ولی با آنهم به اجرای عمل مذکور محض جهت وقوع جرم اقدام نموده باشد.
دوم ـ خطاء
ماده سی و ششم
جرم وقتی غیر عمدی شمرده می شود که وقوع نتیجه جرمی از فاعل آن به سبیل خطاء صدور یافته باشد خواه خطاء ناشی از اهمال،‌ ساده لوحی، بی احتیاطی و عدم توجه باشد و یا ناشی از عدم رعایت قوانین،‌ مقررات و اوامر.
قسمت سوم
عنصر قانونی
ماده سی و هفتم
1ـ عنصر قانونی جرم عبارت است از تصریح اعمال جرمی و جزاهای آن در قانون.
2ـ قاعدة قانونیت جرم و جزاء در احکام مندرج مواد (دوم و سوم) این قانون تصریح یافته است.

فصل سوم
اشتراک در جرم
قسمت اول
فاعل و شریک
ماده سی و هشتم
شخص در حالات آتی فاعل جرم شناخته می شود :
1ـ در حالتی که به تنهائی یا به اشتراک شخص دیگر مرتکب جرم گردد.
2ـ در حالتی که به ارتکاب عمل جرمی به نحوی مداخله نماید که از جمله اعمال تشکیل دهنده جرم یکی آنرا قصداً مرتکب گردد.
ماده سی و نهم
شخص در حالات آتی شریک جرم شناخته می شود:
1ـ در حالتی که بارتکاب یکی از اعمال تشکیل دهنده جرم شخص را تحریک نماید و جرم به اثر همین تحریک واقع شود.
2ـ در حالتی که بارتکاب جرم با شخص دیگری موافقت نماید و جرم باثر همین موافقت بوجود آید.
3ـ در حالتی که فاعل جرم را به نحوی از انحاء در اعمال تجهیزاتی, تسهیلاتی یا تکمیلی ارتکاب جرم با داشتن علم به آن کمک نماید و جرم در اثر همین کمک بوجود آید.
ماده چهلم
فاعل به جزای معینة جرم ارتکاب شده محکوم می گردد.
ماده چهل و یکم
1ـ شریک بمجازات جرمی که درآن اشتراک نموده محکوم می گردد, مگر اینکه قانون بخلاف آن تصریح نموده باشد.
2ـ در مواردی که فاعل جرم به سبب از اسباب قانونی مجازات نگردد این معافیت مانع مجازات شریک نمی گردد.
ماده چهل و دوم
هر گاه جرم واقع شده غیر از آن جرمی باشد که فاعلین و شرکاء قصد ارتکاب آنرا داشته اند به جزای جرمی که به وقوع پیوسته محکوم می گردند، مشروط بر اینکه جرم مذکور قابل پیشبنی بوده و نتیجة مداخله ایشان باشد.
ماده چهل و سوم
هر گاه در اثنای ارتکاب به عمل جرمی حالات مادی اتصال یابد که از اثر آن وصف جرم یا جزاء تغییر نماید نتایج آن بالای همه فاعلین و شرکا تطبیق می گردد, مشروط بر اینکه حالات مذکور نتیجه مداخله همة آنها باشد.
ماده چهل و چهارم
1ـ هرگاه در حصه یکی از فاعلین حالات خاصی موجود شود که موجب تغییر وصف جرم در حصه او گردد, نتایج آن به سایر فاعلین تاثیر ندارد.
2ـ نتایج این حالات خاص بر شریک وقتی تاثیر دارد که به آن علم داشته باشد.

ماده چهل و پنجم
هرگاه حالات خاصی موجود شود که موجب تغییر جزاء در حصه یکی از فاعلین گردد نتایج آن بر سایل فاعلین و شرکاء تاثیر وارد نمی کند.
ماده چهل و ششم
هرگاه نظر به قصد فاعل یا چگونگی علم وی تغیر در وصف جرم وارد گردد, سایر فاعلین وشرکاء مطابق به قصد و چگونگی علم شان بجرم مجازات می گردند.
ماده چهل و هفتم
در حالاتی که قانون تعدد فاعلین را حالت مشدده جرم بداند, موجودیت شریک در اثنای ارتکاب جرم تعدد شناخته می شود.
ماده چهل و هشتم
1ـ هرگاه چند نفر فاعل و شریک از لحاظ ارتکاب جرم واحد به حکم واحد به جزای نقدی محکوم شوند این حکم بر هر کدام آنها منفرداً تطبیق می شود.
2ـ در حالاتی که حکم به جزای نقدی معادل مفاد مالی ای که از رهگذر ارتکاب جرم حاصل گردیده یا توقع استحصال آن برده می شود موضوع بحث باشد، ‌حکم به مجموع محکوم علیهم که به حکم واحد به جزای نقدی مذکور محکوم شده اند، طور تضامن تطبیق می شود مگر اینکه قانون بخلاف آن حکم نموده باشد.
قسمت دوم
اتفاق در جرم
ماده چهل و نهم
اتفاق در جرم عبارت است از متحد شدن دو نفر یا بیشتر از آن در ارتکاب جنایت یا جنحه معین یا غیر معین و یا اتفاق در اعمال تجهیزاتی, تسهیلاتی یا تکمیلی جرایم مذکور مشروط بر اینکه اتفاق منظم و پیهم باشد, گر چه در آغاز مرحله تشکل جرمی یا برای مدت کوتاه صورت گرفته باشد.
ماده پنجاهم
1ـ در مورد اتفاق به جنایت هر فرد آن به جزای حبس طویل ای که از (هفت سال ) تجاوز نکند محکوم می گردد گر چه در ارتکاب جنایت مورد اتفاق شروع صورت نگرفته باشد.
2ـ د ر مورد اتفاق به جنحه هر فرد آن به جزای حبس که از (دو سال) بیشتر نباشد و یا به جزای نقدی که از (بیست و چار هزار) افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد.

ماده پنجاه و یکم
هر گاه غرض از اتفاق ارتکاب جرمی باشد که جزای آن در قانون از جزای مندرج (ماده پنجاهم) این قانون کمتر پیشبینی شده باشد در این صورت متهمین اتفاق در جرم به ربع حداکثر جزای محکوم می گردند که برای جرم مورد اتفاق تعیین شده است.
ماده پنجاه و دوم
1ـ جزاهای مندرج مواد (پنجاهم و پنجاه و یکم) این قانون بر اشخاصی تطبیق نمی گردد که از اتفاق در جرم بمقامات مربوط اطلاع دهند, مشروط بر اینکه اطلاع قبل از وقوع جنایت و جنحه و قبل از آغاز جستجو و تفتیش مقامات مذکور صورت گرفته باشد.
2ـ اطلاع دهنده بعد از آغاز جستجو و تفتیش مقامات مربوط به شرطی از مجازات معاف ساخته می شود که اطلاع وی سبب گرفتاری متهمینی گردد که نزد مقامات مذکور معلوم نباشند.
فصل چهارم
اسباب اباحت
قسمت اول
استعمال حق

ماده پنجاه و سوم
ارتکاب عمل جرمی با حسن نیت به منظور استعمال حقی که به مقتضای شریعت یا به موجب قانون به شخص اعطاء شده ، جرم پنداشته نمی شود.
ماده پنجاه و چهارم
ارتکاب عمل جرمی در حالات آتی استعمال حق شمرده می شود :
1ـ در حالت تادیب پدر و معلم به اولاد و شاگرد مشروط بر اینکه تادیب در حدود احکام شریعت و قانون صورت گرفته باشد.
2ـ در حالت اجرای عملیات جراحی و یا سایر معالجات طبی مشروط بر اینکه مطابق اصول فنی، حرفه طب برضائیت مریض یا ولی و یا نماینده قانونی وی صورت گرفته باشد. اجرای عملیات جراحی در حالات عاجل از این حکم مستثنی است.
3ـ در حالت اجرای بازیهای سپورتی مشروط بر اینکه در حدود قواعد و اصول قبول شده سپورتی صورت گرفته باشد.
4ـ در حالت ارتکاب جنایت یا جنحه مشهود بمنظور گرفتاری متهمین جرایم مذکور به ترتیبی که در قوانین مربوط تنظیم یافته است.
قسمت دوم
ایفای وظیفه
ماده پنجاه و پنجم
ارتکاب عمل جرمی در اثنای ایفای وظیفه ای که مامور دولت بحکم قانون به انجام آن مکلفیت داشته باشد جرم شمرده نمی شود.
ماده پنجاه و ششم
ارتکاب عمل جرمی در حالات آتی ایفای وظیفه شمرده می شود :
1ـ در حالتی که از مامور موظف مطابق به احکام قانون با داشتن حسن نیت در اثنای ایفای وظیفه صدور یافته باشد و یا اینکه عقیده نماید که اجرای آن از جمله صلاحیت های قانونی وی است.
2ـ در حالتی که بموجب تعمیل اوامر مقامات ذیصلاح ای که از اطاعت اوامر آنها بحکم قانون مکلفیت داشته باشد صدور یافته باشد و یا اینکه عقیده داشته باشد که تعمیل اوامر مقامات ذیصلاح از جمله وجایب قانونی وی است.
3ـ در هر دو حالت مندرج این ماده مامور موظف مکلف است ثابت نماید که اعتقاد وی راجع به مشروعیت عمل جرمی ناشی از اسباب معقول بوده و ارتکاب آن بعد از رعایت احتیاط لازم صورت گرفته است. اما اگر مامور بحکم قانون اعتراض بر اوامر مقامات ذیصلاح را نداشته باشد به هیچ وجه از اثر ارتکاب عمل جرمی مندرج فقرات
(1ـ2) این ماده مجازات نمی گردد.

قسمت سوم
حق دفاع مشروع
ماده پنجاه وهفتم
ارتکاب عمل جرمی به منظور استعمال حق دفاع مشروع جرم پنداشته نمی شود.
ماده پنجاه و هشتم
حق دفاع مشروع به شخص مورد تهدید اجازه می دهد تا از استعمال وسایل لازم بمنظور دفاع از هر عمل جرمی ایکه ضرر و یا خطر جانی و مالی را برای دفاع کننده و یا شخص دیگر تولید نماید استفاده کند.
ماده پنجاه و نهم
1ـ حق دفاع مشروع هنگامی موجود می گردد که دفاع کننده روی اسباب معقول و دلایل منطقی یقین نماید که خطر تجاوز بر مال، جان یا ناموس دفاع کننده و یا شخص دیگری متوجه است.
2ـ حق دفاع مشروع تا دوام خطر ادامه یافته با زوال آن خاتمه می یابد.
ماده شصتم
حق دفاع مشروع تحت شرایط آتی بوجود می آید:
1ـ دفاع در برابر حمله و تعرض باشد.
2ـ ‌دفاع متناسب با خطر تهدید کننده باشد.
3ـ دفاع تنها وسیلة دفع خطر باشد.
4- همزمان با حمله مقابل باشد.
5ـ دفاع در برابر عمل خلاف قانون و غیر عادلانه باشد
6ـ دفاع کننده عمدا سبب ایجاد عمل جرمی طرف مقابل نشده باشد.
ماده شصت و یکم
قتل عمد باساس استعمال حق دفاع مشروع جواز ندارد مگر اینکه بمنظور دفاع در برابر یکی از اعمال آتی صورت گرفته باشد:
1ـ دفاع در برابر عملی که ایجاد خوف مرگ یا جراحت شدید نماید, مشروط بر اینکه خوف مذکور از اسباب معقول پیدا شده باشد.
2ـ دفاع در برابر عمل زنا، ‌لواطت و یا تهدید به آن.
3ـ دفاع در برابر اختطاف انسان.
4ـ دفاع در برابر عمل حریق عمدی یا تحدید آن.
5ـ دفاع در برابر عمل سرقتی که به حکم قانون جنایت شناخته شده باشد.
6 ـ‌ دفاع در برابر عمل دخول غیر مجاز از طرف شب به منزل مسکون و یا ملحقات آن.
ماده شصت و دوم
هرگاه توسل به موظفین خدمات عامه جهت دفع خطر ممکن باشد حق دفاع مشروع بوجود نمی آید.
ماده شصت و سوم
دفاع مشروع در برابر موظفین سلطه عامه که وظایف خود را با حسن نیت انجام می دهند گر چه در جریان وظیفه از حدود صلاحیت قانونی خود تجاوز نمایند جواز ندارد مگر در صورتی که خوف مرگ یا جراحات شدید ناشی از عمل آنها بدلایل معقول ثابت باشد.
ماده شصت و چهارم
محکمه می تواند در مورد شخصی که با حسن نیت از حدود حق دفاع مشروع تجاوز نموده جزای عمل او را اگر جنایت باشد به جنحه واگر جنحه باشد به جزای قباحت تنزیل دهد.





باب سوم
مجرم
فصل اول
مسئولیت جزائی و موانع آن
قسمت اول
مسئولیت جزائی
ماده شصت و پنجم
مسئولیت جزائی وقتی بوجود می آید که شخص به اراده آزاد و در حالت صحت عقل و ادراک عمل جرمی را مرتکب شود.
قسمت دوم
موانع مسئولیت جزائی
ماده شصت و ششم
مانع مسئولیت جزائی از تحقق یافتن یکی از عوارض ادارک یا یکی از اسباب فقدان اراده بوجود می آید:
اول ـ عوارض ادراک
1ـ جنون و مرض عقلی:
ماده شصت و هفتم
1ـ شخصی که حین ارتکاب جرم به سبب جنون یا سایر امراض عقلی فاقد ادراک و شعور باشد, مسئولیت جزائی نداشته مجازات نمی گردد.
2ـ اگر شخص حین ارتکاب جرم جنایت و جنحه مبتلا به نقصان ادراک و شعور باشد محکمه او را معذور شناخته احکام متعلق به احوال مخففه مندرج این قانون را در مورد او رعایت می نماید.
3 ـ قباحت اشخاص مندرج فقره (2) این ماده جرم شمرده نمی شود.
2ـ سکر
ماده شصت و هشتم
1ـ‌شخصی که حین ارتکاب جرم به سبب استعمال مواد مسکره یا مخدره ادراک و شعور خود را از دست بدهد, در حالی که استعمال آن جبرا یا بدون علم مرتکب صورت گرفته باشد مجازات نمی گردد.
2ـ هرگاه شخص مندرج فقره فوق ادارک و شعور خود را کاملاً از دست نداده باشد, طبق حکم مندرجه فقره (2) ‌ماده (67) این قانون مجازات می گردد.
ماده شصت و نهم
1ـ هر گاه شخص مواد مسکره یا مخدره را به اراده خود استعمال نموده مرتکب جرم گردد مسئول شناخته شده چنان پنداشته می شود که جرم را در حالت ادراک و شعور کامل مرتکب گردیده است.
2ـ اگر شخص مواد مسکره و مخدره را عمداً به مقصد ارتکاب جرم استعمال نماید, محکمه احکام متعلق به احوال مشدده مندرج این قانون را در مورد او رعایت می نماید.
3ـ سن
ماده هفتادهم
صغیر به طفلی اطلاق می گردد که بین سن هفت و سیزده سالگی کامل قرار داشته باشد.
ماده هفتاد و یکم
مراهق به شخصی اطلاق می گردد که سن سیزده سالگی را تکمیل و هجده سالگی را تکمیل نکرده باشد.
ماده هفتاد و دوم
طفلی که سن هفت سالگی را تکمیل نکرده باشد, دعوی جزائی علیه او اقامه شده نمی تواند.
ماده هفتاد و سوم
تثبیت سن به اساس تذکره تابعیت صورت می گیرد. محکمه می تواند در صورت تعارض حالت ظاهری صغیر باسن مندرج تذکره تابعیت وی, نظریه هیأت طبی را حاصل نماید.
ماده هفتاد و چهارم
هر گاه صغیر مرتکب قباحت گردد, محکمه می تواند در عوض جزاهای مندرج این قانون صغیر را در مجلس قضاء توبیخ نموده یا تسلیمی او را بیکی از والدین یا شخصی که بر نفس او حق ولایت دارد و یا شخص امینی که حسن تربیه او را در آینده متعهد شود, حکم نماید و یا اینکه به حجز او در دار التادیب یا موسسات خیریه و یا مدارس اصلاحی که از طرف دولت باین منظور تاسیس می گردد, حکم نماید.
ماده هفتاد و پنجم
هر گاه صغیر مرتکب جنحه گردد, محکمه می تواند یکی از تدابیر آتی را در مورد او اتخاذ نماید :
1ـ تسلیمی او به یکی از اشخاص مندرج ماده (74) این قانون مشروط بر اینکه مدت مذکور از سه سال بیشتر و از شش ماه کمتر نباشد و شخص تسلیم شونده حسن تربیه صغیر را در آینده کتباً متعهد گردد.
2ـ حجز او در دارالتادیب یا یکی از مدارس اصلاحی از شش ماه الی سه سال .
ماده هفتاد و ششم
1ـ هر گاه صغیر مرتکب جنایتی گردد که جزای آن اعدام یا حبس دوام باشد محکمه می تواند به حجز او در دارالتادیب یا موسسات خیریه و یا مدارس اصلاحی حکم نماید, مشروط بر اینکه مدت حجز او از پنج سال بیشتر نباشد.
2ـ اگر جزای پیش بینی شده جنایت حبس طویل باشد مدت حجز از یکسال کمتر و از چهار سال بیشتر بوده نمی تواند .
ماده هفتاد و هفتم
هر گاه صغیر بعد از تسلیمی او به متعهد در اثنای مدت تعهد مرتکب جنحه یا جنایت گردد, محکمه می تواند متعهد را به ترتیب آتی به جزای نقدی محکوم نماید :
1ـ در حالت ارتکاب جنحه از یک هزار الی دو هزار افغانی .
2ـ در حالت ارتکاب جنایت از دو هزار الی پنج هزار افغانی .
ماده هفتاد و هشتم
هرگاه صغیر به غیر اقارب تسلیم داده شده باشد, اعاده او به اقارب از طرف محکمه باساس مطالبه خود وی و یا یکی از اقارب مذکور صورت می گیرد, مشروط بر اینکه از تنفیذ حکم تسلیمی اقلاَ یکسال سپری شده باشد. تجدید مطالبه اعاده الی مدت شش ماه از تاریخ رد آن جواز ندارد. اگر محکمه به اعاده صغیر به اقارب او حکم نماید این حکم بمنزله حکم به تسلیمی صغیر شناخته می شود.
ماده هفتاده ونهم
صغیری که در دارالتادیب یا موسسات خیریه و یا مدارس اصلاحی تحت حجز قرار می گیرد به پیشنهاد آمر موسسه مربوط، موافقه خگارنوال و منظوری لوی خگارنوال از موسسه خارج شده می تواند.
صغیر مذکور به هیچ وجه در موسسات فوق بیش از پنج سال یا بعد از تکمیل سن هیجده سالکی بوده نمی تواند.
ماده هشتادم
هرگاه شخصی صغیر را بعد از صدور حکم به تسلیم ،‌ پنهان یا او را به فرار وا دارد و یا بوسایل دیگر بفرار او معاونت کند به جزای حبس الی شش ماه یا جزای نقدی الی شش هزار افغانی محکوم می گردد.
ماده هشتاد و یکم
حکم تسلیمی به متعهد با تکمیل سن هجده سالکی ساقط می گردد.
ماده هشتاد و دوم
هرگاه مراهق مرتکب قباحت گردد, محکمه می تواند او را به جزای پیش بینی شده این قانون محکوم نماید و یا به تسلیمی او به یکی از والدین یا شخصی که بر نفس او حق ولایت دارد و یا شخص امینی که حسن رویه او را در آینده تعهد کند حکم نماید.
ماده هشتاد و سوم
هر گاه مراهق مرتکب جنحه گردد محکمه می تواند عوض جزاهای پیش بینی شده جرم مذکور یکی از تدابیر مندرج ماده (76) این قانون را در مورد او اتخاذ نماید.
ماده هشتاد و چهارم
1ـ هر گاه مراهق مرتکب جنایتی گردد که جزای آن اعدام یا حبس دوام باشد محکمه می تواند به حجز او در دارالتادیب که از دو سال کمتر و از پانزده سال بیشتر نباشد حکم نماید.
2ـ اگر جزای پیش بینی شده جنایت حبس طویل باشد حداقل مدت حجز او در دارالتادیب از یک سال کمتر و حد اکثر آن از نصف حداکثر حبس طویل بیشتر بوده, نمی تواند.
3ـ اگر حداکثز جزای جنایت کمتر از ده سال باشد محکمه می تواند به حجز او در دارالتادیب به کمتر از یکسال و بیشتر از نصف حداکثر جزای پیش بینی شده همان جنایت حکم نماید.
ماده هشتاد و پنجم
1ـ سن صغیر و مراهق در وقت ارتکاب جرم اساس تعیین مسئولیت شناخته می شود.
2ـ اگر صغیر مرتکب جرم گردد و هنگام صدور حکم به سن مراهق برسد مانند صغیر با او معامله می شود.
ماده هشتاد و ششم
1ـ ‌هر گاه مراهق مرتکب جرم شود و هنگام صدور حکم سن هجده سالگی را تکمیل نماید مانند مراهق با او معامله می شود.
2ـ اگر جرمی که مراهق مذکور مرتکب گردیده جنایت یا جنحه ای باشد که جزای آن در قانون حبس طویل یا حبس متوسط پیش بینی شده باشد. محکمه می تواند عوض مدت حجز در دارالتادیب در جنایت به حبس متوسط و در جنحه به حبس قصیر حکم نماید.
3ـ مدت محکومیت در موارد مندرج فقره فوق به هیچ صورت از مدتی که برای حجز در دار التادیب در برابر جنایت با جنحه ارتکاب شده در این قانون پیش بینی گردیده است تجاوز نمی نماید.
4ـ جزاهای غیر از حبس طویل و حبس متوسط پیش بینی شده در این قانون به جزای نقدی که از پنچ هزار افغانی تجاوز نکند, تعویض می گردد.
5 ـ اگر مراهق در ظرف مدت حجز در دار التادیب سن هیجده سالگی را تکمیل نماید جهت گذشتاندن مدت باقیمانده حجز محکوم بها به محبس مربوط انتقال داده می شود.
ماده هشتاد و هفتم
هرگاه صغیر یا مراهق متهم به ارتکاب بیش از یک جرم گردد محاکمة او از ناحیه همه جرایم ضمن دعوی واحد جواز دارد مشروط بر اینکه محکمه تنها به اساس جرمی حکم نماید که جزای آن در قانون شدیدتر پیش بینی شده باشد.
ماده هشتاد و هشتم
تکرار جرم صغیر و مراهق مانع تکرار مجازات و اتخاذ تدابیر پیش بینی شده در این قانون نمی گردد.
ماده هشتاد و نهم
هرگاه صغیر یا مراهق به دفعات محکوم به حجز گردد, مجموع مدت حجز محکوم بها د رمدرسه اصلاحی از پنج سال و در دار التادیب از پانزده سال تجاوز نمی کند.
ماده نودم
1ـ هر گاه مراهق ای که سن هجده سالگی را تکمیل نکرده باشد دو ثلث جزای محکوم بها را در دارالتادیب سپری نماید محکمه می تواند بنابر مطالبه مراهق یا یکی از والدین و یا شخصی که بر نفس او حق ولایت داشته باشد حکم به رهائی وی صادر نماید مشروط بر اینکه دار التادیب حسن رویه مراهق مذکور را طی راپوری تصدیق و خگارنوال آنرا تائید نماید. در این صورت مراهق بیکی از اشخاص مندرج ماده(74) این قانون تسلیم داده می شود.
2ـ اگر مراهق سن هجده سالگی را تکمیل و دو ثلث جزای محکوم بها را در دار التادیب سپری نموده باشد رهائی او وقتی صورت می گیرد که حسن رویه آینده خود را کتبا ً‌تعهد بنماید.
ماده نود و یکم
احکام متعلق به تکرار در جرم و جزاهای تبعی و تکمیلی و تدابیر امنیتی بر صغیر و مراهق قابل تطبیق نمی باشد. مصادره، ‌مسدود ساختن محل و منع از رفتن به جا های که باعث انحراف اخلاق گردد از این حکم مستثنی است.
ماده نود و دوم
تعویض جزای نقدی به حبس در مورد صغیر و مراهق جواز ندارد.
ماده نود و سوم
شخصی که هنگام ارتکاب جرم سن هجده سالگی را تکمیل وسن بیست سالگی را تکمیل نکرده باشد, محکوم به اعدام شده نمی تواند.
در این حالت حبس دوام قایم مقام اعدام می گردد.
دوم ـ فقدان اراده
1ـ اکراه:
ماده نود چهارم
شخصی که تحت تاثیر قوه مادی یا معنوی ای که دفع آن طور دیگری ممکن نباشد مجبور به ارتکاب جرم گردد، مسئول شناخته نمی شود.
2ـ اضطرار:
ماده نود و پنجم
شخصی که به منظور نجات نفس یا مال خود و یا نفس یا مال غیر به خطر بزرگ و آنی مواجه گردد به نحوی که بدون ارتکاب عمل جرمی قادر به دفع آن نباشد مسئول شناخته نمی شود . مشروط بر اینکه شخص عمداً سبب ایجاد خطر مذکور نگردیده و ضرر مورد اجتناب شدیدتر از ضرری باشد که از جرم نشأت می کند.
فصل دوم
مسئولیت اشخاص حکمی
ماده نود و ششم
1ـ اشخاص حکمی به استثنای موسسات،‌ دوایر و تصدیهای دولت از جرایمی که ممثلین ، ‌روسا و و کلای آن در اثنای اجرای وظیفه بنام و حساب اشخاص حکمی مرتکب می گردند, مسئول شناخته می شوند.
2ـ محکمه نمی تواند شخص حکمی را بغیر از جزای نقدی مصادره و تدابیر امنیتی پیش بینی شده در این قانون محکوم نماید.
3ـ در صورتیکه قانون جزای اصلی را غیر از جزای نقدی برای جرمی که ارتکاب گردیده است پیش بینی نموده باشد, این جزاها به جزای نقدی تعویض می گردد.
4ـ محکومیت شخص حکمی به ترتیب فوق مانع تطبیق جزاهای پیش بینی شده این قانون در مورد شخص حقیقی مرتکب جرم نمی گردد.
باب چهارم
جزاء
فصل اول
جزاهای اصلی
ماده نود و هفتم
جزاهای اصلی عبارت است از :
1ـ اعدام
2ـ حبس دوام
3ـ حبس طویل
4ـ حبس متوسط
5ـ حبس قصیر
6ـ جزای نقدی
ماده نود و هشتم
اعدام عبارت است از آویختن محکوم علیه به دار تا وقت مرگ.
ماده نود ونهم
1ـ حبس دوام عبارت است از زندانی ساختن محکوم علیه در یکی ازمحابسی که از طرف دولت باین منظور تخصیص یافته است.
2ـ مدت حبس دوام از شانزده تا بیست سال می باشد.
ماده صدم
1- حبس طویل عبارت از زندانی ساختن محکوم علیه در یکی از محابس که از طرف دولت باین منظور تخصیص یافته است.
2- مدت حبس طویل از پنج سال کمتر و از پانزده سال بیشتر نمی باشد.
3- در حبس دوام و حبس طویل محکوم علیه مکلف است کارهای اصلاحی را انجام دهد که در قانون مربوط به محابس پیش بینی شده است.
4- محبوسی که سن شصت سالگی را تکمیل کرده باشد به انجام کار گرچه اصلاحی هم باشد مکلف نمی باشد.
ماده یکصد و یکم
1- حبس متوسط عبارت است از زندانی ساختن محکوم علیه در یکی از محابسی که از طرف دولت باین منظور تخصیص یافته است.
2- مدت حبس متوسط از یکسال کمتر و از پنج سال بیشتر نمی باشد.
3- محکوم علیه به حبس متوسط مکلف به انجام کارهای اصلاحی می باشد که در قانون مربوط به محابس پیش بینی شده است
ماده یکصد و دوم
1ـ حبس قصیر عبارت است از زندانی ساختن محکوم علیه در یکی از محابسی که از طرف دولت باین منظور تخصیص یافته است.
2ـ مدت حبس قصیر از بیست وچهار ساعت کمتر واز یک سال بیشتر نمی باشد.
3ـ محکوم علیه به حبس قصیر مکلف به انجام هیچ نوع کار نمی باشد.
ماده یکصد و سوم
1ـ محاسبه جزای حبس از روزی آغاز می یابد که محکوم علیه در آن به محبس زندانی شده است.
2ـ مدت توقیف از مدت حبس محکوم بها کاسته می شود.
ماده یکصد و چهارم
جزای نقدی عبارت است از مکلف ساختن محکوم علیه به پرداخت مبلغ محکوم بها به خزانه دولت.
ماده یکصد و پنجم
جزای نقدی به پول افغانی تعیین می شود.
ماده یکصد و ششم
حداقل جزای نقدی از پنجاه افغانی کمتر بوده نمی تواند.
ماده یکصد و هفتم
حداقل و حداکثر جزای نقدی به حکم قانون تعیین می گردد. مگر اینکه در قانون طور دیگری تصریح یافته باشد.
ماده یکصد و هشتم
محکمه در تعیین جزای نقدی بین حد اقل و حد اکثر پیش بینی شده شرایط و احوال آتی را رعایت می نماید:
1ـ تامین هدف جزائی .
2ـ احوال شخصی، ‌اجتماعی و اقتصادی مرتکب.
3ـ اندازه مفادی که از ارتکاب جرم حاصل گردیده یا توقع استحصال آن برده می شد.
4ـ نوعیت حق یا مصلحتی که مورد تجاوز قرار گرفته است.
ماده یکصد و نهم
محکمه می تواند باساس تشخیص خود یا مطالبه خگارنوال حداکثر پیش بینی شده جزای نقدی را با رعایت شرایط و احوال مندرج ماده (108) این قانون تا دو چند آن بالا ببرد.
مشروط بر اینکه بالا بردن حداکثر جزای نقدی به از بین بردن کلیه دارائی محکوم علیه منجر نشود.
ماده یکصد و دهم
تعیین جزای نقدی در جنایات جواز ندارد مگر اینکه قانون صراحتاً به آن حکم نموده باشد.
ماده یکصد و یازدهم
پرداخت جزای نقدی مطابق به احکام قانون اجراآت جزائی صورت می گیرد.
فصل دوم
جزاهای تبعی
ماده یکصد و دوازدهم
جزاهای تبعی عبارت از مجازاتی است که بالای محکوم علیه به حکم قانون بدون اینکه در حکم محکمه تصریح گردد تطبیق می شود.
ماده یکصد و سیزدهم
1ـ شخصی که به حبس دوام یا حبس طویل بیش از ده سال محکوم گردد از حقوق و امتیازات آتی نیز محروم می شود:
1ـ ماموریت دولت.
2ـ خدمت در اردو.
3ـ عضویت پارلمان ، شاروالیها،‌ جرگه های ولایت و محلی ،
4ـ‌سهمگیری در انتخابات بحیث رای دهنده.
5ـ استعمال عناوین وتعلیق نشانهای دولتی اعم از داخلی و خارجی.
6ـ عضویت در هیأت مدیره شرکتها و بانکها.
7ـ وصایت،‌ قیمومیت و وکالت در معاملات و دعاوی.
8ـ‌شهادت در عقود و معاملات در مدت محکومیت .
9ـ عقد قرار داد با دوایر دولتی و یا کسب امتیاز از طرف دولت.
10ـ صاحب امتیاز، ‌مدیر مسئول، ریاست هیأت تحریر مجلات و روزنامه ها.
11ـ اداره اموال و املاک در مدت محکومیت با استثنای وقف و وصیت.
2 ـ هرگاه محکوم علیه وقت صدور حکم از یکی از حقوق و امتیازات فوق مستفید باشد بمجرد صدور حکم از آن محروم می گردد.
ماده یکصد و چهار دهم
1ـ محرومیت از اداره و تصرف در اموال در حالت ضرورت به اجازه محکمه موقتاً مرفوع شده می تواند.
2ـ هر نوع تعهدی را که محکوم علیه بدون اجازه محکمه بعمل آورد صحت و عدم صحت آن موقوف به اجازه محکمه مذکور شناخته می شود.
ماده یکصد و پانزدهم
1ـ محکمه می تواند باساس مطالبه محکوم علیه به حبس دوام یا حبس طویل بیش از ده سال یا خگارنوال و یا شخص ذیعلاقه برای اداره و سرپرستی اموال وی قیم تعیین نماید.
2ـ محکمه قیم را به دادن ضمانت بالمال مکلف نموده و اجرت مناسب را در برابر این وظیفه برای وی تعیین می نماید.
3ـ تصرفات قیم در مورد اموال تحت اداره وی تابع نظارت محکمه می باشد که قیم را تعیین نموده است.
4ـ اموال تحت قیمومیت بعد از تطبیق مجازات و یا انقضای آن بنابر هر سببی که باشد به محکوم مذکور مسترد می شود و قیم صورت حساب مربوط به اموال تحت ادارة‌ خود را به وی ارائه می نماید.
ماده یکصد و شانزدهم
1ـ‌شخصی که به جزای اعدام محکوم می گردد تا زمان تنفیذ حکم از حقوق و امتیازات مندرج فقرات (1 ـ‌11) ماده (113) این قانون محروم شناخته می شود.
2ـ تصرفات حقوقی شخص محکوم به اعدام باطل شمرده شده محکمه می تواند باساس مطالبه خگارنوال یا سایر اشخاص ذیعلاقه برای سرپرستی و اداره اموال وی قیم تعیین نماید.
فصل سوم
جزاهای تکمیلی
ماده یکصد و هفدهم
جزاهای تکمیلی عبارت است از :‌
1ـ محرومیت از بعضی حقوق و امتیازات.
2ـ مصادره.
3ـ نشر حکم.
ماده یکصد و هجدهم
1ـ محکمه می تواند هنگام حکم به حبس طویل الی ده سال یا حکم به حبس متوسط علاوه بر جزای اصلی جرم شخص را از بعضی حقوق و امتیازات مندرج فقرات (1ـ11) مندرج ماده (113) این قانون محروم سازد, مشروط بر اینکه مدت محرومیت از یکسال کمتر و از سه سال بیشتر نباشد.
2ـ جزای تکمیلی بعد از تطبیق جزای اصلی و یا انقضای آن بهرسببی که باشد تنفیذ می گردد.
ماده یکصد و نزدهم
1ـ محکمه می تواند در مواردی که قانون مصادره را به حیث جزاء پیش بینی نکرده باشد به مصادره اشیائی که از ارتکاب جرم بدست آمده یا در ارتکاب آن استعمال گردیده و یا به قصد استعمال در ارتکاب جرم تهیه شده باشد حکم نماید.
2ـ حکم به مصادره به هیچوجه حقوق غیر را که صاحب حسن نیت باشد اخلال نمی نماید.
ماده یکصدو بیستم
1ـ محکمه می تواند به اساس صوابدید خود و یا مطالبه خگارنوال نشر حکم را در فیصله تصریح نماید.
2ـ نشر حکم قبل از قطعی شدن آن جواز ندارد.
3ـ در جرایم قذف،‌ توهین و دشنام موافقت مجنی علیه در افشاء و نشر حکم حتمی می باشد.
4ـ هر گاه جرم قذف، ‌توهین و دشنام از طریق وسایل مطبوعاتی صورت گرفته باشد محکمه به نشر آن با رعایت حکم فقره (3) این ماده توسط عین وسیله حکم می نماید.
در صورت امتناع یا تعلل بدون عذر معقول از نشر حکم مدیر مسئول به جزای نقدی ای که بیش از (پنج هزار) افغانی نباشد محکوم می گردد.
فصل چهارم
تدابیر امنیتی
قسمت اول
احکام عمومی
ماده یکصد و بیست و یکم
1ـ محکمه وقتی به تدابیر امنیتی پیش بینی شده این قانون حکم می نماید که ثابت گردد شخص محکوم علیه مرتکب عملی گردیده است که بحکم قانون جرم شمرده شده و حالت مجرم علیه امنیت عامه خطر پنداشته شود.
2ـ حالت مجرم وقتی علیه امنیت عامه خطر پنداشته می شود که از رویه او در حال وگذشته ویا از حالات و علل ارتکاب جرم احتمال جدی آن برود که مجرم به ارتکاب جرم دیگری اقدام می نماید.
3ـ تدابیر امنیتی تنها در حالات و شروط پیش بینی شده این قانون مورد حکم محکمه قرار گرفته می تواند.
ماده یکصد و بیست و دوم
تدابیر امنیتی عبارت است از :
1ـ تدابیر سلب کننده آزادی.
2ـ تدابیر تحدید کننده آزادی.
3ـ تدابیر سلب کننده حقوق.
4ـ تدابیر مالی.
قسمت دوم
تدابیر امنیتی سلب کننده و تحدید کننده آزادی
1ـ حجز در روغتون های مربوط.
ماده یکصد و بیست و سوم
1ـ محکمه می تواند محکوم علیه را به حجز در یکی از روغتون های امراض عقلی و عصبی و یا مراکز صحی دیگری که از طرف دولت باین منظور تخصیص یافته است جهت اهتمام بوضع صحی وی, حکم نماید.
2ـ مدت حجز در این صورت از شش ماه کمتر بوده نمی تواند.
3ـ اداره روغتون و سایر مراکز صحی مکلف است راپور وضع صحی محکوم به حجز را بعد از گرفتن نظر دوکتوران معالج در هر شش ماه به محکمه ارائه نماید.
محکمه می تواند به اساس راپور ارائه شده به اخراج او حکم نماید.
4ـ محکمه می تواند, باساس مطالبه خگارنوال یا شخص ذیعلاقه و موافقه دوکتوران معالج به حجز محکوم علیه در روغتون و یا مرکز صحی مربوط مجدداً حکم نماید.
2ـ منع گشت و گذار و بود و باش در بعضی محلات.
ماده یکصد و بیست و چهارم
1ـ محکمه وقتی به منع شخص از گشت و گذار در محلاتی که موجب انحراف اخلاقی گردد حکم می نماید که بودن وی در آن جا به احتمال قوی سبب تکرار ارتکاب جرم گردد.
2ـ اگر شخص بیش از یکمرتبه به ارتکاب جرم استعمال مواد مخدره یا مسکره مجازات گردد, محکمه می تواند وی را علاوه برجزای اصلی از گشت وگذار در یک یا چند محل منع نماید. مدت این ممانعت از سه سال بیشتر بوده نمی تواند.
ماده یکصد و بیست و پنجم
محکمه می تواند علاوه بر جزای اصلی شخص را از بود وباش در محلات معین بعد از تطبیق جزاء یا انقضای آن منع نماید. مدت این ممانعت از یکسال کمتر و از پنج سال بیشتر بوده نمی تواند. در این حالت محکمه وضع صحی، ‌نفسی، روانی و اجتماعی محکوم علیه را در نظر می گیرد.
ماده یکصد وبیست و ششم
محکمه میتواند جنایت یا جنحه منافی حیثیت را بر جزای اصلی محکوم علیه علاوه نموده از بودوباش در محلات خاص منع نماید. حکم منع بودوباش باساس مطالبه خگارنوال یا محکوم علیه تعدیل یا لغو شده می تواند.

قسمت سوم
تدابیر امنیتی سلب کنندة حقوق
1ـ سقوط ولایت، وصایت و قیمومیت.
ماده یکصدو بیست و هفتم
سقوط ولایت، وصایت و قیمومیت محروم ساختن محکوم علیه است از اعمال این نوع سلطه ها بر دیگران اعم از اینکه مربوط به نفس یا مال باشد.
ماده یکصد بیست و هشتم
محکمه می تواند در حالات آتی به اسقاط ولایت، وصایت یا قیمومیت شخص حکم نماید :
1ـ اگر ولی،‌ وصی یا قیم مرتکب جنحه ‌ناشی از اخلال مکلفیت های قانونی مربوط به وظایف متذکره گردد.
2 ـ ‌اگر ولی، وصی یا قیم مرتکب جرمی گردد که عدم کفایت او را در اجرای وظیفه ولایت وصایت یا قیمومیت ثابت سازد.
2ـ ‌محرومیت از اشتغال به پیشه و حرفه.
ماده یکصد و بیست ونهم
محرومیت از اشتغال به پیشه و حرفه شامل منع شخص از انجام هر نوع پیشه و حرفه و فعالیت های صنعتی،‌ تجارتی و فنی ای می باشد که اشتغال به آن قانوناً متعلق به اجازه یک مرجع با صلاحیت رسمی باشد.
ماده یکصد و سی ام
1ـ هرگاه شخص به سبب ارتکاب جنایت یا جنحه ناشی از اخلال مکلفیت های مربوط به پیشه یا حرفه به جزای حبس که از شش ماه کمتر نباشد محکوم گردد محکمه می تواند او را علاوه بر جزای اصلی از اشتغال به پیشه یا حرفه مربوط محروم نماید، مدت این محرومیت از یکسال بیشتر بوده نمی تواند.
2ـ اگر محکوم علیه مذکور بعد از انتهای مدت محرومیت از اشتغال به پیشه و حرفه مربوط در خلال پنج سال از تاریخ صدور حکم نهایی عین جرم یا مماثل جرم اولی را تکراراً مرتکب گردد, محکمه می تواند علاوه بر جزای اصلی به محرومیت وی از اشتغال به پیشه یا حرفه مربوط حکم نماید، مدت این محرومیت از سه سال بیشتر بوده نمی تواند .
ماده یکصد و سی و یکم
هر گاه شخص به سب ارتکاب جرم ترافیکی محکوم به جزاء گردد, محکمه می تواند او را علاوه بر جزای اصلی از اشتغال به پیشه رانندگی و تجدید جواز رانندگی محروم نماید، مدت این محرومیت از سه ماه کمتر و از سه سال بیشتر بوده نمی تواند.
قسمت چهارم
تدابیر امنیتی مالی
1ـ مصادره
ماده یکصد و سی ودوم
هرگاه اشیای ضبط شده از جمله اشیایی باشد که ساختن،‌ استعمال، نگهداشت، ‌عرضه و فروش آن به ذات خود جرم شمرده شود, محکمه بهمه حال به مصادره آن حکم می نماید گر چه اشیای مذکور ملکیت محکوم علیه نباشد و یا متهم از محکمه برائت حاصل نماید.
2 ـ ‌مسدود ساختن محل.
ماده یکصد و سی و سوم
جرایمی که قانون در جزاهای آن ‌مسدود ساختن محل ارتکاب جرم را پیشبینی نموده باشد محکمه می تواند متهم را علاوه بر جزاهای پیش بینی شده به مسدود ساختن محلی که به مقصد ارتکاب جرم از آن کار گرفته شده محکوم نماید.
مدت مسدودیت از یکماه کمتر و از یکسال بیشتر بوده نمی تواند.
ماده یکصد و سی وچهارم
1ـ حکم به مسدود ساختن محل ارتکاب جرم شامل محرومیت شخص از اشتغال به فعالیت های تجارتی، ‌صنعتی و یا پیشه یا حرفه مربوط به آن محل شناخته می شود.
2ـ محرومیت شخص در حالت فوق شامل اقارب محکوم علیه و سایر اشخاص می باشد که محکوم علیه محل ارتکاب جرم را بعد از وقوع جرم به آنها واگذار شده و یا به اجاره داده باشد.
3ـ مالک محل و یا هر شخص دیگری که در محل ارتکاب جرم حق عینی داشته باشد, اگر به عمل جرمی ارتباط نداشته باشد تحت محرومیت فوق قرار نمی گیرد.
3ـ متوقف ساختن فعالیت شخص حکمی و انحلال آن
ماده یکصد و سی و پنجم
هر گاه یک رئیس، ‌مدیر،‌ ممثل یا وکیل قانونی شخص حکمی به نام و حساب شخصیت حکمی مرتکب جنایت یا جنحه گردد و به سبب آن به جزای حبس بیش از ششماه محکوم شده باشد، ‌محکمه می تواند فعالیت شخص حکمی را متوقف سازد. مدت توقف از سه ماه کمتر و از سه سال بیشتر بوده نمی تواند در صورت تکرار جنایت یا جنحه محکمه به انحلال آن حکم می نماید.
ماده یکصد و سی و ششم
1ـ متوقف ساختن فعالیت شخص حکمی شامل منع از اشتغال به اعمال مربوط به شخصیت حکمی در مدت محکوم بها می باشد. گر چه به عنوان و یا تحت اداره هیئت عامل جداگانه صورت بگیرد.
2ـ حکم به انحلال شخص حکمی شامل تصفیه دارائی و الغاء سایر تصرفات حقوقی و تشکیلات اداری شخصیت حکمی می باشد.
قسمت پنجم
احکام متفرقه مربوط به تدابیر امنیتی
ماده یکصد و سی وهفتم
به استثنای موارد پیش بینی شده مواد (123-127و132) این قانون اشخاصی که از احکام تدابیر امنیتی محکوم بها تخلف ورزند به جزای حبسی که از یک سال تجاوز نکند و یا به جزای نقدی ای که از (دوازده هزار)‌افغانی بیشتر نباشد. محکوم می گردند.
ماده یکصد و سی و هشتم
حکم محکمه مبنی بر تعلیق تنفیذ مجازات شامل تنفیذ تدابیر امنیتی نمی گردد, مگر درحالاتی که قانون و یا محکمه بخلاف آن حکم نموده باشد.
ماده یکصد و سی ونهم
هرگاه مدت تعلیق تنفیذ مجازات خاتمه یابد و یا در خلال این مدت حکمی به الغای آن صدور نیافته باشد، ‌تدابیر امنیتی اعم از اینکه نافذ و یا متوقف ساخته شده باشد, حکم مربوط به آن چنان پنداشته می شود که اصلاً صادر نگردیده باشد.
مادة یکصد و چهلم
1ـ باستثنای مصادره و انحلال شخص حکمی محکمه می تواند در مورد سایر تدابیر امنیتی بعد از صدور حکم باساس مطالبه محکوم علیه یا اشخاص ذیعلاقه به تعلیق یا تعدیل تدابیر امنیتی پیش بینی شده این قانون, صدور حکم نماید.
2ـ اگر مطالبه مبنی بر تعلیق یا تعدیل تدابیر امنیتی از طرف محکمه مورد قبول قرار نگیرد تجدید مطالبه قبل از مرور یک سال صورت گرفته نمی تواند.
3ـ محکمه باساس مطالبه خگارنوال یا صوابدید خود می تواند بدون قید زمان به تعلیق تدابیر امنیتی حکم نماید.
فصل پنجم
معاذیر قانونی و احوال مخففه قضائی
ماده یکصد و چهل و یکم
1ـ معاذیر, یا تبرئه کننده از جزاء می باشد و یا تخفیف دهنده آن،‌ معاذیر تبرئه کننده و تخفیف دهنده جزاء در قانون تصریح می گردد, در غیر آن احوال مخففه قضائی عبارت از حالاتیست که ارتکاب جرم باساس انگیزه شریفانه صورت گرفته باشد.
و یا مجرم از اثر تحریک غیر حق مجنی علیه بارتکاب جرم اقدام نموده باشد و یا محکمه آنرا از احوال و اوضاع مربوط به جرم و مجرم استنتاج نماید.
2ـ محکمه باید در حکم خود معاذیر تبرئه کننده از جزاء را تصریح نماید.
ماده یکصد و چهل و دوم
معاذیر تبرئه کننده از جزاء اساس منع مسئولیت جزائی را تشکیل داده و مانع صدور حکم بر جزاهای اصلی، ‌تبعی و تکمیلی می گردد.
ماده یکصد و چهل و سوم
1ـ هر گاه معاذیر مخففه در جنایتی موجود گردد که جزای آن اعدام باشد محکمه می تواند اعدام را به حبس دوام تنزیل دهد.
2ـ اگر جزای جنایت حبس دوام یا حبس طویل باشد محکمه می تواند جزای حبس دوام را به حبس طویل و جزای حبس طویل را به جزاء حبس متوسط تنزیل دهد.
ماده یکصد و چهل و چهارم
هر گاه معاذیر مخففه در جنحه موجود گردد جزای آن به نحو آتی تخفیف می یابد :
1ـ اگر جزای پیش بینی شده حداقل داشته باشد, محکمه در تعیین جزاء به آن مقید شده نمی تواند.
2ـ اگر جزای پیش بینی شده شامل حبس و جزای نقدی هر دو باشد محکمه می تواند به یکی از آن حکم نماید.
3ـ اگر حداقل جزاء در قانون تعیین نشده باشد محکمه می تواند به جزای نقدی حکم نماید.
ماده یکصد و چهل و پنجم
هر گاه محکمه در خلال رسیدگی به دعوی در یابد که اوضاع و احوال جرم و مجرم در جنایت ارتکاب شده ایجاب رافت می نماید ، می تواند جزاهای پیش بینی شده جنایت را به نحو آتی تغییر دهد:
1ـ جزای اعدام به حبس دوام یا حبس طویل که از ده سال کمتر نباشد.
2ـ جزای حبس طویل به حبس متوسط یا قصیری که از شش ماه کمتر نباشد.
ماده یکصد و چهل و ششم
هر گاه محکمه در خلال رسیدگی به دعوی دریابد که اوضاع و احوال جرم و مجرم در جنحه ارتکاب شده ایجاب رأفت می نماید می تواند احکام مندرج ماده (144) این قانون را تطبیق نماید.
ماده یکصد و چهل و هفتم
در تمام حالاتی که محکمه به تخفیف جزاء مطابق احکام مواد (143 ـ‌144 ـ‌145 ـ‌146) این قانون حکم می نماید، مکلف است معاذیر و احوالی را که بموجب آن جزاء تخفیف می یابد در اسباب حکم خود تصریح نماید.
فصل ششم
احوال مشدده عمومی
ماده یکصد و چهل و هشتم
بدون اخلال نمودن احوال خاصی که در مورد تشدید جزاء در این قانون پیش بینی شده، ‌احوال مشدده عمومی عبارت است از :‌
1ـ‌ در صورتی که انگیزه ارتکاب جرم دنی و منحط باشد.
2ـ در صورتیکه ارتکاب جرم هنگام درک ضعف ادارک مجنی علیه و یا عجز او از دفاع بعمل آید.
3ـ در صورتی که جرم طور وحشیانه ارتکاب یافته یا مجنی علیه مثله گردد.
4ـ در صورتی که موظف خدمات عامه با استفاده از حیثیت ونفوذ رسمی خود مرتکب جرم گردد.
5ـ ‌در صورتی که ارتکاب جرم با استفاده از حالت اضطرار اقتصادی بعمل آمده باشد.
ماده یکصد و چهل ونهم
هر گاه در جرم احوال مشدده موجود باشد محکمه می تواند به ترتیب آتی حکم نماید :
1ـ در صورتی که جزای پیش بینی شده حبس دوام باشد به اعدام.
2ـ در صورتی که جزای پیش بینی شده حبس طویل، حبس متوسط یا حبس قصیر باشد، به بیش از حداکثر جزای مذکور مشروط بر اینکه از دو چند حد اکثر جزای اصلی تجاوز نکند. به همه حال تشدید جزای حبس طویل از (20) سال بیشتر بوده نمی تواند.
ماده یکصد و پنجاهم
1ـ هرگاه احوال مشدده با معاذیر مخففه و یا احوال مخففه قضائی که متوجب رأفت باشد در یک جرم جمع شود محکمه اولا احوال مشدده ،‌بعداً معاذیر مخففه و اخیراً احوال مخففه قضائی مستوجب رأفت را رعایت می نماید.
2ـ اگر احوال مشدده معادل معاذیر مخففه و احوال مخففه قضائی مستوجب رأفت باشد محکمه می تواند بدون در نظر گرفتن تمام این احوال به جزای اصلی پیش بینی شده جرم حکم نماید. اگر احوال مشدده و معاذیر و احوال مخففه قضائی متعارض در اثرات خود متفاوت باشد محکمه می تواند به منظور تامین عدالت قویترین آنرا ترجیح بدهد.
ماده یکصد و پنجاه و یکم
1ـ هرگاه ارتکاب جرم به قصد حصول کسب غیر مشروع صورت گرفته باشد و جزای پیش بینی شده آن در قانون غیر از جبران خساره باشد, محکمه می تواند علاوه بر جزای پیش بینی شده به جبران خساره نیز حکم نماید, مشروط بر اینکه اندازه جبران خساره از قیمت چیزی که مجرم آنرا بدست آورده یا قصد بدست آوردن آنرا داشته تجاوز نکند.
2ـ این حکم وقتی قابل تطبیق است که قانون به خلاف آن تصریح نکرده باشد.
ماده یکصد و پنجاه و دوم
اشخاص آتی متکرر جرم شناخته می شوند:
1ـ شخصی که به اثر ارتکاب جنایت محکوم به جزاء گردیده بعد از صدور حکم قطعی و قبل از انقضای مدتی که قانون برای اعاده حیثیت تعیین نموده مرتکب جنایات یا جنحه گردد.
2ـ‌شخصی که به اثر ارتکاب جنحه محکوم به جزاء گردیده بعد از صدور حکم قطعی و قبل از انقضای مدتی که قانون برای اعاده حیثیت تعیین نموده مرتکب جنایت یا جنحه مماثل جنحه اولی گردد.
ماده یکصد و پنجاه و سوم
جرایمی که در یک فقره از فقرات آتی ذکر گردیده مماثل شناخته می شوند :
1ـ اختلاس، سرقت، ‌حیله و فریب، ‌تهدید،‌ خیانت در امانت، غصب اموال و اسناد و اخفای اشیائی که از این جرایم بدست آمده و یا حیازت اشیای مذکور بصورت غیر مشروع .
2ـ قذف، ‌دشنام،‌ اهانت و افشای اسرار.
3ـ جرایم ضد آداب عامه و حسن اخلاق.
4ـ قتل و اذیت عمدی.
5 ـ سایر جرایم عمدی ای که تحت یک باب در این قانون تصریح یافته است.
ماده یکصد و پنجاه و چهارم
احکام محاکم خارجی در تکرار جرم مدار اعتبار نمی باشد. مگر اینکه در مورد جرایم جعل پول دولت افغانستان یا جعل پول سایر دول صادر شده باشد.
فصل هفتم
تعدد جرایم و تأثیر آن در جزاء
ماده یکصد و پنجاه و پنجم
هر گاه از ارتکاب فعل واحد جرایم متعدد بوجود آید مرتکب به جزای جرمی محکوم می گردد که جزای آن شدیدتر باشد. در صورتی که جزاهای پیش بینی شده مماثل هم باشند بیکی از آن حکم می شود.
ماده یکصد و پنجاه و ششم
هر گاه ارتکاب جرایم متعدد در نتیجه افعال متعدد صورت گرفته باشد و این جرایم با یکدیگر طوری مرتبط باشند که تجزیه را قبول نکند و تامین هدف واحد جرایم مذکور را با هم جمع کرده باشد. محکمه به جزای پیش بینی شده هر یک از جرایم حکم نموده و تنها به تنفیذ جزای شدید ترین تصریح می دارد. این امر مانع تنفیذ جزاهای تبعی،‌ تکمیلی و تدابیر امنیتی که به حکم قانون تعیین گردیده و یا از رهگذر جرایم دیگر محکوم بها واقع شده باشد نمی گردد.
ماده یکصد و پنجاه و هفتم
هر گاه شخص به جزای خفیف محکوم گردیده باشد و بعداً به علت ارتکاب جرم دیگر به جزای شدیدتر محکوم شود جزای اخیر الذکر بالای آن تطبیق گردیده و مدت حبسی را که از رهگذر محکومیت اولی سپری نموده بوی مجرا داده می شود.
ماده یکصد و پنجاه و هشتم
هرگاه شخص مرتکب جرایم متعدد گردد و این جرایم بایکدیگر مرتبط نبوده و قبل از صدور حکم در مورد یکی از آنها وحدت و هدفی که جرایم مذکور را با هم جمع کند موجود نباشد محکمه به جزای پیش بینی شده هر جرم حکم می نماید و جزاهای محکوم بها یکی بعد دیگر بالای وی تنفیذ می گردد،‌ مشروط بر اینکه مجموع مدت حبس از بیست سال تجاوز نکند.
ماده یکصد و پنجاه ونهم
هر گاه شخص به اثر ارتکاب جرم محکوم گردیده و بعداً به اثر ارتکاب جرم دیگر محکوم به جزاء گردد هر دو جزاء یکی بعد دیگر بالای وی تنفیذ می شود, گر چه مجموع مدت حبس از بیست سال تجاوز کند.
ماده یکصد و شصتم
جزاهای نقدی،‌ تبعی، تکمیلی و تدابیر امنیتی بهر اندازه ایکه متعدد گردد قابل تنفیذ می باشد.
فصل هشتم
تعلیق تنفیذ
ماده یکصد و شصت و یکم
1ـ هرگاه در جرایمی که جزای آن حبس الی (دوسال) یا جزای نقدی تا (بیست و چهار هزار) افغانی باشد محکمه نظر به اخلاق ،‌سوابق و سن محکوم یا احوال دیگری که موجب ارتکاب جرم گردیده متیقن شود که وی دوباره مرتکب جرم نمی گردد, می تواند به تعلیق تنفیذ حکم تصریح نماید و آنرا شامل جزاهای تبعی، تکمیلی و تدابیر امنیتی بسازد.
2ـ محکمه مکلف است در حکم خویش اسباب تعلیق مجازات را ذکر نماید.
ماده یکصد و شصت و دوم
مدت تعلیق تنفیذ سه سال می باشد و از تاریخ قطعیت حکم محاسبه می گردد.
ماده یکصد و شصت و سوم
تعلیق تنیفذ در یکی از حالات آتی ملغی قرار گرفته می تواند :
1ـ در حالتی که محکوم علیه در خلال مدت تعلیق مرتکب جرم مماثل یا شدیدتر گردد.
2ـ در حالتی که در خلال مدت تعلیق ثابت شود که شخص قبل از صدور حکم تعلیق تنفیذ،‌ به جزای جنحه یا جنایت محکوم گردیده و محکمه از آن واقف نبوده است.
3ـ در حالتی که محکوم علیه در خلال مدت تعلیق مرتکب جنایت یا جنحه گردد که جزای آن حبس بیشتر از سه ماه باشد, اعم از اینکه حکم بر مجازات وی در اثنای این مدت و یا بعد از انقضای آن صادر گردد.
ماده یکصد و شصت و چهارم
الغای تعلیق تنفیذ از طرف محکمه ای صورت می گیرد که حکم تعلیق تنفیذ را صادر نموده است.
اگر سبب الغای تعلیق تنفیذ جزای باشد که بعد از تعلیق تنفیذ به آن حکم گردیده،‌ در این صورت حکم الغای تعلیق را محکمه ای صادر می نماید. که به جزای متذکره حکم نموده است, اعم از اینکه صدور حکم نظر به صوابدید خود محکمه یا مطالبه خگارنوال باشد.
ماده یکصد و شصت و پنجم
الغای تعلیق تنفیذ حکم مستلزم اعاده جزای محکوم بها به شمول جزاهای تبعی، ‌تکمیلی و تدابیر امنیتی می باشد.
ماده یکصد و شصت و ششم
هر گاه محکوم علیه در خلال مدت تعلیق تنفیذ مرتکب جرم نگردد آثار حکم از بین رفته چنان پنداشته می شود که اصلا حکم صادر نگردیده باشد.
باب پنجم
سقوط جرایم و جزاها
فصل اول
احکام عمومی
ماده یکصد و شصت و هفتم
جرم بیکی از اسباب آتی ساقط می گردد:
1ـ وفات متهم .
2ـ‌ عفو عمومی.
ماده یکصد و شصت و هشتم
1ـ‌ حکمی که در مورد جزاء یا تدابیر امنیتی صادر گردیده به عفو عمومی اعاده حیثیت و انقضای مدت تعلیق تنفیذ مشروط بر اینکه در خلال مدت مذکور موجبات الغای آن واقع نشده باشد،‌ ساقط می گردد.
2 ـ جزای اصلی، ‌جزاهای تبعی،‌ تکمیلی و تدابیر امنیتی به اثر سقوط حکم بعلت یکی از اسباب مندرج فقره فوق وفات محکوم علیه و عفو خاص با رعایت احکام مندرج فصل دوم این باب, ساقط می گردد.
فصل دوم
احکام تفصیلی
وفات محکوم علیه
ماده یکصد و شصت و نهم
1ـ هر گاه محکوم علیه قبل از قطعیت حکم فوت گردد, جرم با تمام آثار آن ساقط می گردد, ولی شخصی که به اثر این جرم متضرر گردیده, می تواند در محکمه اختصاصی مدنی اقامه دعوی نماید.
2ـ اگر محکوم علیه بعد از قطعیت حکم فوت گردد،‌ جزاء و تدابیر امنیتی محکوم بها ساقط می گردد. این امر مانع تنفیذ حکم مبنی بر جزاهای مالی تدابیر امنیتی مالی، ‌پرداخت تعویضات و آنچه اعاده اش لازم است بر متروکه او نمی گردد.
قسمت دوم
عفو عمومی و خصوصی
1ـ عفو عمومی
ماده یکصد و هفتادم
1) عفو عمومی توسط قانون صادر می گردد و به اثر آن دعوی منقضی و حکمی که بر محکومیت مجرم صادر شده محو می گردد.
عفو عمومی تمام جزاهای اصلی، تبعی،‌ تکمیلی و تدابیر امنیتی را ساقط می سازد و بر جزاهای تنفیذ شده قبلی تاثیر ندارد. مشروط بر اینکه قانون عفو بخلاف آن حکم کرده باشد.
2)‌اگر قانون عفو عمومی در مورد یک جزء از جزای محکوم بها صادر شده باشد،‌در حکم عفو خصوصی بوده احکام عفو خصوصی بر آن تطبیق می گردد.
3ـ عفو عمومی موجب اخلال حقوق غیر نمی گردد.
2 ـ‌ عفو خصوصی
ماده یکصد و هفتاد و یکم
1 ـ ‌عفو خصوصی توسط فرمان جمهوری صادر می گردد و به اثر آن تمام یا بعضی جزای قطعی محکوم بها ساقط می گردد و یا به جزای خفیف تری که در قانون پیش بینی شده تبدیل می گردد.
2 ـ ‌عفو خصوصی جزاهای تبعی،‌ تکمیلی و آثار جزائی دیگر و تدابیر امنیتی را ساقط نمی سازد. همچنان بر جزاهای تطبیق شده قبلی تاثیر ندارد, مگر در صورتی که فرمان عفو بخلاف آن تصریح نموده باشد.
قسمت سوم
اعاده حیثیت و تاجیل تنفیذ حکم
ماده یکصد و هفتاد و دوم
در مورد اعاده حیثیت و تاجیل تنفیذ حکم احکام قانون اجراآت جزائی تطبیق می گردد.

کتاب دوم
جنایات ، جنح ، قباحت و جزا های آن
باب اول
جنایات و جنح ضد منفعت عامه
فصل اول
جرایم علیه امنیت خارجی دولت
ماده یکصد و هفتاد و سوم
هرگاه شخص مرتکب عملی گردد. که در نتیجه آن اراضی دولت افغانستان تماماً یا قسما تحت حاکمیت دولت خارجی قرار گیرد و یا به استقلال یا تمامیت ارضی ان صدمه وارد گردد و یا قسمتی از اراضی تحت حاکمیت دولت از اداره آن مجزا شود، به اعدام محکوم می گردد.
ماده یکصد و هفتاد وچهارم
هر گاه شخص برای ورود دشمن به کشور تسهیلات فراهم نماید یا شهر، ‌قلعه، ‌تاسیسات، ‌مرکز و دیپوی اسلحه و مهمات حربی،‌ ذخیره مواد ارتزاقی، وسیلة مواصلاتی، ‌فابریکه و مرکز تولیدی و دیگر اشیائیرا که بمنظور دفاع از کشور آماده گردیده و یا در راه دفاع از کشور بکار برده می شود به دشمن تسلیم نماید, به اعدام محکوم می گردد.
ماده یکصد و هفتاد و پنجم
هرگاه شخص به اشتراک اشخاص یا دولت خارجی یا اشخاصی که به نفع آن دولت کار می کنند علیه دولت افغانستان قیام مسلح نماید, به اعدام محکوم می گردد.
ماده یکصد و هفتاد و ششم
هر گاه شخص به دولت خارجی یا اشخاصی که بنفع آن دولت در حال قیام مسلح به اعمال تجاوز کارانه علیه دولت افغانستان کار میکنند. جاسوسی نماید ، به اعدام محکوم می گردد.
ماده یکصد و هفتاد و هفتم
1ـ هر گاه شخص به قوای مسلح داخل جنگ با دولت افغانستان بپیوندد، ‌به اعدام محکوم می گردد.
2ـ اگر جرم مندرج فقره فوق در غیر از زمان جنگ ارتکاب یابد مرتکب به حبس دوام محکوم می گردد.
ماده یکصد و هفتاد و هشتم
1ـ هر گاه شخص در زمان جنگ به نحوی از انحاء سری از اسرار دفاعی کشور را به دولت خارجی یا اشخاصی که به نفع آن دولت کار می کنند تسلیم یا افشا نماید، به اعدام محکوم می گردد.
2 ـ ‌اگر جرم مندرج فقره فوق در غیر از زمان جنگ ارتکاب گردد مرتکب به حبس دوام محکوم می گردد.
ماده یکصد و هفتاد ونهم
1 ـ هر گاه شخص در زمان جنگ به نحوی از انحاء به کسب اطلاع به سری از اسرار دفاعی کشور به قصد تسلیم یا افشای آن به دولت خارجی یا اشخاصی که به نفع آن دولت کار می کنند بپردازد،‌ باعدام محکوم می گردد.
2 ـ اگر جرم مندرج فقره فوق در غیر از زمان جنگ ارتکاب گردد. مرتکب به حبس دوام محکوم می گردد.
ماده یکصد و هشتادم
1 ـ‌هرگاه شخص در زمان جنگ شی از اشیائی را که سری از اسرار دفاعی کشور شمرده می شود به نفع دولت خارج تلف یا غیر قابل استفاده گرداند ، ‌به اعدام محکوم می گردد.
2 ـ ‌اگر جرم مندرج فقره فوق در غیر از زمان جنگ ارتکاب گردد مرتکب به حبس دوام محکوم می گردد.
ماده یکصد و هشتاد و یکم
هر گاه شخص عساکر را به داخل شدن به خدمت زیر بیرق دولت خارجی ای که با دولت افغانستان در حالت جنگ قرار دارد تحریک نماید و یا زمینه آنرا آماده سازد و یا به نحوی از انحاء به جمع آوری عساکر ،‌ اشخاص،‌ اموال ،‌ تجهیزات یا وسایل، ‌یا به اتخاذ تدابیر به نفع دولت در حال جنگ با افغانستان بپردازد،‌ به اعدام محکوم می گردد.
ماده یکصد و هشتاد و دوم
1ـ ‌هرگاه شخص در زمان جنگ روحیة‌ملی قوای مسلح دولت یا مردم را به نفع دشمن بهر وسیلة ای که باشد متزلزل سازد یا معنویات و یا قدرت دفاعی آن را ضعیف گرداند، ‌به اعدام محکوم می گردد.
2 ـ‌اگر جرایم مندرج فقره فوق در غیر از زمان جنگ ارتکاب گردد مرتکب به حبس طویل محکوم می گردد.
ماده یکصد و هشتاد وسوم
1ـ هر گاه مامور، ‌اجیر یا سایر موظفین خدمات عامه سری از اسرار دفاعی کشور را در زمان جنگ بدون قصد تسلیم یا افشای آن را بدولت خارجی یا اشخاصی که به نفع آن دولت کار می کنند افشاء نماید، ‌به نحوی که موقف دفاعی،‌ سیاسی یا اقتصادی کشور را متضرر سازد, مرتکب به حبس دوام محکوم می گردد.
2 ـ‌اگر جرم مندرج فقره فوق در غیر از زمان جنگ ارتکاب گردد مرتکب به حبس طویل محکوم می گردد.
ماده یکصد و هشتاد و چهارم
1ـ شخصی که در زمان جنگ عمداً‌ اخبار،‌ اعلامیه ها،‌ اظهارات دروغ یا مغرضانه را نشر نماید یا عمداً ‌به پرو پا گند تحریک آمیز یا تبلیغ شفوی یا تحریری بهر وسیلة که باشد دست زند, به نحویکه به قدرت دفاعی کشور یا عملیات نظامی قوای مسلح ضرر رساند و یا اینکه بین مردم هرج و مرج تولید نماید و یا معنویات مردم را ضعیف سازد ،‌ به حبس طویل که از ده سال کمتر نباشد محکوم می گردد.
2ـ اگر ارتکاب جرایم مندرج فقره فوق نتیجه تماس مخابراتی با دولت خارجی باشد .‌ مرتکب به حبس دوام و اگر نتیجه تماس مخابراتی با دولت خارجی طرف خصومت دولت افغانستان باشد ، به اعدام محکوم می گردد.
3ـ اگر جرایم مندرج فقره (1) ‌این ماده در غیر از زمان جنگ واقع گردد مرتکب به حبس متوسط محکوم می گردد.
4 ـ اگر جرایم مندرج فقره (2) این ماده در غیر از زمان جنگ ارتکاب گردد, مرتکب حسب احوال به حبس طویل محکوم میگردد.
ماده یکصد و هشتاد و پنجم
هر گاه شخص به منظور بدست آوردن منفعت مادی یا معنوی برای خود یا شخص دیگر به قوای مسلخ دشمن طور مستقیم یا غیر مستقیم در غیر از حالات مندرج مواد فوق خدمتی را انجام دهد، ‌به حبس طویل که از ده سال بیشتر نباشد, محکوم می گردد.
ماده یکصد و هشتاد و ششم
1ـ‌ شخصی که در زمان جنگ خود او یا توسط شخص دیگر از داخل کشور یا از طریق کشور دیگر اجناس،‌ تولیدات و سایر اشیا را بدون موافقه دولت به کشوری که با افغانستان داخل جنگ باشد صادر و یا اشیای مذکور فوق را از دولت متحارب به افغانستان وارد نماید، ‌علاوه بر مصادره اموال موضوع جرم به حبس طویل و جزای نقدی پنج چند قیمت اجناس اشیای مذکور محکوم می گردد.
2 ـ ‌اگر اشیای موضوع جرم ضبط نگردیده باشد, متهم به تادیه قیمت آن نیز محکوم میگردد.
ماده یکصد و هشتاد و هفتم
1ـ هر گاه شخص در زمان جنگ خود او یا توسط شخص دیگر یا اتباع یا دولت داخل جنگ با دولت افغانستان بدون موافقه دولت یا با وکلا یا نماینده تجارتی دولت مذکور بهر جائی که اقامت داشته باشند, مناسبات تجارتی قایم نماید،‌ علاوه بر مصادره اموال موضوع جرم به حبس طویل که از ده سال بیشتر نباشد و جزای نقدی ای که از صد هـــزار افغانی کمتر و از یک ملیون افغانی بیشتر نباشد محکوم می گردد.
2 ـ‌اگر اشیای موضوع جرم مندرج فقره فوق ضبط نگردیده باشد محکمه به تادیه قیمت آن نیز حکم می نماید.
ماده یکصد و هشتاد وهشتم
1ـ هر گاه شخص در زمان جنگ به اجرای تمام یا قسمتی از تعهدات خود با دولت مبنی بر تورید یا رساندن مواد مورد ضرورت قوای مسلح یا مواد ارتزاقی و یا سایر موادی که جهت وقایه اهالی بکار می رود عمداً خلل وارد نماید و یا به نحوی از انحا در اجرای تعهدات متذکره به حیله یا تقلب متوسل گردد, به حبس طویل محکوم می گردد. این حکم شامل وکیل، ‌ممثل یا وسیط در تعهدات متذکره نیز می باشد.
2ـ اگر جرایم مندرج فقره فوق منجر به تضعیف قدرت و حـرکات دفاعی کشور یا عملیات قوای مسلــح گردد، مرتکب به اعدام محکــــوم می گــردد.
ماده یکصد و هشتاد و نهم
هرگاه در اجرای تمام یا قسمتی از تعهدات مندرج ماده (188) این قانون در زمان جنگ به سبب اهمال یا تقصیر اخلال واقع گردد،‌ مرتکب آن به حبس متوسط که کمتر از یکسال نباشد و جزای نقدی که از پنجاه هزار افغانی بیشتر نباشد و یا به یکی از این دو جزا محکوم می گردد.
ماده یکصدو نودم
هر گاه شخص به وسیله غیر مشروع به سری از اسرار کشور اطلاع حاصل نماید, مشروط بر اینکه قصد تسلیم یا افشای آنرا به دولت خارجی یا اشخاصی که به نفع آن دولت کار می کنند نداشته باشد ،‌به حبس متوسط محکوم می گردد.
ماده یکصد و نود و یکم
هر گاه شخص به دولت خارجی یا اشخاصی که به نفع آن دولت کار می کنند اخبار، ‌معلومات ،‌ اشیاء،‌ مکاتیب،‌ اسناد، ‌نقشه ها، ‌رسم ها و سایر اشیای مربوط به دوایر حکومتی،‌ تصدی های دولت یا موسسات عام المنفعه که به مصالح سیاسی یا دفاعی کشور مربوط نباشد و نشر و توزیع آن به اشخاص خارجی مطابق به احکام قانون یا مقررات ممنوع شناخته شده باشد تسلیم نماید، ‌به حبس متوسط یا جزای نقدی که از دوازده هزار افغانی کمتر و از شصت هزار افغانی بیشتر نباشد محکوم می گردد.
ماده یکصد و نود و دوم
1ـ هر گاه شخصی عمداً یکی از وسایط هوائی، ‌زمینی یا آبی، ‌راه وسایر تاسیساتی را که متعلق به عسکری بوده و یا به خدمت قوای مسلح دولت تخصیص داده شده باشد، ‌قسما ً یا تماماً تخریب کرده و یا آن را غیر قابل استفاده گرداند، ‌به حبس طویل محکوم می گردد.
2ـ اگر جرایم مندرج فقره فوق در یکی از حالات آتی ارتکاب گردد مرتکب به اعدام محکوم می گردد:
1ـ در حالتی که فعل به نفع دولتی ارتکاب گردد که با دولت افغانستان داخل جنگ باشد.
2ـ در حالتی که فعل احضارات دفاعی دولت یا قدرت دفاعی یا حرکات نظامی آن را معروض به تهلکه سازد.
ماده یکصد و نودو سوم
1ـ هر گاه شخص در غیر از حالات پیش بینی شدة مواد فوق بمنظور ارتکاب عملی به منافع ملی ضرر رساند از دولت خارجی یا اشخاصی که به نفع آن دولت کار می کنند برای خود یا شخص دیگر پول یا منفعت را خود یا توسط شخص دیگر اخذ ،‌طلب یا قبول نماید یا وعدة گرفتن آنرا بدهد، ‌به حبس طویل که از ده سال بیشتر نباشد و جزای نقدی که از یکصدهزار افغانی کمتر و از اندازه ای که داده شده و یا وعدة به آن صورت گرفته بیشتر نباشد محکوم می گردد.
2ـ اگر مرتکب از جمله مــاموری،‌ اجیران یا سایر موظفــــین خـــدمات عـــامه باشد یا جرم مــندرج فقره فوق در زمان جنگ ارتکاب گردد ،‌ مرتکــب به حبس دوام و عین جزای نقـــدی منـــدرج فقره فوق محکــوم مــــی گــــردد.
3ـ شخصی که به قصد ارتکاب عمل مخالف منافع ملی یکی از اشیای متذکره فوق را به شخصی بدهد یا عرضه نماید یا به تادیه آن وعده کند یا در اجرای آن وساطت نماید، بعین جزای فقره فوق محکوم می گردد. اگر طلب، قبولی وساطت و یا وعدة ‌تحریری صورت گیرد جرم مذکور به مجرد صدور مکتوب انجام شده تلقی میشود.
ماده یکصد و نود و چهارم
1)ـ اشخاص آتی به حبس دوام محکوم می گردند:
1ـ شخصی یا اشخاصیکه به نفع دولت خارجی کار می کنند به قصد ضرر رساندن بمرکز حربی، ‌سیاسی،‌ دیپلوماسی یا اقتصادی افغانستان جاسوسی نماید .
2ـ شخصی که با وجود علم به خاصیت جرمی عمل اوراق یا اسنادی را که مربوط امنیت دولت یا سایر منافع ملی باشد عمداً تلف ،‌پنهان, ‌اختلاس یا تزویر نماید.
2)‌ شخصی که جرایم مندرج این ماده را در زمان جنگ مرتکب گردد ،‌به اعدام محکوم می گردد.
ماده یکصد و نود و پنجم
شخصی که در یکی از امور دولتی به اجرای مذاکرات با دولت خارجی مکلف گردیده آنرا عمداً علیه منفعت افغانستان انجام دهد، ‌به حبس دوام محکوم می گردد.
ماده یکصد و نود و ششم
1ـ هرگاه شخص بدون اجازه دولت به احضار عساکر یا به عمل تجاوزکارانه دیگری علیه دولت خارجی بپردازد که به اثر آن دولت افغانستان بخطر جنگ مواجه گردد, به حبس طویل که از ده سال بیشتر نباشد محکوم می گردد.
2ـ اگر جرم مندرج فقره فوق بالفعل منجر به جنگ گردد, مرتکب به اعدام محکوم می گردد.
3ـ اگر جرم مندرج فقره (1) این ماده تنها منجر به قطع علایق سیاسی یارویه بالمثل گردد، ‌مرتکب به حبس طویل که از دوازده سال بیشتر نباشد, محکوم می گردد.
ماده یکصد و نود هفتم
1ـ اشخاص آتی به حبس متوسط محکوم می گردند:
1ـ هر افغان که عمداً در خارج اخبار، ‌بیانات یا پرو پا گند غلط و مغرضانه را در مورد اوضاع داخلی کشور نشر نماید که موجب تضعیف اعتبار مالی، ‌حیثیت یا اعتبار دولت گردد.
2ـ هر افغان که در خارج کشور به نحوی از انحا فعالیتی را انجام دهد که باثر آن منافع ملی متضرر گردد.
3ـ اگر جرایم مندرج این ماده در زمان جنگ ارتکاب گردد, مرتکب به حبس طویل که از ده سال بیشتر نباشد محکوم می گردد.
ماده یکصد و نود هشتم
1ـ اشخاص آتی به حبس قصیر و جزای نقدی که از پنجاه هزار افغانی بیشتر نباشد و یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردند:
1ـ‌ شخصی که بدون اجازه مقامات مربوطه در فضای افغانستان پرواز نماید.
2ـ شخصی که بدون اجازه مقامات مربوطه به قلعه ها، ‌تاسیسات دفاعی یا امنیتی،‌ قشله های عسکری ، ‌پایگاه های نظامی مراکز قوای مسلح،‌ طیارات،‌ موترهای جنگی و سایر مواضع نظامی یا امنیتی و فابریکه هائی که در آن برای منفعت دفاعی کشور کار جریان دارد و عامه مردم از داخل شدن در آن ممنوع باشند ، داخل گردد.
3ـ شخصی که به گرفتن عکس ها، ‌رسم ها یا نقشه های مراکز عسکری یا جاهای ممنوعه دیگر اقدام نماید.
2 ـ ‌اگر در تمام حالات مندرج این ماده جرم بیکی از وسایل فریب, جعل ، ‌اخفای شخصیت ، پیشه کسب یا تابعیت ارتکاب گردد و یا جرم در زمان جنگ واقع شود مرتکب به حبس متوسط ای که از یکسال کمتر نباشد و جزای نقدی که از دوازده هزار افغانی کمتر و از پنجاه هزار افغانی بیشتر نباشد, محکوم می گردد.
3ـ در صورت اجتماع هر دو حالت مندرج فقره (2) این ماده مرتکب به حبس طویل که از ده سال بیشتر نباشد محکوم می گردد.
4ـ شروع در جرایم مندرج فقرات این ماده در حکم ارتکاب جرایم مذکور می باشد.
ماده یکصد و نود و نهم
1)ـ اشخاص آتی در جرایم مندرج این فصل بحیث شریک در جرم مجازات می شوند :
1ـ شخصی که با وجود علم به قصد جرمی مجرم باوی کمک نماید و یا وسایل معیشت، ‌سکونت، ‌پناه گاه، مکان،‌ اجتماع و یا سایر تسهیلات را برای مجرم فراهم نماید یا حامل مکاتیب وی گردد و یا او را پنهان نماید و یا نقل دهد.
2ـ شخصی که با وجود علم اشیائی را که در ارتکاب جرم استعمال شده یا به آن منظور آماده شده باشد یا اشیائی را که از ارتکاب جرم بدست آمده پنهان نماید.
3ـ شخصی که سندی را که در کشف جرم،‌ دلایل و مجازات مجرم تسهیلات فراهم سازد تلف، ‌اختلاس یا پنهان نماید و یا آنرا عمداً تغییر دهد.
4) در حالات فوق محکمه می تواند شوهر، ‌زن، ‌اصول و فروع مجرم را بجزا محکوم ننماید, مگر اینکه قانون طور دیگری حکم کرده باشد.
ماده دو صدم
1ـ هرگاه شخص بعد از ارتکاب جرم و قبل از تعقیب عدلی به مامورین ضبط قضائی اطلاع و شهرت کامل مرتکبین یا شرکای جرم یا سایر معلومات ضروری مربوط به کشف جرم را بدسترس مامورین ضبط قضائی قرار دهد یا اینکه مرتکبین جرم مماثل جرم مرتکبه را بمقامات مربوطه معرفی کند, محکمه می تواند احوال مخففه را در مورد او رعایت کند.
2ـ اگر اطلاع قبل از ارتکاب و اتمام جرم به مقامام مربوط صورت بگیرد، ‌اطلاع دهنده از مجازات معاف می گردد.
ماده دو صد و یکم
معلومات آتی از جمله اسرار دفاعی کشور شمرده می شود :
1ـ معلومـــات نظامــی، ‌سیاسی، ‌دیپلوماسی، ‌اقتصادی و صناعتی که نظر به ماهیت آن غیر از اشخاصی که رسماً به آن سرو وکار دارند, مصلحت دفاعی کشور لازم گردانیده باشد که اشخاص دیگربه آن اطلاع حاصل نکنند.
2ـ مکاتیب، ‌نوشته جات، ‌اسناد ، رسم ها، ‌نقشه ها، ‌تصاویر، ‌عکس ها و سایر اشیائی که مصلحت دفاعی کشور لازم گردانیده باشد که غیر از اشخاصی که رسماً به آن سر و کار دارند, اشخاص دیگر به آن اطلاع حاصل نکنند.
3 ـ‌ اخبار و معلومات مربوط به تشکیلات و سوقیات نظامی، ‌وسایل حربی و بطور عموم معلوماتی که بامر نظامی و استراتیژیکی متعلق و از طرف قوماندانیت اعلی اردو به نشر آن اجازه تحریری صادر نشده باشد.
4 ـ اخبار و معلومات مربوط بتدابیر و اجراآتی که برای کشف و تحقیق جرایم مندرج این فصل یا محاکمه مرتکبین آن اتخاذ می گردد.
با آنهم محکمة باصلاحیت می تواند نشر گذارشاتی را که لازم بیند اجازه دهد.
ماده دوصد و دوم
حالت جنگ عبارت است از شروع الی ختم تصادم.
مدتی که در آن احتمال تصادم قریب با دشمن موجود باشد نیز در حکم حالت جنگ می باشد.
ماده دو صد و سوم
جمعیت های سیاسی که دولت افغانستان آنها را به رسمیت نشناخته باشد و با او شان در حالت جنگ قرار گیرد, در حکم دولت خارجی می باشند.
فصل دوم
جرایم علیه امنیت داخلی دولت
ماده دوصد وچهارم
شخصی که با استعمال قوت به از پا در انداختن رژیم جمهوری اسلامی افغانستان اقدام کند, به اعدام محکوم می گردد.
ماده دو صد و پنجم
1ـ شخصی که با استعمال قوت به منقلب ساختن یا تغییر قانون اساسی دولت یا شکل دولت اقدام نماید, به حبس دوام محکوم می گردد.
2ـ اگر اقدام به عمل جرمی مندرج فقره فوق توسط جمعیت مسلح صورت گیرد موسس ،‌ رئیس و هر شخصی که به نحوی از انحا رهبری جمعیت مسلح مذکور را به عهده داشته باشد, به اعدام محکوم می گردد.
ماده دو صد و ششم
1ـ شخصی که علیه حیات رئیس جمهور تجاوز یا آزادی او را سلب نماید به اعدام محکوم می گردد.
2 ـ مرتکب شروع به جرم مندرج فقره فوق به حبس دوام محکوم می گردد.
ماده دو صد و هفتم
1ـ شخصی که با استعمال قوت، ‌تهدید یا دهشت افگنی رئیس جمهور را به اجرای عملی که قانوناً صلاحیت آن را داشته باشد و یا به امتناع از آن جبراً وادار سازد به حبس دوام محکوم می گردد.
2ـ اگر جرم مندرج فقره فوق علیه یکی از روسای ارکان دولت یا اعضای حکومت یا پارلمان صورت گیرد, مرتکب به حبس طویل محکوم می گردد.
ماده دو صد هشتم
شخصی که اردو یا مردم افغانستان را به قیام مسلح علیه دولت افغانستان دعود نماید به اعدام محکوم می گردد. مشروط بر اینکه در نتیجه این دعوت قیام صورت گیرد در غیر آن مرتکب به حبس طویل محکوم می گردد.
ماده دو صد و نهم
شخصی که برای ارتکاب جرایم مندرج مواد (204 ـ ‌205 ـ 208) این قانون در بین مردم تبلیغ شفوی یا تحریری نماید حسب احوال به حبس متوسط محکوم می گردد.
ماده دو صد و دهم
شخصی که مردم را به جنگ داخلی علیه یکدیگر تحریک کند، ‌در صورت وقوع قتال به حبس دوام و در صورت عدم وقوع قتال اگر باعث ایجاد بی نظمی و غارت گردد, حسب احوال به حبس طویل که از ده سال بیشتر نباشد محکوم می گردد و در صورتی که تحریک شخص مذکور مؤثر واقع نگردد ،‌ مرتکب حسب احوال به حبس متوسط محکوم می گردد.
ماده دوصد و یازدهم
1ـ شخصی که به قصد جرمی قیادت فرقه یا گروپ عسکری ، طیاره جنگی ، ‌تهانه یا قشله عسکری را بدون امر دولت و بدون سبب مشروع بدوش گیرد ، ‌به اعدام محکوم می گردد.
2ـ شخصی که با وجود صدور امر دولت مبنی بر منع قیادت بعمل خود ادامه دهد یا اینکه قوماندان قوه عسکری بعد از صدور امر دولت راجع به گذاشتن سلاح، ‌عساکر تحت اثر خود را مسلح و به حالت جمع نگه دارد, به اعدام محکوم میگردد.
ماده دو صد و دوازدهم
1ـ‌شخصی که بر افراد قوای مسلح یا پولیس و ژاندرم حق امر و قومانده داشته و با داشتن قصد جرمی به آنها احکام معطل قرار دادن اوامر دولت را صادر نماید, به حبس طویل محکوم می گردد.
2ـ ‌اگر به اثر جرم مندرج فقره فوق اجرای اوامر دولت با الفعل معطل گردد, مرتکب حسب احوال به اعدام یا حبس دوام محکوم می گردد.
3ـ صاحب منصبان مادون که از این احکام اطاعت نمایند, حسب احوال به حبس طویل محکوم می گردند.
ماده دوصد و سیزدهم
1ـ شخصی که ریاست دسته جنایت کاران مسلح یا به نحوی از انحا قیادت را در آن به قصد غصب و غارت اراضی یا اموال دولتی یا اموال جمعیتی از مردم را بدوش گیرد یا در برابر عساکر یا قوای امنیتی مقاومت نماید که برا ی منکوب ساختن مجرمین این دسته جنایتکاران مکلف شده اند، به اعدام محکوم می گردد.
2ـ‌ شخصی که دسته جنایتکاران مندرج فقره فوق را اداره و تنظیم نماید، حسب احوال به حبس دوام یا حبس طویل محکوم می گردد.
3ـ سایر اعضای دسته جنایت کاران مندرج فقره فوق حسب احوال به حبس طویل محکوم می گردند.
ماده دوصد و چهاردهم
اشخاص آتی حسب احوال به حبس طویل محکوم می گردند.
1ـ شخصی که به دسته جات جنایت کاران مندرج ماده (213)‌ این قانون اسلحه و سایر وسایل حربی تهیه نماید که در جرم مورد استفاده قرار گیرد یا با وجود علم به خاصیت جرمی آن مواد ارتزاقی بدسته مذکور ارسال نماید.
2ـ شخصی که بدستة‌ مذکور با وجود علم بصفت و هدف جرمی آن جای سکونت یا پناه گاه بدهد یا به آنها محل اجتماع تهیه نماید.
ماده دو صد و پانزدهم
شخصی که در دستة جنایت کاران مندرج مواد (213 و 214) این قانون شامل بوده و در آن کدام عهده یا قیادتی نداشته باشد و به اولین اخطار مقامات عسکری یا امنیتی فوراً از دسته خارج گردد، ‌بحیث شریک جرم مجازات نمی گردد، ‌مگر اینکه جنایت دیگری را مرتکب شده باشد.
ماده دو صد و شانزدهم
1ـ شخصی که با استعمال قوت به اشغال بناهای دولتی، ‌موسسات و دیگر اماکنی که بمنظور منفعت عامه اعمار گردیده اقدام نماید، ‌حسب احوال به حبس طویل محکوم می گردد.
2ـ اگر جرم مندرج فقره فوق توسط دستة مسلح ارتکاب گردد موسس، ‌سر دسته و شخصی که به نحوی از انحا قیادت آنرا بعهده داشته باشد, به اعدام محکوم می گردد.
ماده دوصد هفدهم
1ـ شخصی که عمداً عمرانات، املاک عامه، ‌املاک مختص به دوایر دولتی، موسسات عامه یا جمعیت هائی که قانوناً به غرض تامین منافع عامه تاسیس یافته باشد، ‌طوری منهدم سازد که قابلیت انتفاع را بصورت کلی یا جزئی نداشته باشد، ‌حسب احوال به حبس طویل یا حبس متوسط محکوم می گردد.
2ـ اگر جرم مندرج فقره فوق در حالت اضطرار یا به قصد ایجاد بی نظمی و یا ایجاد رعب و ترس دربین مردم ارتکاب گردد، مرتکب به حبس طویل که از ده سال کمتر نباشد محکوم می گردد.
3ـ اگر به اثر جرم مندرج فقره (1) این ماده شخصی که در اماکن مذکور موجود باشد فوت گردد ،‌ مرتکب به اعدام محکوم می گردد.
4ـ در جمیع حالات مندرج این ماده مجرم علاوه بر جزای اصلی به تادیه قیمت اشیائی که منهدم یا تخریب نموده نیز محکوم می گردد.
ماده دوصد و هجدهم
شخصی که بیرق جمهوری اسلامی افغانستان را به قصد توهین فرود آرد یا پاره کند ، به حبس طویل محکوم می گردد.
ماده دو صد و نزدهم
شخصی که دیگران را به موافقت نمودن جهت اشتراک به عملی دعوت کند که غرض آن ارتکاب جرمی از جرایم پیش بینی شده مواد (204 ـ ‌205 ـ 212 ـ 214 ـ 216 و 217) این قانون باشد به حبس متوسط که از دو سال بیشتر نباشد محکوم می گردد، ‌مشروط بر اینکه دعوت وی به این منظور مورد قبول واقع نشده باشد.
ماده دو صد و بیستم
1- شخصی که بر پلان ارتکاب جرایم پیش بینی شدة مواد (204-205-212-213-214-216-217) این قانون علم داشته باشد واز آن به مقامات مربوط اطلاع ندهد حسب احوال بر حبس متوسط محکم می گردد.
2- محکمه می تواند در حالات مندرج فقرة فوق شوهر، زن، اصول و فروع مجرم را به جزا محکوم ننماید, مگر اینکه قانون طور دیگری حکم نموده باشد.
ماده دوصد و بیست و یکم
1ـ شخصی که سازمانی را بنام حزب، ‌جمعیت، ‌هیأت یا گروه ایجاد تاسیس، ‌تنظیم یا اداره نماید که هدف آن منقلب ساختن یا از بین بردن یکی از ارزشهای اساسی ملی و قبول شده سیاسی، ‌اجتماعی، ‌اقتصادی و کلتوری دولت باشد یا برای ترویج و گرایش به آن بهر وسیله که باشد تبلیغات یا نشرات نماید، ‌حسب احوال به حبس طویلی که از ده سال بیشتر نباشد محکوم می گردد.
2ـ اگر حزب ،‌جمعیت ،‌هیأت یا گروه مندرج فقره فوق برای تأمین اهداف خود به استعمال قوت یا دهشت افگنی و یا سایر وسایل غیر مجاز متوسل گردد ،‌مرتکب به حبس دوام محکوم می گردد.
3ـ احکام مندرج فقرات (1) و (2) این ماده به هر خارجی مقیم افغانستان و بهر افغان مقیم خارج که سازمانهای متذکره فقرات مذکور یا فرعی از فروع آنرا در خارج ایجاد ، تاسیس ، ‌اداره یا تنظیم نماید و یا در ایجاد ، ‌تاسیس ، ‌اداره یا تنظیم فرعی از فروع این چنین سازمان ها در داخل افغانستان بپردازد گر چه مرکز آن در خارج افغانستان باشد، ‌نیز تطبیق می گردد.
4ـ شخصی که بیکی از سازمان های مندرج فقره (1) این ماده یا به فرعی از فروع آن ملحق شود به عین جزای پیش بینی شده فقره (1) این ماده محکوم می گردد.
5ـ شخصی که خود یا توسط شخص دیگر به سازمانهای مندرج فقره (1) این ماده یا به فرعی از فروع آن بمنظور تامین اهداف غیر مشروع ارتباط قایم نماید یا سبب تشویق الحاق اشخاص دیگر به آن گردد حسب احوال به حبس متوسط محکوم می گردد.
ماده دو صد و بیست و دوم
شخصی که خود یا توسط شخص دیگر مطبوعات ،‌ نوشته جات یا نشراتی را که بمنظور تامین و ترویج اهداف سازمانهای مندرج ماده (221) این قانون یا فرعی از فروع آن آمادة توزیع و اطلاع دیگران گردیده در حیازت خود داشته باشد، ‌بفروشد یا به فروش عرضه نماید حسب احوال به حبس متوسط محکوم می گردد.
ماده دو صد و بیست سوم
شخصی که وسیله ای از وسایل طبع، ‌ثبت، ‌نشر یا اعلان را بمنظور طبع ثبت، ‌نشر و پخش اعلامیه ها ، ‌قطعنامه ها ، ‌شبنامه، ‌ترانه ها، رساله ها و یا تبلیغات مربوط به سازمان های مندرج ماده (221) این قانون یا فرعی از فروع آن برای تامین وترویج اهدافی که در فقره (1) ماده (221) تذکر یافته است در حیازت خود گر چه طور موقت باشد, حسب احوال به حبس متوسط محکوم می گردد.
ماده دو صد و بیست و چهارم
1ـ شخصی که بدون اجازه مقامات ذیصلاح در داخل افغانستان به ایجاد، تاسیس ، اداره یا تنظیم جمعیت ، هیأت یا گروه غیر سیاسی که صبغة بین المللی داشته باشد بپردازد، ‌به حبس که از دو سال بیشتر نباشد محکوم می گردد.
2ـ اگر ایجاد ، تاسیس ، اداره یا تنظیم سازمانهای مندرج فقره فوق به اساس اجازة‌نامه جعلی بنا یافته باشد، ‌مرتکب به دو چند جزای پیش بینی شده فقرة‌ مذکور محکوم می گردد.
ماده دو صد و بیست و پنجم
1ـ شخصی که خود یا توسط شخصی دیگر به نحوی از انحا مبالغ پولی یا هر نوع منفعت یا مساعدت مادی دیگر را از منابع داخلی یا خارجی به منظور ارتکاب جرایم مندرج مواد (221 ـ‌222 ـ 223 ـ 224) این قانون بدست آرد، ‌حسب احوال به حبس طویل که از ده سال کمتر نباشد محکوم می گردد.
2ـ شخصی که از طریق مساعدت پولی یا مادی سبب تشویق دیگران به ارتکاب جرایم مندرج مواد (221ـ 222 ـ 223 ـ‌224) این قانون گردد گر چه قصد اشتراک در ارتکاب آنرا نداشته باشد، ‌به نصف جزای پیش بینی شده فقره فوق محکوم می گردد.
ماده دو صد و بیست و ششم
در تمام احوال مندرج مواد (221 ـ 222 ـ‌223) این قانون محکمه به انحلال سازمانها و فروع آن و مسدود ساختن مراکز، ‌دفاتر و نمایندگی های آن حکم می نماید.
ماده دو صد وبیست و هفتم
1ـ در تمام احوال مندرج مواد (221 الی 226) این قانون محکمه بمصادره دارائی، اوراق و اسناد وسایر اشیائی که در ارتکاب جرم بکار برده شده حکم می نماید.
2ـ محکمه بمصادره سایر اموال و اشیای حکم می نماید که در ظاهر به املاک و اموال محکوم علیه داخل باشد و دلایل، ‌اسناد یا قرائن باثبات رساند که در واقع از این اموال و املاک بمنظور پیشبرد مرامهای سازمانهای مندرج فقره (1) ماده (221) این قانون و یا فرعی از فروع آن استفاده بعمل می آمد.
ماده دو صد و بیست و هشتم
شخصی که در یکی از سازمانهای مندرج فقره (1) ماده (221) این قانون و یافرعی از فروع آن شامل بوده اما از بغاوت، ‌تخریب یا توطئه آنها کاملاً بی خبر باشد و در هیچ نوع فعالیت آنها سهم نگرفته باشد و یا خود را از آن عملاً منفک نموده باشد، ‌از جزای جرایمی که از طرف سازمان و یا فرع از فروع ارتکاب شده باشد معاف می گردد. مگر اینکه قانون طور دیگری حکم نموده باشد.
ماده دو صد و بیست و نهم
1ـ شخصی که جمعیت سری را غیر از آنچه که در مواد فوق ذکر یافته ایجاد نماید یا ادارة‌ آن و یا اداره یکی از مراکز عمدة ‌آنرا بدوش گیرد به حبس متوسط محکوم می گردد.
2ـ هر عضو جمعیت سری به حبسی که از یک سال بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از دوازده هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد.
3 ـ هر جمعیتی که فعالیت های خود را تماماً‌ و یا قسماً بصورت سری انجام دهد و یا هدف آن مغایر قانون باشد و یا غرض خود را به وسیله اظهارات کاذب یا ناقص از مقامات مربوط مخفی سازد و یا اساسنامه، ‌وسیله فعالیت یا اسمای اعضاء یا وظایف و یا موضوع اجتماعات خود را پنهان نماید، در حکم جمعیت سری می باشد.
ماده دو صد و سی ام
هرگاه پنج نفر یا بیشتر از آن بمقصد اخلال امنیت در یک محل عام اجتماع نمایند و از طرف قوای امنیتی به متفرق شدن آنها امر داده شود هر یک از آنها که امر برایش ابلاغ گردیده از آن سرپیچی کند، ‌حسب احوال به حبس قصیر یا جزای نقدی که از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد محکوم می گردد، ‌مگر اینکه قانون طور دیگری حکم کرده باشد.
ماده دو صد و سی و یکم
1ـ شخصی که در محل عام مردم را به اجتماع دعوت نماید و یا اجتماع را اداره نماید و یا با وجود علم به ممانعت آن از طرف قوای امنیتی در آن شرکت ورزد، ‌به حبس قصیر یا جزای نقدی که از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد محکوم می گردد.
2ـ تحریک کننده اجتماع مذکور فقره فوق بیکی از وسایل نشر به عین جزا محکوم می گردد.
ماده دو صد و سی ودوم
1ـ‌ هر گاه هدف اجتماع ارتکاب جنایت یا جنحه یا منع تعمیل قوانین یا مقررات یا تاثیر انداختن به اعمال مقامات صلاحیت دار و یا محروم ساختن شخص از آزادی عمل باشد در صورتی که تاثیر و یا محروم ساختن توأم با عنف و تهدید باشد دعوت کننده، ‌اداره کننده و هر شخصی که با وجود داشتن علم به هدف اجتماع، در آن اشتراک نماید و یا بعد از حصول علم به آن از اجتماع مذکور خارج نگردد ،‌به حبس که از دو سال بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از بیست و چهار هزار افغانی تجاوز نکند‏, محکوم می گردد.
2ـ اگر یکی از اجتماع کنندگان به عنف و تهدید متوسل گردد و یا یکی از آنها سلاح ظاهری یا دیگر وسایل جرمی را که گاهی استعمال آن به قتل منجر شده می تواند، ‌حمل نموده باشد،‌ دعوت کننده،‌ اداره کننده و هر شخص دیگری که با داشتن علم به هدف اجتماع در آن اشتراک ورزد، ‌حسب احوال به حبس متوسط محکوم می گردد.
3ـ اگر یکی از اجتماع کنندگان بمنظور بر آورده شدن هدف اجتماع مذکور جرمی را مرتکب گردد، ‌جمیع اشتراک کنندگان که هنگام ارتکاب جرم در اجتماع موجود باشند به جزای پیش بینی شده همان جرم در قانون, محکوم می گردند. مشروط بر اینکه به هدف اجتماع علم داشته باشند. دعوت کننده و اداره کننده اجتماع گر چه هنگام وقوع جرم در اجتماع موجود نباشند، به جزای پیش بینی شده آن محکوم می گردند.
4ـ احکام این ماده مانع تطبیق جزای شدید تری که در قانون پیش بینی شده باشد, نمی گردد.
ماده دو صد و سی سوم
1ـ شخصی که مردم را به تبعیض یا تفرقه (مذهبی، ‌قومی یا لسانی) دعوت یا تحریک نماید، ‌حسب احوال به حبس که از دو سال بیشتر نباشد محکوم می گردد.
2ـ اگر دعوت یا تحریک مندرج فقره فوق منتج به نتیجه گردد یا با عنف و تهدید توأم باشد،‌ مرتکب به حبس طویل که از هفت سال بیشتر نباشد, محکوم می گردد.
ماده دو صد و سی و چهارم
1ـ شخصی که یک یا چند نفر را به ارتکاب جنایت یا جنحه بوسیله قول فعل یا اشاره که طور علنی از وی صدور یافته باشد یا بوسیله نوشته ، ‌رسم، ‌تصویر، ‌رمز یا سایر وسایل تمثیلی، ‌سمعی و بصری طور علنی تحریک یا تشویق نماید، ‌به صفت شریک جرم شناخته شده و به عین جزای پیش بینی شده جرم موضوع تحریک یا تشویق محکوم می گردد. مشروط بر اینکه جنایت یا جنحه مذکور بالفعل به سبب تحریک یا تشویق وی ارتکاب یا فته باشد.
2ـ اگر تحریک یا تشویق مندرج فقره فوق تنها سبب شروع در جرم شده باشد ، ‌تحریک کننده یا تشویق کننده به جزاء شروع به جرم محکوم می گردد.
ماده دو صد و سی و پنجم
شخصی که دیگران را طور مستقیم به ارتکاب قتل ،‌غارت ،‌حریق یا جرایم مخل امنیت توسط یکی از وسایل علنی تحریک ای تشویق نماید در صورتی که این تحریک یا تشویق وی منتج به نتیجه نشود حسب احوال به حبس که از دو سال بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از بیست و چهار هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد.
ماده دو صد و سی ششم
1ـ شخصی که مطبوعات ،‌مخطوطات ،‌رسم ها ، سلایدها ،‌کلیشه ها ،‌مجسمه ها ،‌تصویرهای نقش شده ،‌اشاره های رمزی و سایر اشیا و تصاویری که منافی کلتور و آداب عامه باشد ،‌به قصد تجارت توزیع ، اجاره ،‌عرضه یا الصاق بسازد یا در حیازت خود داشته باشد، ‌حسب احوال به حبس که از دو سال بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از بیست و چهار هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد.
2ـ شخصی که عمداً خود یا توسط شخص دیگر اشیای مندرج فقره فوق را بمنظور فساد اخلاق یا به منظورهای متذکره فقره فوق صادر یا وارد و یا انتقال دهد, و یا آنرا جهت نمایش به انظار عامه مردم قرار دهد و یا به اجاره دهد یا بفروشد و یا بفروش یا اجاره گر چه طور غیر علنی باشد عرضه نماید و یا به شخص دیگر طور سری یا علنی گر چه طور رایگان باشد بسپارد یا آنرا توزیع و یا بمنظور توزیع به شخص دیگر تسلیم کند، ‌حسب احوال به حبس که از دو سال بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از بیست و چهار هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد.
3ـ شخصی که توسط یکی از وسایل علنی به سرودها یا خطابه های مخالف آداب عامه بپردازد و یا مردم را به فحشا و فساد اخلاق دعوت نماید و یا اعلانات یا رساله ها را باین منظور نشر یا پخش نماید، ‌به عین جزای پیش بینی شده فقره (دوم) این ماده محکوم می گردد.
4ـ در صورت تکرار جرایم مندرج فقرات فوق الذکر این ماده مرتکب به حد اکثر جزای پیش بینی شده, محکوم می گردد.
ماده دو صد و سی وهفتم
1ـ هرگاه جرایم مندرج ماده (236) این قانون از طریق جراید یا روزنامه ها ارتکاب گردد، ‌مدیرمسئول و نویسنده به صفت فاعلین اصلی به مجرد نشر, به جزای پیش بینی شده آن محکوم می گردد.
2ـ در تمام حالات مندرج ماده (236) این قانون اگر فاعل اصلی جرم تشخیص شده نتواند, طبع کننده و توزیع کننده و عرضه کننده به صفت فاعلین اصلی جرم مجازات می شوند.
3ـ محکمه می تواند وارد کننده یا صادر کننده ویا دلال را به صفت فاعلین اصلی جرم نیز به جزا محکوم نماید، ‌مشروط بر اینکه ارتکاب جرایم مندرج ماده (236) این قانون که از طریق روزنامه ها یا جراید صورت گرفته باشد, سهم عمدی آنها به اثبات برسد.
ماده دو صد و سی وهشتم
در حالاتی که نوشته، رسم، تصویر، ‌عکس، ‌چارت، رمز یا سایر وسایل تمثیلی که در ارتکاب جرمی از جرایم مندرج مواد (221 ، 222 ،‌229 ،‌230 ، 234 ، 236 و ‌237) این قانون که در خارج نشر شده باشد و در حالاتی که تشخیص مرتکب اصلی جرم غیر ممکن باشد، ‌وارد کننده و طبع کننده به صفت فاعل اصلی جرم به جزا محکوم می گردند. اگر تشخیص وارد کننده و طبع کننده ناممکن گردد، ‌فروشنده، ‌توزیع کننده و یا الصاق کننده به صفت فاعلین اصلی مجازات می شوند مگر اینکه از حالات و کوایف دعوی عدم وقوف شخص بر ماهیت جرمی محتویات نوشته، رسم، ‌تصویر، رمز و یا سایر وســـایل تمثیلی به ظهور برسد.
ماده دو صد و سی و نهم
شخصی که بیکی از وسایل علنی مردم را به فتنه و آشوبگری، عصیان یا تمرد دعوت نماید, به حبس که از دو سال بیشتر نباشد محکوم می گردد مشروط بر اینکه دعوت وی موثر واقع نگردد.
ماده دو صد و چهلم
1ـ شخصی که عمداً اخبار، ‌معلومات، ‌بیانات کاذب، ‌تبلیغات مغرضانه یا پروپاگندهای تحریک آمیز را بهر وسیله از وسایل که باشد نشر یا پخش نماید که غرض آن اخلال امنیت، ایجاد وحشت و دهشت بین مردم یا رساندن ضرر به مصلحت و منفعت عامه باشد, حسب احوال به حبس که از دو سال بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از بیست و چهار هزار افغانی تجاوز نکند, محکوم می گردد.
2ـ شخصی که خود یا توسط شخص دیگر مطبوعات، ‌نشرات یا نوشته جات آماده توزیع و اطلاع دیگران را که بمنظور ارتکاب جرایم مندرج فقره فوق باشد در حیازت خود داشته باشد و یا هر وسیله از وسایل طباعتی ثبت و یا اعلان را بهمین منظور در حیازت خود گر چه طور موقت باشد در آورد،‌ علاوه بر مصادره وسایل مذکور حسب احوال به حبس که از دو سال بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از بیست و چهار هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد.
ماده دو صد و چهل و یکم
شخصیکه توسط یکی از وسایل علنی،‌ ملت افغان، بیرق و یا نشان دولت افغانستان را توهین نماید حسب احوال به حبس متوسط محکوم می گردد.
ماده دو صد و چهل و دوم
1ـ شخصی که توسط یکی از وسایل علنی به رئیس جمهور اهانت نماید به حبس متوسط محکوم می گردد.
2ـ اگر جرم مندرج فقره فوق در محضر رئیس جمهور ارتکاب گردد, مرتکب به حبس طویل محکوم می گردد.
ماده دو صد و چهل و سوم
اشخاص آتی حسب احوال به حبس قصیر یا جزای نقدی که از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد محکوم می گردند :
1ـ شخصی که توسط یکی از وسایل علنی به روسای دولت خارجی دشنام بدهد.
2ـ شخصی که توسط یکی از وسایل علنی ،‌به نمایندگان رسمی کشور های خارجی در افغانستان به ارتباط وظیفه شان دشنام دهد.
ماده دو صد و چهل و چهارم
شخصی که توسط یکی از وسایل علنی شخص یا اشخاص را بعدم اطاعت از قانون تحریک یا عملی را که در قانون جرم شناخته باشد تمجید نماید، ‌به حبس قصیری که از سه ماه کمتر و جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردد.
ماده دو صد چهل و پنجم
شخصی که توسط یکی از وسایل علنی به ایجاد عداوت بین افراد قبیله یا بین قبایل تحریک نماید، ‌به حبس قصیر که از سه ماه کمتر یا جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد محکوم می گردد.
ماده دو صد و چهل و ششم
شخصی که توسط یکی از وسایل علنی ، ‌لویه جرگه، پارلمان، حکومت، ‌اردو، محاکم یا سایر مقامات دولتی را توهین نماید، ‌به حبس قصیری که از سه ماه کمتر و جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد یا بیکی از این دو جزا, محکوم می گردد.
ماده دوصد و چهل و هفتم
شخصی که توسط یکی از وسایل علنی مباحثات، ‌جلسات سری پارلمان و یا مباحثات علنی آنرا بدون امانت داری به سوء نیت نشر نماید به حبس قصیری که از سه ماه کمتر یا جزای نقد یکه از سه هزار افغانی کمتر و از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد محکوم می گردد.
ماده دو صد و چهل و هشتم
شخصی که توسط یکی از وسایل علنی موظف خدمات عامه را به ارتباط اجرای وظیفه توهین نماید، به حبس قصیری که از سه ماه کمتر و از شش ماه بیشتر نباشد وجزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از شش هزار افغانی تجاوز نکند یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردد.
ماده دوصد و چهل و نهم
شخصی که توسط یکی از وسایل علنی بمقام ،‌حیثیت و یا سلطه قاضی در رسیدگی به دعاوی اخلال وارد نماید ،‌به حبس قصیری که از سه ماه کمتر و از شش ماه بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از شش هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد.
ماده دوصد و پنجاه
1 ـ شخصی که توسط یکی از وسایل علنی مطالبی را نشر نماید که قابلیت تاثیر را بر قضاتی که قضیه مورد نظر تحت رسیدگی آنها قرار دارد یا قابلیت تاثیر را بر مامورین ضبط قضائی یا شهودی که در قضیه مذکور در تحقیق یا رسیدگی قضائی جهت ادای شهادت خواسته می شوند و یا قابلیت تاثیر را بر افکار عامه به نفع یا ضر ریکی از طرفین قضیه هنگام تحقیق یا رسیدگی قضائی یداشته باشد ،‌به حبس قصیری که از سه ماه کمتر نباشد و جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد و یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردد.
2ـ اگر نشر مندرج فقره فوق عمداً به منظور ایجاد تاثیر باشد مرتکب به حبس متوسطی که از دو سال بیشتر و جزای نقدی که از دوازده هزار افغانی کمتر و از بیست و چهار هزار افغانی تجاوز نکند و یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردد.
ماده دوصد و پنجاه و یکم
اشخاص آتی به حبس قصیری که از سه ماه کمتر و جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد و یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردند:‌
1ـ شخصی که توسط یکی از وسایل علنی جریان دعوی مدنی یا جزائی را که محکمه آن را سری تعیین کرده باشد, نشر نماید.
2ـ شخصی که توسط یکی از وسایل تمام یا قسمتی از اجراآت قضائی را که نشر آن بمنظور محافظت نظم و آداب عامه به اساس قرار قضائی محکمه منع گردیده باشد، ‌نشر نماید .
3ـ شخصی که توسط یکی از وسایل علنی رویداد جلسات سری محاکم را و یا روی داد جلسات علنی آن را با سوء نیت و بدون امانت داری نشر نماید.
ماده دو صد و پنجاه دوم
شخصی که توسط یکی از وسایل علنی خبری را در باره تحقیق جرم که مامورین موظف اجرای آن را در غیاب خصوم قرار داده باشند و یا نشر آنرا بمنظور محافظت نظم یا آداب عامه یا بمنظور کشف حقیقت ممنوع قرار داده باشند نشر نماید، ‌به حبس قصیری که از سه ماه کمتر و از شش ماه بیشتر نباشد و جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از شش هزار افغانی تجاوز نکند یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردد.
ماده دو صد و پنجاه و سوم
شخصی که توسط یکی از وسایل علنی به قصد پرداخت جزای نقدی مصارف یا تضمینات محکوم بها،‌ دفتر جمع آوری اعانه افتتاح یا اعلان نماید ، ‌به حبس قصیری که از سه ماه کمتر نباشد و جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد و یا بیکی از این دو جزاء محکوم می گردد.

فصل سوم
رشوت
ماده دو صدو پنجاه و چهارم
هر موظف خدمات عامه که بمقصد اجراء یا امتناع و یا اخلال وظیفه ای که به آن مکلف باشد باسم خود یا شخص دیگری پول نقد، ‌مال یا منفعتی را طلب نماید یا از شخص وعدة آنرا گیرد و یا بخششی را قبول کند، ‌رشوت گیرنده شمرده می شود.
ماده دوصد و پنجاه و پنجم
1ـ رشوت گیرنده به حبسی که از دو سال کمتر و از ده سال بیشتر نباشد و به جزای نقدی معادل آنچه که بحیث رشوت طلب کرده یا برایش داده شده و یا به آن وعده داده شده, محکوم می گردد.
2ـ رشوت دهنده و واسطه رشوت به عین جزای مندرج فقره فوق محکوم می گردند.
ماده دو صد و پنجاه و ششم
هرگاه غرض از رشوت ارتکاب فعل جرمی باشد که جزای معینه آن در قانون نسبت به جزای معینه رشوت شدیدتر باشد، ‌رشوت گیرنده، رشوت دهنده و واسطه رشوت علاوه به جزای نقدی معینه رشوت به جزای معینه همان جرم نیز محکوم می گردند.
ماده دوصد و پنجاه و هفتم
شخصی که موظف خدمات عامه را از طریق اکراه مادی یا معنوی به ادای کار ناحق مجبور سازد یا مانع اجرای یکی از مکلفیت های وظیفة او گردد و یا باعث اخلال در آن شود، ‌در حکم رشوت گیرنده محسوب و به جزای معینه آن محکوم می گردد.
ماده دوصد و پنجاه و هشتم
هر گاه موظف خدمات عامه در برابر انجام وظیفه به اسم خود یا به اسم شخص دیگر جیزی را طلب نماید یا از شخصی که از لحاظ وظیفه کاری را بوی انجام داده بخشش اخذ یا قبول نماید و یا بمنظور گرفتن بخشش در یکی از مکلفیت های وظیفوی خود بعد از انجام کار خللی وارد نماید و یا بدون موافقه قبلی به قصد گرفتن مکافات از آن امتناع ورزد و یا خللی در آن وارد نماید، ‌به حبس متوسط و جزای نقدی معادل آنچه که طلب بخشش و یا وعده شده محکوم می گردد.
ماده دو صدو پنجاه ونهم
هرگاه عضو پارلمان،‌ شاروالی،‌ جرگه های ولایتی و محلی چیزی را برای خود و یا شخص دیگر طلب نماید یا وعده آنرا قبول نماید و یا بخشش اخذ کند و به این منظور اعمال نفوذ نموده از مقامات با صلاحیت خدمات عامه احکام، ‌قرار، ‌اوامر،‌ تعهد، ‌ترخیص، ‌موافقه، تورید، ‌توظیف، ‌قرار د اد و یا هر نوع خدمت و امتیاز دیگری را حاصل نماید، ‌در حکم رشوت گیرنده محسوب شده مطابق احکام این قانون مجازات می گردد.
ماده دو صد و شصتم
هرگاه شخص رشوت را عرضه کند ولی از طرف موظف خدمات عامه قبول نگردد، ‌رشوت دهنده بحبس متوسط یا جزای نقدی که از دوازده هزار افغانی کمتر و از شصت هزار افغانی بیشتر نباشد, محکوم می گردد.
ماده دو صد و شصت و یکم
هر گاه موظف خدمات عامه با داشتن علم به خاصیت جرمی عمل مطابق احکام مندرج مواد (254 ـ 258 ـ 259) این قانون قسمت ناچیزی از بخشش یا از منفعتی را بالواسطه قبول نماید، ‌به حبسی که از یکسال بیشتر نباشد و به جزای نقدی معادل آنچه که اخذ یا قبول کرده, محکوم می گردد.
ماده دو صد و شصت و دوم
در تمام احوال مندرج این فصل به مصادره آنچه که رشوت دهنده یا واسطه رشوت عرضه نموده حکم کرده می شود.
ماده دوصد و شصت و سوم
هرگاه رشوت منجر به اتلاف دارائی عامه و یا مفضی به ابطال یا کتمان حق یا احقاق باطل شده باشد،‌ مرتکب به حد اکثر جزای پیش بینی شده ماده‌ (254) این قانون, محکوم می گردد.
ماده دو صد و شصت و چهارم
هر گاه شخصی که از وی رشوت تقاضا شده مقامات صلاحیت دار را مطلع سازد و به اثر اتخاذ تدابیر مقامات مذکور ثابت گردد که موظف خدمات عامه به این عمل دست زده است،‌ رشوت گیرنده مطابق احکام این قانون مجازات و اطلاع دهنده بری الذمه شناخته می شود.
ماده دو صد و شصت و پنجم
هرگاه شخصی که به وی رشوت عرضه شده مراجع صلاحیت دار را قبل از اخذ رشوت مطلع سازد و در نتیجه عرضه کننده بالفعل گرفتار شود، ‌مطابق احکام این قانون مجازات می گردد.
ماده دو صد و شصت و ششم
شروع به جرم رشوت در حکم ارتکاب آن است.
ماده دو صد و شصت و هفتم
حکم قطعی محکمه مبنی بر محکومیت شخص به جزای رشوت نشر می شود.

فصل چهارم
اختلاس و غدر
ماده دو صد و شصت و هشتم
1ـ هر موظف خدمات عامه که اموال دولت یا اموال افراد را که منحیث وظیفه به او سپرده شده اختلاس یا پنهان نماید به حبس طویلی که از ده سال بیشتر نباشد محکوم می گردد.
2ـ اگر جرم مندرج فقره فوق را خزانه دار، ‌تحویلدار، ‌مامور تحصیلی ، صراف ، ‌مامور پطرول، مامور شکر ، ‌گدامدار ، معتمدین نقدی و جنسی و موظفین ارزاق یا سایر اشخاصی که منحیث وظیفه به حفاظت اشیای اختلاس شده و یا پنهان شده مکلف باشند مرتکب گردند، ‌به حبس طویل محکوم می گردند.
3ـ موظف خدمات عامه که به طرد از مسلک یا انفصال از وظیفه محکوم می شود، بعد از اعاده حیثیت طبق احکام قانون اجراآت جزائی مجدداً به ماموریت یا خدمت دولت پذیرفته می شود.
ماده دو صد و شصت و نهم
هر موظف خدمات عامه که پول، اوراق بهادار،‌ امتعه یا سایر اموال ملکیت دولت را بدون حق تحت تصرف مالکانه خود در آورد به حبس متوسط محکوم می گردد.
ماده دو صد و هفتادم
1ـ هر موظف خدمات عامه که در یک عقد یا عمل و یا قضیه به حفظ منافع دولت مکلف باشد به منظور حصول منفعت برای خود و یا برای شخص دیگری منافع مذکور را طور کلی متضرر سازد، ‌به حبس طویلی که از ده سال بیشتر نباشد, محکوم می گردد.
2ـ اگر ضرر مندرج فقره فوق جزئی باشد مرتکب حسب احوال به حبس متوسط یا قصیر محکوم می گردد.
ماده دو صد و هفتاد و یکم
هر موظف خدمات عامه که در اداره قرار دادها، ‌عواید، و اردات یا سایر امور متعلق به دولت و یا در مراقبت آن مکلفیت مستقیم داشته باشد و به اثر آن در یکی از امور فوق به اسم خود یا به اسم شخص دیگر برای خود مفادی حاصل کند یا به حصول آن تشبث نماید،‌ به حبس متوسط که از سه سال کمتر نباشد, محکوم می گردد.
ماده دو صد و هفتاد و دوم
هر موظف خدمات عامه که کارگران یا اجیران تحت اثر خود را در امور شخصی خود بداخل وقت رسمی استخدام نماید یا بدون مجوز قانونی تمام یا قسمتی از اجرت آنها را حجز نماید، ‌به حبس قصیر یا جزای نقدی که از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد محکوم می گردد.
ماده دو صدو هفتاد و سوم
1ـ مجرم علاوه بر جزاهای معینه در این فصل به رد مال و جزای نقدی معادل اموال اختلاس شده یا آنچه که از مال دولت تحت تصرف خود در آورده نیز محکوم می گردد.
2ـ در صورتی که مدت حبس محکوم بها از سه سال بیشتر باشد مرتکب به طرد از مسلک یا انفصال از وظیفه نیز محکوم می گردد.

ماده دو صدو و هفاد چهارم
مدت سقوط دعوی جزائی در جرایم مندرج این فصل بعد از تاریخ انتهای وظیفه شروع می شود. مشروط بر اینکه تحقیق در آن قبل از آن شروع نه شده باشد.


فصل پنجم
رویه سوء موظفین خدمات عامه
در برابر افراد
ماده دو صد و هفتاد و پنجم
1ـ هرگاه موظف خدمات عامه متهم را بمنظور گرفتن اعتراف شکنجه نماید و یا به آن امر نماید, به حبس طویل محکوم می گردد.
2ـ اگر متهم در نتیجه شکنجه به قتل برسد، ‌مرتکب به جزای پیش بینی شده قتل عمد در این قانون محکوم می گردد.
ماده دو صد و هفتاد و ششم
هرگاه موظف خدمات عامه محکوم علیه را از جزای محکوم بها شدیدتر مجازات کند و یا به آن امر نماید و یا جزای را بر وی تطبیق نماید که به آن حکم نه شده باشد، علاوه بر جزای حبس متوسط به طرد از مسلک یا انفصال از وظیفه نیز محکوم می گردد.

ماده دو صد و هفتاد و هفتم
هرگاه موظف خدمات عامه با استفاده از صلاحیت وظیفوی خود در منزل شخص بدون اجازه او و در غیر از حالات و ترتیبی که قانون به آن تصریح نموده داخل شود‌، به حبسی که از دو سال بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از بیست و چهار هزار افغانی تجاوز نکند, محکوم می گردد.
ماده دو صد و هفتاد و هشتم
هرگاه موظف خدمات عامه با استفاده از صلاحیت وظیفوی خود با شخص طوری شدت و خشونت نماید که موجب آلام جسمی یا منافی آبرو و حیثیت او گردد. حسب احوال به حبسی که از دو سال بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از بیست و چهار هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد.
ماده دو صد و هفتاد و نهم
هرگاه موظف خدمات عامه با استفاده از صلاحیت وظیفوی خود مال منقول یا غیر منقول را از مالک آن به زور بخرد یا بدون حق آنرا در تصرف مالکانه خود در آورد و یا مالک را بفروش مال به شخص دیگری مجبور سازد، ‌علاوه به حبسی که از دو سال بیشتر و جزای نقدی که از بیست و چهار هزار افغانی متجاوز نباشد به جزای طرد از مسلک یا انفصال از وظیفه و به رد شی غصب شده و یا قیمت آن، ‌اگر عین شی موجود نباشد محکوم می گردد.

فصل ششم
سرقت و تلف کردن اوراق
و اسناد رسمی
ماده دو صد و هشتادم
1ـ هر گاه به اثر اهمال موظف خدمات عامه که به حفاظت اوراق، اسناد و یا دوسیه های متعلق به دولت یا اوراق دعوی قضائی مکلف باشد، اوراق مذکور سرقت گردد و یا پنهان یا تلف شود ،‌شخص موظف به حبس قصیری که از سه ماه کمتر نباشد یا جزای نقدی که از دوازده هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد.
2ـ سارق یا تلف کننده و پنهان کننده اشیای مندرج فقره فوق به حبس متوسط محکوم می گردد.
3ـ اگر فاعل اشیا مندرج فقره (1) این ماده محافظ آن باشد، ‌به حبس طویلی که از ده سال بیشتر نباشد محکوم می گردد.
4ـ اگر سرقت، پنهان نمودن یا تلف کردن اشیا مندرج فقره (1) این ماده باثر اکراه محافظین صورت گیرد،‌ مرتکب به حبس طویل محکوم می گردد.
5ـ سارق، ‌تلف کننده یا پنهان کننده اسناد دارای ارزش ملی به حد اکثر جزای حبس طویل, محکوم می گردد.
6ـ اگر سرقت یا اتلاف اسناد مندرج فقره (5) این ماده باثر اهمال موظف خدمات عامه صورت گرفته باشد، مرتکب به حبس متوسط محکوم می گردد.
ماده دو صدو هشتاد و یکم
هرگاه موظف پست و تلگراف مکتوب یا تلگراف تسلیم شده را پنهان، افشاء یا باز نماید و یا بمنظور این امر برای دیگران سهولت فراهم سازد، ‌علاوه بر طرد از مسلک یا انفصال از وظیفه به حبس قصیری که از سه ماه کمتر نباشد یا جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از دوازده هزار افغانی تجاوز نکند, محکوم می گردد.

فصل هفتم
تجاوز موظفین خدمات عامه از
حدود صلاحیت قانونی
ماده دوصد و هشتاد و دوم
هرگاه موظف خدمات عامه بمقصد رسانیدن نفع یا ضرر بیکی از طرفین دعوی نزد قاضی یا محکمه به صیغه امر یا التماس یا خواهش و یا سفارش واسطه و یا سفارش واسطه شود، ‌به حبس قصیری که از سه ماه کمتر نباشد یا جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد, محکوم می گردد.
ماده دوصد و هشتاد وسوم
هرگاه قاضی بدون مجوز قانونی از اصدار فیصله و حکم امتناع ورزد و یا ثابت گردد که بنا به یکی از اسباب مندرج ماده (282) این قانون فیصله ناحق صادر نموده است، ‌حسب احوال به حبس متوسط و طرد از مسلک محکوم می گردد.
ماده دو صد و هشتاد و چهارم
هرگاه قاضی بعد از مطالبه قانونی، اصدار حکم را رد و یا متوقف سازد، ‌ممتنع از حکم شمرده می شود.
گر چه بر عدم موجودیت حکم در قانون یا صراحت آن استدلال نماید, مگر اینکه قانون طور دیگری حکم نموده باشد.
ماده دو صد و هشتاد و پنجم
1ـ هرگاه موظف خدمات عامه با استفاده از صلاحیت وظیفوی خود عمداً احکام قوانین، ‌مقررات، ‌حکم، ‌قرار و امر محکمه یا اوامر صادره مراجع با صلاحیت حکومت و یا تحصیل اموال و مالیاتی را که بحکم قانون تعیین گردیده، ‌بدون مجوز قانونی متوقف سازد، ‌حسب احوال به حبس قصیری که از سه ماه کمتر نباشد یا جزای نقدی ای که از سه هزار افغانی کمتر و از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد, محکوم می گردد.
2ـ اگر باثر توقف مندرج فقره فوق در اجرای پلانهای دولت تاخیر یا معطلی رونما گردد و یا به دارائی عامه صدمه برسد، ‌مرتکب حسب احوال به حبس طویل یا متوسط محکوم می گردد.
ماده دوصد و هشتاد و ششم
1ـ ‌هرگاه حد اقل سه نفر از موظفین خدمات عامه بمقصد نیل به مرام مشترک غیر قانونی وظیفه خود را ولو به صورت استعفی باشد ترک کنند و یا عمداً ‌از ادای وظیفه استنکاف نمایند. هر یک به حبس قصیری که از سه ماه کمتر و از شش ماه بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از شش هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد.
2ـ اگر در نتیجه ترک یا استنکاف از وظیفه حیات، ‌صحت و امنیت عامه به خطر مواجه گردد یا اضطراب و فتنه در بین مردم ایجاد شود و یا به منافع عمومی ضرری وارد گردد، ‌مرتکبین به دو چند حد اکثر جزای مندرج فقره فوق محکوم می گردند.
ماده دو صد و هشتاد و هفتم
1ـ هر گاه موظف خدمات عامه به قصد اخلال یا تعطیل در جریان کار وظیفه خود را ترک کند یا به این منظور از ادای وظیفه استنکاف ورزد, به حبس قصیری که از سه ماه کمتر نباشد یا جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد محکوم می گردد.
2ـ اگر در مورد موظف مذکور فقره فوق حکم فقره (2) ماده (286) این قانون صدق پیدا کند مرتکب به دو چند حداکثر جزای مندرج فقره (1) این ماده محکوم می گردد.
ماده دوصد و هشتاد و هشتم
1ـ هرگاه شخصی به سبیل تحریک در ارتکاب یکی از جرایم مندرج ماده (286 ـ 287) این قانون اشتراک نماید ،‌حسب احوال به دو چند جزای های پیش بینی شده مواد متذکره محکوم می گردد.
2ـ اگر شخص مذکور فقره فوق موظف خدمات عامه باشد. علاوه بر جزای پیش بینی شده به طرد از مسلک یا انفصال از وظیفه نیز محکوم می گردد.
ماده دو صد و هشتاد نهم
1ـ هرگاه شخصی موظف یا موظفین خدمات عامه را بنحوی از انحا به ترک کار و یا استنکاف از ادای یکی از مکلفیت های وظیفوی تحریک یا تشجیع نماید و به تحریک و تشجیع او کدام نتیجه مرتب نگردد، بحبس الی سه ماه یا جزای نقدی الی سه هزار افغانی محکوم می گردد.
2ـ اگر محرک موظف خدمات عامه باشد به دو چند جزای مدرج فقره فوق محکوم می گردد.
فصل هشتم
تجاوز علیه موظفین خدمات عامه
ماده دو صد و نودم
هر گاه شخصی علیه موظف خدمات عامه با استعمال قوه ، شدت ، ‌تخویف یا تهدید تجاوز کند و یا به تجاوز شروع نماید، ‌به حبس قصیری که از شش ماه کمتر نباشد یا جزای نقدی که از شش هزار افغانی کمتر و از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد و یا به هردو جزا, محکوم می گردد.
ماده دو صد ونود یکم
1ـ هر گاه شخص موظف خدمات عامه را با تعقیب دوامدار، ‌توقف در جوار منزل یا محل وظیفه او به قصد تهدید و یا منع او از اجرای وظیفه به نحوی از انحا مورد تجاوز قرار دهد به عین جزای پیش بینی شده ماده (290) این قانون محکوم می گردد.
2ـ اگر مرتکب موظف خدمات عامه باشد علاوه برجزای مندرج فقره فوق به طرد از مسلک یا انفصال از وظیفه نیز محکوم می گردد.
ماده دو صد و نود و دوم
هر گاه باثر مقاومت یا تجاوز شخص علیه موظف خدمات عامه ضرب یا جرح صورت گیرد. مرتکب حسب احوال به حبس متوسط یا جزای نقدی که از شصت هزار افغانی بیشتر نباشد, محکوم می گردد.
ماده دو صد و نود و سوم
1ـ هر گاه به اثر ضرب یا جرح مندرج ماده (292) این قانون مجنی علیه موقتا معیوب گردد و یا از بیست روز از انجام کار عاجز ماند، ‌مرتکب علاوه بر جبران خساره به حبس متوسط که از دو سال کمتر نباشد, محکوم می گردد.
2ـ اگر ضرب یا جرح به معلولیت دایمی منجر گردد یا توام با سبق ترصد و اصرار باشد یا با حمل سلاح و یا از جانب بیش از دو نفر صورت گرفته باشد، ‌مرتکب به جزای پیش بینی شده مواد (408) الی (413) این قانون محکوم می گردد.
ماده دو صد و نود چهارم
هر گاه شخص به اشاره یا قول یا تهدید موظف خدمات عامه را در اثنای اجرای وظیفه و یا به سبب ادای آن توهین نماید، ‌به حبس قصیری که از سه ماه کمتر و از شش ماه بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از شش هزار افغانی تجاوز نکند, محکوم می گردد.
ماده دو صد و نود و پنجم
هر گاه اهانت توسط تگلراف یا تیلفون یا نوشته و یا رسم متوجه شخص گردد، ‌مرتکب به جزای فقره (1) ماده (294) این قانون محکوم می گردد.
ماده دو صد و نود ششم
هرگاه شخص سلطات یا موظفین خدمات عامه را باطلاع دروغ یا عرایض خلاف حقیقت یا به نحو دیگری از وقوع حوادث و مصائب ای که اصلا واقعیت نداشته باشد با وجود علم بعدم واقعیت آن به اضطراب اندازد، علاوه به جزای حبس قصیری که از سه ماه کمتر نباشد یا جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد به جبران خساره ای که از این ناحیه وارد گردیده نیز محکوم می گردد.



فصل نهم
انتحال وظایف والقاب
ماده دو صد و نود و هفتم
هرگاه شخصی بدون داشتن صفت ماموریت یا اجازه رسمی دولت در یکی از وظایف عامه مداخله نماید و یا یکی از مکلفیت های مربوط به این وظایف را انجام دهد،‌ حسب احوال به حبس متوسط یا جزای نقدی که از دوازده هزار افغانی کمتر و از شصت هزار افغانی بیشتر نباشد, محکوم می گردد.
ماده دو صدو نود وهشتم
هر گاه شخصی بدون داشتن رتبه و استحقاق یونیوفرم عسکری را طور علنی استعمال نماید یا بدون مجوز قانونی علامه ممیزه وظیفه را حمل کند،‌ حسب احوال به حبسی که از دو سال بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از بیست وچهار هزار افغانی تجاوز نکند, محکوم می گردد.
ماده دو صد و نود ونهم
هرگاه شخصی بدون مجوز قا نونی خود را به لقب افتخاری، ‌یا رتبوی یا وظیفوی ملقب سازد و یا بصفت مامور ضبط قضائی معرفی نماید و یا بصورت علنی نشانی را تعلیق کند که برایش اعطا نگردیده، ‌به جزای نقدی از یک الی پنج هزار افغانی محکوم می گردد .
ماده سه صدم
هرگاه شخص بدون مجوز قانونی خود را به لقب افتخاری یا رتبوی خارجی ملقب سازد و یا بصورت علنی بدون مجوز قانونی و یا اجازة رئیس دولت نشان خارجی را تعلیق کند، ‌به عین جزای پش بینی شده ماده (299) این قانون محکوم می گردد.
ماده سه صدو یکم
در حالات مندرج مواد (299 و 300) این قانون محکمه می تواند خلاصه حکم فیصله را در جریده یومی که از طرف محکمه تعیین می گردد به مصرف محکوم علیه نشر نماید.

فصل دوم
جعل پول مروجه
ماده سه صد و دوم
1ـ هرگاه شخصی به هر کیفیتی که باشد پولی را که قانوناً در افغانستان مروج است جعل نماید، به حبس طویل محکوم می گردد.
2ـ تقلید پول مروجه، ‌تنقیص مقدار اصلی مسکوکات یا ملمع کردن آن به قسمی که با پول مروجه دیگری که ارزش آن بیشتر باشد شبیه گردد،‌ جعل شمرده می شود.
ماده سه صد و سوم
اشخاص آتی به حبس طویل محکوم می گردند :
1ـ شخصی که با وجود علم پول جعلی را ترویج یا به آن معامله کند و یا به قصد ترویج یا معامله آنرا در حیازت خود در آورد.
2ـ شخصی که با وجود علم خود او یا توسط شخص دیگری پول جعلی را به افغانستان داخل و یا از آن خارج نماید.
3ـ شخصی که آلات ، ادوات یا وسایل را بمنظور جعل پول بسازد یا بکار برد یا بفروشد یا بفروش عرضه نماید یا به اجاره دهد و یا بدون عذر قانونی آنرا در حیازت خود در آورد.
ماده سه صد و چهارم
هر گاه به اثر ارتکاب جرایم مندرج مواد (302 و 303) این قانون ارزش پول افغانستان یا اسناد دولتی تنزیل نماید و یا اعتماد بازارهای داخلی و یا خارجی به اثر آن متزلزل گردد، محکمه می تواند مرتکب را به حبس دوام محکوم نماید.
ماده سه صدو پنجم
هرگاه ارتکاب یکی از جرایم مندرج مواد (302 و 303) این قانون در مورد پولی صورت بگیرد که در این دو مواد ذکر نیافته است، ‌مرتکب به حبس طویل که از ده سال بیشتر نباشد محکوم می گردد.
ماده سه صد و ششم
شخصی که با حسن نیت پول جعلی را قبول نموده و بعد از حصول علم به جعلی بودن آن ، ‌مورد معامله قرار دهد،‌ به جزای نقدی دو چند پولی جعلی مورد معامله محکوم می گردد.
ماده سه صد و هفتم
هر مجرمی که قبل از بکار انداختن پول جعلی و آغاز تحقیق از جرم خود به مراجع با صلاحیت دولت اطلاع دهد،‌ از جزاهای مندرج مواد (303 ـ 304 و 305) این قانون معاف می گردد.
ماده سه صد و هشتم
محکمه می تواند مجرم را بعد از آغاز تحقیق از جزا معاف نماید.
مشروط بر اینکه اطلاع وی مراجع با صلاحیت دولتی را قادر گرداند که سایر مرتکبین این جرم و یا جرم مماثل آنرا گرفتار نماید.

فصل یازدهم
تزویر
ماده سه صد ونهم
تزویر عبارت است از ساختن نوشته ها ،‌ اسناد ، امضاء‌ و مهر خلاف حقیقت یا تغییر دادن آن به وسیله اضافت، تبدیل ، ‌تقلید یا حذف.
ماده سه صد و دهم
1ـ ‌شخصی که یکی از اشیاء آتی را تزویر یا با وجود علم به تزویر آن ‌استعمال یا آنرا به افغانستان داخل نماید حسب احوال به حبس طویل محکوم می گردد:
1ـ قانون، ‌فرمان یا امر ریاست جمهوری ،‌ تصویب حکومت و یا فرمان صدارت و یا حکم قطعی محکمه .
2ـ مهر دولت ، ‌مهر یا امضای رئیس دولت.
3ـ‌ شخصی که یکی از اشیای آتی را به قصد تزویر بسازد یا با وجود علم به تزویر آن استعمال یا آنرا به افغانستان داخل نماید حسب احوال به حبس متوسط محکوم میگردد:
1ـ مهر ،‌ تاپه یا علامه یکی از ادارات یا تصدیهای دولت.
2ـ مه، امضاء یا علامه یکی از موظفین خدمات عامه.
3ـ‌ علامه رسمی مشخصه عیار طلا و نقره .
4ـ جدول معاش یا اسناد صادره خزائن دولت.
5ـ اوراق مالی بانکها که صدور آن قانوناً مجاز باشد.
6 ـ شهادت نامه یا اسناد تحصیلی اعم از داخلی و خارجی .
ماده سه صدو یازدهم
در حالات مندرج ماده (310) این قانون مجرمی که قبل از اتمام جرم یا ‎آغاز تحقیق از جرم خود به مراجع باصلاحیت دولت اطلاع دهد از جزا معاف می گردد.
ماده سه صد ودوازدهم
محکمه می تواند مجرم مندرج ماده (311) این قانون را بعد از آغاز تحقیق از جزا معاف نماید.
مشروط بر اینکه اطلاع وی مراجع با صلاحیت دولتی را قادر گرداند که سایر مرتکبین این جرم و یا جرم مماثل آنرا گرفتار نماید.
ماده سه صدو سیزدهم
1ـ هرگاه موظف خدمات عامه در اثنای اجرای وظیفه احکام صادره ، تصاویب ، ‌وثایق ، ‌کتب ثبت اسناد ، دفاتر و سایر اسناد و نوشته جات رسمی را عمداً تزویر نماید، ‌حسب احوال به حبس طویل محکوم میگردد.
2ـ اگر تزویر مندرج فقره فوق در اسناد عرفی صورت گیرد، ‌مرتکب حسب احوال به حبس متوسط یا قصیر محکوم می گردد.
ماده سه صدو چهاردهم
هرگاه مرتکب جرایم مندرج ماده (313) این قانون موظف خدمات عامه نباشد، ‌حسب احوال به حبس طویل که از ده سال تجاوز نکند محکوم می گردد.
ماده سه صد و پانزدهم
هر موظف خدمات عامه که به قصد تزویر متن یا شکل اسناد را هنگام تحریر آن منحیث وظیفه تغیر بدهد خواه این تغیر در اقرار شخص باشد که سند برای او تحریر می شود و یا واقعه مزوره را با وجود علم به تزویر آن به شکل واقعه صحیح درج نماید، ‌حسب احوال به حبس طویل محکوم می گردد.
ماده سه صدو شانزدهم
شخصی که اوراق تزویر شده مندرج مواد (313 ـ 314 و 315) این قانون را با وجود علم به تزویر آن استعمال نماید, حسب احوال به حبس طویلی که از ده سال بیشتر نباشد, محکوم می گردد.
ماده سه صدو هفدهم
شخصی که در نوشته شخص دیگری مرتکب تزویر گردد یا با وجود علم به تزویر ورق تزویر شده را استعمال نماید, حسب احوال به حبس متوسط محکوم می گردد.
ماده سه صدو هجدهم
شخصی که غیر حق مهر حقیقی دولت یا مهر یکی از ادارات یا تصدیهای دولت را بدست آورد و آنرا بضرر منافع عامه یا خصوصی استعمال نماید، ‌علاوه بر جبران خساره عایده به حبس متوسط محکوم می گردد.
ماده سه صدو نزدهم
1ـ طبیب، جراح و یا قابله ای که تصدیق یا اظهارات مزور را با وجود علم به تزویر آن در موارد حمل، ‌مرض ، معلولیت، ‌عیب و یا وفات به شخص بدهد، حسب احوال به حبس متوسط و یا جزای نقدی که از (دوازده هزار) افغانی کمتر و از شصت هزار افغانی بیشتر نباشد, محکوم میگردد.
2ـ اگر جرم مندرج فقره فوق به اثر طلب چیزی برای خود و یا شخص دیگری و یا در بدل قبول و یا اخذ وعده یا بخشش ارتکاب گردد، ‌مرتکب به حبس متوسط و یا جزای نقدی که از دوازده هزار افغانی کمتر و از شصت هزار افغانی بیشتر نباشد, محکوم می گردد.
ماده سه صد و بیستم
شخصی که خود او یا توسط شخص دیگر تصدیق را در مورد اثبات معلولیت برای خود و یا برای شخص دیگر بمنظور تقدیم آن به محکمه یا به قصد اینکه خود یا شخص دیگری را از یکی از خدمات عامه رها سازد بنام طبیب یا جراح تزویر نماید، ‌حسب احوال به حبس متوسط یا جزای نقدی که از دوازده هزار افغانی کمتر و از شصت هزار افغانی بیشتر نباشد محکوم می گردد.
ماده سه صد و بیست و یکم
شخصی که تصدیق مزور مندرج مواد (319 ـ 320) این قانو را با وجود علم به تزویر آن استعمال نماید طوری که آنرا به محکمه یا یکی از مقامات با صلاحیت دولت تقدیم نماید به عین جزای پیش بینی شده مواد (319 و 320) یا جزای نقدی که از پنج هزار افغانی تجاوز نکند, محکوم می گردد.
ماده سه صد و بیست و دوم
در تطبیق احکام این فصل نشان انگشت مانند امضاء اعتبار دارد.

فصل دوازدهم
تقلید علامات و اشیای مطبوع پوستی ، ‌ تلگرافی و مالیاتی
ماده سه صد و بیست وسوم
اشخاص آتی به حبس قصیری که از ششماه بیشتر نباشد یا به جزای نقدی که از شش هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردند:
1ـ شخصی که اشیای مطبوع یا نمونه های پستی را به هر نحویکه ساخته شده باشد تقلید نماید، ‌طوری که در شکل ظاهری خود با علایم پستی دوایر پست و تیلگراف افغانی یا علایم تکت های پستی و تیلگرافی دول اعضای اتحادیه پست و تیلگراف شبیه باشد و در عوض اوراق حقیقی به سهولت قبول شده بتواند.
2ـ شخصی که اشیای مطبوع یا نمونه های مندرج فقره فوق را در افغانستان رواج دهد یا معامله کند یا بفروشد. و یا بفروش عرضه نماید و یا اینکه به قصد ترویج یا معامله یا فروش نزد خود نگه دارد.
ماده سه صد و بیست و چهارم
اشخاص آتی به حبس قصیری که از سه ماه کمتر و از شش ماه بیشتر نباشد و یا به جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از شش هزار افغانی تجاوز نکند, محکوم می گردد :
1ـ شخصی که اشیای مطبوع یا نمونه های را تقلید نماید که در شکل ظاهری خود با علایم تکت های مالیاتی دوایر مالیات افغانی یا تکت های سره میاشت افغانی شبیه باشد طوری که در عوض اوراق حقیقی آن به سهولت قبول شده بتواند.
2ـ شخصی که اشیای مطبوع یا نمونه های مندرج فقره فوق را در افغانستان رواج دهد یا معامله کند یا بفروشد و یا بفروش عرضه نماید و یا اینکه به قصد ترویج یا معامله یا فروش نزد خود نگه دارد.
3ـ در صورتی که از ارتکاب جرایم مندرج این فصل مفاد حاصل شده باشد، ‌محکمه به رد مثل آن نیز حکم می نماید.


فصل سیزدهم
تعطیل مواصلات
ماده سه صد و بیست و پنجم
شخصی که عمداً سلامت وسایل مواصلاتی عامه زمینی، ‌آبی وهوائی را به خطر مواجه گرداند و یا آنرا عاطل سازد به حبس متوسط محکوم می گردد.
ماده سه صدو بیست و ششم
هرگاه از ارتکاب فعل مندرج ماده (325) این قانون جراحات شدید بوجود آید، ‌مرتکب حسب احوال به حبس طویل و اگر به اثر آن شخص یا اشخاص فوت نماید، ‌مرتکب حسب احوال به اعدام یا حبس دوام, محکوم می گردد.
ماده سه صد و بیست و هفتم
شخصی که به اثر بی احتیاطی سبب حادثه گردد که به اثر آن شخص یا اشخاصی که در یکی از وسایل مواصلاتی زمینی، آبی یا هوائی قرار دارند بخطر مواجه گردند، ‌به حبس قصیری که از سه ماه کمتر و از شش ماه بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از شش هزار افغانی تجاوز نکند, محکوم می گردد.
ماده سه صدو بیست و هشتم
هرگاه از ارتکاب فعل مندرج ماده (327) این قانون صدمه شدید جسمی یا فوت بوجود آید، مرتکب به حبس متوسط که از سه سال کمتر نباشد,“ محکوم می گردد.
ماده سه صدو بیست ونهم
شخصی که عمداً به نحوی از انحا سبب انقطاع مخابرات تیلفونی یا تیلگرافی گردد علاوه بر جبران خساره به حبس متوسط که از دو سال کمتر نباشد محکوم می گردد.
ماده سه صدو سی ام
هر گاه انقطاع مخابرات مندرج ماده (329) این قانون به اثر اهمال یابی احتیاطی صورت گیرد، مرتکب علاوه بر جبران خساره به حبس قصیری که از سه ماه کمتر نباشد یا جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد, محکوم می گردد.
ماده سه صد و سی و یکم
1ـ شخصی که لین تیلفون یا سایر وسایل مخابراتی را با استعمال قوت به تصرف خود در آورد یا آنرا تلف نماید یا بنحو دیگری غیر قابل استفاده گرداند، ‌گر چه طور موقت باشد و یا اینکه به جبر و اکراه مانع ترمیم و اصلاح آن گردد طوری که این اقدام باعث انقطاع مخابره گردد، ‌علاوه بر جبران خساره به حبس طویلی که از ده سال کمتر نباشد, محکوم می گردد ،‌
2ـ اگر جرایم مندرج فقره فوق در حالت اضطرار ارتکاب گردد, مرتکب حسب احوال به اعدام یا حبس دوام محکوم می گردد.
ماده سه صد و سی ودوم
شخصی که عمداً به سبب سوء استعمال وسایل مخابرات تیلفونی سبب اذیت دیگران گردد، ‌به حبس قصیری که از سه ماه کمتر نباشد یا به جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد, محکوم می گردد.

فصل چهاردهم
فرار محبوسین و اخفای مجرمین
ماده صد و سی و سوم
1ـ شخصی که قانوناً گرفتار گردیده و فرار نماید به حبسی که از سه ماه کمتر و از ششماه بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از شش هزار افغانی تجاوز نکند, محکوم می گردد.
2ـ اگر شخص محکوم به حبس بمنظور تطبیق حکم محکمه گرفتار گردد و بعد از گرفتاری فرار نماید، ‌علاوه بر جزای محکوم بها به حبسی که از دو سال بیشتر نباشد و یا جزای نقدی که از بیست و چهار هزار افغانی تجاوز نکند, محکوم می گردد.
3ـ اگر فرار شخص در حالات مندرج فقرات (1 ـ 2) این ماده باثر استعمال قوه یا جرم دیگری صورت گیرد به جزاهای متعدد محکوم می گردد, مگر اینکه در قانون طور دیگری حکم شده باشد.
ماده سه صد و سی چهارم
شخصی که به محافظت، ‌همراهی یا انتقال شخصی گرفتار شده مکلف باشد و به سبب غفلت وی شخص فرار نماید, حسب آتی مجازات می گردد :
1ـ اگر شخص گرفتار شده محکوم به جزای جنایت باشد به حبس متوسط ای که از دو سال بیشتر نباشد و یا جزای نقدی ای که از دوازده هزار افغانی کمتر و از بیست و چهار هزار افغانی تجاوز ننماید, محکوم می گردد.
2ـ در غیر از احوال مندرج فقره فوق شخص موظف به حبس قصیری که از سه ماه کمتر و از شش ماه بیشتر نباشد و یا جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از شش هزار افغانی تجاوز ننماید, محکوم می گردد.
ماده سه صد و سی و پنجم
شخصی که به محافظت، ‌همراهی یا انتقال شخص گرفتار شده مکلف بوده و با او در فرار کمک نماید یا فرار را برای او آسان سازد, حسب آتی مجازات می گردد :‌
1ـ اگر شخص گرفتار شده محکوم به جزای اعدام باشد, شخص موظف حسب احوال به حبس طویل محکوم می گردد.
2ـ اگر شخص گرفتار شده به جزای حد یا حبس دوام محکوم شده باشد یا متهم به جرمی باشد که جزای آن اعدام باشد, شخص موظف حسب احوال به حبس متوسط محکوم می گردد.
3ـ در غیر از احوال مندرج فقرات فوق شخص موظف به حبس قصیریکه از سه ماه کمتر نباشد, محکوم می گردد.
ماده سه صد و سی و ششم
هر موظف خدمات عامه که به گرفتاری شخصی مکلف باشد و در اجراآت لازمه گرفتاری به قصد معاونت متهم در فرار از محاکمه اهمال ورزد, مطابق به احوال مندرج ماده (335) این قانون مجازات می گردد.
ماده سه صدو سی و هفتم
هر شخصی که خود او یا توسط شخص دیگر شخصی را که بعد از گرفتاری قانونی فرار نموده یا متهم به جرمی باشد که امر گرفتاری او صادر شده باشد مخفی نماید و یا با وجود علم به نحوی از انحا در فرار شخص از محاکمه, کمک نماید, حسب آتی مجازات می گردد.
1ـ اگر شخصی که مخفی کرده شده یا به اختفا یا فرار او از محاکمه مساعدت بعمل آمده محکوم به مرگ باشد, حسب احوال به حبس طویلی که از ده سال متجاوز نباشد, محکوم می گردد.
2 ‌ـ اگر شخص مندرج فقره فوق محکوم به جزای حد یا حبس دوام یا حبس طویل و یا متهم به جرمی باشد که جزای آن اعدام پیشبینی شده, حسب احوال به حبس متوسط محکوم می گردد.
3ـ در غیر از احوال مندرج فقرات فوق به جزای حبس متوسط که از دو سال بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از دوازده هزار افغانی کمتر و از بیست و چهار هزار افغانی تجاوز نکند, محکوم می گردد.
ماده سه صد و سی وهشتم
هرگاه مخفی ساختن یا مساعدت در اختفاء یا فرار از محاکمه شخصی از جانب زوج، زوجه، اصول و یا فروع وی صورت گیرد, مجازات نمی گردد.
ماده سه صد و سی ونهم
1ـ شخصی که بوقوع جرم به استثنای قباحت علم حاصل نماید و به نحوی از انحا بفرار مجرم از محاکمه کمک نماید, اعم از اینکه کمک وی به شکل پناه دادن مجرم یا مخفی ساختن دلایل اثبات جرم و یا ارائه معلومات غلط در مورد جرم با وجود علم بعدم صحت آن باشد, به حبس قصیری که از سه ماه کمتر نباشد یا جزای نقدی که از سه هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد, مشروط بر اینکه جزا از نصف حداکثر جزای اصلی جرم تجاوز نه نماید.
2ـ احکام مندرج فقرة فوق به زوج، زوجه، ‌اصول وفروع شخص تطبیق نمی گردد.
فصل پانزدهم
محو یا شکستاندن مهر
ماده سه صدو چهلم
هر گاه محل، ‌اوراق یا اجناس به امر یکی از ادارات دولتی یا یکی از محاکم بمنظور حفاظت مهر شده باشد, به اثر اهمال محافظ مهر آن محو یا شکستانده شود به حبس قصیری که از سه ماه کمتر و از شش ماه بیشتر نباشد یا به جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از شش هزار افغانی تجاوز نکند, محکوم می گردد.
ماده سه صد و چهل و یکم
هرگاه اوراق یا اجناس مهر شده مربوط به شخصی باشد که در جنایت محکوم علیه یا متهم قرار گرفته باشد محافظی که به اثر اهمال او مهر محو یا شکستانده شده به حبس قصیری که از سه ماه کمتر و از نه ماه بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از نه هزار افغانی تجاوز نکند, محکوم می گردد.
ماده سه صد و چهل و دوم
1ـ شخصی که مهر اوراق یا اجناس مندرج ماده (341) این قانون را که بمنظور حفاظت صورت گرفته باشد, محو کند یا بشکناند به حبس قصیری که از سه ماه کمتر نباشد, محکوم می گردد.
2 ـ‌ اگر مرتکب جرم مندرج فقره فوق شخص محافظ باشد, حسب احوال به حبس متوسط محکوم می گردد.
ماده سه صدو چهل و سوم
1ـ هر گاه مهر اجناس بمنظور دیگری غیر محافظ صورت گرفته باشد, مرتکب محو یا شکستاندن آن به حبس قصیری که از سه ماه کمتر و از ششماه بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از شش هزار افغانی تجاوز نکند, محکوم می گردد.
2 ‌ـ اگر مرتکب جرم مندرج فقره فوق شخص محافظ باشد به حبس قصیری که از سه ماه کمتر و از نه ماه بیشتر نباشد, محکوم می گردد.
فصل شانزدهم
اتلاف بناها و املاک عامه
ماده سه صد و چهل و چهارم
شخصی که عمداً قسمتی از بنا یا املاک عامه یا بنا و املاکی را که برای منافع دولتی، ‌موسسات عام المنفعه یا استفاده عامه تخصیص یافته باشد و یا آثار تاریخی را تلف نماید علاوه بر جبران خساره حسب احوال به حبس متوسط یا جزای نقدی که از دوازده هزار افغانی کمتر و از شصت هزار افغانی بیشتر نباشد, محکوم می گردد.
ماده سه صدو و چهل و پنجم
شخصی که عمداً اشجار، سرک، ‌پارک و تفریحگاه عامه را تلف یا قطع نماید, علاوه به جبران خساره به حبسی که از سه ماه تجاوز نکند و جزای نقدی که از پنج هزار افغانی بیشتر نباشد, محکوم می گردد.

فصل هفدهم
تجارت اشیای ممنوعه
ماده سه صدو چهل و ششم
هرگاه شخص اشیائی را که ورود آن به افغانستان ممنوع باشد وارد نماید یا اشیای مذکور را بغرض فروش حمل یا انتقال نماید یا بفروش عرضه کند یا پنهان سازد ویا به پنهان نمودن آن شروع نماید علاوه به مصادره اموال ممنوعه به حبس قصیری که از سه ماه کمتر نباشد وجزای نقدی معادل مال مصادره شده محکوم می گردد, مشروط براینکه قانون طور دیگری حکم نکرده باشد.

فصل هجدهم
جرایم ضد ادیان
ماده سه صدو چهل و هفتم
اشخاص آتی بحبس متوسط و یا مجازات نقدی که از دوازده هزار افغانی کمتر و از شصت هزار افغانی بیشتر نباشد محکوم می گردند :‌
1ـ شخصی که بر گزاری شعایر یا مراسم دینی یکی از ادیان را به جبر و اکراه اخلال نماید یا آنرا معطل سازد.
2ـ شخصی که معابد مجازی را که در آن شعایر دینی یکی از ادیان اجرا می گردد یا علایم دیگری را که نزد پیروان دینی از ادیان محترم باشد, خراب یا تلف نماید.
ماده سه صدو چهل و هشتم
شخصیکه به پیرو یکی از ادیانی که شعایر مذهبی خود را بصورت علنی اجرا می نماید بواسطه قول، ‌فعل، ‌کتابت و غیره وسایل علنی تجاوز نماید به حبس قصیری که از سه ماه کمتر و جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر واز دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد, محکوم میگردد.

فصل نزدهم
استعمال مواد مخدره و مسکره
ماده سه صد و چهل ونهم
شخصی که مواد مخدره یا مسکره را استعمال نماید بحبس سه ماه الی ششماه یا جزای نقدی سه هزار الی شش هزار افغانی یا به هر دو جزا محکوم می گردد، ‌مگر اینکه در قانون طور دیگری حکم شده باشد.
ماده سه صدو پنجاهم
شخصی که بجبر و اکراه شخصی دیگر را باستعمال مواد مخدره و یا مسکره وادار سازد،‌ به حبس قصیری که از سه ماه کمتر نباشد یا جزای که از سه هزار افغانی کمتر و از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد محکوم می گردد.
ماده سه صدو پنجاه و یکم
شخصی که محلی را برای استعمال مواد مخدره یا مسکره تخصیص دهد، ‌حسب احوال بحبس متوسط یا قصیر محکوم می گردد، ‌محکمه علاوه بر مجازات متذکره به ضبط ادوات و آلات و اثاثیه مربوطه به استعمال مواد مخدره نیز حکم می نماید.
ماده سه صدو پنجاه و دوم
1ـ شخصی که در راه عام، ‌محل عام یا تفریح گاه عمومی در حالت سکر طوری دیده شود که عقل خود را از دست داده یا سبب اذیت دیگران گردد، ‌به حبس قصیر که از سه ماه کمتر نباشد یا جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد, محکوم می گردد.
2ـ اگر مرتکب جرم مندرج فقره فوق در خلال یکسال بعد از صدور حکم محکمه مکررا مرتکب جرم مذکور گردد، ‌به حبس قصیری که از ششماه کمتر نباشد یا جزای نقدی که از شش هزار افغانی کمتر و از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد محکوم می گردد.
3ـ اگر نزد محکمه ثابت گردد که مجرم متکرر معتاد به استعمال مواد مخدره یا مسکره می باشد، ‌می تواند مرتکب را در عوض جزای مندرج فقره (2) این ماده تا مدت یکسال در یکی از روغتون های مربوطه بستر نماید.
4 ـ محکمه می تواند به اثر درخواست خگارنوال و تصدیق روغتون مبنی بر صحت مرتکب قبل از انقضای مدت مندرج فقره (3) این ماده او را رها نماید.

فصل بیستم
قمار بازی
ماده سه صدو پنجاه و سوم
1ـ شخصی که محلی را برای قمار بازی تخصیص داده و آنرا برای داخل شدن مردم آماده سازد و همچنان شخصی که در محل عمومی و یا محلی که بروی عامه مردم باز باشد و یا در محل و منزلی که به این منظور آماده شده به تنظیم قمار بازی بپردازد و یا جزگیری نماید، به حبس قصیر و جزای نقدی که از دوازده هزار افغانی تجاوز نکند و یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردد.
2ـ شخصی که در محلات متذکره فقره فوق در حال قمار بازی گرفتار گردد ، به حبس قصیری که از سه ماه کمتر نباشد و جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد, محکوم می گردد.
3ـ علاوه بر مجازات فقرات (1) و (2) این ماده پول، ‌آلات و ادوات قمار مصادره می گردد.

فصل بیست و یکم
امتناع از معاونت
ماده سه صدو پنجاه و چهارم
شخصی که هنگام وقوع حریق، ‌یا حادثة بزرگ دیگری با وجود تقاضای موظف خدمات عامه بدون عذر معقول از معاونت امتناع ورزد به حبسی که از شش ماه بیشتر نباشد و جزای نقدی که از شش هزار افغانی تجاوز نکند و یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردد.
ماده سه صدو پنجاه و پنجم
شخصی که بحکم قانون یا موافقه به محافظت شخصی که به سبب صغر سن یا شیخوخیت یا حالت صحی یا روحی و یا عقلی عاجز باشد مکلف شناخته شود، ‌بدون عذر معقول از ادای وجیبة خود امتناع ورزد، ‌به حبس قصیر و جزای نقدی ای که از دوازده هزار افغانی تجاوز نکند و یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردد.

فصل بیست و دوم
جرایم مربوط به بنوت،‌ رعایت ناقص اهلیت، ‌معروض ساختن صغار و ضعفا بخطر
ماده سه صدو پنجاه و ششم
شخصی که طفل نو تولد را از نزد اشخاصی که بالای او سلطه قانونی دارند دور سازد یا او را پنهان نماید یا به طفل دیگری تبدیل کند یا او را کذبا ً‌به غیر از مادرش نسبت بدهد، حسب احوال به حبس متوسط محکوم می گردد.
ماده سه صد و پنجاه و هفتم
1ـ شخصی که متکفل طفلی بوده و بعد از مطالبه شخص دیگری که به اساس قرار یا حکم محکمه حضانت یا حفاظت طفل به او انتقال یافته طفل را بوی تسلیم نکند، ‌به حبس قصیر یا جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد, محکوم می گردد.
گر چه شخص متکفل یکی از والدین یا جدین طفل باشد.
2ـ اگر یکی از والدین یا جدین اولاد صغیر یا نواسة خود را خود او یا توسط دیگری از شخصی که به حکم محکمه حضانت یا حفاظت طفل به او سپرده شده بگیرد, به جزای مندرج فقره فوق محکوم می گردد،‌ گر چه بدون حیله و اکراه باشد .
ماده سه صدو پنجاه و هشتم
1ـ شخصی که خود او یا توسط شخص دیگری حیات شخصی را که سن پانزده سالگی را تکمیل نکرده یا حیات شخصی را که به سبب حالت صحی روحی یا عقلی از حمایت خود عاجز باشد به خطر مواجه گرداند، ‌به حبس متوسط که از سه سال بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از سی و شش هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد.
2ـ اگر شخصی طفل یا عاجز را در محل غیر مسکون رها نماید به حبس متوسط محکوم می گردد. گر چه جرم مذکور توسط یکی از والدین یا شخصی که متکفل حفاظت یا رعایت او باشد ارتکاب گردیده باشد.
3ـ اگر به اثر ارتکاب جرم مندرج فقره (2) این ماده مجنی علیه معلول یافوت گردد و مرتکب قصد آن را نداشته باشد، ‌به جزای پیش بینی شده ضرب منجر به معلولیت یا مرگ حسب احوال محکوم می گردد.
4ـ اگر طفل یا عاجز از تغذیه یا پرستاری که مقضتی حالت او است عمداً محروم ساخته شود و حیات او به اثر آن به خطر مواجه گردد، مرتکب به جزای مندرج فقره (3) این ماده محکوم می گردد.
ماده سه صدو و پنجاه و نهم
1ـ هر گاه بالای یک شخص به منظور ادای نفقه زوجه با یکی از اصول یا فروع وی یا دیگری یا به منظور ادای اجرت حضانت یا رضاعت یا سکونت حکم واجب التنفیذ محکمه صادر شده باشد، ‌تا مدت یکماه بعد از ابلاغ حکم با وجود قدرت به ادای آن از تادیه آن امتناع ورزد، ‌به حبس قصیر و جزای نقدی ای که از پنج هزار افغانی تجاوز نکند یا به یکی از این دو جزا محکوم می گردد.
2ـ در مورد جرم مندرج فقره فوق دعوی وقتی دایر می گردد که صاحب مصلحت از آن شکایت نموده باشد.
3ـ دعوی به اثر انصراف صاحب مصلحت و شکایت یا به ادای چیزی که به ذمه شخص طرف شکایت باقی مانده منقضی می گردد و اگر انصراف یا اداء بعد از صدور حکم در دعوی صورت بگیرد تطبیق جزا متوقف می گردد.

فصل بیست و سوم
حریق وانفجار
ماده سه صدو شصتم
1) شخصی که عمداً مال منقول یا غیر منقول را گر چه ملک خودش باشد آتش زند در صورتی که حیات و اموال مردم را بخطر مواجه سازد حسب احوال به حبس طویل محکوم می گردد.
2) اگر آتش زدن در یکی از محلات آتی صورت گیرد مرتکب به حبس دوام محکوم می گردد:
1ـ فابریکه و دیپوی مواد مورد ضرورت عسکری یا اسلحه و ملحقات آن .
2ـ معدن یا چاه نفت یا گاز.
3ـ ذخیره خانه مواد سوخت یا مواد قابل احتراق و یا مواد منفجره .
4ـ استیشن های حرارتی برق ، آبی و یا ذروی.
5 ـ ‌استیشن قطار آهن، ماشین قطار آهن یا واگونی که در آن اشخاص باشد و یا میدان هوائی یا طیاره و یا کشتی یا بندرگاه آن.
6 ـ بنای مسکون و یا محل پر ازدحام.
7 ـ بنائی که یکی از ادارات دولتی یا تصدی یا موسسات عامه در آن قرار داشته باشد.
3 ) اگر غرض از جرم مندرج فقره (دوم) این ماده آسان ساختن ارتکاب جنایت یا جنحه و یا از بین بردن آثار آن باشد، ‌یا فاعل آلات و وسایل اطفائیه را از کار اندازد یا حریق منجر به معلولیت دوامدار اشخاص گردد و یا آتش زدن توسط مواد منفلقه و منفجره صورت گیرد و یا حریق منجر به مرگ انسان گردد, مرتکب به اعدام محکوم می گردد.
ماده سه صدو شصت و یکم
1ـ شخصی که در مال منقول یا غیر منقول به سبب خطاء موجب احداث حریق گردد، در صورتی که حیات و اموال مردم را بخطر مواجه سازد به حبس متوسط و یا جزای نقدی که از شصت هزار افغانی تجاوز نکند, محکوم می گردد.
2ـ اگر به اثر جرم مندرج فقره فوق مواصلات عمومی معطل گردد و یا ضرر بزرگ به اموال عاید گردد مرتکب به حبس طویلی که از هفت سال بیشتر نباشد, محکوم می گردد.
3ـ اگر به اثر جرم مندرج فقره (1) این ما ده مرگ انسان صورت گیرد مرتکب به حبس طویل که از ده سال کمتر نباشد, محکوم می گردد.
ماده سه صد و شصت ودوم
1ـ شخصی که بدون اجازه مقامات صلاحیت دار مواد منفلقه یا منفجره را بسازد و یا وارد نماید و یا نزد خود نگه کند ، ‌علاوه بر مصادره مواد به حبس طویلی که از هفت سال بیشتر نباشد, محکوم می گردد.
2ـ ماده ای که در ترکیب مواد منفلقه و منفجره بکار برده می شود و مطابق قرار وزیر داخله که در جریده رسمی نشر می شود تعیین می گردد. همچنان سامان ،‌آلات و ادواتی که در ساختن یا انفجار آن استعمال می گردد، ‌در حکم مواد منفلقه ومنفجره شناخته می شود.
ماده سه صدو شصت و سوم
1ـ شخصی که عمداً مواد منفلقه و منفجره را استعمال نماید که به اثر آن حیات مردم به خطر مواجه گردد حسب احوال به حبس طویل محکوم می گردد.
2ـ اگر به اثر استعمال مواد متذکره فقره فوق به اشخاص ضرر بزرگ عاید گردد و یا منجر بمرگ انسان شود مرتکب به حبس دوام محکوم می گردد.
ماده سه صد و شصت و چهارم
1ـ شخصی که عمداً مواد منفلقه یا منفجره را استعمال نماید و به اثر آن اموال مردم به خطر مواجه گردد حسب احوال به حبس طویلی که از هفت سال بیشتر نباشد محکوم می گردد.
2ـ اگر به اثر جرم مندرج فقره فوق به اموال مردم ضرر بزرگ وارد، ‌گردد مرتکب به حد اکثر جزای پیش بینی فقره فوق محکوم می گردد.
ماده سه صدو شصت و پنجم
شخصی که مواد منفلقه و منفجره را در غیر از احوال مندرج این فضل بمنظور غیر مشروع استعمال نماید, حسب احوال به حبس طویلی که از ده سال بیشتر نباشد محکوم می گردد.

ماده سه صدو شصت و ششم
شخصی که مواد منفلقه یا منفجره و یا اموال قابل احتراق را در یکی از وسایل نقلیه زمینی، ‌آبی یا هوائی یا در وسایل و پارسلهای پوستی خلاف مقررات مربوط انتقال دهد و یا به انتقال آن شروع نماید، ‌به حبس متوسط که از دو سال کمتر نباشد و جزای نقدی که از بیست و پنج هزار افغانی تجاوز نکند و یا بیکی از این د وجزا محکوم می گردد.

فصل بیست و چهارم
جرایم مربوط به غرق ومرافق و صحت عامه
ماده سه صدو شصت و هفتم
1ـ شخصی که عمداً سیلابی را بوجود آورد یا در آن شروع نماید که توسط آن حیات یا اموال مردم به خطر مواجه گردد, حسب احوال به حبس طویل محکوم می گردد.
2ـ اگر به اثر ارتکاب جرم مندرج فقره فوق مرگ انسان صورت گیرد, مرتکب به حبس دوام محکوم می گردد.
3ـ اگر در اثر سیلاب مذکور به اموال ضرر بزرگ عاید گردد, مرتکب به حبس طویل که از ده سال کمتر نباشد محکوم می گردد.
ماده سه صدو شصت و هشتم
1ـ شخصی که به خطا سیلابی را بوجود آورد که به اثر آن حیات یا اموال به خطر مواجه گردد، به حبس متوسط و جزای نقدی که از بیست و پنج هزار افغانی تجاوز نکند یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردد.
2ـ اگر در اثر سیلاب مذکور مرافق عامه معطل گردد یا به اموال عامه ضرر بزرگ عاید گردد، مرتکب به حبس طویلی که از هفت سال بیشتر نباشد, محکوم می گردد.
3ـ اگر ارتکاب جرم مندرج فقره (1) این ماده منجر به مرگ انسان گردد مرتکب به حبس طویلی که از ده سال بیشتر نباشد, محکوم می گردد.
ماده سه صدو شصت و نهم
1ـ شخصی که عمداً با انداختن مواد سمی، مکروبی یا سایر اشیاء مضر به صحت عامه در چاه، مخزن آب،‌ ذخیره خانه عمومی یا سایر اشیائی که بمنظور استعمال عامه تهیه شده حیات یا اموال مردم را بخطر مواجه سازد به حبس دوام محکوم می گردد.
2ـ اگر ارتکاب جرایم مندرج فقره فوق منجر به مرگ انسان گردد، ‌مرتکب به اعدام محکوم می گردد.
3ـ شخصی که به سبب خطا مرتکب یکی از جرایم مندرج فقره (1) این ماده گردد، به حبس متوسط و جزای نقدی ای که از بیست و پنج هزار افغانی تجاوز نکند یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردد.
4ـ اگر ارتکاب جرم مندرج فقره (3) این ماده منجر به مرگ انسان گردد، ‌مرتکب به حبس طویلی که از ده سال بیشتر نباشد, محکوم می گردد.
ماده سه صدو هفتادم
شخصی که چاه یا مخزن عمومی یا هر چیزی که از این قبیل باشد فاسد نماید،‌ طوری که به اثر آن منفعت مطلوبه آن کمتر گردد، به حبس قصیر یا جزای نقدی که از دوازده هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد.
ماده سه صدو هفتاد و یکم
1ـ شخصی که آلات،‌ نل یا آلات مخصوص مرافق آب, برق، گاز و غیره مرافق عمومی را عمداً بشکناند یا تلف نماید که به اثر آن مرافق عمومی معطل گردد, به حبس متوسط و جزای نقدی که از بیست و پنج هزار افغانی تجاوز نکند یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردد.
2ـ شخصی که عمداً تاسیسات ثابت یا قابل انتقال صحی را یا وسایل موجود در آن را خراب، تلف یا متضرر سازد یا یک چیزی از آن را از کار بیندازد یا غیر قابل استفاده گرداند به حبس متوسطی که از دو سال کمتر نباشد محکوم می گردد.
3ـ شخصی که به خطا مرتکب یکی از جرایم مندرج فقره (1) این ماده گردد به حبس قصیر و جزای نقدی که از پنج هزار افغانی تجاوز نکند, محکوم می گردد.
ماده سه صدو هفتاد و دوم
1ـ شخصی که در غیر از حالات فوق عمداً مرتکب عملی گردد که موجب انتشار مرض خطرناک گردد, به حبس متوسط که از سه سال تجاوز نکند محکوم می گردد.
2ـ اگر به اثر ارتکاب فعل مندرج فقره فوق فوت انسان صورت گیرد یا معلولیت دایمی بار آید، ‌مرتکب حسب احوال به جزای پیش بینی شده جرم معلولیت دایمی در این قانون, محکوم می گردد.
ماده سه صدو هفتاد و سوم
1- شخصی که به خطا سبب انتشار مرض خطرناک گردد به حبس قصیر و جزای نقدی که از پنج هزار افغانی کمتر نباشد, محکوم می گردد.
2- اگر به ارتکاب فعل مندرج فقره فوق فوت انسان یا معلولیت دایمی صورت گیرد، مرتکب حسب احوال به جزای پیش بینی شده قتل خطا یا اذیت بدنی خطا محکوم می گردد.

فصل بیست و پنجم
تضلیل قضاء
ماده سه صدو هفتاد و چهارم
شخصی که به قصد تضلیل قضاء، حالت اشخاص،‌ اماکن یا اشیا را تغییر بدهد یا ادله جرم را پنهان نماید و یا معلومات کاذب متعلق به جرم را با وجود علم به عدم صحت آن تقدیم نماید ،‌به حبس قصیری که از سه ماه کمتر نباشد یا جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد محکوم می گردد.

ماده سه صدو هفتادو پنجم
شخصی که محکمه یا مامورین ضبط قضائی شهرت او را خواسته آن را به غلط ارائه نماید به حبس متوسطی که از سه سال بیشتر نباشد و جزای نقدی که از پانزده هزار افغانی تجاوز نکند یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردد.
ماده سه صدو هفتاد و ششم
1ـ شخصی که به قصد تضلیل قضایا مامورین ضبط قضائی وثیقه یا شی جرمی را که به محکمه یا مامورین ضبط قضائی تقدیم شده اختلاس، پنهان یا تلف نماید به حبس قصیری که از سه ماه کمتر نباشد و جزای نقدی که از پنج هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد.
2ـ اگر مرتکب جرم مندرج فقره فوق موظف خدمات عامه باشد به نحوی که اشیاء مذکور به او سپرده شده یا از لحاظ وظیفه نزدش امانت گذاشته شده باشد به حبس طویلی که از هفت سال تجاوز نکند, محکوم می گردد.


فصل بیست و ششم
اطلاع دروغ خودداری از اظهار
حقیقت
ماده سه صدو هفتاد و هفتم
شخصی که به کذب یکی از مراجع قضائی یا اداری را از جرمی اطلاع بدهد که از عدم وقوع آن علم داشته باشد یا مراجع مذکور را به سوء نیت با وجود علم به کذب اطلاع خود به ارتکاب جرم یک شخص اطلاع دهد یا به ارتکاب جرم شخص خلاف واقع ادله مادی خلق نماید یا ضد یک شخص با وجود علم به برائت او سبب اتخاذ اجراآت قانونی گردد حسب آتی مجازات می گردد:
1ـ اگر اطلاع دروغ در جنحه یا قباحت باشد مرتکب به حبس متوسط که از سه سال کمتر و جزای نقدی که از پانزده هزار افغانی تجاوز نکند یا بیکی از این دو جزاء محکوم می گردد.
2ـ اگر اطلاع دروغ در جنحه یا قباحت باشد مرتکب به حبس متوسط که از سه سال بیشتر و جزای نقدی که از پانزده هزار افغانی تجاوز نکند یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردد.
ماده سه صدو هفتاد و هشتم
شخصی که با وجود علم به خلاف واقعیت یکی از مراجع قضائی، ‌اداری یا یکی از موظفین خدمات عامه را بیکی از وسایل از وقوع مصیبت بزرگ، ‌حادثه یا خطر اطلاع بدهد به حبس متوسط که از دو سال بیشتر نباشد و جزای نقدی که از پانزده هزار افغانی تجاوز نکند یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردد.
ماده سه صدو هفتاد و نهم
شخصی که به صفت رسمی به اطلاع یکی از موظفین خدمات عامه قانونا مکلف شده باشد و به او اطلاع دروغ بدهد و هر شخص دیگری که بصفت رسمی یکی از موظفین خدمات عامه را به اشیای اطلاع دهد که به کذب آن علم داشته باشد و مقصد از آن مجبور ساختن به اجرای وظیفه یا امتناع از آن بر خلاف وجایب باشد طوری که اگر حقیقت واقعه به موظف خدمات عامه معلوم می بود آنرا به نحو درست انجام می داد به حبس متوسط که از دو سال کمتر نباشد و جزای نقدی که از بیست هزار افغانی تجاوز نکند یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردد.
ماده سه صدو هشتادم
شخصی که مراجع قضائی یا اداری را به صدق و بدون سوء نیت به ارتکاب عملی اطلاع بدهد که فاعل آن مستوجب جزا می گردد، ‌مجازات نمی شود.
ماده سه صدو هشتاد و یکم
1ـ شخصی که قانوناً به اطلاع یک امر به یکی از موظفین خدمات عامه مکلف باشد و ازاطلاع آن به کیفیت مطلوب و در وقت معین قانونی عمداَ امتناع ورزد، حسب احوال به حبس متوسط که از دو سال بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از بیست و چهار هزار افغانی تجاوز نکند, محکوم می گردد.
2ـ هر موظف خدمات عامه که به کشف جرایم و گرفتای مجرم موظف گردیده و در اطلاع جرایم مذکور بعد از علم اهمال ورزد به جزای مندرج فقره فوق محکوم می گردد. مشروط بر اینکه در جرم مذکور تقدیم دعوی متعلق به شکایت نباشد یا مجرم زوج یا یکی از اصول یا فروع یا برادر یا خواهر یا از محارم مصاهرت موظف خدمات عامه باشد.

فصل بیست وهفتم
شهادت دروغ
ماده سه صدو هشتاد و دوم
هر گاه شاهد بعد از ادای سوگند قانونی در پیشگاه محکمه یا نزد مامورین ضبط قضائی عمداً به اظهار باطل،‌ انکار حق، ‌پوشیدن تمام یا بعضی وقایعی که در مورد آن شهادت اداء می نماید بپردازد، شهادت وی دروغ شمرده می شود.
ماده سه صدو هشتاد و سوم
1ـ شخصی که در یک جرم به نفع یا ضرر متهم به دروغ شهادت اداء نماید، ‌به حبس متوسط که از دو سال کمتر نباشد و جزای نقدی که از بیست و چهار هزار افغانی تجاوز نکند, محکوم می گردد.
2ـ اگر در اثر شهادت دروغ متهم محکوم علیه قرار گرفته باشد, شاهد به جزای پیش بینی شده جرمی محکوم می گردد که بالای محکوم علیه صادر گردیده است.
3ـ شخصی که در دعوی غیر جزائی و یا نزد مامورین ضبط قضائی شهادت دروغ ادا نماید، ‌به حبس قصیری که از سه ماه کمتر نباشد و جزای نقدی که از ده هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد.
ماده سه صد و هشتاد و چهارم
شخصی که به منظور شهادت دروغ چیزی را طلب نماید یا بخشش یا وعدة آنرا گیرد و یا قبول نماید، ‌او و شخصی که بخشش یا وعده را داده و یا در آن وساطت نموده به جزای پیش بینی شده جرم رشوت یا شهادت دروغ هر یک که شدیدتر باشد, محکوم می گردد.
ماده سه صدو هشتاد و پنجم
اشخاص آتی به عین جزای پیش بینی شده شهادت دروغ محکوم می گردند :
1ـ شخصی که به اکراه، ‌اغراء یا وسایل دیگر شاهد را به عدم ادای شهادت یا به ادای شهادت دروغ وادار نماید، ‌گر چه به مقصد خود نرسد .
2ـ شخصی که در اثر بخشش و عده یا فریب از ادای شهادت امتناع ورزد .
ماده سه صدو هشتاد و ششم
اشخاص آتی به عین جزای پیش بینی شده شهادت دروغ محکوم میگردند:
1ـ شخصی که از طرف یکی از محاکم یا مامورین ضبط قضائی به صفت اهل خبره یا ترجمان مکلف گردد و حقیقت را بهر طریقه که باشد عمداً‌ تغییر دهد.
2 ـ شخصی که در ترجمه یکی از اسنادی که امکان استعمال آن در اثبات حق نزد محکمه موجود باشد تزویر وارد نماید.
3ـ شخصی که تصدیق تزویر شده را با وجود علم به تزویر آن به منظور استفاده در یک دعوی قضائی صادر یا امضاء نماید مشروط بر اینکه اعطاء و امضاء چنین تصدیق قانوناً مطلوب باشد.
4ـ شخصی که با وجود علم به تزویر به منظور اثبات در دعوی قضائی یا تحقیق، ‌تصدیق، ‌اظهار ترجمه، ‌سند، ‌وثیقه یا اشیای دیگر تزویر شده را استعمال نماید.
5 ـ شخصی که در اثنای جریان تحقیق یا دعوی در دفتر یا دوسیه یا در اوراق دیگری که جهت اثبات استعمال آن ممکن باشد چیز غیر صحیح را درج نماید، به نحوی که به اثر آن نزد محکمه رأی خطا پیدا شده و در حکم تاثیر وارد نماید.
ماده سه صدو هشتاد و هفتم
احوال آتی اعذار مخففه شمرده می شود:
1ـ رجوع شاهد از اظهارات دروغ و بیان حقیقت قبل از صدور حکم در موضوع دعوی و یا در تحقیق قبل از صدور قرار هیئت تحقیق .
2ـ اگر اظهار حقیقت شاهد را به خطر بزرگ مواجه گرداند طوری که به آزادی یا شرف او صدمه وارد کند یا به اثر آن زوجه، ‌یا یکی از اصول یا فروع یا خواهر یا برادر او بخطر مواجه گردد.
ماده سه صدو هشتاد و هشتم
احکام شهادت دروغ بر شخصی که شهادت او به حیث شاهد لازم نیست یا بر شخصی که قانوناً بر او لازم است از ادای شهادت امتناع ورزد تطبیق نمی گردد.

فصل بیست و هشتم
قسم ناحق
ماده سه صدو هشتاد ونهم
1ـ هرگاه در دعوی قضائی بیکی از طرفین دعوی سوگند متوجه گردد و به نا حق قسم کند به حبس متوسط که از دو سال کمتر نباشد, محکوم می گردد.
2ـ شخصی که بعد از قسم دروغ و قبل از صدور حکم در موضوع دعوی به حقیقت رجوع نماید به جزاء محکوم نمی گردد.
ماده سه صدو نودم
شخصی که بمنظور اظهار حقیقت از طرف قاضی یا مامورین ضبط قضائی خواسته شود و بدون عذر شرعی و قانونی از قسم قانونی امتناع ورزد به حبس قصیری که از ششماه بیشتر و جزای نقدی که از سه هزار افغانی تجاوز نکند, محکوم می گردد.

فصل بیست ونهم
بی حرمتی اموات و قبور
ماده سه صدو نود و یکم
اشخاص آتی به حبس قصیر و جزای نقدی که از پنجهزار افغانی تجاوز نکند یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردد:
1ـ شخصی که بدون مجوز شرعی قبر یا مقبره را خراب یا تلف سازد.
2ـ شخصی که عمداً به تمام یا جز از جسد مرده بی حرمتی نماید یا کفن میت را بکشد. اگر فعل مذکور به منظور انتقام یا تشهیر میت ارتکاب گردیده باشد, ‌در این صورت مرتکب به حبس متوسطی که از سه سال بیشتر نباشد محکوم می گردد.
ماده سه صدو نود و دوم
شخصی که به غرض علمی یا تعلیمی بدون اجازه وارث به گرفتن تمام یا جزء از جسد میت اقدام نماید، به حبس قصیری که از ششماه بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از شش هزار افغانی تجاوز نکند, محکوم می گردد.
ماده سه صد و نود و سوم
1ـ شخصی که عمداً در جنازه جار و جنجال بر پا نماید و یا تدفین آن را به شدت و تهدید معطل کند به حبس قصیر یا جزای نقدی که از دوازده هزار افغانی تجاوز نکند, محکوم می گردد.
2ـ شخصی که خلاف حقیقت, محلی را به حیث مقبره یا مزار بسازد, به حبس قصیر محکوم می گردد.

باب دوم
جنایات و جنح ضد افراد
فصل اول
قتل عمد
ماده سه صدو ونود وچهارم
هر گاه در قتل عمد قصاص بیکی از اسباب مسقطه یا عدم توافر شرایط ساقط یا متعذر گردد، ‌مرتکب حسب احوال مطابق به احکام این قانون تعزیراَ مجازات می گردد.
ماده سه صدو نود و پنجم
مرتکب قتل عمد در یکی از حالات آتی به اعدام محکوم می گردد.
1ـ در حالتی که قتل با اصرار قبلی و ترصد توأم باشد
2ـ اگر قتل توسط استعمال مواد سمی بیهوش کننده یا منفجره صورت گرفته باشد.
3ـ اگر قتل با انگیزه دنی یا در برابر اجرت و یا طور وحشیانه صورت گرفته باشد .
4ـ اگر مقتول از اصول قاتل باشد.
5ـ اگر عمل قتل بر موظف خدمات عامه در اثنای اجرای خدمت یا به سبب آن صورت گرفته باشد.
6ـ اگر قاتل قصد قتل بیش از یک نفر را داشته و باثر فعل واحد قتل همة آنها صورت گرفته باشد.
7ـ اگر قتل توام با جنایت یا جنحه دیگر صورت گرفته باشد.
8ـ اگر قتل بمنظور تمهید یا تسهیل یا تنفیذ و قادر شدن به ارتکاب جنایت یا جنحه که جزای آن از یکسال کمتر پیش بینی نشده باشد و یا بمنظور فرار یا رهائی از جزا صورت گرفته باشد.
9 ـ اگر مرتکب قتل عمد محکوم علیه به حبس دوام باشد و در خلال مدت تنفیذ حکم مرتکب قتل عمد دیگر یا شروع در آن گردیده باشد.
ماده سه صد و نود و ششم
مرتکب قتل عمد در یکی از حالات آتی حسب احوال به حبس دوام یا اعدام محکوم می گردد:
1ـ در حالتی که قاتل قصد قتل شخصی واحد را داشته باشد و فعل او منجر به قتل بیش از یک نفر شده باشد.
2ـ در حالی که قاتل جسد مقتول را مثله نماید.
3ـ در حالی که جانی در غیر از حالت مندرج اجزا (1و2) مندرج ماده (395) این قانون مرتکب قتل گردد.
ماده سه صدو نود و هفتم
1ـ شخصی که دیگری را به انتحار تحریک نماید و یا به نحوی از انحا در انتحار وی کمک نماید به جزای حبس که از هفت سال بیشتر نباشد, محکوم می گردد.
2ـ اگر باثر تحریک شروع در انتحار صورت گرفته باشد محرک به حبس قصیر محکوم می گردد.
3ـ شروع کننده به انتحار مجازات نمی گردد.
ماده سه صدو نود و هشتم
شخصی که باثر دفاع از ناموس، زوجه یا یکی از محارم خود را در حالت تلبس به زنا یا وجود او را با شخصی غیر در یک بستر مشاهده و فی الحال هر دو یا یکی از آنها را به قتل رسانده یا مجروح سازد ازجزای قتل و جرح معاف اما تعزیراً حسب احوال به حبسی که از دو سال بیشتر نباشد, محکوم می گردد.

فصل دوم
ضرب منجر به موت
وقتل خطاء
ماده سه صدو نود و نهم
1ـ شخصی که بدون داشتن قصد قتل علیه شخص دیگری با وارد نمودن ضرب، ‌جرح یا دادن مواد مضره و یا با ارتکاب هر نوع فعل مخالف قانون عمداً تجاوز نماید به نحوی که فعل او منجر به مرگ مجنی علیه گردد حسب احوال به حبس طویل محکوم می گردد.
2ـ اگر ارتکاب جرایم مندرج فقره فوق باصرار قبلی یا علیه موظف خدمات عامه در اثنای اجرای وظیفه یا به سبب آن صورت گرفته باشد و یا مجنی علیه از اصول وی باشد, مرتکب به حبس دوام محکوم می گردد.
ماده چهار صدم
1ـ شخصی که باثر خطای ناشی از اهمال، ‌غفلت، ‌بی احتیاطی عدم مراعات قانون، ‌مقررات، ‌لوایح و اوامر مرتکب قتل شخص دیگری گردد یا بدون عمد سبب قتل شود به حبس الی سه سال و جزای نقدی ای که از سی و شش هزار افغانی تجاوز نکند و یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردد, مگر اینکه قانون طور دیگری حکم کرده باشد.
2ـ اگر خطا در نتیجه تخلف جسیم از اصولی صورت بگیرد که وظیفه پیشه یا حرفه بر او لازم گردانیده و یا خطا در وقت ارتکاب ناشی از استعمال مواد مخدره یا مسکره باشد و یا هنگام وقوع حادثه از مساعدت با مجنی علیه با وجود قدرت به آن امتناع ورزد مرتکب به حبس متوسط که از دو سال کمتر و جزای نقدی ای که از پنجاه هزار افغانی تجاوز نکند محکوم میگردد.
3ـ اگر باثر ارتکاب فعل مندرج فقرات فوق بیش از یکنفر به قتل برسد, مرتکب به حبس متوسط که از سه سال کمتر نباشد و در صورت یکجا شدن یکی از حالات مندرج فقره (2) با آن مرتکب به حبسی که از هفت سال کمتر نباشد, محکوم می گردد.

فصل سوم
اخفای جسد مقتول
ماده چهار صدو یکم
شخصی که با وجود علم به قتل, جسد مقتول را بدون اطلاع مقامات با صلاحیت و قبل از کشف حالت قتل و اسباب آن پنهان یا دفن نماید به حبس قصیری که از سه ماه کمتر نباشد یا جزای نقدی ای که از سه هزار افغانی کمتر و از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد, محکوم می گردد.

فصل چهارم
اسقاط چنین
ماده چهار صدو دوم
شخصی که عمداً جنین زن حامله را از طریق ضرب با هر نوع اذیت دیگر اسقاط نماید به حبس طویل که از هفت سال بیشتر نباشد, محکوم می گردد.
ماده چهار صد و سوم
1ـ شخصی که بواسطه دادن ادویه یا استعمال دیگر وسایل موجب سقط جنین زن حامله گردد اگر چه اسقاط جنین به رضای زن حامله صورت گرفته باشد به حبس متوسط یا جزای نقدی که از دوازده هزار افغانی کمتر و از شصت هزار افغانی بیشتر نباشد, محکوم می گردد.
2ـ اگر ادویه سهواً داده شده باشد, مرتکب به حبس قصیر یا جزای نقدی که از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد, محکوم می گردد.
ماده چهار صدو وچهارم
1ـ اگر اسقاط کننده طبیب،‌ جراح ، ‌دواساز یا قابله باشد به حد اکثر جزای پیش بینی شده محکوم می گردد.
2ـ اگر اقدام اشخاص مندرج فقره فوق بمنظور نجات دادن حیات مادر از طریق تداوی صورت گرفته باشد مرتکب مجازات نمی گردد.
ماده چهار صدو پنجم
زنی که با وجود علم به عواقب عمل عمداً به خوردن ادویه یا استعمال دیگر وسایل راضی شود و یا به شخص دیگری اجازه استعمال وسایل متذکره را بدهد و به اثر آن اسقاط جنین تحقق یابد به حبس قصیر یا جزای نقدی که از دوازده هزار افغانی تجاوز نکند, محکوم می گردد.
ماده چهار صدو ششم
شروع به جرم اسقاط جنین قابل مجازات نمی باشد.

فصل پنجم
ضرب و جرح
ماده چهار صدو هفتم
1ـ شخصی که عمداً شخص دیگری را طوری مجروح یا مضروب نماید که موجب قطع یا نقصان یا شکستن یا از کار افتیدن عضوی از اعضای بدن یا منجر به معلولیت دایمی یا فقدان یکی از حواس او گردد, علاوه بر جبران خساره به حبس متوسط که از سه سال کمتر نباشد محکوم می گردد.
2ـ اگر این اعمال منجر بزوال عقل مجنی علیه گردد و یا توأم با اصرار قبلی و ترصد باشد, مرتکب حسب احوال به حبس طویل که از ده سال بیشتر نباشد محکوم می گردد.
ماده چهار صدو هشتم
1ـ هر گاه جرح یا ضرب موجب،‌ عطالت عضو یا عجز از کار برای مدت بیش از بیست روز گردد, مرتکب علاوه بر جبران خساره به حبس قصیری که از سه ماه کمتر نباشد یا جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد, محکوم می گردد.
2ـ اگر عمل مذکور با اصرار قبلی و ترصد توام باشد مرتکب بحداکثر جزای پیش بینی شده محکوم می گردد.
ماده چهار صدو نهم
1ـضرب یا جرحی که موجب معلولیت و عطالت عضو نشده یا موجب عجز از کار برای مدت کمتر از بیست روز گردد مرتکب به حبس قصیری که از ششماه بیشتر نباشد یا جزای نقدی ای که از شش هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد.
2ـاگر عمل مذکور با اصرار قبلی و ترصد توام باشد مرتکب بحداکثر جزای پیش بینی شده محکوم می گردد.
ماده چهار صدو دهم
هر گاه ضرب یا جرح مندرج مواد فوق از طرف بیش از یکنفر یا به استعمال سلاح یا دیگر آلات ضرب و جرح صورت گیرد مرتکب بحد اکثر جزای پیش بینی شده محکوم می گردد.
ماده چهار صدو یازدهم
شخصی که عمداً دیگری را مواد ضررناک غیر کشنده بدهد که موجب معلولیت دایمی، عطالت عضو یا از کار افتیدن آن یا فقدان یکی از حواس او گردد علاوه بر جبران خساره به حبس متوسط که از سه سال کمتر نباشد محکوم می گردد.
ماده چهار صدو دوازدهم
شخصی که باثر خطای ناشی از اهمال، بی احتیاطی یاعدم مهارت شخصی را مجروح یا مضروب نماید، علاوه به جبران خساره به حبس که از سه ماه کمتر واز دوسال بیشتر نباشد یا جزای نقدی ای که از سه هزار افغانی کمتر و از بیست وچهار هزارافغانی بیشتر نباشد محکـوم میگردد.
ماده چهار صد و سیزدهم
1ـ هرگاه به اثر جنگ مغلوبه قتل یا جرح شدید واقع گردد, هر یک از اشخاصی که در جنگ اشتراک نموده به سبب اشتراک در جنگ به حبس متوسط یا جزای نقدی که از شصت هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد, مگر اینکه عدم مسئولیت وی ثابت گردد.
2ـ اگر در حالت مندرج فقره فوق محرک جنگ و فاعل قتل یا جرح تشخیص شده بتواند مرتکب علاوه بر جبران خساره به جزای پیش بینی شده اصل جرم, محکوم می گردد.

فصل ششم
گرفتاری و توقیف غیر قانونی
ماده چهار صدو چهار دهم
شخصی که در غیر از احوال مصرحه قانونی یا بدون امر مقامات صلاحیتدار شخص دیگری را گرفتار، ‌توقیف یا از کار منع نماید حسب احوال به حبس متوسط محکوم می گردد.
ماده چهار صدو پانزدهم
هرگاه گرفتاری، ‌توقیف وممانعت توسط شخصی انجام یابد که لباس رسمی را بدون داشتن حق, استعمال نماید یا خود را به صفت کاذبه متصف سازد یا یک امر جعلی را بعنوان امرمقامات دولتی برای مردم ارائه نماید, حسب احوال بحبس طویل که از ده سال بیشتر نباشد محکوم میگردد.
ماده چهار صدو شانزدهم
هر گاه گرفتاری،‌ توقیف و ممانعت بجبر و اکراه یا تهدید بقتل یا تهدید به اذیت بدنی توام باشد یا اینکه مرتکب از جمله موظفین رسمی دولت باشد بحد اکثر جزای پیش بینی شده ماده (415) این قانون محکوم می گردد.
ماده چهارصد و هفدهم
شخصی که با وجود علم محلی را برای توقیف غیر قانونی انسان به عاریت بدهد, به حبس متوسط که از سه سال بیشتر نباشد محکوم می گردد.




فصل هفتم
اختطاف
ماده چهار صدو هجدهم
هرگاه شخصی طفلی را که سن هفت سالگی را تکمیل نکرده باشد یا اشخاص دیگری را که به حفاظت خود قادر نباشند خود یا توسط شخص دیگری اختطاف و یا بمحل غیر مسکون رها کند، ‌بحبس متوسط که از سه سال بیشتر نباشد محکوم می گردد.
ماده چهار صدو نزدهم
هر گاه در اثر جرم مندرج ماده (418) این قانون عضوی از اعضای طفل یا شخص تلف یا معیوب گردد, مرتکب بجزای جرح عمدی و اگر منجر بمرگ شود بجزای پیش بینی شده قتل عمدی محکوم می گردد.
ماده چهار صدو بیستم
1ـ هر گاه شخصی طفلی را که سن هجده سالگی را تکمیل نکرده باشد, شخصاً یا توسط شخص دیگری بدون حیله و اکراه اختطاف نماید بحبس طویل که از هفت سال بیشتر نباشد محکوم می گردد.
2ـ اگر طفل اختطاف شده دختر باشد مرتکب بحبس طویلی که از ده سال بیشتر نباشد محکوم می گردد.
ماده چهارصد و بیست و یکم
1ـ هر گاه شخصی طفلی را که سن (18) سالگی را تکمیل نکرده باشد با حیله و یا اکراه شخصا یا توسط شخص دیگری اختطاف نماید به حبس طویل محکوم می گردد.
2- اگر طفل اختطاف شده دختر باشد مرتکب به حداکثر جزای مندرج فقره فوق محکوم می گردد.
ماده چهارصد و بیست و دوم
هرگاه شخص مردی را که سن هجده سالگی را تکمیل کرده باشد, خود یا توسط شخص دیگر اختطاف نماید بحبس متوسط سه الی پنج سال محکوم می گردد.
ماده چهار صدو بیست و سوم
هر گاه اعمال مندرج مواد (420) و (421) این قانون توسط شخصی ارتکاب شود که مجنی علیه تحت نفوذ و اختیار یا تحت تربیت و نگهبانی او واقع باشد یا جرم فوق از طرف مستخدم مجنی علیه یا بهمکاری چند نفر صورت گیرد مرتکب به حبس طویلی که از ده سال کمتر نباشد محکوم می گردد.
ماده چهارصد وبیست و چهارم
هرگاه شخص زنی را که سن هجده سالگی را تکمیل نموده شخصاً یا توسط شخص دیگری اختطاف نماید بحبس طویل محکوم می گردد. اگر اختطاف شده زن شوهردار باشد یا با زن اختطاف شده فعل نامشروع اجرا گردد مرتکب بحد اکثر جزای پیش بینی شده محکوم می گردد.
ماده چهارصد و بیست و پنجم
هرگاه شخص زنی را که سن (18) سالگی را تکمیل کرده باشد بمنظور ازدواج از محل اقامت اولیایش با خود ببرد در صورتی که به رضا و رغبت قانوناً با وی عقد ازدواج نماید این عمل اختطاف شمرده نمی شود.

فصل هشتم
زنا ، ‌لواط و هتک ناموس
ماده چهار صد و بیست و ششم
هرگاه در جرم زنا شرایط تطبیق جزای حد موجود نگردد یا به علت شبهه و یا یکی از اسباب دیگر حد ساقط گردد مرتکب مطابق به احکام مندرج این فصل مجازات می گردد.
ماده چهارصد و بیست وهفتم
1ـ شخصی که با مونث زنا یا لواط و یا با مذکر لواط نماید حسب احوال به حبس طویل محکوم می گردد.
2ـارتکاب فعل مندرج فقره فوق در یکی از حالات آتی احوال مشدده شمرده می شود:
1ـدر حالتی که مجنی علیه سن هجده سالگی را تکمیل نکرده باشد.
2ـ در حالتی که مرتکب از اقارب مجنی علیه تا درجه سوم باشد.
3ـ در حالتی که مرتکب مربی، معلم، ‌مستخدم مجنی علیه یا به نحوی از انحا بالای وی نفوذ و اختیاری داشته باشد.
4ـ در حالتی که مجنی علیه زن شوهر دار باشد.
5 ـ در حالتی که بکارت مجنی علیها به سبب ارتکاب فعل زایل شده باشد.
6ـ‌ در حالتی که دو شخص یا بیشتر از ان برای غلبه یافتن بر مجنی علیه معاونت کرده باشند یا فعل را یکی بعد دیگرمرتکب گردیده باشند.
7ـ‌ در حالتی که مجنی علیه به سبب ارتکاب فعل به مرض تناسلی مصاب گردیده باشد.
8ـدر حالی که مجنی علیها حامله گردیده باشد.
ماده چهارصد وبیست وهشتم
هرگاه فعل مندرج فقره (1) ماده (427) این قانون به مرگ مجنی علیه منجر گردد, مرتکب حسب احوال به حبس دوام یا اعدام محکوم می گردد.
ماده چهار صد و بیست ونهم
1ـ شخصی که به عنف یا تهدید یا حیله بناموس شخص اعم از اینکه مذکر باشد یا مونث تجاوز نماید و یا به آن شروع نماید به حبس طویل که از هفت سال بیشتر نباشد محکوم میگردد.
2ـ اگر مجنی علیه به سن هجده سالگی نرسیده باشد یا مرتکب جرم از جمله اشخاصی مندرج فقره (2) ماده (427) این قانون باشد به حبس طویلی که از ده سال تجاوز نکند محکوم میگردد.



فصل نهم
تحریک به فسق و فجور
ماده چهار صد و سی ام
1ـ شخصی که مذکر یا مونثی را که سن هجده سالگی را تکمیل ننموده به فجور یا اتخاذ فسق بحیث حرفه تحریک نماید و یا در این مورد تسهیلاتی برای آنها فراهم سازد, بحبس متوسط که از سه سال کمتر نباشد محکوم می گردد.
2ـاگر مرتکب از جمله اشخاص مندرج فقره (2) ماده (427) این قانون باشد و یا از اجرای عمل خود قصد بدست آوردن منفعت را داشته باشد به حبس طویل که از ده سال تجاوز نکند محکوم می گردد.

فصل دهم
هتک حرمت مسکن و مسلک غیر
ماده چهار صد و سی و یکم
1) اشخاص آتی به حبس قصیر و جزای نقدی که از پنج هزار افغای تجاوز نکند یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردند :
1ـ شخصی که به محل مسکون یا آماده سکونت و یا بیکی از ملحقات آن بدون رضای صاحب آن یا بدون مجوز قانون داخل شود.
2ـ شخصی که در محلات مندرج جزء فوق در حالت پنهان شدن یافت شود.
3ـشخصی که در محلات مندرج جزء‌ (1) این فقره به وجه مشروع داخل شود و علی الرغم اراده صاحب حق در آن جا باقی بماند.
2)اگر قصد از دخول به محل اختفا یا بقا در آن منع حیازت صاحب محل بوسیله قوت یا ارتکاب جرم در آن باشد، مرتکب به حبس متوسطی که از دو سال بیشتر نباشد و جزای نقدی که از ده هزار افغانی تجاوز نکند یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردد.
3) اگر جرم مندرج فقره فوق در بین غروب و طلوع آفتاب یا توسط شکستاندن یا بالا شدن یا از شخصی که سلاح ظاهری یا پنهان را حمل نموده یا از طرف دو نفر یا بیشتر از آن یا از شخصی که صفت موظف خدمات عامه بخود گرفت یا ادعای ادای خدمت عامه را بنماید و یا خود را به صفت کاذبه متصف بسازد واقع گردد ،‌مرتکب به حبس متوسط که از دو سال کمتر نباشد محکوم می گردد.
ماده چهار صد و سی ودوم
1ـ اگر جرم مندرج ماده (431) این قانون در محل مختص به حفظ مال و در عقار غیر از آنچه در این فصل ذکر شده ارتکاب گردد ،‌ مرتکب به حبس قصیری که از سه ماه کمتر نباشد یا جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد محکوم می گردد.
2ـ اگر جرم مندرج فقره فوق را اقلا دو نفر که یکی از آن سلاح ظاهری یا پنهان حمل نموده باشد یا بیش از دو نفر مرتکب گردند, به حبس متوسطی که از دو سال بیشتر نباشد و جزای نقدی که از ده هزار افغانی تجاوز نکند یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردند.

فصل یازدهم
تهدید
ماده چهار صدو سی و سوم
1ـ شخصی که دیگری را به ارتکاب جنایت علیه نفس یا مال خود او یا علیه نفس یا مال غیر کتبا تهدید نماید یا تهدید به استناد امور مخل شرف یا افشای آن باشد ،‌به حبس طویلی که از هفت سال تجاوز نکند محکوم می گردد. مشروط بر اینکه تهدید توأم با مطالبه یک شی طلب یا به مکلف ساختن یک فعل یا به امتناع از آن باشد .
2ـ اگر تهدید توسط مکتوب خالی از اسم مرسل باشد یا صدور آن منسوب بیک جمعیت سری موجود یا موهوم باشد به عین جزای مندرج فقره فوق محکوم می گردد.
ماده چهار صدو سی و چهارم
شخصی که دیگری را به ارتکاب جنایت علیه نفس یا مال خود او یا علیه نفس یا مال غیر یا به استناد امور مخل شرف یا حیثیت یا افشای آن در غیر از حالات مندرج ماده (433) این قانون تهدید نماید به حبس متوسط محکوم می گردد.
ماده چهار صدو سی و پنجم
شخصی که دیگری را به قول یا فعل خود یا توسط شخص دیگری در غیر از حالات مندرج مواد (433 و 434) این قانون تهدید نماید، ‌بحبس قصیر یا جزای نقدی که از دوازده هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد.

فصل دوازدهم
قذف
ماده چهار صد و سی و ششم
1ـ ذف عبارت است از نسبت دادن واقعه معینه بغیر توسط یکی از وسایل علنی به نحوی که اگر صدق می داشت شخصی که تهمت به او نسبت داده شده به جزا محکوم می گردید یا به نزد مردم تحقیر می شد .
2ـ اگر در جرم قذف شرایط اقامه حد جمع نگردد و یا به علت شبهه و یا به نحوی از انحا حد محکوم بهای قذف ساقط گردد، ‌مرتکب به حبس متوسط که از دو سال بیشتر نباشد و به جزای نقدی که از ده هزار افغانی کمتر و از بیست هزار افغانی متجاوز نباشد و یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردد.
ماده چهار صد و سی و هفتم
اگر قذف به اتهام غیر از زنا یا نفی نسب باشد طوری که قاذف به مقذوف نسبت اموری را کند که اگر حقیقت می داشت یا بحکم قانونی مستوجب جزا می گردید یا نزد مردم حقیر می شد، ‌مرتکب به جزای پیش بینی شده ماده (384) این قانون محکوم می گردد.
ماده چهار صد و سی و هشتم
هرگاه قاذف صحت فعل یا واقعة را که به مقذوف نسبت داده به اثبات برساند به هیچ نوع جزا محکوم نمی گردد.
ماده چهار صد و سی ونهم
اگر مقذوف قبلاً به جرمی محکوم شده باشد که قاذف به آن مقذوف را قذف کرده، ‌قاذف مذکور به حبس قصیری که از سه ماه کمتر نباشد یا جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر واز دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد محکوم میگردد.
ماده چهار صد و چهلم
در جرم قذف هیچ نوع تحقیق, ‌تعقیب اقامه دعوی صورت گرفت نمی تواند مگر به اساس شکایت مقذوف.
فصل سیزدهم
دشنام
ماده چهار صد و چهل و یکم
دشنام عبارت است از نسبت دادن چیزی به غیر که به اثر آن اعتبار یا حیثیت شخصی جریحه دار گردد ، ‌گرچه متضمن استناد به یک واقعه معینه نباشد.
ماده چهار صدو چهل و دوم
اگر دشنام مشتمل به استناد واقعه معینه نباشد بلکه به نحوی از انحا اعتبار یا حیثیت شخص را جریحه دار نماید، ‌در صورتی که دشنام بیکی از وسایل علنی تحقق یافته باشد مرتکب به حبس قصیری که از سه ماه کمتر نباشد یا جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد محکوم میگردد.
ماده چهار صد و چهل و سوم
اگر دشنام بوسایل علنی صورت نگرفته باشد بلکه توسط تیلفون, ارسال مکتوب و یا توسط شخص دیگری ابلاغ گردیده باشد ،‌مرتکب به جزای حبسی که از سه ماه کمتر و از شش ماه بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از شش هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد.
ماده چهارصدو چهل و چهارم
1ـ اگر یکی از خصوم در محاکم یا در اثنای تحقیق به قدری که دفاعیه ایجاب می کند به دیگری دشنام بدهد محکوم به جزا نمی گردد.
2ـ اگر شخص مورد تعدی شخص دیگری واقع گردد و در اثنای فوران غضب به وی دشنام دهد محکوم به جزا نمی گردد.
فصل چهاردهم
افشای اسرار اشخاص
ماده چهار صد و چهل و پنج
1ـ‌هر شخصی که به حکم وظیفه، ‌کسب،‌ پیشه، صنعت، ‌فن و یا به لحاظ طبیعت کار خود بیک سری از اسرار علم حاصل نماید و آن را در غیر از حالات مصرحه قانون افشاء نماید و یا آن را به منفعت خود یا منفعت شخص دیگر استعمال کند، به حبس متوسطی که از دو سال بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از بیست و چهار هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد.
2ـ اگر صاحب مصلحت به افشای سر اجازه داد و یا مقصود از افشای سر اخبار از جنایت یا جنحه و یا منع ارتکاب آن باشد, مرتکب به جزاء محکوم نمی گردد.
ماده چهار صد و چهل و ششم
اشخاص آتی به حبس قصیر یا جزای نقدی که از دوازده هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردند:
1ـ شخصی که بیکی از وسایل علنی، اخبار، ‌تصاویر یا لوحه ها را که به اسرار زندگانی فامیلی یا عایلوی افراد ارتباط داشته باشد افشاء نماید گر چه حقیقت داشته باشد.
2ـ شخصی که در تیلفون یا توسط مکتوب ارسالی به اسرار علم حاصل نماید به قصد ضرر آن را افشا نماید،
فصل پانزدهم
راهزنی
ماده چهار صد و چهل و هفتم
1)شخصی که به قصد گرفتن مال از طریق مغالبه در راه عام و یا در هر جای محجور دیگر با سلاح یا آله که مشابه سلاح باشد موضع گرفته و مرتکب یکی از افعال آتی گردد راهزن شمرده می شود :
1ـ تخویف عابرین .
2ـ گرفتن مال غیر با تهدید یا اکراه.
3ـ قتل انسان.
4ـ قتل انسان و گرفتن مال غیر.
2) اگر در جرم راهزنی شرایط اقامه حد تکمیل نگردد و یا به نحوی از انحاء جزای محکوم بهای حد ساقط شود مرتکب مطابق به احکام مندرج این فصل تعزیراً مجازات می گردد.
ماده چهارصدو چهل و هشتم
در قتلی که توسط راهزن صورت می گیرد عمدیت شرط نیست.
ماده چهار صدو چهل و نهم
رهزن قاتل به اعدام محکوم می گردد.
ماده چهار صدو پنجاهم
راهزنی که عابرین را تخویف نماید به حبس متوسط که از سه سال کمتر نباشد محکوم می گردد.
ماده چهار صد و پنجاه و یکم
راهزنی که مال غیر را گرفته باشد به حبس طویل محکوم می گردد.
ماده چهارصد و پنجاه و دوم
راهزنی که در ارتکاب فعل شروع نماید به جزای پیش بینی شده شروع در جرم محکوم می گردد.
ماده چهار صد و پنجاه و سوم
هرگاه راهزن مرتکب جرایمی گردد که در این فصل ذکر نشده به جزای معینه جرم ارتکاب شده محکوم می گردد.
فصل شانزدهم
سرقت و غصب
ماده چهارصد و پنجاه و چهارم
1ـ هرگاه در جرم سرقت شرایط اقامه حد تکمیل نگردد یا به اثر شبهه حد ممتنع و یا به نحوی از انحا جزای محکوم بهای حد ساقط گردد، ‌سارق طبق احکام مندرج این فصل مجازات می گردد.
2ـ بمقصد این قانون شخصی که مال منقول و متقوم ملکیت غیر را طور خفیه بگیرد سارق شمرده می شود.
ماده چهارصد و پنجاه و پنجم
شخصی که با اجتماع شرایط چهارگانه آتی مرتکب سرقت گردد به حبس دوام محکوم می گردد :
1ـ سرقت بین غروب و طلوع آفتاب
2ـسرقت از جانب دوشخص و یا بیشتر از آن.
3ـ سرقت با حمل اسلحه ظاهری یا پنهان سارقین یا یکی از آنها .
4ـ سرقت با داخل شدن به محل مسکون یا محلی که برای سکونت آماده شده و یا بیکی از ملحقات آن بوسیله بالا شدن به دیوار، سوراخ کردن آن، ‌شکستاندن دروازه و امثال آن و یا با استعمال کلیدهای ساخته شده یا لباس عسکری، پولیس، یا لباس سایر موظفین خدمات عامه یا به وسیلة امر تزویر شده به ادعای اینکه از مقامات با صلاحیت دولت صادر شده یا به وسیله سازی یا یکی از ساکنین محل و یا به استعمال هر نوع حیله که باشد صورت گرفته باشد.
ماده چهار صدو پنجاه و ششم
1ـ شخصی که به اثر اکراه یا تهدید باستعمال اسلحه مرتکب سرقت گردد، به حبس طویل محکوم می گردد.
2ـ اگر در اثر اکراه جرح واقع گردد مرتکب به حبس دوام محکوم می گردد.
ماده چهارصد و پنجاه و هفتم
اشخاصی که در بین غروب و طلوع آفتاب مرتکب سرقت گردند و تعداد ایشان دو یا بیشتر از آن باشد و اقلا یکی از آنها سلاح ظاهر یا پنهان شده با خود حمل نموده باشد، به حبس طویل محکوم می گردند.
ماده چهارصد و پنجاه و هشتم
شخص که آلات یا وسایلی را که در مواصلات تیلفونی یا تلگرافی به کار رفته است سرقت نماید ، به حبس متوسط محکوم می گردد.
مشروط بر اینکه در این جرم یکی از احوال مشدده مندرج مواد (455 ، 456 ، 457) این قانون موجود نباشد.
ماده چهار صدو پنجاه ونهم
اشخاص آتی به حبس متوسط که از سه سال کمتر نباشد محکوم می گردند:
1ـ شخصی که در یکی از عبادتگاه ها،‌ محل مسکون و محلی که برای سکونت آماده باشد و یا در ملحقات آن سرقت نماید.
2ـ شخصی که با داخل شدن به محوطه به وسیله شکستاندن احاطه استعمال کلیدهای ساخته گی یا بهر طریقة دیگری که بداخل محوطه نفوذ کرده باشد سرقت نماید.
3ـ شخصی که بین غروب و طلوع آفتاب سرقت نماید.
4ـ شخصی که به اشتراک یکنفر یا بیشتر از آن سرقت نماید ، شریک به عین جزای فاعل محکوم می گردد.
5 ـ شخصی که با حمل سلاح ظاهری یا پنهان شده سرقت نماید.
6ـ شخصی که مستخدم یا اجیر بوده بمنظور ضرر رساندن به مخدوم سرقت نماید.
7ـ شخصی که کارگر فابریکه بوده و بمنظور ضرر رساندن به صاحب منفعت آن سرقت نماید.
8 ـ شخصی که حمال راننده یکی از وسایط حمل ونقل و بارکش و یا بهر نحوی ازانحا مکلف به حمل و نقل مال باشد از آن سرقت نماید.

ماده چهار صدو شصتم
هرگاه در جرم سرقت هیچ یکی از احوال مشدده مندرج این فصل موجود نگردد یا قیمت مال مسروقه ناچیز باشد مرتکب حسب احوال به حبس قصیری که از سه ماه کمتر یا به حبس متوسطی که از دو سال بیشتر نباشد محکوم می گردد.
ماده چهار صدو شصت و یکم
شخصی که غله یا محصولات زراعتی را که هنوز درو یا چیده نشده سرقت نماید ، به دو چند قیمت مال مسروقه محکوم می گردد. مشروط بر اینکه قیمت مال مسروقه از صد افغانی تجاوز نکند.
ماده چهار صدو شصت و دوم
شخصی که به سرقت شروع نماید به جزای که از نصف حداکثر جزای پیش بینی شده اصل جرم بیشتر نباشد محکوم می گردد.
ماده چهار صدو شصت و سوم
در تمام احوال مندرج این فصل محکمه سارق را علاوه بر جزای پیش بینی شده به رد مال مسروقه و یا قیمت آن محکوم می نماید.
ماده چهار صد و شصت و چهارم
1ـ شخصی که به عنف ،‌اکراه یا تهدید ،‌سند، ‌امضاء، مهر یا نشان انگشت را غصباً اخذ نماید ،‌حسب احوال به حبس طویل محکوم می گردد.
2ـ‌ شخصی که توسط یکی از وسایل مندرج فقره فوق شخص دیگری را به الغا ، اتلاف یا تعدیل شی از اشیاء متذکره فوق و یا به امضاء مهر یا نشان شصت به ورق سفید مجبور گرداند، ‌به عین جزای مندرج فقره فوق محکوم می گردد, مگر اینکه قانون به جزای شدیدتر حکم کرده باشد.
3ـ اگر از ارتکاب جرایم مندرج فقرات (1) و (2) این ماده مفادی به مرتکب عاید و ضرری به مجنی علیه وارد نگردیده باشد، ‌مرتکب حسب احوال به حبس متوسط محکوم میگردد.
ماده چهارصد و شصت و پنجم
1ـ شخصی که در غیر از موارد مندرج ماده (464) این قانون شخص دیگری را توسط تهدید به تسلیم نمودن پول یا اشیای دیگری مجبور گرداند به حبس طویلی که از هفت سال بیشتر نباشد محکوم می گردد.
2ـ اگر جرم مندرج فقرة ‌فوق توسط عنف یا اکراه صورت بگیرد، مرتکب به حبس طویلی که از ده سال بیشتر نباشد محکوم می گردد.

فصل هفدهم
خیانت در امانت
ماده چهار صد و شصت و ششم
1ـ شخصیکه مال منقول غیر نزد او امانت گذاشته شده باشد ،‌یا بهر نحو دیگریکه مال مذکور به او سپرده شده باشد آن را به سوء نیت برای خود یا برای منفعت شخص دیگر استعمال نماید یا مخالف قانون و مقررات به خلاف غرضی که به او سپرده شده در آن به سوء نیت تصرف نماید، حسب احوال به حبس متوسط یا جزای نقدی که از دوازده هزار افغانی کمتر و از شصت هزارافغانی بیشتر نباشد محکوم میگردد.
2ـ هرگاه جرم مندرج فقره فوق توسط یکی از اشخاص آتی در مورد مالی که به مقتضای وظیفه بوی سپرده شده ارتکاب گردد مرتکب به حبس شده ارتکاب گردد مرتکب به حبس متوسط که از دو سال بیشتر نباشد محکوم می گردد :
1ـ صاحب پیشه حمل و نقل اموال اعم از طریق زمین، ‌هوا و آب یا یکی از همکاران وی.
2ـ وکیل مدافع، ‌دلال یا صراف.
3ـ مامور ، ‌اجیر، یا ‌مستخدم.
4ـ شخصی که به امر محکمه مالی به او سپرده شده یا بر قاصر یا فاقد اهلیت وصی یا قیم تعیین شده باشد یا در یکی از موسسات خیریه مسئول اداره اموال موسسه باشد مرتکب یکی از جرایم مندرج فقره (1) این ماده گردد، ‌به حبس طویلی که از هفت سال بیشتر نباشد محکوم می گردد.
ماده چهار صد و شصت و هفتم
1ـ‌هرگاه مالک مال منقول که اموال او به قرار محکمه تحت حجز قرار گرفته یا تحت تصرف قضا گذاشته شده باشد مالک مذکور مال را به سوء نیت برای خود یا منفعت شخص دیگری استعمال یا در آن تصرف نماید یا آنرا پنهان کند یا برای شخصی که در مال مذکور حق مطالبه را از وی داشته باشد تسلیم ننماید، ‌به نحوی که غرض اجراآت اتخاذ شده در مورد مال بر آورده شده نتواند ،‌به حبس قصیری که از سه ماه کمتر نباشد یا جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد محکوم می گردد.
2ـ اگر گرو گیرنده مال منقول مرهونه را نزد مالک آن به امانت بگذارد و مالک مذکور برای خود یا منفعت خود یا منفعت شخص دیگر به سوء نیت استعمال یا بر خلاف غرضی که به او سپرده شده تصرف نماید، ‌به عین جزای پیش بینی شده فقره فوق محکوم می گردد.
ماده چهارصد و شصت و هشتم
1- هرگاه شخصی مال منقولی را بخرد و بایع آن را بمنظور تادیه تمام قیمت مبیعه در ملکیت خود نگاه دارد و مشتری بدون اجازه قبلی بایع طوری در آن تصرف نماید که مال مذکور را از حیازت بایع خارج سازد, ،‌به حبس قصیری که از سه ماه کمتر نباشد یا جزای نقدی که از سه هزار افغانی کمتر و از دوازده هزار افغانی بیشتر نباشد محکوم می گردد.
2ـ دعوی در جرم مندرج فقره فوق بدون شکایت بایع اقامه شده نمی تواند و دعوی قبل از حکم نهائی در آن به انصراف بایع از شکایت ساقط می گردد، ‌اگر انصراف بعد از صدور حکم بعمل آید تنفیذ حکم در آن متوقف می گردد.

فصل هجدهم
فریب کاری
ماده چهار صد و شصت و نهم
1ـ شخصی که به تسلیمی یا انتقال حیازت مال منقول غیر برای خود و یا برای شخص دیگر بیکی از وسایل آتی توصل ورزد به حبس قصیری که از سه ماه کمتر نباشد محکوم می گردد :
1ـ استعمال وسایل فریبکارانه .
2ـ بکار بردن اسم و یا صفت کاذب یا دادن اطلاع غلط در حادثه معین به نحوی که به اثر آن مجنی علیه فریب خورده به تسلیمی وادار گردد.
3ـ شخصی که توسط یکی از وسایل مندرج فقره فوق شخص دیگری را به تسلیمی یا انتقال حیازت سند قرض یا سند دیگری که استعمال آن در اثبات حق ملکیت یا حق عینی دیگری امکان داشته باشد یا به تصرف در مال یا به ابراء وادار سازد، ‌بعین جزای مندرج فقره فوق محکوم می گردد.
3ـ شخصی که توسط یکی از وسایل مندرج فقره (1) این ماده شخص دیگری را به امضاء کردن ، ‌مهر و نشان انگشت یا الغاء یا اتلاف یا تعدیل سندی از اسناد مندرج فقره (2) این ماده وادار سازد. به عین جزای مندرج فقره (1) این ماده محکوم می گردد.
ماده چهار صدو هفتادم
شخصی که با وجود علم به عدم ملکیت یا علم باینکه حق تصرف را در آن ندارد در مال منقول یا عقار تصرف نماید یا در مال با وجود علم به تصرف قبلی در آن یا عقد جانبین به آن تصرف نماید، ‌به نحوی که به اثر آن به غیر ضرر برسد به حبس قصیری که از سه ماه کمتر نباشد محکوم می گردد.
ماده چهار صد و هفتاد و یکم
1ـ شخصی که از احتیاج، ‌عدم مهارت یا ضعف نفس قاصری که سن هجده سالگی را تکمیل نموده باشد طوری سوء استفاده کند که به حیله به واسطه تحریر امضاء اسناد ملکیت یا رسید خط متعلق به دیون یا طلبات یا به فراغت از اوراق تجارتی یا سایر اسناد مثبته ضرری به شخص مذکور برساند، ‌به حبس قصیری که از سه ماه کمتر نباشد محکوم می گردد.
2ـ د یوانه ،‌معتوه، ‌محجور و شخصی که بعد از سن هجده سالگی بالای او حکم استمرار و صایت صادر شده در حکم قاصر شمرده می شوند.
3ـ‌ اگر مرتکب جرایم مندرج فقره (1) این ماده ولی، وصی یا قیم بر مجنی علیه باشد یا به نحوی از انحا به سرپرستی یا حفظ منافع وی مکلف باشد اعم از اینکه به مقتضای قانون ، ‌حکم محکمه یا موافقه خاص باشد به حبس طویلی که از هفت سال بیشتر نباشد محکوم می گردد.
ماده چهار صد و هفتاد و دوم
شخصی که به سوء نیت بدون داشتن دارائی اعم از پول نقد یا اعتبار برای شخص دیگر چک بدهد یا وجه اعتبار وی کمتر از چک بوده یا اینکه بعد از اعطای چک تمام یا یک قسمتی وجهی را که به اعتبار آن چک صادر نموده از بانک بکشد، ‌طوری که دارائی او وجه مندرج چک را پوره نکند یا به مرجعی که از آن پول اخذ می نماید به عدم تادیه پول امر نماید یا چک را عمداً طوری تحریر یا امضاء‌ نماید که مانع تادیه پول گردد ، به حبس قصیری که از سه ماه کمتر نباشد و جزای نقدی که از دوازده هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد.
ماده چهار صد و هفتاد و سوم
هرگاه باثر ارتکاب جرایم مندرج این فصل ضرری به مجنی علیه وارد گردد، مرتکب علاوه بر جزای اصلی به جبران خساره نیز محکوم می گردد.

فصل نزدهم
اختفای اشیائی که در نتیجه ارتکاب
جرم بدست می آید
ماده چهار صد و هفتاد و چهارم
1ـ شخصی که با وجود علم اشیای را که در نتیجه ارتکاب جنایت بدست آمده در حیازت خود در آورد یا آنرا پنهان یا استعمال نماید یا به نحوی از انحا در آن تصرف کند، ‌حسب احوال به حبس متوسط محکوم می گردد. مگر اینکه در قانون جزای شدیدتری پیش بینی شده باشد.
2ـ اگر اشیای مندرج فقره فوق در نتیجه ارتکاب جنحه بدست آمده باشد ،‌به حبس که از سه سال بیشتر نباشد محکوم می گردد مشروط بر اینکه جزای آن حداکثر جزای پیش بینی شده اصل جرمی که اشیای مذکور در نتیجه ارتکاب آن بدست آمده تجاوز نکند و شخصی که در ارتکاب جرم اشتراک نکرده باشد ، اشیای بدست آمده را در حیازت خود در آورده یا آنرا پنهان یا استعمال نموده یا به نحوی از انحا در آن تصرف کرده باشد.
3ـ شخصی که شی از اشیای را که در نتیجه ارتکاب جنایت یا جنحه حاصل شده در احوالی بدست آورد که بائیست به عدم مشروعیت آن علم پیدا می کرد به حبس قصیر یا جزای نقدی که از دوزاده هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد.
ماده چهارصد و هفتاد و پنجم
1ـ هرگاه مرتکب جرایم مندرج ماده (474) ‌این قانون راجع به مرتکبین جرایمی که اشیای مذکور از نزد شان بدست آمده قبل از اقدام وتعقیب و جستجوی آنها به مراجع با صلاحیت اطلاع بدهد محکوم به جزا نمی گردد.
2ـ اگر اطلاع بعد از آغاز تحقیق به مراجع با صلاحیت داده شود اطلاع وی حالت مخففه شمرده می شود.

فصل بیستم
احکام مشترک
ماده چهارصد و هفتاد و ششم
1ـدر جرایم مندرج فصول (5-7-12-13-16-17) این باب که از آن به زوج یا یکی از اصول یا فروع ضرر برسد ،‌تحریک دعوی یا سایر اجراآت علیه شان جواز ندارد. مگر به شکایت مجنی علیه و دعوی جزائی قبل از صدور حکم قطعی با انصراف مجنی علیه از شکایت ساقط می گردد.
2ـ انصراف اگر در جرایم مندرج فقره فوق بعد از حکم قطعی محکمه صورت گیرد تنفیذ حکم متوقف می گردد.
3ـ در حالتی که اشیای محل جرم به حکم قضا، یا مراجع با صلاحیت قانونی تحت حجز قرار گرفته باشد یا در تصرف قضا گذاشته شده باشد یا مرهونه غیر باشد یا به حق انتفاع غیر در آمده باشد احکام این ماده تطبیق نمی گردد.

فصل بیست و یکم
مداخله در آزادی مناقصات
و مزایدات
ماده چهار صدو هفتاد و هفتم
شخصی که به وسیله تقلب یا سایر وسایل غیر مشروع در آزادی و سلامت مناقصات و مزایدات که به دولت، ‌موسسات یا شرکت هائی که دولت در آن سهم دارد یا دوایر رسمی یا نیمه رسمی تعلق نمی گیرد اخلال وارد نماید، به حبس قصیریکه از سه ماه کمتر نباشد و جزای نقدی که از پنج هزار افغانی تجاوز نکند یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردد.
فصل بیست و دوم
جرایم مربوط به تجارت
قسمت اول
ربح غیر قانونی
ماده چهار صد و هفتاد و هشتم
هر گاه شخصی طور علنی یا مخفی به شخص دیگر قرض یا ربح غیر مجاز بدهد به حبس قصیری که از سه ماه کمتر نباشد و جزای نقدی که از پنج هزار افغانی تجاوز نکند یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردد.

قسمت دوم
تقلب در معاملات تجارتی
ماده چهار صد و هفتاد و نهم
شخصی که عمداً از طریق نشر وقایع مختلفه یا اخبار کاذب یا پروپاگند و یا از طریق ارتکاب سایر اعمالی که متضمن تقلب یا فریب باشد ، سبب بلند رفتن یا پائین آمدن قیمت اجناس ،‌اوراق مالی آماده ترویج گردد یا جنسی از اجناس آماده استهلاک را پنهان نماید یا سبب آن گردد ،‌به حبس قصیر و جزای نقدی که از پنج هزار افغانی تجاوز نکند یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردد.
ماده چهار صدو هشتادم
شخصی که با عقد کننده در یکی از موارد آتی تقلب نماید به حبس متوسط ای که از دو سال بیشتر نباشد و جزای نقدی که از ده هزار افغانی تجاوز نکند یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردد :
1ـ در تعداد، ‌مقدار، ‌مقیاس، ‌وزن، ‌پیمانه، ‌طاقت و فیصدی مواد ترکیبی .
2ـ در عین جنس طوری که غیر آنچه را تعهد نموده به جانب مقابل تسلیم دهد.
3ـ در ماهیت، ‌صفات اساسی، عناصر مفیده و مرکبه شی.
4ـ در نوع ،‌جنس و منبع شی.

قسمت سوم
جرایم مربوط به افلاس
ماده چهارصد و هشتاد و یکم
تاجری که به افلاس او حکم قطعی صادر گردیده در یکی از حالات آتی مفلس متقلب شمرده می شود:
1ـ در حالتی که تمام یا بعضی دفاتر خود را پنهان،‌ تلف، ‌تغییر یا تبدیل نموده باشد.
2ـ در حالتی که به غرض رساندن ضرر به دائنین یک جزء مال خود را اختلاس یا پنهان نموده باشد.
3ـ در حالتی که به دین صوری اعتراف نموده یا خود را به دینی مدیون ساخته باشد که در حقیقت به ذمة او نمی باشد اعم از اینکه این د ین در دفاتر یا بودجه یا در اوراق دیگر خود ثبت کرده یا طور شفوی به آن اقرار نموده باشد.
4ـ در حالتی که به نیت سوء از تقدیم اوراق یا توضیحات در صورت مطالبه مراجع با صلاحیت امتناع ورزیده واو به آثاری که بر امتناع وی مرتب می گردد علم داشته باشد.
ماده چهار صد و هشتاد و دوم
مفلس متقلب به حبس طویلی که از هفت سال بیشتر نباشد محکوم می گردد.
ماده چهار صد و هشتاد و سوم
1ـ تاجری که به افلاس او حکم قطعی صادر گردیده و به سبب تقصیر بزرگ باعث خساره دائنین خود گردد مفلس مقصر شمرده می شود .
2ـ تاجر مفلس در یکی از حالات آتی مقصر بزرگ شمرده می شود :
1ـ در حالتی که مصرف شخصی یا فامیلی او نسبت به عایدات وی بسیار زیاد باشد.
2ـ در حالتی که مبالغ هنگفت را در قمار بازی، تکت های بخت آزمائی یا شرط بندی صرف نماید.
3ـ در حالتی که متاعی را بخرد و به قیمت نازلتر بفروشد یا مبالغ زیاد را قرض بگیرد یا اوراق بهادار را صادر یا وسایل دیگری را استعمال نماید، به نحوی که به سبب آن خساره بزرگ به او عاید گردد به منظور اینکه مال را به دست آرد و از این طریق افلاس خود را به تاخیر اندازد.
4ـ در حالتی که بعد از متوقف ساختن تادیه دین به منظور رساندن ضرر به سایر دائنین یا به قصد رسیدن به مصالحه دین یکی از دائنین را تادیه نماید.
5 ـ در حالتی که به وسیله تقلب با دائنین به مصالحه برسد.
ماده چهارصدو هشتاد و چهارم
مفلس مقصر بزرگ به حبس متوسطی که از دو سال کمتر نباشد. محکوم می گردد.
ماده چهارصد و هشتاد و پنجم
تاجری که به افلاس او حکم قطعی صادر گردیده در یکی از حالات آتی مفلس مقصر دانسته می شود :
1ـ در حالتی که قوانین تجارتی داشتن دفاتر تجارتی را لازم شمرده باشد و او دفاتر مذکور را نداشته باشد یا دفاتر طوری نامکمل و نا منظم باشد که از آن حقیقت دارائی و قرض های او معلوم نگردد.
2ـ در حالتی که ورقه بیلانس خود را در میعاد قانونی تقدیم ننماید.
3ـ در حالتی که بعد از متوقف ساختن تادیات، ‌اظهارات صحیح را که قانوناً به آن مکلف است تقدیم ننماید.
4ـ در حالتی که بدون عذر معقول در صورت طلب شخصاً به مرجعی که حکم افلاس وی را صادر نموده حاضر نگردد یا اظهاراتی را که مرجع مذکور از وی مطالبه نماید تقدیم نکند یا عدم صحت این اظهارات ظاهر گردد.
5ـ در حالتی که برای منفعت غیر بدون عوض قرار داد بزرگی را عقد نماید که هنگام عقد وضع مالی او اجازه ندهد.
ماده چهارصد و هشتاد و ششم
1ـ هر گاه به اشتهار افلاس یک شرکت تجارتی حکم قطعی صادر گردد در صورتی که بر یکی از اعضای مجمع عمومی یا هیئت مدیره ارتکاب یکی از افعال مندرج ماده (481) این قانون ثابت گردد به جزای پیش بینی شده ماده (482) این قانون محکوم می گردد.
2ـ اگر یکی از اعضای مجمع عمومی یا هیئت مدیره بوسیله تقلب یا فریب مرتکب فعلی گردد که به اثر آن شرکت مفلس گردد یا در توقف تادیات شرکت مساعدت نماید ،‌به جزای پیش بینی شده ماده (482) این قانون محکوم می گردد.
ماده چهارصد و هشتاد و هفتم
هر گاه به اشتهار افلاس صغیر، ‌محجور علیه یا شخصی که تجارت او را شخص امین اداره می کند حکم قطعی صادر گردد مسئولیت جزائی اعمال فریب یا تقصیر متوجه ولی ،‌وصی یا امینی می باشد که ارتکاب یکی از افعال تقلب، ‌فریب یا تقصیر مندرج مواد قبلی این فصل ثابت گردد، ‌حسب احوال به جزای پیش بینی شدة آن محکوم می گردد.
ماده چهار صدو هشتاد وهشتم
اشخاص آتی به حبس متوسط که از دو سال بیشتر نباشد و جزای نقدی که از ده هزار افغانی تجاوز نکند یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردند مشروط بر اینکه در قانون جزای شدید تری پیش بینی نه شده باشد:
1ـ‌شخصی که تمام یا بعضی اموال مفلس را پنهان کند, گر چه زوجه یا یکی از اصول یا فروع او باشد.
2ـ‌شخصی که از جمله دائنین نبوده و بوسیله تقلب در مذاکرات مربوط به صلح دخالت نماید یا به وسیله تقلب به منظور مساعدت به مدیون مفلس دینی را خلاف حقیقت به نام خود یا نام شخص دیگری وانمود سازد.
3ـ دائنی که موافقه خاص را بمنظور منفعت خود وضرر سایر دائنین عقد نماید.
4ـ دائنی که به وسیله تقلب اندازه دین خود را زیاد نماید یابر مفلس یا بر شخص دیگری امتیازات خاص را در بدل دادن رأی در مذاکرات صلح یا دارائی مفلس یا وعده به آن شرط گذارد.
ماده چهارصد و هشتاد و نهم
محکمه می تواند به نشر حکم محکومیت جرایم مندرج این فصل امر نماید.



فصل بیست و سوم
تجاوز بر حقوق ملکیت معنوی
ماده چهار صدو نودم
1ـ شخصی که بر یک حق از حقوق ملکیت معنوی غیر که آن را قانون یا معاهده بین المللی ای که افغانستان به آن الحاق نموده حمایه کرده باشد تجاوز نماید ،‌به جزای نقدی که از دوازده هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد مگر اینکه قانون خاص به جزای شدیدتری حکم کرده باشد.
2ـ اشیائی که در نتیجه تجاوز بر حق غیر مندرج فقره فوق به دست آمده مصادره می گردد.

فصل بیست و چهارم
جرایم تخریب ،‌اتلاف
و انتقال
قسمت اول
جرایم تخریب و اتلاف حدود
ماده چهار صدو نود و یکم
شخصی که عقار یا مال منقول یا غیر منقول ملکیت غیر را منهدم،‌ تخریب یا تلف نماید یا آن را غیر قابل استفاده گرداند یا به آن ضرر برساند یا به هر نحوی که باشد آن را عاطل گرداند به حبس متوسطی که از دو سال بیشتر نباشد و جزای نقدی که از ده هزار افغانی تجاوز نکند یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردد. مگر اینکه قانون جزای شدیدتری را پیشبینی کرده باشد.
ماده چهار صدو نود و دوم
1ـ هرگاه گروهی که اقلا از پنج نفر تشکیل شده باشد عقار یا منقول ملکیت غیر را منهدم ،‌خراب یا تلف نماید یا آن را غیر قابل استفاده گرداند یا به آن ضرر برساند یا به هر نحوی که باشد آنرا عاطل سازد هر یک از آنها حسب احوال به حبس متوسط محکوم می گردد.
2ـ اگر جرم مندرج فقره فوق با عنف بر اشخاص واقع گردد مرتکب به حبس طویلی که از هفت سال بیشتر نباشد محکوم می گردد.
3ـ اگر ارتکاب جرم مندرج فقره فوق با استفاده از وجود حالت اضطراب ،‌آشوب یا فاجعه بزرگ صورت گیرد مرتکب به حبس طویلی که از ده سال بیشتر نباشد محکوم می گردد.
ماده چهارصد ونود و سوم
1ـ اشخاص آتی علاوه بر جبران خساره به حبس قصیر و جزای نقدی که از پنج هزار افغانی تجاوز نکند یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردند:
1ـ شخصی که حاصلات زراعتی درو ناشده یا هر نوع نبات موجود در مزرعه ملکیت غیر را تلف نماید .
2ـ شخصی که کشت ملکیت غیر را تلف یا در آن مواد یا نباتات مضره را بپاشد.
3ـ شخصی که درخت ملکیت غیر را از بیخ بکشد یا قطع یا تلف نماید یا شاخچه مضره را در آن زرع نماید یا آن را به منظور خشک شدن پوست کند.
2 ـ‌اگر ارتکاب جرم مندرج فقره فوق در بین غروب و طلوع آفتاب اقلا توسط سه نفر یا توسط دو نفر که یکی از آنها از عنف کار بگیرد یا یکی از آنها سلاح ظاهر یا پنهان حمل نماید صورت بگیرد هر یک از مرتکبین حسب احوال به حبس متوسط محکوم می گردد.

قسمت دوم
انتقال حدود
ماده چهار صدو نود و چهارم
1ـ هرگاه شخص حدی از حدود ملکیت غیر را به نحوی از انحا عمداً خراب کند یا علامة دیگری را که بمنظور ضبط مساحت یا حدود یا بمنظور جدائی در بین املاک نصب شده ،‌انتقال دهد ،‌یا آنرا زایل سازد به حبس متوسط ای که از دو سال بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از بیست و چهار هزار افغانی تجاوز نکند یا بیکی از این دو جزا محکوم می گردد.
2ـ اگر جرم مندرج فقرة فوق با عنف بر اشخاص یا به قصد غصب زمین ملکیت غیر ارتکاب گردد یا علامات از طرف مراجع رسمی و نیمه رسمی و ضع گردیده باشد، ‌مرتکبین به حبس متوسطی که از دو سال کمتر نباشد محکوم می گردند.

فصل بیست و پنجم
جرایم قتل حیوانات وضرر
رساندن به آن
ماده چهار صدو نود و پنجم
اشخاص آتی علاوه به جبران خساره به حبس قصیر وجزای نقدی که از پنج هزار افغانی تجاوز نکند یا به یکی از این دو جزا محکوم می گردند :
1ـ شخصی که عمداً یا بدون اقتضا حیوان سواری ملکیت غیر را بکشد یا آنرا شدیداً زخمی سازد یا به وجه دیگر به آن ضرر بزرگ برساند .
2ـ شخصی که ماهی های موجود در دریا، نهر، غدیر، یا حوض را مسموم نماید یا درشکارآن از وسایل قتل دسته جمعی مانند استعمال مواد منفجره، ‌مواد کیمیاوی، وسایل برقی و امثال آن کار بگیرد.
3ـ شخصی که عمداً و بدون اقتضا کرم ابریشم ،‌مجموعه از زنبور عسل ملکیت غیر را بکشد یا به آن ضرر بزرگ وارد نماید.

باب سوم
قباحات
فصل اول
قباحات مربوط به راهها
و اماکن عامه
ماده چهار صد و نود وششم
اشخاص آتی به حبس قصیری که از پانزده روز بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از پنجصد افغانی تجاوز نکند محکوم می گردند:
1ـ شخصی که در راه عام بدون ضرورت یا بدون اجازه مراجع با صلاحیت سبب ازدحام گردد اعم از اینکه به کندن چقری در آن باشد یا به گذاشتن مواد یا اشیائی که رفت و آمد را در آن غیر مطمئن گرداند یا به هر نحوی که باشد سبب ممانعت رفت و آمد در راه مذکور گردد.
2ـ شخصی که با گذاشتن یا توقف وسایط نقلیه خلاف مقررات ترافیکی سبب مزاحمت راه شود اعم از اینکه وسایط مذکور توسط حیوان یا بدون آن رانده شود, مگر اینکه گذاشتن یا توقف به منظور حمل کردن، ‌خالی کردن بار یا بالا شدن یا پائین شدن راکبین به حد لازم آن صورت گرفته باشد.
3ـ شخصی که پل و پلچک راه رو بالای جریان آب را که مردم بر آن حق عبور داشته باشند قطع نموده بجای آن راه رو یا وسیله دیگری برای عبور و مرور مردم نگذارد.
4ـ در تمام احوال مندرج این ماده محکمه علاوه بر مصارف رفع موانع به جبران خساره ناشی از آن نیز حکم می نماید.
ماده چهارصد و نود و هفتم
اشخاص آتی به جزای نقدی که از دو صد افغانی تجاوز نکند محکوم می گردند :
1ـ شخصی که امتعه خود را در مواضع و اوقاتی که از طرف مراجع با صلاحیت ممنوع قرار داده شده برای فروش عرضه نماید مگر اینکه قانون طور دیگری حکم کرده باشد.
2ـ شخصی که در راه عام حیوانات یا عراده جات را بسته یا استفاده کند یا بشوید و به اثر آن در راه عام ازدحام یا به عابرین مزاحمت تولید گردد.
ماده چهار صدو نود و هشتم
شخصی که علامه از علایم ترافیکی را که در راه عام یا بر بنا نصب گردیده یا علایمی را که بمنظور تعیین مسافه ها یا رهنمائی به شهر ها، ‌راه ها یا محلات عام دیگر نصب گردیده تغییر شکل بدهد یا جهت آن را تغییر دهد به حبسی که از یکماه بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از پنج صد افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد.
ماده چهار صد و نود ونهم
اشخاص آتی به حبسی که از یکماه بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردند :
1ـ شخصی که در گذاشتن علامه اخطاریه ها یا تنویری در مواضعی که در راه عامه حفر می کند یا در آن اموال را می گذارد اهمال نماید.
2ـ ‌شخصی که علامات اخطاریه یا تنویری مندرج فقره فوق را از بین ببرد.
3ـ شخصی که چراغی را که بمنظور روشن کردن راه یا میدان عام بکار رفته گل ،‌دور یا تلف نماید.
ماده پنجصدم
اشخاص آتی به حبسی که از یکماه بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردند :
1ـ شخصی که بدون احتیاط لازم در راه عام موادی را بیندازد که باعث اذیت عابرین گردد یا بدون احتیاط لازم در راه عام یا خاص اشیائی را آویزان کند که اگر بیفتد برای مردم اذیت یا مضایقت تولید کند.
2ـ شخصی که بدون احتیاط لازم مواد جامد ، ‌مایع یا گاز را بر انسان بیندازد گر چه به اثر آن کدام صدمه جسمی عاید نگردد.
ماده پنجصد و یکم
شخصی که اعلانات را در غیر از جاهای مجاز نصب یا تعلیق نماید یا بدون حق اعلانات را از جاهای مجاز دور، تلف یا تغییر شکل دهد به جزای نقدی که از هزار افغانی بیشتر نباشد محکوم می گردد.
ماده پنجصد و دوم
اشخاص آتی به حبسی که از ده روز بیشتر نباشد یا جزای نقدی ای که از سه صد افغانی تجاوز نکند محکوم می گردند:
1ـ‌شخصی که در راه یا میدان های عام بدون احتیاط و بی پروائی توسط سواری حیوان یا دواندن آن یا به وسیله وسایط نقلیه سبب اذیت روحی یا جسمی مردم گردد.
2ـ‌ شخصی که در بین غروب و طلوع آفتاب در راه یا میدان های عام وسایط نقلیه را بدون روشن کردن چراغ هر دو طرف استفاده کرده یا آن را براند .

فصل دوم
قباحات مربوط به
آسایش عامه
ماده پنجصد و سوم
شخصی را که مراجع با صلاحیت به ترمیم یا تخریب بنای نزدیک به سقوط اخطار داده و او از آن امتناع یا اهمال ورزد به جزای نقدی که از هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد.
مشروط بر اینکه در قانون خاص جزای سنگین تری پیش بینی نشده باشد.
ماده پنجصد و چهارم
اشخاص آتی به حبسی که از یکماه بیشتر نباشد یاجزای نقدی که از هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردند :
1ـ شخصی که بدون اجازه مقامات مربوط در جاهای به آتش بازی و امثال آن بپردازد که در آن خطر حریق ، تلف و یا ضرر متصور باشد.
2ـ‌ شخصی که در داخل شهر یا قریه، ‌اسلحه ناریه یا باروت یا دیگر مواد منفلقه را استعمال نماید.
3ـ‌ شخصی که عمدا بوسیله هارن ،‌غالمغال،‌آوازهای تخریش کننده و امثال آن سبب اذیت دیگران گردد.
4ـ شخصی که دیوانه را که مردم از او می ترسند در راه عام رها سازد.
5ـ‌ شخصی که درمورد حیوانی که در حیازت او است یا مسئولیت آنرا بدوش دارد، ‌احتیاط لازم را از جلو گیری خطر یا ضرر ممکنه اتخاذ ننماید.

فصل سوم
قباحات مربوط به صحت عامه
ماده پنجصد و پنجم
اشخاص آتی به حبسی که از یکماه بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردند :
1ـ شخصی که جسد انسان را در شهر، قریه یا در جای و محلی که مراجع با صلاحیت اجازه دفن را در آن نه داده باشد دفن نماید.
2ـ‌ شخصی که در دریا،‌ نهر، جوی ،‌ کوچه ، ‌یا در آب جاری مواد کثیفه را که به صحت مضر باشد بیندازد.
ماده پنجصد و ششم
اشخاص آتی به حبسی که از پانزده روز بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از پنجصد افغانی تجاوز نکند محکوم می گردند:
1ـ شخصی که در سرک ،‌راه عام میدان یا تفریح گاه عمومی مواد گندیده کثافات،‌ خاکروبه ، ‌آب کثیف و غیره اشیای را که به صحت مضر باشد بیندازد.
2ـ شخصی که عمداً یا به اهمال بخار، ‌دود ، آب کثیف یا مواد دیگری که سبب ضرر، ‌اذیت یا آلوده شدن مردم گردد رها نماید.
3ـ شخصی که در نظافت یا اصلاح دودکش، ‌تنور یا دستگاه هائی که آتش در آن استعمال می شود اهمال نماید.
ماده پنجصد و هفتم
شخصی که پیشة طبابت یا صحی را دارد و در اثنای معاینات یا تداوی در بدن مرده یا مجروح زخمهای را مشاهده کند که در نتیجه جرم به او رسیده یا قرائن طوری باشد که اشتباه جرم را بار آورد ،‌مقامات با صلاحیت را اطلاع ندهد، به حبسی که از سه ماه بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از سه هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد.

فصل چهارم
قباحات مربوط به املاک ، اموال و حیوانات
ماده پنجصد و هشتم
اشخاص آتی به حبسی که از ده روز بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از سه صد افغانی تجاوز نکند محکوم می گردند:
1ـ شخصی که بدون حق در زمین آماده شده برای زراعت ، یا کشت شده یا در زراعت درو ناشده یا حیوان یا بدون آن از آن عبور کند.
2ـ شخصی که بدون حق در زمین یا باغ رمه یا حیوانات دیگر را بچراند یا بگذارد که در آن بچرد.
3ـ شخصی که سنگ یا مواد سخت دیگر یا کثافات را به وسایط نقلیه خانه، بنا، باغ یا احاطه ملک غیر پرتاب نماید.
4ـ شخصی که در نهر،‌ جوی، ‌حوض و یا در دیگر مجاری آب ادوات یا اشیای که بوسیله آن آب بازی اشخاص اخلال گردد یا مجاری آب تنگ شود بیندازد.
ماده پنجصد و نهم
شخصی که به سبب خطا حیوان ملکیت غیر را بکشد یا جرح نماید به حبس قصیری که از ده روز بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از سه صد افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد.
ماده پنجصد و دهم
1ـ شخصی که حیوان اهلی یا الفت گیرنده را بیرحمانه تعذیب یا مثله نماید یا به وسیله دیگر با آن معامله سوء نماید، ‌به حبس قصیری که از سه ماه بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از سه هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد.
2ـ شخصی که حیوان سواری یا بارکش را فوق طاقت بار نماید یا حیوان مریض، ‌زخمی یا معیوب را که طاقت کار را نداشته باشد بکار اندازد, بعین جزای پیش بینی شده فقره فوق محکوم می گردد.

فصل پنجم
قباحات مربوط به آداب عامه
ماده پنجصد و یازدهم
شخصی که در شهر، ‌قریه یا ده بصورت منافی حیا غسل نماید یا در محل عام در حالت عریان منافی ادب ظاهر گردد، به حبسی که از ده روز بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از صد افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد.
ماده پنجصد و دوازدهم
شخصی که در محلات عمومی به قصد یا هدف منافی آداب ترصد نماید به حبسی که از ده روز بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از صد افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد.
فصل ششم
قباحات مربوط به منتظمین
هوتلها
ماده پنجصد و سیزدهم
هرگاه یکی از صاحبان هوتل، مهمان خانه، ‌مسافر خانه یا غرفه های که به منظور شب گذشتاندن اشخاص تهیه و آماده شده باشد و سایر تاسیسات تورستیک در ثبت هویت مسافرین یا ساکنین اماکن مذکور طبق مقررات مربوط رعایت ننماید و یا در آن اهمال ورزد، به حبسی که از سه ماه بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از سه هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد.

فصل هفتم
احکام متفرق
ماده پنجصد و چهاردهم
1ـ شخصی که یکی از مشتقات مواد کیماوی مخدره را که زایل کننده یکی از ملکات عقلی یا ذهنی شخص گردیده و استعمال آن سبب اعتیاد سریعانه و ایجاد مرض صعب العلاج گردد استعمال نماید طبق احکام مربوط به استعمال مواد مخدره و مسکره مجازات می گردد.
2ـ تورید، نگهداشت ،‌فروش، عرضه بفروش، ‌انتقال و یا ترویج مواد مندرج فقره فوق جنایت بوده مرتکب به حبس طویل محکوم می گردد.
ماده پنجصد و پانزدهم
1ـ هر گاه شخص دیگران را به تهدید ،‌عنف و یا بهر وسیله از وسایل دیگر گروگان بگیرد به حبس طویل محکوم می گردد.
2ـ اگر شخص گروگان گرفته شده مجروح ،‌معلول یا مقتول گردد مرتکب به جزای پیش بینی شده اصل جرم محکوم می گردد.
مشروط بر اینکه از جزای مندرج فقرة فوق کمتر نباشد.
3ـ اگر مرتکب باثر ارتکاب جرم مندرج فقره (1) این ماده پول یا منفعتی را بدست آورده باشد برد عین مال یا قیمت مثل آن نیز محکوم می گردد.
ماده پنجصد و شانزدهم
شخصی که نیروی کار مردم را به فریب یا حیله استثمار نماید یا بفروش رساند و یا به یکی از جهات خارجی نیروی کار آنها را مورد معامله قرار دهد، ‌علاوه بر جبران خساره به حبس طویل محکوم می گردد.
ماده پنجصد و هفدهم
1ـ شخصی که زن بیوه یا دختری را که سن هجده سالگی را تکمیل نموده باشد به خلاف رضا و رغبت وی به شوهر دهد حسب احوال به حبس قصیر محکوم می گردد:
2ـ‌اگر جرم مندرج فقره فوق به شکل بد دادن باشد مرتکب به حبس متوسط که از دو سال بیشتر نباشد محکوم می گردد.
3ـ دعوی جزائی در مورد جرایم مندرج فقرات (1ـ2) این ماده وقتی اقامه شده می تواند که مجنی علیها شکایت نماید.
ماده پنجصد هجدهم
شخصی که عمداً برق، گاز، ‌آب، پیداوار معادن و یا اشجار جنگلات را بدون استیذان مقامات صلاحیتدار تصاحب یا تصرف مالکانه نماید این عمل وی در حکم سرقت بوده مرتکب علاوه بر رد مال یا قیمت مثل آن به حبسی که از دو سال بیشتر نباشد یا جزای نقدی که از بیست و چهار هزار افغانی تجاوز نکند محکوم می گردد.
ماده پنجصد و نزدهم
شخصی که مال لقطه و یا مال مفقود را دستیاب یا دریافت نماید بدون عذر موجه و در ظرف یکهفته آنرا جهت تسلیم دهی به نزدیکترین اداره محل و یا به صاحب مال در صورتی که تشخیص شود تسلیم ندهد، ‌علاوه بر محرومیت از مکافات به جزای نقدی که از سه صد افغانی بیشتر نباشد محکوم می گردد.
ماده پنجصد و بیستم
1ـ شخصی که از احکام مقررات خاصی که از طرف یکی از مراجع اداری، امنیتی،‌ شاروالی ها و ترافیک مطابق به احکام قانون وضع و نافذ گردیده باشد تخلف ورزد، ‌به تادیه جزای نقدی پیش بینی شده به ترتیبی که در مقررات مربوطه تنظیم شده مکلف می گردد. مشروط بر اینکه جزای پیش بینی شده در مقررات از حداکثر جزای نقدی قباحت مندرج ماده (26) این قانون تجاوز ننماید.
2ـ اگر در مقررات خاص جزای برای تخلف از احکام آن پیش بینی نشده باشد متخلف به جزای نقدی که از دو صد افغانی تجاوز نکند مکلف می گردد.
3ـ مقررات خاص بهیچ وجه بجز از جزای نقدی در حدودیکه در فقره (1) این ماده تذکر یافته است جزای دیگری را پیش بینی نموده نمی تواند.

ماده پنجصد و بیست و یکم
در مواردی که قوانین خاص احکام جزائی را تنظیم کرده باشد مرتکب مطابق به احکام مندرج قوانین خاص مجازات می گردد. مگر در احوالی که این قانون بخلاف آن تصریح کرده باشد.
ماده پنجصد و بیست و دوم
با انفاذ این قانون احکام مندرج قانون جزای جرایم مامورین و جرایم علیه امنیت و منفعت عامه مورخه (26) قوس 1341 هـ ، ش و قانون تعقیب و مجازات رشوت (15) حوت سال 1351 و هر حکم از احکام قوانینی جزائی ای که صراحتاً یا دلالتاً مناقض با حکمی از احکام این قانون باشد, ملغی شناخته می شود .
قانون جزای عسکری از این حکم مستثنی می باشد.
ماده پنجصد و بیست و سوم
این قانون (30) روز بعد از نشر در جریده رسمی نافذ می گردد.

 

۲۱ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

با قانون سازمان بازرسی بیشتر آشنا شوید

به منظور نظارت بر حسن جریان امور و اجرای صحیح قوانین در دستگاه‌های اداری و در اجرای اصل 174 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران سازمانی بنام «سازمان بازرسی کل کشور» که در این قانون به اختصار «سازمان» نامیده می‌شود زیر نظر رئیس قوه قضاییه و با اختیارات و وظایف مندرج در این قانون تشکیل می‌شود.

قانون تشکیل سازمان بازرسی کل کشور

ماده 1: به منظور نظارت بر حسن جریان امور و اجرای صحیح قوانین در دستگاه‌های اداری و در اجرای اصل 174 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران سازمانی بنام «سازمان بازرسی کل کشور» که در این قانون به اختصار «سازمان» نامیده می‌شود زیر نظر رئیس قوه قضاییه و با اختیارات و وظایف مندرج در این قانون تشکیل می‌شود.

تبصره: نظارت و بازرسی از نظر این قانون عبارت است از مجموعه فعالیت‌های مستمر و منظم و هدفدار به منظور جمع‌آوری اطلاعات لازم درباره مراحل قبل، حین و بعد از اقدامات دستگاه‌های مشمول ماده(2) این قانون، تجزیه و تحلیل آن‌ها، تطبیق عملکرد دستگاه با اهداف و تکالیف قانونی و ارایه پیشنهادهای مناسب در جهت حسن جریان امور.

ماده 2:

وظایف و اختیارات سازمان به شرح زیر می‌باشد:

الف) بازرسی و نظارت مستمر کلیه وزارتخانه‌ها و ادارات و امور اداری و مالی دادگستری، سازمان‌ها و دستگاه‌های تابعه قوه قضاییه و نیروهای نظامی و انتظامی و مؤسسات و شرکت‌های دولتی و شهرداری‌ها و مؤسسات وابسته به آن‌ها و دفاتر اسناد رسمی و مؤسسات عام‌المنفعه و نهادهای انقلابی و سازمان‌هایی که تمام یا قسمتی از سرمایه یا سهام آنان متعلق به دولت است یا دولت به نحوی از انحاء بر آن‌ها نظارت یا کمک می‌نماید و کلیه سازمان‌هایی که شمول این قانون نسبت به آن‌ها مستلزم ذکر نام آن‌ها است بر اساس برنامه منظم.

ب) انجام بازرسی‌های فوق‌العاده حسب‌الامر مقام معظم رهبری و یا به دستور رئیس قوه قضاییه و یا درخواست رئیس جمهور و یا کمیسیون اصل 90 قانون اساسی مجلس شورای اسلامی و یا بنا به تقاضای وزیر یا مسئول دستگاه‌های اجرائی ذی‌ربط و یا هر موردی که به نظر رئیس سازمان ضروری تشخیص داده شود.

ج) اعلام موارد تخلف و نارسایی‌ها و سوء جریانات اداری و مالی در خصوص وزارتخانه‌ها و نهادهای انقلاب اسلامی و بنیادها به رئیس جمهور و در خصوص مؤسسات و شرکت‌های دولتی و وابسته به دولت به وزیر ذی‌ربط و در مورد شهرداری‌ها و مؤسسات وابسته به وزیر کشور و در خصوص مؤسسات غیردولتی کمک بگیر از دولت به وزیر ذی‌ربط و در خصوص سوء جریانات اداری و مالی مراجع قضایی و واحدهای تابعه دادگستری به رئیس قوه قضاییه و در موارد ارجاعی کمیسیون اصل90 قانون اساسی نتیجه بازرسی به آن کمیسیون اعلام خواهد شد.

د) در مواردی که گزارش بازرس متضمن اعلام وقوع جرمی است، ‌چنانچه جرم دارای حیثیت عمومی باشد، رئیس سازمان یا مقامات مأذون از طرف وی یک نسخه از گزارش را با دلایل و مدارک مربوط برای تعقیب و مجازات مرتکب به مرجع صالح قضایی ارسال و موضوع را تا حصول نتیجه نهایی پیگیری نمایند و در مورد تخلفات اداری، انضباطی و انتظامی مستقیماً مراتب را به مراجع ذی‌ربط منعکس نموده و پیگیری لازم را به عمل آورند. مراجع رسیدگی‌کننده مکلفند وقت رسیدگی و جهت حضور را به اطلاع سازمان بازرسی کل کشور برسانند.

تبصره 1: در مورد جرایم منتهی به ورود خسارت به اموال دولتی و حقوق عمومی و تضییع آن‌ها دادستان ضمن تعقیب کیفری متهم یا متهمان در دادگاه صالح در صورت احراز ورود خسارات و ضرر و زیان، رأساً جبران آن را بدون پرداخت هزینه دادرسی از دادگاه درخواست می‌نماید.

دستگاه‌های ذی‌ربط موظف به همکاری با دادستان در جمع آوری دلایل و مدارک و پیگیری موضوع می‌باشند.

تبصره 2: گزارش‌های بازرسی در ارتباط با آیین‌نامه و تصویب‌نامه و بخشنامه و دستورالعمل‌های صادره و شکایات اشخاص حقیقی و حقوقی غیر دولتی که حاکی از تشخیص تخلف در موارد فوق‌الذکر باشد جهت رسیدگی و صدور رای به دیوان عدالت اداری ارسال می‌گردد. رسیدگی به این‌گونه موارد به طور فوق‌العاده و خارج از نوبت خواهد بود.

هـ: در مواردی که گزارش بازرسی متضمن اعلام تخلف اداری مدیران کل ادارات و مقامات بالاتر تا سطح وزرا و هم‌طراز آنان باشد سازمان بازرسی کل کشور موضوع را جهت رسیدگی به هیأت تخلفات اداری نهاد ریاست جمهوری منعکس و تا حصول نتیجه پیگیری خواهد نمود.

تبصره: رسیدگی به تخلفات مقامات و کارکنان قوای قضاییه و مقننه و نیروهای مسلح، شورای نگهبان و دستگاه‌های زیر نظر مقام معظم رهبری از شمول این ماده مستثنی است.

ماده 3:

سازمان می‌تواند برای انجام بازرسی و اظهار نظر کارشناسی از وجود قضات و اشخاص صاحب صلاحیت و متخصصان در هر رشته به طور دایم یا موقت استفاده نماید و در سایر مورد نسبت به تأمین کادر مورد نیاز از طریق انتقال یا مأموریت کارکنان دولت و در صورت عدم امکان از طریق استخدام اقدام نماید.

تبصره 1: انتقال کارمندان وزارتخانه و مؤسسات و شرکت‌های دولتی به سازمان به صورت مأمور و یا انتقال دایم بلامانع است.

تبصره 2: مقررات اداری و استخدامی سازمان توسط قوه قضاییه تهیه و پس از تصویب مجلس به مرحله اجرا در می‌آید مگر مواردی که مشمول مفاد ماده 12 این قانون است.

تبصره 3: سازمان می‌تواند رأساً از افراد بازنشسته با حداقل مدرک کارشناسی و واجد صلاحیت در امور تخصصی استفاده کند.

به‌کارگیری افراد مذکور در این ماده از مقررات عمومی استخدامی مستثنی بوده و حق‌الزحمه آنان از محل اعتبارات مصوب سالیانه سازمان پرداخت خواهد شد.

ماده 4:

رئیس سازمان توسط رئیس قوه قضاییه از میان قضات شرع و یا قضاتی که دارای رتبه 10 یا 11 قضایی باشند تعیین می‌شود. رئیس سازمان می‌تواند یک نفر قائم مقام برای خود از میان قضات با صلاحیت انتخاب کند که با پیشنهاد و تصویب رئیس قوه قضاییه تعیین می‌گردد و همچنین می‌تواند به تعداد لازم معاون داشته باشد.

ماده 5:

بازرسی توسط بازرس یا هیأت‌های بازرسی به عمل می‌آید. رئیس هیأت بازرسی توسط رئیس سازمان حسب مورد از بین قضات یا متخصصین و کارشناسان برجسته و مورد اعتماد انتخاب می‌گردد.

تبصره 1: آن قسمت از گزارش بازرسین غیر قضایی که حاکی از وقوع تخلف یا جرم می‌باشد باید به تایید بازرس قضایی برسد.

تبصره 2: رئیس هیأت بازرسی و یا بازرس در صورتی که دارای پایه قضایی و ابلاغ خاص از رئیس قوه قضاییه باشد، چنانچه در ضمن بازرسی به اموری برخورد نماید که بیم تبانی یا فرار متهم و یا از بین بردن دلایل و مدارک برود می‌تواند تا پایان بازرسی برابر مقررات قانون آئین دادرسی نسبت به صدور قرار تأمین غیر از قرار بازداشت اتخاذ تصمیم نماید و چنانچه قرار بازداشت موقت را ضرورت تشخیص دهد باید با پیشنهاد رئیس هیأت و موافقت رئیس دادگستری محل اقدام نماید. قرارهای تأمین صادره ظرف مدت 20 روز از تاریخ ابلاغ قابل تجدید نظر در دادگاه تجدید نظر مرکز استان مربوط می‌باشد.

ماده 6:


گزارش‌های سازمان در مراجع قضایی، هیأت‌های رسیدگی به تخلفات اداری، انضباطی و انتظامی، خارج از نوبت و حداکثر ظرف مدت سه ماه رسیدگی خواهد شد. چنانچه رسیدگی به پرونده‌ها بیش از مدت معین نیاز به وقت داشته باشد، مراجع مذکور باید جهات و دلایل آن را در پرونده درج و تصریح نمایند.

تبصره: هرگاه بازرسی که دارای پایه قضایی است ضمن بازرسی در حدود مقررات قانونی به حکمی برخورد نماید که آن‌را خلاف بین شرع یا قانون تشخیص دهد گزارش مستدل آن را از طریق رئیس سازمان برای اطلاع دادستان کل کشور تهیه و ارسال می‌دارد. دادستان کل در صورتی که آن را از مصادیق بند 2 ماده 18 قانون تشکیل دادگاه‌های عمومی و انقلاب مصوب 15/4/1373 تشخیص دهد اقدام قانونی را معمول می‌دارد.

ماده 7:

بازرس یا هیأت‌های بازرسی گزارش کار خود را مستقیماً به سازمان تسلیم خواهد نمود.

ماده 8:

کلیه مسئولان ذی‌ربط در وزارتخانه‌ها و ادارات و سازمان‌ها و مؤسسات اسناد و اطلاعات و مدارک مورد لزوم در تحقیقات را بدون هرگونه فوت وقت در اختیار بازرس یا بازرسان اعزامی قرار داده و همکاری لازم را مبذول دارند. تبصره 1: تخلف از تکلیف مندرج در این ماده موجب حبس از سه ماه و یک روز تا شش ماه یا انفصال موقت از خدمات دولتی و عمومی از سه ماه تا یک‌سال خواهد بود.

تبصره 2: اسناد سری دولتی از حکم این ماده مستثنی است مگر به درخواست رئیس سازمان بازرسی کل کشور و موافقت رئیس قوه قضاییه.

ماده 9:

چنانچه بازرسی و یا هیأت بازرسی، در ضمن بازرسی و برای حسن انجام بازرسی و یا حسن جریان امور در دستگاه مشمول بازرسی، تعلیق یک یا چند نفر از کارکنان را تا پایان بازرسی ضروری تشخیص دهند، باید با ذکر جهات و علل، درخواست تعلیق را از طریق سازمان به وزیر یا رئیس دستگاه مربوط اطلاع دهند. وزیر یا رئیس دستگاه مربوط موظف است ظرف مدت ده روز نسبت به تعلیق آن کارمند اقدام نماید و نمی‌تواند به عذر این که درخواست مدلل نیست و یا دلایل غیرکافی است، از انجام تقاضا خودداری کند.

در صورت عدم اجرای پیشنهادهای مذکور سازمان با اعلام مراتب و پس از رسیدگی و احراز استنکاف غیر موجه در دادگاه، مشمول مفاد ماده(576) قانون مجازات اسلامی خواهد بود.

ماده 10:

وزیر یا مسئول دستگاه مربوط موظف است از تاریخ دریافت گزارش هیأت بازرسی حداکثر ظرف ده روز عملیات اجرایی را جهت انجام پیشنهادهای مندرج در گزارش مزبور شروع و مفاد جریان کار را مرتباً به اطلاع سازمان برساند. سازمان موظف است تا حصول نتیجه نهایی جریان امر را پیگیری نماید.

تبصره: عدم اجرا پیشنهادهای سازمان بدون عذر موجه با اعلام رئیس سازمان و تشخیص مرجع قضایی صالح مشمول مجازات ماده(576) قانون مجازات اسلامی خواهد بود.

ماده 11:

سازمان می‌تواند در موارد زیر نیز اقدام نماید:

الف: بهره‌گیری از توان تشکل‌های غیر دولتی و مردم نهاد و اشخاص واجد شرایط در بخش‌های علمی، تخصصی، صنفی و مردمی به منظور انجام وظایف محوله.

ب: ایجاد هماهنگی‌های لازم، مستمر و منظم با مسئولان دستگاه‌های نظارتی کشور با حفظ استقلال و اختیارات قانونی و ذاتی هر دستگاه، به منظور ارتقاء کیفی و کمّی و افزایش اثربخشی اقدامات نظارتی و پرهیز از کارهای موازی و غیرضرور و تقویت مدیریت کشور و ارایه گزارش نتایج حاصله به رؤسای قوای سه‌گانه.

ج: معرفی نماینده، به مجامع و شوراهای تصمیم‌گیر در معاملات دستگاه‌های دولتی و عمومی غیر دولتی و دستگاه‌های مشمول بازرسی به عنوان ناظر بدون حق رأی در جهت انجام وظیفه نظارتی

تبصره: مسئولان ذی‌ربط موظفند زمان تشکیل جلسات مجامع و شوراهای مورد نظر را به اطلاع سازمان برسانند.

د: ارایه گزارش‌های نظارتی هشدار دهنده به هنگام به مقامات مسئول جهت پیشگیری از وقوع جرم، تخلف و سوءجریانات احتمالی.

هـ: اطلاع‌رسانی و آگاهی‌بخشی عمومی از طریق رسانه‌های عمومی به منظور ارتقاء سلامت نظام اداری و مقابله با فساد، با رعایت قانون اصلاح تبصره(1) ماده(188) قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور کیفری مصوب 1378 و الحاق سه تبصره به آن مصوب خرداد 1385.

ماده 12:

چنانچه بازرسان قانونی مؤسسات و شرکت‌های مشمول بازرسی، مسئولین سازمان حسابرسی دولتی، حفاظت و اطلاعات و حراست و نظارت و بازرسی وزارتخانه‌ها و دستگاه‌های مشمول بازرسی، به سوءجریانی در رسیدگی به عملکرد مالی و اداری دستگاه‌های اجرائی و شرکت‌های دولتی و وابسته به دولت برسند که مربوط به وظایف سازمان بازرسی است، باید مراتب را به اطلاع سازمان بازرسی کل کشور برسانند.

مستنکف به مجازات مقرر در ماده(606) قانون مجازات اسلامی محکوم خواهد شد.

ماده 13:

بودجه سازمان در بودجه کل کشور تحت ردیف مستقل ذیل ردیف دادگستری منظور و یک پنجم آن خارج از شمول محاسبات عمومی و سایر مقررات مصرف خواهد شد.

ماده 14:

آیین‌نامه اجرایی این قانون توسط سازمان بازرسی کل کشور تهیه و به تصویب رئیس قوه قضاییه خواهد رسید.

ماده 15:

قوه قضاییه، وزارت امور اقتصادی و دارایی و سازمان امور اداری و استخدامی کشور در قسمت مربوط مأمور اجرای این قانون می‌باشد.
منبع : سازمان بازرسی کل کشور

۲۱ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

نمونه رای در خصوص نفقه زوجه

چکیده: گذشت مدت‌زمان قابل‌توجه از زندگی مشترک زوجین در منزل مشترک و فقدان هرگونه شکایت از سوی زوجه، اماره بر پرداخت نفقه محسوب و اثبات خلاف آن بر عهده زوجه است در خصوص دعوی خانم م.پ. فرزند م. به‌طرفیت آقای م.م. فرزند الف. با وکالت آقای م.ظ. دایر به #مطالبه_نفقه_معوقه ایام زوجیت و خسارات دادرسی به شرح دادخواست تقدیمی، با توجه به محتویات پرونده و رونوشت مصدق سند نکاحیه و اظهارات طرفین دعوی رابطه زوجیت دائم بین زوجین پرونده را محرز دانسته نظر به اینکه طبق قانون همین‌که نکاح به‌طور صحیح واقع شد روابط زوجیت.....

تاریخ رای نهایی: 1392/09/30

شماره رای نهایی: 9209970224001654

رای بدوی

در خصوص دعوی خانم م.پ. فرزند م. به‌طرفیت آقای م.م. فرزند الف. با وکالت آقای م.ظ. دایر به مطالبه_نفقه_معوقه ایام زوجیت و خسارات دادرسی به شرح دادخواست تقدیمی، با توجه به محتویات پرونده و رونوشت مصدق سند نکاحیه و اظهارات طرفین دعوی رابطه زوجیت دائم بین زوجین پرونده را محرز دانسته نظر به اینکه طبق قانون همین‌که نکاح به‌طور صحیح واقع شد روابط زوجیت بین طرفین موجود و حقوق و تکالیف زوجین نسبت به یکدیگر برقرار می‌شود و در عقد دائم #نفقه زن بر عهده شوهر است با توجه به اینکه زوجه شاغل بوده و مسکن بنام ایشان می‌باشد و خواستار نفقه خویش شده است و با ردّ مدافعات وکیل خوانده مبنی بر اینکه خواهان موکل را از زندگی مشترک اخراج کرده و از تمکین خودداری می‌نماید و حکم بر تمکین صادرشده است درحالی‌که اجراییه صادر نشده است و با توجه به نظریه کارشناس رسمی دادگستری که مورد اعتراض واقع نشده و اینکه وکیل خوانده خواستار ارائه نظریه تکمیلی توسط کارشناس شده موجبی برای ارائه نظریه تکمیلی توسط کارشناسی نبوده و لایحه تقدیمی اعتراض تلقی نشده با قبول دعوی به استناد مواد 1102ـ 1106ـ 1107ـ 1111ـ 1206 قانون مدنی و مواد 198 و519 قانون آیین دادرسی مدنی حکم بر محکومیت خوانده به پرداخت ماهانه چهارصد هزار ریال از 1/1/80 لغایت پایان سال 1380 و چهارصد و پنجاه‌هزار ریال از 1/1/81 لغایت پایان سال 1381 و پانصد و چهل هزار ریال از 1/1/82 لغایت پایان سال1382 و شش‌صد و چهل هزار ریال از 1/1/83 لغایت پایان سال 1383 و هفت‌صد و پنجاه‌هزار ریال از 1/1/84 لغایت پایان سال 1384 و هشت‌صد و پنجاه‌هزار ریال از 1/1/85 لغایت پایان سال 1385 و نه‌صد و هفتاد هزار ریال از 1/1/86 لغایت پایان سال 1386 و یک‌میلیون و یک‌صد و نود هزار ریال از 1/1/87 لغایت پایان سال 1387 و یک‌میلیون و شش‌صد هزار ریال از 1/1/88 لغایت پایان سال 1388 و دو میلیون ریال از 1/1/89 لغایت پایان سال 1389 و دو میلیون و چهارصد هزار ریال از 1/1/90 لغایت پایان سال 1390 و دو میلیون و شش‌صد هزار ریال از 1/1/91 لغایت زمان صدور حکم بابت اصل خواسته و یک‌میلیون ریال بابت هزینه کارشناسی ونیز هزینه دادرسی در حق خواهان صادر و اعلام می‌نماید با توجه به چهار فقره رسید پرداخت وجه به‌حساب زوجه و دو فقره رسید مدرکیه با امضاء زوجه که موردقبول ایشان نیز می‌باشد .جمعاً به مبلغ یازده میلیون ریال درزمان اجرای حکم از کل محکوم به کسر می‌شود رأی صادره حضوری بوده و ظرف بیست روز پس از ابلاغ قابل‌اعتراض در محاکم تجدیدنظر استان می‌باشد .

رئیس شعبه 278 دادگاه خانواده تهران

رای دادگاه تجدید نظر

در خصوص دادخواست تجدیدنظرخواهی م.م. به‌طرفیت م.پ. نسبت به دادنامه شماره 2016مورخه27/12/1391 در پرونده کلاسه 1154صادره از شعبه278دادگاه عمومی حقوقی تهران که به‌موجب آن حکم به محکومیت تجدیدنظرخواه به پرداخت نفقه از تاریخ 1/1/80 لغایت 1/1/1391 صادر نموده برابر نظریه کارشناس صادر نموده نظر به ملاحظه اظهارات طرفین و صورت‌جلسه 13/9/1392 که گویای آن بوده است زوجین مدنی باهم زندگی می‌نموده‌اند و پس از ترک زندگی توسط زوجه که محکوم به تمکین گردید و آنچه زوجه استحقاق دارد منزلی که زوجه در منزل زوج زندگی می‌نمود که بحث مطالبه اجور مسکن می‌باشد ولکن وقتی زوجین باهم زندگی می‌نمایند ظاهر بر این است که زوج نفقه زوجه را بپردازد و پرداخت نفقه ده سال پیش با توجه به عدم شکایت زوجه فاقد مفهوم بوده لذا با توجه به غلبه ظاهر بر اصل عدم پرداخت نفقه و اینکه بودن زوجین در یک‌منزل اماره بر پرداخت نفقه توسط زوج می‌باشد علی‌الخصوص سپری نمودن مدتی زیادی لذا ایراد و تجدیدنظرخواهی را وارد دانسته و مستنداً به مواد 358 و 1107 قانون مدنی و اینکه ظهور در پرداخت نفقه توسط زوج دارد و ماده 1257 قانون مدنی ضمن نقض دادنامه فوق‌الذکر حکم به ردّ دعوی خواهان بدوی صادر و اعلام می‌نماید رأی صادره قطعی است.

۲۱ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

نمونه رای ربودن فرزند توسط شوهر

چکیده:اگر یکی از زوجین فرزند مشترک را برباید، باتوجه به وجود علقه زوجیت بین شاکی و متهم و فرزند مشترک بودن ربوده شده، آدم ربایی به دلیل فقد عنصر روانی منتفی است.پیرو گزارش قبلی شعبه محترم 11 دیوان‌عالی‌کشور موضوع دادنامه شماره 798-15/8/91 که نیازی به تکرار آن نیست اجمالاً آقای ش.ع. به اتهام آدم ربایی ...

تاریخ رای نهایی:
1391/12/16
شماره رای نهایی:9109970908800876

‎مرجع صدور:شعبه 6 دیوانعالی کشور

خلاصه جریان پرونده

پیرو گزارش قبلی شعبه محترم 11 دیوان‌عالی‌کشور موضوع دادنامه شماره 798-15/8/91 که نیازی به تکرار آن نیست اجمالاً آقای ش.ع. به اتهام آدم ربایی در شعبه 102 دادگاه عمومی گناوه محاکمه شده و با توجه به گذشت شاکیه و احراز بزهکاری به یک سال زندان محکوم و حکم صادره در دادگاه تجدیدنظر استان بوشهر تأیید و قطعی شده و آقای الف. به وکالت از وی متقاضی اعاده دادرسی شده که در شعبه 11 دیوان‌عالی‌کشور رد شده است. فعلاً همان وکیل با عنوان اینکه شاکیه همسر موکل می‌باشد. موکل فردی بی سواد است و صرفاً بدلیل درگیری لفظی پشت تلفنی وی را محکوم به آدم ربایی نموده‌اند. در حالی‌که فکر نمی‌کرد صحبت کننده با تلفن مأمور آگاهی است، ‌همسر موکل دارای بیماری اعصاب می‌باشد و به خاطر شدت اختلافات شکایت نموده است، عنصر مادی آدم ربایی محقق نشده؛ چون فرد مورد آدم ربایی فرزند مشترک آن‌ها بوده است، ‌موکل نمی‌تواند سوءنیت در [این] مورد داشته باشد و مبنای شکایت اختلاف قبلی بوده، ‌از ریاست محترم دیوان‌عالی‌کشور متقاضی اعاده دادرسی شده که برای رسیدگی به این شعبه ارجاع شده است پرونده محاکماتی مطالبه و بررسی شد.

رای دیوان

با توجه به محتویات پرونده محاکماتی و لحاظ مقررات ماده 621 قانون مجازات اسلامی که از مصادیق مذکور در آن هدف و نظر سوء از فعل آدم ربایی مستفاد است. اقدام آقای ش.ع. به بردن دو فرزند خانم س.ح. با عنایت به وجود علقه زوجیت فی‌مابین طرفین و فرزند مشترک بودن یکی از دو طفل و عدم احراز نظر سوء مرتکب آدم ربایی تلقی نمی‌شود. نتیجتاً درخواست اعاده دادرسی (با صرف نظر از اعلام گذشت شاکیه) موجه و مشمول مقررات بند 6 ماده 272 قانون آیین دادرسی کیفری (از جهت عدم تناسب) است. لذا با قبول درخواست،‌ رسیدگی مجدد به استناد ماده 274 قانون مذکور به شعبه هم‌عرض ارجاع می‌گردد.

 

۲۱ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

عدم امکان صدور اتیان سوگند از طرف دادسرا

آیا می دانید قضات دادسراها حق صدور قرار ایتان سوگند مخصوصا در جرائم ایراد ضرب عمدی اقامه قسامه ندارند وصدور قرار ایتان سوگند یا اجرای قسامه در دادسرا جایز نیست و می بایست در شعبه دادگاه جزایی انجام شود.

۲۱ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

نکته های می دانید شلاق خوردن مشروبات الکلی

خوردن مسکر و خمر و شراب و عرق- عرق سگی به یک معنی می باشد و آن مایعی است که خاصیت مست کنندگی دارد مسکر از جهت خاصیت آن که مست کننده است شناخته می شود وترکیب آن که شیمیایی باشد یا گیاهی تاثیری در شناخت آن ندارد خوردن مسکر موجب حد است اعم از آنکه کم باشد یا زیاد مست کند یا نکند حد شرب خمرهشتاد ضربه تازیانه است .

۲۱ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

نحوه تشکیل جلسه در وقت فوق العاده جهت صدور رأی

بسمه تعالی ، بتاریخ ........ در وقت فوق العاده ، جلسه شعبه ..... دادسرا/ دادگاه .... بتصدی اینجانب امضاکننده ذیل تشکیل ، پرونده کلاسه فوق تحت نظر است ؛ ملاحظه میشود پرونده معد صدور رأی است دادگاه با توجه به جمیع محتویات پرونده ختم ( رسیدگی / دادرسی / رسیدگی در این مرجع .......

 

 

بسمه تعالی ، بتاریخ ........ در وقت فوق العاده ، جلسه شعبه ..... دادسرا/ دادگاه .... بتصدی اینجانب امضاکننده ذیل تشکیل ، پرونده کلاسه فوق تحت نظر است ؛ ملاحظه میشود پرونده معد صدور رأی است دادگاه با توجه به جمیع محتویات پرونده ختم ( رسیدگی / دادرسی / رسیدگی در این مرجع /تحقیقات مقدماتی / تحقیقات مقدماتی در این مرجع) را اعلام و با استعانت از خداوند متعال بشرح ذیل مبادرت بصدور رأی می نماید ؛

تفاوت عبارات داخل پرانتز ؛

1. ختم_دادرسی ؛ موقعی است که مرجع_قضایی وارد ماهیت شده و قصد صدور حکم را دارد که شامل دادسرا نمیشود چون تصمیمات دادسرا در قالب قرار است .

2. ختم_رسیدگی ؛ وقتی است که دادگاه وارد ماهیت نشده و دعوا از جهت شکلی مثل فقد سمت یا نفع ، ایراد دارد و قاضی قصد صدور قرار را دارد . همچنین است وقتی که دادگاه ، گزارش_اصلاحی صادر می کند ( ماده 184 ق.ا.د.م ) یا در امور_حسبی اتخاذ تصمیم می کند .

3. ختم_تحقیقات_مقدماتی ؛ ناظر به دادسرا است . چون این مرجع ، تحقیقات مقدماتی جرایم 1 تا 6 را (بجز موارد منصوص و استثنا مثل جرایم اطفال) انجام میدهد


4. (ختم رسیدگی / تحقیقات مقدماتی در این مرجع) ؛ موقعی است که دادگاه یا دادسرا قصد صدور #قرار_شبه_قاطع یعنی #قرار_امتناع_از_رسیدگی و #قرار_عدم_صلاحیت را دارد و با قید واژه (در این مرجع) ،
میخواهد بگوید که #رسیدگی به پرونده صرفا در این #شعبه یا مرجع تمام شده اما ادامه رسیدگی با دادگاه مرجوع الیه خواهد بود و پرونده کلا #مختومه نمیشود .

نویسنده جلال خوان گستر

۲۱ شهریور ۹۷ ، ۲۰:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

شرح ماده به ماده قانون تجارت ماده 1-2=محشای قانون تجارت ماده 3 تا 5

تاجر کیست :ماده – قانون تجارت می گوید تاجر کسی است که شغل معمولی خود را معاملات تجاری قرار بدهد . توضیح و شرح قانون: ماده فوق از قانون تجارت فرانسه ماده 1 اقتباس شده و  و همان مفهو م موضوعی حقوق تجارت می باشد که بعد از انقلاب کبیر فرانسه به سال  1789 بر اساس اصل آزادی از جمله اشتغال به تجارت و صنعت ، قانون گذار از ان پیروی نموده است

تاجر کیست

ماده – قانون تجارت می گوید تاجر کسی است که شغل معمولی خود را معاملات تجاری قرار بدهد.

توضیح و شرح قانون: ماده فوق از قانون تجارت فرانسه ماده 1 اقتباس شده و  و همان مفهوم موضوعی حقوق تجارت  می باشد که بعد از انقلاب کبیر فرانسه 1789 بر اساس اصل آزادی از جمله اشتغال به تجارت و صنعت ،  قانون گذار از ان پیروی نموده است

کلمه تاجر که در ماده فوق به اطلاق برگزار شده اعم از شخص حقیقی یا حقوقی است و منظور از معاملات تجاری همان اعمال ده گانه احصاء شده در ماده دو قانون تجارت می باشد و تکرار عمل با توجه به کلمه  " شغل معمولی " ضروری می باشد

ماده 2-مامعلات تجاری از قرار ذیل است:

1.خرد یا تحصیل هر نوع مال منقول به قصد فروش یا اجاره اعم از این که تصرفاتی در ان شده باشدیا نشده باشد.

2.تصدق به حمل و نقل از راه خشکی یا اب و هوا به هر نحوی که باشد.

3.هرقسم عملیات دلالی یا حق العمل کاری (کمیسیون) و یا عاملی و همچنین تصدی در هر نوع تأسیساتی که برای انجام بعضی امور ایجاد میشود. از قبیل تسهیل معاملات ملکی یا پیدا کردن خدمه یا تهیه و رساندن ملزومات و غیره.

4.تأسیس وبه کار انداختن هر قسم کارخانه مشروط بر این که برای رفع حوانج شخصی نباشد.

5.تصدی به عملیات حراجی.

6.تصدی به هر قسم نمایشگاه های عمومی.

7.هر قسم عملیات صرافی و بانکی.

8.معاملات برواتی اعم از این که بین تاجر و غیره تاجر باشد.

9.عملیات بیمه بحری و غیر بحری

10.کشتی سازی و خرید و فروش کشتی وکشتیرانی داخلی و خارجی و معاملات راجعه  به انها.

توضیح 1:بند1 ماده2 (ق.ت):

ازماده 232 قانون تجارت فرانسه اقتباس شده است وذکر جند مورد قابل  توجه است:

_منظور از  خرید پرداخت نقدی است

_واژه «تحصیل» به مفهوم مبادله کالا به کالا می باشد.

_ فقط معامله «مال منقول »تجارتی میباشد. از مفهوم مخالف ان و یا عنایت به ماده 5(ق.ت)معاملات غیره منقول تجارتی محسوب نمی شود. حتی در شرکت های تجارتی به استثنای شرکت سهامی عام وخاص یا استنا به ماده2 (ل. ا. ق. ت)عملیات غیر بازرگانی تجاری محسوب می شود. قصد فروش یا اجاره یکی دیگر از شرایط تجارتی بودن می باشد

-اگر پس از خرید یا تحصیل مال تصرفاتی در آن شده باشد منظور و مثلا ورق الومینیوم تبدیل به ظرف گردد باز هم عمل تجارتی است . نتیجه می گیریم که شخص تحت شرایط فوق تاجر محسوب شده و دارای مسئولیت مدنی و جزایی خاص خواهد بود

توضیح 2

بند 2 ماده 2 ( قانون تجارت)

منظور از «تصدی» تکرا عمل تجاری است

-کلمه ( به هر نحوی ) در بند مذکور اطلاق برگزار شده یعنی حمل و نقل ممکن است از راه خشکی  دریایی و یا هوایی باشد

توضیح 3

بند سوم ماده

-دلال( ماده 335 تا ماده 355 ) کسی است که در مقابل اجرت واسطه انجام معامله بین  دو نفر شده یا برای کسی می خواهد معاملاتی انجام دهد و طرف معامله را پیدا می کند

-حق العمل کار ( از ماده 357 تا 376) کسی است که به اسم خود و به حساب دیگری ( آمر) معاملاتی کرده و در مقابل حق العملی را دریافت کند در حقوق فرانسه افشای نام آمر توسط حق العمل کار ممنوع است

حق‌العمل‌کار کسی است که به اسم خود ولی به حساب و دستور دیگری معلاملاتی را کرده و در مقابل اجرتی دریافت می‌دارد. حق‌العمل‌کاری با وکالت و نمایندگی فرق دارد زیرا در وکالت و نمایندگی نماینده یا وکیل به نام موکل یا آمر خود عمل می‌کند ولی در حق‌العمل‌کاری اغلب حق‌العمل‌کار نام آمر را کتمان می‌کند و حتی طرف معامله نمی‌داند که معامله برای کیست و فقط حق‌العمل‌کار را در مقابل خو می‌شناسد.

تفاوت حق‌العمل‌کار و دلال

حق‌العمل‌کار و دلال هر دو واسطه انجام معلاملات می‌باشند منتهی بین عمل دلال و حق‌العمل‌کار فرق بسیار موجود است. دلال جز معرفی طرفین معامله به یکدیکر وظیفه‌ای ندارد و جز بااجازه مخصوص نمی‌تواند نمایندگی یکی از طرفین را عهده دار باشد یا انکه طرف معامله قرار بگیرد و دلال هیچگونه تعهدی نسب به اجرای معامله ندارد. و همچنین حسن انجام تعهدات طرفین. با انجام معامله عمل دلال پایان میابد در صورتی که حق‌العمل‌کار طرف معامله بوده و مسئول انجام تعداتی می‌باشد که بنام خود تقبل کرده‌است

نظور از عاملی کسی است که به دستور دیگری و به نام خود معامله ای انجام می دهد مانند عامل فروش نفت که از طرف شرکت نفت آمر تعیین می گردد تا به مشتریان  یه منطقه نفت بفروشد ملاحظه می شود که اختیارات عامل فروش بر خلاف حق العمل کار محدود بوده  و نام آمر مخفی نیست

مفهوم جمله(  تصدی)  به هر نوع تاسیساتی که برای انجام بعضی امور انجام می شود  اطلاق می کردد .  و عبارت از واسطه های تجارتی که برای دیگران خدماتی برای مراجعین خود در مقابل اجرت انجام مدهند  > مانند  دلال. تعمیر کار رایانه و غیره

توضیح 4:

بند 4 ماده 2

بند 4 راجع به تاسیس و راه اندازی هر نوع کارخانه ای که برای رفع نیاز شخصی نباشد یعنی محصول یک واحد تولیدی یا صنعتی ( کارخانه) به مردم عرضه شود

توضیح  5 بند 5 ماده 2

عملیات حراجی عبارت از استفاده و بهر بردای از سالن هایی است که کالاها در انجا به حراج گذاشته می شود در حقوق فرانسه چنین موسساتی به انبار های عمومی شباهت  دارند و علت حمایت از حقوق مشتریانی است که  در حراج شرکت می کنند عملیات حراجی باید تکراری باشد تا تجاری شناخته شود  به همین علت قانونگذار کلمه "تصدی" را در بند مزبور استفاده کرده است.

توضیح  6 بند 6 ماده 2

تصدی به هر نوع نمایشگاه های عمومی برابر  بند مذکور اعمال کلیه نمایشگاه هایی عمومی ماند تئاتر . سیرک. سینما تجارتی می باشد  و علت آن  ارتباط این قبیل موسسات با صنعت است تا فروشندگان وسایل صنعتی به نمایشگاه های عمومی  تضمینات کافی با توجه به ضمانت اجرایی شدیدی قانون تجارت داشته باشند

توضیح 7:بند 7 ماده 2

هم قسم عملیات صرافی و بانکی در این بند تجارتی شناخته شده است عملیات صرافی بر روی پول های داخلی یا خارجی صورت می گیرد عملیات بانکها نیز اعم از دولتی و خصوصی تجارتی محسوب می شود.

توضیح 8:بند 8 ماده 2 (ق.ت):

عملیات بروانی اعم از اینکه بین تاجر یا غیرتاجرتجارتی محسوب می شود. منظور از برات عبارت از برات به رؤیت، برات به وعده از تاریخ برات یا از تاریخ رؤیت و بالاخره برات به روز معین(مثلا 1/7/1384)می باشد.

به موجب رأی اصراری شماره  2783/مورخ 12/9/1339 هیأت عمومی دیوان عالی کشور،صدور برات ذاتاَ و به طور مطلق عمل تجاری محسوبم ی شود. اما چک طبق ماده 314 و سفته با به رأی مذکور ذاتاَ عملی تجارتی نمی باشد.

توضیح 9:بند9 ماده 2 (ق.ت):

عملیات بیمه بحری و غیر بحری اعم از زمینی و دریایی وهوایی در صورتی هدف از ان قصد انتفاع باشد تجارتی می باشد.

توضیح 10.بند 10 ماده 2 (ق.ت):

کشتی سازی و خرید و فروش کشتی و کشتیرانی داخی یا خارجی و معاملات مربوط به انها به علت اهمیت صنعت کشتی سازی و حمایت از حقوق طلبکاران تحت حاکمیت قانون تجارت که در مورد بدهکار شدت عمل به خرج می دهد، می باشد.

موضوع بند 10 ماده مذکور با توجه  به پیشرفت تکنلوژی و تحول در دریانوردی  از مصادق فعالیت صنعتی می یاشد و قانون گذار این نوع معاملات را ذاتاَعمل تجارتی دانسته وهر شخص اعم از حقیقی یا حقوقی به عملیات مذکور اشتغال ورزد تاجر محسوب می شود و مقرارت قانون تجارت از نظر مسؤلیت مدنی و جزائی،همچنین اعلام برشکستگی نسبت به او حاکم خواهد بود.

محشای قانون تجارت ماده 3 تا 5

ماده 3 : تمام معاملات ذیل به اعتبار تاجر بودن متعاملین با یکی از آنها تجارتی محسوب می شود.
1. یک کلیه معاملات بین تجار و کسبه و  صرافان و بانک ها :
۲. کلیه معاملاتی که تاجر یا غیر تاجر برای حوائج تجارتی خود می‌نماید؛
۳. کلیه معاملاتی که ازاجزاء یا خدمه یا شاگرد تاجر برای امور تجارتی ارباب خود می نمایند؛
4. کلیه معاملات شرکت های تجارتی؛

 

توضیح:ماده ۳
خارج از قلمرو اعمال تجارتی ذاتی و موضوعی می باشد و علت تابع بودن به یک فعالیت تجاری، اعمال تجارتی تبعی محسوب شده اند که ارتباط کاملی با مفهوم شخصی  حقوق تجارت دارد.

 

توضیح ۱:بند ۱ ماده ۳

این  ماده  از ماده ۶۳۱ و بند ۷ ماده ۶۳۲ قانون تجارت فرانسه الهام گرفته است معاملات بین تجار و کسبه و بانکداران را تجارتی می‌داند. منظور از کبسه در حقوق فرانسه تاجری است که معاملات با اقدام قابل توجه انجام میشود نباید آن  را کسبه جزء در قانون تجارت ایران اشتباه کرد.

توضیح ۲:بند ۲ ماده ۳
شامل کلیه معاملاتی است که تاجر یا غیره تاجر برای رفع حوائج تجارتی خود انجام می‌دهند مثلاً تاجر آهن فروش برای حمل ورق های آهن کارخانه به تجارتخانه خود یک دستگاه کامیون از غیر تاجر خریداری می نماید این عمل تجارتی محسوب می‌شود. اما اگر تاجر مزبور برای خانواده خود یک جعبه میوه خریداری نماید، چون برای رفع نیاز تجارتی نیست عمل تجارتی محسوب نمی شود.

توضیح 3 ماده 3 قانون تجارت

معاملات خدمه شاگرد یا اجزا (مانند کارمندان یا وابستگان )تاجر را برای امور تجارتی وی تجارتی می داند به نظر می رسد هدف از بند مزبور ( ملهم از بند 1 ماده 638 قانون تجارت فرانسه ) حمایت از حقوق طرف قرارداد یا اشخاص ثالث جهت جلوگیری از لوث شدن مسئولیت تاجر می باشد

توضیح ۴:بند ۴ ماده ۳
کلیه معاملات شرکت های هشت گانه تجارتی (سهامی عام-سهامی خاص-یا مسئولیت محدود-تضامنی-نسبی-مختلط سهامی - مختلف غیرسهامی- تعاونی) پس از تاسیس شرکت و به وجود آمدن شخصیت حقوقی تجارتی می باشد.


ماده ۴ معاملات غیرمنقول به هیچ وجه تجارتی محسوب نمی‌شوند

توضیح : :با عنایت به بند یک ماده ۲ قانون تجارت که خرید هرنوع مال منقول را تجارتی دانسته و ماده ۱۴ فوق الذکر معاملات غیرمنقول را به هیچ وجه تجارتی قلمداد نکرده است می توان گفت که معامله اموال غیرمنقول تحت حاکمیت قانون مدنی قرار دارد ولی قانون تجارت فرانسه به پیروی از رویه قضایی معاملات اموال غیر منقول را برای شرکت های غیر تجارتی مورد پذیرش قرار داده است  (قانون ۲۴ زوئیه سال  ۱۹۶۷)  نظر می رسد که چنین روشی در شرکت‌های ایرانی نیز مورد قبول قرار گیرد خوشبختانه فقط در ماده ۲ قانون در شرکتهای سهامی عام و خاص مصوب ۲۴ اسفند سال ۱۳۴۷ که مقرر می‌دارد

شرکت های سهامی شرکت بازرگانی محسوب می شوند و لو اینکه عملیاتی آن امور بازرگانی نباشد
نتیجه آن  می‌شود که شرکت‌ها اگر معاملات غیرمنقول هم انجام دهند تجارتی خواهند بود و در واقع ماده ۴ قانون تجارت را تخصیص نموده است و در مقام تعارض عام و خاص ماده ( ۴ قانون تجارت ) ماده ( ل ا ق ث ) قانون خاص ، اقوی و اولی می باشد

ماده ۵ : کلیه معاملات تجار تجارتی محسوب می گردد مگر اینکه ثابت شود معامله مربوط به امور تجارتی نیست

توضیح : در این ماده قانون گذار برای حمایت از حقوق اشخاصی که با شرکت معامله می نمایند کلیه معاملات تاجر را تجارتی محسوب نموده است تا اشخاص ذینفع بتوانند در صورت تخلف تاجر از مقررات حمایت کننده قانون تجارت از قبیل اعلام ورشکستگی با استفاده از ضمانت اجرایی مدنی و جزایی علیه تاجر اقدام نمایند مگر اینکه تاجر ثابت کند معامله برای امور شخصی بوده است مثلاً تلویزیون را برای استفاده خانواده خود خریداری کرده ولی در پرداخت ثمن معامله تعلل نموده است این امر دعاوی مدنی بوده و ارتباطی با امور تجارتی تاجر ندارد.

۲۱ شهریور ۹۷ ، ۱۹:۰۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

شرح ماده دو قانونی مدنی (حقوق مدنی)

ماده ۲ :  قوانین ۱۵ روز پس از انتشار در سراسر کشور لازم الاجرا است مگر آن که در  خود قانون ترتیب خاصی برای موقع جرا مقرر شده باشد.

توجها موارد رنگی ارتباطی با ماده دو قانون ندارد و جهت درک بهتر مطلب درج گردیده است

قوانین ۱۵ روز پس از انتشار در سراسر کشور لازم اجرا است اما این ماده زمان لازم الاجرا شدن قوانین را شرح می‌دهد

امری و تکمیلی بودن این ماده

این ماده جنبه تکمیلی دارد ممکن است در خود قانون مهلت کمتر یا بیشتر قرار دهند این موارد شامل اجرای قانون در خارج از کشور نیز می شود احتمال دارد در خارج از کشور به نظر دادرس باشد و در هر مورد به صورت خاص بر مبنای اوضاع و احوال معین انتشار می یابد

مثال قوانین تفسیری یا تکمیلی یا مکمل اراده ذی‌نفع، به قوانینی گفته می‌شود که اشخاص می‌توانند خلاف آن را توافق کنند. این قوانین هنگامی اجرا می‌شوند که طرفین یک قرارداد توافقی بر خلاف مفاد آن نکرده باشند. برای مثال در ماده ۱١۱۴قانون مدنی ایران آمده؛ «زن باید در منزلی که شوهر تعیین می‌کند سکنی نماید مگر آن که اختیار تعیین منزل به زن داده شده باشد». این قانون یک قانون تفسیری است و در صورتی که در سند ازدواج توافقی در مورد نحوه تعیین منزل نشده باشد، اختیار تعیین منزل زن با شوهر است.))

قوانین الزامی
قوانین الزامی یا امری، قوانینی هستند که افراد حتی اگر بخواهند نمی‌توانند با آن مخالفت کنند. این نوع قوانین یا به نظم عمومی و اخلاق حسنه مربوط می‌شوند و یا برای حفاظت از اشخاص برای جلوگیری از زیان وضع شده‌اند. برای مثال لزوم ثبت معاملات املاک غیرمنقول قانون امری است و یا توافق زن و شوهر برای آنکه مادر شوهر به خانه آنها رفت‌وآمد نکند مغایر با اخلاق عمومی جامعه محسوب می‌شوند.

در صورت تردید در علم و جهل

در صورت تردید در علم جهل به قانون فرض بر عالم  (آگاه ) بودن است مدعی نمی تواند به اصل عدم اطلاع استناد کند مگر کشور خارجی در وضعی قرار گرفته باشد که همه ایرانیان مقیم در آن جاهل به قانون مانده باشد که ادعای ناآگاهی و تأخیر در اجرای قانون پذیرفته شده است

ماده ۲ قانون مدنی مبتنی بر این فرض قانونی است که پس از گذشت ۱۵ روز از انتشار قانون همه به قانون آگاه هستند و خلاف آن جز در موارد نادر قابل اثبات نیست جهل به قانون رافع مسئولیت کیفری نیست و عدم تصویب آیین نامه ماده اجرایی قانون مانع  اجرای قانون مصوب نیست مگر اینکه در خود قانون اجرای آن موکول به تصویب آیین‌نامه شده باشد

منظور جهل به قانون چیست

جهل به قانون یا جهل به حکم در فقه و حقوق اسلامی به معنای بی‌اطلاعی از قانونی است که منتشر شده و موعد اجرای آن سپری شده است.[۱][۲] پس از انتشار قانون، فرض ظاهر بر این است که همه از آن آگاه شده‌اند و قانون‌گذار در موارد معدود خلاف این امر را می‌پذیرد.[۳] در حقوق ایران قاعده‌های بسیاری در این‌باره وجود دارد که از مهم‌ترین آنها می‌توان به قاعده «جهل به حکم رفع تکلیف نمی‌کند» ویا «جهل به قانون رافع مسئولیت نمی‌باشد» اشاره کرد

جهل به قانون رافع مسئولیت نیست ولی چند استثنا دارد

1- جهل همگانی

2- در جایی که پذیرش جهل موافق هدف قانون گذار باشد مثل وصیت زائد بر ثلث

3- موارد مصرحه در قانون ماده ۱۱۳۱

۲۱ شهریور ۹۷ ، ۱۸:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر