⚖به روز بودن دانشجویان حقوق و پاسخگویی به سوالات هموطنانم.⚖بابیش از8سال سابقه حقوقی

۴۸۴۵ مطلب با موضوع «مطالب آیین دادرسی مدنی» ثبت شده است

دعوی تخلیه ید چیست..؟

در دعوی تخلیه ید، مالک نبودن خوانده، بر ملک مشخص است و در مقبال قانونی بودن ید و تصرف خوانده بر آن مورد قبول طرفین دعوی است اما ادامه استیلا و ید خوانده بر ملک بر خلاف قرارداد یا قانون بوده و خواهان می تواند نسبت به تخلیه آن اقدام نماید مانند دعوی تخلیه ید از عین مستأجره.


۲۰ فروردين ۹۸ ، ۱۴:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

انواع سوالات مدنی

اگر کسی فوت کند  و بدون ورثه باشد، حکم اموال بلاوارث چیست؟

ورثه شخص متوفی، فقط فرزندان و همسر نیستند. ما سه طبقه جهت تقسیم ارث داریم. طبقه اول که از میت ارث می‌برند، پدر و مادر، همسر و فرزندان متوفی هستند. طبقه دوم ارث، برادران و خواهران میت هستند و طبقه سوم ‌عمو، عمه، خاله و دایی هستند و به ترتیب فرزندان آنها هستند که ارث می‌برند. حالا اگر متوفی هیچ وارثی نداشت، اموال او به ولی فقیه می‌رسد. اما در صورتی که ورثه غایب باشند، ولی فقیه یا نهاد ماذون از وی که مدعی العموم می‌باشد، نسبت به سرپرستی و نگهداری اموال تا پیدا شدن ورثه اقدام خواد نمود.

غایب مفقودالاثر کیست؟

ماده‌ 1011 قانون مدنی، اصطلاح غایب مفقودالاثر را این گونه تعریف نموده است. غایب مفقودالاثر، به کسی اطلاق می‌شود که از غیبت او مدت نسبتا طولانی گذشته باشد و از او به هیچ وجه خبری به دست نیاید. غایب مفقودالاثر دارای وضع حقوقی خاصی بوده و حقوق و تکالیفی نیز برای او در قانون مقرر شده است.

 حفظ اموال غایب قبل از تعیین امین

بعد از اینکه مفقودالاثر بودن غایب محرز شد، برای حفظ و اداره‌ اموالش، امینی به وسیله‌ دادگاه تعیین خواهد شد. قانونگذار حفظ و نظارت اموال غایب در مدت زمان قبل از تعیین امین را بر عهده‌ دادستان قرار داده و در تهران دادسرای امور سرپرستی صغار و محجورین به این مهم می‌پردازد. بنابراین دادستان یا نماینده‌ او باید اقدامات لازم را برای حفظ اموال غایب به عمل آورد؛ به عنوان مثال باید این اموال را مهر و موم کند، اموال فاسد ‌شدنی را بفروشد و طلب غایب را وصول کند.

هرگاه غایب مفقودالاثر در خارج از ایران اموالی داشته باشد، حفظ و نظارت اموال مزبور تا تعیین امین بر عهده‌ ماموران کنسولی خواهد بود و وظایف و اختیارات آنان به استناد ماده‌ 115 قانون امور حسبی، همان است که برای دادستان‌ها مقرر شده است.

۲۰ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

حقوق زن در قانون مدنی

در حقوق ایران حق مساوی زن و مرد برای ایجاد علقه زوجیت و عقد نکاح از جهت اینکه قصد و رضای طرفین لازم است تامین شده است، به محض جاری شدن عقد نکاح تکالیف قانونی به عهده زن و مرد قرار می گیرد و هر کدام دارای حقوقی مشخص هستند در قانون مدنی در باب خانواده، حقوق خانواده، شرائط تشکیل خانواده و انحلال آن، روابط زوجین با یکدیگر و فرزندان و ضمانت اجرای حقوق و تکالیف زن و شوهر تعیین شده است.
از امتیازات حقوق زن در قانون مدنی عبارتند از:
-حق زن در استقلال دارایی
– حق زن در استفاده و اعمال شروط ضمن عقد
– حق ثبت ازدواج، طلاق و رجوع در مراجع رسمی و قانونی
– حق برخورداری از مهریه
– حق نفقه
– حق شیردهی
– اجرت المثل
– حق فسخ نکاح در صورت قبول مرد
– حق زن در طلاق رجعی
– حق ارث
– حق مسئولیت تامین ارتباط جنسی
– تضمین سلامت جسمی و روانی زن
– جبران زیاد مادی و معنوی
– حق باروری زن و جلوگیری از ورود ضرر به وی
– حق زن در انتخاب محل سکونت
– حق زن در استفاده از حق حبس
– شرط برخورداری از نصف دارائی در صورت طلاق از سوی زوج
– حسن معاشرت زوجین.
– فریب در ازدواج
– حضانت اطفال
– حق و مسئولیت زن نسبت به نگهداری و تامین معاش والدین نیازمند خود
-حق جدایی از همسر در صورت عدم امکان سازش با ارائه دلائل موجه قانونی

 

زن در قانون اساسی

۱.در مقدمه چنین آمده است:
خانواده واحد بنیادین جامعه و کانون اصلی رشد و تعالی انسان است و توافق عقیدتی و آرمانی در تشکیل خانواده که زمینه ساز اصلی حرکت تکاملی و رشد یابنده انسان است اصل اساسی بوده و فراهم کردن امکانات جهت نیل به این مقصود از وظایف حکومت اسلامی است، زن در چنین برداشتی از واحد خانواده، از حالت (شیی ء بودن) و یا (ابزار کار بودن) در خدمت اشاعه مصرف زدگی و استثمار، خارج شده و ضمن بازیافتن وظیفه خطیر و پرارج مادری در پرورش انسانهای مکتبی پیش آهنگ و خود همرزم مردان در میدانهای فعال حیات می باشد و در نتیجه پذیرای مسؤولیتی خطیرتر و در دیدگاه اسلامی برخوردار از ارزش و کرامتی والاتر خواهد بود.

۲٫ در بند چهارده از اصل سوم که اهداف جمهوری اسلامی را بیان می دارد، چنین آمده است:

تأمین حقوق همه جانبه افراد از زن و مرد و ایجاد امنیت قضایی عادلانه برای همه و تساوی عموم در برابر قانون.

۳٫ اصل دهم چنین است:

از آنجا که خانواده واحد بنیادی جامعه اسلامی است، همه قوانین و مقررات و برنامه ریزیهای مربوط باید در جهت آسان کردن تشکیل خانواده، پاسداری از قداست آن و استواری روابط خانوادگی بر پایه حقوق اسلامی باشد.

۴٫ اصل بیستم:

همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند.

۵٫ اصل بیست و یکم:

دولت موظف است حقوق زن را در تمام جهات با رعایت موازین اسلامی تضمین نماید و امور زیر را انجام دهد:

۱ـ ایجاد زمینه های مساعد برای رشد شخصیت زن و احیای حقوق مادی و معنوی او.

۲ـ حمایت مادران، بالخصوص در دوران بارداری و حضانت فرزند، و حمایت از کودکان بی سرپرست.

۳ـ ایجاد دادگاه صالح برای حفظ کیان و بقای خانواده.

۴ـ ایجاد بیمه خاص بیوگان و زنان سالخورده و بی سرپرست.

۵ـ اعطای قیمومت فرزندان به مادران شایسته در جهت غبطه آنها در صورت نبودن ولی شرعی.

۶٫ اصل یکصد و پانزدهم:

رییس جمهور باید از میان رجال مذهبی و سیاسی که واجد شرایط زیر باشند انتخاب گردد.

به نظر می رسد مواد یاد شده از قانون اساسی بر پایه بینشی درست از زن و رعایت حقوق وی تنظیم گردیده و ضعف و کاستی در آن به چشم نمی خورد.

بلی در اصل یکصد و پانزدهم که واژه «رجال» برای رییس جمهور به کار رفته، موهم نوعی نابرابری در پذیرش مدیریت اجرایی است.

این نکته قابل توجه است که این قید نسبت به رهبری، نمایندگان مجلس خبرگان، فقها و حقوقدانان شورای نگهبان، ریاست قوه قضائیه، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، وزرا و معاونان رییس جمهور و … به کار نرفته است.

آیا می توان گفت در همه این موارد به جهت مسلّم بودن این شرط نادیده انگاشته شده یا اینکه در اصل یکصد و پانزده «رجال» معنای لغوی خود را نداشته بلکه معنای عرفی دارد و به معنای «شخصیت» است

۱۹ فروردين ۹۸ ، ۱۷:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

اجاره آپارتمان و ملک

اجاره آپارتمان

اجاره قراردادی است که طبق آن یک نفر (موجر) خانه یا آپارتمان یا مغازه خود را به فرد دیگری(مستاجر) برای مدت معین و در ازای اجاره بهای معین (کرایه) به اجاره واگذار می نماید.

 

تکالیف موجر

۱-موجر باید پس از انعقاد قرارداد، مورد اجاره (خانه یا آپارتمان یا مغازه) را تحویل مستاجر دهد.

۲-برگرداندن پول پیش مستاجر به هنگام تخلیه.

۳-انجام تعمیرات کلی و اساسی در مورد اجاره : اگر موتور خانه (سیستم گرمایشی و سرمایشی)، آسانسور، ایزوگام پشت بام، سیستم فاضلاب و دیگر تعمیرات کلی در مورد اجاره لازم شود، موجر باید آن را در اسرع وقت انجام دهد.
حقوق موجر

۱-دریافت اجاره بها در زمان های تعیین شده

۲-حق درخواست تخلیه در پایان مدت قرارداد

۳-حق مراجعه به محل مورد اجاره برای انجام تعمیرات

 

تکالیف مستاجر

۱-پرداخت کرایه:

معمولا پرداخت کرایه به صورت ماهانه است. در خور ذکر است در صورتی که در قرارداد اجاره، حق فسخ قرارداد اجاره در صورت عدم پرداخت به موقع اجاره بها پیش بینی شده باشد باید مستاجر به موقع اجاره بها را پرداخت کند تا دچار مشکلات تخلیه نشود. در مواردی که مستاجر خانه یا آپارتمان را رهن کامل می کند دیگر اجاره بها نمی پردازد.

۲-تخلیه محل اجاره در پایان قرارداد.

۳-انجام تعمیرات غیر اساسی:

اگر خانه به رنگ آمیزی جزئی یا تعویض لامپ ها یا پریز و کلید برق و قفل درها و مواردی از این قبیل نیاز داشته باشد، مستاجر خودش باید این کارها را انجام دهد.

۴-پرداخت بهای آب، برق، گاز، تلفن و حق شارژ

۵-جلوگیری نکردن از تعمیرات اساسی توسط موجر:

اگر محل مورد اجاره به تعمیرات کلی نیاز پیدا کند، انجام این تعمیرات با موجر است و مستاجر نباید از ورود موجر برای تعمیرات این موارد جلوگیری کند.

۶-خودداری از ورود خسارت به محل اجاره:

مستاجر باید به گونه ای از خانه یا مغازه استفاده کند که خسارتی به آن وارد نشود. در صورت ورود خسارت، مستاجر باید آن را جبران کند.

۷-خودداری از تغییر شکل و حالت خانه:

مستاجر اجازه ندارد در خانه مورد اجاره تغییرات ایجاد کند؛ مثلا دیواری را بردارد یا اتاق دیگری ایجاد کند.

 

حقوق مستاجر

مستاجر حق دارد از انباری و یا پارکینگ مشترک منزل مورد اجاره، استفاده کند مگر اینکه در قرارداد اجاره برخلاف آن توافق شده باشد. اگر مستاجر پول پیش به موجر داده باشد در هنگام تخلیه می تواند آن را از موجر پس بگیرد. همچنین مستاجر می تواند در صورت توافق با موجر در قرارداد ، خانه یا مغازه را به فرد دیگری اجاره بدهد.

 

بر هم زدن قرارداد اجاره

۱-فسخ قرارداد از سوی مستاجر:
معمولا در قراردادهای اجاره این شرط وجود دارد که مستاجر در صورتی که مایل به فسخ و بر هم زدن اجاره باشد، یک ماه قبل از بر هم زدن اجاره به موجر اعلام کند. در این صورت با تسویه حساب موجر و مستاجر قرارداد اجاره به پایان می رسد. گاهی خانه معیوب و ناقص است، مثلا اگر موجر اعلام کند خانه اش سیستم گرمایشی وسرمایشی دارد در حالی که چنین نیست یا موجر اعلام کند خانه اش صد متری است در حالی که هفتاد متری باشد در این مورد مستاجر حق دارد اجاره را بر هم بزند.

۲-فسخ قرارداد از سوی موجر:
اگر مستاجر محل اجاره را به محلی برای انجام اعمال خلاف قانون تبدیل کند و یا موجب خرابی و یا وارد آمدن خسارت به ملک شود، موجر می تواند از دادگاه بخواهد قرارداد را بر هم بزند.

۳-توافق موجر و مستاجر برای بر هم زدن قرارداد:
اگر موجر و مستاجر توافق کنند که قرارداد اجاره را بر هم بزنند، این عمل را «اقاله» می گویند. معمولا هر قراردادی را می توان با توافق دو طرف آن بر هم زد.(پارس نیوز)

 

هرگاه معلوم شود عین مستاجره  (ملک) در حال اجاره معیوب بوده مستاجر می تواند اجاره را فسخ کند یا به همان نحوی که بوده است اجاره را با تمام اجرت قبول کند ولی اگر موجر رفع عیب کند به نحوی که به مستاجر ضرری نرسد مستاجر حق فسخ ندارد

 

چه عیبی موجب حق فسخ برای مستأجر می شود؟

عیبی که موجب از بین رفتن منافع عین مستأجره و نقصان منفعت یا دشواری در بهره برداری از آن باشد.

 

اگر عیب بعد از انعقاد عقد به وجود بیاید یعنی در حین عقد موجود نبوده است در این حالت آیا مستأجر حق فسخ دارد؟

عیب و نقصی که بعد از عقد اجاره و قبل از تسلیم عین مستأجره به مستأجر و قبض او در عین مستأجره به وجود بیاید برای مستأجر حق فسخ ایجاد می کند و اگر عیب در اثنای مدت اجاره حادث گردد نسبت به بقیه مدت حق فسخ خواهد داشت. باید توجه داشت که هرگاه عین مستأجره به علت عیب از قابلیت بهره برداری خارج گردد و نتوان از آن رفع عیب کرد اجاره باطل است. اگر در مدت اجاره عین مستاجره به علت حادثه مانند زلزله، سیل و … به طور کلی یا جزیی از بین برود اجاره از زمان تلف نسبت به مقدار تلف شده منفسخ می شود و در صورت تلف قسمتی از آن، مستأجر حق دارد نسبت به بقیه مدت فسخ کند یا فقط کاهش نسبی مال الاجاره را مطالبه کند. باید توجه داشت که این قاعده فقط به هنگام تلف عین مستأجره به علت حوادث طبیعی حاکم است. پس اگر مغازه ای به علت جنگ به طور کلی از بین برود اجاره منفسخ یا باطل نمی شود.

۱۹ فروردين ۹۸ ، ۱۷:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

دفاع در قبال دعوی مطالبه خسارت تأخیر تأدیه به طرفیت وراث مدیون چگونه است..؟

در مواردی ممکن است که به وکالت ازخوانده یا خواندگان در دعوایی دخالت داشته باشیم که خواسته آن و یا بخشی از خواسته آن مطالبه خسارت تأخیر تأدیه دین باشد.

برای نمونه ممکن است که خواهان دعوی به استناد چک صادره از ناحیه متوفی، دعوایی را به خواسته مطالبه وجه چک و خسارت تأخیر تأدیه آن به طرفیت وراث متوفی که ترکه را نیز قبول کرده اند مطرح کرده باشد و بخواهیم در خصوص آن قسمت از خواسته که موضوع آن خسارت تأخیر تأدیه است، دفاع مؤثری ارائه نماییم.

در اینگونه موارد، صرفنظر از صحت و سقم سند مستند دعوی باید در مورد آن قسمت از خواسته خواهان دایر بر مطالبه خسارت تأخیر تأدیه چنین دفاع کرد که:
نظر به اینکه موکل/موکلین به عنوان خوانده/خواندگان دعوی به خواهان مدیون نبوده و صرفاً با توجه به قبول قبول ترکه و تحریر آن «در صورت تحریر»، مسئول اداره و تصفیه ترکه و  پرداخت دیون متوفی، آن هم از اموال مورث می باشند و با عنایت به اینکه حسب مقررات ماده ۵۲۲ قانون آیین دادرسی مدنی، صرفاً این مدیونِ ممتنع  از پرداخت دین است که مسئول پرداخت خسارت تأخیر تأدیه شناخته شده است نه قائم مقام قانونی وی، لذا دعوی خواهان در این قسمت وجاهتی نداشته و مستندا به ماده ۱۹۷ قانون آیین دادرسی مدنی تقاضای صدور حکم بر بی حقی خواهان در این قسمت را می کنیم.

لازم به ذکر است چنانچه خسارت تأخیر تأدیه در زمان حیات مدیون با مطالبه دائن و امتناع مدیون تحقق پیدا کرده باشد، این خسارات تا زمان فوت و به عنوان دیون متوفی قابل مطالبه خواهد بود.

 

۱۹ فروردين ۹۸ ، ۱۶:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

تجدید نظرخواهی از احکام و قرارهای دادگاه

تجدید نظر خواهی به چه معناست؟

تجدید نظر خواهی به مفهوم درخواست بررسی مجدد محکوم له یا محکوم علیه از امری است که بدوا مورد قضاوت قرار گرفته و اعمال دادگاه بدوی هم نسبت به امور موضوعی و هم نسبت به امور حکمی دوباره مورد رسیدگی قرار میگیرد.
طبق ماده ۵ و ۳۳۰ آیین دادرسی مدنی اصل بر قطعیت آرا است و رسیدگی مجدد استثناء است و لزوما باید تصریح شده باشد.
 

آرای قابل تجدید نظر چه مواردی هستند؟

الف: احکام قابل تجدیدنظر:
۱- در دعاوی مالی که خواسته یا ارزش آن از سه میلیون ریال بیشتر باشد.
۲- کلیه احکام صادره در دعاوی غیر مالی.
۳- حکم راجع به متفرعات دعوا در صورتی که حکم راجع به اصل دعوا قابل تجدید نظر باشد.
ب: قرارهای قابل تجدید نظر 
قرارهای زیر قابل تجدید نظر است در صورتی که حکم راجع به اصل دعوا قابل تجدید نظر باشد:
۱- قرار ابطال دادخواست یا رد دادخواست که از دادگاه صادر شود.
۲- قرار رد دعوا یا عدم استماع دعوا.
۳- قرار سقوط دعوا.
۴- قرار عدم اهلیت یکی از طرفین دعوا.
 

تجدید نظر خواهی از ضرر و زیان ناشی از جرم

در مواردی که رای دادگاه راجع به جنبه کیفری و دعوای ضرر و زیان توامان صادر شده باشد و یکی از جنبه های مذکور قابل تجدید نظر باشد جنبه های دیگر رای نیز به تبع آن قابل درخواست تجدید نظر خواهد بود، بنابراین اگر جنبه ی کیفری رای قابل تجدید نظر باشد، ضرر و زیان ناشی از جرم نیز قابل تجدید نظر است.

اشخاصی که حق تجدید نظر خواهی دارند عبارت است از:

الف: طرفین دعوا
علی القاعده اصحاب دعوای تجدید نظر، همان اصحاب دعوای نخستین هستند،ضمن اینکه اشخاص ثالث مانند وارد ثالث و یا مجلوب ثالث نیز ممکن است بطور مستقیم در مرحله ی تجدید نظر ایفای نقش نمایند.
طرف دعوای بدوی در صورتی می تواند در سمت تجدید نظر خوانده قرار بگیرد که رای جزئا یا کلا به نفع وی صادر شده باشد و به عبارتی محکوم له شناخته شود، در نتیجه تجدیدنظرخواه بایستی جزئا یا کلا محکوم علیه رای بدوی باشد و تجدیدنظرخوانده بایستی جزئا یا کلا محکوم له رای بدوی باشد.
ب: نمایندگان طرفین دعوا
نمایندگان اعم از نماینده قراردادی مانند وکیل، قانونی مانند پدر، قضایی مانند قیم، می توانند از طرفین دعوا تجدید نظر خواهی نمایند.
 

مهلت تجدید نظر خواهی چقدر است؟

الف: نسبت به احکام حضوری
این مهلت برای اشخاص مقیم ایران بیست روز و برای اشخاص مقیم خارج از کشور دو ماه از تاریخ ابلاغ رای می باشد.
ب: نسبت به احکام غیابی
برای اشخاص مقیم ایران بیست روز از تاریخ انقضای مدت واخواهی و یا بیست روز از تاریخ ابلاغ رای مورد واخواهی و برای اشخاص مقیم خارج از کشور دو ماه از تاریخ انقضای مدت واخواهی و یا دو ماه از تاریخ ابلاغ رای مورد واخواهی.
در صورت تعدد بودن محکوم علیهم ها در این صورت اگه همگی مقیم ایران باشند بیست روز و اگر همگی مقیم خارج از کشور باشند دو ماه خواهد بود، همچنین در صورتی که حداقل یکی از محکوم علیهم ها مقیم خارج از کشور و دیگران مقیم ایران باشند مهلت تجدید نظر نسبت به تمامی آنان دو ماه خواهد بود.
در مرحله ی تجدید نظر ادعای جدید پذیرفته نمی شود اما دلیل جدید پذیرفته می شود.
ادعا، قولی است که خلاف اصل بوده و باید توسط کسی که ابراز می شود ثابت شود، اما دلیل عبارت است از هر وسیله و یا امری است که اصحاب دعوا برای اثبات یا دفاع از دعوا به آن استناد می نماید.
 

مرجع تقدیم دادخواست تجدید نظر خواهی کدام است؟

۱- دفتر دادگاه صادر کننده رای نخستین
۲- دفتر شعبه اول دادگاه تجدید نظر استان
۳- دفتر بازداشتگاه در صورتی که تجدید نظرخواه در آنجا توقیف باشد.
اما مرجع نهایی تقدیم دادخواست دادگاه صادر کننده ی رای بدوی است و در واقع دفتر دادگاه تجدیدنظر یا بازداشتگاه نیز بایستی پس از دریافت و ثبت دادخواست تجدید نظر، آن را به دادگاه صادر کننده رای بدوی ارسال نماید.
۱۸ فروردين ۹۸ ، ۲۰:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

داوری در دعاوی و قراردادها و میانجیگری

الف) داوری در دعاوی و قراردادها

 

داوری در دعاوی عبارت است از رفع اختلاف بین متداعیین در خارج از دادگاه به وسیله شخص یا اشخاص حقیقی یا حقوقی مرضی الطرفین و یا انتصابی با رعایت شرایط،موانع و الزامات قانونی و قراردادی.

 

داوری در  دعاوی یا حکمیت از کهن ترین روش‌های حل و فصل اختلافات و دعاوی از جمله ساز و کارهایی است که می‌تواند ضمن تحمیل هزینه کمتر به اصحاب دعوا و به ثمر رسیدن دعاوی در مدت زمان بسیار کوتاهتر، اثرات مثبت بر سرنوشت مرافعات قضایی در کشور داشته واز حجم سنگین پرونده ها در مراجع قضایی و غیر قضایی به طرز قابل توجهی بکاهد.

 

گاهی توافق برای رجوع به داور قبل از وقوع اختلاف صورت میگیرد، برای مثال در قراردادها طرفین موافقت می‌کنند در صورتی که در اجرا یا تفسیر روابط فی‌مابین اختلاف ایجاد شود، برای حل و فصل آن به داوری مراجعه کنند که در این صورت ممکن است داور مشخص باشد یا نباشد که در صورت اخیر، بعد از حدوث اختلاف، با توافق داور را انتخاب می‌کنند و یا در صورت عدم توافق در انتخاب داور با مراجعه به مرجع قضایی داور توسط مرجع قضایی تعیین می گردد.

 

گاهی نیز داوری در دعاوی بعد از حدوث اختلاف تحقق می‌یابد.به عنوان مثال اصحاب اختلاف پس از آنکه در روابط حقوقی فی مابین دچار تنش و مشکل می‌شوند با توافق یکدیگر موضوع را به داوری ارجاع می‌دهند و همچنین گاهی ممکن است طرفین دعوا بدون آنکه از قبل توافقی در رجوع به داوری داشته باشند با مراجعه به مرجع قضایی و با هدایت و ارشاد قاضی دادگاه به داور رجوع کنند.

 

در حکمیت و داوری در دعاوی می توان حل اختلاف را به شخصی واحد به عنوان داور یا به دو یا چند نفر به عنوان هیات داوران ارجاع داد و می توان اذعان داشت داوری به نوعی قضاوت قاضی غیرموظفی است که افراد به دلیل اعتمادی که به شخص داور دارند برای حل اختلافات فی مابین خود او را انتخاب می کنند و می توان گفت قدیمی ترین شیوه حل اختلاف رجوع به داوری است.

 

 

محدودیت های قانونی در انتخاب داور یا هیات داوران

 

در مورد انتخاب داور یا هیات داوران محدودیت هایی وجود دارد که برخی از این محدودیت ها نسبی است یعنی تحت شرایطی می توان بر خلاف آن توافق کرد و برخی دیگر نیز محدودیت هایی مطلق هستند و تحت هیچ شرایطی نمی توان بر خلاف آن تراضی نمود، از جمله محدودیت های نسبی می توان به موارد ۸ گانه مذکور در ماده ۴۶۹ قانون آیین دادرسی مدنی مصوب ۲۱/ ۰۱/ ۱۳۷۹   اشاره نمود که اشعار میدارد: دادگاه نمی تواند اشخاص زیر را به سمت داور معین کند مگر با تراضی طرفین:

 

۱- کسانی که سن آنان کمتر از بیست و پنج سال تمام باشد

 

۲- کسانی که در دعوا ذی نفع باشند

 

۳- کسانی که با یکی از اصحاب دعوا قرابت سببی یا نسبی تا درجه دوم از طبقه سوم داشته باشند

 

۴- کسانی که قیم یا کفیل یا وکیل یا مباشر امور یکی از اصحاب دعوا می باشند یا یکی از اصحاب دعوا مباشر امور آنان باشد

 

۵- کسانی که خود یا همسرانشان وارث یکی از اصحاب دعوا باشند

 

۶- کسانی که با یکی از اصحاب دعوا یا با اشخاصی که قرابت نسبی یا سببی تا درجه دوم از طبقه سوم با یکی از اصحاب دعوا دارند،در گذشته یا حال دادرسی کیفری داشته باشند

 

۷- کسانی که خود یا همسرانشان و یا یکی از اقربای سببی یا نسبی تا درجه دوم از طبقه سوم او با یکی از اصحاب دعوا یا زوجه و یا یکی از اقربای نسبی یا سببی تا درجه دوم از طبقه سوم او دادرسی مدنی دارند

 

۸- کارمندان دولت در حوزه ماموریت آنان.

 

و از جمله ممنوعیت های مطلق می توان گفت که با استناد به ماده ۴۷۰ قانون پیش گفته کلیه قضات و کارمندان اداری شاغل در محاکم قضایی نمی توانند داوری نمایند هرچند با تراضی طرفین باشد.

 

 

ضمانت اجرای رای داور

                                                                                                               

چنانچه شرایط و موانع قانونی و قراردادی داور به طور کامل رعایت شده و طرفین دعوا رای داور را به اتفاق به طور کلی یا جریی رد نکنند یا رای داور با اعتراض یکی از طرفین دعوا و با حکم دادگاه ابطال نشود، رای داور می بایست ظرف ۲۰ روز بعد از ابلاغ، توسط محکوم علیه اجرا شود و در صورت استنکاف وی از اجرای رای داور طرف مقابل می بایست به دادگاه ارجاع کننده دعوا به داوری یا دادگاهی که صلاحیت رسیدگی به اصل دعوا را دارد مکلف است به درخواست طرف ذی نفع طبق رای داور برگ اجرایی صادر کند و اجرای رای طبق مقررات قانونی صورت خواهد گرفت.

 

 

در چه مواردی نمی توان به داوری رجوع کرد؟

 

طبق ماده ۴۶۹ قانون آیین دادرسی مدنی دعاوی ورشکستگی،دعاوی راجع به اصل نکاح،فسخ نکاح،طلاق و نسب قابل ارجاع به داوری نیست. همچنین رسیدگی به امور کیفری نیز از صلاحیت داوری خارج و باید در دادگاه‌ها طرح و رسیدگی شود.همچنین مطابق اصل یکصد و سی و نهم قانون اساسی و ماده ۴۵۷ قانون آیین دادرسی مدنی دعوای راجع به اموال عمومی قابل ارجاع به داوری نیست مگر این که ارجاع به داوری در دعوای مذکور قبلاً به تصویب هیأت وزیران یا مجلس شورای اسلامی (حسب مورد) برسد.

 

ب) میانجیگری

 

در روش میانجی‌گری طرفین اختلاف به انضمام طرف میانجی با برگزاری جلسات مشترک به بحث و تبادل نظر در زمینه یافتن راهکارهای موجود برای حل و فصل اختلاف اقدام می‌کنند. معمولا طرف میانجی از بین متخصصان فنی و اشخاص صاحب نظر در زمینه مرتبط با اختلاف ایجاد شده انتخاب می‌شود و نقش وی گفتگوی مستقل با هر یک از طرفین دعوا و کمک به تبیین موضوع اختلاف برای دستیابی به مناسب ترین راه برای خاتمه دادن به اختلاف می باشد.

 

شیوه کار:

 

در جریان برگزاری جلسات مذاکره میانجی‌گرایانه طرف میانجی به شرح روش خود در خصوص راه حل پیشنهادی برای رسیدن به توافق بین طرفین دعوا می‌پردازد و پیرو آن دو طرف به تشریح نظرات خود درباره علل بروز اختلاف موجود و راه‌های فائق آمدن بر آن می‌پردازند. همچنین امکان استناد به شهادت شهود و مدارک و اسناد نیز در جلسات میانجی‌گرایانه وجود دارد اما حضور شهود در جریان جلسه مجاز نیست. هدف اساسی در روش میانجی‌گری تبادل نظر بین طرفین و دستیابی به تفاهمی جامع و مانع در زمینه نقطه نظرات هر دو طرف و شناسایی نقاط قوت و ضعف ادعاهای هر یک از طرفین است تا از این طریق سوء تفاهمات و سوء برداشت‌ها حذف گردیده و دیدی شفاف نسبت به واقعیت های موضوع مورد اختلاف ایجاد گردد که این مطلب مهمترین نکته در حرکت به سوی توافقات بعدی خواهد بود.

 

پس از برگزاری جلسات مشترک با حضور طرفین اختلاف، طرف میانجی به طور اختصاصی با هر یک از طرف‌های دعوا به گفتگو خواهد پرداخت و راه‌حل‌های احتمالی را مطرح خواهد کرد، میانجی موظف است تا از افشای نتیجه مذاکرات خود با هر یک از طرف‌های دعوا اکیداً خودداری کند.

 

برگزاری جلسات مشترک مذاکره بعدی توسط میانجی تا حدود زیادی به تمایل و درخواست طرفین دعوا به ملاقات و گفتگو با یکدیگر بستگی دارد،اصلی ترین وظیفه میانجی ایجاد فضا برای سیاست دیپلماسی پینگ پونگ و یا همان بده بستان دیپلماتیک است و در این راستا هرگز نباید به اعمال سلایق شخصی بپردازد بلکه می بایست صرفاً انتقال دهنده دیدگاه‌های طرفین دعوا به یکدیگر باشد.

 

به عبارتی دیگر میانجی به طور نوبتی آنقدر با طرف‌های دعوا دیدار خواهد کرد و آنقدر نقطه نظرات را منتقل خواهد کرد تا در نهایت نقطه اشتراکی در بین دیدگاه‌ها پیدا شود و طرفین بتوانند حول محور آن به توافق در موضوع متنازع فیه دست یابند.

 

ناگفته پیداست که موفقیت روش میانجی‌گری تا حد زیادی به تجربه،تخصص و مهارت شخص میانجی بستگی دارد به ویژه آن که در مراحل آغازین روش میانجی‌گری که طرفین دعوا به سبب عدم اطلاع از دیدگاه‌های یکدیگر حالت هجومی و خصمانه‌ای نسبت به هم دارند این موضوع در نزدیک کردن آراء آنها به یکدیگر ودر نهایت حل اختلافات فی مابین نقش به سزایی ایفا می‌کند.

 

شباهت های داوری در دعاوی و میانجیگری

 

داوری در دعاوی و میانجیگری هر دو از روش های مرسوم حل اختلافات و دعاوی خارج از دادگاه محسوب شده، هزینه و زمان کمتری به طرفین تحمیل می کند و به کم شدن حجم پرونده ها در محاکم کمک شایانی می کند.

 

رجوع به هر کدام از دو روش برای حل اختلاف به توافق و رضایت قبلی یا بعدی طرفین دعوا بستگی داشته و در استفاده از روش های داوری یا میانجیگری الزام قانونی وجود ندارد.

 

تفاوت های میانجیگری و داوری در دعاوی

 همانطور که در بخش “محدودیت های قانونی در انتخاب داور یا هیات داوران” ذکر شد محدودیت های نسبی و مطلقی برای انتخاب داور وجود دارد در صورتی که در مورد میانجیگری با چنین محدودیت هایی مواجه نبوده و از این لحاظ آزادی عمل بیشتری وجود دارد و همچنین در میانجیگری بر خلاف داوری در مورد برخی دعاوی کیفری،نکاح،طلاق و نسب نیز می توان به میانجی رجوع کرده و حل اختلاف نمود. 

                                                                                                     

یکی از مهمترین تفاوتهای میانجیگری و داوری در این است که در مورد داوری شخص داور یا هیات داوران نقش قاضی غیر موظف را ایفا کرده و در واقع به نوعی رای صادر می کند و رای داور ضمانت اجرای قانونی دارد( رجوع شود به قسمت “ضمانت اجرای رای داور” ) در صورتی که شخص میانجی نقش قاضی غیر موظف نداشته و رای صادر نمی کند بلکه با برگزاری جلساتی بین اصحاب اختلاف یا نمایندگان آنها سعی در نزدیک کردن دیدگاه ها و نظرتان آنها داشته و در واقع بین طرفین پادرمیانی میکند و این طرفین اختلاف هستند در رفع شدن یا نشدن اختلاف از این طریق تصمیم نهایی را اتخاذ می نمایند.
۱۸ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

چه تفاوتی بین خیار شرط و شرط خیار وجود دارد؟

گرچه در برخی از نوشته های حقوقی این دو ترکیب را به جای هم به کار می برند. شکی نیست که بین آن دو تفاوت وجود دارد و برای همین در ماده ۴۰۱ قانون مدنی هر دو ترکیب بکار رفته است. ماده فوق الذکر مقرر داشته است: «اگر برای خیار شرط مدت معین نشده باشد، هم شرط خیار و هم بیع باطل است».

 

خیار و خیار شرط به چه معنا هستند؟

 

خیار به معنی اختیار فسخ معامله است و چنانچه این اختیار ناشی از شرط مقرر بین طرفین عقد باشد، آن را «خیار شرط» می نامند، همانطور که ممکن است به هریک از علل مقرر در ماده ۳۹۶ قانون مدنی ایجاد شود ولی خیارات دیگر مانند خیار مجلس، حیوان، عیب و غیره به حکم قانون به وجود می آیند، بدون این که توافق طرفین نقشی در آن ها داشته باشد و خیار شرط در نتیجه توافق و تلاقی اراده ی طرفین در ضمن عقد موجودیت پیدا می کند.

 

بررسی تفاوت خیار شرط و شرط خیار در قانون مدنی

 

ماده ۳۹۹ قانون مدنی می گوید: «در عقد بیع ممکن است شرط شود که در مدت معین برای بایع یا مشتری یا هر دو یا شخص خارجی اختیار فسخ معامله باشد».

 

آن موجود تبعی که در ضمن عقد اصلی در نتیجه تلاقی اراده‌ی طرفین ابراز وجود می کند شرط خیار است و آن اختیار فسخ که در نتیجه‌ی این موجود اعتباری تبعی حاصل می شود، «خیار شرط» نامیده می شود.

 

توجه به ماده ۴۰۰ قانون مدنی نیز تفاوت بین این دو اصطلاح را بیشتر عیان می سازد: «اگر ابتدا مدت خیار ذکر نشده باشد، ابتداء آن از تاریخ عقد محسوب است وگرنه تابع قرارداد متعاملین است».

 

بنابراین این شرط خیار نیست که مدت برای آن تعیین می شود، بلکه حق ناشی از آن، که خیار شرط(حق فسخ ناشی از شرط) نامیده می شود، باید مدت داشته باشد.

 

توجه به این دو جمله نیز معنای آن دو را روشن تر خواهد ساخت:

 

۱- شرط خیار یعنی شرطی که خیار (اختیار فسخ) ایجاد می کند.

 

۲- خیار شرط یعنی خیاری (اختیار فسخ) که از شرط حاصل می شود.

 

سبب ایجاد خیار را شرط خیار می نامند و آنچه در نتیجه‌ی آن شرط به وجود می آید، خیار شرط می گویند.

 

سخن آخر این که «خیار شرط نتیجه‌ی شرط خیار است».
۱۸ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

داوری در قراردادها و دعاوی و شرایط آن

داوری به چه معناست؟

داوری عبارت است از رفع اختلاف یا فصل خصومت بین طرفین در خارج از دادگاه به وسیله شخص یا اشخاص حقیقی یا حقوقی که طرفین یا ثالث آن ها را در این جهت انتخاب نموده باشند.

انواع داوری:

۱- قرارداد داوری: قرارداد داوری پس از وقوع منازعه و اختلاف منعقد می شود و تفاوتی نمی نماید که قبل از اقامه دعوا و یا پس از آن  و چنانچه پس از اقامه دعوا باشد تفاوتی نمی نماید که دعوا در مرحله ی بدوی، تجدید نظر و یا دیوان عالی باشد.
۲- شرط داوری: این نوع داوری زمانی مورد توافق قرار می گیرد که نه تنها اختلاف و نزاعی در بین نیست، بلکه ممکن است هیچ گاه رخ ندهد.چنین داوری، پیش از وقوع منازعه و اختلاف یا به صورت شرط ضمن عقد است و یا به صورت قرارداد جداگانه.
کلیه اشخاص که اهلیت اقامه دعوا دارند می توانند اختلافات خود را به داوری ارجاع نمایند.
 

دعاوی زیر قابل ارجاع به داوری نمی باشد:

الف) دعوای ورشکستگی.
ب) دعاوی راجع به اصل نکاح، فسخ آن، طلاق و نسب.
ج) دعوای عمومی.
 

در داوری چه مواردی باید تعیین شود؟

در هر مورد که داور تعیین می شود باید موضوع و مدت داوری و نیز مشخصات طرفین و داور یا داوران به طوری که رافع اشتباه باشد تعیین گردد.

انتخاب داور توسط شخص ثالث

در کلیه موارد رجوع به داور، طرفین می توانند انتخاب داور یا داوران را به شخص ثالثی (اعم از حقیقی یا حقوقی) واگذار نمایند. شخص ثالث نیز پس از انتخاب داور یا داوران مکلف است قبولی آن ها را اخذ و مشخصات طرفین و داوران و موضوع داوری و مدت داوری را کتبا به داوران ابلاغ نماید.
شخص ثالث بر خلاف دادگاه، مکلف نیست داور یا داوران را حداقل از بین دو برابر تعدادی که برای داوری لازم است و دارای شرایط هستند به قید قرعه انتخاب کند.
دادگاه صالح برای انتخاب داور، دادگاهی است که طرفین انتخاب نموده اند و در غیر اینصورت دادگاهی است که صلاحیت رسیدگی به اصل دعوا دارد.
درخواست تعیین داور مستلزم رعایت تشریفات آیین دادرسی مدنی و تقدیم دادخواست نیست.
تعیین داور در وقت فوق العاده و بدون نیاز به تعیین جلسه دادرسی و دعوت اصحاب دعوا صورت می گیرد.
 

چه اشخاصی مطلقا حق داوری ندارند؟

اشخاص ذیل به طور مطلق از داوری ممنوع اند، یعنی نه تنها علی رغم تراضی طرفین از داوری ممنوع هستند، بلکه ممنوعیت مزبور عام بوده و شامل تمامی اختلاف و دعاوی می گردد.
۱- اشخاصی که فاقد اهلیت قانونی هستند.
۲- اشخاص محروم از داوری به موجب حکم قطعی دادگاه و یا تحت تاثیر آن.
۳- کلیه ی قضاوت و کارمندان اداری شاغل در محاکم قضایی.
 

اشخاصی زیر به طور نسبی حق داوری ندارند:

اشخاص ذیل به طور نسبی از داوری ممنوع اند، یعنی تنها در موارد مشخص نمی توانند داوری کنند، بی آنکه از داوری به طور مطلق ممنوع باشند:
الف) اتباع خارجی، با حصول سه شرط از داوری ممنوع اند:
۱- دعوا بین اتباع ایرانی با خارجی باشد.
۲- داور و تبعه خارجه تابعیت واحد داشته باشد.
۳- تعیین داور پیش از وقوع اختلاف و نزاع باشد.
ب) معاون اول رنیس جمهور، وزرا، نمایندگان مجلس، در صورتی که طرف اختلاف دولت، مجلس، شهرداری یا دستگاه های وابسته باشد از داوری ممنوع اند.

مدت داوری 

در مواردی که طرفین به موجب قرارداد ملزم شده اند که در صورت بروز اختلاف بین آنها شخص یا اشخاص معینی داوری نماید، اگر مدت داوری معین نشده باشد مدت آن سه ماه و ابتدای آن از روزی است که موضوع انجام داوری به داور یا تمام داوران ابلاغ میشود. این مدت با توافق طرفین قابل تمدید است.
 

حقوق و تعیین حق الزحمه داور

چنانچه بین داور و اصحاب دعوا قراردادی در خصوص میزان حق الزحمه منعقد شده باشد، برابر قرارداد عمل خواهد شد.
پرداخت حق الزحمه داوران به عهده طرفین است مگر آنکه در قرارداد داوری ترتیب دیگری مقرر شده باشد و در صورت تعدد داوران، حق الزحمه بالسویه بین آنان تقسیم می شود.

در موارد زیر داوری از بین میرود:

۱- با تراضی کتبی طرفین دعوا.
۲- با فوت یا حجر یکی از طرفین دعوا.
۱۸ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۴۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

چنانچه در صورت مجلس تحدیدی نیاز به اصلاح یا توضیحی باشد ، چگونه عمل می‌گردد؟

قلم زدن و کم و زیاد نمودن عبارات در صورت مجلس تحدید حدود به کلی ممنوع است و اگر اصلاح و توضیحی لازم باشد ، زیر صورت مجلس نوشته شده به امضاء حاضرین رسانده می‌شود و اگر بعضی از حاضرین امضاء ننمایند ، این نکته در صورت مجلس قید می‌گردد.

۱۸ فروردين ۹۸ ، ۰۰:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

نماینده محدد پس از خاتمه عملیات تحدید حدود و ثبت صورت مجلس تحدیدی چه وظیفه‌ای دارد؟

صورت مجلس مزبور را با پرونده های مجاورین تطبیق نموده و پس از تکمیل آن پیش نویس سند مالکیت را تهیه و ضمیمه پرونده به شعبه بایگانی تسلیم نماید.چنانچه معلوم شود که پرونده ناقص تحویل شده ، نماینده مسئول مورد تعقیب اداری واقع خواهد شد.

۱۷ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

موارد فسخ معامله

حق به هم زدن معامله را «خیار» گویند و خریدار و فروشنده در موارد ذیل می‌توانند معامله را به هم بزنند:

+خریدار و فروشنده از مجلس معامله متفرق نشده باشند که این خیار را «خیار مجلس» می‌گویند.

+یکی از خریدار و فروشنده مغبون شده باشند. (خیار غَبن)

+طرفین در معامله مقرر کنند که تا مدت معینی هر دو یا یکی از آنان بتواند معامله را به هم بزند. (خیار شرط)

+فروشنده یا خریدار مال خود را بهتر از آنچه که هست، نشان دهد و طوری رفتار کند که قیمت مال در نظر طرف مقابل زیاد شود. (خیار تدلیس)

+فروشنده یا خریدار شرط کند که کاری انجام دهد، یا شرط کند مالی را که می‌دهد به طور مخصوصی باشد اما به آن شرط عمل نکند که در این صورت دیگری می‌تواند معامله را به هم بزند. ( خیار تخلّف شرط)

+در جنس یا عوض آن عیبی باشد. (خیار عیب)

+معلوم شود مقداری از جنس که فروخته شده، مال متعلق به دیگری است که اگر صاحب آن به معامله راضی نشود، خریدار می‌تواند تمام معامله را به هم بزند یا پول آن مقدار را از فروشنده بگیرد. همچنین اگر معلوم شود مقداری از چیزی که خریدار به عنوان عوض داده، مال متعلق به دیگری است و صاحب آن راضی نشود، فروشنده می‌تواند تمام معامله را به هم بزند، یا عوض آن مقدار را از خریدار بگیرد. (خیار شرکت)

+فروشنده خصوصیات جنس معینی را که مشتری ندیده است، به او بگوید و بعد معلوم شود آن‌گونه که گفته، نبوده است. در این صورت مشتری می‌تواند معامله را به هم بزند همچنین اگر مشتری خصوصیات عوض معینی را که می‌دهد، بگوید و بعد معلوم شود به طوری که گفته، نبوده است، فروشنده می‌تواند معامله را به هم بزند. (خیار رویت)

+مشتری پول جنسی را که به صورت نقدی خریده است، تا سه روز ندهد و فروشنده نیز جنس را تحویل ندهد. اگر مشتری شرط نکرده باشد که دادن پول را تأخیر بیندازد و شرط تأخیر جنس هم نشده باشد، فروشنده می‌تواند معامله را بهم بزند اما اگر جنسی که خریده است، مثل بعضی از میوه‌ها باشد که اگر یک روز بماند، فاسد می‌شود، چنانچه تا شب پول آن را ندهد و شرط نکرده باشد که دادن پول را تأخیر بیندازد و شرط تأخیر جنس نیز نشده باشد، فروشنده می‌تواند معامله را به هم بزند. (خیار تأخیر)

+اگر مورد معامله حیوان باشد، خریدار تا سه روز می‌تواند معامله را به هم بزند. (خیار حیوان)

+فروشنده نتواند جنسی را که فروخته است، تحویل بدهد. به عنوان مثال، اسبی که توسط فروشنده فروخته شده است، فرار کند که در این صورت مشتری می‌تواند معامله را به هم بزند. (خیار تَعذّر تسلیم)

۱۷ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

هبه و احکام هبه کردن

هبه عقدی است که به موجب آن یک نفر مالی را مجاناً به کس دیگری تملیک می‌کند ، تملیک‌کنندهواهب ، طرف دیگر را متهب، مالی را که مورد هبه است عین موهوبه می‌گویند.

* واهب باید برای معامله و تصرف در مال خود اهلیت داشته باشد.

*واهب باید مالک مالی باشد که هبه می‌کند.

* هبه واقع نمی‌شود مگر با قبول و قبض متهب اعم از این که مباشر قبض خود متهب باشد یا وکیل او و قبض بدون اذن واهب اثری ندارد.

* در هبه به صغیر یا مجنون یا سفیه قبض ولی معتبر است.

*در صورتی که عین موهوبه در ید متهب باشد محتاج به قبض نیست.

*هبه ممکن است معوض باشد و بنابراین واهب می‌تواند شرط کند که متهب مالی را به او هبه کند یا عمل مشروعی را مجاناً به جا آورد.

* اگر قبل از قبض ، واهب یا متهب فوت کند هبه باطل می‌شود.

بعد از قبض نیز واهب می‌تواند با بقای عین موهوبه از هبه رجوع کند مگر در موارد ذیل:

۱- در صورتی که متهب پدر یا مادر و یا اولاد واهب باشد

۲- در صورتی که هبه معوض بوده و عوض هم داده شده باشد

۳- در صورتی که عین موهوبه از ملکیت متهب خارج شده یا متعلق حق غیر واقع شود خواه قهراً مثل این که متهب به واسطه‌ی فلس محجور شود خواه اختیاراً مثل این که عین موهوبه به رهن داده شود

۴- در صورتی که در عین موهوبه تغییری حاصل شود.

+در صورت رجوع واهب نماات عین موهوبه اگر متصل باشد مال واهب و اگر منفصل باشد مال متهب خواهد بود.

+ بعد از فوت واهب یا متهب رجوع ممکن نیست.

+هر گاه داین طلب خود را به مدیون ببخشد حق رجوع ندارد.

+ اگر کسی مالی را به عنوان صدقه به دیگری بدهد حق رجوع ندارد.

۱۷ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

قاعده منع تحصیل دلیل

قاعده منع تحصیل دلیل

قاعده منع تحصیل دلیل یکی از قواعد شناخته شده در حیطه ی آیین دادرسی بشمار میرود. مطابق این قاعده دادرس نمی تواند به نفع یکی از طرفین دعوی مبادرت به جمع آوری ادله نموده و یا دلیلی را به وی تلقین نماید..

طبق قاعده کلی، ارائه ی دلیل بعهده ی مدعی است. به همین جهت است که گفته شده: « البینه علی المدعی و الیمین علی من انکر»

فی الواقع ممنوعیت تحصیل دلیل برای دادرس نیز در ادامه ی همین قاعده است. و دادرس به جهت رعایت بیطرفی باید از هرگونه جستجو و تحصیل دلیل به نفع مدعی خودداری کند.

در قانون آیین دادرسی مدنی سابق، قاعده منع تحصیل دلیل صراحتا پیش بینی شده بود. ماده ۳۵۸ ق. قدیم در این باره بیان میداشت: «هیچ دادگاهی نباید برای اصحاب دعوی تحصیل دلیل کند بلکه فقط به دلائلی که اصحاب دعوی تقدیم یا اظهار کرده اند رسیدگی میکند…»

اما در قانون آیین دادرسی مدنی مصوب ۱۳۷۹ قانونگذار صحبتی از این قاعده به میان نیاورده است. لیکن شکی نیست که با وجود عدم تصریح قانونگذار در قانون جدید، رعایت این قاعده برای محاکم امری الزامیست. مهمترین دلیل این ادعا، رعایت بیطرفی و اصل تناظر است. چراکه تحصیل دلیل به نفع یکی از اطراف دعوی، دادرس را از مسیر بیطرفی خارج کرده و در جایگاه طرف یا وکیل وی قرار خواهد داد.

اما با وجود اینکه در رعایت این قاعده هیچ تردیدی وجود ندارد لیکن بنظر میرسد در قانون جدید با وضع ماده ۱۹۹ آیین دادرسی مدنی، جایگاه این قاعده تا حدودی متزلزل است. ماده ۱۹۹ بیان میدارد: «در کلیه امور حقوقی دادگاه علاوه بر رسیدگی به دلایل مورد استناد طرفین دعوی هرگونه تحقیق یا اقدامی که برای کشف حقیقت لازم باشد انجام خواهد داد.

پذیرفتن این نظر که قانونگذار با وضع ماده ۱۹۹ قصد نقض کامل قاعده منع تحصیل دلیل را داشته است، نه تنها ساده اندیشی است بلکه بر خلاف اصول مسلم و شناخته شده ی دادرسی فراملی است. از سوی دیگر جمع قاعده ی منع تحصیل دلیل و ماده ۱۹۹ جدید نیز به سادگی ممکن و میسور نیست. و دادرس را با دشواری در امر قضا مواجه میسازد.

به راستی مرز بین قاعده منع تحصیل دلیل و رعایت ماده ۱۹۹ آیین دادرسی کجاست..؟

تردیدی نیست که قانونگذار با وضع ماده ۱۹۹ آ.دم قصد تعدیل قاعده ی منع تحصیل دلیل را داشته است. اما پذیرش تعدیل قاعده نیز ما را از شناختن مرز میان این دو بی نیاز نمی کند. چه اینکه افراط در رعایت قاعده ی منع تحصیل دلیل ممکن است منجر به ناکامی خواهان – علیرغم ذیحق بودن وی – گردد. همچنانکه افراط در اعمال ماده ۱۹۹ دادرس را از مسیر بیطرفی خارج کرده و او را با یکی از اصحاب دعوی همراه خواهد کرد.

لذا بنظر میرسد جمع بین این دو جز با تفسیر مضیق ماده ۱۹۹ امکان پذیر نیست. زیرا همانطور که اشارت رفت، رعایت بیطرفی در دادرسی امری بدیهی و اجتناب ناپذیر است. و دادرس تا هنگامی مجاز به تحقیق و اقدام برای کشف حقیقت خواهد بود که از مسیر بیطرفی خارج نگردد.

در بسیاری از پرونده های حقوقی اتفاق می افتد که دادرس با دلائل و توضیحات ارائه شده توسط طرفین، نمیتواند به حقیقت نائل گردد. و از آنجا که تکلیفی برای جمع آوری دلیل به نفع خواهان ندارد، ناگزیر با یک بن بست حقوقی مواجه میگردد. در چنین اوضاع و احوالی، توسل به راه کارهایی همچون کارشناسی ، معاینه محل و …، راسا از سوی دادگاه، منافی با اصل تناظر و بیطرفی دادرس نیست. چه اینکه تلاش دادرس در کشف حقیقت، صرفا به جهت برون رفت از این بن بست قضایی است.

تنها در چنین مواقعی است که دادرس حق عدول از قاعده را خواهد داشت. چه اینکه او به مثابه ی شاهین ترازوست و نباید به هیچ سمت و سویی متمایل باشد .

منابع:

آیین دادرسی مدنی دکتر عبدالله شمس

اصول دادرسی فراملی دکتر مجید غمامی

مقاله حق دادخواهی دکتر مهران محمودی

آیین دادرسی مدنی دکتر بهرام بهرامی

۱۷ فروردين ۹۸ ، ۲۱:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

ضمانت به چه معناست؟

تعریف ضمانت:

ضمانت قراردادی است که به منظور ایجاد اطمینان برای دائن (طلبکار) با او منعقد می گردد، مبنی براینکه شخصی انجام تعهدات متعهد (مدیون و بدهکار) را در برابر دائن (طلبکار) تقبل نماید.

 

اصطلاحات عقد ضمان:

۱) مضمون عنه: مدیون اصلی که شخص دیگری انجام تعهد او را در برابر طلبکار بر عهده می گیرد.
۲) ضامن: شخصی که انجام تعهد مدیون اصلی در برابر طلبکار را برعهده می گیرد و خود را در برابر او متعهد می سازد.
۳) مضمون له: شخص طلبکاری است که شخصی به نام ضامن، خود را در برابر او متعهد کرده است.
برای انعقاد این عقد، رضایت ضامن و مضمون له کافی است، چرا که به واسطه این عقد، مدیون اصلی (مضمون عنه) چیزی از دست نمی دهد، که رضایت او لازم باشد.
ماده ۶۸۵ قانون مدنی نیز بیان می دارد: در ضمان رضای مدیون اصلی شرط نیست.
بنابراین طرفین این قرارداد، ضامن و طلبکار (مضمون له) هستند و اراده مضمون عنه در انعقاد آن دخالت و تاثیری ندارد.

 

اقسام ضمان:

این عقد ممکن است به یکی از دو صورت ذیل منعقد گردد:
۱) ضمان نقل ذمه به ذمه: در این حالت بعد از آنکه ضمانت صورت می گیرد، مدیون اصلی بری الذمه می گردد و دیگر در برابر مضمون له تعهدی ندارد ولی نسبت به ضامن متعهد خواهد بود.
۲) ضمان ضم ذمه به ذمه: در این حالت بعد از آنکه ضمانت صورت می گیرد، مدیون اصلی همچنان متعهد باقی می ماند و علاوه بر او، ضامن نیز در برابر مضمون له مسئول و متعهد می شود.

 

اقسام ضمانت ضم ذمه به ذمه:

ضمانت ذمه به ذمه به دو قسمت تقسیم می شود:
۱) ضمانت تضامنی: در این حالت، مضمون له می تواند برای دریافت طلب خود، به هر کدام از ضامن یا مضمون عنه که بخواهد رجوع کند.
۲) ضمانت وثیقه ای: در این حالت، مضمون له برای دریافت طلب خود، ابتدا باید به مضمون عنه رجوع کند و در صورتی که طلب او به هر دلیلی پرداخت نشود، به ضامن رجوع کند.

 

بنابراین در مجموع ما با سه نوع ضمانت مواجهیم:
الف) ضمان نقل ذمه به ذمه.
ب) ضمان تضامنی.
پ) ضمان وثیقه ای.

 

طرح یک سوال و جواب

در حقوق ایرن از بین اقسام مختلف ضمانت، اصل بر کدام یک است؟
جواب: در حقوق مدنی بنابر ماده ۶۹۸ قانون مدنی، اصل بر ضمان نقل ذمه به ذمه است، چرا که این ماده بیان می دارد: بعد از اینکه ضمان به طور صحیح واقع شد ذمه مضمون عنه بری و ذمه ضامن به مضمون له مشغول می شود.
بنابراین در حقوق مدنی، بعد از آنکه عقد ضمان بصورت صحیح منعقد می شود، مضمون عنه بری الذمه می گردد و بجای او ضامن متعهد می گردد.
۱۶ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

شیوه صحیح طرح دعوی اثبات مالکیت چگونه است..؟

شیوه صحیح طرح دعوی اثبات مالکیت در مورد املاک دارای سند رسمی بدین شرح است:

شخصی با در دست داشتن اسناد عادی مدعی مالکیت بر رقبه ای است که سابقاً سند رسمی مالکیت آن به نام شخص ثالثی صادر شده است، در چنین مواردی در واقع شخص مدعی است که صدور سند مالکیت به نام شخص ثالث، من غیر حق و خلاف حقوق وی بوده است و ثبت ملک به نام صاحب سند را غیر قانونی می داند.
بدیهی است که در چنین مواردی با توجه به ماده 22 قانون ثبت، مالکیت مدعی علیه بر رقبه موضوع دعوی تثبیت شده است و لذا صرف طرح دعوی دایر بر اثبات مالکیت، نتیجه ای جز رد یا عدم استماع دعوی در بر نخوهد داشت.
در واقع بر فرض که دادگاه به استناد دلایل و اسناد متعلق به موکل، مالکیت وی را احراز کند و حکم به اثبات مالکیت وی صادر نماید؛ در این صورت تعارض در مالکیت به استناد سند رسمی و حکم اثبات مالکیت بروز خواهد کرد ولذا رویه عملی محاکم در چنین مواردی، رد دعوی اثبات مالکیت است.
شیوه صحیح طرح دعوی اثبات مالکیت نسبت به املاک دارای سند رسمی آن است که وکیل ضمن طرح دعوی اثبات مالکیت، ابطال سند مالکیت طرف دعوی را نیز بخواهد تا در صورتی که دادگاه، مالکیت موکل وی را احراز کرد؛ ضمن صدور حکم به اثبات مالکیت، حکم به ابطال سند مالکیت خوانده نیز صادر نماید.

۱۵ فروردين ۹۸ ، ۱۲:۴۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

تفاوت شرط خیار و خیار شرط

گرچه در برخی از نوشته های حقوقی این دو ترکیب را به جای هم به کار می برند . شکی نیست که بین آن دو فرق است و برای همین در ماده 401 قانون مدنی هر دو ترکیب استعمال شده است . ماده مرقوم مقرر داشته است : « اگر برای خیار شرط مدت معین نشده باشد...

هم شرط خیار و هم بیع باطل است.»

خیار به معنی ، اختیار فسخ معامله است و چنانچه این اختیار ناشی از شرط مقرر بین طرفین عقد باشد، آن را «خیار شرط» می نامند، همانطور که ممکن است به هریک از علل مقرر در ماده 396 قانون مدنی ایجاد شود؛ ولی خیارات دیگر مانند خیار مجلس و حیوان و عیب و ...... به حکم قانون به وجود می آیند، بدون این که توافق طرفین نقشی در آن ها داشته باشد و خیار شرط در نتیجه توافق و تلاقی اراده ی طرفین در ضمن عقد لباس هستی به تن می کند.

ماده 399 قانون مدنی می گوید: « در عقد بیع ممکن است شرط شود که در مدت معین برای بایع یا مشتری یا هردو یا شخص خارجی اختیار فسخ معامله باشد .» آن موجود تبعی که در ضمن عقد اصلی در نتیجه تلاقی اراده‌ی طرفین ابراز وجود می کند شرط خیار است و آن اختیار فسخ که در نتیجه‌ی این موجود اعتباری تبعی حاصل می شود، «خیار شرط» نامیده می شود.

توجه به ماده 400 قانون مدنی نیز فرق آن دو را رخ‌عیان می سازد: « اگر ابتدا مدت خیار ذکر نشده باشد، ابتداء آن از تاریخ عقد محسوب است و الا تابع قرارداد متعاملین است.» پس این شرط خیار نیست که مدت برای آن تعیین می شود، بلکه حق ناشی از آن ، که خیار شرط ( حق فسخ ناشی از شرط) نامیده می شود، باید مدت داشته باشد.

توجه به این دو نیز جمله معنای آن دو را روشن تر خواهد ساخت:
شرط خیار یعنی شرطی که خیار ( اختیار فسخ ) ایجاد می کند.
خیار شرط یعنی خیاری ( اختیار فسخ) که از شرط حاصل می شود.

سبب ایجاد خیار را شرط خیار می نامند و آنچه در نتیجه‌ی آن شرط به وجود می آید، خیار شرط نام می نهند.
سخن آخر این که «خیار شرط نتیجه‌ی شرط خیار است».

۱۵ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

تعریف غصب

ماده ی 308 در تعریف غصب میگوید: غصب استیلای برحق است به نحو عدوان اثبات ید برمال غیر درحکم غصب است

شرایط غصب

1.استیلا .2.برمال غیر 3..به نحو عدوان

استیلا....
برای تحقق غصب استیلا ؛یعنی تسلط برحق دیگری لازم است و به دیگر سخن شخص باید مال دیگری را به طور مادی و عملی تصرف کند
و ماده ی 309هرگاه شخصی مالک را از تصرف درمال خود مانع شود بدون آنکه خود او تسلط برآن مال پیدا کند غاصب محسوب نمی شود پس 👈تسلط  شرط است

برحق دیگری...
استیلا و تسلط باید برحق غیر باشد و قانون مدنی از حق غیر سخن گفته است

به نحو عدوان
برای تحقق غصب استیلا و تصرف باید به نحو عدوان باشد عدوان یعنی ظلم و ستم عدوان هنگامی صدق می کند که متصرف با علم به اینکه مآل از آن دیگری است و اجازه ی تصرف آن را ندارد برآن استیلا یابد.

۱۴ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

رأی وحدت رویه دیوان عالی کشور در خصوص معاملات مالک نسبت به مال مرهونه و حقوق مرتهن

رأی شماره: ۶۲۰ ـ ۱۳۷۶.۸.۲۰

رأی وحدت رویه هیأت عمومی دیوان عالی کشور

مطابق مواد قانون مدنی گرچه رهن موجب خروج عین مرهونه از مالکیت راهن نمی شودلکن برای مرتهن نسبت به مال مرهونه حق عینی و حق تقدم ایجاد می نماید که می توان از محل فروش مال مرهونه طلب خود را استیفاء کند و معاملات مالک نسبت به مال مرهونه در صورتی که منافی حق مرتهن باشد نافذ نخواهد بود، اعم از اینکه معامله راهن با لفعل منافی حق مرتهن باشد یا بالقوه بنابه مراتب مذکور در جائی که بعد از تحقق رهن، مرتهن مال مرهونه را به تصرف راهن داده اقدام راهن در زمینه فروش و انتقال سرقفی مغازه مرهونه به شخص ثالث بدون اذن مرتهن از جمله تصرفاتی است که با حق مرتهن منافات داشته و نافذ نیست در نتیجه رأی شعبه چهاردهم دیوان عالی کشور که با این نظر موافقت دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص می شود این رأی وفق ماده واحده قانون مربوط به وحدت رویه قضایی مصوب تیر ماه ۱۳۲۸ برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

۱۴ فروردين ۹۸ ، ۲۱:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر

شیوه صحیح طرح دعوی فسخ قرارداد چگونه است..؟

فسخ قرارداد از ناحیه یکی از طرفین یا اطراف آن به استناد شرط ضمن عقد، ازجمله اعمال رایج حقوقی است.
به عنوان مثال ممکن است که در قراردادی شرط شده باشد که چنانچه یکی از چکهای موضوع ثمن معامله منتهی به صدور گواهی عدم پرداخت گردد؛ طرف دیگر حق دارد نسبت به فسخ معامله اقدام نماید.

برای طرح دعوی فسخ ضروری است که وکیل بدواً اعمال فوری حق فسخ را از ناحیه ذی حق احراز نماید؛ زیرا در صورت عدم اعمال فوری خیار فسخ توسط دارنده آن، حق وی زائل و فرض بر آن است که دارنده حق فسخ از اعمال آن منصرف شده و قاصد بر بقای قرارداد بوده است.

شناخته شده ترین راه و مطمئن ترین راه برای اعمال حق فسخ نیز، اعلام رسمی آن به طرف قرارداد است که باید از طریق ارسال اظهارنامه به وی صورت گیرد.

در واقع بدون ارسال اظهارنامه و اعلام رسمی مراتب فسخ از ناحیه ذی حق به طرف دیگر قرارداد، حق فسخ، انشاء و اعمال نشده و دارنده حق فسخ نمی تواند مدعی فسخ قرارداد باشد؛ ازاین رو قبل از تقدیم دادخواست به مراجع قضایی، حق فسخ باید بدواً توسط ذی حق، انشاء و اعمال شده باشد والا تقدیم دادخواست با خواست صدور حکم به فسخ قرارداد منتهی به صدور قرار رد دعوی خواهد شد؛ زیرا علاوه بر آنکه عنوان خواسته خواهان دایر بر «صدور حکم فسخ» صحیح نبوده و دادگاه نمی تواند حکم بر فسخ قرارداد یا معامله صادر نماید؛ بواسطه عدم اعمال فوری حق فسخ و عدم انشاء آن نیز دادگاه نمی تواند نسبت به تنفیذ یک عمل حقوقی که دلیلی بر وقوع آن وجود ندارد اقدام نماید.

بدین ترتیب دعوی فسخ قرارداد:
1-  مستلزم اعلام و انشاء فسخ قرارداد خطاب به طرف دیگر قرارداد از طریق ارسال اظهارنامه «به عنوان طریق شایع اعلام فسخ» است.
2-  اعمال و انشاء این حق باید به صورت فوری و پس از ایجاد حق فسخ صورت گیرد.
3-  عنوان صحیح خواسته در چنین دعوایی باید: «تأیید و تنفیذ فسخ قرارداد شماره....مورخ.... و...» باشد نه صدور حکم به فسخ قرارداد؛ زیرا تا زمانی که حق فسخ اعمال نشده باشد، تقاضای صدور حکم تنفیذ فسخ از دادگاه فاقد وجاهت قانونی است.

۱۳ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هادی کاویان مهر