⚖به روز بودن دانشجویان حقوق و پاسخگویی به سوالات هموطنانم.⚖

۴۵۰۰ مطلب با موضوع «مطالب آیین دادرسی مدنی» ثبت شده است

تجدید نظرخواهی از احکام و قرارهای دادگاه

تجدید نظر خواهی به چه معناست؟

تجدید نظر خواهی به مفهوم درخواست بررسی مجدد محکوم له یا محکوم علیه از امری است که بدوا مورد قضاوت قرار گرفته و اعمال دادگاه بدوی هم نسبت به امور موضوعی و هم نسبت به امور حکمی دوباره مورد رسیدگی قرار میگیرد.
طبق ماده ۵ و ۳۳۰ آیین دادرسی مدنی اصل بر قطعیت آرا است و رسیدگی مجدد استثناء است و لزوما باید تصریح شده باشد.
 

آرای قابل تجدید نظر چه مواردی هستند؟

الف: احکام قابل تجدیدنظر:
۱- در دعاوی مالی که خواسته یا ارزش آن از سه میلیون ریال بیشتر باشد.
۲- کلیه احکام صادره در دعاوی غیر مالی.
۳- حکم راجع به متفرعات دعوا در صورتی که حکم راجع به اصل دعوا قابل تجدید نظر باشد.
ب: قرارهای قابل تجدید نظر 
قرارهای زیر قابل تجدید نظر است در صورتی که حکم راجع به اصل دعوا قابل تجدید نظر باشد:
۱- قرار ابطال دادخواست یا رد دادخواست که از دادگاه صادر شود.
۲- قرار رد دعوا یا عدم استماع دعوا.
۳- قرار سقوط دعوا.
۴- قرار عدم اهلیت یکی از طرفین دعوا.
 

تجدید نظر خواهی از ضرر و زیان ناشی از جرم

در مواردی که رای دادگاه راجع به جنبه کیفری و دعوای ضرر و زیان توامان صادر شده باشد و یکی از جنبه های مذکور قابل تجدید نظر باشد جنبه های دیگر رای نیز به تبع آن قابل درخواست تجدید نظر خواهد بود، بنابراین اگر جنبه ی کیفری رای قابل تجدید نظر باشد، ضرر و زیان ناشی از جرم نیز قابل تجدید نظر است.

اشخاصی که حق تجدید نظر خواهی دارند عبارت است از:

الف: طرفین دعوا
علی القاعده اصحاب دعوای تجدید نظر، همان اصحاب دعوای نخستین هستند،ضمن اینکه اشخاص ثالث مانند وارد ثالث و یا مجلوب ثالث نیز ممکن است بطور مستقیم در مرحله ی تجدید نظر ایفای نقش نمایند.
طرف دعوای بدوی در صورتی می تواند در سمت تجدید نظر خوانده قرار بگیرد که رای جزئا یا کلا به نفع وی صادر شده باشد و به عبارتی محکوم له شناخته شود، در نتیجه تجدیدنظرخواه بایستی جزئا یا کلا محکوم علیه رای بدوی باشد و تجدیدنظرخوانده بایستی جزئا یا کلا محکوم له رای بدوی باشد.
ب: نمایندگان طرفین دعوا
نمایندگان اعم از نماینده قراردادی مانند وکیل، قانونی مانند پدر، قضایی مانند قیم، می توانند از طرفین دعوا تجدید نظر خواهی نمایند.
 

مهلت تجدید نظر خواهی چقدر است؟

الف: نسبت به احکام حضوری
این مهلت برای اشخاص مقیم ایران بیست روز و برای اشخاص مقیم خارج از کشور دو ماه از تاریخ ابلاغ رای می باشد.
ب: نسبت به احکام غیابی
برای اشخاص مقیم ایران بیست روز از تاریخ انقضای مدت واخواهی و یا بیست روز از تاریخ ابلاغ رای مورد واخواهی و برای اشخاص مقیم خارج از کشور دو ماه از تاریخ انقضای مدت واخواهی و یا دو ماه از تاریخ ابلاغ رای مورد واخواهی.
در صورت تعدد بودن محکوم علیهم ها در این صورت اگه همگی مقیم ایران باشند بیست روز و اگر همگی مقیم خارج از کشور باشند دو ماه خواهد بود، همچنین در صورتی که حداقل یکی از محکوم علیهم ها مقیم خارج از کشور و دیگران مقیم ایران باشند مهلت تجدید نظر نسبت به تمامی آنان دو ماه خواهد بود.
در مرحله ی تجدید نظر ادعای جدید پذیرفته نمی شود اما دلیل جدید پذیرفته می شود.
ادعا، قولی است که خلاف اصل بوده و باید توسط کسی که ابراز می شود ثابت شود، اما دلیل عبارت است از هر وسیله و یا امری است که اصحاب دعوا برای اثبات یا دفاع از دعوا به آن استناد می نماید.
 

مرجع تقدیم دادخواست تجدید نظر خواهی کدام است؟

۱- دفتر دادگاه صادر کننده رای نخستین
۲- دفتر شعبه اول دادگاه تجدید نظر استان
۳- دفتر بازداشتگاه در صورتی که تجدید نظرخواه در آنجا توقیف باشد.
اما مرجع نهایی تقدیم دادخواست دادگاه صادر کننده ی رای بدوی است و در واقع دفتر دادگاه تجدیدنظر یا بازداشتگاه نیز بایستی پس از دریافت و ثبت دادخواست تجدید نظر، آن را به دادگاه صادر کننده رای بدوی ارسال نماید.
۱۸ فروردين ۹۸ ، ۲۰:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

داوری در دعاوی و قراردادها و میانجیگری

الف) داوری در دعاوی و قراردادها

 

داوری در دعاوی عبارت است از رفع اختلاف بین متداعیین در خارج از دادگاه به وسیله شخص یا اشخاص حقیقی یا حقوقی مرضی الطرفین و یا انتصابی با رعایت شرایط،موانع و الزامات قانونی و قراردادی.

 

داوری در  دعاوی یا حکمیت از کهن ترین روش‌های حل و فصل اختلافات و دعاوی از جمله ساز و کارهایی است که می‌تواند ضمن تحمیل هزینه کمتر به اصحاب دعوا و به ثمر رسیدن دعاوی در مدت زمان بسیار کوتاهتر، اثرات مثبت بر سرنوشت مرافعات قضایی در کشور داشته واز حجم سنگین پرونده ها در مراجع قضایی و غیر قضایی به طرز قابل توجهی بکاهد.

 

گاهی توافق برای رجوع به داور قبل از وقوع اختلاف صورت میگیرد، برای مثال در قراردادها طرفین موافقت می‌کنند در صورتی که در اجرا یا تفسیر روابط فی‌مابین اختلاف ایجاد شود، برای حل و فصل آن به داوری مراجعه کنند که در این صورت ممکن است داور مشخص باشد یا نباشد که در صورت اخیر، بعد از حدوث اختلاف، با توافق داور را انتخاب می‌کنند و یا در صورت عدم توافق در انتخاب داور با مراجعه به مرجع قضایی داور توسط مرجع قضایی تعیین می گردد.

 

گاهی نیز داوری در دعاوی بعد از حدوث اختلاف تحقق می‌یابد.به عنوان مثال اصحاب اختلاف پس از آنکه در روابط حقوقی فی مابین دچار تنش و مشکل می‌شوند با توافق یکدیگر موضوع را به داوری ارجاع می‌دهند و همچنین گاهی ممکن است طرفین دعوا بدون آنکه از قبل توافقی در رجوع به داوری داشته باشند با مراجعه به مرجع قضایی و با هدایت و ارشاد قاضی دادگاه به داور رجوع کنند.

 

در حکمیت و داوری در دعاوی می توان حل اختلاف را به شخصی واحد به عنوان داور یا به دو یا چند نفر به عنوان هیات داوران ارجاع داد و می توان اذعان داشت داوری به نوعی قضاوت قاضی غیرموظفی است که افراد به دلیل اعتمادی که به شخص داور دارند برای حل اختلافات فی مابین خود او را انتخاب می کنند و می توان گفت قدیمی ترین شیوه حل اختلاف رجوع به داوری است.

 

 

محدودیت های قانونی در انتخاب داور یا هیات داوران

 

در مورد انتخاب داور یا هیات داوران محدودیت هایی وجود دارد که برخی از این محدودیت ها نسبی است یعنی تحت شرایطی می توان بر خلاف آن توافق کرد و برخی دیگر نیز محدودیت هایی مطلق هستند و تحت هیچ شرایطی نمی توان بر خلاف آن تراضی نمود، از جمله محدودیت های نسبی می توان به موارد ۸ گانه مذکور در ماده ۴۶۹ قانون آیین دادرسی مدنی مصوب ۲۱/ ۰۱/ ۱۳۷۹   اشاره نمود که اشعار میدارد: دادگاه نمی تواند اشخاص زیر را به سمت داور معین کند مگر با تراضی طرفین:

 

۱- کسانی که سن آنان کمتر از بیست و پنج سال تمام باشد

 

۲- کسانی که در دعوا ذی نفع باشند

 

۳- کسانی که با یکی از اصحاب دعوا قرابت سببی یا نسبی تا درجه دوم از طبقه سوم داشته باشند

 

۴- کسانی که قیم یا کفیل یا وکیل یا مباشر امور یکی از اصحاب دعوا می باشند یا یکی از اصحاب دعوا مباشر امور آنان باشد

 

۵- کسانی که خود یا همسرانشان وارث یکی از اصحاب دعوا باشند

 

۶- کسانی که با یکی از اصحاب دعوا یا با اشخاصی که قرابت نسبی یا سببی تا درجه دوم از طبقه سوم با یکی از اصحاب دعوا دارند،در گذشته یا حال دادرسی کیفری داشته باشند

 

۷- کسانی که خود یا همسرانشان و یا یکی از اقربای سببی یا نسبی تا درجه دوم از طبقه سوم او با یکی از اصحاب دعوا یا زوجه و یا یکی از اقربای نسبی یا سببی تا درجه دوم از طبقه سوم او دادرسی مدنی دارند

 

۸- کارمندان دولت در حوزه ماموریت آنان.

 

و از جمله ممنوعیت های مطلق می توان گفت که با استناد به ماده ۴۷۰ قانون پیش گفته کلیه قضات و کارمندان اداری شاغل در محاکم قضایی نمی توانند داوری نمایند هرچند با تراضی طرفین باشد.

 

 

ضمانت اجرای رای داور

                                                                                                               

چنانچه شرایط و موانع قانونی و قراردادی داور به طور کامل رعایت شده و طرفین دعوا رای داور را به اتفاق به طور کلی یا جریی رد نکنند یا رای داور با اعتراض یکی از طرفین دعوا و با حکم دادگاه ابطال نشود، رای داور می بایست ظرف ۲۰ روز بعد از ابلاغ، توسط محکوم علیه اجرا شود و در صورت استنکاف وی از اجرای رای داور طرف مقابل می بایست به دادگاه ارجاع کننده دعوا به داوری یا دادگاهی که صلاحیت رسیدگی به اصل دعوا را دارد مکلف است به درخواست طرف ذی نفع طبق رای داور برگ اجرایی صادر کند و اجرای رای طبق مقررات قانونی صورت خواهد گرفت.

 

 

در چه مواردی نمی توان به داوری رجوع کرد؟

 

طبق ماده ۴۶۹ قانون آیین دادرسی مدنی دعاوی ورشکستگی،دعاوی راجع به اصل نکاح،فسخ نکاح،طلاق و نسب قابل ارجاع به داوری نیست. همچنین رسیدگی به امور کیفری نیز از صلاحیت داوری خارج و باید در دادگاه‌ها طرح و رسیدگی شود.همچنین مطابق اصل یکصد و سی و نهم قانون اساسی و ماده ۴۵۷ قانون آیین دادرسی مدنی دعوای راجع به اموال عمومی قابل ارجاع به داوری نیست مگر این که ارجاع به داوری در دعوای مذکور قبلاً به تصویب هیأت وزیران یا مجلس شورای اسلامی (حسب مورد) برسد.

 

ب) میانجیگری

 

در روش میانجی‌گری طرفین اختلاف به انضمام طرف میانجی با برگزاری جلسات مشترک به بحث و تبادل نظر در زمینه یافتن راهکارهای موجود برای حل و فصل اختلاف اقدام می‌کنند. معمولا طرف میانجی از بین متخصصان فنی و اشخاص صاحب نظر در زمینه مرتبط با اختلاف ایجاد شده انتخاب می‌شود و نقش وی گفتگوی مستقل با هر یک از طرفین دعوا و کمک به تبیین موضوع اختلاف برای دستیابی به مناسب ترین راه برای خاتمه دادن به اختلاف می باشد.

 

شیوه کار:

 

در جریان برگزاری جلسات مذاکره میانجی‌گرایانه طرف میانجی به شرح روش خود در خصوص راه حل پیشنهادی برای رسیدن به توافق بین طرفین دعوا می‌پردازد و پیرو آن دو طرف به تشریح نظرات خود درباره علل بروز اختلاف موجود و راه‌های فائق آمدن بر آن می‌پردازند. همچنین امکان استناد به شهادت شهود و مدارک و اسناد نیز در جلسات میانجی‌گرایانه وجود دارد اما حضور شهود در جریان جلسه مجاز نیست. هدف اساسی در روش میانجی‌گری تبادل نظر بین طرفین و دستیابی به تفاهمی جامع و مانع در زمینه نقطه نظرات هر دو طرف و شناسایی نقاط قوت و ضعف ادعاهای هر یک از طرفین است تا از این طریق سوء تفاهمات و سوء برداشت‌ها حذف گردیده و دیدی شفاف نسبت به واقعیت های موضوع مورد اختلاف ایجاد گردد که این مطلب مهمترین نکته در حرکت به سوی توافقات بعدی خواهد بود.

 

پس از برگزاری جلسات مشترک با حضور طرفین اختلاف، طرف میانجی به طور اختصاصی با هر یک از طرف‌های دعوا به گفتگو خواهد پرداخت و راه‌حل‌های احتمالی را مطرح خواهد کرد، میانجی موظف است تا از افشای نتیجه مذاکرات خود با هر یک از طرف‌های دعوا اکیداً خودداری کند.

 

برگزاری جلسات مشترک مذاکره بعدی توسط میانجی تا حدود زیادی به تمایل و درخواست طرفین دعوا به ملاقات و گفتگو با یکدیگر بستگی دارد،اصلی ترین وظیفه میانجی ایجاد فضا برای سیاست دیپلماسی پینگ پونگ و یا همان بده بستان دیپلماتیک است و در این راستا هرگز نباید به اعمال سلایق شخصی بپردازد بلکه می بایست صرفاً انتقال دهنده دیدگاه‌های طرفین دعوا به یکدیگر باشد.

 

به عبارتی دیگر میانجی به طور نوبتی آنقدر با طرف‌های دعوا دیدار خواهد کرد و آنقدر نقطه نظرات را منتقل خواهد کرد تا در نهایت نقطه اشتراکی در بین دیدگاه‌ها پیدا شود و طرفین بتوانند حول محور آن به توافق در موضوع متنازع فیه دست یابند.

 

ناگفته پیداست که موفقیت روش میانجی‌گری تا حد زیادی به تجربه،تخصص و مهارت شخص میانجی بستگی دارد به ویژه آن که در مراحل آغازین روش میانجی‌گری که طرفین دعوا به سبب عدم اطلاع از دیدگاه‌های یکدیگر حالت هجومی و خصمانه‌ای نسبت به هم دارند این موضوع در نزدیک کردن آراء آنها به یکدیگر ودر نهایت حل اختلافات فی مابین نقش به سزایی ایفا می‌کند.

 

شباهت های داوری در دعاوی و میانجیگری

 

داوری در دعاوی و میانجیگری هر دو از روش های مرسوم حل اختلافات و دعاوی خارج از دادگاه محسوب شده، هزینه و زمان کمتری به طرفین تحمیل می کند و به کم شدن حجم پرونده ها در محاکم کمک شایانی می کند.

 

رجوع به هر کدام از دو روش برای حل اختلاف به توافق و رضایت قبلی یا بعدی طرفین دعوا بستگی داشته و در استفاده از روش های داوری یا میانجیگری الزام قانونی وجود ندارد.

 

تفاوت های میانجیگری و داوری در دعاوی

 همانطور که در بخش “محدودیت های قانونی در انتخاب داور یا هیات داوران” ذکر شد محدودیت های نسبی و مطلقی برای انتخاب داور وجود دارد در صورتی که در مورد میانجیگری با چنین محدودیت هایی مواجه نبوده و از این لحاظ آزادی عمل بیشتری وجود دارد و همچنین در میانجیگری بر خلاف داوری در مورد برخی دعاوی کیفری،نکاح،طلاق و نسب نیز می توان به میانجی رجوع کرده و حل اختلاف نمود. 

                                                                                                     

یکی از مهمترین تفاوتهای میانجیگری و داوری در این است که در مورد داوری شخص داور یا هیات داوران نقش قاضی غیر موظف را ایفا کرده و در واقع به نوعی رای صادر می کند و رای داور ضمانت اجرای قانونی دارد( رجوع شود به قسمت “ضمانت اجرای رای داور” ) در صورتی که شخص میانجی نقش قاضی غیر موظف نداشته و رای صادر نمی کند بلکه با برگزاری جلساتی بین اصحاب اختلاف یا نمایندگان آنها سعی در نزدیک کردن دیدگاه ها و نظرتان آنها داشته و در واقع بین طرفین پادرمیانی میکند و این طرفین اختلاف هستند در رفع شدن یا نشدن اختلاف از این طریق تصمیم نهایی را اتخاذ می نمایند.
۱۸ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

چه تفاوتی بین خیار شرط و شرط خیار وجود دارد؟

گرچه در برخی از نوشته های حقوقی این دو ترکیب را به جای هم به کار می برند. شکی نیست که بین آن دو تفاوت وجود دارد و برای همین در ماده ۴۰۱ قانون مدنی هر دو ترکیب بکار رفته است. ماده فوق الذکر مقرر داشته است: «اگر برای خیار شرط مدت معین نشده باشد، هم شرط خیار و هم بیع باطل است».

 

خیار و خیار شرط به چه معنا هستند؟

 

خیار به معنی اختیار فسخ معامله است و چنانچه این اختیار ناشی از شرط مقرر بین طرفین عقد باشد، آن را «خیار شرط» می نامند، همانطور که ممکن است به هریک از علل مقرر در ماده ۳۹۶ قانون مدنی ایجاد شود ولی خیارات دیگر مانند خیار مجلس، حیوان، عیب و غیره به حکم قانون به وجود می آیند، بدون این که توافق طرفین نقشی در آن ها داشته باشد و خیار شرط در نتیجه توافق و تلاقی اراده ی طرفین در ضمن عقد موجودیت پیدا می کند.

 

بررسی تفاوت خیار شرط و شرط خیار در قانون مدنی

 

ماده ۳۹۹ قانون مدنی می گوید: «در عقد بیع ممکن است شرط شود که در مدت معین برای بایع یا مشتری یا هر دو یا شخص خارجی اختیار فسخ معامله باشد».

 

آن موجود تبعی که در ضمن عقد اصلی در نتیجه تلاقی اراده‌ی طرفین ابراز وجود می کند شرط خیار است و آن اختیار فسخ که در نتیجه‌ی این موجود اعتباری تبعی حاصل می شود، «خیار شرط» نامیده می شود.

 

توجه به ماده ۴۰۰ قانون مدنی نیز تفاوت بین این دو اصطلاح را بیشتر عیان می سازد: «اگر ابتدا مدت خیار ذکر نشده باشد، ابتداء آن از تاریخ عقد محسوب است وگرنه تابع قرارداد متعاملین است».

 

بنابراین این شرط خیار نیست که مدت برای آن تعیین می شود، بلکه حق ناشی از آن، که خیار شرط(حق فسخ ناشی از شرط) نامیده می شود، باید مدت داشته باشد.

 

توجه به این دو جمله نیز معنای آن دو را روشن تر خواهد ساخت:

 

۱- شرط خیار یعنی شرطی که خیار (اختیار فسخ) ایجاد می کند.

 

۲- خیار شرط یعنی خیاری (اختیار فسخ) که از شرط حاصل می شود.

 

سبب ایجاد خیار را شرط خیار می نامند و آنچه در نتیجه‌ی آن شرط به وجود می آید، خیار شرط می گویند.

 

سخن آخر این که «خیار شرط نتیجه‌ی شرط خیار است».
۱۸ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

داوری در قراردادها و دعاوی و شرایط آن

داوری به چه معناست؟

داوری عبارت است از رفع اختلاف یا فصل خصومت بین طرفین در خارج از دادگاه به وسیله شخص یا اشخاص حقیقی یا حقوقی که طرفین یا ثالث آن ها را در این جهت انتخاب نموده باشند.

انواع داوری:

۱- قرارداد داوری: قرارداد داوری پس از وقوع منازعه و اختلاف منعقد می شود و تفاوتی نمی نماید که قبل از اقامه دعوا و یا پس از آن  و چنانچه پس از اقامه دعوا باشد تفاوتی نمی نماید که دعوا در مرحله ی بدوی، تجدید نظر و یا دیوان عالی باشد.
۲- شرط داوری: این نوع داوری زمانی مورد توافق قرار می گیرد که نه تنها اختلاف و نزاعی در بین نیست، بلکه ممکن است هیچ گاه رخ ندهد.چنین داوری، پیش از وقوع منازعه و اختلاف یا به صورت شرط ضمن عقد است و یا به صورت قرارداد جداگانه.
کلیه اشخاص که اهلیت اقامه دعوا دارند می توانند اختلافات خود را به داوری ارجاع نمایند.
 

دعاوی زیر قابل ارجاع به داوری نمی باشد:

الف) دعوای ورشکستگی.
ب) دعاوی راجع به اصل نکاح، فسخ آن، طلاق و نسب.
ج) دعوای عمومی.
 

در داوری چه مواردی باید تعیین شود؟

در هر مورد که داور تعیین می شود باید موضوع و مدت داوری و نیز مشخصات طرفین و داور یا داوران به طوری که رافع اشتباه باشد تعیین گردد.

انتخاب داور توسط شخص ثالث

در کلیه موارد رجوع به داور، طرفین می توانند انتخاب داور یا داوران را به شخص ثالثی (اعم از حقیقی یا حقوقی) واگذار نمایند. شخص ثالث نیز پس از انتخاب داور یا داوران مکلف است قبولی آن ها را اخذ و مشخصات طرفین و داوران و موضوع داوری و مدت داوری را کتبا به داوران ابلاغ نماید.
شخص ثالث بر خلاف دادگاه، مکلف نیست داور یا داوران را حداقل از بین دو برابر تعدادی که برای داوری لازم است و دارای شرایط هستند به قید قرعه انتخاب کند.
دادگاه صالح برای انتخاب داور، دادگاهی است که طرفین انتخاب نموده اند و در غیر اینصورت دادگاهی است که صلاحیت رسیدگی به اصل دعوا دارد.
درخواست تعیین داور مستلزم رعایت تشریفات آیین دادرسی مدنی و تقدیم دادخواست نیست.
تعیین داور در وقت فوق العاده و بدون نیاز به تعیین جلسه دادرسی و دعوت اصحاب دعوا صورت می گیرد.
 

چه اشخاصی مطلقا حق داوری ندارند؟

اشخاص ذیل به طور مطلق از داوری ممنوع اند، یعنی نه تنها علی رغم تراضی طرفین از داوری ممنوع هستند، بلکه ممنوعیت مزبور عام بوده و شامل تمامی اختلاف و دعاوی می گردد.
۱- اشخاصی که فاقد اهلیت قانونی هستند.
۲- اشخاص محروم از داوری به موجب حکم قطعی دادگاه و یا تحت تاثیر آن.
۳- کلیه ی قضاوت و کارمندان اداری شاغل در محاکم قضایی.
 

اشخاصی زیر به طور نسبی حق داوری ندارند:

اشخاص ذیل به طور نسبی از داوری ممنوع اند، یعنی تنها در موارد مشخص نمی توانند داوری کنند، بی آنکه از داوری به طور مطلق ممنوع باشند:
الف) اتباع خارجی، با حصول سه شرط از داوری ممنوع اند:
۱- دعوا بین اتباع ایرانی با خارجی باشد.
۲- داور و تبعه خارجه تابعیت واحد داشته باشد.
۳- تعیین داور پیش از وقوع اختلاف و نزاع باشد.
ب) معاون اول رنیس جمهور، وزرا، نمایندگان مجلس، در صورتی که طرف اختلاف دولت، مجلس، شهرداری یا دستگاه های وابسته باشد از داوری ممنوع اند.

مدت داوری 

در مواردی که طرفین به موجب قرارداد ملزم شده اند که در صورت بروز اختلاف بین آنها شخص یا اشخاص معینی داوری نماید، اگر مدت داوری معین نشده باشد مدت آن سه ماه و ابتدای آن از روزی است که موضوع انجام داوری به داور یا تمام داوران ابلاغ میشود. این مدت با توافق طرفین قابل تمدید است.
 

حقوق و تعیین حق الزحمه داور

چنانچه بین داور و اصحاب دعوا قراردادی در خصوص میزان حق الزحمه منعقد شده باشد، برابر قرارداد عمل خواهد شد.
پرداخت حق الزحمه داوران به عهده طرفین است مگر آنکه در قرارداد داوری ترتیب دیگری مقرر شده باشد و در صورت تعدد داوران، حق الزحمه بالسویه بین آنان تقسیم می شود.

در موارد زیر داوری از بین میرود:

۱- با تراضی کتبی طرفین دعوا.
۲- با فوت یا حجر یکی از طرفین دعوا.
۱۸ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۴۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

چنانچه در صورت مجلس تحدیدی نیاز به اصلاح یا توضیحی باشد ، چگونه عمل می‌گردد؟

قلم زدن و کم و زیاد نمودن عبارات در صورت مجلس تحدید حدود به کلی ممنوع است و اگر اصلاح و توضیحی لازم باشد ، زیر صورت مجلس نوشته شده به امضاء حاضرین رسانده می‌شود و اگر بعضی از حاضرین امضاء ننمایند ، این نکته در صورت مجلس قید می‌گردد.

۱۸ فروردين ۹۸ ، ۰۰:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

نماینده محدد پس از خاتمه عملیات تحدید حدود و ثبت صورت مجلس تحدیدی چه وظیفه‌ای دارد؟

صورت مجلس مزبور را با پرونده های مجاورین تطبیق نموده و پس از تکمیل آن پیش نویس سند مالکیت را تهیه و ضمیمه پرونده به شعبه بایگانی تسلیم نماید.چنانچه معلوم شود که پرونده ناقص تحویل شده ، نماینده مسئول مورد تعقیب اداری واقع خواهد شد.

۱۷ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

موارد فسخ معامله

حق به هم زدن معامله را «خیار» گویند و خریدار و فروشنده در موارد ذیل می‌توانند معامله را به هم بزنند:

+خریدار و فروشنده از مجلس معامله متفرق نشده باشند که این خیار را «خیار مجلس» می‌گویند.

+یکی از خریدار و فروشنده مغبون شده باشند. (خیار غَبن)

+طرفین در معامله مقرر کنند که تا مدت معینی هر دو یا یکی از آنان بتواند معامله را به هم بزند. (خیار شرط)

+فروشنده یا خریدار مال خود را بهتر از آنچه که هست، نشان دهد و طوری رفتار کند که قیمت مال در نظر طرف مقابل زیاد شود. (خیار تدلیس)

+فروشنده یا خریدار شرط کند که کاری انجام دهد، یا شرط کند مالی را که می‌دهد به طور مخصوصی باشد اما به آن شرط عمل نکند که در این صورت دیگری می‌تواند معامله را به هم بزند. ( خیار تخلّف شرط)

+در جنس یا عوض آن عیبی باشد. (خیار عیب)

+معلوم شود مقداری از جنس که فروخته شده، مال متعلق به دیگری است که اگر صاحب آن به معامله راضی نشود، خریدار می‌تواند تمام معامله را به هم بزند یا پول آن مقدار را از فروشنده بگیرد. همچنین اگر معلوم شود مقداری از چیزی که خریدار به عنوان عوض داده، مال متعلق به دیگری است و صاحب آن راضی نشود، فروشنده می‌تواند تمام معامله را به هم بزند، یا عوض آن مقدار را از خریدار بگیرد. (خیار شرکت)

+فروشنده خصوصیات جنس معینی را که مشتری ندیده است، به او بگوید و بعد معلوم شود آن‌گونه که گفته، نبوده است. در این صورت مشتری می‌تواند معامله را به هم بزند همچنین اگر مشتری خصوصیات عوض معینی را که می‌دهد، بگوید و بعد معلوم شود به طوری که گفته، نبوده است، فروشنده می‌تواند معامله را به هم بزند. (خیار رویت)

+مشتری پول جنسی را که به صورت نقدی خریده است، تا سه روز ندهد و فروشنده نیز جنس را تحویل ندهد. اگر مشتری شرط نکرده باشد که دادن پول را تأخیر بیندازد و شرط تأخیر جنس هم نشده باشد، فروشنده می‌تواند معامله را بهم بزند اما اگر جنسی که خریده است، مثل بعضی از میوه‌ها باشد که اگر یک روز بماند، فاسد می‌شود، چنانچه تا شب پول آن را ندهد و شرط نکرده باشد که دادن پول را تأخیر بیندازد و شرط تأخیر جنس نیز نشده باشد، فروشنده می‌تواند معامله را به هم بزند. (خیار تأخیر)

+اگر مورد معامله حیوان باشد، خریدار تا سه روز می‌تواند معامله را به هم بزند. (خیار حیوان)

+فروشنده نتواند جنسی را که فروخته است، تحویل بدهد. به عنوان مثال، اسبی که توسط فروشنده فروخته شده است، فرار کند که در این صورت مشتری می‌تواند معامله را به هم بزند. (خیار تَعذّر تسلیم)

۱۷ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

هبه و احکام هبه کردن

هبه عقدی است که به موجب آن یک نفر مالی را مجاناً به کس دیگری تملیک می‌کند ، تملیک‌کنندهواهب ، طرف دیگر را متهب، مالی را که مورد هبه است عین موهوبه می‌گویند.

* واهب باید برای معامله و تصرف در مال خود اهلیت داشته باشد.

*واهب باید مالک مالی باشد که هبه می‌کند.

* هبه واقع نمی‌شود مگر با قبول و قبض متهب اعم از این که مباشر قبض خود متهب باشد یا وکیل او و قبض بدون اذن واهب اثری ندارد.

* در هبه به صغیر یا مجنون یا سفیه قبض ولی معتبر است.

*در صورتی که عین موهوبه در ید متهب باشد محتاج به قبض نیست.

*هبه ممکن است معوض باشد و بنابراین واهب می‌تواند شرط کند که متهب مالی را به او هبه کند یا عمل مشروعی را مجاناً به جا آورد.

* اگر قبل از قبض ، واهب یا متهب فوت کند هبه باطل می‌شود.

بعد از قبض نیز واهب می‌تواند با بقای عین موهوبه از هبه رجوع کند مگر در موارد ذیل:

۱- در صورتی که متهب پدر یا مادر و یا اولاد واهب باشد

۲- در صورتی که هبه معوض بوده و عوض هم داده شده باشد

۳- در صورتی که عین موهوبه از ملکیت متهب خارج شده یا متعلق حق غیر واقع شود خواه قهراً مثل این که متهب به واسطه‌ی فلس محجور شود خواه اختیاراً مثل این که عین موهوبه به رهن داده شود

۴- در صورتی که در عین موهوبه تغییری حاصل شود.

+در صورت رجوع واهب نماات عین موهوبه اگر متصل باشد مال واهب و اگر منفصل باشد مال متهب خواهد بود.

+ بعد از فوت واهب یا متهب رجوع ممکن نیست.

+هر گاه داین طلب خود را به مدیون ببخشد حق رجوع ندارد.

+ اگر کسی مالی را به عنوان صدقه به دیگری بدهد حق رجوع ندارد.

۱۷ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

قاعده منع تحصیل دلیل

قاعده منع تحصیل دلیل

قاعده منع تحصیل دلیل یکی از قواعد شناخته شده در حیطه ی آیین دادرسی بشمار میرود. مطابق این قاعده دادرس نمی تواند به نفع یکی از طرفین دعوی مبادرت به جمع آوری ادله نموده و یا دلیلی را به وی تلقین نماید..

طبق قاعده کلی، ارائه ی دلیل بعهده ی مدعی است. به همین جهت است که گفته شده: « البینه علی المدعی و الیمین علی من انکر»

فی الواقع ممنوعیت تحصیل دلیل برای دادرس نیز در ادامه ی همین قاعده است. و دادرس به جهت رعایت بیطرفی باید از هرگونه جستجو و تحصیل دلیل به نفع مدعی خودداری کند.

در قانون آیین دادرسی مدنی سابق، قاعده منع تحصیل دلیل صراحتا پیش بینی شده بود. ماده ۳۵۸ ق. قدیم در این باره بیان میداشت: «هیچ دادگاهی نباید برای اصحاب دعوی تحصیل دلیل کند بلکه فقط به دلائلی که اصحاب دعوی تقدیم یا اظهار کرده اند رسیدگی میکند…»

اما در قانون آیین دادرسی مدنی مصوب ۱۳۷۹ قانونگذار صحبتی از این قاعده به میان نیاورده است. لیکن شکی نیست که با وجود عدم تصریح قانونگذار در قانون جدید، رعایت این قاعده برای محاکم امری الزامیست. مهمترین دلیل این ادعا، رعایت بیطرفی و اصل تناظر است. چراکه تحصیل دلیل به نفع یکی از اطراف دعوی، دادرس را از مسیر بیطرفی خارج کرده و در جایگاه طرف یا وکیل وی قرار خواهد داد.

اما با وجود اینکه در رعایت این قاعده هیچ تردیدی وجود ندارد لیکن بنظر میرسد در قانون جدید با وضع ماده ۱۹۹ آیین دادرسی مدنی، جایگاه این قاعده تا حدودی متزلزل است. ماده ۱۹۹ بیان میدارد: «در کلیه امور حقوقی دادگاه علاوه بر رسیدگی به دلایل مورد استناد طرفین دعوی هرگونه تحقیق یا اقدامی که برای کشف حقیقت لازم باشد انجام خواهد داد.

پذیرفتن این نظر که قانونگذار با وضع ماده ۱۹۹ قصد نقض کامل قاعده منع تحصیل دلیل را داشته است، نه تنها ساده اندیشی است بلکه بر خلاف اصول مسلم و شناخته شده ی دادرسی فراملی است. از سوی دیگر جمع قاعده ی منع تحصیل دلیل و ماده ۱۹۹ جدید نیز به سادگی ممکن و میسور نیست. و دادرس را با دشواری در امر قضا مواجه میسازد.

به راستی مرز بین قاعده منع تحصیل دلیل و رعایت ماده ۱۹۹ آیین دادرسی کجاست..؟

تردیدی نیست که قانونگذار با وضع ماده ۱۹۹ آ.دم قصد تعدیل قاعده ی منع تحصیل دلیل را داشته است. اما پذیرش تعدیل قاعده نیز ما را از شناختن مرز میان این دو بی نیاز نمی کند. چه اینکه افراط در رعایت قاعده ی منع تحصیل دلیل ممکن است منجر به ناکامی خواهان – علیرغم ذیحق بودن وی – گردد. همچنانکه افراط در اعمال ماده ۱۹۹ دادرس را از مسیر بیطرفی خارج کرده و او را با یکی از اصحاب دعوی همراه خواهد کرد.

لذا بنظر میرسد جمع بین این دو جز با تفسیر مضیق ماده ۱۹۹ امکان پذیر نیست. زیرا همانطور که اشارت رفت، رعایت بیطرفی در دادرسی امری بدیهی و اجتناب ناپذیر است. و دادرس تا هنگامی مجاز به تحقیق و اقدام برای کشف حقیقت خواهد بود که از مسیر بیطرفی خارج نگردد.

در بسیاری از پرونده های حقوقی اتفاق می افتد که دادرس با دلائل و توضیحات ارائه شده توسط طرفین، نمیتواند به حقیقت نائل گردد. و از آنجا که تکلیفی برای جمع آوری دلیل به نفع خواهان ندارد، ناگزیر با یک بن بست حقوقی مواجه میگردد. در چنین اوضاع و احوالی، توسل به راه کارهایی همچون کارشناسی ، معاینه محل و …، راسا از سوی دادگاه، منافی با اصل تناظر و بیطرفی دادرس نیست. چه اینکه تلاش دادرس در کشف حقیقت، صرفا به جهت برون رفت از این بن بست قضایی است.

تنها در چنین مواقعی است که دادرس حق عدول از قاعده را خواهد داشت. چه اینکه او به مثابه ی شاهین ترازوست و نباید به هیچ سمت و سویی متمایل باشد .

منابع:

آیین دادرسی مدنی دکتر عبدالله شمس

اصول دادرسی فراملی دکتر مجید غمامی

مقاله حق دادخواهی دکتر مهران محمودی

آیین دادرسی مدنی دکتر بهرام بهرامی

۱۷ فروردين ۹۸ ، ۲۱:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

ضمانت به چه معناست؟

تعریف ضمانت:

ضمانت قراردادی است که به منظور ایجاد اطمینان برای دائن (طلبکار) با او منعقد می گردد، مبنی براینکه شخصی انجام تعهدات متعهد (مدیون و بدهکار) را در برابر دائن (طلبکار) تقبل نماید.

 

اصطلاحات عقد ضمان:

۱) مضمون عنه: مدیون اصلی که شخص دیگری انجام تعهد او را در برابر طلبکار بر عهده می گیرد.
۲) ضامن: شخصی که انجام تعهد مدیون اصلی در برابر طلبکار را برعهده می گیرد و خود را در برابر او متعهد می سازد.
۳) مضمون له: شخص طلبکاری است که شخصی به نام ضامن، خود را در برابر او متعهد کرده است.
برای انعقاد این عقد، رضایت ضامن و مضمون له کافی است، چرا که به واسطه این عقد، مدیون اصلی (مضمون عنه) چیزی از دست نمی دهد، که رضایت او لازم باشد.
ماده ۶۸۵ قانون مدنی نیز بیان می دارد: در ضمان رضای مدیون اصلی شرط نیست.
بنابراین طرفین این قرارداد، ضامن و طلبکار (مضمون له) هستند و اراده مضمون عنه در انعقاد آن دخالت و تاثیری ندارد.

 

اقسام ضمان:

این عقد ممکن است به یکی از دو صورت ذیل منعقد گردد:
۱) ضمان نقل ذمه به ذمه: در این حالت بعد از آنکه ضمانت صورت می گیرد، مدیون اصلی بری الذمه می گردد و دیگر در برابر مضمون له تعهدی ندارد ولی نسبت به ضامن متعهد خواهد بود.
۲) ضمان ضم ذمه به ذمه: در این حالت بعد از آنکه ضمانت صورت می گیرد، مدیون اصلی همچنان متعهد باقی می ماند و علاوه بر او، ضامن نیز در برابر مضمون له مسئول و متعهد می شود.

 

اقسام ضمانت ضم ذمه به ذمه:

ضمانت ذمه به ذمه به دو قسمت تقسیم می شود:
۱) ضمانت تضامنی: در این حالت، مضمون له می تواند برای دریافت طلب خود، به هر کدام از ضامن یا مضمون عنه که بخواهد رجوع کند.
۲) ضمانت وثیقه ای: در این حالت، مضمون له برای دریافت طلب خود، ابتدا باید به مضمون عنه رجوع کند و در صورتی که طلب او به هر دلیلی پرداخت نشود، به ضامن رجوع کند.

 

بنابراین در مجموع ما با سه نوع ضمانت مواجهیم:
الف) ضمان نقل ذمه به ذمه.
ب) ضمان تضامنی.
پ) ضمان وثیقه ای.

 

طرح یک سوال و جواب

در حقوق ایرن از بین اقسام مختلف ضمانت، اصل بر کدام یک است؟
جواب: در حقوق مدنی بنابر ماده ۶۹۸ قانون مدنی، اصل بر ضمان نقل ذمه به ذمه است، چرا که این ماده بیان می دارد: بعد از اینکه ضمان به طور صحیح واقع شد ذمه مضمون عنه بری و ذمه ضامن به مضمون له مشغول می شود.
بنابراین در حقوق مدنی، بعد از آنکه عقد ضمان بصورت صحیح منعقد می شود، مضمون عنه بری الذمه می گردد و بجای او ضامن متعهد می گردد.
۱۶ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

شیوه صحیح طرح دعوی اثبات مالکیت چگونه است..؟

شیوه صحیح طرح دعوی اثبات مالکیت در مورد املاک دارای سند رسمی بدین شرح است:

شخصی با در دست داشتن اسناد عادی مدعی مالکیت بر رقبه ای است که سابقاً سند رسمی مالکیت آن به نام شخص ثالثی صادر شده است، در چنین مواردی در واقع شخص مدعی است که صدور سند مالکیت به نام شخص ثالث، من غیر حق و خلاف حقوق وی بوده است و ثبت ملک به نام صاحب سند را غیر قانونی می داند.
بدیهی است که در چنین مواردی با توجه به ماده 22 قانون ثبت، مالکیت مدعی علیه بر رقبه موضوع دعوی تثبیت شده است و لذا صرف طرح دعوی دایر بر اثبات مالکیت، نتیجه ای جز رد یا عدم استماع دعوی در بر نخوهد داشت.
در واقع بر فرض که دادگاه به استناد دلایل و اسناد متعلق به موکل، مالکیت وی را احراز کند و حکم به اثبات مالکیت وی صادر نماید؛ در این صورت تعارض در مالکیت به استناد سند رسمی و حکم اثبات مالکیت بروز خواهد کرد ولذا رویه عملی محاکم در چنین مواردی، رد دعوی اثبات مالکیت است.
شیوه صحیح طرح دعوی اثبات مالکیت نسبت به املاک دارای سند رسمی آن است که وکیل ضمن طرح دعوی اثبات مالکیت، ابطال سند مالکیت طرف دعوی را نیز بخواهد تا در صورتی که دادگاه، مالکیت موکل وی را احراز کرد؛ ضمن صدور حکم به اثبات مالکیت، حکم به ابطال سند مالکیت خوانده نیز صادر نماید.

۱۵ فروردين ۹۸ ، ۱۲:۴۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

تفاوت شرط خیار و خیار شرط

گرچه در برخی از نوشته های حقوقی این دو ترکیب را به جای هم به کار می برند . شکی نیست که بین آن دو فرق است و برای همین در ماده 401 قانون مدنی هر دو ترکیب استعمال شده است . ماده مرقوم مقرر داشته است : « اگر برای خیار شرط مدت معین نشده باشد...

هم شرط خیار و هم بیع باطل است.»

خیار به معنی ، اختیار فسخ معامله است و چنانچه این اختیار ناشی از شرط مقرر بین طرفین عقد باشد، آن را «خیار شرط» می نامند، همانطور که ممکن است به هریک از علل مقرر در ماده 396 قانون مدنی ایجاد شود؛ ولی خیارات دیگر مانند خیار مجلس و حیوان و عیب و ...... به حکم قانون به وجود می آیند، بدون این که توافق طرفین نقشی در آن ها داشته باشد و خیار شرط در نتیجه توافق و تلاقی اراده ی طرفین در ضمن عقد لباس هستی به تن می کند.

ماده 399 قانون مدنی می گوید: « در عقد بیع ممکن است شرط شود که در مدت معین برای بایع یا مشتری یا هردو یا شخص خارجی اختیار فسخ معامله باشد .» آن موجود تبعی که در ضمن عقد اصلی در نتیجه تلاقی اراده‌ی طرفین ابراز وجود می کند شرط خیار است و آن اختیار فسخ که در نتیجه‌ی این موجود اعتباری تبعی حاصل می شود، «خیار شرط» نامیده می شود.

توجه به ماده 400 قانون مدنی نیز فرق آن دو را رخ‌عیان می سازد: « اگر ابتدا مدت خیار ذکر نشده باشد، ابتداء آن از تاریخ عقد محسوب است و الا تابع قرارداد متعاملین است.» پس این شرط خیار نیست که مدت برای آن تعیین می شود، بلکه حق ناشی از آن ، که خیار شرط ( حق فسخ ناشی از شرط) نامیده می شود، باید مدت داشته باشد.

توجه به این دو نیز جمله معنای آن دو را روشن تر خواهد ساخت:
شرط خیار یعنی شرطی که خیار ( اختیار فسخ ) ایجاد می کند.
خیار شرط یعنی خیاری ( اختیار فسخ) که از شرط حاصل می شود.

سبب ایجاد خیار را شرط خیار می نامند و آنچه در نتیجه‌ی آن شرط به وجود می آید، خیار شرط نام می نهند.
سخن آخر این که «خیار شرط نتیجه‌ی شرط خیار است».

۱۵ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

تعریف غصب

ماده ی 308 در تعریف غصب میگوید: غصب استیلای برحق است به نحو عدوان اثبات ید برمال غیر درحکم غصب است

شرایط غصب

1.استیلا .2.برمال غیر 3..به نحو عدوان

استیلا....
برای تحقق غصب استیلا ؛یعنی تسلط برحق دیگری لازم است و به دیگر سخن شخص باید مال دیگری را به طور مادی و عملی تصرف کند
و ماده ی 309هرگاه شخصی مالک را از تصرف درمال خود مانع شود بدون آنکه خود او تسلط برآن مال پیدا کند غاصب محسوب نمی شود پس 👈تسلط  شرط است

برحق دیگری...
استیلا و تسلط باید برحق غیر باشد و قانون مدنی از حق غیر سخن گفته است

به نحو عدوان
برای تحقق غصب استیلا و تصرف باید به نحو عدوان باشد عدوان یعنی ظلم و ستم عدوان هنگامی صدق می کند که متصرف با علم به اینکه مآل از آن دیگری است و اجازه ی تصرف آن را ندارد برآن استیلا یابد.

۱۴ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

رأی وحدت رویه دیوان عالی کشور در خصوص معاملات مالک نسبت به مال مرهونه و حقوق مرتهن

رأی شماره: ۶۲۰ ـ ۱۳۷۶.۸.۲۰

رأی وحدت رویه هیأت عمومی دیوان عالی کشور

مطابق مواد قانون مدنی گرچه رهن موجب خروج عین مرهونه از مالکیت راهن نمی شودلکن برای مرتهن نسبت به مال مرهونه حق عینی و حق تقدم ایجاد می نماید که می توان از محل فروش مال مرهونه طلب خود را استیفاء کند و معاملات مالک نسبت به مال مرهونه در صورتی که منافی حق مرتهن باشد نافذ نخواهد بود، اعم از اینکه معامله راهن با لفعل منافی حق مرتهن باشد یا بالقوه بنابه مراتب مذکور در جائی که بعد از تحقق رهن، مرتهن مال مرهونه را به تصرف راهن داده اقدام راهن در زمینه فروش و انتقال سرقفی مغازه مرهونه به شخص ثالث بدون اذن مرتهن از جمله تصرفاتی است که با حق مرتهن منافات داشته و نافذ نیست در نتیجه رأی شعبه چهاردهم دیوان عالی کشور که با این نظر موافقت دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص می شود این رأی وفق ماده واحده قانون مربوط به وحدت رویه قضایی مصوب تیر ماه ۱۳۲۸ برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

۱۴ فروردين ۹۸ ، ۲۱:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

شیوه صحیح طرح دعوی فسخ قرارداد چگونه است..؟

فسخ قرارداد از ناحیه یکی از طرفین یا اطراف آن به استناد شرط ضمن عقد، ازجمله اعمال رایج حقوقی است.
به عنوان مثال ممکن است که در قراردادی شرط شده باشد که چنانچه یکی از چکهای موضوع ثمن معامله منتهی به صدور گواهی عدم پرداخت گردد؛ طرف دیگر حق دارد نسبت به فسخ معامله اقدام نماید.

برای طرح دعوی فسخ ضروری است که وکیل بدواً اعمال فوری حق فسخ را از ناحیه ذی حق احراز نماید؛ زیرا در صورت عدم اعمال فوری خیار فسخ توسط دارنده آن، حق وی زائل و فرض بر آن است که دارنده حق فسخ از اعمال آن منصرف شده و قاصد بر بقای قرارداد بوده است.

شناخته شده ترین راه و مطمئن ترین راه برای اعمال حق فسخ نیز، اعلام رسمی آن به طرف قرارداد است که باید از طریق ارسال اظهارنامه به وی صورت گیرد.

در واقع بدون ارسال اظهارنامه و اعلام رسمی مراتب فسخ از ناحیه ذی حق به طرف دیگر قرارداد، حق فسخ، انشاء و اعمال نشده و دارنده حق فسخ نمی تواند مدعی فسخ قرارداد باشد؛ ازاین رو قبل از تقدیم دادخواست به مراجع قضایی، حق فسخ باید بدواً توسط ذی حق، انشاء و اعمال شده باشد والا تقدیم دادخواست با خواست صدور حکم به فسخ قرارداد منتهی به صدور قرار رد دعوی خواهد شد؛ زیرا علاوه بر آنکه عنوان خواسته خواهان دایر بر «صدور حکم فسخ» صحیح نبوده و دادگاه نمی تواند حکم بر فسخ قرارداد یا معامله صادر نماید؛ بواسطه عدم اعمال فوری حق فسخ و عدم انشاء آن نیز دادگاه نمی تواند نسبت به تنفیذ یک عمل حقوقی که دلیلی بر وقوع آن وجود ندارد اقدام نماید.

بدین ترتیب دعوی فسخ قرارداد:
1-  مستلزم اعلام و انشاء فسخ قرارداد خطاب به طرف دیگر قرارداد از طریق ارسال اظهارنامه «به عنوان طریق شایع اعلام فسخ» است.
2-  اعمال و انشاء این حق باید به صورت فوری و پس از ایجاد حق فسخ صورت گیرد.
3-  عنوان صحیح خواسته در چنین دعوایی باید: «تأیید و تنفیذ فسخ قرارداد شماره....مورخ.... و...» باشد نه صدور حکم به فسخ قرارداد؛ زیرا تا زمانی که حق فسخ اعمال نشده باشد، تقاضای صدور حکم تنفیذ فسخ از دادگاه فاقد وجاهت قانونی است.

۱۳ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

آیا اعتراض ثالث به توقیف اموال با سند عادی امکان دارد..؟

یکی از موارد شایع در جریان رسیدگی های قضایی، اعتراض ثالث به توقیف اموالی است که توسط خواهان یا وکیل وی در قالب تأمین خواسته یا در مرحله اجرای حکم محکومیت قطعی صورت می گیرد.

در اینگونه موارد عمدتاً شخص ثالث با ارائه سندی عادی نسبت به توقیف مال یا اموال مورد توقیف خواهان یا محکوم له اعتراض و اعلام می دارد که مقدم بر توقیف مال، نسبت به ابتیاع آن مال اقدام و یا مال موضوع توقیف به کیفیت دیگری به وی منتقل شده است.
در اینگونه موارد با توجه به اینکه اصولاً تاریخ سند عادی، صرفاً نسبت به متعاملین آن سند معتبر است و نسبت به اشخاص ثالث که در تنظیم آن شرکت نداشته اند قابل استناد نیست؛ می توان با استناد به مقررات ماده 1305 قانون مدنی که مقرر می دارد:« ...در اسناد عادی، تاریخ فقط درباره اشخاصی که شرکت در تنظیم آنها داشته و ورثه آنان و کسی که به نفع او وصیت شده معتبر است.» در قبال ادعای مطروحه از ناحیه شخص ثالث چنین دفاع کرد که صرفنظر از صحت و سقم معامله مورد ادعای شخص ثالث؛ با عنایت به اینکه اصولاً تاریخ مندرج در سند عادی مستند دعوی معترض ثالث، نمی تواند مثبت تقدم زمانی معامله متعاملین آن سند بر تاریخ توقیف اموال توقیفی  باشد؛ لذا استناد به تاریخ مبایعه نامه عادی مستند دعوی جهت اثبات تقدم تاریخ آن سند بر تاریخ توقیف اموال مورد توقیف، فاقد وجاهت قانونی است.
با این حال در صورتی که معترض ثالث بتواند ادله دیگری غیر از سند عادی مستند اعتراض خویش در رابطه با تاریخ انجام معامله مقدم به دادگاه ارائه نماید؛ ادعای وی در خصوص تاریخ انجام معامله مقدم قابل بررسی خواهد بود.

۱۳ فروردين ۹۸ ، ۲۲:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

تقابل سند عادی و سند رسمی چگونه است..؟

ممکن است که در یک پرونده حقوقی به تقابل دو سند رسمی و سند عادی با یگدیگر برخورد کرده و در این راستا در پی اتخاذ شیوه صحیح دفاع در تقابل میان این دو سند باشید.    
برای دفاع صحیح در این موارد باید به این نکته توجه داشت که آیا مفاد دو سند عادی و سند رسمی در تعارض با یکدیگرند و یا اینکه تعارضی میان دو سند وجود ندارد و در واقع هیچ یک از دو سند، نافی یکدیگر نیستند بلکه مفاد این دو سند حکایت از خالی از وجه بودن یکی از آنها و سقوط یا ایفای تعهد موضوع آن سند و یا پرداخت دین و رفع اشتغال ذمه دارد.
در این حالت اگر سند مثبت ایفای تعهد یا پرداخت دین، سند رسمی باشد طبیعی است که طبق ماده ٧٣ قانون ثبت، مرجع قضایی مکلف به پذیرش آن به عنوان دلیل ایفای تعهد یا پرداخت دین است مگر آنکه نسبت به آن سند ادعای جعل صورت گیرد که در این صورت دادگاه، بدواً به صحت و اصالت آن رسیدگی و سپس در خصوص دعوی مطروحه اتخاذ تصمیم خواهد کرد.

ابهام در دفاع زمانی پیش می آید که سند مثبت وجود دین یا تعهد؛ سند رسمی و سند مقابل آن که حاکی از ایفای تعهد یا پرداخت دین است، سند عادی باشد.
در این حالت ممکن است وکیل مدافع طرف دعوی شما با این استدلال که سند عادی، تاب مقابله با سند رسمی را ندارد و در مقابل سند رسمی، استناد به سند عادی وجاهتی ندارد تقاضای اجابت خواسته خویش یا رد دعوی شما را حسب مورد از دادگاه نماید. 

در پاسخ به چنین دفاعی باید چنین استدلال کرد که سند عادی زمانی تاب معارضه و مقابله با سند رسمی را ندارد که مفاد سند عادی در تناقض با سند رسمی بوده و مفاد و محتویات سند رسمی را به صورت کلی یا جزئی انکار نماید؛ لیکن در صورتی که سند عادی بیانگر و مثبت انجام تعهد موضوع سند رسمی باشد، در این صورت تناقضی میان مفاد دو سند وجود ندارد و سند عادی، مفاد سند رسمی را انکار نمی کند بلکه این سند حکایت از آن دارد که تعهد موضوع سند رسمی ایفاء شده و یا دین موضوع آن پرداخت شده  است و از این رو سند رسمی مستند دعوی،  علی رغم برخورداری از صحت و اصالت، خالی از وجه است و حقوق موضوع آن سابقاً به ذی حق اعطا شده و دیگر حقی برای مطالبه تعهد موضوع سند وجود ندارد.

برای نمونه در دعوی مطالبه مهریه که مستند دعوی زوجه، سند رسمی نکاحیه است؛ خوانده دعوی ممکن است با ارائه سند عادی دو ادعای متفاوت مطرح کند. در حالت اول ممکن است خوانده دعوی با ارائه سند عادی مدعی آن باشد که بر خلاف مفاد سند رسمی خواهان؛ تعداد مسکوکات طلای موضوع مهریه زوجه ٥٠٠ عدد نبوده بلکه ٥٠ عدد بوده است که چنین ادعایی با توجه به عدم قابلیت تعارض سند عادی با سند رسمی قابل استماع نبوده و با توجه به ماده ٧٠ قانون ثبت مردود خواهد شد؛ لیکن اگر خوانده دعوی با ارائه سند عادی، مدعی پرداخت تمام یا بخشی از مهریه موضوع سند رسمی نکاحیه باشد؛ در این صورت با توجه به اینکه چنین ادعایی تناقضی با محتویات سند رسمی نداشته و مفاد آن را انکار نمی کند، قابل رسیدگی خواهد بود و خواهان نمی تواند با این استدلال که سند استنادی خوانده دعوی، سند عادی است و این سند تاب معارضه با سند رسمی را ندارد، دفاع خوانده را پاسخ دهد. 

 

۱۳ فروردين ۹۸ ، ۲۲:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

اگر عمه قیم فرزند برادرش باشد بعد از مرگ عمه ایا به او ارثی میرسد ؟

اگر عمه دارای وراث طبقه اول شامل پدر و مادر و همسر و فرزند باشد ماترک وی به ورثه او در طبقه اول به ارث میرسد.اگر وارثی در طبقه اول وجود نداشته باشد وراث طبقه دوم شامل خواهر و برادر و در نبود آنها فرزندانشان ارث خواهند برد.لذا قیم بودن یا نبودن تاثیری در قوانین ارث ندارد.

۱۲ فروردين ۹۸ ، ۲۲:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

اگر پدربزرگ و مادر بزرگ جزء وراث باشند نحوه تقسیم ارث به چه صورتی است ؟

نحوه تقسیم ارث بستگی به تعداد وراث دیگر شامل همسران و فرزندان متوفی دارد.اما در خصوص پدر و مادر متوفی در هر صورت فارغ از تعداد سایر وراث،  هر کدام یک ششم از ماترک متوفی را ارث خواهند برد.

۱۲ فروردين ۹۸ ، ۲۲:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

قانون تقسیم ارث از خواهر و برادر به چه صورت است ؟

خواهر و برادر از وراث در طبقه دوم می باشند.تنها در صورتیکه وراث طبقه اول شامل پدر و مادر و همسر و فرزند وجود نداشته باشند،وراث طبقه دوم ارث خواهند برد.نحوه تقسیم ارثیه به ابوینی یا ابی و امی بودن آنها بستگی داردو بسته به مورد متفاوت است.

۱۲ فروردين ۹۸ ، ۲۲:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر